صفحه نخست > دیدگاه > رابطۀ ثبات سیاسی و فساد در افغانستان

رابطۀ ثبات سیاسی و فساد در افغانستان

محمد اکرام اندیشمند
سه شنبه 7 جنوری 2014

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

بی ثباتی سیاسی و عدم اطمینان از پایداری و تداوم نظام و حاکمیت سیاسی در افغانستان یکی از عوامل فساد مالی و اداری است. فساد در افغانستان پیوسته با ثبات سیاسی گره میخورد. به هر حدی که نظام و حاکمیت سیاسی در این کشور کم از کم در شکل ظاهری آن پایدار و با ثبات نمودار شده است، به همان حد فساد در نهاد های دولت کمتر به نظر می رسد. این واقعیت را به خوبی میتوان حتی در نیم سدۀ اخیر که هنوز بسیاری از مردم شاهد و ناظر آن اند، به خوبی مشاهده کرد.

اگر به سالهای حکومت حزب دموکراتیک خلق که در حدود کمتر از یک و نیم دهه را در بر گرفت، نگاه شود، فساد اداری و مالی در سالهای نخست حاکمیت حزب مذکور کمتر بود. صرف نظر از اینکه حزب دموکراتیک خلق یک حکومت توتالیتر و استبدادی ایجاد کرد و هزاران نفر را بدون محاکمه سر به نیست کرد.

فساد اداری و مالی در حکومت حزب دموکراتیک خلق زمانی گسترش فزاینده یافت که ثبات سیاسی و بقای حاکمیت مذکور در پیوند به پروستریکا و گلاسنوست گورباچف مورد تردید قرار گرفت. به هر حدی که نشانه های این تردید با توجه به دگرگونی های سیاسی در مسکو، بصورت فزاینده روشنتر و بیشتر شد، به همان حد پایه های ثبات و اقتدار سیاسی حزب مذکور در کابل تزلزل و بی ثباتی بیشتر یافت و به همان میزان، فساد در درون دولت این حزب گسترده و عمیق شد.
حتی در سالهای پس از فروپاشی دولت حزب دموکراتیک خلق که قدرت سیاسی و نظامی میان گروه های مختلف مجاهدین و بقایای حزب مذکور تقسیم شد و نوعی از ملوک الطوایفی بمیان آمد، فساد مالی و اداری در همان اداره های متعدد حکومتی و شبه حکومتی بسیار کمتر از فساد امروز بود که در دوازده سال اخیر و در درون دولتِ برهبری حامد کرزی سایه افگنده است؛ هر چند که در سالهای حکومت مجاهدین و بقایای حزب دموکراتیک خلق در دهۀ نود قرن بیستم عیسوی، غارتگری و چپاول بصورت گسترده بوقوع پیوست.

اگر به عامل بی ثباتی سیاسی به عنوان یکی از عوال مهم ترویج و گسترش فساد مالی و اداری در دولت افغانستان نگاه شود، این بی ثباتی افزون بر عوامل و دلایل دیگر به ناتوانی اقتصادی دولت در تأمین هزینه های مورد نیازش بر میگردد. با درد و تأسف، ضعف و ناتوانی اقتصادی دولت های افغانستان پیوسته از عوامل اصلی بی ثباتی سیاسی محسوب می شود. دولت و زمام داران کشور ما به ویژه در سدۀ بیستم عیسوی در تأمین بودجه و هزینه های خود به کمک های هنگفت اقتصادی و مالی کشورهای خارجی، چه بصورت قرضه و چه بصورت مجانی و بلاعوض نیازمندی و وابستگی دارد. به خصوص این وابستگی در عرصۀامنیتی و نظامی که حضور و بقای دولت در گرو توانایی این عرصه است، بسیار عمیق و گسترده میباشد. این وابستگی به حدی است که حتی به تغیر و دگرگونی در نظام و اقتدار سیاسی افغانستان می انجامد. این تغیر در تحولات سیاسی نیم قرن اخیر در دو شکل نمودار شده است:
نخست از طریق کودتای نظامی که وابستگی مطلق دولت افغانستان به کمک های نظامی خارجی زمینه را به کودتاچیان مورد نفوذ و حمایت آن کمک دهندگان خارجی مساعد کرد. کودتا های 1352(1973) سردار محمدداود و 1357(1978) حزب دموکراتیک خلق که توسط افسران چپ هوادار دولت شوروی انجام یافت، نمونه های روشن وابستگی دولت افغانستان در عرصۀ نظامی و امنیتی به کمک خارجی است.

دوم ، فرپاشی کامل نظام و اقتدار سیاسی. قطع کمک های نظامی و پایان دادن به هزینه های که چرخۀ بخش امنیتی و نظامی دولت را می چرخاند، به پایان عمر حکومت و اقتدار سیاسی می انجامد. حکومت حزب دموکراتیک خلق بریاست داکتر نجیب الله که به حزب وطن تغیر نام داده بود، همزمان با قطع این کمک ها پایان یافت.
فساد عمیق و لگام گسیخته در درون دولت افغانستان طی این دوازده سال نیز به بی ثباتی سیاسی ناشی از وابستگی مطلق دولت در عرصۀ نظامی و امنیتی به کمک های خارجی یا کمک امریکا و غرب، پیوند می یابد. در واقع استمرار کمک های مذکور به ویژه در بخش نظامی و امنیتی، مستلزم و متضمن ثبات سیاسی و بقای دولت در افغانستان است. شکل گیری ذهنیتِ اعتماد و اطمینان به ثبات سیاسی و پایداری اقتدار سیاسی هم در درون دولت و هم در جامعه، از قانون شکنی و آلودگی به فساد مالی و اداری می کاهد و موجب رشد فضای سالم در عرصۀ اداره و مدیریت می شود. اما دولتِ به رهبری رئیس جمهورکرزی نه شایستگی خویش را در استقلال از وابستگی به کمک های خارجی به ویژه در عرصۀ نظامی و امنیتی نشان داد و نه با اتخاذ سیاست متوازن و درست در تعامل با کشورهای خارجی، باور به ثبات سیاسی را در افکار عامه و حتی در میان جامعۀ مدنی و سیاسی افغانستان ایجاد کرد.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • دراتحادشوروي قبلي ، درايالات متحده کنوني ، درحاکميت دموکراتيک خلق ، درمنطقه وخلاصه درسراسرجهان فساد وجوددارد وفقط وفقط دراداره تنظيمي

    شوراي نظاردرسال 1371 تا 1375نه فساد وجودداشت ، نه دزدي ، نه چور، نه چپاول ، نه حق تلفي ... اکرام زمانيکه کسي راخطاب ميکنيم ويا نقد وانتقاد مينمايم وبايد سري نيزبه گريبان خودبي اندازيم وبي انديشيم که ما کي بوديم کي هستيم وچه کرديم ؟؟؟؟ اگرمظورسياه کردني صفحه است وبرات دادن قاتلان ملت - بگو وبنويس تا بارخويشراگران بسازيد. توذره باوجدانت خلوت کن وفکرکن که مصروف برات دادن کيها استي ؟؟؟ ووجدانت راقاضي بسازوقضاوت درست نمايد ونه تنظيمي وگروپي وگردن خلاصي. وجدان محکمه است که حاجت به قاضي ندارد.

  • نوشتهء جناب انديشمتد خيلي عالي ودقيق است، دربارهء فساد اداري در دولتهاي خلق وپرچم، تا هنوز تحقيقات گسترده صورت نگرفته است، اگر صورت بگيرد، بدون شك سرنخ بسياري از چور وچپاولها واستفادهء سوء از قدرت وغيره در آن دوره نيز آشكار ميگردد، يك مثال كوچكش، چاپ كتاب خاطرات جنرال عبدالقادر اولين وزير دفاع رژيم خلقي است كه در گفتگو با پرويز آرزو درين اواخر بچاپ رسيده است، دريك بخش ، جنرال قادر به موضوع حيف وميل طلاهاي سرقت شده از خانهء سردار نعيم اشاره كرده و گفته است كه : من يك مقدار زياد طلا را از خانهء سردار نعيم بدست آوردم وآن را در حضور يك هيت بر آورد نموده وهمه را در جمع وزارت ماليهء وقت كه كريم ميثاق در راس آن قرار داشت قيد وضبط نمودم
    اما نامه اي كه چند هفته پيش از طرف كريم ميثاق به صبور الله سياهسنگ مواصلت ورزيد كريم ميثاق تمام إظهار ات جنرال قادر را نفي كرده و از آن إظهار بي خبري نموده است، آقاي ميثاق در نامه اش نوشته است كه هرگز از طلاهاي خانهء سر دار نعيم و تعين هيئت وسپردن طلا ها به وزرت ماليه كه من در راس آن بودم هيچ اطلاع ندارم، حتما جناب جنرال آن طلا ها را خودش بدست آورده ونوش جان كرده است
    از قرائن نيز معلوم ميشود كه كريم ميثاق راست ميگويد:
    زيرا در بارهء فساد مالي كريم ميثاق تا كنون كسي سندي ارائه نكرده است، زيرا قبل از كودتاي ثور نيز مسؤول مالي حزب خلق بود واز جمله اعضاي بود كه كار دولتي هم نداشت و قرار ادعاي خودش از بودجهء حزب إمرار معاش مي نمود، اما جنرال قادر در زمان داوود هم زمانيكه رياست مسلخ زارت دفاع را بعهده داشته است متهم به فساد اداري شده بود، ولي بعد از ششم جدي، جنرال قادر در منطقهء وزير اكبرخان كابل كه منطقهء لوكس و مربوط طبقهء خورده بورژواي كابل ميشد صاحب يك تعمير لوكس شد. حالا سؤال كه إيجاد شده است اين است جنرال قادر كه قبل از كودتاي ثور در يك خانهء كرايي آنهم در مهتاب قلعه سكونت داشت، پول خريد اين خانه لوكس را بعد از بقدرت رسيدنش از كجا پيدا كرد؟
    اگر جنرال قادر مدعي است كه آن خانهء وزير اكبرخان كابل را از پول معاش خود خريده بود چرا وزراي ديگري كه پس از وي به كرسي وزارت دفاع تكيه زدند قدرت خريد خانهء لوكس در منطقهء وزير اكبرخان كابل را در آنزمان پيدا نكردند؟
    ١ اسلم وطنجار
    ٢ نظرمحمد
    ٣ جنرال رفيع
    ٤ شهنواز تني
    اين وزراء هيچ كدام شان تا آخر ين روز شان درقدرت، توانايي خريد يك خانهء لوكس را در منطقهء وزير اكبرخان پيدا نكردند

  • به نظر بنده إيجاد يك دولت با ثبات وپاسخگو در افغانستان در گرو رضايت پشتونها از دولت مركزي ميباشد، پشتونها خصوصا قومگرايان وتحصيلكرده هاي پشتون تا وقتيكه هفتاد وپنج در صد در ساختار نظام مشاركت نداشته باشند، آن نظام ودولت را از خودشان نميدانند.
    زيرا پشتونها خودشان را يك اكثريت مطلق غير قابل إنكار درين سرزمين ميدانند،چه كسي اين را توهم ميداند ويا واقعيت بخود او ارتباط ميگيرد
    چنانچه سراج الحق ببرك زي زدران در يكي از مقالاتش اين موضوع را بيان داشته بود كه چه كسي بخواهد ويا نخواهد پشتونها اكثريت سكاني اين سرزمين ميباشند وحاجت هيچ آمارگيري واحصاييه گيري نمي باشد.
    از جانب ديگر سي مليون پشتون پاكستاني نيز با پشتونهاي اينطرف سرحد يكي دانسته ميشود، حالا كدام نر ميتواند بگويد كه من درين كشور خواهان إيجاد يك دولت به أساس معيارها و ارزشهاي مدرن و عصري ميباشم، وقتيكه شما در سرزمين تان هيچگونه آمار وارقام از باشنده گان كشور خود نداريد چگونه ميتوانيد ثبات ونظم سياسي را حاكم سازيد.
    امروز در كشورهاي پيشرفته وحتي رو به انكشاف اين آمار وأرقام است كه حلال پرابلم هاي بشري ميباشد وزمينهء إيجاد دولتهاي با ثبات را فراهم ميسازد. دولتها بر أساس آمار وأرقام واحصائيه گيريهاي دقيق ميتوانند خدمات اجتماعي شانرا براي شهروندان شان عرضه كنند
    وقتيكه شما آمار دقيق از نفوس شهروندان كشور تان نداريد، هرگز نميدانيد كه كدام قوم اكثريت است وكدام اقليت
    وقتيكه شما آمار دقيق از نفوس شهروندان تان را نداريد هرگز نميدانيد كه چه تعداد از شهروندان تان در شهر سكونت دارند وچه تعداد در دهات
    چه تعداد با سواد داريد وچه تعداد بيسواد
    چقدر مصابين ايدس داريد وچه تعداد افراد سالم
    چقدر گدا داريد وچقدر توانمند
    چقدر زن وچقدر مرد
    چقدر جوان وچقدر افراد سالخورده
    چقدر افراد شاغل وچقدر بيكار
    وبالاخره حد أوسط عمر شروندان كشور تان چقدر است
    وخلاصه تمام موضوعات ضروري كه براي فهم و درك دولتمداران يك كشور بدرد ميخورد همه وهمه به علم رياضي وحساب دقيق ضرورت ونياز دارد.
    حالانكه پشتونها در افغانستان بخاطر اينكه كدام قوم ديگر ؛ جاي اكثريت وهمي و دروغين شان را نگيرد، تمام روند آمار گيري نفوس را عامدانه مختل ميكنند،.
    در دوازده سال گذشته تكنوكرانان پشتون تبار باز گشته از غرب ؛ سياست طالب پروري و تضرع در برابر طالبان را پيشهء خود ساخته وآنرا در درون دولت تقويت نمودند ، به بهانهء مصالحه با طالبان هزاران زنداني طالب را از زندانهاي امريكايي آزاد ساخته و دو باره صف جنگي طالبان را تقويت نمودند، برعكس ؛ براي خلع سلاح نيروهاي غير پشتون زير نام جنگ سالار و تطبيق پروژهء داياك هرچه از دست شان آمد صرفه نكردند.
    از آغاز روند إحصائيه گيري نفوس ؛ به بهانهء ادامهء جنگ طفره رفتند، تمام اين كارها بخاطر اين صورت گرفت كه تحصيلكرده هاي پشتون با تمام اكت ها وژيستهاي ظاهيري رو شنفكرانهء كه گاه گاهي از خود به نمايش ميگذارند؛ از ميزان مشاركت أقوام غير پشتون در بدنهء نظام بكاهند و آنها را به حاشيه برانند.
    نتيجه اينكه تا وقتيكه مشكلات قومي در افغانستان حل نگرديده انتظار آوردن يك دولت با ثبات و عاري از هرگونه فساد اداري بيشتر به يك خواب وخيال ميماند.
    با احترام
    پرويزبهمن

  • خاله ايجاب دارپرويزبهمن ! اگرعفت قلم رارعايت نکنم . مگس هرگ... هستي وتاامروزگاهي بنام چپي وزماني درماهيت اصلي وچپاولگرانه ات دردفاع ازچوروچپاوگرانه شوراي نظارگرفته وبااصل بنيادگرانه ات که احجاب راجزي ارتفکرخاهنانه وبنيادگرايانه ميدانيد قرارگرفته وبه آدرس اين وآن دشنام وفحش ميفرستي ؟؟؟ وتودريقين همان اکرام هستي که چادري چوشيده اي وشخصيت کشي مينماي ....
    ينهم سزاي قروت آب گرم ....
    درسالروز ترور جنرال داود داود، مقامات ارشد جمیعت اسلامی که دردوازد سال اخیر جزو جرگۀ قدرت در ارگ بوده اند، هی داد می زنند که دولت، عاملان «قتل های زنجیره ای» شخصیت ها و نظامیان ارشد وابسته به جمیعت اسلامی را پیگیری نمی کند. این آقایان درواقع حلقه مسئولیت و حسابگیری را به گردن خود شان می اندازند.
    منظور آقایان از «حکومت» و «دولت» چیست؟
    شروع ترور ها از سیدمصطفی کاظمی تا رسول خان اندرابی که ازسوی انتحاری ها آماج قرارگرفتند، درسال هایی صورت گرفته که خود مقامات و شخصیت هایی که حالا دولت را به اهمال درپیگری عاملان ترور متهم می کنند، یا وزیرخارجه، یا وزیرداخله یا رئیس امنیت و یا رئیس ولسی جرگه یا والی و...بوده اند. ازهمان زمان فهیم قسیم و استاد خلیلی معاونان چپ وراست رئیس جمهور بودند و حالا هم هستند؛ از همان زمان، بسم الله محمدی لوی درستیز ووزیر بوده حالا هم شکر خدا برحال است. و اسماعیل خان استاد عطا هم دررأس مقامات عالیه قرار داشتند و حالا هم برسرکاراند.
    گذشته ازین، بقیۀ «نخبه ها» در ولسی جرگه و جمع مشاوران ارشد رئیس جمهور و یا به حیث سفیران و فرماندهان اردوی ملی و پلیس، شورای امنیت ملی یا دررأس شورا های ولایتی و یا هم به عنوان متنفذین محلی، برحال و حاضر در صحنه بوده اند و حالا هم هستند. پس هدف آقایان منتقد و شاکی ازین که دولت و حکومت نتوانسته سرنخ های ترور های شخصیت ها را کشف کند، چه کسانی است که تا حال از آسمان نازل نشده ویا درسیارۀ مریخ یا کره ماه سکونت گزیده اند!
    همین امنیت ملی از زمان انجنیر عارف سروری، شروع تا امرالله صالح به طور کامل دراختیار حکومت حاکم قرار داشت. اسدالله خالد فرد نزدیک به استاد سیاف، کرزی و فهیم است. همین امنیت ملی از الف تا ی تحت فرمان شان است و هر روز هم از طریق مطبوعات و اعلامیه های رسمی دولت توضیح می دهند که آدرس اصلی ترور و تروریست ها، «شورای کویته» یا حلقات وابسته به آی اس آی است. پس آیا یک تکسی ران کابل بیاید شبکه های ترور را برای شان رد یابی کنند؟
    همه چیز روشن است و هیچ چیزی هم نا شفاف باقی نمانده است. خود منتقدان، هم دولت، هم حکومت، وهم قاضی اند و اردو وپلیس و امنیت ملی زیر ریش شان است. پس چه کم دارند که زبان به شکوه می گشایند و از «دولت» طوری یاد می کنند که گویا دولتی است که تشکیلاتش از کدام سیارۀ دیگر نازل شده و درنظر این آقایان کاملا ناشناخته است. یا دولت از الف تا ی به طور کل پیچ ومهره اش برضد «مجاهدین» است و همدست گروه های طالب که به جان قوماندان ها و سیاسیون «مجاهدین» ساطور برداشته اند! به شمول کرزی و صدها مشاور وسکرتر ودستکی ها، همه به اردوگاه خود آقایان یا «خودی» های شان تعلق دارد؛ حتی یک مدیر دریک وزارت بدون مجوز و تایید دسته بندی های مقامات، مقرر نمی شود. از کی توقع دارند گره از مشکل شان بگشاید؟
    چرا نمی گویند که تاریخ مصرف آقایان پوره شده؛ خسته شده اند، درجا زده اند و درعین قدرت وارتباطات پیچ درپیچ، به زبونی افتاده اند. مشکل شان این است که به تغییر و راه بازکردن به دیگرنیروهای جوان وبرومند هیچ اعتقادی ندارند. صلاح الدین «داود» فرزند فرمانده تازه جوان و معصوم جنرال داود فقید را آورده اند که حرف های تکراری خود شان را به او قرض بدهند و بدین وسیله دم بلند گوهای مطبوعات صحنه سازی بدون جاذبه درست کنند. آخر کسی نیست به صلاح الدین داود بگوید که پسرجان خودت را با این نمایش ها خسته نکن. سعی کن از دست این جماعت دربروی! هرچه زودتر، بهتر!
    همه چیز در دست آقایانی است که پدرترا شهید می خوانند. همه چیز در ید اختیارات همین آقایان بود اما انجام ندادند. پول، اسلحه، قدرت دولتی، قدرت اطللاعاتی، قاضی، پلیس وهرآن چه در امر پیگری و تحقیق درخصوص ماجرای ترور پدرت ضروری است دردست همین آقایان قرار داشت و دارد. یک بار فکرکن این حضرات کی ها اند که عدالت طلب شده اند؛ اقامه علیه دولت برپا داشته اند که آدم فکر می کند؛ هدف شان شاید کدام دولت دیگری است!
    قانونی، عبدالله، امرالله صالح و ده ها تن دیگر که برو بازوی همین حکومت ونظام بودند و هستند، مگرتوقع دارند که به جای خود شان یک کیله فروش بازار فروشگاه باید می آمد و ماجرا های ترور و کشتار سیاسیون مجاهدین را تعقیب می کرد؟ مگر اوباما، آصف علی زرداری یا احمدی نژاد بیایند تحقیق کنند تا جنرال داود و استاد ربانی و انجنیر عمر و مولانای سیدخیل را چه نیروهایی از صحنه حذف کرده اند؟ این درحالی است که طالبان به حیث پیشقراول جنگ وترور، هماره اعلام می کند که این کشتارها را ما انجام داده ایم. بنا برین، آیا «نخبه »ها راه را گم کرده اند یا قصد گمراهی اذهان عامه دارند؟ آیا ما با یک سوژۀ طنز سیاسی دارای مواد ومصالح تراژیک سروکار نداریم؟

  • به خاله بهمن
    در دولت مافیایی و جنایت پرور کرزی که با دستان خون آلود امریکای اشغالگر طراحی و دیزاین شده است هرآنچه زشتی، پلشتی و تباهیست؛ مقدس و محترم است و هر قاتل و رهزن و فاسد؛ شاه و امیر و حاکم مملکت. در مافیا پیشگان جهادی، چهره ملال‌آور عطامحمد با اکت های سینماییش که یک مشت ستایشگران پتلون پوش و ریشو هم دارد قابل مکث است. یکی از مداحان نوکرصفت عطا، رئیس مبارزه با ارتشا و فساد اداری زون شمال است که خودش با فاسدان اصلی دهن جوال را گرفته است.
    شمس الله جاوید (پنجشیری) رئیس مبارزه با فساد اداری در شمال که از مهره های باند بدنام «شورای نظار» است در مصاحبه‌ای با «خبرگزاری پژواک» (٢٢ میزان ١٣٩١) پیرامون فساد در ولایت بلخ حقایقی را بیان نموده است اما با چشم پارگی خاصی، استاد اصلی فساد و جنایت را پاک و منزه جلوه می‌دهد. پاره‌ای از حرفهایش را عینا نقل می‌کنم:
    ـ بلخ ولايتى است که زمينهاى دولتى وغيردولتى خيلى زياد درآن غصب شده است. غصب زمين را در بلخ به سه کتگورى تقسيم ميتوانيم؛ غصب زمينهاى يک ادارۀ دولتى توسط ادارۀ دولتى ديگر، غصب زمينهاى دولتى توسط افراد زورمند، وغصب زمينهاى غيردولتى توسط مردم.
    ـ درادامۀ غصب زمينها، اعمار شهرکهاى غيرقانونى نيز جريان دارد و چنين ساختمانها در ولايت بلخ نيز اعمار شده است.
    ـ در ولايت بلخ نزديک به ٦٠ شهرک اعمار شده، که تنها ٨ شهرک آن قانونى بوده و متباقى ٥٢ شهرک، غيرقانونى ميباشند.
    ـ در ناحيۀ ششم شهر مزارشريف اکثرساحات پارکهاى صنعتى غصب شده و بيش از ٣٠٠ منزل رهايشى درآن اعمار گرديده است.
    ـ دراينجا از يک مامور عادى تا مقامات بلندرتبه، همه در فساد آغشته اند.
    ـ در مبارزه با فساد ادارى در ولايت بلخ، عطامحمد نور والى اين ولايت، وى را همکارى مينمايد. وى افزود که بدون مقام ولايت بلخ، کدام ادارۀ ديگرى نيست که در فساد آغشته نباشد.
    ـ مثالهاى برجستۀ فساد در گمرک است مثلا در کمربند ولسوالى بلخ، در مسيرشاهراه مزار- شبرغان، غرفه هايى به نام شاروالى ايجاد شده و از وسايط، به گونۀ غيرقانونى پول اخذ مينمايند.»
    شمس الله خان! اگر تو با عطا محمد فاسد هم‌کاسه و از شرکای جرمش نمی‌بودی، با این چشم پارگی رذیلانه، فاسد اصلی را برائت نمی‌دادی. هر انسانی با عقل سلیم از تو میپرسد که تا وقتی کلان یک ولایت آغشته به فساد نباشد، چطور ممکن است که سرتاپای ادارات پایینی‌اش مملو از فساد و گند خیانت باشند و احدی به خاطر فساد و چپاول زندانی و محاکمه نشود. تمامی بلخیان درد دیده و عناصر عاری از گند بنیادگرایی بخوبی میدانند که همه ادارات مزار در چنگال عطا قرار دارند و در هیچ قضیه دزدی و چپاول هستی مردم ما نیست که دستان ناپاک او و نزدیکانش ناپیدا باشد. او یک شاهنشاه تمام عیار بلخ است. نهاد شما فقط در جستجو و پیگرد مامورین محروم کم‌معاش و بی‌پناهی است که این دولت نابکار با پالیسی قاتل پروری و دزد دوستداشتنی آنها را مجبور به رشوه ستاندن نموده است ولی هیچگاهی شاه دزدان و غارتگران را به مردم معرفی نکرده و خواستار محاکمه جدی و علنی شان نمی‌گردد. میدانم که تو با شیر آلوده به تفکر جمعیتی بزرگ شده‌ای اما لااقل به عنوان یک انسان ذی شعور از حقایق تلخ ترور و چورکان عطا چشم پوشی نکن و شرف و عزتت را در برابر این استاد فاسدان به لیلام نگذار. اما تو کجا و احساس جانکاه این همه درد و الم ملت ماتمدار ما کجا. تو کسی هستی که در روز نخست تقرر قبل از نشستن بر کرسی مبارزه علیه فساد بر آستان عطا سجده زدی و حال با چشم پوشی از فساد گسترده او برایش ادای دین می‌کنی.
    با آنکه یاسین خواندن پیش گوش تو فایده‌ای نخواهد داشت، اما برای آگاهی مردمی که دور از بلخ قرار دارند، مشت نمونه خروار از فساد عطا و حلقه مافیایی ماحولش ذکری می‌کنم:
    جاوید کمی خود را زحمت دهید و از دفترک کارتان بیرون شوید زیر زمینی های دیگر "مقام ولایت بلخ" را در دروازه بلخ، مندوی و سره میاشت تماشا کنید و کمی دورتر از جاده قهرمان ویرانی و جنایت مسعود دیدن نمایید که مقام ولایت تان قرار است در زیر آن نیز مارکیت اعمار کند باز هم می‌گویید که بجز از "والی صاحب" دیگر تمام ادارات در فساد غرق اند؟
    ٧ـ شهرک بندری حیرتان که هم سرحد با ازبکستان است و بیشترین کالا های مصرفی چینی، ترکی، روسی و ازبکستانی تاجران ازین بندر وارد می‌شوند به یکی از منابع عایداتی عطا مبدل گشته است. رئیس شهر حیرتان قاضی نجیب از مزدوران پروپاقرص حاکم بلخ است که توسط وی تا حال به این سمت باقی مانده است. بوی فساد و دزدی از گمرک حیرتان تا جایی بالا گرفت که حتی همین اداره مبارزه با ارتشا و فساد اداری رقم پول اختلاس شده را بیش از سه میلیارد افغانی اعلان کرد.
    ٨ـ بلند منزل ده طبقه‌یی مقابل شاروالی مزار ظاهرا بنام اسدالله شریفی وکیل پارلمان است. شریفی بیشتر پول عطا را کار می‌کند و از دلالان و شریک قابل اعتماد وی بشمار می‌رود.
    ٩ـ ساختمان بزرگ در حال اعمار چهارراهی تفحصات که قبلا بنام سرای عجب خان مشهور بود با تهدید و ارعاب به قیمومیت عطا درآمد و فعلا نظر به وسعت تعمیر شاید از جمله بزرگترین ساختمان در ولایت بلخ محسوب گردد.
    ١٠ـ ترفند دیگر عطا برای ستاندن بیشتر سود به اجاره گرفتن ساحات تجارتی و شریک شدن بدون سرمایه با شرکت ها و اماکن اقتصادی سود آور است. مثلا ساحه مندوی مزار و مارکیت تجارتی سینافر که محل فروش مواد تعمیرات است به مدت ١٦ سال و ساحه زیر زمینی دروازه بلخ را به مدت ٥٠ سال به اجاره گرفته است.
    هم چنان در تمام پروژه های ساختمانی بشمول پروژه های سرک سازی توسط انجو های داخلی و خارجی بدون آنکه سرمایه گذاری نماید به فیصدی بلند یعنی ٥٠ فیصد شریک است. مثلا در برج غضنفر واقع در سرک قوماندانی امنیه که نظر به نقشه شهری باید تخریب می‌شد ولی بخاطر سهمی که غضنفر به عطا قایل شده است شاروالی مزار از تخریب آن ممانعت کرد. اکثر جایداد هایی که به اجاره گرفته می‌شود توسط برادرش انجینیر سلطان که صاحب شرکت ساختمانی نیز هست، فدا محمد دیوانه برادر دیگرش، حاجی باقی شوهر خواهر، لنگ سید محمد، اسدالله شریفی، حاجی مایل، استاد وکیل رئیس شهرک خالد بن ولید، یونس مقیم شاروال مزار، داکتر میرویس ربیع رئیس صحت عامه بلخ، حاجی شریف سنچارکی که چندی قبل سکته کرد و... که افراد حسابی وی در شبکه مافیایی با کار های پر درآمد می‌باشند؛ صورت می‌گیرد.
    ١١ـ بعد از عطا دو غارتگر دیگر جهادی- جمعیتی علم سیاه و اسحق رهگذر وکلای پارلمان جنگسالار نیز بر جان و مال مردم نگونبخت سفره پهن کردند. اولی شهرکی بنام آزادی بنا نموده و دومی زمین و اپارتمان های زیادی در مرکز و حومه شهر دارد. ایندو از قوماندان های دوران بچگی و آدمکشی های "مقام ولایت بلخ" اند.
    ١٢ـ غصب زمین در مزار چه در ساحات سبز، پارکهای صنعتی و زمین های زراعتی دولتی و غیر دولتی بیشتر توسط مافیای عطا و در درجه دوم محقق و دوستم صورت گرفته است.عطا همه قوماندانان لچک و چورگرش را به جان و زمین مردم گرگ وار رها کرده و حتی جای خالی در دشت های مزار باقی نگذاشته اند (چه رسد به ناحیه ششم داخل شهر) همه را بین خود مثل مایملک پدری خویش تقسیم نمودند.

