با داد و فریاد نمی شود پدیده ی خشونت علیه زنان را محو کرد، "چشم ها را باید شست"
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
خشونت در افغانستان پدیده تازه ی نیست. این پدیده سالهاست که به اشکال گوناگون و غیرانسانی، علیه طبقه محروم و محکوم جامعه یعنی زنان و کودکان اعمال می گردد.
درطی یک سال اخیر طبق آماری که ازطرف کمیسون مستقل حقوق بشر و نهادهای مدافع حقوق بشری ارایه گردیده است نشان می دهد که خشونت علیه زنان در افغانستان نه تنها افزایش یافته بلکه فاجعه بارتر نیز گردیده است.
ستاره، بانوی جوان از ولایت هرات در غرب افغانستان تازه ترین قربانی خشونت علیه زنان است نه آخرین. ستاره 23 سال دارد و مادر چهار کودک دختر است. قرار معلوماتی رسانه ها، شوهرستاره به مواد مخدر معتاد بوده و همواره با خشونت او را مجبور می کرده است که برایش پول پیدا کند تا خرج مواد مخدرش تامین شود.
اما آخرین بار شوهر معتاد ستاره، به دلیل نپرداختن پول مواد مخدر، بینی و لب او را با تیغ خشونت به بی رحمی برید. این اولین رویداد فاجعه آفرین درتاریخ بشر نسبت به زنان افغانستان نیست بلکه زن ستیزی و خشونت علیه آنها سابقه طولانی در تمام زمینه های زندگی خانوادگی و اجتماعی در کشور افغانستان دارد.
من نمی خواهم به تعریف خشونت بپردازم. بلکه می خواهم راوی دردی باشم که سالهاست بر من به خاطر جنسیت ام در این جغرافیای لعنتی روا داشته شده است. بدبختانه این یک واقعیت تلخ هست که جامعه افغانستان پس از گذشت سه دهه اخیر تا کنون به دلیل نداشتن مدیریت سالم و متعهد و پالیسی درست در درون و بیرون جامعه نتوانسته برای مقابله با این پدیده ی انسان ستیز راه و چاره ی بیابد.
این کشور با داشتن جامعه ی مریض، با نبض کشنده و غرق در فساد اداری در سطح جهان در ردیف اول قرار گرفته است. این واقعیت تلخ و غیر قابل تحمل به شدت برای عموم مردم چی زن و مرد نگران کننده هست.
خشونت یکی از بحرانهای چالش برانگیز باداشتن خطرناکترین عواقب پیش رو، همچون مرگ در زندگی مردم افغانستان بالخصوص زنان و کودکان می توانند دلالیل متعددی داشته باشد. ولی، درمجموع یکی از دلایل چشم دید خشونت درافغانستان مو جودیت فقر و بی بیسوادی می باشد که در ذات خود یک پدیده خشونتزاست. این پدیده بر تعادل روانی اشخاص غلبه کرده و به همین دلیل شخص مرتکب جرم و جنایت های غیر قابل تصور می گردد.
علاوه بر این فقدان نظام سالم و صحی دولت و نقش کم رنگ نهاد های دولتی نیز از کمبودی هایی می باشند که تا کنون ساختارهای خانوا دگی و اجتماعی را تحت تاثیر قرارداده است. این وضعیت سبب گردیده است که اکثریت مردم عامه بالخصوص طبقه محروم و محکوم جامعه که زنان و کودکان هستند همیشه قربانی خشونت های غیر انسانی باشند.
در نتیجه موجودیت همین نظام ناسالم اجتماعی درکشور که همه مردم در آن سهیم اند باعث گردیده که جامعه بسوی انحراف و ناهنجاری های بی سابقه حرکت کند و استنتاج این روند و حرکت بدون تردید نا کار آمد و بدور از هر نوع خرد انسانی باشد. چنانچه ما هریک به چشم خود همه روزه نابسامانی های این نظام فرو ریخته رادر زمینه های متفاوت و عرصه های زندگی مردمی و شخصی خود تجربه می کنیم.
ولی مشکل اساسی در اینجاست که ما قرنها فقط ناله کرده ایم و زخم های عمیق ناشی از خشونت را بانالیدن تسکین بخشیده ایم. ولی تاهنوز نه معجزه ی صورت گرفته و نه گوش شنوا و وجدان بیداری پیدا شده که به داد و فریاد قربانیان خشونت پاسخ بگویند.
گریه های مان هم نتوانسته به دریای خروشانی تبدیل شود که آتش سوزان خشونت، بی عدالتی و نابرابری های اجتماعی همچون تبعیض جنسی و باورهای سنتی و دینی حاکم بر ساختاری جامعه که مانع پیشرفت در زندگی زنان در افغانستان می باشد را خاموش کند .
سرنوشت ستاره ها به نوبت وپی هم به فاجعه بدل شده، خاموش می شوند و بعد از اینکه نیمه جان از زیری خنجر ظلم و خشونت جان به سلامت بردند ادامه زندگی شان را به طور اجبار درسکوت تاریک جنایت سپری می کنند. ادامه زندگی در چنین وضعیت مرگبار بدون تردید تکرار یک فاجعه دیگریست که زندگی آنان را به جهنم تبدیل می کند.
به نظر من در چنین شرایطی، برای کاهش دادن میزان خشونت و بهبود بخشیدن وضعیت زندگی زنان، نیازمند راهکاری های اساسی وتغیرات بنیادین در ساختاری اندیشه و تفکر حاکم بر جامعه هستیم. زیرا تنها تحول و ایجاد تغییرات اساسی در نظام زندگی اجتماعی می تواند زمینه ساز شرایط بهتر زندگی شود. برای ریشه کن کردن خشونت علیه زنان، ما نیاز مندیم در قدم اول برای بالا بردن سطح آگاهی و شیوه آموزشی استاندارد به شکل دو جانبه و تعریف شده تلاش کنیم. در قدم دوم در صورت بهبود یافتن سطح آگاهی و ایجاد تغییر در افکار عمومی با داشتن یک تعریف درست از مناسبات و روابط اجتماعی براساس معیارهای حقوقی می توانیم گامی دیگری را در زمینه بهبود وضعیت اقتصادی زنان برداریم. مطئمنم بهبود شرایط اقتصادی زنان یکی از قوی ترین فاکتور ها در تغییر وضعییت آنان خواهد بود.
پيامها
16 دسامبر 2013, 16:29, توسط چمبر علی
تشکر خانوم سحر! مقاله ات بسیار اموزنده و منطقی بود ... یکی از تلخ ترین واقعیت ها را در آن به تحلیل گرفته بودی، اصلا نیاز جامعه امروزی ما به بررسی همچو مسایل است ... به نظر من علمای افغانستان باید تبلیغات و واعظه های خود را بر ضد فرهنگ منفی جامعه اختصاص بته ... رسول الله ص وختی به پیغمبری مبعوث شد، اولتر از همه بر ضد فرهنگ و روایات منفی جامعه جهاد را اغاز کرد ... و اولین کاری که کرد دفاع از حقوق خانمها بود، که اونها دختران خود را زنده به گور میکردن ، محمد ص کوشش کرد، انها را ازین کار شنیع منع بفرمایه ... خدا کنه علمای ما نیز به این موضوع بیشتر توجه کنه ... متعصبین و جاهلین کابل پریس باید از شما یاد بگیره، وخت خودرا به غف زدن مصرف نکنه، یک چیزی برای خواننده گان ارائیه کنه که به درد بخور باشه ...
16 دسامبر 2013, 18:23, توسط jiran
دوست عزیز خانم سحر عزیز ، شما از درد و رنج خانم های افغان نوشته ای ، از رنج زن های سر زمینت نوشته ای از رنج زن های که در جامعه مرد سالار چون افغانستان همه روزه دها صد ها اتفافات رخ میدهد اما عامل جواب گویی نیست چون که تو در ان سر زمین زندگی میکنی حق انتخاب حق زندگی استقلال از خودت نداری تو همیشه باید به ساز مردان سر زمینت همیشه برقصی و اگر وابیستی ترا پیکر نحفت را بر شلاق و با خلاف جامعه باید سنگسار شوی خواهر عزیز تو یک محکوم هستی چه در خانه پدر چه در خانه شوهر ، در خانه پدر تو باید به فرمان پدر و برادرت که تو را مایه ننگ میداند چونکه از زن زاده نشده اند و در خانواده شوهر چون یک برده هستی نباید سر پیچی از اوامر خانواده شوهر بکنی گر نه لب و گوش هایت را می برند اگر خلاف کنی بدون دادگاه ترا باید سنگسار کنند ، خواهر من تو حق زندگی نداری تو یک برده هستی تو را مانند حیوانات به قیمت گذاف می فروشند تو را دست به دست به فروش می رسانند .
17 دسامبر 2013, 17:51, توسط چمبر علی
بسیار یک نامه که پر از سوز هست امید است دوستها بخوانش بگیره
نامۀ دختری به پدران وطن
نوشته از پوهندوی شیما غفوری
پدران افغانستان تا کی خاموشید!
من دختری هستم از ملک شما. پدر و مادرم مرا در دوران جنگی که شما پدران و اندکی مادران در کشورم به راه انداخته اید، به دنیا آوردند. با غم وذلت بزرگم نمودند و برای آنکه یک نانخور از خانه کم شود مرا به زودی به مردی سپردند که خود قربانی جنگ بود. مردی که به مواد مخدره مبتلا بوده ولی با جسم و روح ناسالمش باعث بوجود آوردن چهار طفل بدبخت تر از من و خودش گردید. من اطفالم را با همه ای درد زایمان و نبود شرایط خوب زندگی مثل جان دوست دارم و به خاطر آنها همۀ مشکلات، جبر وظلم شوهرم را تحمل میکردم. ولی باید صادقانه بگویم چارۀ هم جز آن نداشتم. هرگاه فامیل پدری اندکی به من منحیث انسان ترحم میداشت، شاید سالها قبل شوهرم را ترک میگفتم. یا اگر دولت به زندگی اتباعش توجه میداشت، به سرنوشت زنِ تحت ظلم وخشونت علاقمندی میداشت وبرایم خانۀ امنی را تدارک میکرد، من خود و اولاد هایم را در زیر سایۀ دولت کشورم قرارمیدادم. ولی دردا و دریغا که نه آن بود و نه این. ناچار چون مرغی که چوچه ها را در زیر بال هایش از بیم طوفان نگهمیدارد، ازاطفالم محافظت میکردم. میترسیدم که روزی شوهرم اطفالم را مثل بسیاری از پدارن دیگر کشورم بفروشد و از آن معیشت زندگی و موادمخدره اش را تأمین نماید. ولی او ظالم تر از آن بود که فکر میکردم. او بعد از آنکه آخرین دارایی ناچیز زندگی ما را از من تقاضا نمود و من مخالفت نمودم، به من حمله ور شد. در نیمۀ شب در مقابل هشت چشم معصوم و پاک، در مقابل هشت چشم اشک آلود، در مقابل هشت چشم وحشت زدۀ اطفال ما در فرقم با سنگی زد تا بیحال و بی حس به زمین بخورم.
شاید او در این مدت زیورات ناچیزم را که از من میخواست و من آنها را برایش ندادم که بفروشد و مواد مخدره بخرد، جستجو کرده باشد. شاید آنها را نیافته باشد، شاید خواسته باشد مرا چنان درسی بدهد که بیشتر از پیش مثل مَرکب پدرم از صاحبش، از او اطاعت نمایم. نمیدانم چه چیز در این مدت واقع شد. ولی زمانی بود که درد شدیدی را در سرم احساس کردم. نوک تیز کارد آشپزخانه را که مرا همیشه همکار و همدم بود، در فرقم احساس نمودم. چیخ و ناله ام بلند شد. آواز چیغ زدن و مویۀ اولاد های ناقرارم را میشنیدم. دلم برای آنها میسوخت. ای پدرِ وطن نمیدانی که دخترت چقدر بدبخت است. ولی دخترت با شهامت و دلسوز است. ای پدرِ وطن آیا فکر نمیکنی که نسل تو بخاطر فداکاری من و دیگر زنهای افغان زمینت تا حال زنده مانده است؟ تو که به نامهای مختلف فرزندان کشورت را جام شهادت نوشاندی، تو که مرا و خاکت را بار ها فروختی، تو که هر لحظه حاضرهستی دامن مادر وطنت را پاره، پاره نموده و به دشمنان دوست نمایت هدیه نمایی. این تویی که مرا بیچاره نموده ای. این تویی که همه هستی مرا فقط در بستربی عاطفه و آشپزخانۀ تهی خلاصه کرده ای. ای پدر بشنو که دیگر بالایم چه گذشت.
ناگهان زانو های سنگین شوهرم را در بالای شکم و قفس سینه ام احساس نمودم. درد عجیبی وجودم را فرا گرفت، ولی توان رهایی را ازآن نداشتم. فقط نالش مینمودم و از چشمان بسته ام ناوه های اشک جاری بود. در این اثنا سردی کارد را در روی بینی ام احساس کردم. تصورش را هرگز نمیتوانستم بکنم که او بینی و بعد لبهایم را قطع میکند. ای پدرو ای مادر همین حالا که این سطور را میخوانی یکبار به خاطر منِ دردمند با سر دو ناخون ات یکبارقسمتی از بینی و لبهایت را محکم گرفته وفشار بده. من حدس میزنم که شاید یک بر هزارم حصۀ دردم را احساس نمایی. ای عزیزم، ای پدرم، ای مادرم پس بِدان که دخترت در آن لحظه چه حالی داشت.
ای کاش بعد از آنکه توسط اطفال و همسایه هایم در شفاخانه انتقال داده شدم، دوباره به هوش نمی آمدم، ای کاش درد جانسوز پانسمانِ زخم ها را نمیکشیدم، ای کاش دیگر چشمانم به روی این دنیای ظالم باز نمیشد.
بادیدن اطفال وحشت زده ام دردم را فراموش کردم، چشمانم در زیر بنداژ سفید به خاطر آنها خون می ریزند.
ای پدرِ وطن، حالا بگو به من، آیا اطفالم این فاجعه را چگونه در خود حل خواهند کرد، آیا از آنها نیز جنایتکارانی ساخته نخواهد شد؟ آیا وآیا و آیا.
ای پدربه پا برخیز. ای پدر زبانت را بلندگویی فریاد های نارسای ما گردان. ای پدر دست های ما را بگیر که دخترانت خیلی در عذاب اند.
ای پدر از جنگ بگذر. ای پدر از زراندوزی بگذر. ای پدر از شهرت مجازی بگذر.
ای پدر به ما رحم کن. ای پدر سرم دست بکش و بگو دخترم تو هم جزء از وجود من هستی، تو مثل من هستی. تو هم انسانی!
ای پدر! من هنوز هم ترا دوست میدارم، تو پناهگاهی منی، توکوهپایۀ عزتم هستی، تو دریای محبتم هستی. تقاضایم از تو این است که به خود بیا. بر خیز وبرای رهایی ام از وحشت ظلم آوازِ بلند سر بده و با دیگر همجنسانت ولو دشمنی داری یکجا شوو طناب های اسارت را از جسم ناتوانم بِگُسل.
هرگاه نامه ام در چشمان تو اشکی را پدید آورده باشد، از آن شرم مدار، از آن ننگ مکن وافتخار کن که هنوز قلب تو زنده است و وجدانت هنوز نفس میکشد.
17 دسامبر 2013, 18:46, توسط پرویز "بهمن"
از روزيكه در ين سر زمين كه نامش را أفغانستان گذاشته اند نظام وحاكميت بدست خر افتاده است روزگار زن ومرد اين سرزمين خراب است
17 دسامبر 2013, 18:50, توسط پرویز "بهمن"
تنها زنها نيستند كه درين دوزخ زمين بنام أفغانستان رنج ميكشند بلكه همهء موجودات زنده اي كه در سرزمين زنده گي دارند رنج مي كشند
17 دسامبر 2013, 18:54, توسط پرویز "بهمن"
تا وقتيكه خودرا افغان بناميد اين سرنوشت تان خواهد بود ، زيرا افغان وافغانيت يعني همين كه اشخاصي مانند يون وچمبرك به آن افتخار ميكنند
17 دسامبر 2013, 18:56, توسط پرویز "بهمن"
تقديم به مدافعان افغان وافغانيت
18 دسامبر 2013, 05:59
اگر زن بهمنک با کسی دیگر برود، حتمن پشتون ها مقصر اند.
18 دسامبر 2013, 14:31, توسط پرویز "بهمن"
اوغان خر!
من زني ندارم كه با كس ديگر برود ولي اينقدر زنان پشتون كه در اروپا در موجوديت شوهران شان زير پاي مردان ديگر ميخوابند مگر شوهران پشتون شان مقصر نيستند؟
آيا خودت به حيث مدافع پر وپا قرص اوغانيت در ترويج افكار وعقائد زن ستيزانه اوغاني مقصر نيستي؟
پس أگر واقعا در كله ات منطق داري، بفرما بدون دشنام تعريف خودت را از فرهنگ پشتونوالي وافغانيت ارائه كن كه اين فرهنگ زن ستيز وخشونت طلب چه چيزي را براي زنان جز اسطوره سازي هاي جعلي به ارمغان آورده است، نشود كه تو اوغان به واقعي بودن داستان ملالي ميوندي جعلي باور داشته باشي؟ او بي عقل اوغان!
اگر تو واقعا وجدان سالم بشري داشته باشي، خودت را درتمام بدبختي هاي كه بالاي زن ومرد اين سرزمين گذشته ويا ميگذرد مقصر ميداني، وبا جرأت ندا ميزني آري اي مردم!
من مقصر هستم، اين من بوده ام كه هم خودرا وهم شمارا بنام افغان وافغانيت وغيرت اوغاني فريب دادم وسرانجام همه را به اين خاكدان سياه نشانده ام، فرهنگ هاي متعالي ديگران را، آثار تاريخي وزبان وفرهنگ إنساني شانرا بخاطر خودخواهي هاي جاهلانهء پشتونوالي ام تباه كردم ولي درعوض
براي شان قبيله گرايي و زن ستيزي را تقديم نمودم، آري من مقصر هستم
تا وقتيكه من درين سرزمين حاكم نبودم هرات وبلخ و سبزوار اين سرزمين از جايگاه علمي درجهان اسلام برخوردار بود ولي از زمانيكه پاي نحس پدران حرامي پشتون من به اين مناطق خورد وزمام امور بدست خر ذاتهاي هم تبار من افتاد همه چيز ازبين رفت.
آري! من مقصر هستم ديگر شمارا بسوي خر بودن يعني افغان بودن دعوت نميكنم.
اما تو بيشرف بجاي اين معذرتخواهي به طرف مقابل ات دشنام ميزني، معناي سخن اينكه تو هرگز قابليت آدم شدن را نداري
19 دسامبر 2013, 07:21
به بهمن فقط یک استخان پرتاب کنید باز می بینید که چطور
ساعت ها خود را مانند یک سگ به آن مصروف میسازه.
اعتراف بهمن به سگ بودنش در کابل پرس?:
"این بندهء حقیر نیز سالها درین سایت کابل پرس مثل سگ غف زده ام،
ولی هرگز دعوا نکرده ام که من سگ بودن را نسبت به انسان بودن ترجیح میدهم وبرای همیشه سگ باقی می مانم".
19 دسامبر 2013, 07:26
به سگ کابل پرس?(بهمنک)
تو بدبخت نه پدر داری، نه خواهر داری، نه زن و فرزند داری، نه قوم!
تو حتماّ یکی ازهمان حرامزاده های دوران کارملی - روسی هستی.
20 دسامبر 2013, 05:02, توسط محمد
به آقایان یا خانم های دارنده کامنت 19 دسامبر باید یادآورشد دروغ تهمت بستن به شخصی یا اشخاصی بسیار گناه
دارد ازانسانیت هم نیست بجای تهمت بستن و خود را گناه کارساختن به نارسایی های خویش فکرکرده خودرا اصلاح کنید به راه مستقیم گام بردارید تا به مملکت خیرو برکات نازل گرد د .
20 دسامبر 2013, 08:56, توسط بامداد
خانم گل جان !
در آیین مبارک ، خشونت در پایان تنه و بند تنبان زنان ، اشتها آور است . طبق آیه ای مبارکه « از زنان هر چه به زور بگیری ، اوشان را لذت بخش افتد . » شستن چشم فایده ندارد .
علی العجاله تا دیر نشده است ، لطفاً به همه مادیان ها بفرمایید ، تخته پشت چپه بفرمایند . فریاد نزنند ، آهسته و آرام آرام از راه بینی نفس بکشند ، هر چه باداباد . دنیا در گذر است .
فقط فردا صبح یک استنجاء بفرمایند والسلام . تا بوده و هست ، چنان بوده و خواهد بود . قبول نمی کنی ؟ از سی و چهار زنان آن حضرت بپرس . امام علی پانزده فرزند پسر و هژده فرزند دختر ، جمعاً سی و سه فرزند از زنان ( زیر دو کنده ای زانوی مبارک ) بیرون فرمودند ، و از زنان حرمسرای مبارک تا امروز ، یک آه از گلوی هچ یک شان برون نیامد . خدا نیامرزد « ام السلمه » از زنان حرمسرای امام حسن مجتبی را که داد و فریاد راه انداخت که همین یک هفته پیش در عقد نکاح تو بودم و امشب می خواهی در آغوش کنیزی دیگر ؟
و زهر هلایل در طعام آن حضرت ریخت که صبح فردا وخت نماز، چشمش را نتوانستند شست .
الهم بهالنستعین . یاد و خاطره ای گذشته گان گرامی باد .
« ...1400 سال شستن 9 سوراخ ؟ فایده ندارد .
خانم گل جان !
به زنان و دختران همسایه تان بگو ، فریاد بزنند ، فقط فریاد »
21 دسامبر 2013, 16:18, توسط چمبر علی
من فکر میکنم، که این مقاله از سویه ی اخلاقی اقای بهمن بسیار بالاست، کابل پریس نباید، کامنت های او را زیر همچو مقالات، که هدف اصلیش ترویج اخلاق و فرهنگ مدنی در کشور است به نشر بسپارد... این جای شرم است، که پرویز بهمن و امثالهم در زیر این مقاله اظهار نظر میکنه ...
21 دسامبر 2013, 17:47, توسط پرویز "بهمن"
چمبرك اوغان خر!
تو كه خودت از نسل خر تشريف داري؛ به محتواي اين مقاله مي فهمي تو كه از نحوست انتشار تخم گنديدهء هم تباران اوغانت درين سرزمين، زن ومرد اين كشور به سوي جهالت وناداني كشانده شده و وجود نحس هم تباران خر ذات ات سبب اين همه عقب مانده گي در تمام عرصه هاي زنده گي مردم اين سرزمين شده است،. با وجود اينهمه دلائل ادعا داري كه مقاله مطابق سويهء شماست ولي مطابق سويهء اين بندهء حقير كه عامل اصلي اين فجايع را باز گو ميكنم نيست؟ آيا اين سخن ات طنز وشوخي نيست؟
نظر اين بنده ء عاجز اين است كه: تا وقتيكه خودت وهمفكران لجوج وجاهل ديگرت كه اوغانيت را هميشه مقدم بر انسانيت واسلاميت ميدانيد ازين افكار وخيالات شيطاني وجاهلانه بيرون نياييد، نه تنها كه زنان پشتون را تا ابد در قعر گنده گي مردسالاري نگاه ميداريد بلكه زنان ومردان همهء ساكنان بومي وغير اوغان اين سرزمين را از كاروان ترقي وپيشرفت وانسانيت باز ميداريد، تا وقتيكه نام اين كشور؛ ( أفغانستان )باقي بماند، همهء ساكنان اين سرزمين در گرو أفكار وانديشه هاي قرون وسطايي افغانيت كه در حقيقت تجلي از عادات وتقاليد سگ شكاري ميباشد باقي بمانند، هيچكسي روي سعادت وخوشي را نمي بيند، توصيهء اكيد من به تمام فعالان حقوق بشر وفعالان جامعهء مدني اين است كه بايد قبل از هر چيز ديگر براي زودن أفكار وانديشه هاي هويت سگ شكاري يعني افغانيت بكوشند، تا وقتي كه شما افغان باقي مي مانيد سگ باقي مانده ايد
تا وقتيكه شما افغان استيد هم از دين وهم از دنيا هيچ بهره ايي نداريد، به زبان عوام : يعني اينكه نه مرد دنيا ميشويد ونه زن آخرت
بناء اگر ميخواهيد كه بخاطر آزادي زن كار كنيد، بايد قبل ازهمه هويت سگ را يعني افغانيت را از خود دور سازيد
اگر ميخواهيد مسلمان خوب باشيد بايد هويت سگ يعني افغان بودن را از خود دور سازيد
اگر ميخوهيد يك كمونيست واقعي باشيد بايد هويت سگ را از خود دور كنييد
اين هويت يك هويت استعماري است كه قوتهاي استعماري آنرا بخاطر تذليل وتوهين باشنده گان اين سرزمين آنرا بالاي اين سرزمين گذاشته اند
هرچند بنيانگذار اصلي اين نام عبدالرحمن ميباشد، ولي حتي انتشار فرهنگ. سگ بودن با بقدرت رسيدن احمدخان ابدالي بعد از مرگ نادر افشار آغاز شده است، كسيكه خودش بچه بيريش نادر أفشار بوده باشد او چگونه دولت را پايه گذاري ميكند؟ نظر يك حاكم كوني راجع به زن چگونه خواهد بود؟
معلوم است كه كوني ها هميشه از جنس مخالف شان نفرت ميداشته باشند، به همين سبب آنها نفرت خويش را هميشه درقالب مقولات ديني ويا غيرت ملي توجيه و پنهان ميكنند
پس بيائيد كه فرهنگ حاكمان كوني اين سرزمين را به زباله دان تاريخ بسپاريم، انسانهاي متمدن شويم آنگاه زن ومرد اينكشور را از قيد عبوديت قبيله بسوي توحيد ويگانگي، پيشرفت وترقي ، آزادي هاي فردي واجتماعي رهنمون شويم
اين هم عكس اولين حاكم اوغان اين سرزمين كه خودش كوني بوده است
22 دسامبر 2013, 11:07, توسط چمبر علی
اقای بهمن بد اخلاق ! از کامنت بالایت معلوم میشه ، که گراف تربیه فامیلی و اخلاق معاشرتت چقه پایین و افتیده است ... همه خواننده گان کابل پریس ترا میشناسه، که یک ادم فاحشه صفت، و بد تربیه استی ... اگر هم با تو وفامیلت از نزدیک شناخت ندارم، ولی میتانم محیط تربیه و فامیل ترا به خوبی درک کرده بتانم ... تو اصلا لایق این نیستی، که خود را یک انسان خطاب کنی، تو یک حیوان وحشی استی، که هیچ ارزش انسانی و اسلامی را احترام قایل نیستی ... تو خودت چند بار در تبصره هایت نوشته کردی، که نویسنده پشتو زبان اقای قانع بالایت تجاوز جنسی نموده است ... تو چند بار در این سایت گفتی که از پشتونها بخاطری، نفرت داری که همسرت پشتون است و فحاشت میکنه... تو ایقه جاهل و احمق استی، که همه پشتونها را با همسر فاحشه ات مقایسه میکنی ...
22 دسامبر 2013, 16:17, توسط پرویز "بهمن"
چمبرك اوغان!
تو كه ميرويس جلالزي را در ..... ات ميخواهي سوار كني ميتواني بگويي كه محيط تربيتي خود جناب عالي چگونه بوده است؟ آيا خودت را قبلا اوغانهاي ديگر در ...... شان سوار نكرده اند كه تو حالا انتقام آن را ازجلالزي ميخواهي بگيري؟
آيا آن تربيه وأخلاق اوغاني كه تو به آن افتخار ميكني همين چيز را بخودت ياد داده كه يك شخص مخالف خودرا اول گوزي وتيزن لقب بدهي وبعد اورا بالاي فلان ات سوار كني؟
پس حالا معلوم شد كه تو مانند ملاي اوغان استي كه خودش كون ميداد ولي ديگران را توصيه به تقوا ميكرد
خودت مانند ديگر اوباشان فاشيست اوغانت هر جاي كه پاي منطق ات لنگ شد آنجا يا ا از راه دشنام پيش مي آيي ويا دشنامها وبد أخلاقي هاي خودرا ناديده گرفته طرف مقابل را متهم به بد زباني ميكني
درحاليكه، اين بندهء عاجز هيچگاهي به دشنام نويسي علاقه ندارم، من هميشه براي تشريح وبيان افكار وعقايد خود با أشخاص بي منطقي مانند تو گاه گاهي مجبور شده ام كه خيلي عريان وبي پرده صحبت كنم تا حق مطلب ادا گردد.
مثلا درهمين ستون من بخاطر شناخت عوامل واسباب بدبختي هاي زن افغانستان مجبور شدم تا برهنه صحبت كنم كه عامل أساسي زن ستيزي در افغانستان كنوني دركنار عوامل ديگر ؛كوني بودن اولين پادشاه اين كشور مي باشد .
چنانچه پيامبر گرامي اسلام نيز ميفرمايد كه: (الناس علي دين ملوكهم) مردمان بيشتر بر دين پادشاهان شان رو مي آورند،بناء زمانيكه اولين شاه افغان اين سر زمين كوني بوده باشد، پس آنانيكه همچو پادشاه را الگو ونمونهء أخلاق شان قرار ميدهند آنان نيز مانند همان پادشاه كوني تشريف دارند، ابعاد رواني يك كوني را هم قبلا خدمت جنابعالي نوشتم كه از تكرار آن اينجا خود داري ميكنم، پس حالا اعتراض خودت چيست؟
در كجاي اين نظريات ؛ من مانند تو مخالفانم را بالاي ..... ام سوار كرده ام؟
دربارهء توهين هاي ديگرت بمن احتياج به ارائهء دلايل نيست؛ نه خانم پشتون دارم ونه هم با خر اوغان ديگرت ماكسيم گوركي چرسي تان كدام آشنايي دارم؛ اگر ميخواهي راجع به ايشان بيشتر بداني به سايت شهادت مربوط گلبدين خان مراجعه كن تا بيشتر با چهرهء اين مفخرهء ادبي تان آشنا شوي
22 دسامبر 2013, 16:53, توسط چمبر علی
دوکتور غف زن ! من در زیر مقاله ی جلالزی بریت دلیل خویش را گفتم، ضرور نیست اینجا درباره ی آن بریت توضیح بتم ... گپ دیگه اینکه تو خودت به این اعتراف کردی، که همسرت پشتون است، و چند سال میشه که ازین پیوند رنج میبری بخاطریکه اونمو عیاشی و فحاشت میکنه... در جای دیگر فرمودی، که در دفتر تنظیم جمعیت اسلامی اقای قانع با تو و دیگر نوجوانان جمعیتی لواطت کرد ... حالی بگو که منظورت ازی گپها چی بود و حالی چرا ازین حرفهای خود انکار میکنی ... ایا میخواستی اینجا برای خود مارکیتینگ کنی، یا کدام فلسفه حکمت دیگری داشت ...
22 دسامبر 2013, 18:15, توسط پرویز "بهمن"
جناب محترم معظم چمبرك اوغان خر!
يكي از خصايل ذاتي كوني هاي اوغان درجهان معاصر؛ اتهامزني ميباشد، مفعول هاي پسر بچهء اوغان مانند بنيانگذار افغاتستان را هميشه عادت بر ان بوده است كه : تا بر امدن ريش شان زير پاي شوهران شان هرشب ميخوابند ولي ازطرف روز مدعي ميشوند كه گويا اين خود مفعولها بوده اند كه فعل شنيع لواطت را بالاي فاعلان شان انجام داده اند، اتهامزني هاي بي سند وبي مدرك جنابعالي. بالاي اين بنده الله، از سنخ همين رفقاي هم مسلك وهم تبار خودت مي باشد كه در روز روشن در مقابل يك شخص زنده وحاضر، بدون ارائهء يك سند ويك لينك؛ بر بنده اتهام مي بندي كه گويا بنده چنين حرفهاي مزخرف را بزبان رانده باشم، وبعد با چنين اتهامات پا در هوا خودت را قناعت ميدهي كه گويا مرا قناعت داده ايي ، بفرما در حضور همهء خواننده هاي عزيز؛ لينك آنچه را كه از قول بنده روايت كرده ايي بخواننده گان پيشكش كن تا سيه رو شود هركي در او غش باشد، اگر خودت را قبل از هرچيز ؛ إنسان با شرف وبا وجدان ميداني، ودرقدم دوم اگر خودت را واقعا يك مسلمان ميداني وكوچكترين ترسي از خدا وروز آخرت در وجودت موجود است، بفرما لينك آنچه را كه بمن اتهام بسته ايي بخواننده گان ارائه كن تا راستگو بودنت را با وجدان بودنت را وبا شرف بودنت را به خواننده گان ثابت بسازي، اگر چنين كاري را نكردي، بايد پيش روي همهء خوانندها اعتراف كني كه تو در يك لجاجت خر گونه با من بند مانده ايي و با وجوديكه سخنان حق را از قلم من ميخواني، بازهم به آن باور نميكني، واين خود، نشاندهندهء قرابت خوني ميان جنابعالي وخر ميباشد كه به گفته مولوي بجليگر اين لجاجت را از خر به إرث برده ايي
دربارهء أخلاق نوشتاري ات ودشنام بي رويه ات به ميرويس جلالزي خيلي آسان خودت را تير آورده ايي، هيچ إنسان با شرف وبا وجدان كه در دامان يك مادر با اخلاق وبا عفت بزرگ شده باشد وشير پاك وإنساني اورا مكيده باشد ، بخاطر اختلافات سليقوي اش ؛ اورا تيزن يا گو زي خطاب نكرده و اورا بالاي فلان خود سوار نمي كند.
حالا خواننده هاي عزيز به شمول پشتونهاي حقجو وحقپسند كه از چنين آداب راخلاق حيواني خرگونه بيزار اند و افغانيت را معادل أخلاق حيواني وچمبري ميدانند بايد در عقائد شان تجديد نظر نمايند
22 دسامبر 2013, 19:39, توسط پرویز "بهمن"
خوانندهاي عزيز!
جناب محترم چمبرخان مرا ًبي أدب وبي تربيه خوانده است، حالا مشت نمو نهء خروار يك پيام مو دبانه اش را كه به آدرس آقاي ميرويس جلالزي دركابل پرس گذاشته است خدمت شما ميگذارم
جناب چمبرخان با اينهمه بد أخلاقي جناب شان إصرار دارند كه بد زبان اصلي من بيچاره هستم وايشان نمو نهء آداب وأخلاق إسلامي واوغاني ميباشند، اكنون قضاوت را ميگذارم به خواننده گان ارجمند كابل پرس لطفا بخوانيد!
( 21 دسامبر, 16:53, بوسيلهى چمبر علی
ورک شه ټیزنه ، پښتو ویبپاڼې کمی دی چی ته دلته لیکنی کوی، شرمیدلیه موږ دی وشرمولو، زړه مي راته وايي چي په .......... دې سپور کړم
حال اگر ميرويس جلالزي ويا كس ديگر عين همين دشنام را بخود چمبرخان بدهد كه خودت چرا درهمان سايت هاي پشتو نميروي كه گاهي مانند سگ توبه ميكني وإعلان بايكوت ميكني ولي باز مثل يك سگ پشيمان ميشوي واز صبح تا شام مصروف چرند نويسي وتحريك مردم برعليه پشتونها مي باشي، آيا تو دوست پشتونها استي كه سخنان تخريش كننده را در ظاهر به نفع كوچي ها مي نويسي وبعد ديگران را مجبور ميسازي كه بخاطر تو ؛ از نظر قومي در مورد أصل ونسب پشتونها حقايق تلخ را بيان نمايند؟ باز زمانيكه حقايق را ميخواني چرا تاب خواندن حقائق را از دست ميدهي وفورا به دشنام رو مي آوري؟ آيا اين كارهاي تو به نفع پشتونهاست؟
23 دسامبر 2013, 16:01, توسط چمبر علی
جناب دوکتور غفزن ! این خصایل را الحمدلله ما نداریم و نه داشتیم ... این خصلت شماست، وختی که عصمت قانع ترا زیر پای میکرد، اونو وخت از خود چرا دفاع نکردی، که حالی بالایش اتهام های بیجا میبندی ؟؟؟ ... از لحاظ روانشناسی تو خودت به یک مفعول میمانی ... حتما همسرت هم ترا شناخته، که با تو وفادار نیست ... گپ دیگه اینکه تو چی کاره استی، که میخوایی مرا ازین سایت برانی ... تو اگر ایقه غیرت داری، زنت اول اداره و کنترول کو، این سایت نه از توست و نه مال پدر تو است ... در بین مه و جلالزی تو جای نمیشی، او خودش میتانه مشکلشه با من حل کنه، من مطمئن استم ، که به اقای جلالزی قناعت داده میتانم، تو بیجا غف نزن ...
23 دسامبر 2013, 16:06, توسط چمبر علی
گپ دیگه اینست ، که تو مثل تو واری غفزنها اگر در مقابل پشتونها تحریک شوه، یا نه شوه، برای پشتونها بی تفاوت است ... کسیکه کمی هم شرم داره، درمقابل هموطنان خویش ، مثل تو از موقف سگ غف نمیزنه ... تو معاف استی همیشه غف بزن، دشنام بتی هر چی که از دستت میشه همو را انجام بتی ... مورال تو باز هم بسیار قوی است، که بری خود خطاب سگ میکنی، باور کو تو برای ما حیثیت یک سگ هم نداری ...
23 دسامبر 2013, 17:00, توسط پرویز "بهمن"
سلام بهمهء خواننده گان سايت كابل پرس!
همهء خواننده هاي شاهد باشند كه من در برابر جناب محترم چمبرك اوغان أصيل ومسلمان اوغاني، ازكدام أدبيات كار ميگيرم وايشان بحيث مدافع هويت أفغاني با من چه نوع بر خورد ميكند، اول من براي اين عالي جناب چلنج دادم كه بفرما يد اتهام خود را در بارهء آنچه كه از قول بنده درقسمت من ميگويد لينك مستند آنرا به من وهمهء خواننده گان سايت كابل پرس بدهد تا سيه رو شود هركي در او غش باشد، اما اين افغان أصيل كما كان به اتهامات بي أساس خود به شكل دشنام عليه من ادامه ميدهد، در حاليكه اين بندهء فقير هرگز چنين ألفاظ ناشايست را عليه ايشان بكار نمي برم ، در عوض از ايشان خواسته ام كه اگر جناب شان اين نظريهء مرا كه افغان ها ازنسل خر ميباشند قبول ندارند، لطف كنند خلاف اين نظريه را ثابت نمايند، حاجت به اينقدر عصاب خرابي واتهامزني ودشنامزني شخصي چي است؟
اما ايشان كما في السابق به لجاجت خرگونهء شان ادامه ميدهند
23 دسامبر 2013, 18:20, توسط پرویز "بهمن"
موضوع ديگر راجع به سوار نمودن ميرويس جلالزي بالاي فلان جمبرخان بود:
جناب محترم چمبرخان فكر كرده اند كه شايد من وكيل مدافع جناب ميرويس جلالزي باشم، نخير چمبرك عزيز، من هرگز درك بين شما مداخله نمي كنم، بلكه هدف از آوردن دشنامنامهء تان به شكل مستند نشان دادن فرهنگ وآداب پشتونوالي شما بود كه بخوانندها ثابت نمودم كه اوغانها تنها غير افغان ها را دشنام نميدهند بلكه همتباران خودرا نيز بالاي فلان خود سوار ميكنند.
موفق باشيد
اين آقايان حاكمان دوصد سال است كه يكديگر خودرا مانند چمبرخان وجلالزي صاحب بالاي فلان خويش سوار كرده اند
24 دسامبر 2013, 17:08, توسط چمبر علی
اقای غف زن ! تو خودت به سگ بودن خویش افتخار میکنی ... " " این بندهء حقیر نیز سالها درین سایت کابل پرس? مثل سگ غف زده ام " حالی دو روز بعد ازین گپ هم منکر میشی ... فکر کردی مه هم مثل خودت ادم ایلایی استم و باید در این سایت اعترافات مرده گاوی و مفعولی ترا سرچ کنم ... همه ترا میشناسه، که تو چی رقم شخصیت داری، به کدام ارزشها قایل استی ... فکر میکنم حالی تو خودت اوقه نمیشناسی مثلیکه خواننده های کابل پریس ترا میشناسه ... زیات پشت اسناد و ثبوت نگرد، همین مفکوره ( ضد افغانی ) که تو داری با مرده گاوی و کونی گری هیچ تفاوت نداره ...
24 دسامبر 2013, 18:50, توسط پرویز "بهمن"
جناب محترم چمبرخان اوغان!
تو كه هر قدر بمن دشنام وفحش ناموسي بدهي، به همان اندازه، تربيت فاميلي خودرا به خواننده هاي كابل پرس آشكار ميسازي، ناگفته نماند كه دشنام دادن وفحش دادن ناموسي از نوع أفغاني آن ؛ در سايت كابل پرس خيلي ها آسان است وهيچ هزينه اي نميخواهد ولي آبروي دشنامزننده را نزد خواننده ها مي برد، چخانچه كه همين اكنون شما بحيث مدافع هويت ملي افغاني؛ ديگر هيچ آبرو وعزتي؛ بعد از سوار نمودن ميرويس جلالزي بالاي فلان تان نداريد، بهمين خاطر من نميخواهم كه مانند خودت؛ شمارا دشنام ناموسي بدهم، همينكه براي إثبات اتهامات قبلي تان درحق اين بندهء عاجز الله، نزد خدا ونزد خودم ونزد خواننده هاي كابل پرس نا كام مانده ايد، براي من كافي است.
عرض ام حضور تان كه ضديت با هويت ملي افغاني، هرگز به معناي مرده گاوي نيست، بلكه برعكس ؛ كسيكه به اين هويت خودش را وابسته ميداند او ميتواند مرده گاو وهمچنان از نسل خر باشد، خيلي ببخشيد ! من هرگز نميخواستم كه چنين لفظي را استعمال كنم ولي براي بيان مطلب مجبور شدم كه بعض واژه ها را ازشما نيز وام بگيرم.
من نوشتم: كسيكه خودش را افغان ميداند، او ميتواند مانند شما مرده گاو باشد، حتي به همتباران خود دشنام زير نافي بزند و اورا بالاي فلان خود سوار كند.
كسيكه بر اوغانيت خود مانند شما مي بالد، حتما در امتداد تاريخ ميان او وخر قرابتي واقع شده است واين نظر من نه بلكه نظر خود دانشمندان پشتون چون : قلندر شاه مومند، مولوي بجليگر، افراسياب ختك، واسفنديار خان ولي وغني خان مي باشد .
از نظر زباني نيز درانگليسي معناي افغان همان سگ شكاري است، بناء ضديت با هويت افغاني، نه تنها كه مرده گاوي نيست، بلكه برعكس يك جهاد ويك فريضهء ديني است كه همهء روشنفكران چه مسلمان چه هندو چه اسلامگرا چه كمونيست چه مائوويست بايد در بدور افگندن اين قلادهء سگ بايد باهم يكي شوند واين زنجير را از دست وپاي مردم بدور افگنند