رواق منظر چشم من آشيانه توست
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
فقیهی
بِه زِ افلاطون که آن کش چشم درد آید
یکی کَحّالِ* کابل بِه زِ صد عطّارِ کرمانش
خاقانی شروانی
این اواخر،
به دلیل عمل جراحی سخت مادرکلانم، گذرم افتاده بود به شفاخانه تخصصی چشم «فارابی». وقتی تعداد بیشماری از انواع بیماران چشمی را در
این مرکز میبینی که در صفهای نوبتدهی درمانگاههای تخصصی متعدد، اورژانس، بخشهای
جراحی و هزار و یک بخش دیگر این شفاخانه، سرگردانند، تازه یادت میافتد «چشم» هم داشتهای،
ولی در طول این سالها که از خدا عمر گرفتهای، کاملا به آن بیتوجه بودهای.
از زنان
و مردان کهنسال بگذریم که طبیعت، آنان را به عارضههای چشمی ویژه دوره پایانی زندگیشان
دچار کرده است، ولی نوزدان، کودکان، نوجوانان و جوانان زیادی را خواهی دید که یا عمل
جراحی کرده و پانسمانی بر چشم دارند یا از ظاهر چشمشان معلوم است که عیبی در آن نهفته
است یا حتا گاهی کسی را میبینی که عیبی ظاهری ندارد، ولی وقتی سفره دلش را باز میکند،
دردی سخت، او را میآزارد.
خودم در
طول این سالها سه بار پیش چشمپزشک رفتهام. یک بار در دوره راهنمایی، وقتی در درس
«حرفه و فن»، آموزش جوشکاری داشتیم، به دلیل بیاحتیاطی، هنگام جوشکاری دیگر
دانشآموزان به آن نگاه کرده بودم، چشمم دچار عارضه شد. نیمههای شب، با درد چشمم
بیدار شدم و دیدم که نمیتوانم چیزی را ببینم و چشمم هم میسوزد و هم اشکم درآمده
است. آن زمان هم که مثل الان وسیله نقلیه فراوان نبود. با پدرم، خود را تا خیابان
اصلی رساندیم و از آنجا به سختی تاکسی پیدا کردیم و به شفاخانهای رفتیم. آنجا
با قطرهای و پانسمان چشمم تا صبح، مشکل حل شد. دیگر بار، چند سال پیش و نیز
امسال، مویرگهای چشمم پاره شد که آن هم با قطره حل شد. با این حال، وقتی از چنین
مراکزی بیرون میشویم، باز همان آش است و همان کاسه و همان ناشکری نعمتهای داشتهمان.
حکایت
چشم در ادبیات فارسی هم زیباست و گفتم شما را هم در این زیبایی شریک کنم:
داني كدام
دولت در وصف مينيايد؟
چشمي كه
باز باشد هر لحظه بر جمالي
سعدي
مباد فتنة
خوابيده را كني بيدار
به احتياط بر آن چشم خوابناك نگر
صایب تبریزی
هر چشم
زدن چشم كبود تو به رنگي است
نيلوفر چرخ اين همه نيرنگ ندارد
صایب تبریزی
جز چشم
سياه تو كه جانهاست فدايش
بيمار نديدم كه توان مُرد برايش
صایب تبریزی
ز بيماري
ندارد چشم او، پرواي دل بردن
ولي در
صيد دلها، پنجه شير است مژگانش
صایب تبریزی
چون چشم
تو دل ميبرد از گوشهنشينان
همراه
تو بودن، گنه از جانب ما نيست
حافظ
ترسم كه
چشم تا بگشايم، نبينمت
مژگان
ز بيم هجر تو بر هم نميزنم
اهلي شيرازي
رواق منظر
چشم من آشيانه توست
كرم نما
و فرود آ كه خانه، خانة توست
حافظ
بيگانگي
نگر كه من و يار چون دو چشم
همسايهايم
و خانه هم را نديدهايم
ميرصيدي
تهرانی
چشم گريان
آوريم و جان پر حسرت بريم
ديگر از
آغاز و از انجام كار ما مپرس
نظيري
نيشابوري
از خود
مَران كه قسم ميخورم هنوز
جز با دو چشم مست تو عهدي نبستهام
ناصر نظمي
آن دوست
كه ديدنش بيارايد چشم
بي ديدنش،
از گريه نيـــــاسايد چشم
ما را
ز بــــراي ديدنش بـــايد چشم
گر دوست
نبيند، به چه كار آيد چشم
شيخ ابوالحسن
خرقاني
ببستي
چشم يعني وقت خواب است
نه خواب
است اين، حريفان را جواب است
مولوي
روي در
رو و نگه در نگه و چشم به چشم
حرف ما
با تو چه محتاج زبان است امروز
وحشي بافقي
در هر
نگهت، مستي صد جام شراب است
چشمان
تو، ميخانة دلهاي خراب است
مشهدي
لنگرودي
ز چشم
خويشتن آموختم آيين همدردي
كه هر
عضوي به درد آيد، به جايش، ديده ميگريد
هادي رنجي
من آن
بخت سپيد خود كه گم شد سالها از من
كنون در گوشهي چشم سياهي كردهام پيدا
شهريار
آنكه
از چشم تو افكند مرا بيتقصير
چشم دارم
به همين درد گرفتار شود
صایب تبریزی
به رخ
سياهچشمان، نظر اَر بود گناهي
بگذار
تا گناهي بكنيم گاهگاهي
كاظم پزشكي
در گلستان
چشمم ز چه رو هميشه باز است؟
به اميد
آنكه شايد تو به چشم من درآیي
عراقي
چشم سرمست
تو را عين بلا ميبينم ليك
ابروي
تو چيزي است كه بالاي بلا هست
سلمان
ساوجي
خوار گشتم
تا كه از چشمت فتادم همچو اشك
هر كه
را چشم تو دور انداخت، دورافتاده شد
ذوقي اصفهاني
عذر مَي
خوردن ما روز جزا خواهد خواست
چشم مستي كه به آن توبهشكن بخشيدند
صایب تبریزی
تهمت سرمه
به آن چشم سيه عين خطاست
سرمه،
گَردي است كه خيزد ز صف مژگانش
صایب تبریزی
از چشم
خود بپرس كه ما را كه ميكُشد
جانا،
گناه طالع و جرم ستاره نيست
حافظ
*کَحّال:
چشم پزشک. در گذشته، چشم پزشکان کابل، شهره آفاق بودند.
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...