  • با رویداد نظامي ۷ و چپاولگري هاي ۸ ثور، دشمنان سعادت و آزادی وطن ما در تباني با باداران غربي و شيخ های عياش و معامله گر عربي دست به اعمال ناروای زده و زير نام جهاد آب به آسياب دشمنان مردم و وطن ريختند. و در واقعيت امر با دريافت اسلحه و پول از کشورهاي متعدد عملآ به آتش جنگ پطرول پاشيدند . زمانيکه توانمندي روياروي را در مقابل دشمن از دست ميدادند تمام شکست، عقده مندي، فشارهاي بيروني و رواني خويش را با فير راکتهاي سکر ۲۰، ۴۰، ۶۰، کلستر، مزايل و انواع ديگر اسلحه بالاي منازل مردم، مکاتب، ادارات عامه، ايستگاه هاي بس و محلات بود و باش مردم بي گناه فرو نشانده و با تهيه به اصطلاح فيلم هاي مستند از کشورهاي خارجي پول اخذ مي نمودند.
    با لشکرکشي ارتش سرخ به افغانستان، سيل كمك هاي نظامي به سوي مجاهدين جريان پيدا كرد. با وجود آن كه پاي منافع استراتيژيك امريكا بيشتر از هر كشور ديگر در آ نجا دخيل بود ولي باز هم كمك هايي كه صورت گرفت بيشتر آنها از بانك هاي عربستان سعودي بصوب پاكستان سرازير مي شدند. بخش كمتر از نصف اين كمك ها كه از طرف امريكا صورت مي گرفت خود قصه اي عليحده دارد.
    با برقراري حكومت مجاهدين؟ در كابل، سفير ايالات متحده در كابل و معاونش ريچارد هوگلند، آخرين ديدار مهم خود به عنوان مقامات رسمي ايالات متحده در كابل را انجام دادند و بدين وسيله افغانستان در فاصله اي سالهاي ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴ در يك انزواي بين المللي قرار داده شد. عده اي اين عملكرد را دليلي بر بي اهميت بودن افغانستان براي امريكا مي دانند، اما با توجه به حقايق ديگر، اين نتيجه به دست مي آيد كه افغانستان پس از فروپاشي شوروي، هميشه براي امريكا اهميت داشته و دوري از آن و يا كشيدن پرده به روي آن كشور، جزيي استراتيژي دقيق اين كشور بوده است. ايلي كراكوسكي كه مامور وزارت دفاع امريكا و مسول بخش افغانستان در دهه هشتاد ميلادي بود مي گويد: ا فغانستان هميشه براي ما اهميت داشته است.
    كشور درتقاطع راهي قرار گرفته كه قلب دنيا را به شبه قاره هند پيوند مي دهد. اين كشور اهميت خويش را از موقعيت اش كسب مي كند، موقعيتي كه در مرز دريا و خشكه قرار گرفته و نقطه اي تلافي قدرت هاي جهاني تاريخ بوده است. مغول ها و سكندر كبير از همين راه گذشتند و بازي بزرگ روسها و انگليسهاي قرن نزده هم در همين جا صورت گرفت. در قرن بيستم ميلادي هم، افغانستان مرز دو قدرت بزرگ جهاني بود. نگاهي تند و گذرا بر فاجعه ملي در کشورما دوينم دهه مي شود که جنگ، آدم کشي، بي قانوني، وحشت و بربريت ادامه دارد.
    در ماه مارچ ۱۹۹۳ رهبران تنظيم ها راهي مدنيه منوره شده و باحضور داشت پادشاه عربستان سعودی و نواز شريف صدراعظم پاکستان تعهد سپردند و قسم یاد کردند که دست از جنگ کشيده و در تقسيم قدرت به همه جوانب درگير اقدام نمايند اما بمجرد مواصلت، جنگ و کشتار جديدي آغاز گرديد.
    درين مذاکرات فيصله گرديده بود : رباني در تحويلي قدرت تا هژده ماه اقدام نموده، اسلحه از مردم جمع آوری و هکذا ملکيت ها و دارائی های تاراج شده دوباره به مالکين آن مسترد گردد و حکمتيار بحيث صدراعظم منسوب شود. مولوی خالص از امضای اين معاهده امتناع ورزيد و مجددی در پايان معاهده نوشت که با ملاحظات امضاء شد. اما در ترکيب کابينه بين رهبران تنظيم ها، بعد از مناقشات زياد در جلال آباد توافق به ميان نيامد و يکبار ديگر حملات راکتی بالای شهر کابل شدت بي سابقه کسب نمود.
    طى سالهاى ۱۹۹۲- ۱۹۹۶ تفنگداران قدرت پرست که در داخل شهر کابل سنگر گرفته بودند مرتکب ويرانى شهر کابل و کشتار بيش از پنجاه هزار نفر مردم غيرنظامى و بالنتيجه مسبب اصلى جنايت عليه بشريت شده اند.
    بنيادگرايان جنگ سالار طي سالهاي نخستين زمامداري خويش جنگ را تا سطح کوچه هاى کابل، در جمال مينه و چنداول و منطقه افشار و ديگر نقاط شهر گسترش دادند، و در اين فاجعه بيش از چهار هزار انسان بى گناه (از مليت مصيبت ديده هزاره) را در کابل بوسيله توپ و تانک و بمباردمان بى امان قتل عام کردند که اين شهکاري آنان به (فاجعه افشار) مسما گرديد.اين جنايت جنگى يکى از شواهد انکار ناپذيرى است که مردم کابل آنرا فراموش نخواهند کرد . کشتار مردم هزاره و شیعه ي منطقه افشار در ۲۲ دلو ۱۳۷۱ خورشیدی لکه ننگی است که تا همیشه بر دامان تفنگداران فاتحه کابل باقی می ماند. در نیمه شب این روز که با سالروز انقلاب در ایران هم زمان بود، نیروهای دولت که عبارت بودند ازقوتهاي : شوراي نظار، جمعيت، اتحاد سياف، حرکت اسلامي و حزب وحدت شاخه اکبري به افشار يورش برده و در این حمله، منطقه به تصرف نیروهای یادشده درآمد.
    نيروهاي متعرض به مدت ۲۴ ساعت، افزون بر کشتار مردم، دست به ویراني، غارت، آتش زدن خانه ها و تجاوز به زنان و ربودن کودکان و جوانان سرگرم بودند. همین رویداد بارها در هجوم های نیروهای فاتحه در چنداول، دهمزنگ، کوته سنگي و غرب کابل تکرار شد. همچنان در نیمه های سال ۱۳۷۳، گروه مذهبی و ناشناخته طالبان از قندهار سربرآورده و در کمترين زمان توانستند همه جنوب و شرق افغانستان را به تسخیر خود درآورند و در ماه حوت به دروازه های کابل برسند. طالبان هنگام رسیدن به کابل، با حزب وحدت پیمان بستند که علیه مردم این حزب وارد جنگ نشوند، بلکه برای از میان برداشتن نیروهای دولت بکوشند. در این میان، نیروهای دولت با بهره گیری از فرصت، به هجوم سنگین دیگری دست زدند . در همین زمان، آیت الله محسنی در فتوای ویران گر، مزاری را مفسد فی الارض خواند و خون نیروهای وی را مباح دانست.
    این دو مسأله، طالبان را واداشت تا چهره اصلی خود را نمایان سازد. از این رو، نیروهای طالبان برخلاف توافق پیشین، به خلع سلاح رزمندگان حزب وحدت پرداختند. در این حال، عبدالعلی مزاری با هشت تن از فرماندهان نظامی برای رایزنی با فرماندهان طالبان که در منطقه چهارآسیاب (در بیرون کابل) مستقر بودند رهسپار آنجا شد تا توافق بدست آمده را نهايي نمايند. طالبان بدون توجه به عرف بین المللی و احکام اسلامی که مدعی اجرای آن بودند، عبدالعلی مزاری، رهبر حزب وحدت اسلامی را به همراه جنرال ابوذر غزنوی یکی از فرماندهان هزاره، سید علی علوی منشی ویژه مزاری و دیگر فرماندهانش نظیر: عیدمحمد ابراهیمی بهسودی، خادم حسین اخلاصی جاغوری، جان محمد ترکمنی و عباس جعفری لومانی، شکنجه و به قتل رساندند.
    گروه فاشیستی طالبان در اقدامی نابخردانه و غیرانسانی، پیکر قربانیان خود را در یکی از دشت های غزنی از هلکوپتربه بیرون پرتاب کردند و مدعی شدند هنگامی که مزاری و فرماندهانش را اسیر کرده بودند و میخواستند به قندهار منتقل کنند، وی با ربودن اسلحه یکی از طالبان همه را به رگبار بسته و دیگر طالبان در واکنش به این اقدام، مزاری و همراهانش را کشته اند از جانب ديگر نیروهای دولت یورش خود را به غرب کابل با غارتگری و تجاوزهای جنسی و کشتار دسته جمعی مردم این منطقه تکمیل کردند. با به قتل رساندن مزاري و ویرانی غرب کابل، پایگاه هزاره ها پس از سه سال مقاومت سقوط کرد. برعلاو در حوادث ۱۱ جدى ۱۳۷۲ صدها نفر از سربازان جنبش در ساحه ارگ تا پل محمود خان توسط نيروهاى دولت قتل عام شدند.
    طي اين مدت آنها با فروش آثار ارزشمند تاريخی و تخريب آنچه که قابل انتقال نبودند، آغاز کردند، با چور و چپاول دارائی های عامه، از جمله اموال شخصی خانه های مردم تامنابع ذخيروی وزارتخانه ها، ادارات دولتی، موسسات ملکی و نظامی و حتا حمله و غصب کردن و دست درازی به مواد امدادی که برای خانواده های مستحق و مردمان تهی دست مد نظر گرفته شده بود و بالآخره غصب خانه ها و زمينهای تا امروز ادامه داده می شود . يکی از استدلال های کجروانه جنگسالاران در آن وقت برای سالهای سال اين بود که با استخراج و فروش سنگهاي قيمتي مانند لاجورد و زمرد و ساير احجار کريمه پشتوانه اقتصاد جنگی خود را تامين می نمايند تا در مقابل ارتش شوروی بهتر و منظم تر جنگيده بتوانند. اينها با قاچاق لاجورد و زمرد به سرمايه هنگفت دست يافتند.
    اما از آنجايی که هنوز هم هزاران مشکل از فقر اقتصادی تا گرسنگی، تهيدستی، خشکسالی، آوارگی و مهاجرت های درونمرزی و بيرونمرزی موج فزاينده داشته و رنجهای بيکران مردم افغانستان همچنان ادامه دارد، با تاسف مردم مجال آن را به اين زودی نخواهند يافت تا قاچاقبران اموال عامه کشور خويش، مخصوصاً رهزنان و چپاولگران آثارقيمتي و معادن کشور، را به استنطاق بکشند و از آنها حساب بگيرند.
    اکنون از يکطرف با سوء استفاده از شرايط جنگ و دشواری های جاری مملکت و از سوی ديگر با استناد بر اينکه در افغانستان هنوز نيز دولت مرکزی و مسلط بر اوضاع سراسری وجود ندارد، آنها باز هم به همان اشتهای سابقه دارايی عامه را مانند گذشته حيف و ميل نموده و به حسابهای جاری و پس انداز در بانکهای شرق و غرب افزودند . واضح است چه در همان بحبوحه جنگ و بحران سياسی و نظامی حاکم بر افغانستان و چه در آستانه خروج قوای نظامی شوروي از افغانستان و حتا بعد از آن چندين بار موضوع فروش و قاچاق سنگهاي قيمتي بار بار توسط مطبوعات جهان بشکل علنی مطرح شد اما سودي نبخشيد و غبار مسلط جنگ و ناآرامی های کشور باعث ميشد که کسی نتواند اين موضوع مهم را پيگيری کند.
    كشورهاى که بشکلي ا ز اشکال در بحران افغانستان سهيم اند. بازيگران مزبور به نحوى در گسترش و تداوم بحران در افغانستان مؤثرند و هر يك ‏اهداف خاصى را دنبال مى‏كنند. رقابت و نزاع آنان به وضعيت ‏سياسى جغرافيايى افغانستان اهميت ويژه‏اى بخشيده است. از ويژگى‏هاى برجسته‏اى كه در اين مرحله، وضعيت ‏سياسى - جغرافيايى افغانستان را مورد تاكيد قرار مى ‏دهد مى ‏توان به دو ويژگى عمده اشاره كرد: ويژه گى سياسى – امنيتى. باسقوط ‏حكومت داکترنجيب الله، دو نگرش عمده در مورد حكومت آينده افغانستان، در بين كشورهاى ذى نقش در بحران وجود داشت:دسته‏اى از كشورها طرفدار روى كار آمدن‏ حكومتى ‏اسلامى و حامى منافع آن‏ها در اين كشور بود ند. در درون كشور نيز هر يك از اين كشورها نيروى حمايت ‏كننده دارند كه‏درعمل، موجب گسترش بحران و رقابت روزافزون‏منطقه‏اى و بين‏المللى گرديده‏اند.

  • دوست عزيزيكه مانند شير ساپي تفاله هاي ديگران را نوش جان ميكني و با چرند نويسي وپراگنده گويي در بارهء اين و آن ميخواهي مسير بحث را منحرف سازي!
    تو را من از طرز رفتارت مي شناسم كه همان شينگري زاده استي وهر زمانيكه اعصابت خراب ميشود ، زمين وزمان را دشنام ميزني، اين چريديات جواب پيام من نيست ونه من در مورد تحقيق وپيگيري عاملان قتلهاي زنجيره ايي چيزي نوشته ام،
    من نوشته ام كه اوغان خر هرگز در مشاركت با أقوام غير پشتون براي آوردن نظام با ثبات هرگز راضي نمي باشند، حالا تو بي عقل كودن براي من سفسطه مي نويسي ، تمام اين سفسطه سرايي هرگز نيات خبيثانهء تحصيلكرده هاي اوغان را از افغانملتي گرفته تا طرفداران شاه از راوا گرفته تا خلق وپرچم نمي پوشاند كه همه ء آنها در دو نقطه باهم تشريك مساعي داشته اند كه عبارت از : مطرح ساختن طالبان بحيث يك نيروي شكست نا پذير وحذف شخصيتهاي كليدي نيرو هاي ضد طالبان اينها براي يك لحمه هم تا جاييكه توانستند درين تصاميم شان دريغ ننموده اند، آنچه كه در توان داشتند انجام دادند وآنچه نتوانستند آنرا براي شما گذاشته اند كه از آن در سفسطه سرايي هان مانند بحيث سوژه استفاده كنيد

  • مطالعهء اين لست نيز براي دوستان وعلاقته مندان ضروري است

  • تاریخ نویس قومگرا حوادث را به نفع گرایشهای قومی خود چنین تشریح میکند:

    (از جانب ديگر نیروهای دولت یورش خود را به غرب کابل با غارتگری و تجاوزهای جنسی و کشتار دسته جمعی مردم این منطقه تکمیل کردند.)
    درحالیکه حقیقت آنست که دیگر در غرب کابل هیچ جنبنده ایی جز سگهای ولگرد زنده گی نمیکرد درغرب کابل مطابق چشمدید خودم درآن زمان فقط صدای زوزه سگها بگوش میرسید وبس. چه چیزی در غرب کابل آباد مانده بود که آنرا نیروهای دولتی چور میکردند وچند خانوار در زیر سایهء نیروهای نظامی وحدت زنده گی آبرومند داشتند که نیروهای دولتی بر آنها تجاوز جنسی کرده باشد؟
    غرب کابل به شهر مرده ها وشهر اشباح تبدیل شده بود.

  • به خاله نواب جان و خاله شير عزيز جان كه هردو ؛ يكنفر ميباشند وهميشه در لباس كارملي وپرچمي مانند سگ پاچه گير برمن حمله ميكند تصاوير زير با كمال احترام تقديم است

  • نادر چگونه به پادشاهی رسيد؟
    همه ميدانيم که پادشاهی نادر يک امر اتفاقی و صرف نتيجه از صحنه برآمدن ديگر مدعيان سلطنت و غلبه بر امير حبيب الله کلکانی نبوده است ، بلکه مقدمات اين کار سال ها پيش از طرف دستگاه استعماری انگليس فراهم شده بود و فقط پرورش دادن و پيش آوردن و به شهرت رساندن اين نامزد منتخب شان بود که مدتی را در بر گرفت و الا تا جائيکه از اسناد محرمانه دولت بريتانيا برمی آيد ، نادر حتی در زمان پادشاهی اميرحبيب الله «پدرشاه امان الله»از طرف مقامات مسئول آن دولت در جملهً کانديدهای سلطنت افغانستان در نظر بوده است. شک نيست که اين انتخاب هم اتفاقی نبوده ، بلکه ريشه های آنرا بايد در يک قرن پيشتر از زمان سردار سلطان محمد طلايی جد اعلای اين خاندان و ارتباطش را با انگليس ها سراغ نمود و دوام اين رابطه را توسط يحيی خان و ذکريا خان پسران او که عملا در دوران جنگ دوم افغان و انگليس جانب انگليسها را گرفته بودند و سپس بوسيلهً فرزندان ايشان سردار محمد آصف خان سردار محمد يوسف خان مصاحبان خاص امير حبيب الله خان جستجو نمود و بالاخره مابعد آنرا در دورهً بايد تعقيب کرد که خود نادر و برادران و عموزادگانش همه در ( دهره دون ) زير نظر مستقيم کارکنان حکومت استعماری هند بريتانوی تحت تربيه بودند و هرکدام شان توسط استادان لايق در دبستان مشهور استعمار در رشته بخصوص تخصص مينمودند. تازمانيکه شرايط در داخل افغانستان برای بازگشت اين خانواده و آغاز فعاليت های آنها مساعد گرديد و اين در سال اخير پادشاهی امير عبدالرحمن خان و زمانی بود که انگليس ها از ختم زمامداری بلکه از پايان عمر آن پادشاه مطلق العنان که خود اورا ( امير آهنين) لقب داده بودند. پيش از پيش اطمينان داشتند و ميخواستند اين گروه تازه وارد ، از روز اول ، جانشين او را بلا رقيب احاطه نمايد. چنانچه بر طبق نقشهً انگليس اين کار بسهولت صورت پذيرگرديد. زيرا پادشاه جديد ؛ دختر زيبای سردار محمديوسف خان را طلبگار شد و راه برای داخل شدن تمام افراد خانواده در دستگاه دولت بازگرديد و هر کدام در شق اختصاصی خود موقعيت خويش را در دربار اشغال نمودند.
    به ترتيب سن : سردار کلان محمد آصف و محمد يوسف بحيث مصاحبين خاص ، سليمان که در اردوی انگليس در صف سواره نظام داخل بود ، شاغاسی نظامی ، فتح محمد ذکريا بحيث امين العسس يا کوتوال ، محمد عزيز بحيث شاغاسی خارجه ، محمدنادر که در اردوی بريتانيا در صف توپچی شامل بود ، بحيث عند مشر اردلی های حضور ( گارد شاهی ) ، محمد هاشم بحيث سر سرويس ، شاه ولی بحيث خان اسپور ، احمدشاه (آصفی) بحيث سرمنير اسپور ، شاه محمود بحيث سرجماعه پروانه ها.
    از جمله همه اينها نادر مورد توجه انگليس بود وبه همين دليل اورا برتبه سپه سالار بحيث وزير وفاع ارتقا دادند. سپس بحيث سفير افغانستان در فرانسه مقرر شد ومقدمات برگشتش را با انگليس فراهم کرد.
    نوشتهٔ محترم داکتر ا۰ف۰ کــــوهستــــــانی.
    تصویری ضمیمه ازمحمد یحیی جد« نادر » و پسرانش در زادگاه اصلی شان، دیره دون هند بریتانوی / سال ۱۸۹۶میلادی:
    صف اول نشسته از چپ به راست :
    ۱ـ شاه زمان پسر شاه باز
    ۲ـ محمد آصف پسر محمد یحیی
    ۳ـ محمد یحیی پسر سلطان محمد طلائی مشهور به خائین اعظم
    ۴ـ محمد یوسف پدر نادر و پسر محمد یحیی
    ۵ـ فتح محمد پسر ذکریا
    صف دوم ایستاده از چپ به راست :
    ۱ـ احمد شاه پسر محمد آصف ، بعد ها خسر ظاهر شاه
    ۲ـ محمد سلیمان پسر محمد آصف
    ۳ـ شاه محمود پسرمحمد یوسف و برادر نادر
    ۴ـ محمد عزیز پسر محمد یوسف ،برادر نادر و پدر محمدداو ود مشهور به «دیوانه»، و محمدنعیم.
    ۵ـ شاه ولی پسر محمد یوسف ،برادر نادر، مشهور به مارشال «چملُک»
    ۶ـ محمد نادر پسر محمد یوسف در تاریخ مشهور به نادر دیره دونی و نادر غدار.
    ۷ـ محمد هاشم پسرمحمد یوسف، مشهور به «جلادی هیزک»
    ۸ـ نور احمد پسر فتح محمد
    ۹ـ شیر احمد پسر فتح محمد.
    «ماع»

