ابعاد ناپیدای کوچی گری در افغانستان
طراحان و برنامه ریزان کوچی گری 1. حکومت فاشیستی و قبیله گرای حامد کرزی/ 2. حلقه پشتونیزه شده ی افغان ملت / 3. حلقه ی تروریستی و بنیادگرای پشتونخوای پاکستان/ 4. سازمان استخباراتی پاکستان (آی اس آی)
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
سی و دو سال پس از گسست حکومت های پوشالی - قبیلوی در افغانستان، به اضافه هفت سال حکومت ناسیونالیستی پشتونگرای حامد کرزی، در ماه اسد پارسال (1388)، بعضی از عشایر بدوی و تمدن ستیز پشتونها از ولایات و مناطق هم سرحد با وزیرستان، کویته و پشاور، از عمق صحراهای مکران و بلوچستان، با همراهی عشایر کوه نشین و صحرا گرد ولایت های جنوبی افغانستان، با طراحی و دخالت مستقیم حکومت فاشیستی کرزی، حلقه ی زیر زمینی افغان ملت، تروریست ها و بنیادگراهای پشتونخوا و با حمایت و پشتیبانی مالی مستقیم سازمان استخبارات پاکستان (آی اس آی)، مسلح شدند و به شکل تهاجمی وارد مناطق کوهستانی هزاره نشین در السداری های بهسود و دایمرداد ولایت میدان وردک گردیدند. هرچند برنامه به گونه ی سازماندهی شده بود که گروه های مسلح در لباس کوچی، از ولایت های مختلف مانند السداری های ناهور، قره باغ و جاغوری نیز وارد هزاره جات شوند که پس از دو سال، خوشبختانه تا هنوز نتوانسته اند دروازه ی هزاره جات را باز نمایند و در هر دو سال، شرمسار برگشته اند.
برنامه به گونه ی طراحی شده است که همه ساله در فصل گرما و حاصلگیری به شکل مداوم و مسلسل، هجوم و حمله مسلحانه همچنان به شدت بیشتر ادامه یابد. که امسال نیز، با کثرت بیشتر از سال پار برنامه هجوم اجرا شد و دامنه ی آن امروز حتا در پایتخت کشور نیز کشانده شد.
در این گفتار به گونه فشرده، به چند موضوع مهم زیر در رابطه به کوچی ها و هجوم طرح ریزی شده آنها پرداخته می شود:
نخست: طراحان و برنامه ریزان کوچی گری
دوم: اهداف طراحان و برنامه ریزان
سوم: امتیازات و امکانات مالی کوچی ها
چهارم: مناطق مورد تهاجم
پنجم: پس منظر هرم مقاومت مداوم هزاره ها
ششم: سکوت جامعه جهانی در شرایط کنونی
نخست: طراحان و برنامه ریزان کوچی گری
1. حکومت فاشیستی و قبیله گرای حامد کرزی
2. حلقه پشتونیزه شده ی افغان ملت
3. حلقه ی تروریستی و بنیادگرای پشتونخوای پاکستان
4. سازمان استخباراتی پاکستان (آی اس آی)
دوم: اهداف طراحان و برنامه ریزان
1. حکومت فاشیستی و قبیله گرای کابل:
حکومت کابل، به ریاست حامد کرزی و تیم حامی اش، پیش از انتخابات دوم ریاست جمهوری، یعنی در دور اول حاکمیتش، هرگز دست به مسلح سازی عشایر و فرستادن آنها به مناطق مورد تهاجم نزد. اگر گاهی هم با نزدیک شدن به دور دوم انتخابات دست به چنین اقدامی برد، هدف آن بود تا در کمپاین قریب الوقوع آتی بتواند از آن به حد اعظم به نفع خود استفاده نماید. که چنین نیز شد. کرزی و تیم انتخاباتی اش در انتخابات دور دوم، با این شعار که دیگر به کوچی ها اجازه نخواهد داد تا وارد هزاره جات شوند و به تاخت و تاز زمین های زراعتی و قتل و کشتار مردم محل بپردازند، بیشترین رای را از هزاره ها بدست آورد و توانست که در زیر این شعار فریبنده، دوباره به کرسی قدرت بنشیند. اما پس از اعلان نتیجه ی انتخابات و مطمین شدنش از لمیدن مجدد بر اریکه ی قدرت، درست بر عکس شعارهای فریبنده اش، آنهمه سماجت پیش از انتخابات را وقیحانه به فراموشی سپرد و برنامه اصلی حمایت از پشتون گستری و پشتوسازی را در همنوایی با تیم های پشتونیستی دیگرش، از سر گرفت و همه شاهدیم که در برابر همه ی تحولات ناشی از این تهاجم، از ولسداری های بهسود و دایمرداد گرفته تا غرب کابل، سکوت تمام کرد، پنبه درگوش ماند و دیوارهای آسفالت در اطراف قصرش چید. شعاری را که "ارگ خالی باشد اما بی پشتون نباشد"، گویا در دوره کمپاین انتخاباتی اش که از یادش رفته بود و اکت دموکراسی و مدنیت می نمود، دوباره بخاطر آورد و حال با بی شرمی تمام، برنامه های فاشیستی قبیله را حمایت و پشتیبانی می کند و خود به رگبار کشنده ی این جریان مبدل شده است.
2. حلقه ی پشتونیزه شده ای افغان ملت:
تاریخ پیدایش این گروه تروریست پشتون محور (23 حوت 1345)، خود گواه بر سیاست دونگری و پشتون گستری آن دارد به همان میزان که نام اصلی این حزب (حزب سوسیال دموکرات) فریبنده است، گرداننده گان و رهبری کنونی آن (انور الحق احدی) به مراتب فریبکارتر از آنچه که دانسته و شناخته می شود، هست. مؤسس این حزب (غلام محمد فرهاد که بخاطر گرایش های سخت افراطی پشتونیستی اش "پاپا" متخلص شده بود)، ادعا می کرد که برعلاوه ی پشتون گستری وپشتو سازی تمام ولایات افغانستان (هرچند با نابودی همه ی اقوام غیر پشتون بینجامد)، بعضی از قسمت های پاکستان امروز، ایران، تاجکستان، ازبکستان و ترکمنستان شامل خاک افغانستان گردد و در نهایت کشور بزرگی بنام پشتونستان ایجاد گردد.(1)
این حزب در همراهی با سازمان استخباراتی پاکستان در ایجاد و حمایت آشکار از طالبان نیز، نقش عمده و فعالی داشته است و شخص انور الحق احدی بارها در زمان حاکمیت طالبان، از امریکا به قندهار، کابل، پشاور و اسلام آباد آمده و در تطبیق برنامه های پشتونیستی اش، طالبان را مشوره و حمایت کرده است.(2) کتاب دروغین "دوهمه سقاوی" نیز به دستور شخص انور الحق احدی نوشته شده که در آن از کشتن و کوچ اجباری ملت های غیر پشتون در افغانستان بارها و به گونه جدی یاد گردیده است.(3). بخشی از سیاست های پشتون سازی این حزب در زمان طالبان جامه عمل پوشید و به مورد اجرا گذاشته شد که این سیاست کثیف، امروز نیز به شدت و حدت تمام ادامه دارد.
در مرامنامه ی مخفی این حزب نکاتی آمده است بدین محتوا: کشتار و کوچ اجباری در مناطق غیر پشتون تا حدی ادامه یابد که در این ولایت ها، ملت های غیر پشتون در اقلیت کامل قرار گیرند. به گونه ی که در تشکیل ساختار و سیستم به اندازه ی پر کاهی نقش نداشته باشند. آنها مانند سرخ پوستان بدوی امریکا باید نابود شوند. مردان شان کشته شوند، زنان و دختران شان به به غلامی گرفته شوند. هزاره جات حرمسرای زیر زمینی پشتون ها ساخته شود و به سیاحان و مردمان کشورهای دیگر نیز اجازه داده نشود تا وارد این حرمسرا گردند.
این حزب در مورد ولایات شمالی و غربی افغانستان به این باور است: در ابتدا ولسداری های مرزی این ولایت ها باید از وجود ملیت های تاجک و ازبک تخلیه شوند و به جای آنها پشتون های سرحد با پاکستان جازسازی شوند. این جابجایی تا زمانی ادامه یابد تا مرزها در اختیار کامل پشتونها قرار گیرند. پس از این مرحله، عین برخورد وسیاستی که در مورد هزاره جات و هزاره ها به اجرا گذاشته می شود، در مورد ولایت های شمالی و غربی نیز اجرا گردد. بدبختانه که در مورد ولایات شمالی و غربی، این حزب و حلقات حامی اش تا اندازه ی زیادی موفق بوده اند. این جابجایی ها و تهاجمات سازماندهی شده، در کنار حذف و نابودی ظاهری و فزیکی ملیت های غیر پشتون در این مناطق، حذف و نابودی فرهنگی و تاریخی(4) را نیز در پی داشته است. تغییر نامهای مناطق و جای های تاریخی از فارسی یا ترکی به پشتو و تخریب آثار تاریخی، ضربه ی فنی دیگری است که تا استخوان ِبا عمر چند هزار قرنه ی این سرزمین نیز می رسد.
بنا بر این، حمایت و همکاری این حلقه با برنامه ی کوچی گری و کوچی سازی، یکی از تاکتیک های مهم و سرنوشت ساز پنداشته می شود. از دید این حلقه، این برنامه هم می تواند آرامش کامل مناطق غیر پشتون را باز گیرد، هم جریان تحول مدنی و انقلاب آموزشی را که متاسفانه در نقاط پشتون نشین افغانستان این انقلاب به ندرت و یا هیچ به چشم نمی خورد، مختل کند، هم ضربه ی مهمی باشد بر پیکر اقتصاد ضعیف این مردمان.
3. حلقه ی تروریستی و بنیادگرای پشتونخوای پاکستان:
آنچه در طراحی و برنامه ریزی پدیده ی پلید کوچی سازی پشتونها برای حلقه ی پشتونیستی مرز شرقی مهم پنداشته می شود، عین همان چیزهای است که در مورد حلقه ی تروریستی افغان ملت متذکر شدیم. با این تفاوت که حلقه ی تروریستی و بنیادگرای پشتونخوا در مناطق هم مرز با پاکستان، سود دیگری نیز می برد و آن این است که در مورد از بین بردن احتمالی ملت های غیر پشتون در افغانستان (از دید تنگ نظرانه و کوته بینانه این حلقه)، احتمال مقاومت این ملت ها را در امر تطبیق برنامه های پاپای شان - غلام محمد فرهاد مؤسس حزب سوسیال دموکرات (افغان ملت)، از بین می برد. زیرا در این مرحله، پشتونستان کبیر(!!!) نه تنها افغانستان امروز، بلکه بخش های بزرگی از پیکرهای قدرت های بزرگ هسته ی سه کشور نیرومند همسایه پاکستان، روسیه و ایران را نیز شامل خواهد شد.
4. سازمان استخباراتی پاکستان (آی اس آی):
آی اس آی یا سازمان استخباراتی حکومت نظامی پاکستان، در طول تاریخ پیدایشش، با حمایت و دستور پذیری مستقیم از سازمان استخباراتی انگلیستان در همراهی با برآوردن منافع استعماری انگلیس، همیشه کوشیده است تا در افغانستان بخاطر روی کار آمدن یک حاکمیت ضعیف کار نماید و چه بسا که در این کار موفق هم بوده است.(5) خلای قدرت در افغانستان، حاکمیت و قدرت ضعیف در این کشور، خانه جنگی ها و به جان هم افتادن ها، پاکستان را از داشتن یک همسایه قدرتمند و متمدن، آرام - خاطر می سازد. این باور حکومت نظامی پاکستان است و متاسفانه سیاست نادرست در روابط بین الملل امروز نیز بیشتر بر همین محور می چرخد. تک قطبی شدن قدرت، ابتدا از درون کشورها آغاز و سپس در سطح کل دنیا و نهایتاً در تمام هستی ادامه می یابد. که سازمان جاسوسی پاکستان به شدت این سیاست پلید را دنبال می کند. این سازمان از میزان قدرت کشورش به شدت آگاهی دارد. قدرت حاکمیت های پشتونی دست نشانده اش را در افغانستان نیز هر لحظه طول و بر می کند. آی اس آی با مشوره مستقیم سازمان جاسوسی انگلستان، همیشه از میان دو انتخاب و مهره یابی در افغانستان، روحیه و حس غلامی و حماقت پشتون ها را در قبال مسایل، نسبت به روحیه و حس آزادی و آگاهی ملت های غیر پشتون ترجیح داده است. چون ملت های غیر پشتون در افغانستان، کمتر غلام می شوند و نوکری بیگانه ها را می پذیرند، بناً پشتونها مهره ی خوبی برای اجرای برنامه هایش دانسته می شود. اما اینکه در کدام نا-آینده ی دوری و چگونه حلقات تروریستی و پشتونخواه دو سوی خط دیورند، به نا-آرمان وهم خویش می رسند، از دید سازمان استخباراتی پاکستان چیزی است غیر قابل تصور و غیر قابل ظهور.
سوم: امتیازات و امکانات مالی پشتون های که کوچی می شوند
1. برای هر کوچی ماهانه مبلغ 15000 افغانی معاش پرداخته می شود.
2. برای هر عضو خانواده کوچی ماهانه مبلغ 8000 افغانی معاش پرداخته می شود.
3. در صورت بروز درگیری های احتمالی با مردم محل، اگر کوچیی زخم بر می دارد، مصارف تداوی آن تا سلامتی کامل، از کانال مشخص حلقات فوق الذکر پرداخته می شود.
4. در صورت بروز درگیری های احتمالی با مردم محل، اگر کوچیی کشته می شود، معاش ماهوارش دو برابر پرداخته می شود و امتیازات بیشتری از جانب کانال مشخص حلقه های یاد شده به بازمانده گانش در نظر گرفته می شود.
5. برای هر فامیل یک عراده موتر تویوتای دو سیته جاپانی مجهز، برای انتقال تجهیزات شان توزیع می گردد.
6. حکومت مرکزی در قسمت ساخت و ساز مراکز عامه، بیش از هرجای دیگری در مناطق کوچی ها اقدام می کند.
7. سلاح های سبک و سنگین به اندازه ی که بتوانند با خود حمل کنند، در اختیارشان گذاشته می شود.
8. فرمان ها و اسناد ملکیت هشتاد تا نود سال پیش با نوع مهر و امضای حکام مستبد و خودکامه پیشین، برای شان تهیه می شود، آنهم از هموارترین و زراعتی ترین زمین ها.
9. پس از تصرف این مناطق، حکومت مرکزی کابل، حمایت از کوچی ها را از مکلفیت های اساسی خود می داند.
و حمایت های لازم دیگر تا جای که برای سازمان های مدنی داخل افغانستان، جامعه جهانی و سازمان ملل متحد قابل دید، نفوذ، درز و قابل باور نباشند.(6)
چهارم: مناطق مورد تهاجم
به گونه آشکار، مناطق مورد تهاجم ولایت های است که بیشتر غیر پشتون اند. ولایت های مرکزی، شمالی و شمال غربی.
پنجم: پس منظر هرم مقاومت مداوم هزاره ها
در طول تاریخ مردمان هزاره مردمان سخت کوش، مقاوم، بیگانه ستیز و متمدنی بوده اند. درست بر عکس پشتونها. پشتونها از زمان به قدرت رسیدن احمد شاه آبدالی در قندهار در طول تاریخ دو صد و شصت و سه ساله ی شان به کرات ثابت ساخته اند که نه سخت کوش بوده اند، نه مقاوم، نه بیگانه ستیز و نه هم متمدن. بنا بر آن، این مساله به وضاحت نشان می دهد که این دو متضاد در کنار هم نمی توانند جمع شوند و بسان ساختار آهن ربایی، همیشه باید در دو قطب مخالف قرار گیرند. هزاره ها بدترین نوع رویارویی با پشتونها را در زمان زمامداری عبدالرحمن جابر، یکی دیگر از حاکم مستبد و خودکامه پشتون داشته اند. آمار دقیق گرفته شده در این زمان نشان می دهد که 60% از مردمان هزاره توسط عمال عبدالرحمن قتل عام شدند و در کنار حماسه آفرینی ها، حتا مهاجرت به سایر کشورهای جهان را نیز پذیرفتند، اما آگاهانه نخواستند تا در ظل الرجمی و سیطره ی حاکم مستبد حیات بگذرانند و یا سکوت کنند. که نمونه این مقاومت ها را در تاریخ زنده گی بشر، به ندرت می توان سراغ گرفت. با آنکه هزاره ها را از مناطق هموار و شهری مانند قندهار، زابل، میدان وردک، غزنی، ارزگان و کابلستان که مؤطن اصلی و آبایی شان بودند، به مناطق کوه بند هزاره جات پس زدند، با آنهم این مردمان با سخت کوشی و با افتخار تمام توانستند با طبیعت آنجا بسازند و به حیات شان ادامه دهند و مدنیت شان را به اثبات برسانند.
در اینکه نمونه مقاومت های مردمان محل را با کوچی های مسلح غیر از مناطق هزاره نشین کمتر و یا شاید هیچ نمی توان سراغ گرفت، به نظر نگارنده دو دلیل بیشتر ندارد:
1. شعور مقاومت در برابر عمالی که نیت پلید و کثیف دارند، غیر از هزاره ها در دیگر ملت های غیر پشتون کمتر رشد یافته و به کمال رسیده است و در کنار آن این ملت ها به ندرت به برنامه های بلند مدت حکام فاشیستی کابل پی برده اند و اگر دانسته اند هم در برابر به شدت سرکوب شدنشان، سکوت تلخی کرده اند و در کمین فرصتی نشسته اند تا هر از گاهی مهدی وار از راه برسد و بتوانند، دوباره قامت برافرازند. از سوی دیگر، ظاهراً بعضی نقاط مشترک نژادی و ایدیولوژیکی بیشتر این ملت ها با پشتونها، کمتر بهانه به دست حاکمان پشتون داده است تا در رسیدن به هدف خویش از آنها استفاده کنند.
2. هزاره ها با تاریخ مقاومگری شان از ابتدای کار، نقطه ی عطف این برنامه ها بوده است. به این معنا که حلقات حاکم پشتونیستی، با دیگر ملت ها در افغانستان، تا حذف کامل هزاره ها از صحنه بیشتر برخورد انعطاف پذیری داشتنه اند. تا هم از یکطرف از متحد شدن ملت های غیر پشتون و مقاومت احتمالی سراسری جلوگیری کنند و هم نوعی لطف و مرحمت شان را در برابر سایر ملت های غیر پشتون به نمایش بگذارند. برای دستیابی به این هدف شان، حتا از تفرقه پراکنی های متعددی میان ملت های غیر پشتون نیز دریغ نورزیده اند که ما در تاریخ نمونه های از این قبیل را فراوان داریم.
ششم: سکوت جامعه جهانی در شرایط کنونی
اصطلاح مشهور "جامعه جهانی" در قاموس سیاسی امروز بیشتر به غرب ِبه رهبری دولت امریکا اطلاق می شود. تا زمانی که امریکا در افغانستان و یا در هر نقطه ی از دنیا، منافعش برآورده نشود، هر کار شری برایش خیر دانسته می شود. از پس منظر سیاست خارجی دولت امریکا، تا رسیدن به اهداف سیاسی - اقتصادی، هر جرم و جنایتی مشروع پنداشته می شود. عملکرد دولت امریکا در ویتنام، مخصوصاً بمباران دهاقین ویتنام جنوبی، در لائوس و کامبوج، خلیج مکزیکو و همه ی امریکای لاتین، فلسطین، بحران و فقر افریقا ... و افغانستان امروز (7) و دهها مورد دیگر گواه بر سیاست های استعماری و توسعه طلبانه ی جامعه جهانی به رهبری امریکاست.
در کشورهای مستعمره و نقطه عطف قدرت های بزرگ، به میزان که بحران موجود باشد، به همان اندازه از نقطه نظر بدست آوردن منافع برای قدرت ها، مهم تلقی می شود. در این گونه کشورها، ملت ها باید در مخاصمت با هم زنده گی کنند. حاکمیت ضعیف باشد. دولت و نظام دیکتاتور باشد. مدیریت های اتوکراتیک باید بیش از پبش در ادارات رشد داده شوند. حقوق بشر و دموکراسی وسایل ظریف و فریبنده ی برای برای بدست آوردن اهداف باشند. باید همیشه برای حضور نیروهای بالا دست نیاز احساس شود...
بنا بر این، در چنین حالت و وضعیتی، از نظر سیاست خارجی امریکا و اهداف بلند مدت و استراتیژیک قدرت های دست اول، کشتار انسانها و چپاول داشته های شان، تا زمان که نیاز باشد، در تلاقی با ارزش های انسانی، حقوق بشر و دموکراسی نیست. باری دولت امریکا در جنگ با ویتنام، شش میلیون (8) انسان ویتنامی، کامیوجی و لائوسی را بخاطر رسیدن به منافعش از پا در آورد. با این حال، با کشته شدن چند تا(!!) هزاره یا دیگر ملت های غیر پشتون در افغانستان توسط کوچی های وحشی، که آب از آب تکان نمی خورد!!! و شاید هم از دید طراحان سیاست خارجی امریکا، ناحیت اعظم به افغانستان انتقال یافته است. بنا بر این در چنین شرایطی سکوت, انتخاب ارجح تری است تا فریاد و عمل.
(علی ادیب، ویستنس - ناروی)
پانوشت ها:
1. سالهای تجاوز و مقاومت - محمد اکرم اندیشمند
2. سالهای تجاوز و مقاومت - محمد اکرم اندیشمند
3. دوهمه سقاوی
4. فرهنگ واژه فارسی، ویکی پدیا یا دانشنامه آزاد
5. افغانستان مرکز بازی قدرت های بزرگ - ابراهیم ورسجی
6. از قول یک مقام اسبق طالبان که فعلاً در کشور ناروی زنده گی می کند
7. اعلامیه جهانی حقوق بشر و تناقض با سیاست امریکا - نوام چامسکی
8. در باب بمباران (نوام چامسکی)