دشمنی آقای سیستانی هیجانی با مردم پنجشیر پایانی ندارد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
کاندید اکادمیسن استاد پوهاند محمد اعظم سیستانی مجموعهء مقالات دشنام گونه واتهامات وتوهین های نفرت انگیزش را علیه مردم پنجشیر درین تازگیها دررابطه به افغان وافغانستان درقالب کتاب درآورده است..مقدمهء این کتاب بحدی مضحک وخنده آوراست که حتی طفل دبستانی قریه ها ودهات افغانستانرا هم بخنده وا میدارد.
استاد بزرگوار درین مقدمه بالای مردم پنجشیرخشمگین است درین خشم تر وخشک پنجشیر ازسخنان نیش دار وی مصؤون نمانده است. اگرکمونیست بوده یا اسلامیست ویاهم لیبرال پنجشیری همه درآتش اتهامات وتحقیرهای استاد سیستانی سوخته اند. سخن برسراین است که اکنون تعداد زیادی ازمردم افغانستان بشمول پشتونها خواهان تغیرنام افغانستان اند واما استاد سیستانی تنها نویسنده گان پنجشیررا زیرضربات دشنامهای رکیک خویش قرارداده است. با وجودیکه جناب استاد سیستانی ازمراجع معتبری چون مرحوم داکتر جاوید، پوهنیار کهگدای وچنگیز پهلوان وغیره بعنوان مخالفان مفکوره ای خویش یاد نموده اما بدون کوچکترین احساس مسؤولیت، بارهمهء مسؤولیت را بالای همهء پنجشیریها خصوصا شهید احمدشاه مسعود انداخته است درحالیکه طبق اسناد موثق وچشمدید این قلم ، شهید مسعود تا زمانیکه حیات داشت کوچکترین دلچسپی راجع به این موضوعات نداشت ونه هم چنین فکری نزدش موجود بود که نام کشورفعلی افغانستان چه باشد وچه نباشد . کاربرد کلمهء (افغانستانی) برای نخستین بار درعهد ریاست جمهوری مرحوم جمال عبدالناصرفقید ازطرف ادارهء دانشگاه الازهرمصر دررساله های ماستری و دکتورا ی محصلین افغانستان استفاده شده است. عنایت الله ابلاغ یکی ازآن دوره محصلان افغانستان بود وتا کنون هم حیات دارد دررسالهء دکتورایش راجع به( امام اعظم ابوحنیفه وافکار) او نام مؤلف کتاب (عنایت الله ابلاغ افغانستانی) درج گردیده است . علامه ابلاغ، یکی از عالمان دینی وشخص مسلط برزبان عربی است که خود اصالت پشتونی داشته وازعشیرهء صافی ولایت کاپیسا میباشد. او پسر مولوی عبدالغانی مشهور به مولوی قلعهء بلند همان کسیکه کمر حبیب الله کلکانی را بخاطر قیام برضد سلطنت امان الله خان بنام خادم دین رسول الله بسته کرد میباشد. عنایت الله ابلاغ نظربه دلایل که نزدش موجود است حالاهم استعمال لفظ افغانستانی را منطقی تر، مناسب تر ورساترازلفظ افغان یا افغانی برای اتباع افغانستان میداند که بهترین شاهد مدعای ما تازه ترین مصاحبهء وی بایکی ازمحصلان افغانستان درکویت بنام پاینده محمد است که درتارنمای خاوران نشرشده است.
برای دومین بار کلمه( افغانستانی) ازطرف استاد رسول رهین، یکی ازاستادان سابق دانشگاه کابل، درکنفرانس لندن راجع به مرحوم فیض محمد کاتب استفاده شد که بعدازآن تعدادی ازرسانه های شنیداری ودیداری وتارنماهای فارسی زبان به استعمال لفظ افغانستانی مبادرت ورزیدند. فرهنگیان پشتون منطقی بودن این اسم را درکل پذیرفتند وچه بسا که بسیاریها کلمهء افغان را برای پشتونها ازنظرتاریخی نوع حقارت وتوهین میدانند ازجمله ازمحترم استاد مجاوراحمد زیار یاد کرد که او بر آریائی بودن پشتونها تاکید دارد ونژاد پشتون را نژاد آریائی میداند. پوهاند زیار طوریکه درمقالات قبلی ام نیز ذکرکرده ام نام کشورفعلی ایران را یک نام سرقت شده وغصبی میداند که این نام باید بالای سرزمین افغانستان گذاشته میشد.
نظربه گفتهء پوهاند استاد مجاوراحمد زیار کلمهء افغان در دربار کورش صفیر بالای مردم پشتون استفاده شده که بار استخفاف وتحقیر داشته است.درعین زمان نام یکی ازدهات قندهارهم خاک افغان میباشد که بدلایل مختلف میتواند بین این دو پیوندی وجود داشته باشد. اما چیزیکه خیلی جالب است این است که همهء پشتونها خودرا افغان نمیدانند. مثلا پشتونهای ساحات پشتونخواه خودرا هرگزافغان حساب نکرده واین نام را مخصوص مهاجرانی میدانند که بعداز اشغال افغانستان توسط شوروی ازافغانستان به کشورشان پناه آورده اند. چندی قبل درلندن قاضی محمد صادق هوتکی یکی ازتیلفون چی های قراردادی تلویزیونهای امریکائی افغانی در محفل سخنرانی اسفندیار ولی درلندن این پرسش را مطرح کرد که اگرشما خودرا افغان حساب میکنید چرا هرعمل بدی که درپشاور صورت میگیرد شما میگوئید که: دا د اوغان مهاجر کار دی؟ اسفندیار ولی گفت که من این کلمه را استفاده نکرده ام وخودرا افغان میدانم. قاضی گفت پس چرا خودرا علنا افغان اعلام نمیکنید ونام حزب تان را افغان نشنل پارتی نمیگذارید؟ اسفندیار ولی که احساساتی شده بود گفت که من دربرابر این قسم سوالات جواب ندارم وختم محفل را اعلان کرد ومحفل برهم خورد..
ازین هم جالب تراینکه بنده بایکی ازدوستان پاکستانی که برپاکستانی بودن خود هم میبالد آشنا هستم. او میگوید من ازقندهارهستم اصالت افغانی دارم بنام افغان پناهنده گی گرفته درمنطقهء قاضی غلام قندهار خانهء بابا وپدرکلانهایم است اما حالا به اندازه ای ازنام افغان نفرت دارم که ازخوک نفرت ندارم. من پسرانم را نصیحت کرده ام که هرگز پشتو صحبت نکنند بگذار که همین زبان های اروپائی را یاد بگیرند که درآینده بدردشان میخورد.. او میگوید من اول مسلمان استم بعد یک پاکستانی اگرپشتون باشم ازپشتونهای امروزی نیستم زیرا درین عصر پشتون وجود ندارد البته با تصویری که او درفکر واندیشهء خود ازپشتون دارد وپشتونهارا دارای صفاتی میداند که دیگر گروه های قومی به آن متصف نیستند لذا هیچ پشتون در دنیای خیالی او وجود ندارد..
من گاه گاهی با او شوخی میکنم روزی برایش گفتم که تعریف خودت ازافغان چیست او دست برجیب برد یک عکس نیمه برهنه ویدا صمدزی را همراه با یک عکس ازخانم برادر مایکل جکسن کشید وبرایم نشان داد وگفت :" اینها افغان اند. این است تاریخ شما افغانها که روز وشب گوش جهان را از افتخارات تان کر کرده اید که پدران ما انگلیسها را ازکشوررانده اند من میگویم بد کرده اند این دروغ است انگلیس اصلا به افغانستان نیامده است."
این دوست پاکستانی پشتون تبارمن که بامن روابط خیلی نزدیک دارد با کراهیت پشتو صحبت میکند اما دربرابر ایرانیها نیز حساسیت فراوان دارد تا وقتیکه با دوکاندار عراقی ویا ایرانی که انگلیسی را نداند مقابل نشود اصلا نمیخواهد فارسی صحبت کند توگوئی که یک حرف فارسی بلد نیست درحالیکه اگربخواهد خیلی فارسی شیرین صحبت میکند و الفاظ اردو را نیز با آن خلط میکند.او خیلی خوش دارد اردو صحبت کند غزلهای اردو را بشنود واز آن کیف برد.
البته موجودیت چنین اشخاص که از ذات واصالت خود بیزاراند درجامعهء پشتون سابقهء طولانی دارد. خوشحال خان ختک درتاریخ ادبیات پشتو بحیث رهبرآزادیخواه مطرح گردیده که خواهان احیای مجد وعظمت قومی وهویتی پشتونها دربرابر سلاطین مغولی هند بوده است. اومدتهای زیادی در دربار سلاطین مغول بحیث پیشخدمت ایفای وظیفه کرده اما بمجردیکه حقوق ماهوارش ازطرف دربار قطع گردیده وازکاربرکنارشد دست به شورش وبغاوت زده است. خوشحالخان قوم خویش (ختک) را برای مقابله با دربار اورنگزیب متحد کرد اما بشمول پسرش، یوسفزیها ودیگر عشایر پشتون دعوت خوشحالخان را مبنی بربغاوت علیه نظام رد کردند همان بود که خوشحالخان ختک دراکثر شعرهایش پشتونها را چنان دشنام داده که کمترکسی جرأت استعمال آن کلمات را علیه یک قوم میکند. خوشحال خان دریکی ازاشعارش، پشتونهارا قوم بی ننگ وبی غیرت میخواند آنجا که میگوید" سه وکم جه واره پشتانه بی ننگ دی"
این بمعنای آن است زمانیکه یک فاشیست ازطریق تحریک عصبیت های قومی به اهداف سیاسی خویش نرسد فورا خود واصالت خویش را مورد لعن وطعن قرارمیدهد که ایکاش مربوط قوم دیگری میبود. چنانچه بارها خوشحالخان ختک این آرزو را نموده که اگر خداوند او را بجای فردوسی خلق میکرد او شخص سعادت مند می بود. درحالیکه او زبان پشتو را به عقیدهء خودش همپایه زبان فارسی به اوجش رسانده اما چه کند که فردوسی سلطان محمود غزنوی داشت اما خوشحال یک قوم بی ننگ دارد. سراسرزنده گی خوشحالخان درجنگ وستیز با قبایل پشتون خصوصا یوسفزیها و وزکزیها گذشته است. پسرش نیز در دربار اورنگزیب سربازبود وعلیه پدرخویش میجگنید.
بهرتریب آنچه که تا کنون گفته آمدیم پرسش این است که تقصیر شهید مسعود درین گیر ودارها که بعدازشهادتش، نفرت عام مردم ازفاشیسم اقلیت قومی دوصد سالهء حاکم در افغانستان به اوج خود رسیده است چیست؟ آقای سیستانی بدون ذکر ماخذ قصه ای را نقل میکند که گویا شهید احمد شاه مسعود درمحفلی گفته باشد که آرزویم این است که روزی اگر دروازه شهریان کابل را بکوبیم از پشت در، صدای را نشنوم که بگوید : سوک یی؟ کی هستی؟
با این نقل قول اگر چنین فرض کنیم که مسعود هرقدر در دل خویش نسبت به پشتونها حقد وکینه هم می داشت آیا اینقدر مرد ساده واحمق بود که دریک محفل عام چنین کلمات بی سر وپارا اززبان خود براند؟ بگذریم ازاینکه چه تعداد ازاعضای فامیلش پشتون تباراند ویا اینکه چقدر به زبان پشتو وخصوصا لهجهء قندهار محبت داشت وهرباری که فرماندهان جهادی چون ملا نقیب الله ویاعارف خان نورزای را ملاقات میکرد اولین سخنش این بود که : "خودرا هزگز مجبور نسازید که دری صحبت کنید من پشتو می فهمم اما اینکه صحبت کرده نمی توانم گپ جداست شما آزاد پشتو صحبت کنید ان شاء الله هیچ به ترجمانی ضرورت نداریم تا سو پشتو خبری وکی زه پوهیژم که جواب به دری وایم ما وبخشی". درحالیکه درطول حاکمیت خاندان آل یحیی بشمول ظاهرخان و داوود خان طبقات حاکم به زور ترجمان با خانهای قبایل ومردم جنوب ارتباط قایم مینمودند. چنانچه مشهوراست که سردار محمد داوود آخرین فرد آل یحیی در آخرین سفرش درعهد ریاست جمهوری اش، به ولایت کنر با مردم محل به زبان فارسی ازایجاد پشتونستان کبیر صحبت میکرد مردم بیچاره ایکه ساعت ها به آرزوی دیدن چهرهء مبارک وی ازقریه های دور دست کنر ساعتها کوه ها وکمرها را منزل زده بودند وبه شنیدن بیانیهء رئیس جمهورخویش گوش فرا میدادند هیچکس چیزی نفهمید که رئیس جمهورشان چه گفت بالاخره یکی ازسران قومی کنر برخاست وبه پشتو گفت: سردار صاحب ما چیزی نفهمیدیم که شما چه گفتید لیکن این وعده را بشما میدهم که اگرشما گاو شوید ما مردم حتما دم شما خواهیم بود" مونزپوه نشو چه تاسو سه ویله خو دا واده درکووو که ته غوئی شی مونز به ستا لکی یو" ازین سخن ساده ومخلصانهء این قبیله نشین جناب رئیس جمهورازترجمان موظف خواست تا توضیح دهد که این خان صاحب چه گفت. ترجمان بدون اینکه مطلب را ترجمهء تحت اللفظی کند گفت که هدفش این بود که مردم دنباله رو شما هستند هرطوریکه شما خواسته باشید مردم عقب شما ایستاده است."
اما متاسفانه موزخ شهیر وطن ما که ازبسترشورای انقلابی رفیق ببرک کارمل برخاسته چقدر ماهرانه میخواهد احساسات مردم را تحریک نموده و سمپاتی پشتونهارا بطرف خود جلب کند. اما شاید روزی برسد که مانند خوشحال ختک برای سرایش اشعار زنند علیه قوم پشتون رو آورد.
این مورخ ملی گرای ما دربخشی ازدشنامهایش علیه مردم پنجشیر می نویسد که:" نمیدانم چرا روشنفکرهای پنجشیری که ازبرکت رحیم غلام بچه دربالاترین مناصب دولتی زمان شاهی کار کرده اند وبیشترین بورسهای تحصیلی را درزمان شاه سابق دریافت میکردند امروز درنمکدان پشتونها شاش میکنند".
ازسیاق کلام محترم سیستانی هیجانی چنان معلوم میشود که اشخاص طرف وی ، آقای عبدالحمید محتاط نویسنده کتاب تاریخ تحلیلی افغانستان وهم محترم دستگیرپنجشیری اند که هردو نه تنها هیچ ارتباطی با رحیم شاه غاسی نداشتند برعکس ازمخالفان همان نظام های فرتوت بشمار می آیند.آنها حالا هم حیات دارند وبا جناب سیستانی هیجانی از سالها بدینسو حشر ونشر داشته اند اما این دو نفر چه ربطی به تمام مردم پنجشیر ویاهم شهید احمدشاه مسعود دارند؟. فکر میشود که این نوع محاکمه های فرمایشی شباهت به دادگاه های آلمان نازی دارد که درشرایط حاضر آنرا محترم آقای نعمت الله خان ترکانی با مضامین سراپا افترا وتوهین آمیز خویش تمثیل میکند. درچنین دادگاه ها میشود که به جرم یک شخص تمام افراد و اعضای یک حزب یا یک گروه قومی را تا چندین نسل به باد ناسزا گرفت. .
پيامها
16 می 2010, 03:40, توسط قاضی زاده
یکی از وبلاگ نویسان ایرانی راجع به افغانی و افغانستانی چنین می نویسد:
مقدّمهی کتاب « برگ بی برگی»، یادنامهی استاد رضا مایل پدر نجیب مایل هروی یکی از نامداران عرصهی تصحیح نسخ را میخواندم، ایشان در آنجا شرح بیشتری آورده که می تواند روشنگر باشد. به نوشتهی ایشان افغانها یکی از اقوام دیرینهی خراساناند که از عصر غزنوی به ارتش حکومتهای خودکامهی شرقی پیوستهاند. آنان به نام «اَوگان» در قندهار، فراه، حواشی رود هیرمند و حتّی در توس، زندگی کوچیانه داشتهاند. مایل هروی بر این باور است که اوگانها با قوم پشتون یک واحد قومی نبودهاند، هرچند که امروزه چنین نشان داده میشود.از آنجا که اَوگانان، ظاهراً تا سدهی ششم هجری فرهنگ و تمدّن اسلامی را نپذیرفته، و بر اثر زندگی کوچ نشینی، فاقد مدنیّت و جامعهی شهری بودند، به راحتی به دست قوم پشتون مغلوب شدند و زبان آنها را با تغییراتی پذیرفتند. ایشان عقیده دارد که تحمیل نام یکی از قومیّتهای آن سرزمین به عنوان نام کشور و قرار دادن یک لهجه یا زبان که تنها به صورت گفتاری است و وجه نوشتاری و علمی وهنری ندارد در عرض زبان فخیم و قدرتنمد پارسی، چیزی جز ترفند استعمارگران نیست که مشکل بزرگی را در راه تشکیل مفهومی به نام« ملّیّت» در آن سامان ایجاد کرده است. ایشان جابه جا نام « آریانا» را به جای افغانستان به کار میبرد که به نظرم یکی از نامهای قدیمی آنجا مانند« خراسان» مناسبتر باشد درست مانند «آذربایجان».
نداشتن فرهنگ و سطح پایین فکری پشتونها باعث شده که ملعبهی دست عربهای وهّابی قرار گیرند و جماعتی به نام طالبان را شکل دهند. از دید من کارکردن روی مسألهی زبان در افغانستان و تقویت زبان فارسی و فارسی زبانان باید یکی از دغدغههای مسؤولین و نخبگان ِما باشد؛ نباید گذاشت قومی بیریشه و مدنیّت به کمک دیگران نام و زبان خود را به قیمت حذف یا کمرنگ کردن زبان فارسی بر همسایگانی که تا دیروز پارهای از کشور ما بودند و امروز هم جزئی از فرهنگ ایران زمین هستند، تحمیل کنند.
16 می 2010, 23:49, توسط ادم خان
قاضی راده من ترا میشناسم !
ولی تو حالا سر جایت بنشین با تو بعداء محاسبه میکنم اول مه جواب ایرانی شلوار پا تشتی را میدهیم ... شابد اکثر خبر نباشید که وقتی در جنگ فتح الفتوح عربها بر یزد گرد سوم غالب شد . . یزد گرد زن و بچه و خانواده خود را ایلاه داده فرار نمود به طرف بحیره سیاه و از ان جا اهسته اهسته به طرف شرق راه افتاد و خود را از راه قفقازیه و تاجکیستان به چین رسانید برای کمک گرفتن از خاقان چین که خاقان کمک ننمود یزد گرد را و برادر یزد گر بدست اسیابانی در نزدیکی شیراز کشته شد . بهر حال وقتی خانواده یزد گرد بدست عربها افتاد در بین عربهای تازی عمر و حسن و حسین و محمد بذات خود موجود بودند و اهل خانه یزد گرد را به مسجدی در شام و کوفه بردند در داخل مسجد عمر میخواست دختر یزد گرد را از ان خود سازد و علی میخواست شب را با او بخوابد که محمد از قضیه با خبر شد و اعلام کرد که به خاطری که ( شهبانویه ) دختر یزد گرد - دختر یک پادشاه است او حق را دارد که خاوند خود را خود انتحاب کند , , بدین حساب شهبانویه دست روی حسین گذاشت و زن حسین شد و از او اولادی به نام جعفر صادق که فال بین و پیشگو بود به دنیا امد و تا امروز به خاطر خسر بره گی عربها اخوند های ایرانی قوم خودشان را به دم تیغ نموده از کشور خود فراری دادند و چندی قبل میخواستند که زبان فارسی را به زبان عربی تبدیل نمایند . بهر حال امروز در ایران مردم ( کرد - عرب عراقی - عرب خلیجی - بلوچی - حتی ارمنیه ) موجود هستند ولی ایرانی موجود نیست . . چرا که ایرانی ها را این ترک های که از زمین و اسمان و کوه و بیابان بعد از انقلاب خمینی به تهران و شهر های مهم ایران مانند مور و ملخ ریخته اند از کشور ابایی شان بیرون کرده است و میخواهند ایران به قطعات متعددی تقسیم نمایند . . باور کنید سه میلیون افغانی که در ایران است ایران را با پشت کار خود قدرت اتمی ساخته است , تمام کار خانه های ایرانی توسط قدرت کاری افغانها میچلد , بهترین دانش اموزان درجه یک که خود ایرانی های ترک خر انرا قبول دارند افغان ها هستند . امروز باید شخصی مانند محمود هوتک باشد که ایران را از دست این نوکران عربها نجات بدهد و یک بار دیگر ایرانی مزه ازادی را بچشد . این سه میلیون افغان نیم انها فارسی زبان اصیل هستند که در ایران از این ترک های خر و کرد های جاهل و این اخوند های الاغ که تمام خرد خود را به صرف نحو و ابجد مبالغه مبدارند بهتر حرف میزنند بهتر میفهمند و بهتر زنده گی نیز دارند .
16 می 2010, 04:25, توسط Bina
افسوز,نى همه به جهان است راد مرد
دون و حرام زاده و نامرد نيز هست
در جشم زندكى بنشينند مثل كرد
دانسته اند معنى عمر از خرو نشست
انها كجا و ادمى و قدر ان كجا
محترم سيستانى , يكى از فاشيستان قبيله ميباشد. او مانند هم قماشان افغان ملتى هاى خود حرفهاى مشرف را باربار نشخوار ميكند.انها برعليه مدافعين راستين وطن كه دران رديف برادران بنجشيرى و ان راد مرد بزرك احمد شاه مسعود,مدافعين شرف و عزت كشور ما دست به دسايس توطعه ها و با فتن جعليات ميزنند.به همه واضح است كه اين فاشيستان تحت نام بنجشيرى ,خصومت خودرا برعليه مليت بافرهنك عالى ,شجاع و ازاده تا جيك افغانستانى بنهان ميكنند.به استيلا در به ميكم ديوار تو بشنو.اين قبيله برستان زن فروش,قران خوار ,بت فروش هيرويين ديوانهكه تار وبود شاناز بول هيرويين تشكيل شده , خورده و بزرك شده اند.همه مطابق قوانين اسلا مى كسيكه به بول حرام بزرك شود,طفلش هم حرامزاده است.حرام زاده ميباشند.اين حرام زاده ها اكر حرفهاى ركيك و ناروا نثار مردم شريف دلير و شجاع بنجشير و ديكر اقوام كنند,عجيب نيست.امروز مردم بنجشير مانند ديكر اقوام برادر افغانستان,در شرايط بسيار بدى زندكى دارند.انها از هر فاميل يك ويا جند شهيد وزخمى دارند كه اكثرا نان اوران خودرا ازدست داده اند.فاميلها به حالت رقت بار زندكى دارند ,اطفال شان از 5 سالكى بايد كار شاقه كند و نان اور خانه باشد.انها از مكتب و تحصيل درو مانده اند همه خاندان خاندان فداى وطن شده اند.دولت قبيله سالار تمام بول و سروت مملكت را در جنوب بالاى هيرويين فروشان در جنك ترياك به غارت ميبرد.اولاده ان هيرويين فروشان به هزار ها هزار در كابل و ديكر مناطق فغانستان در تحت اعاشه و اباطه دولت قبيله قراردارد وانها از بول ديكران مانند اين فاشيست سيستانى تحصيل ميكنند وبه فاشيزم و روش فاشيستى نياكان مزخرف و طن فروش خود ادامه ميبدهد.اين دران وقتيست كه تمام اقوام برادر افغانستانى همه درفكر ترقى ,بيشرفت و وحدت ملى واقعى هستند و ميخواهند اين كشور غرقه به خون را از كرداب بد بختى نجات بدهند.برعكس فاشيستان قبيله مانند اين سيستانى خر عيسى درفكر دسايس درو غها و جعليات بر عليه اقوام غير بشتون به خصوص بر عليه رهبران انها هستند وبه امر بادران دال خورشان بى خوابى ميكشند و ميبافند. اينكه ما ايطور كشور غرقه به خون و مريض سخت كه نه ميميرد ونه زنده است ونه قابليت زندكى رادارد,جاى تعجب نسيت.اين افراد مريض مانند سيستانى و ديكر افغان ملتى هاى فاشيست كه در راس قرار داشته باشند كه از انها كينه ,نفرت ,بدى و بددلى تراوش ميكند.بايد به همين نتيجه ميرسيد.
16 می 2010, 05:50, توسط Farid
سلام.
تاجیق ها غیرت نداشتند. نام نداشتند. ناموس نداشتند. تاریخ نداشتند صرف دعواً بافرهنگ بودن را داشتند اما خدا زنده داشته باشد افراد مثل بینا جان. پدرام جان. مزاری جان و چندتا کو...وکرباس دیگر را که در فرهنگ تاجیق ها هم شاش کردند و خوب ثبوت ها را از خود بجای ماندند. از برکت ایشان تاجیک شد=به پاروی حیوانی.
و من از صمیم قلب این نام را برای ایشان تبریک میگویم.
16 می 2010, 06:06, توسط Babur
اگر منظور شما از تاجیق حامیان جنایتکار ملی مسعود است درست است و اگر منظور شما تمام برادران و خواهران تاجیک افغان است پس شما هیچ فرقی با نوکر پنجابی های کثیف و بویناک چتلستان گوربز=خان=آدم خان=مزاری مریضی ندارید و شاید شما هم همان گوربز باشید که یکبار زیر نام پشتون و یکبار زیر نام تاجیک ظاهر شده و نفاق قومی را دامن میزنید.
آنچه به آقای محترم سیستانی میشود همین حرف من در مورد شان صدق میکند. او هیچگاه تمام مردم سربلند پنجشیر را محکوم نمیکند بلکه دستگیر پنجشیری غلام بچه امین ، محتاط را که با وصف تمام قدر و عزت در زمان سردار شهیدان داود خان امروز به تمام پشتونهای میتازد، مسعود مفعول جنایتکار ملی افغانستان، و دیگر جنایتکارانی است که از امروز فقط مسایل قومی و ملی را برای ادامه زندگی میکروبی شان ، دامن میزنند.
وسلام بابر
16 می 2010, 10:11, توسط behrooz
محترم عطاخيل . در بحث يک اخوانی وابسته به ربانی مثل شما از يک سو و سيستانی صاحب، داخل شدن شايد ضياع وقت باشد . بهرحال ، اکنون که حکومت کرزی به سفارش و دستور امريکای اشغالگر و تبانی با رژيم ايران ، قوماندان مسعود فقيد را، قهرمان ملی «!» ساخته است ، از آنجا که مسعود بيشتر خود را « پنجشيری» ميدانست تا افغان و از آنجا که بيشتر متکی بر باشندگان پنجشير بود تا مليت های ديگر ، مسعود حتا بر پنجشيری های عضو حزب ديموکراتيک خلق ، بيشتر اعتماد داشت تا ساير تنظيم ها و دسته های به اصطلاح جهادی ،پس حمايت بيچون و چرای اهالی پنجشير از مسعود و مسعود ازآنان، بحيث يک عمل سکتاريستی و ناسيوناليزم افراطی، شايد بتواند مورد پرسش باشد!
جناب عطاخيل ، شما وقتی ميتوانيد با سيستانی داخل منازعه قلمی و فکری شويد که قبلا مطالبی عليه فهيم و عبدالله و عطامحمد و دارودسته ی شورای نظار نگاشته باشيد تا احساس همدردی خواننده را جلب کرده بتوانيد! وقتی شما در صف مدافعان و حمايتگران ويران کننده کابل و مهاجمان افشار و .... قرار داريد، حد اقل سيستانی صاحب ، ازين عيب کلان برائت دارد !البته در مساله « افغان » و« افغانستانی » من نظر سيستانی را رد ميکنم، اين هم شبيه همان « مصطلحات ملی » بابای ملت است که فارسی زبان را به زور برچه وادار ميکند، دانشگاه را « پوهنتون» بگويد و يا به جريمه برکناری از شغل ، مواجه شود ( مورد کريم خرم و خبرنگار)!
هر منسوب به افغانستان ميشود، افغانستانی ، و منسوب به ايران ، ايرانی و قسعليهذا !
جناب عطاخيل . شما وقتی در يک نوشته از رسول رهين( مدير خاوران) نقل قول ميکنيد، نوشته از اعتبار ساقط ميشود، زيرا رسول رهين ، سمبول و نماد بيسوادی است . گفته ميشود باری رسول رهين را که يگانه هنر او چاپ مقالات ديگران دريک مجلد است همراه يک تقريظ و مقدمه ؛ برای يک مصاحبه در تاييد ، دانشگاه و مردود دانستن کاربرد ترکيب پوهنتون ، دعوت کرده بودند . از رهين پرسيدند چرا دانشگاه درست است و پوهنتون غلط ! رهين گفته بود، فقط دانشگاه بايد گفت ، دليل نميخواهد، استاد سخن و دانشمند بزرگ واصف باختری همی رقم گفته است!
سپس از رهين پرسيدند،شغل شريف شما که لقب ( پوهاند) ، داريد، در داخل کشور چه بوده است! رهين با لبخند و ادا و ژستی عالمانه ميگويد : سال های زياد استاد بودم و آمر کتابخانه پوهنتون کابل (!) . جناب رهين يادش رفته که اقلا درين موضع و مصاحبه
از گفتن لفظ پوهنتون، امتناع ورزد!
بهر حال ، گاه گاه در نوشته های شما نيز جرقه ی از حقايق هست و من نميخواهم آنرا انکار کنم .احترام.بهروز
16 می 2010, 12:18, توسط Bina
بابر عزيز طوريكه معلوم است ان سردارديوانه توسط جمعى از فاشيستان قبيله با تمام فاميلش كه طفلكان معصوم هم درجمله انها بود ,بابى رحمى قبيلوى به قتل رسيدند.امين و سليمان لايق و ديكر فاشيستان قبيله دستور قتل را صادر كرده بودند.سليمان .ل. كفته بود كه دا فرعون بايد جه ووزل شى.درانجا همان دسكير بنجشيرى به همراى كارمل نظر مخالف دشتند و انها تاكيد ميكردند كه داود خان بايد كشته نشود.جه رسد به اينكه اورا با فاميلش كشتند.اين جنكها و قتل و قتالها بين فاشيستان قبيله است و ديكر اقوام تنها از شرف و عزت خود دفاع كرده اند.همان حبيب الله كلكانى هم كسى را نكشته مانند ان زن فروشان وخاندان ال يحيى و ديكر شاهان بى فرهنك قبيله . بازهم ان ابر مرد مسعود قهرمان و ديكر مجا هدان از اقوام برادر نا موست را از زير باى باكستانى نجات دادند.به شما كه جه كرده؟ عقده شما از براى جيست.دستكير بنجشيرى بايد جه ميكرد. سينه خودرا براى داود فاشيست ديوانه سبر ميساخت؟ايا اين امكان داشت؟ببين نجيب را با بسيار بى عزتى ان قبيله زن فروش كشتند.او يك رييس جمهور بود. تا امروز داغ دردل من مانده كه رييس جمهور كشورما توسط باكستانى ها به كومك قبايل زن فروش با بى عزتى به قتل رسيد.همين است ان غيرت شما كه داريد.اين بى عزتى را هيج قومى نكرد. هركه ميتوانست بكند. هزاره نكرد اوزبيك نكرد تاجيك نكرد زيرا اين برادران از خود عزت و غيرت دشتند.از كدام غيرت شما حرف ميزنيد؟همان غيرت شماست كه با تفنك بخوابيد.ودر روز مبادا هم ازان كار نكرفتيد.
16 می 2010, 16:14, توسط ادم خان
بابر !
مگر ادم خان تمهاری ماا اور بهن کو چوتها هواهی که تم اتنا اوس سی نراش هو . مادر رندی که اولاد . پاکستان که تهتی دن بر کارهاهی و راتو رات اپنا ماا امریکن کو چوتهواتاهی . ادم خان بابی ترا کون کنه .
17 می 2010, 14:09, توسط گوربز خان "عطاخیل "
جناب بهروز سلام!
من بخاطراینکه احساس همدردی خواننده گان را بخود جلب کنم مقاله نمی نویسم بلکه می نویسم تا دیگران ابراز مخالفت کنند. سبک کارسایت کابل پرس? ما هم چنین است تا تظرات مختلف وناهمگون را نشر کند نه اینکه همه یکسان ویک سویه ازیک پدیده ویا یک شخص معین بدفاع برخیزند.
درقسمت اینکه باید برای اشخاص کلیشه های ازقبل تعین شده ترسیم کرد وهرکسی را وادار به نوشتن دریک مورد مشخص کرد فکرکنم با روحیه این سایت درتضاد است هرکس حق دارد ابرازنظرکند وحتی مارشال فهیم واستاد نور وغیره نیز این حق دارند تا درکابل پرس ابرازنظرکنند
درباره اینکه مسعود بیشتر یک پنجشیری بود تا یک افغان شاید بیشترین کسانیکه خودرا مربوط جریان شعله جاوید درکابل پرس معرفی کرده اند برخلاف نظریه شما به این باورند که مسعود بیشترین افرادی را که با او مخالفت فکری داشته اند کشته است پنجشیریها بوده اند مانند مرحوم پهلوان احمد جان و بسیاری ازستمی های درهء پنجشیر . آنانیکه مسعود را ازین زاویه زیر نقد قرار میدهند درظاهر امر ازهمفکران شما میباشند. دوم اینکه اگر برداشت تان را ازکلمه اخوانی واضح سازید بهتراست زیرا من نفهمیدم که شما چگونه درک کردید که من اخوانی هستم.؟ به امید دریافت جواب شما
16 می 2010, 12:40, توسط Babur
بینا جان
قبول کنید که من هیچگاه حرف بی بنیاد نیمزنم . اگر شما بر اساس همان وابستگی های زبانی یا قومی از یک جنایتکار چون دستگیر پنجشیری مانند جنایتکاران دیگر چون مسعودوف و غیره دفاع میکنید این به خود شما ارتباط دارد ولی من جنایتکاران را نه بر اساس قوم و سمت شان بلکه بر اساس جنایات غیر انسانی شان محکوم میکنم این اگر حکمتیار باشد یا مسعود مفعول، امین یا کارملوف.
اما شما باید بدانید که در زمان امین هزاران هزار بیگناه شهید میشد و دستگیر جان شما برای امین هورا میکشید.
حالا بیایید که مسعودوف را از نظر کتاب که بر اساس گفته های خانم او نگاشته شده بشناسیم:
اول مطالب ذیل را که از همان کتاب و سخنان پریگل مسعودوف اقتباس شده بخوانید:
صدیقه مسعود در دره پنجشیر به دنیا آمده است و آنگونه که در این کتاب بیان شده است، از کودکی با جنگ بزرگ شده. او ۱۷ سال بیشتر نداشته است که کاملاُ محرمانه با فرمانده مسعود ۳۴ ساله ازدواج کرده است.
http://www.bbc.co.uk/persian/a...
حالا اگر شما به یک جامعه متمدن باور دارید پس بدانید اعتراف کنید که مسعودوف یک ملا عمر بیش نبود. او با یک طفل بدون رضایت پدر او عروسی کرده و طوریکه میبینید پریگل میگوید که پدر و مادرش را مسعودوف نزد خویش احضار کرده و پدرش به مسعود گفته که او باید دنبال دختر همسن و سالش باشد.
مسله دیگر این است که مسعودوف مفعول نظر خیلی منحرفانه در مقابل زنان داشته. به قول خانمش حتی خواهرزاده ها و برادرانش نبابد روی خانمش را میدیدند. این جنایتکار حتی به خواهر زاده و برادش اعتماد نداشت .
حالا بخوانید که در زمان بچه سقاو اول برخورد و بخصوص در مقابل زنان چگونه بود و بعداً برخورد مسعودوف را با آنزمان مقایسه کرده به من بگویید که فرق این زن ستیزان با ملا عمر چه بوده است ؟ من باو کامل دارم که ملا عمر به این اندازه در مقابل خواهر زاده و برادرانش بی اعتماد نخواهد باشد.
16 می 2010, 19:42, توسط Farid
صرف این کم بود.
خوب شد که کشف شد که مسعود دوزخی در پهلوی سایر عیب ها صغیرگای هم بود. و با طفل عروسی کرده بود.
ای لعنت خدا بر سر این دوزخی. باش ببینیم که چوکره ها و دوستدارانش در بابت این گوه خوردن مسعود چی میگویند.
16 می 2010, 23:46, توسط Bina
بابر از مادرت ببرس كه بابدرت جه نوع تار داشت.هركس به طريقى به انكه قلم زن قلم زده ميرسد. از رضاى خدا نكار ميكنى.ميدانم كه از همان خلقى ها بى خدا هستى .اكر غزت فاميل دارى بايد دركار فاميل شهدا كار نداشته باشى اكر به فاميل خودت تجاوز صورت كرفته بعد كار توست كه جه ميكويي.
17 می 2010, 00:25, توسط farhad mujadeddi
اقای بابر و دیگر همقطاران کمونست و پرچمی شما که در این سایت پیام میگذارید باید برای تان بگویم که اگر در کون شما درخت هم سبز کند باز در سایه ان رقص میکنید ایا کدام فرد سرشناس و یا قهرمان همچومسعود در قوم و یا در تاریخ شما خر ها تیر شده که اینطور صحبت میکنید ایا وجدان دارید امروز تمام دنیا به نام مسعود بزرگ افتخار میکند و هزارن جلد کتاب به نام ایشان به چاپ رسیده تو و همقطار ان تو در فکر خود باشید که اگر فردا بمیرید شاید در جنازه شما ده نفر هم نباشد چی رسد که به نام شما کدام کتاب و یا مقاله نوشته شود امروز که تو میتوانی از پشت کمپیتور خود نظر های منفور خود را اراه میکنی تمام این هم از برکت ان مرد بزرگ است اگر ایشان نمیبود امروز شاید تو از یک مادر و از ده پدر پاکستانی میبودی و سال ها حلقه غلامی و نوکری در گردن تو میبود شاید بتو و همقطاران تو فرقی نکند چون شما با این رقم زنده گی بلد استیت یک چیز را خوب بیاد داشته باشد که چاکن در چاه است این یاوه گوی های شما و نفا ق انداختن در بین اقوام افغانستان یک روز نی یک روز حساب خواهد شد و ان وقت به داد تان هیچ کس نخواهد رسید و کسانی که شما را که مورد استعمال خود قرار داده نوبت انها هم میرسد یک متل است از جوی که اب رفته باشد هر چند سال های دراز خشک شده باشد باز هم اب از ان جوی جاری میشود
هرچند که رسم کرده به هر جا دلاوران // ای قهرمان تو سنگر دشمن شکستی
کتابی که خانم مسعود بچاپ رساند یک بار تا به اخر ان کتاب را بخوان بعدآ نظر طفلانه خود را بتی شما بی ادب ها لایق خواندن ان کتاب را ندارید چون منطق و فکر شما مثل خر است در گوش خر هر قدر یاسین بخوانی خر همان خر است
با احترام فرهاد مجددی
17 می 2010, 07:15, توسط Babur
آقایان فرهاد و بینا
ببینید من حرف های خانم مسعودوف را برای شما نقل قول کرده ام. سخنان او برعلاوه جهات تاریک زندگی مسعودوف یک مسله علمی را ثابت میکند که کسی که در عنفوان جوانی به رضای خود بیعقلی کرده باشد وقتی بزرگ میشود به همه کس حتی خانم ، برادر و خواهر زاده خویش بی اعتبار میگردد و از لحاظ جنسی منحرف میباشد.
بر اساس حرف های خانمش مسعودوف با او بدون رضای پدرش وقتی فقط 17 سال عمر داشته ازدواج کرده و نمیخواست که روی او را هیچ مردی دیگری ببیند.
حالا شما به جای دشنام به من بگویید که فرق این مفعول کثیف با ملاعمر و بچه سقاو اول پس چه است ؟
17 می 2010, 10:08, توسط ادم خان
یک مسله علمی را ثابت میکند که کسی که در عنفوان جوانی به رضای خود بیعقلی کرده باشد وقتی بزرگ میشود به همه کس حتی خانم ، برادر و خواهر زاده خویش بی اعتبار میگردد و از لحاظ جنسی منحرف میباشد. بابر .
این نه تنها به طور یک مسله علمی پیش گردیده است از طرف بابر بلکه میگن که پیش طبیب چی میری پیش سرگذشت برو : در خانواده بابر خان که از بچه گی وطن فروشی و خیانت به همونوع را از طرف والدین مفعول او تدریس مینمودند از این تجارب زیاد دارند . چه معلوم که بابار خان با همشیره خود ازدواج نکرده باشد ؟ من بی احترامی نمینمایم بلکه از یک مسله علمی حرف میزنم . . شابد این ازدواج به خاطر حفظ . . منظور قضایای طبی صورت گرفته باشد . . در این روز ها در مارکیت های مانند انار کلی و پشاور و دهلکی بابای جلال اباد مرض ایدز و سفلیس زیاد است .. شاید به همین منظور ازدواج در بین خانواده بابر خان بین اعضای فامیلی مانند پدر با دختر و مادر با بابر صورت گرفته باشد . یک مسله علمی است و باید این را انکار ننمود . همچنان خلقی های که نیم شب از کشور فرار نموده قوای عسکری را تنها میگذاشتند و یا رهبر در جه دوم این فحشا که خود را کمونیست و خدمتگار خلق افغانستان جا زده بود سر از یخن آی اس آی در اورده و در وطن فروشی چنان درجات عالیه نصیب قوم پشتون و خلقی های حرامزاده نموده اند که آی اس آی هلیکوپتر های دزدیده شده شان را در پارکینگ جلو در خانه ایشان منحیث نشان حیدر و جراات و وطن پرستی برای چندین سال برای تماشای اقوام پاکستاانی گذاشته بود . تف به شما وطن فروشان غیرت فروش و بی ناموس .
17 می 2010, 12:55, توسط khan
جناب عطاخیل سلام —
فکر کنم در برابر ان پاکستانی اوغانی از جانب شما کوتاه یی صورت گرفته جبرزمان ما را با اوغان در یک قطعی قرار داده است !!باید در بیرون در برار بیگانه صرف نظر از مظالم بی عدالتی ....اوغان بر سایر ملیت های وطن ما !! در خور اتهامات وحقیقت ها و باریکی های الفاظ طرف حاضرجواب بود نه مثل اوغان های قبیله که در مراودات روزمره شان با پاکستانی ها همه بد بختی ها بدی ها....... وطن ما را به سایر ملیت ها نسبت نا روا؛ میدهند گویا انان دوستان خارجی ها از جمله روس ها بوده اند ..... انان قلیت اند از تاجکستان ... امده اند زنان بد کاره صحنه های جلال اباد لغمان مزار و قندهار و کابل که به پشاور یکجا با بد کاره های قبایلی مصروف .....بودند را بنام کابلی ها شهرت داده و میدهند ..
در اروپا از جمله بلجیم انگلستان فراوان اوغان های پاکستانی از پشاور, ختک , باجور و کویته بی شرمانه خود را اوغان گفته و با جعل و تزویر های خنده اور تحقیر امیزبه خود و اقوام وطن ما گویا تاجک ها هزاره ها ازبک ها نورد(شمال) ائتلاف ..... به ناموسم تجاوز دسته جمعی کردند, دختر ام را بزور بردند , به سر پدرم میخ کوفتند , با خودم فعل بد انجام دادند ..... ویزه دایمی بدست اورده اند و سفارت یا تجارتخانه اوغانی مقیم لندن در گذشته و حال پاسپورت اوغانی را به کمک" قبیله گرایان اوغانی این طرف سرحد هموطنان ما" بدست اورده اند و غیرت اوغانوالی شان بخاطر زندگی بهتر و پول بیشتر انان را وا داشته تا چنین دورغ های شاخدار بگویند جالب اینکه اکثرانان با خنده بلند پرده ازاین اسرار کیس های شان بر داشته ویزه اندفنت خود را به رخ هموطنان بی سر نوشت ما میکشند انان در مسیر طولانی و ارزان قیمت پاکستان -لندن فارسی را از همسفران شان "مردم ما" یاد گرفته اند .
در شهر برمنگم انگلستان مسوول یا ریس اتحادیه اوغانها بهتر است بگویم ریس پشتون ها فرد پاکستانی باجوری بنام عنایت پشتونمل که در محله مندوی سبزی کرچی صاحب دوکان ها و منازل میباشند قرار دارد این فرد که با کاکایش بیش از سی تا پنجاه نفر اقوامش را طی سی سال اخیر به انگستان بنام اوغان اورده است و در دفتر مهاجرت این شهر نیز کارمند رسمی و صاحب هوتل ها محل نگهداشت موقت مهاجران تازه وارد نیزمیباشد بجز اوغان های وطن ما سایر ملیت ها با او سر سازش ندادشته و به کمیته اوغانی اش عتنایی ندارند .
زمانیکه ان فرد پاکستانی کویته ی عکس ویدا صمدزی و زن برادر مایکل را به شما نشان داد شما نیز جان بت انگلیسی نطاق پشتوبی بی سی را که خانم پشاوری دارد و خودش مسلمان هم نیست , "سرین بزرگ "های فلم های چهل سال قبل پشاوری را , گلنار بیگم ...نمیدانم فلانی بیگم ...رقاصه و اواز خوان های پنجاه شصت سال قبل انان را که در محیط مردانه انزمان هنر نمایی میکردرا , زنان بی سرو پا" سواتی "که از صورت و سیرت بلند اوازه مناطق انطرف دیورند وقریه شان عیاشی خانه پنجاب ....شده است را, دختران ختک در محله علم راک برمنگم (که با انگلیس ها, سیاه ها, پنجابی ها واینک "کوچی های خوشبخت ملا زرداد ما وشما" که قرارگاه بعد ی انان بعد از سروبی چمن و قلم وزرداد "علم راک "پیش دختران ختک است وهر کوچی بیسواد متلق و مکتب نرفته با یک دختر و زن شوهر دارد تحصیل کرده ختک در ارتباط اند چه بسا تجاوز های دسته جمعی که در حق زنان ختک انجام نمی دهند ) رامثال می گفتید .
او به غیرت اوغانوالی اشاره داشته و مثل همه پشتون های پاکستان به پاکستانی بودنش افتخار میکرده پس باید متوجه اش میساختی که خودت نیز از غیرت بی بهره یی چرا که با کیس دورغ خودرا اوغان معرفی کرده و مشکل نداشته یی وحالا نامردانه مثل سایر نمک حرمان تان تمام انگشتانت را به طرف ملک ما نشانه رفته یی به پشاوروقریه دومی ختک ها علم راک انگستان ( جمیعت بزرگ ختک مقیم انجا اند انان به افتخار میگویند که پدران شان در زمان اشغال هند به انگلیس ها خدمات شایانی را انجام داده اند "چونی" انگلیس ها در قریه شان قرار داشته انگریز ها انان را در قعطات نظامی شان شامل وتا افریقا با انان یکجا شمشیر زده اندو هیچگاه قرارگاه انگلیس ها در قریه ختک مورد تهاجم قرار نگرفته تا حالا در یگانه قبرستان بزرگ انگریز در قریه ختک مجاورین خوبی برای زیارت انگریز بابا بوده اند ) وبه بی غیرتی های خوشخال خان و سراناوغانی .... توجه نکرده یی.
قاضی صادق هوتکی یاوه سرا قبیله مقیم لندن را که مصروف سود خوری و حواله کردن غیر قانونی پول به اوغستان وپاکستان میباشد را میشناسم او در زمان حاکمیت طالبان با پاکستانی ها یکجا خیرات و صدقه برای طالبان جمع وبرای انان میفرستاد , مثل ماشین به تبلیغات بر عیله گروه ها ی ضد طالبان میپرداخت با سقوط طالبان برای مدتی مخفی و تلیفونش خاموش بود او در بین قبیله گریان و دشنام گویاناوغانی مقیم انگستان جای بخصوص خودش را دارد.
چون مثل ملا عمر غلجایی بوده از این رو از علجایی ها پشتیبانی میکند و محمد زایی ها ودرانی ها را غاصب نمک حرام وطن فروش خطاب میدهد محمد زایی ها و کرزی را پشتون نمی داند او استدلال دارد که محمد زایی ها با زنان فارسی وان, هزاره, ازبک, ترک ... ازدواج کردند لذااوغان خالص نسیتند و از سوی هم چون انان در خانه های شان پیش خدمت , اشپز, نفر خدمت ,نوازنده وسازنده غیر اوغانی داشتند زنان شان با انان ارتباطات نامشروع بر قرار کرده و از این رو نیز با سایرین مخلوط و اوغان خالص نمی باشند . حتا برادر مسکینار را که بعضا عکس اش بخاطر اعلانات تجارتی اش در صفحه تلویزیون برادراش اورده میشود را ازبک میداند گویا چهره او به جنرال دوستم میماند باید معانیه دی ان ای بشود تا دلایل قاضی پروپاگند چی ثابت شود ......
همچنان رفیق سیستانی به مردم فقیر و با شهامت یک منطقه بخوص نسبت ناروا را ارزانی داشته واکادمیسن بودنش را ثابن کرده است چون.......غلام بچه .....نمک حرام .....
اما در باره تف دانی بدستان بار نادر شاه افشار و چلم چی های گرگین وصفویها ..............حرفی بزبان طوطی وار اش نیاورده است , از کشتار هزاره ها در گذشته و حال از وفجایع در شمالی ذکری نکرده است ..
چه کنیم!!! قضا و جبر تاریخ ما را به این نامردها همسفر اجباری ساخته است از بابر کابل پرس? چه گله حرف های سیستانی و سعادت صافی......همه یکسان است ....
خان اصلی لندن
17 می 2010, 13:27, توسط گوربز خان "عطاخیل "
خان عزیز سلام!
فکر کنم که بقیه کلام بنده را شما تکمیل نمودید که هیچ حاحت تبصره نیست.
17 می 2010, 13:37, توسط گوربز خان "عطاخیل "
جستاری در زنده گی خصوصی شهید بزرگوار قهرمان جهاد افغانستان احمد شاه مسعود بی بدیل، بما نشان میدهد که اویک شوهرموفق برای همسرش ویک پدر خوب برای اولادهایش ویک زعیم دلسوز برای مردمش بوده است. کتابیکه راجع به زنده گی خانواده گی آن شهید بزرگوار اخیرا منتشرشده باوجودیکه درین کتاب یک سلسله اضافات ومبالغه های هم بکاررفته اما من باشناخت عمیق که ازخانوادهء حرم مبارک آن شهید بزرگوار یعنی کاکا تاج الدین دارم بعید میدانم که بخشهای اساسی این کتاب دوباره برای حضرت عصمتء مأبه بی بی صدیقه مسعود بازخوانی شده باشد. ازطرف دیگر با خصوصیات که زنان قهرمان دره ء پنجشیردارند میتوان گفت که آنها بیشتر به نزاکتهای دیپلوماتیک وسخنان کتابی وقالبی فاصلهء زیاد دارند. این زنان آنچه در دل دارند به زبان میرانند بدون درنظرگرفتن کوچکترین ملاحظات ومصلحت اندیشی های لازم ویا غیرلازم حقایق را چنانچه که هست بیان میدارند ولی بازهم بنده درقسمت های ازین مصاحبه با آنچه که من ازآن دوره ها درخاطره دارم اندکی تفاوت دارد. قبل ازآنکه بنده به ابرازنظرشخصی خودم پیرامون این موضوع بپردازم لازم بیاد آوری میدانم که
درزنده گی رهبران سیاسی جهان اتفاقات عجیبی رخ میدهد. چندی پیش درفرانسه کتابی درمورد زنده گی خصوصی زین العابدین بن علی رئیس جمهورفعلی تونس به نشررسید که تا همین اکنون روابط سیاسی تونس وفرانسه را تحت الشعاع قرارداده است. درین کتاب نویسنده با اسناد ومدارک نشان داده است که زین العابدین بن علی ازخود قدرت تصمیم گیری ندارد بلکه این خانم او وخانوادهء خانم اویند که برکشور تونس سلطه میرانند وبرمقدرات مردم اینکشورحاکم اند. بعدازنشراین کتاب دولت تونس ازمجاری مختلف کوشید تا جلو نشراین کتاب را بگیرد اما دولت فرانسه که خودرا قیم وحافظ ارزشهای دموکراتیک درجهان میداند به این خواست دولت تونس جواب رد داد.
اما کتابیکه درمورد زنده گی شخصی شهید بزرگوار خودما احمد شاه مسعود بی بدیل، منتشرشده است برعکس نشان میدهد که شهید احمد شاه مسعود نه تنها اینکه یک مرد زیرک ویک فرمانده نستوه درسیاست وجنگ بوده بلکه درزنده گی خانواده گی نیز یک انسان رؤوف ومهربان ویک دوست صمیمی برای همسرش بوده است. بدون شک درجامعهء سنتی مثل افغانستان آنانیکه میخواهند یک سر وگردن ازدیگران بالا باشند باید عملا ثابت کنند که تا چه اندازه به ارزشهای سنتی این جامعه پایبند میباشند. مرد احمقی چون شاه امان الله که ازبستر ناز ونعمت خاندان سلطنتی قد بالا کرده بود عقده های روحی وروانی ازدوران کودکی وظلمیکه درحق دختران صغیره هرشب توسط پدربزرگوارش صورت میگرفت او را همیشه آزار میداد. شاه امان الله هرشب شاهد شنیدن آواز ضجه ها وفریاد های دختران باکره وصغیره میبود که ده ها سال با پدرش تفاوت سنی داشتند آن دختران معصوم ازفرط درد وخشونت که دراثنای مقاربت جنسی از آلهء تناسلی امیرشهید به آنها عاید میگردید ناله وفریاد میکشیدند. مادر شاه امان الله که یگانه زن نکاحی وملکهء کشوربود خودرا بیشترازدیگران مستحق همخوابگی با شوهرعیاشش میدانست اما برعکس او شاهد کشیدن درد بود. آری! مادرو شهزادهء جوان این صحنه های مفتضح را می دیدند این صحنه ها ذهن وروان شهزادهء جوان را میازرد و به شکل فلمهای ترسناک درحافظه اش باقی میماند.وهمین عقده ها وکینه ها بود که به قتل پدرش دست یازید. این عقده های متراکم اورا وا داشت که بعداز تکیه زدن بر اریکهء قدرت به رفع حجاب ملکه ثریا نیز اقدام کند که عواقب این عمل به اصطلاح ترقیخواهانه او را مردم افغانستان چشیدند که حاجت به تکرار نیست.
این کتاب برعکس توقع وانتظارمخالفان شهید مسعود (که تا جاییکه ازسیاق کلام شان درپیامهای کابل پرس? ملاحظه میشود بیشتر درایام کودکی شان بارها مفعول تجاوزات جنسی افراد شرور قرار گرفته اند وحالا برای رفع عقده های روانی شان همان دشنام را علیه دیگران بکارمی بندند) هیچ چیزی که بتواند چهرهء درخشان آن راد مرد مبارز را لکه دارسازد دستیاب نگردیده است.
شهید مسعود درهه های پنجاه وشصت خورشیدی هرگز تصمیم ازدواج را نداشت. زیرادرآنوقت ها تحلیل او این بود که وی ازآن حملات وحشیانه وبربرانهء روسها جان سالم بدرنخواهد برد وبه قافلهء شهدا خواهد پیوست. واین جنگ ومقاومت مانند کشورالجزایر چند نسل را با خود خواهد برد اما زمانیکه روسها کم کم حاضربه عقب نشینی ازبعضی مناطق گردیدند واین موضوع یقینی شد که دیگرروسها شکست خورده اند تعدادی ازمجاهدین دررأس آن شهید مسعود بزرگ تصمیم گرفت تا با خانواده ای طرح دوستی ببندد که ازهرحیث قابل اعتماد واطمئنان او باشد که بدون شک غیرازخانوادهء کاکا تاج الدین که شب ها وروزها مخلصانه درخدمت جهاد ومجاهدین بودند کس دیگری چنین امتیازی را دارا نبود. این قلم بارها نان ونمک این خانوادهء محترم را خورده است. برای بنده که حالا باخود فکرمیکنم که چطورامکان دارد که بیست تا سی نفر مهمان یکباره درنیمه های شب دریک خانه محقر بریزد اما بعداز یکی دوساعت غذای مکلف وطنی آماده شود وآنهم اضافه ترازحد کفاف مهمانان باز دریک دره تنگ وتاریک ومحروم ازوسایل وامکانات عصری چون برق وگاز وغیره چگونه امکان دارد که ازاینقدرمهمان پذیرائی خوب صورت بگیرد. فقط دریک کلمه که زنان خانوادهء خصر شهید مسعود چون حرم شریف او یعنی خشو وخیاشنه ها همه مانند خودش قهرمان بودند، هستند وخواهند بود. این ها بودند که فرزندان مجاهد را در دامان پاک خویش پرورش داده وبا سختیهای روزگار مقابله کردند اگرپشتیبانی این شیرزنان وشیر دختران آن دره نبود شاید مردان هم قادر به ادامهء جهاد ومقاومت نمی بودند. این زنان ازناز ونعمت های شهری چیزی نمیدانستند تنها چیزی را که می دانستند این بود که فرزند کی شهید شده کجا بمبارد شد چند نفر زخمی شد درخانه چند نفر مهمان آمده آمرصاحب چطور است وبس. این زنان ازخط وخال وآرایش های زنانه ورقص ها وپایکوبی ها وناز وعشوه ودلربائی چیزی نمیدانستند. بحق که مردی چون مسعود با همچنین زنان باید ازدواج میکرد که کرد و بحیث موفق ترین مرد روزگارش، در تاریخ نام خویش را مسجل کرد.
17 می 2010, 13:46, توسط Babur
ما میدانیم که چرا یک نوکر معلوم الحال پنجابی های کثیف و بویناک چتلستان با این حرارت از مسعودوف دفاع میکند
اگر شما واقعاً مسعودوف را میشناختید زیر بورقه گوربز خان ، آدم خان، خان، مزاری=مریضی خود را پنهان نمیکنید.
واقعیت اما این است که این کتاب چهره مسعودوف این خفاش کثیف را و این واقعیت را که او نه به برادر و خواهر زاده خویش اعتبار داشت، و نه احترام زنان را داشت با اضافه اینکه او با یک طفل بدون رضایت پدراو به جبر ازدواج کرده بود ،افشا میکند.
اینها همه کرامات این مفعول جنایتکار است.
17 می 2010, 14:48, توسط khan
بابر !!
چرا مزاری صاحب را مریض فکر میکنی !!
نکند ایشان را خدا ناخواسته با بزرگان هلمندی (تابلیت های نیرو افزا جنسی از انگریز ها دریافت میکردند )و شاعر مشهور تان خوشحال بابا به اشتباه گرفته اید.
وچرامنی بیچاره را گاهی پنجشیری وگاهی مزاری و گاهی ... میدانی من که بار ها گفتم نسبتی با شمالی و پنجشیرو مزار شریف بجز از هم وطن بودن!! ندارم !!! از کابل هستم !!! مجاهد نبودم عضو یت هیچ گروه مجاهدین و وگروه دوستم را نداشتم و تنها اوقات فراغت ان هم در اوغانستان زیاد کتابهای تاریخی را میخواندم و از بزرگان اکثر ملیت های ساکن وطن ما در باره مظالم اوغان و خوستی های هندی شنیده ام تا همه را به چشم سر مشاهده کرده و با یک دنیا حسرت جسد نمیه جانم را بخاطر امرار حیات چندنفر انسان معصوم و بیگناه بعد از ششماه حاکمیت طالبان غلام اجانب !!! به خارج رسانیدم .
18 می 2010, 03:40, توسط گوربز خان "عطاخیل "
معترضین و دشنام دهنده گان بر مسعود شهید درپورتال کثیف وگدام مسروقه های ادبی جرمن جرمن به جز دوکس یک خانم چرسی بنام ملالی موسی نظام ودیگری مولوی اعظم خان سیستانی دیگر همه برقه پوشان ابدی اند که ازسال 2005 به اینسو که دشنامنامه هایشان برای بکبار درپورتال مذکور نشرشده دیگر هیچیک شان حتی با همان بورقه هایشان برنگشتند توگوئی که تمام کمال شان همانا نوشتن یک دشنامنامه علیه مسعود شهید بود. این درحالیست که درسایت آزاد کابل پرس? همان اشخاص تا کنون چندین بار مجبور به تبدیل نمودن برقه های شان شده اند که هرکدام رنگ اصالت کابلی ونسبت خویشاوندی با جنرال بابر پاکستانی ودعوای ولی بودن وحالا فرید شدن وقبلا بهادر بودن را هرکدام تجربه کردند ودرعین حال از قلم بدستان با وجدان چون خان بزرگ مزاری بی بدیل و راستگوی عزیز توقع دارند که آنها هویت خویش را به اینها افشا کنند فکر کنم که کور خوانده اند
17 می 2010, 18:07, توسط ادم خان
بابر :
من اصلاء پنجشیری و یا شمالی وار نیستم , و نه از مسعود جاهل دفاع میکنم , او مثل هزار ها افغان بدون اینکه بخواهد مجبور به پیدا نمودن جنگ در افغانستان توسط استخبارات سعودی عربیه و آی اس آی و سی آی ای شد و هزار ها نفر را کشت ولی بهتر از حکمتیار و سیاف و حقانی بود و تا اخر نیز با نجیب گاو در احاطه ملل متحد مساعدت هموطنانه داشت ولی به خاطریکه گاو هر چه نباشد گاو است و خربوزه را به خاک مالیده میخورد , به حرف های مسعود و قسیم فهیم گوش نداد و به پنجشیر نرفت و خود را توسط چاقوی کند آی اس آی غرزی خواخوگی مردار ساخت . حالا تو مادر حرام ولد ذنا میگویی که پشتون های خلقی مادر زنا وطن فروش بهتر از مسعود خان است . . غول خوردی با دهن نه نه ات و آغایت . مسعود قبل از حمله به افشار اعلان نموده بود که بچه های زیر عمر و زن ها از افشار بروند بیرون ولی کسی به حرف او گوش نداده بود و میخواستند که در روز روشن افغانستان را از وسط قابو نموده تحویل یک عده اخوند قمی که برای شستن معقد خود انگشت میانی خود را تا بند اخر به ما تحت خود فرو میبرند تا ( الطهور و الشطرالیمان ) را به جا ارند , تسلیم بدون قید و شرط نمایند . مسعود مجبور شد که با دشمن خود سیاف یکچا شود تا چوبه به کون بنده گان علی مزاری بزند . چندین بار مسعود برای تقریباء نجات افغانستان از دست بیگانگان پهلو بدل کرد و هدف را تغیر نداد . شما دلال ها گاهی پاکستانی را میخواستید به افغانستان مستقر نماید . . گاهی عرب ها را . . گاهی امریکن را . . و هدف شما از این همه عمل نا جایز بربادی قوم بود در اخر نمایشنامه جنگ خونین افغانستان خود را مانند فاحشه های خیابان اخر شب به دامن سر اشپز هتل هلمند انداختید و در پارلمان او میخواستید خود را شریک سازید . تف .
17 می 2010, 18:36, توسط Farid
سلام.
دوستان بیطرف مقایسه یا تل و ترازو کنند فرهنگ تاجیکان و دیگران را.
به نظر من باید به همه تاجیقان با یک صدا گفته شود که( ای دمو فرهنگ تان شاش کنیم)
17 می 2010, 20:34, توسط ادم خان
دوستان پشتون یک دقه روی تانه دور بتین که مه نه نه فرید جانه غلم بق میزنم . مطلب بعد از ان ده دهن رحمان بابا و خوشحال خان خسک و شهنواز تنی و هر چه خلقی مادر قحبه است غل میکنم .
18 می 2010, 04:44, توسط Babur
هیچکس نگفته که توکثیف و بویناک پنجشیری هستی.
تو یک پنجابی کثیف و بویناک چتلستان هستی که در زیر نامهای گوربز، خان، مزاری هم مینویسی.
در زمان داود خان شهید پروگرام رادیویی از چتلستان پخش میشد به نام کاکا جان که من فکر میکنم تو شاید یکی از همان دو پنجابی کثیف و بویناک باشی که مردم کابل نه به خاطر ضدیت با شهید داود خان بلکه به خاطر خنده بر پنجابی های کثیف و بویناک چتلستان آنرا گوش میکردند.
باید به خاطر داشته باشی که مردم پنجشیر مانند دیگر افغانها مردمان سربلند هستند که وطن و مردم خود را دوست دارند.
18 می 2010, 12:12, توسط Babur
از جنایتکار ملی مسعودوف یکعده از روی جهالت سرسختانه دفاع میکند. یکعده بر اساس تعلقات قومی، لسانی و سمتی و پنجابی بویناک زیر چندین نام از گوربز تا آدم خان و مزاری برای ایجاد نفاق و افترق.
افغانهای که به وحدت ملی و برابری ایمان دارند و افغانستان را دوست دارند جنایتکاران را نه بر اساس قوم و زبان و مذهب شان بلکه مطابق جنایات غیر انسانی شان محکوم میکنند ، این اگر کارملوف کشمیری، جنایتکار حکمتیار ، شیطان الدین ربانی و یا مسعودوف مفعول باشد.
در این مضمون ما در مورد نوکری و جاسوسی ملا مسعودوف به پنجابی های کثیف و بویناک چتلستان و روسها ، درمورد ویرانی کابل ، تجاوز جنسی و از بین بردن اردو و پولیس افغانستان بوسیله او دزدان و جنایتکاران سفاک او حرف نمیزنیم . اینجا ما بر استناد بر حرفهای خانم او صحبت میکنیم که زندگی شخصی مسعودوف را نقل کرده است.
بر اساس سخنان پریگل خانم جنایتکار ملی ملا مسعودوف نکات ذیل از همه مهمتر اند:
درحالیکه مطابق عنعنات مردم کشور ما والدین و نزدیکان فامیل مرد برای خواستگاری میروند.
پریگل معصوم که به زور به عقد یک ملای مفعول درآورده شده بود در جای میگوید که تمام بدنش میلرزید و خود را به مادرش چسپانده بود.
این به خاطری است که او در مقایسه با مسعودوف طفل بیش نبود.
باز هم توجه کنید که حرفهای بالا از من نیست بلکه از خانم ملا جاهل مسعودوف است و اگر مداحان داخلی و پنجابی بویناک و کثیف زیر نامهای خان، آدم خان، گوربزخان و مزاری کدام حرف منطقی در دفاع از مسعودوف دارند لطفا ً بدون توهین و دشنام ارائه کنند والی باید بپذیرند که قهرمان شان نه تنها که مفعول ، خائین و جنایتکار بود بلکه یک طفل را به زور به عقد خویش آورده و در مقابل زنان برخودر منحرفانه و غیر انسانی داشت.
وسلام
18 می 2010, 13:53, توسط ادم خان
بابر :
1/ در نوشته تو غلط بیانی شده است . مسعو نه بلکه بسیاری از پشتون ها و خلقی ها که خود را روسیه دیدیه و پاکستان دیدیه فکر میکردند و یک نوع انسانهای مدرن از خود در ذهن خود خلق کرده بودند به عنعنات احترام نمیگذاشتند و خود اول با دختر قوم و خویش خود جماع نموده بعداء که گندش در میامد مجبور به ازدواج قاضی خانه گکی میشدند .
2/ سن بلوغت در اسلام سن نه ساله گی است ورنه ملا عمر کاکای تو دختر خود را زیر پای عثامه نمینداخت برای ثواب و دخولی بدون تکت به جنت . محسنی این سن نه ساله گی را یکسال پاین اورده به دختر 8 ساله تجالوز اسلامی نموده بود .
4/ اگر کدام ثبوت داری راجع به سیاست منفی داخلی مسعود راجع به هموطنان او بفر ما بنویس ورنه دمبته به مابین پایت محکم بگیر که گوزت نره .
5/ داستان پریگل را شاید همه خبر نداشته باشند . .ولی داستان فرار شهنواز تنی خلقی و باز نمودن مرده گاو خانه در اسلام اباد را همه خبر دارند که در انجا ملاه های پاکستانی و سران آی اس آی برای خوش گذرانی شب ها تا صبح برای دیدن مجرا اسلامی و پشتون والی میامدند .
6/ من هم این جوابات را برای تو ننوشتم برای انهمه خلقی های وطن فروشی نوشته ام که دوباره دور شوهر خواهر تا بالغ تو خاغلی شنهواز تنی جمع شده اند و میخواهند که یک بار دیگر از سوقل تو گزینه تندور سیاسی پاکستانی ها درست کنند . البته اگر تو از پدر و مادر حلال میبودی افغانستان را برای افغان ها میخواستی نه برای یک عده وطن فروش خر .
18 می 2010, 14:07, توسط Babur
چتل سنگهه
نام چتلستان را پهلوی روسیه قرار دادن ثبوت واضح است که تو پنجابی کثیف و بویناک میخواهی به این کشور غلام که با یک اشاره امریکا و انگلستان یعنی ایجاد گران آن محو میشود ، خیلی اهمیت بدهی.
چتلستان کشوری است مصنوعی و ایجاد آن بوسیله انگلستان و امریکا با استفاده از چتل سنگهه های چون علی زنا که دخترش را به رسم سپاسگذاری به یک انگلیس هدیه کرد ، بزرگترین جنایت قرن بیست است.
تو نوکر و غلام کثیف و بویناک باید بدانی که این تنها وجود شما کثیف مردم نیست که بو میدهد بلکه از حرف تو کثیف تعفن بیرون میشود.
20 می 2010, 23:42, توسط Bina
همان مسعود بود كه نا موست را از زير باى باكستانى نجات داد.
21 می 2010, 05:32, توسط ادم خان
به کجا این بد بخت ها را مسعود نجات داده . . هنوز که هنوز است .. به خانه حکمتیار و حقانی و باقی رهبران اسلامی و مجاهدید پشتون خاصتاء ( شهنواز تنی - طالب خلقی ) چه نام شرمناکی ( خوب توجه کنید به نام شهنواز تنی - طالب خلقی ) تا صبح مجرای اسلامی دوام دارد و کارت سرخ آی اس آی به جیب همه این خاینین و وطن فروشان موجو است و ماهانه تنخواه های این وطن فروشان به حساب های شان واریز میگردد . از ملا عمر گرفته تا شهنواز تنی خلقی مادر قحبه تا ذکریا یوسزی مادر رندی تا بایانی اولاد رندی از الف تا ی همه وطن فروش و پرورده دستر خان آی اس آی هستند .. در روز به همدیگر نام های ( چتلستان و محمد علی زنا ) را میدهند در شب همه زیر یک لحاف داخل شده همدیگر را میکنند . مسعود گرچه شعور سیاسی ان چنانی نداشت ولی ( نفوس مرده ) و چند کتابی دیگر گوگول و بعضی نویسنده گان مردمی دنیا را خوانده بود و باید حد اقل تذکره شهنواز تنی را بدست خود میبست . مسعود گاهی میگفت دشمن دشمن دوست است . حد اقل باید با این وطن فروشان به مکه و دفاتر آی اس آی برای صلح نمیرفت و محکم به پشت و پناهی حد اقل قوم خود پنجشیری اعتماد میکرد . .
28 مارچ 2012, 12:57
شما قوم شرم ها قراموش کردید که دایم این وطن را به یازنه های تان یعنی انگلیس فروخته اید و بار ملامت را بالای دیگردان انداخته اید و این ره هم میدانیم که شهید مسعود شما قوم شرم ها را شناخته بود تا رشته تاریخ کثیف تان را قطع کرد تمام کلان های شما قوم شرم ها میدانند ولی باز نافهمیده و قوم شرمانه بعضی کلمات را بالای اقوام شریف افغانستان استفاده می کنید ولی این ره میدانید که خود تا کی هستید شاید عبدالحمید محتاط راست گفته باشد.