صفحه نخست > خبر و گزارش > در دايکندی چه می گذرد؟ > شماره ششم: 15 حمل 1385 > دال، مثل دايكندی/ كوچی نامه/ شاروالنامه/ ما از خاكيم تلويزيون نامه/ عنعنات ملی/

دال، مثل دايكندی/ كوچی نامه/ شاروالنامه/ ما از خاكيم تلويزيون نامه/ عنعنات ملی/

ابوسعيد
جمعه 20 آپریل 2007

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

سرمقاله:
1

اگر ديوژن حكيم، چراغ به دست، در روز روشن، در شهر آتن باستان مي¬گشت تا آدم پيدا كند، نگاه منتقدانه¬اي داشته است به آدمها و به روحهاي كوچك و روحهاي ضعيف و روحهاي ناتوان. و ديوژن مي¬گشته است تا روحهاي نقد پذير و بزرگ بيابد.

2
ابوسعيد، نه ديوژن است و نه ادّعاي ديوژني دارد. بلكه نسخة خطّي را در دست گرفته است تا شايد در روشني آن بتواند عيبهاي جامعه را نشان آدمهاي افغانستاني بدهد، همين و بس.

3
ابوسعيد به اين باور است كه آدمهاي افغانستانِ نو، قطعاً آدمهاي نقد پذير، تحمل پذير و داراي روح بزرگ است و در آجنداي زندگي شان، اصلاح امور است و تمام. و باز هم ابوسعيد به اين باور است كه انسانِ افغانستان جديد، انسانِ نو است. انسان نو، نگاه نو و منتقدانه به تمام ابعاد زندگي دارد. باز هم ابوسعيد باور دارد از بسكه در اين كشور بدگمانيها زياد شده است، هر سخني حمل به خرابكاري مي شود. به يقين نسخة خطّي نه خرابكار است و نه تروريست، بلكه نسخه¬اي است براي نشان دادن مرضهاي بيماران اين مردم و مرضهاي بي درمان اين جامعه.

همينجا ابوسعيد اعلام مي¬كند كه كينه و دشمني در روش زندگي¬اش نيست. بلكه افشاي بديهاي جامعه و برجسته كردن عيبهاي جامعة افغانستان هدفش است، خلاص.

4
ممكن است هر چيزي در تيررس نسخة خطّي قرار بگيرد، چنان به هوا برود كه دودش ناپيدا باشد. تذكّر اين نكته بجاست اينكه نسخة خطّي سعي مي¬¬كند تا نزاكت و اخلاق و آداب و اصول معياري رسانه ها را رعايت كند. قانونمندي و قانونمداري و رعايت حقوق شهروندي از اصول اوليّة زندگي ابوسعيد است. همانا رعايت اخلاق رسانه¬اي يكي از اجزاي قانونمداري و حقوق شهروندي است.

ابوسعيد، دشت برچي، كابل، افغانستان

دال، مثل دايكندي

از حامد كرزي رئيس جمهور مي پرسد:

  • چند ولايت نام ببر كه حرف اوّلش "د" باشد.
  • قندهار، هلمند، كابل، پكتيا.
  • نه، رئيس جمهور، دال، مثل دايكندي.

رئيس جمهور فكري مي شود و سپس با تعجب مي پرسد:

  • مگر ما ولايتي به نام دايكندي هم داريم؟

كوچی نامه
يك روز در صحن عمومي مجلس عوام (ولسي جرگه) افغانستان، روي قبيلة كوچي بحث شد. يك عده نظر دادند كه بايد دولت افغانستان به كوچيها توجه كند و بايد كوچيها انكشاف پيدا كنند و بايد كوچيها مورد حمايت و توجه قرار بگيرد.

اتفاقاً در همان زمان، يك نفر اطرافي كه در كنار ديوار ايستاده بود، گفت:

  • اعضاي محترم مجلس عوام! در افغانستان، يك مثَل عوامانه است كه "قُدقُد در خانه مي كنند و تخم در خانة همسايه مي گذارند." به نظر من كوچيها هم شبيه همان مرغي است كه قُدقُد، در افغانستان مي كنند و تخم در پاكستان مي دهند.
  • چطور؟
  • چونكه كوچيها تعداد مردمان فاقد تابعّيت و فاقد تذكرة افغانستاني هستند كه در فصول بهار و تابستان رمه¬ها و شتران¬ِشان علفچرها و علفزارهاي افغانستان را مي¬چرند و فصل زمستان كه مي¬رسد، خيمه و غژدي و خرگاهِ شان را بار مي¬كنند و در پاكستان مي¬روند و پشم و شير و برّه و بازدهي را در پاكستان تحويل مي¬دهند. بدين خاطر است كه كوچيها شبيه مرغي است كه قُدقُد شان را در افغانستان مي¬كنند و تخم در پاكستان مي¬دهند.

شاروالنامه

شاروالنامه ۱

بادِ هوا

نفر اوّلي :شهردار جديد كابل در اوّل احراز پست رياست شهرداري كابل، خيلي پف و پتاق مي¬كرد كه شهر را چنين مي¬كنم و چنان مي¬كنم؛ راستي چه شد؟

نفر دوّمي: پف شهردار، يك باد هوا بود و باد با خودش برد!

  • واقعاًً!

شهردارنامة 2

ميكروسكوپ

در يكي از مكاتب كابل، سر صنف، استاد از دانش آموز پرسيد:

  • ميكروسكوپ چيست؟
  • ميكروسكوپ عبارت است از آلة كه از چندين شيشة مقعّر و محدّب تشكيل شده است و به وسيلة آن اشياي خيلي كوچكي كه با چشم عادّي ديده نمي شود، مي توان ديد.

استاد رو به دانش آموز ديگر كرد و گفت:

  • مي تواني راجع به شهرداري (شاروالي) كابل توضيح مختصر بدهي؟
  • استاد! شهرداري كابل، عبارت است از ارگان دولتيي كه نظافتچيان و كارگران و جاروكشانش را با ميكروسكوپ هم نمي توان مشاهده كرد.

شهردارنامة 3

ما از خاكيم

يك نفر از ولايت دايكندي به شهر كابل آمد، وقتي كه با گرد و خاك و چتَلي و سركهاي ناجارو و كنده و پارة كابل مواجه شد، به شهردار تلفن زد و گفت:

  • هلو، شهردار كابل!
  • بله، من شهردار با كفايت و با درايت شهر كابل هستم.
  • جناب شهردار، بفرمائيد كه چرا كوچه¬ها و سركها و خيابانهاي شهر شما اينقدر ناجارو و كنده و گرد و خاك و چتَلي و پَتَلي است، چرا كارگران شما جارو نمي كنند؟
  • برادر قند! چرا جارو كنيم؟ و چرا گرد و خاك نباشد؟
  • چرا ندارد، جناب شهردار! اينجا پايتخت افغانستان است، خاكبادآباد كه نيست!
  • برادر قند! مگر نشنيده¬ايد كه ما از خاكيم و سرانجام به خاك مي رويم! پس ضرورتي نيست كه كارگران ما شهر را جارو و پاك كاري كنند.

تلويزيون نامه
دو نفر از ولسوالي سنگ تخت-بندر ولايت دايكندي به كابل ميايند و در يكي از هتلهاي كوتة سنگي اتاق مي¬گيرند. شب كه فرا مي¬رسد، يكش از زور خستگي به خواب مي¬رود و ديگري بيدار مي¬ماند و مي¬خواهد¬ كه تلويزيون نگاه كند. سپس با آرامش و متانت تلويزيون را روشن مي¬كند. چينل تلويزيون ملّي را مي¬زند، مي¬بيند كه آهنگ هندي است. كمي نگاه مي¬كند و چيزي نمي¬فهمد. بعدش چينل تلويزيون آريانا را مي¬زند مي¬بيند كه سريال هندي "حنا به نام تو" است. كمي تماشا مي¬كند و سپس چينل تلويزيون افغانTV را عوض مي¬كند، مي¬بيند كه سريال هندي "ما پنج" است. چند دقيقه نگاه مي¬كند و بعد چينل تلويزيون آيينه را مي¬زند مي¬بيند كه آهنگ هندي است و اندكي تماشا مي¬كند و سپس چينل تلويزيون شمشاد را مي¬زند مي¬بيند كه آهنگ هندي است و اين بار چينل تلويزيون لمر را عوض مي¬كند مي¬بيند كه سريال هندي "داستان هر خانه" است. بعد چينل تلويزيون طلوع را مي¬زند مي¬بيند كه سريال هندي "امتحان زندگي" است.

بعدش با وارخطايي رفيقش را شور مي¬دهد و مي¬گويد:

  • بابه پتي ماه! بابه پتي ماه!
  • چيه؟ چه شده؟ چرا اينقدر وارخطايي؟
  • بلند شو، به جاي كه كابل برويم، اشتباهي آمده ايم هندوستان!

عنعنات ملی

يك نفر امريكايي و يك نفر افغانستاني با هم رفيق مي¬شوند. يك روز با هم قرار مي¬گذارند كه در شهر كابل گردش كنند و چكر بزنند. از پل باغ عمومي حركت مي¬كنند و در شهر نو كه مي¬رسند، امريكايي را جواب چاي مي¬گيرد. افغانستاني به امريكايي نگاه مي¬كند، مي¬بيند كه امريكايي رنگش تغيير كرده است و مرتّب پاي چينك مي¬كند.

افغانستاني مي¬پرسد:

  • چه شده؟
  • excuse me, my piss is come. (مي¬بخشيد كه جواب چاي من آمده است.)
  • چرا خود را عذاب مي دهي، جواب چاي كن.
  • where? Is there W.C? (كجا؟ تشناب سراغ داريد؟)

افغانستاني به كنار ديوار اشاره مي كند:

  • آنجا
  • there? That place? (آنجا؟ آن مكان؟)
  • there, is not W.C. (آنجا كه تشناب نيست.)

افغانستاني به كنار ديوار در حاشيۀ خيابان مي¬رود و كنار ديوار تمبانش را پايين مي¬زند و مي¬نشيند و جواب چاي مي¬كند و در حالي كه با دست راست بند تمبانش را گرفته است و با دست چپ با مقداري خاك استنجا مي كند به طرف امريكايي ميايد و مي¬گويد:

  • تو هم مثل من مي تواني جواب چاي كني.
  • no. No. it is very bad (نه، نه، خيلي بد است.)
  • امريكايي! چرا به عنعنات ملي ما توهين مي كني؟ اين يك عنعنة افغاني است.
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • محترم ابو سعید کار تان بسیار زیباو متین و عمیق است. لینک نسخه خطی را در صفحه پیوند های سایت سلام افزودم.

    آنلاین : http://www.justicef.net

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس