به کدام خدا و دین و آیین ایمان آوردهای ای امیرالمومنین؟
نامه ای به ملاعمر و ملاعمراندیشان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
سلام امیرالمؤمنین! کسی که مرا از هممیهنانم بهدلیل دستهای باز و بستۀشان یا محاسنِ کوتاه و بلندشان جدا کردهای و گروهی را به دوزخ و گروهی را به بهشت نوید دادهای!
امیر مؤمنان! با تو سخن میگویم؛ تویی که سالهاست دستار سفید یا سیاه و یا کلاهی ابریشمی بهسر داری و مرا به نام دین خدا، به بیراهه کشاندهای. گاهی مالوجانوناموسِ دیگران را بر من حلال، و گاهی مالوجانوناموسِ مرا بر دیگران روا خواندی.
با تو سخن میگویم، اما اینبار با ادبیات و منطقی دیگر؛ ادبیات و منطقی از قرن بیستویک.
میخواهم تو را به اسلام دعوت کنم. بلی اسلام؛ اما همان اسلامی که انسان بودن و انسانیت، شرطِ ورود به آن است. نه آنچیزی که تو اسلام میخوانیاش و توحش، یگانه همدمِ آن است.
پس گوش فرا بده!
گوشهای نسلهای پیش از من، پدرم، مادرم و برادرانم از موعظهها و عتابهای تو پُر شده است؛ موعظهها و عتابهایی که آثارش در و دیوارِ شهرمان را به ستوه آورده است. اما اینک نوبت موعظه شنیدن و عتابِ تو فرا رسیده است.
هر روز نام خدای یکتا را بر زبانی که هزاران ظلم را بر هزاران مظلوم رقم میزند، جاری میسازی و چنین مینمایی که والاترینِ انسان روی زمین هستی.
میدانم بسیار مشکل است شنیدنِ این سخنان بر تو، آندم که میشنوی فرزندی از عصری که تو آن را آخرالزمان میخوانی، با تو درشت سخن میگوید؛ آنگاه که جوانی از دنیایی که تو بهظاهر آن را ترک گفتهای و زنی که تو آن را "شریک شیطان" خواندهای، تو را موعظه و عتاب میکند.
آری این منم؛ فرزند قرن گناه و معصیت! کسی که در نگاهِ تو مجرمی بیش نیست. و تو، کسی که خود را از گناهومعصیت پاک میدانی و برای رهاییِ دیگران و کسب رضای پروردگار، سر میبُری، مکتب میسوزانی و خانۀ خلق ویران میسازی و با خاطری آرام، قرآن میخوانی و به زیارت خانۀ خدا میروی.
سالها کوشیدی با معصیتکار خواندنِ مردم، آنها را به استغفار واداری و با ویرانیِ دنیایِ آنان به نام دین، بهشت و حورالعین را وعده دهی. بیخبر از آنکه تو دین و دنیا را یکجا تباه ساختهای و از آن چشمۀ خونینی جاری کردهای به نام ترور و دهشت!
اما من آن دینی را که تو در بدل ویرانیِ دنیایم و شیونِ کودکانِ سرزمینم تبلیغ میکنی، به کناری نهاده و به آن دینی ایمان آوردهام که آبادیِ دنیا و خندۀ کودکان سرزمینم را نوید میدهد. من آن خدایی که تو نمایندۀ بلافصلش شدهای و دایم از تو، قتلو غارتوتباهی میطلبد را به خودت واگذار کرده و به آن خدایی باورکردهام که مهربانی، شاخصترین ویژگیِ اوست و عشقورزی، عمدهترین پیامِ او. خدایی که در قلبم حضور دارد و هر نفسم، گواه محبتِ اوست و من برای زیارت او، فرسنگها راه نمیپیمایم و برای کسب رضایت او، جان هیچ انسانی را نمیگیرم.
خدایی را که تو در آسمان میجوییاش و هرسال شوقِ زیارتش را داری، من در خانۀ قلب خویش، میزبان هستم و هر نفسی طوافکنندهاش. او نه نمایندۀ جابری چون تو دارد و نه تقسیمکنندۀ بهشت و دوزخی.
امیرالمومنین! من میان دستهای بستۀ مادرم و دستهای بازِ پدرم در نماز، هیچ تفاوتی احساس نکردهام و خدایِ من نیز میان گویش هزارگیِ پدرم و کابلیِ مادرم هیچ تبعیضی قایل نشده است. دستان بستۀ مادرم از برای همان خداییست که پدرم با دستان باز، جویندۀ اوست. از قرآنی که تو هر صبحوشام آنرا به عربیِ غلیظ میخوانی و کینهوجنون برداشت میکنی، آندو هر کدام با سواد ناقصشان، چیزهایی از عشقوانساندوستی جُستند و به من آموختند که تو سالها با صرفونحوخوانیات، از آن بویی نبردهای.
آری، آوازِ خدا در خانۀ ما جاری بوده است وقتی بیهیچ ملاحظۀ قومی و مذهبی، میزبانِ دوستان و بستگان شیعه و سنیِ خود بودهایم. خدا به خانۀمان میآمد وقتی پدر و مادرم بهشت را چون تو میانِ ما تقسیم نکردند. خدا با من بود در لحظهیی که انساندوستی را خدادوستی دانستم.
ای کسیکه خود را جانشینِ خدا و سرورِ مومنین میخوانی! میخواهم نصیحتت کنم. بیگمان، برایت عجیب است که پس از سالها رهنمایی و تعزیر مردم، زنی که ناقصالعقلش میخوانی، میخواهد نصیحتت کند.
آری، میخواهم نصیحتت کنم؛ نصیحتی به نمایندگی از یک نسل؛ نسلی خسته از جنگوجهل که دیگر تعفنِ اندیشههایِ تو را برنمیتابد.
بیش از این، دینی را که آیین بهزیستی و بهروزی و مظهرِ عشق است، به کینه و جنون ملوث مساز و بقای خود را به قیمت زهر ساختنِ زندگیِ دیگران مجوی!
پس از سالها زندهبهگوری، امروز صدایم را در گلو دفن مکن. میخواهم فریاد بزنم. فریاد حقِ من است وقتی بیعدالتی را در نگاهِ تو میبینم، وقتی ملا امامی که هوادارِ توست، به دختر خُردسالی تجاوز میکند، وقتی سربازِ تو سرِ کودکِ دوازدهسالهیی را از تنش جدا میکند. فریاد حق من است وقتی بهنام اسلام و با نعرۀ تکبیر، خواهرم را به گلوله میبندند.
میدانم دینخواهی، اسلامخواهی، جهاد و کافرستیزیات، همه بهانه است. من بیآنکه در منبر موعظۀ تو بنشینم و همراه با تو سلاح بر شانه بگذارم و کینهوعداوت درو کنم، مسلمانم و خدا را نیک میشناسم.
من خدایم را با زبانِ قلبم فریاد میزنم و هیچگاه او را میان تلفظ لغات غلیظِ عربی گم نمیکنم. من پاکیزگی را نشانۀ ایمان میدانم و هیچگاه ایمان به خدا را در گذاشتنِ ریش بلند و ماندن دستار و کلاه بر سر، جستوجو نکردهام.
امیر مؤمنان! من مسلمانیِ خویش را آندم به اثبات رساندم که به کودکی کلمهیی آموختم، به بیوهزنی لبخندی از مهر هدیه کردم، نه اینکه مکتبی را بهنام جهاد و هواداری از خدا، ویران کنم و یا مسجدی را با تمامِ نمازگزارانش به آتش بکشم. من مسلمانی خویش را زمانی به تصویر کشیدم که به کودکم آموختم خدا در قلبِ اوست و تنها خواستهاش از تو، مهربانی و خدمت به بندگانش است.
خدایی را که من میشناسم، هیچگاه زنیرا به جرمِ تنها سفر کردن در راه خدمت به مخلوقاتش، به دوزخ نخواهد برد.
اما تو ای امیرالمؤمنین! ببین با دینِ من چه کردی.
این دینِ پاکیزه بازیچۀ امیالِ کثیف تو شد؛ بهشتش با انتحار و انفجار حراج گردید و دوزخش لایق آنکسانی شد که چون من عشق ورزیدند و سرانجام هم خشونت و توحش، تنها ویژگیِ جهانیاش گردید.
با اینهمه، من دین و خدایِ خویش را یافتهام؛ آندم که با کودکانی که از بیدادِ تو یتیم گشته بودند، صحبت نمودم و شریک غمهایشان شدم و برای دمی هم که شده، لبخند را به لبانشان هدیه کردم. خدای من، دینی را برایم پسندیده که در آن لبخندِ یک بیوهزن رنجکشیده، ارزشی بالاتر از تمام نمازها و عبادات شبانهروزیِ تو دارد.
آری؛ میان خدا و دیانتِ تو با خدا و دیانتِ من، چنین فاصلۀ عمیق و پُرناشدنییی است؛ فاصلهیی که روزبهروز با هر جنایت و خیانتِ تو، پهنای بیشتری مییابد. دینِ من نه با صلصال و شهمامه دشمنی دارد و نه با زنانِ شیفتۀ علمودانش. ایمانِ من نه با کار کردن در موسسات خارجی به خطر میافتد و نه با برداشتنِ چادری و دستار. دینداریِ من، نه جاری ساختنِ اشک کودکِ بیمادر را برمیتابد و نه بریدنِ سرِ کودکِ دوازدهساله را.
آری، متاسفم برای تو و آن دینِ مسخشدهات که چیزی جز نکبت و تباهی بهبار نمیآرد. متنفرم از آن دیانت کراهتباری که زمین را میسوزاند و زمان را به عقب میبرد؛ همان دیانتی که این جسارت را به سپاهیانت داد که زنی را در عرضِ یکساعت مجرم شناخته و سنگسار کنند. متاسفم بر آن قلب سنگیات که نه پروای اشکِ کودکان هلمندی و قندهاری را دارد و نه پروای بیوهزنِ بامیانی و بدخشانی را. و متاسفم برای آن خدا و دینوآیینی که این قساوت را به تو بخشیده است.
اما نه؛ تو نه خدایی باید داشته باشی و نه دینوآیینی. زیرا هیچ آیینِ زمینی و آسمانییی نمیپسندد که:
ـ من مکتبی بسازم و تو آن را آتش بزنی.
ـ من برای آسایشِ خانوادهام کار کنم و تو کافرم بخوانی.
ـ من به میهنم عشق بورزم و برای آبادیاش بکوشم و تو آن را ویران کنی.
ـ من بیریا بزییم و سر در گریبانِ خود داشته باشم و تو به پوستینِ خلق درافتی و حکم سنگسارِ من و اعدامِ اینوآن را صادر کنی.
ـ سالها مُهر بر لبهای من زده، کنیزم ساخته، گناهکار خطابم کنی و خود را نمایندۀ خدا روی زمین بخوانی و زیر همین نام، هزاران بیداد نمایی.
اینها را نه تنها هیچ دینوآیینی نمیپسندد، بل هیچ کافر و ملحدی برنمیتابد. با این حساب، به من بگو که به کدام خدا و دینوآیین ایمان آوردهای ای امیرالمومنین؟!
پيامها
9 سپتامبر 2012, 11:30, توسط نوید
اسلام پشتنوالی و آی اس آی
9 سپتامبر 2012, 11:40
پشتونوالی
9 سپتامبر 2012, 11:47, توسط نادر
خواهر گرامی ام منیره یوسف زاده،
خیلی عالی نوشتی. تشکر ازین احساس پاکت و مؤفق باد قلم رسایت.
متأسفم که طرف سخن های ارزنده ات یک هیولای انسان نما ست، که حتی توهین به حیوان خواهد بود، اگر اورا حیوان صفت نامید. این هیولا زبان پُر مهر ترا هرگز نخواهد فهمید.
بازهم بنویس و ما را افتخار ببخش، که بانوی با فضیلتِ مانند خودت سری به کابل پرس? زد.
9 سپتامبر 2012, 11:48, توسط م.ی
نمی دانم چی بنویسم. چی بگویم. زیبا می نویسی. زیبا تحلیل کردی.
9 سپتامبر 2012, 12:19, توسط Farhad
امیرالمومنین یا امیر الملحدین، یا امیر القاتلین .....
ایمان به وحشت دارد
9 سپتامبر 2012, 12:49, توسط میرزا حسین
سلام بر بانوی توانمند. بانویی که از اسلام پیام راستینش را درک کرد.
تشکر از شما، بخاطر زیبا نویسی و زیبا اندیشی تان
9 سپتامبر 2012, 12:51, توسط مرجان
خواهر عزیزم، افرین بر شما، افرین بر اندیشه شما. جای بسیار خوشی است که جوانان با استعدادی چون شما در وطن عزیزمان است. به پدر و مادرت تبریک میگویم به خاطر تربیت چنین فرزندی
9 سپتامبر 2012, 12:53, توسط محمد مهدی
بخدا گریه کردم با خواندن این نوشته. این ملاعمر در دنیا چهره ما را خراب کرد. بسیار دقیق و زیبا نوشتید
9 سپتامبر 2012, 14:00, توسط Ramin
خواهر گرامی خداوند شما را یاری کند! ملا عمر را اگر حیوان بگویم به حیوانات توهین می شود چه رسد که از دین از او سوال شود. من در انسان بودنش شک دارم
9 سپتامبر 2012, 14:11, توسط تهکه.
امیرالقا تلین و مزدور ای اس ای فقط سمبول است امیر اصلی چتلستان ها وای اس ای است
9 سپتامبر 2012, 20:13
سوال منیژه جان: بکدام خدا دین وآئین ایمان آورده ای ای امیرالمومنین؟
امیرالمومنین: خدایم پول ودنیا؛ دینم پشتونوالی کتاب دینی ام پنه خزانه؛ آئینم وطن فروشی
9 سپتامبر 2012, 20:43
ملا عمر مجری احکام شریعت اسلامی است که محمد 14 قرن قبل در جامعه نیمه متوحش مکه و اطراف آن بوجود آورده بود. اگر از تطبیق احکام اسلامی ناخرسند هستید، چرا گناه را بر گردن ملا عمر میاندازید؟ قطع دست راست سارق، سنگسار زانی و مزنیه، قصاص قاتل، نابرابری حقوقی زن در مقابل مرد، تجاوز بر زنان به نام کنیز و اسیر گرفتن زنان بیگناه در جریان جنگ و تقسیمات آن بین مسلمین و بعدآ تجاوز جنسی بر انان از اعمال ناشایست محمد است.خوشبختانه که ملا عمر تا این حد پیش نرفته است. سنت ریش گذاشتن برای مردان و مراعات حجاب برای زنان مسلمان از احکام محمد و الله ساختگی اش است و نه از ملا عمر. یک زن نباید بدون محرم شرعی اش به سفر برود. این حکم اسلام است. برو از یک ملایی که باورش داری و به نظرت انسان خوبی است بپرس.ازش بپرس که خودت یک زن هستی و بدون محرم مثلا به سفر حج میروی. ایا کارت درست است؟ کشت و کشتارمخالفین و غیر مسلمانان از احکام معمولی دین اسلام است که محمد انرا فرموده و ملا عمر هم انرا عملی میکند.منشاء بخش اعظم توحش در ممالک اسلامی ریشه در دین اسلام و تعلیمات وحشیانه محمد دارد. برای اینکه کسی را بتوانی به قتل برسانی اول او را تکفیر کن بعد هم گردنش را ببر. نابود باد اسلام این دین وحشت و منحوس.
10 سپتامبر 2012, 04:08, توسط بغلاني مجا هيد
اي كا فير ي بد بخت در اسلا اين گفته تو ملا عمر همش نا جا هيز است تو سك در اسلام تو هين
ميكني ما با گ ندار يم مصلي تو بد بخت مشريك در جهان زياد است
10 سپتامبر 2012, 18:13, توسط کافر
مجایید بد بخت بغلانی. تو خو در وقت کارمل پرچمی بودی.افتیخار بچیم از کی پتره مجائید شدی تو. اشنا هایته نمیشناسی نالایق.
11 سپتامبر 2012, 01:14, توسط نور
ملا عمرکورقندهاری نوکر آ ی ا س آ ی پاکستان به خدای متعصبین ایمان دارد امیر متعصبین است . مسلمان گویی اواز
دروغ است برای فریب مسلمانان است دشمن مسلمانان غیرپشتون است نام اسلام را به دنیا بد جلوه داده است به دشمنان
اسلام خدمت میکند .
9 سپتامبر 2012, 22:37
به یک نظر بعد از خواندن این پیام سوال نزدم احساس شد که ما انترنتی ها، دفتری ها از اینکه صاحب روحیه شدیم که دیگر از داشتن مذهبی که در ان زن فقط وسیله زنا در دست چند نفر بنام متعه و مرد وسیله خوشگذرانی باشد چگونه میتوانیم بپذیریم روزی را که باز نه اخند بلکه ملا بیاید و بر ما باشد که از او پیروی نماییم. مکتب سوزی های اورا تایید نماییم و هزاران کار بدی اورا تحمل. اه چی روزهای سختی خواهد بود.
این اخند ها در تاریخ نام نیکی نداشته اند روزی که صفوی ها وارد هرات شدند انهای که میگفتند اخند ها مسلمان اند و نباید در مقابل انها جنگید تاریخ شاهد شد که خودش را کشتند و زنش را به خری بسته خری دیگری را بر ان زن بالا کردند.
لعنت به این گونه اخند و ملا که برداشت بدی از اسلام دارند باد.
10 سپتامبر 2012, 06:41, توسط صادق
زیبا نوشتی خواهر عزیزم. برادری که در بالا مشرک ملحد نام نهادی مارا. اگر هدفت خواهر عزیزمان است اشتباه میکنی ایشان چیزی جز حقیقت و اسلام واقعی نگفتند. اگر هدفت برادرمان است که به محمد(ص) توهین کرده است. من مطمئن هستم خانم منیره در هیچ جای نوشته شان به اسلام توهین نکرده اند. ایشان ملاعمر را به اسلام دعوت کردند. اسلام واقعی نه اسلامی که تباهی را به میان بیاورد.
تشکر خانم منیره. پاینده و موفق باشید.
10 سپتامبر 2012, 07:47, توسط روشن دل
ملا عمر کور = امیر الملحدین + امیر الشیاطین+ امیر الجاهلین+
10 سپتامبر 2012, 08:42
به قول خیام که چه زیبا فرموده:
نا آمده گان اگر بدانند که ما
از دهر چه می کشیم نایند دگر
..................................................
و فروغ فرخزاد چنین بیان زیبا کرده:
پیشانی ام ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مٌهر نماز از سرریأ
نام خدا نبٌردن ازآن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا
10 سپتامبر 2012, 08:54, توسط احمد مشهد
به خدا وقتی این متن مخوانم اشک میریختم خدایا تو شاهدی
10 سپتامبر 2012, 09:26, توسط مهسا
من یک دختر ایرانی هستم و تصادفا این مطلب را خواندم. دلم لرزید. همیشه فکر میکردم همه مردها و زنهای افغان ملاعمر صفت هستند. فکر میکردم اینها دین را به مسخره گرفتند. منیره جان، نمی دانم از ایران چقدر شناخت داری. اما این نوشته تو مشت محکمی است برای اخوندهای ایرانی. تو نا خواسته به اخوندهای ما پیام دادی. من این نوشته را به تمام دوستانم ارسال کردم. موفق باشی عزیزم
10 سپتامبر 2012, 09:33, توسط مهسا
گریه کردم برای تو که زنی هستی مسلمان و گریه کردم بر خودم که مردی هستم که به دلیل غیرت خویش ترا محروم از فریاد کردن ساختم.
زیبا نوشتی خواهرم دیگر نمی خوام اوازت در گلو دفن شود. باز هم فریاد بزن تا مردانگی ای که من ان را با توحش بدست اوردم از بین ببرد
زیبا ترین فریاد را تو نوشتی . افرین برتو خواهر گلم
10 سپتامبر 2012, 13:42
مرگ بر کسی که برای شندین حقیقت گوشش کر می شود و نمی تواند طاقت بیاورد.
10 سپتامبر 2012, 21:24, توسط قيام الدين سمنكانى
وقتيكه طالب در هنكام بريدن كله انسان الله اكبر ميكويد,اين الله اكبر به عر عر خر ميماند و از جفيدن سك هم نا خوشايند تر است.اكر همين اسلام باشد كه طال ميكويد و عربسان از طالب بشتيبانى ميكند,در حقيت كلاب بر روى تا يك ماجه سك بهتر است.اين دين بو كرفته و كنديده است.ماهى از سر كنده ميشود.
11 سپتامبر 2012, 00:03, توسط fetrat
حد اقل مثل خانم یوسف زاده باش که دانسته حق را از این باطل ملایی/اخندی فرق دهد.
24 اكتبر 2012, 15:11, توسط امان الله لعل زاده سلیمان خیل
با سلام لعنت خداوند و رسول خدا و رسولش بر همین نویسنده متن بالا که در مورد پیامبر نور ورحمت اینچنین نگاشته و لعنت خداوند بر انانکه نوشته های این بی دین مشرک را خوانده و تایید میکنند مشرک کره زمین تو در مورد دین مبین اسلام مطالعه داری ویا مثل گوسفند هر چی که در دهن مردارت میا ید مینوسی و ادمهای مثل خودت کثیف تر از خودت انرا تایید میکنند
24 اكتبر 2012, 15:15, توسط meh
kheshtak kashal khel. tu az ina badtari tu wahshi
1 فبروری 2013, 07:19
آری
من خدایم را با زبانِ قلبم فریاد میزنم و هیچگاه او را میان تلفظ لغات غلیظِ عربی گم نمیکنم. من پاکیزگی را نشانۀ ایمان میدانم و هیچگاه ایمان به خدا را در گذاشتنِ ریش بلند و ماندن دستار و کلاه بر سر، جستوجو نکردهام.