صفحه نخست > دیدگاه > در حاشیه ترور احمد ولی کرزی و مروری بر رویدادهای گذشته

در حاشیه ترور احمد ولی کرزی و مروری بر رویدادهای گذشته

پرویز "بهمن"
جمعه 2 سپتامبر 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

قسمت هفتم

بعداز تاسیس شورای عالی هماهنګی ، ګلبدین حکمتیار نه تنها که ازنظر نظامی چیزی بدست نیاورد، بلکه وی از نظر سیاسی نیز منزوی ګردیده وبخش عظیمی از کدرهای حزب خویش را ازدست داد . آنهای که قبلا نزدیکان واقاربشان را درجبهات مختلف جنګ چه درزمان دولت دکتورنجیب الله وچه هم درحاکمیت برهان الدین ربانی دربرابر لشکریان جنرال دوستم از دست داده بودند ازحزب ګلبدین بریدند وبه صف برهان الدین ریانی یا سیاف پیوستند. درمیان این افراد ، چهره های مانند منشی مجید، دلجوحسینی، وحیدمژده، علی انصاری، داکترانور ودیګران دیده میشوند. تعداد دیګری هم بدلایل مختلف درپشاور باقی مانده ودرحالت یاس ونا امیدی به کارهای شاقه وپیدا کردن یک لقمه نان بخور نمیر دربازارهای کراچی وکویته وپشاور سرګردان شدند. چهره های مانند مولوی سرفراز، زمان مزمل وغیره، آنها از ادامهء مبارزه زیرلوای ګلبدین حکمتیار دست برداشتند تا اینکه یک تعدادی همین بی روزګاران، بعداز اوجګیری طالبان ازسر ناچاری به ګروه طالبان پیوستند. اما آنعده از اعضای حزب ګلبدین که نسبت به دیګران کمی چالاک تر وتحصیلکرده تر بودند با استفاده از اوضاع پیش آمده راهی کشورهای اروپایی ګردیده و درآنکشورها با آوردن هزاران عذر معقول ونامعقول وتحمل هزاران خواری وخفت ، حد اقل پناهنده ګی سیاسی را حاصل نمودند. ازجمله همان پناهنده ګان یکی هم قریب الرحمن سعید وچند تا عاق شده های دیګر بنامهای ابوبکر وصاحبزاده وداکتر شیرآګل عابد اند که حالا درکشورهای ناروی ودنمارک نماینده ګی دفتر ګلبدین را بنام جرګهء صلح تاسیس کرده وهرازګاهی به صدور اعلامیه ها و وابلاغیه ها از آدرس حزب ګلبدین مبادرت می ورزند. این افراد حالا ازمرحلهء یک پناهنده به مرحله ای شهروند ارتقا یافته اند وجزو شهروندان اروپا حساب می شوند. ولی نوشته ها، ګفتارها ، مصاحبه ها وبحث های تلویزیونی شان همه درراستای ضدیت با جوامع اروپایی وامریکایی چرخیده و مملوء از نفرت های دینی ومذهبی میان جوانان وتحریک آنان به قیام و تعرض به ارزشهای غربی ومحکوم کردن غرب بخاطر داشتن نظام سیکولار میباشند.

تاجاییکه اسناد وقراین نشان میدهد افراد یادشده برضد همان کشورها به بهانه ای مبارزه با فساد و جهاد بخاطر بلند ساختن پرچم کلمه الله، امحای کفر وزدودن آثار شرک وبدعت وخرافات ازچهره اسلامیکه خودشان ازآن برداشت نموده اند، ازبین بردن نمادهای الحاد وبرحذر داشتن جوانان از اختلاط ویکجایی با جوانان اروپایی واحتیاط درمماشات با کفار ورعایت اصول اسلامی در سرزمین کفر ودارالحرب وازهمه مهمتر تربیت جوانان با همین افکار وعقاید برای مسلمان سازی دیګران مصروف فعالیتهای عقیدتی بوده ویک تعداد کانالهای تلویزیونی ومساجد را به حیث سنګرهای نشر عقاید افراطی وتخریبکارانه خویش در آورده اند. اینکه چقدر عالی جنابان ، خودشان به این عقاید ازنظر عملی پایبندی نشان داده اند بحث دیګریست، ولی قدر مسلم این است که ګفته شود این آقایون از وسایل وامکانات پیشرفته ای غربی برضد غرب وپیشرفت وترقی استفاده میکنند، به قول عوام الناس هم نمک را میخورند وهم درنمکدان می شاشند. آنچه که به جوانان تعلیم میدهند، ګذاشتن ریشهای انبوه. پوشیدن لباسهای عربی دراز وقدم زدن دربازارها واماکن عامه باهمین لباسها ، ضدیت با دریشی ونکتایی ودیګر مظاهر غربی ، استفاده از مسواک در ملاء عام چیزهایست که درابتدایی ترین مراحل تربیتی واصلاحی جوانان درنظرګرفته شده و باید تمرین شود. تبلیغ این ګروه های افراطی به جوانان این است که زنده ساختن یک سنت از صدها سنت پیامبر مسلمانان ، در عصرفساد معادل به اجر صد شهید میباشد. هرقدر یک جوان بخاطر پوشیدن جلباب عربی وګذاشتن ریش و استفادهء مسواک در ملاء عام آنهم دراجتماع غیر مسلمان مورد استهزاء وتمسخر مردم قرار بګیرد به همان اندازه اجر وپاداش وی را خداوند درروز آخرت بیشتر میدهد. بهمین ترتیب هردختر جوان مسلمان که سرتا پای خودرا بپوشاند وحتی چشمانش هم توسط عینکهای سیاه غلیظ پوشیده باشد به همان اندازه نزد خداوند قدر ومنزلت می یابد ودرقطار انبیا وصالحین وشهدا قرار میګیرد،. هرقدر درین راه شداید ومشکلات را متحمل شود به همان اندازه درطی نمودن این مسیر ، آبدیده میګردد، عصیان دربرابر اوامر والدین واعضای خانواده اګر مانع این کارها شوند یکی از خصایل پیامبری شمرده میشود، زیرا ابراهیم پسر آذر نیز دربرابر پدرش چنین کرده بود. بناء جوانان بعد ازطی نمودن این مراحل ابتدایی مطابق ارشادات اساتید شان زمانیکه دربرابر واکنش اجتماع مواجه میشوند روحا عقده ګرفته وچنین می پندارند که آنها مانند پرنده های اسیری اند که درقفسی بنام اروپا ګیر مانده اند. این جوانان زمانیکه با واکنش مسخره آمیز اجتماع غرب ویاهم اعضای خانواده مواجه میشوند این آرزو را در دل خویش می پرورانند تا اګر بتوانند به یک کشور عقب افتاده وجنګ زده ای آسیایی وافریقایی مثل صومالی وافغانستان خودرا رسانده وهمراه با دیګر هم لباسها وهمفکران خویش یکجا برضد نیروهای اشغالګر به مبارزه وجهاد آغاز نموده وهمراه با همان رفقای هم عقیدهء خویش درراه خدا به شهادت برسد. شما کمتر جوانی را می بنید که بعداز مرحله ای تغیر لباس وقیافه به زنده ګی عادی خویش درکشورهای غربی ادامه بدهد ولو که ازتولد شده ګان همان کشورهای پیشرفته هم باشند ، این جوانان درمرحله ای لباس وقیافه خصوصا زمانیکه میخواهند به بازار کاریابی داخل شوند، بدون هیچ شک وتردیدی ازطرف کار فرمایان وصاحبان شرکتها رد میشوند، این امر بیشتر به انزوای جسمی ، روحی وروانی جوانان کمک می کند. سه سال قبل باری در لندن دریک رستوران عربی جوانی را ازاهالی مراکش ملاقات کردم که درهمانجا مشغول کار بود. بعداز رد وبدل شدن چند کلامی از وی پرسیدم چقدر وقت میشود درلندن زنده ګی میکند؟ وی که برخلاف دیګر عربها انګلیسی فصیح صحبت میکرد ګفت حدود یکسال. ګفتم زبان وقیافه ات این را میګوید که سالهای زیادی را باید اینجا ګذشتانده باشی. وی درجواب ګفت: من اصلا در دنمارک تولد شده ام. مادرم دنمارکی وپدرم اهل مراکش است. من در دنمارک خودرا بیګانه احساس میکردم. اینجا را بخاطری دوست دارم که حداقل کسی بالای ریش من نمی خندد و می توانم خارج ازساحه ای کارم باهرلباسی که دلم میخواهد آزادانه ګشت وګذار کنم. ( یاس، هیریز فیری ګود الحمدلله، الحمدلله ) ( بلی! اینجا خیلی خوب است الحمدلله الحمدلله) دیدم که جوان مذکور تازه به افکار افراطی دینی آشنا ګردیده وبا کار کردن دررستوران ودرس خواندن نزد یکی ازهمین قماش افراد افراطی روحا خودرا قناعت داده است که وی کار خوبی را انجام داده وراه اسلام اصیل را یافته است.

داستان مهدی ګزالی جوان سویدی عربی الاصل که چهارسال قبل اززندان ګوانتامو براثر اصرار صدراعظم سوسیالیست سوید، آقای ګوران پرسون آزاد شد نیزیکی ازمثالهای روشنی است که افراطیون مذهبی چګونه این جوانان احساساتی وبی خبر را از کلاس های درسی و دانشګاهها ومیدانهای فوتبال وباشګاه های ورزشی با هزاران مکر وحیله ، اختطاف فکری نموده وبعداز شتست وشوی مغزی سرنوشت شان را به کوه های توره بوره و باجور وزیریستان ویاهم مقدیشو درصومال پیوند میزنند. جالب ازهمه این است که مهدی ګزالی خود پسر یک ملا وامام مسجد است تا وقتیکه زیر تربیه ای پدر قرار دارد هیچ نوع افکار افراطی به مغزش تزریق نګردیده است. او بصورت نورمال درجشن ها وخوشیهای هم صنفانش اشتراک میکند، جشتن فراغت خویش از مدرسه را به مانند دیګر هم کلاسی هایش تجلیل میکند، بهترین بازی کن ورزش فوتبال میشود واستعدادش نیز درحال ترقی ونمو است ولی زمانیکه میخواهد با یک دختر پاکستانی الاصل پشتون تبار ازهمکلاسی هایش اظهارعشق ومحبت کند وی به چنان دامهای خطرناک می افتد که خودش قبلا هرګز تصور آنرا نمیکرد. زیرا پدر دختر ازهمان مغزهای متحجر سیدقطب زده ومودودی زده ای مزدور جماعت اسلامی باکستان بوده ودختر خویش را مطابق افکار خودش تربیت نموده است واز وجود او بحیث یک سلاح عقیدتی ویا وسیله ای جذب داماد آینده اش کار ګرفت. . این داستان سر درازی دارد ولی خلص مطلب این است که ګزالی ازجمله ستاره های درخشان تیم فوتبال شهر خویش بود، ودرزمان طالبان به بهانه ای فراګیری علوم اسلامی قبل ازیازده هم سپتمبر ، کشور سوید را ترک داد وراهی پاکستان واز آنجا به افغانستان میرود. بعداز حمله ای امریکا به مناطق توره بوره ، مهدی ګزالی بدست نیروهای امریکایی اسیر وراهی ګوانتانامو میګردد. پدرش خودرا در مرکر شهر ستوکهولم درایستګاه قطار دریک قفس ، بندی ساخته واعلام تحصن کرد که تا وقتیکه پسرم از ګوانتانامو آزاد نشده است من ازین قفس نمی برایم. سرانجام صدراعظم سوید مجبور ګردید تا ازجورش بوش پسر، به شکل استثنایی امر اخراج این جوان را بګیرد . دوسال قبل بار دیګر این جوان زمانیکه میخواست باخانمش یکجا به دیدن خصرخیل به پاکستان برود دوباره ګرفتار ګردید ولی بار دیګر به وساطت سفارت سوید دراسلام آباد رها ګردید.

