...و چنین ما به حقارت رفته ایم!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
برگ از تاریخ.!
« نبشته سوم!»
در پیامد از یک شکست سیاسی، و وقوع فاجعه تاریخی؛ و درپسا در هم فرو ریختن اراده و خواستگاه اقتدار و عظمت ملی - تاریخی در راستای ایجاد حاکمیت ملی ایرانیان؛ و در بازتاب ازهم فروپاشی شالوده و بنیان تشکل - انسجام و پیوستگی ملی، و اضمحلال شعور سیاسی جامعه ایران تاریخی؛ از درون بستر فرمان روایی سلسله سامانیان، حاکمیت ترک تبار غزنویان به ظهور بر میتابند. سلسله غزنویان بیش از دو قرن بر حیات، هستی و تقدیر نیاکان مان به حاکمیت و فرمان روایی می پردازند. اراده مینمایند؛- حیات، هستی و نعمت به آنان می بخشند؛ و در قهر و غضب خویش " حسنک وار " استخوان های آنان را ماه ها نه؛ بلکه سال ها بر فراز دار همچنان به اهتزاز بر میدارند..! ..و آنگاه در مقطع دیگری و در پیامد از ترک تازی ها و بیداد تازیان از درون "خیمه و خلوت گاه" نادر افشار، این سپه سالار یکه تاز میدان نبرد، حاکمیت افاغنه سر بر میتابد و به دارازای چندیدن صده و قرن، حیات و هستی مان به تاراج می برند. افاغته بار بار به قتل عام های وسیع مان می پردازند، و گوسفند وار در کوچه پس کوچه های شهر و دیار مان " رمه وار" در نماد از کنیز و برده به حراج مان می گذارند و...
«....و چه شده است ما را، و چه رفته است برما...؟ آیا چنین ملت و جامعه یی لایق تمجید- تعریف و اعتماد، در ابعاد ملی و بین امللی آن میباشند؟؟!»
حالت امروز مان ویران تر و آشفته تر از دی و پار مان میباشد! که؛ امروز جنون افغان شدن، و میلان پیوستن به هویت و تبار افاغنه در میان چیره خواران سفره استبداد بیش از هر نسل و زمان دیگر بیداد میدارد. برای چند نسل جلوتر مرز های هویتی و تباری مشخص و معین بوده است. این نسل کنونی است که در لفافه های فریبنده از روشن فکری و...بر تابوت هویت خویش میخ میکوبند و نوامیس مفاخر و داشته های تاریخی خویش را در بازار معامله و سیاست به حراج می گذارند...
سلسله حاکمیت اتراک در غزنه، در بازتاب از کسب مشروعیت و حمایت های معنوی و همه جانبه خلافت بغداد؛ و در پیامد از مذهبی اندیشیدن جامعه آن روز، بیش از دو قرن بر سرزمین ایران تاریخی با اقتدار و عظمت تام به حاکمیت خویش تداوم می بخشند. دربار غزنه در کنش های خارجی خود بخش های وسیع از سرزمین های ماحول ایران تاریخی را در پیامد از لشکر کشی های پیوسته و خونین به پذیرفتن آئین اسلام وا میدارند. اما در تدبیر و کنش های داخلی هرانچه نماد از جنبش های ملی میهنی ایرانیان را در اقصی نقاط این سرزمین مستبدانه و خونین در نطفه به خفه شدن می گیرند.. تاریخ از لشکر کشی های مکرر محمود بر بلاد بُست – زرنگ و سیستان؛ و سرزمین مرد خیز غور- ری و طبرستان، اصفهان و.. به کرات یاد آوری مینماید. اما با انجام تمام عملیه های خشن و تحقیر آمیز از سرکوب مخالفین به وسیله آل غزنه، نبض جنبش های داد خواهانه و ملی در درون بستر جامعه ان روز هم چنان در تپش بوده اند. با ظهور و پیدایش سلسله سلاجقه، « 429 » هجری ق. حاکمیت غزنه از اقتدار و عظمت خود رو به افول تدریجی گذاشته؛ که هم زمان با آن جنبش های ملی میهنی ایرانیان در غور، طبرستان و ری رو به بالنده گی خویش می گذارند. اما بیش از هر کنش مبارزاتی دیگر، این غوری ها بوده اند که در تشکل و انسجام تدبیر گرایانه قدرت مند و کار ساز بر پهنه تاریخ سرزمین خراسان قامت بر میافرازند...
تاریخ، در پیامد ازبی عرضه گی ها و حمار گونه انتخاب موقعیت نمودن تاریخی وارثین خویش، گاه به وسیله سیاست پیشه گان روبه صفت و بدور از وجدان و شرف آدمی به بی راهه گی و تحریف رهنمون میگردد. تحریف و وارونه سازی تاریخ، پیامد از ذلت و زبونی، و یا حتی اضمحلال تاریخی خلق و ملت ی را در پی خواهد داشت. مغشوش، مختوم و کتمان حقایق، و وارونه سازی پدیده های تاریخی، بازتاب از تحریف هویت، جعل هویت و ایجاد تعامل و تکامل نابرابر و بدور از اخلاق انسانی را در پی خواهد داشت. جعل تاریخ این همانان شغال را در لباس و تندیس شیر به نمایش وا داشتن، و ردای وارونه شاهنشاهی بر دوش دزد و شیاد سفله انداختن میباشد.
ملت و جامعه بالغ، شعورمند و دارای حمیت، عزت و اقتدار ملی - تاریخی؛ انان که به مرحله کیفیتی از بلوغ و نبوغ سیاسی تاریخی خویش پا گذاشته اند، هرگز مجال جعل و تحریف تاریخ، و سرقت داشته های مفاخر ملی – فرهنگی خویش را برای اغیارنه خواهند داد. داشته های نوامیس گونه مفاخر ملی و تاریخی، و داشته های ارزشمند فرهنگی – تاریخی ملل و جوامع زبون، قدر نشناس و ناسپاس و « ناخلف» ممکن و مقدو ر به سرقت و تحریف خواهد بود. جوامع شعور مند، در مجاهدت مستدام، پاسداری از ارزشهای فرهنگی تاریخی خویش را امر واجب دانسته، و فرصت و مجال تعرض و تعدی اغیار و حلقات استفاده جو و فرصت طلب را بر آن نه خواهند داد. منباب مثال: « در سرزمین افغانستان، کدام شخص و یا ارگانی، آیا اراده و میل به تحریف تاریخ خلاف اراده و خاستگاه ملت افاغنه این سرزمین را به جرات خواهد گرفت؟! کدام شخص میتواند شخصیت های ملی، و مفاخر تاریخی افاغنه را به تحریف بپردازند. در صورت اقدام به عمل چنین امر، بدون شک وارثین این فرهنگ « افغان ها » چوب در آستین شخص تحریف کننده خواهند نمود... و اما دریغ و درد که در میان انبوه از تحریف و جعل تاریخ ملت فارس در سرزمین افغانستان، درد ناکترین آن جعل و تحریف تاریخی غوریان فارس تبار در این سرزمین میباشد.. من در چند آثار مکتوب دیده ام که وابستگی تباری سلسله شاهان غوری را به افاغنه منصوب و مرتبط دانسته اند.
اغیار و حریفان اگاه و واقف به امور، در راستای یک هدف و ارمان مشخص، تاریخ و داشته های ارزشمند مرتبط به این امر ما را مورد تخریب و دستبرد های مکرر تاریخی قرار داده اند. آنان واقف به امر ارزشهای حیات گونه تاریخ و مفاخر مرتبط به ان در تبانی با داشته های ارزش مند فرهنگی، در راستای بارز ترین شاخصه های احیای غرور و مفاخر ملی، در پیوند از کیش ملی ملت سازی برای جوامع بوده و میباشند! غرور و مفاخر ملی، روح حیات و قلب تپنده تداوم و پایداری ملت و جامعه پایدار میباشد. ملت و جامعه بدون تاریخ، و عاری از مفاخر تاریخی، و مجرد از ارزش های فرهنگی، همچون انسان بدون تاریخ، تبار، و عاری از فرهنگ و ارزش های فرهنگی می باشد. اغیار در راستای تداوم حاکمیت و بقای استیلا تاریخی خویش در پیوند به عمل نبض گونه جعل تاریخ و هویت تاریخی، و کتمان آن در تلاش و تکاپو اند. اما این خودی های " بز افخش " گونه و فیلسوف مآب، که در راستای تحریف و کتمان تاریخ و ارزش های فرهنگی مان با حلقات مشخص از فاشیست ترین دسته های جعل تاریخ - هویت و فرهنگ مان در این دیارهمسو و همنوا گردیده اند، جز شاخصه " حمار گونه حمل ستم "، تحمیل و ابقا آن در سرزمین فغان، آیا چیزی دیگری می توان بر آنان نام نهاد؟!.
جعل و حذف تاریخ و داشته های فرهنگی ملل وجوامع را می توان با گینوساید و یا حذف فزیکی و قتل عام های دسته جمعی انان هم سنگ و هم ردیف دانست. جعل تاریخ، فرهنگ و هویت، به مثابه نابودی هویت ملی یک جامعه و ملت پیامد تاریخی را در پی خواهد داشت...در میان انبوه از جفا تاریخی تحمیل شده بر بومیان سرزمین افغانستان، « فارس تبار های این سرزمین» جعل تاریخ شاهان و کشور گشایان " غوری " نقطه خونین و زخم گونه یی در تاریخ این پیکره هویتی میباشد. سلسله شاهان غوری بر مبنای جایگاه و موقعیت خاص جغرافیایی خویش در میان انبوهی از تحریف – جعل و جفا، مورد تاراج وستم اغیار واقع گردیده اند. من هم اکنون کتابی بنام "تاریخ غوریان " در دست دارم که به وسیله شخصِ بنام " دکتر اصغر فروغی ابری، عضو هیات علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان" به رشته تحریر در آمده است. همچنان که در ایران اسلامی مرسوم هست، در صحفه اغازین این کتاب عکس بزرگ از امام خمینی به چشم میخورد. نویسنده در این کتاب در تبانی با جعلیات و خزعبلات اقای دکتر عبدالحی حبیبی تاریخ نویس افغان، کوشیده است تا شاهان و سلاطین غوری را به افاغنه و پشاتین منتسب بداند...من در جایی از تاریخ خوانده ام که در هنگامه لشکر کشی و تاراج محمود افغان بر اصفهان، بیش از هزاران فامیل افغان( پشتون ) در گوشه و اکناف شهر اصفهان جای گزین گردیده اند... شاید آقای " دکتر اصغر فروغی ابری " خود از نواده گان همین افاغنه جابه جا شده در لشکر کشی محمود افغان بر اصفهان تشریف داشته باشند و در پیامد از همین علایق تباری چنین حاتم بخشی های تاریخی را روا بدارند. اما از دولت مردان سرزمین ایران و شخصیت های دلسوز به فرهنگ و نوامیس ملی - هویتی فارس تباران این سرزمین در تعجب ام که چرا امکان چاپ و نشر چنین جفا سنگین و جبران ناشدنی از جعل تاریخی را ممکن و مقدور گردانیده اند...
غوری ها!
سلسله شاهان غوری ( سالهای 493 – 599 هجری ق) نقش و جایگاه ویژه و خاص را درایجاد و شکل گیری تمدن و فرهنگ در سرزمین ایران تاریخی و خراسان بزرگ ایفا نموده اند. تاریخ بیش از یک هزار ساله سرزمین خراسان بزرگ مملو از نقش آفرینی های متعدد و افتخار بر انگیز شاهان غوری بوده، و جغرافیای فرهنگ، هنر، و رزم دیار سرمین ایران تاریخی با کلک هنر و قدرت مندی شاهان غوری گاه نقش افرینی و تزئین گردیده شده است. شاهان و فرمان روایان غور بیش از چندین صده حکم روایی داشته اند. که در پیامد آن گستره امپراتوری انان تا دامنه های سرزمین پهناور هند امتداد یافته است. شاهان غور همچون شاهان ترک تبار غزنه در اشاعه و نشر آیین اسلام در سرزمین های خراسان بزرگ و هند نقش کلیدی و اثر گذاری را ایفا نموده اند. اما تفاوت نقش شاهان غوری با اتراک غزنه در عدم تاراج و قتل عام های مکر توده های سرزمین هند میباشد. دولت مداری خرد گرا، اعتدال و ایجاد ضمینه های رشد تمدن و مدنیت یکی دیگر از شاخصه های نیک و ارزنده شاهان غوری به حساب می رود. شاید منتقدان در پیامد این نبشته، از هجوم قهر امیز سلطان علاءالدین حسین معروف به جهان سوز ( 544 – 556 ) به شهر غزنه و به اتش کشیدن این شهر، بر من خرده بگیرند ... اما نباید فراموش نمود که شاهان غزنه، بار بار به سرزمین غور لشکر کشیده و دست به کشتار یازیده اند؛ که اقدام سلطان مذکور، جز باز تاب تاخت و تاز های مکرر غزنویان بر سرزمین غور نه بوده است. اضافه بر ان یکی از علت های اساسی لشکر کشی سلطان علاء الدین حسین به غزنه، انتقام گیری خون برادر از بهرام شاه غزنه بوده است...!
. در اغاز شکل گیری حاکمیت غزنویان؛ سرزمین غور حاکمیت و استقلالیت خاص خویش را دارا بوده است. رشیدالدین فضل الله همدانی، « در گذشت سال 718 هجری ق» در کتاب جامع التواریخ خویش در باب فتح غور توسط محمود ابن سبکتگین غزنوی چنین مینویسد: « سلطان را اتفاق اندیشه ( غزوی) افتاد در دیار غور، و از تمرد سُکان و مکاشره سگان ان حدود در جوارِ مملکت و مرکز دائره ولایت خویش.....عار داشت که فرقه از دین عاطل و به سمتِ کفر موسوم به غرور حصانتِ جبال و مناعت قلال با مصاقبت و مقاربت مستقر سریرِ مُلک به بطالت و استطالت دست برآرند، و راه تعدی و تطاول سپرند. عزم تادیب و نعریک ایشان مصمم کرد و لشکری فراوان از فارِس و راجل بدان حدود کشید، ولتون تاش حاجب را که والی هرات بود و ارسلان جاذب به مقدمه لشکر روان کرد، و ایشان در طی ان منازل و مراحل به مضیقی رسیدند که جمهوری عام از سپاه غور به حراست ان ثغر موکل بودند. میان فریقین حربی قایم شد که تیغها جز در قراب رقاب قرار نمی گرفت، و خناجر جز با حناجر مضاربت نمی کرد، خبر به سلطان رسید. با جمعی از حواص ممالک خویش بر نشست و به مدد ان جمع شد، و آن مخاذیل را به تدریج از ان مضیق دور می کرد، و معاقل و موایل ایشان می ستد، تا همگنان را بیچاره و آواره کرد، و به مستقر زعیم و عظیم شان که ( به پسر) سوری معروف بود راهِ وصول آسان کرد، و در قصبه ای که آهنگران معروف است جوانب حصار فرا گرفت. او با ده هزار مرد بیرون آمد، و برابر سلطان صف کشید و ابواب احتیاط و اسباب استظهار به معاقل وثیق و خنادق عمیق به احکام رسانید، و تا نیمه روز در مغامستِ حرب و ممارست طعن و ضرب از جانبین بکوشیدند... سلطان بفرمود تا بر سبیل استدراج و استنزال لشکر پشت فراداد، و آن مدابیر بدان خدعه مغرور گشتند و از مواقف خویش به امید فرصت غنیمت و اغترار به ظاهر هزیمت به فضای صحرا آمدند،. لشکر سلطان عطفه ای کردند، و همه را بر مضاجع قتل در خواب نوشین خوابانیدند و پسر سُوری را اسیر گرفت، و اسلحه ایشان به غنیمت بیاوردند، و شعار اسلام در ان بقاع و اصقاع ظاهر کرد ... و سلطان رو به دیار غزنه اورد. پسر سُوری مذلت خویش در کمند اسار و ربقه خسار مشاهده کرد، و استیلای اسلام برودایع حصار بدید. نگینی مسموم در انگشتری داشت، از حسرت فرو مکید، و جان به مالک سپرد....» در کلیه و قایع نگاشته شده در این کتاب،« جامع التواریخ» هیچ گونه رد پایی از« افغان بودن» مردمان ساکن در سرزمین غور و شاهان وی به مشاهده نه می رسد.تمام شواهد وقایع نگاشته شده به نظم و نثر در این کتاب گویای فارس بودن توده های سرزمین غور و شاهان وی میباشد.
کتاب ارزشمند و گران سنگ دیگری از تاریخ نویس شهیر و پر آوازه " قاضی منهاج سراج جوزجانی " سال های« 589 – 655 هجری ق» بنام طبقات ناصری، در باب چگونهگی سیر حوادث و جرایانات سلاطین و شاهان غور به رشته تحریر در آورده شده است. طبقات ناصری که نویسنده آن خود در دامن یکی از ملکه های سلاطین غور رشد و پرورش یافته است، با نثر شیرین و روان فارسی، خلاف مرسوم بودن نثر معرب و پیچیده در ان روز گار، به رشته تحریر در اورده شده، و چگونهگی سیر حوادث و جریانات امور شاهان و سلاطین غوری را به بیان گرفته است. قاضی منهاج سراج جوزجانی در جای از کتاب خود چنین مینویسد: « ... در حرم سلطنتی ملکه جلال الدین ماه ملک، دختر سلطان غیاث الدین محمدغوری..... آن ملکه نویسنده را مانند فرزندان خود در حرم پادشاهی پرورش می داده، و ایام کودکی و خردسالی تحت نظر مبارک اوتربیت یافته و...» طبقات ناصری را میتوان مکمل ترین شرح حوادث وجریانات تاریخی سلاطین غور دانست. کتاب مذکور به نظم و نثر شیوا و شیرین زبان فارسی به رشته تحریر در آورده شده است. در کتاب مذکور نیز هیچ گونه رد پایی از وابستهگی تباری سلاطین غور به افاغنه به چشم نه میخورد...ادامه دارد..