رعایت کرامت انسانی؛ متضمن تحقق نظام انسان سالاری
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
قسمت سوم:
در نبشته های که تا کنون آمده، همه و همه به خاطر تبلیغ و ترویج احترام گذاشتن آگاهانه و مسؤلانه به پیش گاه کرامت والای انسانی بوده که مقصود محور تکامل انسانیت به هرم معنویت می باشد. وقتی که تا این حد به انسان ارج می گذاریم به این معناست که باورها و عملکردهای غیرانسانی در جامعه خودی و جهان مورد نقد انسان دوستانه و عاقلانه قرار گیرد تا منافع شخصی، سیاسی، سلیقوی، فردی وغیره باید، قربانی مصالح و منافع عامه انسانی در عالم بشریت گردند.
اما فراموش نباید نمود که اگر منافع همه انسان ها را عملآ به طور آگاهانه و خردمندانه مطمح نظر و عمل خویش قرار دهیم؛ آن گاه خواهی و نخواهی، منافع عادلانه و قانونی شخصی انسان نیز در چوکات منافع ملی و مصالح بشریت به طور دموکراتیک مطالعه و تحقق می یابند.
به این صورت است که از دام ها و اسارت های تنگ تک فردی، خانوادگی، طائفوی، قبیلوی، قومی، نژادی، مذهبی، دینی، حزبی، جغرافیوی، فرهنگی، وغیره خارج گردیده؛ آن گاه معتقد به اصل گوهر تکاملی، مدنی، قانونی و شایسته ای انسانی در جهت وحدت همه شمول انسانی های روی زمین به طرف تحقق نظام انسان سالاری عادلانه خواهیم شد.
هرچند که این باور یک «آرمانگرایی» بیش نیست؛ ولی با آن هم بیش از پیش باید تحقق صلح، قانونیت، عدالت، مصونیت، محبت، انسانی سازی سیاست، کثرتگرایی، طلوع فکری، آزادی، خردورزی، مدنیت پروری، همبستگی مذهبی، ترقی، وحدت سازی ملی، ملت سازی، دولت سازی، آگاهی دینی، غنای فرهنگی- سیاسی، توسعه اقتصادی، شگوفایی اجتماعی و سایر مسایل مهم مدنی و جهان شمول انسانی را با شدت تمام تبلیغ و ترویج نمود تا همه زیربناهای مادی، معنوی و اجتماعی به طرف تحقق باورها و نظام انسان سالاری رهنمون گردند.
گرچه، احترام به کرامت انسانی برای بشریت یک «آرمانگرایی» محض است؛ ولی یک عشق نیست به فرزندان حضرت آدم و حوا و «خلق الله» می باشد که باید با تمام سرمایه های مادی، اجتماعی و به خصوص با ثرؤت معنوی خویش در سدد تبلیغ و ترویج آن، بیش ترین مبارزه را در پیش گیریم تا در شرایط کنونی حد اقل وجدان خویش را راضی کرده باشیم.
در این کلام الهی در مورد مقام کرامت انسانی چنین آمده است:
«ولقد کرمنا بنی آدم»، اسراء/ 70» ما آدمی زادگان را گرامی داشتیم» (1)
انسان در نزد ذات اقدس الهی، «گرامی» تعریف گردیده که خدا یک مقام ارجناک را نسبت به انسان و انسانیت اعطا فرموده که «انسان سرتاج» سایر مخلوقات و موجودات در زمین خداست. وقتی که خداوند تا این مرحله به انسان عزت بخشیده و به او کرامت عنایت فرموده است؛ آیا وظیفه و مسؤلیت انسان ها در برابر خدا، پیغمبران، امامان، یک دیگر و... خلاصه همه انسان های روی زمین عقلانی و یا غیر عقلانی باشد؟
اگر منش و کنش انسان بر بنیاد بصیرت و علم، عقلانی باشد؛ آن گاه این دنیا را نیز برای انسان ها به بهشت تبدیل کرده و مقام انسانیت را به بالاترین قله معنویت خواهد رسانید. هرگاه انسان که به عالی ترین مقام تقوا، پارسایی، کرامت، ترقی و معنویت برسد، به یقین که شایستگی نمایندگی خدا را در زمین حاصل نموده و راه ورود به جنت برین برایش باز خواهد بود.
و اگر انسان بر اساس جهل، غیرعقلانی اندیشید و عمل کرد؛ آن وقت عملآ این جهان را نیز به دوزخ مبدل خواهد نمود. پس، وقتی این دنیا به دوزخ تبدیل گردد، مسلمآ که آخرت نیز به دوزخ برای جاهلان، ستمگران، خشونت گران، جنایات کاران و قاتلان بشرین تبدیل خواهد شد.
وقتی که تا این حد خداوند، انسان را به عنوان اشرف المخلوقات خلق نموده، به او عقل داده، به وی حق اختیار و آزادی عنایت فرموده، به انسان وعده ای وکالت خدا در زمین را داده و خلاصه اینکه، خداوند نعمات بیشماری دیگری را به انسان ها اعطا فرموده که نهایت فراوان اند.
آیا بر ما انسان ها واجب نیست که پیش از همه، دل های هم دیگری را با صمیمیت و خردورزی بدست آوریم، صلح و محبت را در میان خویش ترویج نماییم، امنیت یک دیگر را تضمین کنیم، حرمت انسانی را عملآ به نمایش بگذاریم، عقل را بر محور دانش رهنمای تداوم حیات عزتمندانه خودها بر گزینیم، عشق نسبت به انسان و انسانیت را در رأس همه امور زندگانی خودهای قرار دهیم تا خداوند از ما راضی گردد؟ آیا عزت گذاری انسان ها نسبت با هم دیگر، به مثابه تبلور حرمت، محبت و تداوم حیات آبرومندانه انسانی و تابان همه مردم و ملت های جهان نخواهد بود؟ با این پیمانه که خداوند نعمات خود را برای انسان ها تمام فرموده است؛ اگر با هر اندازۀ که نسبت به انسان ها و انسانیت در زمین خدمت نموده و حرمت بگذاریم، آیا هنوز هم در پیشگاه خالق و وجدان بشریت کم نخواهد بود؟
بازهم، در دین مبین اسلام به تحفظ کرامت انسانی این گونه امر مؤکد صورت گرفته است:
«ان اکرمکم عندالله اتقی کم» برای ما مسلمان ها دو درس و پیام دارد: درس کرامت و پیام تقوا و پرهیزگاری، زیرا بهترین انسان در نزد خداوند عزوجل، با تقوا ترین شان است.» (2)
کسی که به یک انسان حرمت گذاشت، بدین معنا که او صاحب تقوا نیز می باشد. زیرا؛ حرمت و تقوا از هم جدا نیستند و هردو متمم یک دیگر اند. انسان که تقوا را پیشه کند، یقینآ که تعلیم احترام به کرامت انسانی را سپری نموده و دارای این صفت نیک مدنی و عقلانی می باشد. از این رو، در آیه شریف بر درس کرامت و پیام تقوا برای کلیه انسان ها تأکید گردیده که یک فضیلت دیگری برای آدمیان (چه مسلمان و غیر مسلمان) می باشد.
امروز در کشورهای بزرگ صنعتی جهان که سطح دانش و فرهنگ هم خیلی ها بلند است؛ از جمله دیگرپذیری، رفاه اجتماعی، رعایت کرامت انسانی، همکاری، محبت ورزی، صلح، امنیت و ... انسان دوستی عملآ وجود دارند. شوربختانه که در کشورهای فقیر و به خصوص در افغانستان قبیلوی بناء بر انگیزها و عوامل متعدد مادی، اجتماعی و معنوی جامعه بوده که نه تنها «کوچک ترین شمه ای احترام نسبت به کرامت انسانی» وجود ندارد؛ بلکه تبعیضات فردی، قبیلوی، قومی، مذهبی، نژادی، زن ستیزی، تمدن کشی، ناشکیبایی، آدم ربایی، قاچاقبری، عملیات انتحصاری، فساد اداری، خویش خوری، قتل های زنجیری و هزاران جنایت دیگری در حق مردم بی دفاع صورت می گیرند و بازپرسی قانونی و تطبیق آن به صورت عملی هرگز وجود ندارد.
عقل؛ عامل خوبی و نیکی:
در این آیه های شریفه، تأکید بر اعمال نیکی در میان انسان ها صورت گرفته اند که خود بیانگر، رعایت کرامت انسانی، پارسایی و ترقی انسان در روی زمین می باشد.
«سوگند به آیه هایی که (پیامی) فرو فرستاده می شود، برای پخش خوبی ها و نیکی ها.»(المرسلات/1) (3)
در قرآنکریم به مشاهده رسیده که ذات اقدس الهی بر خیلی از مسایل محوری که برای انسان نهایت عاجل و عمده بود، سوگند فرموده است. در این زمینه نیز تبلیغ و پخش نیکی ها برای انسان ها تأکید شده است؛ ولی رهبری و مدیریت نیکی ها قبل از همه به دوش زمامداران، خردمندان، فرهنگیان، دانشمندان، روحانیون و متولیان سیاسی متعهد می باشند که خلق الله را از آن مستفید گردانند تا «فرهنگ پیام پخش خوبی ها» در متن جوامع بشری و من جمله در افغانستان قبیلوی نهادینه گردد.
آیا بدون تجهیز عقل بر بنیاد دانش، چه گونه «پخش پیام خوبی ها» برای انسان ها ممکن خواهد بود تا توجه به رعایت کرامت انسانی و عالم بشریت گردد؟ آیا عقل تکامل یافته مدنی، الهام آور پخش زیبایی ها، خوبی ها، آفرینش های صلح، عشق، مصونیت، سعادت و سایر این ها برای انسان ها نمی باشد؟
آنچه که خداوند پیام پخش نیکی ها را توسط پیغمبران برای انسان ها رسانیده؛ آیا پیام الهی در عمل پیاده گردیده و یا اینکه در تاریخ بشریت به جای تحقق نیکی ها؛ اغلبآ بدی ها، خشونت ها، ستم ها، زجر ها، قتل ها، ویرانگری ها، ترورها و کله منارهای زنجیری به وجود آمده اند؟
آیا هم اکنون در افغانستان، پخش پیام خوبی ها و نیکی ها واقعیت عینی دارند و یا اینکه عملآ: فساد اداری، عملیات تروریستی، قاچاقبری، غارت ملکیت دولتی، قتل های زنجیری، زن ستیزی، قومگرایی، قانون گریزی، حکومت داری انحصاری، قبیله گرایی، حلال کردن کارمندان محلی مؤسسات خارجی، زرع کوکنار، تولید مواد مخدر، حاکمیت روابط بر ضوابط، ترویج بیشتر خشونت، کشتارهای زنجیری زنان، تبلیغ وهابیزم، جداکردن گردن های روزنامه نگاران از تن های شان، ادامه فقر، اشاعه خرافات و هزاران زشتی ها، خیانت ها و جنایت ها در جامعه ما موجود نیستند؟
حتا مادامیکه انسان ها از توحش هم نجات یافتند و وارد مدنیت نیز شدند؛ بعدآ متآسفانه در بسا موارد اشخاص تعلیم یافته نیز از ابزار های مدنیت در راستای آبادی و تحقق عملی «نیکی ها» برای انسان ها یا عمل نکردند، یا اندک کار کردند و یا اینکه به صورت نمایشی عمل نمودند. در جهان کنونی، گراف نیکی ها در پائین نربان اجتماعی- سیاسی و اقتصادی- فرهنگی قرار دارد. از همه بدتر در ممالکت فقیر که زمامداران دیکتاتور و مزدوران استعمار حاکم اند، هیچ گونه عمل نیکو را برای مردمام مستحق خویش انجام ندادند و هنوز هم نمی دهند. عملآ این چنین مستبدین؛ استثمار، ظلم، قتل، فقر و انواع از بی سرنوشتی را نصیب مردمان فرودست و بینوایان جهان بشریت نموده و بازهم ادامه می دهند. پس بهتر است که بگویم، خانه های مظلومین در سراسر جهان و به خصوص در کشورهای فقیر و از آن هم خاص تر در افغانستان قبیلوی از همه بیشتر ویران تر می باشند، سرنوشت شان برباد تر و سران شان با چوبه های دار هستند.
آیا به صورت کلی در جهان به عوض «اعمال نیکی ها»، «بدی ها» در برابر خلق الله بی دفاع تحقق نیافته و تمام بشریت در کام اسارت یک مشت ناچیز افراد ستمگر و دستگاه های فرعونی شان نیستند؟
آیا اکنون در سازمان ملل متحد، پنج کشور حق ویتو را در انحصار مطلق خودها قرار نداده و مشترکآ، سایر کشورها و خلق های جهان را تحت استثمار، استحمار، استعمار، استبداد و دیگر جنایات قرار نمی دهند؟ آیا تصمیم گیری اصلی و انحصاری توسط پنج کشور قدرتمند در مقر سازمان ملل متحد در معضلات بین المللی؛ اصول و جوهر دموکراسی را عملآ پایمال نکرده اند؟ آیا عملآ تخطی از قانون توسط مفسدین اداری در کشور ما، بیانگر به مسخره گرفتن دین محمدی، دست آوردهای 12 سال آخر و مانع پیش زمینه های دموکراسی در افغانستان نیست؟
خداوند مهربان انسان ها را در میان شان، در جهت تحقق نیکی و پرهیزگاری این گونه تأکید می نماید:
«در راه نیکی و پرهیزگاری همدیگر را یاری و پشتیبانی نمایید.» (الائده /2) (4)
در این زمینه، مخاطب خداوند متعال، انسان ها می باشد که تا یک دیگر را در مسیر نیکی و پرهیزگاری کمک نمایند. بدین معنا که یک فرد باید بر مبنای دانش و عقل؛ کسی و کسانی دیگری را در راستای خوبی ها، تقوا، پرهیزگاری ها، سعادت، پیش رفت و سایر مسایل نیکو یاری رساند تا از یک طرف وجدان درونی شخص راحت گردد و از طرف دیگر، خداوند نیز راضی شود. پس، ارج گذاری به کرامت یک انسان و خدمت به یک کس از هر طریق که ممکن و عملی گردد، به معنای احترام و نیکی به سایر انسان های کره زمین می باشد که باید این شیوه و خصلت در مغز استخوان، خون و پوست ما انسان ها و خاصتآ در وجود همه مردم افغانستان در این شرایط حساس نهادینه گردد تا خود مردم ما به حل همه بحران های کشور خویش توفیق حاصل نمایند و هم چنان «شاه کلید» تحقق پیش زمینه های نظام مردم سالاری را عملآ در انحصار خویش قرار دهند.
خداوند تأکید فرموده که با خوبی ها و نیک های خویش؛ بدی ها و زشتی ها را خنثی نمایید. یا به عبارت دیگر با تحقق عدالت؛ بی عدالتی ها را بی اعتبار و تدریجآ از بین ببریم. و یا اینکه با شیوه و تحقق سیاست صلح؛ خشونت ها را به طرف زوال ببریم تا صلح در متن جامعه خودی و سایر جوامع بشری نهادینه گردد.
شاعر گوید:
خوب گفتن پیشه کن با هـر کسی
کاین برون آهنجد از دل بیخ کین
و یا انیکه:
به گفــتار خــوب و به کردار نیـک
چو شمعی شو اندر شبستان علم» (5 )
اگر گفتار خوب بر مبنای عقل و خرد بر اساس دانش مدنی در مغز و وجود انسان نهادینه نشود، کردارنیک هرگز بدست نخواهد آمد. برای اینکه، کردارنیک بدون عوامل منطقی، عقلی، علمی، مدنی و پسندیده تولد نمی گردد.
اگر دولتمردان کنونی ما از عقلانیت سیاسی بر پایه ای دانش استفاده ببرند و با خلوصیت تمام به ریسمان خدا چنگ بزنند، با یقین تمام بالای موانع، مشکلات و بحران های خانمان برانداز موجوده ای افغانستان فایق خواهند آمد و آن گاه مردم هم از حکام دولتی راضی شده و حمایت خواهند نمود.
اینجاست که به کارگیری عقل بر اساس علم از سوی زمامداران کشور ما، باعث هزاران خوبی های، زیبایی ها و نظایر این ها در آینده افغانستان خواهد گردید.
عقل؛ عامل بدی و زشتی:
هر گاه عقل تحت تأثیر جهل قرار گیرد و مبنای حرکت عقل را جهل و نافهمی تشکیل دهد؛ آن گاه عقل انسان نه تنها به بیراهه رفته و دشمن خود و سایر انسان ها می شود؛ بلکه از خدا و انسانیت نیز بیگانه می گردد. در این صورت عقل همیشه پیام آور هر گونه زشتی ها، خشونت ها، جنگ ها و کشتارهای دسته جمعی انسان ها خواهد گردید. زیرا که تاراندیشی، بیسوادی، جهل و امثالهم بر عقل انسان «سوار» می شود و مسیر حرکت انسان را به طرف خشونت، خصم، دشمنی، بی عزتی، نقض حقوق انسانی و کشتارهای زنجیری انسان ها از کانون خانواده گرفته تا سراسر جهان تشکیل می دهد.
