احمد ظاهر، فراتر از سنت های دست و پاگیر
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
احمد ظاهر (24 خرداد 1325 ـ 24 خرداد 1358)
رفتار نامتعارف با شاه مملکت
در جشن عروسی احمد ظاهر، محمدظاهر پادشاه سابق شرکت کرده بود. او پیشاپیش از زن خود می خواهد دست شاه را نبوسد، آنگونه که در میان متمولین زمان معمول بود؛ فقط باید با شاه دست بدهد و بس. خانم او این کار را می کند ولی احمدظاهر چه می کند؟ خود را بر پاهای شاه می افکند.
این عمل او تناقض عجیبی میان رفتار دو انسان را، مقابل شاه نشان میدهد که هر دو در جای درست خود قرار نمیگیرد. اصولاً احمدظاهر که مرد است و در جامعۀ افغانی در موقعیت برتر جنسیتی قرار دارد و از نظر اجتماعی هم لااقل در میان شهرنشینان دارای موقف مهم اجتماعی است، باید با شاه طور دیگری رفتار میکرد.
از طرف دیگر خانم او هم که از نظر موقعیت جنسیتی در جامعۀ افغانی در مقام پایین تر جا دارد و یگانه اهمیت اجتماعی او این است که زن احمدظاهر است، باید به گونۀ دیگر با شاۀ وقت روبرو می شد. هر دو مبالغه آمیز عمل می کنند. سناریوی این کار توسط احمدظاهر ساخته شده، مثل آنکه می خواسته بگوید، این رابطه ها همه مضحک است و باید با آن ها برخورد تمسخر آمیز و ریشخند آمیز کرد که می کند.
[1]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]
دیدار با امیرعباس هویدا، صدراعظم ایران
طبع شوخ احمد ظاهر پروای مقام و منصب را نداشت. شاید میدانست که این حکایتهای نام آوران و بزرگان است که گوش به گوش می رود و نقل هر مجلس می شود نه از گمنامان و مردم عادی جامعه. آنچه او به امیرعباس هویدا نخست وزیر سابق ایران گفت، از آنچه او در مقابل شاۀ افغانستان انجام داد، هیچ کمی نداشت.
مرحوم هویدا در ملاقات شان به منظور امتنان برایش گفته بود: مرسی! احمدظاهر جواب داده بود:"تنک یو، وری مچ". برای نخست وزیر تعجب آور بود که چرا کسی که تا به حال با او فارسی حرف می زد، به یکباره انگلیسی صحبت میکند. احمدظاهر گفته بود: چون شما هم با من به فرانسوی صحبت کردید! این یعنی استدلال طنزآمیز در مقابل بعضی ادعاهایی بود که گویا افغانها فارسی را درست صحبت نمیکنند.
[2]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]
رابطه با پدر صاحب منصبش
وقتی در یک محفل عروسی داخل شد، به مجرد آمدن او، پدرش، محمدظاهر که زمانی صدراعظم مملکت بود، از جا برخاست و محفل را ترک کرد. یکی پرسید که ظاهر جان، صدراعظم صاحب کجا رفتند؟ او با انگشت به سوی خود اشاره کرد و جواب داد: جایی که این ظاهر باشد، آن ظاهر را صبر است.
البته میان پدرِ صدراعظم و پسرِ هنرمند ولی احترام متقابل وجود داشت و هر دو از جایگاه خود در جامعه کم و بیش آگاهی داشتند.
در دعوتی که در باغ شکر دره، ظاهر هویدا (آوازخوان مشهور افغان) و خانم او مهمان احمدظاهر بودند، وقتی پدر احمد ظاهر خواست به مجلس آنها بپیوندند، اول کسی را فرستاد و از احمدظاهر اجازۀ شرکت در مجلس خصوصی آنها را طلبید. بعد که اجازه داده شد، به آنها پیوست.
همان جا پسر از حرفهای آن روز پدر چنین برداشت کرد که گویا می خواهد بگوید شهرت او مدیون پدر صدراعظم اوست. به پدر گفت: بیایید به بازار شکر دره برویم و ببینیم که کدام یک از ما دونفر می تواند بدون پول، یک کاسه ماست از یک دکان بگیرد. هم چنین به پدرش گفته بود: خواهیم دید جنازۀ کدام یک از ما با شکوه تر بدرقه خواهد شد.
طنز سرنوشت این بود که احمدظاهر در گپ های خود کاملاً حق به جانب ثابت شد.
[3]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]
"چه وقت آدم میشوی؟"
مطایبه و خوش طبعی او گاهی اطرافیان و دوستان را که توان نداشتند به او جواب مطایبه آمیز بدهند، بی حوصله و شاید حسود می ساخت. روزی بعد از کنسرت، مرحوم استاد ننگیالی با دیدن خنده های بلند و پی در پی او، برایش گفته بود: او ظاهر! تو چه وقت آدم می شوی؟! پاسخ احمدظاهر یک طنز کوتاه فلسفی بود:" هیچ گاه! آدم که شوم، به دو پول سیاه نخواهم ارزید."
در این پاسخ کوتاه هم اعتراض بر آدم های به ظاهر "آدم" جامعۀ او نهفته است و هم اعتراض بر تمام آدمیت در مجموع.
نگاره ها:
احمد ظاهر و پوری بنایی
احمدظاهر و اکبر گلپایگانی
لینک
آهنگ عجب صبری خدا دارد http://www.youtube.com/watch?v...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع:http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2014/06/140614_98765432_ahmad_zaher.shtml
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...
[1] [[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[OOOOOOOOOOOOO
[2] [[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[OOOOOOOOOOOOO
[3] [[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[OOOOOOOOOOOOO