صفحه نخست > دیدگاه > شهید مزاری درد و درک تاریخی جامعه ی هزاره

شهید مزاری درد و درک تاریخی جامعه ی هزاره

محمد عوض نبی زاده
يكشنبه 11 مارچ 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

مردم افغانستان وجامعه ی دردمند هزاره امسال نیز مانند سالهای پار در شرایطی طی محافل, سمینارها و گفتمان سیاسی میان نخبگان جامعه در داخل و خارج کشور، مراسم یاد بود وخاطره ی این شهید را گرامی می دارند. از سوی دیگرموجودیت همین محافل فرصتی است تا نخبگان جامعه ی هزاره بتوانند درباره مسایل حیاتی جامعه وبرای اتحاد ،هم اندیشی بیشتر، طرح افکار و نظریات درباره شرایط گذشته وکنونی مردم خود و ارائه راهکارها برای پیشبرد برنامه ها ی کاری تبادل نظرنمایند. شهید مزاری طنین فریاد بلند مبارزات داد خواهانه ی اقوام محروم و بخصوص جامعه ی هزاره بود. اواستقلالیت عمل خویش را درقبال بی عدالتی های حکام استبدادی عوض ننمود و آشکارا سیاست های خویش را برای مردمش تشریح می نمود وبه پیمان خویش صادقانه وفاداروتا آخرین توان به آن پابندی داشت. مزاری بنابرآگاهی که ازسوابق تاریخی افغانستان داشت؛ عهد شکنی نظامهای گذشته، را دربرابراقوام محروم و خاصتا مردم هزاره وعملکردهای حکام مستبد این کشوررا مورد نقد قرارمی داد و میگفت که مردم هزاره دراثرپیمان شکنی های حکام مستبد قربانی های فراوانی از جمله قتل عامها , زمین سوخته و کوچهای اجباری را دردوونیم قرن اخیر متحمل گردیده اند. شهید مزاری در شرایطی زیست می نمود که هزاره بودن و هزاره گفتن گناه وننگ بود، اومی گفت آنچنان هزاره بگوئید که هرازه بودن و هزاره گفتن ننگ نباشد.جامعه ی هزاره ازمدتها انتظار ظهور یک رهبر قاطع، صادق و دلسوزرا داشتند تا ازحقوق شان در برابردولتهای استبدادی ومجالس بین المللی دفاع نماید. شهید مزاری هفده سال پیش تامین صلح و ثبات پایدار در افغانستان را وابسته بر استقرار نظام مشارکت ملی در کشور می دانست تا همه ی اقوام و ملیت ها بر اساس تناسب نفوس شان در حکومت حضور پیدا نمایند و احساس کنند که در نظام سیاسی کشورخویش سهم و نقش دارند. اما هفده سال بعد از شهادتش، مردم افغانستان می توانند حقایقی را که آن زمان مزاری یاد آوری می نمود درک کنند. زیرا اکنون باگذشت ده سال حضورگسترده ی نیروهای ناتوهنوزهم, حملات انتحاری ,سر برید ن ها , جنگ و ناامنی بوسیله ی گروه های تروریستی طالبان و القاعده در کشور بیداد می کند و مردم بلا کشیده ای افغانستان هرروز قربانی می دهند. از سوی دیگر بازی های خطر ناک سیاسی زیر نام گفتگو باگروه طالبان بخاطر امتیازگیری های سیاسی در جریان است که دراین بازی استخباراتی- نظامی؛ پاکستان و حلقاتی درداخل حکومت کنونی کابل نقش عمده دارند. حلقات پاکستانی حکومت کرزی سعی دارند تا فضای سیاسی و نظامی افغانستان را قبل ازخروج نیروهای ناتو تاسال 2014 , میلادی برای تشکیل یک حکومت تک قومی و وابسته ی به پاکستان فراهم کنند. در این میان آینده ی که در انتظار مردم ماست، باید از همین حالا مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. زیرا سرزمین هزارستان در قلب افغانستان موقعیت دارد. این مناطق نقطه ی اتصال میان اقوام گوناگون کشور است ونقش حیات بخشی برای دیگر مناطق کشورمی باشد. اما با این حال با وجود اینکه جامعه ء هزاره ازلحاظ مذهبی به شیعه ی دوازده امامی، شیعه ی اسماعیلیه و اهل سنت منقسم گردیده، یکی ازگروه های قومی بزرگ وعمده ی افغانستان است که می تواند نقش فعال و تعیین کننده ی برای رقم زدن فردای بهتر در افغانستان داشته باشد. ولی حا کمان قبیله سالار نه تنها به این نقش مثبت جامعه ی هزاره نگاه وتوجه نکرده اند بلکه هر کدام در ادوار مختلف برای از بین بردن هویت تاریخی و فرهنگی مردم هزاره علاوه از قتل عام ها و کوچ اجباری، دست به تخر یب و نا بودی آثار تاریخی مناطق شان زده اند تا از قدامت تاریخی و هویت قومی این مردم جلوگیری کرده باشند.اما خوشبختانه تنها چیزی که توانسته در ادوار مختلف تاریخی از نابودی این مردم جلوگیری کند، صداقت و از جان گذری تعداد از شخصیت ها ورهبران سیاسی جامعه هزاره بوده است. این ابرمردان در مبارزات پی گیر برضداستبداد تلاش كرده اند تا ازجامعه ی هزاره در برابر سياستهای ويرانگر حكومتهاي خاندانی وقبیلوی، دفاع و ازفروپاشي كامل موجوديت وهويت اين جامعه، جلوگيري كنند. مردم هزاره غالبا در طی مدت دوونیم قرن اخیر حکومتهای محلی خویش برهبری خوانین و میران محل را داشتند که این رهبران سعی می کردند تابا اقوام همجوار در صلح و صفا زیست نمایند زیرا در گستر ش منا سبات دوستانه و برادرانه با اقوام هم جوارآ ینده ی خود را بخوبی درک می نمودند. عنصراستبداد در حاکميتهای سياسی افغانستان اما پيشينهء تاريخی طولانی داشته و يگانه وسيلهء حکمروايی اين حاکميتها قبيله گرايی وخرافات پرستی دينی بوده است. تاریخ گواه است که مردم استبداد زده افغانستان شاهد مبارزات میلیونها تن ازمبارزین ملی راه آزادي بوده اند که در تاریخ خونین کشورما قهرمانانه علیه ا ستبداد حکام مستبد رزمیدند. این چهره های شا خص جنبشهای ضد استبدادی هرکدام نقش جا نبازانه خودها را ایفا ء نموده اند. اگر به تاریخ برگردیم؛ طی مدت دوو نیم قرن اخیر هر کدام از قدرتهای استبداد ی قبیلوی و خاندانی در افغانستان همواره پیمانهای اتحاد را برای استقرار حکومتهای شان با رهبران و نخبگان سیاسی و نظامی جامعه ی هزاره می بستند و لی بعد از استحکام حکومتهای شان پیمان شکنی نموده و برای سرکوب مردم هزاره جنگهای خانمان سوزی را در مناطق هزاره نشین کشوربه راه می انداختند که درین جنگ ها تقریبآ نصف نفوس این سر زمین از بین رفته وتعداد کثیری به کوچهای اجباری مجبورساخته شده اند. مردم هزاره درین دوره ها زیرتبعیض و استبداد قومی ومذهبی رژیمهای استبدادی قرار گرفته ودراین راه قر با نی های فراوانی را تقدیم جامعه استبداد زده افغانستان نموده اند. مردم هزارستان در دونیم قرن اخیر بارها در انتظار تحقق وعده های بی ثمر انکشاف منطقه بوسیله مسئولان دولتی بوده اند ولی حکومتهای استبدادی با دروغ، حيله، فريب وتحريف حقايق، این مردم را درامیدواری نگه می داشتند. این وعده ها و انتظارها دیری دوام نمی یافت وحکومتها ی تک قومی فضای سیاسی را محدود تر ساخته وسیاست تبعیض ونفاق را بادادن امتیازات کوتاه مدت به برخی ازافراد مربوط به این گروه قومی درپیش می گرفتند وسیاست نفاق افگنانه ی امیرعبدالرحمن را درمیان اقوام هزاره رایج وتداوم می بخشیدند. از این گذشته در چهاردهه ی اخیرنیز از جانب حکام مستبد با جامعه ی هزاره افغانستان بحیث شهروندان درجه دو و درجه سه از لحاظ نژادی – قومی و مذهبی پیشامد صورت گرفته و هزاره ها درمیان مردم عادی نیز به چشم حقارت دیده شده اند. ده سال قبل نیز در کنفرانس اول بن دراغازکار حکومت موقت تا حکومت انتخابی تاحدود معین امید واری دسترسی جامعه ی هزاره به حقوق برابر با سایر اقوام کشور وعده داده شد و لی در سالهای اخیراین خوش بینی ها به نا امیدی گرائید چون حکومت کنونی بوسیله یک تیم حاکم خاندانی و تک قومی اداره و مانند نظام های تک قومی گذشته علیه مردم هزاره عمل می نماید. طوری که شاهد هستید در کابینه کنونی حکومت افغانستان حتی یک وزیر از جامعه ی هزاره بصورت رسمی حضور نیافته است و حکومت حضور برخی از نمایندگان مردم هزاره را از طریق پارلمان مسدود نموده است. جامعه هزاره مانند همیشه صرف بشکل سمبولیک و نمایشی چند چهره غیر فعال و بی تاثیر در حکومتها داشته که درگذشته ها نیز همواره چنین بوده است.

اینجا لازم است برای روشن شدن فریب و نیرنگ برای به قدرت رسیدن حکومت های استبدادی و تک قومی نگاه گذرا به تاریخ کشور داشته باشیم.
بنا برتحقیقات دانشمندان داخلی وخارجی گروه اتنیکی اقوام پشتون درقرن پانزده وشانزده ميلادي ازنواحي كوه‌هاي سليمان درغرب رودخانه‌ سند، به سمت خراسان وسرزمينهاي حاصل ‌خيز جنوب وجنوب شرق افغانستان امروزی سرازیرشدند وپس از عقب راندن ساكنان بومي اين مناطق، سرزمين هاي آنانرامتصرف ودراين نواحي ساکن گردیدند. احمدشاه درانی یکی از سران قوم درانی قندهار قوماندان گارد امنیتی سلطنتی چندین هزارنفری نادرافشاربود که سربازان آنرا جوانان اقوام مختلف و عمدتا جوانان هزاره و قزلباش افغانستان تشکیل می داد. او پس ازقتل نادرشاه افشاردرسا ل-1747 م. قوای چندین هزار نفری گارد سلطنتی را از اصفهان ایران جهت تسخیر قندهار حرکت داد البته پیش از ان احمد شاه درانی باخوانین بانفوذ اقوام هزاره ی هزاره جات مرکزی و رهبران قومی هزاره های مناطق قندهار -هرات و هلمند و هم چنان درویش علی خان هزاره یکی از رهبران هزاره های بادغیس که در راس فرماندهی نیروهای چند هزار نفری متشکل از جوانان اقوام هزاره بادغیس قرار داشت جهت استقرار حکومت د رانی مذاکراتی را انجام داده و پیمانهای اتحاد میان همدیگر بستند.پس از این قرار و مدار ها؛ نیروهای احمدشاه درانی همراه با قوای تحت امر درویش علی خان هزاره مشترکا شهر قندهار را تسخیرنمود و بعد از استقرار و تحکیم حکومت احمدشاه درانی در قندهار- درویش علی خان هزاره همراه با قوای دست داشته ی خویش هرات و دیگر مناطق همجوار آنرا به تصرف در آورد. درویش علی خان هزاره براساس تعهدات قبلی از طرف احمد شاه درانی بحیث نایب الحکومه ی هرات توظیف گردید .پس از آن اولين حكومت افغانستان توسط احمدشاه درانی درشهرقندهاراساس گذاشته شد. دوران حکومت او بيشتردرجنگهاي كشورگشايانهء سرزمینهای دیگرسپری شد. نظام سياسى از دوران شكل گيرى افغانستان جديد، از عهد احمدشاه ابدالى تا كنون، نه تنها متآ ثر ازاراده ى گروه قومى خاص بوده است كه در راستاى منافع، تمايلات و خواست هاى اين گروه قومى نيز عمل كرده است. در طول تاریخ با این سنگ بنای احمد شاه، مفاهيم مدرن چون «حاكميّت ملّى» و «وحدت ملّى» هیچ گاهی نتوانست كه فراتراز مصالح و منافع پشتونها در طراز ملّى قد برافرازد. منافع ملی ووحدت ملی دو اصطلاحی اند که مفاهیم و منافع و اراده جمعی ملتها ورژیمهای سیاسی را در روابط سیاسی فرهنگی و اقتصادی آنها درعرصه روابط ملی وبین المللی بیان می دارند . با درنظر داشت این اصل منافع ملی درتلقی رژیم های استبدادی تنها به مثابه اصطلاح عوام فریبانه برای توجیه وتطبیق سیاست های این رژیم ها ویا خواست منافع ملی مردم به کاربرده می شود. اما در افغانستان منافع ملی را طوربه کار می برند که قشرحاکم ازآن بهرمند شوند .جانشينان احمد شاه درانی ،مصروف جنگهای داخلي برسرجانشيني متمركزگردیدند و درجنگهای قدرت میان اولادهء تیمورشاه انسانهای بی گناه اقوام محروم بحیث سربازان ,افسران ودفترداران دستگا ه های اداری واجرا کننده ء فرامین سرداران درانی دردوطرف متخاصم جانهای شانرا ازدست داده و تلفات بزرگ اقتصادی وانسانی را اقوام محروم ازقدرت منحیث مواد سوخت این جنگها متحمل می گردیدند. درویش علی خان هزاره بعد از چند سال از طرف احمد شاه درانی بنا برخواست پسرش شهزاده تیمور از مقام نایب الحکومه ی هرات خلاف عهد و پیمان امضا شده خلع گردید.پس از در ویش علی خان رهبران و سران مردم هزاره که در طول تاریخ با چنین سیاست های نیرنگ و فریب رو برو بوده اند؛ قرار زیل اند:

1. بنیاد علی خان هزاره: ایشان یکی از رهبران با نفوذ قومی مردم هزاره بادغیس بود که در روز پنجم , ماه – صفر- سال 1190- هجری قمری به دنیا امده است. بنیاد علی خان هزاره درراس قوای منظم سرحدی درسالهای 1230- 1232, هجری قمری درنواحی سرحدات غربی کشور مصدر فعالیت های برجسته ی نظامی وسیاسی گردید او دراستقرار حکومت ملک فیروزالین درهرات سهم عمده داشت ولی بنا برپیمان شکنی ملک فیروزالدین یکی از نواسه های احمد شاه درانی حاکم هرات؛ بنیاد علی خان دراثر یک توطیه داخلی درروز نهم , ماه , شوال المکرم- سال 1244 هجری قمری به قتل رسانیده شد.

2 . کرنیل شیر محمد خان هزاره: او یکی از نظامیان برجسته ی اقوام هزاره بادغیس بود و درشانزدهم ,ماه , اگوست سال ,1815 ,میلادی به دنیا امده است . کرنیل شیر محمد خان هزاره در طی سالهای 1254-1297- ق.مطابق 1838-1879- میلادی درتمامی جنگها علیه متجاوزین خارجی در بخشهای غرب کشور در ولایات هرات وقندهار شرکت فعال داشت. او قوماندان بیش از چهار هزار قوای مجهز پیاده و سواره نظام بود. کرنیل شیرمحمد خان هزاره در نبرد میوند همچون کوه بابا پایداری کرده تا همرزمان میوندش برهبری سردار محمد ایوب خان یکی از نواسه احمدشاه د رانی را ازمحاصره نجات دهد. براساس رشادت های او بود که نیروهای شکست خورده ی سردار ایوب ازمیدان جنگ میوند جان به سلامت بردند و با این عمل جانبازانه می توان نام اورا درردیف فاتحان واقعی و اصلی نبرد میوند ثبت نمود. کرنیل شیر محمد خان هزاره در روز چهارم ماه سپتامبر سال 1882 ,میلادی دراثر توطیه ی سردار محمد ایوب خان در جریان یک جنگ خونین با متجاوزین خارجی به شهادت رسید.چون سردار ایوب خان از حضور وموفقیت شیرمحمد هزاره در جنگ میوند بغض و حسد در دل داشت باسقوط حاکمیت قبیلهء سدوزائی , زمانی که قدرت به قبیلهء محمد زائی و درراس به امیردوست محمد خان انتقال یافت وجنگهای خونینی میان برادران امیرودیگروارثین این قبیله بوقوع پیوست. این دوره نیز مانند دورهء سدوزائی ها اقوام محروم و بخصوص جامعه ی هزاره تلفات بزرگی را ازلحاظ انسانی واقتصادی متقبل شدند. باوجود آنکه اقوام محروم کشورهمه مشکلات ودشواری های دوطرف جنگهای داخلی برسرجانشینی ودفاع ازحاکمیت ملی برعلیه تجاوزخارجی رابردوش حمل می کردند و ده ها مبارز وجنگ آوران قهرمان جانهای شیرین شان را درین راه قربانی می نمودند ولی درنهایت تمامی امتیازات سیاسی- القابهای قهرمانی و افتخارات معنوی بخاطردفع وطرد مداخلات خارجی ها به نام امیران, شاهان و سرداران دوقبیله سدوزائی ومحمد زائی درتاریخ نظامهای تک قومی تعلق می گرفته است.

3 . میر یزدان بخش میرهزاره ی بهسود: میر یزدان بخش پسرکوچک میرولی بیگ مسکونه قریه ی خارزار بهسودولایت میدان بود. دانشمند دنمارکی به نام "ودویک آدآمک" تاریخ تولد میر یزدان بخش بهسودی را روز بیستم و نهم - ماه – جولای سال 1791- میلادی قید می کند. میر یزدان بخش رهبری بیش از سه هزارنیروی نظامی را داشت و اکثریت میران و خوانین هزاره از او اطاعت می کرد. میر یزدان بخش برای استقرار حکومت امیر دوست محمد خان در کابل با او کمک های فراوان نمود وبرای تداوم دوستی با حاکم کابل پیمان همکاری عقد کرده و همه ساله مالیه مناطق هزاره نشین را به کابل ارسال و همواره تلاش داشت روابط با کابل را بطور حسنه حفظ نماید. اما امیر کابل بعد ازعهد بر روی قران کریم میر یزدان بخش را به کابل دعوت نمود. میر همرا ه با خواهرش به مهمانی امیر به کابل امد ولی امیر کابل بعد از تشریفات روزاول میر یزدان بخش وخواهرش رادستگیر وزندانی نمود. میر یزدان بخش بهسودی نظر به نفوذ که در میان ارکان حکومت کابل داشت توانست با دادن رشوه بعد ازچند روزخود و خواهرش را از زندان امیر کابل نجات دهد. اما باردوم میر یزدان بخش بهسودی در روزهشتم ماه رجب 1248 قمری هجری برابربا 1832 ,میلادی دراثرتوطیه ی پلان شده ی امیر دوست محمد خان توسط خان قوم کروخیل حاکم بامیان با وساطت میر بازعلی بیگ یکی میران سیغان بامیان بعد از عهد و پیمان بالای قران شریف درجریان مراسم عروسی دختر خان قوم کروخیل با پسر میر یزدان بخش در میان راه سیغان و دره هاجر دستگیر ودر میان راه بامیان وسیاه سنگ با ریسمان اعدام و جسد او به قریه ی خار زاربهسود ولایت وردک میدان نقل داده شد. میر در سال 1832 ,م. حدود بیش از 40 سا ل عمرداشته است. این می رساند که در زمان حکومت امیر دوست محمد خان میر یزدان بخش بهسودی قربانی دوبارعهد شکنی شده است.

اما نگاه به دوران سیاه و قتل عامها وتسخیر مناطق هزاره نشین، کوچی اجباری، بردگی و در بدری مردم هزاره که پس از به قدرت رسید عبدالرحمن جابر آغاز شد : امیر عبدالرحمن خان در ایامی که به دربارامیر بخارا پناهنده بود کوشش نمود تا با رهبران مجاهدین که علیه نیروهای استعماری انگلیس می رزمیدند تماس برقرار نماید که این خواست او به کمک عمال روسیه تزاری براورده گردید. او توانست با برخی از رهبران مجاهدین و بخصوص نخبگان سیاسی جامعه ی هزاره در شمال و هزاره جات مرکزی و نخبگان اقوام ازبک - ترکمن و تاجک نیز تماس های را به خاطرعودت به افغانستان و تصاحب تخت کابل برقرار نماید چون در این دوره مناطق هزاره نشین بشکل ملک الطوائفی بوسیله خوانین ومیران هزاره اداره می شدند. بعد از تبادله پیامها میان او و رهبران متذکره وبستن عهد و پیمان زمینه ورود امیرعبدالرحمن در داخل کشور از راه شمال فراهم شد ولی امیر بعد ازرسیدن به تخت وتاج کابل همه ی تعهداتش را دربرابر رهبران مردم هزاره و دیگر اقوام به فراموشی سپرد.امیرعبدالرحمن سفاک بخش هاي وسيعي ,ازخاك افغانستان را از اين كشورجدا وضميمه‌ء امپراطوريهای استعماری وقت كرد.اوبراي انحراف افكارعمومي وبه خاطر پيش گيري از قيام مردمی به اتخاذ سياست نفاق بياندازحكومت كن، میان اقوام کشوراقدام نمود و پس ازآن تصفيه‌ - قومی, نژادي‌, مذهبي ساكنان بومي افغانستان را،روي دست گرفت.عبدالرحمن جابربه جای اینکه برتعهداتش عمل کند، بیش ازشصت و دو فیصد نفوس مردم هزاره را قتل عام ونا بود نمود وسرزمین حاصیل خیزپدران ونیاکان مردم هزاره را غصب ودراختیار قوم و تبارخودش قرارداد. او زنان و مردان و جوانان مردم هزاره به بردگی کشانید.با شكست مقاومت هزاره ها در برابراميرعبدالرحمان، دوره ي انزوا و گم شدگی سياسی هزاره ها آغاز گرديد. این دوره ای سیاه كه يك قرن طول كشيد، طی آن نه تنها هويت تاريخی واراده سياسی، بلكه «رؤياي تاريخی» نيز از مردم هزاره گرفته شد. بعد ازاین جنگ نا برابر، مردم هزاره با گرسنگی ، برده گی و آواره گی زندگی ميکردند.اما با آنهم رهبران مقاومت هزاره ،تلاش كردند تا به نحوی از جامعه ی هزاره در برابر سياست های ويرانگر حكومت هاي خاندانی و فاشيستی، دفاع نمايند واز فروپاشي كامل موجوديت وهويت اين جامعه، جلوگيري كنند. چهره های شاخص مردم هزاره به خاطر رهایی و نجات مردم شان از شراستبداد وبی عدالتی قدرت های حاکمه، سالهای طولانی را در زندان ها وسیاه چالها سپری کردند ومبارزات جانبازانه را در کنار دیگر نیرو های ملی وعدالت خواه متعلق به دیگر اقوام کشوردر چوکات جنبش های مشروطه خواهی ودیگر خیزش های ضد استبدادی با دلیری ورشادت انجام دادند یاد همه شان گرامی باد. پس از دوران سیاه عبدالرحمن و آغاز دروه جدید در سلطنت امان الله وضعیت چنین بود:

امیراما ن الله خان از آغاز جلوس به سلطنت، موضوع استقلال با انگلیس ها را مطرح نمود. مردم هزاره در دوران امان الله علاوه از حضور منظم و فعال در صفوف ارتش بطور داوطلبا نه آ ماده مبارزه در راه استقلال کشور گردیدند. در این دوره؛ محمد الله خا ن هزاره -عبا س خا ن هزاره وعبدالله خا ن قیاق؛ نیروی منظمی را به کمک جبهه قند هار بسیج نمودند. چون امیر امان الله خان مرد نیک اندیش, بود، سیاست روابط حسنه را با مردم هزاره در پیش گرفت و نظام برده گی را از بالای مردم هزاره رفع کرد. گرچه درزمان حکومت شاه امان الله رهبران سیاسی مردم هزاره درحکومت حضورموثر نیافت. اما در بخش های پائین ساختار نظامی و ملکی بحیث سربازوکارمند عادی دولتی حضور پوررنگ داشتند. مردم هزاره همیشه خود را نزدیک به شاه امان الله می دانست بدین لحاظ درهنگامی که شاه امان الله دراثر قیام امیر حبیب الله کلکانی از کابل متواری و درشهرغزنی موقتا توقف نمود، رهبران هزاره نیروهای نظامی شان را برای دفاع از شاه امان الله درجبهه ی غزنی و میدان شهر، جابجا نمودند تا سلطنت شاه امان الله را دوباره احیا نمایند. ولی شاه امان الله به این خواست رهبران هزاره لبیک نگفته و بطرف قندهاررفت و از آنجا به ایتالیا پناهنده گردید.پس از پناهنده شدن امان الله در کشور ایتالیا؛ حبیب الله کلکانی رسما قدرت را به دست گرفت. او پیش از اشغال شهر کابل با میر غلام حسن خان پدر مرحوم فرقه مشر فتح محمدخان میر زاد همراه با یک تعداد دیگر از خوانین مناطق هزاره نشین کشوردر "حسین کوت" کابل درباره حکومت آینده ی افغانستان و نقش و سهم مردم هزاره مذاکره نموده وتعهداتی میان هردو جانب رد وبدل گردیده بود.حبیب الله کلکانی نیز متاسفانه بعد از اشغال شهرکابل واستقرار حکومت اش همه تعهدات انجام شده با مردم هزاره را نا دیده گرفت و لشکر عظیمی را برای سرکوب مردم هزاره از طریق ولایت میدان گسیل کرد ولی لشکر متجاوز حبیب الله کلکانی در منطقه کوه "اونی" از طرف نیروهای نظامی مردم هزاره به شکست مواجه گردید وجامعه ی هزاره برای اولین بار پیمان شکنی یک حاکم تاجک تبار را تجربه نمودند. درزمان حکومت حبیب الله کلکانی فیض محمد کاتب هزاره در ترکیب هیات اعزامی حکومت به هزاره جات سفر کرد اما پس از بازگشت، کاتب هزاره به جرم همکاری و حمایت از مردم هزاره از طرف کلکانی مورد شکنجه قرار گفت که درنتیجه آن، جان خود را از دست داد.

پس از ختم حکومت حبیب الله کلکانی نادر خان به پادشاهی رسید که در زمان حکومت اش وضعیت هزاره ها چنین بود:نادرخان و برادرانش قبل از رسیدن به قدرت برای جلب حمایت مردم هزاره با رهبران سیاسی و نظامی جامعه ی هزاره در تماس شدند. او با استفاده از نام نیک شاه امان الله در میان مردم هزاره می خواست حمایت و پشتیبانی این مردم را در جنگ علیه حبیب الله کلکانی جلب نماید چون رهبران هزاره به خاطر سیاست های دوستانه ی شاه امان الله خود را مدیون او می دانستند به این تقاضای نادر جواب مثبت دادند واماده ی کمک و همکاری با نادر خان در جنگ علیه حبیب الله کلکانی شدند. پس از توافق مردم هزاره با نادرخان، تعهداتی میان هردو جانب درباره تشکیل حکومت آینده و سهم مردم هزاره درآن نیز انجام شده بود ولی متاسفانه بعد از استقرار حکومت نادر خان در کابل؛ نادر خان صرف به اعطای چند منصب اعزازی برای چند تن از رهبران نظامی جامعه ی هزاره اکتفا کرد. او برای سید احمد شاه نور رتبه نایب سالاری و برای فتح محمد خان میر زاد – غلام نبی خان چپه شاخ و غلام نبی خان گلگ رتبه های جنرالی بدون کدام صلاحیت ووظیفه درقطعه ی نظامی را تفویض نمود ولی پس از گذشت چند سال و استقرار کامل حکومتش هرچهار تن را به اتهام خیانت به رژیم دستگیر وبرای مدت بیش از پانزده سال زندانی کرد.از انجائیکه مردم هزاره درزمان شاه امان الله از غلامی نجات یافت اما با رویکار شدن خاندان مصا حبین به رهبری نادر خان وبخصوص در زمان صدارت هاشم خان مردم هزاره به وضعیت تحمل ناپذیری رو برو شدند. محرومیت سیاسی , قومی ومذهبی برای این مردم در زمان صدارت محمد هاشم خان غیر قابل تحمل و طاقت فر سا گردیده بود. در این دوره ی استبدادی، رهبران سیاسی مردم هزاره زیرعناوین وبهانه های مختلف راهی زندانها , سیاه چال ها وتبعید گاه ها شدند و به شدت مورد – شکنجه قرار گرفتند. شکنجه های که در آن زمان علیه رهبران مردم هزاره در زندانها اعمال می گردید به شدت غیرانسانی بود که می توان از قین وفانه کردن ها , تیل داغ کردن ها- واسکت بریدن ها , بی خوابی ها وانواع دیگری ازعذابها نام برد. علاوه براین؛ از طرف هاشم خان فرامینی برای ممنوع ساختن جوانان مردم هزاره درموسسا ت تحصیلی ملکی و نظامی , اکا دمی پولیس و ادارات نظامی , استخبارات ,پولیس , وزارت خارجه و بورسیه های خارجی ,صادر گردید وتاسقوط نظام سلطنتی مردم هزاره به شکل گسترده به امر دولت، توسط کوچی ها، والیان ,ولسوالان ودیگر کار مندان محلی دولت در مناطق هزاره نشین مورد ظلم ,تعدی ,چپاول وغارت ملک ومنال شان قرار میگرفتند. بلند ترین رتبه و مقام تحصیل کرده ی هزاره دردولت هاشم خان و دیگر سرداران ,سر معلمی ,معلمی در مکاتب محلات هزاره نشین ویا بحیث مامور احصا ئیه در ولسوالی های هزارستان بود و بالا تر از آن اجازه ارتقا در رتبه های دولتی را نداشتند. مظالم مامورین حکومتی که مردم فقیر هزاره را می چاپیدند در آن زمان به شدت غیر انسانی وخارج از کنترول بود. درآن زمان مجموع تعداد کار مندان پائین رتبه و متوسط در ار گانهای دولتی از میان مردم هزاره به کمتر از بیست تن می رسید. در طی مدت چهل سال سلطنت ظاهر شاه حتی باروی کار شدن حکومت های غیر خاندانی دردهه دموکراسی نیز، مردم هزاره در ا دارات نظامی, استخبارات ووزارت خارجه راه داده نمی شد ومانند سابق با تبعیض خاص نسبت به این مردم عمل می گردید. ولی بطور سمبولیک وتشریفاتی از رهگذر ترکیب قومی در دو کا بینه دهه چهل شمسی، آقای "واحد سرابی" و یعقوب لعلی حضورپیدا کرده بود تا حکومت وقت با حضور دوتن از تحصیل یافتگان جامعه ی هزاره در کابینه بتواند در ظاهر امرتامین دموکراسی را به نمایش بگذارند.

پس از ختم حکومت چهل ساله ظاهر شاه و پیاده شدن نظام جمهوری در کشور تعصب و استبداد بار دیگر اوج گرفت:در زمان جمهوری تاجدار پنج ساله ی سر دار محمد داود خان که شخصیت متعصب و قبیله گرا بود، در دشمنی با مردم هزاره شهرت داشت . هیچ یک از شخصیت های سیاسی هزاره در حکومت او در کابینه و حتی مقامات متوسط دولتی راه داده نشد . در زمان داود خان مردم هزاره رنج ها ی زیادی را متحمل شدند. حکومت داود خان بخش نامه ی در باره ی محرومیت جوانان مردم هزاره از موسسات تحصیلات عالی نظامی و ملکی وبرای جلوگیری از شمولیت آنان در وزارتهای خارجه، داخله، دفاع و استخبارات را صادر نمود وهم چنان دستور تهاجم کوچی ها را در مناطق هزاره نشین کشوربرای تشدید فشار برمردم هزاره ازطریق ادرات محلی صادر وبشکل خشن آن عملی کرد. بنابراین؛ جوانان روشنفکر وتحصیل کرده ی هزاره و عده از روحانیون ورهبران قومی بنا بر پیش آمد وبرخورد تبعیض آمیز واستبدادی نظام جمهوری خود کامه ی داود خان با مردم هزاره مجبور گردیدند که به امید نجات مردم خویش، شمولیت به احزاب سیاسی چپ و احزاب اسلامی وقت را مورد توجه قراردهند تا ازاین طریق فرصت خدمت برای مردم شان به آنها میسرگردد. اکثر رهبران و شخصیت های سیا سی هزاره که در چهار دهه ی اخیر شامل در جناح های چپ و تنظیم های اسلامی گردیده بودند؛ کمتر اید یولوژیک فکر می کردند وهمواره از دیدگاه ملی جهت نجات مردم شان از زیرفشار بی عدالتی وتبعیض به احزاب مر بوطه خود بحیث سازمان های رهائی بخش نگاه می نمودند. گرچه حکومت های تک قومی درقا لب چهره ها ی سیاسی گوناگون, باوجود سردادن شعارهای فرا قومی متاسفانه ازانحصارگرائی قومی دست نکشیده وبصورت زیرکانه تبعیض وبی عدالتی رابراقوام محروم وجامعه ی هزاره انجام داده اند. سیاست " هزاره ستیزی از طریق برچسپ زنی انواع القاب اهانت آمیز، در جامعه ترویج واستعمال میشده است. در ادوار مختلف تاریخ؛ نظر به سیاست هیات حاکمه، حتی کلمه ی " هزاره " بار اهانت و تحقیر را در خود حمل می کردند. بطور مثال در شهرهای بزرگ و عمدتاً در شهر کابل ، یادکرد ن نام " هزاره " گویا : " دون پایه " ، " حقیر " ، " جوالی " ، " زغالی " ، " نوکر " ، " تبنگی " ، " گلخنی " و غیره را ، تداعی می نمود .

باسقوط رژیم سلطنتی و جمهوری تاجدار خاندان آل یحیی و به قدرت رسیدن حزب,د , خ ,ا , به رهبری نورمحمد تره کی با درنظر داشت اشتباهات ولغزش های آن در ابعاد سیاسی واجتماعی , این حزب طلسم تبعیض و استبداد خشن غیر انسانی که قبلآ در باره مردم هزاره موجود بود بطور نسبی از میان برداشت. درجریان حکومت بیش ازیک ساله ی نورمحمد تره کی تا حدودی معین، در آغاز زمینه حضور سیاسی مردم هزاره از لحاظ ترکیب و تناسب قومی به صورت بسیار ابتدائی در رده های پائین ومقامات بالائی دولتی در ساحات ملکی و نظامی بطورناچیز فراهم گردید. اما دیری نگذ شت که بنا بر کم تجربگی حزب حاکم، فضای سیاسی کشور آلوده بر گرایش های سیاسی اید یولوِژیکی و انحصارگرائی قومی گردید و این خود، فضای وحشت, گرفتاری ها و کشتار جامعه را فراگرفت . دراین دوره برخی از چهره های سیاسی مردم هزاره در دولت و حزب حاکم حضور پر رنگ داشتند که می توان از آقایون کریم میثاق وزیر مالیه و آقای سلطانعلی کشتمند وزیر پلان در حکومت آقای تره کی نام برد. بعد از نور محمد ترکی، در زمان حکومت بیش از سه ماهه ی حفیظ الله امین نیز فعالین سیاسی مردم هزاره نقش و سهم معینی را در آن داشتند که می توان ازحضور آقای کریم میثاق بحیث وزیر مالیه وچند تن دیگر که در مقامهای بلند استخباراتی و نظامی مصروف بودند یاد نمود. اما با آنهم حفیظ الله امین مانند امیر عبدالرحمن جلاد و سر دار داود خان فرد متعصب و هزاره ستیز بود و برای قتل عام مردم هزاره به سربازان حکومتی دستور صاد می کرد و شعار می دا د که سر هزاره از من مال و ناموس شان از شماباشد. طبق این شعارضد انسانی حفیظ الله امین ، کشتار جمعی و قتل عام مردم هزاره دربامیا ن و تاله وبرفک انجام گردید و هم چنان بنا برخصومت و دشمنی شخصی، مرحوم علامه محمد اسمعیل مبلغ وده ها شخصیت برجسته سیاسی و مذهبی جامعه ی هزاره را به شهادت رسانید. در زمان حکومت ببرک کارمل که یک شخصیت شهری بود، حضور قوای شوروی و نقش فعال چهره های سیاسی مردم هزاره را در حزب و دولت لازم می دانست. تعصب کمتر او نسبت به مردم هزاره زمینه بیشتر حضور جوانان هزاره در حزب حاکم و دولت فراهم گردید و با در نظر داشت این شرایط شخصیت سیاسی برجسته ی مردم هزاره آقای سلطانعلی كشتمند صدر اعظم پیشین بنا براستعداد شخصی و نقش توانمند فکری وداشتن موقف بلند درحزب حاکم وعوامل ایدیولوژیک سیاسی مساعد داخلی و خارجی به بلند ترين مقام وموقف عالی صدارت كشوربرای اولین باردرتاریخ چند قرن اخیرراه یافت وباوجود تداوم جنگ داخلی- مسایل تنظیم امور اقتصادی -خد مات اجتماعی و فرهنگی جامعه را با درایت وشایستگی کامل انجام می داد و برای مدت تقریبا یک دهه مقام صدارت راحفظ نمود.باید گفت که حتی مخالفین سیاسی شان نیز به استعداد و درایت کاری اواعتراف وایشان را ازجمله صدراعظمان ورزیده وولایق افغانستان در طی مدت چند دهه ی اخیر می دانند. هزاره ها در زمان حکومت ببرک کارمل وصدارت سلطانعلی کشتمند وارد عرصه ی پرشورفعاليت های سياسی، نظامی و فرهنگی گرديدند. در زمان صدارت سلطانعلی کشتمند، ده ها تن ازجوانان تحصیلکرده ی هزاره به مقام های وزیر, معاون وزیر, سفیر, رئسا ی ادارات مستقل درمرکز, و والیان , ولسوالان , قومندانان امنیه, رئسا ی امنیت ملی آمرین حوزه های امنیتی اعم از پولیس و امنیت ملی , درولایات ,ولسوالیها وحوز ه های شهری مناطق هزاره نشین کشور- قومندانان فرقه ها ,لواها ,غند ها, کندک ها وغیره تعین ومقررشدند. از آن جمله می توان ازحضورآقای واحد سرابی درمقام وزارت تحصیلات عالی– معاون صدراعظم ومعاون ریس جمهور و ازآقای انجینرسلطان حسین بحیث وزیرپلان درکابینه آقای کشتمند تذکرداد.

حضور مردم هزاره در مجموع در ساختار چهار دولتهای چپ پر رنگ تر از رژیم ها ی گذشته بوده است. باروی کار آمدن داکتر نجیب الله گرچه در آغاز کدام تغییری درموقف ومقام دولتی نخبگان سیاسی مردم هزاره وارد نگردید ولی بعدا بنا برتمایلات قوم گرایانه ی داکتر نجیب الله، علیه آقای سلطانعلی کشتمند کودتای داخلی براه انداخته شد واقای کشتمند راازمقام صدارت کنارگذاشتند. دراین برهه حتی فضای کاری برای سایر چهره های سیاسی مردم هزار ه نیزدر داخل حزب حاکم و دولت محدودترگردید. باوجود آنکه برخی ازچهره های سیاسی مردم هزاره برای به قدرت رسانیدن داکتر نجیب الله نقش و سهم معینی را ایفا کرده بود. ولی داکتر نجیب همه ی آ نرا نادیده گرفته و در روز های اخیر حکومتش مصروف تصفیه ی کادر های سیاسی مردم هزاره از داخل دولت و حزب حاکم بود. برخورد تبعیض آمیز داکتر نجیب، بر ضد فعالین سیاسی اقوام محروم سبب گردید که در ماه های اخیر حکومت او جنرال دوستم وجنرال مومن در شمال کشورعلیه حکومت او شورش نمایند وباالاخره این نیروها مجبور شدند تا مشترکا با شهید مزاری رهبر حزب وحدت اسلامی افغانستان و احمد شاه مسعود یکی از قوماندانان جمعیت اسلامی زمینه سقوط حکومت داکتر نجیب الله را در شمال فراهم نمایند.رهبران این سه گروه سیاسی برای تشکیل حکومت سراسری و اشغال شهر کابل جلسه ی مشترکی را به خاطر ایجاد جبهه ملی شمال درولسوالی خنجان پروان برگزارنمودند تا با تشکیل جبهه ملی شمال زمینه استقرار حکومت آینده افغانستان را به اشتر اک نمایندگان اقوام محروم کشور فراهم کنند ولی بنا برعدم صداقت آقای احمد شاه مسعود مانند حبیب الله کلکانی که معاهده حسین کوت را زیر پا نمو ده بود، آقای مسعود نیزتوافقنامه ی خنجان را منحیث دومین سیاستمدار قوم تاجک نقض و ازهمه ی تعهداتش عدول کرد. در حالیکه عامل اصلی سقوط حکومت داکتر نجیب الله تشدید اختلافات در داخل حزب حاکم و دولت او بود که زمینه ی سقوط دولت اورا در کابل- فراهم نمود و بدین ترتیب حکومت عبوری چهار ماهه به اشتراک تنظیمهای هفتگانه به ریاست حضرت صبغت الله مجددی بدون حضور تنظیم های اسلامی مردم هزاره وبخصوص حزب وحدت اسلامی افغانستان و جنبش ملی اسلامی تشکیل واین حکومت توسط پاکستان به کابل انتقال یافت.گرچه در جریان جلسات یک هفته ای تشکیل اولین دولت اسلامی بوسیله مقا مات پاکستانی نماینده گان سیاسی مردم هزاره دراین جلسات حضور داشت ولی متآسفانه دراخیر جلسات گفته شد که درباره حقوق سیاسی هزاره ها در کابل مذاکرات انجام خواهد شد. نا دیده گرفتن مردم هزاره از طرف حکومت عبوری و سوء نیت و ابراز نظر تعصب آمیز یونس خالص و حکمتیار در باره هزاره ها بحران در استقرار حکومت عبوری در کابل را بوجود آورد وبا به قدرت رسیدن تنظیم های جهادی , جنگ تقسیم قدرت میان نیروهای برتری خواه قومی و طرفداران تقسیم عادلانه قدرت , شعله ورگردید که پشنهادات سازنده ی رهبران سیاسی اقوام هزاره و ازبک د راین زمان با مخالفت برتری خواهان قومی مواجه شد. آقا ی ربانی رئیس دولت اسلامی وقت آقایا ن احمد شاه مسعود و سیاف چون دولت را ملکیت شخصی تنظیمهای خویش می دانستند که مردم هزاره منحیث یک نیروی مستقل سیاسی - اجتماعی و نظامی برای آنها قابل تحمل نبود زیرا می خواستند مانند رژیم های سابق همواره مردم هزاره از سهم گیری و نقش فعال درحکومت محروم باقی بماند. در جنگ های خونین کابل مردم هزاره قتل عام انسانی و خسارات فراوان اقتصادی را متحمل شدند که سالهای سال در خاطره ها باقی خواهد ماند. در جریان این جنگ های خونین، غرب کابل ودر اثرحملات نیرو های مسلح آقایون ربانی، مسعود، سیاف و متحدین آنان, آقایان آصف محسنی ,آقای محمد اکبری, سید مصطفی کاظمی, سید حسین انوری و سید فاضل و غیره،که افشاربه خاک و خون کشیده شد و تمام ساکنانش به جرم هزاره بودن اعم از زنان, اطفال و پیر مردان قتل عام گردید و منازل شان تخریب شد. قبل از روی کار شدن گروه طالبان آقای ربانی طالبان را به نام کبو تران صلح یاد می کرد و آقای احمد شاه مسعود نیز با نمایندگان این گروه در میدان شهر برای سقوط غرب کابل و از بین بردن شهید مزاری، مذاکره نموده بود. مسعود پس از توافقاتی که با طالبان داشت، جنگ علیه نیروهای حزب وحدت در غرب کابل را تشدید بخشید تا باالاخره شهیدمزاری و همراهانش بوسیله ی گروه طالبان دستگیر و به شکل ناجوان مردانه وعهد شکنانه به شهادت رسیدند. بعد از آن نیروهای حزب وحدت اسلامی در کابل متلاشی گردید ولی دوباره حزب وحدت اسلامی مرکز خود را در بامیان احیاء نمو ده و قدرت مجدد پیدا کرد. اما بعداز تسلط طالبان درشهر کابل حکومت آقای ربانی فراری و درشمال انتقال یافت و مجددا جبهه ملی شمال را احیاء وبا پشیمانی از کرده های گذشته اش حکومتی را به اشتراک اقوام عمده ازبکها,هزاره ها و تاجک ها و ترکمن ها در شهر مزار شریف تشکیل داد. در این دوره تشکیل حکومت شامل نمایندگان جنرال دوستم از جنبش ملی اسلامی , حاجی محمد محقق از حزب وحدت اسلامی و نمایندگان آقای ربانی از جمعیت اسلامی در شهر مزارشریف- جبهه ملی شمال را از لحاظ سیاسی و نظامی در یک موقعیت برجسته تر قراردادند. اما این وضعیت دیری دوام نیافت واز اینکه اقای احمد شاه مسعود خود را در حاشیه سیاست یافت، دست به توطئه به خاطر سقوط این مرکز مهم سیاسی درشمال زد. بدین ترتیب آقای مسعود با گروه طالبان تماس برقرارکرده وبوسیله گروه طالبان از بیرون و هم چنان با استفاده ازعوامل داخلی درجبهه ملی شمال از داخل زمینه ی سقوط شهرمزارشریف را فراهم نمود. این بود که جنگ میان جبهه ملی شمال و گروه طالبان در مناطق شمال کشورتشدید پیدا کرد و چندین بار شهر مزار شریف و برخی از ساحات شمال میان دونیروی مخالف دست بدست میگردید.گرچه بارویکار شدن حکومت منفورطالبان درکابل جبهه ملی شمال نیروی مقاومت مشترک شامل نیروهای حزب وحدت اسلامی به رهبری استاد محقق، جنبش ملی اسلامی به رهبری جنرال دوستم و جمعیت اسلامی به رهبری آقای ربانی درشمال کشور را ایجاد و هرچه بیشتر تقویت نمودند.اما نخبگان سیاسی و نظامی مردم هزاره درآن زمان نیز نقش عمده و تعین کننده درتقویت حکومت ونیروهای مقاومت علیه طالبان را ایفا نمودند ولی بنا بردشواری های لوژستیکی و قوای بشری و اختلافات داخلی این گروه ها بعد از سقوط شهر مزار شریف درجولای سال 1998 میلادی حکومت آقای ربانی در شهر تالقان جا بجا شد.با به قدرت رسیدن رژیم طالبان , نه تنها مردم هزاره در قدرت شریک ساخته نشد بلکه فاجعه تاریخی زمان امیرعبدالرحمن خا ن , از قبیل قتل عام ها , کوج اجباری و زمین سوخته بالای این مردم بلاکشده دریکاولنگ, بامیان ,مزار شریف ودره صوف از طرف این گروه خونخوار تکرار وآثا ر تاریخی بودا به منزله ی قدیمی ترین اثر تاریخی و فرهنگی مردم هزاره نیز توسط طالبان تخریب گردید. بالاخره حوادث یازدهم سپتامبرسال 2001 م . بوقوع پیوست و نیروهای جامعه جهانی داخل افغانستان گردید و حکومت طالبان سقوط داده شد. همزمان با سقوط شهر کابل ازدست رژیم طالبان و درجریان تدویرکنفرانس شهر "بن" آقای ربانی بدون توافق جانبین- آقائی حاجی محمد محقق یکی ازشخصیت های کلیدی اتحاد شمال در زمان مقاومت ویکی از فاتحان اصلی شهر مزار شریف قبل ازنابودی رژیم طالبان را ازمقام وزارت داخله سبکدوش ویونس قانونی را وزیر داخله تعین کرد که این خود مایه تعجب مردم هزاره گردید. "اما این کار آقای "ربانی" بازهم نمونه ی دیگری ازعهد شکنی حاکم تاجک تبار نسبت به مردم هزاره بود" .

