درحاشیه ء ترور احمد ولی کرزی و مروری بر رویدادهای گذشته
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
قسمت هشتم:
درجبههء نظامی چنانچه دربخش ګذشته اشاره شد، ګلبدین حکمتیار از ایتلافش با جنرال دوستم ، به چیزی دست نیافت. آنها باوجودیکه نقاط استراتیژیک شهرکابل را دراختیار داشتند، باعملیات برق آسا ومشترک خویش علیه نیروهای دولت برهان الدین ربانی چیزی نصیب شان نشد . جنرال دوستم که قبلا بخود می بالید که همسو شدن وی باطرفهای دیګر موازنه را به نفع یک طرف جنګی تغیر میدهد، بعدازشکستهای نظامی این پندارش غلط ازآب درآمد ودرک کرد که نقش وی دیګر آن نقش قبلی که داکتر نجیب الله را سقوط داده بود نیست، دوستم درولایات شمالی نیز به مشکلات زیادی مواجه ګشت، وی یکبار شهر قندوز را تصرف کرد ولی قوتهای شورای نظار به همکاری متحدین سنتی مسعود که همانا پشتونهای ناقل ولایت قندوز وتخار بودند و قبلا نیز از قوتهای دوستم خاطره ء خوشی نداشتند یکجا برضد وی شوریدند ودوباره ولایت قندوز را از دست افراد جنرال دوستم بیرون نمودند. خسارات وضایعات انسانی درجنګهای ذات الینی میان افراد جنبش ملی اسلامی وشورای نظار بعداز شورای هماهنګی جدا قابل دقت وتاثر است.
احمدشاه مسعود، بعداز عقب زدن نیروهای شورای عالی هماهنګی، نشرات زبان ازبیکی را ازطریق رادیو افغانستان به عوض نشرات سنتی وقدیمی وبی معنای پشتونستان که ازسالها قبل برای پشتونهای پاکستان نشرات می نمود، آغاز کرد. نطاقان وبرنامه سازان ازبک وترکمن ، در اوج راکت پرانی های ګلبدین ازطریق رادیو افغانستان همتباران شان را درتپه های مرنجان وبالاحصار تشویق به بغاوت علیه جنرال دوستم می نمودند ودوستی شان با ګلبدین را دوستی با مار تبلیغ می نمودند . آنها برای باخبرسازی رزمنده ګان شمال از اوضاع نظامی وسیاسی بوسیله ای پخش برنامه های رادیویی از ادبیات مردمی کار ګرفته وهمتباران شان را آګاهی لازم میدادند، سرانجام ازبرکت همین نشرات ازبیکی وکارهای استخباراتی ، احمدشاه مسعود توانست که هردو تپه مرنجان وبالاحصاررا دریک روز از تسلط نیروهای جنرال دوستم وګلبدین خارج سازد. سقوط تپه های مرنجان وبالاحصار به قیمت جان یک ژورنالیست بی بی سی تمام شد. میرویس جلیل که ازتاجیکهای ولایت لغمان بود، بخاطر بدست آوردن خبرهای دست اول همراه با عساکر دولتی عملا با دستګاه های ضبط صوت خویش وارد معرکه ګردیده ودقیقه بدقیقه ګزارش های جنګی را به رادیو بی بی سی به شکل زنده مخابره میکرد. درحالیکه درآنطرف جبهه خبرنګاری ازبی بی سی موجود نبود و تنها قریب الرحمن سعید که اکنون درکشور ناروی مقیم ګردیده است بحیث سخنګوی ایتلاف شورای عالی هماهنګی مسؤولیت ګزارش دهی را به میدیا به عهده داشت. مرکز نشرات رادیوبی بی سی بنابرحکم وظیفه مجبور بود تا ازهردوطرف درګیر طالب معلومات ګردند. ولی طبعا طرفی که خبرنګار رسمی خود آنها درآنجا حضور میداشت خبرهایش سقه تر ومحکم تر جلوه میکرد، در اولین ساعات سقوط تپه های مرنجان وبالاحصار ، آقای قریب الرحمن سعید درمصاحبه اش با رادیو بی بی سی آنرا بکلی رد کرده وآنرا یک شایعه دانست ولی وقتیکه مرکز بی بی سی پرسید که آنها خبرنګار خودشان را به محل واقعه فرستاده اند واو سقوط هردو تپه ای مرنجان وبالاحضار را تصدیق کرده است آقای قریب الرحمن سعید بی جواب ماند.
بدبختانه که این موضوع خشم ګلبدین را علیه بی بی سی وآقای میرویس جلیل برانګیخت. ګلبدین حکمتیار بعدازین حادثه هرګز میرویس جلیل را بخاطر پیش قدم شدنش برای نشر این خبر نبخشید. ګلبدین حکمتیار بعدا به بهانه ای یک کنفرانس مطبوعاتی درخرابه های دارالامان تعدادی ازژورنالیستان خارجی مقیم شرق کابل را دعوت نمود که درآن شرکت نمایند . قوماندان محمد سالم یکی از افراد ګلبدین که با اسلام الدین مسول امنیتی ګلبدین قرابت فامیلی دارد به این قلم اظهار داشت که ګلبدین بعد از نشرخبر سقوط تپه های مرنجان وبالاحصار دربی بی سی اززبان میرویس جلیل هرروز بالای وی دندان می ګزید. محمد سالم میګوید: ګلبدین به قریب الرحمن سعید امرکرد تا به تمام ژورنالیستانیکه درآنطرف خط قرار دارند احوال بدهد که حکمتیار یک کنفرانس مطبوعاتی ترتیب داده وژورنالیستان آنطرف خط نیز میتوانند اشتراک کنند وحزب اسلامی امنیت جانی آنهارا درساحات تحت کنترول خویش تضمین میکند. همان بود که یک تیم از خبرانګاران خارجی بشمول میرویس جلیل راهی غرب کابل ګردیدند. ژورنالیست ایتالوی که درین سفر با آقای میرویس جلیل همراه بود، بعدا اظهار داشت که ګلبدین حکمتیار درآن جلسه با میرویس جلیل رفتار خیلی خشن وبدماشانه نمود، وناخودآګاه یکباربه شکل کنایه و بایک زهر خندی غیر معمول اززبانش حرفی بیرون شده و ګفت که : من ترا درشب می پالیدم اما الحمدلله که در روز روشن پیدا شدی. خبرنګار ایتالوی ګفت با مشاهده این عمل ګلبدین ورفتار تحقیر آمیز وی با یک خبرنګار که چند بار سخنانش را قطع کرد ومجال طرح سوال را برایش نمیداد میرویس جلیل وضعیت را درک کرد . آهسته روبه طرف ژورنالیست ایتالوی کرده وګفته بود که پاهایم سستی میکند. فکر کنم که امروز آخرین روز زنده ګی من باشد. هنګام خروج از جلسه به همراهانش ګفته بود که وی دیګر زنده نمی ماند. زمانیکه موتر آقای میرویس جلیل همراه با دیګر همکارانش درمنطقه ګذرګاه کابل میرسد تفنګ داران ګلبدین وی را نام ګرفته ازموتر پایین کرده وباخود بردند. دو روز بعد خبرمرګ میرویس جلیل ازطریق رادیوبی بی سی اعلان ګردید. ولی آقای آصف معروف یکی ازهمکاران میرویس جلیل بخاطریکه حزب ګلبدین مسولیت این قتل را به عهده نګرفته است ګلبدین را براءت داد.
