پرونده ی هزاره ستيزی تلوزيون «امروز» باز گشوده شد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
اين روزها باز تلوزيون بي ارزش، ماجراجو و هزاره ستيز موسوم به «امروز» دسته گل ديگري به آب داده و از وراي وراجي هاي بي معني هميشگي اش، قصد خروج از انزواي كنوني اش را دارد. اين رسانه كه جز پخش ترانه ها و فلم هاي عمدتاً هندي كوچه بازاري برنامه اي ندارد و به همين دليل هم در ذهن هيچ فرد فرهنگي اي نخواهد گنجيد كه چنين رسانه اي هم وجود دارد، چنين افرادي بايد هم هر ازچندي به فرمان ولي نعمتان شان اراجيفي سرهم نمايند تا توجه عده اي بي فرهنگ را به-خود جلب نمايند. اين بار، كانديد ميدان باخته و بي ياوري كه پس از رأي نياوردن بسي ناآرام گشته است، دست به سوي خانم سيماسمر رييس كمسيون مستقل حقوق بشر دراز نموده تا با درگيري هاي استمالت جويانه از گوشه ي عزلت بيرون آيد و چند مشتري براي رسانه ي بخت برگشته اش پيدا نمايد.
اينك براي تمامي شهروندان پايتخت روشن گشته كه نجيب كابلي چنان منزوي شده است كه براي راه اندازي راهپيمايي هاي فرمايشي اش، ناچار از كرايه كردن كارگان ساختماني از سرميدان ها مي باشد. اين است كه وي مجبور به راه اندازي چنين غائله هايي جهت از دست نرفتن دونرهاي خارجي اي است كه بلوف هاي زياد مردم داري خود را پيش شان رديف نموده است. گرچه او تمامي كاركردها و اقدامات كودكانه و سرشار از لودگي خود را نقد و بررسي موضوعات به شمار مي آورد، اما روشن است كه نقد و بررسي علمي يك موضوع داراي ويژگي هايي است كه به راحتي مي توان آن را از ماجراجويي و غائله سازي بازشناخت. در نقد علمي هميشه بايد اسناد و مصاديق بسيار شفاف و روشن را مطرح نموده تا روش هاي نقد و تحليل منطبق با معيارهاي پذيرفته شده باشند. درحالي كه در روش غائله سازي، بدون توجه به مباني يادشده ي یك تحليل درست، به كلي-گويي و اتهام كه زاييده ي ذهن بيمار و آشفته ي تحليل گر مي باشد، بسنده شده كه بعضاً خلط مسائل متعدد را نيز به همراه دارد.
چنين كاركردي اگر توسط غائله سازان حرفه اي صورت بگيرد، از ظرافت خاصي برخوردار مي گردد كه درك و تشخيص آن از واقعيت ها و عينيت يك جامعه توسط خواننده و يا شنونده مشكل مي گردد. در اين مورد مي توان به خط دهي راديوهايي چون BBC اشاره نمود كه در رابطه با اوضاع كشور ما و به ويژه مسائل مربوط به هزاره ها تلاش مي نمايند تا آنان را وابسته به ايران تلقي نموده و براي ساليان درازي از اصطلاحاتي چون «هزاره هاي عمدتاً شيعه ي طرف دار ايران» يا «هزاره هاي هم مذهب با ايران» استفاده نموده تا زمينه ساز انزواي آنان و كم توجهي جامعه ي بين المللي نسبت به آن ها شوند كه اينك نتايج آن را به خوبي مي-بينيم. دليل عمده ي موفق بودن اين روش ها مستقيماً به آموزه هاي رواني و درك بافت اجتماعي كشور ما و حساسيت جهاني مرتبط است كه اين گونه رسانه ها از آن براي رسيدن به خواسته هاي خود استفاده مي-كنند.
اين كار وقتي به رسانه هاي وطني سپرده مي شود، افتضاح به بار مي آيد. ناشي گري، عقده هاي حقارت جهان سومي و كينه هاي قومي، روي هم رفته تحليل ها را چنان به مسخرگي مي كشاند كه گاهي حالت تهوع به خواننده و شنونده دست مي دهد و چيزي جز نفرت را در دل آن ها نمي كارد. گرچه رسانه هاي هزاره ستيز داخلي در مجموع داراي كاركردي كودكانه هستند، ولي نبايد از وجود درجه بندي ميان آنان غافل ماند. به طور مثال، تلوزيون «طلوع» كه به دليل كينه ي شديد سعد محسني رييس عمومي آن (كه روزگاري مشاور ارشد سيد مصطفي كاظمي بود) نسبت به مردم هزاره، از ماهيتي ضدپشتوني و تحقيركننده ي هزاره ها برخوردار مي-باشد، از روشي كاملاً پيچيده و متفاوت از ديگر رسانه هاي هزاره ستيز پيروي مي كند. اين رسانه هرگز مانند «شمشاد»، «نورين»، «امروز» و... مستقيماً به سوژه اش حمله ننموده و غيرمستقيم از ابزارها، فرصت ها، جريانات و عناصر هم سو با مشخصه ي هزاره ستيزي استفاده نموده و در شرايط لازم آن ها را مورد حمايت قرار مي دهد. برای سردمداران این تلوزیون رسواسازی غیرمستقیم هزاره ها که با روش عمدتاً «کم زنی» آنان پیش می رود و طی آن مسوولین تلوزیون طلوع علی-رغم آگاهی کامل از بالا بودن سطح دانش و درک و استعداد هزاره ها در رشته های مختلف، هرگز یک ورزش كار، کارشناس و فعال هزارگی را در صفحه ي تلوزيون خود (میزگرد، مصاحبه ی کارشناسانه و...) به نمایش نمی گذارد و هميشه سعي مي نمايد (و اساساً به كارمندانش اين پاليسي را سفارش مي كند) تا براي تهيه ي يك گزارش خبري از ميان يك جمع، بايد غيرهزاره ها را به تصوير بكشانند. درعوض و براي جبران كمبود تصويري، هرقدر كه می توانند معتادان، فقرا و آوارگان هزاره را نشان می دهند تا به همگان این اندیشه را القا نمایند که «هزاره»ها جز چهره و ويژگي اي كه «طلوع» به نمايش مي گذارد، نمای دیگری ندارد. در کنار آن، حمایت از هر حرکتی که از محتوای هزاره ستیزی برخوردار باشد، در دستور کار مسوولين اين رسانه قرار دارد، درست مانند جريان متشنج فلم «كابل اكسپرس» كه در آن اغلب اتهامات متوجه حنيف همگام بود. طلوع در این خصوص نه تنها جانب بی طرفی را نگرفت، بلکه زمينه ي فرار وي به هندوستان را مهيا ساخته و پس از ناكامي طرح پناهندگي اش در يك كشور اروپايي، با ايجاد چتر پشتيباني از او مانند گرفتن وكيل مدافع، ديدار با چند قاضي و بازپرس را انجام داده و با آماده شدن شرايط، او را به كشور فرامي خواند.
حركت ابلهانه، ناشريفانه و ضدانساني حنيف همگام كه واكنش شديدي را بر انگيخت، مسئول تلوزیون طلوع را واداشت تا جهت مساعد شدن فضاي جامعه و فرونشاندن وضعیت التهابي آن، وارد اقدام گردد. براي اين منظور، در اولين برنامه ي ستاره ي افغان، موفقيت يك هزاره ي دو رگه (شكيب همدرد كه از مادري تاجيك مي باشد) را به مثابه ی باج دهی بپذيرد و بدين گونه فضاي شکل گرفته ی ضدطلوع به عنوان حامی همگام را آرام سازد. پس از آن از کاظمی خواسته شد تا در جلسه ی اعتراضی مردم هزاره در مدرسه ی خاتم الانبیا شرکت نماید و بدين گونه از میزان حساسیت ها بكاهد. با تحقق این گام ها که اندکی آتش خشم مردم هزاره را فرونشاند، لازم بود تا برنامه هایی برای خارج نمودن حنیف همگام از صحنه روی دست گرفته شود. مدتي بعد مسئول تلوزیون طلوع که در هزاره ستیزی جدیت کامل داشت، با تجربه گرفتن از حرکت های زننده ی مستقیمی که توسط حنیف همگام و عظیم نجم انجام یافته و واکنش های تندی را به بار آوردند، طرح هاي هزاره ستيزي خود را دوباره، اما با روش پيچيده تري چون عمده نمودن كاظمي، دادن نقشهاي تحقيرآميز به امثال غلام سخي، سپردن نقش «همسر» به زنان هزاره در سریال های داخلی با توجه به بافت قومي جامعه داراي مضمون توهين آميز خاصي بوده و به همين دليل هم تاكنون رفتار عكس آن را هر گز از اين تلوزيون نديده ايم، توهين هاي مستمر سيد فخري و حنيف همگام به هزاره ها با گرفتن نام هاي خاص هزاره ها كه با اضافه نمودن تخلصی زننده و یا پسوند هاي زشتي مانند حسین...، اوج مي گيرند. مي بينيم كه اين پروژه با ظرافت خاص عمل مي كند و كم تر هزاره اي را نسبت به آن ها حساس می-سازد و یا آنان را مي رنجاند. در حالي كه رسانه هايي چون «شمشاد» و به ويژه «امروز»، عريان و بدون هيچ ملاحظه اي هزاره ستيزي را در دستور كار خود قرار داده و در مسايلي چون كوچي به موضع گيري آشكار عيله هزاره هاي بومي اي می پردازند كه آشكارا مورد تجاوز کوچی ها قرار گرفته اند. همچنين تلويزن «نورين»ي كه با راه اندازي غائله ي «مسيحيت» و يا برجسته سازي تنش هاي دروني هزاره ها مانند آن چه در رابطه با مجتمع خاتم الانبيا صورت گرفت، به وارد نمودن فشار بر هزاره ها مبادرت ورزند.
در این راستا برنامه ي هزاره ستيزي «تلوزيون امروز» به دليل درك و درايت بسيار پايين مسوول و مجريان كم سواد آن کاملاً به شكل عقده-مندانه و بسيار لجوجانه و تهاجمي صورت می گیرد كه مسوول آن به دلیل بي سوادي مشهود و برخورداري از پشتوانه ی نهادهاي ماجراجوي خارجی-اش، پرواي هيچ كسي را ندارد. روش برخورد كينه توزانه ي اين رسانه با هزاره ها در تمامي مسائل، فاقد هر گونه تحليل درست و علمي از مسايل بوده و با كنار هم قرار دادن عناصر نامرتبطي مانند تمايل و وابستگي به دولت ايران، اطلاعات كاملاً غلط و بي اساس، كتاب هاي خريداري شده توسط ناشران خصوصی کشور ما از ناشرين خصوصي ایران که درصدی بسیار پایین آن را هزاره ها تشکیل می دهند، و نیز در کنار هزاره قرار داشتن جريانات سیاسی ـ فرهنگی ای که مستقیم از ايران تمویل می گردند (شيعه محوران غيرهزاره و نسب گرايان شيعه محور)، تلاش مي نمايد تا به واقعيت هاي عيني و ماهيت واقعي هزاره ها تعمداً كفر بورزد و از اين خمير ترش و شور و شيرين و تلخ و تندي كه تهيه ديده است، ناني بپزد و آن را به خورد اجتماع بي خبر دهد تا فضاي جامعه را ضد هزارگي نمايد.
اين كه تلوزیون امروز با حمايت مالي و سياسي خارجي موضوعي ضد ايران دارد، به هيچ هزاره اي مرتبط نيست، چراكه در تنش هاي بين-المللي هركس مي تواند تحليل خاص خود را از اوضاع منطقه و جهان داشته و بر اساس آن روي كردش را تنظیم نماید. در این خصوص اگر روي كردهای مسوول تلوزیون امروز بر اساس تحليل نادرست صورت گرفته باشد، پيامد ها و بازتاب هايش نيز مستقیماً به خود گردانندگان این رسانه برمي گردد، زيرا نه جريان گرداننده ی تلوزيون امروز چنان گسترده است كه آسيب هاي ناشي از آن به بخش بزرگي از جامعه برسد و نه حكومت ايران در كشور ما داراي آن مشروعيت و قدرتي است كه بتواند به خاطر چنين روي كردهايي، ضرباتي را متوجه كشور و مردم ما نمايد. هم چنين در رابطه با كاركرد و روي كرد حاكميت ايران كه با روش های توتالیتاریستی و انگیزسیون و شکنجه و اعدام هایش حتا در ميان مردم خود فاقد مشروعيت مي باشد (به ویژه از زمانی که رژیم کودتایی پاسدار احمدی نژاد با زور روی قدرت آمده است)، هم چنين دخالت هاي آشكار و پنهان آن در امور داخلي كشور ما و نفوذ و خریداری بخش هاي زيادی از نهادهاي امنيتي كشور (بخش وابسته به شوراي نظار ديروزي)، حمايت مالي و تسليحاتي از طالبان و القاعده و استفاده ي ابزاري از آنان در رقابت هاي منطقه اي، سازمان دهي مزدوران تروريست موسوم به «سپاه محمد» كه رابطه ي مستقيمي با گروهك موسوم به «پاسداران جهاد اسلامي افغانستان» ديروزي اي داشته كه اينك بخش بزرگش حزب «اقتدار ملي» به رهبري سيد كاظمي را ساخته-اند، حمايت مالي و تعيين پاليسي براي جبهه ي به اصطلاح ملي كه اينك به «تغيير و اميد» تبديل شده است، سرمایه گذاری روی مؤسسه ی خاتم-النبیین شيخ محسني و اجرای طرح ساختمانی آن توسط یک شرکت مهندسي ـ استخباراتي وابسته به سپاه پاسداران ایران و...، هميشه این هزاره بوده که قرباني اصلي این اقدامات گشته اند. بنابراين چنين اتهامات و داعيه هايي جز به درد خنداندن مردم، كاربردي نخواهند داشت.
حكام ايراني كه علي رغم پرورانيدن بسياري از گروه هاي شيعي در ايران، به دليل روي كرد قوم گرانه ي هزاره ها به عنوان بدنه ي اصلي جامعه تشيع كشور ما ساليان درازي است كه تيرش به سنگ خورده است. به همين منظور رژيم ولايت فقيه با اذيت و آزار مهاجريني كه بيش از 80 درصدشان را هزاره ها تشكيل مي دهد، به عنوان برنامه اي روزمره درصدد انتقام گيري از آن هاست. اما اين تمامي برنامه ي هزاره ستيزي ايران نمي باشد. حكام ايراني عمدتاً دو برنامه ي حساب شده براي سركوب و احياناً تسليمي هزاره ها به سياست هاي آنان روي دست دارند. نخست تلاش مي ورزند تا با نمايش هايي مبتني بر «حمايت آشكار و تابلوگونه از هزاره هاي شيعه»، آنان را در جامعه ما منزوي ساخته و تمامي اميدها و راه ها را بر آنان ببندند تا نهايتاً آنان را وادار سازند كه از روي استيصال و درماندگي به سوي دام هاي گسترده شده از سوي خودشان، رو بياورند. اين دام ها، جريانات «نسب گراي شيعه محور» و «شیعه محوران غيرهزاره»اي هستند كه پس از روي كرد قومي هزاره ها در اواخر دهه ي 60 و به ويژه مقاومت دموكراتيك و هويت طلبانه ي دهه ي 70 آنان در كابل به رهبري شهيد مزاري، از سوي ايرانيان سامان يافته-اند. اينك اين تنش ها و چالش های بزرگ در درون هزاره ها به جدیت وجود داشته كه اقوام ديگر يا از آن بي خبرند و يا خود را به به بي خبري زده اند تا بتوانند از سويي تحليل هاي نابخردانه ي خود را به كرسي نشانند و عده اي نا آگاه را اغوا کنند، و از طرف ديگر روابط عميق و انحصاري خود با ايرانيان را لاپوشاني نمايند.
برنامه ي ديگر حاكميت ايران در راستاي هزاره ستيزي، عمده سازي مذهبي است كه اینک قيموميت آن را جريانات وابسته به خودش برعهده دارند. يعني، اينك كه جريانات شيعه محور و قوميت ستيز عمدتاً غيرهزاره با حمايت مالي ايران بر تمامي نهادها و نيز اداره و رهبريت تشيع شيعي مسلط گشته اند، تلاش بي وقفه اي را جهت مذهبي نمودن هويت هزاره ها روي دست گرفته اند تا در درازمدت بتوانند هزاره ها را به آدم هايي «بي هويت» و مآلاً بي هدف و بي برنامه مبدل ساخته و گريز و پناه گاهي جز نهادهاي مذهبي (شيعي) كه از مدتي بدين سو كاملاً در اختيار ايران و عناصر غيرهزاره ي وابسته به آن ها قرار دارد، نداشته باشند. در صورت موفقیت طرح ایران، حكام ايران بر نيرويي بزرگ و مؤثر در ميهن ما چيره خواهند گشت و با مهره هاي شيعه ي بي هويت، وارد بازي-هاي سياسي كشور ما خواهد گرديد و حتا از آن به عنوان عناصري براي اجرائات تروريستي در منطقه استفاده نمايند، درست کاری را که با لبنانی ها، عراقی ها، پاكستاني ها، بحريني ها و... انجام می دهند.
در اين روزها اين جريان به ظاهر فرهنگي ـ رسانه اي موسوم به «تلويزون امروز» كه سخت محتاج توجه و كسب اندكي عاطفه مي باشد، غائله ي ديگري راه انداخته و با رديف كردن مشتي اطلاعات بي پايه، نادرست و صرفاً دروغي چون عضويت داشتن خانم سيما سمر رييس كمسيون مستقل حقوق بشر در تشكيلات مبتذل و بدنامي چون «راوا» و يا عضويتش در حزب وحدت و نيز «سازمان نصر»، تصميم دارد تا او را در بحبوحه و جنجال انتخابات كمشنرهاي كمسيون حقوق بشر بدنام سازد، آن هم در شرايطي كه ده ها نهاد حقوق بشري نگرانِ تحقق يافتن توطئه ي كنار گذاشتن اين خانم خدمت كار مي باشند. در اين شكي نيست كه شخص نجيب كابلي يكي از فرماندهان جنايت كار و بدنام شوراي نظار در شمالي بوده كه علاوه بر كاركردهاي ستم و تهديد ضدمردمي اش، مدتي در ايران نيز در استخدام وزارت اطلاعات ايران بوده است. زماني كه از بي-كارگي و نيز برخورد زشت و حتا زن بارگي هاي وي كه او را در منطقه اش نيز منزوي ساخته بودند، به ستوه مي آيند، وي را كنار مي گذارند و امكانات قبلي را از وي دريغ مي دارند. او براي زيرفشار قرار دادن حكومت ايران و رسيدن به آن امكانات، دست به سر و صداي ضدايراني مي زند تا موقعيت گذشته ي خود را نزد آنان دوباره به دست آورد.
حالا اشاره اي نماييم به توضيحاتي پيرامون داعيه هاي مردم فريبانه اي كه از روي استيصال و به خاطر كاركردهاي جنايت كارانه و ضدحقوق بشري نجيب كابلي سردم دار اين رسانه ي مبتذل، به راه افتاده و طي ان خانم سيما سمر را به داشتن عضويت در گروهك نه چندان مهمِ موسوم به «راوا» مي نمايد. نخست بايد «راوا» را شناخت تا ديد كه اين اتهام چقدر درست مي باشد.
«راوا» برگرفته از حروف انگليسي RAWA مي باشد كه مخفف (Revolutionary Association for Women of Afghanistan) بوده و معني آن «جمعيت انقلابي زنان افغانستان» مي باشد. اين تشكيلات به عنوان جناح زنان سازمان رهايي افغانستان با انديشه هاي مائوئيستي شکل گرفت و نخست زير رهبري خانم مينا همسر داکتر فیض رهبر سازمان رهايي به وجود آمد. از آن جا که اين تشکيلات از ابتدا به دليل رهبريت ديکتاتورانه و بعضاً قوم-گرايانه، اغلب دچار بحران تشکيلاتي بوده است و جناح پشتونيستي آن نيز عمدتاً در گير دادن اعضاي غيرپشتون مبادرت مي ورزيدند، بي-اعتمادي و حتا نفرت و دشمني عميقي را ميان تشکيلات ايجاد نموده بود که بارها به ترور هم ديگر (فراكسيون هاي قومي رقيب) پرداخته اند و قتل داکتر فیض و همسرش مينا يكي از موارد برجسته و پنهان ناشدني آن به شمار مي رود. دو دليل عمده اي که باعث گرديد تا اعضاي سازمان رهايي و بخش زنانه اش «راوا» علي رغم حاکميت اختناق و دیکتاتوری شديد بر سازمان، نتوانند از اين تشکيلات جهنمي جدا شوند، يکي تهديدهاي جدي جاني اي بود که پس از جدايي به طور حتم متوجه آنان مي گرديد و در اين مورد ده ها تن از اعضاي جداشده جان خود را از دست داده بودند، و ديگري برخورداري سازمان از امکانات وسيعی بود که اعضاي آن را وا مي داشت تا به جاي جدايي از سازمان و مواجه شدن با خطر مرگ حتمي، تلاش نمايند تا بر ارگان رهبري مسلط گرديده و سپس به تصفيه ي مخالفين پرداخته و همه ي امکانات به اضافه ي رهبريت را يک جايي در اختيار گيرد. مسلماً نحوه ي اداره ي ديکتاتورانه ي سازمان، زمينه ساز ترويج چنين طرز تفكري در سازمان رهايي بود.
انشعابات دسته جمعي فارسي زبانان شمالي و سپس جدايي هزاره ها در اواخر دهه ي 60 که بخش انکارناپذیر و قابل توجهي از سازمان رهايي را تشکيل مي دادند، ضربه ی سهم گینی بر بدنه ی این تشکیلات وارد نموده و آن را کاملاً ضعيف و منزوي ساخت. اين شقه هاي پي در پي نتيجه ي آشکار و مستقیم چنين سياست هايي در درون سازمان رهايي بود. جناح زنان رهايي موسوم به «راوا» نيز از چنين انديشه هايي فارغ نبود. جنگ-پنهانی قدرت از سويي و قوم محوري سخيفانه ي پشتون هاي سازمان از طرف ديگر، روی هم رفته باعث گرديدند تا هر از چندي رهبري تازه اي با حمايت جناح هاي مقتدر سازمان رهايي، بر بخش زنان (راوا) مسلط گردد. جدايي زودهنگام خانم سيماسمر، ضربه ي بس ناگواري را بر پيکر «راوا» وارد ساخت که بارها اين مهره ي عمده را با تهديد و حتا اقدام عملي جهت ترور وي مواجه ساخت که همگی و به دلیل آگاهی و آمادگی آن ها از واکنش های سازمانی و نيز پناه بردن وي به مردم هزاره در شهر كويته ي پاكستان، با ناکامي مواجه گشتند. از آن پس خانم سيماسمر با حمايت شديد اطرافيانش به کارهاي روزمره ي کلينيک شهدا و خدمت به مریضان ادامه داد.
گرچه از آن به بعد خانم سيماسمر کم تر به فعاليت هاي سياسي ـ تشکيلاتي پرداخت و اکثر انرژي خود را وقف کارهاي خدماتي مانند ايجاد مکتب، کلينيک، فارم هاي کشاورزي و دام داري، هم چنین ترويج صنايع دستي زنان نمود، اما هيچ گاهي از جنايات روزمره ي جنايت کاران جنگي غافل نبود و هر از چندي گزارشي در اين زمينه را نيز براي مؤسسات بين المللي تهيه مي ديد، اما راوا که کينه ي شديدي از او و يارانش به دل داشت، هميشه و از کانال هاي مختلفي توطئه، توهين، تهديد و تبليغ علیه او را به کار مي گرفت و لحظه اي هم از اين روش ضدانساني و ضددموكراتيكي كه جزئي از ماهيتش را تشكيل مي داد، دست برنداشت.
اين روند به همين شکلش ادامه داشت تا اين که پس از سقوط طالبان و آغاز دور تازه اي از فعاليت ها که درواقع اعلام رسمي به تعليق درآوردن روش استيلاگري و سركوب نظامي پشتونيست ها كه توسط جريان موسوم به «طالبان» به كار گرفته مي شد، تمامي جناح هاي فاشيست و برتري جوي پشتون همانند دوره ي حاکميت طالبان که در پس پرده با هم متحد شده و عليه اقوام بومي زيرستم به توطئه ي جدي مي پرداختند، به اتحادعمل خود و اين بار با روش هاي سياسي که در واقع مکمل و متمم روش پيشين مي باشد، ادامه داده و با برنامه ي بدنام سازي و سپس تصفيه ي عناصر مترقي و دموکرات وابسته به اقوام ديگر از قدرت و مدارهای پیرامون آن، هم چنين شامل قدرت نمودن عناصر زبون و خودکم-بين، ضعيف و قابل نقد به عنوان نماينده هاي اقوام غيرپشتون، در جهت تحکيم پايه هاي حکومت قومي خود گام برداشتند.
در اين راستا، عناصر مختلف قوم پشتون وظايف مشخصي را به عهده گرفته و با تهاجم گسترده عليه مهره هاي مهم و تأثيرگذار بومي، نقشه هاي خود را عملي مي سازند. اين که سياف عنصري متحجر و دگم و حتا تروريست است، مسئله اي است که در بيرون مطرح مي گردد، اما در اندروني، هرکدام موظف به پرتاب تيري عليه اهدافي مشخص که همانا عناصر مترقي، آگاه، باشخصيت و داراي عزت نفسي مي باشند كه متعلق به اقوام زيرستم هستند. در اين اتحاد، ديگر پرچمي، خلقي، اخواني، سازمان رهايي (مانند داد نوراني، انجنير نعمتي، فقيري و...)، راوا (مانند ملالي جويا، نوشين کوچي و...) و طالب (مانند اشرف غني، حبيب الله رفيغ، يون، فضل الرحمان اوريا، متوکل، خاکسار و...) ديگر فرقي ندارد و همه در سمت و سوي هدف مقدس پشتونيزه کردن هرچه بيش تر کشور گام بر مي دارند. به همين دليل است که تهاجم ناجوان-مردانه اي را عليه سيماسمر در اوان جرگه ي اضطراري راه مي اندازند و چندي بعد توسط نشريه ي بي خاصيت و آلت دست موسوم به «مشعل دموکراسي» که توسط فردی شدیداً پشتونیست به نام فضل الرحمان اوریا، به بدنام-سازي ها عليه وزارت امور زنان و سپس كمسيون مستقل حقوق بشر به راه مي افتد. با عبور از اين ياوه سرايي ها که ره به جايي نبرد و سيماسمر که منزه تر از اين افتراها بود، سياف وارد ميدان شده و حرف هاي بسيار بي مورد و بي ارتباطي هم چون راوايي بودن سيماسمر را راه اندازي مي نمايد. از آن پس و با هم کاري ياران کهن مانند محسني و رباني دست به دامن کرزي شده و از او خواستار برکناري سيما سمر مي گردند.
راوا که از سويي به دليل عدم باورمندي به برابري زن و مرد و از سوي ديگر به خاطر جو نامتعادل رواني، سياسي و اخلاقي حاکم بر تشکيلاتش، انسان هاي عقده اي، پرخاش گر و بي هدف را به دور خود جمع نموده است، جز فحاشي و دشنام چيزي براي گفتن ندارد. مسلماً نوک حمله ي اين تهاجمات هميشه عناصر غيرپشتوني مانند سيما سمر، عبد الطيف پدرام، واصف باختري و... بوده است (در اين رابطه به نشريه ي ـ فحش نامه ـ پيام زن مراجعه شود). سياف نيز چنين سرنوشتي دارد و او هرگز تا کنون به رشوت ها و فساد عظيم و بي لگام تمامي اعضاي دادگاه عالي و به ويژه شخص عبد الهادي شينواري که حتا سر و صداي بزرگ ترين ملاي اهل سنت يعني شيخ الحديث مولوي تره خيل را هم برانگيخته است، و يا به حضور جنايت کاراني چون تني و اتمر (که روزگاري شکنجه گر خاد در رياست ششدرك بود) در پارلمان و كابينه ي دولت کوچک ترين اعتراضي ننموده اما در عوض سيما سمري را متهم به راوايي مي نمايد که بيش از 20 سال از جدايي و اختلافش با راوا مي-گذرد. به راستي چه رازي در پس پرده ي همدستي و همسويي بين راوا و سياف وجود دارد؟ تفکرات سياسي و رفتارهاي اجتماعي ـ اخلاقي اين دو جريان كه در ظاهر و در ملأعام بروز مي يابند، هرگز نمي تواند چنين پيوندي را ايجاد نمايد؛ چراکه، راوا هيچ وقت ابايي نداشته تا خود را سکولار بنامد و حتا در خفا و در ميان نيروهاي چپ، مزورانه خود را هنوز «مائوئيست» مي تراشد، در حالي که سياف خود را مسلماني پاک مي داند و بر کوچک ترين ادعاهاي غيرديني سخت مي تازد، گرچه در عمل هزاران مسلمان اعم از کودک و پير و جوان را به خاک و خون نشانده است. و جالب تر اين که تا کنون هرگز به راوا و اعضاي آشکارش نتاخته و اجتماع بزرگ آنان را که چندي قبل در کابل برگزار گرديد، نه تنها آگاهانه ناديده گرفت كه راهپيمايي همه ساله ي آنان در سرك هاي كابل را نيز با چشم پوشي هميشگي پي مي گيرد. آيا براي اين معما جز مطرح کردن اين موضوع که «پشتونيزم» نقطه ي تلاقي منافع «راوا» و «سياف» مي باشد، راه ديگر و طرح ديگري وجود دارد؟
متأسفانه نجيبك جان بي سوادي كه وقتي مسوول يك رسانه معرفي مي-گردد، همه را به خنده وامي دارد، بايد به مجريان برنامه هاي تلويزون و يا نويسندگان كاغذش تأكيد مي نمود كه اندكي در جمع آوري اطلاعات دقت به خرج مي دادند تا چنين مفتضحش ننمايند. زيرا وقتي اعلام مي گردد كه خانم سمر عضو «راوا» مي باشد و يا پاي حزب وحدت و سازمان نصر را به ميان مي كشدف همه را به شگفتي وامي دارد. زماني كه سازمان نصر هنوز در حزب وحدت ادغام نشده بود، سيماسمر يك فرد غيرمذهبي بود و از جريانات ولايت فقيهي هم سخت نفرت داشت. وآنگهي، زماني كه نجيب بچه وي را عضو سازمان نصر مي شمارد، منظورش آن است كه سازمان يادشده را پديده اي زشت جلوه دهد، درحالي كه اين سازمان هسته ي محوري مقاومت هويت طلبانه ي كابل بوده است كه دقيقاً همين امر قومندان نجيب را مي آزرد كه مانند همه ي شوراي نظاري هاي همپالگي اش براي استيلا بر غرب كابل از هيچ جنايت فروگذاري نمي نمود كه خوشبختانه مقاومت و دفاع دليرانه و فوق تصور جوانان هزاره چنين شانس و فرصتي به آنان نداد.
در اين كه حزب وحدت در دوره ي مسووليت آقاي خليلي نام وي را بدون مشورت با خودش در ليست اعضاي شوراي مركزي حزب وحدت جاداد، من خودم شاهد آن هستم و حتا زماني كه از موضوع مطلع گشتم، همراه داود سرخوش به محل كارش در شفاخانه ي شهدا در شهر كويته رفتيم و از روي تمسخر به او تبريك گفتيم. او نسبت به اين موضوع بسيار خنديد و سخت از اين اقدام خليلي شگفت زده شده بود كه چگونه بدون اجازه ي خودش نام وي را به عنوان عضو شوراي مركزي حزب وحدت اعلام كرده اند.
به هرحال، راهی که مسوول تلوزیون امروز می پیماید، مسيری نیست که سودی به حالش داشته باشد. این برخوردها و ادعاها و اتهامات ناشيانه و كودكانه ي نجيب بچه هرگز فردي از هزاره ها را تحقیر نخواهد توانست، چراکه هزاره اینک با عبور از دوره ی «فدا» و خون و آتش در کابل، رنگ و لعاب های ساخته ی دیگران را از خود تکانده و حرکت های این چنینی جز این که همت و تلاشش را افزون نماید، بازتابی نخواهد داشت.
پيامها
29 جنوری 2012, 14:14, توسط ویس
نجیب کابل که کار شان هرزه گری بوده و خواهدبود. این فرد با کمال بی حیایی با اقای مسکنیار چه بی حرمتی کرد و فقط چهره پلید شان را از تلویزیون خود شان بنمایش میگذارد و نجیب کابلیگگ در مرض روانی سخت گرفتار شده و قابل علاج هم نیست باید به دیوانه خانه انتقالش بدهد تا مسافرین و مردم عادی ازین سگ دیوانه محفوظ بماند.
29 جنوری 2012, 15:37, توسط Naser
راوا یک گروپ جاسوسی دستپرورده ای اس ای است و اهداف پشتونیزه کردن اوغانستان را دنبال میکند.
30 جنوری 2012, 10:37, توسط هاشم پوپل
آقای محمد کاظم وحیدی
اول دهن تانرا ده بار بشوید و بعد نام سازمان مبارز و نترس و بزرگی چون "راوا" را بگیرید که با کار و فعالیت خستگی ناپذیرش توانسته قوله تمامی جنایتکاران، خاینان و حامیان خارجی شانرا به هوا بلند کند.
امروز هرکسی که علیه جانیان جهادی، طالبی، خلقی و پرچمی و یا هم علیه بادار تمام شان که امریکاست چیزی بگوید فوری تاپه "راوا" را میخورد و جانیان فوق الذکر نیز کینه عمیقی از راوا به دل دارند که حتی سایه اعضایش را به گلوبه میزنند. اگر راوا چیزی میبود که شما از آن تصویر سیاه ارائه میکند، هرگز این سازمان به این حد پرنام و نشان و سمبول مقاومت و مبارزه در کشور ما نمیشد.
یکبار نوشته های کم نظیر و میهنپرستانه جمعیت انقلابی زنان افغانستان را مرور کنید خود به کثیف و بی پایه بودن آنچه نوشته اید میرسید. این سازمان از محدود نیروهای سیاسی کشور ماست که با مرض قومگرایی و شوونیزم ملیتی مبارزه قاطع نموده و وطنفروشان از هر نوع آنرا با منطق کوبنده اش خوار و ذلیل ساخته است.
شما با تاختن به یک سازمان پرافتخار در واقع به دهل اخوان خونخوار، دنبل های روشنفکرش و صاحبان امریکایی،ایرانی و پاکستانی شان میرقصید.
آنلاین : سایت فارسی سازمان راوا
30 جنوری 2012, 11:39, توسط محسن
راوا یک سازمان پشتونیست و ساخته پرداخته ای اس ای است و بر علیه ملت های غیر پشتون فعالیت دارد. مردم غیر پشتون "اوغان" باید بدانند که این سازمان روی دیگر سکه طالبان و اوغان ملتی هاست.
30 جنوری 2012, 13:23, توسط شباب
لطفا چرندیات را بس کنید، یانکه سیما سمر از اعضای مرکزی حزب وحدت بوده و بنابر همین رشته وحدتی بودنش به مقامات دولت مافیایی کرزی رسید، حقیقتی است که همه آنرا میدانند.
اسنادی از ارتباط او با حزب وحدت که در جاهایی از زبان خودش بیان شده در همین سایت نشر شده اند:
http://kabulpress.org/my/spip....
ویدیوی وی در کنار رهبران جنایتکار و مزدور حزب وحدت را هم در اینجا تماشا کنید:
www.youtube.com/watch?v=RJ4KH606G-o
آنلاین : http://kabulpress.org/my/spip....
7 فبروری 2012, 05:19, توسط wahid
اقای محترمخی تو بگو کدام تلویزیون خوب است ما هم تریفش کنیم .
ازادی بیان را از یاد نبر هر کسی حق گفتن و نوشتن هر چیزی را دارد همان طورکه تو لاف از علم .دانش و فرهنگ میزانی اما از نوشتیت معلوم میشه که بنام منطق چیزی در وجود تو نیست باور نمیکنی خودت یکار بخوان اگر باز هم میگی نی تمام تلویزیون ها را میبندیم چون اسم هزارگی سر هنر پیشه خود مانده.
29 جنوری 2012, 15:45, توسط فراری غرب
سلام به خوانندگان کابل پرس?.
سلام مجدد خدمت حضرت وحید ی عرض میگردد .
از همه اولتر خیلی خوشحال شدم و همیشه خواستار ان بودم که از صحت مندی شما اطلاع حاصل نمایم خوشبختانه که عکس مبارک شما را به با یادداشت خیلی عالمانه تحریر نموده خد مت خوانندگان تقدیم کرده اید بس سپاس گذارم
مقاله شما را که کابل پرس را روشن کرده اید جای انرا دارد تا چند مراتبه باید خوانده و ارزیابی گردد و خیلی اموزنده بوده دوستان شما را در روشنی کامل قرار خواهند داد.
من مقالات شما را در جمهوری سانسور مطالعه میکردم همیشه اموزنده بود که در ان سایت یعنی جمهوری روکوددیده نمیشدید خوشبختانه شما را در کابل پریس ملاقات کرده و نهایت احترام خویش را بشما تقدیم نموده امید وارم صحت مند بوده و موفق باشید .
و در اخیر خدمت وحیدی بزرگ عرض اینست که من به شما قرابت نداشته فقط مدیون نظریات عالمانه شما هستم.
29 جنوری 2012, 22:31
ama film ke Sima samar khodash dar video zahir shuda wa ozwiyat Shurai rahbari hezbe wahdat ra mepazirad dar youtube mojod hast ! bayad khodash az khod defa konad , shuma ra defaya dorest kardid ! dar halike shuma ham taeed mekonid ke Sema ham ozwe sazman nasr boda wa ham rawa!! dar maqala tan in mawzo taeed shuda ama shuma serf defaya wa dalil ozweyat Sima samar ra zekr kardid !
30 جنوری 2012, 02:40
اگر انان بفکر شما هزاره ها توهین کرده اند . شما انتقام همه را از نوه رسول خدا حضرت امام حسین زض گرفته اید چونکه میگوید پسوند های زشتی مانند حسین....
30 جنوری 2012, 06:28, توسط كاظم وحيدي
متأسفم كه دوست ما مطلب را درست نگرفته است. سخنم هيچ ربطي به امام حسين نداشت. اگر شما برنامه ي مبتذل و كودكانه ي «زنگ خطر» را به دقت پيگيري ميكرديد، خودتان ميفهميديد كه سيد همگام و سيد فخري معتاد چگونه نامهاي خاص هزاره ها مانند حسين و اصغر و... را با اضافه نمودن پسوندي توهين آميز به كار ميگيرند و از اين رهگذر كردار زشت را به آنان نسبت ميدهند و اين سياست رسمي تلوزيون طلوع است.
30 جنوری 2012, 07:33, توسط احمدی
اقای نجیب الله کابلی نه تنها که یک فردمفعول است. بلکه فسادهای اخلاقی رابالای زن، خواهروسایردختران جوان مانند دخترانش وغیره که درخانه اش است انجام میدهد. ازیک شخص مفعول، کمیشنکارسیاسران خودش دیگر چه انتظارباید داشت. این جاسوس اسراییل شایدبرای هیات های اسراییل که به دیدینش میاید خانم خود، دخترخود وخواهر خودرانیزپیشکش کند. این شخص منفور، مفعول وناموس فروش مایه خجالت افغانستان است. چون پست گری هم ازخودیک حدواندازه دارداما این شخص ازاین حدگذشته است. پس ازتمام براداران خواهشمندم که این شخص منفوررا ازاجتماع گم نموده وخانواده فاسد اش راازمنطقه تبعیدکند.
30 جنوری 2012, 08:53, توسط qais
من برای نجیب کابلی خیلی متاسفم که مریضی شان روز بروز شدت می یابد اگر پیش یک روانشناسی . مرض شان علاج نمیشود برود شفا خانه یا همان دیوانه خانه علی اباد تا ابد شاید در مان شود و مفعول بودن شان هم ازین بابت قابل علاج خاد بود .
30 جنوری 2012, 09:36, توسط نادر
آقای محمد کاظم وحیدی،
من با گذشته های( راوائی یا وحدتی )خانم سیما ثمر کاری ندارم، شاید تمام گفته های شما در رابطه به افرادیکه علیه خانم ثمر توطیه میکنند، درست باشد.
موضوع مخفی نگهداشتن پرونده های جنایتکاران جنگی توسط کمیسیون (نامستقل) حقوق بشر تحت ریاست خانم ثمر یکی از اعمال سوال برانگیز این خانم است، که فعلاّ روی آن بحث نمیکنم.
اما موضوع را که شما اصلاّ به آن اشاره نکردید، عضویت خانم سیما ثمر در حزب نوتأسیس حق وعدالت به رهبری حنیف اتمر (این مهره مهم انگلیس و آی اس آی) است. اگر فکر میکنید که این شایعه ست، لطفاّ خود تان از خانم ثمر بپرسید. ایشان در آلمان در عاشیه ای یک کنفرانس عضویتش را درین حزب تائید کردند. همچنین در روز افتتاح این حزب در کابل خانم ثمر حضور فزیکی داشتند و نام شان در لست اعضای این حزب که توسط خانم آزیتا رفعت قراعت شد، ثبت است.
30 جنوری 2012, 09:43, توسط نادر
آقای محمد کاظم وحیدی مطالعه فرمایند.
بامیـــــــــان
ســــــــــــــــیاسی،اجتــــــــــــــــــــماعی ،فــــــــــــــــــــــرهنگی
http://bamyan2000.blogfa.com/p...
به پراگراف نمبر (2 و 3)این مقاله توجه نمائید!
30 جنوری 2012, 11:44, توسط Fawad Ashna
راوا مظهر آزادگی و خیزش ملت ما علیه ستم و استبداد است. این سازمان فداکار و پرکار نقش زیادی در بیداری مردم ما بازی کرده است که به همین خاطر تبلیغات زیادی هم علیه آن جریان دارد. همین تبلیغات بی وقفه هم ثابت میسازد که این سازمان در کارش موفق بوده و بیوطنان را منکوب کرده است.
افغانستان کشور آزاد، آباد و شکوفا میبود اگر ما چندین سازمانی از این نوع میداشتیم که واقعا برای مردم ما کار میکرد.
آنچه در بالا در مورد راوا نوشته شده همه محصول ذهن مریض فردیست که نوشته های غیرسازشکارانه این سازمان قلب سیاهش را هدف گرفته است.
30 جنوری 2012, 13:00, توسط محسن
راوا در اول راه خود میتوانست به سازمانی ملی مبدل شود. ولی غلبه ذهنیت پشتونیستی با نفوذ ای اس ای در آن به منحرف شدن این گروپ منجر شد. این گروپ نمایندگی از مردم ما کرده نمی تواند و تنها معرف عده ای از پشتونهایی است که روی دیگر سکه طالبانند.
30 جنوری 2012, 13:36, توسط شباب
زنده باد راوا!!
اگر راوا نمیبود امروز از جنایات و جهالت طالبان سند تصویریای در اختیار نبود. در اثر از خود گذری اعضای راوا بود که فلم و عکس جنایات طالبان به دنیان مخابره شد و مردم جهان به ماهیت آنان پی بردند.
اولین اکسیون های ضدطالبان نیز ماهها بعد از به قدرت رسیدن طالبان از جانب راوا راه افتید که طالبان را تیری دیگری بر قلب مردم ما نامیدند.
کسیکه راوا را "روی دیگر سکه طالبان" بخواند نهایت بیخبری، نآگاهی و بدطینی خودش را ثابت میسازد.
درود به راوا و اعضای جان نثارش!
30 جنوری 2012, 13:40
تنت بی گزند باد اگر چه شما ها در جا جای گپ های را گفته اید که مسلما مدارک برای اثبات ندارید . ولی باز هم در کل من با شما موفق ام . 9 سال پیش درست یادم هست که در یک سخن رانی آقای پدرام گفت: باید مسعله ازدواج متعدد باز نگری شود . تعدد زوجات در کشور چون افغانستان باید مورد کنکاش قرار گیرد. اینجاست که سازمان (راوا) مدافع حقوق زن صداقت و راست و دروغش بر ملا می شود . دارو دسته سیاف تا داد ستان کل به کفر گوی و الحاد و باز پرسی و حتی با شبنامه ها محو فزیکی آقای پدرام را خواستار شدند. اما روا چه کرد؟ بجای انکه بیاید و از فرموده پدرام دفاع کند و به اقای پدرام تحسین بگوید . دوشادوش هم باوران و قوم وقبیله گرایان در یک وحدت کامل علیه اقای پدرام دشنام نامه نوشتند و هزارها دروغ وناروا را این روا روا دید . این مشت نمونه خروار از اعما روای ها است که مردم افغانستان اینها را بخشی از نوکران سیاه و آی اس آی و مهره کاری اوغان نازی میدانند. خوشبختانه تا جای که معلوم است در این سازمان جهنمی راوا شخصیت که سرش به تنش بی ارزد و جود ندارد . شخصیت بسیار نام کشیده و تنبان کشیدهی دارد که بر همه ی مردم سرزمین ما آشکار اند. این کاش اینها صادقانه علیه استبداد بی ایستند و استبداد را از بیخ وبن بکوبند و در ابعاد فراخ علیه استبداد بی ایستند . استبداد و جنایت را از سی سال به این طرف محکوم می کنند . پیتر هر چه قتل ،غل،زنجیر،دخن توپ پراندن، در خرمن سوختن و هر رذالت و خباثت جنایت که اسلافشان نموده اند چشم پت آنهارا قهرمان وبابا و ماما می خوانند . هر چه دزد و سروگردنه که مربوط قوم وقبیله اوغان است نه از خیانتش سخن می گویند و نه از جنایتش چسپیدن به جان شعرا ،نویسندها و دانشمندان قوم تاجیک لطیف ناظمی ، زریاب، استاد واصف باختری و لطیف پدرام قوی کوشان ووووو بعضی هم وطنان ما هم با این خوش حال اند که ملالی چویا مجلس نماینده گان را تبیله خواند . این تبیله خواندن چه درد مردم بی نان و بی دوا و بی سرپناه ما را حل می کند . ملالی جویا مجاهیدین را دزد گفت !! عجب گراچی وان و رزدک فروش کابلی هم این سخن را باره گفتند. روا طی سالهای موجودیتش و مبارزات و قهرمای هایش چه راهبر و طرح سازنده ی برای این سرزمین داده است که بتوان روارا نیز سازان برخواسته از مردم واشنا با درد مردم دانست.
مانند دیگر هم تبارانشان یک رقم به دهل جیل و جعل می کوبند . نظام ریاستی ، حکومت مستبید و ملت ساختن با محوری قوم وقبیله نابودی و در هم کوبیدن تمام هویت ها و پشتونیزه کردن سرزمین ازبک ها هزاره ها نورستانی ها و ترکمها و اوغانها و وووو یک دوست فرمودند که اینها علیه امریکا هستند. ؟؟؟؟؟؟ دیگران مانند خود خیال کردند
30 جنوری 2012, 17:37, توسط محسن
منافع پختونوالی گرایان و یا اوغانان دوسره حکم میکند راوا و اوغان نازی متحد شوند. این سازمان فاشیستی از چوچه های زلمی خلیل زاد میباشد و در سایت کابل پرس? جل و پستکشان کشیده شد. شرم بر این آغایان چادری پوش که از پشت خنجر میزنند.
30 جنوری 2012, 22:20
برادر از مقدار حساسیت پشتونیست های راوا نسبت به حملات انتحاری قوم و قبیله شان بالای مردم بی دفاع مشخص می شود که در کدام خط واقع اند.
31 جنوری 2012, 05:05, توسط اسد
شعار ما است! دیگر جووالی گری بند،ما هرگز به پیشینه گذشته ما برنمی گردیم و با استفاده از این فرصت باید به تمام افغانستان تسلط حاصل کنیم.
31 جنوری 2012, 17:43, توسط hamed
salam ba hama, aqaye asad jowale dar hich jaye donya nang nest wale zan förshe nang ast duste azizam aga khaharat ra ba qater khaste badal koni man yag qatere khob safed rang darom dar amrkaye ha naforshe zarar mekoni ok
30 جنوری 2012, 23:32, توسط aziz
دوست عزیز
شما همه را بد گفتید صرف هزاره را خوب گفتید
پشتون بد تاجیک بد محسنی بد طلوع بد نجیب کابلی بد همه و همه بد
صرف هزاره خوب ؟
به نظر من شما به مرض قوم پرستی دوچار هستید
31 جنوری 2012, 09:20, توسط نادر
من درین کار هیچ مشکلی نمی بینم،
اگر فردِ از قوم خود دفاع کند، بشرطیکه به اقوام دیگر توهین نکند و ضرر نرساند.
اگر فردِ به آبادی و رفاع منطقه خود بیشتر توجه کند، بشرطیکه علیه آبادی و رفاع مناطق دیگر حسود نباشد و به ویرانی مناطق دیگر خوش نشود.
اگر فردِ شخصیت های صادق و مردم دوست قوم خود را بزرگ جلوه دهد، بشرطیکه شخصیت های (تأکید بالای صادق و مردم دوست است) اقوام دیگر را تخریب نکند.
زیرا هرگوشه ای این خاک وطن همه ای ماست و هر فرد صادق و مردم دوست آن خواهر و برادر ما!
یگانه مشکل من، نبودن انتقاد از افرادیست، که به آرمان های قوم خود پُشت پا میزنند و منافع مردم را قربانی منافع شخصی و قدرت طلبی خود میسازند. اما چون این افراد به قوم خود ما تعلق دارند، از همه خیانت هایش چشمپوشی میکنیم و صدای اعتراض خود را بلند نمیکنیم.
بطور مثال، در رابطه به عضویت خانم ثمر در حزب حق وعدالت همه خود را چُپ گرفته اند. حتی آنهایکه در دفاع ازخانم ثمر مقاله مینویسند، صدای شان شنیده نمیشود.
31 جنوری 2012, 10:29, توسط به اسد
اسد جان حرفی شما راست است خیلی ها از کو چی گری و سقوی به صدارت رسید و یکعده براین باور است جوالی گری یگ نوع جرم است .امروز همه اقوام در صف جوالی گری در کابل از هم دیگر پیشی میگیرد .
8 فبروری 2012, 08:36, توسط كاظم وحيدي
دوستان آزاد از عقده، سلام.
نگفتن چيزي هرگز به معني سكوت حتمي نيست. منظور من در اين نوشته حتا دفاع از خانم سمر هم نبوده است بلكه خواستم جرياناتي را كه آگاهانه عليه هزاره ها راه افتاده اند، برملا سازم. من بارها چه از نزديك و چه در بعضي گفتگوها عنوان كرده ام كه خانم سمر تنها به خاطر خدمات انجويي اش محبوب بوده و خدمات وي بالاتر از تمامي رهبران احزاب متعدد كشور است. اما اگر وي وارد سياست شود، گور خود را ميكند و چنين هم شد. با تشكيا حزب حق و عدالت بزرگترين جفا را در حق خويش و مردمش نمود. قرار گرفتن در كنار فاشيستهايي چون اتمر شكنجه گر خاد و شعار دروغين حزب «ملي» سردادن فريب خودش است و يا مردم و شايد هم هردو.
در كشور ما ملي چيزي جز «مُلي» نيست.
اما اين اشتباهات وي با يورشهاي حساب شده ي فاشيستها و نيز هزاره ستيزان« امروز» و «طلوع» و «نورين» متفاوت است و من به دفاع از مردمم سخن گفتم و نه تمجيد خانم سمر كه از سر تا پاي نوشته چيزي در اين مورد نخواهيد يافت. تنها خواستم بگويم كه هزاره ستيزان با تكيه بر دروغهاي خود ساخته چه ها كه نمي كنند. همين.