حکایت مرگ و زندگی رومئو و ژولیت افغانستانی (زکیه و محمدعلی بامیانی)
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
حکایت مرگ و زندگی رومئو و ژولیت افغانستانی
(زکیه و محمدعلی بامیانی)
IIIIIIIIUUUUUUUUUIIIIIIIIIIII
لیلی امروز ما، مجنون امروزین ما!
پیش باید رفت ای فرهاد ما! شیرین ما!
هم پدر با عشق، دشمن؛ هم زمانه، وحشی است
کوچهگیها، گرگِ هار و اهل خانه، وحشی است
آیهی بیچاره، تفسیرش به دست بابه است
رابعه، امروز هم زندانیِ گرمابه است
پیش باید رفت و سر کوبید بر بُنبستِ شب
خویش را مانندِ «در» کوبید بر بنبست شب
در تنور غم نپندارید تنها دو تنید
قهرمانِ قصهی هر عاشق این میهنید
لیلی امروز ما، مجنون امروزین ما!
پیش باید رفت ای فرهاد ما! شیرین ما!
سمیع حامد
TTTTTTTTTTTTTTTTTTTUUUUUTTTTTTTTTTTTTT
زکیه و محمدعلی، زوج جوان بامیانی هستند که از کودکی، یکدیگر را دوست داشتند و هشت ماه پیش که تصمیم به ازدواج گرفتند، با مخالفت خانواده زکیه روبهرو شدند و سرانجام به مناطق دوردست و کوهها فراری شدند.
داستان دلدادگی زکیه، دختر تاجیک و حنفیمذهب و محمدعلی، پسر هزاره و شیعهمذهب حالا سر زبانها افتاده است و همه رسانههای جهانی نیز آن را دنبال میکنند. برای نمونه، روزنامه «نیویورک تایمز»، این دو را به رومئو و ژولیت، قهرمان نمایشنامه معروف شکسپیر، نویسنده بزرگ بریتانیایی تشبیه کرده است.
زکیه و محمدعلی، یک بار دیگر هم در بامیان بازداشت شده بودند که با دخالت نهادهای حقوق بشری آزاد شدند. اکنون پلیس کابل مدعی است برای حفظ جان این دو، آنها را در بازداشت نگاه داشته است.
گروهی از فعالان جامعه مدنی تلاش دارند برای آزادی این دو جوان افغانستانی و حفظ جان آنها کمپینی مسالمتآمیز را راهاندازی کنند.
بانو جمیله بیاض، رئیس حوزه اول پلیس کابل به بیبیسی فارسی گفته است: «برادر زکیه، محمدعلی را به پلیس تحویل داد و او حالا در بازداشت به سر میبرد. زمانی که زکیه از این خبر آگاه شد، خودش را به مسئولان خانه امن کابل معرفی کرد تا اعضای خانوادهاش نتوانند به او آسیبی برسانند. پدر و برادران زکیه، محمدعلی را متهم کردهاند که این دختر را که با پسر دیگری نامزد شده بود، "ربوده" است. این در حالی است که آنها یکدیگر را دوست داشته و با هم ازدواج کردهاند. در محضر ملا و در مسجد با هم عروسی کردهاند. ملا امام هم به پدر دختر گفته که ما در مراسم عروسیشان حاضر بودیم. زکیه میگوید: من ۱۸ ساله هستم و با این پسر ازدواج کردهام. اگر پدرم، مرا بکشد، میگویم که مردهام را به این پسر تحویل بدهید. به پدر زکیه گفتم که دخترت سن قانونی را تکمیل کرده، این پسر را دوست دارد و حقوق بشر هم مطرح است. قانون هم به او صلاحیت داده [که به میل خود ازدواج کند]. [پدر زکیه] میگوید که نه، ما غیرت داریم».
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...