درجبهه ای احمدشاه مسعود:
بعد از ګرفتن تپه های مرنجان وبالا حصار کابل ، بازهم احمدشاه مسعود درموقعیتی که بتواند کارخودرا با حریفان یکسره کند قرارنګرفت، قوتهای ګلبدین هنوز ارتفاعات کوه های زنبورک شاه وزنبیلک شاه را به شمول کوه های چهلستون دراختیار داشتند. ګذشته ازین حملات هوایی توسط پیلوتهای جنرال دوستم بالای مناطق مسکونی شهرکابل نیز موقعیت مسعود را تضعیف می نمود. یکی ازین پیلوتها که بوسیله جنګنده های شکاری دولتی در پروان سقوط داده شد، پشتون تباری بود از اهالی کامه ای ولایت ننګرهار که هم مسلکانش وی را (پاچا صاحب) صدا میزدند. این پاچای بی رحم ، بدون درنظرګرفتن قوانین جنګی فقط نقاط مسکونی را درپروان وکابل هدف قرار میداد، زمانی که هوا پیمایش سقوط داده شد او خودش را ذریعه ای پاراشوت ازمرګ نجات داده ودریک زمین زراعتی درساحه ای دورتراز شهرچاریکار به زمین نشست. اهالی خشمګین منطقه که نزول وی را از آسمان تعقیب میکردند با نزدیک شدن وی به زمین ، دورش را حلقه زدند و او را مورد لت وکوب قرار داده ونزدیک بود که وی را بکشند که تعدادی ازمسؤلان نظامی بګرام خودرا به سر وقتش رساندند واورا ازمرګ حتمی نجات دادند. این آقا بعدا درتلویزیون دولتی اعترافاتی نمود که بنده درمورد صحت وسقم آن شک دارم. اوګفت که وی از کشور آدربایجان ذریعه ای یکی از دوستانش خواسته شد بعد به ازبکستان سفر کرد درآنجا برایش توضیح داده شد که باید برای سرنګونی رژیم برهان الدین ربانی با دوستم بيیوندد، رژیم حاکم درکابل هم درحق پشتونها وهم درحق ازبیکها ظلم میکند باید سرنګون شود وهمچو اظهاراتی که من نمیدانم تا کدام اندازه صحت داشت. ولی باهمه حال فکر کنم که پیلوت مذکور بعداز اشغال کابل توسط طالبان وعادی شدن دوباره ای روابط میان جنبش ملی اسلامی و دولت آقای ربانی از زندان رها ګردیده ودوباره به یکی از کشورهای سابق اتحاد شوروی برګشت نموده واز نشاندادن همان شهکاری هایش علیه طالبان خودداری ورزید..
یکی از روستاییان پنجشیری ازقریه آبدره خاطرات خویش را ازآن روزها چنین بیان میدارد:
هنګام جنګ شورای عالی هماهنګی بادولت، من درقریهء آبدره بودم جوانان زیادی ازخویشاوندان واقارب من تحت فرماندهی قوماندان بهلول درکابل علیه مخالفان دولت میجګیدند، هرګاهی که هلیکوپتر به زمین کوجک قریهء ما می نشست همه میدانستیم که باز یک جنازه را ازآن پایین میکنند، هرروز منتظر رسیدن یک جنازه می بودیم، هلیکوپترها بعدازهرنشست شان به ما جنازه می آوردند.
بناء باتمام مقاومتهای احمدشاه مسعود درچندین جبهه ، دیګر مسعود ازحالت تعرض استراتیژیک به دفاع استراتیژیک تا زمان ظهور طالبان تغیر موقعیت داد. زیرا وی متحدان طبیعی وقومی خویش را به اثر مکر ، حیله ونیرنګ ګلبدین وسیاف و مجددی از دست داد. ولی برسش این است که چرا چنین شد؟ آیا مسعود عواقب این عمل خویش را به حیت یک فرمانده نظامی که از دید استراتیژیک برخوردار بود نمیدانست بهتر است که این موضوع را از خود نویسنده ګان مخالف مسعود بخوانیم؟
تحریف ومسخ تاریخ توسط پشتونها:.
محمد اعظم سیستانی، تاریخ نګار جعل کار پشتون، درکتاب خویش بنام( کودتای ثور وپیامدهای آن) آنوقت که مسعود خودش زنده بود، وی را براءت داده است. بدین معنی که آقای سیستانی که خیلی خوش دارد تاریخ را درهروقت وزمان مطابق وهمیات وافکارخودش تفسیر و جعل کند درکتاب خویش ازشکستن اتحاد دوستم ومسعود استقبال کرده وګفته است، که مسعود عواقب بد قوت ګیری جنرال دوستم را درشمال درک کرده بود ومیدانست که ازبکستان وترکیه درصدد جدا ساختن مناطق ترک نشین شمال والحاق آن بخاک ازبکستان بودند، وهمچنان ایران نیز خواهان جداسازی مناطق هزاره نشین ازپیکرافغانستان بود بنا، احمدشاه مسعود دربرابر این توطیه ایستاده ګی کرد ونګذاشت که افغانستان تجزیه ګردد. اما حالا آقای محمد اعظم سیستانی منکر آن ادعا های قبلی خویش میباشد بخاطریکه ازیکطرف شخص مسعود دیګر درقیدحیات نیست او فکر میکند که با شهادت وی ، هرمرداری را که بوی بچسپاند دیګران قدرت رد ودفع آنرا ندارند، وازطرف دیګر بشتونها مسعود را بعداز مرګش بحیث یکی از رهبران برخاسته ازمیان تاجیکان هرګز قابل تحمل نمیدانند. پشتون ها مسعود را در اذهان عامهء خلق پشتون سمبول خیانت وپشتون ستیزی وتجزیه طلبی معرفی کرده اند، که ګویا وی هرګز به منافع علیای افغانستان وفا دار نبود ویک عنصر خاین، مردور، وابسته واجیر به دستګاه های استخباراتی بیش ازچهل کشور بیرونی بوده که طرفدار پارچه پارچه ساختن افغانستان وایجاد تاجکستان بزرګ وغیره افکاریکه درزمان حیات مسعود، ازآن خبری نبود متهم می سازند، حتی افکار تازه وجدیدی که اکنون میان نسل جوان مبنی بر تغیر نام افغانستان ومشارکت اقوام درساختار نظام وغیره را پشتونها همه بر مسعود برچسپ میزنند تا مګر بتوانند ازین طریق پشتونها را متحد ویکپارچه ساخته و اقوام غیر پشتون را میان خودشان خصوصا بقایای احمدشاه مسعود را زیر نامهای اسلامګرا و سیکولار، افغانستان خواه وتجزیه طلب ، مجاهد وغیر مجاهد بجان هم اندازند وخود ماهی دلخواه خویش را ازین آب ګل آلود بګیرند. روی همین علت است که ګلبدینی ها وظیفه دارند تا مدعی شوند مسعود مجاهد نبود وحتی اینکه مسلمان نیز نبود، چنانچه مولوی ساپي از افراد کلیدی ګلبدین در ناروی این فتوا را صادر کرد که رفتن درمحافل یاد بود مسعود حرام مطلق است، وی نه مجاهد بود ونه هم مسلمان ، درین محافل هرکسی که میرود وی فاسق ومرتد شناخته میشود. ولی با وجود این فتوای تند وی تعجب خویش را منی براینکه چګونه کمونیست و مسلمان واخوانی وپروفیسوران علوم اسلامی بخاطر وی زیر یک سقف جمع میشوند وبخاطر وی اشک میریزند اظهار تعجب کرده است. این قلم بخاطر جلوګیری از اطالت کلام از آوردن همه ای اراجیف مولوی ساپی معذرت میخواهم . بهمین ترتیب ، شعله ایی ها وخلقی ها وپرچمی های پشتون ، همه وطیفه دارند که مسعود را هم سطح با ګلبدین یک اخوانی ویک اسلام ګرای مزدور و وابسته به آی اس آی تبلیغ کنند. بناء میتوان ګفت که شاید تنها موردی که تمام پشتونها علی رغم اختلافات سلیقوی وقبیلوی وحتی فکری وعقیدتی شان بالاجماع به آن اتفاق رأی دارند همانا ضدیت با احمدشاه مسعود وحبیب الله کلکانی است. اما چنانچه عرض شد این ضدیت ها بیشتر برخاسته از عقده های سلطه جویانه ای پشتونیستی ناشی میګردد نه برخاسته از اندیشه ها وافکار انسان محورانه. هرچند که چنین ضدیتها با رنګ ولعاب مدرنیسم واسلامیزم نیز ملمع کاری میشود اما به هیچ صورتی پشتونها نمیتوانند حقیقت موضوع را که همان تعصب قومی است پنهان نمایند. مثلا حبیب الله کلکانی را پشتونها درظاهر امر بخاطر اینکه دربرابر مدرنیسم شاه امان الله قرار ګرفت محکوم میکنند و اورا یک دزد معرفی میکنند، اما ازبغاوت شینواریها وتسلیم شدن محمد ګلخان مهمند به باغیان وبغاوت مهمند بابا دربرابر شاه امان الله هیچ یادی نمیکنند وبرعکس برای تجلیل از روز تولد و وفات محمد ګلخان مهمند محفلها ګرفته سایتها ورسانه های پشتو همه ساله در وصف این بابای کاغذی شعرها می سرایند، ودرین راه هرپشتونی که با آنها همراهی نکند وی را خلع ایمان وخلع پشتونوالی میکنند.
به عبارت دیګر پشتونها میخواهند این را بګویند که با محبوبیتی که مسعود درزمان حیاتش دربین مردم کسب کرد، صادق خواندن وی به منافع عمومی مردم افغانستان اعم ازپشتون وتاجیک وازبیک وهراره درحقیقت ضربه ای است بر پیکر قومګرایان پشتون که درطول دوصد وپنجاه سال تبلیغ کرده اند که اقلیتهای قومی قدرت رهبری واداره ء این سرزمین را ندارند. آنها هروقت که اشتهای حاکمیت شان طغیان کرده است اولا راه را برای مداخله کشورهای خارجی باز کرده اند و به زور قوتهای خارجی بقدرت رسیده اند، وثانیا کل وطن را به پرتګاه سقوط سوق داده اند، که برای اثبات مدعای شان دو نوع سقوی را آنها مثال میزنند، درحالیکه درهردو مثال تاریخی پای منطق خود شان لنګ میشود، زیرا نه حبیب الله خادم رسول الله به زور قوای روس یا انګلیس به اریکه ای قدرت تکیه زد ونه هم ربانی و احمدشاه مسعود. برعکس این زعمای پشتون بودند که ګاه توسط استعمار انګلیس چون شاشجاع وامیردوست محمد و نادر وزمان دیګر هم توسط روس همچو تره کی و حفیظ الله امین به زور نیروهای اشغالګر خارجی ، یا به قدرت رسیدند ویاهم دست طلب به خارجی ها دراز نمودند تا کودتای منحوسی را که آنها انقلاب ظفرآفرین نام داده بودند از سقوط حتمی بوسیله ای مجاهدین نجات دهند ، حتی اسناد وشواهد امروزی میرساند که آدولف هتلر درجنګ جهانی دوم به شاه امان الله خان نامه ای فرستاده بود واز وی خواسته بود که اګر وی نیت برګشت به کرسی پادشاهی افغانستان را داشته باشد هتلر زمینه ای برګشت وی را بقدرت درظرف بیست وچهارساعت مساعد می سازد. آقای محمد اعظم سیستانی ازقول یکی ازنواسه های شاه امان الله که فعلا در اروپا زنده ګی میکند متن این نامه را بدست آورده است . آقای سیستانی به این امر بصورت ناخود آګاه اعتراف کرده که ګویا فعالیت های امان الله خان بعداز مستحکم شدن پایه های قدرت نادرخان وقلع وقمع طرفداران نهضت امانی درنوار مرزی افغانستان وهند بریتانوی شدت کسب کرد، و قبایل پشتون با شاه امان الله این شرط را ګذاشتند که اګر به مدت یک هفته شهرکابل وخزانه ای ارګ را در اختیار آنها قرار میدهد قبایل حاضر اند که به نفع شاه امان الله برضد نادرشاه بشورند. آنچه که قبایل پشتون از شاه امان الله میخواستند همان خواستی بود که نادرشاه آنرا درسقوط دادن حبیب الله خادم دین رسول الله عملی کرده بود یعنی دادن اجازه به یک چور وچباول همګانی وغارت اموال و دارایی های مردم تا مدت یک هفته . ولی کجاست ضمیر و وجدانی که این اسناد وشواهد علنی تاریخی را با جبین ګشاده قبول کند واعتراف کند که درحقیقت این زعمای پشتون بودند که زمینه ای مداخلات نظامی بیرونی را به کشور مساعد ساخته وخودشان با جاری ساختن سیل خون ، زمینه های آشتی اقوام این سرزمین را با خاک یکسان کرده اند وهنوز که هنوز است هم عطش خون ریزی در وجود اعقاب شان پایان نیافته وآنها امروز ازریختن خون مردم بیګناه لذت می برند. حالا هم توسط قوای ناتو زمام امور را بدست ګرفته و هم درجبهه مخالف با القاعده و جنګجویان چند ملتیی ایتلاف کرده ونامش را جهاد در راه اسلام ګذاشته اند وافغانستان را میدان بزکشی ابرقدرتها ساخته اند وهم برادران ناراضی شان حلقه ای غلامی کشورهای منطقه را به ګردن آویخته اند. من هیچ نمیدانم که نقش اقوام غیر پشتون درین بزکشی قبیلوی داخلی میان پشتونی چی است؟ این فاشسم چنان بیداد میکند که آخرین قله بی عقلی وبی منطقی خودرا می پیماید چنانچه آقای احمد جان آریوزی کشته شدن، وترور رهبران قبیلوی پشتون را نیر بدوش اقوام غیر پشتون درافغانستان وپاکستان میداند. درحالیکه کشت وکشتار قبیلوی داخلی میان پشتونها ازامروز آغاز نګردیده است، جنګهای داخلی میان پشتونها سابقه ای بس طولانی دارد که واضح ترین آنرا میتوان از جنګ های خوشحال ختک یا قبیله ای یوسفزی یاد کرد . درزمان جنګ های ذات الینی میان قبیله ای ختک با یوسفزی ها نه ناتو وجود داشت ونه هم استاد عطا محمد نور ونه هم جمعه خان همدرد نه هم رژیم آخوندی ایران وغیره. خونریزیهای ذات البینی میان پشتونها تا به امروز ازبدیهیات ومسلمات تاریخ است ولی قومګرایان نوین یا بعبارت دیګر نیوفاشیست های قبیله تاوان آنرا میخواهند از اقوام دیګر بګیرند. خان افضل خان لالا واحمدجان آریوزی درجنوب شرق آسیا میخواهند که از کشمیر تا بدخشان را فتح نموده وزیر اشغال خویش در آورده وانتقام خون پشتونها را ازخلقهای غیر پشتون بګیرند وتمام اقوام غیر پشتون را بخاطر کشته شدن رهبران شان قتل عام کنند ویک کشور تک زبان لوی افغانستان را بالای استخوان های هزاره ها تاجیک ها وازبیکها اعمار نمایند. .
پس درچنین فضای مختنق فرهنګی دررسانه های پشتو زبان هرنوع اعتراف به حقانیت مسعود وقهرمان بودن مسعود، توسط هرپشتونی که باشد بطلان جعل کاری های تاریخی آنها را درطول سه صد سال ثابت میکند. بناء اینکه یک پشتون علنا ورسما خودرا مدافع افکار احمدشاه مسعود بنامد پشتونها اورا حرامی میخوانند یاهم دیوانه. بهترین مثال روشن برای اثبات این مدعا همین تعین کمیسون برګزاری از روز شهادت احمدشاه مسعود توسط کرزی بود که درآن رییس کمیسون یک پشتونی بنام انڅور رییس نشرات تلویزیون وظیفه ګرفت تا ازروز شهادت مسعود به نحو شایسته ای تجلیل بعمل آورد، ولی پشتونها آقای انڅوررا حرامی توصیف کردند، هرچند که آقای انځور درفاشیزم پشتونوالی ، خودش رهبری یک جناح را با دیګرفاشیستان درآلمان قبل از کرسی ریاست تلویزیون به عهده داشت ولی بعداز سهم ګیری وی در تجلیل از روز شهادت مسعود ، فاشیستان دیګر وی را خلع پشتو کردند. کسیکه درجامعه پشتونی خلع پشتو شود معنایش این است که وی شخص بی ناموس بوده و کوچکترین حمیت وغیرت پشتونوالی در وجودش نمیباشد. واین بستګی به مهارت شخص دارد که تا چه مدتی میتواند خودرا دوباره تزکیه وپاک ساخته و بار دیګر با دستار قبیله ایی وارد جرګه مرد سالاران وباغیرتان وباناموسان ګردد. بسیاریهای که خلع پشتو وپشتونوالی میشوند با قبول هزاران خفت وخواری خودرا دوباره وارد جرګه ای با غیرتها و باناموسها میکنند. چه بسا که بعضی از خلع شده ها درهمان حالت مرده اند واین طعنه بالای اولادها ونواسه هایشان باقی ماند که پدرشان یک شخص بی پشتو یعنی بی ناموس بود واز دنیا بی پشتو رفته است. حال آقای انځور به تعبیر مخالفانش خون پشتونی در رګهای وی جریان ندارد ورنه اګر پشتون می بود خودرا ازین ننګ ابدی خلاص کرده واعلان استعفا میداد.
اما این منتقدان خودشان مورد این آزمون تاریخی قرار نګرفته اند اګر خودشان نیز درجایګاه انځور قرار بګیرند ومزه ای قدرت وکرسی را بچشند به عین عمل متوصل میشوند یعنی پشتو وپشتونوالی را زیر پا کرده وصرف کرسی ومقام را حفظ می نمایند. بناء آقای انڅور حاضر شده است که این جام زهررا نوش جان کند خلع پشتو را بجان بخرد ولی کرسی را حفظ کند. این امر درباره آقای محمد اعظم سیستانی نیز صدق میکند آقای محمد اعظم سیستانی نیز یکبار ویا دو بار بخاطر همکاسه بودنش با ببرک کارمل مردود قوم شده وخلع پشتو شده بود.
راوی میګوید:« در دوران نخست وزیری سلطانعلی کشتمند، ( مرحله ای نوین وتکاملی انقلاب ثور) که طرفداران شناخته شده ای حفیظ الله امین بیشتر درسلولهای زندان بودند، ولی تعداد بیشتر امینی های که دررده های ملکی وپاینی قرار داشتند درمرحله ای تکاملی نیز خودرا سپاهیان انقلاب دانسته ودر دفاتر وادارات دولتی ایفای وظیفه میکردند. کاندید اکادمیسن محمداعظم سیستانی با یکی ازین خلقی های افراطی پشتون روی یکی ازمضامین نشر شدهء خویش دریکی ازجراید حکومتی آنروز وارد یک جنګ لفظی بعدا فزیکی در ریاست اکادمی علوم شد. خلقی مذکور که خود نیز عضو اکادمی علوم بود بعدازخواندن یکی ازمقالات تاریخی آقای سیستانی روبه طرف وی کرده وګفته بود: سیستانی صاحب! تو نه ناموس داری ونه هم شرف ونه وجدان اکادمیک. اګر تو واقعا امانت علمی را مراعات میکردی چرا درزمان حاکمیت فلان نفر همین نظریه را ابراز نکرده بودی وحالا خلاف آنرا نوشته ایی . راوی میګوید من فراموش کرده ام که اصل مشاجره برسر چی بود ولی زمانیکه داخل دفتر شدم صرف غالمغال بود. . سیستانی ګفته بود که آنوقت شرایط ایجاب نمیکرد. خلقی برایش ګفته بود که حالا بالایت لازم است که بګویی که من آنوقت ګوه خورده بودم آن نظریهء قبلی ام غلط بود حالا درست اش این است. سیستانی نیز احساساتی شد وچند حرف رکیکی به آدرس خلقیها فرستاد . خلقی مذکور تا چشم بهم زدن با زدن چند مشت محکم به سر وصورت کاندید اکادمیسن توانست که خون را از سر وروی کاندید اکادمیسن جاری سازد. بعد از فواره شدن خون، جناب آقای سیستانی تصمیم میګیرد تا با پای پیاده مستقیما به دفترنخست وزیر وقت سلطانعلی کشتمند خودرا برساند واعلام داد خواهی کند. راوی میګوید ما چند نفر هرقدر برایش عذر کردیم که لا اقل به حوزه ای پولیس برود ولی وی اصرار داشت که( نخیر تا که خودرا نزد صدراعظم نرسانم والا اګر بمانم تا برایش عینا نشان دهم که هنوز هم امینی های پست وبی وجدان وقاتل خواب حکومتهای دیکتاتورمابانه را ازسرشان بدور نساخته اند). راوی ادامه میدهد: زمانیکه به دروازه ای صدارت ، غرفه ای محافظان امنیتی رسیدیم وآنها این وضعیت اسفبار را مشاهده کردند ، عاجل به دفتر آقای کشتمند زنګ کشیدند که : یک مرد سرسفید اینجا آمده است میګوید که کاندید اکادمیسن است ومورد ضرب وشتم قرار ګرفته وخون نیز ازسر و رویش جاری است میګوید جز به خود صدراعظم به هیچ کس دیګری عارض نمی شوم.
نخست وزیر اجازه ای ورود را برایش داد. آقای کشتمند علی الفور به ریاست دادستانی وقت مکتوب رسمی نوشت وبصورت جدی از آنها خواست تا موضوع را مورد بررسی قرار داده وفرد مدعی علیه به دادګاه معرفی واز وی کیفر خواهی صورت بګیرد. اما آقای سیستانی درنیمه راه با آنهمه عرض ودادش ازدعوایش منصرف شد ودر دادستانی از تعقیب عدلی پرونده اش منصرف ګردید. زیرا فرد مدعی علیه ازطریق جرګه قبیلوی وپشتونوالی نزد آقای سیستانی مراجعه کرده وبا دادن رشوت ، وی را توانست از اقامه ای دعوا منصرف سازد».
حالا آقای کاندید اکادمیسن محمد اعظم سیستانی ضرورت دارد که بخاطر هم کاسه ګی اش با پرچمی ها وبعد نوشتن اولین کتابش درخارج از افغانستان درباره کودتای ثور وبراءت دادن مسعود آن ګناهان را جبران کند تا دستار پر اقتخار قبیله را برسرش بګذارند. وآن ردای غیرت پشتونوالی را که سالها پشتونها ازشانه هایش خلع کرده بودند دوباره به وی اهدا کنند. بناء وی مجبور است که دست به جعل تاریخ بزند تا رضایت جرګه غیرتی ها را حاصل کند . آقای محمد اعظم سیستانی میخواهد خودرا از دشنامها وشتر کینه ګی های هم تبارانش نجات دهد. لذا او بحیث یک نویسنده ای مسایل تاریخی ضرورت دارد تا یکصدوهشتاد درجه ازنظریات قبلی خویش عقبګرد نماید. درین عقبګرد یکصدو هشتاد درجه ایی آقای سیستانی به معیارهای اخلاقی و و جدان علمی کوچکترین پایبندی نشان نمیدهد آقای سیستانی بی مهابا یک ادعای بی سر وتهی را علیه مسعود مطرح کرده است که نمیدانم چه وقت آنرا به اثبات خواهد رساند. او بخاطر خوشی قوم ګرایان پشتون واجازه ای ورود به جرګه ای غیرتی ها وباناموس ها که مبادا جنازه اش بی ګور وبی کفن بماند ودر بیوګرافی اش نوشته شود که آقای سیستانی هم ازنظر زبانی پشتون نبود وهم دوبار خلع پشتو شده بود. یکبار درزمان ببرک کارمل بار دوم درسویدن ضرورت به این دارد تا تاریخ را نیز جعل کند چنانچه که بعدا ازاینکه مسعود چشم ازجهان پوشید، اعظم سیستانی بابدترین الفاظ وی را عامل فروباشی افغانستان وایجاد یک کابلی که درآن حتی پشتونها حق زیستن را نداشته باشند معرفی کرد. چنانچه وی ازقول شخص نامعلومی نوشته است که مسعود آرزو داشت که کابلی را بسازد که اګر پشت خانه ای هرکابلی دق الباب شود از آنطرف صدای به زبان پشتو نشنود که (څوکی یۍ). بیل ریچاردسن جعلی وی نیز عین مطلب را باعبارات دیګر می نویسد که : مسعود هرګز خواهان حفظ تمامیت ارضی افغانستان نبود. ازنظر آقای سیستانی وبیل ریچاردسن جعلی که همان نبی مصداق است ، مسعود سالها قبل ازحوادث دهه های هشتاد ونود میلادی حتی درسالهای هفتادمیلادی خواب ایجاد یک تاجکستان بزرګ را میدیده که در رأس آن خودش به حیث یک امپراطور یا پادشاه قرار میداشت
ادامه دارد
پيامها
18 سپتامبر 2011, 19:10, توسط Nemgarhay
۱- دا نقل قول و لوله: ٫٫به نقل از گاردين، وقتی نيروای مسعود و سياف در ١١ فبروری سال
١٩٩٣ به افشار کابل داخل شدند، بيش از هزار زن، مرد و کودک را به گلوله بستند و اجساد شان را در چاه ها
انداختند و بعد به دزدان خود دستور دادند که دستک های خانه ها را کشيده و خانه ها را ويران نمايند. مسعود
خودش از کوه تلويزيون رهبری اين عمليات را در دست داشت٬٬.
۲- همدا دوستم چي په پیل کی د مسعود مل ؤ، هغه او د هغه بل متحد، صبغت الله مجددي پري د افغانستان او افغانانو په مقابل کي د هغه د جنایاتو په بدل کي د ستر جنرالئ رتبه ور و تپله. شهیدي ناهید د مسعود او د هغه د جرمي متحدینو نه د خپل ناموس د ژغورلو په قصد د مکروریانو د ۴م منزل نه په خیز شهیده نه شوه. خو کله چي دوستم او مجددي د مسعود او رباني د درواغو او منافقت نه ستومانه شو، نو لوری یي بدل کی، نو بیا جنایتکار شو.
۳- همدي رباني دوستم ته ملحد عزیز نه ویل؟
۴- د مسعود په توپونو او طیارو ۵۰۰۰۰ کابل شاریان و نه وژل شول او کابل پري وران نه شو؟
۵- تا په فیس بوک کي د مسعود د قوماندانانو له هغي جملي د بسم الله محمدي له خوا په زیرزمینیو کي د هلکانو ساتلو رقصولو ویدیو نه ده لیدلي؟
۶- د مسعود دا نوم چي ته ور ته قایل یي، دا صرف د قتل او قتال محصول دی، هغه کومه علمي یا کومه بله کارنامه نه لري.
۷- مسعود او د نظار شوری په غیر له دي چی د هیروینو، اپیم، د یاقوتواو لاجوردو د صادرولو او د وسلو د واردولو او په تور بازار کي یی د پلورلو او د خلکو د مالونو او کورونو د چور او تالان نه میلونران شوي دي، کومه بله عایداتی منبع نه لري چي دا اوچت اوچت او عصري ترین تعمیرات یي پري اباد شوی دي او د خارجیانو د عیاشئ او شرابخورئ د پاره یي په شهر نو او نورو عصري شهرکونو کي میلمستونونه او حتی خپل شهرکونه اباد کري دي، بل کوم کمال نه لري. مننه
20 سپتامبر 2011, 00:03, توسط baqi samandar
باقی سمندر
سنبله ۱۳۹۰ خورشیدی
سپتامبر سال ۲۰۱۱ میلادی
ګرانو لوستونکو - سلام تاسوته او دسلام نه بعد مهربانی وګړی به دی باندنی نښان یوځل وګوری :
کافی در ګوګل بنویسید - احمدشاه مسعود -ویکی پیدیا تا معلومات شمادرمورد احمد شاه مسعود اندکی بیشتر ګردد - تشکر
بعدن در زیرعنوان فتح کابل چنین میخوانید :
فتح کابل (۱۳۷۱)
رژیم کمونیستی افغانستان که از اختلافات داخلی رنج میبرد با پیوستن نیروهای عبدالرشید دوستم جنگ سالار ازبک به احمدشاه مسعود عملاً در آستانهٔ سقوط قرار میگیرد. مسعود میدان هوایی مهم نظامی بگرام را در ۲۵ حمل ۱۳۷۱ و شهر جبل السراج در شمال کابل را به کنترل خود در میآورد و نیروهایش را برای تصرف کابل آرایش میدهد. در ۲۷ حمل عبدالوکیل وزیر خارجهٔ جمهوری دمکراتیک افغانستان با پیشنهادی نزد احمدشاه مسعود میآید. پیشنهاد وی تشکیل دولت ائتلافی با مجاهدین و ایستادگی در مقابل گلبدین حکمتیار است. مسعود این پیشنهاد را رد میکند. وکیل برای بار دوم با پیشنهاد تسلیم بدون قید شرط دولت نزد مسعود میرود. مسعود به وکیل میگوید موضوع را باید با سران مجاهدین از جمله حکمتیار در میان بگذارد.
۲۳ آوریل ۱۹۹۲ هنگامی که احمدشاه مسعود و نیروهایش پایتخت را در محاصره دارند با حکمتیار که قاضی حسین احمد رهبر جماعت اسلامی پاکستان نیز در نزدیکی کابل در شهر چهار آسیاب همراه وی است در خصوص تسلیمی بدون قید و شرط دولت نجیب الله گفتگویی تلفنی انجام میدهد. احمدشاه مسعود در این گفتگو از حکمتیار میخواهد که مجاهدین با جنگ وارد کابل نگردند. وی استدلال میکند که رژیم کمونیستی سقوط کردهاست و مجاهدین باید ابتدا دولتی تشکیل دهند تا بتوانند با مشارکت همهٔ طرفها قدرت را در دست بگیرند. احمدشاه مسعود میگوید ورود قطعات نظامی مجاهدین از چهار گوشهٔ شهر موجب هرج و مرج و درگیری در شهر خواهد شد. حکمتیار در همین گفتگو به مسعود پیشنهاد تشکیل دولت از سوی حزب اسلامی افغانستان و جمعیت اسلامی افغانستان را مینماید که مسعود آن را رد میکند و خواهان مشارکت دیگر جناحها در دولت میگردد. .[۱۴]
* مسعود: عبدالوکیل… [خواهان] تسلیمی بدون قید و شرط دولت به مجاهدین بود، مشروط بر اینکه مجاهدین عفو عمومی اعلان کنند و اعضای حزب و ناموس شان صدمه نبینند، من با این طرح موافقت کردم، رهبران [مجاهدین] نیز در پشاور موافق این طرح هستند. بنا براین وقتی خود آنها دولت را تسلیم میکنند ضرورتی به جنگ نیست.
* حکمتیار: نخیر، در کابل تمام قدرت در دست نبی عظیمی است، همین لحظه او با قوتهای ما میجنگد. میدان هوایی به دست او و قوتهای دوستم و بابه جان است. ما باید با فتح و ظفر وارد [کابل] گردیم.
* مسعود: تا جایی که من اطلاع دارم در حال تدارک حمله به کابل هستی. این حمله با چه هدف و منظوری است؟ روسها که رفتند، حکومت نجیب[الله] سقوط کرد، قرار است که قدرت به رهبران مجاهدین انتقال یابد، شما رهبران، بین خود به توافق برسید. در این صورت ضرورت حمله به کابل چیست که در حال تدارک آن هستی؟
* حکمتیار: من سرگرم تدارک حمله به کابل هستم، چون در کابل کمونیستها و بقایای رژیم کمونیستی سابق است و من قادر به تحمل آنها در پایتخت نیستم.[۱۵] ، [۱۶]
نیروهای حکمتیار غیر مسلح وارد کابل میگردند و از طریق جناح «خلق» حزب دموکراتیک خلق افغانستان در داخل شهر، در وزارت داخله (کشور) مسلح میگردند. با این رویداد احمدشاه مسعود نیروهایش را به کمک جناح «پرچم» حزب دموکراتیک خلق افغانستان وارد شهر مینماید و مناطق حساس دولتی را در کنترل میگیرد. بدین ترتیب دستههای مختلف مجاهدین از احزاب مختلف قسمتهایی از شهر و حومهٔ آن را را متصرف میشوند. از جمله حزب وحدت اسلامی به رهبری عبدالعلی مزاری مناطق غرب کابل و حزب اتحاد اسلامی افغانستان به رهبری عبدالرسول سیاف ناحیه پغمان را در کنترل خویش میگیرند.[۱۷][ارجاع دقیق]
در
ویکی پیدیا - درباره احمد شاه مسعود - تا دلتان بخواهد نوشته هاییوجو دارد.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%...
په در ناوی
باقی سمندر
18 سپتامبر 2011, 21:54, توسط Atiqullah
سمه ده حکمتیار هم د منازعي لوری ؤ خو دا په هغه تحمیل شوي وه. د دي پیل مسعود و کی او حکمتیار او د هغه حزب او نوم او نشان هم د دي تحمیلی جنک قرباني شو. خو هغه خو کم تر کمه د خارجي یرغل کوونکو سره خو په یو هال کي ناست نه دی. ته په کوم معیار رباني او د نظار د شوری خنثی یان د هغه سره برابروي؟
ستاسو لیکوال د هغه چا په قول استناد کوي چا چي د روسانو په واسطه د افغانستان اشغال ته ٫٫د ثور د انقلاب تکاملي مرحله٬٬ ویلي ده. او تاسو بیا د هغه لیکني ته علمي مقاله واییئ!؟ که په دي سند استناد درست وي نو بیا خو مسعود یو باغي او قطاع الطریق دی.
ستا په اصطلاح د علمي مقالي لیکوال خو سراسر د میلوني پرکنو په تقبیح خپله کخه یخه کري ده او داسي شکاري چي پخپله د کوم نارینتوب او تشخص دعوه نه لری چي د هغي د ثبوت د پاره کوم دلیل و وايي! ستاسو ایدیال همدا پريوتي خلک دي چي د نورو په کم شودلو د هغوی سره د برابرئ تصور کوي
مننه
19 سپتامبر 2011, 09:35, توسط سعیدی
ښاغلی عتیق الله جانه!
دا ستا خپل جملی دی چه تا لیکلی:
«سمه ده حکمتیار هم د منازعي لوری ؤ خو دا په هغه تحمیل شوي وه.»
اوس پوښتنه داده چه ولی حکمتیار صیب د دغه منازعی قربانی شو چه دوه واره د صدارت مقام یی قبول کړ. که مسعود او ربانی بد وای نو دصدارت دپوست منل په څه معنی وه؟
دی خو به اول دا غوښتی چه دکلم جم ملیشې به په کابل کښی به نه وی نو ولی بیرته همدوی ملیښی سره ایتلاف یی وکی حال داچه دی پخپله ددولت صدراعظم وو
19 سپتامبر 2011, 07:53
آقای که به دو نام پیام نوشته اید:
لطفا آنچه را نوشته اید ترجمه نیز بکنید که مردم به زبان ګوز خر نمی پامند اینجا تول اوغان نیست کابل پرس? است
19 سپتامبر 2011, 08:08, توسط عمر
دمحترم سیستانی صیب په باره کی چه متاسفانه دپښتونولی دعوا هم کوي دیو ناپیژندل شوي کس لخوا محترمی خور صوفیه عمر ته دغه لیک ور استول شوی دي:
sophiamomar yahoo.com
Subject: درباره نوشته ای محترم محمد اعظم سیستانی خدمت محترمه صوفیه عمر
Date: Sun, 11 Sep 2011 07:25:37 +0000
خدمت خواهر ګرانقدر محترمه صوفیه عمر ودیګر همفکران وعلاقه مندان شان باید عرض کنم که من مقاله ای جناب محترم کاندید اکادمیسن محمد اعظم سیستانی را درباره مقاله ای بروس ریچاردسن خواندم
اما خدمت ایشان باید عرض کنم که زمانیکه سیستانی صاحب از ناموس ،وطن و ناموسداری صحبت میکنند وقلم می فرسایند باید بدانند که ایشان درمیان افغانستانی ها وافغانها چهره ای مجهول مانند بروس ریچاردسن نیستند. تمام کسانیکه در دوران اقامت موقتی ایشان درکمپهای مهاجرین واقع در شهرسلوسن سویدن با ایشان بودند ازغیرت وناموسداری سیستانی صاحب حکایات مستند دارند.
یکی ازین حکایات این است که محترم سیستانی صاحب برای دختر شوهر دار خود که همانا ګلالی جان باشد در داخل کمپ شوهر جدید موقت جستجو میکرد. همین اکنون یک صاحب منصبی از ولایت فراه بنام دګروال عبدالرشید درسویدن وجود دارد که خودش شاهدی میدهد که آقای سیستانی دختر شوهر دار واولاد دارش را به او به قسم هبه وتحفه ارزانی میکرد ولی آن دګروال که خود از ولایت فراه بود ازین عمل مرده ګاوی ودلالی آقای سیستانی سرخورده شد وبا قهر زیاد نزد دیګر افغانستانیها ګفت که : والا که این سیستانی کاملا مرده ګاو تیار است بخدا برای من دختر شوهر دارش را میګذارد تا باوی همبستر شوم این چه دیوث انسانی است؟
شوهر آن وقت ګلالی جان کسی بنام شاه محمود ازپارسیوان های ولایت هلمند بود که خصر محترم را همراه با اولادهایش از ماسکو به شکل قاچاق بنا به ګفته ای شیرین ګل پرسوز درفلم ......... باهزارا ن کوری وکبودی پول جمع کرده بود و آنها را به سویدن فرستاده بود تا یک زنده ګی آرام مشترک نصیب شوند، کسی که بالای خصرش اعتماد کرده واورا چون پدر خویش دانسته، دست زن و اولاد خودرا بدست اش سپاریده بود تا مګر آنها قبول شوند وبعد خودش ازطریق قبولی اولادهایش نیز اجازه دریافت اقامه ای دایمی را درسویدن بیابد، اما خصر مبارک نه قدر خود داماد را دانسته ونه هم قدر مشقات وزنج و زحمت کشی هایکه آن بیچاره درماسکو بخاطر پیدا کردن پول به قاچاقبر تحمل کرده بود، شریک زنده ګی اش را به شکل موقتی با افراد واشخاص ناشناس می سپارد تا از زنده ګی لذت ببرد، نباید فراموش کرد که شاه محمود حالا هم درشهر ګوتنبرګ زنده ګی میکند ودختر سیسانی را طلاق داده است وچند طفلی نیز از وی بجا مانده است وحالا خانم دومی ګرفته است. یک نفر دیګر یکه همیین اکنون زنده وحیات است وشبها با ګلالی جان هم بستر بوده یونس آشپز نام دارد که وی نیز درشهر اوپسالا همراه با محترم جلال بایانی تشریف دارد
یونس مشهور به یونس آشپز از ګلالی جان همین اکنون خط های عاشقانه را در دست دارد واګر سیستانی صاحب مایل باشند بنده میتوانم خط هارا ازطریق سایتها منتشر سازم برعلاوه ای فوتوها وعکس ها. اما اګر آقای سیستانی ادعا میکند که من مسلمان نیستم و یا حداقل به این قوانین ماقبل فیودالی چون نکاح وطلاق باور ندارد، پس پرسش این است که حالا ازکدام موضع برخاسته است؟ ادبیات کاربردی شان مانند وطن ناموس ارج ګذاشتن ارزشهای ملی و طنی آنهم پشتونوالی ازکدام چشمه آب میخورد؟
ولی درین قسمت بحث را نمیخواهم به درازا کشانده و از اصل موضوع خارج شوم زیرا خودم بحیث یک انسان به این مسایل چندان اهمیت نمیدهم زیرا غرایز جنسی چیزی است که در طبیعت تمام بشر نهاده شده وطبعا دختر سیستانی صاحب نیز ازین امر مستثنی نیست. اما این را بیاد داشته باشند که صحبت از غیرت وناموس داری وغیره که برخاسته ازفرهنګ قبیلوی اوغانی است با درنظر داشت آن اسناد موثق، به ایشان نمی زیبد. حالا بیاییم برسر محتوای مقاله ای شان در ارتباط به پیوند مسعود با شوروی وکی ګی بی
.
پرسش من ازایشان این است که خودشان درآنوقت یعنی زمان اشغال کشورشان توسط قوای شوروی چه کاره ای نظام وقت تشریف داشتند و مربوط کدام جهت درګیر بودند؟ درکدام صف قرار داشتند؟ درصف مقاومتګران ، مجاهدان، شکنچه شده ګان؟ بالاخره چه کاره بودند؟ آیا معاونیت شورای انقلابی یا حد اقل عضویت در آن دررآس آن ببرک کارمل قرار داشت چوکی خوردی بوده است؟ آیا درآنوقت بدست آوردن چنین مقامی جز از راه جاسوسی ومرده ګاوی به روسها بدست می آمد؟ اګر شوروی ها برناموس وطن وخاک تجاوز کردند چه کسانی درخدمت آن رژیم تاسطح معاونیت شورای انقلابی پیش رفته وجدان وناموس خودرا درخدمت آن قوای اشغالګر قرار داده بودند اما امروز بادیده درایی خودرا درصف مدافعان وطن استقلال طلبانی ومجاهدان زده ودیګران را مربوط به شوروی میدانند؟ نام امان الله واستقلال برایش ګاو شیری شده است. یعنی اینکه جهاد دربرابر انګلیس که درراس آن امان الله وسرداران ساختګی وجعلی مانند فاتح میوند قرار داشتند قابل افتخار بود اما جهادیکه درراس آن یک پنجشیری قرار داشت مایه ننګ ونفرت؟ ایوب خان فاتح میدان بود اما تا آخر عمر درجیره خوری انګلیس درهندوستان جان داد باید قهرمان نامیده شود اما مسعود که درخاک و وطنش ودربین مردم وهمسنګرانش تا آخر عمر بوده واز وجب وجب مناطق تحت کنتر ولش دفاع کرده، خون داده وشهید داده اند روسی وکی ګی بی . بح بح به این قضاوت عادلانه ومنصفانه! برعکس باید فوتوها وپورتریتهای سرداران قندهاری در ودیوار شهررا مزین سازند وازآنها بایدتجلیل بګیرد.
موضوع دیګر اینکه آقای سیستانی اعتراض شان این است که مسعود چرا درزمان حیات خویش ادعاهای توخالی یک شخص خیالی وموهومی بنام بیل ریچاردسن را رد نکرده است؟ من ازایشان می پرسم که شما خود تان در دوران حیات مسعود چه کردید؟ زمانیکه در سویدن تشریف بردید به قول محترم عزیز جرأت روز وشب در دسترخوان پنجشیریها آنهم اعضای خانواده مسعود شراب وکباب نوش جان می کردید آنوقت به فکر شما نګشته بود که مسعود چه کاره است؟ شما آقای سیستانی درهمان سالها کتابی نوشته اید بنام ( تحلیلی برکودتای ثور وپیامد های آن) که حتی آوازه ها این است که پول مصرف چاپ آنرا احمد ولی مسعود ازلندن به شما فرستاده بود، وجناب عالی در آنوقت درآن کتاب درباره ای مسعود چه نوشته اید؟ مګر تاریخ را میتوان فریب داد؟ آیا شما خودتان بحیث اکادمیسن درهمان زمان مسعود را براءت نداده اید؟ مګر ازشکستن ایتلاف دوستم ومسعود ومزاری استقبال نکرده اید؟ مګر مسعود را درشکستاندن همان ایتلاف غیر مستقیم قهرمان و فرزند اصیل وطن نخوانده اید؟ بعداز شهادت مسعو دنیز شما آقای سیستانی دررادیو های ایرانی شهر ګوتنبرګ به ثنا خوانی مسعود نپرداخته اید مګر فکر کرده اید که آن صداها اکنون ازحافظه تاریخ زدوده شده است و در آرشیف مردم باقی نمانده است صرف این را بګویید که چه وقت آواز مبارک تانرا از طریق سایت ها در وصف مسعود به نشر بسپارم؟
پس معلوم است آقای سیستانی که شما به نوشته های تان باور ندارید وبه نرخ روز مقاله می نویسید ویا اینکه میخواهید خر تعصب اوغانی تانرا پنهان کنید؟ مګر جز این است که مسعود تاجیک است وشما اکنون بخاطر تاجیک بودنش نمیخواهید که وی درجایګاه شخصیت جانی وبداخلاق ومخنث وجنایت کاری چون محمدګل مهمند قرار ګیرد
این بیل ریچاردسن که اصلا جز نبی مصداق کس دیګری نیست چرا درهمان وقت همین ادعاهای توخالی اش را به زبان مادری اش پشتو مطرح نکرد وحد اقل تبلفونی از مسعود نپرسید که شما چرا برای پارچه پارچه ساختن افغانستان کمر بسته اید؟
حالا که وی درقید حیات نیست شما آقای سیستانی اعتراض من درآوردی را براه انداخته اید آیا شرم تان نمی آید حد اقل پاس همان نان ونمک پنجشیریهای که ترا قدر کردند عزت کردند تاج سرخویش میدانستند بحرفهایت باور پیدا کرده بودند ندانستید چرا مګر اینقدر پنجشیریها وغیر پنجشیریها یکه بخاطر وی اشک میریزند درمحافل یاد وبود وی اشتراک میکنند همه تجزیه طلب وخاین وجانی اند؟
سوم اینکه ګیرم که مسعود قهرمان ملی نباشد ولی شخصیت جانی و فاشیستی درحد محمد ګل مهمند را که اکنون برای پرستش وی پشتونها ګلو پاره میکنند میتواند بحیث قهرمان ملی تاجیکها ازبیکها وهزاره ها پذیرفته شود؟ کسی که برخلق های مظلوم ترک وهزاره وتاجیک درشمال افغانستان از هیچ جنایت بشری دریغ نکرده است میتواند بحیث قهرمان ملی من تلقی شود؟ مګر پشتونها نوشته های ترک تباران را درسایتها نمیخوانند که چه ظلم وبربریتی این قهرمانان کاغذی اوغان های خر درحق خلقهای مظلوم این سرزمین روا داشته اند؟ مشت نمونه ای خروار آقایان توردیقل خان میمنه ګی وهمت فاریابی را مثال می زنم که خوشبختانه هردوی شان حیات دارد ودرکشورهای اروپایی زنده ګی میکنند ودرکنفرانسها اشتراک میکند هویت مشخص دارد ومانند بیل ریچاردسن شما در زیر ورقهای اوغان جرمن مخفی نشده اند
ایا مسعود بدتر ازین شخصیت بود؟ اګر مسعود مستحق لقب قهرمانی نیست پس چه کسی است؟ لا اقل اګر به استناد کتاب خود آقای سیستانی که همان کتاب تحلیل برکودتای ثور باشد وبخواهیم منحیث یک ماخذ تاریخی یک اکادمیسن وتاریخ نګار وطن به آن تکیه نماییم؟
من کدام یک را باور کنم که مسعود طرفدار تجزیه افغانستان بود ایکاش که می بود؟ دیروز درفلمهای مستندیکه از روزګار جهاد مسعود دربرابر رژیم وقت درتلویزیون مشاهده کردم، چیزهای را اززبان خودش شنیدم که با ادعاهای امروزی آقای سیستانی وبیل ریچاردسن خیالی هیچ جور درنمی آید
مثلا بعداز خروج قوای شوروی چرا رژیم داکترنجیب حاضر بود که (نه ۹ ) ولایت سمت شمال را به شورای نظار واګذار کند؟ چیزیکه هم خانم ملالی موسی نظام وهم دیګر نویسنده ګان قبیله ګرا به آن ازقول حسن شرق تاکید دارند که درآستانه خروج قوای شوروی ، رژیم وقت خواهان آن بود که درصورت شدت ګیری حملات مجاهدین ازجنوب ،پایتخت را ازکابل به شهر مزارشریف انتقال دهند. اګر این ادعا را قبول کنیم پس تجزیه طلب وخاین بزرګ باید دکتور نجیب الله باشد نه مسعود . بدون شک که چنین مذاکراتی میان دولت وقت نجیب ومسعود واقع شده است، قرار روایت این فلم مستند که درهمان سالها مذاکرات جریان داشته مسعود جزییات مذاکرات را به جنګجویان تحت فرمان خویش افشا میکند او میګوید: نجیب وشوروی ها درمذاکراتی که با ما نمودند حاضر شدند که حتی نه ۹ ولایت سمت شمال را به شورای نظار واګذار کنند اما ما آنرا نپذیرفتیم . حال عقل سلیم چنین حکم میکند که اګر مسعود واقعا طرفدار پارچه پارچه شدن کشور می بود چرا این حماقت را مرتکب شد که از تسلط بر نه ۹ ولایت چشم پوشی کند؟ باهمه حال خدمت محترمه صوفیا جان خواهر عزیز باید عرض کنم که بیل ریچارد وجود خارجی ندارد یعنی اینکه زیر این نام مولوی صاحب نبی مصداق خفته است که دربخش انګلیسی سایت دعوت ازین مزخرفات هرروز آنر ا میخوانیم درسایت کابل پرس? نیز اقای بهمن به این شخصیت قلابی جواب داده است که لینک آنرا خدمت شما تقدیم میدارم
موفق باشید به امید دوام همکاری های بیشتر شما خواهر دلسوز وتبادل معلومات فرهنګی وسیاسی
22 سپتامبر 2011, 01:26
عمر جان یا عطاخیل یا بهمن خان بلا میکنی از مارشال و دشکه و جنلندر و قلندر به امر صاحب وفا دارتر حضور دارید !!!
22 سپتامبر 2011, 17:49, توسط بابر
تو هم میتوانی که از آدرس یک تفنګ بدست جانی دیګر به رد ادعاهایش بپردازی تا زور منطق توهم معلوم شود که خودت ازکدام جانی دفاع میکنی.
21 سپتامبر 2011, 18:03, توسط بابر
وافعا سیستانی انسان بیشرم است. اگر من جای او بودم خودرا انتحار میکردم