  • روز پنجشنبه، هفــدهم ماه ثور سال ۱۳۱۰خورشیدی ، برای سه تن از جوانان، که در توقیفخانۀ کابل زندانی بودند، اطلاع داده شد که به اعدامگاه برده میشوند. آنها عبارت بودند از : عبدالغنی خان، معلم دارالمعلمین ( ۲۰ ساله)، عبدالصبورغفوری( ۲۰ساله ) وعبدالاحد ، متعلم (۱۷ ساله ).
    آن سه تن درحالیکه درپای زولانه داشتند، الچک شده ودر شانه هایشان نیز شانه بند بسته اند. بعد همراه با چند تن ازعساکر از توقیفخانۀ کابل، نخست به سوی ارگ رفته وپس ازآن به سوی بالاحصار برده اند. بالاحصار محل اعدام تعیین شده بود.
    صحنه های دیدار مردم رهگذر وسیربین از ایشان و دیدار و وضعیت روانی آنها بسیار جالب است. اما در اینجا فقط نکاتی را در پیوند با زولانه وهدف حکومت میاوریم :
    " ما به راه افتاده ،می رویم ومی رویم. آواز زولانه ها در گوش مردم رهگذر با یک نوع خوف و دهشت تأثیر داشت. " . . .

    دروازۀ کوچک ارگ که به جانب دلکشا گشوده شده است،سه نفر محبوس به هیولای رقت بار در حالیکه مانند ما زنجیر والچک وشانه بند بودند، با یک تعداد محافظین مسلح از سپاهیان قطعۀ ارگ نمودار شدند. آواز زولانه های شان نزدیک ونزدیکتر شد. . . از این سه نفر، یکی از آنها که جوان بود جسورانه گفت : برادران چرت تان خراب نشه، چیزی که نصیب ما باشد، می بینیم. توکل به خدا .
    در این اثنا یکی از سپاهیان با قنداق تفنگ او را زد وبه خاموشی امرداد.

    بعد از نیم ساعت، دوست محمد خان کرنیل حضور، امر اعدام ما را به قوماندان طره باز خان اعلان کرد وما به جانب سرنوشت خود ها روان شدیم. . .
    ما شش نفر به همان طرف( بالاحصار) روان شدیم. می رفتیم ومردم زیاد با ما بودند. زولانه های ما شرنگس میکرد. نفس های ما به شمار بود. من گاه به عقب نگاه می کردم وعبدالاحد جان هفده ساله را که تازه جوان وزیبا وخوشگل بود تماشا می کردم. رنگ گلابی او پژمرده و چشمان فتانش افسرده گردیده بود. راه میرفت ولب های خود را با دندان میگزید. عبدالغنی خان هوش نداشت وزولانه پای او را جریحه دار ساخته وخون آن در بوت جمع شده وپاچه های سفید شلوارش را رنگین کرده بود.
    من درهمین لحظه ایستادم وهمه سپاهیان وهمراهان تماشا بین ما، توقف کردند. یک نفرمنصبدار پیش آمد وسبب توقف را جویا شد. گفتم پای این رفیق سخت مجروح شده ودستمال مرا از جیبم بگیرید وپای او را ببندید تا خوب راه رفته بتواند. صاحب منصب حرفم را شنید ودستمال را از جیب بالاپوش من کشید وپای مجروح عبدالغنی خان را بست وباز به راه رفتن ادامه دادیم. . . می رفتیم ومی رفتیم، مردم تماشا بین درهر فاصله افزون میشدند...
    تحمیل راه رفتن بر زندانیان زولانه درپای وآن وهم چنان فاصله یی در داخل شهر،افزون بر نیازها ولزوم دیدهای حکومت که برای به عذاب کشیدن بیشتر پیشه نموده بود، هدف ایجاد وگسترش ارعاب وترس برای بقیه مردم را دنبال می نمود. هنگامی که صدها تن صحنه هایی از تحمل عذاب وشکنجۀ آنها را می نگریستند، در واقع یکی از آرزوهای سران حکومت برآورده میشد ، تا مردم سیربین در دل خویش، خوف وترس را بپرورانندو مطیع باشند. روشی که دقیقاً پس ازمحمد نادرشاه، دنباله یافت.

    منبع؛ع.ص. غفوری. سرنشینان کشتی ارگ یا زندانیان قلعۀ ارگ .ص۳۸ـ۳۹
    زندان دهمزنگ , قسمت پنجم،زولانه، ابزار ترسانیدن مردمِ خارج از زندان- ،پژوهشگر و مورخ گرامی نصـــــــیر مهرین.
    تصویری لشکری حشری قبایل هند بریتانوی درجلال آباد بعداز تاراج کابل و کوهدامن سال ۱۹۳۰ میلادی.

  • نمونهٔ دیگری ازجنایات آل یحیی؛

    واکنش دربرابر زولانه دارها از طرف دو سردار:
    درخلال مطالعۀ مدارکی که از زندان دهمزنگ حکایت دارند، به رفتن صدراعظم سردارمحمد هاشم خان وبرادرزاده هایش و واکنش برخی از زندانیان مواجه میشویم. در موقعی که سرداران در محوطۀ زندان می بودند، تنی چند از زندانیان سعی کرده اند، ترحم سرداران وبه ویژه نظرهاشم خان را جلب نمایند تا آزاد شوند،اما همواره با پاسخ منفی وخشن سردار روبرو شده اند.
    " گاهی اگر کدام بندی عرض میکرد، سخت طرف عتاب واقع میشد. حتی یکروزی خواجه بابو که یکی از شرفای کوهدامن بود وخانوادۀ نادرشاه را دروقت حبیب الله خان کلکانی حفاظت کرده بود، وپدران اینها همراه سردارمحمد ایوب خان به هندوستان فرار شده بودند. این خواجه بابو وزیر داخلۀ حبیب الله خان کلکانی بود، مرد ضعیف وپیربود،اینهم زنجیرو زولانه در زندان بود، وزبان اردو یاد داشت. چون میدانست که هر کس به زبان اردو حرف بزند، هاشم خان حرفش را خوبترمیشنود. فریاد کرده است به زبان اردوکه :
    « او والاحضرت والاحضرت، میرا ایک عرض هی، میرا ایک عرض هی .» صدراعظم حیران مانده که این کی است که به زبان اردو حرف میزند. گفت : او را بیاورید.خواجه بابو را آوردند. پرسید: چه میگویی؟ خواجه گفته است که :
    « نـُه ماه وزارت کردم، این نه سال است محبوس هستم،از خدا بترسید، پیرمرد ریش سفید،زن وفرزند شما را نگاه کردم،زمین من،ملک من، خانۀ من، جایداد من، همه مصادره شده،عیال من در بدر به خانه های مردم میگردد.
    هاشم خان گفت :
    زود زودببریدش کوته قلفی کنید. یعنی مطلب شان این بود که دروازۀ اتاقش را قفل کنید وهیچکس رفت وآمد وصحبت با وی ندارد.ازاین کارها هر روز چارشنبه میشد،کس نبود که به حضرت والا بگوید که چرا ؟

    برگرفته از .یادداشت های من نوشتهٔ مرحوم استادخلیل الله خلیلی ،
    زندان دهمزنگ ، قسمت پنجم زولانه، ابزار ترسانیدن مردمِ خارج از زندان ،پژوهشگر و مورخ گرامی نصـــــــیر مهرین؛
    «ماع»
    تصویرازمحمد هاشم «جلاد»کابل ۱۹۳۰ میلادی

  • کدام آهــن دلش آموخت این آییــــــن عیـــــاری
    کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد
    «حافظ»
    عیاروار گذرکرد ،عیاروار زندگی کرد خادم دین رسول الله،امیرحبیب الله خان کلکانی را می گویم.
    امیر،مردی ازتبار عیاران خراسان بود،ازتبار مردان همچون سمک عیار. رهزنان بزدل نمی توانند مدعی تاج وتخت شوند،عیاران شیردلی مثل حبیب الله خان کلکانی سودای سربالا داشتند.
    مررسن را نیست جرمی ای عنود
    چــــون تراســــــودای سربالانبود
    «مولانا»
    کلکانی سودای سربالا داشت .هنگامی که برمسند فرمانروایی این سرزمین یعنی خراسان تکیه زد همتباران تاجیک او دربخش های وسیع از آسیای مرکزی با دولت نوبنیاد شوروی درنبرد بودند،همان جریان های ملیءاسلامی که به ناروا "باسمچ"(دزد)خوانده شدند .توجه می فرمایید که برادران او را در آسیائی مرکزی هم دزد می خواندند . به زبان دیگر این نام را استخبارات شوروی بر همه ی آزادی خواهان تاجیک در آن سال ها گذارده بود .نویسندگان سقاوی دوم همان فرمایشات استخبارات شوروی را نشخوارکرده اند .
    "رسولوف"مسوول کل استخبارات شوروی در آسیای مرکزی، به استالین گزارش داده بود که حبیب الله کلکانی یک تاجیک است اگر در قدرت باقی بماند تاجیک ها دولت شوروی را درسراسر آسیای مرکزی با خطر بزرگ مواجه می سازند. درجلسه کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی در کرملین به امیرقبلی اشاره شده بودءبه امیر امان الله خان .
    منظور رسولوف این بوده که امیرامان الله خان تقاضای آزادی خواهان آسیای مرکزی و مبارزان ومجاهدان بخارایی را به ویژه برای نبرد با اتحاد شوروی رد کرده بود پس بهتراست آدم دیگری از تبار و قبیله ی امیرامان الله خان به قدرت برسد و امیر حبیب الله خان کلکانی تاجیک باید سرنگون شود در یکی از شماره های روزنامه ی پراودا،ارگان حزب کمونیست شوروی سال ۱۹۲۲میلادی به این ماجرا اشاره هایی شده است. باتوجه به گزارش رسولوف، کلکانی با دو دشمن قدرتمند روبرو بوده است:اتحادجماهیرشوروی وبریتانیای کبیر. هردو دولت قدرتمند برای درهم شکستن این مرد عیار آزادی خواه دست به دست هم داده بودند هرچند که پولیاک و ریسر دانشمندان روس جنبش حبیب الله خان کلکانی را جنبش دهقانی،عدالت خواهانه وحرکت برضد استثمارگرانی که مالیات سنگین بردوش مردمان قهرمان وآزادی خواه شمالی گذارده بودند خوانده اند. با وجود "اتحاد نامقدس" دو قدرت بزرگ حبیب الله خان کلکانی در میدان نبرد شکست نخورد فدای ایمان محکم دینی ی خود دربرابرمهر وامضای مردشیادی بر قرآن کریم شد .طبیعتآ مرد دینداری مثل حبیب الله خان نمی توانست روی مهر و تعهدی که برکتاب آسمانی او شده است باورنکند .
    به هرانجام دشمنان بزدل او حتا قبر این مرد بزرگ در ابهام و ناشناسی نگه داشتند تا زیارتگاه دوستدارانش ومردمش نشود .هنوز که هنوزاست از استخوان های درهم شکسته وخاکستر شده ی او هم می هراسند واجازه نمی دهند سنگی بر گور او نوشته شود. یادش گرامی باد .
    واما زندگی و ماجرای فرمانده مسعود(قهرمان ملی افغانستان ءمردی از همان تبار)نیازی به شرح وبیان ندارد.خوشبختانه آنقدر فلم ،کتاب،قصه وگزارش وتصویر از زندگی وکارنامه ی پرافتخار او در اختیار ما قراردارد که هیچ خصمی و عدویی نمی تواند آنهارا پنهان کند واز صفحه ی تاریخ بزداید حتا نویسندگان سقاوی دوم .چرا که بقول مولانای بزرگ بلخ: آفتاب آمد دلیل آفتاب .
    برگرفته ازصفحه فیسبوک داکترلطیف پدرام .

  • گزیدهٔ ازجزئیات سفر امیر حبیب الله پسر امیر عبدالرحمن سال ۱۹۰۵ میلادی به هند تحت سلطه بریتانیا:

    یکی از جزئیات سفر امیر بویژه قابل یاد آوریست؛ مهماندار مک مهان کارمند ملکی وزارت امورخارجه هند بریتانوی بادرک نقطه ضعف امیر دوزن همکار خویش را که تبعه انگلیس بودند به عنوان پیش خدمت درمعیت امیرقرارداد۰این دو خانم درهمه جا حتا تا بمبئی امیر را شب و روز همراهی میکردند،آز شهر کراچی امیر بدون خانم های انگلیسی به کابل بازگشت،امیر فکر میکرد آندو تحفهٔ مهمانداربرایش هستند۰
    حبیب الله بعد از مراجعت بکابل مراتب قدردانی خویش را از خدمتگذاری خانمها ونیز آرزومندی خویشرا بریی ملاقات مجدد به خانمها با مقامات مربوطه سفارت انگلیس درمیان گذاشت۰انگلیسها به خاطرارضاع خواست امیر وعده دادند تا ملاقات وی را را با آشنایانش سازمان دهند،دیری نگذشت امیر به سفری طولانی درکشور آغاز نمود هدف حقیقی آنرا صرف آرزوی ملاقات مجدد با خانمهای انگلیسی تشکیل می داد ،صرف نظر ازمصارف هنگفت وضیاع وقت ملاقات صورت نگرفت؛انگلیس ها درقندهار به امیر اطلاع دادند که متاسفانه «آشنایانش» نتوانستند به موعود حاضر شوند.
    امیر شهوانی با داشتن حرمی بیش از سه صدخانم مظلوم به عنوان صورتی وغیره ۰۰۰و چهار زن نکاحی بود۰
    امیر درسالهای اخیر حیاتش بیش از پیش به حرم خود میپرداخت واز قبایل مختلف زنهای بیشتری درآن افزوده شده بودند۰ دراینزمان داکتر دربار پیرشده هند رفته بود بعوض اش یک هندو بنامی غلاجی متخصص چشم داکتر دربار بود،به اثر تقاضائی امیر همیشه دارو مختلف که اثر تحریکی قوی داشت برایش میخوراند ،استعمال دارو های محرک جنسی امیر را احساس ،عصبی،زشت خوساخته وبی اطرافیانش سخت بی اعتماد ساخته و نزدیکان خود را توهین وتعقیر مینمود،باوجود این صفات مداحان درباری و جعل سازان تاریخ این مردک شهوانی و سادیست را القابی چون « سراج الملت والدین، امیری شهید»بخشیده اما امیری عیار حبیب الله کلکانی را که پاسداری ناموس مردم آرمانش بود به القاب منفی نوشتند۰
    منابع :برگهایی از تاریخ معاصر وطن« خاطرات محمدرحیم«شیؤن» پسر محمد عمر نواسه امیر ظالم عبدالرحمن وپدر خدیجه مشهور به میرمن پروین آوازخوان».
    ـ ظهور افغانستان نوین ـ و۰گریگوریان.

    برگرفته ازصفحه فیسبوک «ایوب عظیمی»
    پسندیدم · · اشتراک‌گذاری ·
    ‏‏170‏ نفر‏ این را پسندیده‌‌اند.

  • از آنچه تا كنون گفته آمديم به وضاحت ثابت ميگردد كه إيجاد وبرپايي نظامهاي مستبد وخانداني، با قوانين خشن قبيلوي متضمن ثبات ومحو كنندهء فساد اداري در بدنهء دولتهاي افغانستان مي باشد، وچنين نظامهاي خشن ومستبد وقرون وسطايي كه با رنگ افغانيت ! و اسلاميت! مزين باشند كاملا به مذاق اكثريت پشتونهاي افغانستان برابر است، چنين نظامهاي قرون وسطايي را پشتونها بر خاسته از ارادهء جمعي خود دانسته و آنرا مشروع ميدانند
    به عبارت كوتاه، محو فساد اداري.در دولتهاي افغانستان در گرو إيجاد يك دولت متمركز تگ قومي پشتوني مي باشد، خواه اين دولت طالباني باشد ، يا تكنوكرات ويا هم چپ ماركسيست از نوع حفيظ الله أمين براي اكثريت پشتونها خصوصا طبقهء تحصيلكرده فرق نميكند .

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس