رودخانه
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
سربازان
خواب مرا میدیدند
وقتی رودخانه در آغوشم گرفت
با لباس مردانه
و سری که صورت نداشت
زخمیهایم
یکی یکی
دیوانه شدند خاکریزهای جنگ را
حالا
سربازان زیادی دراز میکشند
پهلوی رودخانه
و روی زخم هایشان
باد میخورد
دستمالهای گلدوزی ام
رودخانه
مرا تف کرد
یک مشت استخوان در لباس مردانه
آنلاین : http://kabotarechahi.persianbl...