قوانین انسانی کشورهای غربی درزمینه ای تابعیت وحق شهروندی هیچګونه تبعیض را برسمیت نمی شناسد، همینکه مهدی متولد سوید است وپدرش نیز قبلا حق شهروندی را حاصل کرده بناء دولت سوید خودرا مکلف به دفاع ازجان ومال شهروندان خویش بدون درنظرداشت تعلقیت دینی ومذهبی وقومی شان درخارج ازمرزها میداند . ولی اسلامګرایان چګونه نمک ناشناسانه وناسپاسانه ازین قوانین سود می برند. درحالیکه درکشورهای اسلامی وعربی حاشیه ای خلیج فارس خصوصا سعودی ، افغانها و پاکستانیها وهندوستانیهای وجود دارند که بالاتر ازیک برده ای معمولی حیثیثت ندارند، کسانیکه از سه نسل به اینطرف درآنجا زنده ګی میکنند ولی تاکنون شهروند آنکشور حساب نشده وتا هنوز اتباع کشورهای پدری خویش می باشند...

درامریکا نیز وضعیت چنین است ، چندی قبل دانشمند ګرامی وطن ، اسلامشناس شجاع ، حقګو ونترس افغانستانی جناب محترم داکتر فرید یونس درسایت خاوران به جوانان افغانستانی مقیم امریکا هوشدار داد که از افتیدن در دامهای شیطانی وهابی ها درمساجد امریکا حذر نمایند. آقای دکتور یونس نام چندنفر ملا ومولوی افغانستانی را که خودشان تاګلو غرق در افکار خرابکارانه ای وهابیت میباشند معرفی کرده ونوشته است که مبارزه ای اصلاحی این ملاها صرف تشویق جوانان به پوشیدن لباس های عربی است. ضدیت باهرنوع مظاهر تمدن وبیشرفت ، ازنظر این افراد جهاد شمرده میشود.

درجبهه ای سیاسی مصروفیت اصلی افراد تازه وارد ګلبدینی به اروپا را درشرایط حاضر، لابیګری به نفغ ګلبدین حکمتیار دراروپا باهمدستی ګلبدینی های دیګریکه سالهای هشتاد میلادی به اروپا وامریکا رفته اند تشکیل میدهد. افرادی مانند حلیم تنویر، عظیم آبرومند، کریم مهاجرزاد، داوود عابدی ، داکترحلیم، همتی وغیره. این ګروه درپي آنند تا با احزاب چپی سوسیالیست وحتی کمونیست ضد نظام سرمایه داری تبلیغات ضد جنګ را برضد قوای ناتو در افغانستان مساعد سازند. صفی الله صاحبزاده اکنون درکشور دنمارک باحزب چپ برضد موجودیت قوای ناتو، لابیګری میکنند. این ګروه درمظاهرات ضد جنګ احزاب چپی همراه با پلاکارتها وشعارهای ضدجنګ ، اشتراک کرده وصدای خویش را هرچه رساتر به ګوش مقامات کشورهای اروپایی میرسانند. این افراد ګاه ګاهی با ګروه ها واحزاب بظاهر چپ افغانی آماتور نظیر چاچا خلیل الله معروفی نیز طرح نکاح موقت فرهنګی وتاری می بندند واز طریق چتل نمای چاچا صاحب معروفی یک سلسله خزعلیات صاحبزاده چشمان خواننده ګان را آزار میدهد. افراد ګلبدینی در اروپا وامریکا چنان پررو وبی حیا میشوند که خودرا نماینده ګان کل به اصطلاح جریان مقاومت مسلح برضد اشغال ناتو نزد احزاب چپ و شهروندان کشورهای غربی معرفی میکنند. مثلا آقای داوود عابدی چندی قبل به زبان انګلیسی یک ایمیل متحد المال را به تعدادی از افغانها وافغانستانیها ارسال داشت که خودرا ازجمله ای جنګجویان آزادیخواه خوانده بود. درحالیکه حزب ګلبدین از بدو تاسیس اش تاکنون با ادبیات و واژهای چون: جنګجویان آزادی خواه ویا مقاومت آزادی بخش سرسازګاری نداشته وحتی در دوران اشغال افغانستان توسط شوروی سابق بسیار انسانهای شریف را که سرشان به تن شان می ارزید صرف به جرم استفاه ازکلمات آزادی بخش ورهایی بخش وغیره بنامهای شعله ایی ومایوویست وکمونیست سربه نیست کرده است، کسانی راکه عوض کلمه ای مجاهد اصطلاح جنګجویان آزادیخواه را بکار می بردند درپاکستان برچسب کفر والحاد زده وسرهای شان را زیر بال شان کرده است، اما حالا که دیګر نام مجاهد وجهاد در دنیای غرب از مود افتتاده آقای داوود عابدی نام نماینده ګان مقاومت مسلح یا جنګجویان آزادی خواه را درنوشته های انګلیسی اش بکار می برد. ولی این قلم درین مورد از آقای دکتر اخترمحمد قاسمیار طالب معلومات ګردیدم وی درین باره چینن صریح افکار خویش را بیان نموده است : ( ګراڼه وروره ښاغلی پوښتونکیه ! ستاسی به څواب کی باید ووایم چه : ماته د خینو افغانانو شخصی ادعا ګانی او یا نمایشی کارونه چه په خاص ډول د امریکا او یا د هغی د ناتو د متحدو ملکونو څخه پیل کیږی چه په د تیرو لسو کالونو کی د افغانستان بی ګنا خلک، ښخی او ماشومان د خپلو مشخصو اقتصادی، سیاسی هدفونو او د افغانستان د کانو او طبیعی شتمنیو د چور او چپا ول لپاره ترور او وژنی په هیڅ ډول اعتبار نه لری او زما په عقیده دا عسی نمایشی کارونه د افغانستان خلکو ته هیڅ فایده نه لری. د خینو افغانانو شخصی ادعاګانی او یا نمایشی کارونو څخه زما مطلب دا دۍ چه مثلا په دی لاندی بریښنا لیک کی چه موږ او تاسو ټولو ته یی رالیږلۍ دی. یو امریکایی افغان مهاجر چه نام یی داود عابدی دی ادعا کړیده چه دۍ د افغانستان د ازادۍ د اوسنی مسلح مقاومت نماینده دۍ او د افغانستان د سولی په باره کی یی د بیشمیره افغانانو د نظر یی غوښتنه کړی ده د عابدی دا ادعا خکه بی اساسه او قابل د باوراو منلو نه ده چه موږ او تاسو په دی حقیقت پو هیږو چه په اوسنی وخت کی د اشغالګرو د یوی احصایی په اساس د افغانستان د جنوبی ولایتونو ۹۵٪ او د شمالی ولایتونو ۴۸٪ خلق د اوسنی اشغال ضد دی او ددی په علاوه موږ افغانان په دی حقیقت پو هیږو چه د افغانستان د ازادۍ لپاره اوسنۍ افغانی مقاومت په عمومی ډول د دریو برخو څخه جوړشوۍ دۍ. چه د ددی دریګون مقاومت هغه لویه او عمده برخه طالبان جوړه وی چه په افغانستان کی د خارجی فوځونو په مقابل کی د تیرو لسو کالونو په موده کی هره ورځ جنګیږی ددی مقومت بل ګروپ د حقانی ګروپ دی چه په دوهمه درجه کی راخی. او دریم د حکمتیار ګروپ دۍ چه د طالبانو او حقانی ګروپ په نسبت کمزورۍ او نسبتا کوچنۍ رول لری د افغانستان د اوسنی مقاومت دا دری ګروپونه هر یو جداګانه په افغانستان کی جنګ کوی. او داعسی معلومیږی چه د اوسنی مقاومت دا دری برخی په افغانستان کی یو د بل څخه جدا فعالیتونه کوی او دوی کومه واحده رهبری نه لری نو ددی واقعیتونو په رڼا کی د داود عابدی اد عا چه دی په افغانستان کی د اوسنۍ د ازادۍ د مقومت نمایده ګی کوی په کامل ډول بی اساسه او در واغجنه ده. خکه لکه چه ووایل شول په افغانستان کی نن دری جدا مقومتونه دی. نو عابدی که د افغانی مقاومت د نماینده ګی ا دعا کوی نو دۍ فقط ددی دریو مقاومتی ګروپونو څخه د یوه ګروپ د نماینده ګۍ ادعا په تیوری ډول کولای شی نه د ټولو نماینده ګی او بل مهم دا چه د داعسی ایملونو د لیږلو څخه د مخه عابدی باید هغه اسنا او شواهد افغانانوته د تیلویزیون د لاری وه ښایی چه دی د کوم ګروپ نماینده ګی کوی او هغه ګروپ په اوسنی مقاومت کی څو فیصده رول لری، یا په بل عبارت د مخه تر دی چه د افغانستان د سولی د پلان په مورد عابدی د زرګونو افغانانو د نظر یی غوښتنه وه کړی. د عابدی لپاره اول دا ضرور ده چه عابدی د خپل ځان سیاسی اعتبار او زور د داعسی لوی کار او لویی ادعا لپاره په مستندو شواهدو افغانانو ته ثبوت کړی او کنه په افغغانستان کی یو متل وه چه وایل یی: ( سر پیاز یا بیخ پیاز). نو که عابدی د خپل ځان د نماینده ګۍ او اعتبار ثبوت نه شی کولای. نو بهتره به دا وی چه عابدی او یا داعسی نور بی اعتباره عابد ګان د افغانانو وخت په داعسی ابتدایی چلونو او طفلانه ایمیلونو ضایع نه کړی نور نو د افغانستان د ازادۍ او سولی په امید. تشکر.
په درناوۍ
ډاکتر قاسمیار

ترجمه: برسشګر ارجمند! درجواب پرسش شما باید بګویم که نزد من یک سلسله فعالیتهای نمایشی که ازطرف یک تعداد افغانهای مقیم امریکا و بعضی کشورهای متحد ناتوی آن براه می افتد که خود این کشورها درطول ده سال مردم بیګناه ، زنان واطفال را بخاطر رسیدن به اهداف مشخص اقتصادی وسیاسی، ونیز به غرض چور وچپاول معدنیات وذخایر زیرمینی آن ترور وقتل می نمایند نزد من به اندازه ای دانه ای جو هم اهمیت ندارد. ویه فکرمن این نوع کارهای نمایشی هیچ سودی هم ندارد یکی ازهیمن ادعاهای شخصی وکارهای نمایشی همین ایمیلی است که برای ما وشما ازطر ف یک شخص مهاجر افغان درامریکا بنام داوود عابدی ارسال ګردیده است، که این آقا درآن ادعاکرده است که وی نماینده ای کل جریان مقاومت مسلح افغانی در امریکا بوده واو درراه برقراری صلح تلاش می نماید واز افغانها خواهان ابراز نظر ګردیده است، این ادعای آقای داوود عابدی بخاطری بی پایه وغیر قابل باور است که ما همه به این حقیقت آګاهی داریم که مطابق یکی ازاحصاییه های قوای اشغالګر ۹۵٪ مردم در ولایات جنوبی و ۴۵٪ درشمال افغانستان همه ضد اشغال فعلی میباشند وبرعلاوه این موضوع ما افغانها به این حقیتقت نیز آګاه هستم که نیروی مقاومت مسلح درافغانستان ازسه بخش تشکیل شده است،که اجزای این مثلث را خصوصا بخش عمده وبزرګ آنرا نیروی طالبان تشکیل میدهند که همین اکنون دربرابر نیروهای اشغالګر از ده سال بدینسو روزانه می رزمند بخش دیګر این مقاومت ګروپ حقانی است که در درجه دوم حساب می شود وبخش سومی ګروب حکمتیار است که نسبت به ګروپ حقانی وطالبان خیلی ضعیف بوده وکوچک میباشد ونقش خیلی ضعیف درمقایسه به آن دو دارد این بخش های سه ګانه ای مقاومت فعلی هرکدام شان جداګانه درافغانستان می جنګند وکدام قیادت واحد ندارند بناء بادرنظرداشت این واقعیتها این ادعای داوود عابدی که وی نماینده ای کل مقاومت مسلح است کاملا بی اساس، دروغ وګذب محض است. زیرا چنانچه که ګفته شد این سه نیرو هرکدام جدا ازهم عمل میکنند، بناء عابدی که نماینده ګی کل مقاومت افغانی را میکند فقط میتواند که ازین سه بخش یادشده ازیک بخش کوچک آن نماینده ګی کند نه ازکل آن وسخن مهمتردیګر اینکه عابدی قبل ازارسال این ایمیل ها بمردم باید آن اسناد وشواهد را ازطریق میدیا به مردم نشان دهد که وی ازکدام بخش مقاومت نماینده ګی میکند وآن بخش چند فیصد درمقاومت نقش دارد، با به عبارت دیګر قبل ازآنکه عابدی درمورد پلان صلح ازطریق ارسال این ایمیلها خواهان جمع نمودن نظریات ودیدګاههای مردم شود با اسناد وشواهد موثق اعتبار وقوت سیاسی خودرا بخاطرهمچویک ادعای بلند ثابت نماید درغیر آن در افغانستان یک ضرب المثل عامیانه وجود دارد که نه سرپیاز ونه هم بیخ پیاز. اګر عابدی از ارایه همچویک سند موثق عاجز است بناء بهتر است که عابدی وعابدی های بی اعتبار دیګر وقت افغانهای بیچاره را با چنین ایمیل های مزخرف وبی معنا ضایع نساخته وازتکرار همچو اعمال طفلانه ونمایشی خودداری ورزند. به امید آزادی وبرقرار صلح واقعی درافغانستان
با احترام
داکترقاسمیار

ولی متاسفانه که نه آقای عبابدی کدام شرم وحیا دارد ونه هم رهبر وی که اکنون درمهمانخانه های خاص نظامیان پاکستان تشریف دارد.واز آنجا اکت وادای چریکهای ګوریلایی زمان شوروی دره ای پنجشیر ویا هم چریکهای امریکای لاتین را میکند، جنګ را طالب میکند، ګلبدین صرف منتظر انعکاس عمل است اګر کدام عملیه ای انتحاری درمسجد ومدرسه وبازارها واماکن پرجمعیت صورت ګرفته بود آنرا بدوش نګرفته وآنرا توطیه ای دشمن میداند، اما اګر منجر به سقوط کدام طیاره ای نظامی ګردیده بود آنوقت پیام های حکمتیار به روی صفحات انترنت ظاهرمیګردد.
جواب آقای دکتراخترمحمد قاسمیار که خود ازاهالی خوست ولایت افغانستان ومقیم امریکا میباشد نشان میدهد که نقش ګلبدین حکمتیار درمیان پشتونها چقدر ضعیف و سست بنیان است . اما این نکته هرګز قابل فراموشی نیست که پشتونها باتمام این اختلافات با ګلبدین وحزب او ، بازهم ویرا با تمام کاستی ها ، لاف زدنها، ضعف ها ودروغګویی هایش نسبت به تاجیکها وازبیکها وهزاره ها ترجیح میدهند.
بخش افراطی قومګرایان پشتون که ګاه ګاهی اکت وادای سیکولاریزم را میکند، با احزاب محافظه کار ودست راستی درارتباط بوده و تنها پشتونها را یګانه قومی که دربرابر تجاوز روس مقاومت کرده خون داده وتباه شده اند به معرفی ګرفته اند. آنها چنین ذهنیبت را بوجود آورده اند که درحقیقت این تنها پشتونها بوده که اروپا را ازشرکمونیزم نجات داده و تنها پشتونها مردمی اند که مجاهدان سربکف زمان تجاوز لشکر سرخ بحساب آمده ویګانه ګروه مستحق تقدیر وتمجید می باشند. این سیاست مداران دست راستی پشتون درهمکاری تنګاتنګ با نیروهای ګلبدینی تقریبا در اروپا در هردو بلاک ]چپی وراستی توانسته اند به نفع قوم پشتون خدمات شایانی نموده وجامعهء غرب را متقاعد سازند تا وقتیکه حق پشتونها که همانا حاکمیت مطلق تګ قومی ازکشمیر تا بدخشان است تضمین نګردد صلح وثبات درکشور ودرمنطقه برنمیګردد. چنانچه که محترم احمد جان آریوزی یکی ازنویسنده ګان قومګرای اوغان درین زمینه چنین می نویسد:
( په افغانستان کې پښتانه په واقعي مانا سره د سیاسي واک څخه بې برخې دي او په اوسنی دولت کې د بې صلاحیته پښتو ژبو سمبولیک موجودیت دا مانا نه لری چې دوی په واک کې ګډون لري. په افغانستان کې ټول واک د یوه شمیر کړیو په لاس کې دی چې ځانونه د لږکیو او په ځانګړی توګه د تاجکو ، هزاره ګانو او ازبکو نماینده ګان بولي.
دا په دې مانا چې د افغانستان ، پښتونخوا، بلوچستان پښتانه او بلوڅ د محکومواولسونو په توګه ژوند کوي او دوی د استعماري ځواکونو له خوا په ډیره بې رحمی سره ځپل کیږي)

ترجمه: درافغانستان پشتونها به معنای واقعی کلمه ازقدرت سیاسی محروم اند، در دولت کنونی ، موجودیت سبمبولیک یک تعداد پشتونهای که ازنظر زبانی تظاهر به پشتون بودن میکنند، به هیچ صورت این معنی را نمیدهد که ګویا بصورت واقعی وعینی پشتونها درقدرت سهیم اند. تمام قدرت در دست یک تعداد حلقات مشخصی قرار دارد که خودرا نماینده های اقلیتهای قومی خصوصا تاجیکها وهزاره ها واربیکها میدانند. به این معنا که هم در افغانستان وهم در مناطق پشتوتخواه پلوچستان پشتونها وبلوچها بحیث اقوام وملل محکوم زنده ګی دارند واینها ازطرف قوتهای استعماری با بی رحمی تمام کوبیده میشوند) (ملاحظه : نام بلوچها درمقالات آقای آریوزی تازه درج ګردیده درمقالات قبلی اش ازآن نام نمی برد وبه احتمال قوی فردا نام کردها نیز به لست وی اضافه خواهدشد).

عناصر ګلبدین خوب میدانند که یګانه نیروی ضد جنګ وجنګ طلبی احزاب چپی سوسیالست وسوسیال دموکرات در اروپا میباشند زیرا احزاب سوسیالست ازنظر فکری مخالف هرنوع سیطره جویی های استعماری بالای کشورهای فقیر میباشند.دربلاک راست نیز چنانچه قبلا عرض شد پشتونها دست بالا دارند، دلیل آنها این است که قوم اصیل افغان که ساکنان بومی سرزمین افغانستان شمرده میشوند توسط اقلیتهای قومی که پدران شان خارج ازمرزهای افغانستان یا به اثر حملات چنګیز یا هم تغیرات اقلیمی به افغانستان متوطن شده بودند ازقدرت بریرکشیده شده اند وحال ساکنان بومی درسرزمین خودشان درجمله ملل واقوام محکوم بحساب میروند که درکشورخودشان زندانی واسیر وبی واک وبی اختیار اند. بدون شک که ارایه این استدلال نزد احزاب راسیستی وهم دست راستی اروپا چسپ دارد وهم ګوش شنوا پشتونها بخاطر بلندکردن صدای رسای خویش جنګ کنونی را صرف برای نسل کشی پشتون درکشورهای اروپایی تبلیغ میکنند دلیلی که هم احزاب چپی وهم راستی را ازهمراهی شان با امریکا پشیمان ساخته ودر تغیر دادن افکار ونظریات این احزاب تاثیر بسرایی نموده است بازهم از قول محترم آریوزی چنین میخوانیم:

(زیاتره پښتانه سیاستوال وایي چې په افغانستان کې په روانه جګړه کې افغانان وژل کیږی . مګر د دې څخه سترګې پټوي چې دا جګړه د ټولو افغانانو په ضد روانه نه ده. دلته هم نړیواله ټولنه، د کابل اداره او طالبان د تاجکانو، هزاره ګانو او د نوروسیمو څخه لرې ګرځي او یوازی دوی پښتنی سیمې د جګړو میدان ګرځوي او د دولت مخالفین هم د پښتنو په سیمو کې جنګیږي چې لدې امله هره ورځ په سلګونو پښتانه وژل کیږي )

ترجمه: بسیاری از سیاست مداران پشتون میګویند که درین جنګ همه ای افغانها!!!!؟ روزانه کشته میشوند، درحالیکه دربرابر این حقیقت روشن چشمان شانرا می بندند که این جنګ، برضد همه ای افغانها!!!!؟ جریان ندارد، درین جنک هم قوای بین المللی، وهم نیروهای اداره ای کابل وهم طالبان ازمناطق تاجیکها وهزاره ها ودیګرمناطق غیر پشتون نشین خیلی دور ګشت می زنند، وفقط وفقط مناطق پشتون نشین است که هم ازطرف نیروهای دولت ومخالفان آن به میدان جنګ تبدیل ګردیده که ازاثر آن صدها نفر پشتون روزانه کشته میشوند.

یک موضوع مهمی که درین تبصره آقای اریوزی آشکار ګردید این بود که نام افغان دیګر مصداق عینی خویش را نزد پشتونها از دست داده است. پشتونها درمواقع که یک رویداد به نفع شان باشد از اقوام هزاره وازبیک وتاجیک نام نمی برند وهمه را جزو ملت واحد افغان حساب میکنند تا صدای حق طلبی از حنجره ای بالا نشود ولی زمانیکه یک حادثه به ضررشان واقع شود اینجاست که پرده های دروغین وحدت ملی دریده میشود ونویسنده ګان پشتون ، مافی الضمیر خویش را آشکار می سازند چنانچه که حالا آقای اریوزی چنان تصویری را ارایه داشته است که ګویا اقوام غیر پشتون مانند هزاره ها وازبیک وها وتاجیکها دربهشت بسر می برند واین تنها پشتونها اند که در دوزخ جنګ وبمباردمان قرار دارند. اینکه تاجیکها وازبیکها وهزاره ها که جبرا تاکنون خودرا افغان می نامیدند درین جنګ متضرر نشده اند چقدر مسخره وخند آور است که یک ملت واحد آنهم بنام افغان بخشی از آن در آتش بسوزد وبخش دیګر آن بحیث تماشاچی به طرفش نګاه کند ویا اینکه برای ازبین بردن ملت خود همکار نیروهای خارجی شود. درحالیکه این آقا اګر واقعا قضایا را از روی انسانیت وانصاف مورد بررسی قرار دهد باید از خودش وهم تباران طالب خویش بپرسد که چرا در زمان قدرت تګ قومی شان بخاطر یک اسامه بن لادن همه ای قدرت ومکنت قومی رابرباد دادند؟ بګذریم ازاینکه طالبان در دوران قدرت شان علیه اقوام دیګر وآثار فرهنګی آنها چه کردند؟ چرا این وطن را میدان بزکشی شرق وغرب ساختند؟ اګر مسعود بود اونیز به قول شما ازبین رفته وکشته شده بود؟ مګر مسعود ومزاری از قبرهای خویش برای پیروان شان امرکرده بودند که باید با قوای ناتوهمکارشوند؟ دیګر اینکه اګر خود جناب آریوزی به عوض تاجیکها وهزاره وازبیکها می بود با وقوع حادثه یازده هم سپتمبر چه میکرد؟ آیا درصف قوای ناتو برضد طالبان تنها اقوام غیر پشتون قرار ګرفتند؟ ازین هم میګذریم که صف جنګی طالبان چقدر پشتون خالص بود؟ مګر خود حامد کرزی را درکوه های دیراووت کی از چرخ بال نظامی اش همراه با دستګاه تیلفون ستلایت پایین کرد؟ به قوماندان عبدالحق کی فرمان داخل شدن به زادګاهش را داد؟ چرا قبل از یازده هم سپتمبر عبدالحق به زادګاهش درحاکمیت طالبان برنګشته بود؟ همین اکنون خواست طالبان وپشتونها چی است؟ چرا یکی دزحاکمیت ودیګری دراپوزیسون قرار ګرفته وبرای سرکوبی اقوام غیر پشتون هرروز درامه های جدید را برپا میکنند؟ بناء اقوام غیر پشتون نیز این موضوعات ونمایشنامه ها ، ومظلوم نمایی ها را خوب درک کرده اند ومیدانند که هدف چی است؟ .آقای اریوزی ازبستر نرم وګرم اروپا برای زمامداران پشتونها وبلوچها وتاجکها وهزاره ها ونیروهای بین المللی چنین هوشدار میدهد:

(د یادولو وړ ده چې په سیمه کې د پنجاب واکمنانو ، ایراني لوړتیا غوښتونکو او د هغوی مزدورو کړیو ډیره خطرناکه لوبه پیل کړی ده دا لوبه کیدای شي یا په لویه نړیوالې جګړې واوړي او یا به د سیمې په سیاسي جغرافیا کې د بدلون سبب شي.
باید یادونه وشي چې په سیمه کې پښتانه یو وجود دی او د دوی برخلیک تل یو و او وي به . اوس مهال په دې سیمه کې پښتانه او بلوڅ ټوټې ټوټې او د دوی غلیمان یو دی نو لدې امله دا د شرایطو غوښتنه ده چې دوی یو له بله د وروری ټینګ لاسونه سره ورکړي دا یو واقعیت دې چې ورځ په ورځ د پښتنو سیاسي پوهه لوړیږي او دا ټکی درک کوی چې تر څو چې ټول پښتانه په یوه سیاسي جغرافیا کې سره راټول شوي نه وي تر هغه به دوی د سولی او ارامی مخ ونه ویني. او که سره یو شول بیا دښمنان دا وس نه لري چې د پښتنو په ضد توطیه او دسیسه وکړي)
ترجمه: قابل یا آوری است که درین ګوشه ازدنیا حکمرانان پنجابی ، برتری طلب های ایرانی وحلقات وابسته ومزدورشان چنان بازی خطرناک را آغاز کرده اند که ممکن است این بازی به یک جنګ تمام عیار جهانی تبدیل شود، یا اینکه درساختار جعرافیوی منطقه تغیراتی را رونما ګرداند. باید تذکر داد که درین منطقه تمام پشتونها حیثیت یک وجود وتن واحد را دارند وسرنوشت آنها همه باهم ګره خورده است امروز درین ګوشه ای ازدنیا هم پشتونها وهم بلوچها پارچه پارچه استند ودشمنان شان هم یکی اند بنابرین لازم است که با درنظر داشت ضروریات زمان هردو قوم باهم متحد شوند ودست اتحاد را به همدیګر بدهند واین نیزیک واقعیت انکار ناپذیر است که آګاهی سیاسی پشتونها روزبه روز بالارفته وبمرور زمان این نکته را درک میکنند که همه ای پشتونها تا وقتیکه دریک جغرافیای واحد سیاسی یکی نشوند تا آن وقت نه کدام صلحی آمدنی است ونه هم کسی روی امنیت وآرامش وثبات را به چشم خواهد دید
درینجا چنانچه دربالا عرض شد ګره دادن سرنوشت پشتونها با بلوچها ازسر ناچاری است که حالا آقای اریوزی به آن چنګ انداخته است، زیرا درمقالات قبلی آقای اریوزی هرګز نام بلوچها ذکر نمی شد ولی حالا درک کرده است که اګر داعیه ای باطل پشتونخواهی را با داعیه حق طلبانه ای بلوچها ګره بزند شاید مردم به حقانیت آن باور پیدا کنند. درین باره باید ګفت که بلوچها هم درپاکستان وهم درایران سابقه ای مبارزاتی مسلحانه وتجزیه طلبانه ای آشکار وعلنی خیلی طولانی نسبت به پشتونها دارند، تلفات بلوچها هم در پاکستان وهم درایران درمقابل دولت های برسراقتدار تهران واسلام آباد با پشتونها هرګز قابل مقایسه نیست. برای پی بردن بیشتر به این موضوع خواننده های عزیز را به نوشته ای علمی ومستند دانشمند ګرانقدر محترم محمداکرام اندیشمند زیر عنوان ( ما وپاکستان) درین همین سایت کابل پرس? جلب میکنم . علاوه برآن خواست بلوچها با خواست پشتونها درمناطق بلوچ نشین پاکستان وایران هرګز همخوانی ندارد. زیرا همین اکنون در ایالت بلوچستان پاکستان باوجودیکه پشتونها نسبت به بلوچها دراقلیت قرار دارند ولی محمود خان اڅکری خواهان کسب بیشتر کرسی های پارلمانی درمجلس ایالتی میباشد بخاطریکه بلوچها دولت وپارلمان ومجالس ایالتی آنرا تحریم کرده اند و ازخودشان نمی شمارند وخودرا بحیث یک قوم محکوم بحساب می آورند، درینجا بهترین منفعت را ازین خلاء محمودخان اڅکزی می برد . پشتونها هرګز ازمبارزات مسلحانه وتجزیه طلبانه ای بلوچها حمایت عملی جز حمایت لفظی ننموده اند و نمی نمایند.
جنرال پرویز مشرف درسالهای حاکمیت خویش با قساوت تمام مناطق بوکتی ، ژوب سویی، وشیرانی وپشین وزیارت ایالت بلوچستان را بمباران کرد، زمین های زراعتی خلق بلوچ را از رسیدن آب محروم ساخت وهزاران فامیل بلوچ به شهرهای کویته وکراچی و ولایات مرزی ایران وافغانستان آواره ګردیدند ، رهبر قومی بلوچها بنام محمد اکبر بوکتی را ترور نمود، ولی ازسنګ صدا برامد نه از پشتون پاکستانی. زیرا پشتونهای پاکستان خواستار حصول حقوق خویش در چارجوب نظام فدرال پاکستان میباشند. حزب ملی ګرای پشتون برهبری اسفندیار ولی حتی نام قبلی حزب خویش را تعویض داده وبه عوض نام قوم پشتون نام نشنل عوامی لیک را برګزید. محمود خان اچکزی درچارجوب نظام فدرال خواستار کسب امتیازات و کرسی های پیشتر درمجلس ایالتی ګردید ودرشهر کراچی با حزب قومی مهاجر اختلافات قبلی خویش را حل کرد. علاوتا بلوچها درایران نیز مورد شدیدترین حملات سربکوبګرانه ای تهران درطول تاریخ قرار داشته و تااکنون نیز قراردارند. سال قبل یکی ازجنګجویان جدایی طلب بلوچ بنام عبدالمالک ریګی ازطرف پاسداران ایران دستګیر وبعدا اعدام ګردید. بناء پیوند دادن سرنوشت بلوچها با پشتونها ازسر صداقت نیست بلکه بخاطر ماجرا جویی وکسب مشروعیت است. درکابل باوجودیکه از دوصد وپنجاه سال به اینطرف قدرت سنتی در دست پشتونها بوده وحالا نیز قرار دارد ولی آقای اریوزی این را کافی نمیداند واز کشمیر تا بدخشان را میخواهد زیر تصرف درآورده وحکومت دلخواه خویش را بوجود آورد. زبان پشتو امروز با جعل وتزویر وارد مواد قانون اساسی افغانستان شد ودربرابر زبان شیرین فارسی که زبان بین الاقوامی منطقه شمرده میشد حالا این زبان جدیدالخلقه باوجودیکه یک زبان قبیله ایی وفاقد هرګونه کارایی و شګردهای ادبی وپویایی است بازهم با زور وجبر ونیزنګ وچرب زبانی برخلقهای مظلوم این سرزمین بلاکشیده تحمیل ګردیده است، ولی بازهم آقای اریوزی قانع نیست ومنتظر یک جنګ جهانی درین ګوشه ای ازدنیا میباشد. ګذشته ازتمام موضوعات ذکر شده بلوچها مانند کردها بعداز ظهور کشورهای مابعد استعمار ، از داشتن یک کشور واحد ودولت واحد براساس هویت قومی شان محروم اند. مناطق بلوچ نشین پاکستان سرشار از مواد معدنی زیر زمینی ونفت وګاز است که مقامات اسلام آباد آنرا چپاول نموده وبه خود بلوچها هیچ حقی قایل نیست، بندر ګوادر نیز درایالت بلوچستان قرار دارد که عایدات حاصله از آن به جیب اسلام آباد میریزد وخود بلوچها درفقر وفاقه ګی وګرسنګی وبیسوادی بسر برده وازهرګونه حقوق وامتیازات انسانی درپاکستان محروم اند. این محرومیت با مظلوم نمایی آقای اریوزی واحزاب قومګرای پشتونی درباکستان اززمین تا آسمان فرق میکند. پشتونها هم در ارتش پاکستان هم دراستخبارات باکستان وهم درپارلمان وغیره بخشهای نظام اولیګارشی پاکستان شصت در صد سهم دارند بسا آوقات حتی با پنجابی ها نیز مساوی میباشند. پشتونها درحفظ تمامیت ارضی پاکستان از روز تاسیس کشور باکستان با خون خود دربرابر هندوستان دفاع کرده اند وآنکشوررا از خودشان می پندارند. تا کنون چند ریس جمهورنظامی وملکی درپاکستان اصالت پشتونی داشته اند. درحالیکه این امتیازات هرګز به خلق بلوچ داده نشده است. درایران نیز سرنوشت بلوچها با همتباران شان درپاکستان مشابه است، جمهوری اسلامی ایران بحیث نماد حکومتهای فاشیست مذهبی به هر خواست مشروع بلوچها جواب رد داده است. بلوچها بخاطر قومیت شان ومذهب شان هم در دوران رضاشاه وهم درنظام کنونی مورد ظلم وستم وتبعیض قرار ګرفته اند. ازهمه این مسایل که بګذریم داعیه ای بلوچها با داعیه ای پشتونها از اساس فرق فاحش دارد. زیرا داعیه آقای اریوزی وملی ګرایان پشتونی خصلت انسانی ندارد بلکه خصلت ددمنشانه ای حیوانی وعظمت طلبی وسلطه جویی دارد که ازکشمیر تا بدخشان را میخواهد زیر تصرف خویش در آورد. درحالیکه خلق مظلوم بلوچ میخواهند درسرزمین خودشان یک کشور مستقل را بنا نهند. باوجودیکه بلوچها ازقدیم الایام هم درکابل و هم درشمال افغانستان ساکن اند ولی آنها خواستار این نیستند که تمام مناطق را بخاطر موجودیت اقلیت بلوچی زیر پا کرده وتمام اقوام این سرزمین را نادیده ګرفته ومثل یک حیوان وحشی ودرنده خوی برحق تمام خلقهای غیر پشتون پا بګذارند. این درکدام کتاب آسمانی وزمینی نوشته شده است که بخاطر موجودیت یک اقلیت هم نژاد دریک منطقه، تمام مناطق را عبور کرده وهمه را بدون درنظر ګرفتن زبان قوم وفرهنګ آنها جبرا زیرلوای فاشیستی خویش درآورده ونام آنرا داعیه ای حق طلبی بګذارند.
چنانچه عرض شد این خواست شؤونیستی و حق کشی فرهنګی خلقهای تحت ستم در وجود اسلامګرایان بشتونی با رنګ ولعاب دین تزریق ګردیده است، اسلام ګرایان ګلبدینی نیزدرین عظمت طلبی با آمیختن ارزشهای دینی با خواستهای پشتونی میخواهند به این هدف آقای اریوزی کمک کنند. تاکنون هیچ ګلبدینی دربرابر قوم پرستان پشتون از زاویه ای دین برخورد نکرده است ونمی کند، بلکه همه آنها این را میخواهند که هم اسلامګرا وهم قوم پرستها وهم سیکولارها همه زیر نام پشتون باهم متحد شده و بنیاد اقوام دیګر را یکی بنام اقلیت قومی ودیګر بنام ستمی وکافر وتاجیک وهزاره وازبیک قوم پرست وخارج شده از دایره اسلام ریشه کن سازند. آنها میګویند در اسلام مرز وجود ندارد بناء هم پاکستان وهم افغانستان مانند یک کشور واحد اسلامی درنقشه ای سیاسی جهان ظهور کرده ویک قدرت اسلامی اتومی بین المللی را تشکیل بدهند. فرق میان خواست اریوزی با ګلبدین صرف همین است که اریوزی از دریچه دین به قضایا نګاه نمیکند، ولی ګلبدینی ها دین را وسیله قرار داده اند. اګر عین ادعا را یک تاجیک مطرح کند که اسلام مرز ندارد وزبان فارسی بعداز عربی یګانه زبان بین الاقوامی وبین التفاهمی مسلمانان بوده ودوباره باید احیا ګردد، همه ای پشتونها برضد وی می شورند واورا متهم به تعصب قومګرایی ضد پشتونی می کنند که از راه دین میخواهد هویت قومی پشتونها را زایل سازد، چنانچه که آقای سرلوچ مرادزی دربرابر یک مقاله ای قاضی حسین احمد پاکستانی واکنش نشان داد ونوشت: یک زبان اګر هرقدر شیرین ومقدس هم باشد برای متکلمان آن است، قاضی صاحب باید این مشوره ها را به نوکران تاجیک خویش در دولت کرزی بدهد تا آنها را بیشتر مورد استفاده قرار دهد.( زه پښتون یم او پښتو زما ژبه ده)

روی همین علت است که قریب الرحمن سعید سفرهای متعددی به کشورهای آلمان، انګلیستان، فینلند وبلژیک انجام داده ودرآنکشورها احزاب قوم ګرای پشتونی را توانسته است بطرف خویش جذب کند. مولوی ابوبکر که نام اصلی اش مولوی عبدالرؤف ساپی بوده و درامارت وحشتبار طالبان معین وزارت صحت عامه بوده اکنون با استفاده از امکانات پیشرفته ای تخنیکی درناروی، ازطریق سایتهای یوتوب وغیره جوانان پشتون وغیر پشتون را به جهاد علیه قوای ناتو تشویق وترغیب میکند. سال ګذشته وی ازطرف مقامات امنیتی ناروی دستګیر ګردیده وازطریق تلویزیون چهره اش به مردم نشان داده شد، ولی نظر به قوانین پیچیده ای اروپا دوباره ازحبس رها برعکس برنامه ساز تلویزیونی که مسؤول نشرآن برنامه بود محکوم به پرداخت جریمه نقدی به آقای ابوبکر ګردید . آقای ابوبکر اکنون راننده ای بسهای شهری در اوسلو میباشد. مولوی ابوبکر دریک مصاحبه ای تاری با تارنمای دعوت ګفته است. زمانیکه شهروندان نارویجی به چهره ام نګاه می کنند خصوصا هنګام کار، باهم سرګوشی میکنند که آیا همین قواره را ما در کانال دو بحیث تروریست نبدیده ایم؟ وآن دیګری میګوید بلی! باز آنها از وی می پرسند که آیا تو همان کسی هستی که تلویزیون کانال دو ترا تروریست معرفی کرده بود؟ وی میګوید بلی! بعد نظر به قول مولوی شهروندان نارویجی به رسم اعتراض کله شور میدهند ومیګویند چه انسانهای شریف وبی آزاری که قربانی تبلیغات سوء میدیا می شود، اګر تو تروریست باشی پس ما همه تروریست استیم. مولوی ابوبکر به سایت دعوت درین مصاحبه ګفته است که وی واقعا دچار یک بیماری روانی ګردیده است زیرا چهره اش اکنون بدون داشتن یک سند موثق بحیث مبلغ تروریسم و و حشت معرفی ګردیده است. آقای طارق بزګر از وی پرسیده است که مقامات امنیتی نارویجی مدعی اند که آنها شمارهء ( آی پی) کامپیوتر خودت را ثبت کرده اند وسند دارند که ازطریق یوتوب به جوانان تبلیغ جهاد را کرده ایی. آقای ابوبکر درجواب میګوید که نه! هرګز! اینها همه تبلیغات بی پایه استند.

بهر تقدیر، بعداز آن همه نوساناتی که شورای عالی هماهنګی تاسیس ګردید، ګلبدین حکمتیار ازنظر سیاسی وکدری ، بیشترین اعضای خویش را از دست داد، ولی با وجود تمام این تحولات افراد وګروه های یاد شده درمخاصمت و مقابله ای رو در رو دربرابر حکمتیار قرار نګرفتند ونمی ګیرند. وبه نحوی هنوز هم همان هواداری و وفای خویش را نسبت به پیامبرشان بخاطر حفظ ارزشهای پښتونوالی میداشته باشند. اینکه درین چه رمز ورازی نهفته است که اعضای حزب ګلبدین با وجود ترک ګلبدین هنوزهم درقلب های شان محبت رهبر شان می جوشد باید ګفت که بیشتر، عنصر قومیت وقبیله ګرایی درین باره نقش عمده وحیاتی دارد. حزب ګلبدین علی رغم تظاهر به مبادی اسلام سیاسی طوریکه دربخشهای قبلی از آن یاد آوری ګردید بازهم در ګنداب سنتهای پوسیده ای قبیلوی غوطه ور است. روی همین علت بود که ګلبدین در دوران جنګهای ضد شوروی سابق هیچوقت درقندهار درمیان قبایل درانی پشتیبانان وحامیان قوی نداشت وندارد. پشتونهای قندهار، قبیله خروټی را اصلا پشتون اصیل نمیدانند. تعدادی ازقبایل پشتون به این باور اند که خروټی ها در اصل ، اصالت کرواټی دارند واز کشور کروشیای امروزی به مناطق سر روضه وپکتیکا قرنها قبل متوطن شده اند ولی این قلم درین باره هیچ سند دقیقی ندارد. تنها همین قدر مشهود است که ګلبدین حکمتیار درمیان قبایل درانی قندهار ازمحبوبیت خاصی برخوردار نبود وجنګهای زیادی که درقندهار بنام حزب اسلامی وجمعیت اسلامی صورت ګرفته درحقیقت جنګ سران قبایل بوده است که یکی زیر لوای برهان الدین ربانی ودیګر زیر لوای حکمتیار جنګیده اند که دربخش های قبلی ازنقش ملا نقیب الله بحیث یکی از افراد قبیله ای الکو سخن رفته است.

اتحاد حکمتیار با جنرال دوستم احزاب قومګرای چپي پشتون را در داخل افغانستان نیز از خود راند. خلقی ها وپرچمی های پشتون ازین معامله ای ګلبدین حکمتیار با جنرال دوستم سرخورده شدند، ولی به نسبت موجودیت احمدشاه مسعود بحیث یک رقیب قدرتمند تاجیک تبار ازاظهار این دشمنی در آنوقت ابا می ورزیدند، ولی حالا این دشمنی خیلی علنی شده است. قومګرایان چپي پشتون حالا ازاینکه ګلبدین را درکنار احمدشاه مسعود عامل بربادی کابل وکابلی ها بدانند واز ارتباطات سری وی با مقامات جاسوسی پاکستان پرده بردارند واورا حتی تا سطح دشنام ، فرد حرامزاده ای پنجابی معرفی کنند هیچ عار ندارند. روی همین علت است وقتیکه تاجیک ها وهزاره وازبیک های ساده دل با این نوع مقالات افراطی آنهم ازقلم یک پشتونی چون: سرلوچ مرادزی وغیره روبرو میشوند سرازپا نشناخته وګمان میکنند که پشتونها تعصب قبیلوی را کنار ګذاشته اند وهمه ای شهروندان کشوررا به یک چشم نګاه میکنند. درحالیکه درک نمودن این موضوع عقل سقراط وافلاطون نمیخواهد که دانسته شود حالا دربرابر ګلبدین حکمتیار مسعودی وجود ندارد بناء ګلبدین نقش قبلی خویش را درمیان پشتونها از دست داده است. پشتونها اکنون با دشنام زدن حکمتیار ویا راندن وی از خویش ودشنام به وی، از اقوام دیګر نیزعین توقع را دارند که از احمدشاه مسعود وشهید عبدالعلی مزاری وجنرال دوستم تبرا جسته و نقش زعامت قومی آنها را درحد یک جنګ سالار وخاین منافع ملی!!!!!!؟ پایین بیاورند. درحالیکه اګر قضایا دقیقا بیطرفانه مورد بررسی قرار بګیرد، عامل بربادی وتباهی افغانستان بعداز سقوط حکومت داکترنجیب الله تنها عظمت خواهی پشتونها بوده که به هیچ صورتی قدرت تحمل یک روز حاکمیت غیر پشتونی را نداشتند وهمه در قدم اول زیر لوای یک شخص وآنهم ګلبدین حکمتیار وبعد ملا محمد عمر ایستاده شده وبرای عملی ساختن خوابهای آریوزی صاحب از اتک تا به آمورا میخواستند دو دسته به باداران پنجابی وعرب خویش تقدیم کنند که به فضل خدا ورشادت وجانبازی اقوام غیر پشتون وتعدادی از پشتونهای با وجدان این خواب عملی نشد. ، چرا این آقایون پشتونیکه حالا ګلبدین را درنظریات خویش درسایت های ټول افغان وبینوا ولر وبر حرامی توصیف میکنند درهمان وقت برضد وی قرار نګرفتند؟ چرا این آقایونیکه امروز ملاعمر را دشنام میدهند، درروزهای تخریب مجسمه های بودا ساکت نشسته بودند؟ ودمبدم از اروپا وامریکا اشخاصی مانند داکتر نبی مصداق وخلیل هاشمیان وغیره به دست بوسی امیرالمومنین به مسابقه افتیده بودند؟ حالا نیز اشخاصی مانند استاد روستار تره کی به قول راوا از پاریس به طالبان سفیده میفرستد تا روی شانرا سفیده بمالند طالبان را مقاومت ملی مسلح خطاب میکنند. بناء تمام این دشنامزنی ها خصلت تاکتیکی دارد و بخاطریکه فاشیزم وشوونیزم قبیلوی خویش را پنهان کنند ، ګلبدین حکمتیاررا مانند دستمال کاغذی که بعداز استعمال به زباله دان انداخته میشود درنشرات خویش استفاده میکنند. بناء تا وقتیکه اقوام دیګر خصوصا خلقهای محکوم تاجیک ، ازبیک وهزاره ها که اکثریت بومی ساکنان این کشور را تشکیل میدهد به حقوق مشروع خویش که عبارت از مشارکت مساویانه درساختار نظام وسرنوشت سیاسی شان میباشد نرسند نباید هیچ تاجیک وازبیک وهزاره ایی از رهبران قومی خویش تبرا جسته وآنانرا تا سطح ګلبدین توهین نمایند.

دست آورد نظامی شورای عالی هماهنګی:
ادامه دارد

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • ١) وجود ملت- دولت افغانستان انکارناپذیر است ولی اقوام افغانستان هنوز باید پروسه ملت شدن واقعی را طی کنند.

    ٢) افغانستان کشور کثیرالملیتی است و ستم ملی در آن مشهود است که مخصوصاً در عرض ٣٠ سال اخیر اختلافات ملی از سوی احزاب جنایتکار به شدت دامن زده می‌شود. اقوام افغانستان عموماً در آرامش و یکرنگی با هم زیسته و افغانستان را خانه مشترک‌شان دانسته‌اند. عامل اصلی تشدید نفاق‌های قومی از گذشته تا حال دولت‌های ضدمردمی بوده‌اند.

    ٣) در شرایط کنونی حل هیچیک از مسایل اساسی منجمله ستم ملی ممکن نیست و آنانی که «فدرالیزم» را راه حل می‌دانند در حقیقت کارگزاران رژیم ایران و پاکستان و امریکا در افغانستان اند.

    ٤) با تأمین استقلال و دموکراسی در افغانستان، به رسمیت شناختن حقوق کلیه اقوام تحقق یافته و همبستگی دیرین بین آنان احیا خواهد شد. لازمه این امر مبارزه متحدانه‌ی ضد بیگانگان و ضد جنایت‌سالاران می‌باشد که با در دست داشتن ماشین دولت دشمن مشترک تمام اقوام میهن ما اند.

    ٥) شوونیست‌های پشتون و قوم‌پرست‌های غیرپشتون هردو مانع وحدت اقوام اند. همان طور که شوونیست‌ها می‌خواهند ستم ملی و حق «برادر بزرگ» بر اقوام کوچک‌تر را «علماً» توجیه نمایند، قوم‌پرست‌های غیرپشتون هم می‌کوشند اختلاف‌های قومی و ستم ملی را حتی‌الامکان بزرگ نموده و راه حل «طبیعی و ناگزیز» را تجزیه افغانستان پیشنهاد نمایند که تلاشی است برای تداوم سلطه‌ جلادان جهادی. ناسیونالیست‌های غیرپشتون که مسایل ملی را مقدم بر حل مسئله کلیه اقوام ــ رهایی از اشغال و چنگال مافیاــ می‌دانند، بر دموکرات بودن خود خط بطلان می‌کشند.

    ٦) طالبان با آن گوشت و ناخن بودن با «آی‌اس‌آی» و آفریده شدن توسط «سی‌آی‌ای»، زن‌ستیزی دیوانه‌وار، تخریب مجسمه‌های بامیان، دشمنی با معارف، دانش و... به هیچوجه نیرویی ملی و آزادی‌بخش به شمار نمی‌روند.

    ٧) وحدت ملی واقعی و نه عوام‌فریبانه و نه آشتی دادن جنایتکاران و جاسوسان، تنها با کسب استقلال و جاگزینی دولت مافیای جهادی با دولتی مردمی عملی است.

    ٨) آن روشنفکرانی که مفهوم استقلال را نفی می‌نمایند، عوامل امریکا هستند که می‌خواهند حضورش در افغانستان با ایجاد پایگا‌ه‌های نظامی‌ دایمی شود. اینان باید به مثابه دلالان خطرناک «سی‌آی‌ای » و «واواک» رسوا شوند.

  • پښتنو دادۍ اوس ورکیږو
    هره ورځ د ویبپاڼو له لیاری د پښتنوله خوادا بحثونه خپاره کیږی چه پښتنوته خپل حق نه ورکول کیږی، مقصد د لیکوالو دپښتنو غوښتنی دافغانستان د اساسی قانون په چوکاټ کی ده. هلته واضح بی له کومه شکه او شوبی نه لیکل شوی چه پښتواو دری د افغانستان ملی ژبی دی.
    نو چه داسی ده نو باید ټول دولتی کارمندان باید د قانون په آساس په دواړو ژبو پوه او په خپلو رسمی دندوکی دواړه ژبی وکاروی وا چوی تر څو چه له یویخوا د ملت نیمګړتیاوی حل شی اوله بلی دا حس دبیګانګی د افغانانو په منځ کی ړنګ او داخلی افغانی روحیه ټینګه شی.همدارنګه د معارف په ساحه باید پرهغه زبه درس او تعلیم رواج په کومه کی ژبني ډیرښت موجود وی. دا مشکل پرونی نه دی بلکه اوږد تاریخ لری چه دلته یی د لنډی یاده ونی اړین لیدل کیږی.
    د ظاهرشاه د حاکمیت په وخت کی چیرته چه په افغانستان ارامی وه امکانات د له منځه وړلو ددی بی انډولی وه، کوم چه به نه یواځی دا نا حقی له منځه وړی وای بلکه د افغان اولس یووالۍ به یی نور هم ټینګ کړۍ وای وو، متآسفانه ظاهرشاه حکومت او هم حکومت کول د یو څو ځان اعتبار وړو تاجیکانوته ور وسپارل. دلته نه ظاهرشاه اونه دی ګمارل شویو تاجیکانو د پښتنودعلم معرفت په زده کړه کی ځان ته کوم تکلیف ورکړ دوی نه غوښتل چه په پښتنو کی تمدن انکشافوکړی ځکه چه د اشرافی د ډلی شان او شوکت له ویشلو سره مخامخ کیدل نو هغه بخیلتوب تر اوسه پوری دوام لری.
    موږ پښتانه چه اوس په دی ناانډولی پوه شوی یو نو پر خای ددی چه ګډه او یوه غږ پری کړی ګامونه ددی بی انډولی پر ضد پورته کړو مسفانه د درویزګرو په ښان دځان ناری وهو چه زموږ حق راکړه. کو مو چه خپل حق په ډیره هوښیاری لاس ته راوړۍ ساتلی او دهغه دساستنی لپاره یی هر راز قرباانی ورکړی او ورکوی یی. حال دا چه موږ پښتنو خپل حق له یرغلګرو اخستۍ او بیا مو تاجکانو ته سپارلۍ ، ځکه چه موږه یی په ارزښت او ګټه نه یو پوه شوی او هر هغه و خت چه موږ ته شرایط دځان دکلتوری حق د لاس را وستلو امکانات برابر شوی موږ پښتنو له داسی احساساتواو زور نه کار آخستۍ چه هغه شرایط مو په ډیره سادګی له لاسه ورکړی حتی دخان دبربادی له پاره مو کندی کنلی دی.
    علت ددی سادګی او بدبختیو څه شی دۍ، په هغو باید ځانوه پوه او ښکاره بحث ور باندی وکړو.
    بښنه غواړم خدای مکړه چه څوک زما په لاندنیو یادونو ځان زخمی حس نکا. موږ سیاسی ګوند نلرو چه په کی راغونډشو، او که یی لروکار نه ورته کوو.
    موږ مسوَلیت په غاړه نه اخلو.
    موږه دملی ګټو لپاره کار نه کوو.
    موږ یو پر بل اعتبار نلرو او نه یی کوو.
    موږ بخیل یو پر بل باندی مو نه مالی او نه معنوی آبادی لوریږی.
    موږه یو دبل غیبت کوو
    موږه کینه کښ یو
    موږه لاپی وهو او عمل نه کوو.
    موږ تعلیم نه زده کوو حتی هغه کورنۍ چه په اوروپا او امریکا کی اوسیږی بی تعلیمه پاتی دی.
    موږه سازش نه کوو چا که زموږ خواهشات ونه منل هغه د خان دښمن ګڼو بی له دی چه بله لار چه ددواړوپه ګټه وی ولټوو.
    موږه افراتی او خپل سرحد نه پیژنو.
    موږه نه متحد کیږو.............
    دا پاس یادونی یواقعیت دی موږ پښتانه یی باید ومنو او د علاج لار یی ولټوو.
    غیر پښتنی قومونه و کولای شوای د وخت له شرایتو سره سم داسی سازش وکړۍ چه مکسیموم ګټه تری پورته کړی یو علت یی هم دادی چه په دوي کی پاسنۍ یادونی یا نشته که شته هم په قومی کچه نه لیدل کیږی.
    دلته یو څو لنډ ا مثالونه دتیرو دیرشو کلونو دکړکیچنو:
    پښتنو خدای بښلی سردار داوود خان نه یواځی چه هغه یی ونه ساتنه بلکی پر ډیره نا ځوانی اوښتون ورباندی وکړه.
    د ۱۹۷۸ کال په اپریل کی خلقیانو پر ضد د شهید سردار داودخان کودتا وکړه او قدرت یی خپل لاس ته را وړ لیکن دوی ونکړای شوای چه تر اتو میاشتونه زیات حکومت وکړی او چپه شول چه علت یی په پاسوکمښتوکی لیدل کیږی. پرچمیانو چه پښتانه نه وو دخلقیانو په مرسته چه پښتانه وو د شخصی عقدو لرلو او سیاسی نا پوهی(لکه سروری وظیفه پیلوټ، ګلاب زوي خردظابت، وطن جار ټانکست) پرچمیانو استعمال کړل خپل قدرت یی د یادی شوی ډلی او روسانو په مرسته د خلقیانو له لاسه واخيست.
    دلته باید داهم ووا یوچه باقی خلقیا ن له کومونه چه برچمیانو ته خطر لیدل کیدو هغه پرچمیانو مړه یایی تیښتی ته مجبوره کړل چه مهاجر شی، د ټیټو صوفو خلقیان له کومونه چه خطر نه لیدل کیده او نه یی دتیشتی لاره درلودله د پرچمیانو د ساتنی لپاره تر هغو وجنګدل تر څو چه یی هزارګانو، اوزبکانو او شمالی ټلوالویی میخونه بر سرکی ور ووهل.
    دپاسنی خواسو په اساس خلقیان نه په سیاست پوهیدل،نه یی سیاسی ملګری درلودل او نه یی دسپین ژیرو مصلحتوته غوږ نیول.
    وګوری چه پرچمیان خپل روابط ورځ په ورځ له شمالی ټلوالی سره ټینګوی کوم چه د سردارداوودخان او د خلقیانو په دوره کی پاکستان ته تښتیدلی وو. وګورۍ چه پرچمیانو په کومه هوښیاری سره خپل قومیان شمالی ټلوال شعلیان او ستم ملی دا ټول چه تاجک دی له جنګی ساحی او پاکستان څخه راباسی او هغوي خپلو منطقوته ځی او هلته خپل سیاسی روابط په حیث دمجاهد له روسانو او پرچمیانو سره ساتی او خپلی منطقی له جنګه ساتی. لیکن پښتانه بی سرنوشته بی کوم رښتین سرکښه جنګ ته نور هم دوام او دپاکستان او غربی نړی تر کوماندی لاندی تش په نامه جهاد په مقابل د روسانوکی جنګول کیږی او جنګ یواځی د پښتنو په منطقه کی مرکزیت نیسی او دا حالت غیر مستقیم پرچمان هم غواړی چه له یوی خوا یی سیاسی پوزیشن د روسانو په مقابل نور هم ټینګ شی او له بلی خوا د پښتون قوم سیاسی قدرت ضعیف ملی شخصیتونه مړه معلمان قتل مکتبونه وران، کروندی وجاړی پښتانه بزګر او عام خلک د روسانو اود مجاهیدینو له لاسه داسی مهاجرت ته مجبوره کیږی چه پاکستان ته وتښتی. دا مهاجرت داسی شکل نیسی چه ددوۍ د بیرته ستنیدو امکانات نورنوی.
    پرچمیان اوس له روسانواو ګلمجم سره په ګډه د پښتنو په قتل عام شروع کروندی کورونه یی سیستیماتیک ورانوی تر څو چه افغانستان بی پښتنونه کړی. برسیره پردی چه په آخره دوره د پرچمیانو کی رَیس جمهورهم پښتون لیکن پرچمۍ په دی ضد پښتنی بشری خیانت کی فعاله برخه اخلی چه لنډ مثال یی دګلم جم سمبالول او پر ضد دپښتنو یی کار تر ی اخست.
    پښتانه تر هغوپوری جنګیږی تر څوچه روسان له افغانستانه وزی. ښاغلۍ نجیب پښتون وژنی ته له ګلمجم سره دوام ور کوی او لد خبر نده چه دی د خپلو پرچمیانو او شمالی ټلوالی د کودتا قربانی ته ورروان دی.
    دلته د شمال ټلواله را میدان کیږی له پرچمیانو سره په ګډه سیاسی قدرت ته په وچ زورځان رسوی او دولتی چاری په خپل لاس کی نیسی او ښاغلی نجیب له منځه وړی.ڼو کله طالبان راځی تاجکان پرچمیان ډا کتر نجیب چه ددوی له ډلی وو پاکستانی جاسوسانو طالبانو ته وسپارل ولو که د دوۍ خدمتګار خو پښتون وو. اوس دلته بله تراجیدی پښتنوته پښیږی چه هغه د دوی په لاس کی لویدل و پاکستان ته چه نتیجه دا زموږ نني حال ده .
    دا تپوس به له پښتونه بیځایه نه وی چه دادی د خلقیانو کودتا اویا دا تش نامه جهاد دڅه لپاره؟ ځواب به یی داوی چه ما خو دا قرباني د وطن د ازادی او د خان د حق د دفاع لپاره ورکړه وګوره دا یی هم ثمر دی چه نن می وطن ازاد او خپل حق می لاس ته را ووړ.
    اوس بل تپوس دادي چه ستا حقوق چیرته دی چه ته یی اوس ددرویزګر په شان ناری وهی چه زما حق راکړه؟
    ځواب یی دادۍ چه تا د خپلو حقوقو دفاع ونه کړه داخو ستا د جهاد یو هدف وو ګوره دا کار پای ته ونه رساوه.
    دا مو هم یو له پاسنیو خواصوده چه خپل حق نه شو ساتلای لیکن جنګیدلای او خان بربادولای شو.
    پښتونه تا خودا وطن ازاد کړ تا خو په زراوو زراوو شهیدان ورکړل تاته خو په زراوو زراوو ګوډان یتیمان کونډی او رنډی پریښودی دهغوي غمه به څوک خوری .
    دلته موږ پښتانه باید پدی اقراروکړو چه په سیاست نه پوهیږو، سیاسی ملګری نلرو، ملی مخکښ نه لرو، ټولنیز ګوند نه لر.
    د پښتنو له دی سیاسی انارښی څځه غیر پښتنی قومونو په ډیره ناځوانی سره سره ګته پورته کړه لکه چه پښتانه د افغانستان غړی نوی زه ویلای شم چه دوی سیاسی غلا وکړه هو بی لدی چه دا فکر له ځان سره وکړی چه دا قام به له ما سره یو وخت حساب کوی نو ولی یی دښمنی ته شعورآ شرایط برابره وو او داده چه شروع یی روانه ده ځکه چه له یوی خوا زما حق تر پښو لاندی او له بلی خوا دوی له ما سره په ۲۱ پیړي کی د اپارت هاید په ښان چلند کوی.
    دا نورو ټولو غیر بښتنی قامونو له دی تیر شوی ۳۰ کلنی جنګ څخه بریالی راووتلو برسیره پر دی دوی په هوښیارانه توګه د سیاسی اوضاع په تحلیله ولو سره وکولای شوای چیرته چه یی خپلی ګټی لیدلی همهغه شان دوی خپل دریز ته تغیر ورکړ. دوی نه یواځی ځان ته په نړیوال ډګر کی سیاسی ملګری پیدا او د خپل قام مخ کښی قواوی او مشران یی سره یو موټي له مرګ ژوبلی له جنګه وساتل چیرته چه پښتانه شپه او ورځ جنګیدل تر اوسه وساتل او سیاسی قدرت یی هم په لاس کی ونیول.
    دا ځکه غیر پښتنی قومونه کار کوی ، مسولیت په غاړه اخلی، یووالۍ لری دوی وکولای شوای سیاسی ګوندونه لکه پرچم،شعلیان ستم ملی..... ټول تر یوه بیرغ لاندی را ټول اوهغه تیوریتیکی توپیرونه یی چه یی د پښتنودغولو لپاره سیاسی میدان ته را منځ ته کړی ول منحل نور ورته اړینه نه وه.
    کله چه امریکایانو افغانستان ته د راتګ فیصله کوله موږپښتنو په کافی اندازه وخت درلود چه له طالب او بن لادن مو لاس اخستۍ او که نور هیڅ نه وای پښتنو منورینو خو په نړیواله سطحه کولای شوای د امریکایانو راتګ ته ښه راغلۍ ویلۍ وای او خپل ګډ کاری مو اعلان کړی وای یواخنۍ پښتون چه دامریکایانوسره یی کار کاوه کرزۍ وو هغه امریکایانو ریَیس جمهور کړ.
    وګوره دلته دو نوروته چه لا په خوایی د طالب او بن لادن پر ضد خپل دریځ نیولۍ او پدی پوهیدوچه دا بی سازشه طالبان له منځه وړل کیږی ځکه چه نه یی شرق اونه یی غرب غواړی هو اسبات یی دادی جه موږیی نن په افغانستان کی وینو چه پښتانه نه په بره خوا او نه په لره خوا د امریکایانو او د پاکی په مکتب روزل طالیبانو له لاسه وژل کیږو.
    اوس موږپښتانه راځو په دوی دا تهمت لګولو چه تاسی خوجاسوسان دروسانو، پاکستانیانو، ایرانیانو اوپه اخرکی د امریکایانویاسته. دلته هم باید په ریښتینی توګه ووایو چه تالیبان، ګلبدین، حقانی ..... ایاجاسوسان د پاکستان ندی د جهاد په وخت کی د امریکایانوجاسوسان نه وو؟ خاص توپیر یی دادي پښتانه دخان دتباهی او دا نور د ځان دقوم د ابادی لپاره کار کوی.
    دا نور قومونه په دی پوه شوی چه دپښتنو په قدرت اخستو سره به دوی اړین وی چه خپل دا شان شوکت ور سره ویشی خو دوی دا فکرهم وهی تر څوچه پښتانه دومره مخ په وړاندی ځی او د ځان د حق رسیږی، افغانستان به خدای مکړه دا اوسنۍ جوړښت ونلری.
    دلته بی له تهمته دا هم باید ووایم چه داسی غیرت لرونکی تاجک هم نه تر سترګو کیږی چه غږ پورته که او ووایی احتیات دلته موږ نور وروڼه هم لرواو په دی وطن کی همدا شانه حق لري لکه موږ، او موږ باید له راتلونکی کورنی جنګ نه ځان وساتو نور بس.
    که چیرته تاجکان سیاسی او مالی ویش لکه له ورور سره د پښتنو سره ویشلی وای نو دا به ددوۍ په ګټه وای ځکه نور به بیا له دوی سره دا بیره نه وای چه کله به پښتانه بیا له موږه سره لکه د طالب په وخت دا شات شوکت ویشی.
    خو دلته دا واقعت دۍ چه دوی په دی جنګ کی دومره ندی ځوریدلی لکه پښتانه چه وځپل شول که ځوریدلی وای کوم چه زما په حیث د یوه انسان په دوی نه می لوریږی نو نن به دا ناورین په افغانستان یا هیڅ نه وای او که وای خو ډیر کم به وای .
    له دی پاسنۍ لیکنی مقصد دادی چه نور له دی بحثو نه چه موږ ته څوک حق نه را کوی ځانونه مو پردی مصروف ساتلی چه پلانۍ دا وایی او پلانۍ دا وایی نور تر دوو سپږمو یم.
    راشه که رښتیا هم تاسوته خپل حق، ژبه، دود او کلچر ګران وی رامیدان ته شه وایی خله، څوک نن زمان چاته بخشش نه ورکوی.
    رامیدان ته شه کار وکړه له شپی نه ورځ جوړه کړه.
    را میدان ته شه دپښتون پښی نوری مه غوڅه وه بښنه وغواړه
    را میدان ته ښه ځان ته ګوند جوړ کړه چه سیال د ستا زور وپیژنی.
    را میدان شه دیموکراتی په کور کلی کی پیاده کړه.
    را ولاړښه سياسی مخکښ د وساته اعتبار پری وکړه.
    را ولاړشه سیاسی نسل تربیه کړه.
    خدای بښلی فخر افغان ویلی: یابه یوکیږو یا به ورکیږو.
    د هغی ورځی په هیله چه پښتانه سره یو شی

  • باقی سمندر
    سنبله سال ۱۳۹۰ خورشیدی
    سوم سپتامبر سال ۲۰۱۱ میلادی

    سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
    سلام به آقای بهزاد بهمن
    سلام به خانم های و دوشیزګان ای متشکل در سازمان انقلابی زنان – راوا
    سلام به آقای ي لوګي
    یک-
    من هفتمین بخش نبشه آقای بهزاد بهمن را خواندم . منتظر میمانم تا نظر آقای بهزاد بهمن را در مورد علل وانګیزه های سیاسی – دینی – مذهبی – زبانی وقومی شکل ګیری « شورای هماهنګی » وانګیزه علایق دولت های ایران – پاکستان – بریتانیای کبیر و ایالات متحده امریکا را درمورد چګونګی شکل دادن ونحوه حمایت شان از همچو شورا را بدانم .
    تا جاییکه خاطرات من بمن اجازه نوشتن درشکل ګیری همچو شورا را میدهد ومن تاجایی در همچو موارد با عده ای صحبت هایی داشته ام – من نیز اشاره هایی خواهم داشت ـ
    دراینجا میکوشم چند سوال مطرح سازم .
    درهمه نوشته هایی که برمبنا وبنیاد تحلیل وقایع از زاویه قومی خوانده میشود – همه شرکت کنندګان در شورای هماهنګی را دارای تمایلات قومی بسیار قوی میدانند ومیخوانند ومینویسند . من بشکل فشرده مینویسم که تاحالا چه شنیده ام وچه خوانده ام .
    یک – حزب اسلامی افغانستان دارای تمایلات برتری طلبانه بربنیاد قومی پشتون تباری میباشد
    دو- جنبش ملی اسلامی افغانستان دارای تمایلات قوم ګرایی – ازبیک و ترکمن تباری میباشد .
    سه – حزب وحدت دارای تمایلات قومکرایی هزاره تباری میباشد .
    چهار – جبهه نجات ملی متشکل از اعضایی از ګروه های قومی ګوناګون میباشد –
    درستی و یا نادرستی مطالب بالایی را میتوانیم به بحث ومشاجره بګذاریم تا معلوم ګردد که رای ونظر خوانندګان چګونه است و واقعیت ها بر پایه داده ها و فاکت ها چکونه میباشد ؟
    تاجاییکه میدانیم ، شورای هماهنګی بروز اول جنوری که مصادف به روز تاسیس « حزب دیوکراتیک خلق » است وارد عمل در کابل ګردید .
    تاجاییکه میدانیم اسدالله سروری هم در رابطه همین عملکرد شورای هماهنګی ګرفتار ګردید وتاهنوز زندانی میباشد.
    به همین ترتیب محمود بریالی در جریان همان روز با اسناد و عکسهای ببرک کارمل ګرفتار شد و چندی بعد دوباره رها ګردید ـ اکنون محمود بریالی برادر ببرک کارمل در زیر خاک خوابیده است .
    به همین ترتیب ضیا ناصری در همین روز اول جنوری ګرفتار ګردید و تاهنوز لادرک میباشد . خانم رافایل در بګرام از احمدشاه مسعود – جویای احوال ضیا ناصری شده بود .
    طیاره یا هواپیمای جنرال مومن که از حیرتان بسوی کابل پرواز داشت – سقوط داده شد .
    جنرال بابه جان در شب فردای اول جنوری احمد شاه مسعود را از وقوع کودتایی که در اول جنوری برپا شد – بساعت سه ونیم صبح در قرارګاه اش – در ګارنیزون کابل یا کلوپ عسکری سابقه در منطقه شش درک باخبر ساخته بود.
    این ها داده ها وفاکت هایی اند که درمورد شورای هماهنګی میتوانند مورد بررسی و بازنګری قرار ګیرند .
    سوال دیګر اینجاست :
    انګیزه وحدت عمل افرادی با زبانها وخواستها و امیال ګوناګون چه بوده است ؟
    ګلبدین را خر روت میګویند
    عبدالعلی مزاری را هزاره میګویند
    عبدالرشید دوستم را ازبک میګویند
    صبغت الله مجددی را هندی الاصل و اولاده مجدد الف ثانی میخوانند.

    چګونه این ها متحد شدند و علل تلاشهای آنها چکونه بوده است؟
    دو-
    سخنی در مورد نوشته راوا !
    لطفن توجه نمایید
    در نوشته ایکه بنام راوا منتشر شده است میخوانیم که :
    « وجود ملت- دولت افغانستان انکارناپذیر است ولی اقوام افغانستان هنوز باید پروسه ملت شدن واقعی را طی کنند.
    ٢) افغانستان کشور کثیرالملیتی است و ستم ملی در آن مشهود است که مخصوصاً در
    عرض ٣٠ سال اخیر اختلافات ملی از سوی احزاب جنایتکار به شدت دامن زده می‌شود. اقوام افغانستان عموماً در آرامش و یکرنگی با هم زیسته و افغانستان را خانه مشترک‌شان دانسته‌اند. عامل اصلی تشدید نفاق‌های قومی از گذشته تا حال دولت‌های ضدمردمی بوده‌اند »\
    توجه نمایید :
    — -«--- ولی اقوام افغانستان هنوز باید پروسه ملت شدن واقعی را طی کنند »
    نګاهی به « ولی » بسیار توجه میخواهد وچنانچه نوشته میګردد :
    « اقوام افغانستان هنوز باید پروسه ملت شدن واقعی را طی کنند »
    نخستین سوال اینست :
    ملت ها در کشورهای دیګر چکونه پدید آمده ا ند؟
    درافغانستان برای « پروسه ملت شدن واقعی » اقوام افغانستان هنوز باید چه بکنند تا به ملت تبدیل ګردند ؟
    لطفن ملت را تعریف نمایید :
    من در باره ملت نوشته های از ولادیمیر ایلیچ اولیانوف لنین را در اثر بنام « حق تعیین سرنوشت ملل» و اثر یوسف یوګا شویلی ویسارونویچ استالین را در باره « حل مساله ملی » و نوشته های دیګری که در اوایل قرن بیستم نوشته شده اند – خوانده ام . همچنان نوشته های دیکری را از برخی نویسندګان که از آغاز قرن بیستم به بعد نوشته اند و همچنان اشاره از کارل مارکس را در اغاز مانیفست حزب کمونیست نیز بخاطر دارم .
    آرزو دارم تا راوا برداشت خودش را در مورد « ملت شدن » بیان دارد تا تابو ها بشکنند .
    همچنان وقتی به ادامه اینکه راوا مینویسد « اقوام افغانستان هنوز باید پروسه ملت شدن واقعی را طی کنند » « افغانستان کشور کثیرالملیتی است و ستم ملی در آن مشهود است »
    پس سوال در اینجاست :
    در کشوری که هنوز ملت تشکیل نشده است – ستم ملی چکونه میتواند وجود داشته باشد ؟
    در متن راوا سخن از ملت و کثیر الملیتی رفته است – ارزو دارم تا برداشتهای راوا در این مورد بدانم .
    من این سوال ها در باره ستم ملی وملت وملیت را ا از زمان انتشار جزوه ای بنام « با طرد اپورتونیسم در راه انقلاب سرخ به پیش » تا امروز داشته ام .
    همچنان در نوشته « رشد بورژوازی در افغانستان » اثر سرخا نیز این مطالب را خوانده ام .
    از دوستان بسیار نزدیک محمد طاهر بدخشی نیز تاحال بیشتر از بیست بار خواسته ام تا یک مقاله – یک نوشته – یک کتاب و یا اعلامیه از محمد طاهر بدخشی را برایم بدهند تا با افکار محمد طاهر بدخشی آشنا ګردم – با تاسف همچو نوشته ای برایم نشان داده نشده است .
    نا ګفته پیداست که از بسا از انسانهایی که محمد طاهر بدخشی یا بحرالدین باعث را اندیشه پردازان « ستم ملی » میخوانند – از آنها نیز کدام سندی تاحال نخوانده ام .
    امیدوارم « راوا » در این مورد بنویسد .
    راوا مینویسد :
    « در شرایط کنونی حل هیچیک از مسایل اساسی منجمله ستم ملی ممکن نیست و آنانی که «فدرالیزم» را راه حل می‌دانند در حقیقت کارگزاران رژیم ایران و پاکستان و امریکا در افغانستان اند »
    خانم ها و دوشیزګان متشکل در راوا
    امیدوارم شما مسایل اساسی را یکایک برشمارید – وبنویسد اګر حل هیچ یک از مسایل اساسی ممکن نیست – پس مسایل غیر اساسی کدام ها اند – که شما به حل آنها خود را مصروف ساخته اید و از دیګران هم تمنا دارید تا به حل مسایل غیر اساسی مشغول کردند و حل مسایل غیر اساسی چه درد افغانستان ومردم افغانستان را دوا میکند؟
    وقتی شما مینویسیدکه : « آنانی که «فدرالیزم» را راه حل می‌دانند در حقیقت کارگزاران رژیم ایران و پاکستان و امریکا در افغانستان اند »
    لطفن برایم بنویسید که مفاد دولت های پاکستان – ایران وامریکا در « فدرالیزم » در افغانستان چیست که کارګزاران شان دراین امر مشغول اند ؟
    سوالهای دیګر در همین مورد را برای بحث های بعدی واګذار میشوم .
    سه-
    سخنی با آقای ي - لوګی
    شما نوشته اید که «
    هره ورځ د ویبپاڼو له لیاری د پښتنوله خوادا بحثونه خپاره کیږی چه پښتنوته خپل حق نه ورکول کیږی، مقصد د لیکوالو دپښتنو غوښتنی دافغانستان د اساسی قانون په چوکاټ کی ده. هلته واضح بی له کومه شکه او شوبی نه لیکل شوی چه پښتواو دری د افغانستان ملی ژبی دی »
    در تبصره شما مطالب بحث برانګیز کم نیستند – من عجالتن یک بحث را میخواهم برای شما کوتاه سازم . شما نوشته ایدکه :
    « دافغانستان د اساسی قانون په چوکاټ کی ده. هلته واضح بی له کومه شکه او شوبی نه لیکل شوی چه پښتواو دری د افغانستان ملی ژبی دی »
    حال آنکه در قانون اساسی افغانستان در زمان محمد ظاهر پادشاه سابق افغاانستان چنین میخوانیم :
    « ماده سودم:از جمله زبانهاى افغانستان،پشتون و درى زبانهاى رسمى مى‏باشد »
    در قانون اساسی سال ۱۳۴۳ هیچ ګاه سخن از زبان ملی بمیان نیامده بود – سخن از دو زبان رسمی در میان بود- من بخشی از بحثهای انزمان سال ۱۳۴۳ خورشیدی را میتوانم برای شما نیز بنویسم اګر مایل بخواندن آن باشید .
    در مسوده قانون اساسی کنونی افغانستان میخوانیم :
    « ماده شانزدهم:
    از جمله زبانهاي پشتو ، دري ، ازبكي ، تركمني ، بلوچي ، پشه يي ، نورستاني و ساير زبانهاي رايج دركشور ، پشتو و دري زبانهاي رسمي دولت مي باشند .
    دولت براي تقويت وانكشاف همه زبانهاي افغانستان پروگرامهاي مؤثر وضع و تطبيق مي كند .
    نشر مطبوعات و رسانه هاي گروهي به تمام زبانهاي رايج دركشور آزاد مي باشد . »

    درمتن پیش نویس قانون اساسی بازهم سخن از زبانهای رسمی دولت در میان بود نه زبان ملی .
    ببینیم در آخرین متن تصویب و توشیح شده قانون اساسی چه میخوانیم :
    «
    ماده شانزدهم
    از جمله زبان هاى پشتو، درى ، ازبکي ، ترکمني ، بلوچي و پشه يي ، نورستاني ،پاميرى و ساير زبان هاى رايج در کشور، پشتو و درى زبانهاى رسمي دولت مي باشند.
    در مناطقي که اکثريت مردم به يکي از زبان هاى ازبکي ، ترکمني ، پشه يي ،نورستاني ، بلوچي و يا پاميرى تکلم مي نمايند، آن زبان علاوه بر پشتو و درى به حيث زبان سوم رسمي مي باشد و نحوه تطبيق آن توسط قانون تنظيم مي گردد.
    دولت براى تقويت و انکشاف همه زبانهاى افغانستان پروگرامهاى موثر طرح و تطبيق مي نمايد.
    نشر مطبوعات و رسانه هاى گروهي به تمام زبانهاى رايج در کشور آزادمي باشد.
    مصطلحات (اصطلاحات ) علمي و ادارى ملي موجود در کشور حفظ مي گردد. »
    در این متن نهایی زبان يامیری نیز افزوده شده است .
    در هیچ جای قانون اساسی افغانستان از سال ۱۳۴۳ تا حالا سخن از زبان ملی دیده نمیشود .
    من در این مورد پیش از تصویب قانون اساسی نظرم را نوشته بودم و در جرایدی هم منتشر شده اند که بحث در آن مورد را اکنون ضرور نمیدانم .
    امید وارم نویسنده ګرامی در مورد زبان ملی و زبان رسمی و تفاوت هردو بیاندیشند .
    یار زنده و صحبت باقی

  • با عرض سلام میر 1000 صاحب بخش پیامهایی پیامگذاران فکر می کنم که کدام مشکلاتی تخنیکی پیدا کرده درروی نوشته هایی اکثر پیام گذاران خط هایی چهار کنجه وبعضا چلیپا کشیده شده که هیچ خوانده نمیشود واگر میشود به بسیار مشکل شاید از طرف کدام گروه این عمل قصدا صورت می گیرد یکبار خودتان لطفا ببینید با احترام

  • لطفا قسمت های 1و2و3و4و8 در حاشیه ترور احمد ولی کرزی و مروری بر رویدادهای گذشته را در ایمیل فوق روان کنید

    تشکر

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس