امان الله امیری درسویدن هنرمند مردمی یا خلقی جنایتکار؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
درمقالهء قبلی ام راجع به همایون صاحبزی، بخواننده ګان عزیز وعده داده بودم که دربارهء مشوق اصلی وی امان الله امیری، که درعین حال مامای وی نیز می باشد ویک خلقی ګردپا وشتر کینه، به مفهوم واقعی کلمه تشریف دارد، حرفهای برای نوشتن دارم، امان الله امیری کسی که اکنون خودش را در زیر پرده های موسیقی وضربهای دهل پنهان نموده است ولی تاهنوز هوای فاشیسم قبیله ګرایی پشتونی ازسرش بیرون نشده وهرباری که اسمعیل یون وغفور لیوال یا سلیمان لایق وباری جهانی وغیره چهره های فاشیسم قبیله ؛ پای شان به اروپا میخورد ؛ امان الله امیری سراز پانشناخته وخودش را بدیدار آنها شرفیاب میګرداند، واګر به شهرمالمو بیایند بخاطر پیشدستی درضیافت ومهمان نوازی آنها، حتی حاضر است که بهترین یاران ورفقای خلقی ګردپای خویش را درحضور همه بی آب وبی آبروسازد. چنانچه رفیق زرنګار چشمدید خویش را ازینګونه وقایع بیان داشته ومی نګارد:
چندسال قبل زمانیکه سلیمان لایق وعبدالباری جهانی به شهرمالمو آمده بودند، هنګام سخنرانی سلیمان لایق دریکی ازسالونهای بزرګ کنفرانس در شهرمالمو دربیرون ازسالون، امان الله امیری با حکمت الله مجنون، باهم ګلاویز شده و یکی دیګری را دشنام ناموسی میدادند، من که علت را پرسیدم شاهدان عینی برایم ګفتند که هم حکمت وهم امان الله ؛ ضیافتی را درخانه های شان به استقبال مهمانان تهیه دیده اند ولی مهمانان باید یکی را انتخاب کنند زیرا آنها ازجاهای دور آمده اند بعدارختم ضیافت؛ سفر خویش را به قصد بازګشت به خانه های شان آغاز می نمایند. رفیق زرنګار میګوید: خوب بیاد دارم که در همان سال؛ اسدالله حبیب رئیس سابق داشنګاه کابل نیز یکجا با عبدالباری جهانی ازطرف دیپارتمنت زبانهای فارسی وپشتو مربوط کمیته معلمان زبان مادری درمدارس سویدن دعوت شده بود، ولی این دو میزبان سینه چاک وافراطی که بخاطر دعوت ازفاشیستانی چون لایق وجهانی وهمراهانشان باهمدیګر دررقابت وکش وګیر افتیده و یکی دیګر خویش را دشنام میدادند حتی نام اسدالله حبیب را هم نمی شناختند که وی کی است. چه برسد به اینکه به او فرصت سخنرانی را بدهند ویا از او دعوت وقدردانی بعمل آورند؛؛
رفیق زرنګار میګوید: هرباری که خبر آمد آمد اشخاصی مانند اسعمیل یون، یالیوال یاهرفاشیست دیګری به ګوش آنها میرسد دیګر ازهرزبانی فقط این را می شنوید که:
(یون صیب راغلی دي ؛ لایق صیب راغلی دي جهانی صیب راغلی دي)
توفکر میکنی که ګویا موجوادات آسمانی ازآسمان فرود می آیند. درحقیقت میتوان ګفت که پشتونها نخبه های فاشیست خویش را می پرستند وآنها را موجودات آسمانی فکر می کنند.
امان الله امیری اګر به سبب دوری منزل ویا طول مسافه ؛ امکان مهمان نوازی این فاشیستان برایش میسر نشود ، خودش را بزیارت این چهره های کثیف تا دور ترین نقطهء اروپا میرساند تا ازسخنان ګهربار آنها کسب فیض نماید، ولی با اینهمه رفتارها وهنجارهای فاشیستی، سنګ دوستی ومحبت با اقوام وتیره ها وتبارهای غیر اوغان را کاذبانه به سینه میکوبد. تو ګفتی که آنچه جوانمردی وشهامت وانساندوستی و نوع پروری است دروجود وی خلاصه شده است.
درچند سال أخیر در اروپا پشتونها از فضای امن وآزاد اروپا بخاطر پرنمودن خلاء طالبان وایجاد حاکمیت قبیلوی وتګ قومی در افغانستان استفاده های زیاد کرده اند ولی تاهنوز به موفقیتهای زیادی دست نیافته اند.
عکس ها وفوتوهای که تاکنون درکابل پرس وسایرسایت ها ازجرګه های قبیلوی پشتونی به نشر رسیده است، نشان میدهد که مردان قبیلوی نصوار بدهن ؛ با آن قواره های خشن و وحشتناک وکالاها وعمامه های کثیفی که به تن وسر دارند حتی آداب نشستن بالای چوکی ها را نیز تمرین ندارند وهریکی که دلش خواست پایش را آزادانه بالای سر نفر مقابل میګذارد. ولی چنانچه در تصویر بالاتری که آقای اسممعیل یون درآن دیده میشود شاملان آن جرګهء کوچک قبیلوی بادریشی ونکتایی وارد جرګه شده اند ومظاهری از تمدن وآثار شهرنشینی اروپایی درآنها دیده میشود.
اسمعیل یون وغفور لیوال هرچند در افغانستان زنده ګی میکنند ولی هرسال ازطرف انجمن های قبیلوی پشتونی در اروپا دعوت شده وراه های حذف کلی اقوام وتبارهای غیر اوغانی ازساختار قدرت دولتی ونظام حاکمیت را به بحث وجرګه میګیرند ولی درنهایت خود این موجودات بخاطر بدست ګرفتن زعامت عمومی ازفرط خودخواهی های قبیلوی به توافق کلی نمیرسند. اما با تمام این مشکلات ازپا نیفتاده اند وتلاشها همچنان تا سرحد لابیګریهای سری وملاقات بانماینده ګان احزاب وسازمانهای سیاسی مطرح در اروپا ارسال نامه ها به رؤسای احزاب ودول اروپا بخاطر بزرګ جلوه دادن آمار نفوس پشتونها ومستحق بودن آنها مانند سیاه های افریقای جنوبی وغیره همچنان ادامه دارد.
درحالیکه هنر والای موسیقی با اینګونه بازی ها واندیشه ها وعقاید شیطانی هیچګونه سنخیتی ندارد. هنر موسیقی ازهنرهای والای بشری است که با احساسات وعواطف درونی بشر پیوند ناګسستنی دارد. تجربه ثابت نموده است که جامعهء بدون موسیقی، یک جامعهء خشن وبی نظم ومملوء از زورګویی ها وبی رحمی وفساوتها میباشد، این موسیقی است که عواطف واحساسات بشر را تلطیف نموده و اورا وارد دنیای مملوء از زیبایی ها ومهربانی ها میسازد، لذا مبرهن است که اهل موسیقی واهل ساز وطرب با قتل وکشتاروبیرحمی وترور و تضادهای قومی هیج پیوند روحی ومعنوی نمیتوانند برقرار سازند. بسا اوقات دیده شده است افرادیکه با موسیقی ویا دیګرهنرهای ظریف سر وکار داشته اند حتی ازکشتن یک مرغ نیز عاجز بوده اند، عواطف واحساسات اهل طرب وموسیقی خیلی نازکتر از آن است که یک آواز خوان ویا نوازنده درجایګاه یک شکنچه ګر ومستنطق قسی القلب دستګاه های استخباراتی رژیمی مثل رژیم خلقی ها بنشیند ویا برعکس آن.
رهبران ارکسترهای سمفونی وآهنګ سازان درجهان پیشرفتهء غرب باتمام تجارب واندوخته های که در رهبری یک ارکستر واجرای کنسرتهای موسیقی زنده درتالارهای بزرګ تیاترها وکلیساها دارند، هرګز توانایی رهبری یک باند آدمکش وقاتل را دارا نبوده اند.
..
استاد رئیس خان چهرهء افسانوی موسیقی کلاسیک هندی درآلهء ستار که علاقه مندانش وی را شاهنشاه ستار، لقب داده اند ، درپاکستان زنده ګی میکند، او باری دریک مصاحبهء تلویزیونی ګفته است : ازخوردن ګوشت حلال ګاه ګاهی لذت می برم وهمچنان هیج سالی نبوده که سنت دینی واسلامی قربانی نمودن یک حیوان را در روز اول عید قربان ترک نموده باشم ، خداوند آنرا در ریا حساب نکند ولی دیدن منظره های هولناک حلال نمودن وذبح حیوانات از توانم خارج است»،
بهمین علت هرسالیکه خان صاحب حیوانی را در روز عید ، میخواست ذبح کند یک قصاب مسلکی مسلمان را نیز کرایه میکرد تا حیوان مذکوررا بدور ازچشم وی ذبح وګوشت آنرا به فقراء ونیازمندان توزیع نماید
اما در افغانستان قضیه برعکس است ، چند دههء پسینی که با نشیب وفرازهای سیاسی ونظامی در افغانستان همراه بوده است، اکنون درجایګاه استادان بزرګ موسیقی، یکتعداد قاتلان حرفوی رژیم خلقی تکیه زده اند وآنهم چه تکیه زدنی که بدون هیچګونه استحقاق علمی وهنری وبدون هیچ زحمتکشی وقبول ریاضتی به قول عوام، مفت وجفت برای شان حاصل شده است، بح بح! با خدا داده ګان ستیزه مکن که خدا داده ګانرا خدا داده است! مبارک! ، حالا استادان بزرګی چون مرحوم استاد محمدعمر رباب نواز، مرحوم استاد غلام نبی دلربا نواز، مرحوم استاد محمدحسین سراهنګ، مرحوم استاد اولمیر، مرحوم استاد محمدهاشم چشتی، مرحوم استاد رحیم بخش، مرحوم استاد نتو، مرحوم ایوب ننګرهاری، مرحوم ملنګ جان ، مرحوم رحیم غمزده، مرحوم محمد دین زاخیل ، مرحوم منور، مرحوم سیدعلم ، مرحوم سلیم کندهاری سنګتورنواز، مرحوم بازګل بدخشی ، مرحوم شاه ولی ولی ، همه دنیای فانی را ترک داده اند، درجای آنها اشخاصی مانند امان الله امیری وپسران وبرادر وخواهرزاده هایش نشسته اند، وبرمردم فخر میفروشند که اګر فضل احمد نینوا را رفقای خلقی من سربه نیست کرده اند شما غم نخورید، من وپسران وبرادران وخواهرزاده هایم درخدمت تان هستیم .
بادریغ ودرد باید اظهار نمود که امروز شمار اینګونه هنرمندان تقلبی ومافیایی ازنوع خلقی های ګردپا وشترکینه، با آنهمه سابقه های ننګین خلقیګری متاسفانه در خارج ازکشورکم نیست و باشنیدن آوازهای کریه و دلخراشی که ازحنجره بیرون می آورند حالت تهوع به انسان دست میدهد، این آقایون که ازبستر تضادها وعقده های قومی وحزبی سربالا کرده اند نه ازبسترریاضتهای پاک وزلال شباروزی وزانوزدن نزد استادان موسیقی ، اکنون از آدرس قوم وزبان ومحل ومنطقه وارد معرکه ګردیده اند و آرزو دارند که موسیقی وهنررا نیز مثل جنایات ګذشتهء شان درګنداب احساسات فاشیزم تباری به لجن بکشانند، ودرعین حال برمردم بیچاره وتشنه ګان موسیقی منت ګذارند که اګر ما نبودیم ، حالا قرصک پنجشیر وتنبورهء هزاره ګی وغیچک بدخشانی ګوشهای تانرا کر میکرد، بناء شما پشتونها ازما منت دار باشید که ما برایتان دهل می زنیم وشما را به وجد آورده وبالای تان اتن می کنیم.
این ګروه بی حیا وپررو حالا ازطریق بعضی چینل های خصوصی تلویزیونی ، هرکدام، خودشان را ګلهای سرسبد موسیقی معرفی میکنند، چون می بینند که میدان شغالی شده است، وهمه چیز رنګ مافیا را بخود ګرفته است پس چه بهتر ازاینکه موسیقی نیز مافیایی شود،،
بهرصورت سخن برسرامان الله امیری است،مردی که بعداز سالها مبارزه وجنایت درصف سور خلقی های آدمخور ، حالاپوست هنرموسیقی را به تن کرده است، او فکر کرده است که ، موسیقی وهنر مثل برنج ولوبیا وماش ونخود قابل خرید وفروش است، وآنرا میتوان با پول ودارایی وشهرت کاذب ازبازارهای جهان خریداری ودرګلو ها وانګشتهای نا ساز خود وبرادران وپسران ودیګر بستګان فامیلی آنرا جابجا کرد وبعد به قله های شامخ شهرت رسید وازین طریق میشود تمام جنایات ګذشتهء دوران خود و خلقی های همرزم خویش را به باد فراموشی سپرد
زهی خیال باطل! زهی حماقت!
خدمت خواننده ګان عزیز باید عرض شود که. برادران امیری ازاستان لغمان افغانستان بوده بعداز سقوط رژیم دکتر نجیب الله احمدزی به کشورسویدن فرار نموده اند، که برادر بزرګ ویا کلانکار همهء شان امان الله امیری نام دارد که به قول رفیق زرنګار چند تربوز را در یک دست ګرفته است ولی همه تربوزها درحال افتیدن است، امان الله امیری هم، کار قاچاق انسانهارا بدوش دارند وهم فروش برنج وحبوبات را وهم ګاه ګاهی صداهای دلخراشی را بنام موسیقی پشتو ازګلو خارج میسازد. ولی ازآنجائیکه ګرفتن اینقدر تربوز دریک دست آنهم درکشورهای غربی محال است، بدبختانه که ایشان نه هنرمند شایسته ای شدند که صدایش به دلها چنګ بزند ونه هم یک قاچاقبر موفق ونه هم یک تاجر خوب . دربارهء کارهای هنری و آواز خوانی ونوازنده ګی این برادران وپسرهای شان، باید عرض شود که به اندازهء یک توت خشک هم کیفیتی برای شنونده حاصل نمی شود. درکار قاچاقبری هم چندین بار ایشان روانهء زندان ګردیده اند خدا داند که چقدر انسانهای بیچاره ومایوس اززنده ګی در مسیر راه از افغانستان تا اروپا طعمهء امواج خروشان دریاها وخوراک نهنګها ګردیده باشند. آقای امان الله امیری ، درکار تجارت نیز بخاطر عدم صداقت وپاکی در داد ومعامله با مشتری واستفاده اززبان لچک های کوچه وبازار، مشتریان روبه فرار نهاده اند.
رفیق زرنګار که خود چندباری از وی حبوبات وبرنج را خریداری کرده میګوید: چندباریکه از وی برنج خریده ام ملاحظه کردم که دریک خریطه دو نوع برنج باهم مخلوط بوده است،
معلوم است که ایشان ازتاکتیکهای غیر مشروع مثل احتکار وفروش اقلام کهنه وتاریخ ګذشته درکار دکانداری خویش استفاده نموده وازین راه میخواهد صاحب مال وثروت شود..
اینکه ایشان چګونه هنرمندشده اند این موضوع را ازآوازخوان مشهور زبان پشتو استاد شاولی بروایت رفیق زرنګار بخوانیم..
استاد شاولی درین ګفتګوی خودمانی خویش با رفیق زرنګار نه تنها درمورد امان الله امیری بلکه دربارهء تعداد زیادی از فامیلهای فاشیزم قبیله درسویدن وناروی برای بنده خاطرات تلخ خویش را اظهار نموده که بخاطرجلوګیری از اطلال کلام ، صرف همان بخش امان الله امیری را ازمیان دیګر خاطرات تلخ استاد شاولی، ترجمه وتلخیص نموده و بصورت مختصر میخواهم آنرا با خواننده ګان شریک سازم. استاد شاولی میګوید:
چندسال قبل ( بین سالهای ۹۸ تا ۹۹ میلادی) ازکشورناروی یک دعوت نامهء رسمی بدست آوردم که باید به ناروی سفر کنم.دعوت نامه را حسن ولسمل برایم فرستاده بود تا درمحفل عروسی پسرش اشتراک کنم وخوانندهء محفل باشم، من خودم نمیدانستم که درکشور ناروی قانون دعوت از آوازخوانان کشورهای مثل افغانستان وپاکستان ازچه قرار است. من به سفارت ناروی رفتم و ویزای آنکشوررا ګرفتم. رفتم ناروی، درابتدا چنان استقبال ګرم ازمن شد که حتی تصور آن را کرده نمیتوانستم، محفل عروسی هم خیلی با یک شور وهلهله ودبدبه که همه اش ازبرکت من بود به پایان رسید بعداز ختم عروسی هرطرف مهمانی های شخصی مردم شروع شد، پشتونها که خبرشدند استاد شاولی به اروپا رسیده است ازبسیاری نقاط اروپا خودشان را نزدم رساندند ، هرکی درین کوشش بود که شمارهء تیلفون وآدرس مرا داشته باشد تا درشهر ومحلی که زنده ګی میکرد مرا دعوت نموده وکنسرتی به ایشان بدهم، کنسرتها چالان شد هرطرف فرمایشات رنګارنګ دختران جوان وزیبا، موج میزد، بعضی ها آهنګهای را که برای اولین بار درتلویزیون کابل ضبط نموده بودم فرمایش میدادند مانند:
.
څومره ښکلی جانان دی زما ګلرنګ رنګ رنګ وغیره را
با خواندن اینګونه آهنګهای سابقه ام شنوندګانم مرا می یافتند، خاطرات دورانهای سابق شانرا در اذهان شان زنده میساختم، خلاصه اینکه دورهء مزه بود. اما این مزه ها وکیف کردنها دیر دوام نیاورد، چند روز نګذشته بود که حسن ولسمل برایم زنګ زد وتهدید کنان وبا یک لهجهء غیر متعارف وخیلی متکبرانه برایم ګفت : « وا هلکه! یعنی او بچه! تو که حالا در مزه ولذت قرار داری آیا میدانی که چه وقت تاریخ انقضای ویزای تو سپری مشود؟ (ستا د ویزی تاریخ کله ختمیږي)؟ نباید از همان اندازهء که سفارت ناروی برایت ویزه داده است بیشتر درناروی بمانی ، زیرا من بحیث یک پشتون نارویجی قبلا تعهد سپرده ام که مهمان من قبل از ختم مدت ویزه اش این کشوررا ترک میګوید. من در اول بخاطر بختونوالی این موضوع را برایت نګفتم اما حالامجبور شدم که برایت حالی کنم که اینجا موضوع حیثیت وآبروی من نزد مقامات ناروی خصوصا دروزارت خارجه مطرح است و این موضوع خیلی مهم است که قبل ازتمام شدن موعد مقرر، ناروی را ترک کنی وبس تمام
باګفتن همین جملات متکبرانه وی ګوشی را ګذاشت وحتی برای یک ثانیه هم برایم وقت نداد که من باوی حرف میزدم، این کلمات درهمان لحظه مثل یک آب یخ بالای وجودم ریخت، سخت از وجودم متنفرشدم، ازانسان بودنم، ازپشتون بودنم، ازآواز خوان بودنم، ازهمهء انسانها چنان متنفر ګردیدم که برایت هیچ توصیف کرده نمیتوانم. باخودم درفکر فرو رفتم، ګفتم این چه دنیای بی وفا است، تا وقتیکه عروسی پسرش انجام نشده بود، من استاد بودم، دستان من قابل بوسیدن بود، هرطرف دختران وزنان جوان آنها پیش رویم می رقصید اما حالا یک پسر بچه شدم.
ازجایم برخاستم در روی دیوار اطاقم ، یک آئینهء بزرګ نصب شده بود،به آئینه نزدیک شدم که درآن ، آثار وعلایم بچګی و دوران شباب ومستی ام را ببینم تا مګر مرهمی شود برای زخم زبان ولسمل، اما متاسفانه آنرا بچشم ندیدم ، آئینه برایم ګفت: شاه ولی! نخیر! خودت را فریب نده،. ازآن دوره های بچګی ، نشاط ومستی چیزی در سر ورویت نمانده است، آن موهای مجعد وزیبا را که با چه شوق وعلاقه نزد بهترین سلمانهای منطقهء زنده وانان، نزدیک پل محمودخان امروزی در شهرکابل اصلاح میکردی دیګر آن موها درسرت نمانده است، آری ! آئینه راست میګفت ملاحظه کردم وبا خودم ګفتم که قواره ام نیز دیګر آن زیبایی دوران بچګی را ندارد، باخودم ګفتم بر پدر تو ولسمل لعنت توانسان بی ناموس که مرا حالا هلک میخوانی بدون شک این هلک خواندن تو نه پخاطر مهربانی وشفقت بلکه بخاطر توهین بوده است.
باخودم درهمان آئینه فیصله کردم که نباید با این مردم بی ناموس از صداقت بیش ازحد کاربګیرم که خودم وزنده ګی ام را قربان کنم.
من واقعا برسر دوراهی قرار ګرفتم، درهرمحفلی که میرفتم هرکس برایم میګفت: شاولی خانه! متوجه باش که تو یک چانس طلایی بدست آورده ایی دیګرباکستان چه میکنی که میروی؟ همین جا پناهنده شو! خودت را تسلیم پولیس بساز! پروندهء سیاسی برایت درست کن درظرف چندماه قبولی، اولادهایت نیز قبول میشوند، من با خودم هرروز درجنګ بودم، نمیدانستم چه قسم تصمیم بګیرم، راستش ازیکطرف زنده ګی من درباکستان هم بد نبود، حیثیت هنری داشتم، با نوازنده ګان وآهنګسازان پشتون درتمام مناطق پختونخواه ارتباط داشتم رادیو وتلویزیون ایالتی درخدمتم بود، نازهایم را دولت باکستان می برداشت، کدام کمبودی خاصی درزنده ګی ام احساس نمیکردم، ولی ازطرف دیګر پیشرفت وقوتګیری روز افزون طالبان همیشه مرا به تشویش می انداخت وهمیشه این سوال در ذهنم خطور میکرد که اګر این وضعیت طالبانی به همین منوال انکشاف کند آیندهء اولادهایم چه خواهد شد. دریک دلهره واضطراب شدید روحی قرار ګرفتم. باخودم میګفتم: نشود که روزی پښیمان شوم، اولادها وخانمم مرا لعنت کنند، که درزنده ګی یک چانس را خدا برایت داد واز آن استفاه نکردی، حالا بچش این عذاب طالبان وملاها را که هرروز قمچین وشلاق شریعت برجسم ات فرود میاید، خوب خلاصه روزی صد دل را یکدل کردم وبه مشورهء بعضی از دوستان که ګویا کشور سویدن مهربانی خاصی به هنرمندان دارد باید آنجا رفته وخودم را تسلیم پولیس سویدن سازم، همان بود که ناروی را بدون اینکه به ولسمل زنګی بزنم ترک دادم ورفتم به سویدن، خودم نیز نمیدانستم که پروندهء سیاسی چطور آماده میشود، چه باید بګویم ، این مسایل را اصلا کسی بمن مشوره نداده بود، خوب خلاصه هرچه یاد داشتم آنرا دریک روز بارانی در دفتر اداره مهاجرین سویدن به کمک یک ترجمان افغان ګفتم . اما خبر نبودم که ولسمل بی ناموس، درسویدن خصوصا درشهرمالمو، اقارب ونزدیکانی دارد وآنها دایما باهمدیګر درتماس تیلفونی میباشند، چند روزی نګذشته بود که مکتوبی از ادارهء مهاجرت سویدن برایم آمد که باتو ملاقات داریم، رفتم دیدم که حسن ولسمل بی ناموس تمام اسناد ومدارک، کاپی باسپورت ویزه وغیرهء مرا از ناروی به پولیس سویدن فرستاده ودرخواست کرده است که این شخص راازکشورسوید اخراج نمائید
خلص اینکه دوران بدبختی وبی سرنوشتی من درکشورسویدن آغاز ګردید، همین قدر چانس آوردم که مقامات سویدنی از اخراج و دیپورت فوری ام به پاکستان جلوګیری کردند ولی دریک تشنج روحی وحالت بلاتکلیفی محض افتیدم.
مرا به شهرمالموی سویدن بردند، درآنجا مرا با یک تعداد اشخاصی که خودشانرا به دیوانګی زده بودند، هم اطاق ساختند، ولی تمام شان به نوبت بعدازګذشت چندماه یکی پی دیګری اجازهء اقامت دایم دریافت میکردند وبمن فخر میفروختند، نن پلانکی قبول شو، اونن پلانکی قبول شو، امروز فلان نفر قبول شد ، روز دیګر فلان نفر قبول شد، باید بخاطر خوشی هریکی محفل خوشی ګرفته میشد ومن بیچاره که هم اطاقی این دیوانه ها بودم برای شان باید با دل پرخون ولبان پرخنده غزل میخواندم، خلاصه اینکه، آنجا با امان الله آشنا شدم، این لغمانی چالاک فقط درغم این بود که ازمن چه قسم استفاده کند، همیشه باخودم میګفتم که عجب دنیای است خدایا واقعا همان ضرب المثل مشهور اینجا صدق میکند که بز درغم جان وقصاب درغم چربو، درآن حالت پریشان روانی که من داشتم، او ازمن میخواست که باید به او و اولادهایش موسیقی را بیاموزانم. ..........................) ادامهء این داستان متاسفانه ازنظرمن دیګر ازچارجوب عرف واخلاق اجتماعی بیرون شده است لذا ازنشر آن معذرت میخواهم (بهمن) ختم
خلص داستان استاد شاولی بزرګ این است که سرانجام وی را انجنییر شیردل سنګین وزیر مخابرات کنونی درکابینهء حامد کرزی کمک نموده تا به شکل قاچاقی به کانادا پناهنده شود
درین ګفتګو، استاد شاولی از وقایع خیلی عریان سکسی با تعدادی از زنان ودختران مربوط یکتعداد فامیلهای خلقی ها وطرفداران نجیب الله احمدزی درسویدن پرده برداشته است که بنده بخاطر بی ربط بودن آن وقایع به موضوع حاضر بحث ، ازنوشتن آن خود داری ، میکنم
موضوع دیګری را که رفیق زرنګار از آن شهربرایم نګاشته است دربارهء یکی ازپسران امان الله امیری است که خودرا درتلویزیونها بهیر امیر معرفی کرده است.
زرنګار میګوید: روزی درکتابخانهء عمومی شهرمالمو مصروف جستجوی یک کتاب بودم که دیدم این جوان بی هنریعنی بهیر امیری با یک تعداد هم قماشان خویش وارد اطاق ګردید، درآنجا یک تعداد جوانان هزاره تباری که تازه وارد سویدن شده اند مصروف خواندن ومطالعه بودند، ابتدا متوجه نبودم ولی ناګهان دیدم که این هنرمند بی هنر بهیر امیری، آن جوانان بیچارهء بی واسطهء هزاره را تهدید کرده ګفت: برو دیګه! دیګر پشت سرت را نګاه نکن ورنه همین کتاب را در رویت می زنم، من پنداشتم که شاید اینها باهم شوخی میکنند ولی زمانیکه به نګاه های بهیر امیری متوجه شدم دیدم که قضیه جدی است، آن هزاره های بیچاره که نه اجازهء اقامت داشتند ونه هم ازقوانین سویدن بصورت درست اطلاع داشتند ، بدون اینکه از امراین جوان سربیچی کنند راه خودشان را ګرفتند و محل را ترک دادند، من دلم آرام نګرفت، آن جوانان را تعقیب کرده از آنجا خارج شدم وآن جوانان هزاره را ګیر کردم، بعداز سلام وعلیکی از آنها پرسیدم. میبخشید برادرها شما در آنجا روی چه موضوعی با آن جوان ناساز شدید؟
آنها اول میخواستند که جواب نګویند ولی بعدها که متوجه شدند که من کدام نیت شریرانه ندارم، برایم ګفتند این چند تا پسر جوان پشتون زمانیکه متوجه ما شدند به زبان پشتو ازهمدیګر دربارهء هزاره ها ونژاد هزاره به شکلیکه مارا غیرمستقیم اذیت کنند باهم به ګفتګو پرداختند ما برای شان ګفتیم که شما دربارهء هزاره ها چه میګوئید؟بس، همین بود که آن جوان مارا تهدید به زدن کتاب کرد.»
زرنګار میګوید: من به آن جوانان هزاره ګفتم که اګرشما خواسته باشید همین اکنون من به پولیس زنګ میزنم. دیدم که جوانان هزاره به این موضوع علاقه نشان ندادند وګفتند چه میکنی بیادر، نام خودما تاهنوز درسویدن به قلم پنسل نوشته نشده است حالا حوصلهء دعوا را درین وقت با این احمق ها کی دارد؟
من نیز قانع شدم ودانستم که آنها حق بجانب اند و ازتصمیم خویش منصرف ګشتم، اګر شرایط آن جوانان کمی خوبتر می بود من بدون هیج شک وشبهه ای سوته بزرګی را در........ همهء آنها بشمول رهبرشان بهیر امیری داخل می نمودم» با احترام زرنګار
؛.
ازهمه وحشتناکتر این موضوع است، که این هنرمند بی هنر، امان الله امیری، درکشور اروپایی دارای دو خانم بوده، ویکی از آنها را جبرا درحالیکه از شوهر اولی اش ، صاحب یک طفل هم بوده درهمان زمانهای که ملګری تره کی فرمان آزادی زنها را صادر نمود، این خلقی انقلابی وپرشور وحالا هنرمند، شوهر زن اول را بخاطر اختلافات قبیلوی ورقابتهای خانواده ګی به قتل رسانده است و زنش را چون مال غنیمت تصاحب کرده است، کجای این کارها با اخلاق یک هنرمند با اخلاق یک کمونیست ولا اقل با اخلاق یک انسان با شرف وبا وجدان مطابقت دارد؟
درآخر دوباره عنوان مقالهء خویش را تکرار میکنم سوال را می پرسم که . امان الله امیری هنرمند مردمی یا خلقی جنایتکار؟
عکسها وتبصرها:
شاعری ګفته است:
چو اسباب بزرګی نیاری بدست
بجای بزرګان نباید نشست
به نظر این خلقی ګردپا اسباب بزرګی ، در دنیای موسیقی، صرف بدست آوردن هارمونیه، وادا نمودن اکتها واداهای ظاهری هنرمندان دیروزی وامروزی است، امان الله امیری، درین عکس چنان معلوم میشود که ګویا در دنیای خیالاتش وی درجایګاه مرحوم محمد دین زاخیل . نشسته است .
زاخیل شدن و اولمیز شدن قبل ازهرچیز دیګر ، درپهلوی یک عمر ریاضت وپشتکار، پاکی، ایثارګری، علوهمت، صداقت وجدانی وآزاده ګی روح، خالی بودن نفس از امراض فاشیسم قبیلوی وغیره را میخواهد، هیچ یکی ازبزرګان موسیقی کلاسیک وفولکلور افغانستان به ساده ګی برمسند استادی تکیه نزده اند. راه آنها باراه فاشستان قومګرای پشتون خلقی وطالبی وګلبدینی یکی نبوده ونیست.
تاریخ ثابت کرده است و این یک قاعدهء عمومی نزد تمام فاشیستهای جهان است که فاشیست در هرده سال یکبار چهره عوض میکنند ولی ماهیت اصلی وفاشیستی شان هرګز تغیر خوردنی نیست، اینها زمانی انقلابی دو آتشهء لائیک استند وزمانی هم ملا وآخوند وزمان دیګر مثل این آقا هنرمند وغزلسرا. ایشان یکبار هوای وکیل شدن در پارلمان مافیایی کرزی را نموده بودند که مګر بتوانند برکرسی پارلمان نیز تکیه زنند ولی بخت با ایشان یاری نکرد. ملګری حبیب الله غمخور علت ناکامی وی را درانتخابات پرازتقلب پارلمانی افغانستان در سال ۲۰۰۹ میلادی، در بی پولی وی میداند.
بح بح! این جوان با این ظاهر مودب و فیشنی، همان بهیر امیری است که ذکر خیرش دربالا رفت . بهیرجان امیری، فرزند دلبند امان الله امیری است که هنوزهم حس هزاره ستیزی، ونفرت ازقوم هزاره در تمام تار وپود بدنش چنان موج میزند که اګر دست اش برسد درهمان کشور سویدن نیز همهء هزاره هارا قتل عام خواهد کرد. این است آن تربیهء سالم ملی که پدرش ودیګر خلقیهای آدمخور برای اولادهایشان در اروپا داده اند. این جوان درهمین لحظه خودش را احمدظاهر زمان پنداشته است.
از راست بطرف چپ درقطار اول، نفر دومی پسر اندر امان الله امیری که ګفته میشود پدرش را امان الله امیری درسالهای حاکمیت دیکتاتور مآبانهء حفیظ الله امین فاشیست وتره کی کشته است ومادرش را مثل مال غنیمت بخویش نکاح کرده است.
درین عکس، نفر دست چپ که آلهء موسیقی کاسیو را میخواهد با آواز کبیرجان امیری وفق دهد، ادریس درانی نام دارد.
ادریس جان درانی واقعا جوان پرکار و با استعداد درعرصهء موسیقی است، ولی اومانند دیګر درانی ها ومحمدزایی های کابلی درکشاکش قومیت وزبان ګیرمانده است، زیرا قومګرایان افراطی پشتون، قبل از دیګر اقوام و تبارهای غیر اوغان افغانستان پشتونهای فارسی شده را عامل عقبمانی فرهنګ وزبان پشتو میدانند. آنها خواست شان ازخداوند این است که : خدایه هیڅ پښتون بی پښتو مکړې . خدایا هیج پشتونی را در روی زمین بی پشتو نساز. یعنی فرهنګ وزبان پشتو با فردیت وشخصیت هرپشتونی ګره خورده است. بناء جوانانی ازنوع ادریس جان درانی باهمهء استعدادی که دارند درمیان دوسنګ آسیاب قرار ګرفته اند.
نکتهء دیګر اینکه درین عکس چنانچه ازسیمای ادریس جان درانی معلوم میشود، آواز ناموزون وبی سر وکریه خواننده بالای اعصابش تاثیر بد کرده است، وآثار خشم وغضب ازسیمای وی نمایان میباشد. ادریس جان درانی هرقدر که دستان خویش را به پرده های مختلف کاسیو بالا می برد ولی بازهم کرچ کبیر جان امیری را نمی یابد.
کبیر جان امیری برادر کهتر امان الله امیری که ازنظر استعداد هنری صفر ولی ازنظر اخلاق اجتماعی در درجهء خوب قرار دارد چنانچه درمقاله ای قبلی ام نیز نوشته ام که درصحبتهای پالتاکی وی بدیګر جوانان فاشیست پشتون درشهرمالمو ازطریق رایانه اش نصیحتهای خوبی کرده تا بدیګر اقوام وتیره های کشور دشنام نزنند.
یاهو
بااحترام
پرویز بهمن
ایمیل تماس:
پيامها
18 جون 2012, 23:48
خلص کلام نفری نه داکتر شد و نه هم طبیب هزار پیشه را امتحان کرد و اخر ذوق و شوقش بطرف پاشیزم اوغانی کشش پیدا نمود .
این خلقی های ادمکش احمد ظاهر , نینواز بزرگ , داوود خان , نجیب ........را کشتند و حالا ازادانه در خارج و داخل گذشت و گذار و طرح های کشتن و سوختن بیخانمان کردن بیشتر دیگران را از مجرا اوغانوالی در عمل پیاده میکنند .
خلقی ها تا زیر استین نجیب , کرزی, ملاعمر, گلبدین خود را رسانیده اند باید متوجه بود !
19 جون 2012, 06:11
سلام به رفیق اجتماعی!
رفیق عزیز! اولا اګر واقعا از اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان باشید وفات شادروان ویدا کارمل دخت نازنین زنده یاد ببرک کارمل را که درشهر بن آلمان چشم از جهان پوشیده است به شما تسلیت میګویم، امیدوارم که درمراسم تدفین وفاتحهء مرحومی که به تاریخ بیست وسوم جون درشهربن برګزار میګردد باهم ملاقات نمائیم. ثانیا اینکه طوریکه خودتان نیز ذکر کرده اید من ساکن شهرشما نیستم، بنده چندسال پیش زمانیکه درشهربوروس مصروف تحصیل بودم چند باری نزد رفیق زرنګار به شهرشما آمده بودم.
رفیق زرنګار نیز حالا درآن شهرزنده ګی نمیکند، اما اینکه شما چرا رفیق زرنګاررا نمی شناسید این پرسش را من به شما پاسخ ګفته نمی توانم.
سوم اینکه معنای ګردپا چیست؟
اګر شما واقعا از اعضای صادق حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوده باشید حتما معنای ګردپا را می دانید، زیرا نظر به قول بزرګان حزب که بما حکایت کرده اند: زنده یاد ببر ک کارمل درسالهای مبارزات دادخواهانهء شان علیه نظامهای فرتوت خاندانی؛ بخاطر شکستاندن تمام زنجیرهای جهل قبیلوی وقومی به تمام اعضای حزب البته جناح پرچم دستور اکید صادر کرده بودند تا باصفوف جناح خلق همیشه درارتباط باشند وازتشریح مواضع جناح پرچم به آنها خود داری نورزند؛ اما خلقی ها که بیشترینه مانند شما اوغان بودند مرغ آنها یک لینګ داشت واز پرستش شخصیتهای بیسوادی چون امین وتره کی بخاطر اشتراکات قبیلوی وزبانی دست بردار نبودند. آنها دربرابر اعضای صادق حزب دموکراتیک خلق افغانستان یعنی پرچمیها کینهء شترمانند داشتند، بناء جذب واستحالهء خلقیها دربدنهء حزب واحد دموکراتیک خلق به یک معضل تبدیل شده بود، از آن زمان به بعد نام خلقی ها را ګردپا ګذاشتند.
این صفت معنای سمبولیک دارد، از آنجائیکه درمیان حیوانات شتر مشهور به کینه توزی دوامدار می باشد، پاهایش نیز ګرد است، پناء اوغان اصیل نیز مانند شتر کینه توز می باشد.
چنانچه مشهور است که اوغان چهل سال بعد نیز انتقام خویش را از دشمن ویا ازمخالف خویش میګیرد، بناء خلقیها که بیشتر اوغان بودند؛ دارای این صفت حیوانی می باشند. زیرا خلقیها همیشه آرزو داشتند که زنده یاد ببرک کارمل ثناخوان مرد بیسوادی چون تره کی احمق ویا حفیظ الله امین فاشیست باشد وهرنوع انتقاد علیه آنها را بی ادبی وګستاخی تلقی میکردند، وازین بابت زنده یاد ببر ک کارمل را تا آخر نبخشیدند، بناء اوغان یعنی شتر؛ یعنی کسیکه سالها با عقده ودشمنی علیه مخالف خویش بسر می برد. بناء اګر شما واقعا دعوای افغانیت دارید پس میدانید که زمانیکه امان الله امیری شما؛ شوهر زن اول خویش را که شاید درآنوقت حامله نیز بوده باشدکشته وزنش را بخویش نکاح کرده، آنهم در زمان یکه تازی وخرمستی قدرت خلقیهای تازه بدوران رسیده، نشان از شتر کینه ګی دارد؛ یعنی اینکه امان الله اوغان تشریف دارد وهمین اوغانهای اصیل دربدنهء خلقیها نفوس فراوان داشتند وباعث تباهی خود وکشور دوست داشتنی مان افغانستان شده اند. ازشما خواهش میکنم که بار دیګر این بنده را شامل نام اوغان نسازید که من آنرا برای خودم دشنام می پندارم. من برای فعلا از نا علاجی مجبورم خودم را افغانستانی بنامم.
اطلاق کلمهء اوغان برای من یک دشنام است؛ وخواهش من ازشما درآینده این است که این دشنام را بمن وهمفکران من نزنید. اوغان اصیل یعنی فرد زورګو؛ لجوج؛ قدرت طلب؛ شهرت طلب؛ مادی پرست؛ انتقامجو؛ کینه توز. اوغان اصیل یعنی داوود که بخاطر خودخواهی های خاندانی اش خود وافغانستان را تباه کرد؛ اوغان اصیل یعنی اینکه تره کی احمق که زنده ګی اش با یک مسخره ګی به پایان رسید؛ اوغان اصیل یعنی حفیظ الله امین؛ که برای عظمت طلبی وګرایشات شوونیستی خویش وطن را بخاکدان سیاه نشاند وهزاران انسان بیګناه را به شمول اعضای حزب دموکراتیک خلق سربه نیست کرد وپای روسها را به افغانستان کشاند وغیر مستقیم امریکا انتقام شکست خویش را از ویتنام ازشوروی ګرفت، اوغان اصیل یعنی نجیب الله احمدزی ګاو؛ که بخاطر رسیدن بقدرت به پاهای ګرباچف افتید که او پشتون است وکارمل مربوط اقلیتها می باشد ونزد پشتونها کریدت ندارد. اوغان اصیل ګلبدین حکمتیار است که به همدستی خلقیها وشهنواز تنی شهرکابل را به خاکدان سیاه مبدل ساخت، اوغان اصیل ملاعمر است که دخترش را زیرپای اسامه بن لادن انداخت و وطن را دربست درخدمت اعراب القاعده ؛ پاکستانی وچچینایی قرار داد وتوسط آنها باغها وتاکستانهای شمالی را با مردم آن به آتش سوختاند؛ اوغان اصیل حامیان پرو پاقرص طالبان مثل روستار تره کی واسعمیل یون وعبدالباری جهانی که طالبان را جنبش مقاومت ملی میدانند. اوغان اصیل ملا داد الله بود که ژورنالیست ایتالوی را آزاد میکند واجمل نقشبندی را بخاطر تاجیک بودنش مثل ګوسفند ذبح میکند، عجالتا از ذکر نام اوغانهای اصیلی مانند عبدالرحمن پسرش حبیب الله ونواسه اش امان الله وخاندان طلایی صرف نظر میکنم وبهمین ترتیب میتوان ازصدها اجیر ومزدور دیګریکه بدلیل کمبودی وقت نیز از ذکر نام آنها صرف نظر میکنم ازآنها به نام اوغانهای اصیل یاد کرد.
بناء من هرګز اوغان نیستم. امیدوارم تا اینجا سرتان خلاص شده باشد.
بااحترام
پرویز بهمن
21 جون 2012, 01:08, توسط ساپی
او برادر پرويز بهمن !!!
اين تو بودی چند ماه پيش در اين سايت نوشتی که من در مالمو زندگی ميکنم الله الله اين آدم ها چند روی و چند زبان دارند ؟
دوم اينکه بنده محمد داؤود ساپی و فاميل بنده از سال 1996 در بوروس زندگی ميکنم نه تنها تمام افغانها بلکه ايرانی ها کورد ها و تعداد عرب ها را شناخت دارم . ايا شما در بورس پرويز بهمن نام داشتيد ؟
برادر جان گل !
مردم کاه نه خورده و دنيا بسيار کوچک شده روز محاسبه اقای کامران مير هزار مسول اين سايت که ديگر سايتش به بيت الخلا تبديل شده مجبور است ip شما را آدرس شما را به پوليس بين المللی و محکمه بين المللی اروپا معرفی کند ديگر آب از سر پريده است . توهين دشنام جعل از خود سرحد دارد اين سايت پناهگاه فاشيست ها تبديل شده است
آدم وقتی اظهار عقيده ، نفرت ، انزجار نمود با شجاعت مردانه خود را معرفی و بعدأ شروع به دشنام دادن ميکند تو مانند زن فاحشه ، پسر بچه مفعول از زير لنگ هر پشتون بلندی شدی بعد رو طرف او کرده من تو را ..... کردم شرم خوب چيز است . ساپی . بوروس
آنلاین : http:// ساپی
21 جون 2012, 13:08, توسط پرویز بهمن
سلام به داوود جان ساپی!
اینکه من درشهر بوروس پرویز نام داشتم ویا چیز دیګر مربوط خودم می شود، اینکه شما از کامران میرهزار خواسته اید که شمارهء ای پی کامپیوترم را به پولیس بین المللی بدهد. من ازپولیس بین المللی میخواهم که شماره های ای پی رحمت آریا، صوفیه عمر، شبیر کاکړ، حمید انوری، اصالتیار، اسلامیار، حقپال، افغانیار، ملتیار، مظلومیار، جهادول، جهادیار را نیز که تروریزم و وحشت وتریاک فروشی وبرتری طلبی قومی وتاجیک ستیزی وهزاره ستیزی وازبیک ستیزی را درنوشته های شان به زبان اوغانی تشویق میکنند نیز ازسردبیران سایتهای اوغانی: بینوا، دعوت، لروبر پښتانه، افغان جرمن انلاین، تول افغان وغیره برای من ودیګر کابل پرسی ها بدهند تا با آنها نیز معاملهء بالمثل شود اګر وجدان عدالت پسند داشته باشید همین قدر برایتان کفایت میکند.
بااحترام
پرویز بهمن
21 جون 2012, 17:24, توسط ساپی
پرويز بهمن
کبک افغان چون شاهين مزاج + آهو او گيرد زه شـــيران خراج
باور کنيد آدم با اين تفتن نه ديده بودم او برادر ده در کجا درخت ها در کجا !!!
درد در کجا و باد وبخارش از کجا !!!
با رعايت تمام نزاکت های ادبی از تو « پرويز بهمن » پرسيدم که با اين نام و عکس که در مقابل نام تو در سايت کابل پرس? نشر و پخش گرديده است در بورس کسی به اين نام و اين چهره وجود نداشت و نه بود !
چرا دروغ ؟ چرا نيرنگ ؟ چرا تفتن ؟ چرا فريب ؟
دل شير نداری سفر عشق نکن !! اين حق توست از تبارت ، نژاد خود و زبان خود دفاع کنيد ولی توهين ، دشنام ، پخش جعل ، چرند و پرند با نام مستعار عکس قلابی ، آدرس غلط کار خصلت دون صفتان ، ددمنشان و ترسو ها است . بلی بار ديگر از تو سوال ميکنم اين نام نا مسمأ < پرويز بهمن > و < عکس زشت > زيب هيچ افغان نبوده و بااين نام و چهره کسی در شهر بوروس سويدن اقامت نداشت .
دوستان هوشيار باشيد اين گونه نيرنگ ها ، تفرقه اندازيها ، شقاق و نفاق کار کار دشمنان وظيفداران و جاسوسان اجنبی است اين گونهمار های خوشخط وخال به گونه اين برقه پوش نه از تبار تاجک نه از دوستان هزاره نه از مليت ازبک و نهاز خيل اين ونه آن بوده به گونه آن ملا انگليس که ده سال وظيفتأ در مسجد پل خشتی مردم خوش ديانت کابل را پيش امام نماز بود و عد از ده سال به لندن برگشت و به کابليان نوشت من يک عيسوی مذهب و کارمند استخبارات انگيس بودم وظيفه بنده ايجاد تفرقه ميان شما و برانداختن دولت شاه امان الله بود . اگر اين پرويز جعل و ساختگی نيست چرا يک عکس جعل را عوض چهره مشکوک خود نشر از آدرس های نا مشخص خود را معرفی ميدارد باورکنيد مدت ۱۷ سال در بوس اقامت و از ۱۳ فاميل افغان در اين شهر شناخت نزديک دارم با اين نام و ا ين عکس بنام [ پرويز بهمن ] نه ديده و هيچ افغان از او شناخت ندارد . من که مسوليت انجمن افغانهای بوروس را به دوش دارم بنا بر تقاضا هم وطنان هزاره ، تاجک و پشتون اين شهر و شهر مالمو به تاريخ ۵ جولای در تلويزون طلوع کابل و BBC مصاحبه تلويزونی راديوی دارم در مورد دو تن دشنام نگار ، مفتن ، شررانداز ، جاسوس ، وظيفدار و مفتن هريک [ پرويز بهمن ] و [ م.م زرنگار يا فرخ زرنگار و يا فريد زرنگار از مالمو ] که هر دو با اين هويت ها وجود ندارد بلکه درعقب همه اين فلوته بازيها آدمک مريض ، ماليخوليا ، ساديست قرار دارد که با آدرس و مشخصات افشا ميگردد . اميد اقای کامران مير هزار اگر متن يا نظر را با نام مستعار نشر ميکنند تقريبأ امريست قانونی ولی نشر وپخش عکس جعل کفر مطبوعات و قوانين پذيرفته انترنيت است اين عکس که به نام پرويز بهمن نشر نموديد جعل بوده و هيچگاه و هرگز در شهر بوروس سويدن اقامت نداشته اين سوی استفاده از پاليسی ضد ملی شما است ومتوجه باشيد که اين درد ها بزرگ شده و آتش اين دشمنی ها دامن شما را در بر نه گرفته و ديگر کارد ها به استخوان رسيده هتک از مرز خود گذشته داخل خانواده ها و مليت ها گرديده است . محمد داؤود ساپی . بوروس سويدن
21 جون 2012, 17:30, توسط غولشناس
از لاف و پتاق تان مالوم است که پاچه گیر بایان استی!
21 جون 2012, 19:39, توسط پرویز بهمن
آقای داوود ساپی اوغان!
خودت نوشته ایی که :« با رعايت تمام نزاکت های ادبی از تو « پرويز بهمن » پرسيدم که با اين نام و عکس که در مقابل نام تو در سايت کابل پرس? نشر و پخش گرديده است در بورس کسی به اين نام و اين چهره وجود نداشت و نه بود»
اما حالا من نمونهء نزاکتهای ادبی ات را ازقلم خودت برایت نشان میدهم آنجا که فرموده اید:
( تو مانند زن فاحشه ، پسر بچه مفعول از زير لنگ هر پشتون بلندی شدی بعد رو طرف او کرده من تو را ..... کردم شرم خوب چيز است . ساپی . بوروس)
من میخواهم بحال سیدیعقوب وثیق سابق رئیس عمومی رادیوتلویزن که بیچاره قبلا رئیس اتحادیهء شما بود وحالا شاید این پوست را داوطلبانه به تو سپرده است تاسف بخورم، اګر تو عوض وی بحیث رئیس اتحادیهء قبیلوی اوغانهای بروس انتخاب شده باشی بدا بحال همهء اعضای آن که یک نر خری را همچون تو بحیث رئیس انتخاب کرده اند.
من خدمت شما بعرض می رسانم که اګر بعوض هفده سال ، پنجاه سال هم درشهربوروس زنده ګی کرده باشید ومرا ندیده باشید ، این ګناه من نیست که من چرا خودرا برای تو معرفی نکرده ام.
من برای تو وسایر همفکرانت قبلا هم نوشته بودم ویک نمونه سرلوچ مرادزی را برایت مثال زده بودم که اوغانها زیر نامهای مستعار وعکسهای جعلی درسایتهای اوغانی صد برابر بیشتر از دیګران استفاده می نمایند. من دریکی ازمقاله هایم به نقل از سایت بینوا، مستند تمام عبارت کامنت ګزار را نقل کردم که پیامګزار اوغان درسایت بینوا به طالبان رسما نوشته بود که باید تلویزیون طلوع وآریانا را مورد حملات انتحاری قرار بدهید تا به جنت واصل ګردید بخاطریکه این تلویزیونها لغات ایرانی را استفاده میکنند ورقص وموسیقی زنهای برهنه را به نشر می سپارند، اما کسی تاکنون به روی این آقایون وسردبیران این سایتها نیاورده است که بالای چشم تان ابرو است، چرا طالبان را جنبش مقاومت ملی می نامید، چرا علیه شخصیتهای غیر اوغان به جعل پراګنی وتوهین ودشنام ونوشتن داستانهای دروغین می پردازید، چرا رسما سایتهای تانرا مرکز پخش افکار تروریستی برای طالبان ساخته اید، لطفا هویتهای این نویسنده ګان تروریست پرور را بما افشا سازید، شماره های آی پی کامپیوترشان را بما بدهید، هیچ کس از سردبیران سایتهای اوغانی نپرسیده است که بکدام حق شما ترور را ازطریق سایت تان تبلیغ میکنید وآنرا یک عمل ملی واسلامی خوانده وعامل آنرا مستحق بهشت برین میدانید، ونه هم ازشما کسی خواسته است که ما شما را بدادګاه لاهه می کشانیم. اما شما چرا علیه من برآشفته اید وآسمان وزمین را بدندان می ګزید؟
شما مګر ازنشر این عکسها خشمګین استید؟ چرا این عکس ها درسایتهای لر وبر وتول اوغان وغیره قبلا نشر شده است ودرتمام سایتها این موضوع ذکر ګردیده است که استفاده ازمطالب وعکسهای سایت ها به شرط ذکر نام آن مجاز است. خودعکس های لر وبر وسایت اتحادیه اوغانهای مالمو قبلا ماه ها قبل این عکس ها را نشر کرده اند جرم من چیست؟
آیا امان الله امیری به استقبال شخص کثیفی مانند اسمعیل یون تا دورترین نقطهء اروبا سفر نمیکند؟ آیا این عکسهای اسمعیل یون ازخودش نیست؟ آیا دراطراف اسمعیل یون افرادی از اقوام غیر اوغان باوی دیده میشوند؟ آیا درجلسات اسمعیل یون اقوام غیر اوغان حق اشتراک دارند؟ آیا اسمعیل یون اززبان فارسی نفرت ندارد؟
درکجا من دشنام داده ام؟ مګر درین عکسها امان الله امیری بالای هارمونیه ننشسته است؟ مګر پسر وی ادعای هنرمندی ندارد؟ آیا شاولی قبلا درسویدن نبود؟ آیا شا ولی را قبلا ولسمل دعوت نکرده بود؟ آیا شاولی درهمان سالها درشهرهای مالمو وبروس واستوکهولم سرګردان وبی سرنوشت نبود؟ آیا شا ولی امان الله وپسران وی را تعلیم موسیقی نداده است؟ آیا امان الله امیری خودش خلقی نبوده است؟ آیا او در دوران حاکمیت خلقی ها ازقدرت خویش سوء استفاده نکرده است؟ دست به جنایت نزده است؟ آیا او صاحب دو زن درسویدن نیست؟ آیا او پسر اندر ندارد؟ آیا وی درکار قاچاقبری محبوس نګردیده است؟ آیا او بادیګر خلقی های ګردپای خویش جنګ ودعوا ودشنامهای ناموسی نداده است؟
شما کدام موردی رامیخواهید به اثبات برسانید که این موارد مستند نیست، جعل است، دشنام است وبرخاسته از عقده های قومی وزبانی است. میخواهید که خلقی های پشتون بخاطر پشتون بودن شان مورد عفو قرار بګیرند ورسوایی های فامیلی شان کتمان ګردد؟
میخواهید بګوئید که باید تمام جنایتکاران مربوط اقوام غیر اوغان می باشند؟
میخواهید که من ویازرنګار نباید درین موارد نوشته کنیم؟ بالاخره منظور تان ازاینکه باید خودم ، وجایم ومکان زنده ګی قبلی وفعلی ام را دریابید چیست؟ میخواهید مرا بکشید؟ ترور نمائید؟ به اقارب وخویشاوندانم درسویدن آسیب برسانید وآنها را تحت فشار قرار دهید تا ازنوشتن مقالات مستند دربارهء رسوایی های خلقی های ګردپا وجنایتکار دست بردارم؟
داوود جان!
مطمئن باش که تو به این اهداف شیطانی خویش نمیرسی. این چندمین بار است که ګاهی ازراه تهدید پیش آمده اید ګاهی ازراه تضرع وزاری ګاهی هم اینکه مرا درزمرهء چرند نویسان وبیماران عقده ایی حساب کرده اید، خودت حافظه ات را از دست داده ایی، من سالهاست که شهربوروس را ترک داده ام واین جای خوشی است که بنده ازحافظه ات بیرون شده ام، بدون شک من نیز ترا بنام داوود ساپی بیاد ندارم. ودر آخر یک لینکی از مقالاتم را دربارهء تلویزیون طلوع نیز خدمت خودت میګذارم که اګر با تلویزیون طلوع مصاحبه ای را خواستید انجام دهید این پیام مرا نیز به خبرنګار مذکور نشان بدهید تا بیننده ګان وشخص ژورنالیست اګر وجدان ژورنالیستیکی بیطرف داشته باشد بدرستی بتواند باخودت سوال وجواب کند.
با احترام
پرویز بهمن
آنلاین : http://www.kabulpress.org/my/s...
22 جون 2012, 02:22, توسط اجـــتماعی ــ مالمو
او پرويز آغا !
اين مدير سايت < کابل پرس > که نسبت نزديکی بسيار مصلحت ها < تهران پرس > ميگذاشت نه کابل پرس? !! ما را به بردی گفتن نه گذاشت و پيام بنده را سانسور نمود .
و خدا کند باز پيام بنده را زنجير پيچ نه کند بيا خدا مهربان است . او بيادر جان آغای پرويز بهمن خان من از تو ناجوان گله و شکايت دارم . من تو را جان و قربان نوشتم و اما شما به بنده دشنام داديد و اين حقير را شديد توهين نموديد اخرا چرا چرا چرا ؟؟؟
ببينيد من چه گناه ، خطا ، اشتباه و خيانت و جنايت نموده بودم که بنده را [ رفيق پرچمی ] نام گذاشته و زشت ترين ، کثيف ترين ، متعفن ترين نام که [ پرچمی ] را بر من گذاشته . به الله پاک سوگند بنده يک آدم با ناموس ، باعزت ، باغيرت بوده در طول حيات کدام کار خلاف اخلاق ، ادب را انجام نداده جوانی پرشرر و پاک داشتم ولی چرا بر من چنين نام کثيف و زشت [ پرچمی ] را گذاشته . اگر سگ منزل ما پرچمی بود برايش غذا نه داده از منزل بيرونش ميکردم .
دوم بنده را در فاتحه دعوت نموده بوديد که آن فاتحه نه بود يک حادثه شرم بود . يک سر افگندگی بود بيچاره متوفا در مريضی [HIV] مپتلا و فوت نمود بايد جسد را در ب دفن ميکردن تا ديگران از اين سر افگندگی اگاه نه ميگرديد حالا همه سايت ها روزنامه ها و تلويزون ها علت مرگ را مکروب [HIV] گفتند .
ديگر از شما در مورد پرچمی بدنام زرنگار جويا شدم ولی شما طفره رفته اين مفتن را افشا نه نموده اينکه خودش پيداشد و شناخته شد شايت در مراسم جنازه او حاضر باشم
و برای تو بايد گفت صرف هم طبق و هم سبق های که در جوانی .... دادند در کلانی پرچمی شدند را رفيق ، رفقأ ، بويژه رفيق ، انتر ناسيوناليست آتشين بگو که شايسته وطن فروشان پرچمی يا ۶ جدی ها بود است . هنوز که هنوز است طوق لعنت خدا ومردم در گردن هر پرچمی موجود است . و انکه قبر ندارد لعنت الله پاک را در زندگی حاصل نموده بود . اجـــتماعی ــ مالمو ســـــويدن
آنلاین : http://اجـــتماعی ـ...
22 جون 2012, 18:33, توسط پرویز بهمن
آقای اجتماعی!
ازاینکه پیام قبلی تان هم ازین ستون حذف شده است بدون شک شما همان پاچه ګیر بایان بودید که حالا بار دیګر زیرنام اجتماعی داخل شده اید. واین را سردبیر سایت میداند وحق دارد که پیام شما انسان هزاره چهره ونفاق افګن را حذف کند.
بااحترام
پرویز بهمن
25 جون 2012, 04:46
ساپی دون صفت ..
اقبال لاهوری در همان جا در همان دفتر چه اش شعری دارد که تفسیر ان اینگونه است ... اوغان اگر شتر پر از زر بیابد از همت دونش بخاطرایکه زنگ و زنگوله گردن نداشت گویی پدر اش مرده و ناخوش ....
اهو او از شیران خراج گیرد اقبال لاهوری را به خیمه و غژدی اوغانی تان تفسیر و تشبیع کرده اید !!اخر اوغان هستید , کار اوغان همین است , نمیدانم داستان سفر نامه غزنه اقبال لاهوری را خوانده اید یا نه !!که عاشق غزنه و سلطانش بوده .....
25 جون 2012, 05:09
کارمل بزرگ را لک ها نفر به ارام گاه اش گذاشتند انان شامل تاجک ازبک هزاره وترکمن اوغان ..... بودند پرچم پر از هر طایفه حتا اهل هنود ما بود .............
ان بی قبر گفتنها از سببی یست که رهبر تان, نابغه شرق را دوتا سه تا خلقی سگ بروت جلاد اوغانی امنیی در کدام جا زیر خاک کردند و مزاراش بی تاق و باره و گنبد مرید و آش گز و اشپز ماند ..
لاش و قبر قهرمان کشتار و قصاوت یا بقول خودتان قهرمان سپیده دم , مرد میدان ....نامعلوم است خدا حق میداند که جسد بویناکش را سگ خورد و یا سیل برده نمیدانم روزی فرا خواهد رسد که غرزی و خواخوگی دیگری پیدا شود تا بقایا مرده مردار اش را مثل لاش داوود دیوانه کل از زیر کدام گلخن حمام بیرون بکشند یا نه.
شهید اکبر نیز از سبب بو گرفتن جسد اش صاحب قبر شد ...
خان
19 جون 2012, 06:42, توسط احمد نوید
جای تاسف است که در این سایت پشتون، هزاره، تاجیک، ازبیک... یکدیگر را توهین میکنند. این چی وضیعت ی بدی است که فهمیده و نا فهم، دانا و نادان، باسواد و بیسواد همه در نظریات شان در این سایت از تعصب، قوم پرستی، نژاد، زبان و سمت خود حرف میزنند. اخر چرا دوست ها وخت تانرا با این یاوه گویی ها میگذرانید؟؟؟!!! بیاید با هم راه حل های سازنده را پیشنهاد کنیم و بصفت نسل که بعد از ستم های زیاد به یک آزادی نسبی بیان رسیده ایم بطور درست از آن استفاده کنیم.
از گرداننده گان محترم سایت خواهش میکنم که ازین پالیسی که مردم را بین هم می اندازد دست کشیده مطالبی را هم به نشر برسانند که بتواند در اتحاد مردم کار ساز باشند.
شاید این نظر من خوش دوست ها نیاید، ولی اینرا صادقانه برای تان میگویم که ما همه افغان هستیم و هیچ پشتون بدون هزاره و هیج هزاره بدون تاجیک و هیچ تاجیک بدون ازبیک زنده گی کرده نمی تواند. ما قرن ها باهم بوده ایم و قرن ها باهم زنده گی خواهیم کرد.
19 جون 2012, 07:50, توسط پرویز بهمن
آقای احمد نوید!
وحدت ویکپارچګی به زور سرنیزه بوجود نمی آید، ونه هم به عربده وتهدید پیامګزاران کابل پرس? وسردبیر کابل پرس که شما برای وی راه ورسم روزنامه نګاری وطرز کار درساحهء ژورنالیزم را به وی میخواهید یاد بدهید.
این درست است که قرنها اقوام مختلفی چون: اوغان؛ تاجک؛ ازبیک وهزاره ونورستانی وپشه ایی وترکمن وقزلباش وپامیری درساحهء جغرافیایی کنونی سرزمینی بنام افغانستان باهم زیسته اند ولی این زیست باهمی مستلزم نقد صریح وآشکار از هنجارهای قرون وسطایی قبیلوی است که بیشتر در درون جامعهء اوغان یعنی پشتون ازقرنها بدینسو بدون اینکه آنرا کسی به نقد بکشد جا افتاده است.
اوغانها صفاتی را برای خودشان قابل افتخار میدانند که درحقیقت دیګر انسانها آنرا مایهء ننګ وعار خویش میدانند، یکی ازصفتها که بنده بصورت مستند ازین خلقی ګردپا آنرا درین مقاله بیان کرده ام شترکینهء ګی اوغانها یعنی حس انتقامجویی است، که آنرا اوغانها چه خلقی چه ګلبدینی چه طالبی وحتی شما آنرا مایهء افتخار خویش میدانید همین صفت انتقامجویی است که ګویا اوغان چهل سال بعد انتقام خویش را از دشمن خویش ګرفته است، این صرف درهمین جا نمونهء مقالهء حاضر است . پس شما با این سازه ها واندیشه های قرون وسطایی چګونه از دیګر اقوام افغانستان میخواهید که با آن اوغان وحدت ویکپارچګی داشته باشند.
وحدت ویکپارچګی زمانی میسر میشود که مردم یک کشور، داوطلبانه حاضر شوند ازصفات حیوانی وخصایل بدوی خویش بخاطر ایجاد یک جامعهء انسانی وپیشرفته که درآن تمام رنګها وزبانها وفرهنګهای دیرپای دیګر اقوام حق زیستن وحق رشد ونمو را داشته باشد بګذرند وبطرف انسانیت ګام بردارند.
درحالیکه اوغان اصیل درشرایط امروز بطرف انتحار، حذف اقوام وتبارهای غیر اوغانی ازسرزمین آبایی شان، محو هویت فرهنګی آنها، محو نام وآثار تاریخی آنها کمربسته اند. شما چګونه راه حلی را بخاطر ایجاد وحدت ویکپارچګی پیشننهاد میکنید؟
میان این وحدت طلبی شما و وحدت طلبی صهیونیستهای اسرائیل چه فرق وجود دارد که به عربها میګویند: عرب واسرائيل پسران کاکای همدیګر استند وباید تمام سرزمیهای عرب دراختیار اسرائیل قرار داشته باشد ونظام حکومتی بخاطر هوشیاربودن وذکی بودن پسر کاکای کلان یعنی اسرائیل باید به یهودها داده شود. وزمام امور کشوری وملکی سرزمینهای عرب به یهودان سپرده شود. خصوصا کشور اسرائیل فعلی که یهودها از فلسطینی ها بدلیل اشتراکات تاریخی خواهان وحدت می باشند که باید هویت اسرائیلی را قبول کنند تا شناسامه وپاسپورت دریافت کنند.
امروز پشتونها نیز مانند صهیونیستها ازکراچی تا دریای آمو را مال خودشان میدانند که باید همه زیر لوای اوغانستان بزرګ جمع شوند وزبان پشتو وهویت پشتو بحیث هویت رسمی تمام باشنده ګان این سرزمین از کراچی تا بدخشان ګردد وهمه به افتخار نام اوغان را بالای خویش بګذارند. آیا با این طرز عقاید قرون وسطایی شما با کی میخواهید درفضای وحدت ویکپارچګی زنده ګی کنید؟
بااحترام
پرویز بهمن
19 جون 2012, 08:12, توسط احمد نوید
تشکر دوست عزیز ازین تشریح مفصل که ارایه داشتید. فکر نمی کنم که ضرورت به این داستان نویسی میبود. مه در جواب سوالی که در اخر داستان نوشته اید، بطور خلص چنین می نویسم که، بدون از خودت و افرادی که مانند خودت نظر و دیدگاه دارند با همه میتوان در فضای وحدت و یکپارچگی زنده گی کرد. دوست عزیز با این مثال ها و برداشت ها هیچ ضمیر پاک و جدان بیطرف را نمی توان منحرف کرد.
مه طرفدار نقد و بررسی هستم، ولی نه منفی گرایی قومی، عقده گشایی قومی و زبانی که مردم را از هم جدا کند. پرویز جان امروز جهان به یک دهکده مبدل شده است، عقاید جناب عالی به قرون وسطایی بر میگردد، نه اراده ی مردم برای یک آینده ی درخشان.
نسل امروز، نسل ۳۰ سال و یا ۴۰ سال قبل نیست، که به دست هر خلقی و پرچمی، شروفساد، طالب و یا افراد فرومایه که تیکه دار های قومی هستند فریب بخورند. خودت خوب است مصروف خلقی گری و پرچمی گری باشی. آزموده را آزمودن خطاست جناب بهمن! شما مرده گان روزگاریت!!!
19 جون 2012, 08:39, توسط پرویز بهمن
جناب محترم نوید!
من ازمتن پیام شما چیزی را درک نکردم. اګر ضرورت به این مطالبی را که شما آنرا داستانهای غیر ضروری خوانده اید نیست پس خوف فریب خوردن مردم درکجاست که شما آنرا از قلم من میدانید؟
این درست است که جهان به دهکدهء کوچک تبدیل شده است وازبرکت وسایل وامکانات همین پیشرفتهای تکنالوژی درین دهکدهء کوچک است که من وتو باهم تبادل نظر می کنیم.
من ندانستم که من بیچاره را چرا از حلقهء وصل اتحاد ویکپارچګی و وحدتی که خود تان مدعی آن استید کشیدید؟ آیا جرم من این است که افزون طلبی، قبیله ګرایی منحط، جنایاتی که بنام فرهنګ وارزشهای قبیلوی علیه زن وعلیه اقوام غیر اوغانی درین سرزمین میشود آنرا به نقد کشیده ام؟
چرا من نمیتوانم که شامل حلقهء وحدت واتحاد پیشنهادی شما قرار بګیرم؟
آیا من وپدر وپدرکلانهایم درین کشور زاده نشده ایم؟ آیا کسی خلاف افکار شما را بیان نماید حق زنده ګی درافغانستان را ندارد؟
امیدوارم که پاسخهای تان به پرسشها ومطالبی که من دربارهء اوغان اصیل به رفیق (اجتماعی ازشهرمالموی سویدن )بیان داشته ام صریح وبی پرده باشد.
بااحترام
پرویز بهمن
19 جون 2012, 10:36
آقای بهمن خدا را شکر که کمی از شدت قهر تان کاسته شد. مه کدام کسی نیستم که، کسی را شامل حلقه و یا هم بیرون از حلقه کنم. موضیعگری تان سبب میشود، که شما خود حلقه ی خاصی را تشکیل داده، اگاه و یا هم نا اگاه درون یک حلقه شوید. قسمیکه قبلا گفتم، حق داری و خانیت آباد که نقد میکنی هزارن بار نقد کن، اما نقد و قضاوت از خود یک سلسله اصول و روش های دارد که باید مراعت شود. ببین هر پدیده که امروز ما و شما در طبیعت می بینیم خوبی و بدی و نکات مثبت و منفی دارد. تعریف نقد و اصول نقد با چیزی که مه و خودت نوشته میکنیم فرق داره. در حقیقت طرف هرگز نمی تواند روی یک مسله نقد کند. حال دیده میشود که خودت طرف هستی! اینکه خودت با امان الله امیری (که به اولین بار است نامش شانرا از شما شنیدم که هنرمند است، خدا شاهد است که هرگز نمی دانستم که کسی به این نام هنرمند باشد) هر مشکلی حزبی داری کار خودت است، ولی لطفا همچو زد بند ها را به مسایل بزرگ و حساس کشوری ربط ندهید. بدون شک که مه از نسل شما نیستم شما نسبت به من بزرگ هستید و مسایل زیادی را دنبال کرده اید و میدانید، پس امیدوارم چند کلمه ی که نوشتم سبب ناراحتی شما نه شده باشد.
نوت: بنده بعد از زمان خلقی ها و پرچمی ها به دنیا آمده، خدا کند که مرا در قضاوتم طرف قرار ندهید. تشکر.
19 جون 2012, 13:00, توسط پرویز بهمن
آقای احمد نوید بار دیګر سلام برشما!
اینکه شما ازنسل من باشید ویا ازنسلهای پیشین؛ این را فقط نطریات و دیدګاه ها وسبک نوشتاری تان بخواننده ګان می فهماند؛ زیرا درین کابل پرس? تاکنون هیچ وسیلهء معجزه آسایی که بتواند سن وسال پیامګزاران ونویسنده ګان را تعین کند وجود ندارد؛ واین هم یک امر اختیاری است که هرکسی خودش را به هرسن وسالی که معرفی میکند مربوط خودش می شود.
شما نوشته اید که ګویا من با امان الله امیری؛ کدام مشکل سیاسی ویا کدام کدورت شخصی دارم؛ این را یک دوست راوایی دیګر نیز دریک مقالهء دیګرم راجع به زنده یاد وطنوال نیز یاد آوری کرد که ګویا من کدام مشکل شخصی با خانم دومی وطنوال بنام داکتر عزیزه دارم؛ کسی دیګری شاید ادعا کند که من با عالیه راوی اکبر هم مشکل شخصی دارم؛ آنګاه فرد دیګری پیدا می شود وادعا می کند که باروستارتره کی واسمعیل یون وغیره مبلغان اندیشه های فاشیستی پشتونی مشکل شخصی دارم.
اما من بصراحت اعلام میدارم که نخیر!
من باهیج کسی مشکل سیاسی شخصی ندارم؛ من با هیچ انسانی بخاطر تعلق داشتن اش به مذهب؛ دین؛ ملیت؛ قومیت؛ زبان وغیره مشکل ندارم. من هیچ پشتونی بخاطر اینکه چرا پشتون است مشکل ندارم. بلکه من با پشتونیزم مشکل دارم، من بادیانت پشتونستی که با هیچ قاون آسمانی وزمینی درعصر حاضر سر نمیخورد مشکل دارم؛ من با کسانی مشکل دارم؛ که زیر پرده های کلمات پرزرق وبرقی چون : احیای عظمت پشتونی؛ حفظ وتقویت زبان پشتو درپیوند به قدرت سیاسی در ارګ ریاست جمهوری؛ فرهنګ پشتونوالی؛ غیرت اوغانی؛ اتحاد اوغانهای لر وبر، ترقیخواهی ونوآوری پشتونی؛ مارکسیزم ولنینزم پشتونی، ملی ګرایی وناسیونالیزم افغانی؛ یا اسلامیزم واخوانیزم پشتونی بخش بزرګی ازتودهای بشریت را به سوی (استحمار) خرشدن سوق میدهند وآنها را علیه انسانهای هموطن دیګرشان که به ګفتهء شما قرنها باهم دریک جغرافیا زیست باهمی نموده و وپرورده های یک آب خاک می باشند می شورانند ودشمنی وخصومت را درمیان توده های بشر چاق وچاقتر می سازند. آیا میدانید که من چه میګویم؟
درینجا دشمنی من با افراد ویاګروه قومی مشخصی نیست؛ بلکه بالای عنعنات پوسیده وقرون وسطایی وبالای آنانی است که این ارزشها وهنجارهای قبیلوی را درقرن بیست ویک تیوریزه میکنند ومردم را بخاطر تداوم سلطهء سیاسی شان بطرف جهالت ونادانی ودشمنی وخصومت وکینه توزی سوق میدهند.
آیا شما میتوانید بګوئید که کتاب دویمه سقاوی مانیفست فاشیزم پشتونی درقرن بیست ویک برای افغانستان بچاب رسیده واز اسلامګرای پشتون تا سیکولار غربی آن وتا سوسیال دموکرات وخلقی وپرچمی از آن دفاع میکند برای اقوام وتبارهای دیګر افغانستان قابل قبول است؟ من ازشما درپیام قبلی ام پرسش کوتاهی نمودم که فرق میان وحدت خواهان پشتون با منادیان صهیونیزم اسرائیل درچی است؟ چرا از ارائهء جواب طفره میروید؟ کتاب دویمه سقاوی باکتاب مانیفست صهیونیزم درخاورمیانه چی فرق دارد؟
دویمه سقاوی می فرماید که پشتونها بحیث مردم برتر؛ غیرتمند، اکثریت قاطع که ضرورت به آمارګیری ونفوس شماری ندارد وبحیث وارثان اصیل این آب وخاک هرګاه اداره وزعامت کشوررا درقلب آسیا نداشته باشد وهویت پشتونی این قوم بزرګ درین ګوشهء ازدنیا بازتاب نیافته است؛ این خطه یعنی افغانستان وپاکستان روی ثبات وامنیت را نمی بیند.
حالا شما بفرمائید بګوئید که اولا واکنش شما دربرابر این اندیشه چیست وثانیا اینکه اشتباه من درکجاست که خواسته ام پيروان این اندیشهء قرون وسطایی را افشا سازم آنهم مستند با جنایات ضدبشری که ناشی وبرخاسته والهام ګرفته ازهمین اندیشهء پوسیدهء برتری جویی قبیلوی قرون وسطایی است ؟
چرا باید یک خلقی که در ولایت خودش مانند این امان الله امیری؛ درزمان حاکمیت تګ حزبی وتګ قومی خویش انسانی را بدون محاکمه به قتل رسانده وزنش را بخود نکاح کرده وحالا هم سربلند بحیث پشتون سرفراز هارموینه را ګرفته وبه ریش دیګران میخنددد افشا نشود؟
چرا باید جنین جنایاتی افشا نشود؟ چرا باید با افشا ساختن چنین مواردی باید برچسب فاشیزم را خورد؟ اګر پشتونوالی وغیرت پشتونوالی همین است که این آقای امان الله امیری مرتکب آن شده است چرا باید چنین جنایتی پوشیده ومکتوم بماند؟
شما نوشته اید که نقد عادات وتقالید جوامع بشری ازخود اصولی دارد، من درین زمینه نمیخواهم به شما پاسخ بدهم صرف یک پرسش کوتاه را ازخلال همین جملات شما می کشم وازشما می پرسم مګر فلم شادګل بنام (دکوندی زوی) که ازطرف خود پشتونها ساخته شده است برحماقت وغباوت تاریخی این قوم نمی تازد؟ اګر سازنده ګان این فلم به عوض واحدنظری وکاتب پاڅون؛ صدیق برمک می بود؛ آیا واکنش پشتونها دربرابر این فلم به همین اندازه مثبت می بود؟
امیدوارم به پرسشها پاسخ داده واز حاشیه روی بپرهیزید.
بااحترام
پرویز بهمن
19 جون 2012, 13:18, توسط نوید
پرویز جان!
عفوه باشه که باز هم مجبور شدین تا یک داستان دیگر با مسایل که هیچ مطرح بحث نبود نوشته کردید. مسایلی را که شما اینجا نوشته اید ضرورت به یک بحث جداگانه دارد. مه که دیدم خودت روی یک مشکل کوچک بحث منطقی کرده نمی توانی، چی رسد به اینکه روی مسایل بزرگ باهم تبادل افکار کنیم. مه بر هر کدام از مواردی ( از قصه هنر مند شروع تا به سریال د کوندی زوی) دلایل و استدلال های مشخص و قانع کننده دارم، ولی چون خودت را شخص مطلوب نیافتم، نمی خواهم ازین بیش داستان خوانی کنم.
19 جون 2012, 14:16, توسط پرویز بهمن
بار دیګر به آقای نوید سلام عرض میکنم!
محترما شما درنخستین پیام تان همهء پیامګزاران ونویسنده ګانرا متهم به یاوه سرائی نمودید ونوشتید که درین سایت همه یکدیګرخویش را توهین میکنند، باید راه اتحاد وهمبستګی را پیش بګیریم، سردبیر سایت باید ازین پالیسی جنګ اندازی اقوام دست بکشد، پشتون بی ازبیک ، ازبیک بی تاجیک، تاجیک پشتون، هزارهء بی پشتون وبیی تاجیک هیچګاهی به شکل مجرد وجدا هم اززنده ګی کرده نمیتوانند.
من ضمن اینکه این نظریهء شمارا ازنظر جغرافیوی قبول کردم ولی ګفتم تا وقتیکه عوامل تفرقه به بررسی ګرفته نشود، اتحاد وهمبستګی به زور سرنیزه میسر وامکان پذیر نیست .
بعد شما مرا متهم کردید که غیر از من ودیګر منفی ګرایان، همهء مردم افغانستان به این سخنان انحرافی من توجه نمی نمایند، ومرا درجملهء مردګان روزګار به حساب آوردید که افکار ونظریاتم مربوط به قرون وسطا می باشد، بعد من با ارائه یک مثال کوچک ازشما خواستم که برداشت خودتانرا از وحدت ملی بیان نمائید. اما شما مرا متهم نمودید که ازحوادث وقضایای منفرد ومنحصر بفرد یک حکم عام را استخراج می کنم؛ مثالش را آقای امان الله دادید که ګویا من باوی مشکل حزبی دارم.
من نیز برایتان نوشتم که مشکل من با افراد وګروه های قومی مشخص نیست، مشکل من با باورها واعتقادات استحمار ګرانه وخرسازانه است.
ولی حالا می نویسد که من فرد مطلوبی برای ارائه جوابهای شما درزمینه های مختلف نیستم.
حالا این قضاوت را باید به خواننده ګان بسپاریم که دیګران ازبحث های من وشما چی برداشتی دارند. ولی از آنجائیکه من نویسندهء این مقاله استم وخودم مسؤول دیزاین و ویراستاری آن می باشم حاضر استم که ازتګ تګ حرفهای مقاله ام دربرابر شما وهمفکران تان دفاع نمایم بدون اینکه شما را دشنام ویا توهین نمایم.
شاد باشید
بااحترام
پرویز بهمن
19 جون 2012, 20:07, توسط خ.نبیل (مزاری)
آقای بهمن ، دوست ارجمند ! این احمد نوید نام کسی دیگری نیست جز شبیر کاکر ، منتها کمی خر اوغانوالی اش لنگیده تا روک راست گپهای دل خود را بزند. این اوغانوال ایتنالوژی نشان اینک تصمیم گرفته با سناریوی دیگری وارد تیاتر دیگری شود . پرده نخست نمایشنامه اوغانوالی را بانام شبیر کاکر که باخته ، اینک با دگرگون نمودن رنگ کاکل و تبدیل نمودن پالان به پردۀ دوم نمایشنامه سر ستیژ آمده ، فقط همین !
20 جون 2012, 06:30, توسط نوید
آقای بهمن!
باز هم یاد آور میشوم، که هیچ جوان روشنفکر و فرد متعهد به وحدت و اتحاد مردم افغانستان با این حرف های میان تهی شما بازی نمی خورد. و شما هم هرگز نمی توانید با این داستان نویسی ها، خدمتی در راستای همبستگی مردم کنید. مه شخصا وختی به نوشته ها و نظر هایت احترام و افتخار خواهم کرد، که شما اولتر از همه از مریضی مزمن تعصب، زبانی، قومی و ګروه ی دور رفته و به یک نویسنده ی بیطرف و متوازن مبدل شوید. جمله بندی و لغت پرانی ها و شکل گیری ترمینالوژی ها در نوشته هایت قابل قدر است، ولی ای کاش یک شخص بیطرف میبودی تا حق این کلمات زیبا ادا میشد.
20 جون 2012, 06:46, توسط نوید
نبیل مزاری!
دیده میشود که در تاریکی فیر میکنید، متوجه باشید که مرمی به خود تان اصابت نکند. تو از کجا فهمیدی که نمی فامم شبیر کاکر هستم؟؟؟!!! به هر صورت میخواهم که به جناب عالی به عرض برسانم که مه نوید هستم و هر معامله و بحث که با شبیر نام داری او مربوط خودت است.
متن نظر تان طوری جمع بندی میشود که خودت از میدان سگ جنگی گزارش میدهی، هر سک جنگی، مرغ جنگی و شاخ جنگی که با شبیر و یا هر کسی دیگر داشتی و داری کنار بگذار، اینجا هدف بنده این است که تا بجای یاوه سرای ها، بحث به اساس واقیعت ها و حفظ بیطرفی مطرح شود.
20 جون 2012, 10:19, توسط پرویز بهمن
آقای احمد نوید سلام!
ببنید که خودتان دریک تناقض آشکار منطقی بسر می برید و اصلا نمیدانید که چه می نویسد؛ خوب است که عبارات شما درین سایت ماند ګار است وشما قادر به آوردن تغیر وارد نمودن به آنها نیستید ورنه مطمئن استم که اګر شما قدرت ایجاد تغیرات را درعبارات پیامهای تان می داشتید آنرا هرثانیه تغیر میدادید تا حریف را ازمیدان خارج سازید. شما دریکجا مرافرد مطلوب به جواب دادن نمیدانید. حالا ازترمینالوژی وسبک نوشتاری ام تقدیر نموده اید. درحالی که اول مرا درژمرهء مردګان روزګار بحساب آورده بودید وافکارم را قرون وسطایی معرفی نموده بودید ولی حالا ترمینالوژی ادبیات مرا پسند نموده اید، اما درعین حال مرا فرد بیطرف نمیدانید ومتهم به تعصب قومی وزبانی میکنید درحالیکه من ازشما ساده ترین پرسشها را مطرح کرده ام تا قناعت من وهمفکران مرا بحیث یک کسی که خودتان را بی تعصب ومتعهد به وحدت واتحاد وهمبستګی میدانید فراهم نمائید.
من بازهم ازعبارات خودتان پرسش خویش را بیرون آورده وازشما می پرسم که فرد متعهد به وحدت واتحاد وهمبستګی میان خلقهای افغانستان ازنظرشما کی است؟
ګلبدین حکمتیار هم خواهان وحدت واتحاد وهمبستګی افغانستان حتی میان خلقهای افغانستان وپاکستان می باشد. طالبان نیز خواهان وحدت واتحاد وهمبستګی تمام افغانستان می باشند. سیدعبدالله کاظم، عارف عباسی ونبیل مسکینیار وعمر خطاب وسمین عمر هم خواهان وحدت واتحاد وهمبستګی تمام افغانستان می باشند. اسمعیل یون، سرلوچ مرادزی، روستار تره کی، سلیمان لایق، حبیب الله رفیع همه خواهان وحدت واتحاد وهمبستګی میان خلقهای افغانستان می باشند. اما تمام این افراد حتی باخودشان وحدت واتحاد وهمبستګی را نتوانسته اند حد اقل درسطح شخصی ایجاد کنند؛ من میخواهم ازشما بپرسم که آن فرد متعهد به وحدت واتحاد وهمبستګی میان خلقهای افغانستان ازنظر شما کی است؟
اینجا بیائید یک فرضیه را هم ازنظر شما بګذرانم تا ساحهء وحدت واتحاد وهمبستګی را کمی وسیعترباشما مطرح سازم: فرض بفرمائید که فردا قوتهای بین المللی افغانستان را ترک دادند. پاکستان بدلایل امنیتی جغرافیوی ودموګرافی که یک زمان جنرال مشرف آن را مطر ح ساخته بود وخودش را حامی قوم پشتون معرفی کرد این بار نظامیان پاکستان عناصر مزدور شان را ذریعهء یک کودتای نظامی بقدرت رسانده وزیر نام اتحاد وهمبستګی مسلمانان افغانستان وپاکستان افغانستان را اشغال غیررسمی نموده وهر صدای مخالفی که برای استقلال وخود ارادیت مردم بصدا آید آنرا بنام عناصر ضد وحدت مسلمانان درنطقه خنثی وخانه ومال وناموس شانرا به تاراج بردند، آنګونه که سوریه درسالهای هفتاد وهشتاد تا نود میلادی با لبنانی ها نمود؟ آیا اینګونه وحدت واتحاد وهمبستګی را شما قبول میکنید؟
فرق میان این وحدت واتحاد وهبستګی شما با وحدت وهبستګی اخوت اسلامی که ګلبدین زیر نام ایجاد کنفدراسیون کشورهای اسلامی میان افغانستان وپاکستان داده بود درچی است؟
تعریف جنابعالی ازین وحدت واتحاد یعنی چی؟
لطفا شما برای من رهنمایی کنید که من چګونه می توانم فرد متعهد به اتحاد وهمبستګی میان خلقهای افغانستان باشم؟
بااحترام
پرویز بهمن
20 جون 2012, 12:08, توسط نوید
پرویز جان اینکه مه از سبک نوشتار و شکل استفاده از ترمینالوژی های که شما استفاده میکنید یاد آور شدم، هر گز نشاندهنده ی این نیست که شما شخص مطلوب هستید. لطفا از نظر نیک بنده استفاده ی سو نکنید. اینکه شما مردگان روز گاریت، افکار قرون وسطایی دارید تعصب بی نظیر دارید همه و همه پا بر جاست. بدون شک شما مریض هستید، مریضی تعصب و عقده مانند سرطان سراسر وجود تانرا گرفته است و در هر مسله ی خوب و بد عکس العمل غیر سازنده و تخریبی نشان میدهید.
شما از کسانی که نام بردیت، که احتمالا افرادی هستند که شخص شما با انها مشکلات زبانی، قومی، سمتی، نژادی و یا حزبی دارید. این لست تکمیل نیست، لطفا در این جمع از کسانی هم نام ببرید که شما بنا به مصلحت های زبانی و قومی نخواستید یاد آور شوید. من هم نمی خواهم از آنها نام ببرم، مردم ما حال هوشیار شده میدانند منظورم کی ها هستند. په پاسخ سوال شما باید عرض شود که شما خود فرد متعهد به اتحاد و همبستگی هستید، اگر مریضی تانرا علاج کنید. ضررو نیست که نام آلوده و آزموده را در بحث پاک اتحاد و وحدت شامل بسازید. خودت همین حالا اگاهانه و یا هم نا اگاه قدم در راه کسانی می گذاری که از آنها نام گرفتی. هر فرد افغانستان میتواند متعهد به وحدت و همبستگی مردمان ما باشد.اگر اراده و وجدان پاک موجود باشد. بیاین لطفا از خود شروع کنیم، ما مردم همیش انگشت به سوی دیگران گرفتیم به خود متوجه نیستیم که به کدام سمت و سو در حرکت هستیم.
پاکستان، امریکا، ایران و سایر کشور های مداخله گر... در امور افغانستان هر کاری که کنند توسط خود افغان میکنند، پس خود سازی لازم است برای افغان ها. ا گر مه خوده اصلاح کنم خودت هم اصلاح شوی، اندیشه های جدایی طلبی زیر عناوین مختلف را ترویج ندهی هیچ کس نمی تواند مداخله کند و مانند فرضیه ی خودت تمام فرضیه ها و نقشه های شوم در برابر وطن خنثی خواهد شد. یکی از صد ها مثال زنده معامله محقق، دوستم و احمد ضیا مسعود است با روهرا باکر، سناتور امریکایی. پیش مه و اکثریت زیاد مردم بین این سه فرد، حذب اسلامی/حکمتیار و طالب هیچ فرقی وجود ندارد. یکی مسلحانه این وطن را ویران میکند و دیگری غیر مسلحانه.
شما یادآور شدید که من برای تان رهنمایی کنم، خواهش میکنم، شما از قبل رهنمایی شده اید. حالا شما را خدا به مسیر درست رهنمایی کند، مه که سه روز است با شما بحث دارم که لطفا مسایل را از نظر تعصب و عقده مطرح نکید قبول نکردید، ازین بیشتر رهنمایی چی معنی خواهد داشت. ولی یک مسله را که میخواهم اینجا مطرح کنم اینست که جناب عالی باید مطالعه خود را بالاتر از محدوده ی افغانستان داشته باشد و ببیند که کشور های بعد از جنگ و یا هم درگیر جنگ چگونه توانسته اند به صلح نایل آیند و اختلافات را کنار بزنند. به افغانستان یک گاندی ضرورت است برای افغانستان نیلسن مانیلا ضرورت است که هرگز پیدا نشد، در حالیکه که هر فرد افغان همین استعداد را دارد که گاندی و نیلسن مانیلا ی زمانه باشد.
تشکر!
20 جون 2012, 14:16, توسط پرویز بهمن
ببنید آقای نوید!
باوجودیکه مرا یکبار مردهء روزګارخواندید وبار دیګر هم از ترمینالوژی من تقدیر بعمل آوردید، حالا بار دیګر سخنان مجهولی را نوشته اید که با پیامهای قبلی تان سرنمیخورد، ازطرز نوشتهء تان معلوم شد که تمام افرادی را که من درپیام قبلی ام بعنوان وحدت خواهان وهمبستګی طلبان ازآنها نام بردم آنها را نیز غیر مستقیم متهم کرده اید که درخط فکری تعصب آمیز من سیر می نمایند. من ازین اعتراف شما استقبال میکنم خدا کند که ازنظرتان بار دیګر عدول نکنید. اینکه ګلبدین را هم تخریبکار مسلح افغانستان خواندید به قول ایرانیها میګویم دست تان درد نکند! همین قدرش هم برایم کافی بود که ازقلم تان آنرا بیرون آوردید.
اما درپاسخ من شما فرموده اید که کشورهای خارجی نیز اهداف شانرا توسط خود باشنده ګان این سرزمین که شما آنها را همه ( افغانها) میخوانید تطبیق میکنند. اګر به قول شما ( افغانها) باهم اتحاد و وحدت کنند زور هیچ کشورخارجی به آنها نمیرسد.
شما مثال ملاقات روهراباکر را با سران اتحاد ضد طالبان بحیث نمونه اینجا آورده اید.
حالا پرسش من ازشما این است که درصورتیکه حامد کرزی، بحیث رئیس جمهور پشتون تبار مربوط قبیلهء درانی با طالبان غلزایی خواهان تقسیم قدرت دولتی آنهم از در تضرع وزاری میان خودشان می باشند، همان طالبانی هنوز هم به قتل وانتحار ومکتب سوزی، شان ادامه میدهند، همان طالبانیکه درزمان قدرت شان یکاولنګ وبامیان را قتل عام کردند وشمالی وپروان را سوختاندند همانهای که درمزار نسل کشی نمودند، شما اګر بجای محقق ومسعود ودوستم می بودید چه میکردید؟
تعریف شما ازطالبانی که قبلا آنها را تخریبکاران مسلح کشور نامیدید چیست؟
چګونه یک رئیس جمهور بخاطر تعلقات قومی اش حاضراست که تخریبکاران مسلح قومش را باوجود مزدور بودنش به کشور بیرونی میخواهد شامل قدرت سازد؟
شما ګفته اید که نیلسون ماندیلا درافغانستان وجود ندارد، چرا مګر داکتررمضان بشردوست نمیتواند ماندیلای افغانستان شود؟ شما در واقعیت های عملی درکشور افغانستان وزنهء انورالحق احدی واشرف غنی احمدزی وحامد کرزی وملاعمر را درمیان پشتونها سنګین تر می بنید یا وزنهء داکتر رمضان بشر دوست را؟
چرا رمضان بشر دوست نمیتواند جای حامد کرزی بنشید؟
بااحترام
پرویز بهمن
21 جون 2012, 06:19, توسط نوید
پرويز جان!
گلبدین چی که اگر قبله گاه من هم به این وطن خیانت کند از ان یاد میکنم، همانطوری که از تعصب، عقده و سمت پرستی و طرف بودن جناب عالی و دیگران بار بار یاد کردیم و تا که اصلاح شوی و به خط فکری ضد تعصب پیوندی یاد خواهم کرد. خودت ماشاالله که ادم بزرگ از لحاظ سنی هستید و باید مسایل را از یاد نه برید، شما لطفا مراجعه کنید به نظریات قبلی بنده که در ان از سوختاندن تاک های شمالی و سایر ویرانی ها یاد کرده ام. درین کشور هرکس مطابق وس و توان خود ویرانی و وحشت آفریده است. یکی روزگاری زن و دختر مردم را از مکاتب و سر سرک برده، سینه های شانرا می برید، در سر شان میخ میکوبید، رقصه مرده میکرد، و ولادت زنان بار دار را در زندان های خود تماشا میکردند... و از سوی دیگری گروه ی زن مردم را در کوچه و بازار شلاق میزد، اجازه ی تعلیم نمی داد و... در مجموع اجتماع را در تاریکی فرو برده بود. از قهرمانی های سایر گروه ها و دسته های تنظیمی اگاه هستید، نمی خواهم این خاطرات تلخ را در اذهان دوست های زنده کنم که بیطرف هستند. به خودت آنها هم قهرمان هستند، چون خودت وختی در جناح پرچم و خلق یکجا با روس های این وطن را ویران میکردی از قهرمانی و مبارزات شان آگاه هستی.
من فرزند قلم هستم و با نوک و رنگ قلم زنده گی کرده با آن صادق هستم. شاید قلم در دست بعضی از دوست ها احساس حقارت و شرمساری هم کند که چرا از ان به طور شایسته و بایسته استفاده نمیشود. قشر بیسواد این وطن آنقدر به وطن صدمه نه رسانده است انگونه که اکثریت به اصطلاح باسواد و قلم بدست به این سرزمین صدمه زده است.
به جواب پرسش تان که من اگر بجای محقق، دوستم و ضیا مسعود میبودم چی میکردم؟ خدا نخواسته!!!، این پرسش را بهتر بود چنین مطرح میکردید که وقتی کرزی با طالب انتحاری، انفجاری و مکتب سوز و ویران گر معامله میکند، عکس العمل محقق، دوستم و ضیا مسعود چی بوده میتواند؟ این سوال باید نزد شما اگر شخص بیطرف میبودید حل مییود، چرا که این سه تن کاری کردند که نه همان طالب با تمام بدی های خود و نه هر افغان با وجدان خواستار ان در این مقطع زمانی استند و آن فدرالی ساختن کشور و بلاخره تجزیه این سرزمین است!!! شما وجدان پاک اگر دارید این هر دو را در ترازو گذاشته ببنید که کدام ان سنگینی میکند. من که بر هر دوی ان نفرین و لعنت می فرستم، هردوی ان بدتر از یکدیگر اند. طالب اگر با پاکستان، ایران و حتی امریکا در ارتباط است و ویرانی میکند، محقق، دوستم و ضیا مسعود هم از کسی کم نیستند آنها هم دارند کار میکنند...(اگر از طالب زیاد نیستند کم هم نیستند، مردم افغاسنتان بر هردوی این دو دسته لعنت میفرستد). جای شرم به جناب عالی است که این چنین یک سوال را مطرح کردید، ببینید که نه بیطرف هستید و نه هم انسان سالم، بلکه ثابت کردی که مرده ی روزگار هستی و از در تعصب بحث را پیش میبری.
