پاسخ به توهین نامهء حبیب الله غمخورخلقی بی مسلک وبی هنر- بخش نخست
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
چندی پیش درسایت وزین دعوت به مدیریت محترم طارق بزگر نوشتهء آقای حبیب الله غمخور دربارهء طرح سترجنرال محمد اسمعیل خان یکی ازفرماندهان مشهور جهادی مربوط سازمان جمعیت اسلامی افغانستان نظرم را بخود جلب کرد که میتوان آنرا شهکار بی ادبی و بداخلاقی یک نویسندهء مالیخولیایی ، بیسواد ونهایت عقده مند وبازاری و بداخلاق وبدزبان که درمکتب فکری شخصیتهای بدنام؛ ماکیاولیست؛ قاتل وفاشیستی چون امین وتره کی بزرگ شده است نامید. اقای حبیب الله غمخور خشم شان را بالای آقای اسمعیل خان بخاطر ارائهء طرح تشکیل شورای مجاهدین ازطریق رسانه ها به شکل خیلی زننده و به دور از رعایت هرگونه آداب واخلاق وعرف اجتماعی ابراز نموده اند
هرچند ابراز مخالفت ویا موافقت دربارهء یک طرح ، حق مسلم هرانسان می باشد، وخصوصا درشرایط امروز که دنیای انترنت وعصر ارتباطات وگلوبلازیشن است هیچ کسی قادر به بستنن دهن ها ویا شکستن قلمها شده نمیتواند؛ وازجانب دیگر صاحب این قلم نیز نمیخواهد بحیث وکیل مدافع آقای استرجنرال اسعمیل خان عرض وجود کند،اما زمانیکه خشم آقای غمخورتنها محدود در دایرهء شخصیت جهادی امیرصاحب اسمعیل خان باقی نمی ماند بلکه بخش بزرگی از اعضای سازمان جمعیت اسلامی را که ریشهء پشتونی ندارند شامل میگردد، آنگاه عمق نفرت قومی آقای حبیب الله غمخور نسبت به تیره ها وتبارهای غیر افغانی آشکار میگردد و چنانچه ملاحظه گردید علی رغم کلمات پرزرق وبرق چون : جلوگیری ازتقسیم مردم بین جهادی وغیر جهادی بازهم موفق به پنهان نمودن منویات خبیثانهء شان نسبت به آنها نشده اند. مقالهء مذکور درغایت گستاخی و بی شرمی نگاشته شده ومملوء ازکلمات رکیک وتوهین آمیز می باشد وجا دارد که این قلم نیز برای فهماندن شان اندکی ازخشونت کاربگیرم ولی از دشنامهای خلاف آداب واخلاق اجتماعی ؛ توهین به شغلها وپیشه های مردم شریف خراسان زمین اجتناب می نمایم.
البته نزدمن خواندن کلمات مستهجن و دشنامگونه وتوهین آمیز به آدرس شخصیتهای بزرگ جهادی وغیر افغانی خراسان زمین خصوصا ازتبارهای ازبیک وهزاره وتاجیک ویا پشتونهای غیر فاشیست و غیرجهادی ازقلم اشخاصی چون حبیب الله غمخور خلاف انتظار نیست. زیرا کسیکه دایرهء فکر واندیشه اش تاسطح مسایل قوم و قبیله چون : علیزایی وبارکزایی ودرانی وغلجایی وقندهاری وغیر قندهاری تنزل نموده باشد و درشهریکه زنده گی میکند خودش یک موجود منفور حتی درمیان پشتونهای آن شهر باشد چه انتظاری میتوان داشت؟ کسیکه بخاطر بیکاری وبی روزگاری؛ بناحق خود را تیکه دار زبان پشتو؛ وفرهنگ پشتونوالی جا زده ومیخواهد جنایات رفقای خلقی گردپایش را درحق مردم افغانستان خاصتا جامعهء پشتونی پنهان کند ، و مانند یک ماهیگر ماهر هرلحظه درصدد شکار ماهی از آب گل آلود افغانستان باشد وبرای تحریک وتخریش احساسات قومی دیگران علیه پشتونها شب وروز خزعلیات بنویسد با او چگونه باید برخورد کرد؟ بالاخره کسیکه تنور گرایشهای قومی افغانستان را داغتریافته ومیخواهد نان مراد خویش را درین کورهء آتش ازکشور سویدن پرتاب نموده ودرآن بپزد چه شخصیتی دارد؟ کسیکه از راه نفاق اندازی وتحریک احساسات قومی دیگران به مفتخوری وسوسیالخوری رو آورده وازین طریق امرار معاش میکند چه شخصیتی دارد که دربارهء لاطائلات وی؛ انسان، وقت خودش را ضایع کند؟ ولی انسان؛ گاه گاهی محبور میشود، زیرا با خواندن این خزعلیات و دیده درایی های این انسانهای بی حیا انسان صبر وتحمل خویش را از دست میدهد. لذا بخاطر روشنگری اذهان عامه ضرور است تا هزیان سرایی های این چرندنویسان بی سروبی پا ومفتخوران بیکار وبی مضمون عقده مند ودرخانه نشستگان بی غم باش که حالا ازفضای باز اینترنت درجهت تامین اهداف واغراض شکست خوردهء دیروزی شان زیر شعارهای تامین وحدت ملی استفاده میکنند بی جواب نماند. زیرا هرنوع سکوت دربرابر لاطایلات نویسی های مانند این موجود بنام حبیب الله غمخور بمعنای تائید نظرات نابخردانه وقومگرایانهء ایشان می باشد. هرچند یکتعداد رفقای جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان درشهرهای مختلف اروپایی ضمن تماسهای مکرر شان به این قلم ازمن خواسته اند که بخاطر (اشپش) تمام پوستین را نباید بسوزانم؛ ودراستعمال کلمات و واژه هایم باید از احتیاط لازم کاربگیرم تا بخاطر یک حبیب الله غمخور یا سرلوچ مرادزی ویا عالیه راوی اکبر تمام ملت پشتون توهین وتحقیر نگردد.
زیرا جامعهء پشتونی تنها محدود به اعضای گردپاهای جناح خلق ویا اعضای حزب گلبدین ویا طالبان نمیشود وهستند پشتونهای با وجدانی که با مضامین ومقالات من احساس همنوایی و همدردی دارند ولی بنابر بعضی معاذیر نمیتوانند؛ سمپاتی شانرا علنی سازند.
ولی یک موضوع را خدمت تمام موافقان ومخالفان خویش باید عرض نمایم که اگر هرکسی
چنین لاطائلات قومگرایانه ونژاد پرستانه را میخواند ودربرابرآنها سکوت اختیار میکند یا احمق است ویا هم جنایتکار.
جناب آقای غمخور قرار اعترافات خودشان خاستگاه فکری چپی دارند و درمکتب سوسیال فاشیسم حفیظ الله امین تربیت یافته اند. آنانیکه در زمان حاکمیت مطلقه وبیچون وچرای شان هزاران انسان بیگناه این سرزمین را بخاطریکه در دانشگاه های غرب تحصیل کرده بودند؛ بنامهای : اخوان الشیاطین وناسیونالیستان تنگنظر ونوکران امپریالیزم جهانخوار غرب شبانگاهان در دشتهای پلخرخی وچمتله زیرخاک کردند؛ اما حالا با دیده درایی وچشم پاره گی بیش ازحد؛ خود در دسترخوان خیرات امپریالیزم دیروزی وسوسیال دموکراتهای امروزی لمیده اند وازفرط بیکاری وبی مضمونی خمیازه می کشند ؛ دیروز پیروی کورکورانه واحمقانه از کمونیززم دولتی شوروی را بخاطر بقا ودوام حاکمیت مطلقهء قومی خویش افتخار میدانستند ولی امروز گوش خلایق را از افتخارات تاریخهای آمیخته بادروغ وجعل فتوحات میرویس خان هوتکی واحمدشاه ابدالی وملالی میوندی زیرنام (افغانیت واسلامیت) جعلی کر کرده اند که حتی مورد تائید همهء پشتونها درکل قرار ندارد ودرین افتخارات جعلی؛ پشتونهای ساحات جنوبی وشرقی که زیر تاثیر سلطنت صفویهء ایران نبوده اند درین افتخارات ولافزنی ها شریک نیستند.
خربودن محض ملیتهای غیرافغان واطاعت کورکورانه از اوامر رهبران قبیلوی چپی و راستی پشتون تبار وگردن نهادن بی قید وشرط ملیتهای گشن بیخ غیر افغان به خواستهای هژمونیستی سیاستمداران وزمامداران ظالم ومستبد پشتون درفرهنگ وادبیات سیاسی نویسنده گان فاشیست مشرب پشتون؛ معنای صداقت ملی رامیدهد درغیر آن بکارگیری الفاظ رکیک واستفاده از ادبیات خشن وپرخاشگرانه علیه آنانیکه سرتسلیم وانقیاد فرود نمی آورند وسیله ایست برای خاموش ساختن صدا های دادخواهانهء ملی باشنده گان بومی خراسان زمین. خشونت وبرخاشگری وتوهین به شخصیتهای غیر پشتونی جزو شهکارهای ادبی و افتخارات ومباهات ملی این نویسنده گان بخصوص آقای حبیب الله غمخور به شمار میرود. آقای غمخور درین راه تنها نیستند بلکه یک خیل بزرگی از مارهای رنگارنگ دم بریدهء قبیلوی علی رغم اختلافات ظاهری شان با یکدیگر ؛ایشان را درین کاروان همراهی میکنند.
ازهمین سبب است که سایتهای اینترنتی قبیله ایی ولو اگر هزارمرتبه خودشانرا زیر شعارهای پرزرق وبرق سیکولاریزم وچپگرایی وهمبستگی ملی ویاهم شعارهای اسلامگرایی ازنوع گلبدینی وطالبانی پنهان نمایند بازهم خشونت و دشنام وتوهین به اشخاص ورهبران قومی غیرپشتونی ازتبارهای تاجیک وازبیک وهزاره از سر و روی شان می بارد.
پرسش اصلی که در ذهن هرخوانندهء پشتون وغیر پشتون سایتهای اینترنتی باخواندن مقالات پرطمطراق آقای غمخور خطور میکند این است که : آقای حبیب الله غمخور اگر اینقدر سنگ وطندوستی و ملت پروری را به سینه میکوبند چرا مانند دیگر همگنان بدنام شان چون غلام اسحاق چکری؛ امیرزی سنگین و سمونوال عبدالنبی (الهام) ومنشی محمد آقا کوچی شیرزاد به وطن دوست داشتنی شان تشریف نمی آورند؟
چه چیزی مانع آن میگردد که اگر این مشاور اینترنتی آقای حامد کرزی بخاطر خدمتگزاری صادقانه وجبران خیانتها و وطنفروشی های شان به شوروی سابق و بعدا به پاکستان ومعذرتخواهی ازقربانیان این جنایات ضد بشری به کشور دوست داشتنی شان برگردند وقتل عامهای که توسط رفقای پابرهنه وفرزندان طبقات زحمتکش خلقیهای بدنام شان در زمان اقتدار وسلطهء مطلقهء تگ حزبی وتگ قومی شان درتاریخ رخ داده است ؛ درجهت معرفی چهره های اصلی جنایت وخیانت ازهمانجا با اسناد موثق بزبان پشتو قلمرسایی کنند؛ وبه عوض اینقدر مفتخوری وتنبلی وبیکاری وچاپلوسی بمقامات شهرداری شهرمالمو بخاطر تدویر محافل بی معنی وبی مفهوم درشهرمالمو ولاطائلات نویسی ونمک پاشی بالای زخمهای ملت ستمدیدهء خراسان در انترنت ؛ دریکی از ادارات ولایات هلمند ویا ارزگان ویا لوی قندهار ایفای وظیفه نمایند؟
آیا پرر رویی وبی حیایی و وقاحت ازین بالاتر خواهد بود که شخصی که خود پروردهء دامان روس بوده است ولی حالا علمبردار عزت وافغانیت وپشتونوالی!!!!!!!!!!؟ گردیده و دیگران را متهم به سازش دربرابر قوای اشغالگر روس میکند؟ کسیکه رهبران ورفقای حزبش دریک روز، بیش ازبیست هزار زن ومرد و کودک وپیر وبرنای بیگناه هراتی را درقیام بیست وچهارم حوت درهرات بخاطر ضدیت شان با رژیم مزدور تره کی وامین سربه نیست کرده اند حالا درسویدن بمرض الزامایر مبتلا گردیده وحافظهء خویش را از فرط پرخوری وبیکاری از دست داده است و میخواهد با لباسهایش درچشمان مردم داخل شده و تاریخ را سرچپه تفسیر کند آیا این کار خیلی خند آور ومضحک نیست؟
شاید حضرت حافظ شیرازی چندین قرن پیش میدانسته است که بعد ازوی درگوشهء ازجهان، آنهم درهمسایگی زادگاهش چنین انسانهای بی وجدان وبی ضمیری آفریده میشوند که هیچ چیزی بنام حیا وشرم در وجود شان دیده نمیشود وآنها را به زبان طنز واستعاره بدزدان چراغ بدست تشبیه کرده است که هیچ ترس و واهمهء از گفتار وکردارشان ندارند.
چه دلاوراست دزدی که به کف چراغ دارد
جناب آقای غمخور چنانچه دربالا تذکررفت تنها به امیر اسمعیل خان توهین ننموده اند بلکه شخصیتهای دیگر سازمان جمعیت اسلامی منجملهء آقای احمد ضیا مسعود و پیروانش را چنین بیباکانه مورد توهین قرار میدهند:
(احمد ضيامسعود هم لکه تورن اسماعيل په خپله چپنه کي ځان پاچابولي ،ځکه خوپه دولتی واک کښي ورته دبل چامنل دزغم او منلو وړنه دي .زماپه نظر ښه به داواي کله چي دانتخاباتودخپلواک کمېسيون اعلان وکړ چي طالبان اوحزب اسلامي هم دخپل کانديد دمعژری حق لري ،هغه ته گوت څنډنه کړې واي اوبيائي دعادت سره سم دکلينرانو لاريون ددې پرېکړې پر خلاف را ايستلی واي . دادی داحمد ضيا له څرگندونومعلومه سول چي تورن اسماعيل ولي دجهادی شوراپه نوم ډله جوړوي اوولي درې ورځې وړاندي ئې دهمدې شوراپه نوم په هرات کي دوسلو ويش پيل کړ .)
(برگردان بفارسی: احمد ضیا مسعود نیز مانند تورن اسمعیل درچشمهء خویش ، خودش را پادشاه میداند؛ بهمین خاطراست که در قدرت دولتی هیچکسی برایش قابل قبول وتحمل نیست؛ به نظر من بهتراین بود که زمانیکه کمیسون مستقل انتخابات اعلان نمود که طالبان وحزب اسلامی حق معرفی نمودن کاندیدهایشانرا دارند باید انگشت انتقادش را متوجه آن کمیسون میساخت وبعداز آن مطابق رسم معمول مارش کلینرها را برضد این فیصلهء کمیسون مستقل انتخابات براه می انداخت؛ ازاظهارات احمدضیا مسعود معلوم گردید که تورن اسعمیل چرا تشکیلات جدیدی را بنام شورای جهادی بوجود می آورد، وسه روز قبل ازآن زیرنام همین شورا تقسیم سلاح را در استان هرات شروع کرد)
درینجا جناب حبیب الله غمخور به اصطلاح خودشان مطابق رسم معمول بخش بزرگی ازمارش کننده گان را که بطرفداری از احمدضیا مسعود به خیابانها ریخته اند همه را بصورت دسته جمعی کلینر خوانده اند؛ چنانچه که دیگر نویسنده گان هم قماش شان نیز افراد مربوط به جریان های اسلامی وغیر اسلامی که رهبران شان ریشهء پشتونی نداشته باشند همه را سقاو ها وکلینرها وپنچرمین ها وجوالی ها میخوانند واین بخشی از ادبیات سیاسی فاشسیتان قومی در زبانهای فارسی و پشتو برای تحقیر مردم عمدتا غیر پشتون شمال کابل وهزارستان می باشد. درحالیکه تاکنون ازبرکت رژیمهای استبدادی قومی آنقدر پیشرفت ننموده است که درپهلوی دیگر اصناف واقشار اجتماعی ؛ قشر راننده ها وکلینران نیز به خیابانها بریزد وبرای بدست آوردن حقوق صنفی ومسلکی شان از دولت طالب حقوق گردند؛ ایکاش که چنین می بود ، بلکه برعکس تظاهر کننده گان ؛ یک عده دانشجویان دانشگاه ها وصاحبان حرفه های مختلف دیگر بودندکه هرازگاهی بخاطر بیکاری وبی عدالتی وبی برنامگی و سیاستهای طالب پرورانهء کرزی به خیابانها می ریزند ولی بدلیل اینکه پشتون نیستند باید برچسپ کلینر وسقاو وپنچر مین را به جبین شان بخورند.
هرچند پیشهء کلینری یا به اصطلاح انگلیسی (دریور اسیستانت) پیشهء تحقیر آمیز نبوده وحالا نیز بخش بزرگی ازمشکلات مسافران راه های زمینی را درافغانستان وپاکستان ودیگر کشورهای روبه انکشاف را همین کلینرهای شریف ونجیب مرفوع میسازند ولی جالب این است که چرا این پیشه را آقای غمخور بحیث یک طعنه وتوهین به بخشی ازمردم استعمال میکند؟
گیریم که همهء آن تظاهرکننده گان همه ازاتحادیهء صنفی کلینرها می بودند درین چه عیبی وجود دارد؟
مگر پیشهء کلینری بدتر ازمفتخوری وسوسیال خوری دریک کشور بیگانه است؟
کسیکه بخاطر مفتخوری وخیرات خوری به کشور سویدن پناه برده است وازهمین راه تامین معیشت میکند چه حقی دارد که بخشی ازمردم داخل کشوررا بدلیل داشتن یک پیشهء آزاد توهین کند؟ کسیکه از نخستین روز ورودش تا به امروز درآنکشور بنا به گفتهء یکی ازرفقای پرچمداربرای یکروز هم وظیفه اجرا نکرده ویک کرون سویدی را به خزانهء مالیات دولت سویدن نپرداخته است چگونه حاضرشده است که به یک پیشهء مسلکی انسانها آنهم درافغانستان کنونی توهین روا دارد؟
یکی ازرققای جناح پرچم ازقول حکمت الله حکمت میگوید که: زمانیکه حبیب الله غمخور به سویدن آمد درهر ملاقات رسمی اش با مشاوران دفتر کاریابی شهرداری مالمو، که بیشتر به کمک ورهنمایی زنده یاد محمد هاشم وطنوال صورت میگرفت دوچیز را بهانه میکرد:
یکی ندانستن زبان سویدی ودیگری نبود اجازه نامهء راننده گی . مشاوران ادارهء مذکور مجبورا ایشان را به کورسهای آموزش زبان سویدی معرفی کردند ولی مشکل راننده گی وی را سمونوال عبدالنبی الهام، فعلا قوماندان پولیس استان هلمند بخاطر حمیت پشتونوالی وخلقیگری، به شکل مجانی باوی کمک میکرد ولی بازهم پنج بار درامتحان راننده گی ناکام مانده است. همایون صاحبزی یکی دیگر ازآوازخوانان جوان که درآن وقتها پیشهء راننده گی در سرویس های شهری را بعهده داشت این موضوع تائید میکند که آقای غمخور بعدازآنهمه ناکامی درراننده گی موتر؛ آنقدر مایوس گردید که هرباریکه برای امتحان حاضر میگردید ، پاهایش ازترس می لرزید. بلاخره یک روز درامتحان برایش گفتم: غمخور صاحب! چرا اینقدر می ترسی؟ آیا یکبار یا چند بار ناکام ماندن به شکل متواتر باعث اخراج خودت ازسویدن که نمیشود؟ غمخورصاحب درحالیکه چشمانش اشکبار معلوم میشد درجواب گفته است: همایون جانه! اینقدر پول ازکجا کنم که هربار آنرا برای مصرف کرایهء موتر وممتحن مصرف نمایم؟ این ظالمها همانقدر پول کمکی سوسیال را بمن میدهند که تکافوی زنده گی شباروی ام میشود من مجبوراستم که ازمصارف شباروزی ام بکاهم و همه را در ین راه مصرف نمایم . ولی بعدازتلاشهای مذبوحانهء زیاد بالاخره اجازه نامهء راننده گی دریافت نمود ولی حالا بخاطر گریز ازکار ومشغولیت بهانهء دیگری را پیش کرد که باید زبان سویدی را درست بیاموزد.
اما بعداز گذشت چند روزی رفتن بطرف کورس آموزش زبان؛ دیگر رفتن و نشستن درکلاس درسی مانند خدمت مکلفیت عسکری رژیمهای افغانستان بالایش طاقت فرسا گردید یکروز در یک ملاقات عمومی معلوماتی در درون یکی ازکلاسهای درسی طی خطاب به یکی ازمشاوران ادارهء کاریابی به کمک ویاری یک مترجم پرسشهای را مطرح نمود که خلص آن گفتگو چنین است:
حبیب الله غمخور: ما بالاخره تاچی وقت مانند اطفال این کورسها را بخوانیم؟
مشاور ادارهء کاریابی: تا وقتیکه زبان سویدی را خوبتر فرا بگیرید وبتوانید با اجتماع بلد شوید.
حبیب الله غمخور: چرا به عوض این برای ما کار پیدا نمیکنید؟
مشاور ادارهء کاریابی: اگر دل تان کارکردن باشد همین اکنون نیز میتوانید کار پیدا کنید ازپاک کاری دفاتر وسرکها گرفته تا منازل شخصی ومراقبت کهن سالان همه بروی تان باز است.
ولی هرکدام آن لازم به آموزش زبان دارد؛ تا وقتیکه زبان را یاد نداشته باشید چگونه میتوانید با کارفرما یا مدیر ادارهء ساحهء کارتان تفاهم نمائید؟
حبیب الله غمخور: نخیر! ما پناهندهء سیاسی هستیم، تحصیلات اکادمیک داریم؛ دراتحاد شوروی وقت؛ تحصیل کردیم حالا چگونه به عوض اینکه دریکی از دفاتر رسمی کاررسمی داشته باشیم شما مارا به پاک کاری سرکها وصفایی منازل شخصی کهن سالان رهنمایی میکنید؟
مشاور ادارهء کاریابی: بلی! متاسف هستم آقای حبیب، شاید شما حق بجانب باشید ولی شما درسنین قرار دارید که باید کارکنید، میدانم که شما تحصیلات اکادمیک دارید، ولی ایکاش که تمام بازار کار در دست من می بود تا به افرادی مثل شما کارهای مناسبی را که شایستهء مقام اکادمیک شماست پیدا میکردم ؛ متاسفانه کارهای اکادمیک وپژوهشی مستلزم داشتن مدارک تحصیلی خیلی عالی وبلند است که باو جود داشتن آن مدارک تحصیلی بازهم شما باید به زبان سویدی تسلط داشته باشید؛ متاسفانه چنان کارهای دفتری بزرگ سیاسی ویا تحقیقی در دست خود سویدیهاست که بالاتر ازسطح دکتورا تحصیل نموده اند وتاکنون به اشخاص جدیدالورودی مثل شما که زبان سویدی را هم نمیدانید نیازی ندارند، خیلی متاسفم! من صرف وظیفه دارم که شما را درقسمت آموزش زبان سویدی وداخل شدن به بازار کار؛ یاری رسانم ، ازین بیشتر چیزی در حدود صلاحیتهای من وجود ندارد، نظام کاریابی ما طوری آماده شده است که باید هرکسی خودش به پای خویش بایستید وبه شکل دایمی محتاج کمکهای خیریه باقی نماند، برای خود کار کند وازحاصل کار خویش به خزانهء دولت وهمچنان خزانهء تقاعد خویش مالیات بپردازد، وشما آقای حبیب جان نیک میدانید که تمام سیستم اداری ودولتی ما بالای (مالیه دهنده گان) استوار است. این کمکهای خیریه ای که شما تاکنون دریافت میکنید؛ همه پول مالیه دهنده گان کشور ماست ، بناء کوشش کنید درقدم اول برای تان کار جستجو کنید ولو اینکه با سابقهء علمی وتحصیلی شما همخوانی نداشته باشد. ختم.
اما پرسش دیگری که مطرح میگردد این است که آقای حبیب الله غمخور که سابقهء خلقیگری دارند ومدعی اند با ادبیات چپ مارکسیستی سالها در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تحصیل کرده اند چرا ازچنین ادبیات منحط قبیلوی نظامهای فرتوت ظاهرشاهی ونادرشاهی استفاده میکنند؟
درپاسخ باید گفت که نگاه فاشیستان پشتون درقبال ملیتهای دیگر همیشه ودرکل یک نگاه تحقیر آمیز بوده است ودرین نگاه هیچ فرقی میان به اصطلاح روشنفکران چپی وراستی وملا وطالب دیوبندی یک فاشیست وجود ندارد، شاید این مبالغه نباشد اگربگویم که این دیدگاه درتار وپود هر فاشیست برتری طلب ،عجین شده است که باور کند: زنان هزاره برای کار درمنازل سرمایه داران پشتون ومردان شان بحیث جوالی ها دربازار و همچنان پنحشیریها زنان شان بحیث خدمتگاران خانه های سرمایه دار پشتون ومردان شان بحیث دریور و کلینر وسقاو کارنمایند وازبیکها نیز برای کار درمزارع وزمینهای غصب شدهء مناطق خودشان ویا قالین بافی از روز ازل خدمتگار وکارگر آفریده شده اند، افراد مربوط به سه گروه قومی نباید بیشترازین شغلهای پدری شان نباید درفکر گرفتن تاج وتخت باشند؛ زیرا آنها برای چنین کاری از روز ازل آفریده نشده اند، این قوم برگزیدهء خدا است که حق سروری وآقایی بالای دیگران دارد، دیگران باید کارکنند، زحمت بکشند، مالیه تحویل نمایند، درخدمت زیر بیرق بحیث سرباز حاضر باشند ولی قوم برگزیدهء خدا صرف وظیفه دارد که این سه ملیت دیگر را اداره وسرپرستی کند تا آنها بجان هم نیفتند وشیرازهء وحدت ملی برهم نخورد. درحالیکه چنین افکار قرون وسطایی اکنون دیگر به زباله دان تاریخ سپرده شده است؛ فرزندان هزاره وپنجشیری همانطوریکه پدرانشان درجوالی گری وسقاوی وپنچرمینی استعداد داشتند واز آبله کف دست خویش نان بدست آوردند امروز فرزندان همان سقاوها وجوالی ها و پنچرمین ها وکلینرها دربهترین دانشگاه های جهان تحصیل میکنند و بهتر ازهر خلقی گردپای مفتخور دیگر درآموزش زبانهای مختلف دنیا تسلط پیدا نموده و درشرایط امروز در ادارهء کشور نیز میخواهند حضورفزیکی خودشانرا تثبیت نمایند وبدون حضور این فرزندان ستمدیده هرگز نمیتوان افغانستان روی آرامش وثبات وامنیت را ببیند. ادامه دارد
پيامها
12 نوامبر 2012, 20:36, توسط ::
دیروز که اوغان های وطن فروش اسلحه ثقیل و خفیف نو وکهنه بدست گویا طلب جان را دوانیدند , این سگ صفتان اوغانی خاموش و حتا حرکت انان را شهامت و قهرمانی جلوه دادند و فکر عامه را از اسلحه داشتن و دی دی آر به سوی دگر سوق کردند, حال که اسماعیل خان حقایق را بزبان اورده اوغان را در سراسر جهان به اتن وا داشته .
این قوم بیغرت اوغان چیزی بنام وجدان ندارند !!!
13 نوامبر 2012, 06:34, توسط نادر
برای مردم ستمدیده افغانستان هیچ تفاوتی بین جنایتکاران خلق و پرچم وجود ندارد.
هردو قاتلین یک میلیون مردم بیگناه افغانستان،
هردو باعث آواره ساختن چهار میلیون انسانهای بی سرپناه افغانستان،
هردو دستپرورده و نوکران روس، و دشمنان مردم افغانستان،
هردو وطنفروشان و تهداب گذاران فاجعه ای که بالاتر از سی سال در وطن ما جریان دارد.
هرچند "رفقای" پرچمی خود را از جنایات "رفقای" خلقی شان مبرأ میدانند، اما آفتاب را نمیتوان با دو انگشت پنهان کرد. به قول مردم، سگ زرد برادر شغال است.
برای خوانندگان کابل پرس? بسیار جالب است که " رفقا " خودشان از لنجنزار خون و خیانت حزب وطنفروش خود مقاله بنویسند و جنایات خود را افشأ کنند.
در ضمن، در قسمت اول این مقاله که به رنگ آبی نوشته شده، چندین مرتبه فکر کردم، که بهمن دارد، در باره خودش چیزهای مینویسد. جالب است که تفاله های خلق و پرچم تا چه اندازه با همدیگر شباهت دارند.
بیشتر بنویس از لنجزار خون و خیانت!
13 نوامبر 2012, 07:24, توسط راستان
بهمن !
رفقای پرچم,امرصاحب مسعود وسترجنرال اسمعیل خان!!!!؟؟؟
این سه چهره برایت عزیز اند ؟
برایت دوست داشتنی اند؟
جالب است ,خیلی هم جالب!
وطن که دردشمنی وجنگ وکینه اینها سوخت ونابود شد ,چگونه توانهاراکنارهم ردیف کرده ای؟
این چهره های که تو باطنطنه وشوق عجیب ازانها نام برده ای یکی دعوای کمونیزم ودوی دیگرش دعوای جهادیزم داشتند,مگربه منطق کدام خراینهارا میتوان جمع نمود ودریک وترین قراردادشان؟
این سه موجود سیاه نام وسیه کاربه علاوه یکعده دیگری مسبب فاجعه جبران ناشدنی برای همه مردم افغانستان اند ,مگر توباید بی شرف ترین بی شرفها باشی که اینراندانی ویانخواهی که بدانی!
برومزدور درجه پنجم وششم استخبارات ایران گمشو که بو وتعفن ات همه جارانباشت.
13 نوامبر 2012, 07:36, توسط 0000000
جهاد ومجاهد دوکلمه ایکه معادل اند بافاجعه.
تامردمان سرزمین ما وسایرکشورهای مسلمان آیدیالوژی جهاد راازدامان شان نزدایند هیچگاهی درجرگه ملت های متمدن وبافرهنگ بخشی نخواهند داشت.یکهزاروچهارصدوچند سال است که دربخش ازکره خاکی ماجنایات بربرمنشانه وغیرانسانی بنام جهاد ادامه دارد.باآیدیالوژی وفرهنگ جهاد که خود زاینده مجاهد (جنگ پسند,جنگ طلب,جنگجو,جنگی صفت,جنگی نهاد)است باید مبارزه شود.فرهنگ جهاد انسان رابه یک درنده بیرحم ,بی عاطفه ,ویرانگر,بیگانه باارزشهای انسانی و......مبدل میسازد.جهادآدمهارامیکشاندبه : کشتن دیگرکیش,تخریب مکتب,سوزاندن کتاب,ویرانگری شهرها,سرکوب تاسرحدنابودی همه اشکال وتبارز تمدن ......
میتوان جهادرابه طاعون وبدترازطاعون مقایسه نمود
13 نوامبر 2012, 08:05, توسط 1111111
بهمن بچیم.
من نه خلقی ام ونه پرچمی ونه هم مجاهد مگر اینکه میبینم همیشه به هرمسله به ضد خلقی ها نوشته میکنی ودلت یخ نمیشه فکرمیکنم کدام خلقی خطرناک کون کرده تورا که هیچ فراموشت نمیشه.
13 نوامبر 2012, 08:45, توسط نادر
قرار اعتراف خود بهمن، پدرش را " رفقای خلقی" زندانی ساخته بودند، بعد " رفیق کارمل" او را از زندان رهأ ساخت.
از همان روز به بعد بهمن به پای "رفیق کارمل" سجده میکند و به تفاله پرچمی ها مبدل شده است.
اینکه چندین صد هزار انسان بیگناه به امر "رفیق کارمل" زیر خاک شدند، برای بهمن به مقایسه به آزادی پدرش هیچ اهمیت ندارد.
13 نوامبر 2012, 10:33, توسط پرویز "بهمن"
سلام به دوستان عزیزیکه لطف کرده اند پیام گذاشته اند!
متاسفانه بعضی از دوستان درگذاشتن نظرات شان عجله بخرچ داده اند؛ قبل ازآنکه می گذاشتند که سخن تمام میشد آنها موزه را ازپا کشیده اند ولی درینجا بصورت خلص ومختصر همین قدر درقدم نخست خدمت نادرجان باید عرض کنم که ازنظر یک قضاوتگر بیطرف وبا وجدان مسایل تاریخی افغانستان فرق میان خلقی ها وپرچمی ها اززمین تا آسمان است. بدین معنا هرکی قضایای تاریخ را بدور ازحب وبغض های شخصی به حلاجی بگیرد ودارای وجدان سالم انسانی باشد اولتر ازهمه باید خلقی ها را اززبان خود رهبران وپایه گذارانش مورد شناسایی قرار یدهد؛ نه از روی احساسات وهیجانات اعظم سیستانی گونه.
خلقی ها را شخص حفیظ الله امین به مقامات کریملین چنین معرفی کرده است: فرزندان پائین ترین لایه های جامعهء ومحروم ترین اقشار روستایی افغانستان که ازنظر قومی مربوط ملیت اکثریت افغانستان یعنی افغانها یا (پشتونها) می
باشند.
دوم ازنظر عملکرد تاریخی؛ خلقی ها درمجموع مانند خمرهای سرخ درکمبودیا متهم به جنایات ضد بشری می باشند؛ زیرا درفرمانهای هشتگانهء نابغهء شرق یکی هم دادن صلاحیتهای قانونی به تمام اعضای حزب خلق تاسطح منشی های سازمانهای اولیهء حزبی درسطح مکاتب درزمینهء گرفتاری؛ بستن وکشتن عناصر ضد انقلاب می باشد که هر منشی حزبی صلاحیت کشتن وبستن وبزندان انداختن هر مظنون را دارا بود. درزمان خلقی ها حتی متعلمانی که درصنوف هفت وهشت مکاتب درهمان زمان مشغول درس بودند؛ بصورت اتوماتیک بدون طی مراحل نورمال تعلیمی شهادت نامهء فراغت صنوف دوازه را حاصل وبجای آمرین غیر خلقی آنزمان مکاتبی که درآن قبلا مشغول درس وتعلیم بودند، درکرسیها ومقامات آمرین ومدیران لیسه ها جلوس فرمودند. روی همین علت است که هرخلقی را قاتل میگویند؛ خلقی های مانند آقای حبیب الله غمخور وحکمت الله حکمت که درآنزمان درپایتخت نبودند تاریخ مغشوش دارند؛ این ها درولایات جنوبی افغانستان درزمان حاکمیت تره کی متهم به جنایات ضد بشری می باشند.
تاریخ هرگز مسخ نمیشود. فرمان رهبری حزب به اعضای آنزمان خلق این بود که هرکی درتاریکی توطئه میکند باید درتاریکی نابود گردد.جهاد علیه اخوان الشیاطین ونوکران امپریالیزم!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟ هههههههه
بناء چنین حماقتها را تاریخ درقسمت جناح پرچم به ثبت نرسانده است. برعکس چنین میتوان گفت که پرچمی ها قربانی حماقتها و نادانی های رفقای ایدیالوژیک خویش گردیدند. ازهمان روز نخست کودتای ننگین ثور، تاریخ بما چنین میگوید که: یگانه شخصیکه درمیان رهبران کودتا مخالف کشتن سردار داوود بود ببرک کارمل بود.
آری! زنده یاد ببرک کارمل مخالف کشتن سردار داوود وخانواده اش بود، این خود میرساند که جناح پرچم ودر رأس آن زنده یاد ببرک کارمل از راه قتل وخون ریزی وکشتن وبستن نمیخواستند بقدرت برسند. بعبارت دیگر نمیخواستند که اولین سنگ تهداب یک تحول سیاسی وبنیادی درجامعه با خون گذاشته شود.
مسأله دیگر دربارهء جهاد است که دوست عزیز دیگر که به احتمال قوی آقای عزیز یاسین می باشد دربارهء جهاد ومجاهد درفشانی نموده اند..
خدمت آن سرور گرامی باید عرض شود که شما تاکنون معنای جهاد را نه از روی لفظ درک کرده اند ونه هم ازروی معنا . جهاد ومجاهد هرگز بمعنای شرارت وشریر وغیره نیست. جهاد ومجاهد در زبان عربی کوشش وتلاش ومبارزه را میگویند. مجاهد نیز معنای فارسی اش تلاشگر وپیکارگر را میدهد برخلاف ادعای شما که از اساس با این کلمه ابراز مخالفت نموده اید. اگر تنها جهاد در دین اسلام مایهء نفرت شما است میتوانم بپرسم که خود سوزی که حالا در (تبت) تحت کنترول چین با استفاده ازمفاهیم دینی هندوئیزم رواج پیدا کرده است وروز بروز درحال افزایش است وازطرف رهبرروحانی تبعیدی تبتی ها( دلایلاما) مورد تائید قرار گرفته است ازنظر شما چگونه میتواند تفسیر شود؟ همان دلایلامای که جایزهء نوبل را هم حایز شده است.
بهرترتیب؛ دوستان عزیز باید انتظار بکشند تا من تمام ادعاهایم را مبنی بر راسیست بودن، مالیخولیایی بودن وبازاری بودن آقای غمخور بصورت مستند واز قول خودش به اثبات برسانم آنگاه میتوانند با اسناد مرا نیز مورد دشنام ولعن ونفرین قرار بدهند؛ ولی آب را نادیده موزه را ازپا کشیدن قبل از وقت است
با احترام
پرویز بهمن
13 نوامبر 2012, 16:14, توسط 000000
بهمن !
من ازجهاد ومجاهد که کلمات (واژه )های منحوس عربی اند معنی لغوی نکرده ام ونخواسته ام وهم ارزش انرانداردکه روی ریشه لغوی ان مکث نمایم ,من این دوکلمه ناانسانی ایکه ممثل وسمبول ازفرهنگ بربریت ,ادم کشی نابودسازی ,ویرانگری وتوحش شده است راتعریف وتفسیرنموده ام که باروح ونفس این آیدیالوژی خون ومصیبت همخوان وهمنواست ورنه یک کودک صنف سوم مکتب هم معنی لغوی این کلمات سیاه عربی رامیداند.
ولی اینکه خودت دردفاع ازببرک روس پرست وجهادگران !!!روس دشمن یکسان قرارداری برای ادم های بادرک ومنطق وروشن قابل درک نیست واین خود نمونه کامل وتمامیست ازیک ره گم کرده ای مالیخولیایی !
واینکه حالا دردید تو چرخش به اصطلاح نو!!! رونموده آنهم به دستوررفقای پرچمی ات !!! و به گفته خود ت حالا میخواهی دردشنام نامه هات بنویسی : قبیله خوب وقبیله بد!!!!!
مبارکبادت به این عروج پرنبوغ ,که مایه شگفتیست این رشد وتعالی فکری بی مثال!!!!
راستش که نه تنها نوشته های پرازدشنام وعقده های عودنموده پراز کثافاتت ,بلکه خودت درذات خود سوژه خوبی میباشی براطنز ومزاح نویسی اگر فرصتی باشد کسی را!
13 نوامبر 2012, 17:20, توسط .
دوست عزیز!
اول جرات انتخاب یک نام را بالای تان تمرین کنید وبعد پرت وپلا بنویسد. من ندانستم که بخاطر نفرت ازدین اسلام گناه زبان عربی چه بود که ازقطار زبانهای انسانی خارج شدههههههههههههههههههههههههههههه
با احترام
پرویز بهمن
13 نوامبر 2012, 10:38, توسط حبیب قویاش
سلام عزیزان گرامی إ آقای پرویز بهمن نوشته ها ونقد خویش را به روی منطق و استلال استوار نموده و حقایق را اشکار نموده است. بنابه ادعای جناب پرویز حرف ها وسخنانش متوجه افراد وعناصر معین بوده وهرگز شامل کل شده نمیتواند وروی این منظور آقای پرویز تمامی اوغان ویا پشتون را طرف قرار نداده است.وقتیکه چنین باشد ،چرا روشنفکران فاقدسواد اوغان ها علیه پرویز جبهه تشکیل داده وجنگ را اعلام داشته اند؟ این به اصطلاح روشنفکران نیمچه مولا وکم سواد پشتون ها سر ازگریبان تاریخ جنایت شان برون آورده وجنایت های که از نسل خویشتن"حاکمان قبایل" صورت گرفته ،سخن سرزده وعیله جنایت های طالبانی که هرروز در گوشه وکنار کشورآفریده میشود ،نوشته ونقد نمیکنند.هرچند این عمل خاینانه وجنایت پیشه نسل دون قبیله را شاهکار تاریخ پنداشته ودر زیر سایه همچو شاهکاری های دون ومیمونی خویشتن را پنهان کرده ودارید که ،تاریخ را تحریف نماید.واما ،ما زنده ایم وتاریخ دروغ کشور را برملا ساخته و تاریخ دیگری خواهیم ساخت.
13 نوامبر 2012, 11:35, توسط نادر
با قطار کردن جنایات رهبران خلقی، لکه ننگ را از پیشانی " رفقای پرچمی" نمیتوان پاک کرد.
بین دو بد یک خوب وجود ندارد. هردو بد اند.
رهبران خلقی و پرچمی هرکدام فرزندان ناخلف روس بودند. به قول معروف، که انقلاب فرزندان خود را میخورد، کودتای هفت ثور نیز سر فرزندان خود را خورد، بخاطر قدرت طلبی و پیشدستی در خدمت روس ها. نه برای خدمت به مردم افغانستان!
بیشتر بنویس ازین لنجنزار خون و خیانت! زیرا از متن این نوع نوشته ها، مردم از جنایات پرچمی ها نیز (غیر مستقیم ) معلومات حاصل میکند. در وقت خواندن کفایت میکند، که پهلوی کلمه خلقی فقط کلمه ...../پرچمی را اصافه کرد. و بس!
13 نوامبر 2012, 14:36, توسط .
نادرجان!
قضاوتهای عوام پسند را درقاموس واژه های سیاسی قضاوتهای پوپولیستی میگویند که روی فاکتها وحقایق استوار نمی باشد وبه قول عوام بی خریطه فیر میکند.
من فرق میان پرچمی وخلقی را از روی حقایق تاریخی بصورت مختصر وخلص ذکر کردم ولی چنانچه گفته اند که متاسفانه جنابعالی بازهم بالای مرکب جهالت تان سوار تان می باشید. شاید پائین نشدن ازسر مرکب جهالت یکی از افتخارات شما باشد ولی درادبیات سیاسی عصر چنین روش را عقده های کینه توزانهء شترگونه تعریف میکنند که جناب عالی نیز با این کامنتهای احساساتی وغیر علمی تان آنرا تبارز میدهید. جالب است که درموارد دیگر غیرازپرچمیها همیشه برسر حقایق تاریخی بامن مجادله میکنید ولی زمانیکه مسألهء پرچمی وخلقی میشود هردوطرف را مساویانه قمچین میزنید.
با احترام پرویز بهمن
13 نوامبر 2012, 21:43, توسط بهزاد
اوغان که جیل کند خداوند هم همرایش بس نمی آید آنها خود را به دیوانه گی میزنند در جایکه نفع شان باشد هزارها دروغ میگویند و هزارها دروغ را قبول میکنند ولو بگویی شیر سیا است .
پیام گذاران سرتنبه اوغان از بی سوادی و جهالت شان است که بجای اعتراف به درنده گی درنده هایشان , با دشنام پرانی وتوهین , از آنها دفاع هم میکنند , به اساس پختون والی
14 نوامبر 2012, 07:44, توسط نادر
نظر من بر ضد رهبران جنگسالار وطنفروش، قومگرایان و تفاله های خلقی/ پرچمی همیشه قاتع و روشن بوده. و هرگز مانند بهمن گاهی زیر پکول کسی و گاهی زیر "پرچم " کسی پناه نبرده ام .
کسیکه مانند خود تان اوپورتونیست نبود و خودش را به نرخ بازار نفروخت، او را به سرتنبگی و جهالت محکوم میکنید.
با این سفسطه سرائی ها هرگز روی رهبران جنایتکار و وطنفروش تانرا سفید کرده نمیتوانید.
ختم مباحثه با بیماران روانی و فاشیستک های قومپرست.
14 نوامبر 2012, 17:20, توسط اشرف
این خلیقی و پر چمی های دو اتشه در افغانستان گلو پاره میکرد زنده باد لنین مرگ بر امریکاه و هم پیمانانش . امروز همه شان به خانه هم پیمانان امریکا ریخته و از خودرن نان سوسیال چنان چاغ و چله شده که ادم تعجب میکند . در افغانستان دو ملیون اوره و یک ملیون شهید را از دست این ها ما دادیم . امروز چشمان اینها جایکه خجیل باشد روشن تر است ...