در حق نقد ظلم می شود
نويسنده: کوهدامنی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
اشاره: اين نوشته را يکی از خوانندگان کابل پرس? با امضای "کوهدامنی" در بخش نظرات کابل پرس ارسال کرده و خواسته بود که در صفحه ی اصلی نشر شود. ايشان يکبار ديگر چنين درخواستی داشتند اما پيش از آن، بدون اينکه دليلی و يا سندی برای گپ خود داشته باشند، با يک توهين آشکار وارد محيط کابل پرس شده بودند.
از ايشان خواسته شد که سندی برای گپ خود بياورد و يا پوزش بخواهد. ولی ايشان نه سندی آوردند و نه پوزشی خواستند و نوشته اش از نشر بازماند. من اينبار به نوشته ی جديد و نوشته ی قبلی او اجازه ی انتشار می دهم و اميدوارم برای آينده بداند که چه می گويد. کابل پرس در آينده نيز نوشته ها يا پاسخ های احتمالی ايشان را مانند خوانندگان ديگر نشر خواهد کرد اما با رعايت نکته ای که تذکر داده شد. من پافشاری ندارم که ايشان ديدگاه های مرا قبول کنند، نظرات خودشان را دارند و برايشان محترم است. با هم دو نوشته ی او را می خوانيم/ سردبير
در حق نقد ظلم می شود
باز خوانی یک متن
این یاد داشتی است در نقد نوشتهء اخیرتان. باز هم خواهشم این است که آن را برای ایجاد فرصت یگ گفتگوی منصفانه در سایتتان نشر کنید.
آقای میرهزار قسمت دوم نوشتهء خویش با عنوان در حق شعر ظلم می شود را به پاسخ ناقدان خویش اختصاص داده است.
بعد از برخورد قبلی در مقابل نوشته من، که خواهان توبهء من شده بودید، قصد نداشتم چیزی بنویسم، اما با خواندن قسمت دوم نوشتهء تان، و اشارهء آن خانم و یا آقای ناقد به دعوت من به نقد متن محور مناسب دیدم باز هم به عنوان یک خواننده نکاتی چند را به عرض شما برسانم. هدفم از این نوشتهء باز هم تکرار می کنم، دفاع از بیرنگ نیست و از نظر فکری شباهتی به آقای کوهدامنی هم ندارم که بخواهم از آن منظر به دفاع از وی برخیزم.
پاسخ های شما در نوشتهء اخیرتان که مغازلهء با هموطنان طرفدار راوا، و پاسخ دندان شکن به "دارو دستهء" بیرنگ کوهدامنی است با عبارات ذیل آغاز می گردد که من نمونه وار آن را از چند پاراگراف اولی بر گرفته ام.
1-"هم شما از نوشته ی من ناراضی هستيد و هم رفقا و دار و دسته ی وابسته به بيرنگ کوهدامنی."
2-"... . شما و سازمانی که عضو آن هستيد و يا طرفدار سخت آن ، به ملک الشعرايی ارتقايش داديد و رفقايش هم که همه از يک باند و دار و دسته اند، پيشتر از شما اين علم را برافراشته بودند."
3-"وقتی به چيزی می گوييم "شعر" که "شگرد نو ادبی" داشته باشد ."
4-" اول بايد مرز شعر بودن و يا نبودن آن را مشخص کنيم و سپس به لايه ی سياسی آن می توان پرداخت."
5-" اما از ديد من نه نوشته ی کوهدامنی شعر است و نه نوشته ی گلنور بهمن. نوشته ی گلنور بهمن همانقدر مرتجع و واپس گراست که نوشته ی کوهدامنی. به چه دليل؟ به دليل اينکه هر دو فاقد نوگرايی ست و فقط توانسته اند عناصر سنتی را آن هم بسيار ضعيف، در يک مجموعه ی فاقد جان و حرکت کنار هم قرار دهند." از لحن متواضعانهء شما که گویا بعد از نقد شما آقای کوهدامنی از مقام شاعری خلع شده است بگذریم، من باز هم چند سوال از شما دارم.
هنوز سوال اساسی ام از شما این است که رویکرد شما به "متن" یا به قول فرنگی ها " text "،رویکردی" گفته" محور است یا "گوینده" محور؟ اگر شما از نقد ادبی چیزی می دانید، و حتی از نقد به شکل عام، باید این نکته را آموخته باشید که زبان نقادی زبان فحش و نا سزا و تحقیر و توهین و تخفیف نیست. کلماتی نظیر "دارو دسته"،"باند" هم در نظر شما مشمول نقد ادبی مدرن می گردد؟
وقتی شما هنوز زبان نقد را نمی دانید، و با سواد اندک و معلوماتی که بیشتر به صورت مطالعهء آزاد و غیر اکادمیک بدست آمده است و نقدتان هم که هیچ پایهء تئوریکی ندارد وارد میدان سنجش دیگران شده اید فکر نمی کنید در حق نقد، که همچون شعر لا اقل اصولی دارد، ظلم می کنید؟ نقد گوینده محور در حوزهء نقد سنتی قرار می گیرد.
پرداختن شما به تعلقات نویسندگان، چنانکه در لحن گفتار شما در بالا بدان اشاره شد، متاسفانه نشان می دهد که دستگاه فکری شما نه نظمی دارد و نه قاعده ای. این کاری را که شما می کنید و یا حتی نقادانی راوایی، همانگونه که در پیام قبلی ام گفته بودم بیشتر به نقد های ایدئولوژیک و مارکسیستی، آن هم نمونهء غیر علمی ایرانیش شباهت تام دارد و ملهم از آن است، یعنی نقدی است هم سنتی و هم ایدئولوژیک. با این وجود من نمی دانم ادعای شما در عنصر نوگرایی و جنگ با سنت از کجا سرچشمه میگیرد؟
نوشتهء شما ممکن است به عنوان یک اعتراض فردی جایگاهی در میان خوانندگان داشته باشد، اما برای کسی که جویای یک نقد جدی است، متاسفانه چیزی برای گفتن ندارد و حتی از آن منظر، یعنی نقد ادبی، نمی شود جدی اش گرفت.
نقد شما پارادکسیکال است. نقطهء مرکزی ادعای شما غیر ادبی بودن آثاری است که فکر می کنید در زمرهء شعر جای نمی گیرند. اما دلایلی را که برای غیر ادبیت آن آثار مترتب نموده اید سخت می لنگد. در نقل قول 5 که از شما آورده ام، شما می گویید به دلیل آنکه هم نوشتهء بیرنگ و هم گلنور بهمن مرتجع و واپس گرا است نمی شود آن را شعر نامید. من نمی دانم این تعریف چگونه می تواند مرز شعر و غیر شعر را تعیین کند؟!
"اول بايد مرز شعر بودن و يا نبودن آن را مشخص کنيم و سپس به لايه ی سياسی آن می توان پرداخت. پيش از آنکه شما به ادبيات رسيدن اثری را ثابت نکنيد، نمی توانيد نام آن را شعر بناميد. بله نامش را بمانيد يک چيز ديگر مثلا متن غير ادبی آتشين، تند و ..."
2- چه کسی گفته است که شعر به چیزی گفته می شود که لزوماً "شگرد نو ادبی" داشته باشد؟ یعنی می فرمایید که اگر شعری در قالب کلاسیک سروده شود در تعریف شما شعر قلمداد نمی گردد؟ می شود منظور خویش از شگرد نو ادبی را روشنتر بیان بفرمایید تا ما بفهمیم که چه رابطهء منطقی بین آن و عنصر شعری یک اثر وجود دارد؟
به گمان من جدای راه اندازی بحثی در حوزهء ادبیات و نقد ادبی، در نوشته های آقای میر هزار عنصری از نقد مدرن به مشاهده نمی رسد. نوشته های شما عکس العملی سیاسی است به اتفاقات پیرامونتان، و به عنوان یک شهروند این حق شما است. من توصیهء برای شما ندارم، اما انتظارم این است که نوشته های خود را، در روشنی ضعف های ساختاری و درونی اش مورد مداقه قرار دهید و سعی کنید کاستی های آن را رفع نمایید. یکی از ضعفهای عمدهء شما پشتوانهء غیر علمی نقدهایتان است. از نظر احساسات و خدمت به ادبیات جالب توجه است، اما از لحاظ درونی متاسفانه چیزی برای گفتن ندارد.
نوشته ی بالا در پاسخ با اين نوشته است:
در ادامه ی در حق شعر ظلم می شود
پاسخی به طرفداران راوا و بيرنگ کوهدامنی
يكشنبه 13 ژانويه 2008, نويسنده: کامران ميرهزار
پاسخ اول آقای کوهدامنی
در حق نقد ظلم می شود!
من نقد آقای میر هزار را خواندم، راستش من هم بار اولی که شعرهای آقای کوهدامنی را خواندم همین روحیه را داشتم، البته نه به همین شدت. اما سعی کردم آن شعرها را بیش از یکبار بخوانم. نظرم این است زمانی آدمی می تواند با شعری وارد" مکالمه" شود که آن را بیش از یکبار بخواند. اما ببینیم آقای میر هزار، متن های پیرامونش را چگونه می خواند.
"من بيرنگ کوهدامنی را نمی شناختم ، گاهی کسی سخنی درباره ی او می گفت و گاهی کسی چند بيتی از او را از کتاب يا مجله ای می خواند. اما اين ابيات چندان به نظرم چشمگير نبود و هنوز هم معتقدم که چشمگير نيستند و دوستان گاهی در حق شعر ظلم می کنند. من هيچ شناختی از بيرنگ کوهدامنی، سابقه ی فرهنگی و يا سياسی او ندارم و اکنون چند پارچه از نوشته هايش را که بعد از مرگش در رسانه های مختلف به نشر رسيده می خوانم و همچنان معتقدم که در حق شعر ظلم می شود و ما حق نداريم به هر چيزی که با وزن و قافيه سرهم شده است، شعر بگوييم. شايد اين عدم شناخت من از گذشته ی بيرنگ کوهدامنی خوب بوده است که اکنون می توانم بدون هيچ دغدغه ای سطوری را درباره ی چند پارچه از کارهای او بنويسم . در حقيقت معيار اينجا کار و نوشته ی بيرنگ کوهدامنی ست و نه چيز ديگر، چه اگر بيرنگ کوهدامنی نتواند با شعرهايش ماندگار شود، گذشته ی او به عنوان يک شاعر معنايی نداشته و حرف زدن درباره ی آن از اعتبار خاصی برخوردار نيست."
1-می شود در مورد همان چند پارچه شعر، که در آن هیچ خلاقیتی نیست مثالهایی بیاورید و ما را از بی ذوقی و غیر شاعرانگی آن آثار مستفید فرمایید؟
2- در همین پاراگراف اول فرموده اید که بیرنگ را نمی شناسید، و حتی آثار وی را نخواده اید. می شود بپرسم این چگونه نقدی است که یک کسی می تواند با نخواندن آثار یک شاعر، و تنها با خواندن چند شعر، به این کشف بزرگ نایل شود که وی شاعر نبود؟ اما در همان پاراگراف اول هنوز سخن از عدم شناخت کوهدامنی است که شما می فرمایید:
" در حقيقت معيار اينجا کار و نوشته ی بيرنگ کوهدامنی ست و نه چيز ديگر، چه اگر بيرنگ کوهدامنی نتواند با شعرهايش ماندگار شود، گذشته ی او به عنوان يک شاعر معنايی نداشته و حرف زدن درباره ی آن از اعتبار خاصی برخوردار نيست."
آقای میر هزار محترم، در اینکه شما جامع الکمالات، و صاحب نظریات عالیه هستید لا شک و لا ریب، اما تصور نمی فرمایید سخنان شما در همان ابتدا پارادوکسیکال است و به همانند شما اگر متعمقانه به متن نوشتهء تان دقت صورت بگیرد بسی موارد آن سست و بی پایه ثابت خواهد شد؟"
اولاً خود شما هنوز نمی دانید نقد علمی با نقد احساسی تفاوت اش زمین است تا آسمان. نقد احساسی همان است که شما گفته اید. یعنی شعر وی را نمی پسندید و آن را در حد شعر هم نمی دانید. این حق شما است که چیزی را نپسندید و اظهار نظر هم بکنید و احساستان را هم بیان کرده و چیزی را قبول نداشته باشید. اما نقد علمی پرداختن به متن است. تا جایی که من می بینم، شما بیشتر از اینکه دغدغهء متن را داشته باشید، به سطح، یعنی خود شاعر و همکاسه هایش، ملی بودن یا نبودنش و ... توجه داشته اید و لحن انکار گونه و تقلیل گرایانهء نوشتهء شما هم نشان از همین امر دارد. در حالیکه در یک نقد علمی، نه به ایدئولوژی توجهی صورت می گیرد و نه تعلق سیاسی. سنجش یک اثر راههای گوناگون دارد، که متاسفانه نحوهء نقادی شما، و زبانی را که در آن استفاده می کنید، زمانش به سی الی چهل سال قبل بر می گردد. زبان نقد شما، بیشتر تحت تأیثر زبان نقد ادبی-سیاسی چپ ایران در دهه های چهل به بعد است که هنوز در لایه هایی از جامعهء ادبی ایران راکد باقی مانده است.
البته این چیزی را که شما نوشته اید نقد نیست، بلکه یک معرفی نامه(Review) است! و معرفی نامه در زمرهء نقد قرار نمی گیرد.
"من مرگ بيرنگ کوهدامنی را به دوستانش تسليت می گويم، اما وقتی درباره ی شعر صحبت می کنيم، بحث رابطه و رفيق و رفيق بازی نيست. آن چيزی که من از چند پارچه از کارهايش دريافته ام، کارهايی سُست و بی مقدارند که نمی توانند به سطح شعر برسند. اگر ما شعر را موجودی زاينده و خلاق در نظر داشته باشيم که سرشار از نوگرايی ست و لايه لايه می باشد و در برخورد با آن به جهان های تازه ای دست پيدا می کنيم، اين شعرها فاقد آن ويژگی هاست، هيچ خلاقيتی در آن ها نهفته نيست و بلکه بسيار رو و در سطح قرار دارند. "
3- حالا رابطهء رفیق بازی به کنار، مثل اینکه شاعران اصلاً اهل رفیق بازی نستند! آقای میر هزار همچین جدی صحبت می کند که گویا از قلمرویی شخصی محافظت می نماید، و از اینکه کارهایی سست را شعر نامیده اند عصبانی هستند. بی مقداری یک اثر فقط با ادعا نیست، باید کلمه به کلمه همین چند قطعه شعر به چاقوی جراحی سپرده شوند تا معلوم گردد که منظور جناب میر هزار از عمق و سطح چیست. اما کی گفته است که تعریف و صفات یک شعر خوب اینی است که شما گفته اید؟ شعر تجربهء شخصی و خلاقیتی است فردی. سستی و عدم سستی یک شعر، در یک بحث فنی بدست آمدنی است نه در یک ادعایی که به گمان من عکس العملی بی مورد است.
"تقريبا هر کسی که در دوران نوجوانی معمولا از حدود 15 سالگی اش بخواهد وارد اين عرصه شود و وزن و قافيه را با تمرين در مدتی کوتاهی بياموزد، می تواند کارهايی از اين دست و چه بسا بهتر بنويسد."
4-می شود نمونه هایی از این دست کارهای بهترتان را عرضه نمایید جناب میر هزار؟ تا لا اقل ما با کار شاعری شما هم آشنا شویم؟
" اين چيزهايی که اين روزها به نام بيرنگ کوهدامنی نشر می شود، چيزهايی تکراری اند که در تکرار و تکرار هيچ نشانه ای از آن جوهر ادبی که يک مخاطب حرفه ای شعر بتواند از آن لذت ببرد نيست. قرار هم نيست که درباره ی هر نوشته ای، ما به مسايل پيچيده ی ادبی روی بياوريم و بخواهيم اثری را از آن زوايا به نقد بکشانيم. معمولا آثار ادبی به نسبت حرفه ای بودن و سرزنده و تازه بودن آن است که مباحث را پيجيده کرده و بحث درباره ی آن را مفصل می کند. اما در باره ی آن چيزهايی که من بنام بيرنگ کوهدامنی خوانده ام نمی توان چندان به مباحث پيجيده ی ادبی پرداخت، چرا که سطح و اندازه ی کار چنانی نيست که مجالی برای اين مباحث باشد."
5- منظور شما از مباحث پیچیدهء ادبی آیا پرداختن به محتوای شعر است و یا فرم آن؟ به گمان من این کمال بی دقتی است که، به روشی تقلیل گرایانه به کسی نقد بنویسیم بی اینکه اثار وی را خوانده باشیم و یا در عمرمان یکبار نامی از وی شنیده باشیم. من سطح دانش شما در پرداختن به هردو مورد را نمی دانم، اما مطمئنم با توجه به نقد ناشیانهء شما، بهرهء از هر دو ندارید. نقد ادبی فقط تکرار چند ادعای کلیشه ای سیاسی نیست که مختص به نقد مارکسیستی از هنر است، بلکه در رویکرد به یک اثر، می شود آن را از زوایای گوناگونی مورد توجه قرار داد که از روانشناسی گرفته تا هرمنوتیک ، نشانه شناسی ، زیبایی شناسی و ... را در بر می گیرد. اما در یک نقد سست می شود همه را کنار نهاد و ادعا کرد که من در آن آثار چیزی نیافتم که در چنان سطحی باشد که مجالی برای بحث بدهد!
"شناخت ما از نويسنده و شاعر چندان اهيمتی برای نقد يک کار ادبی ندارد و بلکه اين آثار هستند که بايد خود از خود نمايندگی کنند و جهان خود را فارغ از اينکه نويسنده کيست به مخاطب پيشکش کند و مخاطب بتواند جهانی ديگر در برابر آن جهان بگذارد و يا جهانی ديگر از فرايند به بازی گرفتن نشانه های اثر ادبی و نشانه های شناخته شده ی مخاطب بوجود آورد. خواندن پارچه هايی از کارهای بيرنگ کوهدامنی برای من فقط ياداور تکرار و کليشه هايی رنگ و رو رفته اند که هيچ خاصيتی از شعر در آن ها ديده نمی شود".
6-اما بر خلاف آنچه گفته اید، شما در غیاب دسترسی به متن، با خواندن چند شعر حکم قطعی صاد فرموه اید. وقتی شما در غیاب آثار، حکم صادر می کنید، به نظرم نه توجهی به محتوا در آن صورت گرفته است و نه فرم. چون در بحث شما، هیچ اثری از هردو- به بهانهء سست بودن آثار، که پذیرفته نیست- به چشم نمی خورد. ناقد خوب کسی است که اثری را بارها بخواند و به تکرار خواندن است که فهم آثار، گرچه سست! ممکن می گردد. کسی که زحمت خواندن اثر کسی را به خود نمی دهد، نقدش سست و بی مایه می شود. و نقادی که فقط با نگاهی گذرا، به نتایج کلان می رسد، کارش بیشتر به شیادی می ماند تا سنجش.
نوشته ی بالا در پاسخ به اين نوشته است:
در حق شعر ظلم می شود!
به بهانه ی درگذشت بيرنگ کوهدامنی
پنج شنبه 13 دسامبر 2007, نويسنده: کامران ميرهزار
عکس از مرحوم بيرنگ کوهدامنی ست و نه نويسنده ی دو نوشته ی بالا
پيامها
14 جنوری 2008, 19:01, توسط کامران ميرهزار
آقای کوهدامنی، دو نوشته ی شما که در اين صفحه آمده از بخش پيام ها حذف شد. پيام هايی که به طرفداری از شما آلت تناسلی خود را به رخ کشيده بودند نيز قبلا حذف شده بود.
از خوانندگان کابل پرس? پوزش می خواهم
15 جنوری 2008, 01:04, توسط ابو مدینه
هرکسیکه به طرفداری هرکس که باشد بااستعمال کلمات رکیک ودور از ادب واخلاق اجتماعی میخواهد به خود همان طرف ظلم کند.
طرفداری ویا مخالفت باهرکس نباید باذکر الفاظ رکیک همراه باشد خصوصا درحوزه ادبیات.
به نظر میرسد که آقای کوهدامنی دنبال یک نقد اصولی بوده ومانند شعر به اساسات نقد نیز خیلی اهمیت قایل است که واقعا خیلی درست وبجا فرموده اند نقدهای که بادشنام وکینه همراه باشد خیلی ماندگار نیست مااستفاده خوب کردیم ببنیم که جناب کامران میرهزار درآینده چی نظریات خواهند داشت باید منتظر ماند ونباید حکم نهائی را صادر کرد.
15 جنوری 2008, 10:14, توسط ازهری
کوهدامنی عزیز!
من تابسیار موارد باشما موافقم که نقدها باید شیوه درست وسنجیده وعلمی داشته باشد اما به هیچ صورت نمی توانم باور کنم که هرکس که بخواهد شعر کس را درفضای آزاد وبدون سانسور درمعرض قضاوت مردم بگذارد وبحث جدی را باطرف های مختلف بخواهد آغاز کند این کار را ناسنجیده وعمل شیادی تلقی کرد طوریکه شما از جناب کامران میرهزار تلقی کردید و درعین زمان اورا متهم به تقلید از روشهای سازمان های چپ دهه چهل ایران کرده اید.
این جا واقعا بنده بعنوان یک شخص بیطرف باید عرض کنم که شما خیلی ظالمانه تاخته اید وباید معذرت هم میخواستید که نخواستید اما باوجود آن من نوشته ات را اینجا خواندم لذت بردم واین را دانستم باوجود اینکه شما در اول وحتی حالا هم ازجمله طرفداران نقد اکادمیک هستید ولی باوجود این برداشت شما ازشیوه های کار کامران میرهزار به بیراهه رفته اید.
چرا؟
خیلی صاف وپوست کنده که ادبیات باسیاست درکشورهای ما یعنی افغانستان وایران بهم گره خورده است.
من در اروپا هیچ سازمان چپی مارکسیستی ایرانی راندیده ام که به نظر مخالفش ارج بگذارد و دارای همچو یک سایت مانند کابل پرس? بوجود آورد که حتی مخالفین خویش رانیز مجال حرف زدن بدهد.
روی همین علت است که سازمانهای مارکسیستی ایران بدلیل فقدان همدیگر فهمی به گروه های متعدد تقسیم شده اند ویکدیگر خویش را نفی میکنند نه درزمان شاه ونه هم حالا در رژیم اسلامی وزنه خاص درمعادلات سیاسی ایران ندارند شاید من غلط کرده باشم بدوستان ایرانی خودم احترام میگذارم بحث روی شیوه نقد است که من باجناب کوهدامنی مخالف ام به این معنی که چنین آزادی را شما در کارهای چپی ها نمی بینید.
اگر نوشته ام را خیلی متملقانه فکر نکنید شاید بگویم که همچو یک سایت تاکنون دربین تمام سایت های افغانی یگانه وبی رقیب است . شما میتوانید انواع واقسام نظریات را بخوانید از افغانملت تامجاهد تا تکنوکرات تا ناسیونالیست هزاره و تاجک وپشتون سلطنت طلب واخوانی وشعله ئی و راوائی وخلاصه تمام طیف های مختلف فکری درین جا بقول معروف یاسین خویش را به نحو پخته میکنند در اوائل حتی دشنام هم نثار یکدیگر میکردند که فعلا هم کماکان تایک اندازه ادامه دارد اما عقده های درونی را به نحو میتوانند که خالی کنند. بناء موجودیت چنین سایت وکارکردن باچنین شیوه آزاد را نمیتوان مارکسیتی ویاچپی نامید.
بازهم تکرارمیکنم که شاید نقد جناب کامران میرهزار خیلی اکادمیک نباشد اما این فضای باز باعث این میشود که سره را از ناسره جدا کرد.
به عبارت دیگر میتوان گفت که شیوه کار کامران میرهزار یک شیوه لیبرال اروپائی خیلی جدید است که باید آنرا تقویت کرد باوجود که هفت شهر عشق را همچو عطارنگشته است اما باز هم اندرخم یک کوچه دارد پیش میرود محبوبیتش افزایش میابدو بالاخره به یک منبر دستجمعی تمام روشنفکران مبدل میشود.
چنین اقدام را باید حمایت کرد باید تشویق نمود وقدم اش رامبارک دانسته وبه فال نیک گرفت.
اما درمورد بیرنگ کوهدامنی شما.
از دیدگاه من نادان در شعر آنچه را که شما در پی دفاع از وی هستید وکوشش دارید که باید اشعارش را حداقل بعنوان یک شعر بالای ما بقبولانید این را باید بدانید که چیزیکه خودش بوی ویارنگ مرغوب نداشته باشد به گفته من وشما نه خوشرنگ میشود ونه هم خوشبو.
شعر هم چنین چیزی است شعر که بدل چنگ نزند ودل را تسخیز نکند شگرد ادبی نداشته باشد عنصر تخیل نداشته باشد شما چگونه میتوانید به آن شعر بگوئید.
کامران نخواسته است که نقد ادبی کند این آقا فریاد میزند که آغا بااین شعر ها کس را شاعر گفتن درحق شعر ظلم است. واین حق مسلم هرکس است که عقیده اش را ابراز کند.
آیا چنین کار ازنظرشما شیادانه است؟
من چنانکه قبلا گفتم که شعر وادبیات وسیاست باهم گره خورده اند. کارمن بیشتر در حوزه دین وخبرنگاری است.
من میخواهم از دیدگاه یک مسلمان ازاشعار بیرنگ یک مثال برایتان بزنم.
ایشان دریک ازاشعارشان خطاب به حضرت پیامبر اسلام چنین درفشانی کرده اند:
(اقتلوا) گویان بمیدان آمدی
من که بیزارم زاسلام تو
اینجا آقای بیرنگ به آیه های قرآن که فرضیت جهاد را برمسلمانان ثابت میکند اشاره کرده وبه پیغمبر میگوید که من اصلا این اسلام ترا بخاطر امر قتال وجهاد قبول ندارم.
خیلی خوب این یک سخن خیلی معمولی وپیش پا افتاده است که یکنفر بدون بکار بردن عناصر شعری این را بگوید که من از اوامر قتال در قرآن نفرت دارم نمیخواهم مسلمان باشم واز چنین اسلام بیزارم.
شما آقای کوهدامنی لطف نموده بفرمائید که آیا قبل ازین شعر آقای کوهدامنی آیا شما به چنین نظریات برنخورده اید؟
من خودم درهمین اروپای که زنده گی میکنم از همزبانان ایرانی گرفته تا کردی وافغانی هزارمرتبه بیشتر ازین را خیلی واضح شنیده ام بدون اینکه چنین موضوع را آنها شعرگونه مطرح کنند.
میتوانید کتاب های تولد دیگر شجاع الدین شفا را بخوانید که خیلی بانثر زیبا چنین کفر را بشما بیان میکند وحتی از خود قرآن هم مثالهای روشنتر را میاورد.
پس فرق میان شاعر ویک فرد عادی که خواسته است از اسلام بیزاری خودرا اعلان کند در چی است؟
ثالثا موارد مغازله کامران با سازمان راوا ازدید شما.
شما این را مغازله خوانده اید اما من یک نقد کاملا سیاسی ویک بحث کاملا جدی میدانم.
کامران به راوا صاف وپوست کنده حرف میزند که شما خانه تکانی سیاسی در سازمان خود نکرده اید شما از درک مفاهیم واصطلاحات امروز همچون تحمل یکدیگر وگوش دادن به نظریات مخالف اصلا آشنائی ندارید وهیچ گاه مبارزه شما برای من یک الگوی خوب نیست که من ازشما تقلید کنم.
شما آنچه که در چانته دارید مشت از دشنامها است که باید نثار هرکس که مخالف تان باشد بکنید.
به نظرمن اینچنین حرف ها با جمعیت دگماتیست مانند راوا خیلی ثقیل است که آنرا باید همچو زهر بنوشد.
همدیگر فهمی در فرهنگ سازمان راوااصلا وجود ندارد. کس که میخواهد دشنام یاد بگیرد باید به سایت پیام زن رجوع کند.
میخواهم توجه شمارا فقط به دو تیتر خبری سازمان راوا درمورد یوسف پشتون معطوف سازم که این خبر ازنظر ادبیات ژورنالیستکی چگونه است.
" یوسف پشتون تف اش را دوباره لیسید"
آیا شما در سایت کابل پرس چنین چیزی را میتوانید بیابید؟
ویایک مثال دیگر درمورد نویسنده گان البته باعرض معذرت ازتمام خواننده گان سایت کابل پرس واز اشخاصیکه درآن سایت مورد دشنام قرار گرفته اند.
"فلان نفر که قبلا از خانم ملالی جویا طرفداری مینمود حالا (گ) فلان ....نویسنده راخورد"
حالا من ازشما آقای کوهدامنی میپرسم که وقتیکه شما نمیخواهید نقد ویا جواب داندانشکن کامران را علیه راوا بعنوان یک مخالفت جدی سیاسی بپذیرید چه دلیل دارید که آنرا مغازله مینامید؟
امیدوارم که به این پرسش ها وسایر موارد مطروحه من جواب قناعت بخش بدهید.
16 جنوری 2008, 03:54, توسط طاهر بازارکی
به نظر میرسد که آقای کوهدامنی تحت نام نقد اصولی میخواهد که به چشم مردم خاک بیفشاند تا بهرترتیب که شده باید بیرنگ را به حیث شاعر بپذیریم.
درکشور مانند افغانستان که سالها از استبداد رنج برده است نقد نمودن بیطرفانه شعر شاعر از مستحیلات است.
اگر چنین چیزی را که جناب کوهدامنی پیشنهاد کرده اند که باید نقد ها علمی واصولی باشد در ایران پیشنهاد میکردند شاید مجال برای قبول شدن داشت.
متأسفانه در افغانستان ما همان طوریکه آقای کامران میرهزار معتقد اند که اصلا درحق شعر ظلم شده است.
باید جلو ظلم را گرفت این بدان معنی نیست که کامران ادعا کرده باشد که وی نقاد بی بدیل است.
اما پرسش من از آقای کوهدامنی این است که بااین اصول وضوابط که شما از یک نقاد توقع دارید تاکنون چند نقاد شعر را در افغانستان میشناسید؟
آیا همین باند بازها ورفیق بازان که جز ازمحدوده پارتی خودشان ودائره های محدود وتنگ که خود وضع میکردند یکی دیگر ی نابغه وقهرمان می نامیدند وبر مردم تحمیل میکردند میخواهید که از آنها برای من الگو ونمونه بسازید؟ آیا ایشان داوران برحق ونقادان بیطرف بوده اند؟
بگذریم از ذکر نامهایشان
به اعتقاد بنده شیوه کار میرهزار هرچند اگر نقد علمی نباشد لااقل دیگران را بیدار میسازد تا دیگر از مبتذل ساختن بازار شعر شاعری جلوگیری کنند.
بعباره دیگر کار میرهزار به یک رفراندم آزاد میماند تاهرکس نظریات خویش را بدهد وآنگاه ما میتوانیم از مجموع نظریات به یک نتیجه تقریبا بهم نزدیک برسیم نمیگویم نتیجه واحد.
بناء دیالوگ وگفتمان پیرامون ادبیات را راه انداختن به هیچ صورت معنی دشمنی ویادوستی باکس ویاکسانی نیست.
چنین روش معقول در کار ادبیات وشعر از مبتذل شدن هرچه بیشتر بازار شعر میکاهد.
باید زمینه های بیشتر گفتمان رابایکدیگر مساعد ساخت