بدون شک که آقای بشردوست یک شخص استثنایی است، به صفت کسی که در انتخابات سال ۲۰۰۹ برایش رای داده ام، امیدوارم که همه چیز را سیاه نه بیند و یک روزی به گاندی و نیلس ماندیلا افغانستان مبدل شود. ولی خود از خود بگو؟ بشردوست خو جایگاه خود را دارد، خودت چی کردی؟ چی میکنی؟؟؟ خودت کدام بشردوست، ګاندی و نیلس ماندیلا ها را الگو برایت قرار دادی؟ بهمن! یکی ازین سه نام را الگو قرار داده از همین حالا شروع به خود سازی کن، فردا دیر خواهد بود.
تشکر!
21 جون 2012, 08:11, توسط خ.نبیل (مزاری)
نوید جان بی طرف و وطن پرست یا شبیر جان کاکر، با افکار گویا سالم خود چنین می نویسند : (....چرا که این سه تن کاری کردند که نه همان طالب با تمام بدی های خود و نه هر افغان با وجدان خواستار ان در این مقطع زمانی استند و آن فدرالی ساختن کشور و بلاخره تجزیه این سرزمین است!!!) اینرا گویند دیدگاه آدم سالم و فاقد عقده های ملی که جنایات طالب را سبک تر از جنایات رهبران جهادی می داند و هرکسی را که در چنین مقطع زمانی فدرالی میخواهد بی وجدان خطاب میکنند و نمی دانم روی کدام سنجش و دید سیاسی فدرالی را در پایان تجزیه میدانند !
21 جون 2012, 08:43, توسط نوید
نبیل مزاری!
بند های بعدی نوشته ی مرا را ببیند خواهید فهمید که منظور من ازین بحث چیست. مردم به هردوی این طبقات کثیف که در جامعه ما جا گرفته اند لعنت میفرستند. یک سر را کل کنید، باز شروع به کل کردن سر دیگر شوید. مهم نیست که چی نظامی روی کار باشد، بلکه مهم تر از همه ارایه خدمات از سوی نظام به مردم است، برادر! حال خدا کند که این نظام پارلمانی، ریاستی، صدارتی، فدرالی و یا هر چی که باشد.
جالب است که هم جنایات طالب نوشته ای و هم جنایات رهبران جهادی...اینک خودت هر دو را جنایتکار خواندی پس باید بدانی که جنایت، جنایت است و جنایتکار هرکس که باشد باید از جامعه محوه شود. درست!
مسله ی دیگر که اشاره کردین که گویا من اخر فدرالی را تجزیه میدانم مثل استباهات قبلی تان یک ساده گی نو تان را به نمایش میگذارد. استدلال من اینست که فعلا شما کشوری در حالت جنگ هستید، ثبات کلی موجود نیست، قوای سه گانه باهم درگیر هستند، پس ما نیاز داریم اول که یک ثبات کلی را بوجود اورده باز دل تان که فدرالی میخواهید، پارلمانی و یا هر چیزی دیگری...ولی از خود ابتکار داشته باشید، نه اینکه نسخه های خارجی ها را بالای مردم بیچاره هر تیکه دار و مزدور تحمیل کند. این نظام ریاستی هم خواست مردم افغانستان نبوده یک پدیده دیسانت شده است و حالا بحث فدرالی هم یک طرح مخرب خارجی ها است، که متاسفانه یک گروه از به اصطلاح رهبران جهادی میخواهند این بار با فدرالی کردن نظام خوش خدمتی خارجی ها را کنند. از خود اگر چیزی داری مهربانی، ورنه گپ های مفت نزن، تاکه روی یک مسله عمیق فکر نه کرده ای.
21 جون 2012, 12:56, توسط پرویز بهمن
دوست عزیز آقای احمد نوید سلام برشما!
خوب شد که پیام دیګرتانرا نیز در واکنش به پیام قبلی ام خواندم؛ ازخلال عبارات وجملات پیامهای رنګارنګ تان درک بنده این شد؛ که هم خواهان ادامهء بحث استید وهم نیستید؛ بدین معنا که اګر نظریات شما را کورکورانه قبول نمایم، آنګاه شما به قلم وترمینالوژی من افتخار می کنید؛ واګر نکنم مرا بحیث یک پرچمی رانده شده ازملت فرد مطلوب برای جواب دادن نمی دانید وحتی درجملهء مرده ګان روزګار بحساب می آورید.
ظاهرا ازفحوای کلام شما اینطور درک میکنم که جنابعالی قبل ازآنکه به ریشهء مشکلات بپردازید به شاخه ها وشاخچه های مختلف ګریز میکنید ولی من شمارا نمیګذارم، بهرطرفی که بخواهید بحث رابکشانید من دوباره ازهمان شاخچه شما را به اصل مشکل برمیګردانم.
جناب عالی فرموده اید که ګلبدین چه اګر پدر شما هم مرتکب خیانت ملی شود شما آنرا افشا میکنید؛ درحالیکه چنین لاف بلند را درین کلکنچهء کابل پرس? تنها ازقلم شما میخوانم، وظاهرا نوشتن اینچنین عبارات ؛ مفت ورایګان است وهیچ پولی شما دربدل آن پرداخت نمی کنید ودرعین حال خیلی آسان وسهل نیز به نظر میرسد، زیرا نه کسی شما را می شناسد ونه هم ازسابقهء کاری وسیاسی تان کسی درین ستون خبر دارد ونه هم تضمینی وجود دارد که آیا درمیان اعضای فامیل شما چقدر انسانهای خائن وجود داشته است که شما آنها را بدلایل تعلقات خانواده ګی، از معرفی آنها سرباز میزنید.
این لاف شما مانند لاف زدن سایت راوا می باشد، که هویت نویسنده های آن معلوم نیست، ومانند شما دم ازمحاکمهء خیانت کاران وجنایت سالاران میزند ولی هیچ کسی نمیداند که آیا خود نویسندهء محترم درمیان اعضای فامیل خودش چقدر خیانت کار وجنایت سالار را پنهان نموده وحالا زیر کلمات حقوقی خودش را پنهان کرده است.
نوید جان!
بیائید ازین لاف زدنها بګذریم، ماو وشما پروردهء همان آب وخاکی استیم که نامش را استعمار انګلیس بعد از تسخیر هند بریتانوی بمرور زمان تا امروز افغانستان ګذاشته است، هیج امکان ندارد که درمیان اعضای فامیل تو کسی مربوط جناج پرچم نباشد، هیج امکان ندارد که یکی از اقارب ونزدیکانت مربوط حزب ګلبدین نباشد، هیچ امکان ندارد که کسی از اعضای خانواده ات هوادار طالب نباشد، هیج امکان ندارد که یکی ازخویشاوندان وبستګانت سابقهء خلقی ګری نداشته باشد، ولی این هیج امکان ندارد ویا خیلی کم امکان دارد که یکی از اقارب ونزدیکانت مربوط حزب وحدت باشد. اما تاهنوز هیچ مرد میدان را درطول اینقدرمدت من نیافته ام که پدرش را یا برادرش را ویا یکی از نزدیکان فامیلی اش را بدلیل اینکه وی را خاین شمرده است وی را افشا کرده باشد. در اوایل جنګ علیه قوای شوروی درګرما ګرم تحولات انقلابی و اوج احساسات انقلابیګری، تا جاییکه اسناد نشان میدهد یک سلسله وقایع دلخراش کشتن برادر توسط برادر کشتن پدر توسط پسر وغیره خیلی کم دربعضی جاها واقع شده است که آنهم زیاد چشمګیر نیست ولی بمرور زمان، این باشنده ګان افغانستان بودند که یک برادر درجبههء دولت بود یکی درصف مجاهدین ودیګری درسازمانهای مایوویستی خودشانرا تنظیم کرده بودند.
ولی تجربه نشان داد که عصبیتهای فامیلی وقرابت های خانواده ګی نسبت به ایدیالوژی وفکر وعقیده خیلی مهم بوده وبر آن چربی کرده است، این دایرهء عصبیتها را شما میتوانید درسطح قوم وقبیله نیز ګسترش بدهید، من خودم یک قندهاری استم ازساختار های قبیلوی ولایت خودم بیشتر ازهرکس دیګر آګاهی دارم.
دیده ام که درنظام قبیلوی اوغانی، هیجګاه یک اڅکزی، اڅکزی دیګرش را نکشته است، بلکه اګر نورزی ګیرش آمده است سرش بدار زده است. وصدها مثال دیګر را می توانم برایتان ارائه کنم.
بناء اینکه شما حاضراستید که حتی خیانت پدرتان را هم افشا کنید با شناختی که من ازجامعهء قبیلوی خودم دارم این را صرف درحد یک لاف قبول میکنم. بیائید که باهم از واقعیتهای ملموس جاممهء خویش حرف بزنیم، راه های حلی را که شما خواهان ارائه نمودن آن استید به بحث وکنکاش بګیریم. تناقض ګویی ها ، لاف زدن ها مارا بجایی نمیرساند.
نوید جان!
شما مرا به ترک تعصب دعوت کرده اید وخودرا موسیچه ګک بیګناه که ازهرنوع تعصب قومی وزبانی پاک استید جلوه میدهید. ولی این را فراموش کرده اید که تمام تعصبات شما با استعمال یک کلمهء جنجال برانګیز ازپرده بیرون می افتد که آن کلمهء (همهء افغانها) است. تمام ریشهء مشکلات من وتو همین اسم است، درحالیکه شما جبرا تمام باشنده ګان این سرزمین را خلع هویت ساخته اید وآنها را جبرا زیر نام مبارک افغان ګرد آورده اید، من برای تان بادلایل نوشته ام که درقرن بیست ویک با تحمیل نمودن این نامهای قرون سطایی درجامعهء کثیرالملیتی چون افغانستان شما این مشکل را برای نسلهای بعدی به ارث میګذارید.
بیائید که آنچه پدران ما وشما اشتباه کرده اند آنرا تکرار نکنیم، وبرای آینده ګان ما درد سر پیدا نکنیم. شما ازمن خواسته اید که مطالعاتم را ازساحهء افغانستان کمی فراخترسازم، من چنین کرده ام .
من که قبلا اسرائیل را برایتان مثال زدم وشما از ارائهء جواب خود داری ورزیدید، اینک مثال ترکیه را به شما میزنم، درترکیه امروز ملیونها کرد زنده ګی میکنند، آنها خودشانرا ترک نمیدانند، خواهان برسمیت شناختن هویت قومی خویش اند، ولی دولت سیکولار ترکیه مانند افغانها از بدو تاسیس کشورشان تا امروز مدعی اند که هرکی درترکیه زنده ګی کرد ترک است ولو متعلق به هرقوم وزبانی که باشد، زبان رسمی هم ترکی است، اما می بنید که کردها سالهاست با این هویت مشکل دارند باوجودیکه هردو طرف قضیه مسلمان استند. ناسیونالیستهای افغان مانند شما نیز چنین افکار وعقیده دارند. خوشنام ترین شاه پشتون که امان الله باشد نیز به همین عقیده بود که افغانستان کشور افغانهاست وزبان قومی زبان افغانی می باشد، ولی زبان دولتی زبان فارسی که باید آهسته آهسته جایش را بزبان افغانی بدهد. لطفا به شماره های سراج الاخبار به سردبیری محمود طرزی مراجعه کنید. من لینک آنرا درپائین همین پیام خویش خدمت شما ګذاشته ام.
فکر نکنم که درزمان امان الله خان، کسی ببرک کارمل، یا احمدشاه مسعود یا جنرال دوستم ویا محقق واحمدضیا مسعود را می شناخت. درآنزمان حتی پدران این افراد هم در دنیا نبودند. بناء مشکل من وتو مشکل ریشه دار است، این مشکل هم درتاریخ وهم درجغرافیا موجود می باشد وباید راه حل بیابد.
من بازهم شما را ماندن والا نیستم، هرقدر به شاخچه ها بچسپید من دوباره شما را به اصل وریشهء مشکلات برمیګردانم وپرسش خودم را مطرح میکنم.
اینکه شما فرموده اید که مردم به هردوطرف لعنت می فرستند، حالا من ازشما می پرسم این مردم کیها اند؟
بالاخره درتمام منازعات وجنګها یکطرف برحق وطرف دیګر باطل می باشد ودربعضی منازعات هردوطرف باطل بوده طرف سوم خودش را نمایان میکند که حق ؛ بحانب من است. من ازشما می پرسم که این طرف سوم را بمن معرفی کنید.
اینطرف سوم راجع به ساختارنظام آینده در افغانستان چند قومی وچند کلتوری چه طرح دارد؟
راجع به هویت اقوام مختلف این کشور چه نظر دارد؟
جایګاه زبانها وفرهنګهای اقوام درنظام آیندهء این کشور درکجاست؟
اینطرف سوم راجع به آمارګیری نفوس در افغانستان چه طرح دارد؟
اینطرف سوم راجع به مسأله خط دیورند چه طرح دارد؟
با احترام
پرویز بهمن
[
درآخر ازشما میخواهم که این لینک را هم جهت معلومات مزید تان مطالعه فرمائید.-
آنلاین : http://pendar.forums1.net/t2615-topic
21 جون 2012, 13:40, توسط نوید
پرویز جان!
وخت زیاد ندارم که داستان های دنباله دار بخوانم، این بار اصلا نخواستم که داستان سرمنگسک را بخوانم. اما بسیار کوتاه بریت میگم، خوب است که از اتاق تاریک تعصب بیرون شوین تا روشنایی های امروزی ببینید. شاید این روشنی ها در نخست چشمانت را کور کند، ولی باور دارم که به مرورز زمان بینایی دوباره خود را پیدا خواهد کرد. حالا که جناب عالی در اتاق تنگ و تاریک تعصب گروگان است مجبور است هر چی گفت و هرچی نوشت در محدوده همان اتاق تاریک بچرخد. توصیه من هم برایت این است که ازین بیش وختت را صرف این یاوه گویی و نظریات قرون وسطایی نکن. تاریخ این بحث گذشته.
نوت: مطلبی را که در مورد عبدالباری راشد نوشته اید خاندم. صادقانه برایت بگویم که این مطلب مرا به دو نتیجه در مورد شما رساند که (به اصطلاح عوام نی از این دنیا هستید و نه از آن دنیا.) اول اینکه خودت نه خلقی شدی نه پرچمی نه مجاهد شدی نه ضد آن، نه شعله ی هستی نه راوای...دوم اینکه در اکثر موارد همه اینها را که نام رفتم هستی، و این هنگامی است که مسایل را از در تعصب، عقده و فاشیزم مطرح کنی. اخر فورمول = یک ادم اطل و باطل هستی. و توقع یک فرد از این نوع یک ادم چی بوده میتواند!!!؟؟؟
21 جون 2012, 15:29, توسط پرویز بهمن
نوید جان گرانقدر وعزیز!
دشنام زدن وتوهین کردن وخودرا خیلی بزرگ دانستن ودیگرانرا حقیر شمردن ومتهم نمودن به تنگنظری وبه دیگران توهین نمودن بازبان کنایه واستعاره همهء این صفات ازمشخصات انسانهای بیمار وعقده مند وفاشیست می باشد واصلا با استعمال چنین نصایح نمیتوانید که پرده های ضخیم تعصب قومی وقبیلوی تانرا از انظار پنهان نمائید. اصلا قبل از آنکه مرا نصیحت کنی یکبار به پیام های بی سر وته ومملوء ازتناقضات تان یکبار دیگر رجوع کنید تا دریابید که شما خودتان درکدام موضع مشخص فکری قرار گرفته اید. من ویژه گیهای فکری تمام وحدت طلبان وملی گرایان اوغان را ازشاه امان الله گرفته تا تلویزیون سالاان امروزی ومبارزان راه خدا وغیره برایتان قبلا مشخص ساخته ام که این وحدت طلبان میخواهند اقوام غیر اوغان راگول بزنند وزیر نغمه های بی سر همگرایی ملی میخواهند بنام اکثریت بومی وباشنده گان اصیل دوباره اقوام غیر اوغانرا استحمار نمایند.
من پرسشهای خیلی کوتاه ازخودت نموده ام. توضرورت نداری که بنده را نصحیت کنی تو فقط میتوانی که درمیدان استدلال ؛ دلایل مقنع وانساندوستانه وانسان محور خویش را ارائه داری تا اگر کسی این پیامهای من وتورا به زبان دیگری هم ترجمه نماید حقانیت دلایل تو نسبت به من چربی کند. من همرای خودت کدام اودور زاده گی ندارم که خودت خیلی زود بار دیگر مرا درجمله عاطلان وباطلان حساب کردی.
ولی من تورا درجملهء عاطلان وباطلان ویا مرده گان روزگار حساب نمی کنم. من برایت احترام قایل هستم. زیرا تو مانند من انسان استی؛ حق داری که دلایل خودت را ارائه کنی وحق داری که ازمواضع فکری خویش دفاع نمائی. اما رفتارهای بوقلمانهء تان؛ چهرهء تانرا نزد خواننده ها بیشتر رسوا می سازد واین به زیان خودتان می باشد. کابل پرس? مال شخصی کسی نیست شما هم حق دارید که نظر بدهید. اگر واقعا درد ملت ومردم نزد تان است وخودتان را یک و طنپرست واقعی میدانید وبه عقاید خویش باور دارید لطفا به عوض بزرگنمایی ونصحیت وتوهین وبه زبان کنایه استدلالات منطقی تانرا پیشکش کنید تا همه نسبت به صحت وسقم آن به داوری بنشینند.
بااحترام
پرویز بهمن
22 جون 2012, 02:45
ملا نوید خان .
داستان میخ زدن و سینه بریدن را نباید در پهلوی نام دیگران سنجاق بکنید باید میگفتی سینه زن اوغان را بریده و بر فرق اوغان میخ کوفته اند .... چرا از انسان نام برده اید .
اگر واقعا نام خائین را یاد میکردی باید نام بی نام خائین معلوم الحال اوغانی حال و گذشته تانرا مینوشتی از خائنین اکادمی اوغانی یاد میکردی از مظالم سیاف و گلبدین و ملاعمر و عبدالرحمان خان ونادر خان دیره دون محمد گل مهمند ................................................................چیز چیزکی بیان میکردی , حقیقت خو این است که هر کی از اعمال و کردار بد نسل یهود ناقل یاد کنند همه تان چون خر" گرگی " خاک باد کردن ولگد زدن را شروع میکنید ..
بیا از این چیز ها بگذار در این باره http://www.mastishare.com/vide... نظر شریف تانرا بنگارید که چرا نفری اب دهانش را استفاده میکند ایا به اجازه خودت از خانه غرض سواد اوردن بر امده یا بخپل سر !!
23 جون 2012, 06:28, توسط نوید
پرویز بهمن!
مه به تمام پیام های خود و داستان های...شما مراجعه کرده به این نتیجه رسیدم که جناب عالی دارد کم کم میداند که وحدت و اتحاد یعنی چی و ضرورت، و مسوولیت ما ها در برابر آن چیست. این یک هدف بود، که ذهن تانرا حد اقل روشن ساخته و برایتان تفهیم شود که این همه عقده ها و مراجعه به گذشته افغانها را به منزل مقصود نرسانده و ضرورت است که بحال امروز و فردا این کشور بطور سالم اندیشیده شود.
شما قبلا از من خواسته بودید تا شما را رهنمایی کنم که چی رول ی را در اتحاد و همبستگی مردم بازی کرده میتوانید، اما اگر یادت تان باشد مه در جواب تذکر داده بود که شما قبلا رهنمایی شده اید... حالا خداوند شما را رهنمایی کند. پس من شما را هرگز نصیحت نه کرده و نمی کنم، چون می دانم که نصیحت برای شما مانند ( پیش کله...یاسین خواندن است). لطفا ازین همه زشت گویی های من ناراحت نشوید، زیرا شما سزاوار این همه هستید. خودت هرگز نمی توانی مره در جمله اطل و باطل شمار کنی زیرا بنده در یک مسیر واحد و تغییر نا پذیر دارم قدم میگذرام، که همانا دارم علیه اشخاص طرف مبارزه میکنم. من یک طرف را می شناسم و آن طرف همه مردم افغانستان است.
باور کامل دارم که از لحاظ سنی شخص بزرگ هستید و کاملا به صفت یک فرد تربیت یافته خجالتم که گاهی اوقات زشت مینویسم، اما بهمن صاحب نه کلانی خود را شناختی و نه مرا اجازه دادی که بصفت یک جوان طور که لازم است همرایت برخورد کنم. اگر این چنین عقده مندانه و تعصب آمیز نظر داشته باشی، مطمین هستم که همه افراد که با عبرت از گذشته به امروز و فردا این کشور می اندیشند همرایت آن چنان معامله میکنند که لازم است.
مه از اغاز تا فیلحال دارم می پرسم که خودت به صفت یک افغان به دور از گذشته اندیشی ( که چی کردن و چی شد...)، چگونه به امروز و فردای افغانستان مومد واقع شده میتوانی!!!؟؟؟ خودت بحث های بی ربط و عقده مندانه و تعصب آمیز را پیش میکنی.
میدانم که در ضمیرت همین حالا چیز های را که من میگویم در اصل و پرنیسب قبول داری، اما چون غبار تعصب قشری را در اطراف وجدانت تشکیل داده که جناب عالی نمیتواند بر آن غلبه کند تا با من در یک خط فکری قرار گیری و آن عبارت از ( همزیستی مسالمت آمیز، اتحاد، همسبتګی، امرزو و آینده نگری).
تشکر!
23 جون 2012, 06:43, توسط نوید
به ادرس شخصی که نام خود را از ترس نه نوشته و یا هم اینکه، از نوشته نام خود می شرمد. به هر حال، اګر نام خود را نوشته هم میکرد شاید نام اصلی را پنهان میکرد.
برای اینکه خودت خوش شوی میگم که بلی سینه زن اوغان (افغان، نام ی که هویت همه ی مردم، بشمول اولاد های نه حلالی این وطن است) را می بریدند و بر سر شان میخ میکوبیدند. درست شد! حالا خودت این شعر را خوانده و بار ها تکرار کن، خجالت بکش و اشک بریز که این نظر که ارایه داشتی بخود توهین کردی یا به کسی دیگری!!!
كاسه ی چينی كه صدا می كند .........خود صفت خويش ادا می كند
23 جون 2012, 06:53, توسط پرویز بهمن
سلام به دوست عزیزم نبیل جان مزاری ؛ سپیدار ودیګر خواننده ګان کابل پرس?!
دوستان عزیز!
طوریکه همه شاهد استید جناب احمد نوید جان نابغهء اوغانها که خودش را مربوط نسل بعداز کودتای ثور معرفی کرده بود ومرا درجملهء بزرګسالان بحساب آورده بود با تمام نصیحتهای بزرګوارانه ونبوغ ذاتی اش ولاف حس وطن دوستی که در ابتدای پیامهایش درکابل پرس به نمایش ګذاشته بود فرار را برقرار ترجیح داده است. این سومین روز متوالی است که من به ستون نظریات مراجعه می کنم ولی از ایشان خبری نیست، فکر کنم احمد نوید جان، همان نادر است که همیشه پیامهای مشابه را درستونهای نظردهی از خود ګذاشته است زیرا سبک نوشته ؛کاربرد اصطلاحات وهم طرفداری ظاهری از دکتر رمضان بشر دوست ، میان هردو نام ؛ مشابه اند.
ولی بهرحال؛شما عزیزان شاهد استید که من حتی یک کلمهء دشنام وتوهین را درین مباحثات خویش علیه وی استعمال نکرده ام، ولی احمد نوید جان برخلاف ؛ تمام استدلالات بنده را ( داستانهای سرمنګسک) ویا قصه های بیهوده خوانده است وغیر مستقیم به این قلم توهین نموده ومرا درزمرهء مرده ګان روزګار بحساب آورده است، بدون آنکه یک دلیل بخاطر اثبات ادعایش هم ارائه کرده باشد.
درحالیکه تمام دلایل من برمحور اثبات اصالت وجودی ، اقوام وفرهنګهای ګونه ګونی در افغانستان میچرخد که همهء این اقوام بدون تبعیض وتمایز، درساختار نظام دولتی باید خودشان را بحیث شهروندان متساوی الحقوق بیابند طوریکه یک اوغان برای خودش حق قایل است وخودش را باشندهء بومی این سرزمین میداند دیګران نیز این حق را دارند که اصالت وجودی شانرا به اثبات برسانند که ازپدر وپدرکلانها درین سرزمین زنده ګی کرده اند، هیچکسی از آسمان درین کشور فرود نیامده است، هیچ قومی ، قوم دیګر را حق پناهنده ګی سیاسی نداده است، درزمان حملات تزار به کشورهای شمال افغانستان ، درزمان نادر غدار تنها معدود خاندانهای ازبیک وتاجیک بشمول امیر بخارا از ماوراء النهر به این سرزمین کوچیدند که نادر غذار طلاها واجناس قیمتی شانرا دربدل اعطای زمینهای زراعتی درساحات ګرمسیر غصب نمود، دیګر غیرازین خاندانهای معدود تاکنون هیچ سند وجود ندارد که نشان دهد فلان قوم، اصیل است وفلان قوم ازبیرون آمده است، درین شکی نیست که یک تعداد طوائفی مانند ګجرها ازکشمیر به افغانستان کنونی آمده اند ولی حالا چندین نسل است که آنها در خوشی وغم این کشور با ما شریک بوده اند وجزو اقوام وطوایف بومی اینکشور بحساب می آیند.
ولی احمد نوید جان ، بدون اینکه دلیلی بر رد این نظریات من ارائه کرده باشند به نصیحت های بزرګورانه وپدرانهء شان اکتفا نموده اند. واز ارائه، کوچکترین جواب شانه خالی نمودند ودر آخر هم بار وبسترهء خودرا جمع کرده وفرار مرغاب ګردیدند.
ازطرف دیګر فرد دیګری بنام داوود ساپی نیز که خودش را رئیس انجمن اوغانهای شهر بوروس درسویدن معرفی کرده بود با رکیک ترین عبارات واستعمال ادبیات اوغانی ازمن خواستار ګردیده است تا تمام سابقهء زنده ګی، آدرس قبلی ومحل زنده ګی ام را درشهرهای بوروس و اوپسالا برایش بګویم تا وی مرا بشناسد، اما من از وی یک پرسش کوتاه کردم که هدف ومرام خودت ازپی بردن به آدرس فعلی وسابقه ام چی است؟
آیا دیګران از مدیران سایتهای بینوا وتول اوغان ولر وبر خواسته اند که آدرس های نویسنده ګان شانرا به غیر اوغانها نشان دهند؟ چه کسی از آقای عبدالله احسان درسایت لر وبر و یا خالد حیدری دربینوا یا طارق بزګر مسؤول سایت دعوت یا قیس کبیر مرد بازهمجنس باز ( به استناد سایت پندار) در افغان جرمن خواسته است که صوفیه عمر، رحمت آریا، حمید انوری، صادق افغان ، مجاهد افغان ، داوود مهمند، معصوم مشایع، اصالتیار، وطنیار وغیره را بمردم معرفی کنند که تروریزم و وحشت را علنا درنوشته هایشان به پشتونها تبلیغ میکند، عملیات انتحاری را تشویق میکنند، کشتن غیر اوغانها را مباح میداند، وهزاران دشنام وتوهین را به اقوام غیر اوغان می فرستند، طوریکه بنده به شکل مستند از نشر پیامی درسایت بینوا که علیه تلویزیون طلوع عملیات انتحاری را به زبان پشتو به طالبان توصیه کرده بود درکابل پرس نوشتم ، آیا آقای داوود ساپی به حیث رئیس اتحادیهء فعلی اوغانهای بوروس از سردبیران آنها خواسته است که همچو مطالب تحقیر آمیز را علیه غیر اوغانها چرا نشر می نماید؟ اما مرغ داوود جان یک لینګ دارد. او علیه من پاهایش را لچ کرده است ، او میخواهد بداند که پرویز بهمن درزمان تحصیلش درشهر بوروس آیا واقعا بنام پرویز بود یا کدام نام دیګر، او چرا در آن سالها پرویز را ندیده است، بهمین علت او ګاه برخودش لعنت می فرستد وګاه برمن .
اما من خدمت داوود جان ساپي وهم خدمت احمد نوید جان وسائر خواننده ګان بعرض می رسانم که باید داوود جان از خواب سنګین اش بیدار شود، این دوست عزیز تا هنوز درعصر نادر غدار ومحمد ګلخان مهمند زنده ګی میکنند، ایشان به این فکر اند که در دنیای مدرن امروز نیز اوغانیزم وبرتری طلبی اوغانی برهمه چیز وبالای همه کس کنترول واشراف دارد، هر نقد وانتقاد بالای سیستم قبیله ګرایی اوغانیزم باید برچسپ فاشیسم بخورد وهر توهین وتحقیر به اقوام غیر اوغان نشان وطنپرستی وشجاعت وغیرت بحساب آید. داوود جان باید بدانند که زمان این افکار قرون وسطایی ګذشته است وهیچ کسی قادر به بستن دهن ها وبریدن قلمها شده نمیتواند، دنیای مدرن امروزی وپیشرفتهای تخنیکی درعرصهء تکنالوژی معلوماتی امروز تمام بنیانها وزیرساختهای جامعهء قبیلوی را درهم شکسته است. اما داوود جان ومحترم روستار تره کی هنوز درخواب تشریف دارند.
من طوریکه بارها نوشته ام یکبار دیګر می نویسم من دشمن هیج قومی در افغانستان نیستم.
هیچ پشتونی بخاطر پشتون بودنش مجرم نیست، چه بسا انسانهای با وجدان نیز درمیان این قوم وجود دارد که ازترس خودشانرا مطرح نمی نمایند، زیرا ګفتن حقایق واعتراف بحقایق توسط هرپشتون باوجدانی که باشد خطرات جانی درپی دارد، بدلیل اینکه بافت قبیلوی جامعهء پشتونی بحدی بهم ګره خورده است که هر پشتون مجبور است درخط تعصبات قبیلوی باید حرکت کند درغیر آن وی ازجامعهء پشتونی تجرید میشود، من بسا پشتونهای با وجدان را دیده ام که ازترس دریک محفل ومجلس نمی توانند آزادانه بر رسم ورواجهای پوسیده ومتروک قبیلوی انګشت انتقاد بګذارند، چه برسد به اینکه فردی ازمیان آنها برخیزد وازشخصیتها ورهبران غیر پشتونی تجلیل بعمل آورد، مشت نمونهء خروار، خان محمد مجاهد درقندهار وعبدالله لغمانی در ولایت لغمان وانجنییر عمر در تخار نمونه های کوچکی بودند که برخلاف مسیر آب شنا میکردند ولی ازطرف خود قبیله به شهادت رسیدند،
بناء من طوریکه بارها تکرار نموده ام یکبار دیګر می نویسم که من با دیانت پشتونوالی مخالف استم، با آنانیکه پشتونوالی وقتل و وحشت هموطنانم را زیرنامهای افتخارات پنجهزارساله وشجاعت ومردانګی و غیرت دینی وامثالهم تیوریزه میکنند با آنها مخالفم، با خلقی های که بنام برقراری دیکتاتوری پرولتاریا هزاران انسان بیګناه را مانند خمرهای سرخ درکمبودیا سربه نیست کردند وحالا ازمحاکمه عادلانه ګریخته اند وسربلند دراطراف واکناف اروپا رقص وپایکوبی می نمایند مخالفم. با ګلبدینیها وطالبان وطنفروش که تمام اراده وتصمیم شانرا به صاحب منصبان آی اس آی سپرده اند دشمنی دیرین دارم، با کسانیکه بنام اتحاد اوغانهای لر وبر، هویت وهستی فرهنګی وقومی اقوام غیراوغان را نادیده می ګیرند وهمه را جبرا اوغان می شمارند دشمنی دیرینه دارم، با آنانیکه بدون آمارګیری نفوس به اکثریت بودن واقلیت بودن اقوام تاکید دارند دشمنی دیرینه دارم.
من هیچګاه مخالف انسان اوغان نیستم، اوغان بسان دیګر انسانهای زمین بحیث یک کتلهء بشری یک ملت قبیلوی است که مرکب ازچند قبیلهء مشهور است، زبان شان بشمول تمام عادات و رسم ورواجهای پسندیدهء آنها بحیث یک کتلهء بشری قابل احترام می باشد. بناء هرمعلوماتی را که دربارهء خلقی های ګردپا ، پرچمیهای نجیبی، وشوونیستهای محمدګلخانی ، ګلبدینیهای بی اراده وحامیان طالبان خون وآتش را درهرشهر اروپایی بطور مستند بدست آرم و از رسوایی های آنها آګاهی یابم آنرا برشتهء تحریر می آورم واین نه بخاطر اینکه آنها پشتون اند بلکه بدلیل اینکه اینها اند که توده های پشتون را بطرف جهالت وقبیله ګرایی سوق داده وازاحساسات قبیله ایی آنها به نفع خودشان استفاده می نمایند.
بااحترام
پرویز بهمن
23 جون 2012, 07:18, توسط پرویز بهمن
احمد نوید جان!
از اینکه بعداز سه روز غیابت تشریف آورده ایی مطالب توهین آمیز ومملوء از دشنام تان چیز جدیدی برای بحث ندارد لطفا پیام پائین تر را بخوانید.
با احترام
پرویز بهمن
23 جون 2012, 07:29, توسط نوید
هاهاها... جالب است یا فراموش کرده ای و یاهم زیر تاثیر نظریات رفته ای. دوست عزیز یک روز میشود که من غایب بودم و آن هم به دلیل اینکه روز جمعه بود و رخصتی کردم. ورنه روز پنجشنبه همرایت بودم و امروز (شنبه) هم همرایت هستم.
مطلب پائین را هم خواندم. خودت حالا لطفا جواب آنرا بخوان!
تشکر
23 جون 2012, 11:02, توسط پرویز بهمن
بار دیګر سلام بدوستان عزیز نبیل جان مزاری ، سپیدار ودیګر دوستانی که تاکنون این بحث را تعقیب کرده اید!
امروز بیست وسوم ماه جون است طوریکه میدانید جناب محترم نوید جان، بعداز تاریخ بیست ویکم جون، بار دیګر با دشنامها ونصیحتهای بزرګوارانهء شان ظاهر شده اند که هیچ حرف جدیدی درپیام شان برای بحث ومناقشه ندارند. شما عزیزان شاهد باشید که ایشان درآینده درجواب من چه چیزی برای نوشتن خواهند داشت. ومن حاضر به ادامهء یحث بدون کوچکترین تعرض ودشنام وتوهین با ایشان می باشم.
بااحترام
پرویز بهمن
23 جون 2012, 11:26, توسط نوید-
به جواب داستان جناب عالی!
بهمن صاحب فرار نه، بلکه هدف بدست آورده ام، من حالا خود را پیروز اعلان کرده از رینگ خارج میشوم. چون بودن شخص پیروزی بعد از دست آورد در میدان معنی ی ندارد. بسیار خوش هستم در طرز دید جناب عالی تغییر آمده و حالا دارد چنین مینویسد که من از قلم وی میخواستم:
(من هیچګاه مخالف انسان اوغان نیستم، اوغان بسان دیګر انسانهای زمین بحیث یک کتلهء بشری یک ملت قبیلوی است که مرکب ازچند قبیلهء مشهور است، زبان شان بشمول تمام عادات و رسم ورواجهای پسندیدهء آنها بحیث یک کتلهء بشری قابل احترام می باشد)
این چیزی است که سه روز پیش در نخستن بحث ها، جناب عالی آن را رد میکرد و همه پشتونها را اوغان نامیده و هر چی به زبان می آمد میگفت. امروز چنین نیست. خانیت آباد پرویز جان، خداوند عمر دراز بریت هدیه کند. همین طور همه اقوام و ساکنان افغانستان را فکر کن که خوب و بد دارد. هیچ پدیده ی در طبیعت یکسره بد بوده نمی تواند و یاهم خوب. ما هر کدام ما خوبی ها و بدی ها داریم، اما حالا بیاید که گذشته را صلوات و برای امروزو فردای مردم خود فکر کنیم
23 جون 2012, 15:30, توسط پرویز بهمن
محترم احمد نوید جان!
من تا حال ترا یا خودرا پیروز ویا مغلوب اعلام نکرده ام ، من ګفته ام که خواهان ادامهء بحث ومناقشه در زمینه های مورد نظر استم، اینکه من با هیچ انسانی بخاطر زبان وقوم ودین ومذهبش دشمنی ندارم چیزیست که بارها آنرا من تکرار کرده ام ولی مثل اینکه چشمان جناب عالی درآنوقت عینک نداشته است ، معنی سخن من این است که قبل از آغاز مناظره با جناب عالی من این مطلب را نوشته ام واګر شما این را بهانه قرار داده وفرار میکنید بخودتان ارتباط میګیرد.
من دیدګاه خودم را پیرامون جامعهء متکثر قومی ومذهبی در افغانستان وجایګاه باشنده ګان این سرزمین در قدرت برای تان مطرح کردم وپرسشهای را ازشما نموده ام که شاید شما آنرا حالا فراموش کرده اید که بدون ارائه پاسخ حالا خودتانرا پیروز اعلام نموده وفرار میکنید.
من درمورد کلمهء افغان وهویتهای دیګر ازشما پرسش کرده ام درمورد بافت قبیلوی اوغانها ازشما پرسش بعمل آورده ام، درمورد نقد فرهنګ اوغانی ازشما پرسش بعمل آورده ام ، درمورد کشور ترکیه و کوردها از شما پرسش بعمل آورده ام، ولی جنابعالی به بهانهء اینکه این قصه های سرمنګسک است جواب ندادید وحالا خودتانرا پیروز میدان اعلام نموده وفرار میکنید. این دیګر بسته ګی به اخلاق خودتان دارد.
با احترام
پرویز بهمن
24 جون 2012, 06:33, توسط نوید
من همرای شما یک بحث داشتم و آن اینکه شما به قلم خود اقرار کردید. هر بحثی دیگری که بعدا به میان آمد از بنده نبوده، بلکه شما از همان اول مسله اصلی را کنار گذاشته به سایر مسایل برداختید. هر بحث ی که شما در حاشیه به آن اشاراتی داشتید قابل مکس بوده، ولی مه خودم نخواستم که یک بحث را ناتمام گذاشته به بحث دیگر بپردازم. مشکل به اصطلاح نویسنده ها و قلم بدستان ما هم همین است که مسایل مختلف را در یک بحث گنجانیده و خواننده را در اخیر سردرگم میسازند.
خوب به هر صورت خداوند همه ی ما را توفیق بدهد که نخست مثبت اندیشیده بعدا به رخ منفی یک مسله بنگریم، برادر عزیز از خودت و سایر دوستهای ما که در کابل پریس مطالب شانرا به نشر می سپارند، توقع نمی رود که به مسایل قومی، زبانی، سمتی، نژادی و غیره مسایل در این مرحله حساس که افغانها نمی خواهند به خانه جنگی برگردند و یا هم باز په پاکستان و ایران مهاجر شوند دامن زده شودد. ثانیا خودت در اروپا زنده گی میکنی بهیر از ما های که در این کشور که هر روز در آن خشونت، انتحار، انفجار حملات غافلگیر در هر گوشه و کنار رخ میدهد میدانی که امروز چگونه در دیگر کشور ها مردم در فضا ی آرام و صمیمیت زنده گی میکنند. اروپا امروز قاره ی نیست که چندین کشور در آن موجود باشد، بلکه یک کشور است که چندین فامیل، از نژاد های مختلف مذاهب گوناگون با زبان های مختلف باهم زیست دارند. اما ما را چی شده که باهم جور نمی آیم؟ دانا و نادان ما دارد به جدایی ها دامن میزنند و به عوض اینکه مردم را باهم نزدیک بسیازند بنام های قوم، زبان، مذهب، سمت....وغیره مسایل که امروز درین قرن روی ان بحث نمیشود از هم دور میسازند.
شما باور داشته باشید که وختی کسی از مه در داخل پرسان میکند که از کجا هستی هرگز یادم نمی آید که در جواب گفته باشم از فلان ولایت و یاهم به فلان زبان صحبت میکنم.بلکه تنها چیزی که گفتیم این بوده که افغان هستم و از افغانستان. خواهش بعدی بنده هم همین بوده که در این مورد با من بحث بیشتر نشود چون هر چقدر که در این مورد بحث شود، درد سر ساز میشود.
باز هم معذرت مرا قبول کنید، اینکه کلمه ی و یا جمله ی سبب ناراحتی شما شده باشد، بعضی اوقات بنده ناچار احساساتی شود و کلماتی نوشته کند که شایسته ی وی نباشد، ولی خوب به هر صورت.... مه در پیوند به همین بحث با این شعر، این فصل از بحث مه و خودت را خاتمه بخشیده و در مطالب بعدی که شما تحریر میکنید حتما نظریات خود را داشته و به ان ادامه میدهم.
(که ته ووایی چي زه یم او زه ووایم چې زه یم نه به ته یي نه به زه یم او که ته ووایي ته یي او زه ووایم چې ته یي هم به ته یي هم به زه یم)
زنده باد افغانستان و زنده باد همبسگی مردمان ما که قرن ها باهم زیست کردند.
24 جون 2012, 09:46, توسط پرویز بهمن
آقای احمد نوید سلام برشما!
اګر قرار می بود که مشکلات جهان به موعظه های دینی واخلاقی حل میشد، امروز باید همهء مردمان دنیا جزازملاها وکشیشان وواعظان منابر ازکس دیګری دستور نمی ګرفتند وبدون دغدغه وتشویش خیلی آرام زنده ګی خویش را ادامه میدادند، نه جنګی می بود نه هم کشمکشی نه نزاعی ونه هم قتل عام ونه هم کدام نسل کشی.
اګر قرار می بود که با موعظه های دینی واخلاقی مشکلات کشورها حل میشد باید امروز هفتاد سال درخاورمیانه میان عرب واسرائیل بخاطر دوتا سنګ ویا معبد تاریخی جنګ ونزاع نمی بود، وهر دوطرف بخاطر انسانیت وخویشاوندی تاریخی که داشتند میتوانستند یکدیګرشان را تحمل کنند وهزاران انسان بیګناه و زن وطفل درنوار غزه وکرانهء غربی رود اردن به خاک وخون نمی غلتیدند.
اګر قرار می بود که حتی در دايره کشورهای اسلامی ، موعظه های دینی موثر می بود باید کشوری بنام بنګلدیش بعداز آنهمه خون ریزی وجنایت درحق بنګالی های بیګناه ازبطن باکستان امروزی تولد نمیشد، اګر موعظه های دینی واخلاقی تاثیر ګذار می بود باید امروز دربزرګترین شهرتجارتی پاکستان کراچی هزاران لیترخون انسانهای بیګناه بنام پشتون ومهاجرنمی ریخت، بهمین ترتیب دربلوجستان خون بلوجهای بیګناه وهزاره ها وغیره، بهمین ترتیب کوردها درترکیه وتمام اطراف واکناف عالم که ازحوصلهء این پیام کوچک بیرون است.
احمد نوید جان!
شما از اروپا یاد کرده اید، خانهء تان آباد، اما بدانید که اروپای امروز مراحل جنګهای داخلی وکشت وکشتارها واختلافات زبانی وهویتی را قبل ازمن وتو پشت سر ګذاشته است، تاریخ جنګهای اروپا چه در دوران جنګهای صلیبی وجه بعداز آن انقلابات پی درپی فرانسه وغیره همه فصلهای خونین تاریخ مکتوب اروپا را تشکیل میدهد، که ازحوصلهء این پیام خارج است.
نوید جان!
همین که نصیحت ګونه میګویی ما افغانها را چه شده که باهم نفرت داریم، ماهمه افغان هستیم وباید بدون تبعیض باهم کنار بیايیم من برایت میګویم که خود استعمال این کلمه ریشهء تمام مشکلات جاری است که از قرنها بدینسو بالای من وتو تحمیل ګردیده است.
بیا که کلمهء افغان را ازمتن ادبیات پشتو برایت مثال بزنم که افغان اصیل کی است؟
خوشحالخان شعری دارد که میګوید:
د افغان په ننګ می وتړله توره
ننګیالی د زمانی خوشال خټک یم.
بدون شک خودت معنای این شعر را میدانی، وضرورت به ترجمه ندارد، حالا که تو آن شعر دیګر پشتو را که میګوید که :
که ته وواییۍ چه زه یم زه ووایم چه زه یم
نه به ته یۍ نه به زه یم
که ته به ووایۍ چه ته یۍ زه به ووایم چه ته یۍ
هم به ته یۍ هم به زه یم.
من کاملا با محتوای این شعر با خودت موافق هستم، حالا درعمل این را برایم ثابت کن که چګونه میشود همین شعر را درجامعهء متکثر قومی افغانستان که درقدم اول نام کشور را یک قوم انحصار کرده است وصرف میګوید که (من هستم) ودیګران باید درمن حل و ذوب ګردند ، تمام پادشاهان ازنسل وتبار من بود وبعدازین هم باشد، حق طبیعی حاکمیت از آن من باشد، کسی حق نداشته باشد که از آمار وعدد وشمارش نفوس حرف بزند، زبانم که سالها محکوم بود حالا بګفتهء آقای احدی بنام زبان همه ګیر جبرا بالای مردم قبولانده شود، مکاتیب رسمی ودفاتر همه پشتونیزه شوند، سرود ملی، نامهای اماکن تاریخی ازمن باشد، آثار اقوام دیګر همه بنامهای شرک وبت پرستی نیست ونابود شود، ودرعین وقت دیګران را بګویم که شما بخاطر وطن وارزشهای ملی دم از (من هستم) نزنید تا خودخواهی من بیشتر تحریک نګردد. آیا این به نظر شما منصفانه است؟
جانم! من بار بار برایت نوشته ام وحالا بازهم می نویسم که من با هیچ انسانی بخاطر تعلق اش به مذهب ودین وقبیله وزبان خاص دشمنی ندارم، اما دربرابر زورګویی، حقه بازی، دروغ ، جعل نمودن تاریخ ونفی هویتها وفرهنګهای بخش ازبشریت چګونه میتوانم خاموش بمانم؟
خیلی مثال کوچک دیګر برایتان ارائه می کنم :چګونه من خاموشی اختیار کنم که انسانی ازسرزمین من که درلیسهء نادریه درکابل درس به زبان فارسی خوانده است وحالا سایت انترنتی را درناروی بنام دعوت پیش می برد، ونامش هم طارق بزګر باشد اعلان کند که افغانستان کشور فارسی زبان نیست، پس شما توقع دارید که من برایش بګویم که بلی طارق جان شما ګل ګفتید!
بلی! واقعا افغانستان کشورفارسی زبان نیست، شما این معادله را بادرنظرداشت همان شعررحمان بابا خود حل کنید.
بناء امیدوارم که بازهم مرا غلط درک نکنید، من با شما ویا همفکران تان که طرفدار ادامهء بحث می باشند نمیخواهم با زبان توهین ودشنام وارد میدان ګردم، ولی به هیچ صورت تحمل این را ندارم که مسایل ضروری واساسی جامعه در لا بلای کلمات پر زرق وبرق موعظه ګونه وتشریفاتی پنهان بماند، حقایق را باید افشا کرد واز نوشتن آن نباید شرمید، زیرا اګر امروز من وتو این حقایق را بهردلیلی که خواسته باشیم کتمان کنیم فردا نسلهای بعدی من وتو بار دیګر درګیر همین مسایل می شوند وبرمن وتو لعنت میفرستند، بناء با دید باز باید با حقایق برخورد کرد وازنوشتن حقایق نباید پرهیز نمود.
بااحترام
پرویز بهمن
24 جون 2012, 11:24, توسط نوید
بهمن صاحب گرامی!
هر بار کوشش میکنم که این بحث را ادامه ندهم، چون مه و خودت در یک نکته که قبلا از آن ذکر کردم به توافق رسیدیم. اما ناچار هستم که بعضی مسایل را که مطرح میکنید برای تان روش سازم تا متوجه شوید که مشکل در کجاست.
شما سخنان و نظریات مرا به یکنوع موعظه های دینی و اخلاقی توصیف کردید، خوب است من هم با این تحلیل موافقم، ولی سوال میکنم که چی مشکلی در موعظه ی دینی و یا اخلاقی بوده میتواند؟ اگر دقیق شویم مشکل در موعظه ی دینی و یاهم اخلاقی نیست، این هر دو کلمه خوب است و باید در کشوری مثل افغانستان که یک جامعه ی سنتی و غرق در مشکلات و فرهنگ قبیلوی است از آن استفاده شود. بدین معنی که، اصل مشکل در این دو حرف نبوده، بلکه قضیه اینست که کسی همین موعظه های دینی و یا اخلاقی و سایر اخلاقیات پسندیده را مد نظر نمی گیرد. شما باور کنید که اگر کسی از همین موعظه ها به شکل که حکم میکند استفاده کند، هرگز نمی تواند تعصب داشته باشد و خشونت پر پا کرده زنده گی مسالمت آمیز مردم را خدشه دار سازد. بگونه ی مثال وختی اسلام حکم میکند که همه ی مسلمان ها با هم برادر اند، هیچکس بر کسی برتری ندارد، نه سفید پوست بر سیاه پوست و سیاه پوست بر سفید پوست، نه عجم بر عرب و نه عرب بر عجم. صد ها مثال دیگر هم موجود است که اگر بحث شود شاید که حوصله شما تاب نیارد. همی جمله کوتاه ولی معنی دار را اگر کسی درست تحلیل و تجزیه کند، میداند که هیچکس بر کسی فوقیت ندارد، نه پشتون برتری دارد نه تاجیک و نه هم هزاره.....خوب اینجا یک مشکل دیگری که وجود دارد که مردم ما هر کس از خود یک اسلام ساخته با تعریف و تفاسیر مختلف اکثرا از احکام دینی و شریعت استفاده ی سؤ میکنند. مثال!، در همین جمع ما و شما افغان ها کسانی هم پیدا میشوند که در تبلیغ و موعظه های خود یکی سنی را و دیگری شیعه را کافر معرفی میکنند. و با نام های مختلف یاد میکنند، در حالیکه اصل اسلام چنین نیست، شیعه و سنی هر دو مسلمان هستند و پیروی شریعت محمدی (ص) هستند. مه باز هم خود را ملامت میکنم که نتوانیستیم حتی از همین موعظه های به نفع خود که بدون شک به نفع مسلمان های چی که به نفع غیر مسلمان هم تمام میشود، استفاده کنیم.
پس در باره موعظه های اخلاقی و یا هم دینی میخواهم به استناد به مثال های بالا چنین استدلال شما را چنین تصحیح کنم که مشکل در موعظه اخلاقی، دینی و احکام آن نیست، بلکه مشکل در ما است که خواسته و نخواسته این دستور ها را برای فلاح و رستگاری خود استفاده نکرده ایم.
کتاب های سایر ادیان هم بسیاری مسایل را به پیروان خود بیان کرده اند که مانع این نوع مشکلات شده و تاکید بر زنده ګی مسالمت امیز نموده است..... هر چی است در پیروان است. مشکل در کتاب و دستور های ان نیست، مشکل در خواننده ی کتاب است.
اینکه من میگم ما همه افغان هستیم و شما استدلال دارید که این حرف ریشه ی مشکلات ماست همرایت لاابد موافق نیستم. این طرز دید طوری است که در خانه تان کسی بگوید که من از فامیل بهمن نیستم. مشکل در افغانیت و افغان بودن نیست، بلکه مشکل در تفسیر این دو کلمه است. دوست ها بشمول خودت این دو کلمه را بنام اوغان و اوغانیت خطاب کرده کلمه افغان را به یک قوم منصوب میکنید. برادر این چی تحلیل است؟ چی بنیاد دارد؟ چرا کی ثابت کرد که پشتون یعنی افغان و تاجیک یعنی غیر افغان؟؟؟ بهمن صاحب گرامی این تحلیل از کسانی است که تعصب دارند و مثل اینکه به دست خود هویت همه شمول را به یک قوم منصوب میکنند. من دقیق میدانم که چرا برداشت ها چنین است، اما باز هم ریشه میکشد به عقده ها و تعصب تعصب تعصب.
بیاید فرض کنیم، ما نه افغان هستیم و نه هم کشوری بنام افغانستان موجود است، طوری که نام این کشور تبدیل شده و هویت ما هم از افغان تبدیل شده است، درست! سوال پیدا میشود که این کار چی دردی را دوا خواهد کرد؟؟؟ آیا پشتون و تاجیک وغیره اقوام هم تغیر خواهند کرد؟ هرگز نه، همو دیگ و همو کاسه خواهد بود، ولی تنها نامش و هویتش تغیر خواهد کرد. پس، پس! مشکل نه در افغانستان است نه درین خاک و نه هم در هویت افغانی، بلکه مشکل در مردمانی است که در جغرافیایی بنام افغانستان هستند و امروز این خاک این نام و این هویت را بگونه ی بد نام کرده اند.
مسایل را که شما همچو ذوب شدن دیگر اقوام در یک قوم، رسمی شدن مکاتیب از دری به پشتو (خواهش میکنم که بجای فارسی، دری بگوید. میدانم که دری شاخه ای از فارسی است، اما دری خود حالا یک زبان است و باید به نام اصلی ان یاد شود)، سرود ملی، نام های امکان تاریخی...وغیره وغیره. همه و همه مسایل ی است که اول هیچکس نمی تواند انرا تغیر بدهد، بخواهی نخواهی زبان مراسلات و مکاتیب افغانستان به دری است از زمان احمد شاه ابدالی تا همین دم. مطمین هستم که قرن ها این مامول ادامه خواهد داشت. هیچ کس نمی تواند شهر نو را به نوی ښار تبدیل کند اگر صد سال هم کوشش کند، شهر نو شهر بافی خواهد ماند. هزار بار طارق بزګر بگوید که افغانستان کشوری فارسی زبان نیست، نتیجه نمی دهد، همانطوری که جاده احمد شاه مسعود تا هنوز هم بنام چهاراهی صحت عامه یاد میشود، اگر چی نام انرا تغییر داده اند. دوم اینکه این چنین بحث از جانب خودت و نقل قول کردن از زبان احدی و سایر افراد برای شما که ادعا متعصب بودن را دارید خوب نیست، زیرا که با این چنین استدلال شما هم در جمع افرادی همچو احدی، طارق بزګر، محقق، دوستم وغیره شمرده میشوید. پس لطفا شما خود را از انها بدور نګه دارید.
در مورد افشای حقایق خدا کند که هر حقیقت را افشای کنی، اختیار داری. من را هم کسی دوست ندارد، زیرا دیوانه وار میخواهم راست و حقیقت بګویم. و یک شخص ریالیستک باشم. اما این افشاگری ها هم یک سلسله مسوولیت های اخلاقی، ملی و اجتماعی دارد، که باید مد نظر گرفته شود.
24 جون 2012, 14:37
ملا نوید خان توکی با جر و بحث احمقانه ات با محترم بهمن خود را مسلمان جلوه دادیی چرا به قبیله و اوغان و اوغانیت تکیه نموده یی , در کجا اسلام از برتری جویی قومی ونژدادی ذکر شده است ...
داستان اوغانیت : جان برادر اوغان توهستی نه من چرا نام بی نام که با غلامی ,مظالم , انتحار , راهگیری , قتل و قتال, خیمه نشینی ............ گره خورده است را من بپذیرم , چرا باید نام تو بر من جبرا قبولانده شود , نام تاریخی و پیشنهادی من و مثالم همانا خراسان نامیست که به هیچ گروه نژدادی و قومی ارتباط ندارد و بیشترینه با اسلام و ارزش هایش گره خورده است , اخر اوغان آه و ناله زجه رنج و غم و فغان و بدبختی .... ست , اینک ترور, تریاک ,جاسوسی, کشتن , سوختن, ضد علم و دانش ,ضد حقوق حقه انسانی و اسلامی ...
داستان میخ زدن این درست است که هزاره های که بدور مزاری جمع شده بودند دست شان بخون مردم بیگناه اغشته است ظلم , چپاول و تجاوز , نوکری اجانب را نموده اند , مگر این میخ زدن و سینه بریدن رقص مرده را اوغان از ک و س زنان شان برای دسته کردن تبر شان بر علیه ملیت محکوم و مظلوم تاریخ هزاره ها از نوشته های امیر عبدالرحمان خان که گفته بود اقوام ترک ومغل در بین خود سر های زیر دستان شانرا بریده و در کرایی بریان و رقص سینه و کله و مرده را تماشا میکردند از این رو بر انان تاخت و تاز نمودم مال و سر شانرا مبا دانستم ....
این داستان های اوغانی تان اتهام است در همین کابل پرس دها و صد ها عکس از گوش بریدن و سربریدن حلال کردن اویزان کردن زن مرد کودک از جانب اوغان بنمایش گذاشته شد ولی شما نه چشم دارید نه وجدان تا انرا ببینید .
"دشمن جاسوسان , زن فروشان ,وطن فروشان... اوغانی "
25 جون 2012, 04:36
ملا نوید , نوید فارسیست باید نام ات را "زیری " میگذاشتی !!
19 جون 2012, 09:07, توسط rastgo
Begzarid in ha ra .. inha ba kuja khahand rasid! dar Qarn 21 mordah hain inha Mordar , zenda hai inha terroist dar list seyah UN , tarich wa hoyat Jal , Zabane ke hich kas nameshnaasad wa hich ba kar geri naadarad ba joz az wazirestani shamali , pesha shan entehar wa enfejaar , nawesendah shaan facist wa dorogh goh !!! in ha khod tawheen shuda and ! inh ha khod raswaa shuda and!!! inha khod lanat shuda and!!! ba in sefaat inha ba hich jaaye nakhahand rasid!!!
19 جون 2012, 10:22, توسط سپیدار
زنده با پرویز بهمن
زنده باد جنبش روشنگران پرچمی های تاجک و هزاره
بهمن صاحب سلام و احترام زرنگار را هم وسیلتا به شما ارسال یکنم.
پرچم تان بر افراشته باد!
19 جون 2012, 11:55, توسط سپیدار
سوال مهم!
چرا اوغانیستها از نوشته های پرویز بهمن هراس دارند؟
19 جون 2012, 12:09, توسط کاکا آصف
هاهاهاها... شاباس اینجا کودکستان نیست! و سر لهجه ما هم ریشخند نزن که افغان ره اوغانی میګی. مشکل در کلمه نیست مشکل در لهجه بی معنی خودت است.
19 جون 2012, 13:13
man ta tawan daram bar zede patan dar europa gap mezanam
19 جون 2012, 17:56, توسط Hashem
Cheqa mardome be mana wa be Hoda asten wakhte khod ra ba che harfhaye be hode Zaye mokned
Mashwara baraye Jawanaha Afghanistan
Lotfan ba harfhaye be hode an ashkhas gosh nadhed
Bedone nefaq kodam kare digare nadarand in mardome be Aqel
19 جون 2012, 18:09, توسط faizi
bahman jan feker mekonam khodet shadidan be moskel gereftar asti ke zarorat be hal shodan ra darat haife istehdat khubi to.ma hazer astom ke 4 rose az waqtam ra barajet sarf konam dahwatet konom be har jaee ke delat mekhwahad faqat man we t,hazer astom ke kharches ra ham be gardan beggerom.ma feker mekonom ke to dar baten adame khobi asti.
19 جون 2012, 19:17, توسط سپیدار
پشتونها اتن و دم ودهل خود را خوش دارند.فرهنگ و زن را به ش÷ل فکیع به قتل میرسانند.
غزاله جاوید، خوانندۀ پرطرفدار ۲۴ ساله پاکستانی، دیشب (دوشنبه) در پیشاور هدف گلوله یک موتور سوار قرار گرفت و کشته شد. در این سوء قصد، پدر غزاله جاوید نیز به قتل رسید.
غزاله هنگامی که بهمراه پدرش از آرایشگاه خارج می شد در اتومبیلش هدف شش گلوله قرار گرفت و در بیمارستان درگذشت.
پلیس در این سوء قصد، به جهانگیر خان، شوهر سابق غزاله جاوید، ظنین است.
غزاله اخیرا پس از اینکه پی برده بود شوهرش همسر دیگری دارد از او طلاق گرفته بود. امری که به گزارش خبرگزاری ها،در میان پشتوهای سنتی بعنوان بی آبروئی و سرکشی و سنت شکنی تلقی می شود.
همان اوغانهای اتن چی و همان امان الله امیری و صاحبزوی
بازهم درود به پرویز بهمن
22 جون 2012, 03:03
سپیدار خان .
خدا وند از سر تقصیرات غزاله بگذرد ,خدمات غزاله برای اتن ... اوغان مفید و قابل ستایش است ,
غزاله از سوات بود سوات ,جلال اباد و لغمان دها و صد ها غزاله دیگر دارد تشویش نداشته باشید از قدیما گفته اند :خانه گرگ بی استخوان نیست .
19 جون 2012, 20:50
سلام آغا بهمن! تو ظرفيت خود را اشكار كردي أكر دقت كنيد شما هم بك كردباه هستيد منظور شما از كوردي اه كينه دل است. خود ات به اندازه كينه دل هستي كه من تصور كرده نميتوانم. به خيال من كه تو در رمزان خلقي ها بودي و باهاي كرد خود را در جاي كرد ات زده. خلقي ها كردباه و برجمي ها موش.
20 جون 2012, 10:07, توسط سپیدار
اصلا پرویز بهمن به پشتون ها کمک میکند تا اهلی و تمدنشوند.نسل خواهند رفت اما خاطره های جاودان از پرویز بهمن باقی خواهد ماند و نسل متمدن پشتون یعنی ده نسل بعد پرویز بهمن را قهرمان تنویر پشتونها خواهد ساخت.
22 جون 2012, 01:48, توسط نازک مير از المان
کامران مير هزار !
شما اگاه ميباشيد در اروپا کمسيون است که بر تمام نشرات انترنيتی و بخصوص سايت ها ، فوروم ها و پورتالها و ويب سايت ها نظاره و کنترول دارند که خوشبختانه يک تن افغان باشرف ، خردمند ، اگاه و با درد و درک نيز در اين کميته يا کمسيون نظارت تشريف دارند .
قرار معلومات مسوولين ، کارمندان نظارت بار بار از مپتذل بودن ، مضحک بودن و چرند نويسی سايت های بيرون مرزی بخصوص مقيم اروپا افغانی شکايت و مشکل دارند .
و چندين مراتبه در گذشته سايت نگاه با مسوليت عظيم بابک ، پندار به مسوليت عظيم بابک و زرنگار به گردانندگی عظيم بابک را نسبت پخش فحاشی ، هتک حرمت ، ناسزا گوی ، عدم رعايت ادب اخلاق ژوناليستيک ومطبوعات و نسبت اپتذال و مضحک بودن سايت های فوق جريمه نقدی گرديده است . اخيرأ بنا بر شکايت کثير از افغانهای مقيم اروپا کميته مذکور هوشدار را به عظيم بابک ارسال و کمسيون در نظر دارد که برای هميشه امتياز سايت سازی ، سايت بازی و شعبده بازی عظيم بابک را گرفته و در ليست متذکره نام سايت کابل پرس? ، آزمون ملی ، ميهن ، آريايی وسرنوشت نيز ذکر گرديده است . لطفأ قبل از رسوای و قبل از افتضاح جلو خفاشان گنده ، بدنام و فحاش و تفرقه انداز را گرفته لطفأ دروازه سايت را به روی قلم بدستان گشوده و مقابل اوباشان ببنديد از ما گفتن بود . نازک مير از المان
آنلاین : http://نازک مير از المان
22 جون 2012, 01:59
پاچه گیر بایان> هه هه هه هه ........
22 جون 2012, 02:09
فاچه گیر بایان ,این اوغان باشرف حتما خاله ثریا است, پاچه گیر بابک ... را با لایق ,یون ,مصداق , غنی احمدزی کوچی, خرم ...به اشتباه گرفته اید .
22 جون 2012, 02:59
http://www.slutload.com/watch/...
کوچی باغیرت را ببین !!!
http://www.mastishare.com/vide...
در اینجا سوالی پیدا شده است که ایا قیمت دختر باکره اوغانی پائین نیامده !! ایا شب زفاف را اوغان میشناسد !! یا مثل بابا شاعر شان گذاره خواهند کرد !!
22 جون 2012, 21:44, توسط haidar
mariz hasti awalan ilaje khod ra bkon baadan
23 جون 2012, 11:40, توسط سیستانی
قسمت اول:
در ميان رجال و شخصیتهای نامدار سیاسی – فرهنگی پشتون، خوشحالخان خټک (١٦١٣-١٦٩١ م) هم از لحاظ شعر و ادب و هم از جهت قلم و شمشير، رهبری بزرگ و سیاستمداری شجاع و پر شهامت بود. او سردار و بزرگ قوم خټک و پيشتاز قیام ضد پادشاهى اورنگ زيب بهشمار میرود
خوشحالخان، در عين حالى که مرد سياست و شمشير بود، شاعرى انقلابى و توانا نيز بود و براى وحدت افغانها و تشويق آنها براى حصول آزادى و ترک مناصب حکومت مغول با زبان قلم اشعار آبدارى نوشته و بههر پيش آمد اجتماعی و فردی با زبان شعر و قلم پاسخ گفته و بروشنی تمام واقعيات زندگى عصر و محيط خود را در شعر منعکس ساخته است.
خوشحالخان بعد از کشتهشدن پدرش شهبازخان در ١٠٥٠ هـ (= ١٦٤١ م) بهرهبرى قوم خټک برگزيده شد و تا ١٠٦٩ هـ (= ١٦٦٠ م) با حکومت هند در عصر شاهجهان همکارى و امنیت راههای کاروان رو بهسوی کابل را تأمین میکرد.
میر محمدصدیق فرهنگ مىنويسد که: اورنگ زيب پسر شاهجهان، مرد متعصبی بود که میخواست احکام شريعت را طوری که خودش دريافته بود در کشور اجرا نمايد. درين ضمن وى تمام مالياتهای غيرشرعى و از جمله محصول (مالیات) راه را ملغى ساخت. اما چون خوشحالخان علىالرغم دستور شاه به اخذ محصول راه (حقالعبور) دوام داد، حاکم پشاور او را بازداشت نمود و به امر پادشاه براى دو سال در زندان "رتن پور" واقع در راجپوتانه محبوس شد. هرچند خوشحالخان پس از رهايى از زندان دوباره مورد التفات دربار قرار گرفت، اما خاطره اين بىحرمتى را هرگز فراموش نکرد. و اين يکى از انگيزههاى مخالفت او با دولت مغولى بود.[۱]
پس از آنکه روابط خوشحالخان با حکومت مغولی هند تيره شد بقیه ایام عمرش، در کشاکش و مبارزه بر ضد مغول اعظم اورنگزیب گذشت و بسیاری از اشعارش هم میهنان او را بهدفاع از آزادی و آزادیخواهی بر میانگیخت و به اتحاد (که یگانه وسیله پیروزی است) فرا میخواند. آثار او خود معرف کامل او و کارنامه اوست.
الفنستون، محقق و سیاستمدار انگلیس که در سال ۱٨٠٨ میلادی چند ماه در پشاور توقف داشت و سپس در ۱٨۱۵ کتابی زیر نام "بیان سلطنت کابل" نوشت، با ترجمه چند پارچه شعر حماسی خوشحال خټک، نیات و آرزوهای قلبی او را به بهترین شکل معرفی کرده است. الفنستون میگوید که: خوشحالخان مقامی والاتر از رحمان [بابا] دارد و آثارش به پیمانه معتنابهی معرف ملت اوست. اشعارش بسیار ساده و روان وسهلالوصول است، اما بیشتر از روح تسلیمناپذیر او الهام گرفته و در آنها احساسات والای آزادگی بازتاب یافته است. سپس وی یکی از اشعار او را نقل میکند که بسیار دلانگیز است
وی شعر ذیل را هنگامی سروده که برخی از متحدانش به پیروزیهای درخشان دست یافتند و مست از نشۀ پیروزی، هر یک جداگانه بر دشمن تاختند و سرانجام بهدلیل عدم اتفاق و نفاق ذاتالبینی شکست خوردند. در آن وقت او به منطقه یوسفزیان رفت و کوشید آنان را بهجنگ در برابر مغول برانگیزد. مگر یوسفزايیان بهسخنان او گوش ندادند که در این شعر آنان را نکوهش کرده است. در این شعر از پیروزی افغانان یادشده و اورنگزیب به کینتوزی و پیمانشکنی تقبیح گردیده است و به افغانان توصیه قانعکنندهیی دارد که یگانه راه چارهشان نبرد و یگانه راه زنده ماندنشان اتحاد و اتفاق است:
بیا بشنو این داستان،
که بیانگر نیک و بد است،
که هم عبرت است وهم نصیحت،
که دانایان به آن راه میروند،
من خوشحال پسر شهبازخانم،
شمشیرزن و مبارز.
شهبازخان پسر یحییخان بود،
جوانی بیهمال
یحییخان از "اکورا" بود،
شاه شمشیرزنان بود.
هم مردانه شمشیر میزد،
هم تیراندازی سخت کمان بود.
دشمنی که برابرش بهپا میخاست،
بیدرنگ راهی گورستان بود.
هم شمشیر داشت و هم دیگ (نانده بود)،
هم مردی داشت، و هم احسان.
همنشینانش، همه شیرمردان بودند،
همه با همت و بخشنده.
مردمانی در همه کارها راست،
آغشته بهخون خویش بهخاک رفتند.
چون همه سرداران بودند،
جمعیت قبیله افزون گشت،
و بیشتر جوانان لایق بودند.
از هجرت هزاروبیستودو (١٠٢٢ ق) بود،
که من بهجهان آمدم.
(سپس از مرگ پدر یاد میکند و از اینکه او پس از پدر، خان و رهبر قبیله شد و سههزار تن از قوم ختک از او فرمان میبردند و با شکوهتر از نیاکانش میزیست. سپس از دسترخوانش میگوید که هزاران تن بر سفرهاش مینشستند. پس یاد روزگار نگونبختی میکند و سخت به نکوهش مغول میپردازد و پسر را دشنام میدهد که به امید ترقی به دشمنان میهن پیوسته است.)
من دشمن اورنگزیب شاهم،
سر به کوه و بیابان نهاده،
در پی نام و ننگ پشتونانم،
اما آنان دنبال مغلان را گرفتهاند
چون سگ پرسه میزنند
در پیرامون مغولان به بوی آش و نان.
به امید ترقی جاه، در پی من اند
دست من به آنان نمیرسد،
ولی روان خویش را تباه نمیکنم.
الفنستون میگوید: خوشحالخان در این قصیده مانند یک شاعر والا با دلاوری و روحیه میهندوستی مبارزاتش را بیان میکند که چگونه موفق شده است سپاه امپراتور مغول را نابود کند.
خوشحالخان ختک باری به چنگ اورنگزیب میافتد، او را به هند میبرند و سه سال در دژ کوهستانی گوالیار (Gwaliar) - زندان بزرگ دولتی آن روزگار - در حجرهای تاریک زندانی میشود. در زندان شکوائیهای میسراید که در آن پس از شرح بدبختیهای خود و کشورش با روحیهً نیرومند میگوید: "سپاس پروردگارا، که با همه بدبختیها، نخست افغانم و بعد خوشحال خټک". سرانجام از بندرها میشود و به میهنش باز میگردد. اشعار بسیاری میسراید و به تالیف کتابی در تاریخ افغانان از اسارت بابل تا روزگار خویش، میپردازد.[٢]
خوشحالخان چه در دوران حبس خود و چه در ايام جنگهاى متواتر، بهخاطر وحدت ملى پشتونها و بيدارى حس آزادىخواهى و مبارزهطلبى آنها در برابر ظلم و زورگويىهاى دولت مغولی هند، اشعار و آثار گرانبهاى ادبى ابداع کرد و در دستی شمشير و با دست ديگر قلم گفت و براى بيدارى و اتحاد قوم خود تلاش فراوان ورزيد.
خوشحالخان در بارۀ بیداری و وحدت قوم خود اشعار وطنی زیادی سروده است و از بیاتفاقی قوم خود شکایت و گله دارد:
هر يو کار د پښتون تر مغل ښه ده
اتفاق ور سره نشته ډير ارمان دي
که توفيق د اتفاق پښتانه مومى
زوړخوشحال به دوباره شى پدا ځوان
(ترجمه: هرکار پشتون از مغول بهتر است ولی افسوس که اتفاق ندارند، اگر افغانها باهم اتحاد پیدا کنند، خوشحالخان دوباره جوان خواهد شد)
خوشحالخان به کمیت مردان اهمیت نمیدهد، بلکه بر کیفیت آنان یعنی مردان غیرتمند بیشتر توجه میکند و میگوید:
چې دستار تړى هزار دى
د دستار سړى په شمار دى
(ترجمه: آنانی که دستار میبندند به هزاران تن میرسند ولی بدرد نمیخورند، اما مردانی که مردانگی دارند و بدرد میخوراند، انگشت شمار اند)
اما مساعى خوشحالخان براى تشکيل اتحاديهیی از قبايل مختلف پشتون بهغرض مقابله و مبارزه بر ضد دولت مغولى هند، بهعلت رقابتهاى خان خانى و بىاتفاقى فبيلوى به ناکامى پايان گرفت. از همين سبب ديوان خوشحالخان خټک پر از مذمت و شکايت از قبايل و بىاتفاقى آنان و حتى تمرد و سرکشى و نافرمانى پسرانش از خود او است. اگرچه قيام خوشحالخان بر ضد حکومت مغولى هند ناکام و با شکست روبرو گرديد، اما در پروسه بيدارى و پيدايش شعور ملى و سياسى افغانها نقش برجسته بازى کرد و آهنگ زوال دولت مغولى هند را سرعت بخشيد.
[↑] قیام صافیها و نقش ایمل خان مومند و خوشحالخان خټک در آن:
فرهنگ مىنویسد که، در سال ١٦٧٠ م بعضى از سپاهيان دولت مغولى در کنر بهعفت دخترى از قبيله صافى دستاندازى کردند. صافىها سپاهيان مذکور را بهقتل رسانيدند و عليه دولت دست بهشورش زدند. چون نيروى دولتی براى سرکوبى آنان عازم کنر شد، ايملخان مومند و بهتعقيب او خوشحالخان خټک [بهشمول درياخان اپريدى] بهشورشيان پيوستند. و به اين صورت شورش صافىها بهقيام عمومى مبدل گرديد. در ضمن اين جنگها خوشحالخان به اتفاق افريدىها بر قلعه نوشار حمله برده غنايم زيادى بهدست آوردند. از اين بهبعد خوشحالخان بر ضد سلطه مغولان هند با مبارزين ديگر پشتون پيوسته، شمشير و قلمش را بهکار گرفت و اشعار حماسى و وطنى هيجانبرانگيزى در اين ارتباط سروده است.[٣] چنانکه گويد:
لا تراوســهئى ما غـــزه په قلار ندى
چاچى ماسره وهلى سر په سنگ دى
(ترجمه: تا هنوز مغزش آرام نيست، کسی که با من درآويخته، سرش را بر سنگ کوبيده است.)
23 جون 2012, 11:41, توسط سیستانی
قسمت دوم وآخری:
خوشحالخان طرفدار سرسخت يک حکومت ملى و وسيع پشتونها از قندهار تا اتک و اباسين بوده است. پس از تیرهشدن روابط خوشحالخان با اورنگ زیب، وی بفکر آزادی و استقلال پشتونها از زیر سلطه مغولها شد و تصميم گرفت برای برآوردن این مامول با رهبران افريدى، مثل ایملخان مومند و درياخان به مذاکره نشست و پس از موافقت سران افريدى و مومند، درفش شورش و طغيان بر ضديت حکومت مغولى را برافراشت. ساير قبايل افغانى با اين جنبش پيوستند و مدت پنجسال (از ١٦٦٧-١٦٧٢ م) و بنابر محاسبات دیگری از (١٦٦٩ تا ١٦٧٤ م) با نيروهاى مغول سرگرم پيکار شدند و جنگهاى شديدى نمودند. اورنگزيب پادشاه مغولى هند شخصاً براى سرکوبى شورش خوشحالخان در جنگ شرکت جست و مدت سه سال در حسن ابدال برای سرکوبی قبایل پشتون باقیماند، تا آنکه اورنگزیب بعد از حضور در پنج نبرد با خوشحالخان و ایملخان در محال "تهتر" و "دوآبه" و "نوشهر" و "گنداب" و "خاپس" و کشتار تقریباً یکصدهزار نفر از طرفین مگر نتوانست شورش را خاموش کند، بنابرین امپراتور از این جنگ دوامدار خسته شده به دهلی بازگشت و ایملخان در لغمان با آغرخان، سرلشکر اورنگزیب جنگی سخت نمود که نزدیک بود در آن جنگ بهدست شورشیان پشتون کشته شود. در این وقت شهزاده معظم بهادرشاه در کابل و پشاور حکومت میکرد. او در سال ١٦٧٢ سردار پردلخان را که در رأس سپاهی از خوست به کابل می آمد نامردانه فروگرفت و نابود نمود. البته نيروهاى منظم دولت هند برترى نظامى خود را بر نيروهاى غيرمنظم و تعليمنديده قبايل نشان دادند و مبارزين پشتون تلفات سنگينی را متحمل شدند.[۴]
خوشحالخان این جنگها و شتارتها را در شعر ذیل خود چنین بیان میکند:
باز این بهار از کجا آمد؟
که هر طرف را گلستان کرد،
ارغوان، ضمیران، سوسن، ریحان،
یاسمن، نسترن، نرگس، کلنار،
گلهای بهاری همه رنگ هست،
چرا رخسار لاله رنگین تراست؟
دوشیزگان گلها را چنگ چنگ
به گریبان میریزند،
و جوانان زیب دستار میسازند،
مغنی کمان بر چغانه نهاده،
نغمهای در پرده مینوازد.
ساقی بیا جامی پر به من ده!
تا سرشار شوم و عربده آغاز کنم.
جوانان افغان دستها را [باحنا] گلگون کردهاند،
چنانکه شاهین چنگال به خون صیدآغشته میکند.
شمشیرهای سپید را بهخون آغشتهاند،
چنانکه لالهزار در بهار میشگفد.
ایملخان و دریا خان، هردو زنده باشند،
هیچ کوتاهی نکردند.
بارها درۀ خیبر را با خون گلگون ساختند،
چنانکه رودی از خون در "کریه" روان شد.
کوههای راست قامت،
بارها - گفتی از زلزله - به جنبش آمدند.
اکنون در پنجمین سال،
هنوز چکاچک شمشیر به گوش میآید،
در این راه تباه شدم،
من مُردارم یا اینان؟
برای سپاه بارها فریاد زدم، اما اینان کرانند.
نه ملامت را میشنوند و نه شکایت را
چون حال یوسفزیان را میدانم.
بهتر که به "دمغار" بگریزم.
سگ ختک از یوسفزی بهتر است
گرچه ختک هم سگ برتری ندارد.
همه پشتونها، از اتک تا "قندهار"
در حفظ ننگ و شرف متحد شدهاند.
ببین هر سو چه نبردها شد؟
اما چرا یوسفزیان را عار نیست؟
نخستین نبرد در "تهتره" پشت کوهها بود،
چهل هزار مغول تار و مار شدند.
خواهران و دخترانشان اسیر دست پشتونها شدند
قطارهای اسپ، شتر و فیل بهغنیمت گرفته شد.
دومین جنگ با میرحسین در "دواب" بود،
که سرش چون سر مار بشکست.
سپس جنگ "نوشار کوت" بود،
که من خمار از سر مغول پراندم.
سپس جوات سنگ و شجاعت خان آمدند،
که ایمل در "گنداب" دمار از روزگارشان برآورد.
ششمین جنگ با مکرم خان و شمشیرخان بود،
ایمل در "خاپشی" تارومارشان کرد.
تا بودیم فاتح و مظفر بودهایم،
از این پس هم تکیه بر کردگار داریم.
یک سال است که اورنگزیب در برابر ما فرود آمده است،
حیران و پریشان و دل افگار،
همهً بزرگانش به نبرد آمدهاند،
شمار کشتۀ سپاهش را که میداند؟
خزانۀ هندوستان تهی،
و سکههای زر سرخ در دل کوهها فرو رفته است.
هرگز در هیجده [سال]
کسی فکر چنین کاری را نمیکرد.
از نیت بد پدر را آزرد (مظور شاهجهان است که خلع و زندانی شد.)
دیگر کی به او باور دارد؟
که هم بدنیت است و هم بدعهد، هم مکّار
چارهای نیست،
یا مغول نابود گردد، یا پشتون خوار شود.
اگر گردش گردون همینسان بماند،
بهخواست خدا، نوبت کار است.
آسمان پیوسته به یک رنگ نیست،
گه کار به گل است و گه خار
در چنین فرصتی که گاه نام و ننگ است،
بنگر که این پشتونهای بیننگ چه کردند؟
هر فکر دیگری از نادانی است،
جز با شمشیر راه رهائی نیست.
پشتونها در شمشیرزدن بهتر از مغولاناند،
کاش به دانش نیز هوشیار میبودند.
اگر اولسها با هم متحد شوند،
شاهان در برابرشان روی بر خاک مینهند.
نفاق یا اتفاق - جهل یا علم،
هر چه باشد کار با خداست.
این زمان زمان دفاع از ننگ و ناموس است،
ببینید این پشتونهای بیننگ چه میکنند؟
در زمانی که لشکر مغول در ننگرهار غنودهاند،
ببینید که افریدی و مهمند و شنواری چه میکنند؟
تنها من در اندیشه نام و ننگم.
یوسفزی فارغ بال گرم کشت و کار است،
با چنین بیننگی و بیغیرتی،
فرجام کار، خود آشکار است.
مرا مرگ بهتر از آن زندگی،
که روزگار به عزت نسپرم.
دراین جهان پایدار نخواهم بود،
اما یاد خوشحال ختک خواهد ماند.[۵]
غبار همین روایت را کمی کوتاهتر بیان کرده مینویسد: "آخرین قوه مبارزین زیر رهبری شاعر مشهور و سردار جنگی خوشحالخان جمع شدند و از ١٦٦۸ تا ١٦٧۰ با قشون اورنگزیب چندی بار دست و پنجه نرم کردند و در این قوه مبارز در جنگ "تاتره" اردوی چهل هزاری دشمن را تار و مار نمودند و در جنگ "دو آبه" قوماندان هندی را کشتند. همچنین در جنگهای "نوشهره" و "گنداب" و "خانج" قشون دشمن را کوفتند. مگر بازهم شکست خورده و پسران خوشحالخان (عبدالقادر و اشرف خان) و نواسههایش - کاظمخان شیدا و علیخان - در هندوستان تبعید شدند و هم در آنجا جان سپردند."[٦]
لوسین بُوات محقق تاریخ مغولان هند مینویسد که: در سال ١۰۸۳ه.ق / ١٦٧٢ م رفتار ناخوشایند فوجدار جلالآباد علت اصلی وخامت اوضاع شد. محمدامین خان، حکمران کابل در گردنۀ خطرناک خیبر مغلوب و غارت شد و خوشحالخان خټک بهصورت یکی از سرکردگان دشمن درآمد، قیام عمومی قبایل افغان، سستی و سهلانگاری محبتخان حکمران جدید افغانستان، اورنگزیب را وادار کرد در چهارم شعبان ١۰۸۳ ه.ق / ١٦۷۳ م سپاه بزرگی همراه توپخانهای نیرومند به افغانستان گسیل دارد. شجاعتخان، سردار این سپاه هرگونه امکاناتی را در اختیار داشت. و جاسوان سینگه دستیاری او را عهدهدار بود. لشکرکشی به شکست انجامید وافغانها در دهم ذیقعده سال ١۰۸۳ ه.ق / بیست ویکم فبروری ١٦۷۴ م با استفاده از تاریکی شبی بسیار تیره و بارانی بر سپاه خسته و فرسوده و در عذاب از باران و سرما و برف در حال بارش، در گردنۀ قرهپا بهدشمن شبیخون زدند. در این عملیات غافلگیرانه هزاران نفر از قوای مغول از جمله شجاعتخان کشته شدند. پس از این حادثه اورنگزیب خود رهبری عملیات را بر عهده گرفت و در بیستوپنجم ربیع الاول سال ١۰۸۵ ه.ق / بیست وششم جون ١٦٧۴ م در حسن ابدال بین راولپندی و پشاور اردو زد و یکسالونیم در آنجا ماند. سپاه انبوه و مجهز به توپخانه نیرومند و برخوردار از رهبری سردارانی با تجربه چون آغرخان که با شتاب از دکن فراخوانده شده بود، حمله را آغاز کرد. سپاه مغول در "خاپس" بهسختی شکست خورد ولی بارها انتقام این شکست را گرفت و اورنگزیب [از ادامۀ جنگ با قبایل پشتون چنان خسته شد که] در دوم محرم سال ١۰۸٧ ه.ق / شانزدهم مارچ ١٦٧٦ م به دهلی باز گشت. در هفتم شعبان / پانزدهم اکتوبر شهزاده معظم به فرماندهی سپاه افغانستان گمارده شد. در میان سردارانش امیرخان نامی به شجاعت و رشادت مشهور بود که چندی پس از آن حکمران افغانستان شد و مدت بیست سال از ١٦٧٧-١٦٧۸ م در این مقام باقیماند. سیاست امیرخان متکی بر "تفرقه بینداز و حکومت کن" استوار بود، همواره میان قبایل افغان نفاق میانداخت بهطوری که آنان نمیتوانستند بر علیه او دست بههیچ اقدامی بزنند و فقط هواداران خوشحالخان خټک چند سالی مقاومت کردند.[٧]
یکی از توطئههای ثمربخش امیرخان حکمران مغولی هند در کابل در مورد شورش ایملخان و دریاخان و خوشحالخان این بود که وقتی او به کابل رسید، نامهای به سران و رؤسای قبایل مومند و اپریدی نوشت و از آنها در مورد روش حکومت و کرکتر ایملخان معلومات خواست. سران به اتفاق هم جواب بسیار متین و مناسبی در مورد شخصیت و رفتار عدالتخواهانۀ ایملخان به امیرخان نوشتند. امیرخان دوباره به سران قبایل نوشت که اگر ایملخان یک چنین مرد غازی و عادل و سخاوتپیشه است، پس چرا اراضی تحت تصرف خود را بین سران و مشران همرزم خود تقسیم نمیکند؟ این پیشنهاد امیرخان که بهمنظور ایجاد تفرقه میان هواداران ایملخان و خوشحالخان تحریر یافته بود، اثری فوری و مخرب داشت و سران اقوام به ایملخان گوشزد کردند که چرا به تقسیم اراصیای که بزور شمشیر آنها از دولت مغولی تصرف کردهاند، بین آنها تقسیم نمیشود؟ ایملخان گفت: ما در شرایط جنگ با دشمن استیم، اکنون زمان این کارها نیست، مگر سران قبایل بر تقسیم اراضی تحت سیطره ایملخان پافشاری کردند، ایملخان هم از روی اجبار به آنها گفت هر طور دلتان میخواهد، به تقسیم اراضی به پردازید. اما پر واضح بود که هر یک از سران و روسای قبایل آرزو داشتند تا بهترین اراضی را برای قوم و قبیله خود تصرف کنند. اما قبل از همه سران قوم مومند دست بر روی بهترین اراضی گذاشتند وآن را برای خود خواستند، و ایملخان هم بنابر خصلت قبیلوی به آن رضایت نشان داد. اینجاست که سایر قبایل پشتون از این تقسیمات ناراضی شده از اطراف ایملخان پراکنده شدند، و تیر دشمن یعنی امیرخان بههدف خورد و امیرخان موفق به ناکامی قیام ایملخان و خوشحالخان و دریاخان اپریدی گردید. فقط یک قوۀ کوچک در تیرا توانست دریاخان اپریدی را با شکست روبرو کند و دریاخان هم که در این جنگ زخمی شده بود، به منطقۀ خوست عقبنشینی کرد و در همانجا درگذشت.[٨]
پوهاند حبیبی میگوید که ایملخان در مدت جنگ با اورنگ زیب و پسرش عالمگیر، بهنام ایملشاه بهضرب سکه پرداخت.[۹] متاسفانه آثار و کتبی که از مبارزات ایملخان مومند و رشادتهای جنگی او و همرزمانش بحث میراند در این غربتسرا میسر نیست، من امیدوارم تا کسانی که بر کتبی چون: صولت افغانی، حیات افغانی، تاریخ خانجهانی، تاریخ خورشید جهان، تواریخ حافظ رحمتخانی، تاریخ شیرشاهی، تاریخ سلطانی، تاریخ مبارکشاهی، تاریخ محمودشاهی، تزُک افغانی، فتوح سلاطین، طبقات اکبری، آئین اکبری، رقعات عالمگیر، تُزُک جهانگیر، نسبنامه افغانی، تاریخ افغانه، کلید افغانی، شکرستان افغانی، بهارستان افغانی، مآثر الامراء و تذکرة ابرار و الاشرار آخوند درویزۀ ننگرهاری، تاریخ مرصع و تاریخ پشتونها (پتانز) وغیره کتب آن عصر دسترسی دارند، دست همت بهکمر زنند و حق این مبارز دلیر و کمنظیر پشتون را آنطور که سزاور است به خوانندگان و علاقمندان تاریخ مبارزات قبایل پشتون در دوسوی خط دیورند معرفی کنند.
فرهنگ اعتراف میکند که: "این قیام با نام خوشحالخان بستگی دارد، هرچند مانند حرکت روشانی دوام و گسترش نداشت، اما بهجای خود جنبش مهمی بود و میتواند مرحلۀ دیگری در روند همکاری پشتونها در سطح بالاتر قبیله محسوب شود. هرچند خوشحالخان در مرحله نخست به اثر آزردگی شخصی علیه دولت قیام کرد، اما مقاومت صافیها در برابر تعرض عمال دولت بیگانه و همکاری مومندها و آفریدیها با آنان از پیدایش و گسترش حس همبستگی در بین قبایل پشتون که طلیعۀ اقدام دستهجمعی برای تشکیل دولت بود، نمایندگی میکرد. خوشحالخان مناسبترین شخص برای رهبری این حرکت بود، زیرا علاوه بر صفات شخصی شجاعت و استواری در تعقیب مرام از نظر مقام اجتماعی هم خان و خانزاده و رئیس قبیله بود و خانی و امارت را تالی پادشاهی میدانست. چنانچه در دستارنامه در این باره میگوید: "وقتی که پادشـاه یا امیر در مرحـله اول بـر تخـت یا مسـند جلـوس میکنـد، بر سـر پادشـاه تاج و بر سـر امیـر دسـتار گذاشـته میشـود."[۱٠]
بههر حال خوشحالخان، آن مبارز سترگ و نامدار و شاعر زبردست زبان پشتو به عمر ٧٨ سالگى بهتاريخ ٢٨/٤/١١٠٠ هـ (= ١٦٩١ م) در وطن خود کوهستان ختک، چشم از جهان فرو بست و آخرين وصیتش اين بودکه: "مرا در جاى دفن کنيد که گرد سم اسپان دشمن بر خاکم نيفتد".[۱۱]
25 جون 2012, 04:14
داستان مسلی و سیاسر این نامدار زمانه را بکدامین فصل و باب این شخصیت و قهرمان اوغانی ضمیمه بکنیم ..
با کی جنگیده , چطور جنگیده , چرا جنگیده , کدام شمشیرر را به فلان فیل زده تاریخ شما ناقلان مختص به قهرمان تراشی و دورغ پراگنی اوغانی تان میگردد , تاریخ دوصد پنجاه ساله را مسموم و انتحار کرده اید سراسر داستان ها و قصه های سر مگسک اوغانی از پشه فیل ساختن ,فراری و غلامان اجانب را , رفتار و کردار شرم اور شانرا وجه و صبغه قهرمانی و وطن پرستی ... میدهید اخر سواد اوغان برای همین است .
24 جون 2012, 11:18, توسط بدخوی
نازک میر جانه، چی یک اخطاری. از او کده میگفتی انتحاری روان میکنم، ترسش زیادتر بود. زریال ای دل تراسه.
25 جون 2012, 01:21, توسط جنرال صافی ــ مالمو سويدن
ای هم وطنم که دور از ميهن خانه و کاشانه غريبانه خود در غربت بسر برده هستی نيستی تو به خراج رفته و خوب ميدانی عامل اين بدبختی در ۱۳۵۷ در روز ننگين ۷ ثور و بخصوص روز سياه ۶ جدی ۱۳۵۸ با سرازير شدن ارده متجاوز سرخ به دعوت
شاه شجاع دوم ببرک کارمل آغاز يافت در سال ۱۳۷۱ با يورش وحشناک چپاولگران غارتگران اين مزدوران پاکستان و ايران به اوج خود رسيد و با اشغال وطن توسط پاکستان و استقرار نظام وحشت بربريت قرون وسطايی طالب اين پديده خلاف انسانيت عقلانيت کرامت افغانيت اسلاميت کارد به گلو هر تبعه افغان رسيد و ناله دردش به ثريا رسيد .
و تو بيشتر و بيشتر تحقير توهين شده آواره افغان پخش جهان شدی و با تمام رنج و درد زخم زبان کشوريکه در آن اقامت داری سر از تنه بلند نه کرده با چشم نااميدی ياس و حسرت داشتن کشور آرام به همه نا ملايمات نگريسته آه در سينه تو گره شد طفل تو با فرهنگ غير بزرگ شد زبانش محکوم گرديد بر رسم های پسنديده او خط بطلان کشيدند تو تنها نظاره گر بودی وبا آن همه زخم خنجر برای فردا زيستی تا مبادا کشورت آرام شود اما در اين ظلمت مشت مرموز زخم زبان توهين و دشنام فحش و ناسزا تهديد و هتک حرمت
در آئينه سياه انترنيت بنام سايت بر تو حواله ميگردد که بدتر شديدتر از زخم خنجر به سينه کوبيده ميشود . اين سايت ها بيشتر از دو و سه نيست بلی اين سايت فحاش دشنامنگار کابل پرس? و پندار است مسول سايت کابل پرس که يک تبعه ايران و جاسوس وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ايران است وظيفه دارد تا بنام زبان تبار سمت قوم مليت اتحاد برادرانه افغانها را از هم پاشيده و اخيرأ با نشر فلمهای خلاف اخلاق غرض انحراف اخلاقيات گذاشته و اين مردک وظيفه دارد و مزد ميگيرد
اما مسول سايت [ پندار ] که از شهر فرانگفورت المان به مديريت عظيم بابک نشرات دارد طی شش سال به همه دشنام داد . فحش گفت . توهين نمود بد ورد نوشت و هر روز ميان تمام جناحهای چپ به مثابه مار آستين خزيده زهر پاشيده و اين اقای مدير پندار پسر ماما ببرک کارمل . پرچمی دو آتشه . وابسته استخبارات روس . نفاق افگن ماهر بوده که در ساير سايتها بخصوص سايت کابل پرس بنام [ زرنگار ] [ پرويز بهمن ] [ گوربز ] [ مزاری] و [ ........] ديگر به همه تاخته حمله نموده و دستيارش در سويدن فاشيست شناخته شده قاچاقبر ماهر نسيم سحر ميباشد اخيرأ عليه تمام افغانهای مقيم مالمو کشور سويدن هم از مرد وزن ، هنرمند و کسبه کار روشنفکر و ديگر انديش اتهام و جعل را بسته ازنام و برقه زنانه پرويز بهمن نشر نموده است . بنأ ای افغان تا چه وقت خاموش ؟ تا چه وقت نظاره گر ؟ تا چه وقت بی تفاوت ؟ تا چه وقت گذشت ؟
عظيم بابک مينويسد و کامران ميرهزار نشر ميکند !!
وتو خاموش و اخيرأ با توهين و پخش جعل و دروغ عليه هنرمند اين شهر چنان از چوکات اخلاق بر آمده بهتمام مليت پشتون هتک ناموس نموده و به انديشه ، موجوديت ، هستی ، افتخار و مقدسات مليت پشتون تجاوز نموده است . در اروپا قانون است محکمه پوليس بين المللی وجود دارد لطفأ لطفأ به خاطر وطن و مردم آن و نجات از فحاشی يک يا دو انسان ضعيف مريض و وظيفدار اقدام نموده با اقدام همه مدير سايت کابل پرس مجبور ميگردد تا اين او باشان رهزنان انترنيت اين نفاق اقگنان کم مايه و بدون شرف وعزت را به پنجه قانون معرفی نمايند . به پاه برخواسته دهن اين کثيف ها را بسته کنند اگر همه خاموش بود فردا صدها بهمن شومن هريمن ديگر پيدا ميگردد . امروز سايت کابل پرس تبديل به يک زن فاحشه شده همه از آن لب ميگريند . جنرال صافی ــ مالمو سويدن
آنلاین : http:// جنرال صافی ـ...
25 جون 2012, 04:04
صافی خان .
میشود مقدسات و افتخار اوغان را کمی توضیع و تشریح بکنید !!
هر اوغان شاه شجاع ست ,شاه شجاع ها وطن را فروخته اند همین اکنون قسمت های از ان عملا در تصرف و اشغال پاکستان و جمهوریت های جدا شده از پیکر اتحاد شوروی قرار دارد,..
بهمن نامی از درد مظلومان وطن سخن رانده است ,بهمن در راه ارامی وطن و انسان او قلم زده او برتری جویی و امتیاز خواهی نکرده است او از تاریخ فلاکت بار سده های اخیر کشوربرای پند گرفتن و اینده خوبتر و ارامتر همه, نوشته است ,روشن است که حقایق به دماغ اوغان ناقل و ظالم خوش نخواهد خورد ....
صافی ناقل کدام جنرالی, چه وقت !کجا ! وچرا به رتبه جنرالی ارتقا کرده اید در زمان روسها یا در زمان امریکاییها !!!
خان