یادی از شاملو و آیدا
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
احمد شاملو (21 قوس/آذر 1304 ـ 2 اسد/مرداد 1379)
خب، آیدا برای من یک انسان واقعا برگزیدهای است. آشنایی من و او مثل دست همدیگر گرفتن دو تا بچه بود که شب توی کوچه گم شدهاند و ناچار به طرف هم میروند، ناچار به هم اتکا میکنند و بعد، خب، من معتقدم که دو تا انسان که به هم میرسند توی این کوچه تاریک، مقدار زیادی نیاز به نگه داشتن همدیگر دارند و این باعث تکاملشان میشه؛ برای اینکه من سعی میکنم در نظر تو همان چیز کاملی باشم که تو یا اون زن یا آیدا در ذهنش از من دارد.
او به هر حال، یک چیزی توی ذهنش داره به عنوان یک مرد برگزیده. وقتی من رو انتخاب میکنه، من رو مینشونه روی اون تخت تا تو را بنشانم بر تختی از میخکهای نوشکفته به خواب خواهم دید. یه مقدار رومانتیک است. یک مقدار عاشقانه است. یک مقدار جنسیتی است. یک مقدار پیشپردهای است. همه چی قاتی است. اینجا دیگه منم. اگه اون رو بخوام نگه دارم، باید تبدیل بشم به اون آدمی که برای تاجگذاریاش، یک تختی از میخکهای نوشکفته، به خواب دیده به قول لورکا.
در نتیجه، این تعلق خاطر به من کمک میکند که خودم رو ببرم بالا و متقابلا او هم اگر میخواد من رو نگه داره، باید همین کار رو بکنه. اینه که خب مسلّما زندگی با آیدا برای من که به خصوص، دو تجربه سوپر تلخ در زندگی زناشویی داشتم، فوقالعاده و سازنده بوده.
من یک جا در جواب به سؤال یک خبرنگار گفتم که الان هرچه فکر میکنم، در واقع، مثل آن طاووسی است که چتر میزنه برای مادرش و برای این است که آیدا را دوست دارم. یک انسانی است کنار من که بوی همه جامه مرا میده، بوی اون همه چیزهایی که من توی بینیام باشه، میده و من سعی میکنم بینیای بسازم که شایستهی آن بو باشم، که شایستهی بوییدن آن عطر باشم.
نگاره: احمد شاملو، آیدا سرکیسیان و کودکی نسترن پاشایی، فرزند ع. پاشایی (عین الله عسکری پاشایی).
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...