صفحه نخست > دیدگاه > نهضت های اسلامی و جهان اسلام؛ واقعیت ها و چالشها

نهضت های اسلامی و جهان اسلام؛ واقعیت ها و چالشها

بخش دوم
محمد اکرام اندیشمند
يكشنبه 25 مارچ 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

- 2 -

تنوع و افتراق اندیشه در نهضت اسلامی یا جریان اسلام گرایی :

در طول سده بیستم که نهضت اسلامی به عنوان یک جریان دینی- سیاسی به ویژه با تأسیس اخوان المسلمین مصردر سال 1928 عیسوی شکل گرفت، افکار مختلف و حتا متضاد بر سر تعبیر و قرائت از نظام و حکومت اسلامی و شیوه های تشکیل آن از درون نهضت سر برآورد. هر چند که در رسانه های غرب و در میان مخالفان و حتا موافقان نهضت اسلامی این جریان با نام های بنیاد گرایی اسلامی، اسلام گرایی، اسلام سیاسی، افراط گرایی اسلامی و غیره عنوان میشود، اما این نامگذاری ها در واقع اکنون بازتابی از واقعیت تنوع و افتراق در درون نهضت اسلامی است. علی رغم آن در میان نویسندگان، سیاستمداران ومستشرقین غربی نیز بر سر تعدد و تفاوت در درون نهضت اسلامی و یا جریان اسلام گرایی دیدگاه یکسان وجود ندارد.

الیویه روه نویسنده و مستشرق فرانسوی از دسته بندی نهضت اسلامی به جریانهای اسلامیست، سنتگرا و فوندامنتلیست ورفورمیست سخن میگوید. دانیل پایپز(Daniel Pipes) متولد1949 نویسنده و مؤرخ امریکایی و متخصص تاریخ خاور میانه نیز جریان اسلام گرایی را به اسلام سنتی، میانه رو و اسلام تند رو یا به قول او اسلام نظامی دسته بندی میکند. شگفت آور این است که او مصطفی کمال اتاترک را الگوی میانه روی در جریان اسلام گرایی معرفی میکند؛ در حالی که اتاترک هیچ تعلق و دلبستگی به این جریان نداشت. اما "خیرت ویلدرز" سیاستمدار هالندی رهبر حزب آزادی این کشور(PVV) و "هارتموت کراوس" جامعه شناس و پژوهشگرآلمانی به هیچگونه دسته بندی در درون جریان اسلام گرایی به خصوص به گروه میانه رو در این جریان باور ندارند. ویلدرز تروریزم و افراط گرایی را افکار ملهم و برگرفته از آموزه های اسلام تلقی میکند. هارتموت کراوس، اسلام را تعالیم و احکام جامع و مطلق در جهت ایجاد یک نظام سیاسی در قالب دین می پندارد که به قول او میتواند نیروی بسیار افراطی را در جهت تشکیل آن نظام سیاسی وارد معرکه جنگ و خشونت کند.

"این گونه نامگذاریها، پذیرفتنی نیست" :
بعضی از احزاب و گروه های نهضت اسلامی یا جریان اسلام گرایی و چهره های معروف و صاحب نظر این جریان دسته بندی و نامگذاری را بر مبنای قرائت و دیدگاه متفاوت از اسلام در مورد سیاست و جامعه نمی پذیرند. آنها مقولات بنیادگرایی، افراط گرایی، میانه روی و نوگرایی اسلامی را ساخته و پرداخته مخالفان نهضت های اسلامی به خصوص از سوی غربی ها تلقی میکنند که با بار منفی در مورد نهضت های اسلامی بکار میرود.
دکتریوسف قرضاوی که ریاست اتحادیه جهانی علمای مسلمان را بدوش دارد وبا تألیف ده ها اثر در اموردینی- سیاسی شخصیت تأثیر گذار در جامعه سنی و درمیان جریان اسلام گرایی این جامعه است با این گفته که " این گونه نامگذاری ها پذیرفتنی نیست"، نامگذاری و در واقع دسته بندی را با نام های اسلام سنتی، اسلام بنیادگرا، اسلام تجدد طلب و . . . . توطئه دشمنان اسلام تلقی میکند که در جهت تجزیه و تقسیم اسلام واحد و فراگیر انجام میشود.
کارل اِرنست استاد و نویسنده مسلمان و رئیس بخش مطالعات دینی در دانشگاه کارولینای شمالی امریکا و مؤلف کتاب اقتدا به محمد(ص) مقوله بنیاد گرایی را یک مقوله مسیحی میداند که بر مسلمانان تحمیل شده است. به قول او اصطلاح بنیاد گرایی اندکی پس از 1900 در کلوفرنیا به کار برده شد و آن هنگامی بود که یک گروه انجیلی پروتستان، جزوه ای با عنوان"بنیادها" Fundamentalsm حاوی فهرستی از اعتقادات اجباری منتشر ساختند. سپس این مقوله در مطبوعات امریکا و غرب در مورد انقلاب اسلامی ایران و دیدگاه رهبر آن آیت الله خمینی بکار رفت و اصطلاح بنیاد گرا و اسلامی بصورت تفکیک ناپذیر از سوی رسانه های غربی متداول شد. همچنا ن این نویسنده مسلمان امریکایی میگوید که : "واژه های چون تروریزم و تعصب که برای شریر جلوه دادن مسلمانان بکار میرود در قلب مدرنیته ی اروپا ایجاد شد . این انقلاب فرانسه بود که واژه های تروریزم، تعصب و تحجر را ابداع کرد ."

اما برغم تأکید قرآنکریم و سایر منابع اسلام بر وحدت و یکپارچگی مسلمانان و علی رغم تردید دسته بندی در درون نهضت اسلامی و جریان اسلام گرایی، افکار و عملکرد متفاوت و حتا متعارض احزاب مختلف اسلامی این تفاوت و دسته بندی ها را بازتاب میدهد؛ واقعییتی که در متن نهضت اسلامی تکوین یافته است. ازسوی دیگر بعضی احزاب اسلامی وچهره های شاخص ومعروف نهضت اسلامی حتا دکتر یوسف قرضاوی در واقع دسته بندی را با عبارات و مقولات دیگری درجریان اسلام گرایی می پذیرند و از روش افراط، تفریط و حد وسط یا میانه سخن میگویند. قرضاوی مکتب فکری خود را الوسطیه(حد وسط) میخواند.

احزاب و گروه های اسلامی برغم آنکه همه از نظام و حکومت اسلامی سخن می گویند اما هر کدام با دیدگاه و عملکرد متفاوت، نظام اسلامی را در عرصه های مختلف حیات ترسیم می کنند. از رسیدن به نظام اسلامی تا ارائه پایه ها و چهار چوب تئوریکی نظام و ترسیم عملی آن در جامعه سخن متفاوت و حتا متضاد دارند. مذهب شیعه رهبری یا امامت را در اسلام از ارکان اعتقادی میداند. مذهب سنی به چنین چیزی معتقد نیست. در حالی که جمهوری اسلامی ایران به عنوان دولت اسلامی شیعه بر مبنای نظریه ولایت فقیه توسط آیت الله خمینی تأسیس یافت، اما برخی از مراجع مذهبی و گروه های دینی- سیاسی شیعه نظریه ولایت فقیه را از دیدگاه مذهب شیعه تردید میکنند. بعضی احزاب اسلامی انتخابات را برای تعین رهبری نامشروع می پندارند و برخی آنرا جایز میدانند. شماری برای تشکیل دولت اسلامی به شمشیر و جنگ متوسل می شوند و راه ترور و خشونت را به عنوان جهاد با کافران و بازگشت به اسلام در پیش می گیرند و بعضی سیاست میانه روی و مدارا بر می گزینند. بعضی از احزاب و گروه های اسلامی با پذیرش دموکراسی و پلورالیزم حتا باور به سکولاریزم سیاسی را به نمایش میگذارند.
با توجه به این واقعیت ها، نهضت اسلامی را به مثابه ی یک نهضت دینی- سیاسی از منظر قرائت و برداشت آنها از اسلام در عرصه سیاسی و در عنایت به افکار و عملکرد شان در ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و غیره به گروه های مختلف و متعدد میتوان دسته بندی کرد. اگر به جریان اسلام گرایی از زوایای متذکره نگاه شود در کل میتوان چهارگرایش و در واقع چهار نوع نهضت اسلامی- سیاسی را مشخص کرد. اما در جزئیات و با توجه به تفاوت برداشت ها و دیدگاه های عناصر و حلقه های فعال و شاخص در درون این چهار گرایش، دسته بندی های متعدد و مختلف دیگر در هر یک این گرایشها قابل مشاهده است. از سوی دیگر رفت و آمد افراد از لحاظ فکری در این گروه ها حالت متغیر و نوسانی دارد.

1- اسلام گرایی سنتی ( Traditional Islamic):

جریان اسلام گرایی سنتی یک جریان دینی- سیاسی است که بروی معنویات و تطبیق شریعت تأکید میکند. این جریان در میان علمای دینی جامعه سنی مذهب مسلمان که بیشتر از مدارس سنتی و غیر رسمی برخاسته اند نفوذ و پایگاه دارد. جریان اسلام گرایی سنتی در جوامع سنی کشورهای اسلامی بر خلاف جریانهای دیگر اسلامی وفاداری و پابندی بیشتری به مذهب خود از میان مذاهب چهارگانه سنی نشان میدهند. این جریان همچنان از ویژگیهای جریان بنیاد گرایی اسلامی و حتا جریان افراط گرایی برخوردار است که با بخش رادیکال و افراطی بنیادگرایی و جریان افراط گرایی مشترکاتی چون جزم اندیشی، قشری گری و ظاهرگرایی دینی دارند. اما بر خلاف جریان بنیادگرایی اسلامی به انتر ناسیونالیزم اسلامی و تفکر امت واحد اسلامی مبتنی بر نفی مرزهای جغرافیایی و سیاسی چندان باور و وفاداری نشان نمیدهند. آنها به هویت های بومی و قومی خود تکیه میکنند و حتا در این مورد با تنگ نظری و تعصب ظاهر می شوند. تفاوت دیگر این جریان با بنیادگرایی اسلامی بر سر اجتهاد بر میگردد. جریان سنتگرایی اسلامی دروازه ی اجتهاد را در شریعت اسلامی بسته می بینند و با برداشت های مختلفی که بیرون از مذاهب اهل سنت میشود مخالفت می ورزند. به باور آنها اجتهاد در عصر فتنه درست نیست و مسلمانان مکلف به تقلید از امامان مذاهب چهارگانه خود هستند. این جریان به موضوع انتخابات بر سر رهبری دولت و کشور اسلامی با جریان های دیگر اسلام گرایی اختلاف دارند. آنها انتخابات به شیوه امروز در تعین رهبری دولت و محدودیت زمانی را در زعامت نامشروع می پندارند. هر چند گروه های مختلف جریان سنت گرایی در این مورد با توجه به شرایط جوامع و کشورهای خود شان افکار و رفتار متفاوت داشته اند.

جریان سنت گرایی اسلامی در مورد حقوق اجتماعی و سیاسی طبقه زنان دیدگاه خاص خود را دارند و حتا بعضی از گروه های این جریان حق تعلیم و تحصیل و کار زنان را در اجتماع نامشروع تلقی میکنند. افزون بر آن این جریان با مظاهر تمدن غربی و مدرنیته حتا در لباس و سبک زندگی غربی کم ازکم در ظاهر مخالفت نشان میدهند و بیشتر با لباس های بومی و سنتی خود ظاهر میشوند؛ هر چند که در استفاده از مدرنیزم غربی تعصب و تردیدی ندارند.

بسیاری از گروه های اسلامی متشکل ازعلمای دینی و سنتی در کشورهای اسلامی به جریان اسلام گرای سنتی تعلق می گیرند. جماعت علمای اسلامی پاکستان برهبری مولانا فضل الرحمن، حرکت انقلاب اسلامی افغانستان که توسط مولوی محمدنبی محمدی در آغاز دهه هشتاد عیسوی شکل گرفت و حتا تحریک اسلامی طالبان افغانستان و پاکستان از لحاظ فکری و مذهبی- سیاسی، گروه های اسلامی مربوط به این جریان هستند.

2- اصول گرایی اسلامی یا بنیاد گرایی اسلامی (Islamic Fundamentalism ):

جریان بیناد گرایی اسلامی یکی از جریان های مهم و با نفوذ نهضت اسلامی یا پدیده اسلام گرایی در سده بیستم است. بنیادگرایی اسلامی در واقع جریان معتقد به اسلام نخستین یا اسلام سلف صالحین است که قرآن و حدیث پیغمبراسلام(ص) را منبع اصلی معرفت اسلام تلقی میکنند. جریان بنیادگرایی اسلامی را میتوان مشمول این تعریف اسلام از سوی یوسف قرضاوی قرار داد که هرچند موصوف با این نامگذاری و دسته بندی مخالفت می ورزد:« ما به جز یک اسلام، که همان اسلام واقعی و نخستین است، اسلام دیگری سراغ نداریم. آن اسلام سرآغاز رسالت و برگرفته از قرآن و سنت است. اسلامی که بهترین و آگاه ترین نسل امت اسلامی، یعنی اصحاب و تابعان راستین، در مناسب ترین زمان ، آنرا دریافته بودند. . . »

در حالی که میتوان گفت ویژگی های بنیادگرایی بصورت مشترک در میان تمام جریانهای اسلامی وجود دارد اما احزاب و گروه های متعلق به این جریان دارای مشخصاتِ مربوط به خود هستند. گروه های مربوط به جریان بنیادگرایی اسلامی برخلاف اسلام گرایان سنتی شامل طیف های مختلف اجتماعی میشوند. بسیاری از اعضای این جریان برخاسته از مراکز عصری یا مدرن آموزشی و تحصیلی(مکاتب یا مدارس و د انشگاه ها) هستند. اعضای این جریان به مذاهب فقهی چهارگانه پابندی کمتری دارند و با داشتن تفکر سلفی گری خود را پیرو راستین قرآن و حدیث میدانند. همچنان این جریان به اجتهاد در مسایل مختلف حیات از دیدگاه شرع اسلامی معتقد هستند و از جواز تعدیل و تغیر درمسایل شرعی با شرایط جدید و البته بدون تعارض با اصول و احکام صریح نصوص اسلامی سخن میگویند.
یکی از ویژگیهای جریان بنیادگرایی اسلامی به پذیرش بعضی از پدیده های مروج امروز در حیات سیاسی و اجتماعی توسط آنها بر میگردد. جریان بنیاد گرایی اسلامی به حضور و مشارکت زنان در فعالیت های اجتماعی با رعایت حجاب همسویی نشان میدهند و بسیاری از گروه های مربوط به این جریان انتخابات عمومی را نامشروع تلقی نمیکنند. یکی دیگر از ویژگیهای این جریان به عدم یکپارچگی و وحدت نظر آن در مسایل مختلف سیاسی و اجتماعی از منظر معرفت و قرائت دینی است. در حالی که طیف های متفاوت فکری از این نگاه در میان افراد و حلقه های مختلف جریان مذکور به نظر میرسد، اما جریان بنیادگرایی اسلامی بصورت کل در دو بخش میانه رو و افراطی دسته بندی میشود. بخش میانه رو جریان بیشتر به جریان نوگرایی اسلامی نزدیک هستند و بخش افراطی آن بسوی جریان افراط گرای تکفیری و ستیزه جو می لغزند. بخش افراطی جریان بنیادگرایی اسلامی بیشتر یک جریان آیدئولوژیک است و نوع قرائت و برداشت خود را از اسلام صحیح و موجب رستگاری میداند.
بسیاری از احزاب اسلامی متأثر و ملهم از اخوان المسلمین مصر در کشورهای اسلامی در جریان بنیادگرایی اسلام دسته بندی میشوند. جماعت اسلامی پاکستان، بعضی از احزاب اسلامی کشورهای عربی منشعب شده از اخوان المسلمین، گروه های سلفی چون حزب النور مصر، جمعیت اسلامی افغانستان، حزب اسلامی افغانستان، حزب اسلامی مالیزیا، جبهه نجات اسلامی الجزایر و . . . . از گروه های متعلق به بنیادگرایی اسلامی شامل هر دو بخش این جریان هستند.

3- افراط گرایی اسلامی( ( Islamic extremism:

جریان افراط گرایی اسلامی یا آنچی که در غرب ایکسترمیست نامیده میشود به جریانهای بسیار افراطی اسلام گرایی تعلق می گیرند که در واقع از درون نهضت اسلامی و جریان اسلام گرایی سر بر آوردند. این جریان در صدد تحقق حکومت اسلامی و شکست دشمنان اسلام بر مبنای قرائت و دیدگاه خود از راه خشونت و جنگ هستند و هرگونه سازش و مدارا را در این مورد نفی میکنند. آنها دموکراسی را پدیده غیر اسلامی دشمنان غربی تلقی میکنند و انتخابات را در جهت تعین رهبری و دولت اسلامی نامشروع می پندارند.

بسیاری از گروه های جریان افراط گرای اسلامی گروه های منشعب از اخوان المسلمین مصر و سایر احزاب اسلامی کشورهای مسلمان هستند که در دهه ی هشتاد و نود بوجود آمدند. جماعت الفنیة العسکریة(سازمان فنی- نظامی)، جماعت التکفیر و الهجرة(سازمان تکفیر وهجرت)وجماعت الجهاد، "منظمة التحریرالاسلامی یا سازمان آزادیبخش اسلامی"، در مصر گروه های افراطی اسلامی هستند که از اخوان المسلمین جدا شدند. گروه تکفیری که توسط شکری مصطفی در 1971 تشکیل شد به حدی دیدگاه افراط گرایانه از اسلام داشتند که حتا جامعه مسلمان مصر را اسلامی نمیدانستند و از میان این جامعه نامسلمان دست به مهاجرت زده به کوه ها رفتند و جامعه جدیدی به زعم خود اسلامی را تشکیل دادند.

حزب تحریر به عنوان یک گروه انشعابی دیدگاه موعظه گرایی اخوان المسلمین را در جهت اصلاح و اسلامی ساختن جامعه تردید کرد و توسل به خشونت و جنگ را برای کسب قدرت سیاسی در پیش گرفت؛ هر چند برخلاف گروه تکفیری جامعه را تکفیر نمیکرد و تنها دولت در مذاق اتهام و حمله آنها بود.

گروه الجهاد(جماعت الجهاد)که در سال 1974 توسط صالح سریه بوجود آمد به جهاد و جنگ مسلحانه در رسیدن به حکومت اسلامی درهر زمان وشرایطی و با توسل به هرگونه خشونت معتقد بودند. صالح سریه با نگاشتن رساله الفریضة الغایب(فرض غایب)قوانین فعلی در جهان را قوانین کافران خواند و ترک جهاد مسلحانه را عامل انحطاط و زوال اقتدار مسلمانان در جهان ارزیابی کرد. ایمن الظواهری پزشک مصری که پس از قتل اسامه بن لادن رهبری سازمان القاعده را بدست گرفت از اعضای جهاد اسلامی مصر بود.

جریان افراط گرایی اسلامی در سه دهه اخیر قرن بیستم در بسیاری از کشورهای اسلامی به خصوص در پاکستان گسترش یافت. مهم ترین سازمانهای افراط گرایی که در این مقطع بوجود آمدند و تا هنوز به حضور و فعالیت خود ادامه میدهند عبارتند از: سازمان القاعده که توسط اسامه بن لادن تشکیل شد، جماعت اسلامی مسلح در الجزایر، حزب تحریر اسلامی در اردن و آسیای میانه، سپاه صحابه که در سال 1985 به رهبری مولانا حق نواز جهنگوی در پاکستان تشکیل شد. لشکر جهنگوی، لشکر طیبه برهبر حافظ (قاری) محمد سعید در کشمیر، حرکت مجاهدین کشمیر، جیش محمد که در سال 2000 توسط مولانا مسعود اظهر در کراچی پاکستان تشکیل شد. تحریک طالبان پاکستان که توسط بیت الله محسود درمناطق قبایلی پاکستان بوجود آمد ومحسود در سال 2009 توسط هواپیمای بدون خلبان امریکا به قتل رسید. تحریک نفاذ شریعت محمدی یا جنبش اجرای شریعت که توسط مولوی صوفی محمد در سال 1992 در قبایل شمال غربی پاکستان تأسیس شد ورهبری این گروه را دامادش مولانا فضل الله بدست گرفت. حرکت انصاردر هند و حرکت مجاهدین در کشمیر، تحریک اسلامی طالبان افغانستان، سازمان الشباب در سومالیا، سازمان بوکه حرام(جمعیت متعهد به اشاعه تعالیم پیغمبر اسلام و جهاد) در نایجریا، سازمان ابوسیاف در فلیپین، سازمان جماعت اسلامی در اندونیزیا و . . . .

واژه های کلیدی

دين، عقايد و باورها
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • به زود ترین وقت اسلام با تما مکر وحیله خود انفجار نموده نابود خواهم شد بخاطریکه ارتباطات اجتماع بشری ذریعه انکشاف علم نزدیک شده است انقریب محمدیان را با دار و دسته و دروغ های شاخ دار ان رسوا نموده
    فاتحه عربستان سعودی را خواهم گرفت . باد بخاطر دروغ های عرب های جاهل جهاد کرد .

    • نهضت اسلامی؟؟ کدام نهضت ؟ آیا میتوان باند های عقبگرا و خرافاتی را که با استفاده از عقاید و احساسات توده های بیسواد علیه هر نوع تحول و پیشرفت اجتماعی ایستادگی میکنند نهضت نامید۰یگانه ارمغان باند های عقبگرا و کور مغزان اسلامی فقط خشونت وترور به مقابل نیروهای ر وشنگرو زنان و دیگر طبقات مظلوم جامعه چیزی دیگر نبوده است۰از سید افغانی گرفته تا بنا و برادران قطب ،برادران اخوانی افغانی و باندهای القاعده و طالبان کرام همه در حیات ننگین شان با تبلیغ ترور و خشونت هزاران انسانهای بیگناه را سرزده و هزاران فامیل را ماتمدار کردند٫

    • تا اینجا که مقالات نویسنده را مطالعه کردم برایم معلوم شد که مقاله رنګ وبوی ګزارش دهی دارد. ازسبک کلام نویسنده چنان معلوم میشود که قرآن را نمیدانند. اګر میدانستند قبل از برداشتهای ترجمه شده دیګران سری اول به قرآن میزدند تا برای شان معلوم می شد که برداشت خود قرآن دربارهء ګروه های مختلف چی است؟ آیا درخود قرآن بحیث سرچشمهء اصلی وحی، این تقسیمات صورت ګرفته یا نه؟
      جواب آن طبعا بلی است.

      درسورهء فاطر آیه ای دارد به این مضمون:
      ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا، فمنهم ظالم لنفسه، ومنهم مقتصد ومنهم سابق بالخیرات باذن الله
      یعنی : ما این کتاب را به آن بنده ګان ما که برګزیده ایم آن را به میراث ګذاشتیم: تعدادی ازین ها بر خودشان ظالم میشوند، بعضی های دیګر میانه روها اند، وبعضی های دیګر به اذن الله پیشی ګرینده ګان درکارهای نیک میباشند. این تقسیم بندی قرآنی با حزب ګرایی معاصر مسلمانان که ملهم از استعمار غرب است سر نمیخورد. وحتی نامګذاریهای بالای نهضتهای اسلامی ازطرف مستشرقین شده است ناقص است که یک نمونهء آن همان بنیاد ګرایی است، که ملهم از بنیاد ګرایی مسیحیت میباشد.

      ازنظر داکتر ذاکر نایک پژوهشګر معاصر درساحهء ادیان هندویزم، بودیزم، برهمنیزم، زردشتی، مسحیت ، یهودیت واسلام وجراح هندوستانی تکیه بربنیاد های اسلام که همانا : اعتقاد به توحید. نبوت ومعاد میباشد سبب نجات وفلاح بشرهم در دنیا وهم دراخرت میشود. درحالیکه تکیه بربنیادهای مسیحیت سبب معطل شدن قوهء تفکر وخرد ورزی ورویا رویی با مقیضیات زمانه میګردد که بهترین نمونهء آن جنګ خرد ورزان با کلیسا وبنیاد ګرایان مسیحی درتاریخ میباشد.

      علت این همه کشاکش درجهان اسلام با استفاده ازنام اسلام همانا شکست نظامی مسلمانها یکبار بعداز خلافت عباسی و برای بار دوم بعداز خلافت عثمانی میباشد.

      آری!
      دین اسلام بعداز ظهور چنګیز درتاریخ وبعدا شکست امپراطوری عثمانی برخلاف ادیان دیګر زخمهای جانسوری برپیکر خودش خورده است که التیام آن شاید به این زودی ها ممکن نباشد ولی برخلاف تمنا وآرزوی اسلام ستیزانی چون آرامش دوستدار که آرزو می نموده اسلام باید درزاده ګاهش جوانمرګ میشد خاصیت انسانی وطبعیت انسان سازانهء این دین ، بصورت معجزه آسا عاملی بوده است که از درون امواج متلاطم حوادث جان سالم بدر برده وچراغ حق وحقیقت را به جامعهء بشری روشن نګهداشته است.
      مشکلی که غرب زده های اسلام ستیز معاصر ، با مسلمانان دارند همانا برداشتهای متفاوت در تعریف مشخص شان ازتمدن وشهرنشینی است. اسلام بحیث یک دینی که با تمدن ومدنیت همریشه است، پیشرفتهای مادی وتخنیکی غرب را یکجانبه ویک بعدی میداند.
      هر قدر به این پیشرفتها بشر نایل ګردد اسباب هلاکت خویش را بدست خودش فراهم میکند. واین چیزیست که عملا به اثبات رسیده است. تمدن بدون اسلام درزمین فساد وتباهی ببار آورده است وبه بار می آورد، اسلام درتمدن کنونی بشری خواهان جایګاهی مانند کلیسا ومسیحیت نیست.
      زیرا این دین مدعی است که برای نجات بشریت ازهلاکت حتمی وسقوط بطرف قهقرا برنامه دارد.
      لذا به مشکل میتوان تصور کرد که آشتی میان تمدن غرب واسلام درکوتاه مدت صورت بګیرد.
      غرب وغرب زده ها از تمدن وآزادی، لاقیدیت ، بی بندباری وانحطاط انسان تا پست ترین درجه را در ذهن شان دارند، واګر هم نداشته باشند خود پدیده های منفی لجام ګستختهء غرب شاهد این مدعاست، مانند ازمیان برداشتن کوچکترین واحد اجتماع یعنی خانواده، وجایګزینی آن به اعمالی نظیر ازدواج مرد بامرد، ازدواج زن بازن، بار دار شدن زنان ازطریق تزریق آب منی مردان مجهول، توسط امپولها، ازدواج نمودن با حیوانات وغیره بخش کوچکی ازین فراورده های تمدن غربی است که سیکولاریزم اروپایی با قوت بیشتر درصدد تقویهء آن میباشد. وآن به یک دلیل:

      که انسان باید اتکای خودش را بدین ودیانت پایان دهد، زیرا این سایهء دین است که بشریت را از تفکر وتعقل باز داشته است. این عقدهء سیکولارهای اروپا ریشه درهمان تمدن ستیز وخرد ستیزی پاپها وکشیش های کلیسا دارد. درین کشاکش پای اسلام پیچاره نیز بحیث دین، زخمی شده است. سیکولرهای اروپا دررأس آن کارل مارکس که مجموع دین را افیون اجتماع بشریت خواند، هرګز به بازګشت تسلط کلیسا راضی نیستند، اما ګناه مسلمانان بیچاره درین کش وګیر چی است؟
      آیا واقعا دین اسلام تخدیر کنندهء اجتماع بشری است؟ تاریخ خلاف آنرا ثابت کرده است.
      اسلام هم بعنوان مذهب وهم بحیث ایدیالوژی دربرابر فلاسفهء غرب چون داروین ، مارکس وانګلس، فویرباخ، نیچه وغیره به یک چالش بزرګ فرا راه غربی ها وجن زده های غربی شان درکشورهای مسلمان قرار دارد.

      استعمار غرب در اولین برخوردش با کشورهای مسلمان این حقیقت را درک کرد که با این دین واین قرآڼ هرګز نمیتواند به اهداف غایی شان متوصیل شوند.
      خطابهء ګلادستون درقرن هژده یکی از لوردهای پارلمان بریتانیه تاکنون نیز درګوشها طنین انداز است که درهمان وقت درمجلس عیان بریطانیه نسخه ایی از قرآن را به حضار نشان داد وګفت تا وقتیکه این کتاب درمیان مسلمانان وجود داشته باشد ازما انګلیسها وفرانسوی ها وایتالویها هیج کاری ساخته نیست.
      بناء ازهمان زمانه ها انګلیس ها برای مبارزه با مسلمانان وعقاید شان از راه توطئه وخدعه پیش آمده اند. ساختن احزاب وسازمانها درکشورهای اسلامی نیز تقلیدی از روشهای کشورهای اروپایی است که با طینت وسرشت کشورهای مسلمان جور نمی آید. میخواهم بګویم همین احزابی هم که درزمان استعمار درکشورهای مسلمان بوجود آمد یک کوشش وتقلای بود که مسلمانان ازشدت ضعف وبیچاره ګی مجبور به تقلید ازآن ګردیدند. درحالیکه حزب سازی وتحزب در اروپا حاصل قرنها جنګهای خانمانسوز میان طبقات واقشار مختلف مردم چون دهقان وفیودال، وکارګر وکار فرما، کشیش وروشنفکر، وپروستانت وکاتولیک وغیره بوده است. ولی جهان اسلام با این مقوله ها آشنایی چندانی نداشتند زیرا اصلا این مشکلات درجهان اسلام ازنظر تاریخی وجود نداشت.
      اسلام مخالف ظلم است، اسلام مخالف بهره کشی واستتثمار است، اسلام مخالف تحجر وجهالت وکج اندیشی است. دراسلام هیچ طبقهء حق ندارد که مردم را خرسازی نموده وزیر نام دین برآنها حکومت مطلقهء خودش را جاری سازد. یعنی اینکه این نهضت ها درکشورهای اسیر واشغال شده تولد شده اند درخود این کشورهای اشغال شده نمو ورشد نموده اند واکنون نیز مثل اینکه چند تا پشکی را دریک بوجی جوال انداخته وسرجوال را ببندید آنګاه پشک ها بخاطر بیرون شدن ازین جوال سربسته یکی دیګر خودشان را پرت وپوچ کنند، دقیقا حال نهضتهای اسلامی درکشورهای بعداز خلافت عثمانی شبیه همچو یک حالت است.

      بناء قبل ازهرچیز دیګری استقلال وحریت وآزادی کامل جهان اسلام از زیر یوغ استعمار نوین یعنی کشورهای ابرقدرتی که خودشان را قیم کشورهای بیچاره می دانند باید جستجو شود، قرنها میشود که مسلمانان در ذلت وخواری بسر می برند، هستی مادی شان به یغما برده میشود، حکومتهای مزدور ودیکتاتور به شرق وغرب برسر شان تحمیل میګردد، منابع نفتی وذخایر طلا معدنیات شان به شکل پیشرفته ومدرن به سرقت میرود، درچنین شرایطی نهضتهای اسلامی را نیز میتوان نهضتهای سرګردان نامید.

    • جناب انديشمند!
      اسلام ، در زمانه ما يک مرداب است ، که مشتی کرم و زالو و حشره و زايده در آن می لولند!
      نفت و تيل عربستان سعودی و ايران آخوندی ، اين آبکند موذی و ضد بهداشتی را از گزند روزگار حفظ ميکند !
      چرا؟ برای اين که « حکومت مردان» در يک بخش اعظم جهان، آسيا و افريقا ، دست نخورده بماند!
      عقل و شعور مردم دنيا را به بازی می گيرند ، شعور ملت های عرب و عرب زده را تعطيل ميکنند با زنجير و زندان و تخريب مدارس مدرن و تاسيس مدارس زير زمينی ، و تبليغات ضد بشری تقسيم ملل به کافر و مسلم!
      مسلم در صورت کشتن کافر، به جنات نعيم و فردوس برين ميرود و انتحار اين راه بهشتی را کوتاه تر ميکند!
      مسلم ارثی ( کسی که اسلام را از پدر به ارث برده) هرگز وقت و اجازه تامل و تفکر مجدد بر آيين خويش را ندارد ؛ مسلمان تا آخر عمر بايد مسلمان بماند و اگر چون و چراکند ، « مرتد » است و ريختن خونش، واجب است!
      اسلام هميشه سياسی بوده است ووسيله تنفيذ احکام بدوی، ارتجاعی و بقای حکام مستبد وابسته به افکار قرون وسطايی !اسلام ، با هنر های زيبا و تنديس و موسيقی و علوم بشری و علوم مدرن ، ناسازگار است و فقط ميخواهد جامعه بشری را با علوم قرانی(!) اداره کند !
      اسلام چه ميانه باشد چه افراطی، به کار بشريت امروز نمی آيد ؛ مگر به کار چند محقق ورشکسته که سر در آخور امپرياليزم دارند يا از شيوخ شکم پرست عرب و پاکستانی، دستور می گيرند!
      اسلام ، اصلا آيين مذهبی نيست؛ مواد مخدر است ، ماده ايست برای دور شدن از طبيعت انسانی و مبارزه ايست عليه شعور و تکامل بشری!
      مقرره ها و آموزه های گنجانيده در سنن ابن ماجه، صحاح مسلم و بخاری و بحارالا انوار را بنگريد ، سمومی است که با مهارت دراوراق زرين و شکرين تعبيه شده است!

    • ما به هویت سمندر غوریانی آشناییم ولی خلیل غوریانی حالا سبز کرده است
      آقا!
      رفیق کارمل ورفیق تره کی ورفیق استالین ورفیق مائو وسایر انسان نماهای شرور درر روی زمین واز غرب هم کشورهای استعماری همه بعداز هزاران قتل عام ونسل کشی های بشری به تجربه دریافته اند که اسلام هم دین سیاست وآیین حکومت داری وهم آئین دولت داری وقانون است

      این افکار شما با سرشت وطینت مردمان شرق خصوصا افغانستان درتقابل قرار دارد زیاد خودتان را زحمت ندهید. هنر وهنرمندی را همین اکنون درموزیم های هنری اروپا می بینیم که زن را لخت وبرهنه نموده وبرای تماشای مردان هوس ران وپادشاهان پیدوفیل تماشای سامان آن بیچاره ها را وسیله ساخته اند.
      ازکدام هنر سخن میرانی ازهنر سکس وبیمایه شدن انسان ازچی؟
      نشود که ازعاشفان پر وپا قرص مژده جمالزاده باشی ؟

    • آیدیالوگ بزرگ اسلامی قرآن یار! این فرموده ای شما که" تقسیم بندی قرآنی با حزب گرائی معاصر مسلمانان که ملهم از استعمار غرب است سر نمی خورد". قرار مطالعه ای تاریخ های اسلامی این تقسیم بندی با تقسیم بندی قرآنی انطباق پیدا میکند وملهم از استعمار غرب نیست و بطن خود اسلام ماهیت استعماری دارد وتقسیم بندی یا تضاد ها در ذات وماهیت اسلام نهادینه است. بدین قرار که حضرت محمد در اثر سمی که زن یهودی در غذای او ریخته بود در سال یازدهم هجری چشم از جهان فرو بست.( تفسیر طبری ج 5 ص 1335 و منتخب التواریخ ص 9) ودر اولین روز مرگ او تضادهای درونی حکومت اسلامی آشکار شد بطوریکه هنوز مراسم کفن ودفن پیغمبر به انجام نرسیده بود که نزدیکترین یاران واصحاب او برای قدرت با یکدیگر به مبارزه پرداختند و بقولی:" جسد پیغمبررا رها کرده و هیچکدام ( جزعلی و خانواده اش) بر سرِ جنازه حاضر نبودند... وهیچگونه احترامی به رسول خدا قائل نشدند و منتظر کفن ودفن او نیز نشدند وهنوز جنازه اش بخاک سپرده نشده بود که برای دست یافتن به میراث او، برسر ومغز هم کوفتند." (اعیان الشیعه، سید محسن امین عاملی صفحات 262 و263)
      حکومت خلفای راشدین را در حقیقت باید دوران توسعه وتجاوز کارانه ای قلمرو اسلامی نامید. مرگ حضرت محمد پایان آن " اتحاد مقدس" ی بود که تحت شعار "برادری وبرابری" اشراف را با قشر های فقیر عربستان" پیوند " میداد. سقیفه بنی ساعده در حقیقت جلوه گاه برتری های نژادی و قبیله ای بود بین انصار با قبیله هایش به سر کردگی سعد بن عباده و مهاجر با قبایلش به سرکردگی ابوبکر وعمر که عمر بایک ضرب شصت سعد بن عباده را بجایش نشاند و ابوبکر را به مسند امارت رساند. فلیب حتی نویسنده ومحقق نامدار بدرستی دوران حکومت خلفای راشدین ( ابوبکر، عمر، عثمان وعلی) را دوران فتح واستعمار نامیده است.( تاریخ عرب جلد 1 ص 178) تاریخ های اسلامی مشعر بر اینست که که بحران های اقتصادی، موجب شد تا حکومت های نخستین اسلامی برای فتح سر زمین های حاصلخیز ودست یابی به منابع اقتصادی وتوسعه ای قلمرو اسلامی جنگ های متعددی را تدارک ببینند. درین جنگ ها زمین ها واراضی آنانی که درمیدان جنگ کشته میشدند ویا آنانی که از میدان جنگ فرار میکردند بنام " اراضی خلافت " ظبط می گردید( فتو ح البلدان صفحات 75 و76 وطبری ص 1376) این امر و همچنین توسعه ای مالکیت خالصه (صوافی) که مشتمل بر اراضی پیغمبر و جانشینانش می شد، باعث تقویت زمین داری و تحکیم حکومت مقتدر خلافت گردید بطوریکه رفته رفته، خلافت ( مانند کلیسا در جنگ های صلیبی) خود بعنوان بزرگترین اشراف و فئودال صاحب زمین ها وثروت های فراوان شد واین امر زمینه را برای اشرافیت پر تجمل بنی امیه و عباسیان فراهم ساخت.( اسلام شناسی، دکتر میر فطروس ص 77) در واقع حکومت اسلامی با شرکت فعال اشراف و بازرگانان عربستان تاسیس شد و این حکومت می بایست ضرورتاً نماینده ای منافع سران مزبور باشد. در نظر اشراف عربستان، جنگ دایمی و کسب غنائم وتصرف اراضی وسرزمین های جدید وبدست آوردن اسیران برده، ازجمله فعالیت های تولیدی بشمار میرفت. وبقولِ " فتوح البلدان" تاخت وتاز اعراب، ایمان مذهبی آنها نبود بلکه انگیزه ای اصلی آنها بدست آوردن غنائم بوده است."( صفحات 32 و56 وتاریخ طبری ج 4 صفحات 1187 و1113) محققین مانند بار تولد، گلدزیهر وفلیب حتی ودیگران در تحقیقات خود نشان داده اند که فاتحان عرب ابتدا به انگیزه ای مال غنیمت جنگ میکردند ودین از نظر شان اهمیت اندکی داشت.(ترکستان نامه ج1 ص 406، درسهای درباره اسلام صفحات 120 و218، تاریخ عرب ج1 صفحات 185 ـ 186) قرآن نیز در آیه های اهمیت کسب غنائم در تحریک اعراب به جنگ را یاد آورشده است.(سوره فتح آیه های 15، 16، 90، 20 و21) پس معلوم میشود که شعار دین داران اسلام مبنی بر اعتلای کلمه توحید،عدل یا برابری و برادری اسلامی روپوشی بوده است برای استعمار واستبداد واستثمار مردمان مستضعف. البته درین مورد بعداً برگ های را ازتاریخ اسلام درینجا خواهیم آورد.

    • آقای انور!
      اګر خودت مانند این پیام ات صدها نمونهء دیګررا هم بیاورید من آنرا میخوانم وهدف شمارا نیز ازآوردن این منابع درک میکنم.
      مهم این است که شما حوادث تاریخی را ازمنابع دست دو یعنی ترجمه شده توسط مترجمان فارسی مطالعه میکنید . باور نمودن به تګ تګ آورده های مترجمین ومؤرخین به زبان فارسی با اصل معیارهای بیطرفی کاملا درتضاد قرار دارد.
      آنچه که شما آورده اید میتوان آنرا مخلوطی از راست ها ودروغ ها پنداشت، این هم یکی از روشهای نویسنده های فاشیست مشرب فارس بوده که برای بد جلوه دادن اسلام درتاریخ نیز دستکاری های خیلی ظالمانه کرده اند . بناء نمیتوان تمام همچونوشته هارا رد کرد ونه هم صد درصد قابل قبول دانست.
      خصوصا اینکه تفسیر حاقدانهء که شما ویاهم کدام جامعه شناس هم فکر تان بعداز فتح مکه دارید که ګویا تاسیس دولت اسلامی آشتی است میان اشراف قریش وتوده های عرب!
      ازهمین برداشت غلط میتوان به بطلان توخالی موارد دیګرتان نیز پی برد.
      اسلام دین طبقهء معین نیست، اسلام دین مظلوم ترین ها است اسلام دین بیچاره ترین هاست.
      ونرید ان نمن علی الذین استضعوا فی الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین
      یعنی اینکه اراده نمودیم تا منت ګزاریم بالای آنانیکه پیچاره شده اند درروی زمین ایشان را پیشوا ګردانیم و آنهارا وارثان زمین ګردانیم.
      این اصل پیام الهی وغایهء اصلی از وراثت وخلافت انسان درزمین است که اسلام از بیچاره شده ها از آنانیکه اسیر دیو شهوت خودی ویاهم اسیر ومملوک همنوعان خود شان زیر نامهای مختلف زنده ګی فلاکت باررا بسر می برند اسلام آنها را رهایی می بخشد. روش عملی پیامبر اسلام این را ثابت میکند که پیامبر اسلام یار ویاور بیچاره ها ومظلومین بوده است. حتی به آن درجه که روزی یک کور مادر زاد بنام عبدالله ابن ام مکتوم درمجلس صنادید قریش واشراف داخل میشود وهنګام بحث ومذاکره پیامبر با اشراف قریش پرسشهای را مطرح میکند که پیامبر به وی روی خوش نشان نمی دهد که این موضوع سبب آرزده ګی ومایوسیت آن نابینا میګردد.
      ولی خداوند است که حتی ازهمین اشتباه کوچک بشری پیامبر نمی ګذرد واورا آنا از آنچه عمل نموده است تنبیه می نماید.
      عبس وتولی
      آن جاء ه الاعمی
      ومایدریک لعله یزکی
      اویذکر فتنفعه الدکری
      اما من استغنی
      فأنت له تصدی
      وآما من جاءک یسعی
      وهو یخشی
      فأنت عنه تلهی؟
      کلا انها تذکره
      یعنی:
      ترش رو شد ورو ګشتاند
      آنګاه که آمد نزد وی یک نابینا
      چه چیز تورا فهماند که شاید او پاک شود
      یا پند ګیرد وفاید رساند به او پند ګرفتن
      اما انکس که خودش را بی نیاز احساس میکند
      تو بسوی اوکشش داری؟
      واما آنکس که نزد تو آمد وتلاش می نماید
      واو می ترسد تو از وی دوری می ګزینی؟
      نه ! هرګز! این کتاب صرف پند است
      برای کسی که بخواهد پند ګیرد.

      بعداز نزول این آیات پیامبر عبدالله ابن أم مکتوم را می طلبد و اورا دربغل ګرفته و ازوی عذر خواهی میکند.
      این آیات قرآنی وپیامد تاریخی آن نشان میدهد که خداوند تاچه حدی بر بیچاره ترین های که ارادهء رهیبابی دارند ترکیز نموده است. ورنه نظر به معیار های دیپلوماسی امروز باید آن مجلس پشت هزاران در بسته ودریک فضای کاملا تشریفاتی برای چانه زنی میان دوطرف با خنده ها وتبسم های دروغین وبا نوشابه های الکولی وغیر الکولی آراسته میبود وام مکتوم چه که حتی هزاران ام مکتوم دیګر پشت درهای بسته انتظار ختم مذاکرات سیاسی را می کشیدند.
      اما نه ! اسلام عملا نمونهء نظام وآئین دولت داری خودرا درین حادثهء کوچک نشان داده است.

      بلی!
      می پذیرم تجمل ګرایی خلافت بنی امیه زیاده رویهای بی حد وحصر بخاطر حصول غنایم وغیره ویک سلسله انحرافات اصولی را کاملا باشما موافقم ولی این اعمال با اصل پیام الهی که همانا حاکم ساختن بیچاره شده ها درروی زمین است درتضاد است.
      هدف وغایه اصلی درجهاد حاصل نمودن غنایم نیست، بلکه اینها بخش کوچکی از پاداش دنیوی الهی است که نصیب مجاهدان میکند.
      اصل پخش توحید وبرافراشتن لوای یکتا پرستی ونجات بشر ازانواع واقسام ظلم ها استبدادها وتبعیض های نژادی است این اصل است. آنجه که واقع شده است ممکن دربسا حالات درست باشد وممکن هم است که چنین حوادثی اصلا واقع نشده باشد.
      بحث جانشینی پیامبر اسلام با منابع تاریخی که شما وهموطنان رافضی ما به آن استناد میکند یک جعل تاریخی است اصحاب پیامبر منجمله علی علیه السلام ودیګر یاران پیامبر با رضایت خاطر به خلافت ابوبکر صدیق همه بیعت کرده اند. جنګ جمل، میان ام المومنین حضرت عایشه وعلی علیه السلام که باید واقع نمیشد ولی شده است این را می پذیرم ولی حتی درهمین جنګ نیز مواردی وجود دارد که احیانا اګر میان خود مسلمانان جنګی واقع میشود باید جه معیارها وضوابطی را مراعات کنند. یعنی اینکه از دید آموزشی اګر به این جنګ هم نګاه کنیم فرق ها وتفاتهای آنرا میان جنګ مسلمین با کفار می یابیم. تکرار میکنم جنګی که باید واقع نمیشد . این امر مارا به این باور میسازد که اصحاب پیامبر نیز بشر و ازجنس بشر بودند ودارای خصایص انسانی دقیقا مانند همهء انسانها، ګاه پیروز می بودند، ګاه ناکام، ګاه به صواب نزدیک میشدند ګاه اشتباه میکردند، ګاه احساساتی میشدند، ګاه غمګین میشدند ګاه خوشی وسرور برای شان دست میداد. بناء اګر آن حوادث را ازعینکها دودی وکورحاقدانهء شجاع الدین شفا وآرامش دوستدار وغیره نبینید میتوانید خیلی آسان به نتایج مطلوب برسید ورنه اګر اراده این باشد که خواهی نخواهی عیوب را برجسته سازید ونشان دهید که این آئین جز آئین وحشت وکشتار چیز دیګری نیست ضرورت به این کاوش ګری ها ندارید میتوانید خلص کلام تان را مانند دیګر هم فکر تان بیان دارید که آقا!
      من این دین را نمی پذیرم! این کار هم برای شما خوب است وهم برای مخالفان تان. به قول معروف یک نی صد آسان. اما کفر والحاد را قبای علمیت پوشاندن وازتاریخهای جعلی بحث کردن شما را بیشتر خسته میسازد.

      جستجو ګری های حاقدانه واسلام ستیزانه در اوراق تاریخ به غرض ضربه زدن به این دین انسان ساز، از امروز آغاز نشده است این سابقهء خیلی طولانی دارد.
      قرآن یار

    • جناب قرآنیار هم تناقض میگویند و خیال پردزای میکنند.

    • نهضت های اسلامی و جهان اسلام؛ واقعیت ها و چالشها بوسيله ى اندیشمند

      جناب روستایی صاحب سلام،
      کدام نهضت؟ همین نهضت اسلامی. با تمام خوبی و بدی اش یک واقعیت است. معنی نهضت هم حرکت و جنبش است که میتوند بار منفی و مثبت داشته باشد. من توضیح دادم که نهضت اسلامی را امروز با نام های چون اسلام گرایی، بنیاد گرایی سلامی، افر طگرایی اسلامی و غیره می شناسندیا مورد بحث قرار می گیرد. اما بنام باندتا کنون هیچ نویسنده و پژوهشگرموافق و مخالف آنرا به تحلیل و بررسی نگرفته است. با باند گفتن نیز نه میتوان از وجود آن انکار کرد و نه معضلاتی ناشی از آنرا امروز حل ساخت.
      جناب روستایی صاحب مشکل روشنفکر وطن ما همین است غیر از باور خودش به هیچ باور دیگر حرمتی قایل نمیشود. دنیای روشنفکر ما دنیای سیاه و سفید است. و از سوی دیگر دنیای تخیلات توهمات. این بسیار آسان است که د رگوشه ای به خصوص د رمحیط آرام اروپا نشست و هرچیزی را مورد باورت نبود تردید کرد و به آن ناسزا گفت. اما ین راه حل نیست.
      جناب روستایی صاحب خشونت تنها در عملکرد به قول شما باندهای عقبگرا و خرافاتی اسلامی محدود نمیشود. ببنید این خشونت را همه گروه های فکری در دنیا و در کشور ما انجام داده اند. به اعمال حزب دموکراتیک خلق پس ار حاکمیت نگاه کنید. به خمیر های سرخ در کمبودیا، به انقلاب فرهنگی چین، به کشتار استالین حتا نزدیک ترین رفقای خود را و به کشتار سی ملیون آدم در دوجنگ جهانی و..................
      جناب روستای صاحب! اسلام دین مهم و دین جامعه و وطن ما و شما است. جریانهای اسلامی و اسلام گرایی از این دین بر خاسته است. اگر بسیاری از ین جریانها امروز پرابلمی برای کشور ما و شما و جامعه انسانی ست، راه حل این مشکل را چگونه میتوان پیدا کرد؟ با ناسزا گویی و لعنت گفتن؟ با نابود کردن دین و آن جریانها؟ یا با نابود کردن به قول شما توده های بیسواد و احساساتی که از عقاید دینی شان سوء استفاده میشود؟ پاسخ شما چیست؟

    • جناب خلیل غوریانی!
      سلام دارم برای تان و سلامتی تانرا آرزو مندم
      توجه تانرا به این جمله که نگاشته اید جلب میکنیم:"اسلام ، در زمانه ما يک مرداب است ، که مشتی کرم و زالو و حشره و زايده در آن می لولند...."
      خوب دقت کنید. دوباره بخوانید که چه نوشته اید. اختیار کامل دارید که هر عقیده و باوری داشته باشید. اما به تمام باورها و عقاید دیگران احترام بگذارید. نه به خاطر خوبی و بدی و یا درستی و نادرستی آن باور و آن عقیده بلکه به خاطر احترام به همنوع خود انسان. زیرا آن عقیده و باور ، باور انسانها است چه غلط و چه صحیح. حالا شما خودتان قضاوت کنید که در دنیا یک ملیاردو سیصد هزار نفر مسلمان هستند و خود را معتقد به اسلام میدانند. اما شما در واقع تمام این جمعیت انبوه انسان روی زمین را کرم، زالو و حشره میخوانید. بازهم با خود فکر کنید و وجدان خود را داور قرار دهید.

    • سلام به آقای اندیشمند!
      محترما!
      ابتداء ازشما بدلیل نا آشنایی حضوری معذرت میخواهم که باشما آشنا نیستم ولی روی همرفته نوشته های تانرا اینجا وآنجا خوانده ام تا جایی میتوانم باشما با بعضی دیدگاه کلی تان موافق باشم ولی موارد اختلافی فکر کنم که بین من وشما زیاد باشد یکی ازموارد اختلافی میان من وشما همین دیدگاه منحصر بفرد شما دربارهء اشخاصی مثل خلیل غوریانی ورفقای وی میباشد. البته این نوشتهء شما دربارهء تاریخچه نهضت های اسلامی قابل تحسین است. اما توقعات شما از اشخاصی مانند خلیل غوریانی نشان میدهد که متاسفانه تاحال اسلام را بصورت درست درک ننموده اید.
      اگر اشخاصی مانند خلیل غوریانی وعزیزیاسین وجعفررضایی ونبیل مزاری وسلیمان رواش وده ملعون دیگر به باورها وعقاید دیگران خصوصا مسلمانان احترام میگذاشتند پس معلوم بود که قرآن دربارهء معرفی گمراهان واسلام ستیزان دچار اشتباه شده است.
      تصویریکه قرآن از‍‍کفار کینه توز ضد اسلام ودرکل دشمنان سوگند خوردهء اسلام داده است عملا درسایت کابل برس از روشهای نوشتاری هریکی قابل رؤیت است.

      وهیچ جای برای اما واگرها باقی نمیگذارد که این موجودات چقدر کینه ونفرت پوشیده درسینه های شان علیه مسلمانان دارند. عناد وحقد دشمنان اسلام ازسیاق قلمزنی های هریکی قابل درک است. حال تصور بفرمائید که اگر همین اشخاص باهمین افکار واندیشه ها یکبار زیر چتر دموکراسی وارداتی برسرنوشت مردم افغانستان حاکم گردند چه روزگاری را برمسلمانان خواهند آورد؟
      قرآن علایم ونشانه های دشمنانش را درچند جا خیلی واضح بیان نموده است. آنکسی که خودش را آگاهانه به آتش دوزخ می اندازد؛ هلاکت ونابودی را نسبت به حیات باعزت ترجیح میدهد. آگاهانه راه حیوانیت وبرتری جویی وخوار شمردن انسانها را برمیگزیند. طرح ها وبرنامه های شان برخاسته ازخواهشات وهواهای شیطانی میباشد. ازشنیدن وخواندن سخنان حق همیشه گریزان اند مانند خرهایکه از ترس شیرها فرار میکنند

      کأنهم حمرمستنفره
      فرت من قسوره

      مانند خرهای که از هیبت شیران درحال فرارند

      آیامیخواهید اینگونه افراد بشما احترام بگذارند وشما را حد اقل بحیث یک نویسندهء دگر اندیش برسمیت بشناسد؟
      کسیکه خالق هستی وذاتیکه وی را آفریده است به او وبرفرستاده گان برحق وی دشنام میزند شما عالی چناب چه ‍کاره استید که مورد تائید اینها قرار بگیرید؟
      اینها لاشخوران سابقهء ‍کمونیزم دیروزی اند که اکنون چشمان شانرا آزادیها وپیشرفت های جامعهء غرب خیره ساخته است وازفرط بیدانشی وعقده و‍کینه نه تنها بر اسلام بلکه برهمهء ادیان غیر آسمانی نیز طعن ولعن میگویند
      یکروز عملکرد چنگیز به ستایش گرفته میشود روز دیگر زردشت دشنام میخورد باز روز دیگر رزدشت ستایش میشود هندویزم دشنام میخورد روز دیگر ‍مار‍کس ولینین تجلیل می شود فرد همه محکوم میشوند.
      تمام اینها افراد معین ومشخصی اند که درهمین کابل پرس? پیامهای متضاد فرستاده ند.
      حال اینها را درآیات مختلف بهترازشما تشریح می‍کند.

      آنانیکه درتاریکی مطلق قرار دارند بهرسو دست وپا میزنند واز روشنی وهدایت ترس دارند هرگاه سخن حق را میشنوند ویا میخونند دستان خویش را بگوش می برند مانند کسی که از صدای رعد وبرق بترسد. چشمان شانرا قصدا به روی واقعیتها می بندند تا مبادا سبب هدایت شان شود. این ها همه خصایل وصفاتی اند که در وجود مجرمین متکرر وگمراهان که درقلوب شان محبت کفر وبی بند وباری وضلالت خمیر شده است بیان گردیده است
      از دید من توقع خیر ازهمچو انسانها خودش س

      به زبان قرآن این قوم رهیاب نیستند وحتی غیرمسلمانهای با انصاف وبا وجدان نیز نیتسند راه حل را قرآن وپیامبر گرامی قرنها قبل مشخص ساخته است وحوادث چند دههء اخیر نیزثابت ساخته است که این روشها موثر اند یعنی :
      ازبین بردن میکروبها ویروسها ازبدن جوامع سالم بشر:
      هرکی خلاف این راه حل دیگری برگزیند باعث ذلت وشکست مسلمین می شود وشده است
      اگر رهبران جهادی افغانستان این خیانت را بحق ملت افغانستان نمیکردند وراه سازش با گروه های خلق وپرچم را به پیش نمیگرفتند امروز افغانستان به این قهقرا نمی کشید
      رمز پیروزی انقلاب آقای خمینی درایران درچی بود؟
      اگر آیت الله خمینی با حزب توده وبقایای سلطنت سازش میکرد امروز ایران افغانستان دومی بود
      اما تصفیه های اوایل انقلاب توسط صادق خلخالی انقلاب را نجات داد
      درحالیکه در افغانستان رهبران جهادی وقوماندانها خلقی ها وپرچمیها با پاسپورتهای دیپلوماتیک از وطن باعزت وآبرو خارج ساختند وامروز نه همه درآتش بدبختی میسوزند
      ویک تعداد دیگری مانند دستگیر پنجشیری بدلیل اشتراکات قومی وزبانی ازطرف برهان الدین ربانی رهبر نضت اسلامی نایل به کسب جایزه درزمینه ادبیات شد

      بح بح به این میگویند روش حکومت داری سالم اسلامی

    • جناب قرآنیار، السلام علیکم !
      از نظرتان پیرامون این نوشته سپاس. شما در تحلیل و دیدگاه خود هم توهم دارید و هم تناقض.
      ضمن اینکه از قرآن شناسی و قرآن فهمی خود بسیار از خود راضی و مغرور نیز هستید که این غرور و ادعای بلند بالای شما نه تنها که از منظر شرعی قابل درنگ و تأمل است، با دید علمی و منطقی اشکال دارد.
      1- شما می نویسید:"ازسبک کلام نویسنده چنان معلوم میشود که قرآن را نمیدانند. اګر میدانستند قبل از برداشتهای ترجمه شده دیګران سری اول به قرآن میزدند تا برای شان معلوم می شد که برداشت خود قرآن دربارهء ګروه های مختلف چی است؟ ...."
      نخست اینکه، جمله برداشت خود قرآن نادرست است ، باید می گفتید حکم قرآن یا قول قرآن نه برداشت. برداشت از قرآن مربوط افراد است که قرآن را چگونه معنی و تفسیر میکنند. وقتی می نویسید برداشت خود قرآن، این چه معنی میدهد؟
      دوم اینکه، برداشت از قرآن و در واقع معنی و تفسیر قرآن به خصوص تفسیر قرآن توسط مسلمانها در طول تاریخ تفسیر یکسان نیست. مذاهب، فرقه ها و مفسرین تفسیر متفاوت دارند.
      2- تناقض گویی خود را در این نوشته ات بخوانید که چه میگویید:
      "برداشت خود قرآن دربارهء ګروه های مختلف چی است؟ آیا درخود قرآن بحیث سرچشمهء اصلی وحی، این تقسیمات صورت ګرفته یا نه؟
      جواب آن طبعا بلی است.
      درسورهء فاطر آیه ای دارد به این مضمون:
      ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا، فمنهم ظالم لنفسه، ومنهم مقتصد ومنهم سابق بالخیرات باذن الله
      یعنی : ما این کتاب را به آن بنده ګان ما که برګزیده ایم آن را به میراث ګذاشتیم: تعدادی ازین ها بر خودشان ظالم میشوند، بعضی های دیګر میانه روها اند، وبعضی های دیګر به اذن الله پیشی ګرینده ګان درکارهای نیک میباشند. این تقسیم بندی قرآنی با حزب ګرایی معاصر مسلمانان که ملهم از استعمار غرب است سر نمیخورد. وحتی نامګذاریهای بالای نهضتهای اسلامی ازطرف مستشرقین شده است ناقص است که یک نمونهء آن همان بنیاد ګرایی است، که ملهم از بنیاد ګرایی مسیحیت میباشد."
      اول تقسیمات را بر مبنای آیه صحیح میدانید و سپس آنرا به عنوان کا رمستشرقین رد می کنید و ناقص تلقی می نمایید.
      3- در جایی می نویسید که :"بناء ازهمان زمانه ها انګلیس ها برای مبارزه با مسلمانان وعقاید شان از راه توطئه وخدعه پیش آمده اند. ساختن احزاب وسازمانها درکشورهای اسلامی نیز تقلیدی از روشهای کشورهای اروپایی است که با طینت وسرشت کشورهای مسلمان جور نمی آید. میخواهم بګویم همین احزابی هم که درزمان استعمار درکشورهای مسلمان بوجود آمد یک کوشش وتقلای بود که مسلمانان ازشدت ضعف وبیچاره ګی مجبور به تقلید ازآن ګردیدند. درحالیکه حزب سازی وتحزب در اروپا حاصل قرنها جنګهای خانمانسوز میان طبقات واقشار مختلف مردم چون دهقان وفیودال، وکارګر وکار فرما، کشیش وروشنفکر، وپروستانت وکاتولیک وغیره بوده است. ولی جهان اسلام با این مقوله ها آشنایی چندانی نداشتند زیرا اصلا این مشکلات درجهان اسلام ازنظر تاریخی وجود نداشت."
      ببنید از مشکلات تفرقه و منازعه در جهان اسلام از نظر تاریخی منکر می شوید. در حالی که چهار جنگ خونین در عصر صحابه و تابعین یعنی جنگ جمل، صفین، نهروان و کربلا میان مسلمانان واقع شد که هزاران اصحاب پیغمبر (ص) در این جنگ ها کشته شدند. در طول تاریخ اسلام فرقه های مختلف مسلمان بوجود آمد که جنگ های خونینی با هم داشتند.
      به نظر می رسد که جناب شما تاریخ اسلام را مطالعه نفرمودید.
      4- در نوشته های خود با کلمات بازی می کنید و بسیار با توهم و خیال پردازانه سخن پراگنی دارید. از حکومت اسلامی خیالی صحبت می کنید . بر خلاف توصیه اسلام به احترام و برادری با مسلمانان ، احزاب اسلامی را چند دانه پشک می گویید که به قول خودت در جوال سربسته انداخته شده است. نهضت های اسلامی را نهضت های سرگردان می خوانید. می نویسید:
      "
      بناء قبل ازهرچیز دیګری استقلال وحریت وآزادی کامل جهان اسلام از زیر یوغ استعمار نوین یعنی کشورهای ابرقدرتی که خودشان را قیم کشورهای بیچاره می دانند باید جستجو شود، قرنها میشود که مسلمانان در ذلت وخواری بسر می برند، هستی مادی شان به یغما برده میشود، حکومتهای مزدور ودیکتاتور به شرق وغرب برسر شان تحمیل میګردد، منابع نفتی وذخایر طلا معدنیات شان به شکل پیشرفته ومدرن به سرقت میرود، درچنین شرایطی نهضتهای اسلامی را نیز میتوان نهضتهای سرګردان نامید" اما طرح عملی ندارید که این مسلمانها چگونه می توانند خود را از ذلت و خواری نجات دهند؟ کدام روش برای رسیدن به حکومت اسلامی درست است؟ روش انتحاری طالابن و القاعده؟ روش رفتن به انتخابات النهضة و اخوان المسلمین مصرو یا کدام راه دیگر؟ و مهم تر از آن چه نوعی نظامی را شما با چه قرائت و معرفتی اسلامی می گویید؟
      5- تنها لاف زدن کافی نیست. امروز ببنید که مسلمانها و دنیای اسلام چه مشکلاتی دارند؟ چقدر در تمدن و تحولات دنیای امروز نقش و سهم دارند؟تأثیرگذاری و اقتدار شان در دنیا چقدر است؟
      وقتی می نویسید:" اسلام هم بعنوان مذهب وهم بحیث ایدیالوژی دربرابر فلاسفهء غرب چون داروین ، مارکس وانګلس، فویرباخ، نیچه وغیره به یک چالش بزرګ فرا راه غربی ها وجن زده های غربی شان درکشورهای مسلمان قرار دارد.
      استعمار غرب در اولین برخوردش با کشورهای مسلمان این حقیقت را درک کرد که با این دین واین قرآڼ هرګز نمیتواند به اهداف غایی شان متوصیل شوند.
      خطابهء ګلادستون درقرن هژده یکی از لوردهای پارلمان بریتانیه تاکنون نیز درګوشها طنین انداز است که درهمان وقت درمجلس عیان بریطانیه نسخه ایی از قرآن را به حضار نشان داد وګفت تا وقتیکه این کتاب درمیان مسلمانان وجود داشته باشد ازما انګلیسها وفرانسوی ها وایتالویها هیج کاری ساخته نیست.
      سهم دارند؟

  • محترم اندیشمند.شما نیز این کتاب را به ادامه نوشته تان بخوانید. هیچ کسی جلو نابودی اسلام ناعزیز را سد نمیتواند.

    http://www.ariaye.com/etlaat/i...

  • قابل توجه عاليقدر محترم انديشمند!
    نوشته اخير آقای خ. غوريانی در همان حال که موجز است؛ بسيار جالب توجه است !
    اسلام همان است که سياف و محقق و ضياء الحق و خامنه ای و ملاعمر و ملک فهد و شيوخ عرب ، نمايندگان آن اند، اين که هر قايد اسلامی، ديری را منحرف و گمراه ميداند ، بازهم خبط و خطا و تناقض در خود متون اسلام است ونه جای ديگر!
    برای سرگرمی دوستان ، من هم گوشه ای از روايات اسلامی را نقل می کنم: از سخنان گهر بار رسول مکرم اسلام :
    « ياعلى اگر جماع كنى در شب سه شنبه و فرزندى بهم رسد بعد از سعادت اسلام او را روزى شود و دهانش خوشبو و دلش رحيم و دستش جوانمرد و زبانش از غيبت و بهتان پاك باشد. يا على اگر جماع كنى در شب پنجشنبه و فرزندى بهم رسد حاكمى از حكام شريعت يا عالمى از علماء باشد و اگر در روز پنجشنبه وقتى كه آفتاب در ميان آسمان باشد نزديكى كنى با زن خود و فرزندى بهم رسد شيطان نزديك او نشود تا پير شود و خدا او را روزى ميكند سلامتى در دنيا و دين. يا على اگر جماع كنى در شب جمعه و فرزندى بهم رسد خطيب و سخنگو باشد و اگر در روز جمعه بعد از عصر جماع كنى و فرزندى بهم رسد از دانايان مشهور باشد و اگر جماع كنى در شب جمعه بعد از نماز خفتن اميد هست آن فرزند از ابدال باشد. يا على در ساعات اول شب جماع مكن كه اگر فرزندى بهم رسد ايمن نيستى كه ساحر باشد و دنيا را بر آخرت اختيار نمايد. يا على اين وصيت را از من بياموز چنانچه از جبرئيل آموختم.
    (حلیه المقتین، علامه مجلسی، باب آداب زفاف و مجامعت. )

  • جناب سر دبير محترم کابل پرس?!
    کامنتی گذاشتم و مطلبی از خامه ميرزا آقا عسگری ( مانی) به پاسخ انديشمند صاحب گذاشتم ؛ چرا دومين کامنت من سانسور شده؟خليل غوريانی

    • جناب عاليقدر دانشمند! بد نيست من وشما و خوانندگان ، نظر يک انديشمند و ادب شناس معاصر را در باره ماهيت دين اسلام ، مرور کنيم :

      مقاله تحقيقی ميرزا آقا عسگری ( مانی )
      نقل ازوبسايت اخبار روز

      «در ادیان ابراهیمی، بویژه در اسلام، اصلِ قداست زندگی پایمالِ پیشوایان و لشکریان دین شده است. قداست قرآن (فرامین الله)، و قداست خاندان نبوت، امامت، اولیاءالله و مراجع تقلید، جای اصالت انسان و ارجگذاری به زندگی اورا گرفتهاند. در دین اسلام ارزش زندگی این جهانی انسان - که تنها نوع زندگیِ شناختهشدهی او در هستی است-، بیارج شده، و زندگی خیالی در دنیائی دیگر جای آن را گرفته است. اسلام میگوید این دنیا «محل آزمایش» است، مقدمهای است برای زندگی «واقعی!» دردنیای خیالی، موهوم و دروغینِ پس از مرگ.
      در اسلام، بُنمایهی آزادی که جزو گوهر و طبیعتِ آدمی است پایمال شده، ارادهی گزینشِ روشِ زندگی از سوی خودِ انسان، محو شده، و به جای آنها فرامین دینی، و تکالیفِ تعیینشده از سوی الله و آیاتالله جاسازی شدهاند. اسلام، خرد و اندیشهی انسانی را به بهانهی «ناقص بودن انسان» مورد هجومی همهجانبه قرار داده و «پیروی از دستورات دینی» را جانشین آن کرده است. حتا اگر خردِ یک مسلمان، او را به سوی یکی دیگر از ادیان سامی(یهودیت یا مسیحیت» رهنمون شود، یا اگر دین را وانهد، به عنوان کافر فطری یا ملی کشته خواهد شد. ورود به اسلام لازم است اما خروج از آن به هیج وجه ممکن و مجاز نیست. خروج از اسلام، همانا پذیرش محکومیت به مرگ در دستان متولیان دین است. «ای پیغمبر، با کافران و منافقان جهاد کن و با ایشان سختگیری کن که جای ایشان در دوزخ است.»٣ متولیانِ«الله»، «کافران» یا «مُشرکان» را درهمین دنیا با شمشیر دوشقه میکنند. پیش از آن که آن «کافر» یا «خطاکار» فرصت یابد در «دادگاه عدل الهی در روز جزا» توسط «الله» محاکمه و به جهنم فرستاده شود. «ای مومنان، با کافران جهاد کنید»۴ «هرجا مشرکان را یافتید آنها را بکُشید و از شهر و دیارشان برانید.»۵

      اندیشیدن همانا فلسفه است. در اندیشیدن، گوهر آزادی وجود دارد. گزینش روش و منشِ تازه از گوهر آزادی سرچشمه میگیرد. اما از دیدگاه اسلام، همهی فیلسوفان و کاوندگان در بُنپایههای هستی، دشمنان ارادهی الله هستند و باید به عنوان زندیق، اللهستیز و اسلامستیز نابود شوند. «با کافران از هرکه با شما نزدیک است جهاد کنید، آنان باید عدم گذشت و ملایمت و سختگیری شما را احساس کنند.»۶
      بر اساس احکامِ اسلام، انسان، از لحظهای که در فضائی غیر از اسلام میاندیشد، وارد وادی کفر و دینستیزی میشود. بر پایهی فرامین شریعت، اصلِ شک به دادههای اسلامی، شرک شمرده میشود، و اصلِ اندیشیدن و انتخابِ روشهای دیگری برای بهزیستی، اصولی ضد دین هستند و «مرتکبین به چنین اعمال خلافی» باید نابود شوند. گاه، حتا اگر اندیشیدن در فضا و چهارچوب اندیشههای الهی و اسلامی صورت گیرد اما نتیجهاش زانوزدن دربرابر متدینین نباشد، فرد موردنظر باید کشته شود! عینالقضاه، منصورحلاج و طاهره قرهالعین (که عمیقا مسلمان بودند» شماری از این پُرشمار کشتهشدگانند. اسلام با اندیشهی انسانی میستیزد، با عقل انسانی میستیزد، با فلسفیدن انسان میستیزد، و اندیشمندان و دگراندیشان را با اتهام «اسلامستیزی» سر میبُرد. مردم حقِ چون و چرا در برابر فرامین قرآنی را ندارند، اما مسلمانان حقِ کشتن هر دگراندیشی را دارند! «هرکس غیر از اسلام دینی اختیار کند، هرگز از وی پذیرفته نیست و او در آخرت از زیانکاران است.»۷ کشتن دگراندیشان نه تنها «حق طبیعی»! مسلمانان است، بل که همزمان، یک «وظیفهی دینی» و در زمرهی «جهاد مقدس» به شمار میرود!
      از دیدگاه مسلمانان، تنها اندیشهی درست در همهی زمانها و مکانها و تا به ابد، همانا اندیشههای محمدابنعبدالله درقرآن است، و هرگونه اندیشه، روش و منشی دیگر، ضداسلام به شمار آمده، باید نابود شود. پس،اندیشیدن، همانا اسلامستیزی محسوب شده، موجب جزای انسان اندیشمند خواهد شد !

  • با سپاس ازین نبشته شما من نیاز به فهمیدن هر آنچه در تاریخ اتفاق افتاده دارم.

    حقایق زیادی درینجاست که هر افغان هوشیار بایدآنرا بداند.

    آنلاین : نقد قر ان

    • ماهیت برابری وبرادری اسلامی
      آقای قرآنیار! به جواب این فرمایش شماکه:" اسلام دین طبقه ی معیین نیست، اسلام دین مظلوم ترینها است، دین بیچاره ترین ها است." یا حاکم ساختن بیچاره ها در روی زمین است." این شعار های فریبنده طی 1400 سال عمر اسلام تحقق نیافته است، لابد این ادعا زاده ی ذهن وخیال خودتان است نه واقعیت تاریخی دین اسلام. آنچه داده های تاریخی بما میگوید اسلام در واقع یک آیدیالو ژی طبقاتی است که هدفش بهره کشی لایه های پائین اجتماع است. اسلامیستان ادعادارند که در حکومت اسلامی " بلال حبشی " فقیر برادر وبرابر آن "سید قریشی" ثروتمند است که در حرم سرا های افسانه ای خود هزار ها غلامان وکنیزان بیسار دارد وکمترین ثروت او صد ها شتر وهزاران دینار وطلا میباشد. بی شک این "برادری" برای اشراف وبرده دار نه تنها بد ونا پسند نبوده، بلکه بسیار هم خوش آیند و مطلوب بوده است، زیرا با شعار" برادری اسلامی" حد اقل این امکان فراهم میشد تا برده ها و توده های فقیر، دیگر به چشم " دشمن" به ارباب ومال ودارائی او نگاه نکنند ودر فکر آن نباشند که با شورش وطغیان به بهره کشی های اشراف خاتمه دهند. براین اساس، میتوان گفت که حکومت اسلامی اتحاد مقدس برده دارها و اشراف با برده ها و فقیران بود. حضرت محمد با آوردن آیات قرآنی توده هارا متقاعد میکرد که اختلاف طبقاتی و حاکمیت اشراف وثروتمندان یک " مشیت الهی ، است. او با تبلیغ " خدا رزق بعضی را بر بعضی دیگر فزونی داده است" ( سوره هود آیه 118، سوره نسا آیه 32 وسوره اسرا آیه 21) ویا:" خدا بعضی را بر بعضی دیگر برتری داده است تا عده ای (بوسیله ثروت) گروهی دیگررا به خدمت خود در آورند." (سوره زخرف آیه 32) به تائید وتوجیه وتبعیض واختلاف طبقاتی می پرداخت.
      جنگ های فراوان استعماری در لباس انتشار وترویج "خدا پرستی" ودر لفافه " جهاد علیه کفر وبت پرستی " که وجه مشخصه سال های نخستین حکومت اسلامی است، عامل دیگری بود تا بروی اختلافات موجود، موقتاً سرپوش گذاشته شود آنچنانکه برده وبرده دار، وارباب ورعیت درزیر پرچم " جهاد درراه خدا" در یک سنگر وصف متحد شوند. حضرت محمد برای تشکیل یک حکومت مقتدر اسلامی از نیروهای مادی ومعنوی دو جناح مختلف اجتماعی استفاده کرد:
      اول ازنیروهای اقتصادی وتدارکاتی اشراف و ثروتمندان که برای حفظ موقعیت خود، اسلام را پذیرفته بودند واز طرف محمد به مقامات و مسؤلیت های مهم منصوب شدند. حضرت محمد با ایجاد یک الیگارشی فامیلی مرکب از توانگران وقدرتمندان عربستان توانست زمینه های مادی یک حکومت مقتدر ومتمرکز اسلامی را بوجود آورد، درین باره کافی است بدانیم که :
      1 ـ ازدواج محمد با خدیجه، یکی از بزرگترین بازرگانان ثروتمند مکه ودر اختیار گرفتن ثروت های او، زمینه لازم اقتصادی و تدارکاتی تبلیغ اندیشه های محمد را مهیا ساخت. به این واقعیت باید توجه کرد که خدیجه 45 ساله و محمد 24 ساله بود، ازدواج یک جوان 24 ساله با زن جاه افتاده و دو شوهر تیر کرده را بجز از تصرف ثروت های او به چیز دیگری نمی توان حمل کرد.
      2 ـ محمد پس از ادعای پیغمبری عایشه 7 ساله دختر ابوبکر را به ازدواج خود در آورد.( تاریخ طبری ج 4 صفحات 1291 ـ 1292) ابوبکر مرد ثروتمندی بود وموقعیت ممتازی در مکه داشت. اسلام آوردن ابوبکر وحمایت گسترده او از محمد به موقعیت اجتماعی ونفوذ مذهبی پیغمبر افزود. او از طرف محمد به لقب " صدیق" ملقب شد.
      3 ـ عمر بن خطاب که ابتدا از دشمنان سر سخت اسلام بود وحتا در صدد قتل اوبود ( سیرت رسول الله ج1 ص 330) وقتی اسلام را پذیرفت و ازدواج محمد با حفصه دختر عمر به اعتبار او افزود زیرا عمر نیز ازبزرگترین قدرتمندان عربستان بود ومحمد به او لقب "فاروق" را بخشید.
      4 ـ عثمان که در آرزوی فرمان روائی و حکومت بود وازطریق بازرگانی ثروتی هنگفتی بهم زده بود، وقتی اسلام آورد محمد دختر خود رقیه وپس ازرقیه که او به ضرب تازیانه عثمان کشته شد،وموقعیت اجتماعی عثمان محمد را به چشم پوشی واداشت، ام گلثوم را به ازدواج عثمان درآورد تاپیوند خود با اشراف بنی امیه را همچنان حفظ نماید. عثمان روزی که کشته شد یکصد هزار دینار ( معادل 400 کیلو طلا) یک ملیون درهم وجه ونقد، اسپ ها و شترهای بسیار داشت وبهای املاک واراضی او 200هزار دینار (معادل 800 کیلو طلا ) بود.( مقدمه ابن خلدون ج1 صفحات 391 ـ 392)
      5 ـ علی ـ پسر عموی پیغمبر واز نخستین کسانی بود که در کودکی اسلام آورد وبعد ها با ازدواج فاطمه داماد پیغمبر گردید. او نیز اراضی واملاک پر ارزشی داشت وصاحب نخلستانی بود که سالانه چهل هزار دینار ( معادل 160 کیلو طلا) در آمد داشت. ( تجارب السلف ص 13)
      6 ـ زبیر بن عوام پسر عمه پیغمبر از قدرتمندان عربستان بود وقیمت یکی از متروکات ( میراث های ) او را به 50 هزار دینار ( معادل 200 کیلو طلا) تخمین زده اند، زبیر هزار غلام و هزار کنیز وهزار اسپ داشت.( پرتو اسلام ج 1 ص119 و مروج الذهب ج 1 ص 690 وبقیه تاریخ ها) اودر مدینه دارای 11خانه بود واملاک و خانه های بسیاری نیز در بصره، کوفه، فسطاط و اسکندریه داشت.( ابن کثیر ج5 ص 344)
      7 ـ عبد الر حمن بن عوف: یکی از بازر گانان مکه وازاولین کسانی بود که اسلام را پذیرفت. مورخین رقم ثروت اورا بهنگام مرگ هزار شتر، هزار اسپ، ده هزار گوسفند، 5 هزار برده و ¼ میراث اورا بالغ بر 84 هزار دینار ( معادل 336 کیلو طلا ) ذکر کرده اند. ( مروج الذهب ج 1 ص 690 . مقمه ابن خلدون ج 1 ص 392)
      8 ـ سعد ابن وقاص : از بزرگان وپهلوانان قریش بود که در استقرار حاکمیت محمد جنگ ها وفداکاری ها کرد سعد جزو عشره مبشره ده نفری که محمد به آنان وعده بهشت داده است. (تاریخ طبری ج3 ص 862) در کنار این الیگار شی فامیلی باید یاد آور شد که محمد از نفوذ اجتماعی و اقتصادی ثروتمندان زیر در تحکیم قدرت خود استفاده کرد.
      1 ـ طلحه : بازر گان دور اندیش بود که در پذیرفتن اسلام منافع خودرا می یافت، بهای غله او از املاک که در بین النهرین داشت روزی هزار دینار ( معادل 4 کیلو طلا) و بهای گندم وجو که درقسمت های دیگرداشت بیش ازین بود. طلحه در استقرار حکومت محمد کوشش بسیار کرد بطوری که در جنگ احد پیغمبر به او وعده بهشت داد. (مروج الذهب ج 1 ص 690 ومقدمه ج 1 ص 392)
      2 ـ زیدبن ثا بت: از نزدیکترین اصحاب پیغمبر وبقول طبری کاتب وحی بود. او وقتی مرد آنقدر طلا ونقره از خود باقی گذاشت که با تبر می شکستند. اموال که بجز این طلاها و نقره ها از او باقی ماند، صد هزار دینار ( معادل 400 کیلو طلا) وزن داشت.( تاریخ طبری ج 4 ص 303 و مروج الذهب ج1 ص 690)
      3 ـ خالد بن ولید: از اشراف وثروتمندان قریش واز مخالفین سر سخت محمد بود، اما قبل از فتح مکه اسلام را پذیرفت و پیامبر از مسلمان شدن او بسیار شادمان گردید آنچنانکه خالد را به ریاست سواران منصوب کرد. خالد در استقرار حاکمیت سیاسی ـ مذهبی محمد جنگ های بسیار کرد بطوریکه اورا " سیف الله " یعنی شمشیر خدا نامید. ( طبری ج 3 صفحات 1111 ـ 1112 و1171) درباره خصوصیات اخلاقی این سردار بزرگ اسلام کافی است بدانیم که خالد شبی به خانه مالک بن نویره ( یکی از مسلمانان معروف ) مهمان شد ومیزبان خودرا غافلگیرانه وناجوان مردانه کشت وسرش را در تنور آتش افگند وهمان شب با زنش همبستر شد. خلیفه مسلمین ابوبکر نیز با آگاهی ازاین جنایت وحشتناک و خیانت شرم آور به این بهانه که حکومت اسلامی به چنین سرداری نیاز دارد، از اجرای مجازات او خودداری کرد.( تاریخ یعقوبی ج2 صفحات 9 ـ 11 وطبری جلد 4 صفحات 1408 ـ 1411 ) از بقیه کار های وحشیانه این سردار بزرگ اسلام نسبت تطویل کلام صرف نظر میشود. همه این افراد از یاران نزدیک پیغمبر و از لایه های بالائی و اشراف عربستان بودند ودر زمان محمد دارای مقام و منزلتی بزرگ بودند و بعد از مرگ محمد نیز ادعای خلافت و رهبری را داشتند.
      دوم از نیروهای معنوی مردم که از فشار وبهره کشی های اشراف وربا خواران مکه به جان آمده بودند واسلام را که در شعار های خود برابری وبرادری بین توده ها وبرده دار ها را تبلیغ میکرد ویگانه وسیله رستگاری ورهائی خود می پنداشتند بهره جست. اما این برابری وبرادری در همان حد شعار های اولیه خود ماند وهرگز جامه عمل نپوشید. وبیچاره ها ومظلوم ها این بار بیچارگی ومظلومی خود را مشیت الهی دانسته و با آن سوختند وساختند وهر گز حاکمیت بیچارگان ومظلومان در طول 1400 سال در روی زمین به حقیقت نپیوست.

  • آقای انور!
    من موقف خودم را دربارهء روایات کتب تاریخ درپیام قبلی ام بشما ابراز نموده ام وبرخود لازم نمیدانم تا تګ تګ آورده های کتب مختلف تاریخ را کور کورانه تصدیق وتائید نمایم.
    بخاطر جلوګیری از تطویل کلام من پیام شما را درچند بخش خلاصه می سازم که شما فرموده اید پیامبر اسلام مظلومین وبیچاره هارا استفادهء ابزاری نموده وبعد یک نظام برده سالار را درقسمتهای بزرګی ازجهان اسلام حاکم ساخته است.
    این خودش یک برداشت حاقدانه وکینه توزانه ارتاریخ اسلام است، اګر ازحاکمیت درخشان وسراپا انسانی درعصر پیامبر ویاران او ازنظر تاریخی کمی پائین تر بیاییم درعصر خلافت اموی درزمان عمربن عبدالعزیز ملقب به عمر ثانی به اتفاق نظر تمام مورخین موافق ومخالف درسرتاسر قلمرو اسلامی آن روزګار فقیری نبود که مستحق ګرفتنن زکات شناخته شود واغنیاء زکات شان را به بودجه دولت یا بیب المال می دادند.
    شما از آیه های قرآن درمورد فضلیت بعضی بربعض دیګر برداشت غلط دارید. شما میخواهید که آنطوریکه مارکس مراحل تکاملی یک جامعه را به پنج مرحله تقسیم کرده ودرهرمرحله تضاد میان دوطبقهء بالایی وپاینی بوده است وهردو به خاطر منافع خود همیشه درګیر و دار بوده اند تا اینکه روزی فرا برسد تا نظر به پیش ګویی مارکس جوامع بشری ازظلم وستم صاحبان فابریکه های بزرګ وسرمایه داران خرپول، به ستوه آمده وجامعهء بمرحلهء انفجار وانقلاب برسد که بعد ازآن نظام سرمایه داری به ګودال تاریخ سپرده شده وکارګران یعنی نیروی تولید کننده خود صاحب سرنوشت خویش ګردیده ومقدرات خویش را بدست خودشان رقم بزنند وآنګاه یک سیستم عادلانهء کمونیستی حاکم ګردیده تمام افراد جامعه هم در تولید وهم درمنفعت سهم مساوی داشته وانحصار یک طبقه یا یک فرد بالای کل جامعه ازمیان برود. همهء افراد جامعه برخوردار از نعمات مادی ګردیده وهیج طبقه وفردی بنام محتاج وفقیر ومسکین وجود نداشته باشد. وهیج نیروی برتر و دیګری کهتر یا فرو دست وفرا دست وجود نداشته باشد تا از نیروی بخش دیګری ازانسانها بهره برداری کند.
    این یک برداشت فلسفی مارکسیستی از جامعهء اروپای آن دوران بود که حتی مارکس در زمان حیات خودش انقلاب توده ها را درانګلیستان پیش بین شده بود، ولی ازآن زمان تاکنون چندین قرن ګذشته است اما خبری از انقلاب توده ها نیست.
    بهرترتیب بحث را نباید به انحراف کشانید خلص مطلب من این است که برداشت شما ازطبقات انسانی همان برداشت مارکس است.
    اما من تعبیری ازقرآن وتاریخ اسلام دارم طبقه به آن مفهوم که شما از آن برداشت دارید درقرآن وجود ندارد ونه هم درجامعهء آنروزګار عرب وجود داشته اشت.
    آیاتی را که شما به آن اشاره نموده اید ازقبیل فضیلت بعضی بربعض دیګر در رزق وثروت وغیره این آیات قوانین تکوینی را بیان میکند نه قوانین تشریعی را.
    قوانین تکوینی همانا واقعیتهای ملموسی که درجامعهء بشری وجود دارد، تفاوتها وفرق های که شما به چشم خویش آنرا مشاهده میکنید هم ثروت مند را وهم غریب وهم سرمایه دار را، هم کور را هم بینا را، هم زن را وهم مرد را، هم جاهل را وهم عالم را، هم ملحد را هم متدین را، هم مسیحی را هم یهودی را هم هندو را هم بودایی را، وهم کارګررا هم کارفرما را هم برده را هم برده دار را شما می بنید. اګر شما به این باور استید که برده داری درجوامع پیشرفته ء غرب همین اکنون وجود ندارد به اشتباه رفته اید، برده داری امروز درجوامع غرب به شکل مدرن آن وجود دارد ، ستم برزنها واستفاده از زنها حتی پایین تر ازکنیزهای دوره های اسلامی همین اکنون درجوامع اروپایی بیداد میکند، بدبختانه اینها واقعیتهای منفی جامعهء بشرما بوده که واز وجود آنها بحیث یک واقعیت مسلم انکار کرده نمیتوانید این قوانین تکوینی بشر است که خالق کون ومکان جهان را باهمین اضداد آفریده است
    اما درقوانین تشریعی در اسلام یعنی احکام خداوند نفرموده است آنکسی که رزق وثروت بیشتر دارد نزد من قرب ومنزلت فراوان دارد و میتواند هرظلم وناروایی که از دستش پوره است انجام دهد زیرا ما اراده کرده ایم که او باید ثروتمند درجهان باقی بماند. وآنکسی که غریب ومظلوم وبیچاره است نزد من به اندازهء یک بال پشه هم اهمیت ندارد وباید به زنده ګی خویش قناعت نموده و کما کان ادامه دهد وهیچ اعتراضی نکند. این برداشت شما ازآیات قرآن خیلی سطحی ودګماتیک است. خداوند مثال زده است که بعضی انسانها را بربعضی دیګر در ثروت ومال بعضی های دیګر را درعلم وحکمت فضیلت داده اما این فضیلت شامل احکام نمیشود که این آقا ادعای برتری نیز بکند برعکس معیار برتری حقیقی درقوانین تشریعی همانا تقوا است نه پول نه دارایی نه قومیت ونه تبار ګرایی ونه عرب ګرایی نه هم عجم ګرایی
    آنجا که میفرماید:
    ان اکرمکم عندالله اتقاکم
    بهترین شما نزد الله پرهیزګارترین شماست. این قانون تشریعی اسلام شد که درآن همان برده داران وهمان ثروتمندان وسرداران جنګی وغیره دیګر هیچ معیاری برای برتری خویش نباید جستجو کنند جز ترس از خدا
    آخرین خطبهء پیامبر که بنام خطبه حجه الوداع معروف است خوب توجه کنید:
    الا یا ایهاالناس کلکم لآدم وآدم من تراب
    لافضل لعربی علی عجمی ولالعربی علی عجمی
    ولا لاسود علی ابیص ولا لابیض علی اسود الا بتقوی الله
    این مردمان!
    همهء تان اولاد آدم استید وآدم ازخاک
    هیچ برتری عرب برعجم عجم برعرب
    سیاه برسفید سفید برسیاه ندارد مګر به ترس از خدا درهمین خطبه دربخش دیګری خطاب برمردان نموده است که درحق زنان ستم روا ندارید و ازخدا بترسید زیرا زنان امانت های الهی نزد شما اند.
    این آخرین پیام آن پیامبر برحق الهی است که میتوان آنرا خلاصه رسالت ودعوت او نامید . شاید جناب عالی آنقدر بیسواد نباشید که فرق میان کلمات مردم، مسلمان، عرب وغیره را ندانید. پیامبر اسلام وهمچنان خود قرآن درین موارد مسلمان را مخاطب نساخته بلکه کافهء بشریت را مخاطب قرار داده است
    آیهء مشهور سوره حجرات قرآن که شما ازآن سېطحی وسرسری میګذرید وبه کتب تاریخ ترجمه شده توسط مترجمان ونویسنده ګان فارسی چنګ انداخته اید:
    بخوان این آیهء قرآن را عزیزم:
    یا ایها الناس!
    انا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعوبا وقبایل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم
    این مردم!
    ما شما را ازیک مرد وزن آفریدیم وشما را به ملل وقبایل مختلف تقسیم کردیم تا یکدیګر تان را بشناسید. بدرستی که مکرم ترین تان نزد الله پرهیزګارترین تان است.
    این آیات وبسا آیات دیګر را میتوان مانیفست عقاید اسلامی پنداشت. خلاصه الکلام قرآن ودعوت اسلامی براساس همین آیات واحادیث استوار است.
    دوم : اولیګارشی فامیلی:
    پیامبر ګرامی اسلام قبل ازبعثت خودش با حضرت خدیجه الکبری اولیین ازدواج را نموده است وآن نه بدلیل سرمایهء خدیجه الکبری بلکه بدلیل اینکه محمد امانت داری وصداقت خویش را بوی به اثبات رسانیده بود. وازطرف دیګر کاردانی وفهم وذکاوتش نیز اعجاب انګیز شده بود. بناء اینکه چهارده صد سال بعد یکنفر بیاید ومدعی شود که هدف از ین ازدواج بخاطر پول بوده است ادعای است که منشاء در دشمنی ها وکینه توزی های شخص دارد.
    آنچه را که شما اولیګارشی فامیلی نامیده اید اسلام برعکس نکاح وپیوند میان زن ومرد را اساس تشکیل یک اجتماع سالم بشری میداند. درفلسفهء اسلامی نکاح وازدواج باعث پیوند انسانها می شود. نکاح است که خانواده ها را بهم پیوند داده وزمینهء ارتباط جمعی را میان شان تامین می نماید.
    علمای اسلامی یکی ازفواید نکاح را همانا نزدیک ساختن دورها میدانند. یعنی تقریب اباعد
    متاسفانه درجوامع اسلامی این فلسفه مد نظر ګرفته نمیشود فامیلها وخانواده ها کوشش میکند که میان خودشان پیوندهای خانواده ګی برقرار سازند. درحالیکه اسلام ازین دائره خیلی وسیعتر حکم میکند یعنی نزدیک ساختن فامیل های که قبلا با آنها پیوند خونی برقرار نباشد.
    اګر این احکام بدرستی درجامعهء بشر مورد تطبیق قرار بګیرد به یقین که ریشه های بدبختی وشرارت ازمیان بشریت رخت برمی بندد وجایش را صلح وصفا وآشتی واخوت میګیرد.
    اما هم سکولارها نقش نکاح را دشمنانه میخواهند بد جلوه دهند وهم مسلمانان در اجرای این امر از خودشان تنیلی نشان میدهند مثلا نباید هیج دختر افغان با یک پاکستانی یا ایرانی یا عرب یا حتی از خود افغانستان خارج از دایرهء فامیل ازدواج کند وخواهی نخواهی با اقارب خودشان ازدواج کند.
    این کار سبب بسته ماندن اجتماع در دایرهء مسایل قومی ونژادی شده واجتماع مسلمان را ازتحرک وپویایی باز میدارد. نکاح وتشکیل خانواده هرقدر بیشتر وسعت یابد به همان اندازه میزان جرم وجنایت کمتر میشود.
    برداشت من از ازدواج های متعد پیامبر اسلام بیشتر انګیزهء شهوترانی یا پول پرستی نداشته بلکه بخاطر این بوده است تا به جامعهء جاهلیت عرب آن روزګار بفهماند که زنها مایهء ننګ وعار نبوده وبلکه درتکوین اجتماع سالم بشری نقش ارزنده دارند.
    شما میتوانید درسایت ګران افغانستان به نوشتهء اقای دکتور امین الدین سعیدی سعید افغانی راجع به انواع نکاح قبل از اسلام در دورهء جاهلیت عرب مراجعه نموده وخودتان را ازپیشنه نکاح های رنګارنګ درآن دوران مستحضرسازید.

    • آغای دانشمند سلام
      من اکثر نوشته های تحلیلی شما را در مورد حوادث و جریان های سیاسی خوانده و علاقمند نوشته های شما هستم۰
      قسمی که خود شما نوشتید که یک نهضت میتواند مثبت یا منفی باشد، با تآسف باید گفت که نهضت های اسلامی بغیر از وحشت وترور هیچ اثر مثبتی در جوامع اسلامی از خود بجا نمانده۰بفرمایید یکبار عملکرد این باند های اسلامی را در سراسر کشور های اسلامی مرور کنید۰در الجزایر سربریدن انسان را اینها رایج کردند ٬بمب گذاری در مارکیت های بزرگ وپرنفوس در عراق و پاکستان ٬بمب اندازی در مساجد در پاکستان ٬آتش سوزی مکاتب در افغانستان از طرف باند گلبدین و گروه طرفدار شما جمیعت آغاز شد و تا همین روز طالبان کرام آنرا ادامه میدهند۰دشمنی گروه های اسلامی با علم و روشنگری آنقدر آشکار و هویدا است که انکار آن عقل انکار کننده رازیر سوال می برد۰
      شما نوشتید چرا من به عوض نهضت اسلامی ازکلمه باند استفاده نموده ام۰برادر محترم ما و شما شواهد زنده دوران قیام مردم ما به مقابل اشغال روسها هستیم ٬شما لطفأ بفرمایید که کدام گروه اسلامی ازترکیب باند های متعدد و نامتجانس تشکیل نه شده بود و هر قومندان و یا آمر جبهه هر عملی را که می خواستند انجام نمیدادند۰
      شما میفرمایید که مگر خلق و پرچم جنایت نکرد؟ چرا نه ٬خلق و پرچم بدترین و زشت ترین جنایات ضد انسانی را انجام دادند روی همین علت مردم به گروهای اسلامی پناه بردند تا آنها را از جنایات خلق و پرچم نجات دهند اما متاسفانه ملت دریافت که از چکک گریخته و به زیر ناوه نشستند۰جنایاتی که گروهای اسلامی در حق مردم ما روا داشتند به تاریخ سابقه ندارد و همه ما شاهد بودیم و حاجت به تکرار ندارد
      ۰ما عادت داریم که مگس دیگران رامیبینم امافیل بام خودرانه۰اگراستالین کشت به اصطلاح خودش دشمنان طبقاتی خودرانابودکرد امازمانیکه باندهای جنایتکارگلبدین۶۵۰۰۰باشندگان کابل رابه آتش کشانید کدام تعهد اسلامی خودرآنجام دادند٫زمانی که نیروهای شورای نظارهزاران تن ازخلق مظلوم هزاره را درافشار ونواحی آن قتل عام نموده وبه دختران مسلمان تجاوزجنسی نمودند کدام وظیفه اسلامی خودرآنجام دادند۰مگرباندهای اسلامی درالجزایر حلال کردن انسان را رایج نساختند که بعدها طالبان والقاعده آنرا ادامه داده ومیدهند۰مگرنیروهای اسلامی استاد؟؟سیاف به هزاران خواهران ومادران مسلمان هزاره تجاوزجنسی نکرده و سینه های داغدار آنها را شق شق نکردند آیا کدام این جنایات به غیرازنهضت های اسلامی توسط احزاب دیگری انجام شده است۰درعراق وپاکستان میتوان هزاران مثال ازکشتار دستجعی راتوسط نیروهای اسلامی مثال زد۰
      برادر محترم من در گوشه اروپا نه که در افغانستان بیچاره کلان شده و شاهد همه بدبختی ها و جنایات اعمال روس و باند های جنایتکار اسلامی بودم۰دشمنی من با باند های اسلامی از روی عقده شخصی نه بلکه نتایج چشمدید من از واقعییات عینی کشور ماست.یگانه راه نجات وپیشرفت ملت های اسلامی فقط میتواند با روشنگری وارتقا آگاهی مردم این کشورها ست درین صورت میتوان مردم این کشور ها رآز طلسم وزنجیر اسارتبار قرون وسطایی نجات داده و راه را برای پیشرفت و ترقی باز نمود ۰نهضت های به اصطلاح اسلامی همیشه درسراسرتاریخ بشریت سدی در راه ترقی و اعطلای جوامع انسانی بوده و یگانه راه بقای این به اصطلاح نهضت های اسلامی دور نگه داشتن مردم از ساینس و دانش می باشد۰
      در آخر لطف نموده یک مثال از یک نهضت به اصطلاح اسلامی بیاورید که نتایج مثبت در زندگی مردم آن کشور بار آورده باشد۰

    • دست کاری در تاریخ ها
      آقای قرآنیار! درین کامنت باز هم مانند کامنتهای قبلی ات به موعظه پرداختی و جواب گفتن به موعظه طویل فکر میکنم خسته کننده خواهد بود. همچنان در کامنت گذشته ات ونیزدر این کامنت تذکرداده ی که در کار ترجمه تاریخ های اسلامی فاشیستان فارس دست کاری کرده اند، لطفاً تاریخ های که توسط انتی فاشیستها ترجمه شده باشند، معرفی بدارید تا مِنبعد به آنها مراجعه کنیم. فکر میکنم تاریخ های اصیل ودست ناخورده وتحریف ناشده ای عربی در دسترس جناب خودتان قراردارد بنا براین به موارد ذیل مطمح نظر فرمائید که آیابا آن انطباق پیدا میکند یانه؟:
      1 ـ خدیجة الکبرا زن جوان وزیبای بود 25 ساله اما فقیر ومستمند و محمد 45 ساله اما ثروتمند،متمول، اشراف زاده وصاحب قافله های تجارتی، لذا ثروت ومکنت او موجب شد که جدیجه بااو ازدواج کند. تاریخ های دست نا خورده شماهمین را میگوید،نی؟
      2 ـ ازدواج باعایشه هفت ساله وترتیب تجلیل محفل شب زفاف در نه سالگی وی، آیا برکت انفاس قدسی حضرتش موجب شد که عایشه ناراحتی جسمی آن شب را تحمل کند؟ولی تا جائیکه دیده می شود، او خاطره آن شب را فراموش نکرد ، ووقتی شوهرش برای مجاهدی وصف بهشت و زنان باکره را مینمود، عایشه نا خود آگاه صدا کرد " آه! چه دردی دارد" ولی پیغمبر فرمود در بهشت درد وجود ندارد وکسی احساس درد نمیکند ؟
      3 ـ حضرت پیغمبر دو دختر خودرا یکی به تعقیب دیگری به از دواج عثمان در آورد وگفت اگر دختر سومی میداشتم نیز به وی میدادم، آیا این یک معامله ی سیاسی بود مبنی بر راضی نگهداشتن بنی امیه، یا حضرتش میدانست که مرد پخته ی چون عثمان می تواند دختران نابالغ و بالغ را به درجه انتهای ارگاسم برساند؟
      4 ـ آیا حامیان اولیه پیامبر اسلام آنانیکه در ساختار تشکیلات، اعتلاء و گسترش اسلام نقش فعالی داشتند همه از طبقات پائین اجتماع واشخاص فقیرو مستمندی بودند مانند بلال حبشی وعمار یاسر وغیره نه صاحب خدم وحشم وضیاع وعقار ،و نه هم دارای زرو زورتز ویر؟
      5 ـ انگیزه مجاهدین اولیه اسلام اعتلای کلمة الله بود نه غنیمت، لذا تجاوز به ناموس و چپاول به مال فتح شدگان بدور از ساحت این فرشتگان معصوم بودند،ودر بازار مدینه از گله های طویل کنیزان و بردگان اثری نبود. البته آیه ی غنیمت که میگوید پنچ یک آن حق خدا ورسول وبقیه از مجاهدین یک آیه ی تکوینی است نه تشریعی، چنین نیست؟
      6 ـ آیاسیف الله ها یا شمشیر های خدا از جمله ی ملیحترین وزاهد ترین یا الگوی ناب اسلامی بودند که با طبقات مختلف ونیز قبایل واشخاص نام نهاد کذائی" اهل رده " (یعنی آنانی که از دادن زکات شانه خالی میکردند) باعطوفت و مهربانی رفتار کرده و درخواست آنهارا مبنی بر ار جاع امور ایشان به خلیفه ی مسلمین پذیرفته و از سر های شان بحیث مواد سوختی در تنور استفاده نمی کردند؟
      7 ـ از عمر بن عبد العزیز یادکردی ولی باز هم کم لطفی نمودی از بانیان حکومت اموی که چون ستارگان در آسمان حکومت اسلامی تلا لؤ میکنند یاد نکردی.
      8 ـ فکر میکنم از واژه ی " الیگارشی " فامیلی چون یک واژه مقدس عربی نبود خوشت نیامد وآنراچون قانون تکوینی وتشریعی بدست نکاح اسلامی سپردی وحتا سایت وشخص متخصص نکاح رانیز معرفی داشتی. اما " الیگارشی " معنای حکومتی را افاده میکند که توسط چند نفر اداره شود و کلیه قدرت در اختیار عده ای محدودی از یک خانواده یا قوم باشد. نکاح اسلامی تا حال درین سایت مورد بحث وتدقیق قرار نگرفته آیا میل داری درین مورد هم صحبت شود؟
      آقای قرآن یار!
      ازانجا که در علوم عربی و تفسیر قرآن ید طولائی وتبحر فراوان داری امید میرود که در مورد آیات ذیل از سوره الواقعه که آیا تکوینی هستند یا تشریعی علاقمندان این سایت را محروم نسازی؟ ( چون جناب شما ترجمه فارسی را بدون اصل عربی آن در کانون توجه قرار نمیدهی ناگزیر عربی آنرا بدون علامات عربی نوشتم برای اینکه پروگرام عربی نداشتم)
      فی جنات نعیم ( در بهشت پر نعمت. آیه 12) علی سرور مو ضونة.( بر تخت های جواهر نشان.آیه 15) یطوف علیهم ولدان مخلدون.( بر گرد شان پسران جاودان (به خدمت )می گردند.آیه17) باکواب واباریق وکاس من معین.( با جام ها ومشربه ها وپیاله های از شراب ناب.آیه 18) وحورعین.( وحوران سیاه چشم آیه22) کامثال اللؤ لؤ المکنون.( مثل لؤ لؤ نهان در میان صدف آیه 23)
      فجعلنا هن ابکاراً.( وهمیشه آن زنان را با کره گردانیدیم آیه 36) با احترام

  • این به اصطلاح اصلاح طلبان اسلامی هنوز جرئت ورود به مسایل اساسی فرهنگ و دین را ندارند. آنها بحث های اصلاح گرانه را آغاز میکنند ولی آنرا تا به آخر ادامه نمیدهند. هیچ کسی هم دراین میان از خود نمی پرسد :
    "براستی، ممکن است که در دین ما نقصی وجود داشته باشد؟"
    همه ی پرسش های اصلاح گرایان اسلامی از قرآن آغاز میشود و سرانجام در برخورد با این صخره ی عظیم فرهنگ اسلامی متلاشی میشود. اصلاح گرایان و محافظه کاران اسلامی هردو شیفته ی این متن مقدس هستند. یکی در قرآن ، مبانی حکومت الهی را می بیند و دیگری یعنی اصلاح طلبان در پی یافتن جملات مثبتی در آن هستند که بدرد زندگی مدرن بخورد . آنها آنقدر با این و آن آیه ور می روند تا بگونه ای آنرا با شرایط جوامع امروز سازگار کنند. کسی هم دراین میان از خود نمی پرسد که آیا براستی ما امروز به قرآن نیاز داریم یا نه؟
    هیچ کسی شهامت گفتمان پسا قرآنی را ندارد. زیرا به محض آغاز بحث جدی در باره اصلاح گری، از طریق بازی های سیاسی کینه ورزی های قدیمی علیه غرب دامن زده میشود تا نیروهای اصلاح طلب را به عنوان ستون پنجم غرب بدنام کنند، و بدین گونه آنها را براحتی بی اعتبار سازند یا پاکسازی کنند.
    دلیل دیگری که اصلاح طلبان نمیتوانند مطالبات خود را عمیق تر کنند ، ترس آنها از مجازات هایی است که می تواند در بد ترین حالت به مرگ بیانجامد .
    بر گرفته از کتاب زوال جهان اسلام ، نوشته حامد عبدالصمد

    • هر دو دلیل برای امتناع اصلاح طلبان از تداوم اصلاح طلبی به قول نویسنده تا آخر خوب و درست است. اما دلیل اول بسیار دقیق ارائه شده است. ولیکن نویسنده به این امر توجه نمیکند که وقتی اصلاح طلب اسلامی که با استناد به اسلام و تکیه به قرآن میخواهد اصلاح در دین و یا تفکر دینی بیاورد بی اعتبار شود و درافکار عمومی مسلمانها نوکر کفر معرفی شود و مرتد پنداشته شود دیگر او چگونه میتواند کاری برای اصلاح طلبی انجام دهد؟ در چنین صورتی اگر از تیغ آخند و ملای مسلمان گریخت مجبور برود به سمت دشمنی با اسلام و هر چه که د رچانته دارد علیه اسلام و مسلمان بگوید. آنگاه تأثیرگذاری اش برای تغیر در فکر مسلمان و اصلاح دینی کم میشود .
      نویسنده مصری متوجه باشد که اصلاحات همیشه در مورد یک دین و مکتب فکری از داخل آن ایجاد می شود و نه از بیرون و در مخاصمت با آن.

    • آقای حمید فکر میکنید که جریان اصلاح طلبی اسلامی که آقای اندیشمند آنرا در واقع بنام جریان اسلام گرایی میانه رو یا نوگرایی اسلامی معرفی میکند یک راه حل برای رفع پرابلم ایکسترمست اسلامی و یا تروریزم اسلامی باشد که هم مسلمانها و هم کافران با آن روبر هستند. اما نویسنده مصری کتاب زوال اسلام این شاخه ها و گروه های اصلاح طلبی اسلامی را نه یک راه حل بلکه آنرا خود یک مشکل میداند. حامد عبدالصمد می نویسد:"
      تنوع نحله های اسلامی که اغلب از آن تمجید میشود ، پیش از آنکه بخشی از راه حل باشد ، بخشی از مشکل است. خصلت متناقض و تطبیق پذیری اسلام باعث شده که اسلام همزمان دین جهاد و صلح، اشتیاق به دانش و دانش گریزی باشد. همین تناقضات باعث شده که اسلام از یک سو بس مشکل و مبهم و از سوی دیگر انتقاد ناپذیر شود. و اگر کسی بخواهد اسلام را برای بدبختی های امروزی کشورهای اسلامی مورد انتقاد قرار دهد ، بلا فاصله به او با این فرمول پاسخ میدهند :" هرکس یک تفسیر از اسلام دارد ! "
      نویسنده مصری که خود پسر یک قاضی و امام مسجد در مصر است و در آلمان تحصیل و اقامت دارد در جای دیگر کتاب به ارتباط اصلاح طلبان اسلامی می نویسد:
      "مصئونیت دین مانع بزرگی بر سر راه اصلاح گران اسلامی است و همین موجب میشود که تلاش های آنها مانند قطرات آب در کویر شنی محو شود. اصلاح گرایان اسلامی مانند بنیادگرایان مذهبی (افراط گرایان)نیز مسحور قرآن هستند. زمانیکه تروریست ها در کتاب مقدس(قرآن)بدنبال توجیه خشونت خود هستند و آنرا پیدا هم میکنند، لیرالهای اسلامی( اصلاح طلبان)نیز دنبال آیه های آشتی جویانه می گردند تا بدین گونه همزیستی مسالمت آمیز را نوید بدهند. هر دو دسته به این ترتیب بر مرجعیت و اتوریته ی کتابی تأکید میکنند که برای نیازهای یک جماعت پیشامدرن در قرن هفتم بوجود آمده و جایگاهی در سده بیست و یکم ندارد . این اصلاح گران فاقد این پیگیری و شجاعت هستند که قدرت را از قرآن سلب کنند و آنرا از دستور کار گفتمان سیاسی خارج نمایند. ................
      برای اینکه یک تعبیر تاریخی – انتقادی از اسلام امکان پذیر شود ، باید ابتدا قرآن را بمثابه کلام تغیرناپذیر خد(کلام الله)زیر علامت سوال برد.
      کسانیکه خود را اصلاح گر مینامند تلاش میکنند برداشتی متناسب با زمان از قرآن ارایه دهند تا از این راه به جهان مدرن نقب بزنند. .............................."

  • ماست مالی و لیس و لعاب ، بی معنی
    « نهضت اسلامی ؟ »
    وحشت سیاه اندیشان دگرکش
    لبه تیز قوم وحشی ، بربریت
    امت مرتیکه ی زنباره ی وحشی با 36 زن حاضر خدمت ، عروسش را ، گا ... د
    از این گنده گی ها ، استفراغ
    باز کن پنجره ها
    گم شو

  • ماست مالی و لیس و لعاب ، بی معنی
    « نهضت اسلامی ؟ »
    وحشت سیاه اندیشان دگرکش
    لبه تیز قوم وحشی ، بربریت
    امت مرتیکه ی زنباره ی وحشی با 36 زن حاضر خدمت ، عروسش را ، گا ... د
    از این گنده گی ها ، استفراغ
    باز کن پنجره ها
    گم شو

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس