تورم نهاد ها ميان شهروندان افغانستان، مرض مهلک سرطانی که مناسبات افراد جامعه را متناقض و متشنج می سازد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
بستر نهاد سازي و نهاد بازي در افغانستان و جمعيت هاي شهروندان افغانستان در خارج از کشور معمولا دو انگيزه داخلي و بيروني دارد.
با تاسف شيوه هاي کار دموکراسي سازي تصنعي و تظاهري براي شهروندان افغانستان توأم با شيوه هاي تجاري و استخباراتي از جانب اجانب رشد عادي روند امور جامعه را مختل کرده، مکانيزم هاي اجرايي خواست هاي اجتماعي و سياسي مردم نيز به ابزار و وسيله رسيدن به اهداف غير تبديل شده است.
همانطوريکه در افغانستان صد ها نهاد مدني، حقوق بشري و فرهنگي ايجاد شده است تا اصالت نمايش «دموکراسي» را به عهده داشته باشند و همزبان با آن نقش هاي متضاد و متناقض را بازي کنند، به همين ترتيب جمعيت هاي شهروندان افغانستان در کشور هاي خارج نيز دچار مرض تورم نهاد سازي شده اند.
فعاليت هاي فرهنگي، اجتماعي و ديني در جمعيت هاي شهروندان افغانستان در کشور هاي خارجي منجمله کانادا، در سه مرحله مهم شکل گرفته است که هرکدام ويژه گي هاي خود را دارند.
مرحله اول مهاجرت و اقامت شهروندان افغانستان در دهه هشتاد قرن پار است که دو نوع نهاد هاي متضاد و مخالف در جامعه متبازر بوده است. نهاد هاي که با شعار هاي «جهاد»، «اسلام» در خطر است و غيره بوجود آمده و توانسته اند کمک هاي بيدريغ کشور هاي ميزبان را از راه هاي استخباراتي و ديني بدست آورند، اهداف و عملکرد آنها بيشتر ديني، عوامفريبي، دامن زدن نفاق ملي زير نام «وحدت ملي» بوده که کار آنها جز ترويج بنيادگرايي در سياست و عقب گردي در فرهنگ چيزي ديگري نبوده است. گرچه اين نهاد هاي فوق العاده راستگرا با واکنش هاي جدي افراد عدالتخواه جامعه روبرو بوده اند و اين واکنش هاي نخبه هاي جامعه، تا ايجاد نهاد هاي بديل همراه بوده ، لاکن نهاد بديل و مترقي مورد حمايت کشور هاي ميزبان قرار نگرفته و به تدريج فعاليت هاي آنها بطي شده است. اين تناقض همواره باقي است که با شيوه هاي انتقادي و اعتراضي تبارز مي کند.
مرحله دوم نهاد سازي در جمعيت هاي شهروندان افغانستان در خارج از کشور در نيمه دهه نود ، با ورود مهاجران و آواره گان حکومت هاي دسپتيزم ديني (مجاهد-طالب) برابر بود. زيرا شيوه هاي راستگرايي افراطي، تعصبات ديني و قومي در کار نهاد هاي رسمي و مسلط با خواست هاي فرهنگي ، سياسي و فکري مهاجران فرار کرده از بنيادگرايي ، بنيادگرايي در مهاجرت را نمي پذيرفت. در اين دوره نهاد هاي زياد اجتماعي، فرهنگي و تجاري بوجود آمدند که بارز ترين نمونه آنها ايجاد رسانه هاي چاپي، صوتي و برقي است.
مرحله سوم نهاد سازي و فعاليت هاي رسانه يي در جمعيت هاي شهروندان افغانستان در خارج از کشور با استقرار دولت کرزي و حضور «جامعه جهاني» آغاز شد. در اين دوره مهاجراني به جامعه ما افزوده شدند که بخش بيشتر آنها از ايران و پاکستان به کابل رفته بودند تا به دولت جديد کار کنند. آنها در سال هاي اول حکومت کرزي بنابر مشکلات امنيتي و اختلافات و تضاد هاي قومي، فرقه يي و موجوديت فساد و تبعيض به کشور هاي غربي از جمله به کانادا سرازير شدند.
روان، روال و برخورد نخبه هاي اين دوره ويژه گي هاي خود را دارد.
اگر نخبه هاي دوره اول راستگرايي ، تعصبات ديني و قومي داشتند و ديگرانديشان را نمي پذيرفتند ، برعکس نخبه هاي دوره دوم مايل به چپرگرايي بودند و پذيرش دگرانديشان را داشتند، ولي نخبه هاي گروه سوم روان و روال پيچيده تر از هردو را دارند.
نهادهاي موجود در جامعه از دوره هاي ياد شده و ايجاد نهاد هاي بي شمار که حمايت جامعه را ندارند ، با عناوین افراطي ...جهاني، ... سراسری، ...بين المللي تورم شديد نهادي را در جامعه بوجود آورده اند که اکثر نهاد هاي نام نهاد تشنج و نفاق را ميان افراد ، اقشار و اصناف جامعه بوجود مي آورند. زيرا نهاد ها بخاطر «مشروعيت» و شناسايي شان ناگزيرند جامعه را به پير و برنا، نو و کهنه و سني و شيعه ، اسماعيليه و اثناعشري، مجاهد و نامجاهد خوش نام و بد نام و غيره تقسيم کنند، تا حمايت گروه هاي مردم را در مخالفت با يکديگر شان و پشتيباني مالي نهاد هاي خارجي را جلب کرده، مخالفين را بدنام کنند و براي خود شان شخصيت سازي کنند و شخصيت هاي کاذب را گل سر سبد جامعه معرفي کنند. اجراي اين کار شان را با حذف افراد شناخته شده و نامدار ممکن ميدانند.
تورم نهاد سازي فضاي جامعه را متشنج، متناقض و مسموم مي سازد.