ادبیات قراردادی یا قرارداد ادبی!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
متن حاضر نگاه اجمالی درگستره ی پویش وپیرایش شعر معاصرفارسی درافغانستان است. دراین متن سعی بر آن نهاده شده است که ادبیات شعری وشعر ادبیاتی ازمناظر متفاوت نگرسته شده و ظرفیت شعری آن بیرون ازگزاره های قرار دادی مورد سنجش قرار گیرد. شعر به عنوان یک تعامل عاطفی درگستره ی اندیشه وزبان ازچشم اندازهای متفاوت قابل تعریف وتفسیر می باشد که مکاتب نقدمعاصر درگستره ی ادبیات، بر مبنای همین فرضیه بنا نهاده شده اند. بعضی از ادبیات شناسان شعر را برایند یک تعامل عاطفی میدانند که درگستره ی احساسات و عواطف انسان ودرتعامل باطبیعت، زمینه تبلور وتجلی گری می یابد. اما خیلی ها شعر را نه تنها یک تعامل عاطفی بلکه برایند تعامل عواطف واندیشه میدانند که ازاندیشه وارد زبان میگردد. از منظر این تعریف همانگونه که تصاویر وتابلوهای نقاشی برتابنده ی عوطف، تفکر واندیشه اند شعر هم به عنوان تصویر ذهنی برتابنده ی عواطف واندیشه میباشد که دریک تعامل نمادین شکل وشمایل می پذیرد.
شعریت وجوهره ی شعری یک شعر، درکیفیت تصویر برداری ازطبیعت وگزاره ها عاطفی وجسارتهای زبانی درآن، سنجیده میشود. همانگونه که یک فلم تکراری دقت ازمخاطب نمیگیرد، تصاویر واستعاره های تکراری و همچنان تمدید قرارداد زبانی توجه خواننده را بر نمی انگیزد. به قول رواویان و روایتگران اندیشه های پاست مدرنیسم درشعر، شعر زبان رسمی وادبی نیست که درخدمت سنت وقراردادهای اجتماعی قرار دارد. شعر گزاره های تفتیش شده ی عواطف وعقاید نیست که باعبور از چندین فلتر سنت وقراردادهای اجتماعی به مصرف میرسد. شعر جریان انتقال اطلاعات و اطلاعیه شخصی هم نیست که خواننده را درجریان آخرین گزارشات روز بگذارد. شعر تعامل اندیشه، زبان وعواطف است که خلاف معیارهای قراردادی وقراردادهای معیاری، دراندیشه ی مخاطب دستبرد میزند وقراردادهای ادبی وادبیاتی را به چالش میکشد که زبان درآن بادو رویکرد متفاوت نقش می آفریند.
درنگارش یک گزارش یا یک متن ادبیاتی زبان رویکرد وسیلگی دارد که وظیفه ی افهام وتفهیم را انجام میدهد. اما درشعر، زبان کاربرد دوسویه دارد؛ ضمن اینکه وسیله نگارش یک تابلو می باشد هدف نگارش نیز می باشد. دستبرد درساختارهای قراردادی زبان، زبان را از حالت وسیلگی به هدف کاری تبدیل می نماید. زبان برتابنده ی اندیشه است. ساختارشکنی درزبان دستبرد دراندیشه ی مخاطب دانسته میشود؛ اندیشه ی که فرایند تعامل نمادین سنت، باورهای اعتقادی وسایر تجربیات واندخته های انسانها می باشد. اما سنت ها وانگاره های سنتی شکلی از قرارداهای اجتماعی اند که بصورت سازه های پرورش اجتماعی از نسلی به نسلی منتقل میشود. اخلاق و الگوهای رفتاری انسانها دربستر همین سازه ها شکل پذیرفته که بعدن درمناسابت اجتماعی معیار قضاوت وسنجش قرار میگیرد. سنت و قراردادهای اجتماعی درتمام زمینه ها خاصیت بازدارندگی دارد. به این مفهوم که هر تغیر رادیکال در یک قرارداد، بدعت بزرگ پندانشته میشود. کسانی که دربرابر این قراردادها می ایستند درواقع در باور و تفکر جامعه تزلزل ایجادمی نمایند. شعر به عنوان زبان غیر قراردادی همین خاصیت را دارد. وقتیکه یک شعر تهی از چنین اثر وبرانگیزندگی باشد، یک اطلا عیه شخصی است که پاره ای از سنت وقراردادهای اجتماعی را منعکس می نماید بدون اینکه هیچ اثری در نحو نگرش واندیشه ی مخاطب به جا بگذارد.
باتوجه به این قرائت ازشعرمدرن وبادقت به پس منظر تاریخی و وضعیت موجود شعر فارسی، این گمانه به واقعیت می گراید که رشد وبالندگی شعر فارسی درحوزه ی تصاویر، تشبه، استعاره ، بدایع وسایر ساختار زبانی از دیر باز بدینسو تعطیل گردیده است. آنچه را که شاعران، ادب پردازان وادبیات سازان ماقبل و معاصر ما تولید کرده اند، بازتولید سنت ها و تمدید قراردادهای نهادینه شده ای اجتماعی اند که دربستر تصاویر، تشبه واستعاره های ساخت شاعران قرن چهارم و پنجم مانند، دقیقی، فردوسی ومنوچهری صورت گرفته است. شاعرانی بسیاری که بعد ازاینها آمده اند ورفته اند، عمدتا مصرف کنندگان تصاویر وپرداخت های زبانی شاعران نامدار قرن چهارم وپنجم بوده اند بدون اینکه خود سهمی درکشفیات جدید شاعرانه و سازه های جدید زبانی داشته باشند. درحالیکه کشف وخلق تصاویر درگستره ی زبان ودرتعامل با طبیعت، نامحدود می باشد و تحول درقابلیت های زبانی تابع مکان وزمان مشخص نمی باشد. ازآنجایکه هیچ کشف جدیدی ومهم درحوزه ی تصاویر، استعاره و نفی قراردادهای وضع شده صورت نگرفته است، تصاویر واستعاره های تکراری به زبان گفتاری تبدیل گردیده اند. بطور نمونه: شام گیسو، چشم جادو، قدناجو وتیغ ابرو که درآغاز یک ابتکار بوده اند اما حالا به گویش روزمره پیوسته اند که مصرف وکاربرد شعری آن قرنها قبل به اتمام رسیده است.
مهمتر ازهمه آنچه که مسیر تکامل وتحول شعر فارسی را باموانع مواجه کرده است تحمیل سنت وقراردادهای اجتماعی درشعر، تفتیش احساسات، عواطف وزبان با داده های سنت وقراردادهای سنتی می باشد. ازهمین رو شعر فارسی به جای اینکه برتابنده ی احساسات درونی وتعاملات عاطفی و قدرت زبانی شاعر باشد، گزارشگر و ستایشگر سنت ها وداده های سنتی با زبان رسمی می باشد. تولد نیما درشعر فارسی، شعرفارسی را ازحالت رکود بیرون آورد اما همین جریان در درازمدمت به یک قرارداد جدید تبدیل گردید که دربستر آن همان سنت های قراردادی و داده های سنتی تولید و بازتولید میگردد.
سهم افغانستان درپویش و آرایش شعرمعاصرفارسی، چیزی نیست که ساختار ادبیات قراردادی وقرارداد ادبی را متزلزل ساخته و گزاره های جدید استعاری وتصویری را وارد تعاملات زبان واندیشه کرده باشد. دلیل عمده این عقب افتادگی را قبل ازهمه چیز، درنگرش سیاسی حاکمیت می توان جستجو کرد که بستر رشد وانکشاف زبان فارسی را درتعامل باتکامل وتحولات معاصر دریک دوره طولانی پریشان کرده است. ازهمین رو تولیدات زبانی درحوزه شعروداستان فرصت رشد وبالندگی نیافته است. آنچه هم که بنام شعر وادبیات داستانی تولید گردیده است تلاشهای انفرادی و ناهمگون بوده اند که دریک چهارچوبه نظری اقبال تعریف وتدوین نیافته اند. عدم دسترسی به مکاتب نقد ادبی وکمبود این دانش درحوزه ی ادبیات سبب گردیده است انگاره های ذهنی و پرداخت های فکری تولیدگران شعروادبیات دربستر همان تصاویر واستعاره های صورت پذیرد که شاعران قرن چهارم وپنجم کاشفان پردازشگران آن بوده اند. به گونه مثال: درتولیدات شعری نامدارترین شاعرما مرحوم خلیل الله خلیلی یک تصویر واستعاره جدید نمی توان سراغ گرفت که محصول ژرفنگری و خلاقیت ذهنی خودشان باشد.
اما سه دهه جنگ وایجاد تغیر وتحول بنیادین درساختار وسازه های متفاوت زندگی درافغانستان، زبان واندیشه را وارد تعاملات جدید گردانیده که به رغم مصیبت های سنگین و تحمل سنگهای مصیبت، زبان واندیشه را درحوزه های متفاوت زندگی بصورت جدی درگیر کرد. فرایند این تحول درحوزه شعر وادبیات اگرچه درخور تحسین است اما تولیدات وآفریده های شعری دراین دوره چیزی نیست که برای شعر فارسی بستری جدا ازبستر قراردادهای ازقبل تعریف شده وتدوین شده را فراهم کرده باشد. باتوجه به تب و رفتارهای سیاسی، نگرش آیدیولوژیک یکی ازخصوصیات بارز شعر وادبیات این دوره میباشد که در تولیدات بسیاری از ادبیات پردازان تجلی می نماید. شعر و ادبیات این دوره، چنان با نگرشهای آیدیولوژیک آمیخته اند که قبل ازاینکه برتابنده ظرفیت و آمیزه های شعری باشد، نگرش متفاوت آیدیولوژیک را بازتاب می بخشد.
کارگزاران ادبیات، تولیدات ادبی و ادبیات تولیدی این دوره را به دو دسته تقسیم کرده اند که آنچه که درستایش از مجاهدین نگارش یافته است، ادبیات مقاومت نامگذاری شده است. اشخاص وافرادی که دراین بستر ردپای روشنتر وماندگارتر ازخود برجای نهاده اند عمدتا ازفضای تلخ مهاجرت درایران وارد این بستر گردیده که متاثر از فضای ایدلوژیک آنجا ومتاثر از داده های جریانهای معاصر ادبی درآنجا، دراین بستر نقش آفریده اند. کاظم کاظمی، سید ابو طالب مظفری، محمد شریف سعیدی و چند تن دیگر، مطرح ترین چهره های این دوره اند که دربستر ادبیات مقاومت زبان پردازی وادبیات بازی کرده اند. اما آنچه که ازمشخصات بارز این دوره می باشد پرداخت یک نواخت زبانی، تمدید و ترویج تفکر واندیشه های کلیشه ی درادبیات، رفتار آیدیولوژیک با ادبیات اند که تولیدات ادبیاتی این دوره را همگون وهمسان می نمایند. تولیدات ادبی این دوره چنان باهم شبیه اند که به زحمت میشود آن را حاصل کار یک نفر دانست. این تولیدات به رغم یک سلسله تحولی مثبتی را که باخود همرا داشت، نتوانسته اند بیرون ازسازه های قراردادی و قراردادهای ادبی نفوذ نماید یا ساختارهای قراردادی را به چالش کشیده باشد.
واصف باختری، لطیف ناظمی، سمیع حامد، پرتونادری و مرحوم قهارعاصی هم از چهره های مطرح این دوره اند که درداخل افغانستان و دریک فضای خیلی متفاوت تر از فضای مقاومت به تولیدات ادبیات رسمی پرداخته اند. آنچه را که این کارگزاران ادبیاتی به نام شعر تحویل داده اند، درواقع همان استمرار ادبیات قراردادی وبازتاب انگاره های سانسورشده ی سنتی اند که دربستر تصاویر واستعاره های تکراری برای مخاطبان قراردادی نوشته اند. تنی چند هم باگرایش چپ مارکسیستی دربستر شعر معاصر افغانستان ازخود ردپای گذاشته اند که از آنجمله ازآقای سلیمان لایق میتوان به عنوان نماد این تفکر نام برد. کاربرد متفاوت زبان، ساختار شکنی درقراردادهای زبانی و رستاخیز کلامی که معیار قضاوت درشعر دانسته میشود، درکارکرد این عزیزان چهره برنمی تابد. پرداخت زبانی درتولیدات اینها چنان رسمی وقراردادی می نمایند که انگار براساس فرمایشات ازقبل پذیرفته شده ی مخاطبین تهیه وتدوین شده اند. درحالیکه شعر به عنوان گزاره های متغیر عاطفی و احساس درونی شاعر، بازتاب انگاره های متفاوت می باشد که ازمخاطب سفارش نمی پذیرد. باتوجه به آنچه که این عزیزان دربستر شعر وادبیات معاصر فارسی ازتولید به مصرف گذاشته اند، کارکرد اینها بیشتر به بازیگران تیاتر میمانند که درنقش های متفاوت اثر می آفرینند. درحالیکه درشعر زبان رویکرد دوپهلو دارد وهمانگونه که قلم رنگه های پرداخت یک نقاشی می باشد، هدف نقاشی نیز می باشد. ادبیات مثل هرکالای فکری دیگر، دردرجات متفاوت توسط لایه های متفاوت فکری دریک جامعه به مصرف میرسد. ازآنجایکه کارشاعر، دستبرد در ساختار زبان و اندیشه ی مخاطب دانسته میشود، تولیدات ادبیاتی یک شا عر می بایست فراتر از دایره ی قراردادهای اجتماعی باشد تا زبان به عنوان یک جریان سیال درتعامل باسایر تحولات وتکامل درعرصه های متفاوت زندگی حرکت نماید.
من نمونه های از فراورده های شعری این عزیزان را دراین جا می آورم تا با توجه به تصاویر، استعاره، پرداخت وساختارشکنی زبانی که درآنها به کار رفته اند مشخص گردد که تا چه مقدار اندیشه، عاطفه، فخامت زبان ورستاخیز زبانی درآنها به مصرف رسیده اند وتا کجا با زبان رسمی و مکتوب نویسی متمایز می نمایند. من این نمونه را با شعری از آقای محمد کاظم کاظمی شروع میکنم که نام آشنا ومطرح دربستر شعر معاصر فارسی میباشد.
آیا شود بهار که لبخندمان زند
ازما گذشت ، جانب فرزندمان زند
آیا شود که بَرشزن (1) پیردوره گرد
مانند کاسه های کهن بندمان زند
ما شاخه های سرکش سیبیم ،عین هم
یک باغبان بیاید پیوندمان زند
مشت جهان و اهل جهان باز ِِ بازشد
دیگر کسی نمانده که ترفندمان زند
نانی به آشکار به انبان ما نهد،
زهری نهان به کاسه گل قندمان زند
مانشکنیم اگرچه دگرباره گردباد
بردارد وبه کوه دماوندمان زند
رویین تنیم ، اگر چه تهمتن به مکرزال
تیردوسر به ساحل هلمندمان زند
سرمی دهیم زمزمه های یگانه را
حتی اگر زمانه دهان بندمان زند (1)
این غزل یکی ازغزلهای خوب آقای کاظمی است که دریک نشست ادبی باحضور آقای منوچهر آتشی شاعر ایرانی قرائت کرده است. اما من در این غزل، تصویر، تشبیه، استعاره و رستاخیز جدید زبانی را نمی بینم که ساختارشکنی را درزبان و شعریت را درشعر به نمایش بگذارد. اینکه این ابیات پردازنده ی یک نیت نیک است، چیزی خیلی خوب است اما اینکه تاکجا بامعیارهای مطرح در شعر معاصر همخوانی دارد، تصور من این است که زبان وپرداخت زبانی دراین غزل بیشتر شباهت به زبان مکتوب نویسی ونثرمنظوم دارد تا زبان شعر. پرداخت زبانی ایشان دراین غزل، کاملن رسمی است که تلاش صورت گرفته است تا قراردادهای ادبی درآن لحاظ شود وهمچنان یک نیت رسمی دربستر زبان معمول برای مخاطب ارائه گردد. دنباله دارد....
پيامها
12 جولای 2008, 19:35, توسط طالب کاکو
میران جان!
بیبین عزیزم درکاری که نداری کار تورا چی کار؟
اولا خودت نه شاعر استی ونه هم منتقد ادبی،دوم اینکه مضامین تکراری دیگران را نباید به کابل پرس? ارسال کنی. خدا گردنم را بسته نکند که نفس همین موضوع را بااندک تفصیلات بیشتر حتی از شاعران دوران مهاجرت در پاکستان نیز درکدام سایت خوانده ام که اکنون فراموشم شده است اما همین مطلب افاده میکرد.حتی نامهای کاظم کاظمی وابوطالب مظفری وشریف سعیدی نیز در آن ذکرشده است. وخلص هدفش هم همینکه شعر فارسی ازدیرزمانی بدینسو از تحرک وپویائی افتاده است.
خداکند که مقاله هذا کدام سرقت ادبی نباشد. تاجائیکه درنوشته های سیاسی ات خودت اذعان کرده ای جنابعالی تخصص خویش را از کدام پوهنتون ویادانشگاهای سویدن در رشته اداره و منجمنت گرفته ای. لطفا درهمان بخش به تحقیقات وتتبعات خویش ادامه بده این سنگ را بلند نمودن کار من وتو نیست.
میخواهم خودت را به ابتدائی ترین غلطی های املائی ات متوجه بسازم.
حاظر که صحیح آن حاضر است
اندخته ها که صحیح آن اندوخته ها ست شاید غلطی تایپی باشد این برایت می بخشم اما درآینده متوجه باش.
بعدن که صحیح آن بعدا ولو اینکه دو زبر هم نداشته باشد.
امیدوارم که اعصابت خراب نشود مقوله عربی چنین میگوید که (لکل فن رجال)
برای هرهنری مردان خاص وجود دارد.
13 جولای 2008, 06:34, توسط فرید
طالب جان ترا چه به این کارها! اصلا تو برو باشترها حالت رابکن.آنچه را میران نوشته است یک بحث تیوریک درشعراست که نه تو مخاطب هستی و نه هم قدرت هضم آنرا داری.اگر باالضرض تو شک داری که این مطلب سرفت است، خیلی به سادگی میتوانی انرا پیدا کنی. ده ها موتور جستجو گر وجود دارد که کلمات را ثبت میکند. توصیه من به تو این است به چیزی نمی فهمی کار نداشته باش. سنگی را که نمی توانی اززمین بلندش کنی صلوات بفرست وازکنارش ردشو. ازاین که هم بگذریم میران شاعر است واتفاقا شاعر خیلی توانمند هم است. این که تو خبر نداری از نافهمی تو است و تقصیر میران نیست. این آدرس وبلاگش است. ازمن خفه هم نشوی که تلخ نوشتم ولی خواهش من است که رد مرا ایلا کن و نه خودرا بی آب کن ونه مرا.
www.golisorkh.blogfa.com
13 جولای 2008, 06:45, توسط اطرافی
طالب جان کمی بی حوصلگی به خرچ دادی بخدا!
میران هم شاعر است وهم درشعر صاحب نظر. به این آدرس مراجعه کنید.
http://www.poetrymag.ws/docs/h...
13 جولای 2008, 07:20, توسط میران
طالب عزیز سلام ومحبت نثارت. به رغم اینکه دیگران ازتو وحشت دارند امامن معتقدم که دروجود تو استعداد عزیز شدن هم است. چنانچه که ازنظرت برمی آید تصورنمیکنم که تو این متن را به دقت وباحوصله مندی خوانده باشی. عرض شود حضور مبارک شما که این جانب باشعر وادبیات هم بازی میکند وبیشتر ازسه سال است که دراین زمینه پاره ای ازوقتم را اختصاص داده ام. وبلاگی درشعر درفرم غزل هم دارم که اگر حوصله بفرماید و باهمین نام من درانترنت جستجو نماید فطعن پیدا میشود. سرقت ادبی که شما به آن اشاره کرده اید، که به نظر من اگرچنین چیزی ازانترنت صورت بگیرد که شما به آن اشاره کرده اید، به راحتی میشود اصل آنراپیداکرد. امروز ازبرکت تکنولوژی انفورماتیک این امکان وجود دارد که یک متن سرقت شده ازانترنت به آسانی پیدا شود. دوست عزیزم تصور میکنم که درقضاوتت عجله به خرج داده ای البته این تنها مشکل شمانیست بلکه تعداد کثیری ازهموطنان ودوستان ما به همین مشکل دجار اند. اما درمورد اغلاط املای عرض شود که گاهن به عدم دقت درتایپ کردن این مشکل رخ میدهد اما من قطعا را قطعن می نویسم وبعدا را بعدن می نویسم و انصافا را انصافن می نویسم. اینکه چرا این طوری می نویسم دلایل خودم رادارم. من خیلی هم خوشحال میشوم که کسی این متن را باارائه دلیل و منطق نقد نماید که هدف من ازطرح این موضوع هم همین است.
دوست عزیزم نظرات شمابرای من محترم است حتی اگر دشنام هم بفرمایی حساسیت برانگیز نیست چون این پدیده هم یک بخشی ازالگوهای رفتاری دربستر فرهنگ وسنت های ما است. اما فراموش نکن که پیش فرضها وقضاوت های عجولانه آن روی دیگری ازماهیت آدم را به نمایش میگذارد. اما ازاینکه خودت تردید داری که این متن یک سرقت ادبی نباشد و چیزی شبیه به آن را در انترنت خوانده ای، پس اگر مبحت بفرمایی که اصل آن را پیداکنی و بر رخ من بکشی درواقع کار بسیار بزرگی را انجام داده ای. تا سیه روی شود هرکه درآن غش باشد. با احترام
با آرزوی خوشبختی وسعادتت.
13 جولای 2008, 16:03, توسط طالب کاکو
ببین میران جان نباید بهانه تراشی کنی. اینکه شاعر هستی،یااینکه من اشعارت را نخوانده ام بحث جداست.
مگر اینکه خودت مینویسی که من همیشه قطعا را قطعن بعدا بعدن فرضا را فرضن مینویسم دلیل به خود بزرگ بینی جنابعالی دارد که دربین ملیون ها نویسنده فارسی نویس خودت رسم جدا میخواهی بنیاد بگذاری وآنهم بدون دلایل موجه یا شاید عربی ستیزی.
خودت درهمین پیامت نیز غلطی املائی را مرتکب شدی وقتی مینویسی که "غلطی املای" درحالیکه یک "ی"صفتی دیگر نیز باید درآن اضافه کنی که شود "املائی" یا "املایی"
شاید این موارد را من به اشخاص دیگری غیرتو متذکر نشوم اما ازآنجائیکه خودت دعوای بلند داری خواستم متذکر شوم که حرف صدا دار درفارسی خصوصا "ی" معلوم که اکثر بصورت صفت نوشته میشود باید مراعات شود.
13 جولای 2008, 17:42, توسط بصیر هلمندی
به طالب کاکوی عزیز!
استعدادی که در درون شما نهفته است واقعا قابل ستایش است، من بارها انتقادات شما برروی این تارنمارا خوانده ام. ادبیات فارسی شما خیلی خوب است ظاهرا پشتکار مستحکم در عرصهء مطالعه دارید.
انتقاد شما در مورد اغلاط املایی نویسنده ها بویژه میران عزیز در مقاله فوق تا حدی می تواند درست باشد.
اما لحن انتقاد تان طوری که من متوجه شدم زیاد با معیارهای فرهنگ انتقاد همخوانی ندارد. چون انسان جایز السهو میباشد و در هرکار و رفتاری امکان دارد ناخودآگاهانه و غیر عمدی مرتکب اشتباهاتی شود که خود نیز قبل از ختم کار متوجه آن نشود. چنانچه آنرا در حرفهء نویسندگی خطای املایی یا لفظی گویند که ارتکاب به چنین اشتباهات امریست معمول که خوانندگان نباید در مقابل چنین اشتباهات حساسیت شان را بروز دهند.
در مورد سبک جدید نوشتاری تولید میران باید عرض کنم درست است که میران شاید می خواهد با این سبکش مسیرمشخصی رابرای فارسی نویسی تعیین کند و تا حدی بتواند فارسی رااز عربی جدا ساخته و برایش(فارسی) هویت و استقلال بخشد، که به نظر شخص خود من زیاد راه درست برای اینکار نیست. چون در دستورزبان عربی حکم تنوین(دو زبر،دوزیر،دوپیش)مانند"فرضا" و نون ساکن یعنی مجزوم مانند"فرضن" که هردو یک صدا دارند
یکی است هیچ فرقی باهم ندارند، هردو شکلش عربیست و در صورت انتخاب هرکدامش تغییر در مفهوم آن ایجاد نمیشود.لذاست که اگر آقای میران می خواهد با این کارش تمایزی بین فارسی و عربی قائل شود که انتخابش آنچنان که باید نو آوری نیست.
اما من با این حسن نیت آقای میران و بقیه فارسی نویسها کاملا هم آهنگ بوده و این اندیشه را قابل تحسین و تمجید میدانم، چون این حرکت واقعا یک حرکت اندیشمندانه است که همه باید قدرش را بدانند. چون ما هرقدر دم از فارسی و ادبیات فارسی بزنیم باز هم میدانیم که فارسی را نمی توان در لیست زبانهای حد اقل نمیه مستقل دنیا هم قرار داد چون اگر واژه های عربی و انگلیسی را از فارسی برداریم که دیگر چیزی در روزگار این زبان نمی ماند. و همچنین اگر بخواهیم کمی فصیحتر صحبت کنیم باید حد اقل هفتاد در صد اصطلاحات را عربی بگوییم وگرنه امکان ندارد.
برای بدست آوردن این استقلال که یک امری خیلی دشوار و طاقت فرساییست باید بجای سرزنش کردن فعالان این عرصه را تشویق کنیم .
پاینده باشید
13 جولای 2008, 18:45, توسط صحرایی
طالب کاکو مشکل تو خیلی زیاداست. به دست خود خودت را خراب میکنی. همین که ازدور سیاست کنی خوب است. زیاد نزدیک نشو که چیزی برای گفتن نداری وسیاستت خرابه میشه. دلت که کوفت کرد یک نصور بکش شاید آرام شود. ببین میران چقدر با احترام به تو نوشته وتو یک سلام هم بلد نیستی. بینی مارا بریدی بااین عربی فامیدنت. لطفاازجایت تکان نخور که عکست خراب میاید.فکرت باشد که به هرچیز دست نزنی. اگرخیلی دلت کوفت کرد یک متن انقلابی واسلامی درکابل پرس بنویس که همه بفهمد که درکله ی تو چیزی است. ناق ناق نظر نتی که خراب میشی. از برادرت یک توصیه اسلامی وانسانی است وباقی خودت میفهمی مگر به نظر من بهتر است که نصوار بکشی.
13 جولای 2008, 21:05, توسط طالب کاکو
خیلی ممنون جناب هلمندی!
شما لطف نمودید،بنده به هیچ صورت منتقد ادبی نیستم، اما جهت رساندن مطلب اندک جدی مینویسم ،بهیچ صورت خدای ناخواسته قصد اهانت ومعارضهء خصومت آمیز را باکسی ندارم.
اما زمانیکه جدی می نویسم ، جدی نوشتن طرف مقابل را نیز امر طبیعی میدانم.
درقسمت سهو املائی، طوریکه شمانیز فرمودید بنده موافقم. انسان کاملا جایزالخطا است وخصوصا از غلطیهای تایپی هیج گریزی نیست، اما بعضی غلطیها نظر به سویه شخص کاملا سوال برانگیز میباشد مثلا "حاضر" وحاظر ازطرف کسی مثل هادی میران .دیگر اینکه آقای میران برخلاف اکثریت، درنوشتن تعدادی ازکلمات میخواهد نو آوری کند اینجانب موافق نمیباشم.
هرکی را راهش.
موفقیت شمارا نیز همراه باسایت جدیدتان خواهانم
4 آگوست 2008, 04:54, توسط علیرضا طبیب زاده
اقای میران
من علی طبیب زاده هستم و جزئی از خیل شاعران ایرانی در غربت ام. از نظرات شما در زمینه ی شعر هم زیاد خرسند نیستم. چرا که شما در مورد شعر مدرن ایران در اشتباه هستید. مقاله ای را که در مورد عبدالرضایی نوشتید نشان می دهد که چقدر شما از ادبیات غنی ایران و جوانان والای شاعر کم می دانید.
عبدالرضایی در جامعه ی شعری ایران فواره ای بود که در حال فرو ریختن است. به این خاطر که شواهد زیادی در دست است که وی معمار شعر است نه شاعر...یعنی از اذهان شاعران جوان می دزدد و در یک جمع بندی به صورت شعری تحویل می دهد. این عبدالرضایی معضل امروز شعر وشاعران درست کردار و واقعی ایران است که هر چه زودتر از صحنه ی شعر راستین ایران با ذات اصیل انسانی اش رخت بر خواهد بست
با احترام
آنلاین : http://alitabibzadeh.blogfa.com/
14 آگوست 2008, 17:40, توسط yashar Ahad Saremi
Salam Aghaye Miran. Harf-haye shoma va digar dustan kheyli baraye man inja jaleb ast. khususan az tarf-e to ve negah-e to be onvane yek shaere-e afghani be adabiyate irani dar bakhsh-e farsi. hala dar ayande agar etefagh oftad ba ham bishtar dar in bare harf mizanim. vali dobare mi guyam baraye man in negahe to va darke to dobare mi guyam dark va bardashte to az in darya !!!!! va az adabiyate iran jaleb ast. movafagh bashid va baz gaphaye intor shad va khoshi bishtar dashte bashid.
Ghorbanat
Yashar
آنلاین : Adabiate Iran va In harf-ha
12 جولای 2008, 21:02
wasef bakhtari ba sal e 1942 ba shahar e balkh mutawaled shud . megan ka mesl ahamd samlo shaer miga , wali ahamd shamlo shaer kocha o bazar bod , woa zaror nist ba khatri mazae shar e wasef , faker kunen ka shaer I asst mesl e rahi muiri . danish wasef bala tar az shamlo woa bala tar az rahi muiri asst dar adabyat farsi , gar chi ma shaer hai ham darem ka zeyad nakhwandan , wali az behtreen hai adab farsi astan , ashqari yaki az aonha asst ,
آنلاین : http://www.geocities.com/hassa...
13 جولای 2008, 12:15, توسط Osyan
سلام به خوانندگان اين متن و پيامها:
١- كاش قلم بدستان ما از نام "آزادي بيان و انديشه" براي سركوب و توهين نويسنده گان و پژوهشگران ما سود نبرند. من از جناب "ميرهزار" صميمانه خواهش ميكنم كه از خير چنين پيامها"طالب كاكر" بگذارند و فضا را براي بحثهاي سالم و انتقادات شفاف و علمي باز بگذارند. زودتر از اينكه ، اين رسم منفور و نابجا فضاي بحثهاي سود مند را آلوده كند و جاي آنها را بگيرد و يا پژوهشگران و نويسنده گان را از نوشتن و پوييدن باز دارد.
٢- در پيرامون مقاله "ادبیات قراردادی یا قرارداد ادبی!"
من منحيث يك مصرف كننده بی ادبيات كه خودم را در پيوند نزديك با شعر مي بينم در اين نگرش نكات خيلي دقيق و قابل بحث و گفتگو را يافتم. من تصور ميكنم تا آنگاهي كه ما اين تابوهاي قراردادي را زير و رو نكنيم و به ماهيت آن به پي نبريم در چهارچوب همين قراردادهاي دلگير باقي خواهيم ماند.
٣- اما ادبيات مقاومت : من با گزارشات نويسنده اين متن در زمينه ادبيات مقاومت بسيار هم موافق نيستم. ادبيات مقاومت و ادبيات تبعيدي دو سوي روشن ادبيات سرزمين ما را آفتابي ميكند. ادبيات مقاومت تنها و تنها صداي تكبير جهادي نبود! بل صداي آزادي خواهي ملتي بود كه هر روز زير فشار بمباران وحشيانه اشغالگران ميمرد.ملتي كه در وجب ، وجب زمين خونريز و خون بيزش همسايه بزرگ شمالي ما مين كاشت و تا هنوز جيره هاي كوپوني آن به كودكان مرزعه هاي خشك و خالي ما تعاون ميشود.
ادبيات مقاومت شاهرگهاي زندگي ادبي سرزمين مااست و گوشه ي از تاريخ شعري ما كه حرف حرف آن قصه ي كوچ اجباري ، سر خورده گي ها و سر شكسته گي ها است. نبايد گمان داشت كه يك شاعر با كوله بار كوچ به دوش و سر شكسته اش شبها سر بي سرش را روي بالشت استعاره هاي نو و تشبيه هاي ناب بگذارد تا صبح يك چمن تازه گي تحويل دهد. ما نبايد به ادبيات سرزمين ما دور از انترولهاي زماني آن و چارچوب تجارب ادبي در آن زمان نگاه كنيم و فضاي رواني ادبيات پردازان ما در آن "مقطع زماني" از ياد ببريم يا در فضاي خاطر جمع غرب زير سردي پكه چراغ نيون و يخچالهاي پر ، شكم گرسنه ، تن سوخته و شبهاي تار و تاريك اديبان آنسوي خط را به هيچ بگيرم. و در ترازو هاي امروزي خودما سبك و سنگين شان كنيم. از نظرمن ادبيات مقاومت صرف نظر از ابعاد سياسي آن ، بزرگترين انگيزه و محرك گفتن و نوشتن و موجه ترين بهانه ي براي استادن و رفتن و متروك نماندن بود.
"عاصي" در محراق اين فرياد الگوي ستره، شسته و پاكيزه اين فريادهاشد ا و جاودانه ترين ترانه هاي ويژه و بكر را در بومي ترين استعاره ها و تشبه هاي شعري ممكن جانانه خلق كرد.
بباغ ميبرمت
بباغ آزادی
بباغ سبز و پر آوازه ی هميشه بهار
اگر كه قافله ی عشق
شهيد ابريشم
ز شر نكبت چاقو كشان بخير گذشت
اگر بهار رسيد
بباغ ميبرمت
بباغهای "سلام و عليك"بباغ "مانده نباشی "
بباغ بنفش آسودن
اگر كه آه و دعايی بنام نيلوفر
ازين خرابه ی فرياد و اشك
ريشه گرفت
سر اين بحث دراز است شايد در فرصت ديگر به ادامه بحثم بپردازم .
آنلاین : بحثهاي سالم و انتقادات شفاف و علمي
11 آگوست 2008, 18:57, توسط منصور پویان
سلام!
متاسفانه در صفحه پیامها توسط آدم گمنامی که خودش را علیرضا طبیب زاده معرفی کرده است به استاد علی عبدالرضایی توهین شده است. علی عبدالرضایی اسطوره شعر آوانگارد فارسی است و احترام به او همانا احترام به زبان فارسی است زیرا به باور و اعتقاد بسیاری از اندیشمندان و منتقدان معاصر فارسی عبدالرضایی تنها کسی است که با اشراف و احاطه اش به اطراف و اکناف زبان و شعر جهان میدانی تازه به شعر فارسی بخشیده است. می خواهم خطاب به فرد مزبور بگویم که این نوشته اش تنها توهین به عبدالرضایی نیست بلکه توهین به شاعران ومنتقدانی چون استادان محمد حقوقی، عبدالعلی دستغیب، منوچهر آتشی، رضا براهنی، علی باباچاهی، سیمین بهبهانی و همه کسانی است که عبدالرضایی را نابغه ای شعری دانسته اند راستی آیا شما در ایران منتقدی را سراغ دارید که در نوشته ای به ستایش شعرهای عبدالرضایی برنخاسته باشد که چنین وقیحانه در این روزنامه ملت برادر افغانستان به هتاکی شاعر بزرگ مان پرداخته اید؟ ای کاش دوستداران و مریدان شعر عبدالرضایی اینجا را نبینند و نخواهند ...
11 آگوست 2008, 19:18, توسط مهسا محبی
آقای تبیب زاده عزیز! برای شما و امثال شما فعلا زود است یعنی خیلی زود است این بذله گویی ها چیست که درباره علی عبدالرضایی قصه می کنی من و تو اگر شعری داریم و اگر می نویسیم به حکم و لطف پیشنهادهای شعری اوست مگر اینکه شما مدعی شوید که متاثر از شعر هفتاد نیستید که در این صورت باید بهتان گفت زود باشید که هیچ نیستید! راستی شما با توجه به کدام داشته به علی عبدالرضایی انتقاد می کنید؟
14 آگوست 2008, 18:07, توسط شهراد توکلی
با درود به صداقت انسان
برکسی پوشیده نیست که این کامنت ها که با نام های " پویان" و "مهسا" و " تنگستانی"و هزاران اسم ناموجود دیگر نوشته میشوند و صورتشان پشت ماسک است و هیچ نشانی از آنها وجود ندارد، با دست مبارک خود آقای عبدالرضایی نوشته شده است. ای ، عبد الرضایی! تا کی با مردمفریبی رخت چرکین خویش را بر ستون های انسان های دیگر خواهی آویخت. خداوند جای حق نشسته است و روزی پرونده ی آلوده ی تو هم بیرون خواهد افتاد. بزرگان و شاعران معاصر و مطرح ایران تو را به پشیزی ندانند و اگر مانند تو حرافی نمی کنند، به خاطر شأن و منزلت بزرگشان است و اینکه تو لایق جواب آنها نیستی. پس بیش از این در منجلاب خود بزرگ بینی و کثافت معروفیت غوطه ور مشو. انسان باش!! و پذیرای حقیقت ! لطفأ نظر بزرگان ادبیات ایران را در مورد این حاج آقا عبدالرضایی سوال کنید، خرجش یک ایمیل است عزیزان.
درود بر انسان های واقعی
شهراد توکلی( عضو انجمن نویسندگان ایرانی اوپسالا- سوئد)
shahraad_tavakkoli yahoo.com
26 آگوست 2008, 07:16, توسط حمید پرنیان
از خنده دارم روده بر می شم.این صفحه شما رو دو سه تا از بچه های ایرانی لس آنجلس که شعرشون هم مثل ترانه های لس آنجلسی یه به چیز کشیدند.آخه شما رو چه به علی عبدالرضایی که در سی سالگی ده تا کتاب چاپ کرده و نماینده شعر فارسی در جهان شده.خجالت بکشین اینجا هم این افغان ها حلوا پخش نمی کنند فکر نکنید که شاعران افغان کسی جز خودشون رو شاعر بدونندعبدالرضایی رو هم بیشتر بعنوان یه شاعر آوانگارد قبول دارند نه یک شاعر معاصر که برای مردم می نویسد ما واصف باختری را داریم که فاصله اش با شعر شاعران ایرانی مثل فاصله بیدل با حافظ است با اینهمه برای شما متاسفم که از فرط حسادت و حقارت نسبت به شهرت جهانی هموطن خودتون دارین خودتون رو می کشین جالب اینه که شعرتون هم تقلید کور کورانه از علی عبدالرضایی است
26 آگوست 2008, 07:33, توسط منصور پویان
متاسفانه آقا یا خانم توکلی که احتمالا همان یاشار صارمی و علیرضا طبیب زاده نیستند با این سابقه اندک و سن مندکشان نوشته مرا به علی عبدالرضایی که کتابی درباره آثارش در تبعید منتشر کرده ام نسبت داده اند.باعث تعجب نیست اگر خیل بزرگی از شاعران و نویسندگان با استاد عبدالرضایی و آثارش مشکل داشته باشند زیرا که کار او تهیه راه برای آتیه گان است حتمن عده ی بزرگی را تحمل و تامل آنقدر نیست که پی به عظمت قلم او ببرند همین که بیگانگان به آثارش اهمیت می دهند و در همین روزنامه متروی انگلستان مقاله ای درباره اش چاپ می کنند با عنوان آوانگاردی که از شرق آمد، باید باعث افتخار ما پارسی زبانان باشد.راستی اگر این دوستان می خواهند درباره شعر فارسی خودشان را تازه کنند کافی است اسم مرا در گوگل سرچ کنند و چند مقاله ای را که درباره آثار عبدالرضایی نوشته ام مطالعه کنند
27 آگوست 2008, 18:44, توسط محمد تنگستانی
آقای میران من کابل پرس? را نمی شناسم ولی از شما مقاله خوبی در مجله شعر خوندم در رابطه با شعرهای جامعه عبدالرضایی که البته در همانجا مقاله ای نیز از من منتشر شده که فکر می کنم وجه مشترک داریم از لحاظ ذهنی.بااینهمه خیلی متاسف شدم که در این صفحه کسی با اسم مستعار کامنت مرا منتسب به جناب عبدالرضایی کرد. قابل توجه ایم اسامی گمنام عرض کنم که وقتی من کتاب چاپ می کردم این دوستان هنوز نمی توانستند شعر بخوانند.خواهش من از سایت کابل پرس این است که حرمت شاعر بزرگ ما را نگه دارند و هر جوری که دلشان خواست به شاعر بزرگ ما تهمت نزنند