صفحه نخست > دیدگاه > روشن گری و فرهنگ پروری

روشن گری و فرهنگ پروری

همایون تورانی
دوشنبه 11 مارچ 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

شهر کابل انباشتی است کاملا پر از جمعیت های قومیی مختلف که با حضورشان در کنار هم، بسیاری از گوناگونی فرهنگی، مذهبی، زبانی و غیره را به رخ همه شهروندانش می کشاند. این گوناگونی سرشار از لطف و محبت خواهد بود اگر هر جمعیتی حضور خودشان را به خصوص در امور مذهبی و فرهنگی و زبانی، بسیار مطبوع و صلح آمیز جلوه دهد. در یک جامعه آزاد و دمکراتیک، آزادی تا آن زمان مطبوع و همه پذیر است که ادامه این آزادی، آزادیی دیگران را محدود نسازد. بنا هر انسانی و هر جمعیتی باید خودشان را در محدوده های کنش ها و واکنش های شان کمی روشن بینانه تر عرضه کنند.

بدون شک تمام مذاهب می کوشند تا جمعیت پیروانشان را همواره وسعت بخشند و حتی مذاهبی وجود دارد که وسیله وسعت بخشیدن قدرت مالکان شان قرار می گیرند. از سوی دیگر بسیار کشورهایی هستند که می کوشند به تبلیغ جنبه هایی فرهنگیی خاصی بپردازند که منافع مادیی این کشور ها را تامین نماید: مثلا فرهنگ مصرف گرایی و غیره. این است که بازار مذهب پردازان و فرهنگ فروشان، به یکی از مشکل ترین چالش های اجتماعی و سیاسی در چنین شهرها و ممالک چندین قومیتی تبدیل می گردد. حرکت و پیش رفتن در چنین فضاهای آلوده و ذهرآگین بسیار مشکل می شود بخصوص، اگر کسی بکوشد کورکورانه به ساز این ناهماهنگی ها برقصد.

مثلا در بین جمعیت هزاره که شیعی مذهب هستند، هر روز و ناروز برای بزرگداشت از یک حادثه کاملا غریب و بیگانه مراسمی برپا می گردد. بعضی از مضامین این مراسم هیچ گونه رابطه یی با امور مردمی و مذهبی و فرهنگیی مردم ما ندارد. در این اواخر حتی اگر یکی از اولاده های پیامبر گرامی،که امروزه خودشان را بادار مذهبیی ما قرار می دهند، دلتنگ می شود نیز جمعی را گرد می آورد و با ایشان یک پنجه گریه را سر می دهد. رفته رفته آنان چنان چشم سفید شده اند که هر کی به ایشان اعتنایی نکند آنان او را مورد غضب خداوند و جد والای شان قرار می دهند. گاهی هم دل یک ملای بیچاره در کنج مسجدی تنگ می شود و با جمع کردن جمعی خطابه یی می خواند تا هم سطح سواد خودش را به اصطلاح تکمیل می کند و هم ثوابی را به زور به خودش روا می دارد.

ولی آیا درست است که هر لحظه و هر دم روی موضوعاتی که در بین یک شهر جای ندارد خود مان را انگشت نمای هر جمع نماییم. آخر کسانی هستند که منتظر همین لحظه های ناثواب هستند تا بتوانند معرکه یی از آن بسازند. درست است که مردم ما این همه درد دارند و هر لحظه یی می کوشند سر در گریبان غم نهند، اما آیا مثلا اجرای یک پارچه ی هنری و یا یک سخنرانیی بجا نمی تواند بسیار بهتر از این دنیا گریزی های نابجا و ناپسند باشد.

بسیارند کشور هایی که می کوشند همه ناراضیان شان را در شرایط حاضر به کشور افغانستان بفرستند تا حد اقل جوامع خود شان از شر این اشرار در امان نگه دارند. امروز جمع کثیری از آنان در میان ما قرار دارند که تمایل زیادی به خشونت دارند و با کم ترین حرفی و یا نصیحتی، دست به جنایت های غیر انسانی می زنند. اما آیا باید این ما باشیم که اولاد و آینده خود را قربانیی این اشرار قرار بدهیم.

به خصوص دو کشور همسایه ما ایران و پاکستان از عواید این جنگ های خانمانسوز در کشور ما سود های سرسام آوری نصیب می شوند. آخر پاکستان از آن روزی می ترسد که یک افغانستان آرام ایجاد شود زیرا اولین کاری که صورت خواهد گرفت نامشروع اعلان نمودن خط دیورند خواهد بود که بلاخره به تجزیه پاکستان خواهد انجامید. ایران نیز جامعه شیعه افغانستان را چهار دست و پا تیکه کرده اند و بابت جنگ انداختن شان با دیگران از کشور های تازه استقلال یافته سابق شوروی عایدات سرسام آوری بدست می آورند. این دو قضیه آن قدر اهمیت حیاتی برای این دو کشور دارد که برای تحقق آن از هیچ خونریزی در بین مردم ما دست نخواهند کشید.

بی بنیان ترین و ضربه پذیرترین قوم در میان تمام اقوام افغانستان، همین سادات محترم می باشند. آنان از نگاه عقیدتی شاید تا حال هم شیعه باشند اما از نگاه ملیتی به هیچ یک از اقوام و ملیت های درشت نفوس این کشور تعلق نمی گیرند. شرط زنده ماندن آن ها نیز یک معضله جنجال آمیزی برای مردم بیگناه ما می باشد، آن هم این که: آنان فقط زمانی کار آمد دشمنان مردم افغانستان قرار می گیرند که اهداف آن کشور های ذی نفع را در بین مردم ما تامین کنند. و آن هم چیزی نیست به جز از ریشه کن کردن جمعیت شیعه در کشور افغانستان. به این معنی که آنان در شرایط موجود افغانستان، فقط و فقط می توانند نقش تلک موش را بازی کنند و بس. به غیر از این آنان هیچ اهمیت انسانی و اجتماعی در بین سایر مردم افغانستان ندارند. به مثال یک تومور می مانند که باید در جای معینی کشت شوند.
از سوی دیگر قشر روحانیون هزاره که همه از دستگاه قم خارج می شوند نیز کارآمدی چندانی در شرایط حاضر ندارند. مگر این که از سادگیی مردم استفاده کنند تا کمی پول بدست بیاورند تا زنده بمانند. برای آنان مسئولیت آینده مردم افغانستان هیچ اهمیت اساسی ندارد. کار اساسیی آنان فقط یک چیز است، تبلیغ و تبلیغ. اما بازار تبلیغ در حال حاضر آن چنان راکد است که آنان مجبور می شوند به ماموریت های مخاطره انگیزی دست بزنند تا خانواده شان را تغذیه بتوانند. تبلیغ در حقیقت یک کار ثواب آور است و آنان به نام ثواب حاضر اند به هر کاری دست بزنند.
نهایت استراتیژیی کاری و فکریی آنان بدست آوردن ثواب است و بس. برای آنان هیچ شکلی دیگری از مشکلات اجتماعی اهمیتی ندارد. برای او هیچ مهم نیست که یک سرباز در جنگ چی می کشد و یا یک کارگر معمولی با چی مشکلی باید دست و پنجه نرم کند تا بتواند لقمه نانی برای خانواده اش کسب نماید. برای او هیچ مهم نیست که در دانشگاه ها، دانشجویان به آزادیی فکری و عملی ضرورت دارند تا بتوانند با شیوه های علمی به مبارزه در مقابل ناسامانی ها و مشکلات برخیزند. او فکر می کند که دانشجویان بدترین انسان های یک جامعه هستند که باید جهت سرکوب کردن شان از هیچ چیز دریغ نکنند.

برای یک ملای بیچاره اگر بسیار مهم است که یک زن در خانه بماند و هرگز حق آن را نداشته باشد که از خانه بیرون شود و این در حالیست که چند میلیون خانواده یی وجود دارندکه فقط سرپرست شان زنان خانواده شان می باشد. آنان حتی فکر آن را نیز نمی توانندکه در شهر کابل چنین قشری آسیب پذیری هم وجود داشته باشد که باید زنان برای آنان نان آوری کند. برای آنان مهم نیست که تعدادی زیادی از این زنان در هیچ جایی کار پیدا نمی توانند چون آنان زن هستند و کارفرمایان در شهر کابل همه مردانی هستند که از استخدام زنان نفرت دارند.

برای آنان هیچ مهم نیست که اطفال شهر کابل به مکتب ضرورت دارند زیرا آنان می خواهند تا همه اطفال به مساجد مراجعه کنند و سواد ملایی بیاموزند. فقط لازم است یک بار به کارنامه آنها در جریان این جنگ های چند دهه اخیر افغانستان نگاهی بیاندازیم.

مثلا جناب شیخ آصف محسنی از کدام جایی کشف کرده بود که بر یک مرد فرض است که هر چند گاهی با یک دختر باکره همخوابه شود. این کار نیز ثواب دارد و جناب ایشان برای کسب این ثواب حاضر شد خواهر شفیق را به بستر خود بکشاند و وقتی برادرش قوماندان شفیق خواست انتقام بگیرد، توسط افراد شیخ محسنی به قتل رسید. ببینید که ثواب برای یک ملا از بزرگترین گناه های این جهان نیز اهمیت بیشتر دارد: او برای کسب ثواب حاضر است جان یک انسان را بگیرد.
یک سوال ساده دیگر را نیز در این مورد مطرح کرد: آیا شما هرگز ملایی را دیده باشید که مثلا برای نجات جان کسی جان خودش را به خطر افگنده باشد؟ هیچ ملایی مجاهدی دیده نشده که پای پیاده جایی به راه افتاده باشد. هیچ گاه لباس سفیدی که بر تن دارند لکه دار نشده است. هیچ وقت در دسترخوانی در جایی به اصطلاح پایین تری ننشسته است. آنان حتی یک لحظه در مناطق جنگی پایشان را نگذاشته اند. چون این ها ثواب ندارد.

یکی از ثواب های بسیار بزرگ دیگر ایجاد ترس از شیطان است در میان مردم. و در مقابل یافتن راه های نجات از گرفتار شدن با شیطان نیز ثواب دارد. قریب پنج دهه است که آنان در میان مردم زمیندار در دهات کشور افغانستان زندگی می کنند، ولی آنان هرگز نخواسته اند یکی از مسئله های مناقشه بر سر زمین را میان مردم حل نموده باشند. چون حل منازعه در دهات با نذر و نیاز همراه است، ملاها همیشه منتظر ثواب بردن از گوشت نذر و نیاز هستند و بس. بنا از این چند جمله مختصر به این نظر می رسیم که وجود روحانیون در بین مردم هیچ اهمیت مشخص و مثبتی ندارد که از آنان در هر جایی حمایت و پشتیبانی نماییم. زیرا هیچ کس نمی داند که باز آنها ثواب را در کجا جستجو خواهند نمود.

پس آیا ثواب است که مردم ما که یک جمعیت قابل ملاحظه یی را در شهر کابل و دیگر شهر ها، حتی مثلا در کشور استرالیا، تشکیل می دهند از این راه های ناثواب وارد حضور یابی در اجتماع آن همه پر رنگ و تضاد باشند. توصل به این مسایل بسیار کوچک و ابتدایی به معنیی ضعف اراده و غرور می تواند باشد. مثلا به درستی اگر نگاه کنید، جمعیت هایی که در سطح بلندی از رشد فرهنگی قرار دارند هرگز به چیزی دیگری، به جز از توصل به فرهنگ انسانی و مدنی به هیچ چیز دیگری دست درازی نمی کنند. ایمان می تواند زیور درونیی یک انسان مدرن باشد اما هرگز نمی تواند چون سلاحی بر ضد دیگران به کار گرفته شود. از همین رو است که در کشور های بسیار بسیار پیشرفته مسئله جدایی دین از سیاست پیشنهاد می شود.

اگر به این فکر باشیم که یک بار هم که شده از راه های توصل به دین به کشاکش های امروزیی کشور مان راه حلی بیابیم، باز هم مشکلی بزرگی را در پیش روی خویش خواهیم گذاشت زیرا هرگز دیده نشده، که یک کشوری که از نگاه رشد فرهنگی به سطح امروزیی کشور افغانستان بوده باشد به یک راه حل مذهبی دست یافته باشند. در شرایط حاضر در اکثر کشورهای غربی، در سطح دانشگاه ها رشته های تحصیل مذهب شناسی یا تئولوژی برگزار می گردد. اما برای رسیدن به آن سطحی از دین شناسی در مذاهب آسیای میانی، در شرایط حاضر حتی یک حرف نیز مبادله نگردیده است.

سواد یک روحانی در کشور های آسیای میانی به مشکل بیشتر از سواد یک ملای معمولی می باشد. یک ملای ساده فقط دیوان چند تن از عارفان خراسان قدیم، مثلا خواجه حافظ شیرازی و سعدی را می خواند و یا کمی از فقهه مذهبی چیزهایی را آگاه می شوند. بیشتر از این هیچ امیدی برای تحصیل بیش از این وجود ندارد. مثلا مهاجرین افغانی در کشور به اصطلاح ولایت فقیهیی ایران، حتی به مشکل می توانند دروس مکتب را تمام کنند و امید این که یک تحصیل دانشگاهی را تمام کند، هرگز در قانون اساسیی کشور ولایت فقیهیی ایران وجود ندارد. مثلا در قانون اساسیی کشور ولایت فقیهیی ایران رسما ماده یی وجود دارد که مطابق آن یک افغان هرگز اجازه ندارد یکی از ارگان های بدن یک ایرانی را در بدن خود پیوند بزند. این در حالی است که ایران ادعا دارد که فقط و فقط یگانه کشوری است که حق دارد ولی فقیه را در خود جا بدهد و حق صدور انقلاب شیعی را دارد. آنان روحانیانی بسیار بلند رتبه تری نسبت به روحانیون سایر کشور های آسیای میانی دارند. اما باز هم این مسئله باعث نشده که آنان بتوانند به انسان به عنوان یک انسان نگاه کنند. درست مثل دیدگاه های شیخ آصف محسنی.

خوب وقتی در یک کشوری که گل سر سبد کشور های جهان شیعه است، هیچ گونه سندی انسانیی وجود ندارد پس از ملاهای ساده جامعه افغانستان چی گله داشته باشیم. نائب امام امروزین، جناب خامنه یی حتی تا حال در مورد جمعیت سنی مذهب ایران نیز یک نظر درست و حسابی ندارد و در قانون اساسیی آخوندیی شان چنین حقی تثبیت نشده است. زمانی در ایران می خواستند شاهراهی بسازند و بدبختانه یک مسجدی از برادران سنی مذهب شان سر راه این شاهراه قرار می گیرد. وقتی فردای آن روز مردم از خواب شان برمی خیزند تا به مسجد جهت نماز گزاردن بروند، فقط یک شاهراه را می بینند و بس. این یک معجزه است که در شرایط جهان مدرن امروز اتفاق یافته است.

اگر ما هم منتظر باشیم که در کشور مان چنین یک معجزه یی اتفاق بیافتد، بی گمان می توان حکم کرد که عواقب خوبی حتی برای یک قوم نخواهد داشت. اکثر احزابی که در افغانستان از نفوذی برخوردار هستند نمی توانند از نفوذ روحانیون دور و پیش شان جدا باشند و اگر چنین باشد، وای بر پیروان آن حزب یا احزاب.

ملاهای بیچاره در نهایت در یک مدرسه و یا یک مکتب تدریس می کند و یا در یک مسجد پیش نماز می توانند باشند مگر او هرگز نمی تواند یک معضله سیاسی را درک کند. این نه به خاطر این که وی هرگز نمی تواند یک سیاستمدار باشد، بلکه بیشتر به خاطر این که وی عامل فساد و نزاع در یک جامعه را هرگز در درون آن جامعه نمی بیند. او فقط می داند که ذکات و خمس یگانه مدل اقتصادی در یک جامعه می باشد و تمام مسایل اقتصادیی یک جامعه را می تواند رفع نماید. یک ملا فقط می داند که با ایجاد یک نیروی امر بالمعروف و نهی از منکر، میتوان همه مشکلات امنیتی و جنایی را میتوان حل کرد. اما وقتی پای پول در میان می آید، او فقط به خمس و ذکات می اندیشد و بس. این نیروهای امر بالمعروف و نهی از منکر باید به گناهان کبیره حکم سریع اعدام را صادر کنند و برای گناهان صغیره از بریدن دست و پای مجرمین دست برندارند، درست مانند کشور عربستان سعودی.

در یک نگاه، در قاموس دانش روحانی و روحانیت مقام انسانی جای مطلوبی ندارد. زیرا روحانیون از وجوه مذهبی و دینی تغذیه می کنند و فکر سود و تولید و این چیز ها برای شان بیگانه است. این دیگران اند که باید به شکلی از اشکال پولی بدست بیاورند و در این میان هیچ قانون مذهبی را نشکنند و بیاورند نزد ملا و آن ملا باید ذکات آن را محاسبه کند. شاید همین بزرگترین مشکل ریاضی خواهد بود که هرگز یک ملا به حل آن پرداخته و یا خواهد پرداخت.
اروپا نیز مانند آخوندهای ایران مجمعی ولایت فقیهی دارد که فقط به نام های دیگری یاد می شوند. به جای ولیی فقیه پاپ وجود دارد و تعدادی زیادی از روحانیون بلند رتبه را دور و پیش خود دارد. این جمعی روحانیون بلند مرتبت در میان کشور ایتالیا، کشوری بنام واتیکان بنا نهاده اند که حدود 0.44 کیلومتر مربع مساحت دارد و حدود 930 نفر جمعیت که اکثریت شان در همان دستگاه ولایت فقیهی واتیکان مشغول وظیفه هستند. آنان در تمام کشور های جهان طرفداران زیادی دارند اما کشور های افریقایی بهترین کشور هایی تحت سلطه این دستگاه ولایت فقیهی می باشد.
در حال حاضر در اروپای متمدن، پاپ و دار و دسته اش به خوبی می دانند که در افریقا ایدز غوغا می کند و هر روز جان صدها هزار انسان را می گیرد، اما آنان به افریقایی ها اجازه نمی دهند که از کاندوم استفاده کنند و یا هم جلو زایمان های ناخواسته را بگیرند. این بیشتر به این سبب است که پاپ و دار و دسته اش نیز بهر ثواب کار می کنند و از عمق فاجعه های انسانیی ایجاد شده در افریقا هیچ اطلایی خاصی ندارند. آنان فکر می کنند که اگر مردم افریقا به حرف آنان گوش بدهند شاید مبتلا به این مرض خانمانسوز نشوند. برای آنها مهم است که مردم افریقا از آنان فرمان ببرند دیگر امری مهمی دیگری برای شان وجود ندارد.

به خوبی می دانیم که رژیم آخوندیی ایران هرگز تلاش نخواهد کرد که به جامعه شیعیی افغانستان کمکی بنماید. فکر نکنم حتی به فکر آنان چنین فکری خطور نماید. تا حال آنان هیچ گاهی یک راه حلی پیشنهاد نکرده اند که صبغه انسانی و اجتماعی داشته باشد و به نفع مردم و ملت افغانستان خورده باشد. آنان روحانیون بلند رتبه هزارگی را در نظر بند های دایمی قرار می دهند و حتی آنان حق آن را ندارند که با کسی از بیرون تماس داشته باشند.
اکبر گنجی کسی بودکه برای آزادیی عقاید می خواست مبارزه کند، او را در زندان انداختند و تا آن حال نگه داشتند که وی در اثر اعتصاب غذایی از دست و پا افتاد. بلاخره او را از کشور بیرون کردند و حتی به فکر این هم نیافتادند که او حق پیشبرد زندگی را در ایران داشته باشد. حتی یک روحانیی میانه روی مانند خاتمی حق ندارد ریاست جمهوریی ایران را در دست داشته باشد. در عوض در صحنه سیاسیی کشور ایران یک دستگاه مافیایی نفوذ کرده و برای همه مقامات سیاسیی آن کشور تعیین می کند که آنان چی حرفی را به زبان بیاورند و چی حروفی را حق ندارند به زبان بیاورند.

در چند دهه اخیر در کشور ایران، به جز از رشد سطح تولید دانش طبیعی، دیگر هیچ گونه رشدی انسانی و مدنی رخ نداده است. نه که رخ نداده بلکه امکان آن نیز نمی رود که هرگز رخ بدهد. در طی تاریخ دیده شده، جاییکه تعدادی زیادی از روحانیون در یک مجمع خاصی دور هم جمع اند، به تدریج در میان شان افکار افراطیی شکل می گیرد که به هیچ شکل برای جوامع تحت فرمان شان مفید قرار نمی گیرد. وقتی آنان خود شان را به عنوان کارفرمایان واقعی نگاه می کنند، شروع می کنند به توشیح قوانینی که تا حد جنون سر می زند.

بسیاری از قوانین طرح شده آن ها مربوط می شود به حدود مجازات. کسانی که از آنها فرمان نمی برند به غیر انسانی ترین مجازات از قبیل گرسنه و تشنه نگه داشتن، تجاوز جنسی، شکنجه های مرگ آور و غیره می باشد. آنان در حقیقت می خواهند با این شکلی از مجازات، ذهر چشم به دیگران نشان دهند و جرات هر گونه سرپیچی را در نطفه خنثی سازند.

در این مورد حرف های خیلی زیادی وجود دارد که مطرح کردن همین اندازه در این بحث کافی به نظر می رسد. بنا باید جمعیت هزاره های کابل با نهایت بیداری با این قشری از جامعه رفتار نمایند و هرگز به آنان اجازه ندهند که آنان از موقعیت شان استفاده های نامجازی را به اجرا بگذارند. قبل از برگزاریی هر مراسمی ضرورت است که بین چند نفر موسفیدان و روشن فکران جامعه ما بحثی صورت بگیرد تا آنان بتوانند حدود اجرای این مراسم را به شکل بسیار انسانی و فرهنگی بسازند.

در کشور مان افغانستان و به خصوص در شهر کابل، جایی که جمعیت های بی شماری در همسایگیی هم زندگی می کنند ضرورت اولیه همین است که کاری نکنند که مورد انزجار افکار عمومی قرار بگیرند. همه جمعیت های دیگر مذهبی حق برپایی مراسم مذهبیی شان را دارند و حق آنان است که دیگران نیز در این مراسم به عنوان یک همصحبت و یک غمخوار شرکت کنند و در طی اجرای این مراسم از آنان حمایت های مادی و معنویی شان را دریغ ندارند.
بسیار ضرورت می افتد که برای گریز از هر گونه مواجهه رویاروی، یک زبان مشترکی ایجاد شود که فضای همسایگیی این شهر تاریخی را راحت تر و انسانی تر بسازد. این که چی کسی به چی چیزی اعتقاد دارد و او این عقیده اش را به کدام شکل بروز می دهد، حق طبیعیی وی است و هیچ کسی حق ندارد این حق را از وی ثلب نماید. باید به درستی دانست که با چی جمعیتی با چی طرزی برخورد نمود و از استفاده چی جملاتی و افکاری جلوگیری نمود.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس