ندایی به دردمندان روشنفکر سرزمینم!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
من نمیدانم؛ آیا حقیقتا در سرزمین رنج، در سرزمین وا مانده در پستو های تاریک و نم زده تاریخ " تلخ " و مملو از سم استبداد و ستم تاریخی همچون افغانستان، آیا روشنفکر و یا روشنفکران دردمند و عدالت پیشه یی وجود دارند تا من این نامه ام را؛- این درد نامه مملو از دغدغه های سخت کشنده عصر و زمانم را عنوانی آنان تحریر بنمایم؟!
هستند آیا چشمان بینا و جمجمه های هوشمند و انسان های مصمم درتاریخ سر زمینم، تا رسالت تاریخی انسان بودن خویش را در راستای زدودن غبار ستم و استبداد تاریخی از رخسار و چهره ملت وامانده در استبداد تاریخی، در افغانستان، درک نموده، و در راستای انجام این رسالت و مسئولیت عظیم تاریخی گام های عملی استوار و کار ساز ی را بردارند؟!
هستند، آیا قلبهای پاک و وجدان های شریف که در راستای تاج گذاری عدالت بر تاراک تاریخی این ملت، و بر پهنه فراخنای سینه این مرز وبوم، عاشق پیشه، و صادقانه در پیشگاه تاریخ، رنج تاریخی را به بهای جان خریده، و همچون سرباز صدیق و فدا کار پا به عرصه فعلیت و کنش ها بگذارند؟!
هستند آیا کس و کسانی که درد م را، درد تاریخی انسانیت پوسیده در رنج استبداد تاریخی " مذهب و قبیله " را در کارگاه ذهن و شعور خویش " احساس و درک نموده " و به حلاجی گرفته، و انسان گونه به مداوا یش بپردازند؟!
رنج عصر من و تاریخ من؛ رنج عدم روشنایی، و عدم "دید و درک " و الزایمر تاریخی " جمعی مان میباشد! رنج عصر من تاریخ من و ملت من، رنج دگم گوسفند گونه گی مان در حیطه بیداد، و استبداد متواتر گله یی از گرگ های درنده یی ایست که هر چند گاه به دریدن مان اقدام نموده اند! « رنج عظیم عصر من، رنج عدم حضور گسترده و پیوسته روشنگری و روشنفکر، در گستره تاریخ سرزمین و میهن مان میباشد...!» رنج عصر من؛ فاجعه از چگونه گی کنش و اندیشه های نا باب و نا اهل، از جانب ان هایی است که در معادلات تاریک و زد و بند های ارتجاعی بر مسند قدرت و رهبری مان تکیه زده، اند، و به حراج مان گذاشته اند..!
« رنج من از چگونه گی حضور و ترکیب طیف از جنایت کارانی حرفه یی است، که نه تنها به محاکم تاریخی کشیده نه شده اند، بلکه با تمام وقاهت تاریخی، خود را در پست و مقام ریاست جمهوری کشور و مملکت کاندید نموده اند؟! کجاست خط و جبهه روشنفکر و روشنگری در دیار به خون نشسته افغانستان! مرگ مان بادآ؛ و ننگ شرم تاریخی نثار مان بادا!!»
درد من و رنج من، عدم موجودیت و حضور جبهه قوی، قدرت مند، و تاثیر گذاری از«هویت، اصالت، و افتخارات تاریخی دیار و سرزمینم میباشد»! درد من، درد دفن آرش است و به سلاخی گرفتن کاوه است و به آتش کشیدن فردوسی بزرگ، و به خاکستر نشستن ملت و جامعه فارس در دیار افغان زمین میباشد...! « درد من درد حراج هویت و افتخارات غنامند تاریخی من در بازار های ازمکاره گری دلالان کوتوله یی است، که در بیغوله ها و پستو های تعفن زا خیانت و جفا به معامله گرفته میشود» ... و دردمن، درد مظلومیت و وامانده گی ملت فارس در پهنه بیداد سرزمین افغغنستان میباشد...!
«... و گاه چه بد و بی موقع " ما " « هم ریشه های پارسی گو در افغانستان کنونی »همدیگر را گاز و دندان گرفته ایم!. و در پیامد این دندان گرفتن ها چه مستانه صدای قهقه پیروزی استبداد تاریخی بر فضای میهن و سرزمین مان طنین انداز که نگردیده است!» و حال در آستانه انتخابات ریاست جمهوری، در این مقطع حساس از تاریخ، که باید متحد گردیده و سرنوشت تاریخ و تقدیر جمعی مان را درپرتو از هوشسیاری و درایت تاریخی خویش دیگر گون بنماییم، به همدیگر نیش و دندان نشان داده و دستان پاک و ناپاک تعامل و معامله گری ها را میفشاریم! تداوم حاکمیت سه صد ساله « زی ها »، رنج تاریخی من جامعه میباشد......
همواره این ما بوده ایم که در هنگامه های حساس و تعیین کننده تاریخی، کنش های سیاسی خویش را مضحک، ناجور، و دشمن شاد کن، و در راستای پایداری استبداد تاریخی، به فرجام برده ایم. این استبداد سه صد ساله کشنده، که ما و تاریخ و ملت مارا به زانو در آورده است، قوی و فوق العاده قوی نبوده است، بلکه ضعف تاریخی در خرف بودن، نفهم بودن و سیاست را درک و فهم ننمودن " ما و ملت ما" بوده است!
« بد ترین فاجعه تاریخی جامعه و مردم مان، از گذشته به حال، بر گزیدن رهبریت مان بوده است.این همواره تعداد ابن الوقت شیاد گونه در راستای خان و ارباب، شیخ و قریه داربو ده اند که ناشیانه و شیادانه کارانه حیات و سرنوشت تاریخی مردم و جامعه مان را به بازی گرفته اند.. هرچند روشنفکر مابان ی نیز گاه جنایت های هولناک تاریخی را در این سرزمین مرتکب گردیده اند، که نمیشود از ان چشم پوشی نمود...!»
و حال، در راستای آزمون انتخابات ریاست جمهوری سال 2014 قرار گرفته ایم! رئیس جمهور، این شخصیت اول مملکت و کشور مان بوده، و نماد از شعور مندی تاریخی خلق و جامعه مان به حساب میرود. حیات و سرنوشت تاریخی کشور و سرزمین مان را به وی به ودیعه میسپاریم. چگونه گی پی ریزی بنیان و شالوده فردا و فردا های تاریخی کشور و جامعه مان را به وی اعتماد نموده و به امانت میسپاریم و....پس چقدر سبک سرانه و خیانت بار خواهد بود، اگر در این امر عقده مندانه و نا آگاهانه و و یا بر اساس منافع سازمانی و پارتی های شب نشینی و.. عمل دبنماییم!
« کشور، مملکت، مام و میهن، این خانه و کاشانه بزرگ و ناموس ملی مان به حساب میرود! رمز و کلید سرزمین، مادر وطن، و حیات اجتماعی مان را به دست دلسوخته گان از دیار و سرزمین خویش،( سرزمین خراسان بزرگ) باید به ودیعه بسپاریم!. به کسی باید اعتماد نمود و به کسی باید " رای " داد که به فرهنگ، تاریخ و افتخارت تاریخی و فرهنگی مان باور مند و متعهد بوده، و در راستای تعالی و شکوفایی ان کوشا باشد! چگونه به کس و و یا کسانی که مارا و فرهنگ و داشته های هویتی و تاریخی مان را به دیدیه شک و تردید و گاه خیانت بار می نگرند، میتوان اتکا نموده، و اعتماد بنماییم... !»
در موجودیت دموکراسی، و داشتن حق انتخاب، همه مسئول اند و مسوولیت تاریخی دارند! همه در برابر خداوند، در برابر تاریخ، و در قبال نسل های آتی این دیار مسئول و جواب ده میباشند!
اساسی ترین پدیده مورد نیاز تاریخی عصر و زمان مان، این همانا گزینه ایجاد عدالت اجتماعی به تمام عیار آن میباشد! زدودن استبداد در گونه های مختلف ان و بخصوص دیکتاتوری تاریخی افغانی؛ سلسله حاکمیت های متواتر " زی ها " و قند هاری زاده ها " رسالت و مسئولیت خطیر تاریخی همین نسل موجود به حساب میرود! و این است که در این برهه حساس از تاریخ " زنگ خطر " و الارم " خطر بزرگ تاریخی را به واسطه، و وسیله روشنفکران و روشن اندیشان همدرد و هم سرنوشتم باید به صدا در آورده شود! به واسطه و وسیله انتخابات ریاست " جمهوری، و پارلمانی " و به همت و درایت روشن اندیشان سرزمینم، ناقوس عظیم مرگ استبداد، و رهایی تاریخی یک ملت و جامعه باید طنین انداز گردد!
من از تمامین درد مندان آگاه و عزت مند سرزمین خراسان بزرگ « افغانستان کنونی » ارزو مندم تا بر اساس درس و عبرت از درد های تاریخی، و تجارب تلخ تاریخی صده های دور و نزدیک ، در انتخابات ریاست جمهوری سال 2014 یک بار و برای همیش، به تداوم سلسله حاکمیت استبدادی " زی " ها در سرزمین مادری مان نقطه پایان تاریخی بگذارند!!!