بگذار شاعر چشم های تو باشم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
شعری تازه با نام "بگذار شاعر چشم های تو باشم"
خدا مرا بیچاره آفرید
وقتی نمیگذارد عطر بوسههایت در من گُر بگیرد
مهبانوی سپیدپوش شبهای جهان!
والیوم، طعم مستکنندهای دارد
همچون شیرینی لبهای تو در شبهای مهتابی
بگذار شاعر لبهای تو باشم.
خدا مرا بیچاره آفرید
وقتی رازهایی در گرگ و میش تنت به جا گذاشت
که دریاها را شرجی میکند.
شهبانوی شورانگیز غزلهایم!
حالا هلهله شادیانهات در هُرم این همه فریاد بیهنگام کجاست؟
بگذار شاعر دستهای تو باشم.
خدا مرا بیچاره آفرید
وقتی همآواز قبیلهای شدم
که نمازهای عاشقانهشان را ناتمام میگذارند
از بصره تا رابعه
از یوسُف تا فرخار
از تو تا من.
نازبانوی نیازهای عاشقان زمین!
خواستهی بزرگی نیست شنیدن یک بغل آواز
از نگاه تلخ تو
بگذار شاعر چشمهای تو باشم. 28/4/1391
یادآوری
دفاع کام یابانه دکتر محمدامین زواری، دوست خوب و عزیزم از رساله اش در دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی و نیز دفاع کام یابانه جناب قنبرعلی تابش، شاعر گرامی از پایان نامه اش در دوره کارشناسی ارشد علوم سیاسی را به این عزیزان شادباش می گویم.
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/post-91.aspx