اما دوران حکومت کرزی و حضور جامعه ی جهانی در افغانستان:حامد کرزی در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری با رای اقوام هزاره و ازبیک نظر به توافقنامه ی عقد شده با جناب حاجی محمد محقق و جناب جنرال دوستم به مقام ریاست جمهوری افغانستان تکیه زد.کرزی بعد از رسیدن به این مقام به همه ی مواد توافقنامه، پشت پا زده و حتی برخی از توافقات "بن اول" در باره حقوق اقوام محروم کشور را نیز نادیده گرفت و ازحضور نخبگان اقوام محروم متناسب باشعاع وجودی شان در نظام کنونی جلوگیری و به سوی انحصارگرائی قومی به پیش رفت. گرچه توافقنامه "بن اول" مورد تائید کامل نمایندگان مردم هزاره در کنفرانس نبود و لی بنا به اعمال نفوذ آقای خلیل زاد و اشرف غنی احمد زی ،"گروپ روم" و گروه برتری خواه قومی افغان ملت و دیگرگروه های انحصار طلب از طریق لابی های قوم حاکم فضای کنفرانس و تمامی مواد توافقنامه بن را به نفع قبیله ی حاکم تغییر داده و دیگران را با زیر فشار قرار دادن توسط جامعه ی جهانی وادار به قبول برخی از مواد های که مورد موافقه نمایندگان مردمان هزاره وازبک قرار نداشت جبرا تحمیل گردید. با وجود همه ی این نواقص بازهم فیصله های بن را اقوام هزاره و ازبک به خاطر رعایت همبستگی ملی و استقرار ثبات در کشور تائید نمودند. اما پیشامد دولت کنونی در طی مدت ده سال اخیر با مردم هزاره نیز از روش همان حکومتهای تک قومی گذشته بصورت درد ناک وخونین آن الهام می گیرد. درباره تقرر کادرها ومتخصصین مردم هزاره در وزارت های مهم وکلیدی کابینه درسطح وزیر,معاون وزیر,رئسا ومسولین شعبات وزارت های قوای مسلح و وزارت خارجه؛ مانند رژیم های سابق، با مردم هزاره برخورد به عمل می آید. با تقررسه وزیربی صلاحیت وتعین معاون دوم رئیس جمهور بطو رتشریفاتی و فاقد قدرت اجرائی، درد های دیرینه ی برخورد تعصب آمیز دولت های قبیلوی را که نسبت به هزاره ها صورت گرفته ومی گیرد نمی تواند تسکین ومداوا نماید. ندادن سهم لازم ومتناسب برشعاع وجودی وتعداد نفوس مردم هزاره در همه سطوح از کابینه الی قدمه های وسطی وپائینی دولت کنونی خاطره ای همان زمان های سابق حکومت های خاندانی و قبیلوی را در ذهن هر فر د مردم هزاره تازه می سازد و مردم هزاره به این باورمی رسند که هنوز استبداد خشن قبیلوی چهره کرِه وزشت خویش را با سر سختی مانند گذشته به مردم هزاره نشان میدهد.دولت کنونی در طی مدت ده سال اخیر در زمینه باز سازی در مناطق هزاره نشین از جمله ولایات بامیان، دایکندی، غور، میدان، غزنی ، پروان و دیگر مناطق هزاره نشین کدام کار قابل لمس را در امور اقتصادی واجتماعی این ساحات انجام نداده است و در شرایط حاضر هنوز همان فقر، گرسنگی و قحطی در سرزمین مردم هزاره بیداد میکند .دولت آقای کرزی نه بر مردم تکیه دارد، نه بر سیاست ملی استوار است، نه برای حل مشکلات مردم می اندیشد، این دولت سرگردان، بحران آفرین است نه بحران زدائی. این دولت نا بسامانی می آفریند نه آرامش و آسودگی مردمی. این دولت، درسیاست همان کارسردار هاشم خان را باعوام فریبی و نیرنگهای کهنه به پیش می برد.
از زمان عبد الرحمن تا کنون ، نسل کشی ها ، تلاش برای محو هویت ها ، فصل خونین جنگهای میان گروهی و قتل عامهای اتنیکی و مذهبی امارت طالبان ، بخوبی مشت موعظه گران ، موجودیت ملت واحد ، وحدت ملی را باز کرد و نشان داد که سکوتهای موقتی نمیتواند تجسمی از وحدت ملی باشد.چیز دیگری که قابل تامل است آن اینکه: نظام های انحصارگرای افغانستا ن درمراحل گوناگون به جعل احصائیه نفوس کشوربرای بیشتر نشان دادن نفوس قوم حاکم دست زده است وحفیظ الله امین یکی ازرئسا ی جمهورسه دهه قبل به قلم خودش نفوس کوچیها رامطابق به تمایلات برتری خواهانه ء قومی خویش درکتاب احصائیه عمومی اضافه کرده بود وموازی با آن حکومتهای قبیله ای کوشیده است تا تشکیلات نظام حکومتی افغانستان را نیزدرمرکزومحلات براساس خواست انحصارگرایانه قومی خودها تغیرداده ومقامهای کلیدی وحساس دولتی درهمه ساحات نظامی و ملکی را به حق طبیعی وتغیر ناپذیر قوم حاکم مبدل و تثبیت نمایند. در حالیکه افغانستان سر زمین وکشور اقلیت های قومی است زیرا هیچ یک از اقوام وملیت ها به تنهائی خویش نمی تواند اکثریت داشته باشد . بر اساس آمار سازمان ملل كه مبناى مشاركت اقوام در كنفرانس بن را تشکیل می داد؛ ميزان نفوس با تفكيك واحدهاى قومى وجود دارد که به موجب اين آمار پشتون ها 33 در صد، تاجيك ها 24 در صد، هزاره ها 20 در صد، ازبك 8 در صد و بقيه اقوام 13 در صد محاسبه شده است. متاسفانه درکابینه کنونی اقای کرزی ترکیب قومی و تناسب حضوراقوام, ازبک , هزاره , تاجک , ایماق , ترکمن , بلوچ , پشه ای ,نورستانی وغیره مجموعا کمترازبیست درصد می رسد که برخی ازاین اقوام حتی یک نفرهم درکابینه کنونی آقای کرزی ندارند ولی هشتاد درصد متباقی اعضای کابینه را نمایندگان قوم حاکم تشکیل میدهد. با این تناسب غیرعادلانه وظالمانه، حضوراقوام محروم کشوردر کابینه فعلی شباهت زیادی با ترکیب قومی کابینهء رژیمهای استبدادی یک قرن گذشته داشته و هیچگونه تناسب لازم را با میکانیزم توافقنامهء کنفرانس بن وبستر وحدت ملی ندارد. با اينکه سه قوم عمدهء غیر پشتون، فشار اصلي مشكلات ومصايب كشوراز قبيل پرداخت ماليات، دفاع از تماميت ارضي، خدمت درنظام عسكري دفاعی و امنیتی وغیره را بردوش حمل می کنند ،اما ازدسترسي برابربه فرصتها و امكانات سياسي و اجتماعي دردوونیم قرن اخیرهمواره محروم بوده‌اند. تجارب تلخ وواقعیت های عینی تاریخی نشان می دهد که بخاطر دستیابی به همزیستی و همبستگی سراسری ملی راه دیگری به جز تامین عدالت اجتماعی وجود ندارد. در گذشته ها مردم زیر ستم حق نداشتند که از قوم , ملیت و مذهب خویش به آزادی نام بگیرند و حتی درگرفتن تذکره تابعیت نیز مجبور ساخته می شدند که از قوم ومذهب خویش صرف نظر نمایند اما در زمان حال درشرایط به اصطلاح دموکراسی و جامعه مدنی و داشتن قانون اساسی جدید مردم وطن ما باید حق نوشتن نام اقوام خود ها را درتذکره های جدید شهروندی تثبیت هویت پیدا نمایند. زیرا کشور ما دارای جامعه کثیرالقومی است وباید در تذکره جدید شهر وندی کشورما نام هر یک از اقوام که فرد به آن منسوب است درج گردد. طبیعی و عاملانه خواهد بود که هر شهروند کشور خود را متساوی الحقوق احساس نماید در غیر آن حساسیت های قومی بوجودخواهد آمد. وحدت ملی زمانی تامین شده می تواند که مشارکت واقعی اقوام گوناگون میهن ما در حاکمیت به صورت واقعی فراهم گردد. در غیر آن تبلیغ وحدت ملی در حرف نمی تواند جوابگوی خواسته های ملی اقوام محروم کشور باشد. دولتمردان کنونی و ائتلاف بین المللی زمانی پیروزی را نصیب خواهند شد که مبتنی با خواستها، اراده و آرمان های والای تمام اقوام و مردم افغانستان و با مقتضای عصر برای جامعه ما خدمات صادقانه، پیگیر و عملی را انجام دهند. در شرایط کنونی، تحقق توازن مشارکت ملی و حقوق عادلانه و قدرت دموکراتیک تمام اقوام کشور برمبنای تناسب نفوس و شایستگی لازم در کلیه نهادهای مادی، اجتماعی و معنوی کاملا لازمی است. وقتی که تمام مردم از توزیع عادلانه ثرؤت ملی، سهم گیری مساویانه و خردمندانه در همهء هسته های سیاسی- اجتماعی به طور انسانی، ملی، عقلانی و دموکراتیک مستفید گردند؛ آنها با تمام عشق و توانایی خویش از دولت حمایت خواهند نمود و برای آبادی افغانستان جان نثاری خواهند کرد.

نخبگان ورجا ل سیاسی مردم هزاره بخوبی درک می نمایند که حضور سیاسی مردم هزاره در تر کیب دولت ها ی متعدد چند قرن اخیر وبه خصوص در دولت های معاصر وفعلی نظر به تناسب نفوس آن خیلی ها نا چیز بوده حتی نمی توان آنرا با فیصدی محاسبه کرد . نخبگان سیاسی جامعه ی هزاره باید از عهد شکنی های حکومتهای استبدادی و انحصار گرا در طی مدت دو ونیم سده ی اخیر و بخصوص در جریان یک دهه حکومت داری تیم حاکم کابل که بالای همه تعهداتش پا گذاشته است بیاموزند که نظام های برتری خواه قومی در افغانستان نخبگان سیاسی مردم هزاره را در دوره های مختلف با عقد پیمانها، قبل از استقرار حکومت های شان فریب داده و زمانی که حکومتهای شان مستحکم گردیده اند؛ بالای همه ی تعهدات شان پا گذاشته و قتل عام و سر کوب مردم هزاره را درپیش گرفته اند که نمونه های آن در بالا ذکر گردید. یکی از عوامل اصلی نفاق داخلی , عهد شکنی حکومتها با مردم هزاره شکست مقاومت دادخواهانه آنان وخیانت واستخدام عناصر خائن از داخل مردم هزاره توسط حکومت ها بوده است. خائنینی که با اجیر شدن در خدمت حکام جابر باعث شکست وقتل عام مردم هزاره گردیده اند. بطورنمونه می توان ازخیانت میر بازعلی بیگ سیغانی برعلیه میر یزدان بخش بهسودی ,خیانت خوانین ومیران هزاره ی جاغوری و میران و خوانین برخی از مناطق دیگر هزاره جات در جنگ ده ساله ی مردم هزاره باعبدالرحمن جلاد که در بدل قتل عام مردم هزاره آنها لقب سرداری را کمائی نموده بودند یاد کرد. خیانت برخی از خوانین هزاره برای سرکوب مردم شان با حکومت حبیب الله کلکانی , خیانت برخی از عناصر از میان جامعه ی هزاره که در استخدام نادر شاه غدار و ظاهر شاه قرار گرفتند و سبب مظالم این حکومت ها و تهاجم کوچیها در مناطق هزاره نشین کشور گردید. مردم هزاره هنوز هم این تهاجم و کشتار جمعی توسط کوچیها را همه ساله از نو تجربه می کنند. قتل عام مردم هزاره در بامیان و دیگر مناطق هزاره نشین بوسیله ی حفیظ الله امین نیز به کمک عمال و افراد استخدام شده از داخل مردم هزاره انجام گردید. در جریان فاجعه ی افشار و سقوط غرب شهر کابل در دهه نود میلادی نیز دست عناصر داخلی از جمله آقایان آصف محسنی ,سید مصطفی کاظمی- سید حسین انوری ,محمد اکبری , سید فاضل و دیگران دخیل بود. این افراد نقش خائنانه ی را دراین حوادث خونین در کنار ربانی , مسعود و سیاف برای قتل عام مردم هزاره ی غرب کابل و فاجعه ی افشارایفاء نمودند. متاسفانه در شرایط کنونی نیز عناصرفروخته شده ی داخلی مردم هزاره برای محروم کردن جامعه ی هزاره از حقوق ملی و به حاشیه راندن شان نقش خائنانه و سرکوب گرانه را در حکومت فعلی ایفا می نمایند. اینها همه مواردی هستند که باید تمام مردم هزاره و به خصوص نسل های آینده این مسائل را به یاد داشته باشند و از آن پند بگیرند.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • شهید مزاری میخواست هزاره بودن جرم نباشد. او شهید مظومان تاریخ و صدای بلند آزادیخواهی در اوغانستان بود.

    • اگر من واقع بینانه قضاوت کنم به حیث یک فرد افغانستانی در مورد عبدالعلی مزاری من ایشان را اینگونه میشناسم. عبدالعلی مزاری در عین حالی که یک رهبر برای بخشی از هزاره های بوده. عامل تباهی آنها نیز بوده است عبدالعلی مزاری در اوایل رهبر خوب برای اعاده حق مردم هزاره نقش مهوری را داشته برای همین هم است که برادران هزاره ی ما ایشان را یک رهبر بدون چون چرا قبول کرده اند. و همه ساله خودشان به تنهای ازایشان یاد بود بعمل میاورند. ولی همین عبدالعلی مزاری بنا بر شواهد و منابع مستند عامل ظلم و ناروایی های نابخشودنی تاریخ بشریت بوده است که از شنیدن آن مو به بدن آدم بلند میشه.1. بریدن سینه های زنان 2.زنا 3. خوراندن مواد غایته به اسیران 4 بریدن آله تناسلی مردان و بعد خوراندن آن به بقیه اسیر گزفته شده گان 5 کوبیدن میخ به فرق آدم ها همه این موارد در روی زمین کسی به کسی حتی به دشمن جانی خودش روا نداشته است ...

      2. بنا بر بعضی شواهد قضیه افشار هم زمانی اتفاق میفتد که سربازان دولت نو تشکیل مجاهدین سینه های بریده شده زنان را از سوی عبدالعلی مزاری دریافت میکنند

    • sine naneta kanda ya az khuwareta bache ... agar mardi saabet kon. agar mardi bia dadgah bigi, agar mardi

    • شواهد شما چند شورای نظاری پست فطرت است. مانند روباهی که دمش را نشان میداد.

    • روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

    • باآآآآآششششششششش!
      آن زنها همه برادر ..پدر مادر خواهر داشته اند. تمامی گفته های من چیزی نیست که تنها من گفته باشم. من همه ی اینها را از شاهدان که خودشان این صحنه ها را دیده اند.... بار ها شنیده ام شاید صدها بار. برای من این اعمال جناب مزاری هر کی باشد وهشتناک است. خدا کند همه ی این گفته ها دروغ باشد ..ولی اینگونه نیست

    • جناب پارسیوان، یکی از قومندان های شورای نظار سینه بریدن ها را رد کرد و ادعا داشت که این نوع اتهامات بیشتر برای بدنام کردن طرف مقابل صورت میگرفت و ایشان گفت هیچ کسی ندیده است که سینه زنان بریده شده باشد!!

    • توجه:شما از تگ‌ها، كاراكترها يا كلمات ممنوع استفاده كرد‌ه‌ايد.

      دوباره شروع كنيد

    • من تا به حال اعترافی شاهدی مبنی بر اینکه این ناروایها صورت نگرفته باشد نشنیده ام .

    • http://youtu.be/Rgoe03cniFQ

      گفتگو با خاین ملی صدیق چکری و جنایات جنگی در افغانستان

    • مزاری در کنار مسعود،‌گلبدین، دوستم، محقق، ربانی، سیاف، ملا عزت، محسنی، انوری و دیگر جلادان دهه نود میلادی در کابل، یکی از مسببین قتل عام وحشیانه و ویرانی شهر زیبای کابل میباشد.

      او بود که شخصا چشمان اسیران را بیرون میکرد و به وحشیان حزب وحدتی اش امر میکرد که بر پیشانی اسیران غیرهزاره میخ بکوبند و بر ناموس شان تجاوز کنند.

      حزب وحدتی مزاری از وحشی ترین، مزدور ترین و ارتجاعی ترین نیروهای سیاسی افغانستان بود که در قم زیر بال آخند های خونخوار ایرانی رشد کرد و بوسیله مزاری در کشور جنایت و بربریت انجام داد.

      امروز شوونیست های بی قلب هزاره او را قهرمان میسازند درست همانگونه که یک تعداد تاجیک ها شوونیست مسعود و ربانی را قهرمان مینامند و یا پشتون های شوونیست و وجدان خفته که گلبدین و ملاعمر و سیاف جانی را قهرمان شان ساخته اند.

      تمام این جانیان مزدور پیشه ننگ جامعه ما هستند.

    • مزاری در کنار مسعود،‌گلبدین، دوستم، محقق، ربانی، سیاف، ملا عزت، محسنی، انوری و دیگر جلادان دهه نود میلادی در کابل، یکی از مسببین قتل عام وحشیانه و ویرانی شهر زیبای کابل میباشد.

      او بود که شخصا چشمان اسیران را بیرون میکرد و به وحشیان حزب وحدتی اش امر میکرد که بر پیشانی اسیران غیرهزاره میخ بکوبند و بر ناموس شان تجاوز کنند.

      حزب وحدتی مزاری از وحشی ترین، مزدور ترین و ارتجاعی ترین نیروهای سیاسی افغانستان بود که در قم زیر بال آخند های خونخوار ایرانی رشد کرد و بوسیله مزاری در کشور جنایت و بربریت انجام داد.

      امروز شوونیست های بی قلب هزاره او را قهرمان میسازند درست همانگونه که یک تعداد تاجیک ها شوونیست مسعود و ربانی را قهرمان مینامند و یا پشتون های شوونیست و وجدان خفته که گلبدین و ملاعمر و سیاف جانی را قهرمان شان ساخته اند.

      تمام این جانیان مزدور پیشه ننگ جامعه ما هستند.

    • پارسیان
      آیا میتوانی این ادعاهای دروغین خودرا که از طرف شورای نظار براه انداخته شده بود ثابت نمایی؟؟؟اگر کدام ثبوتی داری لطفاً پیشکش کن که همه دنبا بداند، واگر نداری نا جوانمردانه تهمت نبند.

    • اقای پارسیان.

      من بیقین باور دارم که همه چیز وهمه کس را از آهینه ی نیاکانی شوونیستت وباباهای بیگانه پرست وملا های کورولنگ تان مینگرید ومیخواهید ،که تمام جنایات 300 ساله ی نیکه ها وبابا های استبدادگر ویهودی مشرب تانرا بر گردن دگران اندازید.فکر میشود که با سواد نیز میباشی وتوصیه میگردد ،تا جنایات ،خیانت بوطن وخاک فروشی های پدران تانر توسط افترا ها وتهمت های نا روا پرده پوشی نمایید،قتلهای زنجیره یی وکله منار ها،نسل کشی وغارت داراییهای ملیتهای ساکن کشور ،عمل های سکتاریستی وعصب سر زمین های هزاره ها وگور های دسته جمعی وبخون کشیدن اطفال ،زنان وپیر مردان ، توسط نیاکان تان ،که لکه ننگ بر دامن تاریخ این سرزمین است،همه وهمه دلایل انکار نا پذیر بر جنایات نیاکان تان هست ومیباشد.بر شما لازم است که از کارکرد ها وعملکرد های خایینانه وجنایات کارانه پدران تان خجالت کشیده واز ساییر ملیتها عذر خواهی وندامت بکشید.ننکرهاری

  • Aooooooooooo bradar kheili zahmat kashidi ta shakor

  • درود خدا بر اقای نبی زاده . اخر حق نوشتن وحق گفتن مرد میخواهد که اقای نبی زاده درد مردمش را بوست و استخوانش لمس نموده و پرده از حقایق بر میدارد . نمیدانم ایا این تبار پشتون مسلمان هست اگر هست چرا به قران سوگند و بعدش قران خوری میکند .و این است که قران و سنت خدا ورسول اینها را شر مانده جهانایان ساخته و خود شان خو ریشخند شده و مردم افغانستان را هم بد بخت نموده است...

  • روحش در جهنم محشور باد . امین......

    • درین شکی نیست که مردم هزاره در طول تاریخ ظلم و ناروای زیادی را متحمل شده و می باید برای وصول حق خویش به مبارزه میپرداخت. اما باید از نظر دور نباید گذاشت که در تامین حاکمیت تگ قومی و استقرار پایه های ان بیشتر از همه اقوام هزاره ها نقش تعیین کننده داشته اند. اینکه رژیم ها بعد از تحکیم پایه های حاکمیتش با انها چه معامله کرده اند مستلزم دقت بیشتر در تعییین افراد یا اقوام مورد حمایه بود. این هم به این معنی نیست که بعد از خطا دست و پا شسته در انتظار سرنوشت نشست.خلق هزاره باید با دقت زیاد به تعیین هم پیمانان خویش که از هر لحاظی با انها وجوه مشترک دارد و میتواند به تعهداتش وفادار بماند اقدام و به مبارزه بی امان خویش در راه وصول به حقوق شهروندی ادامه دهد.
      و اما تصویری که اقای عوض نبی زاده از شخصیت و عملکرد مزاری ارایه میدهد قابل مکث است !! با توجه به شخصیت و گذشته نبی زاده شخصا برای بنده تعجب بر انگیز بود و به گذشته ایشان هم شکمند شدم.
      دوستان هزاره انتقاد از شخصیت های هزاره را نبایست به حساب مردم هزاره بگذارند و این در مورد تمام اقوام صدق میکند.

    • آقای نبی زاده جالب هست که چطور انسانی مثل شما که تا دیروز به تیغ خونبار خلق و پرچم که با خون هزاران تن از ستمکشان خلق هزاره آغشته بود بوسه زده و رهبران هزاره را اشرار و مزدور مینامید امروز رکاب مزاری را بوسه میزند۰

    • bibinem baz ki az massudov ya az buze chini :))

  • به مصداق این شعر ( کبوترباکبوتر باز با باز * کند همجنس با همجنس پرواز ) ؛ آقای نبی زاده چون عمری را درچوکات جریانهای وابسته به روس مرتکب جنایت وستم درحق مردم افغانستان بالاخص مردم هزاره گردیده ! به این ملحوظ از عبدالعلی مزاری این سردسته ای جنایت پیشه گان وآخوند مرتجع ووابسته به ولایت فقیه حمایت وجانبداری مینماید . درحقیقت امر عوض نبی زاده وشرکاء مدافع هیچ شخص وجریانی نبوده ونیست وبه هیچ ایدیولوژی ومکتبی نیز تعلق خاطر ندراند ! چنانچه دیدیم که این باصطلاح سوسیالیست های دوآتشه وانقلابیون هفت ثور ، بعد ازسقوط حاکمیت سیاسی شان یکشبه به مجاهد ، مسلمان شیعه ودوازده امامی ، ناسیونالیست وقوم پرست تغییر ماهیت دادند!! قلمک زدن ونشخوار تفاله های دیگران درمدح مزاری وغیره بادید وتوقع برگشتن به کدام چوکی ای ماموریت وریاست صورت میگیرد وبس . به مصداق ضرب المثل هزاره گی " روبه ده امید خایی قوچه " . ننگ ونفرین باد به همه جنایت پیشه گان ومزدوران ومتملقان .

    • کبوتر با کبوتر باز با باز. برای شما شایسته تر که زن خود را با قاطر عوض کنید، ملا عمر جانی را خدای پشتون بسازید و روز و شب نوکری پاکستان باشید.

    • شعیب جان تف تفاله ی تف.توهین واهانت وتاخت تاز بیگانه پرستی مداوای برای زخم های ناسور هزاره ها نیست. نبشته ی نبیزاده نتنها درخت ناکیست که کونهای شوونیستها را زخمی ساخته بلکه نوکران وچاکرانش را آزرده ساخته است.امید است که خداوند نبیزاده را توان وصحت سالم اعطا فرموده ،تا وجدانهای کثیف شوونیستها ی قوم محور را اضافه واضافه نا راحت سازد.کلنگ خان

  • اقای نبی زاده احساس پاک و بی الایش در قبال مردمش دارد در زمان طالب صدها ها خلقی و پرچمی بلباس طالب دو اتشه بر نیامده بود و فتوای جهاد را بر علیه مردم وطنش نمیداد . تازه اقای نبی زاده یک مقاله علمی نوشته است و شما تحملش را ندارید . برای دیگران که هر غلطی بکند رواست و اما برای اقای نبی زاده یک مقاله علمی نوشتن محال . افسوس به درایت شما مردم تنگ اندیش و تنگ نظر ! یکی تحت نام نبی نوشته نموده نوشته من نیست ... نبی

  • شهادت
    وجانبازی آن قربانی کبیر ومقدس تاریخ در جوامع انسانی است که بر گزیدگان راه آزادی
    وعدالت با نثار بهترین وبا ارزش ترین تحفۀ هستی یعنی حیات به انجام میرسانند. تا
    ریشه های درخت آزادی وعدالت از خون های پاک ایشان تغذیه ونسل های بعدی غافل از
    پذیرش این داعیه در محضر تاریخ نباشند.
    شهادت استاد
    عبدالعلی مزاری آن ایثار آگاهانه وآموزگارانه در تاریخ کشور ماست که با پیروی از
    نیاز مبارزه، در جهت تحقق بر اندازی نظام قبیله سالاری وایجاد یک جامعۀ فارغ از
    قیودات بردگی وعظمت طلبی های قومی وقبیلوی انجام گرفت ونمادی است در جهت رهنمایی
    وآگاه سازی هزاران نسل بعد آن تا حال وفردا های بیکرانۀ تاریخ، وتا زمانیکه ظلم
    وبی عدالتی برای همیش از سرزمین ما ریشه کن نگردد، آزادی وعدالت فارغ از حیله
    ونیرنگ های دینی وغیر دینی در سر تاسرکشور ما استقرار نیابد، پیام خون وشهادت
    مزاری وهزاران شهید دیگرهمچنان در تلالو خواهد ماند وفریاد نابود باد استبداد
    ونابرابری را در گوشها طنین انداز و آرزوی رسیدن بحق وعدالت را در قلب های محرومین
    همچنان زنده نگه خواهد داشت.
    بزرگداشت
    ازهفدهمین سال شهادت شهید عبدالعلی مزاری، در شرایطی بر گزار میگردد که کشور ما
    دریک مرحلۀ فوق العاده حساس تاریخی خویش قرار داشته، از یکسو خلق های محکوم کشور
    در نتیجۀ مبارزات دشوار وخونین حال وگذشتۀ خود به درجۀ معینی از آگاهی وخود آگاهی
    نایل گردیده، وتلاشهای گسترده ای را در جهت محومناسبات غیر عادلانه وانحصار طلبانۀ
    حاکم با جدیت در حال انجام بوده وعملاً به این آگاهی نایل آمده اند که امحای دژ
    استبداد قبل از همه به آگاهی واتحاد باهمی همۀ مظلومین نیازمند است. از جانب دیگر
    شئونیسم که تحولات زمان وبیداری توده های وابسته به خلق های محکوم کشور را مخالف
    آرمانهای انحصار گرانۀ خود ارزیابی میکند، مجدانه در تلاش است که با بکار گیری
    هزاران حیله ونیرنگ مانع از اتحاد وهمبستگی واقعی وصادقانۀ اقوام وملیت های محکوم
    با همدیگردر کلیه اشکال آن گردیده وراه را برای اعادۀ نظام تک ملیتی از طریق باز
    گردانیدن عقب گرایان طالب والقاعده مساعد نماید.
    درچنین یک وضع
    دشوار وپیچیده بر مردم ماست که از درسنامه های ماندگار شهدای گلگون کفنی همچون
    شهید مزاری که با ریختاندن خون های پاک خود درس آگاهی وبیداری را به خلق ما به
    ودیعه گذاشته اند بصورت پیگیر وصادقانه درس آگاهی وحق طلبی را فرا گرفته واز در
    افتیدن در دام تزویر ستمگاران ودشمنان آزادی وعدالت خویشتن رابدور نگهدارند.
    تا همه باهم
    بتوانیم راه تحقق توطئه های نفاق افگنانه واسارت بار دشمنان آزادی وعدالت را در
    کشور خود برای همیشه مسدود، وزمینه را برای محو ابدی بیعدالتی، ظلم، وتعصبات در
    کلیه اشکال آن مساعد سازیم.
    پاسداری از
    پیام خون شهدای راه حق در جهت نیل به عدالت وبرابری سرتاسری دین هر انسان با
    رسالتی است که خودرا در جرگۀ انسان وانسانیت صاحب جا ومقامی میداند وبرای خود در صف
    انسانها ارزشی قایل است. پس بیایید درسنامه های ماندگار شهید مزاری را درراه رسیدن
    به حق وآزادی همیشه پاسداری نموده واز آن با خلاقیت حق آموزی نماییم.
    شاد باد ارواح
    شهدای راه حق وآزادی
    فدراسیون
    فرهنگی تورکان افغانستان(ففتا)

    • محترما !
      مامعتقدیم و این درس تاریخ است که بدون دید نقادانه به گذشته و پذیرش بار مسوولیت و عملکرد گذشته خویش به هیچ پیروزی بزرگی نمیتوان دست یافت. در غیر ان به دیگران هم حق دهید تا از جنایتکاران خویش قهرمان و بزرگ و داملا بتراشند. واقعا متاسفم !

  • فارسیوان. اینجا لنک اعترافات خاین ملی چکری است.
    http://youtu.be/Rgoe03cniFQ

  • هر کس به شهید مزاری دشنام بده حتمأ حرام زاده تشریف دارد و هیچ شکی هم نکند . خدا لعنت کند او کسی را که دشنام میدهد به شهید مزاری.. «روحش شاد و راهش پر رهرو باد.»

  • sharm ham khob cheese ast.kee ra yad mekoned,

  • سلام به همه خوانندکان سایت خوب کابل پریس

    پاسیان فارسی زبان نیست او یک پشتون است شما بدون خلیته فایر نکنید یک کمی توجو داشته باشید پشتون است
    بریده سنه جنک تاریخی هزاره با پشتون است با فارسی ها نیست به گمان اغلب من این پارسی همان نادر است که با اسم مستعار نادر تحریر میکرد.
    پشتون ها از اتحاد تاجیک هزاره و وزبک رنج میبرد.
    او ادم او پشششششششششتتتتتتتتتون است فهمید ی یا نه یک کمی تحلیل بکو و سیاست را بلد شو فقط با نوشتن یک اسم مستعار منحیث سلاح از تو استفاده میکنند

    • واه واه به این جنگ تاریخی!.... جای بس شرم است که بریدن سینه ی زن مظلوم حالا این زن از هرقومی که باشد را ما بیایم جنگ تاریخی بگیم . شاید در این جنگ به برادران هزاره ی ما نیز آسیب رسیده باشد مثل" گفته میشه که از طرف افراد قومندانان استاد سیاف موارد تجاوز نیز صورت گرفته است این هم عمل وهشیانه ی ست برای کسی خوش آیند نیست. تاجیک .ازبک .هزاره همیشه متحد باقی خواهند ماند باید هم بمانند. این به معنی احترام به جناب مزاری نیست. من شخصا" احترام به هزاره ها را احترام به مزاری نمیدانم ..من کاتب هزاره را . عبدالخالق عهرمان. شهید بلخی. شهید کاظمی را همیشه احترام کرده ام ......اما نه مزاری و محقق و این و ان را که هرروز فروخته میشوند

    • آمد مگسی پدید و ناپیدا شد. شاغلی پارسیان دوست داشتن یا نداشتن تو درد خودت میخورد و چند لوچک شورای نظاری.

  • جناب پارسیان
    شما تاجیک های شورای نظار برای پوشاندن جنایات مسعود این تبلیغات را بر علیه هزاره ها می کنید. تاریخ و نسل آینده افغانستان خواهد فهمید که هزاره ها فقط از خود دفاع کردند.

    • جنایت هیچگاه پوشیده نمیشود . و من هیچگاه عضو حزبی بشمول شورای نظار نبوده ام. من خودم نه اینکه جنایتی را پنهان کنم از شهید مسعود جز شجاعت وطنپرستی دین دوستی احترام به اقوام دیگر چیزی دیگری ندیده ام . اگر من یک هزاره میبودم به خدمات که این شخص به مردم هزاره کرده است باید به او احترام میگزاشتم.

    • یکی از خدمات این مسعودوف اخوانی کشتار هزاره ها با سلاح ایرانی و روسی بود.

    • Crime Against Humanity To Hazaras in Afshar Kabul
      http://youtu.be/E62xmpv1a3U

    • حق نوشتن وعدالت خواستن وآزاد فکرکردن خنجری بر گردن ووجدان ناپاک وکثیف سلطه گرایان خود محور وجلادان 300ساله حاکمیت قبیلوی وشوونیستی است.نبشته ی آقای نبی زاده درخت پر بار وشاخه داری است که کون شوونیست های حاکمه وافغانملتی بیگانه پرستان را پاره پاره کرده ورویهای کثیف شانرا افشاه ورسوا ساخت.زنده باد نبی زاده عزیز

  • با سلام
    من یک هزاره هستم و از تمام هزاره ها که هر کجا هستند خواهش می کنم که به دنبال اتحاد هزاره ها با تاجیک های شورای نظار و مسعود پرست نباشید . با پشتون های که خواهان عدالت و دوستی با هزاره ها هستند رابطه خوب داشته باشیم و همچنان با تاجیک های که مسعود را جنایتکار می دانند دوست و برادر ما هزاره ها هستند.
    ازبک ها که همیشه برادر ما بوده اند.

  • به دوستان و برادران عزیز هزاره ! من حقیر استاد مزاری را میشناختم ، البته بعد از جنبش ، پیش ازآن شناختی تنها با نام شان داشتم . استاد شهید شخصیت مردمی و مبلغ ورزیده یی بودند . درد و داد مردم هزاره را با تمام دانش و امکانی که داشتند آزادانه در هر محفل و گردهم آیی بیان میکردند . با اظهارات آقای عوض نبی زاده تا حدودی همنوا هستم . با دریغ و درد که استاد شهید سخت باورمند به اعتقادات دینی شان بودند و پیامد این خوشباوری ، باعث بروز جنایت افشار و حتی شهادت خوشان شد . جنایات میخ زدن و سینه بریدن به امر استاد نشده و اگر قوماندانی از حزب وحدت چنین جنایتی را هم انجام داده باشد ، پیوند دادن آن با استاد نادرست است .

    دوستان عزیز هزارۀ من ! هوشیار باشید که زمان در تغیر است و با سیاست خردمندانه ، فهم و درایت سالم و اندیشمندانه خط مش آینده مردم بیچاره و درد رسیدۀ خود را تنظیم نموده و با شرایط اینزمان خود را آماده یک پیکار و مبارزه بی امان و دادخواهانه نمائید . امروز شونیزم قبیله به هر دری سرزده و میزند تا اقتدار و فرمانروایی گویا پدری خود را به قیمیتی که باشد باید حفظ ونگهداری نماید . پیام گذاران دیدگاه های شخصی خود را دارند و تا زمانی که شرایط و تاریخ آماده تحقیق ، دادگری و دادستانی میشود ، زیر بار تبلیغ دشمن نروید . هرگاه تاریخ و شرایط آماده بازجویی و بازپرسی از جنایت کاران سه دهه جنگ اوغانستان شود ، نخستین کسی خواهم بود که حزبی ها ، مسعود ، ربانی ، عطا ، قانونی ، عبدالله ، علم سیاه ، ذبیح الله (قادرخان معلم لیسه باختر) و و و را به دادگاه مردمی بکشم و شهادت دهم که چگونه عطاذبیح الله دوستان مرا بخاطر نداشتن ریش تیرباران نموده است . ولی امروز عده یی از شؤنیستان حاکم بی ریش و آدمکشان ریشدار میخواهند بین صفوف مردمی هزاره ازبک تاجک درزی را بنام جنایت افشار ، جنایت شبش فروشی مزار و آدمکشی رسول پهلوان (بنام گلم جم) راه اندازی نمایند .

    امروز خط اساسی و اندیشمندانه ، تشکل و اتحاد مردمی وهمدلی ما و شما عزیزان همزبان و همدل است . هیچ کسی نمی خواهد این سه ملت با هم کنار آیند ، نه فاشیستان پشتون ، نه پاکستانی های دالخور ، نه انگلیس و نه هم امریکا . حتی روس ها نمی خواستند که در اوغامستان یک سرشماری نفوس صورت گیرد ، زیرا میدانستند و خوب هم درک نموده بودند از خوش خدمتی مشتی از کمونیستان سلطه جو بی نصیب خواهند ماند . ایران آخندی بخاطر مذهب شما را در جال سیاست خویش می گیرد و مسعود را بخاطر همزبان بودن گرفته بود و طالب را بخاطر سیاست منطقه یی کمک بی دریغ میکند . فقط خود ما میتوانیم با هم کنار آئیم وسرنوشت آیندۀ خویش را رقم زنیم . دیگران بیگانه هرگز و هرگز درد بیکسی ما و شما را درک نمی کنند و خواهند کرد . امید ازین دیدگاه شخصی من آزرده نشده باشید . با عرض ادب و احترام .

    • ببخشید که هویت مرا سیستم لالا میرهزار مرد حذف نمود . پیام بالا از من حقیر فقیر سرپا تقصیر احمدخلیل نبیل (مزاری) است . با عرض پوزش از شما دوستان !

  • سلام به آقای عوض نبی زاده ودیگر کابل پرسیان عزیز!
    درمورد نوشتهء حاضر باید گفت که نوشته های جانبدارانه ویکسویه نگر خوشبتختانه ازمود افتاده است. با دریغ ودرد باید گفت که جناب آقای نبی زاده نیز تاکنون درجادهء یکطرفه پرسه میزنند درحالیکه توقع خواننده گان ازآقایان نبی زاده؛ محترم لومانی؛ محترم سخی اروزگانی بالاتر این نوشته هاست.
    اینکه آقای نبی زاد درنوشتهء حاضر هزاره های جاغوری را نیز همدست امیر عبدالرحمن خان معرفی کرده اند درحقیقت غیر مستقیم آن امیر جبار را برائت داده اند. اگر هزاره توسط خود هزاره کشته شده است پس برچسپ قوم گرایی ونژاد گرایی امیر عبدالرحمن بصورت اتوماتیک منتفی میگردد که وی هزاره ها را نه بخاطرهزاره بودن بلکه بخاطر احیای نظم وامنیت به قتل رسانده است.
    درمورد شهید مزاری ومسعود که تاریخ زندهء نسل امروزماست آقای نبی زاده متاسفانه بازهم همان خط کلاسیک یکجانبه نگری را رها نکرده اند وآب در اسیاب دشمنان می اندازند.
    مبالغه درمورد شخصیت شهید مزاری ومبرا دانستن وی ازهرگونه خطا واشتباه ازنکات ضعف این مضمون است. اگر فرض براین نماییم که اکثریت رهبران هزاره مانند محمد اکبری ؛ آیت الله فاضل؛ صادقی پروانی؛ سیدحسین انوری وکاظمی با مسعود شهید بودند پس این اقا مزاری کی بود که صف خویش را ازهمه جدا نموده وبدامان گلبدین وبعد طالبان خودش را انداخت وسبب هلاکت خود ودیگران گردید.
    مگر اینکه بپذیریم که این آقایون دیگر درد محرومیت تاریخی هزاره هارا لمس نکرده بودند همه مزدور ونوکر بودند بجز ذات مقدس حضرت شهید مزاری آیا این قضاوت عادلانه است؟

    ولی اینجا آنطوریکه دربالا به آن اشاره نمودم بار دیگر تکرار میکنم که درروایت نمودن حوادث دههء اخیر باید به چشمدیدهای اشخاص وافراد نزدیک به شخصیتهای تاثیرگذار چون شهید مزاری وشهید مسعود وغیره باید تکیه شود. من چشمدید یکی ازهمراهان آقای مسعود را که هم اکنون هم درقید حیات است اینجا می نویسم وبعد قضاوت را بخواننده گان میگذارم
    آقای.. میگوید: خرابی روابط آمرصاحب وشهید مزاری از روزی آغاز شد که درروالپندی آمرصاحب بحیث وزیر دفاع تعین شد وبه اساس فیصلهء رهبران جهادی باید هیچ نیروی جهادی بصورت مستقل وارد کابل نگردد درحالیکه مسعود درقرار داد جبل السراج با مزاری وجنرال مومن وجنرال دوستم ائتلاف تشکیل داده بود ولی سقوط ولایت پروان بعدا میدان هوایی بگرام تمام معادلات را برهم زد.
    آمرصاحب اینک ازموضع قدرت خواست بارژیم درحال سقوط مذاکره کند. درحالیکه گلبدین نماینده اش نیز درشورای روالپندی به فیصله های رهبران جهادی متعهد گردیده بود ولی اطلاعات که به آمرصاحب میرسید حاکی از داخل شدن قوتهای حکمتیار به شهر کابل بود
    آمرصاحب بخاطراینکه بهانهء بدست حکمتیارندهد از داخل نمودن قوایش به کابل تا آخرین لحظه امتناع می ورزید. روی همین علت وی به قوتهای جنرال مومن امر کرد که درچوک ارغنده از داخل شدن قوای احزاب مجاهدین ممانعت بعمل آورد.
    این درحالیست که قوتهای حزب وحدت اسلامی بعداز سقوط مزارشریف خودشان را مستحق میدانند تا بدون چون وچرا وارد کابل شوند. اما این ممانعت باعث ایجاد عقده در وجود شهید مزاری گردید.
    بعداز داخل شدن ما به کابل نیز قوتهای حزب وحدت اسلامی را ما درجریان قرار ندادیم بعداز گذشت چندین روز بالاخره آمرصاحب موافقت نمود تا رهبران حزب وحدت اسلامی را ذریعهء چرخ بال از بامیان به کابل منتقل نمایند. بعداز ورود رهبران حزب وحدت اسلامی به کابل اولین جلسهء رهبران جهادی درقرغه دایر گردید. قبل ازآن یک سلسله درگیریهای پراگنده میان حزب اسلامی وحزب سیاف ازیکسو وحزب وحدت ازسوی دیگر درغرب کابل بوقوع پیوسته بود. ولی بهرحال درجلسهء قرغه برای اولین بار مسعود ومزاری باهم روبرو شدند. مسعود طبق روال معمولی بسوی شهید مزاری رفت تا با وی مصافحه کند ولی شهید مزاری آمرصاحب را درحضور تمام رهبران جهادی به عقب زد ودستش را نیز زد وبرایش گفت:
    تو مرد نیستی!
    مرد باید بامرد قول بدهد نه باتو!

    مسعود بخاطریکه بتواند ازین روش خشن مزاری به نحو دیپلوماتیک درحضور رقبایش بکاهد با شوخی وخنده که گویا مزاری را ازقدیم الایام میشناسد وچنین مزاقها میان هردو یک امر عادی است خیلی کوشید تا این را رنگ مزاق جلوه دهد ولی گپ ازگپ گذشته بود. حاجی دین محمد نمایندهء مولوی خالص به ریشخندی گفت: راشه آمرصاحب دیخواته مزاری اوس دیر په قار دی
    معنای سخن سمبولیک حاجی دین محمد برای شهید مسعود خیلی روشن بودیعنی اینکه این طرف بیا ترا به هزاره چه کار؟

    با این پیشامد شاید مسعود در حضور آن جمع خیلی خودش را حقیر احساس کرد. خدا داند که در دلش چه میگذشت. وبا خودش چه فکر میکرد ولی از سر وسیمایش خجالتی وشرم می بارید . اصلا نمیدانست که وی چه میگوید . ولی ما که به عادت وی آشنا بودیم درک کردیم که تمام معادلات برهم خورد. ازهمان روز دیگر مسعود دربرابر حزب وحدت وشخص مزاری موضعگیری دوستانه نداشت تا بالاخره باعث جنگها وانشعابات داخلی حزب وحدت اسلامی گردید

    • لولنجی صاحب. گیریم که شهید مزاری اشتباه هم داشت ولی سزایش کشتار هزاران هزاره در افشار بود؟

    • Massud wa rabbani har du haram shodan. Massud ra az ruye dewar tarash kardan wa kale rabbani ta emroz gum ast.

    • به هیچ صورت ! ولی راهی را که مزاری پیش گرفته بود جز رویا رویی نظامی دیگر راه حل نداشت. اگر شصت فیصد در فاجعهء افشار مسعود ملامت باشد چهل درصد آن مزاری نیز میتواند مقصر شناخته شود فقط همین.

    • مزاری راه جنگ را در پیش نگرفته بود. مسعود مغرور بود و روحیه اخوانی او مانع از اتحاد با هزاره ها شد. همین روحیه اخوانی باعث شد که در مواردی با ملاعمر سازش کند.

    • lolenji mohtaram, agar kasi haq e mara bukhora 100% jang mekunom.mazari baziche iran nabud.Bahami khater Massud,kazimi,anwari,akbari katesh zadan

    • ببین دوست عزیز!
      من ازمسعود دفاع نمی کنم نمیدانم که غرض تو ازتعرض وحمله بالای مسعود شهید چیست شاید کدام فاشیست قبیله گرا باشی که بیشتر میخواهی بالای آتش بنزین بریزی.
      من با اسناد یک موضوع را نوشته ام . همین حکایتی را که مزاری شهید در اولین برخورد خویش با مسعود دست وی را زد واز دست دادن به وی درحضور تمام رهبران جهادی ابا ورزید. این حکایت نه جعلی است نه هم ساختگی این را از منابع نزدیک به مزاری شهید نیز میتوانید آنرا درهمین کابل پرس? بیابید.
      نه مسعود میتواند از ملامتی وتقصیر تبرئه گردد ونه هم شهید مزاری. درشرایط حاضر با چنین روحیه ایکه آقای نبی زاده وامثال شان قضهء افشار را علم میکنند این به زیان هزاره ها وتاجیکها وازبیکها وحتی پشتونهای عدالت پسند است. مطالبی ازین دست که باید وارثان مسعود از قربانیان حوادث افشار معذرت بخواهند ویا تنها مسعود عامل کشتار افشار است وغیره جز اینکه آب را به آسیاب فاشیزم اندازد فایدّه دیگر ندارد.
      قضیهء افشار مانند دیگر قضایا درشهر کابل یک قضیهء حقوقی است عاملان آن وکسانیکه از قوانین جنگی تخطی ورزیده اند چه امروز ویا فردا به میز محاکمه کشانیده میشوند ولی تا آن هنگام تمام کوزه وکاسه را بالای سر مسعود شهید شکستاندن یک عمل عمدی وقصدی بخاطر ایجاد نفرت وبی اعتمادی میان مردم است. مگر اینقدر مردمیکه هرسال درسالگرد مسعود به سر وروی خود میزنند تمام اینها جنایتکار اند؟ ویا اخوانی اند؟
      آقای نبی زاده با وجودیکه درین نوشته اش اظهار نموده که هزاره های خلقی وپرجمی هیچگاه ایدیالوژیک نه اندیشیده اند ولی درعمل آنچه که ایشان وهمرزم دیگرشان جنرال صاحب خدایداد بحیث دو هزارهء خلقی سرشناس انجام داده اند کاملا به نفع شؤونیستهای قبیله گرای پشتون عمل کرده اند.
      این دست مقاله ها هیچگاه صبغهء عدالت خواهانه ودادخواهانه ندارد. وهمه یکجانبه است.
      ازنظر تاریخی اگر فاشیزم قومی پشتون عامل بدبختی های مردم بوده پس الترناتیف آن احیای دوبارهء فاشیزم ازنوع هزاره گی وتاجیکی یا ازبیکی آن نیست.
      اگر عدالت میخواهیم باید برای همه بخواهیم ودرقضاوت خویش ازمعیارهای داد خواهانه عدول نورزیم.

  • استادمزاری انسان والا مبارزشناخته شده وعدالت خواه بزرگ بودکه نه تنها به هزاره ها بل به همه مردم افغانستان تعلق دارد.
    ولی نبی زاده ایکه درزمانی ریاست عمومی ملیت ها وجنرالی خاد وهمه کاره بودن
    کشتمند فقط پرچمی بود وپرچمی میخورد وپرچمی مخوابید ودرضمن سخت مصروف
    تجارت وبازی های شخصی وغرق درفساداداری و...................بود وهمین حالا هم
    ازجمله رفقای پروپاقرص پرچمی ویکی ازگردانندگان تشکیلات پرچم در اروپاتشریف
    دارند و می آیند وازنام مزاری بزرگ برای اشتهار خود قلم زنی میکنند ناجوانمردانه
    است .
    تاجایی که بنده آگاهی دارم این آقا یکی از سنگ اندازان وتخریب کنندگان آرمان ها
    واندیشه های استادمزاری میباشد.
    خوب بازهم گیله ای ازاین آقانداریم .کسیکه درتمام زندگی به خود راست نبوده
    به دیگران چگونه تواند راست بودن.

    فیروز

  • خواننده گان عزیز، به شهادت تاریخ مزاری وشرکای جرمش از زمان رفتن به کابل وحادثه افشار وازآن به بعد الی تاریخ مرگش بدست برادران طالبش ، به جنایت پیشه ، معامله گر، خایین وارتجاع سیاه تغییر نیافته ! بلکه ازآن زمان ولحظاتیکه به دستور رژیم ضد بشری - اسلامی حاکم برایران سلاح وامکانات برداشته به قلمرو هزاره جات سرازیر گردیدند ، به جنایت ؛ قتل ، چپاولگری ، ستم برمردم ، سرکوب آزادیخواهان وروشنفکران ، وبالاخره ایجاد حاکمیت سیاه مذهبی ازنوع شیعی وامام زمانی اش دست زدند ! من میان این دسته ها وچهره های شرف باخته ، جانی ومزور اجانب اعم از مزاری ، مسعود ، گلب الدین ، سیاف ، حفیظ الله امین وچوکره اش آقای نبی زاده ، فرقی قایل نیستم . اینها همه ازیک سرشت ودارای ماهیت یکسان اند . نبی زاده دراین چرند نامه اش مینویسد که مزاری گفت دیگر هزاره بودن جرم نباشد!! حالا ازاین آدم موزی باید سوال نمود که ! اگر قبل ازآمدن شیخ مزاری به کابل هزاره بودن جرم بود ، پس شما در ریاست اقوام وقبایل ویا کشتمند بی شخصیت ودوچهره در پست صدارت عظمی ، مشغول کدام نجاست خوردن بودید ؟

  • من در باره آنچه عوض کارگر دیروز و نبی زاده امروز در باره شهید مزاری نوشته اند، چیزی نمی نویسم صرف میخواهم برای هموطنان خویش تذکر دهم که حتی در مورد سخنان راست و حقیقی که از زبان شخص دروغگو و منافق بیرون میجهد باید بیشتر فکر کرد و خوب سنجید و جواب این سوال را پیدا کرد که این شخص چرا دیروز چنین میگفت و امروز چنین درفشانی میکند.
    برای روشنی بیشتر به گذشته های عوض کارگر مراجعه مینماییم و میبینیم که وی قبل ازمقام معینیت اقوام و قبایل که پست تحت پوشش خاد و واد بود و در اثنای آن بر علیه تنظیم های هشت گانه که محصول ایران بود فعالیت میکرد در تثبیت هویت اعضای گروپ های تروریستی و اطلاعاتی آنها گذارش اجرات خود را نتنها به مقامات داخلی میداد, بلکه به حیث اجنت روس ها عمل میکرد و وظایف خاص را در راستای منافع انان انجام میداد وبا نزدیک شدن آخرین روز های دولت نجیب، روس ها بودند که برای تامین منافع خود به عوض نبی زاده و سایر هم پالکی هایش دستور دادند تا تغیر موضع داده و به نرخ زمانه خودرا عرضه نمایند تا باشد در درون حاکمیت جدید نیز بکار خویش ادامه دهند و منافع انها را تامین نمایند.
    مانند عوض صد ها عنصر دیگر که من اینهارا ابن الوقت نمیدانم بلکه وظیفه داران میشمارم که سناریوی اجرات و اقدامات و نوشته ها و طرز تفکر و دید آنها توسط صاحبان انها تعین میگردد اینها را میتوان از روی نوشته های بسیار افراطی انها و اینکه بیشتر سعی دارند تا خودرا دو آتشه طرفدار ملیت و قوم خویش جا بزنند زیرا خائن خائف است. تشخیص کرد.نمونه اینگونه اشخاص را میتوان در بین تمام اقوام و ملیت ها مشاهده کرد، آنانکه در صدد دامن زدن تفرقه بین مردم و تحقیر اقوام و ملیت ها و گویندگان زبان های دیگر اند از جمله همین وظیفه داران اند که هرگاه فردا تغیر دیگر رخ دهد ماسک جدید را برخ خواهند کشید و در مدح دیگران قلم فرسایی خواهند کرد.
    بناءً وظیفه عناصر بیطرف و ملی است تا در قدم اول همین عناصر نفوذی را دربین قوم و ملیت خویش افشا نمایند و نگذارند که اینگونه اشخص آبروی قوم و ملت را بریزند.

    • خدمت نیطاقی عزیز ،

      تا جاییکه بنده از آقای نبیزاده وشخصیت وی آگاهی دارم، با دروغپراگنی شماکاملن در تقابل قرار دارد ،منشاً همه حرفها ونوشته های شخص تان از دیدگاه افغانملتی هست ،که این گروه مردد ومنفور جامعه است.شعار افغانملتها وشوونیست ها همان سیاست صیهونیست اسرایل در خاک فلسطین است.شما نیز قصبه های شوونیستی در شمال ومرکز افغانستان بوده وکنون دوام دارد.خقپرست

    • جناب حقپرست!
      گفته اند مامور معذور است و سکرتر مجبور. زیرا هم محرم راز است و هم شریک جیب، اگر او در صدد دفاع نبراید و بر اعمال کسی که کارروایی آن اظهر من الشمس است خاک نیندارد، کی این کار را خواهد کرد؟
      ده ها کارمند امنیت که از همکاری جناب نبی زاده در تثبیت و شناخت گروپ های تروریستی حرکت اسلامی ، سازمان نصر و... بعد ها حزب وحدت بسرکردگی همین مزاری شهید برخوردار بوده اند. با این نوشته شما بر ریش شما و بر نوشته محترم عوض کارگر میخندند و میگویند چه عجب که عدۀ گویی از زیر کمان رستم گذشته اند که با تغیر رژیم نزدیک است تغیر جنسیت هم دهند چه رسد به تغیر خط فکری که به یکبارگی از انتر ناسیونالیسم به سیکتاریسم و شووینیسم تغیر عقیده میدهند. نیطاقی

  • جناب شعیب
    بله با حاکمیت کمونیست ها چند هزاره به مقامات سیاسی رسیدند از جمله کشتمند؛ اما با آمدن مجاهدین به کابل عملا هزاره ها از شرکت در دولت عملا کنار گذاشته شدند از جمله در کنفرانس پیشاور که هزاره ها کاملا نادیده گرفته شدند و بعدا یونس خالص به صراحت گفت که دو طبقه در دولت اسلامی حقی ندارند یکی زنان و دیگری هزاره ها.
    حالا اگر شما جای مزاری بودید چی کار می کردید؟ آیا سلاح خود را تسلیم می کردید تا یک چنین حکومتی هزاره ها را دوباره برای یک قرن تحت استثمار قرار می داد.

  • من با هزاره های خود توصیه میکنم که انتخاب تان همیش ازبین *بد * و *بد تر * باشد بالفرض تاجیک بد و پشتون بد تر است کدام بهتر است معلوم دار است که از بدتر کده بد بهتر است . اما برادران تاجیک خوب بداند که بدون هزاره و ازبیک شما همیش ورشکست خواهید شد . اگر میخواهید از تحت ستم پشتونهای ظالم درامان و صاحب حقوق مدنی و سیاسی باشید به رشته اتحاد اقوام محروم چنگ بزنید .

  • اگر مسعود درتمام خیانت ها وجفاهای که درحق ملت افغانستان کرد یگانه کار خوبی را کرده باشد همانا زدن مزاری ومجبور ساختن وی به پناه بردن بدامن عادلان عمری است.
    شاید همین موضوع بتواند مسعود سبب بخشش مسعود درآخرت گردد.
    هزاره ها را به اعتراف جعفررضایی که ازطرف مادر اولاد بومی این سرزمین اند ولی ازطرف پدر همه مغول میباشند ازنظر شرعی نمیتوانند فرزندان حلال این مرز وبوم قلمداد شوند. لطفا نوشته های جعفررضایی را درمورد چنگیز درسایت کابل پرس? مرور کنید
    درینصورت این آغا زاده ها برخلاف ارادهء مادران شان درسرزمین کنونی افغانستان بدنیا آمده اند. یعنی حاصل تجاوزات جنسی لشکریان مغول میباشند. بناء هزاره ها درعصر امروز که همه از خود می پرسند که ما کی استیم وازکجا آمده ایم وبکجا می رویم سرگردان ند.
    نسل امروز هزاره درپی یافتن بحران هویتی خویش لالهان وسرگردان است.
    بابک تاریک ضمیر وجعفر رضایی منکر دین والله اند.
    تعداد دیگری درامریکا درلباس روحانیت داخل شده وازطریق دیگر با اسلام ومسلمانان جنگ را آغاز کرده اند. بناء اینها بار دیگر مادر پدران شان میخواهند . یکتعداد مفت خوران وبقایای احزاب کمونیتسی درسویدن طفاله خور کمونیست های ایران گردیدند ودرسایت عصر جدید به طفاله خوری ایرانی ها مشغول اند.
    اشخاص دیگری مثل این آقا عوض نبی زاده که تا دیروز درخدمت حزب دموکراتیک خلق قرار داشت خواسته است تا از فرشته حضرتی ودیگر قوم پرستان تاجیک پس نماند بس بهترین راه این را دیده تا خودش را درکفن علی مزاری ملعون بپیجاند وازتابوت بویناک وی برای مردم خمیرمایهء فاسد وگندیده را زیرنام حق خواهی هزاره ها براه اندازد.
    اما ملت ها راه خودشان را پیدا میکنند حق به حق دار میرسد.

    • نادر چرا از نامت می شرمی مردانه نام خودرا بنویس هر نظر داری بیان بکو ورنه شکست را برایت بی فبول
      نادر زوی بیبین چی روز گار یکه در سایت انترنیت پشتون از تحریر نام خود میشرمد یا اینکه میترسد میگویند
      خائین خایف است .
      او نادر برای در میدان زیر خیمه پت نشو. گاهی در چهره تاجیک هستی گاهی در چهره هزاره و گاهی هم در چهر وزبک این را میگویند ارتجاع

    • مغلطه است کودن خان، دیدگاه یک شخص را شما نمیتوانید به همه ای افراد یک قوم نسبت بدهید (مغلطه تعمیم دادن جز به کل)!

      آنچه جعفر رضایی گفته است دیدگاه شخصی رضایی است نه کلی هزاره ها!

  • برای یک لحظه نظریات جعفررضایی را درمورد یکی از
    آیت الله های هزاره میخوانیم تا عمق سرگردانی وبیچاره گی
    هزاره را درقرن حاضر بدانیم که تاچه حدی دربحربیکران بحران هویتی دست وپا میزنند
     ولی هیچ راهی نمی یابند
    ایشان چنین می نویسند:

    امروز آیت الله العظمی محقق کابلی مرجع تقلید و صاحب رساله است. یک ونیم دهه پیش آیت الله محقق کابلی عضو برجسته شورای عالی نظارت حزب وحدت، به رهبری عبدالعلی مزاری، بود. در بیست و سه سنبلۀ 1373 حزب وحدت دچار انشعاب شد و بیشتر از پنجاه عضو شورای مرکزی و تعدادی از اعضای شورای عالی نظارت حزب در کنار شورای نظار، رقیب نظامی حزب وحدت، قرار گرفتند. جریان که بعدها به "حزب وحدت شاخه اکبری" شهرت یافت. با وجود که آقای اکبری خود هزاره بود اغلب همراهان او شیعیان غیر هزاره و اکثرا سیدها بودند. در میان افراد مهم و مطرح شاخه آقای اکبری آیت سید ابوالحسن الله فاضل، رییس شورای عالی نظارت وحدت نیز حضور داشت. با رفتن آیت الله فاضل در کنار شورای نظار عبدالعلی مزاری آیت الله محقق کابلی را به حیث رییس شورای عالی نظارت حزب وحدت مقرر نمود. آیت الله محقق کابلی یار وفادار مزاری بود و در شرایط دشواری مانند سقوط افشار همچنان در کابل و درکنار مزاری باقی ماند. دوستی نزدیک محقق کابلی و مزاری و دانش فقهی که محقق کابلی داشت، هر دو باعث شد تا مزاری با جمعی از روشنفکران ملی گرای هزاره از او بخواهند که اعلام مرجعیت نماید. زیرا در مذهب شیعه هر فرد باید در امور شرعی از عالم که فقیه و عادل باشد تقلید نماید. و آن عالم(!؟) "مرجع تقلید" و معمولا آیت الله العظمی خوانده میشود. با توجه به رقابت پنهان که میان آیت الله ها وجود دارد اعلام مرجعیت نیازمند شهامت بسیار است. به همین لحاظ تقریبا دو سال طول کشید تا آیت الله محقق کابلی خود را مرجع تقلید اعلام نماید و رساله ای خود را به دست نشر بسپارد. این حرکت محقق کابلی به نظر آیت الله های ایرانی نوعی تمرد و گردنفرازی تلقی می شد و لذا به او اجازه داه نشد تا رساله ای خود را در ایران چاپ نماید. به همین خاطر آیت الله محقق کابلی ناچار شد تا رساله خویش در کویته پاکستان چاپ نماید. اعلام مرجعیت آیت الله محقق کابلی از سوی اکثر وحدتی ها و روشنفکران هزاره با اشتیاق و شور بسیار استقبال شد. زیرا او تنها یک آیت الله العظمی نبود، او یک هزاره نیز بود. البته، شادمانی رقت آور روشنفکران هزاره تا جای زیادی قابل درک بود. زیرا آنان با جامعه به شدت مذهبی روبرو بودند که با فتوا ها و ودستورات مذهبی مراجع تقلید شب و روز زندگی شان را سپری می نمودند و با آن به زندگی شان مفهوم و هدف می بخشیدند. و عمق نارحتی آنجا بود که اکثر هزاره ها یا مقلد آیت الله خمینی بودند و یا آیت الله منتظری را مرجع تقلید می دانستند. که هردو ایرانی و غیر هزاره بودند. بدینسان آیت الله محقق کابلی مرجع تقلید شعیان هزاره شد و در یک دهه گذشته توانست جمعی زیادی از هزاره ها را، و مخصوصا آنانیکه تب قومی داشتند، بسوی خود بکشان

    با سقوط طالبان و بازگشت جهادی ها، آیت الله آصف محسنی_ رهبر حزب جنایتکار حزب حرکت اسلامی که او نیز اعلام مرجعیت نموده، تشکیل مذهبی را موسوم به "مجمع علمای اهل تشیع افغانستان" بنا نهاد و یکی از اعضای برجسته آن آیت الله محقق کابلی بود. رفتن آیت الله محقق کابلی در کنار آیت الله محسنی نشان می دهد که او با افکار سیاسی پیشین خود وداع نموده و به دوست فقیدش_ عبدالعلی مزاری خیانت نموده است. زیرا آیت الله محسنی دشمن سرسخت مزاری بود و حزب او در مقابل مزاری سالیان درازی را جنگیده بود. قسم که ملاحظه میشود، تا هنوز اکثریت هزاره ها بنا بر ملاحظات قومی بسیاری از خطاها و خط شکنی های آیت الله محقق کابلی را نادیده پنداشته اند. این در حالیست که رهبر و دوست نو او_ آیت الله آصف محسنی همواره سوژه نقد و اعتراض بوده است. دفاع و فتوای شرم آور آیت الله محقق کابلی از "قانون احوال شخصیه اهل تشیع" نیز باعث نشد تا کسی علیه او لب باز نموده و حداقل، شکوه دوستانه نماید. وحدتی های پیر و جوان، که اکثر نویسندگان فعال هزاره را تشکیل می دهند، می توانند در قبال آیت الله محقق کابلی همچنان ساکت بمانند. اما نباید انتظار داشت که همه آنگونه فکر کنند.

    آیت الله محقق کابلی با هزینه ای ترس و ناآگاهی روشنفکران هزاره مرجع تقلید شد. مردی که "تجاوز خانوداگی" را قانونی می داند و کودک نه ساله را آماده ازدواج با پیرمرد هفتاد ساله می خواند، شایسته احترام و دفاع نیست. آیت الله محقق کابلی مانند همقطاران ایرانی اش، مفسر و مروج خرافات دینی هست. در عصر که ما زندگی می کنیم روشنفکران جهان به خرد، دانش و انسانیت اقتدا می کنند. ننگ بالاتر از این نیست که ما جاهلان کهن سن که خشونت، خرافات و آموزه های ضد اخلاق را تبین و ترویج می کنند چپن قومی-دینی بپوشانیم و آنان را ناجی معرفی نماییم. یاد ما نرود که محقق کابلی محصول فضای یاس آور و بسته روزهای ماقبل انترنت کویته است. با خرد، دانش، ارزشهای انسانی و اندیشه های نونین می توان یک جامعه آزاد، مسرور و مرفه بنا نمود. جهل و خرافات دینی سم مغزها و عقول مردم است، ولو اگر در زیر "چپن برگ" هزارگی نهفته باشد’’

    حال قضاوت را به فراری غرب میگذارم.

    • مغلطه است کودن خان، دیدگاه یک شخص را شما نمیتوانید به همه ای افراد یک قوم نسبت بدهید (مغلطه تعمیم دادن جز به کل)!

      آنچه جعفر رضایی گفته است دیدگاه شخصی رضایی است نه کلی هزاره ها!

    • آقای رهگذر!
      من یک نمونهء کوچکی ازسرگردانی هزاره هارا دربارهء بحران هویت شان آورده ام. آقای جعفر رضایی تنها توانسته شجاعت بخرچ دهد ودرد درونی خویش را بیان کند دیگران مانند تو حتی توان بیان مشکلات درونی خویش را ندارند.
      باید به واقعیت ها تن در داد هزاره ها نسل حرامی کشورما وحاصل تجاوز مغول درکشور اند آیا این موضوع قابل تردید است اگر است بفرمائید دلیل بیاورید تا ما به آن قانع شویم.
      اینها نه مغول اصیل اند نه هم افغان اصیل نه تاجیک اصیل نه هم مسلمان راستین البته قاعده های استثنا وجود دارد .
      شما امروز به تلویزیون الله یاری نگاه کنید مگر جز نفرت وعقده چه چیزی میتواند برای شما دست دهد. یک مثال کوچک.کسیکه قرآن را با خود قرآن میجنگاند شما حتی مبلغان رافضی ایرانی را هم درهمان تلویزیون می بنید آیا آنها به اندازهء اللله یاری بدزبان وفحاش استند؟یکبار دشنام میزند ساعت بعد بادش خارج میشود گاهی میگرید این حرکات نمایانگر چیست جز آنکه معتقد شویمهمه ازتکالیف روانی نشأت میکند

      اخلاص وارادت هزاره ها را به کلیساها وحتی منکرشدن از دین ودیانت وبالاخره پیچیدن همه گی درزیر کفن مزاری نشان ازچی دارد.
      باید بپذیریم که هزاره ها نسل نورمال جامعهء ما نیستند این ها درمیان حلال بودن حرام بودن گیرمانده اند هم باخودشان درجنگ اند وهم بادیگران. مگر حقیقت غیر ازین است؟
      شما را به وجدان تان قسم کجای علی مزاری به رهبر که حتی به انسان میماند؟
      او بادیگر وحشی ها وجنگ سالاران ازحیث درنده خویی وحرامی بودن چه تفاوت داشت؟ مگر او گاندی وماندیلا بود؟ بگذریم ازاینکه او اهل تسنن را درغرب کابل با ایشان چه کرد مگر خود هزاره هارا هم سربه نیست نکرده است؟

    • جناب فراری شرق و یا شبیر کاکر،

      مقصود شما و هم قماشانتان از بمیان انداختن، چنین مسائلی، ایجاد تفرقه و نفاق بین اقوام غیر افغان است که خوشبختانه آگاهان تاجیک، هزاره، اوزبیک و دیگر اقوام ستمدیده، به این نیات شوم و شیطانی پی برده‌اند و فریب چنین ترفندها را نخواهند خورد!

      اما اصل موضوع:

      کاکر مینویسد:"من یک نمونهء کوچکی ازسرگردانی هزاره هارا دربارهء بحران هویت شان آورده ام. آقای جعفر رضایی تنها توانسته شجاعت بخرچ دهد ودرد درونی خویش را بیان کند دیگران مانند تو حتی توان بیان مشکلات درونی خویش را ندارند"

      بحث و ابراز نظر کردن در مورد مسائل گذشته و آینده و یا هر موضوع دیگری حتی خدای موهوم، بحران هویت نیست بلکه پویایی و دانایی یک ملت و مردم را نشان می‌دهد! دیدگاه شما نسبت به هویت کاملاً سطحی و کودکانه است! بحران هویت این است که خود را برای دین و فرهنگ و هویت عربی منفجر کرده و زندگی خود و بقیه را بر باد دهیم. بحران هویت این است که هرساله مانند گله خران دوری بتخانه عربی دور بزنیم، به امید رفتن به فاحشه خانه اسلامی (عربی) هر ساله نمایش مضحک مراسم حج را که آداب و رسوم اعراب قدیم بود و است را تکرار کنیم. بحران هویت این است که منش و رفتار اجداد خود را فراموش کرده و منش و رفتار، آداب و رسوم دیگران را بر گزینیم. اسلام در حقیقت فرهنگ و هویت عربی است! این‌ها است بحران هویت نادان! نه اینکه جعفر رضایی و یا جوان برومند دیگر هزاره عقیده‌اش را بیان کرده است.

      کاکر:"باید به واقعیت ها تن در داد هزاره ها نسل حرامی کشورما وحاصل تجاوز مغول درکشور اند آیا این موضوع قابل تردید است اگر است بفرمائید دلیل بیاورید تا ما به آن قانع شویم."

      البته این نوع استدلال ارزش منطقی ندارد و نبایست به آن پرداخت، تئوری تجاوز سربازان مغول به خواهر و مادرتان نیاز به تحقیق و پژوهش دارد و باید اثبات شود، دفترچه خاطرات خواهر و مادرتان در دسترس ما نیست که چیک می‌کردیم که به راستی سربازان مغول به آن حد خواهر و مادرتان را سوار شده، که حتی نسل جدید بنام هزاره به وجود آمده است! شما که چنین ادعا را دارید، باید ثابت کنید که به خواهر و مادرتان بقول آخوندها توسط سربازان مغول دخول صورت گرفته است! (با عرض معذرت از دوستان اهل ادب، با بعضی کسان باید به زبان و ادبیات خود او سخن گفت)

      خوشبختانه به اندازه کافی اسناد و مدارک و آثار تاریخی در این سرزمین وجود دارد، که بیانگر این است که هزاره‌ها یکی از ساکنان قدیمی این سرزمین میباشند! تندیس بودا در بامیان، هویت تاریخی انکار ناپذیر هزاره‌ها است!

      کاکر"شما امروز به تلویزیون الله یاری نگاه کنید مگر جز نفرت وعقده چه چیزی میتواند برای شما دست دهد."

      آنچه مربوط به آخوند الله یاری می‌شود، مربوط است به نزاع درون دینی اسلام و ربط به هزاره‌ها ندارد. فرض می‌کنیم الله یاری هزاره است سخنان شما هم درست، بازم باید به همان شعار معروف و قدیمی کابل پرس? مراجعه کرد و آن اینکه «هرکس مسئول دیدگاه و نظرات خود است» منش و رفتار الله یاری مربوط به خود او است نه جمع هزاره‌ها!

      کاکر:" اخلاص وارادت هزاره ها را به کلیساها وحتی منکرشدن از دین ودیانت وبالاخره پیچیدن همه گی درزیر کفن مزاری نشان ازچی دارد"

      یکی از حقوق انکار ناپذیر و ابتدایی موجود بنام انسان، این است که عقیده‌اش را عوض کند، این حق من و یا هر کسی دیگر است که می‌خواهد مسیحی باشد مسلمان باشد، بی‌خدا باشد و یا حتی گاو پر است باشد، عقیده شخصی افراد به کسی مربوط نیست. تنها هزاره‌ها نیست که تغیر دین داده یا بی‌خدا شده‌اند، هستند پشتون ها و دیگر اقوام، که به آیین مسیحیت گرویده‌اند و یا به هیچ نوع دین و آیین باور ندارند.

      در ویدئوی زیر از دقیقه چهارده به بعد یکی از هم تباران شما به زبان شیرین پشتو از آیین جدید مسیحی خودش سخن می‌گوید!
      پشتون مسیحی بنام ابراهیم فروتن:
      http://www.youtube.com/watch?f...!

      ویبسایت پشتون های مسیحی:
      http://zwand.com/

      کاکر:"باید بپذیریم که هزاره ها نسل نورمال جامعهء ما نیستند این ها درمیان حلال بودن حرام بودن گیرمانده اند هم باخودشان درجنگ اند وهم بادیگران. مگر حقیقت غیر ازین است؟"

      باید بپذیریم که پشتون ها نسل نورمال جامعهء بشری نیستند، این ها در میان حلال بودن حرام بودن گیر مانده اند، طاعون اسلام و وهابی گری آنچنان در بین این قوم ریشه دوانیده است که هم با عث تباهی خودشان شده اند و هم باعث تباهی دیگران، مگر حقیقت غیر از این است؟

      کاکر"شما را به وجدان تان قسم کجای علی مزاری به رهبر که حتی به انسان میماند؟"

      آنچه مربوط به مزاری می‌شود، باید دیدگاه و کردار او را مورد بررسی قرار داد، اگر خطایی از او سرزده است را باید نیکوهید، و کارها و اندیشه های خوبی او را باید ستود، و همین‌طور مسعود و یا هر کسی دیگر را! محبوبیت مزاری در بین هزاره‌ها چیزی عجیبی نیست و کاملاً طبیعی است. همان‌طور که ملا مامد عمر و گلبدین و در بین پشتون ها محبوبیت دارد، مسعود در بین تاجیک‌ها محبوب است، مزاری هم در بین هزاره‌ها!

    • آقای بیخدا!
      من کاکر نیستم اگرازتمام استدلاهای بی پایهء شما بگدرم یکی دوموضوع پیام تانرا که فرموده اید 
      علی مرازی جوانب مثبت هم داشته است لطفا شما بحیث یک هزارهء بیخدا آن جوانب مثبت وی
       را بنویسید تا دیده شود که مترقی ترین هزارهء بیخدابنا به قول معروف لغت پرانهای کابل پرس درقعر تعصبات
       گندیدهء هزاره گی غرق نشده وانسانی فکر میکند
       وبه سطح انسان وانسانیت می اندیشد؟

      پرسش دیگرم اینکه آیا جعفررضایی بحیث یک بیخدای هم عقیدهء شما که مدعی است لشکریان مغول 
      باخودشان زن نیاورده بودند وما ازطرف مادر اولاده های مرز وبوم هستیم چرا
       مایهء اعصاب خرابی شما نشد که برعکس به نظریات کوتاه من اینقدر احساساتی شدید ودشنام زدید
       آن مادرانی که شما وپدران شما را بوجود آورده اند بدون شک ازهمین مرز وبوم بوده
       با ما نیز قرابت داشته اند. شاید درین میان به هزاران زن پشتون وتاجیک بوده باشد 
      که حالا هم ازنظر تحقیقات ژینتکی وهم ازنظر قواره با مغول شباهت دارید چرا احساساتی شده اید.
       من نگفته ام که مادران شما هم مغول بوده اند بلکه مادران شما ازهمین آب وخاک وآریایی بوده اند.
       امیدوارم با اعضاب آرام جواب تان را بخوانم

    • ازقلم جعفررضایی درموردچنگیز چنین میخوانیم:

      تحقیقات علمی جدید نشان می دهد که شانزده میلیون نفر از ساکنان آسیای میانه داری کروموزوم y چنگیزخان می باشند و بقایای مستقیم آن خان بزرگ اند. حتی نشریه های ایرانی در کانادا، چنگیزخان را سکسی ترین مرد تاریخ لقب داده اند. گفته می شود که چنگیزخان در زمان حیاتش بیشتر از دوازده هزار پسر، دختر، نواسه و نبیره داشته است. جدیدا مجله نشنل جیوگرافیک، و شبکه تلویزیونی دیسکوری امریکا اعلام نموده است، که بر اساس تحقیقات علمی (ژنیتیک) جدید از هر دوصد نفرساکن جهان یک نفر اولاده مستقیم چنگیزخان می باشد. یعنی نیم درصد مردم جهان.

      بهرحال، نگاه جدید غرب نسبت به چنگیزخان آن نابغه نظامی و امپراتورٍ که سیطره حکومت او از کوریا(کره) تا هنگری(لهستان) گسترش داشت، نشان می دهد که آهسته آهسته آن خان بزرگ، آن فرمان روای عالم (معنای نام چنگیزخان) تکیه بر جایگاه راستین تاریخی خویش می زن

    • بازهم ازقلم محترم جعفررضایی پژوهشگرهزاره میخوانیم:

      با وجود آنکه هزاره ها امروز مردم به شدت محافظه کار ومذهبی هستند، و به دیانت جدیدشان (اسلام) پابندی نشان داده و چشم بسته به آن افتخار می کنند، اجداد مغولی آنان مردمان سکولار و با مدارا بوده اند. مورخان غربی از شهر کوچک که فرزند بزرگ چنگیزخان درساحل خزر بنا می نماید، و در آن دوزاده مذهب مختلف عبادتگاه داشته است، به نیکی و تعجب یاد می کنند. وباز شاه جهان مغول، حاکم هند، را می بینید که زبان اردو ( ترکیب از فارسی، سانسکریت، ترکی و..) را ایجاد می کند و بعدا، میخواهد مذهب مختلط و نوی را، با ترکیب اسلام، هنویسم، بودیسم و.. بسازد

      برخلاف تاریخ سکولار مغولها، هزاره ها در اواخر دهه پنجاه میلادی آنقدر به متن خرافات دینی غرق شده اند، که شبها در "جاده میوند" و "سرک چنداول" جمع می شوند تا، در "آینه جیبی دو رویه" عکس آیت الله خمینی را در روی کره ماه ببینند. و در سالهای که دیگران به اروپا و امریکا مهاجرت می کنند، عشق جنون آمیز "ملک امام زمان"، زیارت امام رضا، و خیال نشستن در پای منبر آیت الله خمینی، هزاران هزاره فقیر و دهاتی را به پشت مرزهای ایران می رساند. یکی از فرماندهان سپاه پاسداران می گوید که او صدها شیعه افغانی را دیده که به محظ عبور از مرز، برخاک ایران سجده نموده و اشک شادی ریخته اند. تحقیر و ستم که شیعیان هزاره در سه دهه گذشته در ایران متحمل شده اند، و خونی که هزاران هزاره شیعه در مرزهای ایران ریخته اند، نشان می دهد که "ملک امام زمان" بیشتر از آنکه سزمین موعود باشد جنگل اوباش های نژاد پرست و قلمرو حکومت قصابها است. جاییکه در آن افسون گران پیر در دریای نفت شنا می کنند و بسان مارهای خوش خط وخال، مومنان را چون کودکان، نزدیک فرا میخوانند وسپس مغز ها و دنیای شان را مسموم می کنند. اگر سرزمین فقه شیعه، ملک امام زمان و خانه صدها آیت الله و محب اهل البیت برای شیعیان هزاره چنین باشد، چه تضمینی وجود دارد که "ساقی حوض کوثر" در قیامت نیز بر ما تحقیر و ستم روا ندارد؟ آیا شایسته نیست تا همچون "شاه جهان"(شاه آبادگر و زن باور) ، نه چون "شاه مردان"، با عشق، مدار، خرد و ارزشهای سکولار زندگی نمود؟

    • جواب این کپی پیست فلهء شما را در همان ابتدا دادم و آن اینبود: "مغلطه است کودن خان، دیدگاه یک شخص را شما نمیتوانید به همه ای افراد یک قوم نسبت بدهید (مغلطه تعمیم دادن جز به کل)!

      آنچه جعفر رضایی گفته است دیدگاه شخصی رضایی است نه کلی هزاره ها!"

      جعفر رضایی حق دارد چنگیز خان را حتی خدا تصور کند، این حق انسانی او است!

    • جناب کاکر، دوبیتی شیرین زبان فارسی را به یاد دارید که میگوید: به هر رنگی که خواهی جامه میپوش، من از طرز خرامت می‌شناسم.
      من ننوشتم مزاری جوانب مثبت و یا منفی دارد، نوشتم اگر، واژه اگر در آغاز جمله کاملاً نویترال است و دلالت بر مثبت و یا منفی ندارد. من خشمگین نشده‌ام و در برابر نوع ادبیات شما فکر می‌کنم کاملا جواب درست و بجا داده ام!

    • آقای بیخدا!
      حالا عین جملات خودت را نقل میکنم شما نوشته اید:

      آنچه مربوط به مزاری می‌شود، باید دیدگاه و کردار او را مورد بررسی قرار داد، اگر خطایی از او سرزده است را باید نیکوهید، و کارها و اندیشه های خوبی او را باید ستود’’

      کدام کارهاواندیشه های علی مزاری ازنظرشما بحیث یک هزارهء بیخدا
      ستودنی است؟مسلما چیزهای بوده است که شما را وادار به نوشتن این پیامها زیرنامهای رنگارنگ ساخته است
      یکبار بیخدا باردیگر رهگذر بلاخره بیخدای رهگذر
      اگر عین سوال را خودت ازمن نمایی من میگویم
      هزار لعنت برگلبدین
      ده هزارلعنت برملاعمر
      هزاران لعنت برمسعود وامین وتره کی وکارمل هرکی که شما
      از آن بحیث خاین وفاشیست نام می برید ومرا متهم به پشتیبانی 
      آنها میکنید

    • برای اینکه شما هم متوجه شوید، جمله را گونه ای دیگر می‌نویسم: آنچه مربوط به مزاری می‌شود، باید دیدگاه و کردار او را مورد بررسی قرار داد، اگر خطایی از او سرزده باشد را باید نکوهید، و اگر کارهای خوبی کرده باشد را ستود! جمله دلخواه در باره هر کسی دیگر صدق می‌کند.

      چرایی نام انتخابی «رهگذر» به دلیل رفع سوء تفاهم است، عزیز دیگری در این اواخر بنام بیخدا در کابل پرس? پیام می‌نویسد!.

  • سلام به همه انسان دوستان:
    سوابق نبی زاده به همه روشن است. قبل از 7 ثور وی شانسی در ادم کشتن نداشت، ولی بعد از 7 ثور که که آدم کشی سرشت اصلی کودتاچیان را می ساخت، عوض خان در کنار آدم کشان قرار کرفته وتا سقوط داکتر نجیب در جمع آدم کشان ، که آدم کشی تفریح روزانه شان بود، قرار گرفت. عوض خان فکر میکند که هزاره یعنی کریم میثاق، خانواده کشتمند، خدای داد، عوض نبی زاده ویک چند وطن فروش دیگر. ولی رژیم مستبد کودتا اگر هزارن هموطن مارا به شمول گل های سر سبد وهوطنان هزاره ما روانه پولیگون ها و گور های دسته جمعی کرد، باکی ندارد.زیرا میثاق ها و کشمند ها در حاکمیت بودند. بعداً که رژیم کودتا دریک معامله رسوا جایش را به آدم کشان بدتر از خود ، چون ربانی، سیاف، مزاری، دوستم، گلبدین، انوری، محسنی... داد، عوض خان هم بابه عوض کرد، به جای ترکی و ببرک، مزاری را بابه گرفت، همان مزاری که بر علاوه سایر هعموطنان ما، حتی قاتل هزاران هموطن هزاره ما بود. هموطنان ما جنگ هی دوشاخچه حزب وحدت را به خاطر دارند. بر علاوه سازمان نصر آن زمان که مزاری رهبری آنرا داشت، هزاران هموطن هزاره ما را که در تشکل های اهل تشیع چون شورای اتفاق، نهضت.... بر ضد روس می رزمیدند، کشته و مناطق شانرا در تصرف سازمان نصر در آوردند.
    در همین مقاله عوض خان دو نیروی آدم کش و وطن فروش را تقدیر می کند. یعنی اینکه برای عوض نبی زاده مهم اینست که فقط در کنار آدم کشان باشد وغریزه خون ریزی اش ارضا شود.

  • زنده باد اقای نبی زاده که درد محرومیت مردمش را با پوست و گوشت و استخوان حس نموده است . روزی و روز گار از روی نا چاری در کنار دولتهای قبلی بودن جرم نیست . اگر جرم هست . تنی و سلیمان خان و و...فعلا در پهلوی کرزی با ساز امریکای اتن ملی میکند . اما نبی زاده در کشور غربی مثل هزاران هموطن اوره اش به سر میبرد ...

    • سگ زرد برادر شغال

    • دوست عزیز نظر جان:
      اگر عوض خان نتها و صرفاً در دولت مزدور کار میکرد، جرم نبود. اما بودن در کنار دولت و لیسیدن خون از روی دولتیکه بدون ترحم همه نخبه گان اقوام افغانستان را از تیغ کشید جرم است. عوض خان به دفاع از دولت ترکی و ببرک برخاسته است. وی صریحاً از از ترکی و ببرک دفاع کرده است.
      دفاع کنونی اش نیز از مزاری لیسدن خون های از که از اقوام مختلف افغانستان به شمول هزاره ها در روی مزاری و محقق و خلیلی چسپیده است

  • اقای نبی زاده قوما ی عزیز بنوس تا چهره الوده فاشیستها شناخته شود و با دید گاه خرابی نا کسان و چل چل انها اب دریا الوده نخواهد شد ...

    • برادرعزیز! سلام!
      امیدوارم به صحت وعافت باشید اګر ازخودت بپرسم که معنای فاشیزم را تعریف کن شاید نتوانی . تو که اینکه اینقدر از فاشیزم پشتونی داد و وایلا را براه انداخته ایی مګر نمیدانی که درجهان معاصر امروز تمام انواع فاشیزم مورد تردید انسانهای باوجدان قرار دارد. مګر میشود ازیک فاشیزم قومی یک قوم چشم پوشی نمود ولی به ساز فاشیزم دیګر رقصید. اګر عبدالعلی مزاری درد ودرک تاریخی عوض نبی زاده بوده آقای نبی زاده برای رفقای پرجمی وخلقی اش که توسط دار ودسته مزاری وشرکایش درزمان شوروی سابق کشته شدند یا به شهادت رسیدند جه چوابی دارد؟
      درهرجنګی میتواند یک طرف برحق باشد آن سربازان وکارمندان خاد ورفقای آقای نبی زاده که درجنګ علیه باندهای تروریستی وحدتی جانهای شانرا ازدست دادند وهزاره نبودند آقای نبی زاده درمقابل اولاد وبازمانده ګان آنها جه چوابی دارد؟
      آیا آنها حرام مرده اند؟ جرا درهمان وقتی که این آقایون به برکت ګشور شوراها به کرسی های بلند دولتی تکیه زده بودند درد ودرک هزاره هارا این آقا احساس نکرده بود.
      مګر درویش علی خان وفیض محمد کاتب وغیره را آقای نبی زاده حالا شناخته است؟

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس