کفه مرگ
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
به زودی کفه مرگت را میگذاری زمین و خلاص!
به گمانم دکترم گفته بود این جمله را؛ در همان درمانگاه شبانه روزی نزدیک
خانهمان؛ درست وقتی که برگه آزمایشم را گذاشتم پیش رویش و او نگاهی به
برگه و نگاهی به من انداخت. درچشمهایش همان تعجبی موج میزد که در
چشمهای آن زن جوان در آزمایشگاه وقتی برگه آزمایش را گذاشت کف دستم.
- مال خودت است؟!
با تکان سر جوابش را داده بودم و زن چیزی نگفته بود.
- چه کار کردی با خودت خانم؟
جوابی نداشتم که بدهم جز پوزخنی تلخ که اعصاب دکتر را هم بهم ریخت.
یک هفته است با خودم میاندیشم که اگر آن روز از چهار تا پله زیرگذر نیفتاده
بودم اگر مینا و رشیده مهربانم نبودند که به اصرار مرا ببرند درمانگاه و این بار
هم مثل چند بار قبلی بی خیال میشدم حتما چند ماه بعد کفه مرگم را زمین گذاشته
بودم و خلاص!
- با خودم چه کارکردم؟
دلم می گیرد از این سالهای اخیر که هر چه داشتم و نداشتم ریختم پای اطرافیانم
وحالا کو کسی که حالی بپرسد از ما؟ آه این سالهای اخیر...
- با من چه کار خواهید کرد آی قندها و چربی ها که ازمرز 300 گذشتهاید در
خونم؟
آنلاین : http://kabotarechahi.persianbl...