صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > فرهنگ سرقت نتیجه فرهنگ معافیت

فرهنگ سرقت نتیجه فرهنگ معافیت

سرقت دو مطلب تحقیقی نگارنده ازجانب شخص گمنامی به نام " یوسفپور"
حکيم نعيم | Hakeem Naim
شنبه 22 مارچ 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

در کشور تاراج شده ما اففانستان همه چیز مباع است. سالهاست که تنی چند از مفسد ترین، جانی ترین، و پلید ترین موجودات موفقانه جامعه ما را گروگان گرفته و در ک انسانها از یک زنده گی موفق و ایدال را به درجه خیانت، زور گویی، دروغ، فریب، دزدی، بیشرمی، عوام فریبی شان در اجتماع مرتبط ساخته اند. پذیرش، قبول و میل به هر عملکرد منفی آهسته آهسته جز فرهنگ مان میشود. اگر در جوامع دیگر درک انسانها از موفقیت، پر کار بودن، فعال بودن، صادق بودن، و فرهیخته بودن باشد، در کشور ما دزد بودن، قاتل بودن، دروغ گفتن، خائین بودن، بی شرم بودن پله های است که انسانها را به موفقیت میرساند. سکولار ترین ما برای اینکه جاه و مقامی یابد، با بی شرمی در هر فرصت از تعداد جای نماز هایش یاد میکند، و طفل دوازده ساله ما هم میداند که" بدون دروغ گفتن در این ملک کاری نمیشود."


در
کشور تاراج شده ما اففانستان همه چیز مباع است. سالهاست که تنی چند از مفسد ترین،
جانی ترین، و پلید ترین موجودات موفقانه جامعه ما را گروگان گرفته و در ک
انسانها از یک زنده گی موفق و ایدال را به درجه خیانت، زور گویی، دروغ، فریب،
دزدی، بیشرمی، عوام فریبی شان در اجتماع مرتبط ساخته اند. پذیرش، قبول و میل به
هر عملکرد منفی آهسته آهسته جز فرهنگ مان میشود. اگر در جوامع دیگر درک انسانها
از موفقیت، پر کار بودن، فعال بودن، صادق بودن، و فرهیخته بودن باشد، در کشور ما
دزد بودن، قاتل بودن، دروغ گفتن، خائین بودن، بی شرم بودن پله های است که انسانها
را به موفقیت میرساند. سکولار ترین ما برای اینکه جاه و مقامی یابد، با بی شرمی
در هر فرصت از تعداد جای نماز هایش یاد میکند، و طفل دوازده ساله ما هم میداند
که" بدون دروغ گفتن در این ملک کاری نمیشود." 



متاسفانه استعمار و اشغال هم در رشد، توسعه و جایگزین کردن فرهنگ خون، خیانت و سرقت
نقش بسیار عمده را دارا بوده است و توانسته است که به نوکران قدرت مند داخلی اش
بیاموزاند تا چطور خود شان را با تقلید از مفسرین فاکس نیوز توجیه کنند. ویا با
استخدام روشنفکر نمایانی چند، تداوم عملکرد های خاینانه شانرا " واقعیت های عینی
جامعه" نشان بدهند و دلیل بیاورند که فلان هم بدتر از من است چرا باید من معافیت
نداشته باشم." و یا چرا "همه را نمیگویی." 



بدبختانه فرهنگ خون، خیانت و سرقت، احترام و درک ما را از حقوق و وظایف انسانی از
بین برده است. ولو در هر کجایی که باشیم، تا زمانی که ترس از زورمند تر وجود نداشته
باشد، آگاهانه و یا غیر آگاهانه، به هر عمل غیر انسانی دست میزنیم. زیرا حاکمان
خون آشام مان نمونه های خوبی از بد بودن ارائه کرده اند و میکنند. در سایت
انترنتی آزمون ملی نظرم به مطلبی تحت عنوان " 


رابطه ي امريكا و غرب با احزاب سياسي افغانستان


نوشته شده توسط شخصی بنام " یوسفپور" افتاد. با خواندن اولین سطور دریافتم که آقا
و یا خانم "یوسفپور" بدون اینکه حتی زحمت تقیر طرز نگارش نگارنده را هم متقبل
شوند، بمثابه یک سارق راحت طلب، تقریباً تمامی دو مطلب پژوهشی مرا که تحت عنواین
" 

یک سند
معتبر در مورد ارتباط احزاب اسلامی افراطی افغانستان


با امریکا در زمان رژیم ظاهر شاه"
و " سیا در افغانستان به کی چقدر پول داد؟" کاپی
کرده و بنام خودش به نشر رسانده است.


 سرقت
کردن اندیشه و نتیجه کار یک انسان دیگر از بد ترین نوع سرقت است. شاید شما بتوانید
پول و مال سرقت شده تانرا بعد از مدت زمانی دوباره بدست بیاورید. ولی زمانی که
نتیجه تحقیق چند روزه تان، مفت و رایگان دزدی شود، بسیار درد آور است. 



نگارنده باور کامل داریم که آقا و یا خانم "یوسفپور" هیچ گناهی ندارد. او قربانی
فرهنگ خون، خیانت و سرقت است. و اگر روزی هم پرسیده شود که " چرا اینکار را کردی؟" 
بدون کوچکترین مکث جواب خواهد داد که " برو بیادر! چرا او کسانی را که ملیون ها
دالر را در روز روشن دزدی میکنند؛ ناموس مردم را از خانه اش به زور میگیرند؛ محکم
نمیگیری؟ مه خو یک دو جمله را که کار داشتم در مطلبم کاپی کردیم." و بعداً هم
روشنفکر نمایانی که در خوان هر دزد و قاتل مدیحه میخوانند، آقا یا خانم "یوسفپور"
را " فرهنگی واقعیت گرا و پست مدرن" اعلان خواهند کرد.  


در زیر
دو مطلب یاد شده نگارنده و مطلبی که به نام آقا و یا خانم " یوسفپور" به نشر رسیده
و قسمت های که از مقالات نگارنده کاپی شده و با خط سرخ نشانی شده است، خدمت تان
تقدیم میگردد. 
از آقای ویس ناصری متصدی سایت آزمون ملی هم بخاطر حمایت شان از حق و حقانیت اظهار
سپاس میکنم.


 مضمون
اول منتشره سایت کابل پرس? :



یک سند معتبر در مورد ارتباط احزاب اسلامی افراطی افغانستان



با امریکا در زمان رژیم ظاهر شاه



پنج شنبه 10 ژانويه 2008, نويسنده: حکيم نعيم



در جریان یک پژوهش دانشجوی در ارتباط به حوادث سه دهه اخیر در افغانستان, یک سند
معتبر از آرشیف امنیت ملی امریکا به چشمم افتاد که حاوی مطالب جالب در مورد
ارتباطات امریکا با سازمان اخوان المسلیمین افغانستان و یا نهضت نام نهاد اسلامی
افغانستان است. سند فوق عبارت از تلیگرام رسمی سفارت امریکا در کابل است, که از
ارتباط یکتن از کارمندان سفارت امریکا ( به احتمال بسیار قوی مسوول سیا در سفارت
وقت افغانستان) با یکتن از اعضای سازمان اخوان المسلیمین افغانستان, در سال 1351
هجری شمسی (1972 میلادی )پرده بر میدارد و به امضای نیومن ( پدر سفیر فعلی امریکا
در افغانستان) به وزارت خارجه امریکا ارسال شده است.



درک معمول موجود در افغانستان آنست که گویا احزاب راست افراطی فقط بعد از تجاوز
قشون سرخ, بنابر شرایط حاد جنگ مقاومت به امریکا رو آوردند. بناً سند فوق میتواند
درک موجود را به کلی دگرگون سازد, و نشان میدهد که سازمان های نام نهاد اسلامی در
رقابت با "برادران" سرخ افراطی شان از بدو تاسیس در تلاش خدمت به منافع بیگانه گان
بوده و دست در دامن کشور های حامی شان داشته اند.



مکتوب فوق حاوی راپوری ایست زیر عنوان" معراج الدین : تصویری از یک جوان مسلمان
افراطی", از جریان ملاقات های متعدد یکتن از کارمندان سفارت با یک جوان 22 ساله به
نام مستعار" معراج الدین زاهب" که خود را یکی از رهبران جمعیت جوانان مسلمان,
میشمارد, میباشد.



در گزارش آمده است که آقای زاهب ( ویا ذاحب) در سال 1949 میلادی در ولایت لغمان به
دنیا آمده است و بعد از مدت دوسال تحصیل در انستیتوت پولی تخنیک کابل به دلیل تحریک
دیگر محصلان برعلیه استادان روسی از آن موًسسه تحصیلی اخراج گردیده است. همچنان از
او بمثابه یکی از موٌسسان جمعیت جوانان مسلمان افغانستان, که بخاطر فعالیت های ضد
کمونستی که به قول خودش مدت سه ماه زندانی بوده است, تنظیم کننده و اداره کننده
"حادثه مهترلام" در ماه می سال 1970, که در آن یک محصل پرچمی به قتل رسید, و یکی از
سخنرانان مظاهرات خیابانی جمعیت جوانان مسلمان نامبرده شده است.



شخص نامبرده که نام" معراج الدین" را در زمان فعالیت های سیاسی در پولی تخنیک به
خود داده بوده و به نام "فاروق" نیز یاد می شده است, اولین بار در جنوری 1972 با
کارمند سیا در سفارت آنوقت امریکا در کابل ملاقات کرده و در اولین ملاقات بعد از
برشمردن فعالیت های ضد کمونستی گروپ جمعیت جوانان مسلمان افغانستان, از مبارزه
مشترک امریکا و مسلمانان بر علیه شوروی سابق یاد آوری نموده و خواهان کمک مالی
بخاطر نشر یک جریده که افکار جمعیت جوانان مسلمان افغانستان را انعکاس دهد, شده
است. "معراج الدین" هر چند از موجودیت دو جریدهِ هفته گی بنام های "گهیز" و" ندای
حق" که افکار ضد کمونستی را انعکاس میدهند, یادآوری نموده است, فقط آنها را غیر
قابل اعتماد برای گروپ خود دانسته و به شدت طالب کمک مالی شده است. پاسخ سفارت
امریکا به آقای" معراج الدین" هم از نوع همان پاسخ های بوده که امریکا در تماس اول
به همه ی نوکرانش در کشور های جهان سوم داده است. یعنی با در نظر داشت این که کمک
مالی مستقیم به شکل دیپلوماتیک آن رد شده است, از نامبرده خواهش شده است که به
سازمان های کمک کننده امریکائی که در آن وقت در افغانستان فعالیت داشته اند, مراجعه
کند. همچنان در راپور آمده است " که بنابر علاقه و سمپاتیء که به فعالیت های گروپ
جمعیت جوانان مسلمان افغانستان وجود داشت, و بخاط اینکه ارتباط ما دوام دار بوده
باشد. جواب بخاطر کمک های مالی را به ملاقات های بعدی موکول کردم."



در گزارش آمده که شخص معراج الدین در ختم اولین ملاقاتش با کارمند وقت سفارت
امریکا, یک تفنگچه را ازجیبش بیرون نموده نشان میدهد و با صدای بلند میگوید " که ما
به جنگ آماده ایم."



سطور آخر نشانه بارزیست از سر آغاز یک دوره ی سیاه ی خون و جنگ که با موجودیت چند
گروه ی تاریک و سرخ سالهاست در کشور ما ادامه دارد.



بر گرفته شده از بانک معلوماتی آرشیف امنیت ملی امریکا/



* * * * * * * * * * * * * *



مضمون دوم منتشره سایت کابل پرس



سیا در افغانستان به کی چقدر پول داد؟



دو شنبه 9 آوريل 2007, نويسنده: حکيم نعيم



اشاره: آقای حکيم نعيم همکار کابل پرس، اين مقاله را ماه اسد سال گذشته به کابل پرس
ارسال کرده بودند. از آنجايی که سازمان جاسوسی آمريکا بخشی از اسناد خود را فاش
ساخته است، لازم دانستيم تا اين مطلب را دوباره منتشر کنيم./ کابل پرس



در این اواخرکتابی بنام

First In
ویا برای نخست در داخل, که
توسط یک مامور سابق سازمان استخبارات امریکا ( سیا) بنام گری شرون نوشته شده است و
یکی از پر خواننده ترین کتاب ها در امریکا بشمار میرود به چاپ رسیده است و دارای
مطالب تازه ی از فعالیت های سیا در افغانستان میباشد.



گری شرون که یکی از سابقه کار ترین و با تجربه ترین مامورسابق سیا در امور
افغانستان و جنوب آسیا است , تقریباً در تمام دوران فعالیت 35 ساله اش, با مسایل
افغانستان به شکلی از اشکال سروکار داشته است. آقای شرون درست چند ماه قبل از
کودتای خلق و پرچم در سفارت امریکا در اسلام آباد به حیث کارمند سیا شروع به کار
نموده و آخرین ماموریتش رهبری نخستین تیم هفت نفری سیا, بنام "الاشه شکن", درست چند
روزی بعد از حادثه 11 سپتمبر در پنجشیر بوده است. به روایت آقای شرون او در زمان
ماموریتش در سیا تقریباً با تمام مهره های خورد و بزرگ سه دهه اخیر تاریخ افغانستان
دیدار نموده و از احمد شاه مسعود و مسعود خلیلی بمثابه "دوست های نزدیک خود" یاد
آور شده است.



کتاب برای نخست در داخل, مجموعه ی از یاداشت ها, تحلیل ها و خا طرات آخرین ماموریت
چهل روزه ی آقای شرون در سیا, از تاریخ 26 سپتمبر 2001 الی 4 نومبر 2001, در داخل
افغانستان است. هر چند کتاب های متعددی از طرف مامورین سابق و یا ژورنالیست های
نزدیک به سیا در مورد افغانستان در سال های اخیر به نشر رسیده است فقط یکی از ویژه
گی های عمده این کتاب آن است که نویسنده ی کتاب از اکثر کمک های پولی سیا که در مدت
ماموریتش به" رهبران" و فرماندهان ائتلاف شمال وقت کرده به تفصیل یاد آور شده است,
که خود جالب و بی سابقه است. زیرا معمول است که اداره استخباراتی آطلاعات امریکا در
بسیاری موارد اجازه نشر مطالب را به تفصیل نمیدهد.

با یاد آوری این نکته که هر چند این کتاب موارد ضدو نقیض زیادی را نیز داراست که
میتوان بگونه مثال از ادعای " بازسازی راه های کابل توسط دولت مجاهدین" یاد آور شد,
و هم توسط یک جاسوس سابق سیا نوشته شده است, ولی باز هم افشا کننده ی حقایق تلخ یک
دوره ئی از تاریخ معاصر کشور مان محسوب میشود.

در کتاب گری شرون ادعا کرده است که تقریباً مقدار 5 میلیون دالر را در مدت 40 روز
به" رهبران" و مسوولین ائتلاف شمال وقت پرداخته است. هر چند میدانیم و میدانند که
مبلغ فوق قطره ی از بحر بیکران کمک های سیا به نوکران رنگارنگش در افغانستان هم
نمیتواند باشد ولی باز هم به مصداق - مشت نمونه خروار- لیست مفصلی را که کی از سیا
از این مبلغ چقدر گرفته است, در ذیل تقدیم میگردد:


  • انجینر عارف, که از طرف گری شرون " رئیس دفتر استخبارات ائتلاف شمال", معرفی شده
    است, مبلغ پنجصد هزار دالر در شب 26 سپتمبر 2001 , باراک, پنجشیر,


  • قسیم فهیم, یک میلیون دالر, به تاریخ 27 سپتمبر 2001, باراک, پنجشیر,


  • سیاف, صد هزار دالر, به تاریخ 29 سپتمبر, 2001, گلبهار



    گری شرون جریان پرداخت پول به سیاف را به تفصیل حکایت نموده, مینویسد " زمانی که
    بسته های نوت صد دالری را که قبلاً در یک پلاستیک شفاف پیچانیده بودم روی میزی که
    در وسط اتاق جا داشت گذاشتم, بر عکس دیگر فرماندهان ائتلاف شمال که در لحظات اول
    کوشش میکنند به پول تمایلی نشان ندهند, سیاف با یک حمله برق آسا پول را از روی میز
    برداشت و برای مدت کوتاه با چشمان از حدقه برآمده به آن خیره شد شاید هم میخواست
    متیقن شود که چی چیزی را در در دست گرفته است. بعداً به شدت آنرا به طرف یکی از
    همکارانش پرتاپ کرد. انگار که کچالوی داغی باشد و با یک لبخند به من نگاه نموده
    گفت: این اولین بار است که از کسی پول نقد قبول میکنم." (1)

    ( جمله اخیر سیاف بی گمان گفتار شهزاده ترکی الفیصل رئیس سابق سازمان استخبارات
    سعودی را بخاطر میاورد که زمانی گفته بود: " هر گاهی که با سیاف ویا دیگر فرماندهان
    افغان, ملاقات میکردم قبل از آغاز صحبت همیشه دفترچه چک بانکی ام را دردست داشتم.")
    (2)


  • انجینر عارف, 22 هزار دالر, به تاریخ 1 اکتوبر, 2001, و 10 هزار دالر به تاریخ 2
    اکتوبر, باراک, پنجشیر,


  • انجینر عارف, دوصدو پنجاه هزار دالر, به تاریخ 7 اکتوبر, باراک پنجشیر


  • قسیم فهیم, یک میلیون و دوصد هزار دالر, داکتر عبدالله, دوصدو پنجاه هزار دالر
    (بنام کمک انسان دوستانه به مردم پنجشیر) , به تاریخ 17 اکتوبر 2001, آستانه,
    پنجشیر


  • قومندان عطا (فعلاً والی بلخ),دوصدو پنجاه هزار دالر, ( پول به فهیم داده شده است
    تا به قومندان عطا فرستاده شود.) به تاریخ 17 اکتوبر 2001,



    گری شرون علت فرستادن پول به قومندان عطا را قهر بودن قومندان عطا با سیا بنابر
    پیوستن یک تیم دیگر سی ای ای بنام "ستاره" با دوستم در جنوب مزار شریف عنوان نموده
    مینویسد:" احتمال درگیری قومندان عطا با دوستم تا زمانی که یک تیم سیا با دوستم
    بود, برای ما سخت نگران کننده بود. من خواستم با ارسال پول به عطا, مانع جنگ بین
    دوستم و قومندان عطا شوم و هم به نوعی واضح سازم که سیا با تمام فرمانده هان در یک
    مسافه قرار دارد."(3)

    امید است روزی تمامی پول های داده شده ی سیا به " رهبران" خود ساخته و باد آورده ی
    روزگار مان, به این لیست افزوده گردد, تا سند محکمی باشد در دل تاریخ تاریک وخونین
    سه دهه اخیر کشور مان./





    رابطه ي امريكا و غرب با احزاب سياسي افغانستان



    یوسفپور
     
    1386/12/28

    براي بررسي چگونگي تعامل امريكا با احزاب و گروه هاي سياسي افغانستان، لازم است كه
    به جريان غرب گرايي دراين كشور توجه شود؛ چرا كه گروه هاي موجود سياسي ريشه در
    جريان هاي فكري و سياسي گذشته دارند. مطالعه و بررسي گروه هاي سياسي موجود بدون
    توجه به سابقه و ريشه هاي آن ها گمراه كننده بوده و اشتباهات جبران ناپذيري را تا
    كنون به بار آورده و درآينده نيزخواهد آورد.
    جريان غرب گرايي در افغانستان، بعد از روي كارآمدن اميرحبيب الله خان درسال 1280به
    تدريج در دربارشكل گرفت. متفكر اين جريان را مرحوم محمود طرزي و مجري آن را امان
    الله خان دانسته اند، اما طرزی مصلحت اندیش و میانه رو بود. بعد از به قدرت رسيدن
    امان الله خان وبخصوص بعد ازسفراوبه اروپا، جريان غرب گرايي با شتاب آغاز شد؛ ولیکن
    به دلیل تند روی امان الله خان به ثمرنرسید. بعد ازسقوط امان الله، چند سالي طول
    كشيد تا اين كه در زمان ظاهرشاه دوباره روند غربي سازي آغازشد و تا دوران جهاد
    ادامه يافت.
    پيش ازآغازجهاد اسلامي، سه جريان فكري و سياسي كمونيستي، اسلامي و سكولار
    درافغانستان شكل گرفته بودند و گروه هاي سياسي وابسته به اين جريان ها تأسيس شده
    بودند.جريان كمونيستي به دو جريان عمده ي مائوئيست ها (طرفداران چين) و سويتيست ها
    (طرفداران شوروي سابق) تقسيم شده بود. ازدامن اين دو جريان كمونيستي، دو گروه عمده
    ي سياسي، يكي گروه مائوئيستي شعله ي جاويد ( جمعيت دموكراتيك نوين) و ديگري « حزب
    دموكراتيك خلق افغانستان» سربرآوردند. حزب دموكراتيك خلق افغانستان، به دو جناح خلق
    و پرچم تقسيم شد وازگروه شعله جاويد نيز ده ها گروه كوچك ديگربوجود آمدند. همه ي
    گروه هاي برخاسته از جريان هاي كمونيستي درحال حاضر درهيأت احزاب مختلف سياسي
    درداخل و خارج از افغانستان فعاليت دارند.
    هر سه جريان فكري و سياسي فوق الذكرازابتدا بيمارووابسته متولد شدند. دررابطه با
    وابستگي دو جريان كمونيستي و سكولارطرفدارغرب نيازي به استدلال نيست؛ چرا كه اين
    وابستگي به حدي بديهي است كه تصورآن موجب تصديق مي شود. اما در رابطه با وابستگي
    جريان اسلامي، شايد اما واگرهايي وجود داشته باشد. منظور از جريان اسلامي، جريان
    اسلامي است كه آبشخورآن جريان اخوان المسلمين مصربه رهبری شهید حسن البنا مي باشد.
    جريان اسلامي شيعي درآن زمان شكل نگرفته بود؛ تنها تفكرات حضرت امام خمینی(ره)
    درميان روشنفكران التقاطي شيعه و بخشي ازمؤمنان به عنوان يك فقيه و مرجع تقليد رسوخ
    يافته بود كه به دليل عقب ماندگي جامعه ي شيعه و بخصوص عقب ماندگي روحانيت، فرصت
    تبديل شدن به يك جريان سياسي مستقل و پويا را پيدا نكرد و تا كنون نيز جريان سياسي
    مبتني برتفكرات ناب شيعي وغيرالتقاطي درافغانستان شكل نگرفته است. گروه های که
    دردوران جهاد بنام گروه های شیعی شکل گرفتند بیشترگروه های قومی اند تا مذهبی.
    از دامن جريان اخوان المسلمين، گروه ها و احزابي چون حزب اسلامي افغانستان به رهبري
    گلبدين حكمتيار، جمعيت اسلامي افغانستان، به رهبري برهان الدين رباني، اتحاد اسلامي
    افغانستان به رهبري رسول سياف ( درحال حاضر به تنظيم دعوت اسلامي افغانستان تغيير
    نام داده است) و ... برخاستند. این گروه ها و احزاب جریان اصلی سیاسی و فکری شان را
    اخوانی نه، بلکه نهضت یا تحریک اسلامی می نامند. روابط و حتي وابستگي برخی گروه ها
    و افراد برخاسته ازدامن جریانی که تحریک اسلامی نامیده می شود در دوران جهاد و بعد
    از آن تا كنون با امريكا و متحدان منطقه اي آن كشوربركسي پوشيده نيست، اما شايد
    ارتباط اين جريان با امريكا قبل ازجهاد و ازبدو شكل گيري جريان مذكور بطورمستند
    خيلي روشن نباشد.



    درمورد رابطه ي جريان اخوان المسلمين افغانستان با امريكايي ها،
    یک سند معتبرازآرشیو امنیت ملی امریکا منتشرشده است که حاوی مطالبي در مورد ارتباط
    امریکا با اين جريان و یا آنچه كه رهبران جريان مذكورآن را تحريك اسلامي يا نهضت
    اسلامی افغانستان مي نامند، مي باشد. سند پيش گفته عبارت از يك « ایرگرام » رسمی
    سفارت امریکا در کابل است که از رابطه ي یکتن از کارمندان سفارت امریکا ( به احتمال
    قوی مسؤول سیا در سفارت وقت افغانستان) با یکتن از اعضای جريان تحریک اسلامی،
    درسال1351هجری شمسی (= 1972میلادی) پرده بر می دارد و به امضای نیومن ( پدر سفیر
    فعلی امریکا در افغانستان) به وزارت خارجه امریکا ارسال شده است. سند پيش گفته حاوی
    گزارشي است تحت عنوان «معراج الدین : تصویری از یک جوان مسلمان افراطی » كه از
    جریان ملاقات های متعدد یکتن ازکارمندان سفارت امريكا با یک جوان 22 ساله به نام
    مستعار« معراج الدین زاهب» که خود را یکی از رهبران جمعیت جوانان مسلمان، می شمارد،
    پرده برمي دارد. در گزارش آمده است که آقای زاهب (یا ذاحب) در سال 1949 میلادی در
    ولایت لغمان در شرق افغانستان، به دنیا آمده و بعد از مدت دوسال تحصیل در انستیتوت
    پولی تخنیک کابل، به دلیل تحریک دانشجويان برعلیه استادان روسی، از آن موًسسه
    تحصیلی اخراج گردیده است. همچنين، از معراج الدين، به عنوان یکی ازمؤسسان گروه
    جوانان مسلمان افغانستان، نام برده شده است که بخاطر فعالیت های ضد کمونيستی به مدت
    سه ماه زندانی بوده است. او یکی از سخنرانان تظاهرات خیابانی گروه جوانان مسلمان و
    تنظیم کننده «حادثه ي مهترلام» درماه می سال1970، بود که درآن یک دانشجوي وابسته به
    گروه كمونيستي پرچم، به قتل رسید. شخص نامبرده که نام « معراج الدین» را در زمان
    فعالیت های سیاسی در پولی تخنیک به خود داده بوده و به نام « فاروق» نیز یاد می شده
    است، اولین بار در ژانويه ي 1972 با کارمند سیا درسفارت آنوقت امریکا در کابل
    ملاقات کرده و در اولین ملاقات بعد از برشمردن فعالیت های ضد کمونيستی گروه جوانان
    مسلمان افغانستان، از مبارزه ي مشترک امریکا و مسلمانان برعلیه شوروی سابق یاد آوری
    نموده و خواهان کمک مالی بخاطرچاپ یک نشريه که افکارگروه جوانان مسلمان افغانستان
    را انعکاس دهد، شده بود. معراج الدین، هر چند از موجودیت دو نشريه ي هفتگی بنام های
    « گهیز» و« ندای حق» که افکار ضد کمونيستی را انعکاس می دادند، یادآوری نموده، اما
    آنها را غیر قابل اعتماد برای گروه خود دانسته و به شدت طالب کمک مالی شده بود.
    پاسخ سفارت امریکا به آقای معراج الدین هم ازنوع همان پاسخ های بوده که امریکا در
    تماس اول به همه ی نوکرانش در کشور های جهان سوم داده است. یعنی با در نظر داشت این
    که کمک مالی مستقیم به شکل دیپلوماتیک آن رد شده است و از نامبرده خواسته شده است
    که به سازمان های کمک کننده ي امریکايی که در آن وقت درافغانستان فعالیت داشته اند،
    مراجعه کند. در گزارش مأمورسيا، همچنين آمده است که : « بنا برعلاقه وسمپاتی که به
    فعالیت های گروه جوانان مسلمان افغانستان وجود داشت، و بخاطراین که ارتباط ما دوام
    دار باشد، جواب در رابطه به کمک های مالی را به ملاقات های بعدی موکول کردم.»
    در گزارش سيا آمده که شخص معراج الدین در ختم اولین ملاقاتش با کارمند وقت سفارت
    امریکا، یک تفنگچه را ازجیبش بیرون آورده و با صدای بلند گفته بود كه : « ما به جنگ
    آماده ایم.»

    دردوران جهاد افغانستان، غربي ها ضمن اين كه به مجاهدين در برابر روس ها و رژيم
    كمونيستي كمك مي كردند، افراد وعناصرغرب گرا را هم در صفوف آن ها نفوذ داده و مورد
    حمايت قرارمي دادند و هم در كشورهاي غربي زمينه هاي فعاليت هاي سياسي، فرهنگي، علمي
    و آموزشي را براي آنان فراهم مي ساختند. تمام كارمندان، فرهنگيان، دانشجويان و
    سياستمداران افغاني كه به كشورهاي غربي رفتند مورد استقبال قرار گرفته و به كار
    گماشته شدند. در مجموعه هاي فرهنگي، هنري، سياسي و دانشجويي افغاني درغرب، افراد
    زيادي پرورش داده شدند. كشورهاي غربي از نيروهاي كه به اشكال مختلف مورد حمايت
    قرارداده بودند امروز درنظام سازي درافغانستان استفاده مي كنند. گرچه گروه هاي
    سياسي مهم و نيرومندي كه بتوانند به تنهايي اهداف غرب را برآورده سازند هنوز وجود
    ندارند، وليكن فضايي كه درافغانستان ايجاد شده هم گروه هاي سابق و هم گروه هاي جديد
    التأسيسِ برخاسته از جريان هاي كمونيستي، اسلامي و سكولار( به شمول گروه هاي قوم
    گرا) را همسو با منافع غرب شكل داده است.
    ازابتداي تأسيس رژيم سياسي جديد به رهبري آقاي حامد كرزي، تا كنون در افغانستان بيش
    از 84 حزب سياسي، پروانه ي فعاليت دريافت كرده و رسمي شده اند كه اغلب آن ها گروه
    هاي كوچك روشنفكري از طيف هاي مختلف سياسي هستند كه پايه ي مردمي نداشته و ادامه ي
    حيات آن ها بستگي به ادامه ي وضعيت موجود افغانستان دارد. برخي از احزاب ثبت شده
    اسامي بي مسما و خنثي هستند كه هيچ فعاليت سياسي نداشته و حتي قادر به انجام چنين
    كاري هم نمي باشند. اين در حالي است كه چندين حزب سياسي ثبت نشده و مخالف رژيم
    كنوني افغانستان، از طيف هاي مختلف فكري و سياسي، اعم از كمونيستي و اسلامي، در
    داخل و خارج ازاين كشور فعاليت مي كنند و برخي از آن هامانند تحريك طالبان و حزب
    اسلامي حكمتيار ازتوانايي سياسي و مردمي نيرومندي برخوردارهستند.



    از مطالعه و بر رسي مرامنامه ها و زندگينامه ي رهبران احزاب سياسي رسمي افغانستان،
    چنين بر مي آيد كه اين احزاب بطور كلي به سه طيف سكولار، كمونيستي و اسلامي تقسيم
    مي شوند.از جمله ي آن ها در حدود 22 حزب داراي عقيده ي اسلامي، حدود 29 حزب داراي
    ريشه ي كمونيستي و 32 حزب سكولار هستند. در واقع احزاب غير اسلامي در مجموع 61 حزب
    را تشكيل مي دهند.



    احزاب اسلامي ثبت شده عبارت اند از: جمعيت اسلامي افغانستان، به رهبري برهان الدين
    رباني، حركت اسلامي افغانستان، سابق به رهبري آيت الله محسني، تنظيم دعوت اسلامي به
    رهبري سياف، حزب متحد اسلامي افغانستان به رهبري سباوون، حزب اسلامي به رهبري
    فاروقي و ارغندي وال، حزب امت اسلامي افغانستان به رهبري نور آقا احمد زي، حزب سلفي
    جماعت الدعوت الي القران و السنه، به رهبري مولوي سميع الله نجيبي، حزب الله
    افغانستان به رهبري قاري احمد علي، حزب عدالت اسلامي، به رهبري محمد كبير مرزبان،
    حزب اسلامي افغان وطن (= د افغان وطن اسلامي گوند) به رهبري محمد حسن فيروز خيل،
    حزب تحريك وحدت المسلمين به رهبري وزير محمد وحدت، حزب نخبگان مردم افغانستان به
    رهبري عبدالحميد جواد، حزب آزاديخواهان ميهن به رهبري عبدالهادي دبير، حزب ثبات ملي
    و اسلامي به رهبري محمد سميع خروتي، حزب وحدت اسلامي ملت افغانستان به رهبري
    عرفاني، حزب رفاه ملي افغانستان به رهبري محمد حسن جعفري، حزب مردم مسلمان
    افغانستان به رهبري بسم الله چوپان، حزب استقلال افغانستان به رهبري دكتر نجرابي،
    حزب فلاح مردم افغانستان به رهبري محمد ظريف، جبهه ي ملي نجات افغانستان، به رهبري
    صبغت الله مجددي، حزب پيمان مردمي (=حزب ولسي تلون) به رهبري سيد امير تحسين، و حزب
    سعادت ملي واسلامي افغانستان به رهبري مولوي محمد عثمان سالك زاده. از لحاظ گرايش
    مذهبي از جمله ي 22 حزب اسلامي پيش گفته تنها چهار حزب شيعه و بقيه سني هستند. از
    لحاظ فكري حدود هفت حزب اسلامي ثبت شده اصول گرا هستند ( البته درمرامنامه و نه
    درعمل) كه مهمترين آن ها عبارت اند از جمعيت اسلامي، تنظيم دعوت اسلامي و حركت
    اسلامي سابق.
    در ميان احزاب كمونيستي در حدود هشت حزب وابسته به جريان كمونيستي مائوئيستي شناخته
    مي شوند و بقيه ازبقاياي رژيم كمونيستي سابق به شمارمي روند. حزب متحد ملي به رهبري
    نورالحق علومي و حزب نهضت صلح افغانستان (= دافغانستان دسولي غورزنگ گوند) به رهبري
    شهنواز تني، از مهمترين احزاب متعلق به رژيم كمونيستي سابق هستند. همچنين، حزب
    همبستگي افغانستان به رهبري عبدالخالق نعمت و حزب دموكراسي افغانستان به رهبري محمد
    طاووس عرب، از مهمترين احزاب متعلق به جريان مائوئيستي به شمار مي روند.
    احزاب سكولار ثبت شده متشكل از طيف هاي مختلف فكري و سياسي، از گروه هاي به اصطلاح
    جهادي سابق و ملي گرايان و قوم گرايان افراطي گرفته تا ليبرال ها و تكنوكرات هاي
    مقيم غرب هستند. وجه مشترك همه ي اين گروه ها را كه عناصركمونيست و التقاطي نيز
    درآن ها نفوذ دارند انديشه ي جدايي دين از سياست تشكيل مي دهد. البته، ميزان اين
    جدايي و طرزمطرح كردن آن از سـوي گروه هاي مختلف سـكولار متفاوت مي باشد. بعضي از
    اين گروه ها مانند حزب وحدت خليلي، نهضت ملي احمد ولي مسعود و افغانستان نوين يونس
    قانوني، حتي براي اسلام در سياست هم نقشي قايل هستند، اما عملكرد و اعتقاد شان به
    شعار هاي دروغين دموكراسي و حقوق بشرغربي، جامعه ي به اطلاح مدني و برداشت التقاطي
    آن ها از اسلام و باور هاي اسلامي، آنان را به سوي سكولاريسم سوق داده است.



    اغلب احزاب ثبت شده ي پيش گفته اعم ازاسلامي، سكولاروكمونيستي به درجات مختلف احزاب
    غرب گرا به شمار مي روند. دليل اين گرايش به غرب واضح است، همه ي آن ها منافع شان
    را در سلطه ي غرب برافغانستان جستجو مي كنند، طوري كه اگر درحال حاضر، نيروهاي غربي
    در افغانستان حضور نداشته باشند و غرب از نظام كنوني حمايت نكند، اين احزاب با
    هرگرايش و ايدئولوژي كه دارند با سقوط اين نظام از صحنه خارج ساخته خواهند شد. و
    اما گروه ها و عناصر غرب گرا در افغانستان را مي توان به دو جريان كلي تقسيم كرد:
    1- جرياني كه در عين داشتن رابطه با غرب، اهداف ملي و سياسي خود را دنبال مي كنند.
    اين جريان، متشكل است از گروه ها و عناصري كه داراي آرمان هاي سياسي و قومي هستند.
    اين دسته از غرب گرايان مي خواهند كه در سايه ي حمايت غرب منافع سياسي و قومي شان
    تأمين شود و در راستاي اين هدف حاضر اند به هر نوع معامله اي تن داده و تعامل كنند.
    اگر اين منافع بر آورده نشود و يا با منافع غرب درتضاد واقع شود، درآن صورت اين
    گروه ها منافع شان را در خطر ديده و به مخالفت برخواهند خواست. اين دسته از افراد و
    گروه ها هم درميان گروه هاي اسلامي حضور دارند و هم در ميان گروه هاي سكولار و
    كمونيستي. جمعيت اسلامي، تنظيم دعوت اسلامي و گروه هاي منتسب به حزب اسلامي ازجمله
    ي احزاب اسلامي و از احزاب سكولار و كمونيستي حزب وحدت اسلامي خليلي و شاخه هاي
    مربوط به اين حزب، جنبش ملي اسلامي دوستم، حزب متحد ملي به رهبري علومي و شاخه هاي
    مختلف از بقاياي حزب دموكراتيك خلق و همچنين حزب همبستگي و ديگراحزاب مائوئيستي
    آرمان گرا، از جمله گرو هايي هستند كه هدف عمده ي شان ازهمكاري با غرب تأمين منافع
    آرماني و قومي است. به عبارت ديگردرگرايش اين دسته به غرب منافع خود آن ها تعيين
    كننده است نه منافع غرب. بطور مثال در گرايش جمعيت اسلامي، حزب وحدت اسلامي و جنبش
    ملي دوستم به امريكا و غرب و حمايت ازحضور نيروهاي اشغالگرناتو و امريكا
    درافغانستان، خطرطالبان نقش عمده دارد. آن ها بيم از آن دارند كه اگر حمايت غرب و
    نيروهاي امريكا و ناتو نباشد، طالبان دو باره مسلط شده و آن ها را ازصحنه خارج مي
    سازد. حمايت احزابي چون حزب افغان سوسيال دموكرات(= افغان ملت) و گروه هاي پشتون
    گراي ديگر ازحضور غرب در افغانستان بخاطرتأمين منافع سياسي شان در برابرگروه هاي
    اسلامي و منافع قومي شان در برابر گروه هاي سـياسي غير پشتـون بخصوص اعضاي سابق
    اتحاد شمال صـورت مي گيرد. اين گروه و متحدان آن توانستند با استفاده ازاهرم
    فشارغرب و بويژه با استفاده ازحضورزلمي خليل زاد، سفيرسابق امريكا، قانون اساسي
    افغانستان را طوري تدوين و تحميل كنند كه سلطه ي قومي و زباني را در آن بگنجانند.
    همچنين گروه هاي كمونيستي كه ازلحاظ ايدئولوژيك با غرب كاملاً سازگار نمي باشند،
    بخاطر ترس ازمسلط شدن دوباره ي مجاهدين و طالبان و بطوركلي گروه هاي اسلامي، از
    سلطه ي غرب بر افغانستان حمايت مي كنند.



    2- جرياني كه تأمين منافع غرب آرمان آن است. اين جريان متشكل ار گروه ها و عناصري
    است كه منافع خود را كاملاً در گرو منافع غرب قرارداده و جاده صاف كن اصلی غربي ها
    مي باشند. براي اين دسته منافع غرب تعيين كننده است و به هرقيمتي رضايت غرب را مي
    خواهند و با راضي شدن غرب راضي مي شوند. چنين گروه ها و عناصري در جمع گروه هاي
    اسلامي كمتر قرار دارند و بطورعمده متعلق به طيف سكولار و كمونيست هاي امريكايي
    هستند، اما در گروه هاي اسلامي امريكايي وملي گرا نفوذ دارند. گروه ها و احزابي چون
    حزب حركت ملي وحدت افغانستان به رهبري محمد نادرآتش، حزب ليبرال آزاديخواه، به
    رهبري اجمل سهيل، حزب حفاظت ازحقوق بشر و... و افرادي چون... از جمله ي گروه ها و
    عناصر سرسپرده ي غرب به شمار مي روند.
    به هر حال، غرب گرايان، اعم از جريان اول و دوم، به جزازچند گروه جهادي و قومي
    متعلق به جريان اول مانند جمعيت اسلامي، تنظيم دعوت اسلامي، جنبش ملي، حزب وحدت
    اسلامي و ... بقيه ي آن ها در حال حاضر هيچ نقش تعيين كننده اي در افغانستان ندارند
    و در آينده ي نزديك هم به نظر نمي رسد كه به اهميت آن ها افزوده شود. دليل اين
    وضعيت را مي توان چنين بر شمرد:



    1- آنها در سايه ي حمايت نيروهاي خارجی وارد صحنه شده و مشروعيت ملي ندارند.



    2- از وجاهت اجتماعي و حمايت مردمي برخور دار نيستند.



    3- اغلب آنان درك و شناخت درست از تاريخ، فرهنگ، دين و وضعيت اجتماعي مردم
    افغانستان ندارند.



    4- با مردم رو راست و صادق نيستند و با شناسنامه ي اصلي فكري و سياسي شان معرفي
    نشده اند.



    5- از درد و رنج مردم بي خبر اند، هرچند كه مزورانه شعار مردم سالاري وخدمت به مردم
    مي دهند.



    6- افكار وعقايد آن ها با عقايد ديني مردم مسلمان افغانستان در تضاد است.



    7- بيگانه پرستي آنها با روحيه ي بيگانه ستيزي مردم افغانستان سازگاري ندارد.



    8- توان مبارزه و استقامت را ندارند.



    9- از ظرفيت هاي سياسي، اجتماعي و حتي علمي و فرهنگي لازم بر خوردار نمي باشند.



    10- سابقه ي روشن نداشته و اغلب آنان منفورومتهم هستند.



    با وجود مطالب پيش گفته، نبايد تصور كرد كه غرب گرايان بي خطراند. اين ها با نفوذ
    در گروه هاي مختلف قومي، سياسي و فرقه اي توانسته اند اين گروه ها را بسوي اهداف
    غرب در افغانستان سوق داده و وابسته سازند و در مواقع لازم به عنوان مهره هاي اصلي
    غرب بر مردم تحميل شوند. كاري كه در دولت افغانستان به تدريج صورت گرفته و اغلب
    مقام هاي عالي ازرياست جمهوري گرفته تا رياست ها و مديريت هاي مهم ادارات دراختيار
    طرفداران غرب قرار دارد.



    ازسوي ديگرنبايد فراموش كرد كه جاده صاف كن اصلي غرب در افغانستان تا كنون بيشتر
    ازغرب گرايان آرماني، گروه ها و عناصر به اصطلاح جهادي و ملي گرا بوده اند كه در
    جامعه نفوذ داشتند و منافع قومي و گروهي شان را درخوش خدمتي براي غرب جستجو كردند.
    اگر نبود گروه هاي عضو ائتلاف شمال مانند شاخه هاي مختلف حزب وحدت، رهبران شوراي
    نظار ازجمعيت اسلامي، جنبش ملي دوستم و بخشي ازحركت اسلامي و نيز گروه هاي مشهور به
    ملي گرايان مانند جبهه ي نجات ملي و محاذ ملي، امريكايي ها و اروپايي ها اولاً نمي
    توانستند افغانستان را به آساني اشغال كنند و ثانياً دولت دلخواه شان را دراين كشور
    بوجود آورند. گروه ها و عناصر غرب گراي آرماني، به هيچ وجه نمي توانستند ازعهده ي
    چنين كاري برزگي بر آيند و در آينده نزديك نمي توانند جز درچارچوب حاكميت موجود
    وحمايت غرب، حتي بطورمستقل اعلام موجوديت كنند.



    همان طوري كه گفته شد امريكا با احزاب و جريان هاي سياسي افغانستان داراي روابط
    طولاني است كه اين روابط حد اقل به دهه ي چهل شمسي بر مي گردد. اغلب گروه هاي
    سكولار و كمونيستي حاضر در صحنه با امريكا، انگليس، آلمان، فرانسه و ساير كشور هاي
    غربي رابطه دارند. اما مهره هاي امريكا در تمام گروه هاي سياسي افغانستان اعم از
    اسلامي و غيراسلامي نفوذ دارند. در ميان گروه هاي ملي اسلامي به اصطلاح ميانه روي
    چون جبهه ي ملي نجات به رهبري صبغت الله مجددي و محاذ ملي اسلامي، مهره هاي امريكا
    بطورمشهودي ازگذشته تا كنون ديده مي شوند، طوري كه رهبري دولت كنوني در واقع در دست
    افرادي به ظاهرمرتبط با اين دو حزب قرار دارد. گفته مي شود كه بيش از هشتا نفر از
    اعضاي خانواده ي بزرگ مجددي درامريكا زندگي مي كنند و آقاي سيد احمد گيلاني كه با
    انگليس رابطه دارد با امريكايي ها نيز در ارتباط بوده است كه اين ارتباط وي دراسناد
    شماره 29 لانه ي جاسوسي امريكا درايران، انتشار يافته است.مهره هاي امريكا در جمعيت
    اسلامي، شوراي نظار سابق، حزب اسلامي، و شاخه هاي مختلف حزب وحدت اسلامي وبطور كلي
    اعضاي جبهه ي متحد شمال سابق كه در حال حاضر ائتلافي را بنام جبهه ي ملي تشكيل داده
    و خود را اپوزيسيون دولت مي دانند و نه رژيم سياسي حاكم، نفوذ دارند.
    در رابطه با تعامل برخي اعضاي جبهه ي متحد شمال سابق با امريكا
    « گری شرون» يكي از مأموران سابق سيا در این اواخرکتابی
    بنام


    First In (
    برای نخست در داخل) نوشته است كه یکی از پر خواننده ترین کتاب ها در
    امریکا به شمار می رود. گری شرون که یکی از سابقه کار ترین و با تجربه ترین
    مأمورسابق سیا در امور افغانستان و جنوب آسیا است، تقریباً در تمام دوران فعالیت 35
    ساله اش، با مسایل افغانستان به شکلی از اشکال سروکار داشته است. آقای شرون درست
    چند ماه قبل از کودتای كمونيستي هفتم ثور سال 1357 در سفارت امریکا دراسلام آباد به
    عنوان کارمند سیا شروع به کار نموده و آخرین مأموریتش رهبری نخستین تیم هفت نفری
    سیا، بنام « الاشه شکن» درست چند روز بعد از حادثه ي 11 سپتمبر در پنجشیر بوده است.
    به روایت آقای شرون، او در زمان مأموریتش در سیا تقریباً با تمام مهره های خورد و
    بزرگ سه دهه ي اخیر تاریخ افغانستان دیدار نموده و از احمد شاه مسعود و مسعود خلیلی
    به عنوان « دوست های نزدیک خود» یاد آور شده است.
    کتاب « برای نخست در داخل» مجموعه ی از یاداشت ها، تحلیل ها و خا طرات آخرین
    مأموریت چهل روزه ی آقای شرون در سیا، از تاریخ 26 سپتامبر 2001 الی 4 نوامبر 2001،
    در داخل افغانستان است. هر چند کتاب های متعددی از طرف مامورین سابق و یا روزنامه
    نگارانِ نزدیک به سیا در مورد افغانستان در سال های اخیر به نشر رسیده است، اما یکی
    از ویژه گی های عمده ي این کتاب آن است که نویسنده ی کتاب از اکثر کمک های پولی سیا
    که در مدت مأموریتش به رهبران و فرماندهان ائتلاف شمال وقت کرده به تفصیل یاد آور
    شده است که اين كار، بی سابقه است؛ زیرا معمول است که اداره ي آطلاعات امریکا در
    بسیاری موارد اجازه ي نشر مطالب را به تفصیل نمی دهد. (1)
    در کتاب گری شرون، ادعا شده است که تقریباً مبلغ 5 میلیون دالر را در مدت 40 روز به
    رهبران و مسؤولین ائتلاف شمال وقت پرداخته است. هر چند ، به نظر آگاهان مبلغ پيش
    گفته قطره ی از کمک های سیا به همکارانش در افغانستان محسوب مي شود ولی مي توان آن
    را به عنوان نمونه مطرح ساخت.


    از تمام شواهد و قرائن چنين برمي آيد كه اغلب گروه ها و شخصيت هاي سياسي
    مؤثرافغانستان اعم ازمخالفان و موافقان دولت كنوني به نحوي از انحا با امريكا رابطه
    داشته و دارند. اعضاي جبهه ي شمال سابق و جبهه ي ملي كنوني در سطوح مختلف همان طوري
    كه ذكر شد با امريكايي ها رابطه دارند. گروه هاي عمده ي مخالف دولت و مخالف
    اشغالگري امريكا مانند طالبان و حزب اسلامي حكمتيار كه درحال جنگ با نيروهاي دولتي
    و خارجي درافغانستان هستند در گذشته با امريكا ارتباط داشتند و به نظر مي رسد كه در
    حال حاضر نيز به نحوي اين روابط توسط مهره هاي امريكا در داخل اين گروه ها حفظ شده
    باشد. روابط امريكا با گروه هاي مخالف هم به نفع اين كشور است و هم به نفع گروه هاي
    داخلي كه در مواقع لازم هريك از بازيگران از اين روابط سود مي برند./

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
    پانوشت :

    1-

    Schroen, C
    Gary. First

    In: an
    Insider’s Account of How the CIA Spearheaded the war on Terror in


    Afghanistan. Presidio Press, New York, 2006

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • بهتر است از کلمه" مباح" بجای" مباع" استفاده گردد.و در مورد حقوق ناشر باید عرض شود که نظر به اصول پذیرفته شده بین المللی، ناشر یک اثر علمی یا تاریخی و یا یک اثر تحقیقی، یا هنری وغیره در بخش مطبوعات و همچنان کشف کننده یک اصل علمی همه و همه کار کرد هایشان را در اداراتی که به این منظور در کشور ها ی مختلف وجود دارد به ثبت میرسانند.و بعد از طی مراحل لازمی (در ارتباط اینکه تمام اثار داده شده خود سرقت و یا کاپی از کارکرد های دیگران نیست )به اسم ناشر ثیت و راجستر میگردد.بعد از این مرحله است که اگر کسی از کار کرد های انها بدون اجازه و پرداخت حق نشر استفاده نمود ،و مورد شکایت صاحب امتیاز ان اثر قرار گرفت میتواندمورد بازپرسی قرار بگیرد.

    موضوع دیگری که هم در اینجا جلب توجه میکند اینست که شما هم از منابع و نشرات متفاوت استفاده نموده وانرا ترجمه کرده و در اثر تان از انها استفاده کرده اید.ایا خود شما اجازه کاپی از نوشته های یاد شده از ناشران ان را داشتید؟من متاسفانه نمیدانم.و شما هم توضیح نداده اید.یعنی اگر شما از این منابع بدون اجازه صاحبان حقوق نشر ان استفاده کرده باشید ،قانونآ در صورت شکایت انها جوابده میباشید.

    متاسفانه عدم رعایت حقوق ناشر در کشور ما عمل بسیار معمولی است.چاپ یک کتاب و یک اثر از فرد دیگری در مطابع شخصی هم در کشور ما و هم در کشور های همسایگان ما رایج است.ویا تکثیر اهنگ های یک اواز خوان ویا سایر اثار هنری کار معمولی بوده و کمتر در اینباره توجه شده است. گرچند تهیه و نشر یک اثر، زحمات فراوانی را تقاضا مینماید و در واقعیت همچو سرقت ها سبب ناراحتی افرادی را که روز ها زحمت کشیده اند میگردد.اما چاره نیست.و باز خواست گری هم وجود ندارد.شما هم زیاد از حد ناراحت نشوید.

    • آقای ضمیر ، تشکر از نظر تان.

      باید گفته شود که یک اثر علمی، تحقیقی و یا کشف علمی که اگر برای بار اول صورت گرفته باشد باید ثبت و راجستر شود. در غیر آن نیازی به راجستر شدن و یا ثبت کردن هر مقاله نیست.

      در قسمت دوم نظر تان باید بگویم که هر کس حق دارد که با ذکر منبع و نام نویسنده و با استناد به منابع گوناگون تحقیق کند. ولی باید منبع اصلی با اسم نویسنده ذکر شود. و این یک اصل پذیرفته شده جهانی است. که citation میگویند. به طور مثال اگر شما یک مقاله اکادمیک نوشته میکنید و منابع گوناگون را مرور میکنید، مجبور و مکلف هستید که در آخر مقاله تان از منابع که استفاده کرده اید، یاد آور شوید و در آخر مقاله تان به شکل ستاندارد آن تذکر دهید. نیازی به اجازه گرفتن ندارید. من هم با دوستانی که با استناد به مقالات نگارنده و آوردن ماخذ در اخیر مطلب شان از مقالات من استفاده کرده اند کدام مشکلی ندارم. ولی هیچ کس حق ندارد بدون کوچکترین تذکر، مطلب یک کس دیگر کاپی کند و به نام خودش نشر کند. که به آن plagiarism یا دزدی ادبی میگویند و و فاعلان آن بمثابه دزد های ادبی محاکمه میشوند وبه تمام محیط های اکادمیک شناختانده میشوند.

      جان مسله همین است. بنابر جاگزین شدن فرهنگ سرقت و خیانت در کشور ما، هر کس خودش را برائت میدهد که " متاسفانه در کشور مان چنین و چنان صورت گرفته و میگرد و باید ناراحت نشویم." تشکر از این که مثال خوبی را از نهادینه شدن فرهنگ خیانت و سرقت ارائه کردید.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس