صفحه نخست > ببينيد و بشنويد > ویدیویی از حمله برادران ناتنی کرزی به نورستان

ویدیویی از حمله برادران ناتنی کرزی به نورستان

برادران ناراضی کرزی با برادران ناتنی کرزی از ان طرف مرز به افغانستان حمله می کند و بعدا سخنگوی شان کرزی را دست نشانده و نوکر امریکا خطاب می کند. مثل ان است که دیگ به دیگدان بگوید رویت سیاه!
kawa gharji
چهار شنبه 14 جولای 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

مدتی قبل ولایات بلورستان یا نورستان مورد حمله برادران ناراضی اقای کرزی و با حمایت برادران ناتنی ایشان از خاک پاکستان قرار گرفت . در این حمله به خاطر مشغول بودن دولتمردان افغانستان به خاطر برگزاری جرگه بی فایده مشورتی صلح تعداد زیادی از جوانان- اردوی ملی و پولیس -به خاطر نرسیدن اسلحه و نیروی بیشتر به شهادت رسیدند.

برادران ناراضی کرزی با برادران ناتنی کرزی از ان طرف مرز به افغانستان حمله می کند و بعدا سخنگوی شان کرزی را دست نشانده و نوکر امریکا خطاب می کند. مثل ان است که دیگ به دیگدان بگوید رویت سیاه!
تعداد دیگری مثل اقای خرم و... در درون حکومت ، ملیت ها دیگر را در افغانستان به خاطر حرف زدن انها به زبان مادری شان -فارسی- نوکر بیگانه و جاسوس و کافر می نامند.

کاوه استم.
در کشورم اتفاق های می افتد که نمی توانم از کنار شان به بی تفاوتی رد شوم.
درس می خوانم. موسیقی می شنوم .

آنلاین :

http://www.kawagharji.wordpress.com

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • برای همه مردمی دنیا خوب معلوم است که اوغان یعنی تروریست، اوغان یعنی تولید کننده ای تریاک، اوغان یعنی فاشیستان قبیله،اوغان یعنی طالب فرزندا ن نا مشروع آی اس آی پا کستانی بی فرهنگ واعراب وحشی که در سوف های توره بوره .آخه افغان بودن هم افتخار دارد ؟ ؟افغان یا اوغان یا پشتون این سه تا نام یک است ما می توانیم افغانستانی باشیم نه افغان میخواهد که هویت اقوام مختلف سرزمین مانرا نادیده بگیرد و همین هویت تحمیلی نا روای(اوغان) را بالای ساکنین سرزمین مان باز تحمیل کنند.به کسانیکه از قبایل پشتون نیستند دیگر تحمل این هویت برای شان ننگ است به‌ خاطر که اوغان یعنی وطن فروش او غان یعنی دشمن انسانیت اوغان یعنی خیانت کارِ او غان یعنی قاتل میلیون ها انسان
    عبدالرحمان یکی از شاهان افغانستان می‌باشد در آن دوره تقریبا 62 درصد مردم هزاره قتل و عام شدند اوغان یعنی دشمن اسلام

  • قبل از 263 سال نا م کشوری ما چه بود ه ؟
    مشکل شما اوغنها این است که یک هفت در یک جا زندگی کنند می
    گوینده که این پشتونیستان است !!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    • اجدادما كه اقدام به گذاشتن نام افغانستان را بر كشور ما كردند هيچگاه اين نيت رانداشتندكه فقط اين سرزمين به يك مليت خاص نسبت داده شود . درغير آن نام آنراپشتونستان ويا پتانستان وياچيزي ازينگونه ميگذاشتند . تمام باشندگان كشور ما افغان هستند . پشتونها يكي ازين جمله ميباشند ونبايد افغان به معني پشتون پنداشته شود . ثبوت اين ادعا پشتونهاي پاكستان هستند . ‌بدون شك نميتوان آنهارا افغان ناميد .

      آنانيكه دانسته ويانداسته ماراافغانستاني مينامند متاسفانه به وحدت ملي ما صدمه ميرسانند . افغانستاني يعني ازافغانستان اما افغان ني . آيا ميتوان چنين چيزي را پذيرفت . اگر هفتادوياصدسال پيش كسي كلمۀ افغانستاني را بكار برده بدون شك اشتباه كرده . نبايد ما امروز كه ميهن ما لحظات حساس تاريخش را طي ميكند‌ ، ما بدون درك مسأله به تكرار آن بپردازيم . درمورد ايران وآقاي پدرام بايد بگويم كه اولي ديده ندارد تا مارا ببيند و عقايد ناسيوناليستيي دومي چون آفتاب آشكار است .
      با استفاده از فرصت ميخواهم نكتۀ ديگري را هم به توجه دوستان برسانم . عدۀ نادانسته ما افغانهارا افغاني مينامند . افغاني نام واحد پول ماست وبه هر چيزيكه به افغان ارتباط داشته باشد خطاب ميشود . مانند موسبقي افغاني ، غذاي افغاني ، توليدات افغاني وغيره و نميتوان باشندگان كشور مارا افغاني ناميد . ما افغان هستيم . اميدوارهستم دوستان عزيز اين نكات را مد نظر بگيرند .

      KhOdEmM

  • http://www.youtube.com/watch?v...
    واژهٔ افغانستان از دو بخش «افغان» و «ستان » تشکیل شده‌است. واژهٔ افغان برابر با معنای قوم پشتون بوده‌است و پسوند ستان در زبان‌های منطقه به معنای جای یا سرزمین است. واژهٔ افغانستان به عنوان نام یک کشور در سال ۱۳۰۲ هجری خورشیدی (۱۹۲۳) و در قانون اساسی امان‌الله شاه به تصویب رسید. [۱] واژهٔ افغان در سال ۱۳۴۳ (۱۹۶۴) و در قانون اساسی تصویبی محمد ظاهرشاه با تعریفی تازه و به معنی همهٔ افراد شهروند کشور افغانستان به‌کار رفت. با این حال هنوز بیشتر فارسی‌زبانان افغانستان، واژهٔ افغان را به معنی مردم پشتون به کار می‌برند

    افغانستان شکل معرب اوغانستان است و اوغانستان یعنی پشتونستان
    وقتی به ما می گویند که ما همه افغانیم =
    اوغانیم یعنی می خواهند که هویت یک قوم را بر تمام اوقام این سر زمین تحمیل!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    http://www.youtube.com/watch?v...!
    وحدت ملی یا وحدت اوغانی ؟پشتون ها و قدرت سیاسی ، ما و شیرینی گک ِ وحدت ملی !

    چند نفری هم که به نام تاجیک و اوزبیک و

    هزاره به نان و نوایی رسیده اند ، در غم خود و فامیل خویش اند و با شیرینی گک ِ "وحدت ملی" دهانک های خود را شیرین می سازند و دل به این خوش کرده اند که معاونک بی صلاحیت رئیس جمهور و مشاورک بی اعتبار این وزیر و آن وزیر خواهند شد
    http://www.youtube.com/watch?v...
    http://www.youtube.com/watch?v...
    قتل عام مردم هزاره ومعضلهء کوچیها درین ساحه

    تاریخ افغانستان از واقعیت های ظالمانه مشبوع است - زمامدار در جامعه قبیلوی مظهر وخلیفه دین و روحانی مجری احکام � تلقین گروتفسیر کننده دین است تا ریخ قبیلوی گنجا یش نو پذیر ی را ندارد ومعبد کهنه ها و مدفن نو ها است. بایاد آوری این رویدادهای تلخ تاریخ به این نتیجه روشن میتوان دست یافت که بدون تأمین برابری حقوق سیاسی میان گروههای قومی واقلیتها ی ملی ومذهبی افغانستان جامعه ء بلادیده ما از ستم اجتماعی ونابرابری ملی نجات ورهایی نمی یابند فرآیند رشد مستقل ملی ووحدت ملی کشور کثیرا لملة ما کند و رنجهای مردم ما دراز تر میشود. - رویدادهای چنددهه اخیر بوضوح کامل آشکار ساخت که سلاطین، شاهان وامیران به مقصد جاودانه ساختن تاج وتخت و قدرت برای خاندان خود ها و برای بهره کشی ازتوده های مردم کشور، فرزندان وطن را در جهل وتاریکی قرون وسطایی نگه میداشتند.

    طوریکه امیر عبدالرحمن بیش از شصت ودو فیصدنفوس مردم هزاره را قتل عام کرد و عده کثیری خانواده های مردم هزاره را از مناطق هزاره نشین ولایات ارزگان � زابل - قندهارو هیلمنداز زاد گاه وسرزمین آبائی شان مجبور به کوچ اجباری نمودند. بدون شک امیر عبدالرحمان سیاه ترین چهره و جابر ترین فرد در تاریخ سیاسی معاصر افغانستان است.او برای تثبیت و استحکام قدرت خویش بیشترین کشتار و بد ترین جنایات را مرتکب گردید. 62فیصد جامعه هزاره به دست او قتل عام گردید. هزاره جات با تمام منابع اقتصادی، انسانی و فرهنگی آن نابود و تاراج شد و بیشترین ساحات و زمینهای های حا صل خیز آن توسط لشکر امیر پس از نابودی و فرار ساکنان آن برای همیشه غصب شد. � نسل کشی و بدرفتاری عبدالرحمن خان در مقابل مردم زحمتکش هزاره و آواره ساختن آنها از محل بود و باش شان و مباح ساختن تصاحب دارايی منقول شان بنام غنيمت و توزيع زمين مزروعی وعلفچر آنها به فاتحين، گناه نابخشودنی و خصومت نژادی است و چگونه اين زيان به بازمانده گان آن مردم جبران می گردد ؟! چنانچه که اکنون هم تنازعات و اختلافات برسر همان علفچرها که پيامد عملکردهای زمامداران پيشين است وجود دارد. جنون و جنایت عبدالرحمان تا آن حد بوده که از سر انسان کله منار بسازد.در کتاب" کله منار ها در افغانستان" موارد متعدد از کشتار و کله منار های که توسط امیر عبدالرحمان بنا شده ذکر گردیده است ولی عبدالرحمان در خاطراتش فقط به یکی از آنها اعتراف نموده است.در جنگهای هزاره جات "از طرف دشمن سه هزار نفر درمیدان جنگ کشته شد...من حکم دادم منار از سر های مقتولین دشمن سا زند تا بقیه خائف شوند."(تاج التواریخ ص 39)

    در زمان نادر خان نا رضایتی ها بالا میگرفت و اژدهای خون آشام خانواده نادری سردار محمد هاشم صدر اعظم هر روز سرهای مبارزین ضد استبداد ووطنپرستان و بخصوص مبارزین مردم هزاره رااز تنها ی شریف شان جدا میکرد و بازار چوب زدن ها � قین وفانه ها � روغن داغ کردن ها- واسکت بریدن ها- ناخن کشیدن ها � چانواری کردن ها و به دار آویختن ها کاملآ گرم بود. درین بازار خونین - فقط تاجران خون و جواسیس نفع سرشاری بدست می آورد وبه مقام وجا ه و جلال دست می یافتند.براساس مشوره انگلیس ها خانواده ء نادر خان مثل دیوانه کور شمشیر بدست برجان روشنفکران انقلابی افتاد و تا توانست کشت.وبسیاری را توسط زهر مسمو م میکر د واز بین می برد و کشور را به گورستان بزرگ تبدیل کرده بود..

    ماه ثور سال 1358 �ش. عبدالله امین رئیس تنظیمیه شمال دولت وقت در هنگام قیام مردم هزاره برضد دولت وقت در دره صوف - با میان و تاله وبرفک گفته بود که سر مردم هزاره از من ومال وناموسش از شما سپاهیان دولتی است بر اساس همین شعار خا ینانه و ضد بشری صد ها تن از قیام کننده گان ومردم ملکی بی گناه در ولسوالی دره صوف ولایت سمنگان � در ولسوالی تاله وبرفگ ولایت بغلان وهم چنان در مرکز ولایت بامیان بطور جمعی قتل عام گردیند. و مطابق همین شعار کشتار جمعی که در ین مناطق انجام شد هر گز فراموش مردم هزاره نمیگردد. این همان اعلان امیر عبدالرحمن خان که تقریبآ یک قرن پیش در باره مردم هزاره کرده بود که توسط عبدالله امین تکرار گردید.
    http://archive.khawaran.com/Na...

  • حالا که اوغان را شناختیم بیایید قدری در مورد غیر اوغان قدری بحث کنیم.

    احمق شاه مسعود یک غیر اوغان با یک طفل 17 ساله بر خلاف رضایت پدر دختر عروسی کرده و او را از دیدن هر چه مرد حتی خواهر زاده و برادران خودش و تحصیل منع کرده و در چهار دیوار خانه مانند یک زندانی نگهداشت.

    این احمق شاه غیر اوغان هزاران هزار هزاره را در افشار ، کارته سه و چندول قتل عام کرده و به عزت هزاران زن غیر اوغان تجاوز کرده است.

    احمق شاه بر اساس کتاب که به وسیله طرفدارن خودش نگاشته شده است هر چند آگاه بود که طالبان به پنجابی های کثیف و بویناک پاکستان تعلق دارند به خیر مقدم گفتنشان به میدان وردک رفته و تطبیق شرعیت اسلامی را به ایشان تضمین کرده و آنها را کبوتر های سفید خطاب کرد.

    حالا شما این همه را کار یک قهرمان میدانید یا بک وحشی و منحرف غیر اوغان و یک خائین و جنایتکار دون صفت ؟

  • هزاره ها برادر ما تا جیک ها است دیگه از مذهب ما شما وطن فورش
    ها قبیله مزدور آی اس آی پاکستان استفاده نمی توانید و برای همه مردمی این سرزمین خوب
    معلوم است که هزاره هاراه سیاف وحکمتیار قتل عام کردن قهرمان ملی افتخار همه مردمی غیره قبیله است اگر قهرمان ملی نبودن امروزه مردمی غیره اوغان جايی زندگی کردن در این سرزمین راه نه د اشتن فرزندی آی آس آی پا کستان می
    گفتن که تا جیک تاجیکستان اوزبک ازبکستان هزاره راه ایران می فرستیم
    اگر برادر ها هزاره بامشکل می داشتن پس چرا برادر ها هزاره از قورد استفاد می کردن ؟

  • شیلا جان

    اگر میخواهید که منظور شما را درک کنیم شما باید قدری بالای شیوه نگارش خویش کار کنید زیرا خیلی مشکل است خوانده شود و مفهومی از آن گرفته شود.

  • اگر برادر ها هزاره همراه ما مشکل می داشتن پس چرا برادر ها هزاره از قورد استفاد می کردن ؟

  • این قورد دیگر چه معنی ؟

  • شما نگفتید که منظور شما از قورد چه است ولی بیایید در مورد قسمت اول جمله شما صحبت کنیم.

    من با شما در این زمینه کاملا موافق هستم که هزاره ها به تاجیکها هیچ بدی نکرده اند. نه به مناطق شان هجوم برده اند، نه به ناموس شان تجاوز کرده اند، نه خانه های شانرا تخریب کرده اند و نه از کابل بیرونشان کرده اند.

    ولی متاسفانه این تاجیک احمق شاه مسعود بود که با گوسفندان خونخوارش 13 بار بر مناطق و محلات بودوباش هزاره ها هجوم برده ، پاک سازی قومی هزاره ها را در کابل براه انداختند ، به هزاران زن ، دختر و پسر هزاره تجاوز کردند، افشار کابل را به ویرانه مبدل کرده و هزاران هزار هزاره بیگناه را به شیوه های کاملا ًحیوانی به قتل رساندند.

    ولی با وصف تمام این جنایات بعد از فروپاشی طالبان هزاره ها لب از لب نگشودند و گذشته را فراموش کردند ولی جنایتکاران احمق شاه مسعود چون قانونی ، ربانی و غیره که دیروز قتل عام افشار را سازماندهی میکردند امروز در ولسی جرگه از عقب هزاره ها را به خنجر زده و کاندید های هزاره را رد میکنند ولی الله وبالله را به گردن کرزی می اندازند.

    بلی شما درست میگویید هزاره ها با شما هیچ مشکلی ندارند این شما و دیگر جنایتکاران احمق شاه مسعود است که با آنها مشکل دارند.

  • اگر برادر ها هزاره همراه ما مشکل می داشتن پس چرا برادر ها هزاره از قورد استفاد می کردن ؟ یعنی برای اوغان شناسی برادر ها هزاره از قورد استفاد می کردن
    چون با ما تاجیک ها مشکل نه دا شتن ))))))))
    دشمن اسلام دشمن انسان دشمن انسانیت است اوغان
    در باره شهید پاک قهر مان ملی نظر کسی برای ما اهمیت دارد که انسان باشد نه نظر یک دزدی هویت زبان تاریخ ما شمااوغا نها اول درست بر خود نیگاه کنند که استی و اصل و نسب تا که است که شما آمدن در باره قهرمان انسانها نظر دادن

  • شما باز هم نگفتید که منظور شما از قورد چه است ولی بیایید در مورد قسمت اول جمله شما صحبت کنیم.

    من با شما در این زمینه کاملا موافق هستم که هزاره ها به تاجیکها هیچ بدی نکرده اند. نه به مناطق شان هجوم برده اند، نه به ناموس شان تجاوز کرده اند، نه خانه های شانرا تخریب کرده اند و نه از کابل بیرونشان کرده اند.

    ولی متاسفانه این تاجیک احمق شاه مسعود بود که با گوسفندان خونخوارش 13 بار بر مناطق و محلات بودوباش هزاره ها هجوم برده ، پاک سازی قومی هزاره ها را در کابل براه انداختند ، به هزاران زن ، دختر و پسر هزاره تجاوز کردند، افشار کابل را به ویرانه مبدل کرده و هزاران هزار هزاره بیگناه را به شیوه های کاملا ًحیوانی به قتل رساندند.

    ولی با وصف تمام این جنایات بعد از فروپاشی طالبان هزاره ها لب از لب نگشودند و گذشته را فراموش کردند ولی جنایتکاران احمق شاه مسعود چون قانونی ، ربانی و غیره که دیروز قتل عام افشار را سازماندهی میکردند امروز در ولسی جرگه از عقب هزاره ها را به خنجر زده و کاندید های هزاره را رد میکنند ولی الله وبالله را به گردن کرزی می اندازند.

    بلی شما درست میگویید هزاره ها با شما هیچ مشکلی ندارند این شما و دیگر جنایتکاران احمق شاه مسعود است که با آنها مشکل دارند.

  • امیر عبدالرحمان پس از صد سال سخن می گوید

    نویسنده: جعفر رضایی

    ظالم ترین فرد درتاریخ معاصر افغانستان

    دروغ بزرگ حکوت
    شاید بارها در متن کتب درسی به این موضوع بر خورده باشیم که، موسس افغانستان معاصر احمد شاه بابا(احمد شاه ابدالی) می باشد. اما بر خلاف تبلیغات رسمی حکومت های گذشته تحقیقات مستقل و به دور از تبعیض روشن می سازد که افغانستان با مرز ها و واحد جغرافیایی فعلی آن توسط امیر عبدالرحمان خان تاسیس گردیده است؛ و افغانستان احمدشاه ابدالی دارای شکل کنونی نبوده وبلکه بیشتر به سوی پاکستان و کشمیر توسعه داشته؛ و در مقابل قتغن سابق(بدخشان، تخار، قندوز و بخشهای از ازبغلان، سمنگان و بلخ)از امیر مظفر_ حاکم بخارا اطاعت می کرده و هزاره جات دارای استقلال داخلی بوده است.

    افغانستان با نقشه فعلی آن برای اولین بار در عصر امیر عبدالرحمان خان و به همکاری و دستور دیورند(فرستاده هند برتانیوی)تثبیت و تحدید گردید.

    · ستم بر هزاره

    بدون شک امیر عبدالرحمان سیاه ترین چهره و جابر ترین فرد در تاریخ سیاسی معاصر افغانستان است .او برای تثبیت و استحکام قدرت خویش بیشترین کشتار و بد ترین جنایات را مرتکب گردید. 62فیصد جامعه هزاره به دست او قتل عام گردید. هزاره جات با تمام منابع اقتصادی، انسانی و فرهنگی آن نابود و تاراج شد و بیشترین ساحات و زمینهای های حا صل خیز آن توسط لشکر امیر پس از نابودی و فرار ساکنان آن برای همیشه غصب و تصرف شد.

    · تاراج نورستان

    نقشه و شکل تاریخی نورستان در اثر حمله لشکر خشن، بی رحم و وحشی امیر تغییر نمود و هزاران نفر از ساکنان آنجا قتل عام گردید و در پهلوی آن، هزاران دختر و پسر جوان نورستان به بهانه مسلمان نبودن به غنیمت برده شد.

    · ستم بر ازبکها و غلجایی ها

    ازبکها و ساکنان ترکستان افغانستان نیز در پی حمله و اشغال مناطق آنان به وسیله امیر شاهد قتل عام های بزرگ گردید وبافت اجتماعی آن نیز دست خوش دسیسه و تغییر توسط ناقلین غیر بومی گردید .حتی جامعه برادر پشتون نیز از جنون و استبداد امیر در امان نماند. طایفه بزرگ غلجایی بارها مورد حمله امیر قرار گرفت و بزرگان آنان به قتل رسیدند.

    بهر ترتیب عبالرحمان در تاریخ معاصر افغانستان، نامیست، سیاه وعجین با خون و خشونت وجنایت! جنایات تجاوزات، قتل عامها، غارتها و ویرانی های عبدالرحمان در افغانستان شباهت زیاد به جنایات هتلر در اروپا و استالین در شوروی سابق دارد و چه بسا که او در حیطه قدرت خویش بسی فجیع تر و وحشیانه تر از هتلر و استالین عمل نموده است.

    · سرمنشه فتنه

  • به باور بسیار از کارشناسان مسایل سیاسی و اجتماعی افغانستان اغلب کینه ها نفاقها و کشتار های اخیر ریشه در عملکرد و دسیسه های عبدالرحمان دارد.او دیوارهای این سرزمین را با استخوان و خون اقوام محکوم بلند نمود! احمد رشید_ کار شناس بر جسته منطقه در کتاب (طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید) زمانیکه در مورد قتل عام هزاره ها ازبکها و تاجکها تو سط طالبان سخن میگوید یادآور میشود: " ریشه بسیاری از خصومت های قومی اخیر وکشتارهای پس از 1977 را که در شمال روی داد میتوان در سیاستهای امیر آهنین[ جابر] جستجو کرد." ص 34.

    · هواداران عبدالرحماندر کانادا، حلقه" افغان رساله"

    شگفتا، که ذهن و اندیشه بعضی از هموطنان آنقدر عجین و آلوده به تبعیض و تعصب است که در متمد نترین شهر های جهان مانند، تورونتو که پلورالیزم، صلح دوستی و احترام یکسان به تمام انسانها( صرف نظر از تعلق نژادی و زبانی) در آن موج می زند عکس عبدالرحمان جابر، جانی و انسان کش را در نشریه شان به چاپ می رسانند و از آن به عنوان پادشاه قابل افتخار نام می برند.

    · امیر عبدالرحمان از زبان خودش

    باور و یقین کامل وجود دارد که زندگی صلح آمیز و انسانی در دنیای امروز فقط در سایه مدارا و پلورالیزم ممکن و میسر است و الا اصرار به تعصب و "جهل قدیم" هیچ پیامدی جز بقا و تکرار نسلهای جهل پسند و انسان کش نخواهد داشت. بهر ترتیب آنچه در ذیل می خوانید، بخشهای از خاطرات امیرعبدالرحمان خان است که توسط منشی آن_ سلطان محمد تحت عنوان" تـاج التواریخ" در زمان حیات امیر و به فرمان او به رشته تحریر درآمده است. جلد که فراز های آن نقل قول گردیده است: (تاریخ طبع 1375 پشاور)

    ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم

    جامه کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم حافظ

    · کودکی با دستهای خون آلود

    روانشناسان غالباً با مطالعه و تحقیق تلاش می نمایند تا بدانند که دلیل ستم و ظلم پیشگی حکام مستبد زاییده عوامل بیرونی است و یا نه، آنان دچار جنون وسادیسم بوده و اختلال روانی شان در ستم پیشگی آنان نقش دارد.

    آیا امیر عبدالرحمان دیوانه بوده؟

    امیر عبدالرحمان در صفحات اول کتاب خاطراتش یاد آور میشود که وی در سن ده سالگی یکی از نگهبانان خودش را به قتل رسانده است وبه همین دلیل پدرش افضل خان که درآن زمان حاکم ترکستان بود اورا به اتهام دیوانگی یکسال محبوس نموده است.

    · معلم مشکوک

    آیا امیر عبدالرحمان دست پرورده جواسیس استعمار و بیگانه است؟

    امیر عبدالرحمان:"سپهسالار کل قشون پدرم، یک نفر انگلیسی به نام شیر محمد خان بود که تغییر مذهب داده بود[؟!]این صاحب منصب را که در انگلستان به اسم کمبل معروف بود در سال 1250ه ق درجنگ قندهاربا شاه شجاع لشکر جد م اسیر نمودند؛ مشارالیه صاحب منصب شجاع نظامی، خیلی زرنگ و طبیب خوبی بود و مرا خیلی دوست می داشت رتبه سپهسالاری تمام قشون بلخ را که تعداد آن سی هزار و پانصد نفر بودند دارا بود. روزی شیر محمد خان(کمبل) از پدرم خواهش نمود که مرا به جهت تعلیم نظامی به او بسپارد تا قبل از وفات خودش علوم و فنون خودرا به من آموخته باشد. پد رم خواهش مشار الیه را پذیرفته به من حکم داد هروزه به جهت دو ساعت نزدت مشارالیه بروم و او هر قدر ممکن است بدون اینکه مرا بگذارد وقت ضایع کنم به من تعلیم بدهد، من به طیب خاطر قبول نموده مشغول تحصیل شدم."(تاج التواریخ ص 23)

    · مشک عالم یا موش عالم

    آیا امیر عبدالرحمان نسبت به جامعه برادر پشتون مهربان بوده است؟

    امیر عبدالرحمان:" یکی از ملا های کاکر موسوم به آخوند عبدالرحیم که نسبت کفر به من داده بود در خرقه شریف متحصن شده بود، حکم دادم سگ ناپاکی مثل او نباید در جای مقدس مذکوره بماند لهذا اورا از عمارت آنجا بیرون کشیده به دست خودم اورا کشتم." تاج التواریخ ص 217

    امیر عبدالرحمان نسبت به مردم شریف شنواری اینگونه اهانت می کند:" گردوصد سال کشی رنج ودهی زحمت خویش مار وشنواری وعقرب نشود دوست به تو....طوایف منگل وزرمت سرکوب شدند." ( تاج التواریخ ص 235)

    عبدالرحمان در مورد غازی مشهور_ ملا مشک عالم چنین بی ادبانه سخن می گوید:" ملایی معروف به مشک عالم که من اورا موش عالم می گفتم و این اسم نسبت به اسم اول مناسب تر بود به این دلیل که صورتش مثل صورت موش وحرکاتش مذموم و با آنهایی که اسم خودرا غازی گذاشته بود ......حکم دادم از قندهار به محال حوتکی رفته از هر خانه یک قبضه شمشیر ویک لوله تفنگ به طور جریمه اخذ نماید." (تاج التواریخ ص 244)

    جنگ با غلجایی ها:" در تمام اندره و هوتکی وتره کی و سایر طوایف غلجایی آشوب عمومی برپا گردید وطوایف مذکور عیال و اطفال خودرا به میان طایفه وزیری، ژوب وهزاره فرستاده و خودشان به جهت جنگیدن با عساکر من حاضر شدند. "(تاج التواریخ247)

    · مستبد با کفایت یا نوکر چرب زبان

    آیا امیر عبدالرحمان نوکرخاضع، مطیع و چرب زبان روسیه وانگلیس بوده است؟

    بامطالعه تاریخ سیاسی افغانستان به موضوع بر می خورید که روشنگر خاصیت مشترک اغلب حکام ظالم و چاکر منش در سیصد سال گذشته بوده است.امیر عبالرحمان واکثر اجداد و اسلاف و کاکا ها و کاکا زادگانش علی رغم قساوت و بی رحمی نسبت به هوطنانش در مقابل بیگانگان دست گدایی و سرپرتعظیم داشته اند.

    عبدالرحمان زمانیکه از دست شیر علی خان به جانب روسیه فرارمیکند خطاب به فرمانفرمای روس می نویسد:" به امپراتور پنا آورده ام هر چه به من عنایت شود قبول میکنم."( تاج التواریخ ص 155)

    "یازده سال دراین شهر(سمرقند)که مال روسها بود به سر بردم و اغلب اوقات خودرا به سواری و شکار می گذرانیدم...اگر بین مامورین روس مذاکره پول می آمد می گفتم وجهی که شما به جهت مخارج به من میدهید بیشتر از آنست که من استحقاق داشته باشم.از خداوند مسئلت می شود که دولت شمارا به عوض این مهربانی که نسبت به من مینماید پایدار داشته باشد. (تاج التواریخ ص 157-158)

    و حالا در پیشگاه انگلیس:" گریفن صاحب مجدداً کاغذی به من نوشته سعی نموده مراوادارد به کابل رفته عنان سلطنت افغانستان به دست بگیرم در ماه جمادی الثانی سال 1297 ه ق جواب مراسله اورا به قرار ذیل نوشتم: دوست عزیز، من از دولت انگلیس امید زیاد داشته و دارم و دوستی شما تصدیق صحبت واندازه خیالات مرا می نماید... دولت انگلیس توقع دارند کدام دشمن ایشان را دفع نمایم. دولت انگلیس چگونه منافع را وعده میدهد ...در عوض چگونه خدمات را توقع دارند."( تاج التواریخ ص

  • دیورند، مرز که با شش لک رسمیت یافت.

    آیا عبدالرحمان با معامله بخشهای از سرزمین افغانستان وامضای معاهده دیورند بزرگترین خیانت ملی را مرتکب نگردیده است؟

    عبدالرحمان:" من ادعای حقوق خود را در باب استانسیه راه آهن چمن نو وچغایی و باقی وزیرستان وبلند خیل وکرم وافریدی و باجور وسوات ودیر وچیلاس وچترال ترک نمودم هر دو طغرا قرارداد نامه را در باب سرحدات که معین شده بود خودم و اجزای سفارت مهر و امضا نمودیم و در قرارداد نامه مذکور ذکر شده بود چون دولت افغانستان به طور دوستی ادعاهای خودرا در باب بعضی ولایات چنانکه قبلا مذکور شده است قطع نمود، لهذا به عوض این همراهی وجه اعانه که سال دوازده لک روپیه دولت هندوستان[هند برتانیوی] تا به حال می پرداخت بعد ازاین سالی هجده لک روپیه خواهد بود. (تاج التواریخ ص 421)

    · دیورند معاهده صد ساله یا ابدی؟

    امیر عبدالرحمان در پای معاهده دیورند چنین می نگارد:" امنیت و اتفاق بین این دو دولت برقرار گردید.از خداوند مسئلت مینما یم این حسن نیت و موافقت تا ابد مستدام باشد."( تاج التواریخ ص 423)

    آیا امیر عبدالرحمان علاوه به دها قتل عام ده ها انسان بیگناه را به دست خویش به قتل رسانیده است؟

    در جنگهای امیر در قتغن در مورد صاحب منصب های شورشی:" هشت نفر کاپیتان را حکم دادم به دهن توپ گذاشتند."( تاج التواریخ ص 50)

    عبدالرحمان:" تجار بدخشانی را که 50 نفر بودند ولی من حکم دادم همه آنهارا به دهن توپ گذاشتند ...در جواب قاصد میر جهاندار که پرسیده بود چرا رعایایش را حبس نموده ام من بون تکلمی به نوکر هایم حکم دادم ریش وسبیل اورا بکنند و بعد اورا جایی که بقیه استخوانهای اجساد تجار افتاده بود با خود برده نشان دادم."(تاج التواریخ ص 53-54)

    · تملق بشر یا نماز خدا؟

    آیا عبدالرحمان در عین ستم پیشگی چاپلوس نیز بوده است؟

    عبدالرحمان در دربار امیر مظفر حاکم بخارا: "در این بین امیر واردشده، حضار برخواستند دست امیررا بوسیدند من هم چنین کردم"تاج التواریخ ص47)

    "امیر[امیر مظفر] آمده جلو من ایستاده تکبیر گفت همه به او اقتدا نمودیم من دیدم سربند از بند های امیر بازشده است بعد ازسجده امیر نمی توانست از ترس اینکه عمامه اش بیفتد سر خودرا ازسجده بردارد من نتوانستم تحمل نمایم امیر به این بزرگی مفتضح شود فوراً نماز خودرا شکسته پیش رفته بندهای عمامه اورا بستم."( تاج التواریخ ص 65)

    · کله منار

    آیا جنون و جنایت عبدالرحمان تا آن حد بوده که از سر انسان کله منار بسازد.در کتاب" کله منار ها در افغانستان" موارد متعدد از کشتار و کله منار های که توسط امیر عبدالرحمان بنا شده ذکر گردیده است ولی عبدالرحمان در خاطراتش فقط به یکی از آنها اعتراف نموده است.

    در جنگهای قطغن: "از طرف دشمن سه هزار نفر درمیدان جنگ کشته شد ...من حکم دادم منار از سر های مقتولین دشمن ساختند تا بقیه خائف شوند."(تاج التواریخ ص 39)

    · دوست نامرد

    آیا امیر عبدالرحمان علی رغم قساوت و بی رحمی اش نسبت به نزدیک ترین یاران خود نامرد بوده است؟

    عبدالرحمان:" سوار ازبکیه به نایب غلام خان وهمراهان اورا که زیر درختهای جنگل خوابیده بودندرسیده به آنها حمله آوردند.قاصد را نزد من فرستاده اند که به کمک آنها بروم. گفتم کسان من عجب عقلی دارند به عوض اینکه فرار نموده خودرا از مهلکه نجات دهند می خواهند من هم بروم با آنها کشته شوم."( تاج التواریخ ص 68)

    · غلام بچه مهوش

    عبدالرحمان:"...از ورود من مطلع شده شش نفر غلام بچه مهوش ...به طور پیشکش به جهت من آوردند."(تاج التواریخ ص 45)

    · پادشاهی که چرس می کشید

    آیا عبدالرحمان چلم و چرس می کشیده است؟

    عبدالرحمان: "قلیانی کشیدم خیلی محظوظ شدم."( تاج التواریخ ص 222)

    عبدالرحمان سرگردان در مرز های شمال:" و گفت مسافت زیادی را مراجعت نموده به خانه او برویم که از ما پذیرایی نماید و چرس به جهت کشیدن ما،آذوقه به جهت همراهان ما حاضر نموده است." (تاج التواریخ ص 134)

    · جنون

    عبدالرحمان در مورد کاکایش شیر علی خان چنین مینویسد:" در این بین امیر شیر علی خان درراه بلخ مثل دیوانه ها تکلم می کرد و می گفت چون افغانها[پشتونها] به مخالفت انگلیس از من معاونت نکردند به روسیه رفته قزاقهارا به کمک خود خواهم آورد و زنهای افاغنه را به آنها خواهم بخشید .( تاج التواریخ ص 164)

    · سردار اسحاق خان

    عبدالرحمان در مورد پسر کاکایش سردار اسحاق خان میگوید:" سردار محمد اسحاق خان پسر عموی غدارخودم .. پسر غیر مشروع عمویم اعظم خان بود که مادرش دختر یکی از ارامنه عیسوی از جمله خدمه حرامسرا و عیال مشروع عمویم نبود."(اج التواریخ ص 251

    عبدالرحمان بیشتر از این در مورد خاندان خویش توضیحی ارایه نمی کند
    http://www.khorasanzameen.net/histo...
    خبیث احمد شاه درانی عبدالرحمن کله منار ساز و نادر غدار و هاشم جلاد و گل محمد مومند مجنون و داوود دیوانه و نعیم کر و غلام محمد فرهاد پاپا و دیگر فاشیست های قبیله پرست در گردش و زایش اند و دیری نخواهد گذشت که کرزی ها ، ملاعمر ها ، حقانی ها ، گلبدین ها ، احدی ها ، خلیل زاد ها ، احمد زی ها ، اتمر ها ، کریم خرم ها ، فاروق وردک ها و زی ها و زوی های دیگر شان ،همه تان خاک فور ش بوده و است !!!
    خدا ما را از شر اين جاهل و جابر ِ اوغان نجت دهد

  • شیلا جان

    لطفاً توجه کنید که اشخاص را که شما ذکر کرده اید دولت های منظم و احمد شاه درانی امپراطوری بزرگی را بنیاد گذاشتند.

    شما یک رهزن، منحرف و ویرانگر چون احمق شاه مسعود را با آنها مقایسه میکنید که خیلی خنده آور است. چون احمق شاه مسعود همان دولت ناچیز را که بعد از سقوط کمونیست ها هم داشتیم ویران کرد. شما ادعا دارید که او خوب کرد چون دولت پشتونها بود ولی شما به ما بگویید که مگر او تاجیک های خود را به دولت رساند یا فقط دشمنی بین غیر پشتونها را تشدید بخشید و هزاران هزار غیر پشتون را به قتل رساند ،ملکیت های شانرا غارت کرد و به ناموس شان تجاوز کرد. لطفا ً در مورد خیانتهای دیگر او در ذیل بخوانید:

    بیوگرافی احمد شاه مسعود :

    احمد شاه مسعود فرزند دگروال دوست محمد در سال 1332 برابر با 1953 میلادی در قریه جنگلک ولسوالی پنجشیر تولد شد. پدر کلان او زمرد شاه از قریه ده بیدی سمرقند در زمان امیر امان الله خان به افغانستان مهاجرت کرده و در دره پنجشیر اقامت گزید. این زمانی بود که انور پاشای ترکی که برای مبارزه بر علیه سلطه روسها به آسیای میانه آمده بود آخرین روز های حیات خویش را سپری میکرد ، زیرا قوت های او یکی پی دیگری در مقابل بولشویکها متحمل شکست شده و تاجیکها و ازبکها او را رها کرده بودند . در ماه اگست 1922 او فقط با 25 جنگجوی ترکی خویش در مقابل یک کندک 300 نفری روسها قرار گرفته بود. او هم میتوانست مانند هزاران تاجک، ازبک و ترکمن از سرحد عبور کرده و به افغانستان بیاید ولی او و ترکهای وفادارش مقابله را ترجیع دادند و مستقیما ً سوار بر اسپهایشان در حالیکه شمشیر های از غلاف بیرون شده را بالای سر هایشان میچرخاندند بر روسها حمله ور شدند. در این حمله که در حقیقت انتحاری بود تمام آنها کشته شدند و روسها سلطه خویش را در آنجا مستحکم کردند. در جریان این حمله و ختم آن هزاران هزار تاجیک، ازبک و ترکمن که مطابق بعضی از آمار و ارقام تعداد شان به بیشتر از سه میلیون میرسید، سرحد را عبور کرده و داخل افغانستان شدند. این دومین مهاجرت دسته جمعی به این کتله وسیع از شوروی سابق به افغانستان بود. بار اول این نوع مهاجرت کتلوی در زمان تزار روس که آسیای میانه را زیر کنترول میاورد، صورت گرفت بود. تعداد زیادی از مردم سمرقند و از جمله قریه ده بیدی که در بار اول به افغانستان آمده بودند از طرف حاکمان افغان در دره پنجشیر زمین بدست آورده و از اینرو پدر کلان احمد شاه مسعود هم پنجشیر را برای زندگی برگزید.

    استقلال افغانستان و نزدیکی دولت مستقل افغانی با حکومت بالشویکها در شوروی که استقلال افغانستان را به حیث اولین کشور برسمیت شناخته و وعده هر همکاری را داده بود باعث گردید که ضد انقلابیون در آسیای میانه مشهور به باسمچی ها از کمکهای نظامی که از خاک افغانستان بدست میاوردند ، محروم گردند ولی به جای آن تعداز زیادی از آنها افغانستان را به حیث کشور امن برای مهاجرت برگزیدند و مقیم شدند.
    حکومت امان الله خان و اصلاحات او شرایط یکسانرا برای تمام اتباع کشور از جمله مهاجران تازه وارد که افغانستان را کشور شان انتخاب کرده بودند، برابر کرد. چون در شمال کشور زمینهای فراوانی غیر قابل استفاده وجود داشت دولت فرمانی را به تصویب رسانید که مطابق آن به مردم ولایت کابل و سایر ولایات کشور اعلان گردید که اگر خواهان زندگی در شمال کشور و دریافت زمین باشند به ادارات ذیربط دولتی مراجعه کنند. از این توزیع زمین تعداد زیادی از مهاجران جدید هم استفاده کردند. با به پایان رسیدن غیر مترقبه حکومت امانی که اولین دولت دموکراتیک در تاریخ افغانستان بود اوضاع کشور نیز با تغیرات گسترده مواجه گردید. حبیب الله کلکانی مشهور به بچه سقاو بوسیله ملا های دست نشانده انگلیس به بهانه اینکه اسلام در خطر است مانند یکعده دیگر به بغاوت تشویق میشد. انگلیس ها به این سرکرده باند دزدان و جنایتکاران از طریق ملا های وابسطه خویش پول و اسلحه فرستاده و او را تا جایی تجهیز کردند که بتواند حکومت نو پاه را سقوط دهد. اما این فقط گام اول توطئه انگلیس ها بود، انگلیس ها پلان داشتند تا بوسیله اشخاصی چون بچه سقاو چنان شرایطی را به میان آورند تا مهره مورد نظر شان به کرسی کابل بنشیند. این مهره مورد نظر آنها نادر خان بود که باید مشروطه خواهان را که با روسیه شوروی نزدیک بودند از سر راه دور کند تا بلوسیله نفود روسیه کمونیست در افغانستان به زیر صفر برسد.

    قبایلی که نادر خان را برای رسیدن به سلطنت و پاکسازی کشور از گروه های چپاولگر و رهزن کمک کرده بودند نقش بزرگی در ایجاد حکومت مرکزی و بخصوص سرکوب یاغیان شمالی که تعدادی زیادی مهاجران آمده از آسیای میانه هم در میان شان بود ، بازی کردند. مهاجران آسیای میانه از جمله تاجکان سمرقندی چون حکومت نوبنیاد امان الله از جمع کشور های جهان با روسیه بلشویک هم روابط نزدیک داشت ، کمر بچه سقاو را بسته بودند.

    بسیاری از مردمان قبایل بخصوص قبایل منگل و جاجی بعد از سرکوب بیرحمانه و خونین یاغیان بخصوص در شمالی، در همان مناطق باقی ماندند و جوانان مجرد منگل و جاجی دختران زیادی را از جمله از جمع مهاجران آسیای میانه شوروی سابق به عقد نکاح خویش درآوردند. سلسله این ازدواج های تا حد زیاد جبری ، آنقدر وسیع بود که به گفته بعضی از مورخین و افغان شناسان حتی در ظاهر فزیکی و سیمای مردمان شمالی بخصوص مهاجران، تاثیر دایمی به جاه گذاشت. به دربار شاهی و فامیلهای نزدیک به دربار هم کنیزان و غلامان زیادی برای کار فرستاده شدند که در بین آنها دختران خوش صورت و جوان برای پر جلوه کردن شب نشینی ها نیز شامل بودند.

    نادر خان با درایت که داشت اجازه نداد تا در گرو پشتونهای که او را برای رساندن به تخت و تاج یاری کرده بودند، قرار گیرد. از اینرو از روز اول آنانی را که میخواستند تا جز اردوی منظم گردند به صفوف اردو جذب کرده و توسط آنها حکومت مرکزی را بیشتر مستحکم نمود. به باور اکثر تحلیلگران برای ختم ملوک الطوایفی ، باند های مسلح و حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، در آنزمان به شخص قاطع با مشت های آهنینی چون نادر خان ضرورت بود ، با آنهم تصفیه مشروطه خواهان را صفحه سیاه دوره نادر خانی قلمداد میکنند.

    بعد از قتل نادر خان بوسیله عبدالخالق پسر خوانده غلام جیلانی خان چرخی موج دیگری از انتقام گیری ها و تصفیه مشروطه خواهان و طرفدران جنبش امانی آغاز شد که تا سالهای 60 یا دهه دموکراسی ادامه داشت.

    در این زمان احمد شاه مسعود صنف اول مکتب ابتدایی قریه جنگلک بود و فامیل او بر اساس نزدیکی با غلام بچه دربار، عبدالرحیم که اهل پنجشیر و به قول بعضی نیز از مهاجران سمرقندی ، به کابل میرود. به قول تعداد کثیری مردم پنجشیر عبدالرحیم غلام بچه هم فرزند یک مهاجر سمرقندی بود و او بود که به پدر مسعود دگروال دوست محمد کمک کرد تا به اردوی افغانستان راه یابد. پدر مسعود بعداً به هرات رفته و به پست عالی قومندان ژاندارم و پولیس آن ولایت که در آنزمان به نزدیکان دربار داده میشد، مقرر گردید.
    فعالیت های سیاسی مسعود زمانی شروع شد که در پولتخنیک کابل به تحصیل آغاز میکند و با یکعده از اعضای جوانان مسلمان آشنا میشود. این زمانی است که شخصیت مسعود شکل گرفته و او خصوصیات از خویش نشان میدهد که بیشتر تبارز شخص بود که آرزوی نام کشیدن دارد تا دفاع از مذهب و عقیده. در 1973 یا 1352 زمانی که شهید سردار محمد داود خان بنابر خواست اکثریت مردم افغانستان برای آوردن تغیرات ، ختم دولت شاهی را اعلان کرد ، احمد شاه مسعود دوره سیاه زندگی خویش را آغاز میکند او با بیشرمی به همان دولتی پناه میبرد و تمرینات نظامی کسب میکند که پدرش دگروال دوست محمد آنرا کشور مصنوعی و ساخته و پرداخته انگلیسها میدانست. او بر اساس دستور و هدایات همان دولت مصنوعی پنجابی های پاکستانی برعلیه مردی اعلان بغاوت کرد که پدرش او را سردار قهرمان و سمبول وطنپرستی میدانست.
    در زمان کسب تمرینات نظامی در دوره اول اقامت در پاکستان، احمدشاه جوان که هنوز ریش و بروت نکشیده بود با حکمتیار خیلی نزدیک میشود و در همین زمان حکمتیار به او پیشنهاد میکند تا تخلص مسعود را انتخاب کند که او آنرا پذیرفته و از همان زمان به بعد خود را احمد شاه مسعود خطاب میکند. بعد از دور اول تمرینات نظامی بوسیله نظامیان پاکستان که جنرال بابر مسولیت مستقیم آنرا به عهده داشت، گروپ مسعود مخفیانه از راه کنر ، نورستان و لغمان به پنجشیر آمده و بالای پسته های دولتی به حمله آغاز میکنند. مردم محل از جمله فامیل پهلوان مشهور کشور احمد جان که سردار محمد داود خان را شخصیت ملی و وطنپرست میدانستند به همکاری دولت شتافته و باند جنایتکار و فروخته شده به پنجابی های بویناک پاکستانی مسعود را با شکست شرمسار مواجه میسازند.

    مسعود از محل فرار کرده و دوباره راهی پاکستان میشود و با بیشرمی غلامی پنجابی های پاکستان را قبول کرده و بوسیله آنها اعاشه و اباته میشود. در این زمان گفته میشود که او با یک میجر( جگړن) پاکستانی و به روایت دیگر با شخص بابر روابط جنسی داشت – او در آن زمان اصلا ً ریش و بروت نداشت و به خام بچه ی مشابه بود. پاکستانی ها نسبت اینکه حکمتیار هم به زبان انگلیسی، هم پشتو و هم اردو بلدیت داشت و تحلیلگر خیلی زیرک بود، مسایل و پلان های شانرا با او مطرح میکردند تا دیگران از جمله مسعود را با خبر کند و این چیزی بود که به مزاج مسعود خوش نمیخورد و برای اینکه خود را با پاکستانی ها نزدیک سازد تا سرحد بر قراری روابط جنسی با افسران پاکستانی پیش رفت.

    بعد از تجاوز روسها به افغانستان مسعود به دستور پاکستانی ها و با پول زیادی که از طریق سی آی ای در اختیار او قرار گرفته بود با یکعده دیگر داخل افغانستان شده اول در نورستان زیر حمایه مجاهدین آن دیار قرار گرفته و بعدا ً به پنجشیر رفته و با پول که سی آی ای از طریق آی اس آی پاکستان به او میپرداخت یکعده را بدور خویش جمع کرده و بر علیه روسها اعلان جنگ کردند. ولی این حملات بر علیه متجاوزین روس وقتی قوای مربوط به اردوی سرخ داخل دره پنجشیر شدند،خاتمه یافت. مسعود اول به کوه ها فرار کرد ولی روسها که از گذشته او بوسیله جواسیس خویش آگاهی داشتند ، انتظار همکاری او را بعید ندانسته و به جای قتل او و جنگجویانش از طریق یکعده از کارمندان خاد و حزب بر سر اقتدار رژیم کابل از جمله مانوکی منگل با او تماس بر قرار کرده پیشنهاد همکاری کردند. مسعود خائین این قرار داد را که در اول به نام قرار داد آتش بس بین نیرو های روس و گروپ مسلح پنجشیر یاد میشد ، امضا کرده و به قول اکثریت ناظران اوضاع افغانستان به جای جنگ علیه روسها تمام نیروی خود را وقف تصفیه مخالفان خویش در دره پنجشیر نموده و مطابق مواد قرار داد آتش بس برعلیه هر نیروی دیگر مجاهدین که در شاهراه سالنگ بر علیه کاروان های نظامی روس حملات پارتیزانی انجام میدادند ، عمل میکرد. مسعود بهترین وطنپرستان کشور از جمله آن دسته از ماویست های افغان را که برعلیه روسها میجنگیدند تحت نام های مختلف از بین برد. یکی از وطنپرستان مشهور کشور که بدست مسعود خائین جام شهادت نوشید ، احمد جان ، پهلوان مشهور کشور است که فامیل او مسعود و دسته قاتلان او را از پنجشیر در زمان سردار شهیدان محمد داود خان رانده بودند. به قول آنانی که از خیانت مسعود آگاهی داشتند ، گروپ او حتی به جان آن راننده های افغان که با مشکلات برای مردم کابل از بندر حیرتان تیل و دیگر مواد اولیه زندگی میاوردند، رحم نکرده و آنها را بعد از دستگیری مجبور میساختند تا روی سرک بخوابند و بعداً لاری و یا موتر شانرا بالای شان عبور میدادند.

    بعد از خروج روسها از افغانستان که عبور شان از شاهراه سالنگ به علت همکاری مسعود با آنها بدون هیچ مشکلی صورت گرفت مسعود بر اساس قرارداد با روسها هیچگونه اقدامی بر علیه حکومت نجیب الله در کابل انجام نداد و به جای آن تمام تلاش خویش را بر علیه گروه های رقیب مجاهدین بخصوص گروه حکمتیار متوجه ساخت. ولی روسها به زودی دریافتند که نجیب الله دیگر آن کمونیست گذشته نه بلکه شخصیت ملی گرای شده که سردار داود سالهای 1976- 1978 را به یاد آنها میاورد. خشم روسها زمانی به اوج خویش رسید که داکتر نجیب الله 15 فبروری روز خروج روسها را، روز نجات ملی اعلان کرد. داکتر نجیب الله همچنان به کشور های غربی هئیت های را فرستاد تا از تغیر سیاست کشورش و آرزوی نزدیکی با جهان غرب اطلاع دهند. روسها هم وقت را از دست نداده اول ببرک کارمل را به کابل فرستاده و بعدا ً جنرال مومن و جنرال دوستم را از طریق کارمل و اجنت هایشان نبی عظیمی ، وکیل و بریالی به بغاوت بر علیه نجیب الله ترغیب کردند.

    حکومت نجیب الله بر اساس معاهده ننگین جبل السراج بین اجنت های معلوم الحال روسیه گروه کارمل ، مسعود و گروه تحت حمایه ایران ، حزب وحدت سقوط داده شد و مسعود داخل کابل شد.
    بعد از سقوط کابل مسعود از هیچ جنایتی بر علیه مردم بیگناه کشور برای حفظ سلطه ی خونین اش فروگذاری نکرد. این جنایتکار و خائین ملی جنگ های گروهی را دامن زده و باعث ویرانی کابل و قتل هزاران هزار بیگناه گردید که نتیجتا ً راه را برای طالبان تحت حمایه پنجابی های کثیف و بویناک پاکستانی باز کرد.

    او تا آخرین لحظه زندگی رقت بار خویش با روسها همکاری داشت و به حیث سمبول خیانت، جنایت و ویرانی کشور ثبت تاریخ گردید.

    http://kabulpress.org/my/local...
    http://kabulpress.org/my/spip....

  • از ا حمد شا ه درانی خبیث عبدالرحمن کله منار ساز و نادر غدار و هاشم جلاد و گل محمد مومند مجنون و داوود دیوانه و نعیم کر و غلام محمد فرهاد پاپا و دیگر فاشیست های قبیله پرست که کرزی ها ، ملاعمر ها ، حقانی ها ، گلبدین ها ، احدی ها ، خلیل زاد ها ، احمد زی ها ، اتمر ها ، کریم خرم ها ، فاروق وردک ها و زی ها و زوی های دیگر شان همه تا ن یک مشت خاک فورش خاک فور ش بودی و است
    1!!!!!!!!!!!! هزاره‌های افغانستان، قربانیان صد سال قتل عام و تبعیض

    راینهارد اوریش

    گرداننده: امیر حسین اکبری شالچی

    متن اصلی:

    Reihard Uhrig, DIE HAZARA IN AFGHANISTAN, Seit 100 Jahren Opfer von Massakern und Diskriminierung, Ein Menschenrechtsreport der Gesellschaft fuer bedrohte Voelker, Goettingen, Februar 1999.

    نیروهای جنبش بنیادگرا-اسلام‌گرای طالبان در هشتم اوت 1988 شهر مزار شریف را در شمال افغانستان گرفت. بر پایۀ گزارش ششم نوامبر 1988 کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد، پس از بربادی پاگاه بزرگ اتحاد شمال که اتحاد جنبش پایداری در برابر طالبان بود، میان 4 تا 5 هزار غیرنظامی هزاره، تاجیک و ازبک به دست شبه‌نظامیان طالب کشته شده‌اند. چونگ هون پایک گزارشگر ویژۀ سازمان ملل متحد در افغانستان که خود کره‌ای بود، پس از شنیدن گفتارهای یک گواه، از «جنون کشتار» سخن گفت. کشتارها «سیستماتیک، برنامه‌ریزی‌شده و برخوردار از سازماندهی خوبی» بود. طالبان سنّی پیش از همه از اقلیت هزاره که بر خلاف بیشتر افغانستانیان اکثراً شیعه‌اند، شکار کردند. برآورد شده که کمابیش 3000 هزاره در خانۀ خود یا در خیابان کشته شده‌اند.

    این قتل عام‌ها بی‌گمان یکی از سهمناک‌ترین تباهکاری‌های جنگی در هنگام برآمدن نیروهای شوروی بود. سازمان دیده‌بان حقوق بشر این را سند «قتل عام قومی» نامید. کمابیش همۀ سازمان‌های یاری‌رسان به هنگام این قتل عام از شهر برآمدند. طالبان راه آمدن خبرنگاران و بینندگان دیگر را بستند. از این روی دانسته‌های اندکی از این کردارهای بربرانه به آگاهی جهانیان رسید.

    اما چون هنگام گشودن شهر، 9 دیپلمات ایرانی کشته شده بودند و گزارش‌هایی از دست داشتن سپاه پاکستان در این کار در دست بود، ایران سپاهش را سر مرز افغانستان به آرایش درآورد. در حالی که دیپلماسی بین‌الملل- به ویژه از سوی کوفی عنان دبیر کل سازمام ملل متحد- در هفته‌های پس از آن سخت کوشید مانع درگیری جنگ‌افزارمندانه شود، رفتار طالبان با مردم غیرنظامی افغانستان همچنان دور از نگرش همگان ماند. تنها یک گزارش چاپی از سازمان عفو بین‌الملل، تباهکاری‌های آنان را در مزار شریف مستند ساخت. در دوازدهم سپتامبر «جامعۀ مردمان در تهدید» در اعلامیه‌ای چاپی از خاموشی سازمان ملل متحد و دبیر کل آن انتقاد کرد.

    طالبان در آغازِشِ سپتامبر 1998 در چند روز بخش‌های بزرگی از هزاره‌جات، پهنه‌ای که از دیرباز جایگاه بودوباش هزاره‌ها در دل کوهستان‌های افغانستان است، را نیز گرفتند. آنان با این کار نخستین بار بر 90 درصد خاک کشور چیره گشتند.

    طالبان با تاخت‌های سنگدالانه‌شان به مردم غیرپشتون و یا غیرسنی که در آنها از رعایت غیرنظامیان نشانی نبود، به درگیری‌های قومی بُعدهای تازه‌ای دادند. این اسلام‌گرایان افراطی که می‌خواستند همۀ افغانستانی‌ را که از مردمان گوناگون ساخته می‌شود، زیر چیرگی پشتون‌ها بیاورند احساس تعلق ملی افغانستانیان را تهدید کرده تا مرز نابودی پیش برده‌اند و تا امروز هر گونه پیشنهاد گفتگو را پس زده‌اند. همۀ نیروهایی که در ساخته شدن طالبان دست داشته‌اند و از آنان پشتیبانی می‌کنند، در مسئولیت نباهکاری‌های طالبان سهم دارند: پاشکتان کشور هم‌مرز همچون پایگاه برآمدن طالبان؛ عربستان سعودی همچون پول‌پرداز اصلی؛ و ایالات متحدۀ آمریکا همچون نیرویی پشتیبان با منافع ژئوپلیتیک و اقتصادی.

    هزاره‌ها، ستمکشان اصلی مناسبات قدرت در افغانستان‌اند. گرچند بزرگ‌ترین نمایندگی سیاسی‌شان، یعنی حزب وحدت از سوی ایران پشتیبانی شده، با زهم آنان بر خلاف دیگر گروه‌های قومی نتوانستند به یک کشور همسایه که مردمش از نگاه قومی خویشاوندی با ایشان داشته باشند، تکیه دهند. اما آنچه باید بدان درنگریست این است که تازش طالبان به آنان به‌هیچ‌روی بی‌پیشینه نبوده: هزاره‌ها در سدۀ پیشین، از هنگامی که افغانستان به زور زیر چیرگی عبدالرحمان، آن امیر پشتو رفت، به خاطر قوارۀ مغولی‌شان، مذهب شیعه و گویش پارسی‌شان زیر تبعیض بوده در دوره‌هایی پیگرد و کشته شده‌اند.

    اما هزاره‌ها در پایداری در برابر ستمی که بر آنان می‌رفت، برداشتی را که از خود همچون قومی استوار بر پای خویش داشتند، گسترش دادند و برای خود سازمان‌هایی سیاسی ساختند. آنان به ویژه در مرکز افغانستان چه به هنگام تصرف از سوی شوروی و چه در سال‌های جنگ درونی خود، خویش را گرداندند. اینک هزاره‌ها سخت در تهدیدند. از همین روی این گزارش که در زمینۀ حقوق انسانی ایشان است، به آنان پیشکش می‌شود. این گزارش بر سر آن است که سرنوشت این مردمی را که هنوز همچون یک گروه قومی هستی دارند و نیز خواست‌هایشان را، اندکی شناساتر سازد و جایگاه ایشان را در اعمال راه حلی صلح‌آمیز در افغاسنتان نیرو بخشد

  • قوم هزاره

    الف. تبار و زبان

    تئوری‌های گوناگونی می‌گویند که هزاره‌ها در حدود سال 1220 [میلادی] به رهبری چنگیزخان یا به رهبری جانشینانش به افغانستان آمده‌اند. آنان که در آغاز چادرنشین و گویا از تبار مغول‌ها بوده‌اند، با تاجیکان بومی آمیخته شده‌اند و زبان خود را فراموش کرده زبان تاجیکان را که دری، پارسی افغانستانی است، پذیرفتند. از سوی دیگر دری هزارگی با واژگان دخبل پرشماری که از مغولی دارد «هزارگی» نامیده می‌شود و آن واژگان رهنمودی بر سرچشمۀ خاوری این گویش‌اند. بیشتر پژوهشگران سر این سخن همزبان‌اند که نام هزاره از واژۀ پارسی «هزار» سرچشمه می‌گیرد. این می‌توانسته برگردانی از یک مفهوم مغولی باشد که یکان ارتش مغول‌ها را می‌رسانده. گویا پیش از دیگران، این مردمان همسایه بوده‌اند که این نام را برای مشخص‌سازی آنان به کار برده‌اند. هزاره‌ها در روزگار آغازین خود را پیش از هر چیز وابسته به قوم‌های خویش احساس می‌کرده‌اند، احساس مشترک گسترده تازه در سدۀ بیستم پدیدار گشت.

    ب. جمعیت و پهنۀ اقامت

    جمعیت هزاره‌ها چهار هزارهزار یا 19 درصد جمعیت افغانستان برآورد می‌شود. به خاطر گریزهای همگانی، رانده شدن از جایگاه خویش و انجام نیافتن آماری تازه، نباید پی برآوردی باریک‌سنجانه‌تر از این بود. فرمانروایی‌هایی که پشتون‌ها بر آنها چیره بودند، کوشیده‌اند شمار قوم‌های ناپشتو را پایین بیاورند و پایین نگاه دارند، برخی از نویسندگان هزاره هم گرایشی به بزرگ‌نمایی دارند. صدها هزار هزارگی در ایران و افغانستان زندگی می‌کنند؛ بسیاری از آنان هنگامی که مناسبات در افغانستان بگذارند، باز خواهند گشت.

    هزاره‌جات، جایگاه سنتی بودوباش هزاره‌ها، همۀ مرکز افغانستان را پوشانده و از سوی شمال به آمودریا، از باختر به پستی‌های ایران، و از جنوب به پهنۀ بلوچستان و کوهستان هندوکش می‌رسد. هزاره‌جات امروز ولایت‌های بامیان، اُروزگان، وردک، غور و غزنی را در بر می‌گیرد. کم‌وبیش تنها هزاره‌ها در این پهنه‌ها زندگی می‌کنند. اندک باشندگانی که هزاره نیستند، تازه در سال 1890 در دورۀ عبدالرحمان به آنجا راه یافته‌اند. از آن جایی که دور هزاره‌جات را کوه گرفته، این پهنه در گذشته جدا افتاده و در عمل از فرمانروایی مرکزی، مستقل بود. هزاره‌ها در بلندی 2200 تا 5100 متری در شرایطی سخت زندگی می‌کردند و در زمستان‌های دورودراز از جهان بیرونی یکسره جدا و بریده بودند. البته در این میانه بسیاری از هزاره‌ها در بیرون از این پهنه جایگیر شده‌اند (برای نمونه در شمال افغانستان یا در شهرهای کشور).

    پ. دین و چیره‌مندان جامعۀ هزارگی

    در جایی که بیشتر مردم افغانستان سنی‌اند، بیشتر هزاره‌ها شیعه‌اند. سر این که هزارگی‌ها کی، و از چه کسانی این باورها را پذیرفته‌اند، هنوز بحث و گفتگوست. اما بی‌گمان این به زبان و فرهنگ هزاره‌ها و پیوندشان یا موقعیت‌های بیرونی این قوم برمی‌گردد. شیعه‌ها خود را با شهرهای مقدس ایران و عراق هماهنگ می‌سازند. این هماهنگی شرایطی پدید آورد که در زمان پایداری در برابر تازندگان شوروی ارزشی ویژه یافت.

    مخالفان هزاره‌ها همیشه از باورها همچون دستاویزی برای مشروعیت بخشیدن به سمت سیاسی و اجتماعی خود بهره جسته‌اند. پشتون‌های چیره‌گر در سدۀ بیستم سر این باور که سنی‌گری حنفی دین رسمی افغانستان است، پافشاری ورزیده‌اند. این اندیشه تا سال 1978 یر کردارها و چگونگی دولت، کارگر افتاد. شیعه‌ها در پهنه‌هایی که سنی‌ها بر آن چیره بودند، وادار شدند «تقیه» کنند، یعنی باورشان را پنهان سازند.

    «میران» یا سرآمدان سنتی تیره‌های هزاره گونه‌ای از خان‌ها بودند و می‌توانستند زمین را به فرودستان خود ببخشند. میران در برابر مالیاتی که دریافت می‌داشتند، روستاهای فرودست خود را از تازش‌های قوم‌های همسایه محفوظ می‌داشتند، گمرک می‌گرفتند و کم پیش نمی‌آمد که به قلمرو فرمانروایی دیگر گذشته از این که آنان پشتون، تاجیک، ازبک یا از هزاره‌ای‌های خودشان‌اند، بتازند. «سادات» گروهی دیگر از چیره‌گران سنتی بودند. آنان از نگاه سنتی یک‌پنجم محصولات شیعیان را دریافت می‌داشتند. از این روی، برخی از خانواده‌های سادات در شمار انحصارگران اقتصادی و طبقۀ زمین‌دار بودند.

    3. تاریخ هزاره‌ها از سال 1890

    الف. قتل عام هزاره‌ها به دست عبدالرحمان

    بزرگ‌ترین نقطه‌عطف در تاریخ هزاره‌جات و کیستیِ هزاره‌ها در سال 1890 می‌افتد. عبدالرحمان 10 سال پیش از آن بر افغانستان چیره شده بود. امیر از پشتیبانی مالی انگلیسی‌ها که در کشور حائل افغانستان منافعی داشتند، پیش از هر چیز برای سرکوب قوم‌های سرکش پشتو و ساختن ارتشی از سربازان وظیفه بهره جست. عبدالرحمان می‌خواست از افغانستان کشوری یک‌پارچه بسازد. وی در سال 1901 به هنگام درگذشتش، پهنه‌ای را که کمابیش با افغانستان امروزی برابر است، زیر کنترل داشت.

    عبدالرحمان در پی یک سال لشگرکشی خونین و پیوسته در پایان سدۀ نوزدهم هزاره‌جات را گشود. وی نام «کافرون» را بر هزاره‌ها گذاشت، کافرونی که داشته‌هایشان باید میان پشتون‌های سنی بخش می‌شد. فتواها همگان را به جهاد در برابر شیعیان فرا خواندند. هزاره‌ها به دنبال قتل عام‌ها، و تیرباران‌ها، قحطی‌ها و بیماری‌های همه‌گیر، کشته‌های بی‌شماری دادند، امیر خود گفته بود که در افغانستان مثل بوده که اگر برده‌ای هزاره همۀ کارها را برای پشتون‌ها انجام نمی‌دادند، آنان (پشتون‌ها) باید مانند خر کار می‌کردند (... ) سخت‌ترین، ناپاک‌ترین و پایین‌ترین کارها به دست هزاره‌ها انجام می‌شد، و در کابل خانه‌ای یافت نمی‌شد که در آن نوکر هزاره‌ای نباشد. امیردر جای دیگر هزاره‌‌ها را فاخته‌هایی نامیده که باشندۀ افغانستان گشته‌اند و در آنجا همچون متصرفان بیگانه تخم گذاشته‌اند و بیشتر شده‌اند.

    بسیاری از هزاره‌ها به دست سپاه عبدالرحمان رانده شدند یا گریختند. پیامدش تهی شدن هزاره‌جات از مردم، از هم گسیختن پیوندهای اجتماعی و آسیب دیدن قدرت و توان لایۀ بالای سنتی بود. چراگاه‌های هزاره‌جات تنها ویژۀ چادرنشینان پشتو (کوچی) گشت تا مزد خدمتی را که در جنگ از خود نشان داده بودند، باشد. از آن هنگام گروه‌های بزرگی از هزاره‌های کوچنده در کویتۀ پاکستان و مشهد ایران پدیدار شدند.

    ب. چندین دهه تبعیض و محدودیت

    هزاره‌ها در زمان جانشینان عبدالرحمان از بردگی رستند. اما در پایه‌بندی قومی افغانستان نوینی که اندک‌اندک پیشرفت می‌کرد، در پایین‌ترین جایگاه نهاده شدند. هزاره‌هایی که در مرکزهای شهری بزرگ شده‌اند، کمابیش همه‌شان هماهنگ می‌گویند که آموزگاران و همشاگردی‌هایشان، و سپس رییس‌ها و همکارانشان، ایشان را برای چهرۀ مغولی‌شان یا برای باورهای شیعی‌شان درست انداخته خوار ساخته یا کتک می‌زده‌اند.

    نفوذ سیاسی هزاره‌ها تا سال 1978- همانند دیگر قوم‌های ناپشتو- در پایین‌ترین اندازه بود. فرمانروایی کابل در دست پشتون‌ها، قوم چیره‌مند کشور بود، راه رسیدن به قدرت به پیوند با کاخ شاه وابسته بود. هزاره‌ها در نهادهای مردم‌سالار دورۀ لبیرال هم پایین نشان داده می‌شدند و نمی‌توانستند خواست‌هایشان را پیش ببرند. همبستگی هزاره‌ها با بخش شدن در ولایت‌های بامیان و غزنی و غور و وردک و اروزگان از میان گسسته بود.

    تبعیض هزاره‌ها در کارهای آموزشی هم خود را بازمی‌تاباند. گرچند از سال 1931 هر افغانستانی از شش‌سالگی وادار به خواندن بود، بیشتر هزاره‌ها بی‌سواد مانده بودند. در همۀ هزاره‌جات تنها چند جا دبستان داشت. اما در همان جای‌ها هم تنها خانواده‌های دارا بودند که می‌توانستند از کار فرزندانشان چشم بپوشند و به پذیرش آموزش تن دردهند. تنها هزاره‌های شهری می‌توانستند به آموزش دیدن درآیند. فرزندانشان با شاگردان پشتو برابر نبودند. هزاره‌ها در برخی از مدرسه‌های کابل هیچ اجازۀ آموزه خواندن نداشتند، در مدرسه‌های دیگر هم سهم شاگردان شیعۀ نام‌نویسی‌شده بسیار پایین بود. افزون بر این در سال 1936 هرچند دری، پارسی افغانستانی زبان دربار بود، پشتو زبان ملی کشور اعلام شد.

    هزاره‌ها روزگار اقتصادی‌شان هم هیچ خوب نبود. بسیاری کسان در هزاره‌جات در پی وام‌گیری، وابستگی‌های مالی به پشتون‌های چادرنشین پیدا کردند و به زودی وادار کرده شدند زمین‌هایشان را به باورمندان واگذارند. بسیاری به شهرها یا به برون‌مرز کوچیدند، روندی که تا سال‌های 70 همچنان دنباله یافت. ساختارهای قومی و روستایی از هم گسیخت. هزاره‌ها در کابل بحش بزرگی از کوچندگانی را که به شهر می‌آمدند، می‌ساختند. تهیدست‌تر شدن آنان در چشم می‌زد.

    در کنار پیشرفت مرکزهای شهری، زیرساخت‌های استانی تنها در جای‌هایی رنگ بهبودی می‌دید که پشتون‌ها می‌زیستند. بیمارستان‌ها، مدرسه‌ها، مرکزهای تلفن، خیابان‌ها و پل‌ها اگر هم ساخته می‌شدند، تنها و تنها به اندازۀ نابسنده و در مرکز منطقۀ کوهستانی پدیدار می‌گشتند. هزاره‌جات از هیمن روی در ماه‌های زمستان از جهان بیرون گسسته می‌ماند.

    از نگاه نظامی هم راه پیشرفت بر هزاره‌ها بسته نگاه داشته شده بود و آنان از نگاه اجتماعی از هیچ ارج و آزرمی برخوردار نبودند. خوشحال‌خان ختک، سرایندۀ پشتو می‌دانست چه می‌گفت: «چه هزاره و چه بلوچ، هر دو پلشت و سزاوار بی‌ارجی هستند. آنان نه دینی دارند و نه باوری، نفرین بر آنان
    http://shaalchy.persianblog.ir/post/262

  • پ. شکل‌گیری تصور هزاره‌ها از قومیت خود

    ستم و سرکوب خونین در دورۀ عبدالرحمان، در کنارْ نهاده شدن و تبعیض در روزگار جانشینانش بر احساس کیستیِ قوم هزاره کارگر شد. با آزمودن سرنوشت مشترک بود که درگیری‌های درون‌قومی ارزش خود را از دست داد. تعریف گسترده‌تری از خویشتن، حتی از خویشتن هزارگی، تعریف پیشین را که وابستگی به این یا آن تیره بود، بر باد ساخت. دولت افغان در پیکر کارمندان پشتو، چادرنشینان، پیشه‌وران و نظامیان، دشمن مشترک برونی گشت. اگر باورهای شیعی تا سال 1890 نقشی نه چندان ارزشمند در مناسبات با همسایگان بازی می‌کرد، از آن هنگام مرزی گذرناپذیر شد که میان آنان و نه تنها پشتون‌ها بلکه همۀ سنی‌های کشور جای داشت.

    اما مردم هزاره‌جات همزمان با آن کوشیدند که با ساختار اداری تازه کنار بیایند. جایگاه سنتی میران و سادات سستی گرفته بود. لایۀ تازه «ارباب‌ها» شکل گرفت که کابل و مردم بومی را به هم پیوند می‌داد. از سال‌‌های 50 در کنار این سه گروه پررخنه، دو لایۀ دیگر هم پا گرفت: در برون‌مرز به ویژه در مرکزهای شیعی چون قم و مشهد و نجف، لایه‌ای از هزاره‌جات آموزش‌دیده در رشتۀ خداشناسی پدیدار شد؛ در درون‌مرز و نیز در کویتۀ پاکستان لایه‌ای نازک از اندیشه‌کاران پدید آمد.

    4. تصرف شوروی و جنگ درونی

    الف. پایداری در هزاره‌جات

    دست‌اندازی شوروی در سال 1978 سرنوشت این کشور را تاکنون بریده است. این تازش هزارهزار تن را به کشتن داد. کمابیش 5000000 آدم پا به گریز گذاشتند یا از جایگاه خود رانده شدند. در همان آغاز پس از روی کار آمدن فرمانروایی اشتراک‌گرای تره‌کی و امین، رهبری سنتی تیره‌ها در هزاره‌جات خودجوشانه به پا خاست و خیزش‌ها و تاخت‌هایی به جایگاه‌های پلیش و اداره‌ها انجام‌پذیر گشت.

    همۀ نخبگان هزاره‌جات خود را در شورایی سازماندهی کردند تا خود را در زمینۀ تکلیف‌های مشترک هماهنگ سازند. این همبستگی بزرگ با کامیابی آغازین خوبی روبرو شد و هزاره‌جات توانست از زیر یوغ سپاه افغانی و شوروی آزاد گردد و آغاز به پایه‌گذاری خودگردانی بومی خویش کند.

    ب. همکاری در مرکز‌های شهری

    از آن جایی که فرمانروایی اشتراک‌گرای تره‌کی/ امین که از سوی شوروی پشتیبانی می‌شد، از همان آغاز خود را رودروری پایداری (مقاومت) دید، کوشید پیش از هر چیز در مرکزهای شهری به اقلیت‌های ملی نزدیک شود. هزارگی‌هایی که نمی‌خواستند با فرمانروایی همکاری کنند، توانستند از این گرایش فرمانروایان بهره جویند. شمار هزاره‌ها هم در دانشگاه و هم در ارتش بالا رفت. آنانی که خوش‌پیمان به خط فرمانروایی بودند، توانستند به جایگاه‌های سیاسی بالایی هم برسند. نجیب‌الله اشتراک‌گرا که در سال 1986 بر جای کارمل نشست، با نگرش به شکست‌های نظامی و دگرگونی شوروی، آمادۀ سازگاری بیشتر با قوم‌های ناپشتو بود. وی در پی سیاستی به نام «آشتی ملی» وعده‌های بسیاری به هزاره‌ها داد و حتی تا خودمختاری سیاسی هزاره‌جات هم پیش رفت. با این نزدیک شدن، هزاره‌ها خود را ارزشمندتر از گذشته احساس کردند و جایگاه و توان اندوخته‌شان را هویداتر و روشن‌تر دیدند.

    پ. مجاهدان شیعه و سنی

    پناهندگان افغانستانی به زودی در مرکز استان پیشاور پاکستان حزب‌های پایداری خود را ساختند. هر هفت حزب سنی بودند. اگر از «جمعیت» که بیشترشان تاجیک بودند بگذریم، در همۀ حزب‌های دیگر پشتون‌ها چیره بودند. این حزب‌ها از نگاه جهان باختر پیش از هر چیز، نمایندۀ نبرد افغانستان با نیروهای تازش‌گر شوروی بودند و هماهنگ با آن، یاری‌های مالی و نظامی گشاده‌دستانه‌ای را دریافت می‌داشتند. گروه‌های اسلامی‌- بنیادگرای هزاره‌جات از سوی ایران پشتیبانی می‌شدند. البته دولت‌مردان تهران و آیت‌الله خمینی بیش از هر چیز به صدور انقلاب دلبسته بودند. آنان پدید آمدن یک فرمانروایی سنی در افغانستان آینده را که بهترین پیوند را با اسلام‌آباد و ریاض داشته باشد، تهدیدی برای دلبستگی‌های خود می‌‌دیدند.

    مجاهدان شیعه با پشتیبانی ایران، نفوذی در هزاره‌جات یافتند، پیوسته بیشتر و بیشتر نخبگان سنتی را پس زدند و نیز با گروه‌های میانه‌رو برخورد نظامی نمودند. این کار سرانجام به سرنگونی سقوط انجامید.

    صدور ایدئولوژی ایران تاکنون بر هزاره‌جات منفی کارگر افتاده است. اگر همچون یک وابسته به ایران بنگریم، آنان هرگونه امکانی را برای به دست آوردن یاری‌های آمریکا، پاکستان و یا عربستان سعودی از دست دادند. ستیزهایی میان آنان و حزب‌های سنی پدیدار شد، پیشداوری‌هایی در هر دو سوی پا گرفت. پس از برون‌رفت سپاه شوروی در سال 1989 فرمانروایی گذرایی ساخته شد، هزاره‌ها باز هم از شرکت در آن محروم شدند.

    ت. «حزب وحدت» هزاره‌ها

    هزاره‌ها برای آن که با محدودیت‌های تازه در افغانستان پس از شوروی رویارویی کنند، بادی درگیری‌های درونی‌شان را کنار می‌گذاشتند و همبستگی پدید می‌آوردند که از میانه‌های سال 1990 در «حزب وحدت» رونما گشت. بنیادگذاری این حزب در روز شانزدهم ژوئیۀ سال 1990 رسماً در تهران اعلام شد. حزب وحدت، پیوستگی و همبستگیِ بزرگ‌ترین حزب‌های هزاره‌ها بود. اسلام‌گرایان، میران، سادات و دانش‌آموختگان جوان در حزب وحدت گرد آمدند، اما نمایندگان هزاره‌های کابل که اغلب با فرمانروایی اشتراک‌گرا همکاری کرده بودند هم در میانشان دیده می‌شدند.

    وحدت نشان داد که آماده است درگیری‌های گذشته را کنار گذارد و در جستجوی آرامی است. چنین بود که توانست پیش از واپسین شکست نجیب‌الله، کنترل بخش کلانی از کابل را به دست گیرد. پایه‌ای از رشد اجتماعی و فرهنگی و سازماندهی پدیدار شد که تا آن هنگام ناشناخته مانده بود و این خود، خودآگاهی تازه و نیز هم‌رشدی ملی نوینی را شدنی ساخت.

    برنامۀ حزب وحدت گرایش‌های گوناگونی داشت که حزب آنها را در دل خود نهفته می‌داشت. وابستگی قومی در کنار اسلام‌گرایی، نقطۀ اشتراک بود و همچون بنیاد مشترک سیاسی اعلام شده بود. می‌خواستند سخت در برابر چیرگی دوبارۀ پشتون‌ها بایستند. در یکی از اعلامیه‌های وحدت آمده که در یک افغانستان ناوابسته، همبسته، تجزیه‌ناپذیر و اسلامی باید همۀ ملیت‌ها، قوم‌ها و لایه‌های جامعه از رفاه، آزادی و دادگری اجتماعی مطمئن و بهره‌مند باشند. هیچ گروه و فردی نباید در پی چیرگی مستبدانه باشد. مزاری، رهبر کاریزماتیک حزب، سه آماج بنیادین حزب را چنین برشمرده بود: به رسمیت شناختن دین، ساختار اداری دگرگون‌شده، و سهم داشتن شیعیان در تصمیم‌گیری.

    وحدت کوشید، گل پیوند با ایران را شکوفا سازد. دفترهایی در آلمان و اتریش و دانمارک و بریتانیای بزرگ گشود، یک گروه نمایندگی به گردهمایی وزیران خارجۀ سازمان کنفرانس اسلامی در قاهره روان کرد، و با سازمان ملل متحد پیوند برقرار نمود. لندن آغاز به بیرون دادن Wahdat News Letter نمود که هم به پارسی و هم به انگلیسی از هزاره‌ها آگاهی می‌داد.

    5. از جنگ درونی تا قتل عام افشار

    جنگ، دگرگونی‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و ساختاری تعیین‌کننده‌ای را برای هزاره‌ها به ارمغان آورد. بسیاری از هزاره‌ها پیوند سنتی خود را با سرآمدان قوم‌ها گسستند و کیستیِ قومی گسترده‌ای یافتند. اما دیگر گروه‌های قومی نیز در این میانه بهرۀ خوبی برده بودند. آنان نیز هم‌اینک جنگ‌افزارمند بودند و هیچ رای آن را نداشتند که در افغانستان آینده نقش اندکی داشته باشند. در این میانه توان و سهم پشتون‌ها در «جمعیت» اندک‌تر شده بود، چون بیشترِ کمی پایین‌تر از پنج هزارهزار پناهندۀ برون‌مرزی پشتون بودند. در خود افغانستان شمار تاجیکان در میانه‌های سال‌های 80 کمابیش برابر با پشتون‌ها شده بود.

    نجیب‌الله در سال 1992 به دست اتحادی از تاجیکان، ازبکان و هزاره‌ها از تخت فرو کشیده شد. اما حزب‌های گوناگون شایستگی آن را نداشتند که آتش درگیری‌های خود را با همدیگر فرو نشانند. کشور تکه تکه شده بود: در شمالش ازبک‌ها چیره بودند، در شمال خاوری تاجیکان، در مرکز افغانستان هزاره‌ها، و در جنوب پشتون‌ها. خواستۀ گروه‌های قومی کوچک‌تر در داشتن نقشی تعیین‌کننده در سامان اجتماعی افغانستان آینده، تنش‌های میان حزب‌های رنگارنگ، و ناشایستگی دنباله‌‌یاب در برنامه‌های مشترک، باز پرشتاب آتش جنگ خانگی را فروزان ساخت.

    حزب وحدت هزاره‌ها با یاری هزاره‌های کابل توانست باختر پایتخت را به چنگ آورد و آن را با هستیِ محاصرۀ دوگانه و پیوستۀ یکان‌های سنی «اتحاد» به رهبری سیاف و سپاه تاجیکان حکومت ربانی و مسعود، سه سال در دست خود نگاه دارد

  • اما دست تازندگان در فوریۀ سال 1993 چیرگی یافت. در قتل عام گذر افشار صدها هزاره کشته شدند. بسیاری‌شان سنگدلانه کشته یا ربوده گشتند، به زنان زورآمیزشی (تجاوز جنسی) شد و خانه‌ها غارت گردید. مسجدهای شیعیان ویران گشت و نگاره‌های آیت‌الله خمینی از میان برده شد.

    در این میانه پیوند حزب وحدت با ایران رو به بدی گذاشت. تهران بهتر می‌دید از فرمانروایی ربانی پشتیبانی کند تا از چیرگی پشتون‌های پاکستان‌دوست، جلوگیری نموده باشد. این کاری بود که در گرو برآمدن برابری سیاسی هزاره‌ها به دست قدرت پشتیبان شیعی‌شان بود. حزب وحدت آگاهانه زمینه را برای ملی‌گرایی هزارگی فراهم می‌‌کرد، این همان چیزی بود که باز هم اندیشه‌های اسلامی حزب را کمرنگ‌تر می‌ساخت. آنان هزاره‌جات را بیشتر با نام «هزارستان» یاد می‌کردند و اینچنین از کاربرد نام «افغانستان» روی می‌گرداندند.

    5. پیگرد در زمان طالبان

    الف. کشته شدن مزاری، رهبرهزاره‌ها

    شبه‌نظامیان طالب نخست در میان‌های سال 1994 رونما گشتند. هستۀ بنیادین سربازان طالب از اردوگاه پناهندگان افغان در پاکستان سرچشمه می‌گرفت که زیر رخنۀ اسلام وهابی و بنیادگرا بود و به دست سازمان امنیت پاکستان آموزش داده شده بود. سربازان پاکستانی و مجاهدین پشتو از آنان پشتیبانی می‌کردند. یاری مالی گشاده‌دستانه‌ای هم از عربستان سعودی روانه می‌گشت. طالبان می‌خواستند به رهبری ملا عمر که خود بسیار رازآلود بود، فرمانروایی اسلام را به گونه‌ای تازه در افغانستان بر سر کار می‌آوردند.

    در ایالات متحدۀ آمریکا نیز گروه‌هایی دلبستگی سختی به طالبان پیدا کردند و منافع خویش را در آنان دیدند. آنان می‌خواستند همۀ افغانستان را زیر یوغ نیرویی یگانه دربیاورند. در سال 1994/1995 سفیر بزرگ آن زمان آمریکا در پاکستان میان کنسرسیوم یونوکال، شرکت نفت ایالات متحده و طالبان به واسطگی درآمد تا پیمان‌نامه‌ای میان آنان در بارۀ ساخته شدن لولۀ گاز و نفتی که از ترکمنستان به پاکستان رفته از افغانستان بگذرد، پدیدار آید. طالبان توانستند با دلارهای نفتی و درآمدهای دادوستد هروئین خود را از جنگ‌افزارهای کارآمدی برخوردار سازند. افسران اشتراک‌گرای پیشین و پشتون‌های ناسیونالیست‌های هم به آنان پیوستند.

    واکنش‌های حزب وحدت در برابر طالبان در آغاز بسیار گوشه‌گیرانه بود، چون منابع نظامی‌شان در پی جنگ با سپاه و حکومت از پا درافتاده بود. مزاری رهبر حزب وحدت در پی گفتگو با طالبان بود، چون میان انبر ربانی و طالبان گیر آمده بود. وی هنگام گفتگو به گونه‌ای رازآمیز کشته شد. ارج و آزرم مزاری که نزد هواخواهانش روزگاری دراز «بابا» خواند شده بود، پس از مرگش همچنان بی‌آسیب ماند. وی «شهید» خوانده شده و توده‌ها سوگ «پدر ملت» را گرفتند.

    ب. پیکار در همبستگی با «اتحاد شمال»

    پیامد کشته شدن مزاری این بود که حزب وحدت باختر کابل را رها کرد و در هزاره‌جات، دژ کوهیتانی خود را جست. هزاره‌ها همزمان با آن دریافتند که نبرد با طالبان تنها نبردی مشترک تواند بود و بس. چنین بود که حزب وحدت به رهبری کریم خلیلی جانشین مزاری به «اتحاد شمال» که از یکجا شدن تاجیکان به رهبری احمدشاه مسعود و ازبکان به رهبری رشید دوستم پدید آمده بود، پیوست. البته این اتحاد از همان آغاز دشواری‌هایی داشت (برای نمونه چنان که در قتل عام افشار دیدیم)؛ همزبانی کمتر پیش می‌آمد، درگیری میان طرف‌ها گپ روز شده بود.

    در ماه مه سال 1997 هنگامی که ژنرال ملک پهلوان ازبک از رهبرش رشید دوستم برید، وی ناچار راه گریز را در پیش گرفت و درآمدن طالبان به مزار شریف برای نخستین باز شدنی گردید. این سخت‌ترین و تلخ‌ترین پایداری هزاره‌ها بود که در سپتامبر همان سال دوباره به شهر تاختند و سپاه ملک پایداری سستی ورزیدند، رزمندگان وحدت جنگ‌افزارهای برخی از میلیشیاهای ازبک را از آنان گرفتند و ملک را وادار به گریز نمودند و دوستم را یاری رساندند تا واپس نشیند.

    در روند ستیزه‌های مزار شریف روش جنگ هر دو سوی، بربرانه‌تر گشت. سپاه ملک و حزب وحدت به رهبری محقق 2000 تن از اسیران طالب را کشتند و در گورهای دسته‌جمعی فرو ریختند. برخی از این گورها تازه در خزان سال 1998 یافته شدند. جای شکنجه‌های هراسناکی بر جان کشته‌شدگان بود. البته در چهاردهم سپتامبر 1997 در روستای قزل‌آباد در باختر مزار شریف 70 غیرنظامی هزاره، آگاهانه و به عمد به گونه‌ای سنگدلانه به دست میلیشیای طالبان کشته شده بودند.

    شاهدان عینی گفتند که پسر هشت‌ساله‌ای کشته شد و بی‌درنگ سر از تنش جدا گردید. چشم‌های برخی از قربانیان با سرنیزه از چشمخانه بیرون آورده شده بود. دست و بازوی دو پسر دوازده‌ساله از چند جای شکستانده شده و سپس بی‌درنگ با تیر کشته شده‌اند.

    پ. محاصرۀ غذایی اوت 1997 تا مه 1998

    طالبان در اوت 1997 دور استان بامیان را گرفتند و راه این پهنه‌ای را که در زمستان‌های هرسال هم سخت‌گذر بود، بستند. چون خشکسالی هم پیش افتاده بود، برنامۀ تغذیۀ جهانی (WFP) هخشدار داد که کم‌وبیش 160000 آدم در آستانۀ گرسنگی سخت‌اند. صدها خانواده- که بسیاری‌شان تازه از غربت بازگشته بودند- از هزاره‌جات گریختند. فراخوان‌ها و گفتگوهای سازمان ملل متحد و چند سازمان غیردولتی (NGOs) با طالبان ناکام ماند. استدلال رهبری طالبان این بود که روانه‌سازی یاری به هزاره‌ها، به سود حزب وحدت است. رهبری طالبان در ماه دسامبر هنگامی که هواپیمایی از سوی سازمان ملل متحد در باند فرودگاه بامیان نشست، دستور بمباران آن را داد. شورای تغذیۀ جهانی (Welternaehrungsrat) چند ماه پس از آن در اسلام‌آباد اعلام داشت که صدها تن از گشنگی جان داده‌اند و هزاران تن دیگر از گشنگی سختی رنج می‌برند. در حالی که برنامۀ تغذیۀ جهانی WFP پسرو ممانعت‌های طالبان شده بود، چند سازمان غیردولتی مانند Knightsbridge International از راه هوا یاری می‌آوردند. «جامعه برای قوم‌های در تهدید» GfbV در آوریل سال 1998 در اعلانی چاپی در پنجاه‌وچهارمین نشست کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد نسبت به سیاست نژادکشی

  • که طالبان در پیش گرفته بودند، هشدار داد.

    ت. قتل عام اوت 1998 در مزار شریف

    یکی از پرارزش‌ترین سندهای قتل عامی که به دست طالبان در اوت 1998 در مزار شریف انجام گرفت، از سازمان دیده‌بان حقوق بشر (HRW) است. در آنجا آمده که طالبان نازنده کم‌وبیش 2000 غیرنظامی را سیستماتیک و اغلب با روش‌هایی سنگدلانه کشته‌اند (این شمار از شماری که سازمان ملل متحد به دست داده پایین‌تر است)، تازه آن هم به خاطر تعلقان قومی و مذهبی. بیشتر قربانیان مردان هزاره‌اند که شیعه بوده، پیر و جوان و کودک را در بر می‌گیرند. این تاخت‌ها به دستور رهبری طالبان بوده و از سوی آنان خواستاری گشته: ملا نیازی فرماندۀ دست‌نشاندۀ آنان هزاره‌ها را بارها در سخنرانی‌های همگانی «کافر» نامیده و کاربرد خشونت در برابر آنان را همچون کینه‌جویی از کشته شدن پرخاشگران طالب در سال پیش از آن مشروع خوانده است.

    آن دسته از کارکنان سازمان دیده‌بان حقوق بشر که خود جان درست به در برده‌اند گزارش کرده‌اند که طالبان در برخی از گذرهای شهر، خانه‌ها را یکی پس از دیگری در جستجوی مردان شیعۀ هزاره گشته‌اند. چند تن از هزاره‌ها که پشتو می‌دانسته‌اند و نماز را به روش سنی برای طالبان خوانده‌اند یا چهره‌هایشان چندان هزارگی نبوده، توانسته‌اند از چنگ طالبان بگریزند. آن دسته از غیرنظامیان که همچون هزاره بازشناخته شده‌اند یا بی‌درنگ کشته گشته‌اند یا نخست همراه دیگران رانده و سپس با تیر کشته شده‌اند. طالبان خویشاوندانی را که می‌خواستند مردارهای مردگان را از خیابان ببرند نیز مانع شدند: مردارها باید آن اندازه درخیابان می‌ماندند که خوراک سگ‌ها می‌گشتند. چند ده هزارگی در سر خاک مزاری- رهبر حزب وحدت که به دست طالبان کشته گشت- با مراسمی ویژه کشته شدند. آرامگاه شکوهمند نیز ویران گردیده استخوان‌های شهید از گور برآورده از هم پاشانده گشته‌اند.

    آنهایی که می‌خواستند از مزار شریف بگریزند، در چندین جایگاه به دست طالبان کنترل می‌شدند. همۀ هزاره‌ها دستگیر شدند، مردان و پسرها از زنان و دختران جدا گشتند و زندان‌ها یا اردوگاه‌های جداگانه‌ای برده شدند. تا 120 آدم در یک خودرو باری روی هم ریخته گشتند. هزاران زندانی به اردوگاه‌های دستگیرشدگان مزار شریف و شبرغان برده شدند، زندان‌ها داشتند از زندانیِ بسیار، می‌ترکیدند. آنانی که هزاره نبودند پس از چند روز آزاد می‌شدند.

    صدها تن از دستگیرشدگان به قندهار گریختند و بسیاری دیگرشان کشته شدند. یکی از گواهان تاجیک در اردوگاه دستگیرشدگان برای سازمان دیده‌بان حقوق بشر گفت که برخی از دستگیرشدگان کتک بسیاری خورده‌اند و بیشترشان هزاره‌ بوده‌اند. آنان را زنجیر کرده‌اند و سپس از چهره بر زمین نهاده‌اند. آنگاه طالبان آنان را با کابل زده‌اند. طالبان از همه خواسته‌اند که جنگ‌افزارهایشان را تحویل دهند و به آنان گزارش کنند که آنها کجا می‌توانند هزاره‌ها را بیابند. آنان گفته‌اند: «اگر هزاره‌ای را تحویل دهی ترا رها خواهیم کرد.»

    گوهان گوناگونی از دزدیدن زنان جوان هزاره و زورآمیزشی به آنها گزارش داده‌اند. گوهای در بارۀ سرنوشت خانوادۀ همسایه‌اش برای «جامعه برای قوم‌های در تهدید» گفته که مردان توانسته‌اند پیش از آن که طالبان به خانه برسند بگریزند. تنها زنان و یک کودک بازمانده‌اند. کودک همه‌اش شش-هفت‌ماهه بوده. آن حیوان‌های پرسیده‌اند که کودک دختر است یا پسر. مادر به آنان اطمینان داده که او دختر است. آما آنان این را باور نکرده وی را آزموده‌اند. لا حول و لا! بند دل آدم پاره می‌شود. یکی از آن حیوان‌های سنگدل پیش آمده و پای خود را بر پای بچه گذاشته پای دیگر را بر تنۀ او و آن کودک بی‌گناه را دونیم کرده است.

    ث. زورگیری هزاره‌جات در سپتامبر 1998

    هرچند گرفتن هزاره‌جات در درازنای تاریخ افغانستان برای زورمندان کاری دشوار بوده، بیشتر بخش‌های آن نیز در سپتامبر 1998 در درازنای چند روز در چنگال طالبان افتاد. سربازان فراری و کژپیمان که یک گروه از هزاره‌های سنی نیز در میانشان بودند، در این زورگیری سهم داشتند. دروازۀ بامیان به دست نیروی هوایی پاکستان، اندکی پیش از زورگیری شهر در سیزدهم سپتامبر بمباران شد. پایداری نظامی حزب وحدت در آنجا به گونه‌ای شگفت‌انگیز اندک بود، بسیاری از باشندگان بامیان پیش از تازش طالبان گریخته بودند و خود را در غارهای کوه‌ها پنهان ساخته بودند. در یَکَولَنگ، دومین دژ کوهستانی حزب وحدت در شمال، جنگ سختی درگرفت، اما در آنجا هم در پی دیگر ساختن جبهه از سوی یکی از فرماندهان کمر پایداری شکست.

    گویا طالبان به دنبال اعتراض‌های جهانی و تهدیدهای تهران بود که فاجعۀ مزار شریف را تکرار نکردند. بر پایۀ گزارش‌های چونگ-هون پایک، گزارشگر ویژۀ ملل متحد با این همه در استان بامیان و در پهنه‌های همسایه‌اش کم‌وبیش 1800 غیرنظامی هزاره کشته شدند. بر پایۀ گفته‌های پناهندگان پیش روی فعالان حقوق بشر برای افغانستان، طالبان 250 مرد بی‌جنگ‌افزاری را که پیشتر در شهر بامیان گرفته بودند، با تیر کشتند. این مردان و پسرها تک‌تک از گروه پناهجویانی که راه پاکستان را در پیش گرفته بودند، بیرون کشیده می‌شدند.

    طالبان سازه‌‌ها حزب وحدت و سازمان‌های یاری‌رسان جهانی را ویران کردند. انبار خوراک برنامۀ تغذیۀ جهانی به تاراج رفت، یک کارمند افغانستانی انسیتوی ملل متحد کشته شد، و بر پایۀ گزارش‌های تأییدنشده سه کارمند افغانستانی چلیپای سرخ نیز. از دو تندیش غول‌پیکر بودا که از چند هزار سال پیش‌اند و نماد شهر بامیان به‌شمارند، تندیس خردتر با شلیک‌های سپاه طالبان آسیب بسیار سنگینی دید.

    ج. دورۀ چیرگی طالبان

    اندکی پس از زورگیری مزار شریف، طالبان در آنجا هم دستورهای اجتماعی و نظام حقوقی بی‌ملاحضه‌ای خود را همانند دیگر بخش‌های زیر چیرگی‌شان به اجرا درآوردند، کاری که سازمان‌های جهانی حقوق بشر سرش توفان راه انداختند: شیعیان به زور وادار می‌شوند که آیین‌های سنی‌ها را به انجام رسانند، مردان نباید ریش‌هایشان را بزنند. زنان باید برقع بپوشند، اجازه ندارند بدون همراهیِ مردی بزرگسال در کوچه پدیدار شوند و نمی‌توانند پیشه‌ای داشته باشند. راه آموزش بر دخترها بسته است. پشتو یگانه زبان رسمی مجاز است، کتاب‌ها و دیگر نوشته‌های دری همانند دیگر سندهای مادی چندفرهنگه بودن افغانستان به دست سربازان طالب بی‌شکیب نابود شدند.

    می‌نماید که موقعیت در پایان سال 1998 در همسنجی با پیش اندکی آرام‌تر شده بوده، چون طالبان در پی سرمای سخت نمی‌خواستند همۀ پهنه‌ها را به همان گونه در چنگال خود داشته باشند یا وادار به واپس‌نشینی شده بودند. پس از گریز رهبری حزب وحدت، چند تن از هزاره‌ها در کارهای روزمرۀ غیرنظامی با طالبان همکاری می‌کردند. اما هیچ روشن نبود که بهار چه چیزی را با خود به هزاره‌جات خواهد آورد. اگر حزب وحدت می‌خواست باز شهر را بگشاید، زورگیران می‌خواستند با مردم غیرنظامی چه کنند؟

    هزاران خانوادۀ هزاره از پاییز 1998 از مزار شریف و بخش‌هایی از هزاره‌جات گریخته‌اند. در میان آنان، پناهندگان فراوانی بودند که اند سال پیش با هزینۀ کلانی بازگشته بودند. آنک پس از گذشت 20 سال، بازآمده بودند. آنان می‌خواستند در آغاز سال آینده چراگاه‌ها را برای جانوران خود صاحب شوند. آنان هزاره‌ها را تهدید می‌کردند و دارایی‌هایشان را می‌گرفتند. طالبان به هزاره‌های دارا می‌گفتند که آنان جنگ‌افزار دارند [احتمالاً آن را در جایی پنهان کرده‌اند]. هزاره‌های متهم وادار بودند جنگ‌افزارهای فراهم کنند تا بتوانند تحویلش دهند.

    هزاره‌ها در مرکزهای شهری زیر چیرگی طالبان هم در رنج و آزار و سختی بودند. هزاره‌ها هنوز 40درصد مردم کابل را در بر می‌گرفتند. آنان همراه دیگر گروه‌های قومی بجز پشتون‌ها باید زیر چیرگی مستبدانی زندگی می‌کردند که سازمان‌های یاری‌رسان جهانی را با دستورهایی پوچ که در هیچ کجای اسلام معنایی ندارد و با تاخت‌های سنگین تا لب گور پیش می‌بردند. هزاره‌ها باید برای زنان رنجور و نیازمند و کودکان خود، خوراک و یاری‌های پزشکی فراهم می‌نمودند.

    6. برآیند

    این گزارش نشان داد که هزاره‌ها گروه قومی جداگانه‌ای را می‌سازند که در سدۀ واپسین تاریخ افغانستان چندین گونه در تبعیض بوده و پیگرد شده‌اند، اینان مردمی هستند که در پایداری در برابر ستم و خودآگاهی و تا اندازۀ بالایی در کار خودگردانی به جایگاه نغزی دررسیده‌اند. هزاره‌ها از نگاه حقوق خلق‌ها از حق تعیین سرنوشت برخوردارند. اما از دیگرسوی، خودگردانی گسترده و یا استقلال که اندیشه‌اش دست‌کم در افغانستان کنونی‌ طنین می‌افگند، شدنی نیست. هزاره‌ها کمتر از پشتون‌ها و تاجیک‌ها و ازبک‌ها که منطقه‌شان می‌تواند به کشور همسایه‌ای که مردمش خویشاوندشان‌اند بپیوندد، از فروپاشی افغانستان سود خواهند برد. دولت هزاره در کوهستان‌های هزاره‌جات دربسته خواهد ماند، همزمان بخش بزرگی از هزاره‌ها با دیگران خواهند زیست.

    از این روی، موقعیت هزاره‌ها در چارچوب افغانستانی با صلحی‌ فراگیر بهبود می‌یابد که در آن حقوق و خواست‌ها و منافع مشروع همۀ گروه‌های قومی و مذهبی پاسداری گردد.

  • http://www.youtube.com/watch?v=BEoj. . .
    در این ویدئو رهبری او غانها مذهب شیعه ها
    راه توهین کردن ولی ما تاجیک هم این اوغان
    راه نه تنها دشمن اسلام و بلکه دشمن سنی وانسانیت می دانم!!!

  • شیلا - بینا - خراسان

    بیایید که قدری مشخص صحبت کنیم.

    آیا شما طرفدار تجزیه و تقسیم افغانستان به شمال و جنوب هستید یا میخواهید که شما تاجیکها هر چند جین پشتون در شما زیاد است و از تاجیکهای که در شمال دریای آمو که جین ازبک و تورک در خونشان زیاد است ، فرق میشوید ، با تاجکستان ، ازبکها، تورکمنها و هزاره ها نسبت تورک تبار بودنشان با ازبکستان و پشتونها با پشتونخواه و بلوچستان یکجا شوند ؟

    بعد از تجزیه آیا احمق شاه مسعود را قهرمان توجیکان صدا خواهید زد یا قهرمان خرستان زمین ؟

    • ملا مشر عمر یا تنویر اصیل .....
      جسته و گریخته میتواند افکار و دشمنی تان را با تاجک ها فارس ها هزاره ها ازبک وترکمنها ومتباقی تمام اقوام که در برابر رفتار و کردار و سیاست های جاهلانه و غیر انسانی اوغان قرار گرفته اند !!! از سیاه نبشته های تان احساس کرد از هیچگونه افترا دورغ تهمت ناسزا در این راه چون همه دشنام گویان دیگر تان دریغ نکرده و نمیکنید ...
      جالب اینکه که میخواهد اقوام چون ازبک ترکمن و هزاره را به زعم خودتان بر ضد یک دگر در اینه اعمال و کردار گروه های دزد شمالی وهزاره و اوغان وازبک ایکه در کابل مصروف غارت و چپاول و کشتار بودند تحریک وشما ازان بهره برداری "انگریزی تقرقه و حکومت کردن"بکنید !!!این هم از نظریات با داران تان چون مشرف , حمید گل , انگریز و دراین اوخر وهابی ها الهام میگرد.

      کارمل مسعود مزاری دوستم اسماعیل خان پدارام وچند تا اقلیت دیگر هدف اولی تبلیغات خصمانه و دشمنانه تان شده است تا غلامانی چون کرزی ,ملاعمر ,راکتی حقانی, ضعیف وقوی ,سیاف, شیر علم .....شاه شجاع, عبدالرحمان دوست محمد خان ,دیره دونی ها,وغلامان ایرانتان ..................

      این همه"بغار او ناره وهل "تان بخاطر همدری و دلسوزی به چپاول شده گان کشته شده گان ..کابل نیست این آه وناله تان بخاطر خارج کردن قدرت از دستان هم قبیله های تان میباشد ورنه چراهمزمان اعمال و کردار همخونی های تان را در برابر خیانت بوطن و مردم در قندهار جلال اباد و کنر لغمان ازرگان سروبی پغمانلوی پکتیا ... ذکر نمیکنید .

      یکی دو سطراز دشنام نامه تان بداخل قوس!!!
      ((....شما تاجیکها هر چند جین پشتون در شما زیاد است و از تاجیکهای که در شمال دریای آمو که جین ازبک و تورک در خونشان زیاد است ، فرق میشوید ، ........))

      ملا مشر این عقیده ناب را از کدام پته خزانه حبیبی و باری جهانی نقل قول کرده اید ....تنویر خان درست است که اسیا میانه از اقوام تاجک ازبک تاتار قرغز مغل روس ...تشکیل و اکثر انان مخلوط و شمال وطن ما نیز از اقوام متذکره ساخته شده وتعداد از انان با همدیگر مخلوط شده اند نه همه اگر که مخلوط هم شده اند کار بدی نبود ه همه مسلمان و انسان اند ....................بر تری جوی قومی و قبایلی عادت انان نمیباشد ..

      تنویر خان که فارسی نام تان میشود "رنا" چون روشنایی و تنویر هر دو فارسی است چنانچه "خرم "فارسیست چنانچه در محمد گل مومند " گل " - دریا خان "دریا" "خان" _اصیل -شیر علم "شیر""علم "-چمن گل "چمن "گل"-ملا سلام ضعیف"ضیعف"کابل خان "خان" ملا برادر "برادر "............. فارسیست بینید که حتا زندگی روزمره کوچی های دوره گرد تان با زبان و فرهنگ پر غنا فارسی گره خورده است ..

      تنویر خان یبکار دیگر این افکار پوچ ات را به اسمی دیگری با دشنام وتعقیر در همین کابل پرس? نگاشته بودید....
      گیله گی خان !!هزاران سال از از سرازیر شدن اقوام اوغانی از هند وکوه های سلیمان نگذشته است تا تاریخ انرا فراموش کرده و اینک چهره وقیافه فارس ها و تاجک ها قزلباش ها ... را به فکر احمقانه و جاهلانه خودتان ناشی شده از ارتباط جنسی مردان اوغانی با زنان غیر اوغانی یا جنین اوغانی در رحم زن غیر اوغانی محاسبه نماید........!!!!

      پنجابی خان اگر به تاجکستان بروی چهره های بس زیبا را در بدخشان کوهی دوشبه و سایر شهر های انجا خواهی دید انجا هم اوغان کوچی رفته با امیزش جنسی انانرا تغیر قیافه داده است ؟؟ در ازبکستان چنان پری چهره های ازبک یا ترک وجود دارند که گویی از بهشت برین امده باشند از قدیم الایام داستان های زیبایی ترک در اشعار بزرگان فارسی دیده شده است ...

      مردم شمالی بدخشان هرات کابل و قندهار نیز از چهره و قیافه زیباای بر خورداراند در جا های دیگر ام کم وبیش خوش قیافه ها وجود دارند اما این احمقانه خواهد بود که انرا به امیزش فلان قبیله دوره گرد کوچی ارتباط داد!!اگر شما فکر میکنید که فرهنگ تان اعمال و کردار تان اینک چهره و قیافه تان هم از دیگران برتر است فکر جاهلانه بیش نیست .. چهره وقیافه عجیب و غریبی دربین شما وجود دارد که میشود بمثل انگریز ها که سگی را چرچیل نام نهاده اند ما هم ان سگ بروتی زشت قیافه تان را که اهل پکتیاست و در خانه ملت (پارلمان )خروفش میکند چرچیل بنامیم...

      تا جای که تاریخ چند دهه و سده گذشته ما ثابت کرده است یک تعداداقوام اوغانی به خصوص محمد زایی ها هرگز نسل خالص اوغانی نیستند انان با کشمیری ها تاجک ها فارس ها ازبک و ترک وهزاره امیخته و از همین رو نهایت خوش چهره اند ....
      یا خلیل اله خلیلی تان از قوم صافی که زبان شانرا از دست داده و در شمالی صاحب زمین باغ ....ومردم بومی شمالی برایش باغبانی و دهقانی میکند ...از همان هاست .....
      همچنان بچه سقا مخلوطی از تاجک و کوچی های تره کی بودند (مادرشان از قوم کوچی تره کی بود بد بختانه) اگر گاهی سر تمگی میکرد شاید بگفته خودتان "جین"اوغانی اش محرک ان اعمال وکردار زشتش بود زن خود و برادراش نیز از اوغان های محمد زایی بود ............. این بود چند مثال بلعکس حقیقی که خدمت تان بیان کردم ...

      اگر افکار یا پیوند زدن بینی ها را مثل حبیبی که چهره و چشمان خودش بمثل برادران هزاره و ترکمن وازبک ها واری بود و از طوطا بینی دیگری تان فخر افغان هم یادی نکینم ... اگر بازهم دوپا را مطابق اوغانوالی به یک موزه بکنم جهان قرن بیست ویک به ما خواهند خندیدن با این طرز فکر ها و پیوند زدن ها !!!!!خالق خداوند است انسانهارا با ملیون ها قیافه ورنگ ...خلق کرده است این انسان اند که فلان رااز لحاظ چهره و شمایل برتری ودیگری را پستی میدهند !!! خصوصابرای انسان مسلمان این برتری دادنها رخسار و لب ودندان زشت است ودر هیچ جایی خریدار ندارد جز اوغانستان ... محمد ص بلال سیاه حبشی را در کاسه با خوداش مینشاند در یک صف نماز با دیگران قرار میداد بر بالا ترین مقام قبل از ادا؛ نمازنصب اش میکرد (موذون) ....یا فلان زن هنرپیشه بی سروپا فلم ه و میلونر امریکایی میرود افریقا طفلی را که جز دندان هایش همه سیاه با لب های ده سانتی متری اش بفرزندی قبول و چون جان اشعزیز میدارد گویی طفل از رحم خودش زاده شده است در اغوش گرفته و در بستر مخملین اش میخواباند ....

      در جلال اباد ولغمان زیاد اند فارسی زبانان ایا میشود ادعا کرد که انان جنین تاجک ها وفارس ها .. اند که در رحم اوغان بارور شده اند ؟؟؟در حالیکه چنین نیست انان فارس ها و تاجک ها ..اند که از قدیم الایام انجا زندگی دارند انان تا حالا زبان شانرا حفظ کرده اند اکثر شان خود را اوغان نمیدانند یکتعدادانان غیر عمدی خود را اوغان گفته اند نه همه دراین زمینه سوالی که باید جواب داده شود اینست که چگونه این کتله بزرگ جلال اباد ولغمان اوغان است که در قلب اوغان ها فارسی صحبت میکنند و خود را اوغان مینامند ؟؟؟؟

      اگر که شمایا یکی از اقارب تان بمثل شکریه جان بارکزی که درمکروریانها ساخت روس ها خفته و در جنگ های داخلی هم دلش از انجا کنده نمیشد از جانب افراد بی سر وتفنگی شمالی مورد تجاوز قرار گرفت واورا از باریک زی به دبل زی مبدل کرد و چند سال مجرد ماند تا هم قبیله یی غرب نشین تان که به باکره بودن ... اهمیت قایل نبود وبه سراغ اش امده وازدواج فرمودند!!مورد چنین عمل ناروا زشت غیر اخلاقی و غیر انسانی قرار گرفته اید نباید انتقام از مردم شریف شمالی ازبک و ترک و هزاره فارس ... بگیرید وهمه را سر زنش و کینه از یک سمت یک قوم ویک ملیت بدل راه دهید !!! رهزن دزد قاتل تمام اقوام محکوم است...................

  • ضمن درود به وطنداران از شما میخواهم که برای بیداری و شناخت اسلام لعین و کثیف به این تلویزیون 24 ساعته گوش و چشم فرا دهید تا شود از چنگ کشتار و انتحاری نجات یابیم و مسلمانان کثیف را به عربستان نزد باداران شان بفرستیم و آزاد زندگی کنیم .

    http://www.jahantv.com/e2.htm

  • پنجابی کثیف و بونیاک چتلستان زیر نام خان ، مزاری ، گوربز باز هم دهن باز کرده ولی اینبار نسبت اینکه شیلا از تجزیه افغانستان سخن زده است از خوشی در کالا نمیگنجد زیرا آی اس آی معاش او را شاید قدری بلند کرده و یا هم به مقدار دال روزانه او یک پاو دیگر بیفزایند.

    ولی پنجابی بچه باید مطمئن باشید که کشوری که باید و مسلما ً تجزیه شود پاکستان- چتلستان است که نه اعتبار حقوقی دارد و نه اعتبار قانونی چون بوسیله نیرو های خارجی بعد از جنگ دوم جهانی باجدا کردن غیر قانونی بخش های از هند و افغانستان ایجاد گردیده و همانطور هم با یک چشم زدن آنها از بین خواهد رفت و میرود

    افغانستان برعکس دوران مشکل تر از همروز را سپری کرده ولی افغانها با شهامت و متحدانه بر مشکلات تفوق یافته اند.

    حالا برگردیم به هزیان های دیگر شما که هر چند ارزش آنرا ندارد که آنرا یاد کرد ولی فقط بخاطر برادران هموطن خویش که ذهن آنها روشن شود میخواهم آنها را بر شمارم.

    شما پنجابی بویناک باید بدانید که همخون بودن تاجیک ها با ازبکها و تورک تبار بودن هزاره ها و مخلوط شدن تاجیکهای جنوب دریای آمو با پشتونها به هیچوجه به معنی بد قواره بودن یا زشت بودن آنها نیست. بلکه من فقط به سروی یا تحقیقات علمی اشاره کرده ام که توسط بی بی سی در جمهوری ازبکستان و تاجیکستان صورت گرفته و به این نتیجه رسیده اند که تاجیکها و ازبکها در شمال دریای آمو از یک نژاد اند.

    من برعکس زیبایی کشور عزیز مان افغانستان را در این میبینم که نژاد ها ، چهره ها و سیما های مختلف در آن زندگی میکنند که از جمله من میخواهم از زیبایی خاص که من شاهد آن در مناطق ازبک نشین بودم ، یاد کنم.

    شما چون زبان مادری تان پنجابی است متوجه نشده اید که با محکوم کردن احمق شاه مسعود ، یا ربانی به هیچوجه من قصد توهین به تاجیکها را ندارم.

    به همین ترتیب من به برادران پشتون خویش وعده میدهم که با محکوم کردن ملاعمر پنجابی و حکمتیار جنایتکار به هیچوجه من قصد توهین به پشتون ها را ندارم.

    اینکه شما از تجاوز جنسی به یک زن افغان چنین افتخار میکنید بدون شک به همان مرض سادیسم ارتباط میگیرد که شما پنجابی های کثیف و بویناک چتلستان از آن رنج میبرید و این مسله را هم فقط به خاطری ذکر کرده اید تا پشتونها را از تاجیکها متنفر بسازید.

    برعکس پشتونها باید بدانند که این همه هزیان های شما فقط از شکم کثیف یک پنجابی کثیف بیرون میشود و فقط برای ایجاد نفاق قومی بین افغانها است.

    در هیچ پیام من شما و نه طرفداران احمق شاه مسعود که این روزها غیر شعوری دستها را با شما پنجابی های کثیف یکی کرده اند نخواهید یافت که من اسماعیل خان را توهین کرده باشم. برعکس من او را نمونه یک افغان واقعی میدانم که با وصف اشتباهات در زمان وزارت شان گذشته پر افتخار در راه آزادی وطن دارند.

    در اخیر میگویم لعنت تو نفرین ابدی باد بر پنجابی های کثیف و بویناک پاکستان=چتلستان و نوکرانشان

    • یاوه سرا چند چهره!!!!

      در چرندیات دومی تان از قول بی بی سی شاید بخش اوغانی ان گویا بقول خودت این سروی وتحقیقات علمی!!! انان را مرتبط به ان طرف امو دریا بیان و میگوید که تبار و خون گوشت پوست هر طرف یکی است !! چون دورغگو حافظه ندارد در یاوه سرا یی اول تان انرا دستکاری و به این طرف دریا چون مال قاچاق سرحدات شرقی وطن ماعبور داده و خود گفته اید د..شما تاجکها هرچند جین پشتون در شما زیاد است و از تاجکهای شمال دریا امو جین ازبک تورک .. فرق میکنید !!!معنی این چرندیان طفلانه تان چیست؟؟ گویا اگر زیبایی دارید از برکت امیزش اوغان پنجابیست!!!!!!

      تکلیف روانی تان فکر کنم زیاد شده !!من تجاوز به شکریه بارکزی را محکوم کرده ام ابراز خوشی نکردم!!!!

      چون خود عادت دارید که به چندین اسم بنویسید از این رو دیگران را دراینه خود تماشامیکنید اما میشه ضربالمثل فارسی را به اوغانی برایت بنویسم "زه د کونی قبر پیژنم " من ترا از طرز خرمت میشناسم هر پولنی را که به سر کنی سیاه باشد یا سبز سرخ باشد یا زرورقی اوغان گونه قابل رویت هستی از این چاک چاک رفتن هایت !!

      من مطمینم روزی کاسه صبر میر هزار لب ریز و مشخصات ....کامپوتر تنویر اصیل نااصیل عمرکور .....
      افتابی خواهد کرد همچنان در رابطه فرق میان من مزاری صاحب و گوربز خان نیز ..

      من موافقم اگر که مشخصات مرا ذکر کند چیزی برای پنهان کاری ندارم !!مزاری صاحب کاملا بی طرف از نسل مولانابلخ _گربز خان از شاخه نظار جمعیت - من خادیست پرچمی باشند اصیل کابلستان -اما هر سه دارای وجه مشترک در رابطه به جاهلیت غلامان پنجاب وسایر اجانب ,پول پرستان,و قبیله گرایان خونخوار ..............

      برف بام خود را میخواهی بر بام دیگران بی اندازی زبان مادرمن پنجابی نه بلکه با تاسف وشرمساری فراوان اوغانیست !!!

      ملاعمر صاحب یا رنا صاحب شما وطن را با اعمال و کردار غیر انسانی و غیر اسلامی و غیر قانونی تان به تجزیه و فدرالیزم سوق داده اید !!گاهی انسان از مظالم روزگار چنان به ستوه می اید که به مرگ هم راضی میشود - فارسی زبان متل کیی چه "کوچه بدل کردن خوبست از بی شرمان و دیده درایان " همه به تجزیه و فدرالیزم راضی شده اند چرا!!!!!!!!

      اصیل کابلی خان !!اگر نوشته های تو ومن را هر عاقلی مرور بکنند در همان دقایق اول می دانند که کی دنبال برتری جوی غیر انسانی هتلر گونه و کی مخلص صلح و صفا و برادری واخوت است چرندیات تان همه در صفحات کابل پرس? وجود دارد که امتیاز خواهی برتری جوی ...ودشمنی جنون انگیز تان را با غیر اوغان بر ملا میسازد . گاهی با خود فکر میکنم که اگر جناب تان در راس یک اداره کوچک دولتی مثلاامر صادره وارده قرار داشته اید !!بدا به حال زیر دستان غیر اوغانی و مراجعین مسلمان تان !!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  • با آمد حذف هفته ولایت اقوام خاک فورش قبیله اوغان
    اگر ما بازهم زیر ستم قبیله قرارگیرهم
    به خداسوگند که تاهزار سال دیگرهم این قبیله تغییر
    نه خواهد کرد و روزگار مردمی ماراه سیاه خواهد کرد
    قبیله یعنی دشمن نام هویت زبان تاریخ ما ا ست
    قبیله یعنی دشمن خانه و زمین ما ا ست !!

  • سلام برای همه تان

    من همیشه کابل پرس? را میخوانم و موضوعات انرا پیگیری میکنم ولی متاسفانه همه ما درباره موضوعات مینوسیم که واقعاً شرمسار است برای همه ما. اگر شما فکر کنید همه اقشار اشخاص خوب و اشخاص بد دارد لذا ما قضاوت کرده نمیتوانیم که به خاطری این افراد بد این قشر از اجتماع بد است، و یا به دلیل این افراد خوب این اجتماع خوب است. در افغانستان بسیار مسایل مهمتر دیگری است که راجع به ان باید فکر کرد نه این که راجع به تعصبات قومی و یا نژادی حرف بزنیم. خداوند همه افراد دنیا را به چهره های مختلف، مفکوره های مختلف، زبان های مختلف، نظریات مختلف، احساسات مختلف، احساسات مختلف وغیره آفریده است. لازم است که هر کس با مخالف خود همیشه در دعوا باشد؟ چرا نباید در بدن خود نیروی پذیریش را پرورش ندهیم؟ چرا نباید راه های حل موضوع را جستجو نکنیم؟ چرا شما جوانان از گذشته ها عبرت نمیگیرید؟ ایا با کینه و خصومت موضوع سیاسی کشور حل میشود؟ اگر میشد تا به حالا حل میشد. کلانترین انتقاد روشنفکران در باره نظام افغانستان این است که در عوض سهمیت قومی چرا سهمیت شایسته گی در نظر گرفته نشود. اگر همه افراد یک اجتماع قومیت خود را رها کند به شایسته گی خود توجه کند ان وقت است که اجتماع به بهبود میرود من طرفدار هیچ حذب، اورگان و فردی نیستم تعدادی زیادی افرادی که در راس حکومت استند بی تفاوت استند، قاطع نیستند، در باره جیب خود فکر میکنند، درباره شخصیت خود فکر میکنند، به خاطری بقا مقام خود فکر میکنند و امثال این نوع افکار زیاد است و زیاد تر شان به این مقاصد خود تو خود ما میرسند و ما استیم که انها را حمایت میکنید در بسیاری از موارد. انها ضرورت دارند که یک دسته از اقوام خاص از انها پیشتیبانی کند ما استیم که تبعیض را به نفع انها بکار میندازیم در افغانستان کی قدرت مند است کسی که بیشترین نفوذ قومی را دارد و ما استیم که نفوذ اشخاص کم کار را زیاد میسازیم. حرف های من زیاد است و من میفهمم که این سخنان من به یک تعداد خوش ایند نیست ولی در این سایت گفته شده که ازادی بیان است و من ارزو میکنم که همه تان کمی حقیفت بین باشید بالای موضوعات که هیچ سودی ندارد نیدیشید اینده وطن در دست شما جوانان است شما جوانان باید زیادتر زیرک باشید در همه مسایل و قضاوت شما قضاوت باشد که اگر شخص سوم بخواند بگوید که راستی این شخص درست قضاوت میکند.

    با احترام

     

  • 72 درصد جمعیت این سرزمین راه مردمی غیره اوغان تشکیل دادن پس چرا مردمی غیره اوغان حق سیاسی نه دارد؟این کار
    چی معنی میتواند داشته باشد بجز فاشیستی ؟
    دو صد شست اوغان ها در این سرزمین حاکمیت کردن بجز دزدی و خیانت قتل عام مردمی غیره اوغان دیگه چه کردن ؟
    ما در کشور خود از هویت اصلی خراسانی یا ایرانی خود محرم هستیم چرا ؟
    افغان یا اوغانستان یک نام جعلی هست
    واژهٔ افغانستان از دو بخش «افغان» و «ستان » تشکیل شده‌است. واژهٔ افغان برابر با معنای قوم پشتون بوده‌است و پسوند ستان در زبان‌های منطقه به معنای جای یا سرزمین است. واژهٔ افغانستان به عنوان نام یک کشور در سال ۱۳۰۲ هجری خورشیدی (۱۹۲۳) و در قانون اساسی امان‌الله شاه به تصویب رسید. [۱] واژهٔ افغان در سال ۱۳۴۳ (۱۹۶۴) و در قانون اساسی تصویبی محمد ظاهرشاه با تعریفی تازه و به معنی همهٔ افراد شهروند کشور افغانستان به‌کار رفت. با این حال هنوز بیشتر فارسی‌زبانان افغانستان، واژهٔ افغان را به معنی مردم پشتون به کار می‌برند!!
    پشتون ها و قدرت سیاسی ، ما و شیرینی گک ِ وحدت ملی !
    همو طنان عزیز در اوغانستان چيزی به نام وحدت ملی
    نه داریم !!چند نفری هم که به نام تاجیک و اوزبیک و

    هزاره به نان و نوایی رسیده اند ، در غم خود و فامیل خویش اند و با شیرینی گک ِ "وحدت ملی" دهانک های خود را شیرین می سازند و دل به این خوش کرده اند که معاونک بی صلاحیت رئیس جمهور و مشاورک بی اعتبار این وزیر و آن وزیر خواهند شد
    !!!!وقتی به ما می گویند که ما همه افغانیم =
    اوغانیم یعنی می خواهند که هویت یک قوم را بر تمام اوقام این سر زمین تحمیل

  • با آمد تغییر نام جعلی او غانستان به خراسان
    با آمد حذف هفته ولایت قوم خود فروخته ما بازهم خراسان کهن می ساز یم
    تاریخ و فرهنگ خراسان بزرگ ایران

    صفحه 1 2

    گستره خوراسان بزرگ شامل : قندهار - بلخ - بدخشان - بادغيس - تخار - زابل - كابل - هرات - هلمند - بخارا - سمرقند - عشق آباد - دوشنبه - خجند - كافرنهان - مرو - خوارزم - تاشكند و . . . است كه متاسفانه امروزه همگي با توتطئه استعمار روس و انگليس از ايران بزرگ جدا شدند . امروزه اين شهرها در افغانستان - جنوب ازبكستان - تركمنستان و تاجيكستان است .

    گذری بر تاریخچه سرزمنیهای پهناور خراسان بزرگ ایران

    خراسان بزرگ ايران پس از تجزیه در طي سيصد سال گذشته و در دوره قاجار توسط روس و انگليس امروزه با اين حال دارای 320 هزار کیلومتر مربع مساحت پهناورترین استان ایران زمین محسوب می شود . به گفته مورخان نژادهای آریایی "که پارثوکا" در این منطقه سکونت داشته اند . منطقه افغانستان كنوني در كتب تاريخي ايران آريانا ايران ناميده مي شد و در تمامی سلسله های هخامنشی و پارتی و ساسانی و ساماني حتی دولت یونانی سلوکی خراسان به صورت متحد و بزرگ در خاك ايران برقرار بوده است . با قدرت گرفتن استعمار روس و انگليس در فلات ايران و بخصوص دست يابي به مراكز ثروتهاي خداداي افغانستان ( خراسان بزرگ ايران ) مانند نفت - گاز - مس - اورانيوم - گوگرد - سرب - روي - كروميت - سولفات باريم و . . . . بناي تجزيه و دست اندازي به اين شهرهاي ايران پايه گذاري شد . در سال 1744 ميلادي از بطن سرزمينهاي غصبي كشور سياس و متجاوز بريتانيا كشوري ساختگي به نام افغانستان ( آريانا ايران يا همان خراسان بزرگ ايران ) بنا نهاده شد و نخستين پادشاهي به ظاهر مستقل اين كشور را احمد شاه ابدالي تشكيل داد . در سال 1919 افغانستان اعلام استقلال كرد و از از آن روز تا كنون افغانستان در فقر - فساد - مواد مخدر و عقب ماندگي گسترده دست و پنجه نرم مي كند و از يكسو حاصل اين سيصد سال اسعتمار روس و انگليس در اين كشور به وضوح ديده مي شود و از سوي ديگر حاصل جداشدن شهري ايراني از پيكره ايران بزرگ آشكارا ديده مي شود و امروز نيز متاسفانه آريانا ايران ( افغانستان كنوني ) در دستان طالبان - ارتش ناتو و آمريكا در خون و عقب ماندگي غوطه ور است . بزرگ ترین قیام مردم خراسان قیام تاریخی اشک اول می باشد که منجر به رهایی ایران از زیر یوش یونانیان شد . در سال 250 قبل از میلاد اقوام پارت آریایی در شهر آساک ( قوچان امروز ) به فرماندهی اشک اول دست به اقدامی تاریخی در ایران زدند که به اشغال ایران توسط قوای سلوکی پایان داد و سلسله ملی شاهنشاهی اشکانیان را پایه گذاری کردند . بعدها بار دیگر امپراتوری هخامنشی توسط پارتیان زنده شد و مرزهای ایران گسترش یافت و امپراتوری پارتیان شکل گرفت . سلسله اشکانی پس از حدود 400 سال امپراتوری در نهایت رو به زوال رفت و سلسله ملی دیگری به نام ساسانی در سال 241 پس از میلاد روز کار آمد . ساسانیان بناها - امارتهای و آتشکده های بسیاری در خراسان به جای گذاشتند . ولی خراسان پس از اسلام بارها مورد یورش اعراب قرار گرفت . خراسان بزرگ و واقعی از شمال تا سواحل رود جیحون و از مشرق قسمت زیادی از خاک قوم پشتو یا افغانها بوده است . شامل سمرقند - بخارا - مرو - خوارزم - خیوه - هرات و . . .بوده . به عبارتی می توان گفت که همه تیره های آن منطقه بخشی از ایران و ایرانیان هستند . منجمله تاجیکها - بلوچها - تركمنها - پشتو ها . پس از اسلام در سال 31 هجری مردم خراسان چون حکومتشان سقوط کرده بود و دولتی برای دفاع نداشتند تسلیم سپاه مسلمانان عرب می شود . ربیع ابن زیاد فرمانده سپاه اسلام که مردی بلند قامت و سیاه چهره و خشک و چروکیده بود بعد از فتح سیستان قبل از آنکه مرزبان آن شهر را به حضور بپذیرد دیواری قطور از اجساد ایرانی بنا نهاد که صف عظیمی را تشکیل داده بود . وی در بالای این دیوار بر روی اجساد ایرانیان نشست و بعد از آن مرزبان سیستان را فراخواند و قراردادی را در آن حالت منعقد ساخت که مرزبان باید هزار جوان ایرانی را به همراه خراج سالیانه تحویل عربها دهد . بعد از آن ایرانیان از قرارداد سرباز زدند و دوباره لشگری راهی سیستان شد و اینبار 2000 هزار جوان اسیر و مبلغ 2 میلیون درهم اهدایی از ایرانیان گرفتند . بعد از آن خراسان و نیشابور فتح شد و خراجهای بسیار سنگینی منعقد گشت . در سال 32 شخصی از خاندان کارن در خراسان پرچم مبارزه و طغیان بر ضد اعراب مسلمان را بلند کرد . او با سپاهی که بالغ بر 40 هزار تن بود . متشکل از مردمان طبیس - بادغیس - هرات - کهستان و گرگان . بلاذری مینویسد : خاندان کارن در خراسان که از مشهور ترین خاندهای ساسانی بوده است با اسلام بنای جنگ نهاند و در شبیخونی از طرف عبدالله خازم فرمانده آنان به قتل رسید و مردمانش به کلی کشتار شدند .

    بار دیگر در سال 36 ایرانیان ساکن خراسان کارگزار امام علی را به کلی از خراسان بیرون راندند . زیرا خراسان در کنترل فرمانده امام علی بود . به گفته طبری "ماهویه سوری" که شاهنشاه یزدگرد را کشته شده بود برای بستن قراردادی به کوفه به نزد علی رفت . امام علی به جهت خشنودیش از کار ماهويه - وی را به ریاست شهر مرو خراسان گماشت و در نامه ای به ساکنان مرو خواست تا همگان از وی اطاعت کنند . ولی بعدها ماهویه سوری از بیم کشته شدنش توسط مردم به نیشابور گریخت و در همانجا درگذشت . زیرا در نزد ایرانیان آن زمان شاه از فر ایزدی بر خوردار بوده است و کشتن شاه گناهی نابخشودنی به حساب می آمده است . تاریخ طبری
    ادامه مطلب
    http://www.ariarman.com/khoorasan.htm

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس