یاد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
یاد
به یاد هیچ نقشه ای نخواهد ماند
خیابانهایی
که در آن نفس می کشیم
نه سرک های سوخته ی "غزنین"
نه سنگفرش های تاریک "مسکو"
نه حتی این شهر
فرقی نمی کند کجا دستانم را میان انگشتانت می فشاری
و به لبهایم خیره می مانی؟
فرقی نمی کند
کجا
کنار چه رنگ پرچمی
می ایستی
سردت می شود
و دو پیاله قهوه ی داغ سفارش می دهی؟
چشم هایم را می بندم
گلویت
بوی خون تازه می دهد
کنار هر ساحل که می رسیم
زخم هایم را می شویم
و گلویت
هر روز
بوی خون تازه می دهد
فرقی نمی کند
نه این نقشه ها به یادمان خواهند آورد
نه این پرندگان گرسنه چشم
که بوسه هایمان را
میان خود تقسیم می کنند
و در باد ها گم می شوند
فرقی نمی کند
تنها می خواهم
لبهایم
برگلویت بمانند
گلویت
که بوی خون تازه می دهد هر روز.
گلویت
که در حافظه ی هیچ کتاب تاریخی نخواهد ماند.
گلویت
که لبهای من
زبان من
که بوی خون تازه می دهد هر روز.
آنلاین : http://badhayehamvare.blogfa.c...