دندانهای آقای معروفی ریخت
همچنین توضیحی در باره سرهم بندی های آقای نوری
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
هم میهنان عزیز ببخشید که چند وقتی است در خدمت شما نیستم. بعلت مشغله زیاد وقت نوشتن اصلا برایم میسر نمیشود. حتی در مورد قضیه حمله مستقیم وزیر فرهنگ کریم خرم به زبان فارسی. اما بفضل خدا و بیداری فارسی زبانان کشور همه دانشمندان بر دهان نژاد پرستان مشت کوبنده زدند که این جای بسیار سپاس گزاری دارد. اگر من در این مورد مقاله ای نوشتم بعلت جالب بودن موضوع است و از همه مهم تر موضوعی است که چشم تیزبین دانشمندان گرامی بدور مانده بود.
موضوع بحث ما رسوایی انجینر زبان آقای معروفی هست که ناخواسته توسط یکی از شاگردان خود شان رسوا میشوند.
یکی از محدود افرادی که این روزها و سالها برای حفظ نژاد پرستی در کشور قلمفرسایی میکند آقای خلیل الله معروفی است. همه مدافعان نژاد پرستی در کشور ما بی منطق هستند اما آقای معروفی صاحب از همه شان بی منطق تر است.
من چند نوبتی مباحث ایشان را تعقیب کردم از جمله یکی از بحث ایشان با آقای داکتر احمد وفا معصومی بود. آقای معروفی به قصد گمراه گردن مردم چیز های را سرهم بندی کرده بودند تحت عنوان " دکتاتوری فرهنگی ایران بر قلمرو زبان فارسی " !. تعداد زیاد از فرهنگیان کشور پاسخهای محکم ؛ مستدل و قاطع برایش نوشتند که باعث آگاهی هرچه بیشتر فارسی زبانهای عزیز شد. آقای داکتر معصومی هم یکی از همان فرهنگیان بودند که یک مقاله بسیار علمی و مستند در باطل بودن اندیشه های آقای معروفی نگاشته بودند. از آنجای آقای معروفی واقعیت را میدانند چی هست بنابراین هر منطقی را رد میکنند حتی اگر سند دست نوشته خود شان باشد.
آقای معروفی وقتی با پاسخ دندان شکن داکتر صاحب معصومی روبرو شدند و هیچ پاسخی نداشتند به عوض دادن پاسخ غلط های املای ایشان را گرفتند. البته این نخستین بار نبود که معروفی بجای دادن پاسخ غلط املای میگرفت. ایشان دها مورد دیگر هم عین همین پاسخ را ( گرفتن غلط املای به جای پاسخ) با دیگر اساتید داده بودند. دوستان میتوانند این بحث را از نو بخوانند و به ریش (بروت) آقای معروفی بخندند. گرفتن غلط املای کار سختی نیست مثلا همین عنوان مقاله خود جناب معروفی غلط املای دارند:
دیکتاتور را دکتاتور نوشتند. Dictator واژه لاتین
یا در جای دیگر میگویند: "انگیزۀ این فـرضیه میدانستم" که درست آن اینطور است. "انگیزه این فرضیه را میدانستم".
باید یاد آور شد که واقعیت از عنوان نوشته خود جناب معروفی پیدا میشود. ایشان میفرمایند "دکتاتوری فـرهـنگی ایران بر قـلمرو زبان فارسی " ناخدا گاه واقعیت از زیر زبان خود شان بیرون میپرد یعنی افغانستان؛ایران و تاجیکستان را قلمرو زبان فارسی میدانند. در چندین جای دیگر از نوشته آقای معروفی واقعیت به بیرون تراوش میکند. مثلا: "اجباری کردن اصطلاحات ساخت فـرهـنگستان ایران" در کجا؟؟؟؟ در خود ایران ، یا در تمام قـلمرو زبان فارسی، خصوصاً در افغانستان و تاجیکستان؟؟؟ " اینها عباراتی هستند که در چندین جای از نوشته خود بکار بردند. خیلی زیبا به واقعیت یکی بودن زبان فارسی هر سه کشور اعتراف میکنند. ایشان میتوانند بعدا انکار کنند. خوشبختانه مقاله شان در چندین تارنما موجود است.
چند روز پیش در حال کار روزانه دوستی به من زنگ زد گفت: امروز به انترنت نگاه کردی؟ گفتم نه! پرسیدم باید نگاه میکردم؟ گفت بلی برو به پرتال آقای نور و معروفی نگاه کن ببین که توسط شاگرد خود شان رسوا شده اند. پرسیدم در کدام قسمت؟ یا کدام نوشته شان؟ پاسخ داد آقای معروفی مقاله دارد با عنوان "دانشگاه به جای پوهنتون _ عشق به دری یا نفرت از پشتو" در قسمت تبصره همین مقاله. نماز دیگر بود به خانه برگشتم بعد از نوشیدن یک چای داغ و بیرون کردن خستهگی از تن به سراغ کامپیوتر رفتم. چون آدرس پرتال گندیده را نداشتم از راه جستجوگر گوگل آنرا پیدا کردم. یکراست به صفحه اصلی رفتم. نگاهی به چهار اطراف صفحه کردم مطلب مورد نظر را پیدا کردم. به قسمت تبصره ها وارد شدم. از نخستین تبصره شروع کردم نظر چند نفر مخالف و چند نفری موافق را نشر کرده بودند. پس از نظر ششم یا هفتم خود جناب معروفی به جواب چند نفر مخالف پرداخته بودند. در میانه فرمایشات شان به جواب یک نفر چرب زبانی و زبان بازی کردند:
" از جناب شمس میخواهم بپرسم ، که اگر کسی توطئه و جنایتی را کشف کرد، باید آنرا فاش کند و به مردم خوداز آن هوشدار بدهد و یا که باصطلاح خپ خود را بزند و بگذارد، که عناصر ناپاک جامعه پیش رفته بروند و خدا ناخواسته روزی برسد که کار از کار بگذرد؟؟؟؟
اگر از کلام گهرخیز حضرت شیخ اجل سعدی استفاضه کنم :
سر چشمه شاید گرفـتن به بیل
چوپر شد نشاید گذشتن به پیل
باز هم عادی گذشتم رفتم بالا تر که توجهم به نظر یک نفر با نام " رستم " جلب شد. نوشته آقای رستم از زابل نشان میدهد که از شاگردان چشم گوش بسته خود معروفی است. خیلی با ترس لرز که مبادا مورد غضب استاد خود واقع شود خواهش میکند:
آقای معروفی
شما در پاسخ به یک نظر دهنده از شعری فارسی و از ولایت فارس ایران استفاده کردید. فرمودید:
((اگر از کلام گهرخیز حضرت شیخ اجل سعدی استفاده کنم:
سر چشمه شاید گرفـتن به بیل
چوپر شد نشاید گذشتن به پیل ))
شما همیشه می فرمایید زبان فارسی ایران با زبان فارسی افغانستان فرق دارد. در این صورت شما دری گپ میزنید اما برای ما از شعر های یک شاعر ایرانی فارسی زبان مثال می آورید. وقتی زبان ها با هم فرق دارد چطور شما انتظار دارید شعر فارسی یک ایرانی برای ما مفهوم داشته باشد؟
حتما شعر فارسی حکیم بزرگوار سعدی را برای برگردان فارسی دری کنید.
اینجا هست که موضوع مهم میشود.
این آقای رستم ناخواسته چکش بزرگی بر سر استاد خود آقای معروفی میکوبد. ضربه این چکش به قدری سنگین است که کل پرتال را به لرزه در می آورد و بی حال میکند. درست پس از درخواست شاگرد (رستم) نظر خود آقای معروفی نشر شده است اما از پاسخ دادن به خواهش شاگرد خود طفره رفته در واقع از دادن پاسخ درمانده و یا عمدا قضیه را سرسری تیر کرده.
اما این شاگرد بی فکر ؛ نا عاقبت اندیش و سمج که خیر قبیله پرستان را نمیداند باز هم پرسش خود را تکرار میکند.
" آقای معروفی صاحب عرض خواهشی برای دومین بار لطفا شعر فارسی شاعر ایرانی را برای ما ترجمه دری نمایید. با عرض احترام رستم "
از متن درخواست رستم خان بر می آید که چندین نوبت خواهش خود را تکرار کرده اما درخواست او را نشر نکردند. اینبار هم که نشر شده از روی ناچاری بوده خواستند دل شاگرد خود را نشکنند.
بنظر میرسد آقای رستم از شاگردان اصلی معروفی باشند. حتما آرزو داشته استادش آن شعر فارسی سعدی (رح) را به فارسی دری ترجمه کند تا به زعم خودش هم فرق فارسی ایران با افغانستان هویدا شود و هم در مباحث روزانه و اینترنتی آنرا به دهن مخالفان بکوبد. اما خبر ندارد این استاد نادان و ناتوان میداند واقعیت چی هست فقط با نیرنگ مشغول فریب خود او هست تا واقعیت را برایش وارونه جلوه دهد.
با تکرار سوال رستم خان لرزه بر اندامهای این گروهک فاشیسم می افتند. پس از چند رای و نظر سر کله خود معروفی پیدا میشود. اتهام نامه ای را به شاگرد وفادار خود تقدیم میکند. آقای معروفی با چال باز و زبان بازی میگوید:
دوستان گرانقدر سلام !
من بدلایل بسیار مگر شک دارم که یکی دو نفر بیکار و بی روزگار ، با اغراض خاص زیر نامهای دروغین و مستعار گویا از اینجا و آنجا قلم میزنند و به اصطلاح نظر میدهند ، تا وانمود کنند که گویی اشخاص فراوان به عین نظر ایشان اند. ازین جمله است کسی که خود را "رستم" و ساکن "زابل" میداند.
من این "رستم زابلی ثانی" را که از طرز خرامش "مجعول بودن" نام و شهرتش پیداست، به روح پر فتوح "رستم زال" و "رستم اصیل" قسم میدهم که کمی به خود آید و بفکر اندر گردیده بداند که چه میخواهد بنویسد و با این اطوار و اداء ها چه چیزی را میخواهد بدست آرد.
معروفی با نیرنگ به تمجید از رستم افسانه ای می پردازد تا خود را وارث شهنامه فردوسی قلمداد کند هم اینکه وانمود کند شعر فردوسی دری است فارسی نیست. او حتی همان چهار نفر همفکر خود را هم کودن حساب میکند. به این فکر است هرچه من به هم ببافم و سرهم بندی کنم آنها قبول خواهند کرد و پرسشی نخواهند داشت. اما نمیداند که صدها پرسش در مغز پیروان اندکش پیدا میشود. آنها خواهند پرسید: استاد به ما بگو این شعر فردوسی فارسی است یا دری؟ اگر دری است پس چرا؟ گفته :
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
اگر فارسی است پس چرا شما او را از خود میدانی واگذار کنید به خود ایرانیهای فارسی زبان. دوم: حال که فارسی است پس لطف کنید آنرا برای ما ترجمه فارسی دری کنید.
بالاخره آنها هم آدم هستند و اندیشه دارند مغز شان کار میکند. اما آقای معروفی آنها را به هیچ حساب میکند. بزرگانی همچون فردوسی متعلق به همه بشریت هستند. اما اگر ما این بزرگ مرد حکیم را معلق به خود و فرهنگ خود بدانیم کار نا ثوابی نکرده ایم. چون زبانش زبان ما است و تاریخ او تاریخ ما است.
تمام شهر های بزرگی و تاریخی آریانا یا ایران را که فردوسی در شهنامه خود نام برده در افغانستان است. فردوسی در وقت زندگی زیر پرچم پادشاه کشور ما زندگی میکرده. شهنامه خود را تقدیم پادشاه کشور ما کرده. با این دلایل چرا ما او را از افتخارات خود و کشور خود ندانیم؟ یقینا که فردوسی یکی از افتخارات بزرگ کشور ما است. اما با اندیشه که آقای معرفی و باند شان دارند اگر بتوانند این پلان شوم خود را که همانا جدا سازی زبان دو کشور است عملی کنند ما باید با این بزرگان خدا حافظی کنیم.
آقای معروفی قبلا رسوا بودند اما با روبرو شدن با این پرسش آن هم توسط شاگرد خود رسوا تر شدند. حال این پرسش تا ابد روی پیشانی آقای معرفی حک شد. پاک نخواهد شد مگر آقای روزی از گذشته سیاه خود توبه کند و از مردم افغانستان عذر خواهی کند چه دوست چی دشمن. حتما خواهید پرسید چرا از دوستان خود عذر خواهی کند. بلی به این خاطر که عمری آنها را فریب داده. آقای معروفی, شما تا وقتی این اندیشه سیاه را داری و در گفتگوی روزانه شعر فارسی سعدی شیرازی را بکار میگیری پس باید آن شعر را به فارسی دری ترجمه کنی تا برای پیروانت قابل فهم باشد. این خواست شاگردان شما است.
من بحال کسانی افسوس میخورم که دنباله روی آدمی چون معروفی هستند. وقتی بعد از عمری دنبالش دویدن و برایش چکچک کردن با یک پرسش از او شما را دشمن خطاب میکند و هرچه دلش خواست تهمت میبندد و دشنام میدهد.
به این ترتیب آقای معروفی به گفته ایرانیها آب خنکی روی دستان شاگرد وفادار خود میریزد. با وجود این از دادن پاسخ به اصل موضوع طفره میرود که همانا ترجمه شعر سعدی از فارسی به فارسی دری باشد. در عوض دست شاگرد خود را که حالا دشمنش میپندارد گرفته و به ناکجا آباد میبرد نشانی سی چهل سفسطه نامه خود را برایش میدهد.
"در قسمت "واحد بودن" زبان دری در افغانستان و ایران و در عین زمان در زمینه ی افتراق زبان دری افغانستان با فارسی دری ایران ، کافیست که سی چهل مقاله ی خرد و کلانم را در همین زمینه ی خاص ، در آرشیفم در پورتال از نظر بگذرانند. یقین دارم که اگر ایشان از این طیف لااقل یک ثلثش را هم درست بخوانند ، تمام سؤالات ایشان حل خواهد گردید.
با احترام "
معروفی صاحب خبر ندارد اگر این سفسطه های او ارزش داشت و این شاگرد به واقعیت سفسطه های شما پی میبرد دیگر احتیاجی به درخواست از شما نبود.
در بالا گفتم که کل پرتال افغانهای نازی به لرزه در آمد. چون بعد چند نظر آقای ولی نوری هم به داد معروفی میرسد چیز های را سرهم بندی میکند که مثلا فرق بین فارسی در ایران و افغانستان را بیان کند:
در اینجا بازهم تعدادی از این کلمات را بحیث مشت نمونه خروار می آورم که در افغانستان و ایران تفاوت بین آنها از زمین تا آسمان است. گلابی = ناک ، پرتقال = مالته ، کره = مسکه ، گوجه فرنگی = بادنجان رومی ، خیار = بادرنگ ، سیب زمینی = کچالو ، عرق = شراب ، روسری = چادر ، آب گوشت = شوروا (شوربا) ، اسفناچ = سبزی پالک ، آدامس = ساجق ، بادبادک = گدی پران ، اردک = مرغابی ، لاستیک = تایر ، مرسی = تشکر ، لامپ = چراغ ، دوش = شاور ، دست شوئی = تشناب ، عروسک = گدی ، عشاء = خفتن ، عمامه = دستار ، آب تنی = غسل ، آب دهن = تف ، آب کش = چلوصاف ، آفتاب گردان = آفتاب پرست ، استخر = حوض ، شناور = آب باز ، استان = ولایت ، استاندار= والی ، استکان = پیاله چای ، غوری = چاینک ، باد کنک = پوقانه ، بادزن = پکه ، الاغ = خر ، کراوات = نکتائی و به صدهای دگر.
اکثریت مطلق اینها واژه های هستند که در هر دو کشور کاربرد یکسان دارند. فرق آنها دروغ و نیرنگ است. بسیار هم از دروغ سرهم بندی شده اند ساخته پرداخته مغز پوک آقای نور و رفقای شان است حالا دقیقا چگونگی آنها را یکی یکی خدمت شما یکی عرض میکنم.
، کره = مسکه ، کره به آنهای گفته میشود که صنعتی هستند و از گیاهان بدست می آید مسکه از شیر حیوانات به دست می آید هنوز هم مسکه نامیده میشود
خیار = بادرنگ ، تنها در ایران خیار گفته نمیشود در حوزه غرب بطور کامل حتی مرکز افغانستان هم خیار میگویند.
عرق = شراب ، اکثریت ایرانیها بخصوص قشر باسواد آن شراب میگویند. اصل فارسی این واژه می هست. که در اشعار شاعران ایران و افغانستان به فروانی به کار گرفته شده. .
روسری = چادر ، در ایران و افغانستان همه چادر میگویند. روسری یک پارچه چهار گوش کوچک است که فقط موی سر را میپوشاند که در هردو کشور یک نام دارد. اما آقای نوری از روی حقه بازی روسری را به جای چادری جا زده . ما در ایران و افغانستان
هم چادر داریم و هم روسری . در ایران هزاران نفر با نام فامیلی چادرباف داریم.
، آدامس = ساجق آدمس یک محصول صنعتی است که قبلا موجود نبوده منشاء خارجی دارد. اما قبل از اینکه آدامس وارد ایران شود سغز که همان جاسق کابل و اطرافش باشد موجود بود. همین حالا هم در بسیار از مناطق ایران تولید میشود. سغز کردستان از همه معروفتر و مرغوبتر است. در هرات و حوزه غرب افغانستان سقچ میگویند. وقتی به هرسه این نامها نگاه میکنیم ( سغز؛ سقچ ؛ساجق ) به وضوح درمیابیم هم هرسه شان یکی است
اسفناچ = سبزی پالک ،در حوزه غرب و هرات همه اسفناج میگویند.
، اردک = مرغابی ، در افغانستان و ایران هر پرنده ای که بتوانند در آب شنا کنند مرغابی میگویند. اردک نام یک نوع مرغابی است مانند غاز و قو که آنها هم مرغابی گفته میشود. اما آقای نوری نادان نمی داند که اردک همان مرغابی است یا از روی نادانی و یا عمدا آنها را از هم تفکیک کرده است.
، مرسی = تشکر. واژه مرسی فرانسوی است که در ایران کاربرد کمی دارد فقط آدم های تازه به دوران رسیده که میخواهند ثابت کنند پیشرفته هستند آنرا به کار میبرند.همه فرهنگی های ایران از واژه سپاس که فارسی اصل است استفاده میکنند.اکثریت مطلق ایرانی ها واژه عربی تشکر را در گفتگوهای روزمره استفاده میکنند.
، لامپ = چراغ . واژه چراغ هم در افغانستان و هم در ایران کاربرد فراوان دارد. مخصوص یک کشور یا یک منطقه نیست. واژهء چراغ یعنی چیزی که روشنی میدهد .شاعران هردو کشور اسم چراغ را در اشعار خود زیاد استفاد کرده اند. لامپ وسیله برقی است که چراغ را روشن میکرد و میکند. چون چراغها قبلا با وسیله چیز مختلف روشن میشد. مانند روغن چراغ ؛ تیل خاک یا نفت. لامپ هیچ وقت چراغ شده نمیتواند. مثلا در ایران میگویند. چراغ ماشین شما لامپش سوخته؛ یا خطاب به راننده میگویند چراغ بده یعنی با چراغ ماشین علامت بده. در روزهای آشورا وسائل هست که لامپهای فراوان به آن میبندند اسم آن چهل چراغ است. این چهل چراغها هم سیار هستند هم متحرک . واژه لامپ همزمان با برق به ایران آمد قبلا چنین چیزی صابقه نداشته است. همینطور در افغانستان همراه با برق واژه گروپ وارد زبان ما شد.
دوش = شاور ، افغانستان و ایران دو کشور هستند که هرکدام جداگانه با کشور های مختلف ارتباط داشته اند. بنابراین واژه های که از خارج وارد زبان شان میشده فرق داشته مثل همین دوش و شاور. مثلا افغانستان بیشتر با انگلیس رابطه داشته واژه های انگلیسی از جمله "شاور" وارد زبان فارسی در افغانستان شده است. همین طور ایران با فرانسه ارتباط داشته واژه های فرانسه از جمله "دوش" وارد زبان فارسی ایران شده است.
دست شوئی = تشناب ، در ایران و افغانستان ده ها نام برای این مکان داریم که بعضی های شان مشترک است. در افغانستان : کنارآب؛ مستراح؛ خاک انداز؛ جوابچایخانه (1). در افغانستان کسی به توالت تشناب نمی گوید. این آقای نوری بیسواد و بیخبر از همه جا تشناب و دست شوی را یکی دانسته. درافغانستان به حمام تشناب میگویند یعنی جای که خود را میشویم. در بعضی از مناطق هرات اوریز(آبریز) هم میگویند. در مناطق مخلفت هرات اسمهای مختلف برای این مکان موجود است آیا این دلیل میشود فارسی مناطق مختلف هرات با هم فرق دارد؟ در ایران: توالت؛ مستراح ؛ دست شوی میگویند.
عروسک = گدی ، در تمامی حوزه غرب ؛ شمال غرب و مرکز همه عروسک میگویند. فقط در کابل ؛ شرق و شمال شرق گدی میگویند. ضمناٌ واژه گدی شاید هندی باشد. اما واژه عروسک کاملا فارسی است. در هردو کشور دختری که در حال رفتن به خانه بخت است میگویند عروس و همینطور مجلس آنرا عروسی میگویند.
عشاء = خفتن ، این دو واژه در هردو کشور رواج دارد. هیچ کدام مخصوص کشور خاصی نیست. نسبت دادن هرکدام به یک کشور از روی نیرنگ و فریب است.
واژه عشاء را بیشتر آخند ها و مذهبی ها در ایران استفاده میکنند آنهم فقط برای نماز مثلا میگویند وقت نماز عشاء است. اما در دیگر جای ها از واژه شب استفاده میکنند. مثلا میگویند شب شد یا شب دیر وقت شده. فکر نمیکنم واژه شب برای ما هم بیگانه نیست عین کاربرد را در افغانستان دارد. در افغانستان آخند صاحب ها وقتی میخواهند نشان بدهند خیلی ملا هستند و عربی می فهمند واژه عربی عشاء را بکار میبرند همچنین واژه خفتن را هم فقط برای نماز بکار میرود. در جای دیگر کمتر مورد استفاده دارد.
عمامه = دستار. هردی این واژه ها بیشتر در ایران کاربرد دارد. در افغانستان واژه لنگی یا لنگته رواج دارد. گاه گاهی هم از دو واژه عمامه و دستار استفاده میکنند. عمامه عربی است اما واژه دستار فارسی است و خیلی قدمت دارد.
، آب تنی = غسل ، غسل واژه عربی است که جنبه دینی دارد که هم در ایران و هم در افغانستان بکاربرده میشود. حتی میتوان گفت در تمامی سرزمینهای اسلامی کاربرد دارد. کسی که جنوب باشد یعنی زن و شوهر وقتی با هم همبستر میشوند جنوب میشوند که باید غسل کنند. در ایران کسی خواسته باشد آب باز یا شنا کند گاهی وقتها آب تنی هم میگویند. اگر بخواهیم بر اساس اندیشه ناقص آقای نور بسنجیم چون در ایران هم شنا میگویند و هم آب تنی پس فارسی در ایران هم فرق دارد.
آب دهن = تف ، هم در افغانستان و هم در ایران وقتی کسی بخواهد آب دهان خود را به بیرون بیاندازد میگویند تف کرد. باز هم در هردو کشور اگر آب دهن خود بخود به بیرون بریزد میگویند آب دهانش ریخت یا موقع گپ زدن آب دهانش به بیرون پرتاب شد. در هردو کشور وقتی آدمی با دیدن غذای خومشزه اشتهایش شعله ور میشود میگویند: با دیدن غذا آب دهانش ریخت. عکس آن وقتی چیزی نفرت انگیزی میبینیم بر روی زمین تف میکنیم.
آب کش = چلوصاف ، واژه چلوی صافی در هردو کشور بکاربرده میشود.
آفتاب گردان = آفتاب پرست ، واژه آفتاب گردان در هردو کشور به یکی است. در ایران نام یک جانور آفتاب پرست است.
استخر = حوض: واژه حوض حوضچه حوضخانه در هردو کشور کاربرد فراوان دارد. فقط در ایران واژه استخر را هم بکار میبرند.
شناور = آب باز ، واقعا این نور بیسواد و نادان است. در ایران چون دریا دارند به هر وسیله که روی آب بماند میگویند شناور. یا به انواع کشتیها و قایقها شناور گفته میشود. در ایران به آب باز شناگر میگویند. در ایران میگویند شنا اما در افغانستان آشنا میگویند. بنابر این به آب باز در افغانستان آشناگر هم میگویند.
استکان = پیاله چای ، در نقاط مختلف ایران این وسیله نزدیک ده نام دارد. فنجان؛ لیوان؛ پیاله ؛ استکان از آن جمله اند. در ایران لیوان کار برد بیشتری دارد. اما در افغانستان پیاله بیشتر رواج دارد اما در بعضی نقاط کشور استکان هم میگویند. . شاید در شهر های به دیگر نامهای دیگر یاد شود اما من نمی دانم. ازاین نامها بنظر من پیاله از همه قدیمی تر است. واژه پیاله را همه شاعران افغانستان و ایران در آثار خود به فراوانی بکار برده اند.
، باد کنک = پوقانه ،در هرات و حوزه غرب اگر بچه ای بگوید پوغانه برایش میخندند. در هرات و حوزه غرب همه پوفک یا بادکنک میگویند. در کابل پوغانه گفته میشود شاید در جاهای دیگر نامهای دیگری داشته باشد.
بادزن = پکه ، نخست اینکه بادزن نه بلکه بادبزن. واژه بادبزن در ایران خیلی کم کاربرد دارد. دوماً: پکه نه بلکه پنکه. بعضی واژه ها نوشته آن با تلفظ عمومی فرق میکند ازجمله پکه که اصل آن پنکه است در افغانستان در گویش عمومی پکه میگویند. در ایران واژه پنکه به فراوانی بکار گرفته میشود.
الاغ = خر ، در هردو کشور واژه الاغ و خر کاربرد دارد. هیچ یک مختص کشوری نیست. شاعران دو کشور بکرات از هردو واژه استفاد کرده اند.
از گفته معروفی استفاده کنیم که میگویند "قلمرو زبان فارسی" در قلمروی زبان فارسی از تاجیکستان تا ایران از یک شهر تا شهر دیگر و از یک روستا تا روستای دیگر این فرقها هست چه در ایران باشد و چی در افغانستان یا تاجیکستان.
همین اسم های که آقای نوری که بعنوان فرق فارسی ایران با افغانستان ذکر کردند نصف شان بین فارسی هرات تا کابل تفاوت دارد.
ناک = در هرات امرود . بادرنگ = در هرات خیار. سبزی پالک = در هرات اسفناج . ساجق = در هرات سقچ . گدی پران= در هرات کاغد باد. گدی = در هرات عروسک . دستار= در هرات لنگی یا لنگوته . شاور = در هرات شستن یا غسل کردن. پوغانه = در هرات پوفک یا بادکنک یا بادبادک. تربوز = در هرات هندوانه . مرچ = در هرات فلفل.
در پایان از خدا میخواهیم آقای معرفی صاحب و نور صاحب را به سوی حقیقت هدایت کند.
از نظرات و انتقادات دوستان استقبال میکنم و خوشحال خواهم شد.
و منالله توفیق.
پيامها
16 مارچ 2008, 17:59, توسط abas
ويسنده محترم . آقای معروفی ، البته انجينير زبان فارسی است، اما دريغاکه از سلامت روانی برخوردار نيست ، بسيار دشمن تراش است که خود يک مرض بد است ، او حتا عليه هم سنگر و هم مشرب خويش، اعظم سيستانی ، مقاله انتقادی ( منظور فحشنامه است) نگاشت و گمانم پس از ۷ ۸ ساعت، صاحبان پورتال
بيمثال! متوجه اين آبروريزی کمسابقه شدند و مطلب را از صفحه برداشتند !
وی هم به زبان و ادب ايرانی ميتازد ، در همانحال، از سعدی و فردوسی ، نقل قول ميکند ! وی به بهانه دشمنی با ايران، بر پدر و مادر و تاريخ و فرهنگ خويش، اهانت و سيهکاری ميکند که فقط يک بيمار بيچاره ميتواند چنين عمل ننگينی، بروز دهد ، برای اين مردک حقير بايد از خدا طلب شفا کنيم ، با احترام . عباس کيمنش
16 مارچ 2008, 19:29, توسط شاهد
30 دندان آقای معروفی ریخت (چرا که ایشان 2 دندان عقل را از اول نداشتند...) !
آقای هروی، ممنون و سپاس! از قدیم گفته اند، "نیت بد قضای سر!" شئونیستهای قبیله پرست با این اعمال پوچ و بیهوده شان تیشه به ریشۀ خود میزنند...
بسم تعالی
مکرو مکرا... و ا... خیر الماکرین.
صدق ا... العلی العظیم
17 مارچ 2008, 00:08
با استدلال این نابغه حتی به تعداد شهرهای کشور ایران ما لسان فارسی داریم ! تنها به عنوان یک مثال در شهر یزد به بادمجان رومی می گویند "تماته" که لهجه یزدی است. حتی در شهر تهران لهجه بعضی محلات شمال شهر تهران با لهجه بعضی محلات جنوب تهران تفاوتهایی دارد و اصطلاحات خاصی دارند که برای تازه وارد ها جدید است, به نحوی که ساکنین فقیر جنوب شهر به لهجه شمال شهری به تمسخر می گویند لهجه سوسولی و شمال شهری ها زبان جنوب شهری ها را لاتی می گویند!
17 مارچ 2008, 02:33, توسط م م ض
اولا این نکته قابل یاد آوری است که به پشتون متعصبی چون اقائی معروفی چه مربوط است که بع دفاع کاذب از زبان فارسی /دری برخیزد ؟
دوم سوال من از اقائی معروفی این است که چرا اکثر مقاله های شان خود در زباندری/ فارسی بوده و همچنان توضیح نمایند که ایا پشتوئی قندهار با لفمان و همچنان به صورت عموم پشتوئی افغانستان با پاکستان کدام فرقی در تلفظ و یا نوشته ندارند؟
17 مارچ 2008, 03:14
من متاسفانه هیچگاهی مقالات آقای معروفی را نخوانده ام که در مورد شان قضاوت کنم.
اما حمله فرهنگی ایران به افغانستان، ارسال نوکران فرهنگی اش به کشور ما و تلاش برای کار سیاسی به نفع ولایت فقیه در زیر چتر کار فرهنگی، سیاست آشنای رژیم خونآلود آخند های ایرانیست که نباید در آن شک کرد.
ایران از طریق ایدئولوگ هایش مثل چنگیز پهلوان، محسن مخملباف و دیگران درین زمینه زیاد کار میکنند، و در داخل هم فراوان جاسوس های فرهنگی اش کار و فعالیت میکنند.
به نظرم فرهنگ آخندی ایران از کلانترین تهدیدهایی برای افغانستان است، ما قبلا نتایج مداخلات ایران را در هزاره جات دیده ایم که دهها هزار تن از مردم هزاره ما را به کام مرگ فرو برد، اینبار با زرورق فریبنده فرهنگی میخواهند این مداخلات خاینانه را ادامه دهند.
17 مارچ 2008, 14:28, توسط شبیر
خانم یا آقای بینام
آیا شما در مورد مداخلات پاکستان، کشور های غربی یا عضو ناتو، و روسیه نیز همین نظر را دارید؟ آیا مداخلات آنها نیز خطرناک است یا خیر؟
لطفاً عادلانه پاسخ دهید.
17 مارچ 2008, 17:00
آقای شبیر،
بلی من کاملا به این نظرم که مداخلات کشور های همسایه مثل پاکستان، روسیه، تاجکستان، ایران و ... همه و همه برایش کشور ما خطرناک و تراژدی زا اند.
مداخله امریکا و ناتو که مثل آفتاب روشن است که کشور ما را به یک مستعمره و بزرگترین تولید کننده مواد مخدر مبدل ساختند و برنامه های وسیعی برای آینده دارند که افغانستان برای ابد روی خوبی و آرامش را نبیند.
پاکستان در زمینه نظامی فاشیست های طالبی را با خود دارد اما مداخله اش بسیار روشن است و تمامی مردم میتوانند به آسانی آنرا ببینند، در زمینه فرهنگی پاکستان هنوز نتوانسته کار زیادی کند و سفیر های فرهنگی اش را از میان روشنفکران ما برگزیند. ثانیا بعلت اینکه پاکستان خود در جیب امریکا بسر میبرد، اکثر فعالیت هایش در افغانستان به اشاره امریکا میباشد همانگونه که طالبان را به کمک امریکا به میدان آورد.
اما مداخلات رژیم تئوکراتیک آخوندی ایران به نظرم خطرناکتر از همه است چون مکارانه و با ماسک فرهنگی و "زبان و ادبیات فارسی" و .... عمل میکند. ایران در طول سه دهه اخیر یک لشکر فرهنگی را از میان مهاجران افغان برای همین روز پرورده و حتی کارشناسان فرهنگی خودش را در افغانستان دارد که در پس پرده فرهنگ، به نفع صدور زهر بنیادگرایی آخوندی کار میکنند تا توانسته باشند به افغانستان "صدور انقلاب" کنند، همان انقلابی که ایران را به ماتمکده و اسارتگاه مردمش مبدل کرده و چندین دهه است بر مردم ایران چنگ خونین دارد. ایران برای قربانی ساختن افغانستان حتی از کمک به جلادی چون گلبدین ابا نورزید و حال هم همه میدانند که با ارسال کمک و تجهیزات به درندگان طالبی، قصد دارد که افغانستان هرچه بیشتر در بحران درگیر شود.
18 مارچ 2008, 10:07, توسط شبیر
فکر نمیکنید که حمله فرهنگی بهتر از حمله بی یا بدفرهنگی باشد؟
ایران کتابخانه میسازد و غلامان پاکستان و امریکا (طالبان) کتب، کتابخانه ها و مکاتب را حریق میکنند. کدامین خطرناکتر است؟ ارسال کتاب و یا حریق آن؟
این کمک کردن ایران به طالب نیز از افسانه های کاکا سام شما میباشد که دیگر کهنه شده و همه گی میدانند که طالبان حرامزاده های کی میباشند؟ اخند های ایران یا کاکا سام های قبیله گرایان؟
لینک بالا فقط یک نمونه اش است جانم. در سال 2002 بی نظیر بوتو در یک مصاحبه با نشریه لوموند خودش اعتراف کرد که، "طرح تولید طالب از استعمار کهنه بود، پولش از استعمار نو و هابیون عرب و رحِم برای نگهداری و پرورش آنها از پاکستان بود..."
آیا فکر نمیکنید که دروغ گفتن و خاک زدن به چشم مردم دیگر کافی باشد؟ چقدر حقوق دریافت میکنید از این فعالیت هایتان بر ضد رژیم ایران؟ شاید هم عضو راوا باشید و وظیفه تان همین باشد که دروغ سر هم کنید...
شما شاید فوراً بگویید که آن کتابها ایرانی زهرآلود است! اما جان برادر خداوند (ج) به من و تو عقل داده، تا به کمک آن، زهر را از غذا تشخیص داده و غذا را میل کنیم نه زهر را. در این مقطع از زمان ما بیشتر از پیش به کتاب و آگاهی نیازمندیم اما اگر حس شامعه و قدرت تعقل و تفکر خود را از دست نداده باشیم به جرئت گفته میتوانم که خوب را بسیار به آسانی از بد تشخیص داده و بد را رها میکنیم. اصلاً کتابی را که به مزاجت نمیخواند، نخوان! کتاب خواند که بزور نشده... یا اگر فکر میکنید که فلان رسانه نوکرئ ایران را میکند لطفاً آنرا نخوان و به حرفش گوش نکن.
اینرا نیز هرگز منکر شده نمیتوانید که کتاب های که از غرب به کشور من و تو میآید نیز بدون زهر و آلوده گی نیستند. هیچ فردی دیوانه نیست که برای من و تو مفت و مجانی کتاب چاپ نماید و در خدمت مان قرار دهد.
خود من و تو که آن غیرت را نداریم که کتاب بنویسیم و یا کار های فرهنگی کنیم. لااقل از عقل خود کار بیگیریم و از هر کتابی نقاط مثبت را گرفته و نقاط منفی را رها کنیم.
گفته اید پاکستان در حمله بی فرهنگی یا بدفرهنگی اش ناکام بوده... صدور هزاران حلقه فلم های مبتذل پورن و مواد کیمیاوئ مورد نیاز برای تولید هرویین به کشور افغانستان و از همه مهمتر تولید و تقویه طالبان و ارسال آنها برای تخریب مکاتب، زیربنا های اقتصادی، فرهنگی، تاریخی، و نظامئ ما آیا به نظر تان ضعیف و کمخطر تر از ارسال کتاب های ایرانی که یقیناً 75% مفید اند، میباشد؟ لعنت بر این نوع انصاف و کج اندیشی!
بر علاوۀ برنامه های مخرب، ضد اخلاقی و تباه کننده شبکه های 24 ساعته ماهوارۀ، از جانب غربی ها برای جوانان ما، آیا به نظرتان ناکام و ناکارآمد بوده؟ اگر اینگونه فکر میکنید بنده واقعاً برایتان متأسفم.
از سوی دیگر کشور ما مدت 25 سال است که به ایران تریاک و هیرویین صادر میکند و در نتیجه امروزه در حدود 5 میلیون معتاد در ایران در حال جان کندن اند، با اینحال آیا فکر نمیکنید که توقع تان از ایران بسیار بیهوده و کودکانه است؟
همچنان مدت 28 سال است که این رژیم به اصطلاح اخندی و غدار از جانب کشور های تهدید میگردد که امروزه عملاً ایران را در محاصرۀ نظامی، اقتصادی، و سیاسی گرفته اند، و حتی برای 8 سال مورد حمله نظامی (توسط صدام) قرار دادند، آیا فکر نمیکنید که آنها نیز برای دفاع از خود حق عکس العمل و دور نمودن شعله های آتش از خانه خود را داشته باشند؟
راستی نظر تان راجع به کمک های مستقیم غرب (مشخصاً آلمان غرب و امریکا) در تولید سلاح کیمیاوی توسط رژیم صدام و استعمال آن بر مردم بیگناه حلبچه و عساکر ایرانی چیست؟
اینهم گزارش گاردین راجع به مجهز کردن صدام به سلاح کیمیاوی توسط غرب و استعال آن بر ایران و مردم بیگناه کرد در مرز ایران و عراق...
اینهم اسناد دیگر از همکارئ غرب با عراق در ساختن سلاح های کیمیاوی.
در گوگل میتوانید بسیار زیاد تر از اینها بیابید...
خوب حالا کی مقصر است؟ البته این سوال را شما وقتی منصفانه میتوانید پاسخ گویید که جیره خور و یا نوکر غربی ها و یا وهابی ها نباشید... در غیر آن شما فقط طوطی وار و کورکورانه خالی بندی خواهید کرد...
بنده به نوبت خود مداخلات هر کشوری به شمول ایران به حریم مقدس و پاک کشورم را محکوم نموده ولی خطر عمده را حملات بدفرهنگی و وحشیانۀ پنجابی ها و وهابیون و اربابان غربئ شان میدانم، نه ارسال چند عدد کتاب از سوی ایران که اکثراً به دلیل مشکلات چون گرسنگی، سردی و برهنگی بجای مطالعه خوراک آتش بخاری و تنور میگردد ویا هم توسط خشتک کشال های قبیله گرا حریق و سوختانده میشود میگردد.
این فلم مستند را که لینکش را در اخیر گذاشته ام خوب ببینید و سرتانرا به یخن تان فروبرید و خوب فکر کنید. اگر به روز قیامت عقیده ندارید و بی دین هستید لااقل انسانی فکر کنید. کی مقصر است؟ ایران و یا پاکستان با استعمار کهنه و نو؟
17 مارچ 2008, 06:10, توسط ehsan
آقای معروفی به نام انجينير زبان دری معروف است . معروفی هم ايرانيان را فحش ميدهد و زبان فارسی را بد يگويد هم سعدی را بسيار دوست دارد! معروفی ، يگانه فارسی زبانی است که زبان و فرهنگ وتبار و ريشه خودرا با تبر ابلهی از بيخ ميکند تا رفقای حزبی اش را راضی نگهدارد( ايشان گويا افغان ـ ملتی هستند!) بهر حال نار سيزم ( خود شيفته گی) تنها مرضی نيست که در پيرانه سر بسراغ ايشان آمده، بلکه بيماری های حاد روانی ديگر هم دارند. با احترام . احسان ارغنديوال
17 مارچ 2008, 08:21, توسط عارف
ديپلوم انجنيرخليل الله معروفي كه در طول عمرش حتي يك روز هم بحيث انجنير كار نكرده ، بلكه تا زمانيكه تقاعت كرد، در يكي از مغازه هاي شهر برلين چراغ ميفروخت ( البته چراغ فروشي كار خراب نيست)، فرد خيلي مرموزيست.
لطفاّ به تاريخچهء“ سياسي“ اين زن و شوهر ( گرچه هم خيلي خسته كن است) نگاهي بيندازيد:
آقا و خانم معروفي در سالهاي تهاجم شوروي به افغانستان خود را از شاگردان وفادار
آقاي عين العلي بنياد و كمونيستهاي دوآتشه معرفي ميكردند و همه روزه دنبال آقاي بنياد ميدويدند. ديگرافغاها از نظر اين زن و شوهر همه
مسلمانان ارتجاعي بودند( آقاي بنياد يكي ازشخصيت هاي شعله جاويد بود كه درآلمان پناهنده شده بودكه بعد
ها در آلمان فوت كردند).
زمانيكه“ مجاهدين“ و بعد از آن طالبان به قدرت رسيدند، خانم و آقاي معروفي سالهاي دراز سكوت مرگبار را اختيار كردند. ديگر صدا از سنگ برآمد اما نه ازين دو نفر. چون فاميل هايشان در ايران زندگي ميكردند،همچنين يك كلمهء از زبان اينها عليه دولت ايران كسي نشنيد، بلكه بعضاّ ازقدامت فرهنگ ايراني نيز ستايش ميكردند.
در روزهاي بمباردمان افغانستان توسط قواي امريكا و متحدانش دفعتاّ اين دو نفر سكوت مرگبار شانرا شكستند و به دفاع از امريكا و دولت دستنشاده اش برخواستند. اين دو (خانم و آقاي معروفي) به هيچ افغان اجازه نميدادند كه از سياست دولت امريكا درقبال افغانستان واز گروه هايكه در كنفرانس بن جمع شده بودند، انتقاد كند.
در همان روزهاي اول (كنفرانس بن) اين دو به استقبال كرزي در برلين شتافتند‚ كرزي را تا هوتل بدرقه كردند‚
همرايش عكسهاي دستجمعي گرفتند و روزهاي بعد خانم معروفي عكسهايش را پهلوي كرزي به افتخار به همه نشان ميداد.
از كنفرانس بن به بعد هردو زن و شوهر به مسلمانان دوآتشه مبدل شدند و به ديگران كافر و كمونيست خطاب ميكنند. خانم معروفي حتي از سنگسار زنان با“ سنگهاي كوچك“ دفاع ميكرد.
اما تقريباّ از دو سال به اين طرف زن و شوهر انتقاد از امريكا و دولت كرزي را شروع كرده اند.
ميايم به هويت قومي اين دو نفر: خانم معروفي فارسي زبان و از شيعه هاي مقيم حوضهء چنداول كابل است. هويت قومي خود معروفي (شوهر) تا حال معلوم نبود. اما از چند وقت به اين طرف شروع به دامن زدن به خصومتهاي قومي كرده است و از پشتونها “ دفاع“ ميكند. اين عمل او به اكثر پشتونهاي مقيم آلمان حيرت آور است، زيرا هيچ يك افغان وطنپرست و غيروابسطه به بيگانگان، اينقدر احمق نميشود كه با نوشته هايكه بوي خون از آن ميايد، همه اقوام ديگر را بر ضد قوم خودش تحريك كند. جزء اينكه اين كار را دستوري انجام دهد. اينكه اين دستور را از كجا و از كيها دريافت
كرده ، به خود معروفي معلوم است.
طوريكه خليل الله معروفي خود را “ پژوهشگر“ زبان دري ساخته و در نوشته هاي خود عمداّ ازاصطلاحات عاميانه دري ( نه ادبي) استفاده ميكند، تا نشان داده باشد كه زبان دري افغانها و فارسي ايرانيها دو زبان مختلف اند، خانم معروفي نيز از چندي بدينطرف به شغل “ژورناليستي“ روي آورده ومصاحبه هاي براي سايت افغان ـ جرمن ـ آنلاين ميفرستد
در پايان دو نمونهء از مصاحبه اين“ ژورليست“ خودنام نهاده را بخوانيدو در سايت نامبرده بشنويد:
خانم معروفي در مصاحبه اش با آقاي داكتر عبدالحنان روستايي تاءسف خود را تكرار اظهارميكند كه چرا پول ها
و عايدات فروش مواد مخدره در افغانستان براي مردم به مصرف نميرسد‚ بلكه خارجي ها از آن استفاده ميكنند.
اين خانم با منطق طفلانه اش اسرار ميدارد كه اگر اين همه پول ها در افغانستان به مصرف برسد‚ وطن ما به زودي آباد خواهد شد. خوشبختانه آقاي روستايي متوجه اين ياوه سرايي خانم معروفي ميشود و اين بيمنطقي خانم را با دلايل معقول شان رد ميكنند. ورنه خانم معرفي آبروي همه افغانها را از بين ميبرد.
مثال ديگراز همين سايت:
خانم معروفي در مصاحبه اش با آقاي محمد اعظم سيستاني چندين مرتبه تاكيد ميكند كه شخص او(خانم معروفي)
از همان روزاول يعني كنفرانس بن به اين عقيده بوده است، كه نه امريكا و نه دولت كرزي به درد مردم
افغانستان ميخورند. اما ديگر افغانها همه خلاف نظر خانم معروفي بودند........... طوريكه بالا اشاره شد، واقيعت معكوس گفته هاي خانم معروفي است.
آنانيكه به تاريخ (چهء) “سياسي“ اين دو نفر آشنا اند از خود ميپرسند كه چه وقت از زير اين كاسه يك نيمكاسهء ديگر بيرون خواهد آمد. تنها انسانهاي وابسطه به بيگانگان، اوپورتونيست، بدون هويت سياسي و دنباله رو( ويا جاسوس ؟) ميتوانند اينهمه چهره بدل كنند.
احترام
17 مارچ 2008, 13:27, توسط mayar
آقای عارف . فارسی را با املای نادرست می نويسيد لطفا کمی تمرين املا نويسی کنيد . من نميخواهم دلايل شمارا رد کنم ، عقيده عموم اين است که معروفی به نفع مافيای جهانی و برای درهم شکستن وحدت ملی افغانها کار
ميکند . دشمنی او با زبان فارسی فرع است و اصل همان خدمت به استعمار سرخ و سياه است! اما وقتی می نويسيد ، اين زن و شوهر ( معروف و زن او) در اوايل کودتای ثور از عين العلا ( شايد عين الله) بنياد حمايت ميکردند، وبنياد شعله ای بوده ، پس اين زوج ، خلاف حزب خلق و پرچم بوده اند، پس چطور کشته نشدند يا حد اقل زندانی نشدند؟
اميد است که در نوشتار حد اقل نام های خاص را درست بنويسيد . با احترام . زلمی مايار
17 مارچ 2008, 20:00, توسط عارف
آقاي زلمي مايار، تشكر از رهنمايي شما!
اما اسم كه شما از آن انتقاد كرده ايد، واقعاّ نميدانم كه چطور نوشته ميشود اما تقريري اينطور
گفته ميشود ( عين علي بنياد). اگر در بقيه نوشته ام نيز اشتباهي به نظر تان افتاد، درست آنرا برايم بنويسيد، ممنون ميشوم. خودم ميدانم كه جمله بندي هايم بيشتر ترجمهء آلماني به فارسيست.
اين زوج ( معروفي) و همچنان آقاي بنياد سالها قبل از كودتاي خلق و پرچم به آلمان آمده بودند و بعد از اشغال روس پناهنده شدند. اينها با آقاي بنياد در برلين آشنا شدند اما دنباله روي آنها از آقاي بنياد شكل ظاهري داشت نه اينكه واقعاّ به جريان سياسي شعله عقيده داشته باشند. زيرا در آنزمان نيز هيچ نوع كار مؤثري عليهء روسها نميكردند، جزء انتقاد از ديگران.
احترام
17 مارچ 2008, 19:42, توسط شینواری
یکی دو دفعه چیزی به جواب چتیات معروفی در وبسایت گروهی جرمن-افغان نوشتم که در پیامـخانه معروفی داخل نشد و من هم گفتم به فلان بچیم کده.
نوری که یگان اکت های امیتابچن وار را از معروفی یاد گرفته حالی خود را هوشیار و دانای زبان فارسی/دری نشان میدهد. آقای هروی با تشریحات واضح هم معروفی و هم نوری، هردو را خرفهم ساخته است که غیر از آنهم در لفافه گفتن به جاهلان بی فایده است.
با تایید تشریحات آقای هروی در سه مورد نظرم را می نویسم.
1. در مورد گل آفتابپرست که در افغانستان مروج است، باید گفت که نام صحیح و منطقی این گل باید آفتاب گردان باشد. آفتاب پرست یعنی چی؟ یعنی آفتاب را پرستش می کند؟ آفتاب گردان یعنی رخ جانب آفتاب می کند و می گرداند. پس آفتاب گردان صحیح است.
2. در مورد آب کش یا چلوصاف؟ آب کش واضح است که برنج از آب کشیده می شود یا آب کش می شود. چلوصاف را می توان به چلو گفت، اما این اصطلاح عامیانه را قرار فرمان نوری باید گاهی به پلوصاف هم تغییر داد. از آنجایی که در یک خانه یک شی نمی تواند دو نام داشته باشد، باید یک آب کش برای صاف کردن چلو و یک آب کش دیگر برای صاف کردن پلو داشته باشیم.
3. در مورد الاغ یا خر؟ باید گفت که ما به حیوان چهارپا و درازگوش بارکش الاغ می گوییم اما خر به آدمهایی مانند نوری و معروفی خطاب می کنیم. شینواری
18 مارچ 2008, 13:48, توسط hamkar
آقای انجينير صاحب لسان دری، تفاوتهای که بين زبان فارسی ا يران وافغانستان بر ميشمارد، تفاوتهای است که در گويش بلخ، هرات و باميان نيز وجود دارد! جناب انجينير گاه متوجه نميشود و خود لهجه ايران را بکار ميگيرد ! چند دقيقه بعد آنرا به اصطلاح، تصحيح ميکند ، بيچاره خود را به چه مصيبتی گرفتار کرده است ! در عنوان واپسين مطلب ! خويش گفته بود ، «استادان ما حرف حساب شان چيست؟» بعد ها ديگران به او گفتند « حرف حساب» اصطلاح ايران است، الان نوشته ( استادان ما يک حرف حسابی هم نزدند) گويا فکر ميکند ، اين بار به لسان دری « !» تکلم فرموده است!
انجينير صاحب گمان نميکنم بدون دريافت « دستمزد » از سوی قبيله گرايان هيتلر مآب، به اين هرزه تازيها دست بزند و از بابت دندانهايش، دغدغه ای داشته باشد!با احترام . صابر همکار