جنازه ها رژه می روند
در سوگ قربانیان شهر کویته
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
میان شب ظلمانی و صبح نا امیدی، میان سیل از اشک زنان و دختران، میان شمع های رو به خاموش شده در دست کودکان، میان سنگینی بازوان مردها و میان سخن آن مادر هزاره که گفت: گناه ما مردم ما چیست؟؟؟ ... "انسانیت" این یگانه صفت ما آدم ها " گم" شده است!
چگونه می شود تحمل کرد و اشک نریخت! در حالیکه پیکر ها بی جان عزیزان ما، دوتا دو تا در یک تابوت جا داده اند، این چه وحشت و بربریت و مصیب یست که با کمبود تابوت روبرو شدیم.
چگونه میتوانیم به این تصاویر نگاه کنیم و تن ما نلرزد، که کودکان زیر پنج سال در هوای سرد زیر صفر درجه کویته سر را بر زانوی غم نهاده و دو شبانه روز خواب کودکانه را بر تن معصومش حرام ساخته است تا تابوت ها احساس تنهایی نکنند!
باید به معجزه ایمان آورد، مادر پیر و مصیبت دیده ی، با گذشت چهل هشت ساعت بی وقفه بر تابوت فرزند جوانش ناله و ضجه کرده و اشک ریخته است ولی او هنوز نفس می کشد، بدون اینکه جرعه ی آب نوشیده باشد و یا لقمه ی نان برلب نهاده باشد، این معجزه نیست؟!
مذهب، این زولانه ی سنگین تاریخ بر پا های ما سخت سنگینی میکند، روحانیت اما اینجا بازارش چه گرم است! ما حاضر شدیم تا هفتاد تن از پاره ی تن مانرا (برادرم را پدرم را و فرندم را) در هوای بارانی و زیر تخته های یخ، مظلومانه چندین شب و روز با بدن های های تکه تکه شده شان برای حفظ امنیت این قوم و خواسته های شهروندی آنان قرار بدهیم، ولی روحانیت از من میخواهد برای مظلومیت کربلا عزاداری کنم سینه، بزنم و اشک بریزم. و من کنار تابوت عزیزانم آن کردم که آنان خواست.
ما میان این دو فاجعه ی عظیم، در چه نکته ی قرار داریم و تکلیف ما چیست؟ با نوحه ی در بیان کربلا، اما کنار تابوت عزیزانمان بر سر و صورت میزنیم، برای عزیزانمان کسی "مخته" نمی کند، نه زبانش را داریم که مصیبت مان را بیان کنیم و نه در ادبیات عزاداری خویش غیر از "مخته" در مصیبت کربلا چیزی آموخته ام.
دیگران با تانک و توپ و تفنگ و افتخارات شان رژه میروند، ولی ما با جنازه هایمان در سرک ها رژه میرویم، دیگران در رژه هایشان قدرت نمایی میکنند، اما ما، از روز که آن معجون را سر کشیدیم مظلوم نمایی میکنیم.
انگار ما، خود ما نیستیم، هرچه داریم از کربلا داریم و هر "بلا" داریم از کربلا داریم! هرچند این جمله بر کام ما تلخی میکند بگذار تلخی کند عزیز من! مگر غیر از تلخی، کام ما با "مزه"ی دیگر آشنای دارد؟! معجون که ما سر کشیدم مخلوط از تلخی و مصیبت است..
پيامها
14 جنوری 2013, 11:47, توسط فرزند مصیبت
از راهی دور صورت ات را می بوسم ؛ زاهدی جان ! واقعآ دلم یخ کرد . باشنیدن بع بع وعرعرهای " هی هماری داستان کربلا کربلا " ازکنار تابوت تجربه ناگرفته ترین قربانیان تاریخ ؛ اشک اندوه برچشمان خشکید ومجال ریختن بردامنم رانیافت . من دیگر فقط با اینگونه ابیات خرد محور دلم را تسکین میدهم .
14 جنوری 2013, 19:15, توسط محسني اوسلو
برادر زاهدي عزيز ! عجب زيبا نويشتيد٠
نميىدانم ما اول از كدام مصيبت و كدام بد
بختي مردم ما بناليم٠
استبداد زمان؟ كشتار مردم بيكناه شامل زن و مرد طفل٠
از جهالت ديني و خرافات مذهبي ؟ كه باعث تصفيه قومي ما در طي جند دوره تاريخي كردىده است٠
ويا ازبيخبري مردم ما؟ در تابوت هاي شهدا مينويسند لبيك يا امام حسين٠
اياانسانيت در وجود انسان ها كاه كاهي ميميرد؟ ايا شرافت از وجود ما زماني هم فرار ميكند كه ما حاضر ميشويم تا مسلمان هموطن خود را و باالاخره يك انسان را به همين شكل كشتار كنيم٠
15 جنوری 2013, 00:46, توسط ok
bayad resha yabi kard ke chera hamcho taqabol haye wojood darad
anche mohem ast een ast ke bayad khod ra yaft wa khod ra tareef kard
moshakhassan dar mawrede hazara ha agar daqeeq shaweeem
awalan hazara ha bayad yak cheez ra rawshan konaand wa aan eenke aya een ha dar tamame jahan mekhwahand ke zere yak chater jaam shawand, agar bale kodam chater
qawm ya mazhab
ya joghrafiyaye moayyen
15 جنوری 2013, 12:06, توسط حسین علی حسن قل
آن حسین که هزاره نبود. او از قبیله هاشمی قریش بود که بر سر قدرت سیاسی و حکومت با پسر معاویه از قبیله اموی همین قریش جنگید. آنگونه که پدرش امام علی به قول شیعه ها با معاویه بر سر قدرت در صفین جنگید. تا دوران عباسی جنگ میان دو قبیله عربی هاشمی و اموی بر سر قدرت سیاسی یا همان خلافت و امامت بود. بعد هم اموی شکست خورد و طایفه عباسی از میان دو طایفه علوی و عباسی قبیله هاشمی به قدرت رسید، جنگ قدرت میان این دو طایفه ادامه یافت. وقتی صفوی در فارس آمد ، شیعه را به عنوان مذهب رسمی برگزید تا در برابر سنی عثمانی دولت مقتدر و مستقل ایران یا همان فارس را زنده کند. همینطور کرد. در تمام این قرنها که جنگ ادامه یافت شیعه و سنی به خصوص شیعه برای خود دلیل شرعی و اسلامی درست کرد و مذهب شیعه یا بهتر گفت دین شیعه شکل گرفت. تمام این چیزهای که بنام مذهب شیعه مانند امامت و غیره ساختند و امام زمان را هم موجود غایب نامیدند ، همه اش خرافات و دروغ های شاخدار بود برای اهداف و منافع سیاسی، اقتصادی و غیره.
اما سوال این است که این قوم هزاره چرا به چنین بدبختی دچار شد که مذهب شیعه به سهم او رسید؟ آقای زاهدی از تو میخواهم که ریشه های این مذهب شیعه را در میان قوم هزاره جستجو کنید و روشن سازید که این مصیبت شیعه بودن هزاره ها در افغانستان ا زکجا آمد؟
آنلاین : www.watandar.com