ناگفته نماند که اگر یک انسان با سواد و با تعلیم هم زیر بار «هوای نفس» خویش قرار گرفت، بدین مفهوم که جهل را مسند مقام بر عقل و علم بوده و در این صورت، در پوشش تعلیم و دانش نیز کسی و اشخاصی دیگری نیز مورد بی عدالتی، خشونت، ظلم، قتل و هزاران جنایت دیگری واقع می گردند.
مثلآ من جمله: مفسدین اداری در مقامات دولتی افغانستان، نهادهای خصوصی وغیره نیز با سواد و حتا دارای تحصیلات عالی دینی، علمی، مدنی، حقوقی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، فلسفی و نظایر این ها می باشند؛ ولی با وجود آن هم، این ها بیشتر دست به جرم و جنایت نابخشیدنی در کشور ما بردند و هنوز هم می برنند.
وقتی که عقل زیر بار ستمگر با تعلیم، نادان و جهل رفت؛ آن وقت زبان هم منحرف گردیده و از جمله دروغ را نیز به نفع خودها پیشه می کند:
اگر جفع گردد زبان با دروغ
نیابد ز بخت سپهری فروغ
و یا اینکه:
سخـن گفـتن کـژ ز بیچارگیست
به بیچاره گان بر بباید گریست (6)
دروغ گویی، نتیجه انحراف عقل بوده که عقل انسان متأثر از هوا، هوس و جهل شده که در این صورت، عقل انسان هر گونه جرم و زشتی ها را در برابر انسان های بی دفاع مرتکب خواهد گردید.
هرگاه عقل انسان از سوی جهل «پالان و یا زین» گردد، آن وقت نه تنها زبان انسان با دروغگویی به ضرر خودش و سایر انسان ها تمام خواهد گردید؛ بلکه عقل انسان که متأثیر از نادانی و جهالت گردیده، باعث هزاران گفتار بد، پندار بد و کردار بد در بین خانواده، اجتماع، قریه، ولسوالی، ولایت و... کشورش نیز خواهد شد. در این صورت است که عقل منحرف شد و عقل که در اسارت نافهمی، بیسوادی، تاریکی و جهل قرار داشته، نتایج آن تنها بدی ها و زشتی معمولی نیستد؛ بلکه هزاران فاجعه را در برابر انسان و انسانیت در پی خواهد داشت. مضاف برآن، اگر عقل و حتا علم در انحصار مستبدین با سواد، استثمارگران، طبقات ظالم حاکمه و سایر نفس پرستان قرار گرفتند؛ آن گاه جامعه خودی و جوامع بشر به چنگ هزاران مصیبت و فاجعه خواهند افتاد.
نیکویی عقل در بی آزاری:
هرگاه عقل به زیور دانش مزین و مسلح گردید، آن گاه نیکویی عقل در عمل ثابت می شود. یعنی، عقل انسان با علم و دانش در میسر نیکویی در خدمت آگاهانه انسان ها قرار می گیرد.
فردوسی، انسان را به عدالت و بی آزاری این گونه دعوت می کند که این هم یکی از خصلت نیکی عقل برای انسان و انسانیت می باشد:
که گیتی نماند و نماند به کس
بی آزاری و داد جویـید و بس
جهـان یادگـار است ما رفتنی
به مردم نماند به جز مردمی» (7 )
مطلب تنها در این نیست که یک انسان در برابر انسان و کسانی دیگری از بی آزاری و دادگری کار گیرد تا آن ها راضی گردند؛ بلکه اصلآ این است که انسان بر پایه عقل، علم، تدبیر لازم و نظایر این ها؛ نیکی ها، خدمت گذاری ها، شادمانی ها، صلح نگری ها، محبت ها، عدالت طلبی ها، تمدن پروری ها و سایر اعمال شایسته و پسندیده ای انسانی، مدنی، عقلانی، علمی وغیره را برای آیندگان به میراث بگذارند که یکی از بهترین تحفه های بشری برای نسل های آینده خواهد بود.
فردوسی بزگوار نه تنها هر فرد از جامعه را به بی آزاری انسان ها توصیه نموده؛ بلکه به بی آزاری موری نیز اندرز می دهد:
پسنـــــــدی و همداســـــتـــــانی کنـــــی
که جـــــان داری و جــــــان ستانی کنی
میــــــازار مــــوری که دانه کــش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
سیـــاه انــــدرون باشــــد و سنــــــگدل
که خواهد که موری شود تنـــــــگدل» (8 )
در جوامع و کشورهای بزرگ صنعتی جهان، احزاب به نام «سبزها» وجود دارند که طرفدار حفظ لازم طبیعت و محیط زیست در جهان می باشند تا در جوار آن، انسان ها نیز صحتمند و خوش حال زندگی نمایند. این احزاب به صورت قانونی از جمله از حقوق حیوانان، پرندگان و سایر نیروهای طبیعت نیز دفاع می کنند. مثلآ: شکار حیوانات و پرندگان، قانونآ و عملآ منع می باشد. داکتران ویترینیر به غرض تداوی حیوانات و پرندگان عملآ فعال هستند. دانشمندان به خاطر حفظ محیط زیست سالم در خدمت جوامع شان فعالیت می کنند. هم چنان به خاطر بتهرشدن محیط زیست انسان ها، قطع درختان کاملآ ممنوع است. خلاصه اینکه، به سبب حفظ و پاکی طبیعت، تلاش زیادی را به خرچ می دهند. آیا بازهم دفاع از حقوق حیوانات، پرندگان و حفظ لازم طبیعت؛ به خاطر ارج گذاری به حیات انسان ها، کرامت والای انسانی و انسانیت نمی باشد؟
و یا اینکه:
نیکی با زیر دستان، یکی از خصایل انسان با هوش، پرهیزگار، مدنیت خواه، مسؤل، متعهد، دانشمند و خردمند بوده که فردوسی، انسان بالادست و یا فرمان روایان را این چنین به نیکویی عقل و خرد سازنده در مورد زیر دستان و متضعفین جامعه توصیه می نماید:
چو خواهی که آزاد باشی ز رنج
بی آزار و آگــنده بیرنج و گنــج
بی آزاری زیر دستـــان گزیــــن
که یابی ز هرکس به داد آفرین» (9)
اگر فرمان روایان جهان و به خصوص زمامداران کشور ما، از طریق تطبیق قوانین نافذه ای کشور، عدالت را در متن جامعه ترویج و عملی سازند. و هم چنان دست آزاردهندگان، ناقضین حقوق بشر، اختطاف گران، قاچاقبران، تولیدکنندگان مواد مخدر، قانون گریزان، دزدان مسلح، مفسدین ادارای و سایر جنایت کاران را به طور قانونی و عملی از گریبان مردم بی دفاع افغانستان نجات دهند؛ آیا مردم از دولت خوشنود نخواهند گردید و با جان و دل از حکام کنونی کشور ما حمایت نخواهند نمود؟
خنثی ساختن بدی با ارائه نیکی عاقلانه:
اگر فرضآ، بدی با بدی پاسخ گفته شود؛ بازهم بدی ها از هر دو طرف افزایش می یابد که یک جانب را یا ناتوان و یا از بین می برد و جانب دومی را نیز ضعیف می کند. علاوه برآن، فقط ترویج خشونت، دشمنی، انتقام گیری بوده و بالاخیره منجر به کشتن یکی از جوانب خواهد گردید. در این صورت، انتقام گیری و دشمنی به بازندگان، اقارب، افراد قبیله و قوم نیز انتقال یافته و ادامه پیدا می کند. شوربختانه که این امر، در جامعه قبیلوی ما عملآ با شدت تمام وجود دارد.
این جاه مسأله بر اصل گذشت عاقلانه در مورد عمل زشت یک انسان در برابر انسان ها، حیوانات و پرندگان می باشد که بدی ها با تقدیم خوبی ها، باطل و تا بالاخیره نابود گردند. در این آیۀ شریف توجه نماییم:
«بد را با نیک و نامطلوب را بهترین پاسخ بگو.» (المومنون/ 96) ( 10)
گویند که حضرت عیسی (ع) فرموده است که اگر یک فرد سیلی را به روی تان بزند، بعد طرف دیگری روی خویش را برایش بگردانید تا به این طرف روی تان نیز سیلی را وارد کند. آیا به این ترتیب، حضرت عیسی علیه السلام خشونت و ظلم را ترویج نموده و آن را به رسمیت شناخته است؟ نه. نه و قطعآ نی.
این پیغمبر خدا، صلح را در عوض خشونت، محبت را در برابر دشمنی، نیکی را در مقابل بدی، عقلانیت را علیه جاهلیت و نظایر این ها را برای آبادی حیات شرافتمندانه مادی، اجتماعی و معنوی انسان های روی زمین به میراث گذاشته است. یعنی، پاسخ بدی را با نیکی آگاهانه، مدنی و شعور انسانی ارائه داشته تا صلح، عشق، هم زیستی مسالمت آمیز، دیگرپذیری و خردورزی در جوامع بشری ایجاد و نهادینه گردد.
تاریخ شهادت می دهد که اغلبآ انسان های ناشکیبا در مقابل «بدی » تحمل و صبر نکرده؛ بلکه در مقابل یک بدی، دوچند، سه چند و حتا بیشتر از آن را انجام داده اند. یعنی، بدی را با بدی بیشتر، خشونت را با خشونت زیادتر، دشمنی را با دشمنی فراوان تر، جنگ را با جنگ شدید تر و قتل را با قتل های دیگری علیه جانب مقابل انجام داده اند که این امر خلاف انسانیت، ادیان الهی، عقلانیت، مدنیت و رسالت نظام انسان سالاری می باشد.
آیا پاسخ زشتی با نیکویی به معنای حرمت گذاری به کرامت انسانی و تکامل محتوای انسانیت به طرف هرم جمال و کمال نیست؟ آیا جواب بدی با خوبی عقلانی، بیانگر رعایت دستورات الهی نیست؟ آیا جواب بدی ها به معنای ترویج صلح و محبت در میان آدمیان نمی باشد؟ آیا پاسخ بدی ها با زیبایی ها و نیکی های آگاهانه؛ ممثل تکامل کرامت والای انسان و انسانیت به عالی ترین معراج معنونیت در خدمت انسان ها نخواهد بود؟
با این کلام نغز فردوسی عطف توجه نماییم:
به هــر کــار در پیـــشه کــــن راستی
چــو خواهــی کــه نگزایدت کاســـتی
سخن هر چه پرسند همه راست گوی
به کــژی مکـن رای و چــاره مجوی
***
ز پــیر جهـــاندیــده بشـنو سخـــــن
چــو کـــژ آورد رای فرمــان مــکن
چــو گفتــار تلـــخ است بــا راستی
ببــــندد بــــه تلخـــی در کاســــتی
***
به گیتی به از راستی پیشـه نیست
ز کـــژی بـــتر هیـچ اندیشه نیست
بــه کـــژی تـــرا راه تــــاریکــــتر
ســـوی راستـــی راه بــــاریکــتر» (11)
در جامعه عملآ به اثبات رسیده که از جمله کج و راست، دروغگو و راستگو، خیانت و صداقت و نظایر این ها در نقطه مقابل هم دیگر قرار دارد. هرگاه یک انسان کج روی کند، دروغ بگوید، خیانت کند، دزدی کند، روشوه ستانی کند، ظلم کند و نظیر این چنین اعمل بد و ناانسانی را انجام دهد؛ به این معنا که او در زیر بار «نفس پلید» خود رفته و عقل وی در انحصار جهالت و نادانی می باشد. برعکس؛ کسی که راست گفتار، راست پندار و راست کردار باشد، به این مفهوم است که عقل انسان بر بنیاد دانش بر نادانی و جهل مسلط گردیده و من جمله الهام دهنده صداقت، سعادت، محبت، درایت سالم انسانی، خردورزی، راستی و نظایر این ها برای بشریت می باشد.
حال پرسش این است که اگر صداقت و راستی عملآ در محور سیاست ها و عملکردهای دولتمردان جمهوری اسلامی افغانستان موجود می بود؛ آیا از جمله تا این حد، تمام ارگان های دولتی و خصوصی را فساد اداری فرسایشگر فرامی گرفت و این چنین قانون به مسخره گرفته می شد؟ اگر صداقت قانونی و راستی پیغمبر گونه در محور اذهان و اعمال زمامداران امور افغانستان نهادینه می بودند، آیا چطور ممکن می بود که تروریستان را «برادر» خطاب کنند و آنان را با عمکردهای ضد انسانی و اسلامی شان بدون سپری نمودن جرم از زندان های کشور با انواع گوناگون نیز آزاد سازند؟
و یا با این کلام :
راستــی موجــب رضــای خــداست
کسی ندیدم که گم شد از راه راست
در کشورهای عقب مانده و خودکامه به خصوص در ممالک اسلامی و از آن هم خاص تر در افغانستان قبیلوی؛ صاحبان زور و زر بر «عقول و تفکر مردم مستضعف» با نحوی از انحاء حکومت کرده و مانع رشد ظرفیت های مغزی، فکری، اجتماعی، عقلی، شخصیتی و معنویت توده ها در جهت بالندگی های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه گردیده اند.
مضاف برآن، قوانین در سرزمین های غیردموکراتیک، مظهر اراده و خواست های فرعونی خودکامگان و حاکمیت های ظالم در جهان بوده و از هر گونه زشتی ها، بی احترامی ها، خشونت ها، بیدادگری ها و سایر اعمال ضد انسانی در برابر مردمان مستضعف و فرودست کار می گیرند و ظلم های گوناگون را ادامه می دهند.
از یک طرف متولیان سیاسی حکومت های مستبد اسلامی و به خصوص نظامی استبدادی کشور ما به خاطر تحقق اغراض شخصی، سیاسی و تحفظ قدرت منحوس خودها در قبای دین، دانش و مدنیت، مردم را تحمیق کرده و هم چنان از فراگیری علم، معرفت، فرهنگ و معنویت محروم نموده اند. و از طرف دیگری، با ماهیئت فرعونی خودها کاخ های استبداد را آباد کردند که به این صورت از عقل در جهت تخریب کرامت انسانی و به ضرر مردمان ستمکش حتا تا کنون کار می گیرند. وقت که پشتوانه عقل زمامدار را انحصار حاکمیت، غارت، تظلم، سرمایه، توپ، طیاره، اتم، خصم، خشونت و جنگ تشکیل دهد با هرگونه جنایت تباه کننده متوسل می گردند.
حتا گاه و بیگاه، در کشورهای دموکراتیک جهان نیز، سرمایه داران و سایر صاحبان قدرت از قوانین و اصول دموکراسی استفاده سوء به نفع طبقاتی، سیاسی، گروهی، ملی، شخصی وغیره خودها کرده و می کنند که متأسفانه این گونه جرم و جنایت نیز عادی گردیده اند. در این صورت، این چنین سرمایه داران و سایر هم قطاران شان هم به بحران تعقل و تفکر به ضرر انسان ها گرفتار می باشند.
کشور ما نه تنها در گذشته ها به «بحران تعقل و تفکر» مواجه بوده؛ بلکه حلقات گوناگون زمامداران کنونی در رأس آن آقای حامد کرزی در دولت جمهوری اسلامی افغانستان نیز از تعقل و تفکر لازم مدنی و قانونی در خدمت رعایت کرامت انسانی، حل بحران و تأمین حقوق حقه ای مردم ما استفاده نبرده و هنوز هم نمی کنند. از این جهت است که این ها از جمله به بحران تعقل و تفکر علمی هم مبتلا می باشند. وقتی که خداوند می فرماید که «شما بهترین امتی هستید که به سود انسان ها آفریده شده اید.»؛ چرا زمامداران کنونی ما مطابق فرمایش و دستورات خداوندی از تعقل علمی و تفکر اسلامی- مدنی در خدمت رعایت کرامت انسانی و تحقق عادلانه حقوق تمام اقوام افغانستان هنوزهم استفاده نمی نمایند؟
خلاصه، در این صورت مستکبرین و حتا مستضعفین که در هر گوشه و کنار جهان هستند که اگر از عقول و تفکرات خودها در خدمت رعایت کرامت انسانی و انسانیت کار نگرفته که یقینآ از طرف خداوند به عذاب گرفتار خواهد شد.
خداوند متعال می فرماید:
«خدا عذاب را نصیب کسانی می سازد که تعقل و تفکر نمی ورزند.» (یونس/100) (12)
ستمگری که از ریزش خون مظلوم دریغ نمی کند؛ آیا قبل از همه در این دنیا هم به عذاب مبتلا نخواهد شد؟ آیا مفسدین اداری کنونی دولت جمهوری اسلامی افغانستان، بالاخیره روزی به دادگاه مردمی کشانده نخواهند شد؟ کسانیکه عامل هرگونه جرم و جنایت در افغانستان هستند؛ آیا در پیش گاه خدا، بشریت، قانون و مردم ما محکوم نیستند؟
فردوسی بزرگوار نتیجه به کارگیری عقل را در مورد نیک و بد این چنین به مقایسه گرفته است:
چـــــو نیــــکی کنـــــی نیـــکی آیــد برت
بــــدی را بــــدی باشــــد انـــدر خـــورت
اگر از عقل به طورعالمانه استفاده شود، صدها نیکی و محصولات مثبت دیگری را برای تحقق سعادت انسان به زایش خواهند گرفت. و اگر یک انسان از عقل بهره ناسالم گیرد، آنگاه این دنیا و حتا آخرت اش نیز تاریک و دوزخی خواهد بود. پس، کاربرد درست عقل مبتنی بر دانش در امر تعیین سرنوشت انسان به خصوص در پروسه حیات روزمره یک اصل سازنده دیگری «مدنی» می باشد که تجارب روزگار نیز بدان گواهی می دهند. هرگاه که اگر جهل بر عقل انسان غالب گردد؛ آن گاه رهبری و مدیریت عقل به دوش جهل بوده که انسان و حتا جهان را نیز به تباهی خواهد کشانید.
حضرت امیر خسرو در مورد به کارگیر نادرست عقل در اجتماع چنین گوید:
آنــــــکه کـــــردار بـــــد روا بـــیند
خـــود ز کـــردار خــود جفــا بـــیند
ویا با این ضرب المثل عامیانه که گوید:
«بد کردی، بد دیدی.»
و یا اینکه:
«بد خوردی، بد مردی.»
حکیم ناصر خسرو بلخی قبادیانی در مورد چنین سروده است:
چـون تيغ بـدست آري، مردم نتـوان كشـت
نـزديك خداونــــد، بــدي نيسـت فـــرامُشت
ايـــن تيـــغ نه از بهر ستمكـاري كـردنــــد
انگور نه از بهر نبيد است بـه چــــرخُشت
عيسـي به رهـي ديــد يكي كشــــته فتــــاده
حيران شد و بگرفت به دندان، سر انگشت
گفتـا كه كـرا كشتي؟ تا كشـــته شــدي زار؟
تــا باز كه او را بكـــشد، آنكــه تـــرا كشـت
انگشت مــكن رنجــه به در كوفتــن كــــس
تـا كس نكند رنجه به در كــوفتنت مّشـتــت
دقیقآ که انسان، نتیجه کارکرد خویش را حتمآ بدست می آورد. اگر دهقانی گندم بکارد، محصول آن بازهم گندم است، نه غله ای دیگری. اگر پالیزبانی، تخم خربوزه را به زمین بکارد، محصولش باز فقط خربوزه خواهد بود، نه محصول دیگری.
فردوسی این توصیه آموزنده و ماندگار را بر بنیاد عقل و دانش به انسان ها نموده است:
« نباشـــد همی نیـک و بـــد پایـــدار
همان به که نیک بود یادگار» (13)
با این سروده شیخ سعدی:
« بــدی گرچــه کـردن تــوان بــا کسی
چـو نیکی کـنی بهـتر آید بسـی» (14)
بازهم با این کلام نغز شیخ سعدی در مورد به کارگیری مثبت عقل و دانش برای انسان ها می باشد:
«تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز» (15)
و یا در این کلام محصول به کارگیری عقل و بصیرت چنین است:
« امروز نیک اندیشی، فردا نیک فرجامی.»
مسلمآ که اگر عقل با زیور علم آراسته گردد، آن وقت انسان صاحب اندیشه سازنده در خدمت خود و بشریت نیز می گردد. اگر یک انسان شایسته، خوب اندیشه و فکر مدنی کند؛ بالاخیره نتیجه آن نیز به نفع خودش و دیگران خواهد انجامید.
نیکی با به کاربرد سالم عقل با زیربنای دانش حاصل می گردد و اینک از قول حافظ که در مورد نیکی چنین سروده است:
آسایـــش گیتی تفسیر ایــن دو حرف اســـت
بـــا دوستان مـــروت بــا دشمــنان مـــــدارا
ده روز مهر گردون افسانه است و افـــسون
نیکی بجای یاران فرصـت شمار یارا» (16)
کسانیکه با نیکویی عقل و دانش در خدمت بشریت قرار گیرند، با یقین که راه سعادت این دنیا را تا آخرت هموار خواهند نمود و آن گاه خدا و وجدان بشریت هم از چنین اشخاص راضی خواهند بود.
آیا نیک اندیشی بدون به کاربرد سالم عقل و بصیرت میسر خواهد شد؟ آیا عقل تکامل یافته، انسان را بالای نفسش مسلط نمی گرداند؟ آیا عقل آبدیده با دانش و غنای فرهنگی؛ دریچه کمال و جمال معنویت را برای انسان باز نمی کند؟ آیا بد اندیشی، محصول به کارگیری نادرست عقل در جامعه نیست؟ آیا بی سوادی و جهل، انسان را زیر بار نفس پلید نمی برد؟
از آغاز تا کنون گفته آمده ایم که عقل بر بنیاد دانش؛ جلایش، پویش و شگوفایی حاصل می کند که در این صورت یکی از محصولات عقل تکامل یافته، همین عرضه کردن «محبت» در میان انسان ها و جوامع بشری می باشد. محبت، دیگرپذیری های مختلف عالمانه و خردمندانه را در قبال دارد. محبت، دل ها را آگنده از «عشق ناب» نسبت انسان و انسانیت می نماید. محبت، خشونت را ها باطل و بالاخره نابود خواهد نمود. خلاصه اینکه، محبت بر مبنای علم، هزاران میوه را برای انسان های روی زمین عرضه می کند.
مولانا جلال الدین محمد بلخی کلام نغز خویش را زیر عنوان «محبت» این گونه توصیه و تأکید می کند:
از محبــت تلـخ ها شيرين شـــــود
از محـــبت مسّ ها زرّين شــــــود
از محــبت دردها صــافي شــــــود
وز محــبت دردها شــافي شــــــود
از محــبت خــارها گل مي شـــــود
وز محبت، سركه ها مُل مي شــود
از محبت، سجن. گلشن مي شـــود
بي محبت، روضه، گلخن مي شـود
از محبــت، نار، نوري مي شـــــود
وز محبـــت ديو حوري مي شــــود
از محبت، سنگ، روغن مي شــود
بي محبـــت، موم، آهن مي شــــود
از محبــت، حزن، شادي مي شــود
وز محبــت، غول، هادي مي شــود
از محبـت، نيش، نوشي مـي شـــود
وز محبـت، شير موشي مـي شـــود
از محــبت، سقم، صحّت مـي شــود
وز محبـت، قهر، رحمت مـي شــود
از محبــت، مرده زنده مـي شـــــود
وز محـــبت، شاه بنده مـي شـــــود
ايــن محــبت هم نتيجه دانش اسـت
كي گزافــه بر چنين تختي نشست» (17)
پس با آنچه که تا این مرحله به خوانش گرفیم، باید همه و همه به انسان و انسانیت حرمت عاقلانه، آگاهانه و عملی را بگذاریم تا از این ناحیه در برابر خالق و حد اقل در مقابل وجدان انسانی خودها محکوم نباشیم.
Ghulam Sakhi Oruzgani
تاریخ: شنبه 20 عقرب 1391 خورشيدی برابر با 10 نومبر 2012 ميلادی
منابع:
(1) - ص 49 «آشیانه محبت»/ تألیف: عبدالحمید محمدی- معصومه حسنی/ تاریخ چاپ: اول/ زمستان 1389 / ناشر: انتشارات وحدت بخش.
(2) - ص 111 «آشنایی با کمیسیون شکایات انتخاباتی افغانستان» (طرزالعمل ها و سندها) / تهیه کننده: آمریت آگاهی عامه ی کمیسیون شکایات انتخاباتی افغانستان/ چاپ اول: خزان 1389/ کابل- افغانستان
(3) – ص 365 «ایمان و آزادی ( تیوری آیدیال و واقعیت در شریعت)» مؤلف: دای فولادی/ چاپ اول: بهار 1382
(4) – ص 365 «ایمان و آزادی ( تیوری آیدیال و واقعیت در شریعت)» مؤلف: دای فولادی/ چاپ اول: بهار 1382
(5 ) – ص 156 (سپاس «کرامت انسانی» در فرهنگ کهن ما) ناشر: مرکز تعاون افغانستان (متا) / تاریخ: میزان 1378 ش، اکتوبر 1999 میلادی.
(6 ) – 86 (سپاس «کرامت انسانی» در فرهنگ کهن ما) ناشر: مرکز تعاون افغانستان (متا) / تاریخ: میزان 1378 ش، اکتوبر 1999 میلادی.
(7 ) – 85 (سپاس «کرامت انسانی» در فرهنگ کهن ما) ناشر: مرکز تعاون افغانستان (متا) / تاریخ: میزان 1378 ش، اکتوبر 1999 میلادی.
(8 ) – ص 85 و 86 (سپاس «کرامت انسانی» در فرهنگ کهن ما) ناشر: مرکز تعاون افغانستان (متا) / تاریخ: میزان 1378 ش، اکتوبر 1999 میلادی.
(9) – ص 97 (سپاس «کرامت انسانی» در فرهنگ کهن ما) ناشر: مرکز تعاون افغانستان (متا) / تاریخ: میزان 1378 ش، اکتوبر 1999 میلادی.
( 10) – ص 365 «ایمان و آزادی(تیوری آیدیال و واقعیت در شریعت)» / مؤلف: دای فولادی/ چاپ اول: بهار 1382
(11)- ص 88 (سپاس «کرامت انسانی» در فرهنگ کهن ما) ناشر: مرکز تعاون افغانستان (متا) / تاریخ: میزان 1378 ش، اکتوبر 1999 میلادی.
(12) – ص 27 «ایمان و آزادی(تیوری آیدیال و واقعیت در شریعت)» / مؤلف: دای فولادی/ چاپ اول: بهار 1382
(13)- ص ۵۰۳ «امثال و حکم مردم هزاره»/ گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: 1380 / تهران
(14)- ص 503 «امثال و حکم مردم هزاره»/ گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: 1380 / تهران
(15)- ص ۵۰۴ «امثال و حکم مردم هزاره»/ گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: 1380 / تهران
(16)- «حافظ غزل پرداز شورانگیزعشق وزندگی»/ نویسنده: حسین ورسی/ سایت آریایی
(17) – سایت آریایی
پيامها
12 نوامبر 2012, 08:36, توسط نادر
آقای محترم غلام سخی ارزگانی،
طوریکه در مقاله گذشته تان چندی قبل دید، حالا نیز مردم افغانستان و خوانندگان کابل پرس? که جزء این مردم اند، چیزی در باره کرامت و حرمت انسانی برای گفتن ندارند. زیرا این ارزش ها متأسفانه سالهاست که از خاک افغانستان رخت بسته و مردم با این ارزش ها دیگر آشنائی ندارند.