ښاغلوجهانی صیب او مرادزی صیب سره د زړه خواله
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
جناب محترم سرلوچ مرادزی درتازه ترین واکنش شان نسبت به مقالهء این قلم ؛ تحت عنوان: ملاقات مقامات پاکستانی با رهبران شمال وخشم آقای سرلوچ مرادزی دربعضی سایتها به زبان اوغانی بدون ارائهء کوچکترین دلیل منطقی فقط بار دیگر شعار داده اند که گویا افغانستانرا پدر کسی تجزیه کرده نمیتواند.
ایشان علاوه براین شعار میان تهی وتوخالی؛ برای خواننده چنان وانمود ساخته اند که گویا این قلم ازموضع طرفداران زنده یاد احمدشاه مسعود که آقای مرادزی آنها را با توهین؛ بقایای لنده غر وآدمخور شورای نظار می نامد بدفاع برخاسته ام.
آقای مرادزی لطف نموده اند وبرایم صفت تنگنظررا بخشیده اند اما بجز همان شعر حضرت حافظ ؛ سایر دلایل مرا بخاطر سپردن مناطق همسرحد با پاکستان به آنکشورنیاورده اند تا برای خوانندهء پشتون معلوم میگردید که این قلم روی کدام دلایل منطقی این طرح را ارائه داشته ام. مرادزی صاحب بزرگوار به عوض اینکه درنقل عبارات این قلم ازمقاله ام مبتدا وخبرهردورا می آوردند بدبختانه بدون درنظرداشت اخلاق وآداب نویسنده گی تنها دم جمله را قیچی نموده وآنرا بحیث یک سند برای توجیه دشنامهایشان به طرف مقابل آورده وچنین نگاشته اند:
" د نظارشورا نورغړي او پلویان، هم له مارشال فهیم څخه ټيټ نه غږیږي. د یو لیکوال په وړاندې چې د نظارشورا د سرخیلانو په اړه يي د پاکستان د لومړي وزیر راجا پرویز اشرف پر لمسونکې کتنه او اسلام اباد ته د ډبل عبدالله پر ناندریزه بلنه نیوکه کړې وه ، په کابل پریس کې د پرویز بهمن په نوم یو تنګنظری داسې وايي « بناء برای هرغیر اوغانی که میخواهد درآیندهء افغانستان بقدرت برسد باید درمورد مناطق جنوب افغانستان با پاکستان تجدید نظر نماید. تجدید نظر به این معنی که در إزای دادن تضمین های امنیتی بین المللی ازجانب پاکستان ادارهء کابل باید ولایات هم مرز با پاکستان را به پاکستان واگذار نموده ویک قرار داد جدید مرزی میان افغانستان وپاکستان به امضا برسد
پدرم روضهء رضوان به دوگندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم »
خو بهمن او د هغه د نظارشورا نورو لنډه غرو هیره کړې چې نه د چا پلار په دوه غنمو افغانستان خرڅولای شي او نه يي زوی په اوربشو افغان خاوره چا ته بخښلای شې !
البته کولای شۍ په دوه غنمو او یا معادل اوربشو ځانونه په پنجاب او یا ایران خرڅ کړي ، خو افغانستان د خرڅولو او ورانولو نه دي !
د ولسمشر د اوومتیا او نیمګړتیاوو يي په څنګ کې، د نورو جهادي ــ مافیايی کړیو او د هغوی په سرکې د نظارشورا او جمعیت برخه درنه او ګنا يي ستره ده . همدغه جهادي، سیکټاریستي او مافیايی کړۍ دي چې له کرزي تاوراتاو دي، د هغه لاس او پښې يي تړلی او د هغو په ټولو ناکامیو او بدنامیو کې لویه ونډه د همدوی پر غاړه ده .
اوس له پخوا څخه زیات د مرکزي دولت د پیاوړتیا د مخنیوي لپاره کورني او بهرنۍ پټې او ښکاره بلاګانې یو بل ته نږدې کیږي.
د ۲۰۱۲ کال د اګست ۹ مه
ازجانب دیگر شاعرشیرین سخن زبان پشتو جناب محترم عبدالباری جهانی که تازه ازسفرهای تابستانی خویش از افغانستان برگشته اند نیز بار دیگر به لاطائلات نویسی های عقده گشایانهء شان درسایتهای اوغانی می پردازند ولی دیگران را به بهانه اینکه عمل کردن بهترازنوشتن های اضافی است چنان وانمود ساخته اند که حتی ازنوشته های موافقان شان نیز خسته شده اند. برداشت من ازنوشته های کنونی جناب آقای جهانی چنان است که ایشان ازسفرامسال شان به افغانستان نتیجهء دلخواه شان را بدست نیاورده اند ورنه همان (ببولال)* تکراری را باردیگر نشخوار نمی نمودند. آقای جهانی قبل ازسفرشان به افغانستان چنان پنداشته بودند که به مجرد اینکه پایش را به قندهار میگذارد قبایل غلجایی ودرانی ازهرطرف مانند مور وملخ به اطرافش میریزند و او با سرودن اشعار حماسی وقبیلوی درظرف یکی دوهفته تمام قبایل را باهم متحد ساخته ومارش کنان بطرف کابل رفته هم بساط طالبان وهم بساط ادارهء کرزی را درظرف چندماه می چینند. ولی زمانی که تشریف بردند دانستند که این دالر است که حرف اول را می زند نه سرایش اشعار حماسی. بناء حالا ترجیح داده اند که بار دیگر به همان حرفهء قبلی شان برگردند, بنویسند, بخوانند وگاه عربده نمایند وگاه انتقاد نمایند وگا بخندند وگاه بگریند.
این قلم که درین روزها آخرین مضمون شان را زیر عنوان (موږ څه غواړو؟ ) خواندم خواستم که آنرا یکجا با مضمون جناب سرلوچ مرادزی مورد کنکاش وبررسی قرار دهم.
ولی بهتراست که نخست به جناب مرادزی صاحب برگردم واین مطلب را خدمت شان حالی نمایم که: ازنظر من اینچنین روایت نمودن ناقص درجملات وعبارات دربحثهای انترنتی ضعف قوهء منطق وچوبین بودن وبی تمکین بودن استدلال طرف مقابل را نشان میدهد. خیلی جالب است که دریک نظام وسیستم دولتی تنها راس آنرا که کرزی خان باشد بخاطر پشتون بودنش برائت داده و ازتمام خیانت کاری ها وضعف مدیریتی آن چشم می پوشند وبالای اشخاص وافراد غیر پشتون نوک قلم را تیز نموده وهمه را یکسره گروه ها وحلقات مافیایی سکتاریستی وجهادی مورد هجوم قرارمی دهند. لا اقل درینجا اگر زیاد بی ادبی ننموده باشم جناب محترم سرلوچ مرادزی حتی بی وجدان تر ازعبدالباری جهانی ظاهر شده اند . برای من که اگر روزی میان دوفاشیست وحشی وبی وجدانی قرار بگیرم لا اقل چنان درک می کنم که عبدالباری جهانی دندانهایش به اندازهء مرادزی صاحب خیلی تیز نیست و باوجود قندهاری بودن ودرانی بودن کرزی ازخیرش گذشته است ولی آقای مرادزی برعکس ؛عصبیت کور قومی را به اندازه ای رسانده است که حتی درمیان گروه های مافیایی وحلقات جهادی نیز پشتون هم تبار خویش را می پالد واورا برائت میدهد.
عجبا ! چه دلاورست دزدی که به کف چراغ دارد. مرادزی صاحب بزرگوار دیگرانرا متهم به تنگنظری میکند ولی ازخودشان خبر ندارند که چقدر درگنداب تعصبات کور قومی غوطه ور گردیده اند وحتی چهره های هتلر وموسولینی را هم سفید ساخته اند. فرموده اند که ازکمبودها وخامی های دولت کرزی نمیتوانند منکر باشند ولی عامل اساسی این است که دراطراف کرزی همین گروه های مافیایی جهادی میچرخند وجلو ایجاد حکومت مرکزی قوی را گرفته اند. چرا دیگران این حق را نداشته باشند که بپرسند مگر اسمعیل یون وزلمی هیواد مل وکریم خرم وانورالحق احدی واشرف غنی احمدزی وایمل فیضی بخاطر کدام هدف والا وسترگ دراطراف کرزی خان می چرخند؟ مگر فکر کرده اید که اقوام غیر اوغان معنای حکومت مقتدر ملی مرکزی وقوی را درک نمیکنند ویا اینکه مزهء آنرا طی دوصد وشصت سال حاکمیت قومی وقبیلوی اوغانی نه چشیده اند؟
بهرحال؛ این قلم دلایل قبلی ام را در مقالهء حاضر بخاطر جلوگیری ازاطالت کلام تکرار نمی نمایم.
ولی بصورت خلص این را خدمت آقای سرلوچ مرادزی وهمفکران شان با ادب واخلاص وبدون توسل به دشنام وتوهین عرض می نمایم که: درپهلوی عوامل داخلی همانهای که درگذشته , این منطقهء جنوب شرق آسیا را تجزیه نموده بودند؛ وبرای مردم دولتها وملتها بنامهای افغانستان وپاکستان ودرشمال, کشورهای چون : تاجکستان وترکمنستان وازبکستان وقیرغیزستان قزاقستان وغیره ساختند ودو ملت دیگررا بنامهای بلوچ وکورد از داشتن یک کشورمستقل محروم نگهداشتند ؛ درشرق میانه کوردها را میان کشورهای ایران؛ عراق؛ ترکیه ؛ سوریه؛ لبنان تقسیم نمودند واینجا بلوچهارا میان ایران وافغانستان وپاکستان بی سرنوشت گذاشتند؛ حالا نیز همانها درخط کشی های آیندهء این منطقه نظر به منافع جیوپولیتکی شان نقش مهمی را بازی میکنند؛ همانها اند که کشوربنگلدیش را بوجود آوردند؛ دراندونیزیا تیمورشرقی و درین اواخر, کشور جدیدی درجنوب سودان را بنیاد گذاشتند تنها تفاوتی که میان عملکرد قدرت های استعماری گذشته مانند روس تزاری وامپراطوری استعماری بریتانیا با امریکای امروزی وکشورهای عضوائتلاف بین المللی وجود دارد این است که درگذشته این خط کشی ها صرف درملاقاتهای سری با پادشاهان وامراء صورت میگرفت ولی حالا با ملل واقوام ساکن مناطق مختلف در کشورهای که درآن تضاد های قومی وزبانی ومذهبی ریشهء تاریخی دارد؛ بحث میشود و ازطریق راه اندازی نظرسنجی ها درشبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک وتویتر ؛ تقویه وتجهیز وبرسمیت شناختن نیروهای تجزیه طلب در داخل کشورها وغیره راه های مدنی ودموکراتیک؛ طرح تجزیهء مناطق ویا ادغام مناطق به یکدیگر به منصهء اجرا درمیاید؛ درحقیقت میتوان گفت که همین طرح های مقدماتی است که معلوم میکند چه تعدادی ازمردم راضی به تجزیه ویا ماندن درقلمرو جغرافیوی فعلی شان می باشند.
درنظرسنجی های که تاکنون سایت کابل پرس? براه انداخته است در چند مرحله؛ آمار وارقام ارائه شده ازسوی سردبیرسایت نشان داد که اکثریت خواننده گان ونظردهنده گان این سایت خواهان تجزیه افغانستان می باشند. علاوه برآن درسایت خاوران نیز درستون نظریات پیامدهنده گان در ذیل مقالهء بانو فرشته حضرتی شمار موافقان تجزیهء افغانستان نسبت به مخالفان آن چندین مراتب بالا است ویک رقم درشت اکثریت را تشکیل میدهند.
درین تازه گیها مقالات علمی وتحلیلی آقایان میراحمد لومانی وتوردیقل خان میمنه گی درسایت کابل پرس دررابطه به مسألهء تجزیه ازهرجهت قابل تأمل ودقت فراوان می باشد. از محترم سرلوچ ودیگر دار ودستهء اوغان جرمنی شان نظیر آقایان ولی احمد نوری؛سردارعارف جان عباسی؛ سیدعبدالله کاظم؛ سیدهاشم سدید ومسعود فارانی وغیره که ازگفتن شعارهای وحدت ملی ومجازات جنگ سالاران دهن های شان کف میکند میخواهم تا سری به مقالات مذکور بزنند تا از درد دل هموطنان ازبیک وهزارهء ما نیز آگاه شوند وبدانند که هرکی رنگ چادرش سرخ بود ملا شاه گل نام ندارد. یعنی اینکه این تنها پرویز بهمن نیست که افغانستانرا با این ویژگیهای قومی وبافت قبیلوی اش وبا این رجال وشخصیت های قوم محور آن قابل دوام وبقا درمحدودهء جغرافیای کنونی نمیداند بلکه دیگران نیز این داد واویلا را براه انداخته اند.
یگانه راه منطقی ومعقولی که بتواند جلو این جدایی طلبی را بگیرد این است که یک نظام غیر متمرکز وکارا بوجود آید وهمهءساکنان این سرزمین بلاکشیده ورنجدیده بدون درنظرداشت تعلقات زبانی وقومی وقبیلوی شان درساختار قدرت وحاکمیت بصورت مساویانه سهم داشته باشند درغیر آن درقدم اول نام افغانستان خودش یک نام استعماری وجعلی است وهرگز هویت های ملی شهروندان غیر اوغان این کشوررا درسطح ملی وبین المللی بازتاب نمیدهد ودرصورت دوام این وضعیت غیر اوغانها خودشانرا درکشورآبایی واجدادی شان بنام افغانستان اسیر وبرده می پندارند وعواقب آن هم جز دوام جنگ وبرادر کشی وغلیهء نظامی یک ملیت بالای ملیت دیگر ودرقدم دوم دست درازی همسایه ها و استمرارعقبمانده گی فرهنگی واجتماعی ازهم گسیختگی اجتماعی چیز دیگری درپی ندارد.
من مضمون آقای عبدالباری جهانی را زیر عنوان: ماچه میخواهیم درسایت بینوا خواندم؛ انصافا باید اعتراف نمایم که همین مقالهء موږ څه غواړو؟— ی شانرا نسبت به هرنوشتهء دیگرشان تا جایی عقلانی تر یافتم. آقای جهانی درمورد مجازات مجرمین جنگی ومرتکبین جنایت علیه بشریت درطول چند دههء پسین پرسیده اند که : آیا اول باید جنایتکاران جنگی محاکمه گردند وبعد نظام مردمی بوجود آید ویابرعکس؛ اول نظام مردمی بوجود آید وبعد سراغ جانیان جنگی گرفته شود؟ رأی ونظر شخصی آقای جهانی این است که اول باید نظام مردمی ومشروع ایجاد شود بعد سراغ محاکمهء جانیان جنگی بروند. من ضمن اینکه این نظریه را می پسندم ولی چند پرسش اساسی را از آقای عبدالباری جهانی مطرح می نمایم که اگر مایل به پاسخ گویی بودند نور آلا نور واگر هم نبودند سپرد شان بخداوند کریم ورحیم.
پرسش اول این است که: قبل ازساختن نظام میخواهم بدانم که جنایت علیه بشریت را در افغانستان چگونه تعریف می نمایند واین موضوع را واضح سازند که چه کسانی ازنظر ایشان جانی وجنایت کار بحساب می روند؟ زیرا کسی را که تا کنون شما لقب جانی وجنایت کار بخشیده اید همه روی اغراض واهداف قومی ومطابق یک پلان وآجندای سیاسی ازقبل ترتیب شده پی ریزی گردیده وخارج ازنورم ها ومعیارهای پذیرفته شدهء حقوقی می باشد وطبعا آن شخص ویا آن جنایتکار نزد بقیهء افراد کشور قهرمان وغازی ومقاومتگر معرفی است که یکی ازهمان افردیکه جنایتکاران شمارا قهرمان وغازی میداند این قلم می باشد. پس فرق میان جنایتکارانی که شما آنها را درلست سیاه تان داخل ساخته اید با جنایت کارانی که درسازمان راوا درج گردیده ویا جنایتکارانی که درسایت کابل پرس? وانجمن ترک تباران وشبکهء جهانی خلق هزاره درج گردیده ویا جنایتکارانی راکه بقایای دکترنجیب الله احمدزی عنوان نموده اند ویاهم جنایتکارانی را که اسعمیل یون وگلبدین حکمتیار وروستارتره کی وملاعمرمیخواهند آنها محاکمه شوند باهمدیگردر چیست؟
دوم اینکه: شما نظربه تعریفی که ازجنایتکار می نمائید مشروعیت خودتان را ازکجا بدست آورده اید که مردم بر صداقت شما باور داشته باشند وهرکسی با طیب خاطر حاضر شود تاجنایتکار قوم وقبیلهء خویش را بخاطر محاکمهء عادلانه تسلیم شما نمایند؟ شما آقایون که کشته شدن اسیران نظامی طالبان را درشمال درسال دوهزار ویک شامل پروندهء جنایت علیه بشریت ساخته اید ودرین راستا قلمرسایی ها نموده اید چگونه میتوانید بیطرف باشید؟ آن ازبیک وهزاره وتاجیکی که بدست نیروهای نظامی طالب؛ هست وبود خویش را از دست داده است آیاحاضر خواهد شد که بخاطر گل روی شما وسردارعارف جان عباسی وسیدعبدالله کاظم فرزندان شانرا که درقتل اسیران نظامی طالب دست دارند به شما وامثال شما تسلیم نمایند؟ این پرسشهای بود که اگر آقای جهانی مایل به پاسخگویی به آنها وادامهء دیالوگ انترنتی بودند میتوانند پاسخ دهند درغیر آن میتوانند ناخوانده از آنها بگذرند .
اما آقای مرادزی صاحب نباید مانند سوتهء حافظ بالای هرکسی عربده نموده و هرکی راکه خوششان نیامد بدون شناخت حضوری یا غیابی متهم به شورای نظار ویا کدام جریان دیگر سازند.من بیچاره نه افتخار عضویت شورای نظاررا درگذشته دارا بوده ام ونه هم حالا دارم ونه هم گوداگی* رژیم آخوندی ایران ویاکدام جریان سیاسی دیگر می باشم.
ازدید تاریخی من اگر زنده یاد احمدشاه مسعود؛ ویا شهید عبدالعلی مزاری ویا جنرال دوستم هرکدام شان درهمان مرحلهء ابتدایی سقوط رژیم دکترنجیب الله احمدزی خواهان تجزیهء افغانستان ویا برقراری یک نظام غیرمتمرکز وعادلانه می بودند شاید وضعیت ؛ به گونهء دیگری انکشاف می نمود. نزد من هرسه آنها نظر بدلایل ؛اسناد وشواهدی که نزدم موجود است بدرجات مختلف مقصر می باشند. حتی درصورت عدم تجزیه نیز زمینهء برپایی یک نظام غیر متمرکزیکه درآن سلطهء عنعنوی قبایل اوغان به زباله دان تاریخ سپرده شده بود قابل تصور بوده ویک امر ممکن به نظر میرسید. چنان نظامیکه ازمشروعیت کامل برخوردار بوده و میتوانست زمینه ساز ثبات سیاسی واجتماعی ؛ استقرار وامنیت عمومی درسراسر افغانستان آنروزشود وهیچ مجالی هم برای ظهور طالبان درمنطقه پیدا نمیشد وخلقهای ستمدیدهء کشور بشمول پشتونها به مصیبتهای فعلی گرفتار نمیگردیدند. ولی هرچه که واقع شد؛ بازهم من مسعود بزرگ را ویا استر جنرال عبدالرشید دوستم ویا هم شهید عبدالعلی مزاری را درقطار جانیان جنگی هرگز حساب نمی نمایم. حالا به نسل کنونی است که ازگذشتهء خویش بیاموزند درغیر آن همان مقولهء گاندی اینجا صدق خواهد کرد که هرملتی که تاریخ خویش را نداند روزی محکوم به تکرار آن خواهد شد.
همانطوریکه دربالا اشاره شداین موضوع را بخاطری یاد آوری نمودم که بنده به هیچ صورتی تعلق سازمانی وحزبی باگروه ها واحزاب گذشته ویا حالیه ندارم ونظریاتم بازتاب دهندهء مواضع سیاسی احزاب وجریانهای مشخص ایدیالوژیک چه در داخل کشور وچه درخارج آن نمی باشد. اما منکر این حقیقت هرگز نخواهم شد وآنرا با جرأت و افتخار میخواهم بیان نمایم : که سقوط رژیم فاشیستی حفیظ الله امین وبقدرت رسیدن زنده یاد ببرک کارمل بزرگ؛ برای پدر وکاکاهایم زنده گی دوباره بخشید بناء من وخانواده ام خودمانرا مدیون احسان آن ابر مرد تاریخ میدانیم؛ من واعضای خانواده ام هرگز درزنده گی مان آن روز فراموش نانشدنی شب ششم جدی هزار وسه صد وپنجاه وهشت خورشیدی را ازیاد نخواهیم برد که در منطقه نوآباد دهمزنگ درشهرکابل دریک منزل کرایی زنده گی میکردیم همهء ما بشمول مادرم وبرادرهای قد ونیم قد بخاطریکه بدانیم این فیرها وزد وخوردها بخاطر چیست همه رادیوی نیمه خراب ونیمه سالم مانرا روشن ساختیم که ناگهان ازراه امواج رادیو صدای گرم وروح بخش ومسیحانفس کارمل بزرگ بگوش رسید که چنین نوید داد: "هموطنان عزیز! دیگر طومار رژیم فاشیستی حفیظ الله امین این دیکتاتور جبار وعوامفریب برای ابد چیده شد ودیگر سایهء نحس وننگین این جاسوس امپریالیزم بالای تان حکومت نمیکند" وچند روز بعد آن پدر وکاکاهایم اززندان باستیل پلچرخی بیرون آمدند. بعداز آن روز میتوانم بگویم که اگر مطابق تعلیمات هندوییزم به تناصخ ارواح باورمند می بودم میتوانستم ادعا کنم که روح کارمل بزرگ در وجودمن حلول کرده است ولی باتمام این اخلاص وارادت من به زنده یاد ببرک کارمل بزرگ؛ هیچگاهی من یک پرچمی به معنای واقعی کلمه نبوده ام واگرمی بودم با افتخار آن را می نوشتم؛ چرا ازاظهار آن می شرمیدم؟ مگر پرچمی بودن بدتر ازخلقی بودن است؟ آن خلقی گردپای احمقی که عمرش را درپیروی کورکورانه ازشخصیتهای کودن و بیسواد وفاشیستی چون امین وتره کی گذشتانده وحالا درشهرهای مونشن وبایرن و استوکهولم واسلو ومالمو وکوپنهاگن دهل افغانیت و وحدت ملی را بصدا درآورده وازپولهای کمکی وخیرات کشورهای غربی مست گردیده وهردم خرمستی میکند چه فضیلتی دارد که ازسابقه اش نمی شرمد؟ چرا او باید از سابقهء ننگین خویش نه شرمد که یک پرجمی بشرمد؟ آیا سکوت دربرابر کسیکه با خر ومواشی زنده گی کرده وطویلهء حیوانات محل تولد وپرورش وی بوده است اما حالا دیگران را متهم به وطنفروشی وبی کفایتی ونقض حقوق بشر وارتکاب جنایت علیه بشریت میکندجواز دارد؟ خدا کند که جناب مرادزی صاحب این عبارات را دشنام تلقی نفرمایند زیرا من به استناد همان منابع موثق این ادعا را کرده ام که خود رهبران جناح خلق خصوصا حفیظ الله امین روزی با افتخار تمام به رفقای شوروی سابق نوشته اند که: جناح خلق فرزندان پائین ترین لایه های جامعهء افغانی می باشند وبرعکس پرچمی ها مربوط طبقات اشراف وشهری بوده که در وفاداری شان به ایدیالوژی مارکسیزم – لنیینزم ثابت قدم نیستند". مضاف برین, خواندن یک تعداد جزوه های خاطرات صاحبمنصبان خلقی دروزارت داخلهء وقت نیزاین ادعای مرا تائید میکند که خلقی ها واقعا خاستگاه غژدی نشینی وبدوی داشتند ودارند. درزمان حاکمیت خلقی ها بهترین تخلص های قابل افتخار همانا: صحرایی؛ چوپان؛ روغ لیونی؛ مزدوریار؛ برباد؛ بیابانی وغیره بشمار میرفت؛ ومعیار وطنپرستی وخلقی بودن نیز : بی نظافتی؛ پوشیدن لباس های چرکین و کثیف ومتعفن؛ جهالت؛ قساوت وسنگدلی؛ انتقامکشی؛ زن رقصانی؛ بچه رقصانی؛ بی رحمی ؛ بی پروایی و بی مسؤولیتی بودند. ولی باتمام این ممیزاتی که میان خلقی ها وپرچمی ها وجود داشت بازهم من اعتراف می نمایم که من این افتخار را ندارم که یک پرچمی باشم ولی به پیروان راستین آن راد مرد بزرگ زنده یاد ببرک کارمل ازصمیم قلب احترام دارم.
جمعیتی ویا به اصطلاح شما شورای نظاری نیز نیستم زیرا من دین را شامل حوزهء امور شخصی افراد می شمارم وبرعکس هراخوانی واسلامگرای دیگر؛ باورمندم که سیاست شامل حوزهء مقدسات نمی باشد.اما هیچگاهی ازمسلمان بودنم پشیمان نیستم وازگفتن این قول که من یک مسلمان هستم هرگز عار وننگ ندارم .
برعلاوه موضوعات فوق ؛ آقای مرادزی صاحب که شعار بقای افغانستان واحد وتجزیه ناپذیر را سرمیدهند به این امرنیز باید واقف باشند که موضعگیری های جناب خودشان وهمفکران شان که جز دشنام وتوهین به رهبران سیاسی که ازنظر قومی ویا به اصطلاح خودشان ( په خته ) پشتون نبودند وهیچگاهی هم خواهان تجزیه نبودند نیز درتسریع پروسهء تجزیه طلبی خیلی کمک بسزایی کرده است. ازدیدمن تاکنون قلم جناب مرادزی واشخاص دیگر چون آقایون اسمعیل یون, احمدجان آریوزی, غفورجان لیوال وعبدالباری جهانی وصادق افغان وغیره به زبان اوغانی بیشتر از هر عامل دیگر مردم غیر اوغان را به این قناعت رسانده است که جز وحدت ویکپارچگی استراتیژیک میان ملیتهای بزرگ تاجیک وازبیک وهزاره برای دوام زنده گی درین ماتمکده ای که نامش را افغانستان گذاشته اند راه دیگری وجود ندارد. هرنوع اختلاف؛ افزون طلبی، جاه طلبی؛ بی اتفاقی؛ برخ کشیدن اشتباهات رهبران گذشتهء قومی این سه ملیت بخاطرمحکوم ساختن یکدیگر وغیره همه آب انداختن درآسیاب فاشیزم اوغانی تلقی میشود.
ملیتهای غیر اوغان باید این را درنظر داشته باشند هرنظامی که درآیندهء اینکشور بنام دولتهای مقتدرملی ,قوی ومتمرکزمطابق تیوری آقای مرادزی وهمفکران شان بوجود آید هیچگاهی بهتراز دورانهای امیرعبدالرحمن وخاندان آل یحیی خصوصا دوره های خدانیامرزان هریک نادرخان, ماد هاشم خان وسردارماد داوود خان وسردار ماد نعیم خان وقبایل غلجایی سیکولار چون ملگری تره کی وامین وداکترنجیب الله احمدزی واسلامگرایانی چون: مولوی خالص وگلبدین وحقانی وملاعمرنخواهند بود بلکه بدترازینها نیز خواهند بود.
محترم مرادزی صاحب که مرا تنگنظر خوانده اند وافغانستان را تجزیه ناپذیر لطف کنند بنویسند که ازنظریک ازبیک وتاجیک وهزاره فرق میان شما وقریب الرحمن سعید وسیدحسین پاچا واسمعیل یون واحمدجان آریوزی وروستار تره کی وصادق افغان ومطیع الله عابد شاعر شیرین سخن زبان پشتو درچیست؟ قطع نظر ازاینکه شما جنگهای زرگری وگاه هم قبیلوی میان خودتان دارید ولی برای ازبیکها وهزاره ها وتاجیکها شما ازهمدیگر چه فرق دارید؟ گذشته ازین درسایتهای اوغانی مانند بینوا ولروبر ودعوت چند درصد خواننده های اوغان به زبان فارسی؛ زبانی که قبلا زبان بین الملیتی میان ملیتهای پشتون وتاجیک وازبیک هزاره بود می نویسند ونوشته های شان سانسور نمی شود؟ هدف ازین پرسش این بود که همین اکنون افغانستان عملا تجزیه شده است کسی را که شما خاین وجنایتکار می شمارید دیگران وی را قهرمان ملی ونجات دهندهء قوم وزبان هویت ملی خویش می شمارند. آن کسی را که شما بحیث قهرمانان نامدارملی می شناسید که گویاشملهء غرور دستارهای قبیلوی شان به آسمان میرسید نزد دیگران بحیث قاتلان وجنایتکاران ملی وناقضان اصلی حقوق بشر ونسل کشان بی رحم برسمیت شناخته شده اند.
منظورم همان محمدگلخان مومند وسردارمادهاشم وماد داوود خان اند که هرسال برایشان محافل پرشکوهی در شهرهای مختلف اروپایی برپا میگردد. پس شما بفرمائُید بگوئید که تجزیه شاخ دارد یا دم؟
آیا شما چنین ازهم پاشیده گی وازهم گسیختگی فرهنگی را درهمان استوکهولمی که درآن زیست می نمائید میان قومیتهای دیگری چون: ایرانیها صومالی ها وفلسطینی ها وعراقی ها وکوردها که مانند مردم افغانستان ازبد حادثه به آنجا پناه برده اند می بنید؟
چرا هنوز هم اصرار دارید که خانهء جدید را براساس نقشه های گذشته اعمار نمائید؟ این حکومت ملی ومقتدر مرکزی که درآن شخصیت اوغان حرف اول را بزند درطول دوصد وشصت سال حاکمیت تگ قومی برای شما وبرای دیگران چه نتایجی بار آورده است که حالا نیز ازگفتن آن دهن های تان را شیرین می سازید؟
" افغانستان د ورانولو ندی"
خیلی عالی ومعقول فرموده اید من نیز با شنیدن این آهنگ لطیف جان ننگرهاری اشک می ریزم ولی چر اشک می ریزم؟ بخاطر این اشک می ریزم که این توده های مظلوم وبیسواد پشتون چرا وتا چه وقت اسیر دامهای شیطانی خود وبیگانه قرار میگیرند؟
یکی آهنگ کشورسازی وملت سازی وهویت سازی ازآمو تا اباسین را درگوشهایش زمزمه میکند واورا دربرابر سایرملیتها می جنگاند وآن دیگری به بهانهء جهاد و برقراری حکومت الهی وصد درصد ناب اسلامی وشریعت محمدی در زیرسایهء نظام کنفدراسیون اسلامی میان افغانستان وپاکستان بازهم از اوبحیث یک سرباز اجیر دربرابر ملیتهای دیگر استفاده میکند وآن دیگری بنام حاکمیت قانون ومدرنیزم به زور قوای ناتو خانه وکاشانهء پشتون را بمباردمان میکند وبعد اشک تمساح می ریزد ولی درتمام این حالات تنها کسی که تباه وبرباد میشود فقط پشتون است چرا؟ واقعا هرانسان با وجدان باید باشنیدن این آهنگ بگرید. آقای مرادزی ازشنیدن این آهنگ چه مراد دارند؟ چرا هر تغیرساختاری نظام را که ازطرف ملیتهای غیر پشتون پیشنهاد می شود به خرابی و ویرانی تعبیرمی نمائید وبرعکس طرحها وشعارهای میان خالی خودشانرا شجاعت و وطنپرستی ؟
چه کسی حاضر است که خانه ومسکن آبایی اش را خراب سازد؟ برای یک لحظه با خودتان فکر کنید و وجدان تانرا قاضی سازید که آیا واقعا شما درپی خرابی این خانه استید یا دیگران؟
خودت بحیث یک پشتون خط مرزی دیورندرا برسمیت نمی شناسی وشعار یکجایی اوغانهای لر وبر را به اهتزار در آورده ایی وهرمخالف را بنام جاسوس ایران وپاکستان وادار به سکوت می سازی درحالیکه آنطرف مرز مردمان آندیار این شعار پوچ شما را به پشیزی هم ارزش نمیدهند وزیر نام دشمنی با ادارهء پنجاب واسترداد اراضی ازدست رفته درقماریکه سالها آنرا باخته اید بازهم به دوام بازی اصرار دارید؟ چرا علت چیست که اول درغم آبادی وامنیت همین خاکی که در اختیار داری نیستی وشعار دشمنی با پاکستانرا کاذبانه سرداده ایی؟
میخواهی که با پیوستن اوغانهای آنطرف مرز ادعای توخالی اکثریت واقلیت قومی ات را برای جهانیان ثابت بسازی که اوغانها اکثریت می باشند؟ ورنه چرا ازبیکها وتاجیکها وترکمنها نیز با کشورهای هم مرز با ولایات شان شعاریکی شدن تاجیکهای لر وبر وازبیکهای لر وترکمن های لر وبررا سرندهند؟ اگر جنابعالی مدعی استی که درامضای معاهدات گندمک ودیورند ونشستهای لاهور با انگلیس ارادهء مردمان دوطرف مرز درنظر گرفته نشده پس درجدا سازی اقوام تاجیک وازبیک وترکمن کی از آنها پرسیده بود که آیا شما به کدام کشور می پیوندید؟
پس ثابت گردید که هیچکسی جز شما هم تنگنظر تشریف ندارد وهم درپی خرابی خانه نیست. اگر واقعا شما تمام ملیتهای ساکن این کشوررا به یک نظر می دیدید ودرپی محو ویا ادغام واستحالهء جبری ملیتهای دیگر درهویت قبیلوی اوغانی تان نمی بودید وبر حفظ تمامیت ارضی آن ازسیاستهای یک بام ودوهوا کار نمی گرفتید دیگران هرگز حاضر نمی شدندکه طرح جدا سازی مناطق جنوب را به پاکستان مطرح سازند.
حالا اگر شما واقعا طرفدار ایجاد یک پشتونستان بزرگ استید بفرمائید یک نظرسنجی وریفراندوم میان خلقهای لر وبر پشتون را راه اندازی کنید که این مردم چه میخواهند؟ آیا واقعا یک کشور مستقل براساس هویت وزبان پشتونی امکان دارد ویا نه؟ واگر دارد آیا ادارهء پنجاب وقدرت های بین المللی درین باره توافق دارند ویانه؟
ولی اگر امکان ندارد من بحیث یک شهروند غیر اوغان چگونه تحمل نمایم که کشورم خانه پدری ام درسه طرف آن دیوار ومرز داشته باشد ولی دریک سمت آن بی در وبی دروازه باقی بماند وساکنان آن بدلیل اینکه قوم زور وبرگزیدهء خدا اند سیطره وکنترول دولت مرا قبول نداشته باشند آیا چنین سیستمی درقرن بیست ویک امکان پذیر است؟ چرا دیگران قربانی این بازی بی معنای شما گردند؟
"پاکه اومقدسه خاوره تربرید لاندی نیول شوی"
آقای مرادزی!
آیا واقعا ازته دل باور داری که خاک و وطن نزد شما قدسیت دارد؟ اگر دارد برای یک لحظه باخودتان فکر کنید که اززمان پیدایش وتولد پاکستان تاکنون حاکمان کابل ملیونها افغانی ودالر وکلدار را صرف مخارج سیاسی ولوژیستکی وحتی نظامی برای گروه های ناسیونالیست پشتون در راس آنها پیروان زنده یادها هریک عبدالصمدخان اچکزی وعبدالغفار خان نمودند حاصل این همه سرمایه گذاری برای دولتمداران گذشته وامروزی کابل چی است؟
آیا شهروندان غیر پشتون این کشور این حق را دارند که ازشما وهمفکران تان که سنگ پیروی ازافکار وعقاید خان عبدالغفارخان را به سینه میزنید وخواهان یکجایی اوغانهای لر وبر استید بپرسند که آقایان بالاخره شما ازجان ملت بیچاره وهردم شهید افغانستان چی میخواهید؟
(آقای طارق بزگر مسؤول سایت دعوت با بینظیر بوتونخست وزیر متوفای پاکستان)
(آقای طارق بزگر درملاقات بایکی ازرهبران قبایل)
شما مدعی استید که برخاک مقدس شما ازطرف قوای بیگانه تجاوزشده است ولی درعین حال هم تباران خون شریک تان که شما با آنها لاف برادری وخون شریکی می زنید درساختار دولتی همان نظام متجاوز؛ ازراه انتخابات دموکرتیک وآزاد صاحب کرسی های پارلمانی و وزارتخانه ها می باشند ولی هنوز هم شما خواهان آزاد سازی آنها از اسارت پنجاب و پیوستن آنها به این طرف مرز می باشید آیا آنها نیز این خاک را عزیز ومقدس می شمارند ویانه؟
اگر نمی شمارند شما بکدام حق حاضرید که متجاوزین را وآنانیکه خواهان دوام زنده گی شان با ادارهء پنجاب اند هویت افغانی داده وخواهان الحاق شان به خاک مقدس خویش می باشید؟ چرا اجازه نمیدهید که مردم عادی به عوض اداره پنجاب یخن شما را بگیرند که اگر پنجاب خاک مقدس را مورد حملات راکتی قرار داده پس خودت کی استی؟
ازنظر من متجاوز حقیقی بالای مناطق دانگام وشیگل ونورستان درشرق افغانستان شما استید نه پنجابی ها. زیرا شما هم مانع حل این منازعه مرزی استید وهم شعارهای تحریک آمیز ونشستها وکنفرانسهای پوچ وبی معنای تان زیرنام دیورند جرگه درکشورهای مختلف اروپایی وغیره به نظامیان پاکستانی این حربه را میدهد تا هرچه بیشتر برای گل آلود ساختن آب و گرفتن ماهی دست بکار شوند. بگذریم ازینکه دررأس نظام یک شخص پشتون تباری مانند شما قرار دارد که هم ازحل منازعه با پاکستان طفره میرود وهم جرأت این راندارد که این موضوع را به شورای امنیت ارجاع نماید وبعوض آن برای بزیر کشیدن رقبای سیاسی وقومی اش ازقدرت ازین موضوع استفادهء ابزاری میکند.
بناء خیلی خودتانرا زحمت ندهید تا ثابت نمائید که دیگران تنگنظر ومزدور بیگانه واجنبی پرست ولی جنابعالی صاحب نظر فراخ وطنپرست وملی گرا تشریف دارید. خودتان بنام هویت کاذب اوغانی خواهان ادغام واستحالهء جبری ملیتهاوهویتهای دیگر درهویت افغانی تان استید ولی دیگران که میخواهند خودشان باشند متهم به گرایشهای فاشیستی میکنید. واین را خدمت شما باید بعرض برسانم که درشرایط حاضر هیچ تاجیک وازبیک وهزاره آگاهی که ذرهء ازانسانیت وشرافت در وجودش باشد چه خلقی باشد وچه پرچمی چه شعله ایی وچه اخوانی وچه هم غرب گرا نظریات ودیدگاه های پادرهوا وتوخالی تانرا پذیرفته نمیتواند. تنها کسانی ازین سه ملیت بزرگ میتوانند باشما موافق باشند که یا چنان کودن واحمق باشند که هیچگاهی کتب تاریخ را ورق نزده باشند ویاهم چالاک وحرام زاده
درغیر آن انسانهای سالم وبا وجدان هرگز باشما همراه نخواهند بود .
ودرآخر جهت حسن ختام یک پیامی را ازکابل پرس که درستون نظریات مقالهء حسین زاهدی بنام تاج الدین حسینی نگاشته شده است بحیث یک سند خود آگاهی وبیداری نسل کنونی میاورم هرچند که محتوای این پیام راجع به ورزش تکواندو وپیروزی آقای نیکپا می باشد
• نیکپا گریست ما نیز گریستیم! 15 اوت 07:42, بوسيلهى تاج الدین حسنی
متن اصلاح شده
متوجه دوست خوبم جناب مراد خردیار!
در نظرتان راجع به نوشته جناب زاهدی صاحب کریکت ره با تیکواندو و اون هم در بازیهای مثل المپیک مقایسه نموده اید که مثل این مثال می ماند که (یک چیزی کثیف را از میان لجن زار برداریم و به تحمیل به ستاره بچسبانیم و بگیم که این نیز ستاره است) اول که گفته بودین من نیز یک هزاره هستم این موضوع هم شبیه این مثل می ماند که: (شغال هم خود ره برادر شیر خطاب می کنه). اینکه هزاره باشی هیچ گونه توجیهی مبنی بر سالم بودن حرفهایت نیست چراکه هزاره هم می تواند مثل تو پست و خودفروخته شود. هزاره هم یک انسان است و می تواند اشتباه کند و می تواند پست باشد مثل شما. و می تواند اندیشه اش را در مقابل چندرغازی که از سوی ارباب صفت خویش به مرور زمان اخذ می نماید، بفروشد. از زمانهای نه چندان دور روایت شده که از سوی قوم الظالمین نیت داشته اند که نسل هذا (هزاره) از این تبار رانده شود. و چه بسا وحشی گریها و ددمنشی های که در حق این مردم مظلوم روا نداشته اند. به گفته یکی از استادان دانشگاه که الحق کلمه استادی به معنی واقعی اش نسبت به آن باید اطلاق گردد.
گفت: (با وجودی که من یک تاجیک هستم و در گذشته ها از هزاره ها بسیار متنفر بودم اما حالا به این عقیده ام که اگر 5 سال حکومت به دست اینان یعنی هزاره بیفتد بدون شک 50 سال رشد خواهد کرد....) و دلایلش را هم گفت که مجال نبشته کردن در این صفحه نیست.
واقعیات که مثل یک آب یخ میماند و تاریخ همیشه گواه بر آن باشد مکرر کردن آن عبرتی است برای نسل های که چشم شان کور و نابینا گشته البته در نوشته های اقای زاهدی هیچ وقت حرفی قول نشده است که قوم دیگر باید انکار گردد که دیروز و امروز المپیک خون را در کشور به راه انداخته اند فقط هدف این است که تو که چشمانت کور گشته ای باید آن را با آب پاک بشویی و مقایسه کنی که آیا این حقیقت در وجدان ناسالم تو قابل قبول هست یا خیر و درست است یا خیر؟؟؟
امیدوارم از حرفهای رک و بدون ملاحظه ام ناراحت نشده باشی دوست خوبم.
پایان
.خاد او بریالی ووسی!
با احترام
پرویز بهمن
ایمیل تماس:
parvisbehman rocketmail.com
د پنجاب بریدونه او بلخوا د نظارشورا ګواښونه
موږ څه غواړو؟ - عبدالباري جهاني
* ببولال آهنگ خاصی که درمراسم عروسی پشتونها سروده میشود وجایگاه همان (آهسته برو)ی غیر اوغانها را درفرهنگ دارد.
* گوداگی: مزدور ودست نشانده
پيامها
15 آگوست 2012, 22:30
اوغانها باید یک موضوع را درک کنند اینکه اجیر نوکر یا ادم حرفوی تا زمان براورده شدن هدف بادار یا صاحبش ضرورت است و بعدن مانند کاغذ تشناب به جایگا اش انداخته میشود روی این اصل شما عنقریب جای تانرا احراز میکنید گمان نبرید که باداران تان به شما محبت پدرانه دارد نصف زیادی وظیفه تان را انجام داده اید شما از نوکر سابقه دار و ازموده ای شان یعنی پاکستان قریبتر به درگاه نیستید اما وقتیکه منافع شان ایجاب کند نوکر نوکر است و بخاطر منافع , رضایت نوکر مهم نیست اینکه تجزیه پاکستان اوغانستان هدف مهم امریکا و انگلیس است باید قبول کنید که تشکیل حکومتهای قبیله ای که یوسف علی زرداری از ان خبر داد شروع این پروسه است وشما خود شرایط را برایشان اماده ساخته ومیسازید . فعلن سخنی چند به مسعود سرلوچ کسیکه خودش و خانمش ( منوره سرلوچ ) در ولایت ننگرهار در خدمت روسها قرار داشتند خودش معاون وبعد ها منشی کمیته ولایتی حزبی خلق پرچم ومنوره سرلوچ منشی ولایتی سازمان زنهای ننگرهار بود که در جشنهای اوغانستان وشوروی در جای که باغ شاهی , باغ داوود خان و باغ خلق یاد میشد ویا هوتل سپین زر تجلیل و محافل رقص وباده نوشی برپا میشد که در انجا سرلوچ ها نظر به سمت بالا که داشتند به رفقهای پائینتر شان نمونه مثال شده و شعار کارمل عزیز کارمل کبیر!! را ( دوستی انترناسیونالیستی افغان- شوروی از دوستی به برادری واز برداری به خون شریکی تبدیل گردیده است ) در عمل پیاده مینمودند که شب مستی را هررفیقه ورفیق حزبی با یک توریش شوروی سپری مینمودند . درانزمان سرلوچ مبارزه طبقاتی میکرد وحالا مبارزه قومی میکند او فطرتن مبارز است احساس و غیرت اوغانی اش ارامش نمیگذارد . تمام بد بختی کشور ما از عملکرد همین قبیله یی های تمامیت خواه وفاشیست است همیشه وسیله ای حکومت بیگانه ها در وطن ما وباعث قتل وکشتار هزاران هموطن مظاوم ما و تباهی ملک ما گردیده اند چون غیرت اوغانی شان فوق عالی است از کرده بیزاروخجالت نبوده و از ادامه اش دست بردار نیستند میرسد روزیکه خراسان ما بدون اوغان میباشد
16 آگوست 2012, 03:41
این سگ صفتان اوغانی خود اعتراف کردند که از خاک پاکستان کنر مورد حملات راکتی پوج پاکستان قرار گرفته , باری هم خرزی طالبان فاکستان را اخطار میداد گفت بیت اله مسعود فراموش کرده که اینجا دیورند است (یعنی خاک اوغانستان و پاکستان تقسیم شده ) باید حد و کشور خود را بشناسد.
16 آگوست 2012, 07:07, توسط Shams
آقای بینام که باز هم به قوم پشنون دشنام میدهید و ایشان را سگ صفتان اوغانی نامیده اید:
شما هزاره هاکه همیشه ازقوم پشتون می نالید و دراین جای شک نیست که درحق این ملیت ها چند تا از شاهان قبيلوی درطول تاریخ جفا نموده ولی جنایت قوم خودراکه حتی ناموس فروش بوده اند آنها پنهان می سازید. آیا می خواهید که اسناد مستند را فاش کنم؟ نه اینکار را بخاطری نمی کنم که خواهران شما هموطنم هستند. شما خجالت نمی کشید اما من واقعا میشرمم.
17 آگوست 2012, 03:16
از کجا حکم صادر کرده اید که من هزاره هستم , هزاره برادر ماست مردم فقیر با همت با حوصله و خوب اند مظالم که بر هزاره و ازبک , ترکمن , هندو , تاجک .... از جانب شما سگ صفتان تحمیل شده است میتوان مثل ان را در اردوگاه های مرگ هتلر و در اسرائیل کنونی دید !
16 آگوست 2012, 09:14
بهمن تشت رسوائی ات را به دست خود از بام انداختی.
شما و دیگران که در مقاله ازشان شکایت میکنید دو روی یک سکه هستید.
16 آگوست 2012, 20:16, توسط سنگر
به یاد داشته باشید همه اقوام افغانستان!
پشتون ها درین وطن ساکنان اصلی غیورو با اقتدار اند اما این یک واقعیت است که هزاره ها مردم از طبقه دوم اند! فقط این ضرب المثل همه را میرساند: هزاره اگر طلا هم گردد کون اش جست است.
امید است که هزاره ها جای خود را در مندوی کابل بپالند نه در سیاست و وطندوستی.
آنلاین : http://www.yahoo.com
17 آگوست 2012, 01:19, توسط farouq
bahmand
shoma dar facebook ba safa PASHTOONWALI sar bezaned ke Pashtoon hai Pakistan dar moqabule edhai Khat diorand chi megoyand Han tamame sha mokhalefe yak jaa shodan ba Afghanistan astand atta ba afghan ha dashnam medehanda
17 آگوست 2012, 03:28
باید این فاشیست اوغانی جهانی فارسی را از دمش دور کند اوغانی ان نریوال میشود !!!
17 آگوست 2012, 20:54, توسط بهروز خراسانی
این تضاد های قوم پرستی به نفع هیچ کدام باشنده گان این سر زیم نیست. اینکه کدام قوم باشنده این سر زمین است به همه واضیح و هویدا است. اگر قبول ندارید به کتاب های تاریخی مشتشرقین مراجعه نمایید. اگر هزاره هار جای شان در مندوی است، از پشتون ها هم جای شان در زیر غژدی و دره های گو است. همه میدانند که از دامنه کوه سلیمان آمده، به کمک انگلیس احمدشاه بچه بیرش نادر افشار تا امان الله همیشکه در جنگ ویرانی و خانه سوزی مردم مانرا نگهداشتند. از تاریخ افغانستان سه صد سال نمیگذرد و چطور این ها باشنده گان اصلی کشور اند. حتی زبان پشتو در زمان صدیق الله رشتین نام به لهجه پکتیایی نام نهاده شد و خواندن پشتو را در ادارات دولتی جبری ساختند. این ها حقایق است که به همه معلوم است. بهتر است که ، که نفع انگلیس کار نکند و با پشتون وافغان گفتن جبری جایی را گرفته نمیتوانید. تاجک ها، هزاره ، ها، ازریک ها همه باشنده گان اصلی این خاک اند و این پشتنون اند که از کوه سلیمان و کشور هندوستان/ پتان آورده شدند.
پیش از نام پشتون همه بنام قبلیه یعنی مومو زی، زاخیل، غلجی، سدوزی،..... بودند که بنام خان منطقه یاد میشدند و معنی و مفهوم حکومت و دولت را نمیدانستند. دولت شان در زیر غژدی شان بود. اما بهتر است که ازین نوع اختلافات شرم آور بگزرید و از قوم پرستی کنار رویید.
17 آگوست 2012, 22:05, توسط بهزاد
اوغانهای فراری سوسیال خور بی ننگ و بی شرم که تا دیروز غرب را دشمن داشته امپریالیست های جهان خوار می نامیدند امروز در دامن شان افتاده از خیرات شان مست شده به لاف زدن وماجرا جویی خود زیر نام پختانه شروع کرده اند حقیقت این است که این بیچاره ها بیکار هستند جیره ای خشک وتر شان میرسد بخاطر رفع دقیت وایجاد مصروفیت ویا هم بخاطر مطرح نمودن خود اقلا در سایت های انترنتی , مجالس مضحک وپوچ محتوا برپا مینمایند که اصلن برای هیچ کسی اهمیت ندارد و نه کدام نتیجه ای به بار می اورد هما نطوریکه لاف وپتاق میزدند که گویا انفلاب ظفرنمون هفت ثور شکست نا پذیر و بر گشت نا پذیر است !! حا لا بیچاره ها لاف لوی پختونستان را میزنند . گاو پیر کنجاره خواب می بیند