صفحه نخست > دیدگاه > قریب الرحمن سعید: قهرمان اصلی جهاد افغانستان جنرال حمیدګل است

قریب الرحمن سعید: قهرمان اصلی جهاد افغانستان جنرال حمیدګل است

پرویز "بهمن"
شنبه 15 اكتبر 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

اقای قریب الرحمن سعید که اکنون درکشورشاهی ناروی تشریف دارند وګاه وبیګاه بنام حزب اسلامی صدایش را بلند میکند طی نګارش یک مقاله ای طویلی درسایت دعوت ازجنرال حمید ګل رییس سابق استخبارات نظامی باکستان خیلی عاجزانه تقاضاکرده است تا ازاظهارنظرهای که باعث خجالتی پشتونها خصوصا ګلبدین حکمتیار وملا جلال الدین خوستی شود بپرهیزد.
قریب الرحمن سعید یکی ازسخنګویان معروف حزب ګلبدین حکمتیار درسالهای راکت پرانی ګلبدین حکمتیار به شهرکابل بود، این عنصر علاوه بر تعصب شدید وګلبدینی بودن مبالغه آمیزش یک پشتونیست خیلی افراطی ویک فاشیست تمام عیار نیز تشریف دارند که به قول عوام فقط یک دم کمبود دارد ورنه کاملا .......مجسم بود. شدت تعصب اوغانی قریب الرحمن سعید بحدی است زمانیکه ګلبدین در میان دو جبهه ای طالبان ودولت برهان الدین ربانی باید یکی را انتخاب میکرد ، این موجود ، ګلبدین را ترغیب به تسلیم شدن به طالبان میکرد ولی ګلبدین از سر ناچاری برای آخرین بار مقام صدارت را در دولت برهان الدین ربانی پذیرفت که آقای قریب الرحمن سعید ازهمان وقت با ګلبدین قطع علاقه نموده وبه کشور ناروی پناهنده شد. حالا که ازبرکت قوانین انسانی جامعه ای ناروی بدون هیچ بازخواست وپرسانی بحیث شهروند آنکشور پذیرفته شده است با استفاده ای سوء از آزادیهای دموکراتیک ومشروع انسانی که آنرا خودش بمردم افغانستان روا دار نیست با بی حیایی وپررویی تمام درنوشته هایش از قاتلان مردم افغانستان وخرمرده های طالبان انتحاری وحزب ګلبدین بحیث نیروی مقاومت ومجاهدین یاد میکند
عنوان مقاله ای طویل وسراپا دروغ آقای قریب الرحمن سعید این است:(دروند جنرال حمید ګل صیب : لږ څه احتیاط په کار دی)که ترجمه ای فارسی آن میشود: ای جنرال باوقار وباعزت محترم حمید ګل صاحب کمی احتیاط درکار است.
البته مراد آقای سعید ازین درخواست عاجزانه از ذات ملوکانه ای بادار این است که چندی قبل آقای جنرال حمید ګل سخنګو و وکیل مدافع پشتونها که دارای آدرس مشخص است درباره ای طالبان وګلبدین دریک مصاحبه ای تلویزیونی با شبلکه ای جهانی اردو زبان (دنیا) اظهار داشت که آقایان حقانی وګلبدین حکمتیار بحدی به منافع پاکستان متعهد اند که میتوانم بګویم آنها پاکستانی اند واندیشه ای شان نیز پاکستانی است آقای حمیدګل ګفته بود که ګلبدین وحقانی همیشه باکستانی می اندیشند قسمیکه من یک پاکستانی هستم وباکستانی می اندیشم آن دونفر نیز چنان اند ومانند اینجانب به منافع باکستان تعهد ایدیالوژیک دارند. این قلم قبل از آنکه درمورد اظهارات جنرال حمیدګل بپردازم بد نیست که ازیک شاهد عینی دیګر که وی نیز از موضع شاه سابق درپورتال افغان جرمن انلاین ګاه ګاهی خزعلیات می نویسند خاطره وی را درمورد ګلبدین وجنرال حمیدګل اینجا بدون هیچ ګونه زیادت ونقصان نقل کنم. آقای احسان الله مایار که همیشه ازغیرت اوغانی می لافد، ایشان درباره غیرت اوغانی رهبران جهادی خاطره ای خویش را درباره دعوت آقای محمد اعظم سیستانی برای بسیج عمومی علیه پاکستان چنین بیان میدارند

آقای نبیل میسکنیار منسوب به قبیله ای محمد زایی شاخه ای سطان احمد طلایی کسی که جدش( سلطان احمد طلایی) پشاور را به رنجیت سنګه سردار پنجاب به یک پاو طلا فروخته است ، خیلی با افتخار ومباهات از زمانهای صدارت وریاست جمهوری سردار محمد داوود می لافد که ګویا پاکستان از وی می ترسید. او مانند دیګر پهلوان پنبه های خاندان سلطنتی بی علاقه نیست که مانند سردار محمد داوود از ورای تلویزیون شخصی خویش صدا هایرا برعلیه پاکستان براه بیندازد، درحالیکه مطابق تیوری محترم سیدخلیل الله هاشمیان ، آقای مسکنیار علیه قوم پدرخویش قرار ګرفته است. آقای هاشمیان درنامه ای سرګشاده ای که چندی قبل به محترمه ملالی موسی نظام ارسال داشت وی را از بی حرمتی دربرابر قوم پدرش طالبان برحذر داشت. آقای هاشمیان معتقد است که هرپشتونی که ضد طالبان و ضدحامی طالبان یعنی پاکستان باشد او حرامی بوده خون پشتون در وجود وی جریان ندارد . پاکستان را پشتونها خانه ای دومی خویش میدانند، امروز سی ملیون پشتون در کشور دوصد ملیونی باکستان زنده ګی دارند وخودشان را به تمام معنی یک پاکستانی میدانند اما آقای مسکینیار هنوز خواب زمانهای حاکمیت سردار محمد داوود را می بیند که مردم درجهالت وبی خبری محض قرار داشتند

مایار محل سکونت: ویرجینیا، اضلاع متحدۀ امریکا تاریخ: 07.10.2011


(دوست دانشمند جناب کاندید اکادیمیسین آقای سیستانی با قلم ناب و توانای خود با سوز و درد عمیق جان سوز صدا و نالۀ مردم بی گناه ولایات کنر و نورستان را به گوش اربابان قدرت به کابل و همچنان به عنوان هر افغانیکه به گفتۀ سپه سالارمحمد نادرخان ( پادشاه سابق افغانستان) که به عنوان اعلیحضرت امان الله خان بتاریخ 13 ماه رمضان 1337 نگاشته : " اگر از سی صد و شصت رگ یک انسان( افغان) یک رگ خون داشته باشد این قسم شرایط را قبول نمی کند "، می رساند و با مناعت قیام مردم را بر ضد جنایات حکومت پاکستان در خواست می نماید.
هیچ گاه در طول تاریخ معاصر کشور فراموش نخواهد و نه باید شد که ملت افغان از اولین ساعات قیام خود در برابر هجوم و اشغال میهن عزیز ما افغانستان توسط قوای سرخ شوروی با خدمت گذاری ممزوج با فرومایگی کتلۀ از اوباشان بنام افغان، خودرا قربان و دین خودرا اداء کرده اند. لحظه ایکه با چشمان باز و فغان در گلو ازاین جهان مردانه وار رحلت می کردند ایمان داشتند که رهنما ها و بنام رهبران شان به خون شان که روی خاک افغانستان لکه ای گذاشته جفا نخواهند نمود و پیوسته به روح آزادۀ شان احترام خواهند داشت. چی آرزو ایکه مانند خون شان به خاک برابر شده است.
سیستانی صاحب بزرگوار! بنده سالها در پهلوی عدۀ از کسانیکه امروز در افغانستان قدرت را به خود چاپیده اند و یا اینکه برایشان بخشیده شده در پشاور گذشتانده ام. من شاهدم که روزی در یکی از جلسات در پبو، مرکز رهبری عبدالرسول سیاف که غیر از مولوی خالص همه رهبران جهاد در یک قطار نشسته بودند( به عوض مولوی خالص، حاجی دین محمد از وی نمایندگی می کرد) جنرال حمید گل، رئیس آی اس آی، به لسان انگلیسی و اردو بیانه ای ایراد و کرنیل پاچا، نمایندۀ آی اس آی حاکم امرای مجاهدین در پشاور، بیانات وی را به پشتو ترجمه میکرد، حمیدگل اشاره به قطار رهبران نموده و گفت: " این احمق ها کاری از دست شان پوره نیست، شما نمایندگان هفت تنظیم مسئولیت آیندۀ حل معضلۀ افغانستان را ... ." باور کنید که صدای یکی ازاین رهبران بالاشده باشد، تنها مولوی ارسلاء از لوگر، یکی از نمایندگان، با عصبانیت از چوکی بلند شد و در برابر گفتار فضولانۀ حمید گل احتجاج کرد که لحظۀ بعد از مجلس اخراج گردید. این سردارن و امثال آنها که از چشمۀ ایران، هند و روسیه آب نوشیده اند، لجام رهنمائی افغانستان امروز مارا به دست دارند و شما با ما انتظار داریم که همون ها در برابر پاکستان ایستاده می شوند و از صدای درد و رنج مردم کنر و نورستان دفاع می کنند؟ من که باور ندارم.
از طرف دیگر در طول این سی و چند سال به ملت فقیر افغان به پیمانه ای بی عزتی و بی عدالتی صورت گرفته که قدرت دفاع از ریخت زندگی شان سائیده شده است. ملت نا آرام افغان تنها وسیله ایست که بالای شان حکومت نموده و از زیر ریش قدرتمندان جهان خرسوار بار و توشۀ باد آوردۀ خودرا به ساحل امن برای روز مبادا نجات می دهند، و ملت محروم افغان بیشتر ازاین وزن ومتاعی برای شان ندارد.
سیستانی صاحب! بحیث یک افغان می خواهم با شما درد دل کنم و برای شما از وضع زندگی مهاجرین افغان در پاکستان مختصر یادی کنم. در سالهای 1980 میلادی در فاصلۀ کمتر از ده کیلومتری شمال شهر پشاور کمپی بنام " کچه گهری" سرپناهی برای مهاجرین افغانی اعمار گردیده بود که در آن بیش از یکی دوصد هزار افغان زندگی میکردند. در سال 1984 که من در پشاور زندگی می کردم شخصی به نام ارباب دوست محمد کمیشنر مهاجرین افغانی بود و هر آنچه می خواست بالای مهاجرین تطبیق میکرد. در یکی از محله های این کمپ بیوه ها و دختران جوان و بیکس افغان زندگی می کردند که آمره این محله یک زن بود و از گماشتگان ارباب دوست محمد. قلمم از حیا نمیتواند بیشتر ازاین محله یاد کرد اما می دانم که روزی مرحوم وزیر محمد خان جدران، وکیل دورۀ سیزدهم شورای ملی افغانستان، نزدم آمد و با چشمان پر از اشک از فجایع که بالای این محله توسط برادارن مسلمان! ما مرعی الاجرا است معلومات داد.
چهره ممسوخ اربابان قدرت پاکستانی را می توان در عملکرد آنها در گذشته و امروز پیمایش نمود و ازاینکه امروز چی می کنند کمتر از آن زمان گذشته نمی باشد و ما در کابل مردی بنام راد مرد که در یک رگ وجود شان خون ننگ داشته باشد نداریم که از خاک و خون ملت افغان دفاع کند)

ازین هم که بګذریم نظر یکی از پشتونها بنام یوسف پتنګ نیز دربخش نظرخواهی پورتال اوغان جرمن به زبان پشتو نوشته است :
الفت صاحب وایی.

زه یی په ویلو او لیدلو ګنهګار شوهه
دویی په کولو او عمل باندی ښاغلی دی

نه وهه خبر پرده می لږ شانته جی پورته ک‌‌ړه
نه دی ده ویلو هاغه څه چی ما لیدلی دی

محترم سیستانی صاخب.
ستاسو لیکنه قابل د قدر ده الله دی تاسی ته اجرونه در کړی همدارنګه دمحترم او ملی لیکوال احسان الله مایار ملی لیکنی دی ته و هڅولم چی یو څه زه هم ولیکم.
پدی کښی هیڅ شک نشته چی افغانستان د ټولو کور دی هاغه څوک چی د افغانستان د تابعیت تذکره ولری افغان دی ولی د بده مرغه د شمال ټلواله د تزار شورا ( شوارای نظار )....... د وحدت حزب ( دایران نوکران )عبدالرشید دوستم ( ګیلم جم ) دبړیڅو په اند؟ خو هر پښتون پاکستانی دی اوس د افغانستان څخه دفاغ په اول قدم کی د دوی وظیفه ده.
مارشال پوپکی فهیم، کریم خلیلی او محقق، جنرال ګریزی عبدالرشید دوستم، امر صاخب خوزه جنوب غرب اسماعیل خان، او دبلخ خود مختار والی عطآ محمد نور، یونس قانونی ، عبداالله عبدالله وظیفه ده چی د خپلو منطقو څخه اقلا زر زر نفره جمعه او منسجم کړی دوی دی دا بړیڅی د ننګرهار، کنړ او د نورستان د ولایتو ددفاغ په خاطر هلته ولیږی او د افغانستان د خاوری د تمامیت څخه ذی د پاکستان د تهاجم په مقابل کی مردانه واره دفاغ وکړی

خلاصه ای لا طایلات این موجود این است که : ازآنجاییکه مارشال فهیم وجنرال دوستم وعطامحمد نور درقدرت قرار دارند باید ازخاک ومیهن پشتونها دربرابر حملات باکستان دفاع کنند
سخن هرچه باشد حملات پاکستان واظهارات جنرال حمید ګل درین اواخر پرده های تزویر وریاکاری پشتونها را دریده است. پشتونها سالها درین خطه، با اقوام غیر پشتون بازی دوګانه نموده اند، ازیک طرف خواهان برسمیت شناختن خط مرزی دیورند نبودند ، وتا مرز اټک را مال پدر وپدرکلانهای خویش می شمردند وازطرف دیګر، درصورت حمله ای قوای هوایی پاکستان، احساسات غیر پشتونها را برضد مقامات اسلام آباد تحریک وتهیییج نموده وبرای امتیاز ګیری از حاکمان پنجاب از زور بازوی هزاره ها وتاجیک ها وازبیکها بنام افغان استفاده می بردند حالا نیز زمانی که منازعه ای کوچی ها وهزاره ها برسر علفچرها بروز میکند، حکومت باکستان بخاطر انحراف اذهان عامه چند راکتی را درنقاط سرحدی پرتاب نموده و برای پشتونها غذای تبلیغاتی را فراهم میکند تا این بازی خبیثه همچنان درمنطقه ادامه داشته باشد.. این درحالی است که مقامات پشتون تبار پاکستان از ابتدای ظهور کشور پاکستان، هندوستان وافغانستان را دو دشمن منطقوی خویش قلمداد نموده وهمیشه ثبات وامنیت را در کشورهای هندوستان وافغانستان کنونی تهدید نموده است. آقای بشیر احمد بلور نواسه ای خان عبدالغفار خان بارها ازطالبان تقاضا کرده است که اګر میخواهند ازنعمت شهادت مستفید ګردند باید به افغانستان بروند وآنجا عملیات شهادت طلبانه علیه افغانستان براه اندازند و علیه قوای ناتو خودرا شهید سازند. پاکستان یک کشور اسلامی است. اینجا شریعت ودین خدا حاکم است.
چنان معلوم میشود که حالا پشتونها دریک حالت سردرګمی ګیچ کننده ای بسر می برند نمیدانند تعریف شان ازخاک مقدس میهن ودفاع ازتمامیت ارضی میهن در قاموس اصطلاحات نوین امروزی چګونه تفسیر، تبیین ومعنی میشود. میهن که درسمت جنوب افغانستان سرحد رسمی ندارد ودرهردو طرف مرز قبایل پشتون سکنی ګزیده اند ومدعی اند که مارا استعمار انګلیس ازهم جدا ساخته است وما همه یک وجود ویک تن واحد هستیم. حزب اسلامی ګلبدین حکمتیار که قبل ازطالبان ، درپهلوی اسلام افراطی وبی منطق خویش، سالها دهل پشتو وپشتونوالی را نیز بصدا درآورده بود حالا به شکل دیګری میخواهد وارد بازی سیاسی شود که هم لعل را بدست آرد وهم دل بادار را نرنجاند. اقای قریب الرحمن سعید درمقاله ای اخیر خویش ازجنرال حمیدګل بحیث یکی ازقهرمانهای جهاد افغانستان نام برده است واز وی باکمال ادب واحترام خواسته است تا دراظهاراتش احتیاط را بکار ببندد واز قرار دادها و رازهای سربه مهریکه قبلا میان ګلبدین، جلال الدین حقانی و مقامات پاکستانی به امضا رسیده است پرده نه بردارد.
ناسیونالیستهای پشتون قبلا جمعیت اسلامی وشخص شهید احمدشاه مسعود را درمخالفتهایش با ګلبدین مورد ملامتی قرار میدادند که ګویا وی بخاطر تعصب های قومی وتاجیکی خویش با ګلبدین نخواست زمینه ای تشکیل یک حکومت جهادی را فراهم کند. اما حالا قریب الرحمن سعید درین مقاله ای خویش ، صراحتا به قهرمان بودن( دجهاد اتل) جنرال حمیدګل تاکید دارد.

درضمن آقای قریب الرحمن سعید تاکید دارد که پاکستان نیز در ابتدا از بقدرت رسیدن حزب اسلامی بدلیل پشتون بودن رهبر آن جلوګیری کرده است. زیرا پاکستان ازین می ترسید که اګر حکمتیار بقدرت برسد قضیه ای پشتونستان را مطرح میکند. به فکراین قلم که آقای حکمتیار وقریب الرحمن سعید با این نوشته ها ومقالات ضد ونقیض شان چنان پنداشته اند که العیاذ بالله مخاطبان آنها همه بلا استثنا فاقد شعور واحساس اند که هرچیزیکه به این بیچاره ها بګویی آنها بدون چون وچرا قبول میکنند. شاید این آقایون در زبان بشتو، تا جایی حق بجانب باشند که مخاطبان شانرا همه فاقد شعور تلقی نمایند زیر ادرفرهنګ پشتونوالی چیزی بنام نقد وجود ندارد، درفرهنګ پښتونیزم انتقاد کردن وانګشت ګذاشتن بالای رهبران سیاسی شان توهین وهتک حرمت به آنها بشمار می آید، فرهنګ بدوی وقبیلوی پښتونی این را حکم میکند که رهبران وبزرګان قومی شانرا ازهرګونه خطا واشتباه مبرا بدانند، این رهبران قومی ، هر غلطی را که به آنها نشخوار کنند، پښتون آنرا بدون کوچکترین تحقیق وتبین می پذیرد. پشتونها بدون مراجعه به حافظه ای تاریخ هر نوشته ومقاله حکمتیار وقریب الرحمن سعید را بخاطر ضدیت شان با احمد شاه مسعود قبول کرده اند واګر قبول هم نکنند چاره ای ندارند هیچکسی ازهیچ سوراخی، صدایش را درمقابل وی بالا نکرده است تابګوید که بالای چشمان تان ابرو است،

اما درزبان فارسی چنین لاطایلات را نشخوار کردن محال است، زیرا درین زبان هیچ فارسی زبانی هیچ ادعای را بدون سند ومدرک موثق قبول کرده نمیتواند. روی همین علت است که هوادران یا به اصطلاح رسمی مزدوران از خود بیګانه ای ګلبدین حکمتیار که ازنظر زبانی وقومی پشتون نیستند قدرت دفاع از عملکردهای ضد ونقیض رهبرشان را ندارند. به ندرت دیده میشود تا یک پروانی یا چاریکاری چون کریم امین ویا امثال شان درمناظرات آزاد و رو در رو از کار کردهای منافقانه ای ګلبدین بعداز سقوط داکترنجیب الله دفاع کرده باشند.

خلاصه ای کلام این است که اګر چنین اظهارات وطنفروشانه وبیګانه پرستانه را مبنی بر اینکه قهرمان اصلی جهاد افغانستان حمید ګل مومند است مسعود یا مسعودی ها یا جمعیتی ها میکردند امروز آقای سیستانی به عوض افغان جرمن انلاین، حتی سایت دعوت وتول اوغان ولر وبر را نیز از لاطایلات خویش پر میساخت وګوش خلایق را کر میکرد. اما ګرایشات جاهلانه ای قبیلوی وعصبیت قومی پشتونها بحدی است که همچو اظهارات ونوشته های مزدورانه وذلیلانه هم تباران شانرا اغماض می نمایند. آقای قریب الرحمن سعید کشور باکستان را خانه ای دومی افغانها میداند. ازنظر حقوقی ، حق با آقای قریب الرحمن سعید است، جنرال حمید ګل خودیک پشتون ومربوط قوم مومند می باشد. وازجانب دیګر نقش پشتونها در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی سابق بیشتر نقش سمبولیک وتبلیغاتی بود. زیرا شوروی ها علاقه ای به حمله بالای مناطق آنطرف سرحد بین المللی دیورند نداشتند ولی پشتونها با عبور از سرحد ګاه وبیګاه مزاحمت های برای قوای شوروی ایجاد کرده دوباره به لانه های اصلی خویش میګریختند، حتی بعد از خروج قوای شوروی پشتونها وحامیان بین المللی آنها چون عربها وانګلیسها وامریکا وپاکستان در جنګ جلال آباد که بدون مشوره وسهم دادن مجاهدان شمال خصوصا مسعود قهرمان طرح ریزی شده بود، شکست فاحش خوردند که همان شکست باعث استعفای جنرال حمیدګل مومند از وظیفه اش ګردید، ولی درسقوط استان خوست که مقامات پاکستانی وجلال الدین حقانی دست دوستی به شهید احمدشاه مسعود قهرمان دراز کردند، پشتونهای جنوب موفق به ګرفتن استان خوست ګردیدند. این حوادث تاریخی نشان میدهد که مناطق شمال افغانستان بار اصلی جنګ را بدوش داشتند. درسالهای جنګ ومقاومت علیه اشغال شوروی، راه های اکمالاتی مناطق شمال افغانستان خصوصا درفصل سرما به اثر برف باری شدید با پاکستان کاملا مسدود می بود ، ولی بازهم مجاهدین ولایات شمال با امکانات ناچیز دربرابر قوای شوروی میجنګیدند ، تفاوت عمده ای دیګر مجاهدین جنوب وشمال این بود که پشتونها بیشتر به تخریب زیر ساختها وتاسیسات عام المنفعه نظیر انفجار بندهای برق ، پلها پلچک ها ، شفاخانه ها سرک های موتر رو وغیره می پرداختند، چنانچه فلم انفجار پایه های برق در سروبی ولایت کابل توسط جنرال عبدالرحیم وردګ وزیر دفاع فعلی تاکنون موجود است ، درحالیکه چنین فعالیتهای تخریبکارانه درفرهنګ مجاهدان تاجیک وازبیک وهزاره وجود نداشت . پشتونها ومقامات پاکستان در آن سالها از احمدشاه مسعود میخواستند که باید تونل سالنګ را منفجر نماید، چنانچه آقای دګروال یوسف نویسنده ای کتاب تلک خرس به آن اشاره نموده است ولی مسعود با وجودیکه پولهای هنګفتی از پاکستانیها درین مورد حاصل کرد ، اما از اجرای این طرح در آخرین تحلیل معذرت خواست. این موضوع در آنوقت خشم آقای آرنولد رافایل سفیر وقت امریکا وپیتر تامسن را برانګیخت، تا آن حد که پیترتامسن دریکی ازمصاحبه هایش مسعود شهید را حرامی چالاک توصیف کرده بود که به هیچ صورتی قابل اعتماد نیست.

انفجار ندادن تونل سالنګ توسط مسعود قهرمان ، ناسیونالیست های پشتون وپاکستانی ها را مثل امریکا ییها ازتمام طیف های فکری آن بالای مسعود خشمګین ساخته است ، آنها هرګز مسعود را بخاطر عدم اجرای اوامر پاکستانی ها نمی بخشند، چنانچه بیل ریچاردسن جعلی یعنی نبی مصداق دریک مقاله اش بزبان انګلیسی نوشته است که مسعود هرګز افغان نبود، زیرا افغان درمیدان نبرد ازهیچ تخریب وضرر رسانی بدشمن اشغالګر دست نمی بردارد . ما نیز میګوییم که بلی ! مسعود افغان نبود ورنه مانند ملا جلال الدین خوستی جهاد را به عرب وعجم می فروخت وبعداز مشهور شدن به کشور امارات رفته وبا دختر عربی ازدواج میکرد وبنام جهاد درمساجد امارات ګدایی میکرد . بعداز جمع آوری پول، دختر عرب تمام پول هارا بنام خودش دربانک ضبط میکرد وطلاق خویش را از شوهر افغان خویش مطالبه می نمود. این شهامت وشجاعت وافغان بودن مبارک شما باد قهرمان شما جنرال حمید ګل وملا جلال الدین وقهرمان غیر افغانها مسعود بزرګ !

جنرال حمید ګل مومند قهرمان جهاد پشتونها درزمان اشغال افغانستان توسط شوروی سابق

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • افشاگری جنایات و خیانت های که رهبران جهادی به حق مردم افغانستان کرده اند و میکنند، یک عمل خیلی مهم است و باید هر فرد وطنپرست و مردم دوست از آن پشتیبانی کند.
    اما:
    نویسنده این افشاگری ها باید خودش نیز انسان صادق و دلسوز به مردم این میهن باشد، نه اینکه در خدمت یک جریان فکری مشخص و در خدمت یکی از تنظیم های سیاسی مشخص قرار داشته باشد، که رهبرانش کمتر جفا به حق مردم بیچاره افغانستان روا نداشته اند، خون هموطن خود را ریختنه اند و در تباهی و ویرانی دست کم از آنهای نداشته اند که نویسنده این مقاله افشا میکند.
    بلی رهبران تاجک، پشتون، هزاره و ازبک..... همه در خیانت به آرمانهای این میهن و مردم آن سهیم بوده اند و استند.
    فلهذا نویسنده مقاله بالا خودش (مانند رهبران قومی و تنطیمی اش)انسان صادق و وفادار به آرمان های مردم افغانستان نیست، بلکه وفادار به یک تنظیم جهادی بخصوص است، که این خود اعتبار نوشته اش را نزد خواننده ازبین میبرد.

    • سلام به خواننده ګان عزیز وسلام به پیام ګذارمحترمیکه نام شانرا ننوشته اند!
      این قلم مربوط هیچ جریان جهادی ویا غیر جهادی بوده نمیتواند ولی حقایق تاریخی آنچنانی که رخ داده است بیانش با اسناد وشواهد انکار نا‌پیر حق مسلم بنده است، ولو به قیمت تاپه وبرچسپ های ناروا هم تمام شود.
      این قلم نظر به مطالعات ، تجربه وچشمدید هایش معقتد به این است که برتری خواهی پشتون عامل اساسی تمام بدبختی های این سرزمین واین منطقه در طول دوصد وپنجاه سال بوده است، واګر برای علاج دردهای دوصد وپنجاه ساله ای مردم ، قبل از ارایه دارو و دوا خود مرض تشخیص نګردد هرروز به ابعاد وحشتبار آن در منطقه افزوده میشود ، این طرز تلقی به هیچ صورتی نمیتواند بازتاب دهنده افکار وعقداید جریانهای جهادی ویا چپی باشد. ولی متاسفانه اعتراف به این حقیقت تلخ برای عده ای ازسازشګران ومعامله ګران سیاسی چه پښتون وغیر پشتون سخت بوده است.
      کسیکه از برتری خواهی وهژمونیزم پشتون که مانند آفتاب روشن است منکر می باشد باوی چګونه وازکجا میتوان بحث را آغاز کرد. جالب است زمانیکه از کلمات وطن و هموطن وجنګهای داخلی صحبت میکنیم خیلی به آسانی ازین موضوع رد میشویم که این وطن چرا مانند قبر ملا نصرالدین دریک سمت دروازه دارد ولی دیوار نه شما باکی هموطن استید با جلال الدین خوستی ، با حکمتیار، با حمید ګل مومند باکی؟
      تاوقتیکه تعریف مشخصی از این اصطلاحات بوجود نیاید تکیه کردن به حوادث که خود معلول این علت است کاری است نهایت طفلانه

    • bradar daneshmand wa granqadr mohtaram Parwez Bahman ! ba arz salam , shoma khod betar medaned ke awoghan jahel ba hech sorat haqeqat ra na me pazerad zera ganda bodan shan taeid megardad benaan hayf waqt garnbahy tan , fekr tan wa hta rang qalam shoma na karda ke ba jawab ghaow zadan ghaoghan be pardazed . qadre shoma daneshmand grame nazde dostan be shomar tan ast

  • چیزهای جالب.

    ۱. ترجمهً نوشتهً یک حزبی توسط یک شورای نظاری.
    ۲. ترجمهُ نوشتهً یک پشتون توسط کسیکه با نام پشتو و پشتون دشمنی دیوانه وار دارد.
    ۳. صرف نظر از موقف سیاسی اش ترجمهً نوشتهً قریب الرحمن (ادیب) توسط یک نویسنده نماً بی ادب و اوباش.
    اگر باور کردن ذهن بیطرف را در شمارهً چهار علاوه کنیم دیگه گپ از جالبیت بیرون و فکاهی میشه.

    • سلام به آقای ولی!
      احترامات قلبی مرا پذیرا شوید . خیلی خوشحال شدم که شما مقاله مرا خوانده اید . برایم چنان معلوم شد که باز یکبار دیګر عنان عقل ومنطق ار کف داده اید وبه دشنام رو آورده اید . به نظرمن ، ترجمه ، ترجمه است . اګر غلط ترجمه شده باشد آنوقت اعتراض شما وارد است. لینک مضمون قریب خان سعید را در قسمت های پایینی مقاله ام ګذاشته ام شما خود اګر تصور دارید که این ترجمه را به عقیده ای شما یک شورای نظاری اوباش مانند این بنده ای فقیر کرده باشد وآن را غلط ترجمه کرده است پس خودتان نه بحیث یک اوباش ویک شورای نظاری بلکه بحیث یک پشتون دانشمند وناسیونالیست میتوانید بزبان خودتان لینک مذکور را خودتان ترجمه کنید.
      به نظرمن ترجمه وترجمانی به ګرایش های فکری یا تعلقات نژادی کدام ارتباطی ندارد تا وقتیکه امانت علمی در آن مراعات شده باشد.
      آقای قریب الرحمن سعید از جنرال بادارشان خواسته اند: دروند جنرال حمید ګل صیب لږ احتیاط پکار دی شما این را چه قسم ترجمه میکنید؟
      اما اینکه فرموده اید که من با زبان پشتو دشمنی دیوانه وار دارم بار دیګر به اشتباه رفته اید
      من با زبان پشتو وپشتونها هرګز دشمنی دیوانه وار ندارم بلکه آنها بازبانهای دیګر واقوام بومی این سرزمین دارند من صرف وظیفه دارم تا حقایق را بنویسم. دشمنی بازبان وفرهنګ یک قوم کار غیر انسانی است. آنچنانکه محمدګلخان مومند ودیګر سلاطین وپادشاهان پشتون دیروزی وامروزی و اولادهای آنها با دیګر زبانها واقوام این سرزمین خصوصا زبان شیرین فارسی دارند. به نظرمن حرکتهای که امروز درشمال افغانستان بدستور مقامات باکستانی بنام جنبشهای ادبی یا هم جنبش جوانان فیس بوکی پشتون وغیره براه افتیده است، نشان میدهد که پشتونها با زبان فارسی واقوام بومی این کشور بدستور آی اس آی زیر پرده زبان وادبیات پشتو وغیره وضعیت روندا را درین سرزمین تکرار میکنند. یعنی اینکه آنها میخواهند تاوان کشته شده های اسیران نظامی طالب را از اقوام غیر بشتون بستانند واین چیزیست که همین اکنون درحال وقوع است. غیر ازین اګر شما کدام برداشت دیګر دارید بفرمایید.

    • بهمن خان مشورهً دوستانهً بنده برایت اینست که نزد کدام طبیب روانی برو و اگر شفا یافتی به بحث و استدلال بپرداز. چراکه بحثهای آدمهای مثل تو در کشورما که سطح آگاهی پایین است خیلی مشکلزا است. و بیاد داشته باش که: شنیدن حقیقت تلخ است اما بهرهً شیرین دارد۰

    • بازهم به آقای ولی!
      ازمشوره ای دوستانه ای تان سپاسګزارم ولی پرسش این است که چګونه کشف کردید که من احتیاج به طبیب روانی دارم؟ چرا دیګران حق نداشته باشند که شمارا توصیه کنند تا به طبیب روانی مراجعه کنید زیرا هم خشم ګین میشوید وهم دشنام میزنید وهم تربیه ای خانواده ګی تانرا به بدترین شکل به نمایش میګذارید.

  • باقی سمندر
    میزان سال ۱۳۹۰ خورشیدی
    اکتوبر سال ۲۰۱۱ میلادی
    سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
    سلام به آقای پرویز بهمن

    آقای بهمن !
    من مقاله شمارا مانندهمه مقاله های شما به خوانش ګرفتم . میخواستم در مورد نظر شما افکارخودرابیان دارم و میدانیم که تحمل افکار دګر اندیشان یک ګام بسوی دیموکراسی است ودیموکراتیزه نمودن حیات اجتماعی در افغانستان و منطقه کار وپیکار میخواهد .
    دیدیم که نه بزور میګ ها و تانګ ها افغانستان را بسوی ارمان « دیموکراسی - افغان – شوروی » توانستند بکشانند ونه بزور بی ۵۲ و هواپیماهای بدون پیلوت خواهند توانست – به مسیر « دیموکراسی !؟ – بوش خلیلزاد – اشرف غنی وانور الحق احدی وشرکا » بکشانند .همچنین با ورم اینست که آ ي – اس – آی هم هرګز نخواهد توانست افغانستان را به صوبه پنجم اسلام آباد تبدیل نماید ولو ده ها قریب الرحمن سعید و صد ها جلال الدین حقانی و ګلبدین حکمتیار هم در رکابش حرکت نمایند .
    افغانستان تافته جدا بافته است . افغانستان سرزمین مردم افغانستان است ـ اګر در مملکت ناروی قریب الرحمن سعید در ظرف چند سال شهروند ناروی خوانده میشود – در افغانستان تاهنوز شک دارند که انسان هایی که بیشتر از صد سال در ان خطه نسل اند ر نسل زندګی نموده اند – جز مردم افغانستان باشند و هر« نخبه » قومی انسانهایی را که از قوم وخیل وتبارخود شان نیست – بیګانه میخوانند . در این مورد « از خودوبیګانه »بایست نوشت و روشنګری نمود
    ګرچه ادبیات برخی چنین است که فضای بحث سالم را مغشوش مینمایند و آرزو ندارند با بحث سالم ګره ای از ګره ها حل ګردند – بازهم من طرفدار اینم که همه تابو ها بایست شکستانده شوند ومیدان آزادی ګفتار وبیان بوجود آورده شود . لطفن به برخورد هایی که درمورد من نموده اند توجه نمایید !
    «
    « زما د اعتصاب لامل | انگیزه اعتصاب من 5 اكتبر 07:10, بوسيله ى باقی سمندر اول .
    سیمین جان :
    به گپ های این روده درازی بی وقوف جاهل گپ پرانی زبان بازی شکم روی اسهال نرو . اصلاء وقتی نشه چرس میشه شروع به گپ زدن میکنه . فکر میکنه که ده زیر قبر امیر عبدالرحمن خان نشسته و بوغه زده میره . سیمین جان : ایتو کو که به گردن همین یک زنجیر پرتو و سری دیگه زنجیره به پایه خیمه انقلابی ات بسته کو . همکاری محافظه میکنه و هم هر وقت قهر شدی با موجب و بی موجب یک لگد محکم به ماتحت شاغلی باقی سمندر خان بزن تا روح اجداد او. شاد گردد . با احترام ........... سیمین جان هر قدر ادم ( گلاب برو ) را شور بدهد به همان اندازه بویش بلند میشود . موفقیت شما را خواهانم ». برادر شما صاحب سگهای به نام باقی سمند .

    »

    افغانستان و هویت های متکثر قومی 12 اكتبر 13:07, بوسيله ى از طرف ولی
    سمندر خدا گور پدرت را بسوزاند با اینهمه کس شعر نویسی! بخدا اگر غیر از خودت اگر کدام خر دیگر حوصله خواندن داشته باشد. معلوم میشود کدام سوسیال خور خرکس هستی که از خود کار نداری؟ما برای چند دقیقه بیکار میشویم وحوصله کس شعر خواندن تو را نداریم »
    درمورد حکمتیار و حقانی امروزدر روزنامه نخست منتشر شده در کا بل مقاله ای راخواندم که در پایان اقتباس مینمایم تا شما وهمه خوانندګان به دیدګاه دیګری نیزآشنا ګردید
    در روز نامه نخست درکابل میخوانیم که :
    چهار شنبه, ۲۰ میزان ۱۳۹۰
    نویسنده: سنجر

    ((حکمتیار و حقانی مانند من پاکستانی اند و به همان حدی که من پاکستانی ام آنها نیز پاکستانی اند.))
    این سخنان حمید گل جنرال به ظاهر باز نشسته ی پاکستانی است که در جریان همین هفته با تلویزیون پاکستانی دنیا طی صحبتی بیان کرد. جنرال حمید گل در این صحبت برای چندمین بار از حقانی به نام حقانی صاحب، مجاهد جهاد افغانستان و این دست کلمات یاد نمود و گفت حکمتیار و حقانی هردو پاکستانی اند.
    سخنان رییس پیشین سازمان استخباراتی پاکستان که خود در رشد و نیرومندی این دو مهره ی خطرناک برای افغانستان نقش داشته و به یقین یکی از عواملی که سبب شد تا حقانی و حکمتیار به دو ویرانگر در افغانستان مبدل شوند تلاش های او بود جالب است. این دو چهره شناخته شده و به اصطلاح افشا بودند اما حمید گل به چه دلیلی در چنین مقطع اعتراف به موجودیت دست پرورده های خود می کند ؟
    آنچه مشخص است این که حقانی و حکمتیار متاسفانه هردو افغان اند و هویت افغانستانی دارند اما این دوتاحدی در خدمت پنجاب و حکومت پنجابیان کمر بسته و فعالیت نموده اند که حمید گل پدر معنوی آنها بدون هیچ ملاحظه یی حتی در برابر دوربین رسانه ها از این دو به عنوان خدمتگذاران حکومت پنجاب و پنجابیان یاد می کند و به حدی شیفته ی خدمات صادقانه ی آنها به پاکستان شده که اصلا آنها را افغان نه بل پاکستانی می داند.
    جالب این است که اظهارات حمید گل در خصوص پاکستانی بودن این دو سردسته ی شورشی که هردو از سال هاست در بربادی و ویرانی افغانستان فعالیت می کنند زمانی صورت گرفته که نزاع برسر فعالیت های شبکه ی تروریستی حقانی و ویرانگری های وی میان واشنگتن و اسلام آباد شدت بی سابقه یافته وسازمان استخبارات پاکستان متهم است که با داشتن شبکه ی حقانی در کنار خود به عنوان یک شاخه،جنگ و ویرانی در افغانستان را سازماندهی میکند. تیره گی روابط میان افغانستان و پاکستان نیز به دلیل شدت حملات شبکه ی حقانی و هدف گیری های مقامات افغان توسط آی اس آی به وسیله ی این شبکه واقع شده. با این وصف پاکستان همچنان از وی دفاع می کند و تلاش دارد تا به هر نحو ممکن این دست پرورده ی خود را محافظت کند. اما به راستی تنها حقانی و حکمتیار اند که بیشتر از حمید گل، کرنیل امام ، نصیر الله بابر ، شجاع پاشا و ... پاکستانی اند یا ریشه های این پرورش در نظام افغانستان بیشتر است ؟
    واضح است که شمار افغان های پاکستانی حتی در رده های بالای نظام نیز بیشتر از هر زمان دیگر وجود دارد. ماه ها پیش سفیر افغانستان در پاکستان در صحبت با رسانه ها به صراحت گفت هیچ نشانه یی که ثابت کند ارتش پاکستان در امور داخلی افغانستان مداخله می کند وجود ندارد. این موضوع به خوبی می رساند که قضیه چگونه است و عمال دشمن تاکدام بخش های دولت نفوذ دارند و در حاکمیت افغانستان شریک اند.
    درسی سال اخیر فتوای جهاد، مبارزه، وطنپرستی، آزادی وطن، حفظ خاک و وطن و کلماتی از این ردیف ورد زبان هر افغان و یا به ظاهر افغان شده است اما از سال گذشته تا به امروز کشور ما هدف هزاران فیر راکت و سلاح سنگین نیروهای ارتش پاکستان قرار گرفته اما چرا لااقل یک حرکت جدی در برابر این تجاوز نه از سوی دولت، نه از سوی پارلمان و نه از سوی نیروهای امنیتی کشور که ظاهرا حافظ تمامیت ارضی و منافع ملی کشور عنوان داده می شوند صورت نمی گیرد؟
    واضح است که حضور گسترده ی افغان پاکستانی ها حتی در رده های تصمیم گیری دولت مانع این چنین عمل می گردد و رنه هیچ دلیلی وجود ندارد که بتوان به اتکا به آن نظارت خونسردانه ی دولت در قبال مرگ و بیجا شدن شهروندان کشورش و آبرو و عزت سرزمینش را توجیه نمود .
    معرفی دوچهره ی برازنده در ویرانگری افغانستان از سوی حمیدگل تنها اشاره به حضور عمال پاکستان در افغانستان است و بعید نیست که ریشه های این موضوع حتی درکاخ ریاست جمهوری کشور نیز گسترش نیافته باشد.
    افغانستان باری در زمان حاکمیت داکتر نجیب الله نیز از سوی پاکستان در نبرد مشهور در ننگرهار که به جنگ جلال آباد مشهور است باری هدف تجاوز مستقیم ارتش پاکستان قرار گرفت اما واکنش جدی و قاطع دولت وقت با نیروی اندک توانست این توطئه را مهار کند و شاید یکی از دلایل عمده ی آن نبود و یا کمبود حضور افغان های پاکستانی در داخل نظام، تصفیه ی حکومت از وجود جاسوس های بیگانگان و عملکرد صادقانه ی رده ی های تصمیم گیرنده داخل حکومت بود.
    به هر ترتیب حال که تیره گی روابط کابل _ اسلام اباد بیشتر از هر وقت دیگر بوده و این تیره گی روابط میان ایالات متحده و اسلام آباد نیز به طور بی سابقه یی رشد نموده دولتمردان افغان باید برای تصفیه ی صفوف نظام از موجودیت افغان های، پیشاوری- پنجابی و افغان های تهرانی و افغان های دیگر جایی بپردازد زیرا به یقین کامل، خطری که از این دست افراد در داخل نظام و متوجه نظام است به مراتب سنگین تر ونگران کننده تر از خطر موجودیت حکمتیار و حقانی در برابر نظام می باشد.

    تاریخ نشر ( چهار شنبه, ۲۰ میزان ۱۳۹۰ ۱۴:۴۰ )

    آنلاین : قریب الرحمن سعید: قهرمان اصلی جهاد افغانستان جنرال حمیدګل است

    • سلام به خواننده های نهایت ارجمند کابل پرس? وسلام به باقی سمندر ګرامی!
      من نوشته ای شمارا همراه با آوردهای از واکنش های غیر ادبی وغیر اخلاقی تعدادی ازمخالفان تان خواندم وسخت متاثر شدم. نمیدانم که ساحه ای فراخ وګستره ای کابل پرس چرا برای تعدادی از دوستان تنګی میکند ؟ چرا دوستان بدون موجب برشما بخاطر طویل بودن پیامهای تان خشم میګیرند، درکابل پرس جا وفضا برای همه باز است هیچ وقت یک پیام ولو هرقدر طویل هم باشد مانع ازین نمیشود که پیام طویل تر یک کابل پرسی دیګر ازنشر باز ماند.
      آقای سمندر!
      از قدیم ها ګفته اند:
      درره هموار دویدن هنرش چیست
      مردانه دویدن هنرش درخم وپیچ است
      باید بدانید که راه مبارزه را با ګلها وګل بته ها فرش نکرده اند، کسیکه میخواهد مبارزه کند باید چنین مشکلات وپرابلم ها را ازسر خویش بګذراند. اګر شما با این زشت نویسی های دوستان کم حوصله میدان را رها میکنید درحقیقت شکست خورده اید.
      من باوجودیکه با بسیاری ازنظریات شما کاملا مخالف هستم ولی هرګز نمیتوانم ا پیام شما را ناخوانده بګذرم، پیام های شما باوجود طویل بودن شان نقاط خیلی مهم ودرخور بحث را درخویش نهفته دارد
      واما درین باره که شما فرموده اید که افغانستان هرګز صوبه پنجم پاکستان نخواهد شد من باشما کا ملا مخالف نیستم ولی موافق نیز نخواهم بود.
      اینکه افغانستان عملا صوبه بنجم نخواهد شد یک آرزوی خوب است اما آنچه را که شما بروایت ازروزنامه ای نخست درکابل اینجا نقل کرده اید افغانستان بطرف صوبه پنجم شدن باکستان درحرکت است.
      خود نویسنده اعتراف دارد که امروز در بدنه نظام فعلی تا سرحد ریاست جمهوری وبارلمان وغیره عناصر اجیر ودست پرورده ای باکستان حضور دارند واز باکستانی بودن شان هم هیچ شرم وحیایی ندارند، یک سفیر درحد داوودزی خودش یک پاکستانی معلوم الحال است، رهبران جهادی وافراد رده های دو وسه وتمام کسانی که دپاکستان زنده ګی کرده اند ویک نسل جدید که در پاکستان تولد شده است این ها همه پاکستانی اند وباکستانی می اندیشند. آقای نویسنده ای روزنامه ای نخست نوشته است که درجنګ جلال اباد داکترنجیب الله توانست که حمله ای مجاهدین را که بدستور سازمان استخبارات باکستان طرح ریزی شده بود شکست بدهد بخاطریکه آن رزیم ازموجودیت جواسیس وګماشته های باکستانی باک بود.
      تا جای این موضوع قابل تایید است ولی نباید فراموش کرد که در رژیم پرچمی ها اقوام غیر پشتون خصوصا تاجیک ها هزاره ها وازبیک ها برخلاف رژیم خلقی دست بالا داشتند.
      موجودیت غیر پشتونها در رژیم داکترنجیب الله باعث آن شد که ارتش وخاد وقت یکدست عمل کند وپلانهای آنوقت باکستانرا نقش برآب سازند. اما هروقتیکه داکترنجیب الله بالای هم تباران خویش تکیه کرد وسران نظامی غیر پشتون را خواست تضعیف نماید پاکستان توانست استان خوست را ازتسلط رژیم نجیب خارج سازد. درضمن پاکستان درآنوقت بعداز تشکیل شورای قوماندانهای جهادی درشاه سلیم چترال توانست پشتیبانی فرمانده مسعود را نیز بدست بیاورد. اما امروز ارتش منظم غیر پشتونی درشمال ومرکز افغانستان وجود ندارد. کرزی کوشش دارد که میان غیر پشتونها بنام ازبیک وتاجیک وهزاره تفرقه ایجاد کند حتی خود تاجیکها را میان خود شان بجنګاند وبچند دسته تقسیم کند. پشتونها بیشتر ترجیح میدهند تا درخدمت باکستان قرار داشته باشند ودرظاهر بخاطر فریب مردم غیر پشتون خودرا ضد باکستانی میخوانند. پشتونها خوب میدانند که درمنطقه ، ایران تاجکستان روسیه وازبکستان از بوجود آمدن حکومت بشتونی راضی نیستند یګانه متحد استراتیزیک پشتونها فقط پاکستان است به نظر من این راکت پرانی ها درکنر ونورستان همه ساختګی است وبرای انحراف اذهان عامه صورت میګیرد. تا اقوام غیر پشتون را پای شانرا به جنګ بکشاند وخودشان نظاره ګر صحنه باشند این جا باید غیر پشتونها هوشیاری لازم خویش را بخرچ دهند وازخیالات کهنه وفرسوده ای سابق بیرون آیند که ما درزمان نجیب مقاومت کردیم حالا نیز میتوانیم چنین کنیم.
      اګر پشتونها خواهان تصفیه حساب با پنجاب استند بفرمایند خودشان برای ایجاد یک دولت پشتونستان مستقل با جامعه ای جهانی به توافق برسند. چرا پشتونها به عوض باکستان توجه شانرا به شمال متمرکز ساخته اند؟
      مګر شما اخبار ، تبصره ها وتحلیل های پشتونها را درسایتهای پشتو تعقیب نمی کنید؟
      تبلیغات واهی ودروغین پشتونها دررابطه به پشتونهای شمال، امروز محراق اصلی رسانه های پشتونی است نه جنګ با پاکستان ویا اعتراض به فیر راکتها به نقاط کنر ولغمان.
      چرا حزب افغان ملت که بیشترین اعضایش را مردم کنر ولغمان و ولایات جنوبی تشکیل میدهد درین رابطه خاموشی مرکبار اختیار کرده اند؟
      بناء افغانستان عملا امروز غیر مستقیم به صوبه پنجم باکستان تبدیل شده است چه بخواهیم ویانه.
      برای بیرون رفت ازین وضع فقط یک راه حل وجود دارد وآن ایجاد یک حکومت مستقل پشتونی بنام پشتونستان درجنوب افغانستان است وبس

    • باقی سمندر
      ۲۵ میزان سال ۱۳۹۰ خورشیدی
      ۱۷ - اکتوبرسال ۲۰۱۱ میلادی

      سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
      سلام به آقای پرویز بهمن

      آقای پرویز بهمن !
      ازحسن نظر تان درمورد خودم تشکر مینمایم واز طرح نمودن اختلاف نظرتان درباره نظریاتم بسیار خشنودم .
      من نمونه ای از نظری راکه در روزنامه نخست در شهر کابل درمورد ګلبدین وحقانی بیان شده است- درکابل پرس اقتباس کردم تاهمه اعضای حزب اسلامی و علاقمندان طالبان وعده ای که خود را حتی ضد ارتجاعی میخوانند - بدانند که چه ګروهایی را « جنبش مقاومت ملی » می خوانند و سرکردګان این جنبش تامغز استخوان سیاه در کجا وابسته اند و بسا سخنانی دیګری که در میان خط ها وسطر ها دیده میشوند .
      من بنا به تایید ګفته خود شما با افکار شما در بسا موارد اختلاف دارم ویکی هم در همین مورد پشتون ها است .
      من همه پشتون ها - ازبک ها -هزاره ها -تاجیک ها ایماق ها- ترکمن ها و نورستانی ها وبلوچها وګروه های قومی موجود را در افغانستان جز لا ینفک مردم افغانستان میدانم . هم شما وهم بسا خوانندګان میدانند که افغانستان موجود از میان آتش وخون تاحالا ګذر کرده است وراه های ناهمواری هنوز پیش رویش قرار دارد .
      اګر شما مینویسید که پشتونها بروند - پشتونستان را بسازند -نخبه های برتری طلب و شووینیست پشتون مانند انور الحق احدی - روستار تره کی - وشرکا میګویند - تاجیکها بروند در تاجیکستان !
      تفاوت این دو دیګاه را نشان بدهید لطفن ؟
      به نظر من هیچګاه ګلبدین حکمتیار نمیتواند نمایندګی از همه جمعیت پشتونها نماید و تاهنوز من پشتونهایی را می شناسم که ګلبدین را مانند حفیظ الله امین و عبدالرب رسول سیاف - خر روت میدانند و در باره خر روت ده ها تبصره منفی بین خود دارند .
      ګلبدین و حقانی وملا عمر مربوط به سه قوم مختلف از میان ده ها قوم پشتون اند که همه ګی شان درطول سه دهه ګذشته از عقب مانده ترین لایه ها وافکار اجتماعی سخن ګفته اند و دشمنان مدرنیته به شکل ګوناګون اند .
      ګلبدین طرفدار مکتب است وملاعمر طرفدار مدرسه - ګلبدین و اطرافیان شان خود را وابسته به بخشهای از اخوان المسلمین جهانی - حزب التحریر و القاعده تعریف میکنند - اما ملاعمر علایق دیوبندی وحتی سلفی دارد !
      دیدګاه های شان همین حالا از هم متفاوت است و هیچګاه مناطق عقب نګهداشته وعقب مانده ای مانند پکتیا یا پکتیکا
      نسبت به منطقه پشاوربرتری فرهنګی - سیاسی و اقتصادی را نشان داده نمیتواند .
      ازسال ۱۹۴۷ میلادی تا کودتای داود خان یا ۱۹۷۴ میلادی این دولت کابل بود که بنام « دا پشتونستان زمونژ» داد از دفاع از مبارزه خلقهای پشتون وبلوچ میزد و درشهر کابل لیسه های خوشخال خان - رحمن بابا و حتی ابن سینا جایګاه و پرورشګاه جوانان آن طرف خط دیورند بود - شاید با نام اقبال وزیری آشنا باشید که « پشتونستانی » بود و از راه افغانستان به ماسکو رفت ودرس خواند و در زمان حفیظ الله امین وتره کی رییس امور سیاسی وزارت دفاع افغانستان بود و طرفدار ماسکو - حالانکه جلال الدین حقانی در خط برژنسکی وسی آی ای با ګلبدین حکمتیار قرارداشت .
      همین انور الحق احدی در لیسه حبیبیه درس خوانده مانند اشرف غنی احمد زی و با زلمی حلیل زاد در دانشګاه امریکایی بیروت درسهای خود را ادامه داده اند و خواسته های از لایه های بالایی جامعه پشتونی را مطرح مینمایند .
      از اینرو من نمیتوانم بخاطر پشتون بودن - میان ملاعمر و زلمی خلیل زاد خط مسا وی بکشم .
      از سال ۱۹۸۰ میلادی به اینطرف رسمن آی اس آی - طرف دیګر سکه خط فکری زمان داود خان یعنی« داپشتونستان زمونژ » را بازی مینماید و درواقعیت امرسردمداران پنجابی در اقتصاد وامور سیاست داخلی وخارجی پاکستان دست بالا دارند و از اختلافات صدها ساله میان اقوام وباشندګان افغانستان کنونی به نفع خود استفاده مینمایند - حالانکه آکثریت پشتون ها در انطرف خط دیورند نسبت به پنجاب و سند دارای زندګی بسیار عقب مانده تروعقب نګهداشته تر اند - خصوصن در هفت منطقه آن طرف سرحد .
      این سخن را به مثابه پیشګفتار یا دیباچه ګپ های بعدی مطرح ساختم - در آینده بازهم خواهم نوشت .
      من طرفدار وحدت داوطلبانه همه مردم افغانستان از همه اقوام در افغانستان مستقل - آزاد -متحد و يک پارچه برای تحقق بخشیدن به برابری وعدالت اجتماعی و دیموکراسی میباشم .
      من از هر نخبه پشتون دعوت مینمایم که میان زندګی قبیله ای وپیش مدرن و زندګی مدرن یکی را انتخاب نماید و هرګاه طرفداری از مدرینته نماید - مشکل جوامع عقب مانده وعقب نکهداشته جزیره ای کم تر میګردد و این دوران ګذار از پیش مدرن بسوی مدرنیته آسانتر میګردد.
      یار زنده و صحبت باقی

      آنلاین : قریب الرحمن سعید: قهرمان اصلی جهاد افغانستان جنرال حمیدګل است

    • سلام به محترم باقی سمندر ګرامی!
      محترم سمندر عزیز!
      مطلب شما را ګرفتم ازبسیاری جهات برایم خیلی آموزنده است . شما نکات جدیدی درآن مطرح کرده اید که برای تان توفیق بیشتر میخواهم.
      من بصورت خلص میخواهم روی نکات اختلافی واتفافی خود در پیام تان عرایض خودرا پیشکش نمایم:
      دراینکه ګلبدین ، ملاعمر، حقانی یا هر شوونیست دیګری مانند تره کی ، اشرف غنی واحدی وغیره نماینده ګی از قوم پشتون نمیکنند کاملا باشما موافق هستم. درجبهه ای مقابل نیز هیچ کسی ازکس دیګری نماینده ګی کرده نمیتواند، زیرا تاکنون هیچ کدام انتخابات مشروع ویا ریفراندوم قومی میان اقوام افغانستان راه اندازی نګردیده تاکسی را به حیث نماینده ای تام الاختیار یک قوم معرفی کند.
      اما اینکه فرموده اید اګر کشور مستقل پشتونستان بوجود آید ، شوونیستهای پشتون استدلال میکنند که دیګران نیز تاجکستان یا ازبکستان خویش را با کشورهای دیګر جدا کنند به نظرمن این استدلال آنها بایه ای علمی ندارد. زیرا پښتونها خودشان مانند اسراییل ، مدعی اند که دولت ملی که بتواند هویت ملی پشتونها را درسطح جهان درقطار دیګر ملل آزاد جهان تمثیل کند وجود ندارد و ازین ناحیه پشتونها احساس محرومیت میکنند.
      نظر به دلایل خود شوونیستها ، پشتونها هم در افغانستان وهم درپاکستان سالها از داشتن یک دولت ملی محروم بوده اند. آقای سرلوچ مرادزی رقم عددی پشتونها را تاهندوستان بیشتر ازشصت ملیون پشتون میداند که این ملت دربین کشورهای افغانستان پاکستان حتی هند تیت وپراګنده اند.
      به نظر من تاجیکها ازبیکها وهزاره ها چنین خواستی ندارند. زیرا هم تباران شان خارج ازمرزهای کنونی افغانستان دولتهای مستقل را با نام وهویت قومی شان دارند، باوجودیکه هیچګاهی یک تاجیک افغانستانی با تاجیک تاجکستانی نمیتواند احساس خون شریکی کند، زیرا بعداز ګذشت تقریبا یک قرن تسلط شوروی سابق درتاجکستان کنونی اقوام وملل مختلف با تاجیکهای آندیار خلط شده اند زبان شان بازبان روسی درهم آمیخته است کمتر مشابهتی میان تاجیکها ازبیکهای افغانستانی با همتباران شان آنطرف دریای آمو دیده میشود. لذا تاجیکها ضرورتی به داشتن یک دولت تاجیکی ندارند. تاجیکها ازبیکها وهزاره ها نظر به مشترکات تاریخی که دارند میتواند به ایجاد یک دولت مستقل که نام هیچیک از اقوام مذکور در آن نباشد مبادرت ورزند، مثلا خراسان، خاوران ، آریانا ، کابلستان، غرجستان، (پیس لند) صلحستان، آزادستان وغیره نامهای جدید یا تاریخی که اسم قوم خاص را با خویش حمل نکند.
      این دولت جدید چنانچه عرض شد نه براساس ګرایشهای تاجیکی یا ازبیکی یا هزاره ګی بلکه برمبنای حقوق شهروندی باید تشکیل شود، زبان رسمی آن فارسی بوده زبانهای محلی نظیر ترکمنی ازبیکی پامیری پشتو وقیرعیزی بصورت غیر رسمی قابل استفاده باشد.
      منظورم ازکاربرد زبان رسمی همانا زبان دفاتر ودیوانها وزبان رسمی دولتی است ولی زبانهای دیګر نیز نباید ازنظر بدور انداخته شود.
      اما دولت پشتونستان نباید چنین معنا شود که اقلیتهای پشتون درشمال مانند تقسیم هند وپاکستان وادار به کوچ اجباری یا نسل کشی شوند. اینچنین نظریه ای روی دیګر سکه ای فاشیسم است که بنده از آن نفرت دارم. برای پشتونهای که خواهان بقا وزیستن در کشور جدید التاسیس غیر پشتونی میباشند به چشم شهروندان متساوی الحقوق دیده شود و اعمال هرنوع تبعیض باید قانونا جرم شناخته شود.
      سرحدات تغین شود، ولایات جنوبی که هم مرز با پاکستان فعلی اند ، به دولت پشتونستان جدید تحویل داده شود. اما به همان شکلیکه موجودیت اقلیتهای پشتون درشمال قابل تضمین است موجودیت فارسی زبانان پشتونستان نیز اقتضای این را میکند که باید تضمین وګرانتی ګردد. به نظر من این الترناتیفی است که میتواند جلو زورګویی ها، اقلیت واکثریت خواندن های وهمی ، وغیره پدیده های منفی را بګیرد.
      درغیر آن افغانستان کنونی به یک بوجی سربسته می ماند که دو سه پشک ګرسنه را در آن انداخته باشند وسرش را نیز محکم بسته اند اما پشکهای بیچاره هرکدام درغم فرار است ولی ازفرط ګرسنګی و سرګردانی یکی به کله دیګری میزنند وراه خروج وجود ندارد.
      این نظر شما که باید همه باهم شویم ویکدیګر خویش را تحمل کنیم به فرهنګ وزبان یک دیګر احترام بګذاریم نزدمن وشما ارزش دارد، زیرا من وتو انسانی می اندیشیم ، اما نزد پشتونها چنین اندیشه های خیرخواهانه هرګز معنا ندارد. پشتونها هرزمانیکه خودرا ضعیف احساس کنند به شعارهای مدارا جویانه و وحدت طلبانه وانسانی رو می آورند، ولی هرزمانیکه قوت یافتند آنګاه، خودشان را برتر از همه احساس کرده ودیګران را بی هیچ سرشماری ودلیل منطقی ، درجمله ای اقلیتهای قومی بحساب آورده وازهندوستان تا ماسکو ادعای مالکیت دارند. حتی درین جمله ملا ومسلمانان پشتون نیز مانند کمونیستان آنها یکسان می اندیشند. شما میتوانید رساله ای مولوی محمد یونس خالص را بنام ( پښتون قام) را مطالعه کنید:
      مولوی خالص را اعتقاد به این بود که نژادهای افغانستان هرکدام حیثیثت معادن را دارا میباشند، مانند طلا، طلای سفید وطلای سرخ، مس و آهن وغیره. پشتونها دربین دیګر اقوام حیثیت طلای سرخ را دارد باقی اقوام درجمله ای فلزات عادی بشمار میروند. این مفکوره تنها در مغز مولوی خالص خانه نکرده بود، بلکه هرپشتون امروزی براین عقیده است که پشتونها سرداران دیګر اقوام افغانستان بشمار میروند. شما چګونه با این قوم وبا این افکار قرون وسطایی میتوانید سخن ازسازش ، مدارا. تحمل ، یکدیګر پذیری، بزنید.
      تا دیروز اګر زبان پشتو رسم الخط نداشت امروز ازبرکت همان لیسه های خوشحال خان ورحمن بابا همه غلط وصحیح هرچه درزبان شان می آید بحیث یک زبان مستقل می نویسند وخودرا از تعلیم ویادګیری زبان فارسی مستغنی می یابند. نکات اساسی من همینها بود خدا کند مطالب خویش را درست افاده کرده باشم
      با احترام
      پرویز بهمن

    • روزی بیدار می شویم که افغانستان شده اسرائیل!

      ساکن شدن اقوام غیر افغانستانی در اقصاء نقاط افغانستان یک نقشه فرا منطقه ای می باشد که گرداندگان آن سعی دارند تا با اسکان دادن پاکستانی ها در ولایات کشور ما، یکپارچگی قومیتی منطقه را از بین برده و بدین طریق از ایجاد هرگونه اتحادی در آن ولایت جلوگیری نمایند

      تاریخ انتشار: ۰۸:۱۶ ۱۳۹۰/۷/۲۳
      کد خبر: 28055
      منبع:
      نسخه چاپی

      به گزارش تحلیلی بخش سیاسی شبکه اطلاع رسانی افغانستان ( afghanpaper )، با ادامه عملیاتهای نظامی آمریکاییان در مناطق مرزی افغانستان و پاکستان و همچنین افزایش جابجایی های سیل زدگان پاکستانی در سال گذشته، روز به روز بر تعداد پاکستانیهایی که در مناطق شرقی کشورمان ساکن می شود، افزوده می گردد.

      این موضوع که سال پیش نیز مطرح شده، متاسفانه از جانب هیچ مقام دولتی پیگری نشد و اکنون وضعیت برخی ولایتهای آرام از جمله هرات به جایی رسیده که شخص تازه وارد فکر میکند به کویته آمده نه یک شهر افغانستان.

      در حال حاضر بسیاری از پشتون های پاکستان به زور به مناطق مرکزی، شمال و غرب کشور ما آمده اند که لهجه و طرز گپ زدن شان با افغان های قندهار و جلال آباد و خوست فرق میکند و کار به جایی رسیده است که تعداد زیادی غیر افغان اما با نام افغان، به اردوی ملی و پولیس نیز وارد شده است.

      از وزارت سرحدات و قبایل و همچنین وزارت عودت و مهاجرین توقع آن می رود تا بر روند خروج و ورود پاکستانی ها که معمولا بصورت قاچاقی وارد کشور ما می شوند، بیشتر رسیدگی نمایند. چرا که ورود بی حساب و کتاب پاکستانی ها می تواند زمینه ساز مشکلات فراوان از جمله درگیریهای قومیتی در مناطق مرزی و حتی مناطق دیگر کشور شود.

      اما ظاهرا ساکن شدن اقوام غیر افغانستانی در اقصاء نقاط افغانستان یک نقشه فرا منطقه ای می باشد که گرداندگان آن سعی دارند تا با اسکان دادن پاکستانی ها در ولایات کشور ما، یکپارچگی قومیتی منطقه را از بین برده و بدین طریق از ایجاد هرگونه اتحادی در آن ولایت جلوگیری نمایند.

      ما در زمان جهاد شاهد این بودیم که اقوام مختلف هر ولایت دوشادوش هم سوای از مسائل مذهبی و قومیتی بر علیه کفر می جنگیدند. دلیلشان هم این بود که همه ما افغانستانی هستیم. ولی اگر این روند جایگزینی پاکستانیها در افغانستان ادامه یابد، فرداها بچه های همین مردم دیگر همسایه خود را برادر افغانستانی نمی دانند و این همان هدفی است که غرب به دنبال آن می گردد و تا کنون هم موفق به از بین بردن اتفاق و ایجاد نفاق شده است.

      نگرانی دیگری که دراین رابطه وجود دارد وعده ای است که مقامات دولتی سال گذشته دادند مبنی بر توزیع تذکره های الکترونیک پیشرفته به عنوان کارت شناسایی هویت، کارت رای دهی انتخابات و حتی لایسنس رانندگی. این تذکره های هوشمند که نشان انگشت و اسکن چشم صاحبان آن را در بر خواهد داشت قرار است به زودی به باشندگان کابل ارائه شود.

      در این فرصت به وجود آمده بسیاری از پاکستانی ها می توانند خود را به عنوان شهروند افغانستان جا بزنند. به حدی که شایع است پاکستانی ها و قبایل پشتون آنطرف مرز دسته دسته برای گرفتن تذکره نفوس افغانستانی وارد خاک افغانستان میشوند و یا اینکه 25 فیصد از پشتون هایی که امروز در افغانستان زندگی میکنند پاکستانی هایی میباشند که ده ها سال قبل به جنوب و شرق کشور ما آمده همانجا زندگی و گاهی هم خرابکاری میکنند.

      هر چند در زمان طالبان چه در افغانستان و چه در نمایندگی های طالبان در عربستان سعودی، امارات متحد عربی و پاکستان به ده ها هزار پاکستانی پاسپورت و تذکره نفوس افغانستانی داده شده است و این پروسه در زمان محترم کرزی نیز ادامه داشته است.

      چند سال پیش یکی از خطیب های ایرانی در یک مجلس عمومی گفته بود: یک روز از خواب بیدار میشویم، می بینیم افغانها مانند اسرائیل کشور ما را اشغال کرده اند. این واقعیتی بود که سیاستگذاران ایرانی برای جلوگیری از آن به مهاجرین افغانستانی نه کارت شناسایی معتبری می دهند و نه اجازه رانندگی و نه کارت کار مدت دار. تا افغانستانی ها بدانند که اگر هزار سال هم در ایران بمانند افغانستانی هستند نه یک شهروند ایرانی.

      اما مقامات افغانستان از این موضوع غافلند و یا خود را به غافل بودن می زنند، تا در آینده ای نه چندان دور دیگر فرق گذاشتن بین یک پاکستانی و افغانستانی در کشور خود ما مقدور نباشد. که البته این هم از لطف جناب کرزی و هم قومهایشان در کابینه دولت است.

  • ګران او دقدر وړ لیکوال محترم بهمن صیب سلامونه اونیکی هیلی !

    دا چی ما د جنرال حمیدګل له پاره د« دروند» لفظ استعمال کړی ، هغه زما د لیکنو ادبي برخه ده . زه پخپله عادت لرم چی په لیکنو کی د ادبي الفاظو مراعات ساتم . د بله اړخه جنرال حمیدګل اوس هیڅ دنده نه لري . که څه هم ځان افغان ګڼی خو اوس یو عادي پاکستاني دې . دخپلی سیاسي زیرکتیا او پوهې له مخې د پاکستان او سیمي یو سیاسي کار پوه ګڼل کیږي . او په دي اړه کله کله خپله آند را ډاګیزه کوي . زمونږ دهغی دشخصیت سره څه کار نه شته ، ما دهغي دڅرګندونو په اړه خپله رایه څرګنده کړي ، د بدو الفاظو د استعمال په ځای می هغه اودهغي پخوانۍ اداره څیړلې ، او هغه نارواوې یی چې زمونږ د ولس سره ترسره کړي هغه مې ورته را یادې کړي او دخپل ولس د اذهانو دروښانه کولو له پاره مې تاریخ ته پری ایښی ، او دا چی دحزب اسلامی په اړه دپاکستانیانو پخوانې او اوسني دریځ می دخپل ولس تر مخه ایښې دې . دا هغه زاویی دي چی نه پرې چا رڼا اچولې او نه په راتلونکې کې داسې څوک شته چی پرې رڼا واچوي . خو زه به دخپلې دغې تاریخې دندې د ترسره کولو له پاره خپل مسؤلیت پوره کوم

    • قریب الرحن صاحب سلام۰

      هیله ده چی روغ اوسي۰

      زه خو وایم چه افسوس ستاسو په وخت او توجه چی د یو عصبی انسان په چټیاتو مو ضایع کړ۰ زما هیله د یو کشر په حیث له تاسو نه دا ده چه خپل وخت موږ ته همداسی د حقایقو په بیان مصرف کړی۰ مریضانو ته قناعت ورکول ناممکن کار دی او فایده هم نلری۰

      کله چی موږ د حقایقو په رڼا کی عمل وکړو نو سره متحد به شو او قوت به شو بیا به مریضان په اتوماتیک شکل سره جوړ شی او لکه تل به بیا را ته لکی ښوروی۰ دا د دوی خاصه ده د زور په مقابل کی۰ 

    • محترم ولی جان سلام!
      اګر قرار باشد که پیام دهنده ګان ونویسنده ګان کابل پرس? همه مریض روانی باشند بدون شک که شما وآقای قریب الرحمن سعید نیز ازین قاعده مستثنی بوده نمیتوانند. متحد بودن ویکدست بوین ویکپارچه شدن هرګروه قومی خصوصا پشتونها کاریست که باید خودتان میان خودتان انجام دهید پښتون باپشتون متحد باشد واختلافات قبیلوی میان خودشانرا رفع وکنار ګذارند، باعث مصیبت های فراوان هم برای خودشان وهم برای دیګران نشوند کار خوب است اما چیزیکه برای غیر اوغانها مایه تشویش است توسعه طلبی وهژمونیزم پشتونی است که دیګران نیز باید دربرابر آن متحد ویکپارچه شوند.

    • جالب است که حمید گل خان خود و حقانی و گلبدین را پاکستانی اصیل گفته و قریب الرحمان خان مثل همیشه دورغ "و وی را اوغان".
      از شخصیت و دانش ... ان نیز تعریف و تمجید !!! ای وای ای نوکران اجانب !!!

    • بهمن آغا بیشک که حلالی استی و در میدان منافقت خوب میدرخشی. ورنه ده کجا و درختها کجا. تو اگر مریض نمیبودی اینقدر پشتون و تاجیک و اوزبیک نمیگفتی که نزدیک است دهنت آبله کند۰

    • شما پشتونها یا اوغانها هر خیانت و جنایتی مرتکب میشوید و از دیگران انتقاد میکنید که ملی نیستند. ای ننگ بر شما که اوغانستان را به خاک سیه نشاندید.

    • بهمن بچیم خودم باور دارم که پشتو درست نمیدانی. و از همان ترجمانانی شاید باشی که با آمیرکایی ها به دالر کار میکنی و هر چیز را از درد معقدت در مغز مریضت پروسس و با باد معده ات یکجا کرده و به ایشان تقدیم میکنی. 

      ترجمانان مثل تو زیاد اند یکی ایشان که به جزا خود هم رسید کسی بود که پشتو نمیفهمید و در سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۳ به آمریکایی ها ترجمانی میکرد. وی زمانیکه با لهجهً مختلف یا لغات ثقیل پشتو مواجه میشد به عوض اینکه به آمریکایی ها بگوید که نمیداند به ایشان میگفت که این شخص عرب است و درست پشتو صحبت نمیکند. و این عملش تعداد زیادی از هموطنان مارا یتیم بیوه یا شهید ساخت و سرحد تعداد دیگر را تا گوانتانامو و کجا و کجا کشاند. ( خیر باشه روز حساب میرسه) و تجزیه هم امکان نداره۰

      بنده اگر درست نمیگویم پس برو و از یک کسی که پشتو را درست میفهمد بپرس که در پیامم که به آقای قریب الرحمن فرستاده بودم ( یو عصبی سړی یا شخص) چی معنی دارد. در صورت یافتن معنی درست اول فکر کن تو چی ترجمه کردی و ضمیرت را قاضی مقرر کن که منافق استی یا نه. و دوم به خود صلاحیت ترجمهً نوشتهً پشتو را میدهی؟

    • bradar daneshmand wa granqadr mohtaram Parwez Bahman ! ba arz salam , shoma khod betar medaned ke awoghan jahel ba hech sorat haqeqat ra na me pazerad zera ganda bodan shan taeid megardad benaan hayf waqt garnbahy tan , fekr tan wa hta rang qalam shoma na karda ke ba jawab ghaow zadan ghaoghan be pardazed . qadre shoma daneshmand grame nazde dostan be shomar tan ast

    • az baske shoma awoghan ha , jenayat kheanat wa froshendage ra ba be sharme wa be ghayrate tamam az had gozashtanda aid

    • قاضی موسی هم در خارج کشور ، نويسنده شد ! اين مردک ماخوليايی که نوشته هايش پر از دشنام است ، دشنام های رکيک خواهر و مادر و « ۳ کاف » خودرا مدير جريده بينام می نامد و از شدت بيسوادی ، و کم حافظه گی ، حرف های که ديشب زده ، امروز پس می گيرد ! نام های اشخاص بزرگ و تاريخ ساز را نقل و رديف ميکند ، و آنان را يا ( پسر خاله ) خود می نامد يا هم صنفی خود و يا همزنجير زندان خود! از کار روايی های اين پيرمرد بی بند و بار يکی اين است که گاه خود را شعله ای و سامايی ريشه دار می نامد اما نوشته های مضحک خويش را در سايت « پرچمی ها» انتشار ميدهد ! باری که با سايت جرمن انلاين ، دعوا کرد و از آن جا بريد ، به همه همکاران جرمن انلاين پيام فرستاد که از سايت متذکره جدا شوند و يک جبهه ضد اين سايت تشکيل دهند ، زيرا نوری و عطايی ، « خاين » اند ! و هر کس که با جرمن انلاين همکاری کند ، خاين ملی است ! اما پيرمرد ياوه گو با « افغانستان آزاد» که متشکل از جمعی از نويسنده گان قديم همين سايت است ، همکاری ميکند و خم به ابرويش نمی آرد !
      سيد عثمان ، در سايت افغانستان آزاد ، با رکيک ترين کلمات بر مدير « آزمون ملی » می تازد و اورا پيرو ملا ربانی بدخشی (!) مينامد ، اما از دستگير پنجشيری ، با آنهمه سابقه سياه و ضد بشری ، با احترام ياد ميکند و از اين جاسوس چند جانبه ميخواهد ، اشتباهات سيد موسی عثمان را « تصحيح » کند!
      سيد عثمان هستی ، گويا « فرنگ » را د يار فراموشکاران و ديوانه گان ، فرض کرده است ، خيال ميکند ، فقط او « فرزانه » است و بقيه مهاجران ، کم عقل و گيچ و ديوانه ! در محافل ادبی ، بدون اجازه و هماهنگی قبلی ، ميکروفون را تصاحب ميکند، بر « مخالف » و « دشمنان » فرضی و موهومی و تاريخی ! خويش ، اسائه ادب ميکند و پس از « هو» شدن ومسخره شدن از سوی ، حاضران محفل ، از ستيژ فرود می آيد .
      سيد عثمان را يک نويسنده معروف در کابل پرس? ، مردی جاه طلب با افکار ماخوليايی ناميده بود . نوشته های اورا نمايشات مضحک خواند و کار اورا « انتحار انترنتی يک نويسنده دوره گرد » ناميد !
      عثمان ، معروف به « عثمان کله پوک » نام های تاريخی را ، نادرست و اشخاص و شخصيت های معاصر را غلط و ناشيانه ، ذکر ميکند ! مثلا رسول خان « رييس ضبط احوالات دوره صدارت داود خان » را بصورت مکرر « پسر عبدالوکيل نايب سالار » قلمداد ميکند که اشتباهی فاحش است !
      از بخت بد ، سيد موسی خود را با صديق فرهنگ و مير غلام محمد غبار ، مقايسه (!) ميکند و با دانشمندان و مبارزان خوشنام چون سيد اسماعيل بلخی ، باعث و مجيد کلکانی در يک کفه ترازو ميگذارد که بی شبهه نوعی بيماری از انواع « شيزو فرنی حاد » است!
      آيا سيد موسی عثمان در صدد معالجه خويش بر خواهد آمد ؟ يا همين طور ، مسخره و مضحکه محافل روشنفکری غربت نشينان ، باقی می ماند؟
      * * * * * * * * * * * * * *

      فعلا مسکونه خيرخانه، 12/10/2008م

      « گردن خلاصي »

      وطندار های محترم ببخشيد يگان وقت آدم مجبور ميشود چيزی نوشته کند که بکلي استعدادش را ندارد. من نويسنده نيستم و از سياست و سياست کردن چيزی نمي فهمم و راجع به سياست مطالعه ندارم. تنها ميخواهم چند کلمه که حقيقت است بگويم و دَين ايماني و وجداني خود را ادا و گردن خود را خلاص کنم.
      يک چند شب پيشترخانه يک وطندارم مهمان بودم که کار و بارش خوب است و تجارت پيشه ميباشد و در خانه خود در وزيراگبر خان کابل انترنت دارد. وطندارهای من در خارج خبر دارند که در افغانستان داشتن انترنت قيمت است و هر کس نميتواند به آن دسترسي داشته باشد.
      قصه کوتاه که دوست و آشنای قديم و وطندارگلم کمپيوتر خود را چالان کرد و به من گفت که در انترنت در آريايي نوشته های يک آدم را برايت نشان ميدهم که هردوی ما او را خوب ميشناسيم ولي اول بايد عکش اش را ببيني و بعد از آن بگو که اين آدم لنگي پوش و چپن پوش و ريشکي کي است.
      راستي رضای خداست که در اول نشناختم ، پسان که نامش را خواندم ـ سيد موسي عثمان هستي ـ تعجب کردم و با خود گفتم که بعضي آدم ها چقدر زمانه سازی ميکنند. وطندارم مهرباني کرد و در انترنت در آريايي چند مقاله را برايم نشان داد که بنام سيد موسي بود. من که انترنت مفت و بي پيسه را يافته بودم و وطندارم در چالان ساختن و تغيير و تبديل کردن و گپهای تخنيکي کمک ميکرد کل مقاله های سيد موسي خان را خواندم و ديدم که چقدر دروغ در آن موجود است و به همين خاطر حالا مي خواهم اصل گپ ها را بگويم.
      بعضي آدم ها چقدر تغير منفي ميکنند و فکرش را ندارند که کساني است و پيدا ميشود که از گذشته شان خبر دارند و چيزی مي فهمند.
      در دوران مکتب در ليسه نعمان طرفداران گروه های سياسي ، يگان وقت بين خود جر و بحث ميکردند. من همه شان احترام داشتم و اگر گاهي برابر ميشد گپ های شان را ميشنيدم و از هيچ کدام آنها طرفداری نميکردم. مثل من صدها متعلم مکتب بود که با اين آدم ها روابط خوب داشتند. سياست کردن و گپ زدن راجع به حکومت و دولت و فيودال کار خود شان بود ، ما در چوکات رفت و آمد مکتب و در جای بود و باش و محيط زندگي با اين برادرها روابط دوستانه داشتيم.
      سيد موسي که در مکتب و در شهر در بين مردم چه دوکاندار و چه مامور دولت و يا هر کاره ديگر به نام سيد موسي ديوانه شهرت داشت و اين مشهور شدن بي موجب نبود از نفرهای حزب شعله جاويد بود.
      سيد موسي ديوانه حق و نا حق آنقدر پرگويي ميکرد و بلند بلند حرف ميزد که از دو کنج دهنش کف سفيد جاری شدن ميگرفت و ماندن والای آدم نبود ، همي شله ميشد ، همي شله ميشد.
      سيد موسي در درس و سبق مکتب شاگرد بسيار تنبل و نا موفق بود. در مکتب مشکلات درسي زياد داشت و به تيله و تمبه و دار دار کرده و واسطه بازی مکتب را خلاص کرد و در امتحان کانکور شموليت در فاکولته ناکام ماند. اصلا به من چه عرض ، اين موضوع شخصي و کار خودش است فقط مقاله را خوانده بودم ، آمد گپ شد و اين را هم گفتم.
      در سالهای اخير سلطنت ظاهر شاه در پروگرام تحصيلي در فاکولته ادبيات يک شعبه جديد يعني زبان عربي باز شد. در آغاز معيار شموليت در اين شعبه امتحان دادن و امتحان گرفتن و يا در نظر داشتنن نمره امتحان کانکور نبود. يک تعداد کس ها با واسطه و يا تعداد آدم های بدون واسطه در آنجا جذب ميشدند. از جمله شامل شده گي ها يکي هم سيد موسي ديوانه بود.
      در آن وقت به محصلان سال اول فاکولته ها چون در ليليه مرکزی گنجايش نبود در ليليه پولي تخنيک اتاق ميدادند. به سيد موسي ديوانه نيز در آنجا جای داده شد. من شاهد گپهای خود معلم صاحب عبدالشکور خان را قلمداد ميکنم که در ليسه نعمان برای شاگردان صنوف نهم مضمون فزيک را درس ميداد بعدا خود را بحيث معلم ليليه در پولي تخنيک کابل تبديل کرد واز کاروايي ها و بي تابي ها از جمله شراب خوری ها و بي هوشي های سيد موسي ديوانه خوب باخبر است و اصل و نسب اش را مي شناسد.
      ديگر اين که يک تعداد محصلان از وطندار های ما که پسان ها همه شان از پولي تخنيک انجنير فارغ شدند مثلا انجير اکرم ، انجنير عارف ، انجنير مرتضي و در اتاق آنها يک برادر ديگر ما بنام عبدالفتاح از ولايت غزني زندگي ميکرد از کارستان های سيد موسي ديوانه و از سويه درسي و تحصيلي سيد موسي ديوانه واقف هستند و کل شان خوب ميدانند که هر چه سيد موسي امروز ميگويد و مقاله نوشته ميکند دروغ و خودسازی است.
      سيد موسي ديوانه که امروز چپن قاضي گری را به تن کرده و دستار بسته کرده و يک قبضه ريش مانده و رنگ بازی ميکند با آن سيد موسي شعله جاويد با موی های دراز بيتلي و شقيقه های فرانسوی ديروزی ممکن است در شکل و در ظاهر فرق داشته باشد ، ليکن اهليت و ماهيت و باطن اش پيَش من همان سيد موسي ديوانه است.
      اول اين که سيد موسي مسلک قضا را نخوانده از حقوق ، قانون ، فقه ، شريعت ، عدالت و قضاوت هيچ چيزی نمي فمهد. اگر هر فارغ التحصيل شعبه زبان عربي فاکولته ادبيات خود را قاضي بتراشد، خير چلي ها ، نيم چه ملا ها ، ده ملا ها ، پخته ملا ها و مولوی ها مساجد چه گناه دارند؟ آنها از سيد موسي کرده عربي را بهتر و زيادتر ياد دارند و خوب با قلقله عربي گپ زده ميتوانند.
      سيد موسي ديوانه در زمان تحصيل در شعبه عربي ، نصف وقت خود را در دعوا و دنگله تير ميکرد. تکليف کمر دردی داشت و محکم گرفته بود که از بودجه فاکولته ها پول تداوی مهره های کمرش پرداخته شود و هر روز عکس ها بدستش ته و بالا ميرفت و درسها را به تاق بلند مانده بود و در اين پلان خود کامياب هم شد. انجنير صاحب محمد اکرم ، انجنير صاحب محمد عارف ، انجنير صاحب سيد مرتضي آغا ، انجير صاحب عبدالفتاح غزنيچي ، معلم صاحب محمد ظاهرليسانسه فاکولته ساينس و دهه ها نفر ديگر از اين کپ خبر دارند.
      من در نوشته های سيد موسي ديوانه چيزهای زيادی را خواندم که بکلي غلط است و هيچ کس از وطندارهای ما که او را ميشناسند از جمله انجنير صاحب ها که در بالا نام شان را ذکر کردم به گفته های او باور نميکنند. سيد موسي قسمي نشان داده که راجع به هر کس و هر چيز معلومات دارد. از داشتن ارتباط با آدم های کلان رتبه زمان ظاهرشاه و سردار داود خان ، از وزيرها و معين ها و وکيل های شورای سابقه ، از شناخت با سياستمدارهای نامدار حرف زده است ، هيچ کدام خرف های او درست نيست. بعضي از آدم ها فعلا حيات ندارند خود را چسپاندن به مرده ها کار بسيار آسان است اما ثبوت آوردن از مرده ها کار نا ممکن ميباشد. اگر اين کار ممکن ميبود حتما روی سيد موسي ديوانه با دروغ هايش سياه ميشد. معلوم ميشود که سيد موسي خان شعله جاويد اول در شعبه آرشيف محکمه مقرر شده بود و در آنجا دوسيه را مرتب و تنظيم نموده بود و متن آنها را خوانده بود وحالا درمقاله های خود به خواننده ها نشان ميدهد که درمورد هر کس هر چيز را ميفهمد.
      درشهر تورنتو در کانادا از وطندارهای ما زياد است که سيد موسي ديوانه را مي شناسند. معلم صاحب غلام معصوم اخلاص که پسان ها مسلک لابراتور طبي خواند ، پهلوان آغا شيرين و ده ها نفر ديگر در آنجا هستند که او را مي شناسند. اين قاضي نا قاضي ، قاضي ساختگي ، قاضي دروغي از همان ها هم شرم نميکند که با دروغ گويي مي خواهد خود را مشهور بسازد.
      سيد موسي ديوانه مسکونه قلعه ميران قريه دولانه از پدر در پدر پيشه سودخوری ، دعوا جلابي ، قسم خوری و قران خوری به آنها به ميراث مانده ، پدر و پدرکلانش فيودال و دار داری بودند و ظلم ميکردند. در بين پسران کاکا از حزب شعله جاويد به حزب گلبدين رفتن و از حزب گلبدين به حزب شعله جاويد آمدن کدام فرقي نداشت. فسمي که خود سيد موسي و پسر کاکايش سيد امان اين کار را کردند.
      وطندارها به ريش ، دستار و چپن سيد موسي ديوانه بازی نخوريد که در تمام آن شيطاني و رنگ زمانه است و مقاله های آن نيز بي معني و رنگ زمانه ميباشد.

  • هر مرتبه که پیام های کابل پرس? را میخوانم، به خود هوشدار میدهم، کوشش کن که قومگرا نشوی و بخاطر یک شُبُش تمام پوستین را نسوزانی.
    ازین همه کُلی گوئی (پشتون ها اینطور میکنن، تاجک ها اینطور و هزاره ها آنطور) نزدیک است که انسان استفراق کند. ما ها همه به زور برای خود دشمن میتراشیم. بعضی اوقات شکر میکنم که مردم عادی افغانستان دسترسی به انترنت ندارند.

    • nader . alazrat nader shaa cheshm kor bod wa to bad bakht maghzat kor ast

    • شاهین، چون نامت ایرانی ست، ایا به تو امر کنم که خودت هم چوچه ایرانی هستی؟ نه این کار را نمیکنم، زیرا خوشبختانه نژاد پرستی و قومگراهی دل و دماغ مرا تا حال کور و مسموم نساخته است. کمی به خود بیا.

    • نادر بوله کشف تازه کرده گویا شاهین ایرانی است نه مغلی !!!! ده ها و صد نفر مردم ما حتی مردم هندو پاکستان شاهین نام دارند ...

    • خان بچو تو آم راست میگی! شاهین نام مغلی نیست اما این نام در بین جت نژاد های سیگوین ایران و افغانستان یا بقول شما خر آسان بیشتر معمول است!!

    • در بین اقوام خودات مثل سواتی ها و ختک ها ..... پنجابی ها فراوان وجود دارد .

      اکثر نام های اوغان ها نیز فارسیست...

      خرم ...ثمر گل ... گل غوتی... دریا خان ... چمن گل خان .....

  • متاسفانه بعضی برادران پشتون ما چنان متعصب تشریف دارند که اگر هرقدر در مورد خیانت های رهبران فروخته شده شان بنویسی وانرا با صد ایه قران به ثبوت برسانی بازهم انرا از دیدگاه شورای نظار میبینند. خودم افتخار عضویت شورای نظار را نداشته ام ولی خوشبختم که حداقل این حزب توانست دل فاشیستان ومزدوران شانرا سیاه بسازد. شورای نظار توانست دست پاکستان را در افغانستان در زمانش قطع بسازد ولی حکومت اوغانی کرزی حملات راکتی بالای افغانستان را دروغ اشکار میکند. معلوم میشود در این قوم کدام مردی باقی نمانده است وبرای تداوم نسل خود دست بدامن پدران پنجابی خود شده اند

  • ...پشتون بودن به تنهایی عامل قاطع و تعین بود که فرد را از خدمت عسکری معاف میساخت. چونکه برادران پشتون ما، الفطر و بطور مادرزاد از خدمت عسکری و یا خدمت زیر بیرق و دفاع از خاک و وطن و ناموس وطن معاف و مستثنی بودند و آنرا برای خود ننگ و عار تلقی میکردند و بنابر اساس همین سنت کهن بود که طالبان به انگیزه جلب همکاری بیشتر مناطق پشتون نشین، پیش از پیش برای آنان و عده دادند که در صورت مؤفقیت، پشتون ها را از خدمت عسکری هممانند سابق معاف خواهند ساخت. این رسم کهن در افغانستان مبنی بر اینکه پشتون نباید خدمت عسکری و وظیفه دفاع از وطن را به عهده بگیرد. صرفاً در سلسله مراتب پائینی نظام عسکری به مورد تطبیق و اجرآ گذاشته میشد. اگر برای پشتونها خدمت عسکری در صفوف پائینی مثلاً افراد عادی، ننگ و عیب و خجالت حساب میشد، مراتب بالایی نظام عسکری، مثلاً رتبۀ جنرالی بیشتر از مال خالص برادران پشتون بود و کسانی جنرال میشدند که اساساً مراحل ابتدائی خدمات اردو را طی نکرده بودند و بطور مادر زاد جنرال به دنیا می آمدند. بناً "پشتون بودن و طالب بودن و افغان بودن یک دروغ سه مجهوله است"....

    ما در هردو یادداشت "قرآن و جنگ طالبان" و "قرآن و حکومت طالبان" توضیح دادیم که گروههای جنگی؟؟؟ شده بخاطر جنگ در افغانستان، تحت نام و عنوان طالب، با راه و رسم اسلام و طریقه؟؟؟ در شریعت قرآن، هماهنگی و سازگاری ندارد و بنابر تعبیر مشهور در قرآن الناهی الا اسمها سمیتموها انتم و آبائکم. این نامها دستپخت آی، اس، آی و سی، آی، ای اند.

    حال میخواهیم نشان بدهیم که استخدام طالب برای جنگ و آنهم بنام طالب افغان، با گذشته تاریخی و عنعنه مردم ما جور نمی آید و نمیخواند، تا آنجا که من به عمر خود بیاد دارم، در افغانستان رسم بر این رفته بود که آنعده از طلبۀ علوم دینی که امتحانرا در کتابهای نصاب درسی معین مؤفقانه سپری میکردند، از خدمت عسکری و به اصطلاح دورۀ امانیه از نظام وظیفه معاف میشدند. و حتی آن افرادی که نمیتوانستند این امتحان را مؤفقانه سپری کنند به خدمت عسکری سوق داده میشدند. با همان مختصر معلومات دینی که داشتند بحیث ملا امام و پیشنماز تعین میشدند و از پارۀ خدمات معاف بودند و حتی به مانند دیگر افراد اردو، به تراشیدن ریش هم مکلف و مجبور ساخته نمیشدند. گویا با یک اونیفورم از دیگران مشخص و متمایز میگشتند.

    بطور خلاصه معافیت از خدمت و آموزش نظامی، رسم معمول در جامعه افغانستان بود. اما مزید بر آنکه طالب بواسطۀ طالب بودن خود از خدمت عسکری معاف میشد. پشتون بودن به تنهایی عامل قاطع و تعین بود که فرد را از خدمت عسکری معاف میساخت. چونکه برادران پشتون ما، الفطر و بطور مادرزاد از خدمت عسکری و یا خدمت زیر بیرق و دفاع از خاک و وطن و ناموس وطن معاف و مستثنی بودند و آنرا برای خود ننگ و عار تلقی میکردند و بنابر اساس همین سنت کهن بود که طالبان به انگیزه جلب همکاری بیشتر مناطق پشتون نشین، پیش از پیش برای آنان و عده دادند که در صورت مؤفقیت، پشتون ها را از خدمت عسکری هممانند سابق معاف خواهند ساخت. این رسم کهن در افغانستان مبنی بر اینکه پشتون نباید خدمت عسکری و وظیفه دفاع از وطن را به عهده بگیرد. صرفاً در سلسله مراتب پائینی نظام عسکری به مورد تطبیق و اجرآ گذاشته میشد. اگر برای پشتونها خدمت عسکری در صفوف پائینی مثلاً افراد عادی، ننگ و عیب و خجالت حساب میشد، مراتب بالایی نظام عسکری، مثلاً رتبۀ جنرالی بیشتر از مال خالص برادران پشتون بود و کسانی جنرال میشدند که اساساً مراحل ابتدائی خدمات اردو را طی نکرده بودند و بطور مادر زاد جنرال به دنیا می آمدند. بناً "پشتون بودن و طالب بودن و افغان بودن یک دروغ سه مجهوله است".

    گذشته از طالب، کسانی که شش سال خدمت معلمی را در وزارت معارف نیز قبول میکردند، از خدمت عسکری معاف میشدند و میگفتند که فلان به عسکری نمیرود، بخاطر آنست که شش سال "قبولی" داده است، این حقایق نشان میدهد که این جنگ طالبان نیست، بلکه این طالبان، طالبان جنگ اند، و اینکه میپرسند که طالبان در طلب چه آمده اند، باید گفت که طالبان در طلب جنگ اند. همانطوریکه در یادداشت "علمای پاکستان (ساخت امریکا)" توضیح دادیم، برادران پشتون ما به اقتصاد جنگی بیشتر مشغول و دلبسته اند تا به جنگ اقتصاد، و علم برای شان فرض کفایی و جنگ فرض عین است. و فرمان علمای پاکستان هم با عنعنات تاریخی برادران پشتون ما میخواند و هماهنگ است. و با فرمایشات قرآن کریم و احادیث نبوی سازگاری ندارد. و اما با اسلام خوب طالبان سازگاری و توافق دارد.

    پاکستان میگوید که طالبان افغانی اند، ولی ما میخواهیم دیالوگی را با یک طالب به گونۀ فرض و نقد بدین گونه آغاز نمائیم:

    آقای طالب شما پاکستانی اید و یا افغانی؟

    • من افغانی ام

    من به افغانی بودن شما شکی دارم.

    • من گواهی دارم.

    گواه شما چیست؟

    • زبان ما

    زبان شما چه میگوید؟

    • گورنر هاوس.

    برادر این اصطلاح پاکستانی است.

    • نمیدانم که چه بگویم؟!

    در واقع پاکستان همان سیاست روسها را در اشغال افغانستان پیش گرفت که روسها اول افراد تاجک و ازبک را بداخل افغانستان فرستادند، و پاکستان هم بواسطۀ آنکه رسوایی بلند نشود، از پشتونهای آنسوی خیبر، بداخل افغانستان فرستاد، تفاوتی که خلقی ها و پرچمی ها با طالبان داشتند این بود که اگر به زبان بادار خود آشنا نبودند، بزبان مردم افغانستان آشنا بودند، ولی طالب زبان بادار خود را میفهمد و اما بزبان مردم افغانستان آشنایی ندارد. برادران ملی گرای ما به مشورۀ آی، اس، آی به اینصورت با مشکل زبان دوکشور مواجه شدند که یک حیلۀ شرعی را برای اسلام خوب سنجیدند و گفتند چون طالب افغانی مدت زمانی در حدود شانزه وهفده سال در پاکستان بسر برده، همان اصطلاحات پاکستانی را آموخته است، باید گفت که احسنت و بارک الله، معلوم نیست که در میان سه میلیون مهاجر و یا بیشتر که به پاکستان رفته اند و برگشته اند و یا بر میگردند، چگونه از میان این جمع انبوه و غفیر تنها طالب زبان خود را فراموش میکند که اسباب تعجب هموطنان خود را فراهم میسازد ولی اگر همه از محیط مهاجرت متأثر شده و همه عین همان اصطلاحات پاکستان را بکار میبرند و پاکستانیزه شده اند، پس این تعجب و نا آشنایی بزبان تازه در میان باشندگان چه معنی و مفهومی میتواند داشته باشد؟ هیچ؟

    و باز اگر پدیدۀ مهاجرت، اصطلاحات مادرزاد را از میان میبرد و اصطلاحات تازه را جانشین آنها میسازد، چرا ما حاضر نیستیم که این پدیدۀ زبانشناسی را در مورد مهاجرین دیگر، مثلاً در بارۀ مهاجرینی که به ایران پناهنده شده اند، بپذیریم و آنها را ایرانی نگوئیم. مگر شما بیاد ندارید که در مورد آقای کریم خلیلی به چه اندازه بحث و و مباحثه در میان زبانشناسان ما، و بخصوص زبانشناسان پشتون ما راه افتاد ایشان را بواسطۀ آنکه با تغیر لهجه صحبت میکردند، ایرانی تصور کردند. پس چرا برادران ما که از جنوب به عنوان طالب آمده اند و به اصطلاحات قندهاری و به زبان فارسی آشنایی ندارند، به افغان بودن ایشان اینهمه اسرار و پافشاری میکنیم و قسم و قرآن میخوریم؟ مگر پدیده های زبانشناسی در جنوب به نحوی عمل میکند و در غرب به نحو دیگری؟

    از نظر ملی گرایان ما این مشکل مؤقتی است و پس از مدتی حل میشود یا طالب زبان مردم هرات را یاد میگیرد که با آئین استعمار کهن مناسبتر است، که آنکه برای مردمی و بجائی میرود، و یا که او را میفرستند، اول زبان همان مردم را برای او یاد میدهند و یاکه یاد میگیرد. و یا از همان رسم و سنت کلاسیک برادران پشتون ما، طالبان پیروی میکنند و زبان خود را بر هراتی ها تحمیل مینمایند./

  • باقی سمندر
    ۲۶ میزان سا ل ۱۳۹۰ خورشیدی
    ۱۸ اګتوبر سال ۲۰۱۱ میلادی

    بازهم سخنی در باره پشتون ها با آقای پرویز بهمن !

    سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس? !
    سلام به آقای پرویز بهمن !
    آقای پرویز بهمن !
    دیدګاه های شما را بخوانش ګرفتم – خوشحال ترګردیدم که بازهم بدون تشریفات معمول به تابو شکنی ادامه میدهید و ناګفتنی ها را برای ګفتن ونوشتن آماده میسازید واز خطوط قرمز ای که در لوحه اش نوشته شده است :
    عبور ممنوع ! میګذرید وبه دشنام سرایی هایی افراد نزدیک بین توجه نمی نمایید .
    من مساله پشتونها را درافغانستان و این سون خط دیورند و پشتونهارا در آن طرف خط دیورند(بسوی هند بریتانوی – دیروز – پاکستان امروز ) یک امر ساده و پیش پای افتاده ندیده ام ونخواهم دید. حل مساله پشتونهای دو طرف خط دیورند – جز حل مساله ملی در افغانستان و پاکستان است وخواهد بودوحل مساله پشتونها با حل مساله خط دیورند از زمان بازی بزرګ کهن تا بازی بزرګ نوین بهم ګره خورده است . این مشکل ومعضله را دوکشور استعماری کهن - روسیه تزاری وبریتانیای کبیر خلق کرده اند و استعمار نوین مورد سو استفاده بیش از حد قرار میدهد – ګرچه رهبری بریتانیای کبیر در مسا یل بین المللی بویژه دررابطه با ایالات متحده امریکا از خط فکری وینستون چرچیل فاصله ګرفته است وجدایی های میان لندن وواشنګتن- دی سی قابل رویت اند اما در مورد تفرقه بیانداز وحکومت کن کماکان در خط وینستون چرچیل قرار دارد و از قرن نزدهم – وبیستم پیش از تولد وینستون چرچیل وبعد ازجنګ دوم جهانی درقرن بیستم و اینک در قرن بیست ویکم همین سیاست را ادامه میدهد و بازیګران سیاسی وشبه سیاسی در درون ارګ وبیرون ارګ کابل بازیګران راه هایی امریکایی و انګلیسی و درجنب شان راه های جرمنی میباشند. برخورد دوګرایش در امریکا چه در پنتاګون یا چه در سی آی – ای ویا در واشنګتن دی سی و ګرایش اروپایی درمورد مساله پشتونها در دوطرف خط دیورند باهم تفاوت هایی دارند و تفاوت خط اروپایی میان خط بریتانوی – فرانسوی و جرمنی از دور ونزدیک قابل رویت اند وامید وارم مردم افغانستان در این بازی بزرګ نوین بازهم بیشتراز پیشترقربانی خط ګزاران یا پالیسی میکران و بازیګران یا اکتوران استعمارنوین نګردند ونیروهایی که در این بازی نیابتی شرکت ندارند واز بیرون اوضاع را میبنند – بتوانند منافع ملی کل ومجموع مردم افغانستان را مد نظر بګیرند ونه از یک قوم وتبارخاص را- اګربازیګران اصلی بخواهند افغانستان را یوګوسلاوی دیګر بسازند – هرچه بیشتر به عمق فاجعه پی خواهیم برد و چه بهتر که علاج واقعه را پیش از وقوع واقعه کرد .
    نیم نګاهی به اشکال سیاست های فارود پالیسی - بفر ستیت - ستاتیسکو در این بازی بزرګ حایز اهمیت میباشند .
    حل مساله ملی برای پشتونهانیز در سده بیست ویکم در زمان ګلوبالیزیشن یا جهانی کردن با تشکیل دولت- ملت در افغانستان وپاکستان ګره خورده است شما بهتر میدانید که در قرن نزدهم در بحبوحه « ګریت ګیم – یا بازی بزرګ » سرحدات افغانستان کنونی بر اثر توافق بین المللی روسیه تزاری و بریتانیای کبیر یا دوقوه استعماری کهن کشیده شد وهر دو قوت آنروزی امیر عبدالرحمن را به اقتدار رسانیدند و افغانستان را به مثابه کشور حایل یا بفر ستیت پذیرفتندو برای امیرعبدالرحمن خان مستمری از لندن و هند روان کردند تا به اثر نسخه شهریار ماکیاولی دولت مقتدررا با کله منار ساختن ها بسازد.
    اګر پشتونها در دوطرف خط قرار داده شدند – بلوچها هم همینطور در سه طرف خط قرارداده شدند – سرنوشت وخط کشی میان تاجیک ها – ازبیک ها وترکمن ها و قرقیز ها هم در اطرف دریای کوکچه – پنج و دریای امو تا خط ذوالفقار و مکمهان همه در زمان استعمار کهن تعیین ګردیده است نه توسط خود مردم در اطراف سرحدات سیاسی . انګلیسها در سال ۱۹۰۵ میلادی بازهم خواستند تا نظر امیر حبیب الله را درمورد خط دیورند باخود داشته باشند . از اینرو نګاهی به این بخش – نګاه دقیق کارشناسانه تاریخی خواهد بود که از حوصله خوانندګان کابل پرس بسیارخواهد کاست ـ از اینرومن بسیار فشرده تر از آنچه ممکن خواهد بود – مینویسم .
    در زمان فرزند امیر عبدالرحمن خان – (امیر حبیب الله ) با آمدن دوباره یک خانواده پشتون در کابل که درزمان امیر عبدالرحمن درحالت فراراز افغانستان در غربت وتبعید زندګی میکردند و درتبعید بنام خانواده طرزی – یاد میشدند – با تلاش محمود طرزی پشتون تبار و قند هاری الاصل و انتشار افکار ترقی خواهانه ومدرن وحتی استقلال طلبانه در متن سراج الاخبار دور دوم – درکابل تفکر اعوان وانصار امیر حبیب الله در دولت مرکزی تا جایی دچار دګردیسی و تحول ګردید و آهسته آهسته خطوط فکری مدرن در دولت سازی وشهر سازی شروع ګردید . همان زمان استعماربریتانیا از هند بریتانوی برضد دولت مرکزی افغانستان – دست به تدارکات میزد و انګلیسها از قبل در دولت افغانستان محمد نادر وبرادران اش را بنام مصاحبان جا داده بودند – همان نادر پدر محمد ظاهر پادشاه سابق افغانستان برای سرکوب نمودن قبایل ای فرستاده میشد که بیشتر از انطرف دیورند هند بریتانوی تحریک وتحریص میشدند تا برای محمد نادر شخصیت واعتبار دیګری بدهند – بازی چنین بود .
    وقتی در جریان جنک اول جهانی المانها خواستند تاافغانستان در خط جنګ برای استقلال« پشتونستان و هند بریتانوی » داخل شود وهفته ها جلسات در باغ بابرشاه در سال ۱۹۱۶ میلادی ادامه یافت و هیننګ مسیون با برکت الله خان تلاش داشتند تا دولت امیر حبیب الله را در جبهه جنګ ضد انګلیس بکشانند ودولت المان ګویا دایه مهربانتر از مادر بود – دیده شد که در دستګاه سلطنتی کابل دودستګی بوجود آمد – تا اینکه درسال ۱۹۱۹ امیر حبیب الله در ګله ګوش کشته شد ولقب امیر شهید ګرفت اما بازهم محمد نادر پدر محمد ظاهر پادشاه سابق افغانستان – در نیمه شب با قفاق زدن بروی سپاهی پهره دار – ګذاشت تا قاتل نامعلوم بماند وفردا یک بیګناه را به جرم قتل امیر حبیب الله اعدام کردند و برادر امیر هم بسوی زندان ارګ در کوتی جرٍثقیل روانه کابل ګسیل ګردید .
    توجه نمایید این تحولات همه در میان حاکمیت پشتون تباردرارګ رخ داده است نه در میان اقوام یا قبایل دیګر.محمد ګل خان مومند در همین زمان مطرح ګردید .
    وقتی امیر امان الله به اریکه سلطنت رسید بازهم خط فکری محمود طرزی یعنی خط تجدد وترقی توسط حاکمیت پشتون در قدرت توسط شاه امان الله نواسه امیر عبدالرحمن خان ادامه یافت – اما دیدیم که چګونه دیروز ملای لنګ در خدمت ام– آی شش قرار ګرفت و امروز ملای کور در خدمت آم – آی شش و آی – اس – آی قرار دارد . در زمان شاه امان الله دیدیم که محمدولی خان دروازی نایب شاه بود و محمد نادرطلایی به نیس تبعید شده بود چرا چنین بود ؟
    یک تاجیک نایب شاه پشتون یعنی محمدولی خان و یک پشتون نادر خان وجنرال پشتون در تبعیددرنیس ؟
    دردوربعد از نه ماه درسال ۱۹۱۹ میلادی یک تاجیک راه برای سلطنت محمد نادر و حکمروایی محمدګل خان مهمند بازکرد و این بارتاجیک دروازی نایب امان الله هم مانند حبیب الله کلکانی و حمید الله وسید حسین به دار آویخته شدند ؟
    به این نوع بازی ها چه نام میدهید ؟
    این بازی ها پیش از پای ګذاشتن کمپنی هند شرقی در دهلی وپانی پت و یا اصفهان نیز جریان داشته است – من درآن مورد نمیخواهم هم اکنون بنویسم.
    من هرچه فشرده تر مینویسم :
    دربین اقشار جامعه پشتونی انسانهایی که طرفدار ترقی وپیشرفت اند از زمان امیر شیر علی و انتشار شمس النهار تا سراج الاخبار و از انتشار انیس توسط محی الدین انیس(خانواده انیس هم از تبعیدی های پشتون غزنی در قاهره بود ند) در زمان امان الله تا امروز درجدال مدرن و پیش مدرن قرار دارند - ګرچه ګسست تاریخی میان پیش مدرن ومدرن قابل دیدن است اما ګردو خاک قبیله بازی این ګسست را مکدر نشان میدهد .
    به نظرمن اګر شما درمورد تضاد تاریخی مدرن وپیش مدرن توجه بیشتر نمایید – به یقین که ترقی خواهی بدون برتری طلبی جامعه کوچک ولواز هم ګسسته جامعه پشتون میتواند نشانه ای باشد تا راه رابرای آینده های جوامع وقبایل پیش مدرن پشتون وجمیع زندګی پیش مدرن اقوام دیګر درافغانستان بازتر سازد و باررنج از شانه همه کمتر خواهد شد.
    شما یکبارسردار محمد داود را با عبدالملک عبدالرحیم زی مقایسه نمایید – یکی رادراریکه فرمانروایی در ارګ ودیګری را در پشت میله های زندان درحال مرګ ـ ببینید وبپرسیم مګرهردو پشتون نبودند ؟
    شما یکبار سردار محمد داود را دراریکه فرمانروایی در قوای نظامی جلال آباد و یکبار محمد هاشم زمانی وخانواده اش را در زندان دهمزنګ نګاه نمایید وبه همین ترتیب یکبار میان افکار ملا محمد عمر- حکمتیار-حقانی ومحمد هاشم زمانی یک دید مقایسوی را انجام دهید – در ادبیات امروزی – ادبیات مقایسوی جایګاه خاص وویژه خود رادارد. خواهیم دید که میان سردارمحمد داود و خانواده اش ومحمد هاشم زمانی وخانواده اش دیواری از فاصله وجود داشته است وبایست دیدګاه ها رانیز مورد ارزیابی قرار داد . به نظر من همه پشتونها باهم مساوی نیستند و در بین جامعه پشتون غریب وبیچاره و فقیر ونادار کماکان آکثریت جامعه را تشکیل میدهد وهمیشه مورد سو استفاده میتوانند قرار بګیرند - مانند غربا وفقر نادارها وناتوانهای اقوام دیګر و استثنا ها قاعده نیستند .
    شما یکبار محمد هاشم میوند وال ودانش اش را با محمد داود مقایسه نمایید ومیدانیم که هردو پشتون بودند وچګونه روسها محمد هاشم میوندوال و جنرال ملکیار و یا جنرال میراحمد شاه را بدست ایادی داودخان کشت ؟
    مکر این بازی ها خلاص شده اند ؟
    مکرهمین بازی ها در مورد دیګران هم ادامه ندارد ؟
    شما یکبار به نظر خود عبدالرحمن پژواک را مجسم نمایید که از کجا برخواسته بود و در پشاوردرمیان سالهای میلادی۱۹۸۰ تا جان دادن اش درچه حال بسر میبرد و مولوی خالص را که شما از دور ممکن بشناسید ومن از نزدیک میشناختم که درچه حال قرار داشت – مقایسه نمایید؟ مګر هردو پشتون نبودند ؟
    استعمار نوین ودستګاه های استخباراتی به کدام یکی از این دو پشتون برای تحقق بخشیدن امیال خود تګیه نمود ؟
    مګر استعمار نوین روسیه برنورمحمد تره کی – حفیظ الله امین – اسدالله سروری – تړون –اقبال وزیری – ګلاب زوی – تنی – وطنجارها وبعد ها به نجیب الله و شرکا تکیه نګرد واستعمار نوین بریتانیا و امریکا واروپا به حکمتیار ها – خالص ها – حقانی ها اتکا ننمود ؟
    یک پشتون در یک طرف جنګ ودیګری در طرف دیګر و درجنګ نیابتی یکی ګویا مدافع « سوسیالیسم » و دیګری « اسلام وجهان آزاد » اما درواقعیت امر دو پشتون دوتفنګ بشانه انداخت و یک دیګر را به نفع یکی یا دیګری از پا در آورد واین بازی نیابتی ازسر دیګران نیز دست بردار نبودونیست . سرنوشت حزب« دیموکراتیک خلق » وانشعابات اش و احزاب بزرګ هفتګانه و منشعبین و هشت ګانه همه حاکی از این اند که در میان همه شان آګاهی ملی ومنافع ملی غایب بود ومنافع دیګران ارجحیت داشت . دیروز بنام ایدولوژی و انترنشنلیزم و امرور بنام اقوام وتبار !
    بازیګران جهانی و منطقوی همانا اند و در اصل بازی چندان فرقی را دیده نمی توانم – حالا در مورد غنیمت های جنګ باهم جنجال دارند و چوچه ګګ ها در مورد خمس وعشرباهمدیګر کلاونګ اند !
    آیا شما تاچه حد از دوستی میان فرانس یوزف اشتراوس درمونیخ با ګلبدین حکمتیار میدانید و تاچه حد متوجه باشیم که آنهاییکه در افغانستان ګویا بازیګران اصلی اند- بازیچه ای بدست استعمار نوین بوده و ابزاری پیش نیستند . فرانس یوزف اشتراوس میګفت که ګلبدین حګمتیار از منافع ما در هندوکش دفاع میګند وامروز چګونه است ؟
    من میتوانم برایشما صد ها نمونه را بطور مقایسوی در اینجا بیان دارم ولی بخاطر کوتاهی کلام هرچه فشرده تر مینویسم .
    عبدالرحیم چین زایی – جنت خان غروال – یا بهاالدین مجروح- عزیزالله الفت
    همه پشتون بودند و توسط تاریک ترین وارتجاعی ترین افراد از اقشار جامعه پشتون به کمک آی – اس – آی ترور شدند – مګر جنرال کتوازی را ترور نکردند - ؟
    بازهم این نبشته من را به مثابه بخش دوم دیباچه ای در مورد موضوع نګرش در بحث درباره پشتونها نګاه نمایید – من بازهم خواهم نوشت . امیدوارم که بتوانیم در عمل ثابت نماییم که نظر مولوی محمد یونس خالص در مورد – طلا وجست – خطا بوده است – درپایان مینویسم که من سالهای پیش یعنی دردهه چهل خورشیدی وشصت میلادی نخست به نزد مولوی شاه مقصود درس وسبق های دینی را میخواندم وبعدن به نزد مولوی محمد یونس خالص درمسجد جنت خان غروال در کذرګاه –نزدیکی ولسوالی چهاردهی کابل وبه نزد مولوی محمد نبی محمدی نیز در نزدیکی های ټپه تاج بیک درسهای علوم دینی را فراګرفته بودم و لی از نګاه سیاسی دردهه پنجاه خورشیدی وهفتاد – هشتاد میلادی ازهم دیګر بسیار فاصله ګرفتیم – زمانیکه با مولوی تره خیل استاد ګلبدین حکمتیاردر پشاور سخن میګفتم وی از این فاصله ګرفتن فکری- سیاسی ام با انها بسیار خوشحال بود وتلاش میکرد تا همرایش رابطه ام را ادامه بدهم اما وقتی جمعیت الله نورستانی و جنرال کتوازی را کشتند – روابط ما تیره تر ګردید ه وبرای همیش قطع شد.

    آنلاین : در پاسخ به قریب الرحمن سعید: قهرمان اصلی جهاد افغانستان جنرال حمیدګل است

    • باقی خان ًً

      زبان لال شوه که ما بگویم شما فشرده نمی نویسید !! کی , کی ,کجا گفته که شما زیاد نوشته میکنین, کی جرت داره که بگویه باقی خان بیجا نوشته میکنه !!!!

    • سمندر صاحب ایقه دراز نویسی هستی که پرسان نکو. پیام که از پنج، شش سطر زیاد شد خسته کن میشه ولو اینکه بسیار مفید باشد!! مردم خینگ که نیست ، بجای پیام برای ما کتاب مینویسه!

    • باقی سمندر
      میزان سال ۱۳۹۰ خورشیدی
      اکتوبر سال ۲۰۱۱ میلادی
      سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?

      هموطنان
      میدانم که خواندن نوشته های زیاد تر از چند جمله برای بسیاری از خوانندګان اذیت کننده میشود- از اینرو میکوشم که برای دوسه روز ننویسم تا چشمان نازنین شمارا اذیت ننمایم .
      خدا نګهدارتان
      یار زنده وصحبت باقی

      آنلاین : قریب الرحمن سعید: قهرمان اصلی جهاد افغانستان جنرال حمیدګل است

    • سلام به خواننده ګان عزیز وارجمند وسلام به آقای باقی سمندر محترم!
      سمندر عزیز!
      ازشما خواهش میکنم که به پیامهای غیر مسؤولانه ای یک عده افراد نباید زیاد اهمیت بدهید، شما مسؤولانه نوشته اید ومسؤولانه می نوسید، آن عده از دوستان که حوصله ای شان سر می رود هیچ اجباری بالای شان نیست که به پیامهای جناب باقی سمندر وقت خودشانرا ضایع کنند، ولی این امر خیلی وقیحانه ودور از آداب نویسنده ګی است که یک نویسنده را توهین وتحقیر نموده وبا کلمات مستهجن وی را وادار به خاموشی بنماییم.
      بهرترتیب مخاطب پیام قبلی اقای سمندر خودم میباشم بناء این من هستم که سوال های خودم را با جناب سمندر درمیان میګذارم.
      آقای سمندر ګرامی!
      شما از اشخاص وافراد خوشنام پشتون درپیام تان ازنظر تاریخی اسم برده اید که ګویا آنها فدای قدرت طلبان فاشیست پشتونی ګردیده اند
      من ضمن اینکه این نظریات شما را می ستایم پرسش خودم را خلاصه اینطور مطرح می کنم که بادرنظر داشت پیام خودتان که حل مسآله ملی پشتون درشرایط ګلوبلازیشن نیز حتمی است تا چه وقت انتظار بکشیم تا پشتونهای ترقی پسندی مانند افراد یکه شما یاد کرده اید ظهور کند تا افغانستان به یوګوسلاویای دوم تبدیل نشود؟
      تشکر

      بااحترام

      پرویز بهمن

  • آقای محترم کامران میرهزاریک نوشته بخاطرتوهینی که من درسایت کابل پرس? شده ام درسایت افغانستان آزادبشررسانیده ام لطفاً بخوانیدبا احترموسی

    www.afgazad.com

  • آقای محترم کامران میرهزاریک نوشته بخاطرتوهینی که من درسایت کابل پرس? شده ام درسایت افغانستان آزادبشررسانیده ام لطفاً بخوانیدبا احترموسی

    www.afgazad.com

    آنلاین : http://بنام

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس