گسیختگی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
خام بودم و از جانهای خدا خبرم نه. خردکانه خویش پنداشتم خوکان و سگان را.
جان رفت و جهان؛ این زنگی مست، پاچهام کشید به دندان و نقش بینداخت به
سوگواری جامهای که برم بود؛ به گسیختگی سلولْ سلولِ تنم. کاش آن پرنده
پاکیزه، چنان خون آلود نرفته بود از بین دستانم! کاش آینههاشان را وقتی دیگر
بر می گرفتند به رفتارم که تیرگی گفتارهاشان این همه رنجوری نمی بخشیدم.
با مصیبت شاید از اسب افتاده باشم اما از اصل هرگز، هرگز. ای آنها که
همواره زشت بادید! از دوم مرداد چند گذشته مگر؟
آنلاین : http://kabotarechahi.persianbl...