سه خاطره به مناسبت هشت مارچ
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
علی پیام- هشتم مارچ 2015
اول- هر سال که هشتم مارچ میرسد، خاطرات تلخی روان مرا متلاشی میکند. هر سال که هشتم مارچ از راه میرسد، به یاد زنان آبادی پدری و زنان زادگاه خود میافتم.
یک همسایه داشتیم که از قضا فامیل ما هم بود. دو زن داشت. دو قمچین یا تازیانه داشت. قمچینها روی کودبند آویزان بودند. مرد، هرگاه سر زنانش قهر میشد، صدا میزد: او کنچینی! او پدر لعنت! برو قمچین خود را بیار. بعدش هر زن با قمچنین ویژه خودش شلاق میخورد. مرد همسایه ما هرگاه زنان خود را میزد، دروازه را از پشت میبست. زنی را شکنجه میداد و میزد. حالا که سالهای سال از آن روزگار میگذرد و من سالهاست که از آبادی پدی ام کوچیدهام روانم رنجور است. مرد همسایه مرده است. نمیدانم قمچینهای ویژه زدن زنان وی در روی کودبند آویزان است یا خیر؟ همین مرد زنش را به خاطر گم شدن یک گوسفند به چهار میخ کشید. چرا؟ چونکه یکی از گوسفندان از بین رمه جدا شده بوده.
دوم
هر سال هر هشت مارچ خاطرات زن آبادی ما روح مرا رنجور میکند. زخمش تازه است. چرکین است. ناسور است. این قصه زن دیگر و مرد دیگر است. این مرد، همسایه ما و فامیل ما بود. در یکی از روزهای بچگیام، زن همسایه فریاد کشیده میآمد طرف خانه ما. مادرم را به کمک میطلبید. زن آمد در خانه ما رسید. نفس زیده. هراسان. از ده انگشتش خون میچکید. چونکه شویش برای تنبیه هر ده انگشتش را آن قدر زده بود که خون نمیچکید. شرشر میریخت. آخرالامر همان زن در یک شب زمستان توسط شوهرش کشته شد. سال ها گذشت. من نویسندگی را شروع کردم. زمانی که نویسندگی را شروع کردهام، این زن قهرمان اولین داستانم هست. نامش را در داستان گذاشتهام: حوا. اگر داستان را یافتم در وبلاگ خود خواهم گذاشت. این مرد نیز مرده است.
سوم
خاطره مجازات زن آبادی را توسط حاکم شرع یا ملای آبادی «سید کربلایی آخوند گلخوجه» قبلا در نشریات کابل نوشتهام. به مناسبت هشتم مارچ روز جهانی زن، خلاصهاش را با شما شریک میسازم: حاکم شرع زنی را به اتهام عشق بازی، با یک پیشک (گربه) در بین بوجی انداخت. سر بوجی را بست. بعدش گربه را زد. زد. گربه چنگ کشید. زن ضجه میکرد. ضجه زن و چیغ گربه آبادی را در هم میشکست. مردم جمع شده بودند. مردمی چون مجسمههای گلی و تندیسهای سنگی. صحنه مجازات شرعی توسط حاکم شرع محلی همزاد رنج همیشگی ضمیر و روان من است. حالا حاکم شرع محلی مرده است. جسمش را کرم خورده است اما روحش در عذاب است.
چهارم
بعد از سالها به وطن برگشتم. در دایکندی برگشتم. در نیلی مستقر شدم. فعالیت حقوق بشری کردم. بعدش خاطرات خود را از وضعیت حقوق بشری زنانی که در دفتر من میآمدند در قالب یک گزارش و در قالب یک چشمدید در یکی از شمارههای مجله حقوق بشر ارگان نشراتی کمیسیون مستقل حقوق بشر نشر کردم. خاطراتی حاکی از چشمدیدهای تحقیر و ظلم علیه زنان توسط مردان سنتی و سنت زده. سنت به مثابه جن زده.
پنجم
من به سهم خودم به هرچه انگارههای میراثی که ناروایی جنسیت در آن باشد پشت کردهام. من تغییر کردهام. شما چه؟
--------------------------------
لطفا بدون ذکر منبع کاپی نفرمایید. تشکر
آنلاین : http://payam81.persianblog.ir/post/170