دفاع

دوشنبه 12 جولای 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

 

 ایمان و جنگ های صلیبی

 

 

 

شب گذشته تلویزیون فیلمی پخش کرد در باره ی جنگهایی که مسیحیان داشتند در طول تاریخ. یک فیلم مستند بود که توسط یک خانم دکتر کهن سال انگلیسی تبار ساخته شده بود. به بیشتر موزه های مهم رفته بود این خانم و به دنبال پیدا کردن یا نشان دادن خون های ریخته شده ی مسیحیان با متخصص های این موضوع گفتگو های زیادی کرده بود.من با کمک زیر نویس انگلیسی فیلم سعی میکردم با دقت ببینم چه چیزهایی بر این مردم رفته و نگاه امروزین این مردم به تاریخشان چیست.

اما موضوعی که بیشتر درگیرم کرد این بود که پسرم که حالا دیگر هشت ساله است و قدش تا بینی من می رسد بیشتر از من علاقه مند شده بود به دیدن این فیلم و مدام از من میخواست که براش توضیح بدهم چیزهایی را که دستگیر خودم میشود از فیلم .

در یک جای فیلم این خانم به یک موزه ی نقاشی رفته بود که بزرگترین نقاشی دنیا در ان بود در همین موضوع مرگ و میر مسیحیان.ایمان با دقت عجیبی نگاه میکرد. و از من پرسید : مامان برای چی اینا اینهمه کشته شدن؟

من براش تو ضیح دادم که جنگهایی بوده به نام جنگهای صلیبی . که این جنگها بین مسلمانان و مسیحیان اتفاق افتاده و سالهای زیادی را در برگرفته .ایمان با سماجت کودکانه اش میخواست بداند که برنده ی این جنگها مسلمانان بوده اند یا مسیحیان. من راستش هیچ جوابی نداشتم برای این حرفش .زیرا که در جنگ های اینچنینی واقعا برنده کیست و بازنده کی؟

برایش گفتم که هیچ کدامشان برنده نشدند زیرا که همه ی اینها رو خدا افریده و خدا همه ی ادمهایی را که افریده به یک اندازه دوست دارد.و دوست ندارد که هیچ کدامشان کشته شوند.و هرکس که ادمی را بکشد اصلا برنده نیست .

اما ایمان با همان سماجتش به هر طریقی بود دوست داشت از من بشنود که مسلمانها برنده شده اند .مخصوصا که برایش مهم بود که افغانی ها هم مسلمان هستند و در تصور کودکانه ی او حتما افغانی ها هم در این جنگها شرکت کرده اند.مدام می پرسید که افغانی ها هم کشته شده اند در این جنگ یا نه؟

من برایش گفتم که در آن زمانها کشوری به نام افغانستان وجود نداشته و این جنگها در واقع بین عرب ها و مسیحیان بوده.اما ایمان قانع نمی شد و میگفت :نخیر . نمیشه که افغانستان وجود نداشته باشه.اگه وجود نداشت پس ما از کجا درست شدیم؟

و راست میگفت بچه .و من چطور میتواستم برایش توضیح بدهم که چطور ذهن مادرش اینهمه بی پدر و مادر شده در باره ی وطنش؟ چطور می تواستم برایش توضیح بدهم که چه رفته بر تاریخ ما ؟

برای او هر چیزی که به وطنش مربوط میشود مهم است.و نمی دانم چرا اینهمه مهم ؟ از مدرسه هر روز کتابهای مصوری امانت می گیرد که در باره ی افغانستان نوشته شده اند. عکس های جالبی دارند این کتابها از مناطق مهم افغانستان و آداب و رسوم رایج بین مردمان این مناطق.با تلاش و پیگیری عجیبی میخواهد بفهمد از همه چیز وطنش. ومن تلاش میکنم همیشه که این کتابها را طوری برایش توضیح بدهم که از داشتن وطنش سرخورده نشود.چون می بینم که برایش خیلی اهمیت دارد رگ و ریشه .

در حالی که هنوز برای او بسیار زود است که بسیاری از حقیقت های تلخ جاری در کشورش را درک کند.و این مساله بار سنگینی روی دوش من میگذارد.

لابلای حرفهایش متوجه میشوم که خیلی برایش مهم است که دوستان مدرسه اش اصالتا چه تباری دارند. بین دوستان او تایلندی هست . افریقایی هست. روسی هست . چینی هست و انگلیسی تبار هم هست.

و من با خودم فکر میکنم چرا اینهمه برای او مهم است که مثلا به من بگوید :"یوری"که مال تایلنده امروز فلان غذا رو اورده بود سرکلاس .یا "ایشا" که مال فلان کشوره فلان حرف رو زده بود امروز.

و همینطور حس میکنم که بسیار تقلا میکند که از خودش به عنوان یک شاگرد افغانستانی بین همکلاسی هایش یا معلم هایش چهره ای معرفی کند. درحالیکه من بر این احساسهایش وزنه ای اضافه یا کم نمیکنم .

اما چیزی که دیشب بسیار زیاد ذهنم رو درگیر کرد این بود که این بچه به هر شکلی که هست خواستار شکست خوردن مسیحیان بود در مقابل مسلمانان.

یک جای فیلم این خانم به یک کلیسای قدیمی که در واقع موزه ای هست در بریتانیا رفته بود. من گفتم : ببین ایمان چه ساختمان زیبایی هست این ساختمان .ببین مردم در ان زمانها چقدر قشنگ می ساختند قصرها و کلیساهایشان را.

گفت : پس چرا اینهمه بزرگ ساخته اند ؟

 فکر کردم که شاید موضوع جنگ ها را فراموش کرده. گفتم که برای این بزرگ ساخته اند که در ان زمانها مجبور بودند خیلی چیزها را در یک جا داشته باشند. مثلا پلیس به شکل امروزی اش نبوده که همیشه و همه جا باشه . برای همین هر قصری برای خودش سربازهایی داشته که جای زندگی لازم داشتند . اصطبل های اسبی لازم داشتند و کارگرها و آشپزها و دکتر ها و حتی حیواناتی هم بودند که باید جایی می داشتند . برای همین این ساختمانها اینهمه بزرگ ساخته شده میشده در ان زمانها

ایمان اخم هایش را در هم کشید و گفت کاش که همه ی این ساختمانها خراب می شدن.

گفتم چرا این حرف را میزنی پسرکم ؟ حیف نیست از این همه زیبایی ؟

گفت که نه . برای اینکه این ها افغانیها رو و مسلمانها رو میخواستن بکشن. من دلم میخواد همه ی ساختمانهاشون خراب بشه .کاش که مامان همون موقع همه ی اینا رو براشون خراب میکردن مسلمانها .

و من ماندم که چه بگویم در جواب این پسر. گذاشتم فیلم که تمام شد دستهایش را گرفتم و برایش گفتم که خرابی هیچ وقت خوب نیست .ادم کشتن هیچ وقت خوب نیست. خراب شدن خانه ها هیچ وقت خوب نیست.و تو نباید هیچ وقت ارزو کنی که کاش کسی بمیرد یا جایی خراب بشود.

اما چشم های پسرم بی انکه شرارت جنگ را درک کند مصمم بود به از بین بردن دشمن. و این سوالش مدام تکرار می شد که پس چرا اینا خواستن با ما جنگ کنند.؟

و راستی چطور می شود برای یک بچه ی هشت ساله که اینهمه جدی از جنگ دفاع میکند توضیح داد که ما انسانها چرا خواسته ایم همیشه با یکدیگر بجنگیم و یک دیگر را بکشیم و خانه های هم را آتش بزنیم. به نظر ایمان جنگ فقط ازان جهت قابل دفاع هست که وسیله ای است برای دفاع .اما او این طرف مساله را نمیتواند درک کند که اصلا چرا جنگی شروع میشود که دفاعی لازم بشود در مقابل ان.

برای همین به احساس احترام به دفاع او احترام گذاشتم و نخواستم بیشتر از این ذهنش را درگیر کنم .

شاید باید بگذارم در زمان بهتری از این مساله درک درست تری پیدا کند.

 

 


آنلاین : http://badhayehamvare.blogfa.c...

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس