صفحه نخست > دیدگاه > درحاشیهء ترور احمد ولی کرزی و مروری بر رویدادهای گذشته

درحاشیهء ترور احمد ولی کرزی و مروری بر رویدادهای گذشته

قسمت پنجم
پرویز "بهمن"
يكشنبه 14 آگوست 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

قسمت پنجم

یکی ازموارد قابل بحثی که نویسنده ګان قومګرای پشتون خصوصا مولف کتاب سقاوی دوم برآن انګشت نهاده است، همانا تاکید مبالغه آمیز برسر این موضوع است که اګر دولتهای برسراقتدار افغانستان در دست پشتونها نباشد سایر اقوام بجان هم می افتند ویکدیګر خویش را قابل تحمل ندانسته وزمینه‌ء اضمحلال وفروپاشی وسرانجام حذف کلی افغانستان ازنقشهء جهانی فراهم میګردد. این تیوری مزخرف در دور اول ودوم آخرین انتخابات افغانستان که کرزی را برای دومین بار با زور وتزویر وبیقراری بشتونها و متملقین غیرپشتون وی به حیث رییس جمهور به ارګ نشاندند به وضاحت تمام نمایان ګردید. پشتونها قبل از آنکه کرزی بخواهد نیت خویش را مبنی برکاندید نمودن دوباره اش اعلان کند، همه به اشرف غنی احمدزی دل بسته بودند، حتی بعداز اعلان کرزی نیز پشتونها با اکثریت قاطع طرفداری خویش را از اشرف غنی احمدزی اعلان نمودند. عبدالباری جهانی از پای لچ های قندهار تقاضا کرد که بار دیګر به کرزی فاسد رأي ندهید که این خانوادهء بدنام از نام پشتون وقندهاریها درطول مدت زمام داری اش استفاده کرده ولی درمقابل ، مناطق پشتون نشین را بخاک وخون کشیده است. اما زمانیکه پای دکتر عبدالله عبدالله درین معرکه از آدرس قبیله داخل شد، اینجا بود که برتری خواهی پشتونی چهرهء کثیف خودرا نمایان ساخت. دکترعبدالله عبدالله مدعی شد که وی در اصل ازنژاد پشتون است ولی باورمند به ارزشهای مدنی وحقوق شهروندی وحفظ تمامیت ارضی افغانستان میباشد. داکتر عبدالله به پیروی از دیګر رهبران قبیله ایی بخاطر جذب هواداران پشتون خویش فوتوهای مزخرف با لنګی وعمامهء قبیلوی خویش را بر در دیوارهای شهر آویزان کرد. ایراد سخنان شکسته وریخته به زبان پشتو را نیز ازنظر بدور نیانداخت. ولی تمام این حرکات را پشتونها تاکتیکهای عوام فریبانه تشخیص داده و تاکید نمودند که وی یک تاجیک پنجشیری است ویک قطره خون هم ازنژاد شریف وبرتر پشتون در وجود وی جریان ندارد. یکی از نویسنده ګان در سایت بینوا به زبان پشتو نوشت:

( ای پښتانه! خدای وروی ته وګورۍ! په دا خبرو باندي مه غولېږۍ! ډبل عبدالله په خټه تاجیک اوپنجشیرۍ دي) ترجمه: ای پشتونها ! روی خدا را برای تان شفیع میاورم نکنید! به این سخنان فریب نخورید دبل عبدالله در ذات یک تاجیک ویک پنجشیری است. اما زمانیکه تعدادی از ایتلافیون جبههء تغیر وامید منجمله سیداسحاق ګیلانی درمصاحبه های خویش پدر داکتر عبدالله را معرفی کرد که ګویا زمریالی نام پدر دکترعبدالله یکی از رجال شناخته شده وازماموران عالی رتبه دوران شاهی بوده وازقندهار افغانستان بوده واصالت پشتونی دارد، پشتونها دلیل دیګری را آوردند که ګویا مادر داکتر عبدالله که پنجشیری بود دوبار ازدواج کرده و ازشوهر پخشیری خویش طلاق ګرفته بود وبعداز جدایی ، داکتر عبدالله بدنیا آمده است. آقای زمریالی پشتون تبار که دلش به حال زار این زن بیچاره ومطلقه وطفل دار سوخته بود از روی شفقت ومهربانی وی را به عقد نکاح خویش در آورد وداکتر عبدالله نیز درخانهء وی بزرګ شد. بناء وی یک تاجیک است ازنظر پشتونها مردود بوده و رییس جمهورشدنش ازنظر پشتونها مشروعیت ندارد. نبیل غمین مسکینیار در تلویزیون شخصی خویش درین باره چنین درفشانی کرد:
«من خودم که ازهفده بشت پشتون وازقندهار میباشم تاکنون نام داکتر عبدالله را بحیث قندهاری نشنیده ام، خوب چه بګوییم.... حالا زمانی رسیده است که هر سقاو و جت وجولا خودرا قندهاری وپشتون می تراشد. نبیل مسکینیار این را نیز تصریح کرد که: کسانیکه خودرا پشتون وقندهاری جا میزنند، ازاینکه مسقط الراس های شان کدام افتخاری ندارد، واز اصلیت شان ننګ دارند بناء خودرا جبرا به جان قندهاریهای بیچاره چسپانده اند.......... عجیب!!»

ګذشته ازمثال فوق ، پشتونها با یاد آوری وارونه وسراپا جعل ودروغ ومبالغه وافترا آمیز حوادث دهه نود میلادی طوریکه دربالا مختصرا به آن اشاره شد میخواهند بدیګران اینطور تفهیم کنند که ګویا پشتونها حیثیت پدر ویا برادر بزرګ را در یک فامیل داشته واګر کلان فامیل ضعیف یا مریض ویا ازمیان اعضای فامیل بیرون رانده شود بقیهء اعضای خورد وکوچک فامیل یکی بجان دیګر می افتند وبالاخره دراثر لامبالاتی وزد وخورد اولادهای صغیر وبی تجربه ، احتمال حریق شدن کل خانه نیز متصور است. البته ابراز چنین نظریه ای برخاسته ازحاکمیت سنتی پشتونها درطول دوصد وپنجاه سال افغانستان میباشد که اقوام غیر پشتون را درطول این قدر مدت جدا جدا ګاهی بجان هم انداخته وخود قاضی حل منازعات ګردیده وګاه ازنیروی یکی برای سرکوبی دیګری استفاده برده اند. بدون شک که این عادت بد واین شیوهء حکومت داری غیر انسانی وقرون وسطایی الهام ګرفته ازهمان تیوری انګلیسها خصوصا چرچیل میباشد که : تفرقه بینداز وحکومت کن!. این سنت بد قبیلوی اکنون حتی دربین یک تعداد سران غیر پشتون نیز مانند یک مرض ساری، سرایت کرده است وامروز تعدادی ازسیاست مداران غیر پشتون اګر درریاست پارلمان میرسند یاهم کدام مقام دیګری را احراز ویا خودرا کاندید آن می نمایند، این مرض ، چهرهء خودرا در رفتار وکردارشان نمایان میکند، سران غیر پشتون درعصر حاضر کوشش شان این است که با برخورد های قومګرایانه ، سازش با یکی وضدیت با دیګری زمینهء تداوم قدرت خویش را تضمین کنند. یابعبارهء واضح ترهرکس که خودرا به برادر بزرګ نزدیک ساخت اوچانس دوام وبقا درحاکمیت را پیدا میکند، که نمونه های آنرا بعداز کنفرانس بن در وزارت خارجهء دوران داکتر سپنتا ، درشکل ګیری اولین پارلمان پسا طالبانی، ایتلاف محمد محقق باسیاف وکرزی برضد قانونی، واستفادهء ابزاری قانونی ازخویشاوندی اش با پشتون برضد رقیبان تاجیک وهزاره اش ، تملق های بی مزه واز مود افتادهء داکتررمضان بشر دوست به پشتونها، حرکتهای غیرمسوولانهء عطامحمد نور واکبربای دربرابر جنرال دوستم، اختلافات جنرال دوستم با جنرال ملک واکبربای، اختلافات داخلی میان جناح مختلف احزاب شیعه مذهب وهزاره ، خلاصه همه وهمه را تاریخ بیاد دارد که مجال پرداختن به تګ تګ اینها درین فرصت نیست اما ازتمام این تعاملات وبرخورد ها این نتیجه را میګیریم که سیاست مداران غیر پشتون نیز به این امر باور کاذب رسیده اند که هرکی که هنر تفرقه اندازی را خوب بلد باشد خوبتر میتواند درجامعهء افغانستان حکومت کند. درحالیکه اګر واقعا افغانستان یک کشور ملی باشد واقوام آن یکی در دیګری ذوب شده باشند وشهروندان آن براساس لیافت وشایستګی ومیزان خدمت ګزاری وتعهد ملی شان به وطن ومردم انتخاب وانتصاب ګردند، پس بحث اقوام چه معنی دارد؟ چرا به عوض مشارکت اقوام مشارکت احزاب سیاسی وافراد نخبه بدون تعلقات زبانی، مذهبی وایتنکی آن درقدرت تاکنون در قوانین اساسی افغانستان مسجل نګردیده است؟ چقدر خند آور است که اګر پشتون در رأس قدرت قرار داشته باشد از دیګر اقوام توقع برده میشود که هیچ کسی از سهم قومی وتعادل قومی درنظام حرفی بزبان نیاورد همه وهمه صرف بنام افغان وبخاطر وطن مطابق لیافت وکاردانی شان در وظایف شان ګماشته شوند، اما همین که یک تاجیک وهزاره ویا ازبیک در رأس کدام قوه اجرانیی یا تقنینی قرار بګیرد آنګاه سر وصدای پشتونها ومتملقین غیر پشتون شان تا آسمانها میرسد که تعادل قومی برهم خورده و پشتونها بحیث اکثریت قاطع قومی!!!!!؟ وفرزندان اصیل کشور!!!!!!!؟ ازحق مشارکت درقدرت محروم ساخته شده اند. پرسش اینجاست که چرا حتی در دورهء دموکراسی تاجدار ، شاه وقت افغاننستان ازتوشیح قانون احزاب ومشارکت احزاب سیاسی درپارلمان ابا ورزید؟ چرا همین اکنون حامد کرزی ازهمان قانون قبیله پیروی کرده وراه ورود احزاب سیاسی را به پارلمان مسدود ساخته است؟ چرا مبلغان دوام حاکمیت های سنتی درغرب که اکنون صاحب تلویزیونهای شخصی وخاندانی ګردیده وازنشرات جهانی آن برضد دموکراسی ومردم سالاری استفاده میکنند فقط همین یک عبارت را یاد ګرفته اند وآنرا نشخوار میکنند که: تحزب وحرب ګرایی درکشورهای عقب ماندهء نظیر افغانستان زهرمقاتل است؟ برعکس خودشان هروقتی منافع قبیلوی شان اقتضا کند به حزب سازی وګروه سازی رو میاورند وحرکتها وجنبش های نمایشی را برای چند روز غذای تبلیغاتی تلویزیونهای شان آماده نموده وهمین که دیدند منافع شان تامین شد دیګر نه ازحرکت خبری است ونه هم ازکدام جنبش اصلاحی؟

آیا شما درکدام کشور متمدن دیګر دیده باشید که بعدازمرګ یک برادر رییس جمهور ، برادر دیګرش بحیث وارث بلامنازع چوکی وی، درحضور چندتا ریش سفید قبیله ایی درولایتی مثل قندهار صرف، با بلند کردن صدا وګرفتن بیعت به اساس نورم های قرون وسطایی توسط برادر رییس جمهورش به قدرت برسد؟ چنانچه حامد کرزی برای بیعت ګرفتن مردم قندهار درمراسم فاتحه، احمد ولی کرزی برادر دیګر خویش شاولی نام را بابستن یک عمامهء قبیلوی برسرش درحضور سران قبیله ایی نصب کرد؟ این نصب کردن براساس کدام معیارهای حقوقی و قوانین مدنی صورت ګرفت؟ آیا ولایت قندهار جزو خاک افغانستان نیست؟ آیا قوانین نافذهء افغانستان درولایت قندهار ضمانت اجرایی دارد؟ آیا درقوانین افغانستان چنین ماده ای ګنجانیده شده است که اګر رییس شورای ولایتی یک ولایت بمیرد، برادرش را درحضور چندتا ریش سفید با بلند نمودن صدای حاضران مجلس نصب نموده وچند تا ریش سفید مفلوک ودرمانده، یک عمامه را برسر وی بګذارند ویک دستمال چهل مترهء دیګررا به کمرش محکم ببندند؟ آیا درولایت قندهار جز برادران کرزی کس دیګری شایستګی زعامت ورهبری وکاندید شدن را ندارد؟ چرا بادیدن چنین صحنه های مضحک وقرون وسطایی بازهم پشتونهای غرب نشین که ازوسایل وامکانات رفاهی ونعمات مادی کشورهای پیشرفته شکم های شان به ترکیدن رسیده است وازفرط بیکاری وبی مضمونی وعطالت هرروز درسایتهای انترنتی برضد شمالی تلوالی مقاله می نویسند درین رابطه خاموشی مرګبار اختیار کردند؟ آیا کدام پشتون صدای اعتراض خویش را راجع به این روش قرون وسطایی حامد کرزی بلند کرده است؟ پس معلوم است که آنچه که بنام قانون اساسی وانفا‌ذ قوانین وغیره مهملات درګوشها زمزمه میشود فقط درمناطق تاجیک نشین وهزاره نشین وازبیک نشین باید قابل اجرا باشد نه درکل افغانستان .افغانستان کشور احزاب، کشور قانون نه بلکه کشور اقوام وقبایل میباشد. قبایل درجنوب واقوام درشمال افغانستان. اقوام یعنی تاجیکها وازبیکها وهزاره ها خواهان آزادیهای مدنی ومشروع اند، قبایل خواهان حفظ نظامهای موروثی . بناء دریک چنین جامعه ای قبل ازآنکه منافع ملی دروغین تعریف ګردد باید تکلیف اقوام وقبایل مختلف، که بافرهنګهای ناهمګون جبرا دریک حصاری بنام افغانستان جمع شده اند وسالهاست که یکی درکلهء دیګری میکوبد باید روشن ګردد. اقوام غیر پشتون خواهان ایجاد تشکلات سازمانی وحزبی اند خواهان مشارکت زنان درساختارهای نظام میباشند درحالیکه قبایل پشتون خواهان حفظ ارزشهای قبیلوی ومشارکت قبایل براساس زور و نفوس افراد قبیله. قبایل پشتون درطول تاریخ ثابت کرده اند که باهرګونه پیشرفت وترقی سر سازګاری ندارند. حتی اګر ازنظر تاریخی قضایا را به بررسی بګیریم، قبایل پشتون دربرابر اصلاحات امانی سر به شورش زدند، دربرابر اولین اقدام رفع حجاب ازسوی سردار داوود در ولایت قندهار سر به شورش زده وبا سوختاندن سینما وحمله برجان زنان ودختران مکاتب اصالت پشتونی خویش را به نمایش ګذاشته اند که متاسفانه امروز قلم بدستان مزدور ازبازخوانی آن حوادث تراژیک عاجز اند ودرپی آنند که بخاطر خوشی پشتونها حقایق تاریخی را ماستمالی کنند. خانم منفعت جو ومزدور صفتی چون زهره داوود یوسفی که دربرنامه های تلویزیونی دهنش از مدیحه سرایی سردار داووخان شهید!!!!!!!؟ کف میکند که ګویا برای دومین بار درتاریخ افغانستان چادری را ازسرزنان برداشت، ولی از اظهار این حقیقت تاریخی زبانش لال میشود که بګوید که کدام قوم دربرابر این تصمیم داوود سربه عصیان وسرکشی زد؟ وچرا؟ درحالیکه هیچګاهی تاریخ بیاد ندارد که تاجیکها یا ازبیکها یا هزاره ها در مزار کابل یا بدخشتان وتخار وهرات با بامیان یاسایر ولایات شمال جلو رفتن دختران را به مکاتب ګرفته باشند ویا دربرابر اصلاحات وپیشرفت وترقی سد واقع شده باشند. تمام بغاوتها تمام شورش ها ازنظر تاریخی که خصلت عقب ګرایانه داشته صرف وصرف درمناطق پشتون صورت ګرفته وپشتونها درین قسمت ریکارد قهرمانی را از آن خود کرده اند.

پس منظرتاریخی ایتلاف شمال:

چنانچه دربخش قبلی ازنظر تاریخی ، تحولات دههء نود میلادی یعنی حوادث بعداز سقوط حکومت داکترنجیب الله را تاقبل ازظهورطالبان باوجود کمبودها وکاستی ها وخام بودنهای آن درشمال وغرب افغانستان به بررسی ګرفتیم وثابت کردیم که در نبود یک حکومت قبیلوی اقتدار ګرای متمرکز واستبدادی پشتونی درکابل، اقوام غیر پشتون بشمول بشتونهای ناقل صفحات شمال بدون مداخلهء اجانب ویا رهبران فاشیست مشرب پشتونی، بمراتب استعداد همزیستی مسالمت آمیز را بایکدیګردارا بوده وحتی اندماج وادغام قومی وفرهنګی شان در یکدیګربصورت خیلی طبیعی کاملا متصور است ، ونیز ثابت کردیم که جعل کاران تاریخ نویس پشتون از یادآوری غلط حوادث دههء نود میلادی که آنرا دورهء سقاوی دوم لقب داده اند جز ترساندن وخورد ساختن وتحقیر نمودن اقوام غیرپشتون چیز دیګری را هدف ندارند. این تیوری بحدی درتار وپود مردم جا ګرفته است که حتی یک پشتون شاید ګاه ګاهی از روی حسن نیت با یاد آوری حوادث دههء نود میلادی این نظریه را ابراز کند که درنبود حاکمیت پشتونها جامعه بطرف انارشی وفروپاشی میرود، ولی کسانیکه از چګونګی شکل ګیری تحولات دههء نود میلادی که منجر به سقوط رژیم دکتور نجیب الله ګردید اطلاع دارند ودرعمق قضایا بوده اند خواندن ویا شنیدن چنین نظریه های قرون وسطایی هرګز برای شان جالب نیست. زیرا اتحاد موقتی که درآخرین روزهای سقوط رژیم داکترنجیب الله درجبل السراج شکل ګرفت وبا ورود رهبران جهادی به کابل ازهم پاشید اتحاد واقعی اقوام غیر پشتون نبود که دلایل آن بعدا ذکر میګردد. اما طرح این سوال درجای خود باقیست که آیا واقعا آنطوریکه قوم ګرایان پشتون مدعی اند، نبود حاکمیت پشتونی درافغانستان تجربهء جنګهای دهه نود میلادی میان حزب وحدت اسلامی وجمعیت اسلامی وجنبش ملی اسلامی جنرال عبدالرشید دوستم را تکرار میکند؟ چه عواملی باعث شد که ابتدا اتحاد، میان احمدشاه مسعود، جنرال عبدالرشید دوستم و شهیدعبدالعلی مزاری که هرکدام مربوط اقوام تاجیک وازبیک وهزاره بودند، درآڅرین روزهای سقوط داکترنجیب الله شکل بګیرد وبعد ازهم یپاشد؟ . برای پاسخ به این موضوعات مجبوریم که به آرشیف تاریخ مراجعه کنیم تابدانیم که آن ایتلاف چرا وچګونه و روی چه اهدافی شکل ګرفت وچرا ازهم ګسست.

اما قبل ازهرچیز دیګر این موضوع قابل یادآوری است که درمورد شکست ایتلاف شمال بعدازپیروزی مجاهدین چند دیدګاه متفاوت ازطرف افراد واشخاص وابسته به جریانهای سیاسی وګروه های قومی مختلف ابراز شده است. ازبیکها وهزاره ها وعناصر چب ازګروه های قومی مختلف عمدتا بار مسؤولیت شکست ایتلاف را بالای احمدشاه مسعود می اندازند. بالمقابل طرفداران مسعود نیز دلایل خاص خودرا درین رابطه ارایه میکنند. اما برعکس نویسنده های وابسته به جریانهای قومګرای پشتونی، بصورت مقطعی ومصلحتی ګاهی درنعل می کوبند وګاهی درمیخ، ګاه ازقتل عام افشار ونسل کشی هزاره ها بوسیلهء شورای نظار ومسعود میګویند وزمانی دیګر ازجنایت افراد مزاری و ازمیخ کوبیدن جنګجویان حزب وحدت به سر تاجیکها وپشتونها ناله سرمیدهند، هرجناحی را که قوی تر یافتند، طرف ضعیف تر را باخود ګرفته وبرضد طرف قوی می ایستند تا بیلانس بی اعتمادی واختلافات میان هزاره ها وتاجیکها همچنان ادامه یابد وهرزمانیکه خودرا قوی احساس میکنند دریک قلم همه را یکسره کوبیده وایتلاف مذکوررا یک توطیهء سازمان یافته بدستور ایران و روسیه برضد پشتونها تلقی نموده وشکست آنرا نیز نتیجهء منطقی تعاملات وبرخوردهای قومی در افغانستان براساس همان روابط سنتی برادر بزرګ وبرادران صغیر ویتیم واقلیت دانسته وهمان مفکورهء عصیان وبی ادبی خوردها دربرابر بزرګهای مستحق زعامت ورهبری واداره را در اذهان تداعی نموده وآنرا تبلیغ می نمایند. بناء آنچه که حالا لازم وضروری است کنجکاوی دقیق وبیطرفانهء مساله ازطریق مراجعه به آرشیف تاریخ است که آیا واقعا کدام ایتلافی بنام ایتلاف شمال رسما وعلنا ایجاد شده است یاخیر.

اساسا همسو شدن نیروهای جنبش شمال برهبری جنرال عبدالرشید دوستم که بعدا به نام جنبش ملی اسلامی افغانستان مسمی ګردید، ونیروهای فرمانده احمدشاه مسعود وحزب وحدت اسلامی برهبری شهید عبدالعلی مزاری زمانی اولین ګامهایش را بسوی شدن وعرض اندام نمودن ګذاشت، که دکتورنجیب الله آخرین رییس جمهور پشتون تبار ودست نشاندهء شوروی سابق آهسته آهسته ازخط فکری حزب خویش عدول کرده وبه سمت فاشیزم قومی ګام برمیداشت. او دراثر مشوره های قوم ستیزانهء سلیمان لایق آهسته آهسته به تصفیهء کدرهای نظامی وسیاسی تاجیک تبار وازبیک تبار وهزاره از ادارات دولتی وحزبی پرداخت وتعدادی را به نام هواداران ببرک کارمل زندانی ویا درخانه زیر نظارت قرار داد.

تمام این تصفیه کاریها بعداز شکست کودتای نظامی شهنواز تنی وایتلاف وی با ګلبدین حکمتیار وسازمان استخبارات نظامی باکستان سرعت بیشتری کسب کرد. داکترنجیب الله که آن کودتا را به زور وبازوی رفقای تاجیک وازبیک وهزاره اش شکست داده بود، بعداز پیروزی بر شهنوازتنی خواست که این رفقای همرزم خویش را بنام اقلیتهای قومی مورد مجازات قرار دهد. ګفته میشود که باری به داکترنجیب الله اطلاع داده بودند که در روز کودتای جنرال تنی، هنګام یورش به کاخ وزارت دفاع ، جنرال جلال بایانی معاون جنرال یعقوبی درامور باندیتزم وریس اداره پنجم واقع درمنطقهء دارالامان، هنګام صدور فرمان نظامی به افرادش ګفته بود که: همین که شنیدید (ډغه) میګوید بالایش فیر کنید. مراد جلال بایانی این بود که افراد مدافع ومحصور درقصر وزارت دفاع بیشتر پکتیاوال ها هستند وپشتوصحبت میکنند وتا آخر شاید مقاومت کنند بناء برای روشن ساختن وضعیت کلی جنګ به افرادش، وی عبارت فوق را خیلی کوتاه وموجز به کار برده بود.

اما هواداران دکتورنجیب الله همان صدا وفرمان نظامی را ضبط نوار کرده وبه شخص دکتورنجیب الله رسانده بودند که جلال بایانی هنګام زد وخورد چنین فرمانی صادر کرده است. فردیکه درآن وقت این نوارضبط شده را به دکتورنجیب الله رسانده بود، (اکنون بنام حاجی وکیل صاحبزاده تغیرنام داده است معلوم نیست که آن وقت نامش چه بوده است،) میباشد، این آقا نظر به اظهارات خودش، دکتورنجیب الله به پدر وی احترام شدید وقلبی داشت وهرهفته یکبار پدرش را نزد خویش میخواست ودرامور ولایت لغمان از وی طالب مشوره میګردید. حاجی میګوید زمانیکه من نوارضبط شده را به پدرم دادم که به شخص داکترصاحب بدهد، داکترنجیب الله بلافاصله بعداز شنیدن نوار مذکور مرا خواست، زمانیکه من نزد داکتر صاحب رفتم در دفترش رسم تعظیم را بجا آوردم، داکتر صاحب مرا به نشستن دعوت کرد، نشستم او ازمن پرسید که این فیته(نوار) را چه قسم بدست آورده ایی؟ من ګفتم : صاحب! من بدست نیاورده ام این را رفقای بخش مخابره در روز کودتا ضبط کرده بودند وچند روزقبل آنرا بمن داده بودند که بشما ارسال دارم. داکترنجیب الله بعضی سوالهای دیګری دربارهء ریاست ما وکیفیت کار وبرخورد جلال بایانی با کارمندان وغیره ازمن پرسید، من برایش ګفتم . صاحب! والا دیګشی خو نمی فافمم ( دیګر نمیدانم ) فقط همین قدر ګفته میتوانم که ادارهء ما به یک کاروان سرای چاریکاریها وشمالی والها تبدیل شده است. شیردل میرود ، پردل میاید، معلوم نیست که اشرار کی است؟ وطرفداران دولت کدام ها اند؟ داکترصاحب خندید وبمن اطمیان داد که کارها خوب میشود وبعد من رخصت ګردیدم».

این راپور بیشتر احساسات قوم ګرایانهءدکتور نجیب الله را تحریک کرده بود، واو مصمم ګردیده بود که جزای این بی ادبی افراد تاجیک تبار خویش را روزی بدهد. علاوه برآن بعداز شکست کودتا، نماینده ګانی ازقبیلهء تنی واحمدزی ازپکتیا به ارګ ریاست جمهوری آمدند ودرصحبتهایشان با دکتور نجیب الله سخن به پرخاش وجنګ های لفظی کشید، آنها دکتورنجیب الله را هوشدار دادند که: آنانیکه امروز ترا علیه تنی یاری رساندند، فردا سر خودت را نیز زیر بالت میکنند. وتو نباید زیاد افتخار کنی که ګویا شهنواز تنی را شکست داده ایی، اګر شهنواز اشتباه کرد اشتباه تو نیز کمتر از اشتباه وی نیست. ببین! که تمام ادارات دولتی را فرزندان سقاوها و جوالی های سابقه ګرفته اند وهرروز شاهد زندانی شدن پشتونها زیر این نام وآن نام می باشیم واما توخوشحال هستی که بحیث یک پشتون حکومت میرانی . خاک برسر این حکومتی که درآن قوم وقبیله ات هرروز تحقیر زندانی وشکنجه میشود.

تمام این عوامل باعث آن شد که دکتورنجیب الله احساسات قومی اش تحریک شود، اوبرای بار اول جلال بایانی را به ولایت هرات فرستاد که ګویا یک ګروپی ازمجاهدین میخواهد به پروسهء مصالحهء ملی بپیوندد زمانیکه جلال بایانی به منطقه رفت وهمراه با فضل الحق خالقیار که درآن وقت والی هرات بود، ګروپ مذکور بدون هیچ مقدمه ای بالای جلال بایانی فیر را آغاز کرده واورا جا درجا به شهادت رساندند. فضل الحق خالقیار نیز زخم برداشت. تعدادی ازکمره مین های رادیوتلویزیون نیز زخمی ګردیدند. یکی ازشاهدان عینی میګوید زمانیکه طیارهء ما ازکابل بطرف هرات به پرواز درآمد، درخلال سفر، جلال بایانی هراز ګاهی غرق درتفکر میشد ومثل اینکه باخودش حرف میزند، یکبار متوجه شد که من به او نګاه میکنم ، رو بمن کرده وخندید، خودرا نزدیکش ساختم کمی ګوشهایمان سنګین ګردیده بود وآوازهای همدیګر را به مشکل می شنیدیم، پرسیدم : رفیق جلال! خدا کند که خیریتی باشد، کمی تشویشی معلوم میشوی؟ او ګفت :نخیر! چیزی برای تشویش وجود ندارد و خیر وخیریت است ، من صرف کوشش میکنم که بالای حافظه ام فشار بیاورم وبه این سوال جواب بیابم که من چرا نام این قوماندان واین ګروپ مجاهدین را قبلا هیچ نشنیده ام؟ چرا نمیدانم که این ګروپ قبلا باکدام حزب درارتباط بوده است اما چه کنیم امر، امراست درعسکری دلیل ګفتن وآنهم درمقابل سرقوماندان اعلی قوای مسلح کفراست. بعدا معلوم شد که تشویش وی بجا بود، زیرا کسی که آن همه عمر را درخاد وشناسایی وعقیم سازی فعالیت های ګروه ها واحزاب مجاهدین ګذشتانده باشد خیلی تعجب آور بود که وی نام قوماندانی را نشناسد که ګویا به پروسهء مصالحهء ملی میپیوندد. احتمال میرود که آن نام قصدا برایش غلط داده شده بود ولی بهرترتیب زمانیکه هیأت رسمی کابل به شمول والی ولایت هرات خواست به ګروپ مذکور نزدیک شود، بارانی ازمرمی ها بطرف شان شلیک شد وجلال بایانی درهمان دقایق اول حمله ، جان داد.

همچنان سلطانعلی کشتمند صدراعظم سابق که ازاعضای بلندپایهء حزب دموکراتیک خلق وازنظر قومی هزاره بود، با ملاحظهء مشی قومګرایانه وقبیله ګرایانهء دکتورنجیب الله ازمقامات حزبی ودولتی اش استعفا داد ورسما در رادیو بی بی سی اعلان کرد که وی با مشی فعلی حزب هرګز سرسازګاری ندارد. بعدازین اعلان، وی به نحو مرموزی هنګام خروج ازیکی ازمساجد شهرکابل مورد حملهء مسلحانه، یک فرد ناشناس قرار ګرفت که بلا درنګ فرد مهاجم ازصحنه فرار کرد وهیچ کسی برای دستګیری وی نکوشید. اما خوشبختانه سلطانعلی کشتمند کشته نشده وبه شکل معجزه آسا جان سالم بدر برد، فکر میشود که مرمی درقسمت های دهن وفک سفلی وی اصابت کرده بود که بعدا به بیمارستان منتقل ومورد معالجهء پزشکی قرار ګرفت.

البته بعداز این حادثه باوجودیکه دولت دکتورنجیب الله حق اعتراضات مسالمت آمیز را رسما بمردم اعطا نکرده بود ولی هواداران سلطانعلی کشتمند درقسمتهای ازشهرکابل به تظاهرات مسالمت آمیز به نفع سلطانعلی کشتمند پرداختند.

این حادثه نشان داد که سلطانعلی کشتمند تاجه اندازه درمیان هزاره ها محبوبیت دارد. هرچند که تعدادی از طرفداران دکتورنجیب الله منجمله فقیر محمد ودان درکتاب دشنه های سرخ وهمچنان اسحق توخی سریاور دکتورنجیب الله، آن استعفای سلطانعلی کشتمند را نکوهش نموده وآنرا جفا علیه حزب ودولت دکتورنجیب الله خوانده اند درحالیکه حقیقت آنست که حزب وطن وشخص دکتورنجیب الله مشی فاشیستی وقومګرایانه را پیش ګرفته بود. ولی بازهم تا آن هنګام میزان بی اعتمادی میان افراد رده های پاینی حزب وطن، مربوط اقوام دیګر ودکتورنجیب الله خیلی حاد نګردیده بود. اشخاص وافراد مربوط به حزب وطن ازتبارها وتیره های غیرپشتونی همه وهمه ازدکترنجیب الله بحیث سرقوماندان اعلای قوای مسلح اطاعت می نمودند وعلیه نیروهای مجاهدین یکدست درمبارزه ونبرد بودند. درشمال افغانستان قوتهای جنرال دوستم وجنرال امان الله ګلم جم آخرین حملات قوتهای مسعود را دربخشداری خواجه غار ولایت تخار عقب زد وخواجه غاررا ازتسلط نیروهای مسعود بیرون آورد. درخان آباد نیز نیروهای جنرال دوستم بر قوتهای ایتلافی مجاهدین متشکل از شورای نظار، اتحاد اسلامی سیاف، حزب اسلامی مولوی خالص حمله نموده ومجاهدین را متحمل زیانها وخسارات زیادی ساخت. درهمان جنګها قوماندان سیدیحیی یکی ازبرجسته ترین قوماندانهای شورای نظار در نبرد رویاروی بانیروهای جنرال دوستم کشته شد.برعلاوه ای نیروهای جنرال دوستم، قطعات نظامی سازمانهای سازا وسفزا که بادکتورنجیب الله حکومت ایتلافی را تشکیل داده بودند نیز علیه مجاهدین شمال خصوصا شورای نظار باقساوت تمام می جنګیدند.
قوماندان شاه محمود ازبیک تبار مشهور به (کورمالی) مربوط سازمان سازا ازلجوج ترین جنګجویان مخالف شورای نظار بود که تلفات وخسارات زیادی به قوتهای احمدشاه مسعود وارد کرده بود. ولی بعداز تسلیم شدنش به شورای نظار مورد عفو قرار ګرفت. به همین ترتیب قوماندانهای دیګری بنام های رشید پهلوان وعبدالرحیم پهلوان وصمد پاشا دررستاق ازسازمانهای سفزا وسازا به پشتیبانی دکتورنجیب الله علیه شورای نظار وجمعیت اسلامی درنبرد بودند.

احمدشاه مسعود حتی با محاصره کشاندن یکماههء بخشداری شهربزرګ دربدخشان، قادر به اشغال وتسخیرآنجا نشد ونیروهایش بدون هیچ دست آوردی بعداز تحمل خسارات وضایعات زیاد ، دوباره به ولایت تخار ناکام برګشتند. آنجا نیز قوت های سازا وسفزا مستقر بود وباوجود محاصره وقطع راه های اکمالاتی از راه زمین توانستند مقاومت بینظیری ازخود نشان دهند که کاملا حیرت آور بود. یکی ازپیلوتهای که نامش محفوظ است حوادث آن دوران را درطرف دولت دکتورنجیب الله دربارهء جنګ شهربزرګ چنین بیان میکند:
«من پیلوت هلیکوبتر بودم، بالای ما امرشد که مواد خوراکی را ازطریق هوا بالای قوتهای متحد دولت درشهربزرګ پرتاب کنیم. من درمنطقه بلد نبودم، امرپرتاب یک قسمت این بوجی های مواد خوراکی را درساحه ای دادم که آن ساحه تحت کنترول مجاهدین بود، زمانیکه به کابل برګشتم، مرا مستقیما ازمیدان هوایی به زندان بردند، ګفتم ګپ ازچه قرار است؟

ګفتند مواد خوراکی را بالای اشرار مسعود انداختی؟

بالاخره مرا مورد لت وکوب قرار دادند هرقدر عذر میکردم که به لحاظ خدا من به منطقه ، بلدیت نداشتم اشتباه کردم ولی بازهم مستنطقین خاد نظامی به سخنانم باورنکرده ومرا لت وکوب میکردند.»

وضعیت طوری درحال شکل ګرفتن بود که دکتورنجیب الله دراثر مشوره های سلیمان لایق ودیګر فاشیست های پشتونی تصمیم ګرفتند تا هر روز میزان کارایی قوت های نیروهای شمال ودرمجموع نفوذ رجال وشخصیتهای سیاسی ونظامی ازبیک وهزاره وتاجیک را درحزب ودولت تقلیل بخشیده تعدادی را ترور کرده وتعداد دیګری را با هم تباران شان درشمال درجنګ بخاطر خودش ودفاع ازحاکمیت خودش بکشد. ازجمله کسانیکه درهمان جنګها دربرابر مجاهدین همتبارش کشته شد، رییس خاد و والی تبعیدی تخار درخواجه غار بنام الیاس بود که پسر خالهء محمد یونس قانونی رییس بخش فرهنګی آنوقت شورای نظار درتخار بود. الیاس بوسیلهء ماین ضد تانک که درمسیر راه قندوز خواجه غار ازطرف افراد شورای نظار کار ګذاشته شده بود، شهید ګردید ، پسران خاله اش یعنی محمدیونس قانونی وبرادرانش درجبههء مقابل علیه نظام ایده آلی وی درنبرد بودند.

دکتورنجیب الله ازمرګ همرزمان وهمسنګران تاجیک تبارش نیز به اندازه ای هم تباران خود تجلیل بعمل نیاورد، واین موضوع درمرګ الیاس بکلی واضح ونمایان ګردید.

دکتورنجیب الله هیچ تحقیقی پیرامون مرګ جلال بایانی وحمله برجان سلطانعلی کشتمند انجام نداد. وبرعکس درجلسات حزبی سخنان نیشدار علیه شخصیتهای حزبی غیر پشتون توسط دکتورنجیب الله شدت کسب میکرد. تبدیلی ها وتنزیل نمودن رتبه ها و مقامات افراد نخبهء تاجیک وازبیک وهزاره هر روز افزایش می یافت. تا اینکه روز موعود فرا رسید، بابرکناری جنرال مومن از وظیفه اش درشمال، جرقهء اختلافات درون حزبی میان اعضای حزب حاکم چنان درګرفت که نه تنها بساط حاکمیت حزب وطن را جمع کرد بلکه صفحهء جدیدی ازمناسبات وروابط سیاسی میان ګروه های قومی و احزاب وګروه های سیاسی واجتماعی بازګردید.

از دید مجاهدان جمعیت اسلامی وشورای نظار آنوقت، سقوط ولایات شمال افغانستان وخلط شدن مجاهدین وغیر مجاهدین کاملا یک رویداد تصادفی بشمار میرفت. زیرا درطول موجودیت قوای شوروی سابق وهمچنان بعداز قوای شوروی سابق بیشترین جنګها میان نیروهای شورای نظار وقوتهای جنرال دوستم وجنرال امان الله ګلم جم وجنرال مومن وسیدمنصورنادری درسمت شمال صورت ګرفته بود که نمونه های آنرا قبلا ذکر کردیم، علاوه براین موضوع، ازبیک ها تاجیکها وهزاره های وفادار به دولت داکترنجیب الله هرګز مانند پشتونها تا به این حد به پختګی سیاسی نرسیده بودند تا مصلحت های قومی وزبانی را فراتر ازمصلحتهای حزبی وایدیالوژیک بدانند. چنانچه یک نمونه ای آنرا بنام الیاس ذکر کردم که پسر خالهء محمد یونس قانونی بود وسرانجام ازطرف جبههء پسران خاله اش جام شهادت نوشید، از دید یک پرچمی، سازایی یا سفزایی تاجیک وازبیک وهزاره ای آنوقت ، مجاهدین مجموعهء ازګروه های وحشی، دګم اندیش، عقب ګرا، متحجر، ضد ترقی وپیشرفت، وابسته به استخبارات باکستان، دزد، رهزن وقاتل بشمار میرفتند. بهمین ترتیب ازدید مجاهدین شمال هم تباران شان در رژیم دکتورنجیب الله همه کافر وکمونیست نوکرروس قاتل مجاهدین ومزدور بحساب می رفتند. درهمین جا لازم به یادآوریست که تاریخ نګاران جعل کار پشتون حالا احمدشاه مسعودرا متهم به داشتن اجندای قومی میکنند که ګویا وی درصدد ایجادیک کشوربزرګ بنام تاجکستان بوده است. این ادعاهای باطل پشتونها نسبت به شخصیتهای مطرح تاجیک بخاطر این است که عظمت طلبی وشوونیزم قومی خودشان را که همانا ایجاد لوی افغانستان وسرازیر ساختن هزاران هزار فامیل ازقبایل آنطرف مرز رسمی و قبول شده‌ء افغانستان وپاکستان، بشمول پنجابی ها وسندی ها وکشمیری ها زیرنام پشتون درسرزمین کنونی افغانستان به بهانهء اتحاد افغانهای لر وبر میباشد پنهان کنند، کاش تاجیکان آنطرف رود آمو و اینطرف آمو تا به این اندازه ازخودآګاهی ملی برسند تا درراه ایجاد یک کشوربزرګ براساس هویت ملی وزبان وتاریخ مشترک ګام بردارند.

حقایق تاریخی درمورد آجندای قومی مسعود ، ازآن زمان خلاف این ادعا را ثابت میکند
.
بعنوان نمونه درجنګهای شمال که قبلا به آن اشاره شد، نیروهای متحد مسعود درنبرد علیه نیروهای سازا وسفزا وقوتهای جنرال مومن وجنرال دوستم همانا مجاهدان پشتون تبار ناقل در شمال بودند، مثلا قوماندان امیر مشهور به امیر چوغه ازاتحاد اسلامی سیاف درخان آباد، قوماند باقی مربوط حزب مولوی خالص درتخار، انجنییر عمر ازاتحاد سیاف درتخار همه وهمه متحدان مسعود ودرکنار وی می رزمیدند.

این واقعیتهای تاریخی نشان میدهد که مسعود ونیروهای وی برخلاف ادعاهای توخالی تاریخنګاران جعل کار پشتون هرګز چه درآنزمان وچه هم بعداز سقوط داکترنجیب الله مانند دیګر هم تباران شان در دولت دکتورنجیب الله هرګز درفکر ایجاد کشوری بنام لوی تاجکستان نبودند.درحالیکه درجبهه مخالف چنین نبود، پشتونهای مجاهد مربوط ګلبدین و خلقیهای افراطی بروت کشال فقط بخاطر پښتوتوالی باهم یکی شده بودند وحالا نیز یکی شده اند، مګر همین حالا نزد قریب الرحمن سعید یا حبیب الله غمخور جز یکجا ساختن افغانهای لر وبر دیګر چه دردی وجود دارد که سایتهای مزخرف پشتو را بند انداخته اند وهر روز چرند می نویسند؟.

درآنزمان افراد ګلبدین با اطمینان خاطر حتی با استفاده ازامکانات ترانسپورتی واسناد عسکری وزارت دفاع وقت ، داخل کابل ګردیده ودرشهر کابل آزادانه ګشت وګذار می نمودند، چندین ملاقات مخفی میان اعضای بلندپایهء حزب ګلبدین با سران نظامی خلقی چون سیدمحمد ګلاب زوی وشهنواز تنی درغرب کابل سازمان داده شد که اکنون با اسناد ومدارک موثق تعدادی ازنویسنده ګان منجمله آقای محمداکرام اندیشمند درکتاب خویش بنام حزب دموکراتیک خلق افغانستان ازآن یاد آوری نموده اند.

درحالیکه درپشاور شخص ګلبدین تظاهر به اصولګرایی نموده وهرګونه ارتباط، ، مذاکره سازش وایتلاف را با عناصر رژیم کمونیستی معادل به کفر میدانست ولی شخص جنابعالی باعبور ازساحات تحت کنترول رژیم چند روزی را میان پروان وکاپیسا ودید وبازدید با خلقیها سرګردان بود که تفصیل آن دربخشهای قبلی ارایه شده است.
پر رویی وبی حیایی بحدی رسید که حتی بعداز شکست ورسوایی وفرار شهنواز تنی به پاکستان وپناه بردن به دامان ګلبدین و آی اس آي، هیچ پشتونی درپشاور خم به ابرو نیاورد وآن کودتا را رسما وعلنا محکوم نکرد. برعکس براعتبار ګلبدین افزوده شد، اوبا جرأت تمام، آنعده از اعضای شورای مرکزی حزب شخصی وخاندانی خویش را که بعداز شکست کودتا میخواستند لب به اعتراض بګشایند بدون درنظرداشت اصول ومقررات حزب خودش همه را یکسره از شورای مرکزی به بیرون پرت کرد، وصدای هیچیک شان بیرون نشد. هیچکدام این افراد، مانند منشی مجید، دلجوحسینی،قدیر کریاب، زمان مزمل وغیره ګلبدین را به اصطلاح خودشان، خاین به آرمان شهدای مجاهد خویش نشمردند، متعصب ترین رهبر پشتون که ازدیانت وتقوا واصولګرایی می لافید عبارت ازمولوی محمدیونس خالص بود که درین باره سکوت مرګبار اختیار کرد. یکی از افراد نزدیک به مولوی محمد یونس خالص خاطرات خویش را ازآن روزها چنین بیاد می آورد:

« کله چه دتڼي کودتا ناکامه شو او څینی خلقیان پښاور ته راغلل، مونږ له خالص بابا نه په دعه هکله باندي تپوس وکړ، نو خالص بابا دومره مونږ ته وویل: چه دا دعا وکۍ چه په پاکستان کښی مو خدای بی حکمتیار ونکي، اوپه افغانستان کښی خدای یو ولسوالي هم ورته ورنکي»

ترجمه: زمانیکه کودتای تنی ناکام شد وتعدادی ازخلقی ها به پشاور آمدند، ما ازخالص بابا درین باره طالب معلومات شدیم، خالص بابا صرف همین قدر برای ما ګفت : فقط همین دعا را بکنید که درپاکستان مارا خداوند بی حکمتیار نسازد ولی در داخل خداوند صلاحیت یک بخشداری را هم بدستش ندهد.

ولی درجبههء مقابل، هم پرچمی های غیرپشتون رژیم وهم مجاهدان تاجیک وازبیک وهزاره ، هردو جناح به این دل خوش کرده بودند که ازاصول مبارزاتی خویش عقب نشینی نمی کنند ویکجا شدن وایجاد ایتلاف ومذاکره باهمدیګر درحقیقت میتواند سوابق مبارزاتی آنهارا زیر سوال ببرد.

دکتور نجیب الله جهت اغوای مردم ګاه ګاهی ازشاه سابق وقوماندانهای داخلی جهادی آنوقت خصوصا احمدشاه مسعود علنا ورسما دربیانات خویش یاد آوری میکرد، باری وی دریکی ازبیانیه های خویش به ریش سفیدان شمال کابل، اظهار نمود که وی یکسال کرسی وزارت دفاع افغانستان را بخاطر احمدشاه مسعود خالی ګذاشت.
درشرایط حاضر پشتونهای هوادار داکترنجیب الله ، رد همان پیشنهادها را توسط احمدشاه مسعود مبنای قضاوت قرار داده واینطور نتیجه ګیری میکنند که: ازآنجایکه مسعود نخواست پیشنهاد داکترنجیب الله را قبول کند، پس مسعود به کرسی های بالاتر یعنی ریاست جمهوری دل بسته بود که آنرا روس ها برایش وعده داده بودند. به عبارت واضحتر، روسها مسعود را به حیث یک نیروی ریزرفی در درون مجاهدین نګاه کرده بودند تا هروقت حکومت داکترنجیب الله سقوط کند مسعود بجایش بنشیند. این ادعا علاوه برآنکه هیچ سند ومدرک موثق را باخود ندارد ولی پشتونهای افراطی ازتمام جناح های فکری از ګلبدینی ګرفته تا مایوویست وتا لیبرالهای غرب نشین وکافر ومسلمان شان براین امر تاکید دارند. تازه ترین سندیکه درین اواخر پشتونها خواستند ازآن به حیث یک مستمسک ودستاویز استفادهء تبلیغاتی کنند، مصاحبهء میخاییل ګرباچف با بخش پشتوی بی بی سی است که ګویا وی ادعا کرده است که مسعود با کی ګی بی همکاری داشته است. حالا معلوم نیست که ګرپاچف چقدر به زبان پشتو بلدیت داشته وآن مصاحبه را کی انجام داده وچرا آقای ګرباچف آنرا قبلا به زبان روسی ویا انګلیسی درجای دیګری به زبان نرانده است. ګیریم که اقای ګرباچف چنین ادعا را حالا بعداز فروپاشی شوروی ودر نبود احمدشاه مسعود نموده باشد چقدر ازنظر منطقی این ادعا میتواند درست بوده وقابل اعتبار باشد. دوم آنکه اګر روسها تا به این اندازه نیروی قوی ریزرفی در درون مجاهدین درشمال افغانستان داشتند، چرا درموجودیت قوای شان ازین نیرو استفادهء درست ننموده و همهء سمت شمال را به این نیروی ریزرفی نسپرده وقوای خویش را صرف درجنوب متمرکز نساختند؟ چرا مسعود دران دوران یکجا با پشتونهای ناقلی که ازآنها قبلا نام برده شد علیه قوای شوروی درنبرد بود؟ سوم اینکه بعداز خروج کامل قوای شوروی ازافغانستان دیګر مسعود به حیث نیروی ریزرفی به چه دل بسته بود که وی امیدوار باشد شوروی ها بعداز خروج شان ازافغانستان وحتی بعداز فروپاشی شوروی هم میتوانند کرسی ریاست جمهوری را بهرکسی که بخواهند مانند سابق حاتم بخشی نمایند؟ البته درین مورد میتواند ده ها پرسش دیګر نیز مطرح شود که من درینجا صرف به همین چند نکته بسنده کردم ولی اصل حقیقت این است که پشتونها از عمق قلب این را میدانند که چنین ادعاهای توخالی با واقعیت های آن روزها سازګاری ندارد ولی بهرترتیبی که میشود برای بدنام ساختن وسرکوب حقیقت ازهیچ نوع دلیل تراشی وحتی جعل اسناد وجعل مورخین بی هویت خارجی نظیر بیل ریچاردسن که حالا معلوم شد که وجود خارجی ندارد دریغ نمی ورزند. پشتونها برای مسعود ازهمه جناح ها واطیاف فکری آن یک کتلهء عظیمی از دشنام ګویان واتهام زنانی را تشکیل میدهند که زیرلباس دشمنی باوی درحقیقت میخواهند تاجیک ها وازبیک ها وهزاره ها را ققط بلی ګویان واطاعت کننده ګان کور و بلا اراده از اوامر پشتونها درآورده وهرګونه ندای حق خواهی وحق طلبی را درګلوی شان خفه سازند. پشتونها بخاطری حوادث دههء نود میلادی را زیاد برجسته ساخته واز آن پیراهن عثمان میسازند تا هرتاجیک وازبیک وهزاره را صرف متوجه ابعاد منفی آن کنند وروحا آنها را تلقین کنند که از خودشان و از ذات واصالت شان نفرت پیدا کنند. آنها درین جعل سازی تاریخی چنان مهارت دارند که دستهای شیطان را ازپشت بسته اند. چنانچه در زمانهای حاکمیت ظاهرشاهی وداوود شاهی فضای فرهنګی وسیاسی زمان طوری مسلط ګردیده بود که مردم عار داشتند ازاینکه از مناطقی چون پنجشیر ویا کوهدامن وشمالی ویا غرجستان وسایر ولایات شمال باشند. مثلا اګر کسی را صدا میزدی که: او شمالی وال! آن مرد درجواب میګفت که پدرت وپدر کلانت شمالی وال همهء خاندانت شمالی وال. اګر کسی را صدا میزدی او هزاره ویاهم او ازبک کله خام ! به عین ترتیب وی عکس العمل نشان داده و با غضب میګفت که خودت هزاره وپدر وپدرکلانهایت هزاره یاهم ازبک کله خام، پس صدا زدن یک فرد بانام این اقوام ومحلات معادل دشنام بوی بود ومردم ننګ داشتند که چنین دشنام را بشنوند. اګر احیانا کسی در دفتری از روی ضرورت اصالت قومی ومسقط الرأس اصلی اش افشا میشد آن بیچاره مجبور بود که یک رګ پیوندی ودروغین خویش را با قوم نجیب پشتون پیدا کند که ګویا ازطرف مادر ویا مادرکلان پشتون هست. زیرا این مناطق واین مردم به شکل طبیعی جزو دزدان رهزنان، خاینان، باغیان همچو جامعهء هندویی جزو کاست ها شمرده میشدند. نجبا واشراف وقهرمانهای معارک استقلال ، صاحبان افتخارات بزرګ فقط پشتونها بودند وآنهم پشتونهای درانی . حتی پشتونها غلجایی وپکتیاوالها نیز ازتحقیرها وتوهین ها مبرا نبودند، همان پکتیاوالهای که قدرت را دو دسته به خاندان نادری سپردند وهموطنان شمالی وال خویش را بنام سقاوی چور وچباول کردند بعدها بنام اوغانهای غول مشهور ګردیدند. اوغان غول یعنی همان پکیتاوالهای بی نظافت و بویناک مراد بود که آن بیچاره ها با لباسهای محلی شان اجازهء داخل شدن به شهر کابل را نداشتند وازنظر خاندان حاکم درانی ګویا آنها با نورم های تمدنی هیچ آشنایی نداشتند. لغمانی ها نیز ازین توهین ها در امان نبودند، آن بیچاره ها را لغمانی شادی باز صدا میزدند هرکی ازلغمان می بود به شکل کنایه از وی می پرسیدند که شادی ات را درکجا بسته ایی ؟. روی همین علت بود که همان پشتونهای تحقیر شده وهمان پکتیاوالها وشادی بازها روزی بساط خاندان مغرور وبی لجام آل یحیی را در روز هفتم ثور برای ابد برچیدند وصفحه ء دیګری از وحشت وبربریت را بالای اکثریت باشنده ګان بومی غیر اوغان این سرزمین راه انداختند. بناء. هرکسی ازهویت اصلی خویش ننګ داشت وبدروغ وجعل هرکی اصالت خودرا پشتون ویا قندهاری معرفی مینمود. خوشا بحال کسی که از اقوام و ولایات ذکر شده در بالا نمی بود ویاهم اګر می بود پیوندی با خاندانهای حاکم درانی می داشت. حالا پشتونها میخواهند همان فضای فرهنګی بار دیګر بالای نسلهای آیندهء این کشور مسلط ګردد. تاهیچکسی خودرا ازبیک وتاجیک وهزاره نګوید واګر ګفت: معنایش این است که او حتما شورای نظار است ، یاهم ګلم جم یا هم هزارهء چنګیزی که بالای سرمردم میخ کوبیده است. بناء هیچ پشتونی بی علاقه نیست که تا اګر غیر پشتونها را چنان زیر تاثیر روانی تبلیغات خویش قرار دهند که نهایتا خود آنها یقین حاصل کنند که ایشان ازنژاد پست تشریف دارند هرآنچه که غیر پشتونها کرده سراسر ننګ، وطنفروشی وخیانت وقتل وجنایت ونسل کشی است. برعکس هرچه را که پشتونها درتاریخ این کشور بی در وبی دروازه انجام داده سراسر وطنپرستی ومعقولیت وانصاف وعدالت وافتخار است.

روی همین علت است که پشتونها آتش بس یکسالهء موقت با روسها را توسط احمدشاه مسعود نبخشیده وآنرا یک پیمان استراتیژیک همیشګی میان قوتهای مسعود وقوای اشغالګر روس میدانند. هیچ دلیلی نمیتواند پشتونها را مبنی بر لازمی بودن ومنطقی بودن وشرعی بودن آن آتش بس موقت قناعت دهد. با وجودیکه پنجشیر وبنجشیریها یک بخشی ازین سرزمین بی در وبی دروازه اند، اما پشتونها قبل ازآنکه از میزان تلفات وتباهی وکشته ها وزخمی های هموطنان شان در دوران جنګهای آنزمان علیه قوای شوروی اطلاع حاصل کنند، درپی نوشته های بیل ریچاردسن میباشند. پشتونها حتی به این هم توجه ندارند که درآن وقت قوتهای ګلبدین دراندراب به سرګله ګی یک تاجیک مزدور موسوم به جمعه خان اندرابی، راه های اکمالاتی مواد غذایی را بالای اهالی پنجشیر ازطریق اندراب مسدود ساخته بود وپنجشیررا دریک محاصرهء اقتصادی مرګ آور در آورده وهیچګونه انعطافی درین زمینه را نمی پذیرفتند.

برعکس ازنظر تاریخی نزد پشتونها پیمانهای ننګین وخاینانه وطنفروشانهء شاهان اوغان همه قابل توجیه میباشد، ګریز صالح محمد خان ونادر خان درجنګ افغان وانګلیس و وتخلیهء قلعهء جنګی تل همه وهمه قابل توجیه بوده وبادلایل وسفسطه های غیر منطقی قابل دفاع میباشد. تمام این دلایل نشاندهندهء آنست که بد پنداشتن مسعود توسط پشتونها خصلت کینه توزانهء قبیلوی داشته واګر مسعود مانند استادفرید واستاد فتح ریسمان پوزش در دم ګلبدین یا مولوی خالص بسته می بود آنګاه پشتونها باوی هیچ اشکالی نمی داشتند.با انصاف ترین نویسنده ایکه خواسته است به شکل هنرمندانه بغض خویش را نسبت به مسعود خالی کند فقیر محمد ودان است که درکتاب دشنه های سرخ مدعی است که درحقیقت زنده ګی وامنیت جانی مسعود درزمان جنګ وګریزهای زمان شوروی ضمانت بین المللی داشت. یعنی اینکه حزب سوسیالیست فرانسه یاهم استخبارات فرانسه به شوروی ها تضمین داده بودند که مسعود ازما است و او نباید درقطار قوماندانهای بنیادګرا حساب شده وازبین برود. به عبارهء دیګر اګر مسعود را شوروی ها مثل استاد ذبیح الله خان مزار یا صفی الله افضلی هرات وبقیه قوماندانهای جمعیت اسلامی ترور نکردند، علت آن روابط شوروی سابق باکشور فرانسه میباشد که درمورد بطلان این نظریه سخیف، قبل ازآنکه ایشان را دعوت به مطالعهء مقاله های نویسنده ګانی چون احمدشاه فرزان ورزاق مامون کنم، همین قدر کافی است که ګفته شود.اګر تضمین فرانسه نزد اتحادشوروی سابق یک امر واقعی وغیر خیالی باشد ، باید زنده ګی یک خانم سوسیالیستی چون مینا کشورکمال بنیانګذار سازمان راوا که خود درکنګرهء حزب سوسیالیست فرانسه اشتراک کرده بود باید تضمین میبود که بوسیلهء عمال خاد درتبانی با عناصر ګلبدینی درشهرکویتهء پاکستان کشته شد.
بهرحال برګردیم به موضوع شکل ګیری ایتلاف شمال:

نخستین تماسها:

نخستین تماسها میان احمدشاه مسعود وجنرالان ناراضی رژیم درشرایطی صورت ګرفته است که هردو طرف ازجنګهای خونین میان خودشان درشمال افغانستان تازه فارغ ګردیده بودند. هردوطرف درپی آن بودند که یکی از دیګری امتیازبګیرد، یکطرف مجاهد است وخودرا وابسته به ایدیالوژی جهانی اسلام سیاسی میداند واسلام معتدل را یګانه راه حل منازعات قومی وقبیلوی میداند، طرف دیګر سیکولار وچپی بوده وسالها با اندیشهء دورانسازطبقهء کارګر که حالا شکست خورده است خو ګرفته واکنون راه را درجهت ایجاد نظام مدرن مبتنی بر تامین حقوق اقوام تحت ستم می بیند. حتی ادبیات سیاسی هردو طرف نیز فرق دارد، دریکطرف، افراد، یکدیګرخودرا رفیق صدا میزنند ودرطرف مقابل برادر.

اما هردو طرف یک هدف مشترک را دنبال میکنند که همانا ساقط نمودن داکترنجیب الله ازاریکهء قدرت است. احمدشاه مسعود ازاینکه ګلبدین حکمتیار با آنهمه لاف وپتاق اسلامی اش رسیدن بقدرت را حتی ازطریق ایتلاف واتحاد با خلقی های افراطی جایز شمرد ولی ناکام ماند، دانست که شعارهای ګلبدین مبنی بربرقراری حکومت ناب اسلامی عوام فریبی بیش نیست. مسعود این را درک کرد که هم ګلبدین وهم داکترنجیب الله هردو بخاطر تضعیف وجنګاندن غیرپشتونها درشمال یک هدف را دنبال میکنند. اګر ګلبدین، انجنییر بشیر شهادتیار تاجیک را علیه هم تبارانش درتخار تادندان مسلح ساخته وبرایش ګفته است که این سلاح ها را صرف بالای قوتهای مسعود مصرف کن ونه بالای قوای دولتی، داکترنجیب الله وجمعه اڅک نیز قبل ازآنکه بالای نیروهای ګلبدین درشمال یورش برند، قوتهای شورای نظار مرکب از ازبیک ها وتاجیک ها وحتی پشتونها را توسط نیروهای جنرالان تاجیک وازبیک وهزاره آماج حملات وحشیانهء خویش قرار داده اند. پشتونها را بخاطری مجازات میکنند که چرا رهبری مسعود را پذیرفته اند اګر این پشتونها زیر بیرق ګلبدین می بودند، آنوقت مصوونیت داشتند. شهر تالفان مرکز ولایت تخار که نود درصد باشنده ګان آن اهالی غیرنظامی بود هرروز شاهد بمباردهای وحشیانهء بم افګن های دکترنجیب الله بوده وافراد ملکی، اطفال وزنان روزانه قربانی این وحشیګریها بودند. تعدادی ازفامیل ها شهررا ترک داده وبه روستاها و بخشداریهای مجاور آن موقتا پناه برده بودند.

دریک چنین حالتی، وضعیت سیاسی ونظامی درکابل به سرعت برق درحال انکشاف است، ګلبدین حکمتیار در تبانی با وطنجار وپکتین ومانوکی منګل و رفیع هرروز افراد خویش را داخل شهر کابل میسازد. شارزدافیر سفارت پاکستان درکابل بنام (فدا یونس) زمینه ملاقات غلام اسحاق خان وداکترنجیب الله را فراهم میکند ومسعود روزانه ازچینل های مختلف ازین رویدادها و وقایع اطلاع می یابد

.بیقراری ګلبدین ازحد فزونی می یابد. وی دیګر مقر اصلی اش را درپشاور باکستان ترک داده ودرجنوب کابل همراه با رادیوی سیار خویش سنګر میګیرد. شهریان کابل را ګاه اخطار وګاه بشارت میدهد که عنقریب ان شاء الله بدست مجاهدان مخلص ومومن ، حکومت ناب اسلامی برپا میګردد.نظام اسلامی فضایل زیادی دارد، درنظام اسلامی، مصوونیت فردی واجتماعی ، امنیت روحی وجسمی تضمین ګردیده است. آنانیکه تاکنون درلباس مجاهد خودرا داخل نموده بودند عنقریب چهره های کثیف شان رسوا میګردد. آنانیکه تمام عمر باروسها اوربند( آتش بس) کردند وعلیه مجاهدین جنګیدند دیګر درنظام اسلامی جا نخواهند داشت. ملت مجاهد آنها را به میز محاکمه می کشاند. مجاهدین ان شاء الله با نعره های تکبیر فاتحانه وارد کابل میشوند وهمچو بیانیه های پرطمطراق دیګر.
ولی تمام این حوادث ازخونسردی احمدشاه مسعود نمی کاهد. کسانیکه از مشاهدهء این رویدادها سخت زیر فشار روحی قرار ګرفته بودند، همانا صاحب منصبان غیر اوغان ارتش و پرچمی های ملکی غیر اوغان بودند که عملا شاهد این تحولات سریع درکابل بودند و بازګشت دوبارهء نظام حفیظ الله امین ثانی حتی وحشی تر ازآن پیش چشمان شان مجسم ګردیده بود.

یکی ازصاحب منصبانیکه درجریان همان رویدادها قرار داشت، خاطرهء خویش را چنین بیان میدارد: «من قبلا هیچ ارتباطی با افراد شورای نظار نداشتم وهیچ نمی دانستم که با شخص احمد شاه مسعود چګونه تماس حاصل کنم خلاصه ازیک طریقی این راه برایم میسر شد واولین دیدار ما درمنطقهء بازارک پنجشیر بود، زمانیکه به محل ملاقات رسیدم ازبس که ازدحام مراجعین ، قوماندانها ومجاهدین رامشاهده کردم، مایوس ګردیدم فکر کردم که شاید بعدازین قدر زحمت وتلاش موفق بدیدار وی نګردم، حیران بودم که خودرا چګونه به وی برسانم . زیرا یکبار آوازه افتید که آمرصاحب از دفتر بیرون می براید وبه طرف دالان سنګ حرکت میکند هرکس که کار دارد آنجا خودرا برساند. من دستهایم را ازفرط عجله بهم می مالیدم، بلاخره یکی ازمجاهدین موظف امنیتی که حالت مرا از دور زیر نظرداشت خودرا بمن نزدیک ساخته و رویم رابطرف خویش ګشتانده وبا تبسم ازمن پرسید ::
کاکا جان خیلی وار خطا معلوم میشوید! ګفتم ! بیادرک قند! من با آمرصاحب کار عاجل دارم، واز راه دور آمده ام ، لطفا اګر بمن کمی زودتر وقت بګیرید خیلی خوش میشوم ، او رفت داخل دفتر مسعود و بالبان خندان بیرون شد وګفت بیا کاکا جان که خیلی عجله داری. من درکابل همیشه با فرهنګ تلاشی آموخته شده بودم ، خودم داوطلبانه قبل از ورود نزد محافظ امنیتی ایستاد شدم که مرا مورد تلاشی قرار دهد وی که با این رسم نابلد بود چند دقیقه سکوت کرد، بلاخره ګفتم که تلاشی!

آن جوان خندید ګفت نخیر ضرورت نیست داخل شوید! بعدها دیدم که واقعا فرهنګ تلاشی اینجا وجود ندارد، هرکسی که داخل میشود اورا مسعود می شناسد وتلاشی نوعی ازبی اعتمادی وبیګانګی را تمثیل میکرد
من داخل اطاق شدم مسعود پشت یک میز نشسته بود، احترام ورسم تعظیم کردم، زمانیکه اطلاعات خودرا با وی درمیان ګذاشتم وی ګفت که من خبر دارم این چیزها برایم تازه ګی ندارد خوب میدانم که افراد ګلبدین درکدام نقاط جابجا ګردیده اند اګر اضافه ازین چیزی داشته باشیید لطف کنید!

ګفتم نخیر! فقط همین

وی خنیدید ګفت که این چیزها را قبلا برایم اطلاع داده اند، میخواستم که برخیزم وخداحافظی کنم مرا مانع شد. من دوباره نشستم، بعد حجم اطلاعاتی که بمراتب ازمعلومات من مهمتربودند به چشم خویش دیدم ونزد خود کمی خجالت شده بودم که آخر من چرا اینقدر عجله ازخود نشان دادم. ولی مسعود مرا خجالت نساخت، او درهمان لحظه بدون اینکه ازمن شناخت داشته باشد اعتماد عجیبی بالای من کرد که خودم تصورش را هم نمیکردم وی بعضی سوالهای دیګر را دررابطه به اشخاص وافراد قطعات وجزو تامهای وزارت دفاع درپروان وکابل ازمن می پرسید ومن هم صادقانه جواب میګفتم.»

درشمال افغانستان سیر حوادث بطرف ایجاد یک دولت خودمختار یکه با مرکز تماس داشته باشد درحال شکل ګرفتن بود چیزیکه آنرا احمدشاه مسعود نمی پذیرفت. ولی داکترنجیب الله آمادهء اعطای چنین خود مختاری به شرط اینکه قوتهای جنرالان ناراضی با مسعود یکجا نشوند بود. داکترنجیب الله بخاطر ایجاد تفاهم با جنرالان ناراضی ازتصمیم قبلی خویش به اندازهء یکصدوهشتاد درجه عقب نشینی کرده و دوباره جنرال مومن را بوظیفه اش مقرر وجمعه اڅک ومانوکی منګل ورسول بیخدا را به کابل خواست. اما جنرالها نیز که شرایط را مساعد یافته بودند سقف مطالبات شان را ازدولت مرکزی روز به روز افزایش می دادند. طرفداران دکتورنجیب الله دربالا بردن این سقف مطالبات دست پرچمی های تاجیک وازبیک وهزاره نظیر : نجم الدین کاویانی، فرید مزدک، یارمحمد، سلطانعلی کشتمند، وسیداکرام پیګیررا دخیل میدانند.

پرچمی ها وجنرالان ناراضی آنطوریکه داکتر نجیب الله را ضعیف یافته بودند خواستند که باهمان کارت با احمدشاه مسعود نیز وارد بازی شوند وازهردوطرف امتیاز بګیرند، آنها خواهان این بودند که حزب دموکراتیک خلق افغانستان جناج پرچم ونیروهای نظامی شورای نظار وحزب وحدت اسلامی دولت ایتلافی را درشمال تشکیل داده و داکتر نجیب را وادار به تسلیمی نمایند. مسعود با این طرح موافقت نداشت ولی ازنظر نظامی نیز بحدی نبود که قوایش با نیروهای منظم جنرالان ناراضی همسری کند. مسعود درخلال چند روز مذاکره وچانه زنی که جنرالها را درپنجشیر نزد خویش چون مهمان نګاه داشته بود ، ولایت قندوز را به همکاری اتحاد اسلامی سیاف وجمعیت اسلامی آقای ربانی به سرقوماندانی قوماندان عارف خان واحزاب خورد وریزهء دیګر مانند جببههء نجات برهبری صبغت الله مجددی ومحاذ ملی برهبری پیرسیداحمد ګیلانی ازتسلط دولت دکتورنجیب الله خارج ساخت. سقوط ولایت قندوز کفهء ترازو را میان قوت های مسعود وجنرالهای ناراضی رژیم تقریبا برابر ساخت. بعداز سقوط ولایت قندز ولایت پروان ومیدان هوایی بګرام نیز به تصرف نیروهای احمدشاه مسعود درآمد. اینجابود که جنرالهای ناراضی ازشرط وشروط ګذشتهء شان تا اندازه ای منصرف ګردیدند، با سقوط ولایت پروان ومیدان هوایی بګرام، دکترنجیب الله مجبور به استعفا ګردیده وبعد که میخواست دزدانه ازکشور فرار کند در میدان هوایی کابل ازطرف صاحب منصبان ارتش شناسایی واز فرارش جلوګیری بعمل آمد. داکتر بعدا این عمل را معادل به کودتا دانسته و به دفترنماینده ګی سازمان ملل متحد پناهنده شد.

درینجا یک بازیګر صحنه، میدان را ترک ګفت ولی افراد وهوادارانش ازپا ننشستند، طرفدارن دکتورنجیب الله درجهت مخالف قرار ګرفته و درهمدستی بانیروهای ګلبدین وملیشه های جبار هلمندی ساحات بګرامی وقلعچه وبینی حصاررا یکی پی دیګر به افراد ګلبدین حکمتیار تسلیم مینمودند. ازشمال کابل نیز ګلبدینیهای پروان وکاپیسا موقع را غنیمت شمرده وبه امرګلبدین وارد شهرشدند. قوماندان کریم عابد ازبخشداری قره باغ ولایت کابل، همراه با راز محمد پکتین واسلم وطنجار در وزارت داخله واقع درشهرنو کابل، سنګر ګرفتند. وزارت داخله مرکز فرماندهی طرفداران دکتورنجیب الله وګلبدین دربرابر نیروهای به اصطلاح خودشان ایتلاف شمال بشمار میرفت. تا اینجا چنان معلوم میشود که هیچ نوع قرارداد ویا توافق نامه ویا پیمان مشترک استراتیژیک میان این دو نیرو، یعنی شورای نظار و قوتهای جنرالان ناراضی بنام ایتلاف شمال ویا جنوب به امضا نرسیده است. جناح ملکی حزب دموکراتیک خلق یعنی پرچمیها که تاقبل از پناهنده شدن دکترنجیب الله به دفتر سازمان ملل متحد در رایزنی هایشان با احمدشاه مسعود خواهان حکومت ایتلافی با مسعود بودند، بعداز پناهنده شدن دکترنجیب الله به ملل متحد از شرط خویش ګذشتند. چنانچه که عبدالوکیل وزیر خارجه به نماینده ګی ازبیروی سیاسی حزب، دوبار ملاقات رو در رو با احمدشاه مسعود درچاریکار انجام داد. درملاقات اولی که هنوز دکترنجیب الله تصمیم فرار نداشت عبدالوکیل خواهان برسمیت شناختن وسهیم بودن حزب دموکراتیک خلق موسوم به حزب وطن در دولت آینده بود، ولی بعداز کنار رفتن دکترنجیب الله عبدالوکیل درملاقات دومی خویش، به تسلیمدهی کامل قدرت به مجاهدین حاضرګردیده وکناره ګیری حزب خویش را ازدولت اعلان نمود.

کسی که درملاقات دومی وکیل با احمدشاه مسعود حضور داشت خاطرهء خویش را ازآنروز چنین بیان میدارد:« درملاقات دومی میان آمرصاحب وعبدالوکیل درچاریکار جنرال مومن نیز حضور داشت. زمانیکه وکیل به نماینده ګی ازاعضای حزب ازتسلیمی قدرت به مجاهدین وعدم اشتراک اعضای حزب سخن به زبان آورد، جنرال مومن بالایش تاخته واورا مخاطب ساخت که: تو هرګز به نماینده ګی از تمام اعضای حزب اینجا سخن زده نمیتوانی، فعلا نماینده ګی حزب را نظامیان تمثیل میکنند واین نظامی ها اند که باید دربارهء سرنوشت حزب تصمیم بګیرند. آمرصاحب هردو طرف را به آرامش دعوت کرد وجنرال مومن را اخطار داده ګفت: در زیر سقف من هیچ کسی اجازه ندارد که بالای کس دیګری بتازد»

ازسخن این راوی چنان معلوم میشود که حتی جنرال مومن که خود تاجیک واز اندراب بغلان بود، روا دار این نبود که مسعود بتواند بحیث فرد اول نظامی بالای آنها فرمان براند. چون زمانیکه جنرال مومن دید که ساحهء کنترول شورای نظار با سقوط ولایات قندوز وپروان وسعت یافته و مراکز نظامی درین ولایات بدون همیاری آنها بدست شورای نظار افتیده است ، وازجانب دیګر دکتورنجیب الله نیز در اریکهء قدرت قرار ندارد دیګر جنرال مومن با نشاندادن کارت جدید میخواست وارد میدان شده و با کارت حزب واعضای حزب با مسعود وارد چانه زنی ګردد تا بتواند به نحوی وی را زیر فشار قرار دهد.

احمدشاه مسعود که احساس میکرد جنرالان ناراضی خواهان امتیازګیری از وی میباشند دمبدم به رهبران جهادی در پشاور اخطار میداد که هرچه زود تر به تشکیل حکومت وکابینه مبادرت ورزند. درغیر آن همین جنرالها واعضای ملکی جناح پرچم دو باره خودرا سر وسامان داده و درکابل مستقر میګردند وازپذیرش هرشرط مجاهدین شانه خالی میکنند. یعنی اینکه ازنظر مسعود، دو الترناتیف درحال وقوع بود وخلاء قدرت دیر دوام پیدا نمیکرد، برقراری یک دیکتاتوری نوع طالبانی خشن ګلبدینی/ خلقی ویا هم بقدرت رسیدن مجدد طرفداران ببرک کارمل زیر نام حکومت بیطرف که درهر دو صورت مجاهدین شمال زیان می دیدند. سرانجام رهبران جهادی زیر فشار مسعود وهمچنان توافق مقامات استخباراتی پاکستان بعداز روزها مشوره ورایزنی سرانجام موفق به اعلان یک طرح شدند که مهم ترین نقطهء آن یکی تعین احمدشاه مسعود به حیث وزیر دفاع ودیګر آن تقدیر از صاحب منصبان ارتشی که بخاطر سقوط نظام قبلی با مجاهدین همکاری نموده اند.

این اعلامیه، نیروهای جنبش شمال را دریک عمل انجام شده قرار داده وآنها را وا داشت که اخلاقا بعدازین ازاحمدشاه مسعود بحیث وزیر دفاع اطاعت نمایند.

دراینجا قبل از بیګیری داستان بد نیست که طرز برداشت طرفداران شهید عبدالعلی مزاری را نیز مختصرا ازنظر بګذرانیم تا درنهایت یک تصویر کلی از وضعیت آن دوران ارایه ګردد.

منابع نزدیک به شهید عبدالعلی مزاری ادعا دارند که برای اولین بار زمانیکه هیأتی از حزب وحدت اسلامی با احمدشاه مسعود در پنجشیر ملاقات نمود خلص پیام شهید مزاری به مسعود این بود:

از آنجاییکه هزاره ها وپنجشیریها سالها درنظام های سنتی افغانستان تحقیر ومورد تبعیض نژادی قرار داشته اند، ودر چهارده سال جهاد علیه تجاوز لشکر سرخ همین تحقیر شده ګان سینه های شانرا سپر کردند، پس جا دارد که بعدازین همه تحمل تلخی ها ومرارت ها یک نیروی متحد ومنسجم را برضد زورګویان تاریخ تشکیل بدهیم و از موضع قوت وقدرت ، سهم خویش را درنظام های آیندهء کشور تثیبیت نماییم. بناء میشود که بصورت موقت ریاست جمهوری را احمدشاه مسعود وزارت دفاع را جنرال عبدالرشید دوستم بدست ګرفته وصدارت عظمی به قوم هزاره تعلق ګیرد. بعضی روایتها حاکی از آنست که ریاست جمهوری را شخص شهید مزاری وزارت دفاع به جنرال دوستم وصدارت به احمدشاه مسعود. ولی بهرحال هرچه بود نفس پیشکش نمودن این طرح اندیشهء جدیدی را در ذهن وفکر مردم باز کرد. بعدها زمانیکه شهید مزاری دید که مسعود باچنین طرحی نمیتواند همراهی کند، وی همراه با جنرال عبدالرشید دوستم خواهان ایجاد یک نظام برابر برای تمام اقوام افغانستان مطابق شعاع وجودی شان ګردید که تقریبا میتوان آنرا به نظام فدرال تعبیر کرد.

برداشت شهید عبدالعلی مزاری ازحکومت اسلامی همانا تامین عدالت ومساوات بود. او دریکی ازمصاحبه های خویش با تلویزیون ګلبدین حکمتیار درچهار آسیاب اظهار نمود که: آن عده از رهبران جهادی که از برقراری حکومت اسلامی دم میزنند وهمزمان برای سرکوبی ندای حق طلبانهء اقوام مظلوم وطن شان با اخلاق عبدالرحمن خانی برخورد میکنند، نمیدانم چګونه خودرا براءت میدهند که نظام آنها بهتر ازنظامهای ګذشته است. چګونه آقایان ربانی مسعود وسیاف خودشانرا قناعت داده اند که دولت کنونی شان برخلاف دولت ها ورژیم های فرتوت ظالم ګذشته اسلامی تر میباشد چګونه آقایان از اقوام تحت ستم ومظلومیکه قرنها شلاق بیعدالتی وظلم ونسل کشی را خورده اند انتظار دارند که حامی این دولت اسلامی باشند. آقای ربانی چګونه ثابت میکند که دولت وی یک دولت اسلامی است؟ اګر این دولت ، اسلامی است پس دولتهای قبلی افغانستان چه بودند؟

مګر اینقدر مجاهدانیکه درین راه جانهای خودشان را فدا کردند همین را میخواستند که به عوض یک ظالم، ظالم دیګر درافغانستان حاکم شود؟

البته نشر وپخش این سخنان شهید مزاری ازتربیون ګلبدین کاملا جنبهء تاکتیکی داشت و زمانی این صداهای حق طلبانهء او را ازطریق تلویزیون خویش نشر می نمود که شهید مزاری از متحدان قبلی خویش یعنی احمدشاه مسعود وربانی کاملا مایوس ګردیده بود. این تاکتیک تمام رهبران پشتون است، چنانچه قبلا عرض شد هرزمانیکه هزاره ها وشیعیان با تاجیک ها وهمزبانان شان متحد شوند، پشتونها ناله وفریاد برمی آورند که نوکران ایرانی درصدد جدا سازی افغانستان برامده اند، اما هرګاهیکه همین هزاره وشیعه باخودشان متحد شود آنوقت آنرا اتحاد ملی نام ګذاشته و با جبین ګشاده استقبال نموده وحتی خود درتکایای حسینی رفته و به وعظ وارشاد میپردازند. ګلبدین بحیث نماد تعصب های فرقه ګرایانه ، بخاطر شکست های پی درپی نظامی که دربخش های قبلی ازآن یاد آوری شد خواست که این بار دل هزاره ها وشیعه ها را بدست آورده وخودرا رهبر فرا قومی وفرا ملیتی جلوه دهد. بحق باید اعتراف کرد که درین مانور آقای حکمتیار فرد موفق بود. جالبتر ازهمه اینکه درهمان سالهای جنګ میان افراد حزب وحدت اسلامی ونیروهای دولت آقای ربانی، درکشور ناروی جریدهء مجاهد ولس به سردبیری حسن ولسمل یک اعلامیهء دسته جمعی ازهزاره های مقیم کشورهای اروپایی وامریکایی را نشر کرد که درآن احمدشاه مسعود عامل درګیریهای قومی میان تاجیکها وهزاره ها خوانده شده ودر اعلامیه تاکید ګردیده بود که برای هزاره ها تاجیک ها نسبت به هرقوم دیګر نزدیک بوده ومشترکات زیادی میان این دو قوم وجود دارد. اکنون بعدازین تشریح مختصر دیدګاه طرفداران شهید مزاری ، دوباره بقیهء داستانرا پی میګیریم.

مهمترین سندیکه میتواند ازنظر تاریخی اهمیت داشته باشد همانا مکالمهء مخابروی ذریعهء بی سیم میان ګلبدین حکمتیار واحمدشاه مسعود در روزهای سقوط داکترنجیب الله است.

ګلبدین حکمتیار، درطول زعامت ورهبری سیاسی خویش، هیچګاهی مسعود را حریف خویش نشمرده برعکس آقای ربانی را غیر مستقیم شریک معاملات پنهان وآشکار سیاسی خویش دانسته و اورا همتای خویش میدانست. ګلبدین در ابتدا دربرابر مسعود، قوماندانهای محلی خویش را نظیر استاد فرید واستاد فتح محمد وانجنییر بشیر شهادت یار هم سطح میدانست وګرفتن ارتباطات مستقیم با مسعود برایش کسر شأن معلوم میشد. مسعود نیز که ازمیزان منفور بودن رهبران جهادی دربین مردم اطلاع دقیق داشت ترجیح میداد که هر مذاکره ومفاهمه با ګلبدین ازطریق آقای ربانی انجام شود . او به این طریق بار مسؤولیت را از شانه های خود خالی کرده و آقای ربانی را فرد تام الاختیار معرفی میکرد. ولی بمرور زمان ګلبدین پی برد که درحقیقت نفوذ برهان الدین ربانی بالای مسعود مانند نفوذ خودش بالای قوماندانان حزبش نیست هرتوافقی که با رهبری جمعیت درپشاور وی انجام میداد درحقیقت میزان عملی بودن آن بستګی به رضایت احمدشاه مسعود در داخل داشت. لذا وی با دل ناخواسته حاضر به مکالمهء مخابروی ازطریق بی سیم با احمدشاه مسعود ګردید. چنانچه که از محتوای این نوار بر می آید این مکالمهء مخابروی به وساطت قاضی حسین احمد رهبر جماعت اسلامی باکستان صورت ګرفته است زیرا دریک قسمت آقای مسعود به ګلبدین میګوید که: خوب است که قاضی صاحب هم منحیث شاهد ګپهای ما وشما را می شنود؛
ازطرز ادای کلمات، لحن وآواز دوطرف چنین برمی آید یک طرف کاملا متواضع وبا ادب وطرف دیګر زور ګو وخشن میباشد. یکطرف از وحدت ویګانګی ورفتن بطرف انتخابات سخن میزند، طرف دیګر از ورود فاتحانه، غلبهء نظامی، ولی بهرحال چنان معلوم میشود که ګلبدین با این صحبتهای اضافی درپی وقت کشی است، او میخواهد بداند که مسعود تا کدام حد مصمم به جنګیدن دربرابر نیروهای وی میباشد. ګلبدین درصحبتهای مغرورانه اش کاملا مطمین به نظر میرسد، او صرف میخواهد ازین صحبت دستاویزی برای اعضای حزبش جور کند تا آنها را متقاعد سازد که وی درګفتګوها با مخالفان از منطق رسا وبیان بلیغ برخوردار است.
درین صحبتها مسعود با وجودیکه میداند که حکمتیار تا کجا پلانهای خویش را عملی ساخته است ولی بازهم خودرا بی خبر جلوه میدهد، زیرا وی میخواهد ازحکمتیار سندی بګیرد که وی حاضر به سازش ومذاکره نیست. همینکه حکمتیار میګوید ما ازفیصله های قبلی خویش عقب نشینی نمی کنیم مسعود اتمام حجت میکند که درصورت وقوع درګیری مسوولیت آن بدوش حکمتیار است.

آقای حکمتیار بحدی مرد غافل وبی خبر است که وی میګوید قوتهای ما به پنجشیر حمله نکرده اند، یعنی اینکه کابل مال پدر وپدر کلانهای وی است هرګونه حمله بالای کابل ، ضرورت این را ایجاب نمیکند که پنجشیریها بدفاع ازشهریان کابل دربرابر وی بجنګند. او قوت ملیشه ایی جنرالان رژیم قبلی را که خودش قبلا ازقیام آنها دربرابر داکترنجیب الله پشتیبانی کرده بود بهانه قرار داده وجنګ خویش را بخاطر موجودیت قوتهای آنها میخواهد توجیه کند.
جملات مسعود خیلی قابل دقت است، وی به ګلبدین میګوید که ایتلاف بوجود نیامده است، این جنرالها مطابق فیصله های شما رهبران جهادی دربرابر داکترنجیب قیام کرده اند وحالا نیز حکومت مجاهدین را پذیرفته اند هیچ ایتلاف وسازشی بمیان نیامده است اګر شما نام آنرا ایتلاف میګذارید باید بګویم که ما هم چنین بازیها را ازبرادران بزرګ خویش آموخته اییم. اینجاست که مسعود به اصل قضیه وارد میګردد، حکمتیار بدون موجب از شهنواز تنی حرف را بمیان می آورد میګوید:
اګر منظور شما کودتای شهنواز تنی باشد، او که به حمایت مجاهدین قیام کرد، قصر ارګ ریاست جمهوری نجیب را بمباران کرد وسفارت هندوستان را بمباران کرد ولی قوتهای ایتلافی شما دربرابر مجاهدین ما قرار ګرفته اند.

مسعود بار دیګر تکرار میکند که ایتلافی درکار نیست اګر شهنواز تنی قصرریاست جمهوری را بمباران کرد بخاطری بود که داکترنجیب مقاومت میکرد وقوت داشت حالا که رژیم خودش حاضر است قدرت را به مجاهدین واګذار کند ضرورت به جنګ وتهدید چی است؟ درغیر آن ، چنانچه که بارها ازمن شناخت دارید من یک شخص صریح اللهجه هستم و مسوولیت ایمانی و وجدانی خویش را دربرابر خدا وتاریخ ادا میکنم اګر فردا جنګی رخ میدهد من مسوولیت ندارم. ولی مرغ اوغان بخاطر رسیدن بقدرت یک لنګ داشت وهیچ انعطافی در زمینه درقاموس وی وجود نداشت.

بعداز صحبت مخابروی درحالیکه نیروهای ګلبدین، خلقیها وطرفداران داکترنجیب الله هفتاد درصد نقاط نظامی و دولتی را درکابل در اشغال خویش در آورده بودند ولی زمانیکه احمد شاه مسعود , امر حرکت و فرمان تعرض و داخل شدن به کابل را به قوتهای زیر فرمانش صادر کرد، طرف مقابل درظرف بیست وچهار ساعت ازتمامی نقاط کلیدی وسوق الجیشی بشمول وزارت داخله و ارګ ریاست جمهوری پاک ګردیدند.بعد از فرار خلقیها از وداخل شدن مجاهدین تحت فرماندهی احمدشاه مسعود همراه با قوتهای جنبش شمال برهبری جنرال عبدالرشید دوستم، نیروهای ګلبدین درچهار آسیاب مستقرګردیدند، نیروهای جنبش شمال وافراد شورای نظار تمام تپه های استراتیژیک درجنوب کابل ار دراختیار داشتند، اما جالبترین موضوع است که درخلال این تحولات نیروهای حزب وحدت اسلامی برهبری شهید عبدالعلی مزاری هنوز به کابل نرسیده اند. به عبارت دیګر اصلا درسقوط کابل نیروهای حزب وحدت اسلامی سهم داده نشدند، رهبران حزب وحدت اسلامی دوهفته بعداز داخل شدن مجاهدین به کابل وارد کابل ګردیده و ودرقسمتهای غرب کابل جابجا شدند. ولی هرچه بود تا آن هنګام اختلافات زیادی میان این سه نیروها بچشم نمیخورد. درقسمتهای شیعه نشین کابل مردم عادی خودرا بنام افراد وابسته حزب وحدت وحرکت اسلامی شیخ محسنی جازده بودند ودفاتری را به تصرف درآورده بود ولی طوریکه عرض شد، تاکتیکها ومانورهای قدرت طلبانه فردی بنام ګلبدین از انتقال قدرت بصورت مسالمت وبدون درګیری باعث آن شد که سیل عظیمی ازتنظیم ها وافراد مختلف به کابل سرازیر شود، حتی دروازه های زندان بروی تمام زندانیها بدون اینکه تشخص داده شوند که کی است بازګردید، افراد مختلف توانستند که خودرا از ارتباطی های احزاب مختلف مجاهدین جا بزنند وبا ګذاشتن یک پکول برسر ودستمال درګردن، بالای یک مرکزی نظامی تسلط پیدا کرده و باند ودستهء خودرا ایجاد کنند.

اولین کنفرانس مطبوعاتی احمدشاه مسعود درقصر ستور وزارت حارجه:
فرمانده احمدشاه مسعود بعدازاینکه بساط نیروهای ګلبدینی وخلقی ونجیبی را ازشهرکابل جمع کرد بعداز دوهفته انتظار سرانجام وارد کابل ګردید. انتظار احمدشاه مسعود بحیث وزیر دفاع دولت مجاهدین این بود که باید اول رهبران جهادی داخل کابل ګردند،

ادامه دارد

گالری عکس

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • پرویز وطندار یی زنکه زهره داوود شویی اوغانی کرده بد بخته .

    از همین رو گاهی طرفداری مردیکه خوده میکنه , احمقه خو خوب احمق اس اگه یادت باشه ده روز های قبل از انتخابات بارک حسین اوبا به رشخندی ده تلویزیون نبیل غمین مسکینیار درانی گفته که " یی بچه گگ سیاه کاندید ریاست جمهوری... " هدفش ,تحلیل اش با انکه امریکا نشین اس این بود که بی موردد خوده تکلیف داده و ریس جمهور نمیشه اما دیدیم که بچه گگ سیه ریس جمهور شان شد .

    همچنان بسیار نظریات مه وتو به هم نزدیک اس میشه که مه و تو ائیلاف پایدار سازمان بتیم خیره که مه پرچمی تو اخوانی استی .

    همو دوست قدیمی تان

    • یی بایانی بایانی که میگی کدام بایانی یست همی سویدنی که ده بستر مرگک افتاده یا کدامدگه؟؟

  • دوست جعل نویس جلال بایانی فعلا درسویدن تشریف دارند شخصی را که شما درین جعلیاتت نوشته ای جلال رزمنده نام داشت امید خفه نباشی ادامه بته افسانه سر مگسک خود را

    • دوست عزیز سلام !
      از اصلاح نمودن تخلص جلال رزمنده ازشما مشکورم ولی همان رزمنده از منطقه ء بایان بود. هدف من از ذکر نام آن منطقه این بود تا بخواننده این حقیقت روشن شود که بایانی حقیقی وجلا ل اصلی کس دیگری بود واین جلال که فعلا در سویدن بجرم بدرفتاری ومجبورساختن خانمش به سکس با افراد بیگانه بندی است جلال واقعی وبایانی اصلی نیست.
      بار دیگر ازحوصله ای فراخ تان واصلاح نمودن تخلص رفیق رزمنده ازشما جهان سپاس
      با احترام
      بهمن

    • بسیار ببخشید که جلال رزمنده از ده ملایوسف بود نه از بایان ... او بایانی نیست و بایانی اصلی همین جلال بایانی است ...امیدوار هستم که تحقیقات تان را کامل نموده بعدا بنویسید ... اما در مورد قضیه شهید جلال رزمنده باید بگوییم که جلال هیچگاهی فکر شوونیستی مثل شما نداشت و او یک انسان مترقی و متعهد به ارزش های جامعه افغانی بود ... او هیچگاهی نگفته است که هر که پشتو صحبت کرد بالایش فیر کنید... من خود در ریاست پنجم امنیت دولتی وقت بحیث کارمند امنیت اجرای وظیفه میکردم و بعد از کریم بها برای چندین سال جلال رزمنده ریس پنج بود ... و مساله هرات ... در سال 1369 هنگامیکه یک گروپ بیست هزار نفری مجاهدین از تنظیم های گوناگون در ولایت هرات به پروسه آشتی ملی پیوسته بودند ، قرار بود که هیات بلند پایه دولتی تحت ریاست دکتور نجیب الله به هرات پرواز کند ... در جریان این مسایل ریاست پنج امنیت دولتی تحت ریاست جلال رزمنده از طریق همکاران اپراتیفی راپوری را دریافت کرد که : اشرار تصمیم دارند تا در جریان محفل تسلیمی دست به ماجرا زده ، رهبری حزبی و دولتی را آماج مسلسل های سبک و سنگین قرار دهد ... جنرال یوسف انتظار معاون اپراتیفی ریاست پنج مستقیما موضوع را به سمع جلال رزمنده گذاشت ... جلال رزمنده بدون اندک ترین مکثی راپور را یکه راست به ریس جمهور و سرقوماندان اعلی قوای مسلح مطرح کرد ... رفیق نجیب : توطیه یی در جریان است و میخواهند که در جریان به شما حمله نمایند ... من از طریق اجنتوری ریاست راپور دقیق دارم که هدف شما هستید ... من به عنوان یک نظامی و همکار صادق حاکمیت به خود حق میدهم که مانع سفر شما به هرات شوم ...من میروم اما شما رفته نمیتوانید ...و این حرف و فیصله آخر ریاست پنج است ... حال اگر من را به جرم عدم اطاعت محاکمه صحرایی هم میکنید حاضر هستم ...خوب به یاد دارم دکتور نجیب الله برایش با آشفتگی زیاد اظهار داشت : رفیق جلال ... زمانیکه میدانی توطیه یی در راه است ، تو چرا میروی ... تو چی کاره هستی ....تمام مسایل را لغو نمایید ... و بعد از اینکه مسایل از طریق ریاست پنج صحیح و دقیق پی گیری شود ، اقدام به سفر به هرات کنید ... در غیر آن این عمل تان یک انتحار است ... به یاد دارم که جلال با چشمان پر از اشک به دکتور نجیب الله بدون معطلی گفت : باز میگویند که شمالی وال ترسو بود .... داکتر صاحب من میروم خدا حافظ ...توکل به خدا ... قرار گفته جنرال جفسر به یوسف انتظار هنگامیکه دکتور نجیب از وقوع حادثه و شهادت جلال رزمنده خبر شد ، با وجود حاکمیت به نفس و نشان دادن روحیه بلند بالا فریاد کشید و اشک ریخت ... باید یاد آور شد که جلال رزمنده یکی از بازوان محکم و پولادین دکتور نجیب الله بود ... و دکتور نجیب الله او را بعنوان نزدیکترین و بهترین دوست خود می شمرد ... و به همین خاطر اداره ریاست پنج را که بزرگترین و حساس ترین مرکز ضد اشرار و باندیتیزم بود
      ، برای او اعتماد کرد ... قرار گفته های دوستان ، دوکتور نجیب الله هنگام اقامت در مقر سازمان ملل متحد ، بار ها اظهار داشته است که سقوط حاکمیت از شهادت جلال آغاز شد... و شهادت جلال بزرگترین ضربه یی بود که حاکمیت یکی از وفادار ترین عنصر ضد پاکستان و مزدوران حزب اسلامی و جمیعتی خود را از دست داد ... و در آخر تعقیب دوسیه زاغ ( تعقیب مسعود ) در صدر برنامه های آقای جلال رزمنده قرار داشت .... اما با مرگ او پروسه تعقیب موصوف نیز تخریب شد ... و این جلال بود که تمام پروتکول ها و قرارداد ها میان مسعود و اردوی چهلم و حضور گسترده جاوسوان و اجنت های استخبارات فرانسه را تحت نام نرس و داکتر در دوسیه معروف زاغ در دست داشت .... امیدوار هستم روح شهید جلال و ده ها همرزم صدیق مان را که جز میهن و مردم به چیزی دیگری نمی اندیشیدند و مساله تاجک و ازبک و هزاره و پشتون را هیچگاهی طرح نکرده و حتی در فکر شان خطور نمیکرد آزاد ندهید .... من مطالب بالا را در روی ورقی نبشته بودم و نواسه کوچک ام امیدجان آنرا تایپ کرد ... من را ببخشید که پر حرفی کرده ام .... با احترام دگروال خلیلی الله رستاقی .... سابق کارمند ارشد اداره پنج وزارت امنیت دولتی ... فعلا مهاجر در هالند ...

    • عجب در سر مطلب امید رستاقی ده اخرش خلیلی روستاقی ... چرا واضیع نوشته نمی کنی که پاچه گیر بایان .

      همه ساخته و بافته خودت است همه دورغ محض ...

      بیست هزار نفر تسلیم میشد !!!

      راپور از قبل رسیده بود !!!

      نجیب ده پلان بود !!!

      شاید دوستان ای اس ای با خودت طرح ترور را کوردینه کرده بودند .

      این داستان ها را برای کوکو گلم نگاه کو

      خان

    • همو نوسه ات که خانه دسکوتیک جور کرده بود ؟؟ مبارک باشه بخیر کلان شده و دستش ده یی کار ها هم میگرده .

    • بایانی خودش یک انسان فراکسیون باز بود ... این فامیل هم در کودتا سال 1371 در جوار شورای نظار اشتراک داشت ... شما بیجا بالای من تهمت میزنید ... من دگروال رستاقی هستم ... اگر تو میخواهی هویت من را تعغیر بدهی ... این امکان ندارد ... من هیچگاهی بایانی نبوده ام ... وقتیکه جواب نداشته باشید و حقایق آنچنانکه است انتشار میابد و شما دست به چرندیات و فحاشی میزنید ... بسیار قابل افسوس است

  • به به به ... چی مرصیه خوانی یی برای مزاری و مسعود ... فکر میکنم بعد از آنکه رزاق مامون وکیل مدافع باند بدنام شورای نظار و غارتگران ائتلاف شمال به جرم زنا با یک زن شوهر دار به هند فرار کرد ، نویسنده این مقاله وظیفه وی را که جعل ، تزویر، دروغ پراگنی و شایعه نویسی در تاریخ و نبشتن افسانه سی سانه در قبال مسایل تاریخ معاصر افغانستان میباشد را به عهده گرفته است و میخواهد برای جانیان کریح الذات ائتلاف بدنام شمال تاریخ بسازد.
    جنایتکاران بدنام باید به یاد داشته باشند که تاریخ هیچگاهی خیانت ها و جنایات نابخشودنی این حرامزاده های کریح الذات را فراموش نخواهد کرد و هر فرد ملت افغانستان ( تاجک ، ازبک ،هزاره ، پشتون ، ترکمن ، نورستانی ، اهل هنود ) آنرا جاویدانه در حافظه خود زنده نگه داشته است ... شما برای غارتگران با جعلیات و چرندیات تان میخواهید تاریخ بنگارید و سیاه را سپید و سپید را سیاه بسازید که این خواب و خیالی بیش نیست ... حتی شما بر دکتور نجیب الله تاخته اید ... نویسنده باید برود یکبار به ولایت پنجشیر و در مورد دکتور نجیب الله بپرسد ، برود به تخار ، برود به پنجشیر ، برود به کندز ، برود به بدخشان ، برود به هرات ، برود به پروان ... ببیند که دکتور نجیب الله در بین مردم تاجک چقدر محبوب است ... نه اینکه مثل احمد شاه خان مسعود ... که جز از حامیان پنجشیری اش برای همه چهره بدنام و جنگ افروز تاریخ است و یاخیر ...

    • سمیر همان گپ های بالا را که برای روستاقی بیان کردیم به گوش های تو نیز پیچکاری میکنم .

    • بلی ...وقتیکه شما پاسخی درستی نداشته باشید ، طبیعتا به جلف نویسی می پردازید ... این یکی از خصلت های ذاتی تان است ...

    • محترم آقای جاوید سمیر!
      ازاینکه ازطرفداران پر وپا قرص داکتر نجیب الله هستید مبارک تان باشد. اما آقا دشنام زدن با بازخوانی نمودن حقایق تاریخی فرق دارد.
      شما نوشته اید که بخاطر معلوم نمودن محبوبیت داکترنجیب الله دربین اقوام غیر پشتون سری به ولایات شمال بزنم، فکر کنم که شما مقاله را سرسری وسطحی خوانده اید. من درمقاله ام برخلاف نویسنده ګانی چون آقای مامون ودیګران بالای اشخاص وافراد ترکیز ندارم بلکه بالای روند تاریخی میخواهم مکث کنم. من این را باشما می پذیرم که دکترنجیب الله باتمام خنجرزنی های قبیلوی خویش به اعضای حزبش از تبارهای غیر پشتون، بازهم درمیان تاجیکهای بی خبر وساده دل وهزاره ها وازبیکهای بی خبرازهمه چیز محبوبیت داشت ودارد چنانچه سلیمان لایق وګلبدین حکمتیار نیز دربین همین اقوام محبوبیت دارند. من درمقاله ام نوشته ام که اګر اقوام غیر پشتون به بلوغ سیاسی وخودآګاهی هویتی میرسیدند هیچګاه زیر بیرق یک چوپان بچهء شهری شده ای کوچی چون داکتر نجیب الله ویاهم یک خروت بی هویت بی خبراز اسلامی چون ګلبدین که با اقوام دیګر سر صداقت وراستی هم نداشتند واز عقب آنها را خنجر می زدند مبارزه نمی کردند. بلکه خود جلو می شدند ورهبری وزعامت را بصورت عینی و واقعی بدست ګرفته وسرنوشت خویش را تعین میکردند. درین شکی نیست که مسعود نیز درمیان تاجیکهای لغمان وپکتیا وقندهار وجلال آباد محبوبیت دارد ولی ازترس قبیله صدای خویش را بیرون ساخته نمیتوانند درحالیکه درتخار وپنجشیر مردم این قدر آزادی دارند تا بګویند: آری من دکترنجیب الله را دوست داشتم، چرا از حقیقت منکر میشوید؟ آیا پشتونی جرأت این را درمیان قوم و قبیله اش دارد که بګوید: ( مسعود ډیر ښه سړی وه).
      لطفا بخش ششم مقاله ام را به غور مطالعه کنید تا بفهمید که سیستم بسته ایی قبیله ایی پشتونی حتی نزدیکترین رفقا ودوستان پشتون تبار مسعود را نیز نابوده کرده است.
      من شخصیت پرست نیستم بلکه روند سیاسی وقایع تاریخ را آنچه که خودم دیده ام ومطالعه کرده ام می نویسم. این اختیار به شماست که مرا درقطار آقای مامون قرار میدهید یا کس دیګر.

    • آقای بهمن ... بیغم باش ... با این مقاله های و این جعلیات نمیتوانی برای یک رهزن و یک چپاولگر اسطوره درست نمایی ... به یاد داشته باش ... مسعود کریح ترین چهره تاریخ افغانستان در بین مردم ساکن در این سرزمین است ووو با این جعلیات و این چرندیات نمیتوانی آنچه میخواهی بدان دست یابی ... به گفته وطندار غارتگر تان آقای معنوی این کار هایتان خواب است و مهال است جنون ... حلوا حلوا گفته برو دهن ات مثل مسعود خان تلخ میشود ... بای بای

    • آقای مصطفی یوسفی!
      شما نیز مطمین باشید که ازیک قاتل وجانی و بدماش مفعول ، غول بیابانګرد وبیسواد ومزدور روس چون داکتر!!!!!!؟ نجیب که با ایجاد ملیشه های قومی اقوام افغانستان را بجان هم انداخت توسط هذیان نویسی های توخی و ودان ودیګر کاسه لیسان اجیر ومزدور تان شخصیت واسطوره ساخته نمیتوانید. ویاهم ازیک مفعول دیګرتان بنام ګلبدین که رسوایی اش مشامت را آزار میدهد نیز اسطوره ساخته نمی توانید

      . خواستم برای تان نشان دهم که که دیګران نیز ازعهده دشنامهای رکیک برآمده میتوانند.
      بناء شما را من به خواندن مقالات خویش جبرا دعوت نکرده ام، هرزمانیکه مقاله ام را خواندید صرف با خون سردی باید کامنت خویش را بګذارید.
      با احترام
      بهمن

    • جناب بهمن سلام!
      هدف اگر از کامنت گذاشتن یا نوشتن مقاله یی روشنگری و افشای حقایق پنهان باشد که خیلی موجه و کار درستی است. اما اگر هدف توهین وتصغیر شخصیت ها باشد کار ناثواب است. ما حق نداریم بجای انتقاد از رفتار افراد به شخصیت و حتی ناموس وی تجاوز کنیم. نوشته های پوچ و دور از کرامت انسانی دیگران به شخصیت ها نمیتواند دلیل موجه پوچ نویسی شما شود.
      اگر نجیب مفعول بود ، جناب شما به چشم سر دیده اید که اتهام می بندید ؟
      ادعای دیگر تان که او را بیسواد میخوانید باز هم بی پایه است زیرا او تحصیلکرده و داکتر طب بود. خواهید گفت که به خواندن و درس کسی با سواد گفته نمیشود.. ببینید با الفاظی که شما به کار برده اید با سواد خوانده میشوید ؟
      او را چوپان بچه یعنی به صفت تصغیر یاد فرمودید ، لطفا توضیح دهید که دیگران مثل درایور،مستری،کوپی کش،پنچرمین یا سقاء از چوپان چه برتری دارد؟
      وقتی میخواهید شما را بمثابه نویسنده واقعگرا بشناسند و احترام گذارند لطفا اینگونه احساساتی نشده و هر چه در چانته دارید بیرون نریزید. در غیر ان قیافه یی که گرفته اید به اصل شما سر نمیخورد.
      من مخالف سر سخت مسعود هستم. اما مخالف اندیشه و عملکرد او.. شخصیت او را بمثابه یک انسان و سیاستمدار زیر سوال نمیبرم ، بالخاصه که به او تهمت ببندم.
      امیدوارم با رعایت به اصول روشنفکری به نوشتن عقاید و نظریات خود ادامه دهیم تا باشد با عقاید خود و دیگران عمیقتر اشنا شویم. کار اهانت و دشنام زنی را بگذاریم برای انانیکه با منطق نمیتوانند بنویسند.

    • محترم حقبین سلام!
      من با شما موافق هستم واشتباه خویش را می پذیرم، ولی چنانچه در آخر به آقای یوسفی ګوشزد کردم که دیګران نیز ازعهده ای دشنامهای بی رویه برامده می توانند واین کاریست نهایت سهل وآسان اما آنچه که بجایی نمی رسد دشنام است. من شخصا هیچګاه طرفدار دشنام وتوهین شخصی به افراد ورهبران سیاسی وتاریخی نیستم بلکه طرفدار تحقیق بیشتر ویافته های که بخواندن ارزش داشته باشد میباشم. اصلا اګر شما سیاق کلام آقای یوسفی را متوجه شوید غیر مستقیم به اینجانب توهین کرده ومرا بحیث کدام نویسنده ای مزد بګیریکه درپی براءت دادن، یا اسطوره سازی اشخاص پا را لچ کرده باشد معرفی کرده است. درحالیکه من درپی براءت دادن یک جریان سیاسی تاریخی استم که با سازه های قومی ومذهبی ګره خورده است نه درپی براءت شخص وقهرمان تراشی. نزد من مسعود وربانی ودوستم ومزاری هیچ کدام فرقی ندارند، آنها با تمام تفاوتهای فکری وایدیالوژیک شان ازمیان اقوام محکوم برخاستند ولی دیدیم که چګونه آماج توطیه های پیدا وپنهان قبیله قرار ګرفتند وتا اکنون هم قرار دارند وبرای پرونده سازی علیه آنها وانداختن تمام بار مسؤولیت بالای آنها و محکوم ساختن شان حتی امروز انقلابی ترین پرچمی هایکه درمکتب کارمل تربیت یافته اند وسالها لاف از عدالت ومساوات وبرابری انسانها میزدند، یا خاموشی مرګبار اختیار کرده اند ونقش تماشاچی را بخود ګرفته اند ویاهم در مصاحبه های رادیویی وسایتهای انترنتی شان حتی از کشته های نظامیان طالب درشمال زوزه سرداده اند وهمه دریک ردیف مردم شمال را بخاطریکه خواهان مشارکت مساویانه درقدرت وسیاست بوده اند باهزاران لطایف الحیل می کوبند، ګاهی مدعی اند که دوستم ازقوم ازبیک نماینده ګی نمیکند ولی پرسش این است که آن وقتیکه همین دوستم در دفاع ازحاکمیت داکترنجیب الله در ولایات جنوب دربرابر مجاهدین پشتون کشته میداد آنوقت دوستم ازکدام قوم نماینده ګی میکرد ومردم جنوب دوستم را در جنوب به کدام نظر می دیدند؟ چرا آنوقت دوستم جنګ اش مشروعیت داشت؟ حالا اګر دوستم نماینده ګی از قوم ازبیک را نمی کند چه کسی باید بکند؟
      دیګر اینکه مګر این کدام وحی الهی بوده که در افغانستان جز پشتون کس دیګری ریس جمهور وصدراعظم شده نمی تواند؟ یا اینکه فلاسفه ای چون مارکس وانګلیس ولینن درکدام وصیت نامه ای مخفی به پیروان شان ګفته باشند که درجنوب شرق آسیا منطقه ای بنام افغانستان وجود دارد هروقتیکه غیر پشتونها بقدرت برسند در آنجا فساد وانارشیزم ګسترش یافته و تابوت کمونیزم همانجا دفن میشود، پس نباید در پی این باشید که غیر پشتونها را بالای قوم زور وبرګزیده ای خدا حاکم سازید؟
      ازشما می پرسم چرا امروز تمام طرفداران داکترنجیب ملاعمر وګلبدین وتره کی امین حتی کارمل دریک صف واحد قرار ګرفته اند؟ چرا داکترنجیب الله باوجودیکه ازګلبدین وروابطش با آی اس آی در دوران قدرت شان بیانیه های برطمطراق داده و ګوشهای مردم را کر کرده بود هنګام سیر وسیاحت ګلبدین درمناطق پروان وکاپیسا وی را دستګیر نکرد؟ چرا داکتر نجیب الله درآخرین روزهای حاکمیت خویش میخواست به پاکستان وغلام اسحاق خان پناه ببرد؟ ونظر به نوشته ای دستیارش اسحاق توخی یکجا با فدایونس شارزدافیر سفارت پاکستان درکابل یکجا آشک افغانی نوش جان کند؟
      چرا طرفدارن دکتورنجیب الله امروز مانند بقیه ای قومګرایان پشتونی همین یک شعاررا نشخوار میکنند که اقلیتهای قومی نباید از مشارکت قدرت ، بازګشت به هویت قومی وتباری شان حرفی بزبان آرند؟ این اقلیت واکثریت را ازروی کدام آمارګیری دقیق آنها نشخوار می کنند؟ امیدوارم ازسخنان من آزرده نشده باشید.
      بااحترام
      بهمن

    • کاملا درست است جنرال داوود عزیزی هوتخیلی که اینک در انگستان معاش باز نسشتگی خود را از کوئین الیزابت دوم اخذ مینماید و شامل در فرکسیون حق العضویت گیرنده ها , از پرچم داران نوع علومی ,

      در رابطه به کشتار پاکستانی ها ,عرب ها , اوغان های خیمه نشین" یرغلگر " در شما ل انهم از جانب ائتلاف جهانی و ائیتلاف شمال شامل ازبک ها هزاره ها تاجک ... دوستم را که تا اخرین روز های خارج شدنش با او بود را جنایتکار ,ناقص حقوق بشر , کله خام , بیسواد ادمکش در مجالس عمومی و خصوصی شان معرفی میکند و کینه عجیبی از تاجک ازبک و هزاره در خود و اعضا خانواده اش بوجود امده است حتا هر غیر تاجک و ازبک و هزاره را که در برابر یاوه سرایی هایش قرار گرفت تبار هزاره و تاجک و ازبک را ب او سنجاق میکند ولی پیشوا اش همان علومی خان پله بین وخود بین !!!!

      جنرال مذکور حین انتقال قدرت به ائتلاف مسعود دوستم مزاری در ان روز های فرار نیمه شب داکترشهید بیشتر هر کسی دیگر سر بالا و سر پائین دویده است و در انتقال تانک و توپ طیاره داکتر نجیب اله به برادران جهادی اش سهم خود را ادا کرده است !!! اما اینک اوغانملتی دواتشه از اب در امده و به ادرس کارمل بزرگ نیز بد و رد میگوید ...

  • بهمن ارجمند ! آنچی نوشته اید با تاریخ گذشته بسیار و بسیار نزدیک است . انگیزه اصلی کودتای تنی حکمتیار ، بمیان آمدن جنبش شمال ، تفاهم پرچمی ها با مسعود ، علت فرار مرحوم داکتر نجیب و متباقی رویداد های تاریخ دهه هشتاد اوغانستان در شرایط امروز بسیار دقیق و همه جانبه تحقیق شده است . در آنروز ها من حقیر نیز کمی در جریان حوادث بودم که با فرموده های شما کاملأ موافقم . فقط همینقدر می افزایم که اگر مسعود از خود داریت و سیاست میداشت و می توانست ، هیچگاهی کابل ویران نمی شد . یکهفته انتظاری قوتها در اطراف بگرام منتج به همین جنایاتی شد که دیدیم و شنیدیم . به هر روی گذشته گذشت .

    آنهای که از تاریخ میگریزند و از نام مردم سخن می زنند کمال ناتوانی شان است و باید بیاد داشته باشند که گذشته زمان زور گویی و از نام مردم بی غرض نان خوردن !!

    پیروزی های شما را آرزو دارم .

  • والله شرم آور است که شورای نظاری ها هنوز هم میخواهند که برای دزد و رهزن خود تاریخ بنگارند ... مساله فحاشی رزاق مامون و حالا مساله بی ناموسی داکتر عبدالله ... بسیار شرم آور است ... همه غارتگر و جنایتکار و بد اخلاق ... بسیار شرم است که شما هم از تاریخ و تاریخ نویسی یاد میکنید ....

  • parwez bahman.
    khuda konad ke namat mostahar nabashad. tarikh dar kabulpress naweshta nameshawad. inja jai tahlil wa nazar ast. ba man mahloom shod ke shoma ham az jomla insan hai gharaz halod astid. tamame ghofta hai tan booi qawmi medehad. tawre ke tamame malamati ra ba doshe Pashtoon ha me handazi. goia ke Tajik ha hawlada khuda astan ke hech khianat wa ghudrat parasti dar shane shan nist

  • دوست عزیز آقای بهمن احتراماتم راپزیرا شوید:- دوست عزیز ماچه بخواهیم چه نخواهیم در عصری زندگی مینمایم کتغیرات شگرف درجهان درتمامی عرصه های سیاسی ،اقتصادی واجتماعی بوقع پیوسته است علوم تجربی دست آورد ها بزگ را همرا داشته است ،چنانچه تحولات اساسی را در شیوه های زندگی نسل موجود درمقایسه باگذشته بوجود اآورده است که نمیشود همه این تغیرات واثرات آنرادربرخورد با مسایل فکری درجهانشناسی علمی وحتی جهانبینی دینی واجتماعی عصر خویش نادیده بگیریم. دوست نهایت عزیز!صحبت ازتغیردر جهان وسیستم زندگی است واما آیا میتوان ما از اثرات این تغیرات در چگونه فکر کردن وحتی چگونه دیدن مان به عالم هستی جلوگیری نمایم؟ ...نخیر ما باید بپذیریم که تغیرات در زندگی اجتماعی احکام وروابط جدید را اقتضاءمیکند نه گرفتن بیل وکلنگ وبر فرق هم زدن. دوست ارجمند آقای بهمن ،من ،شما وتمامی ملت بلا کشیده افغانستان از حوادث ورخداد های مثبت ومنفی مان بخصوص سه دهه اخیر در کشور خود متآثر هستیم،اکیدآ عرض میدارم به عوض اینکه همه روزه از روی احساسات کاذب ویا هم تیکه دار گونه به اشاره دست اندر کاران خون وباروت به اختلافات قومی ،زبانی ونژادی پرداخته یکی را بنام تاجیک دیگری را پشتون وآندیگر ان را هزاره ونورستانی وغیرهوغیره مورد ملامتی بیجا وتوهینا ت نادردرست قرار بدهیم وزمینه ساز تورم ونا هنجاری ها وانار شیزم اجتماعی که محصول کار همه روه منفعت پرستن ،قوم گرایان ومزدوران بیگانه است ،که هیچ دین ومذهب دیگری جز اندوختن پولوحفظ قدرت سیاسی دیگری ندارند شویم ،این یک گناه جبران نا پذیر است وعاقبت جز بربادی این ملت ومردم ندارد. دو دیگر: دوست عزیز آقای بهمن کسانیکه وارد تحقیقات کورنولوژیک میشوند باید بیشتر تحقیق نمایندونباید گپ های سر پلوان وپیطو را معیار قراردادهودست بعملی بزنند که خدای ناخواسته هم تاریخ جهل گردد وهم صدمه به شخصیت خود آدم گردد. درمورد نوشته شما تا آنجایکه در ید سلایت من است فاکت های وجود دارد که گرجه نمی خواستم درین آشفته بازار چیزی بنویسم ویا بگویم اما مجبورم تا جهت غنا بخشی زحمات کورنولوژیک شما شمارا یاری رسانم 1:-در مورد اینکه داکتر عبدالرحمن که بودنمی خواهم زیادبپیچم زیرا تقریبآ تمامی نظریات واندیشه های آن شعیدرا درسایت وزین کوفی دربخش سیاسی واجتماعی موجود است وهم میتوانید رد گفته های جناب محترم خوشیوال را که مضونی را تحت عنوان داکتر عبدالرحمن که بود وچرا کشته شد نوشته بودند ومن بجواب ایشان پرداخته بودم هم درهمین سایت وهم در آرشیف سایتهای وزین آزمون ملی،آریاییوکوفی نظر اندازی نمایی اگر حوصله داشته باشید. 2:- درمورد پیدایش طالبان واینکه چرا آمر صاحب شهید با آنها تا شهادت مزاری وجنگ طالب ودولت دریک همکاری قرار داشت وچی حیاتی از پشاور واسلام آباد در آنزمان بکابل آمد رفت کردند ازآنجایکه خودم در جریان مستقیم قرار داشتم خدمت عرض بدارم اینکه در آنزمان دوحیا ت بکابل آمدند یکی همین جنرال حمیگل وحیات دیگر که جنبه غیر رسمی داشت وازجمع افغان های وطنپرست خودمان بودند که بریاست شهید جنرال کتوازی وشهید جعمیتالله خان جلال نورستانی از شورای پشاور با دو ژورنالیست پاکستانی بنام های میرزا اعظم بیک صاحب امتیاز ومیر مسول مجله دیپلومات وروز نامه (دان)ودیگر شیراز پراچه مدیر مسول روزناه (جنگ) برخلاف نوشته شما جنرال حمید گل با گرفتن توافق نامه از مسعود شهید در مورد کمک به طالبان وحیات دیگر هوشدار مسعود از ماهیت طالبان بود که شور بختانه مسعود با دشمنی شخصی که آقای حکمتیار دااشت به کمک تحمویل وتجحیز طالبان پرد اخت وبدبختانه حیات شورای پشاور بعد از برگشت به پشاور جعیت الله خان وکتوازی از طرف آی اسآی گرفتار وبه شهادت سانیده شدند،ومن که در آنزمان خورد کلانکار آنزمان در رادیو تلویزون بودم نمایشنامه را درعکسلعمل به کمک دولت ازحرکت طالبان ثبت ونشر نموده که با عکسلعمل شدیدی از طرف علقات معلومعال قرار گرفت ممثلین که درین نمایشنامه نقش داشتن همه شان بجز آقای اطرافی ومرحوم همایون امان در کابل تشریف دارند که ازذکر نامهای شان معذرت میخوام همچننان آن نمایشنامه در آرشیف تلویزون موجود است . با عرض ادب کبیر عبادی

    • باقی سمندر

      • ۲۷ اسد سال ۱۳۹۰خورشیدی
        ۱۸ اګست سال ۲۰۱۱ میلادی

      سخنی با آقای پرویز بهمن !

      سلام به همه خوانندګان عزیز وارجمند کابل پرس?
      سلام به آقای پرویز بهمن !
      پنجمین بخش نبشته شمارا مانند بسا از خوانندګان کابل پرس خواندم . در سراسر متن پرسشهایی زیادی دارم که بخاطر جلوګیری از اطناب کلام از یاد آوری آنها عجالتن چشم پوشی مینمایم و سخنی دارم باشما در مورد یک بخش از داوری شما .
      لطفن متن زیرین را که چکیده افکار شماست با دیده انتقادی یکبار دیګر بخوانش بګیرید شما نګاشته اید که :

      .« قبایل پشتون درطول تاریخ ثابت کرده اند که باهرګونه پیشرفت وترقی سر سازګاری ندارند. حتی اګر ازنظر تاریخی قضایا را به بررسی بګیریم، قبایل پشتون دربرابر اصلاحات امانی سر به شورش زدند، دربرابر اولین اقدام رفع حجاب ازسوی سردار داوود در ولایت قندهار سر به شورش زده وبا سوختاندن سینما وحمله برجان زنان ودختران مکاتب اصالت پشتونی خویش را به نمایش ګذاشته اند که متاسفانه امروز قلم بدستان مزدور ازبازخوانی آن حوادث تراژیک عاجز اند ودرپی آنند که بخاطر خوشی پشتونها حقایق تاریخی را ماستمالی کنند.» ( بخش پنجم نوشته آقای پرویز بهمن در کابل پرس ! )

      .« قبایل پشتون درطول تاریخ ثابت کرده اند که باهرګونه پیشرفت وترقی سر سازګاری ندارند «
      یک – آیا درست نوشته اید ؟
      اګر نظر شما درست باشد – پس از خود بپرسید که از زمان حاکمیت احمدخان ابدالی به اینطرف و تا به حال که حاکمیت واقتدار رسمن در ارګ بنام پادشاه – امیر یا رییس جمهوربدست عناصر پشتون قرارداشته و داردو بطور عام پادشاه و رییس جمهور پشتون بوده است– پس این همه شهر ها – سرک ها – جوی ها – بند ها واز آغاز قرن بیستم به بعد همه کارخانه ها وفابریکات و بند های برق و روابط تجارتی در داخل افغانستان و خارج افغانستان و ګسترش پول و ایجاد روابط بانکی رابخش از پشتونها در شهر ها تجربه نکرده اند و بخش از پشتونها عملن در زندګی شهری برخلاف زندګی قبیلوی زندګی ننموده اند ونمی نمایند ؟
      من در سراج الااخبار افغان که مدیروسر محررآن محمود طرزی بود و در زمان امیر حبیب الله منتشر میګردید – مقاله ها واشعار زیادی را در مورد تمدن و مزایای تمدن خوانده ام ـ به همین ترتیب در مورد شورش ها برضد سلطنت وسرکوب آنها توسط جرنیل نادر خان و حتی یرغمل ګرفتن فرزندان قبایل را به خوانش ګرفته ام . همین حالا بازهم سراج الاخبار را در کنار دست من قرار دارد و مقالات ای را باز خواندم ومیخوانم و بخاطر شما میسپارم که پدرمحمود طرزی خودش قندهاری وپشتون بود که با سرادر ایوب خان و صد ها پشتون دیګر از افغانستان در زمان امیر عبدالرحمن تبعید ګردیدند . امید وارم بتوانم تاحد امکان همه اسناد رادر خدمت خوانندګان قرار بدهم .
      در زمان امیر حبیب الله فرزند عبدالرحمن ونواسه افضل خان که در پشتون بودن اش شکی نداریم – یک بخش از پشتون ها در شهر ها زندګی شهری داشتند – یک بخش در دهات زندګی دهاتی و درتولید زراعتی مشغول بودند – یک بخش دیګر هم در میان زندګی قبایلی و یا کوچی ګری مصروف بودند وتاحال شما هر چهارګرایش را میبینید – نمیدانم چرا زندګی شهری و دهاتی را با زندګی قبایلی یکجا میبینید ؟
      آیا زندګی شهری و دهاتی رشد یابنده بوده است یا زندګی قبایلی ؟
      دیالکتیک یا متافزیک ؟
      چه نوع تحلیل نماییم ؟
      شما از زمان اما ن الله یاد کرده اید .
      مکر امان الله خودش پشتون نبود و شاهزاده شهر ی طرفدار زندګی وګسترش شهرها نبود ؟
      لطفن کتاب سفر نامه شاه اما ن الله را در قندهاربنام « حاکمیت قانون در افغانستان» بخوانش بګیرید تا ببینیم که چه افرادی در قندهار برخلاف امان الله بودند وچګونه خود را با شریعت پیوند میدادند وبرضد امان الله ګپ میزدند – در دوره امان الله از تاجک کوهدامنی در کلکان تا پشتون در قندهار یا جنوبی و مشرقی امان الله را تکفیر نمودند – بایست در مورد دین خویی مردم و سو استفاده از دین و نقش تیکه داران دین در افغانستان روشنګری نماییم .
      حبیب الله کلکانی را خادم دین رسول لله نامیدند و مجددی ها کمرش را بستند – من اسناد قلمی شانرا پخش خواهم نمود. حبیب الله کوهدامنی-کلکانی با باغ وشاخ و تاک وانګور سر وکار داشت نه با قبیله – چرا مورد سواستفاده استعمار قرار ګرفت و چګونه همان استعمار بوسیله ایادی خودش حبیب الله یا کسی راکه خادم دین رسول الله مینامیدند با حمید الله و سید حسین و یاران اش چنواری کردند؟
      مګر در زمان نادر شاه که پدر ظاهر شاه بود – همه استقلال طلبان و طرفداران امانی اعم از پشتون وغیر پشتون رازندانی نساختند – به ګلوله نبستند با غل وزنجیر شکنجه ندادند - ؟
      اما با زهم زمامدارن فاکولته ساختند –مګتب ها ساختند و خود شان در شهر ها زندګی نمودند .برای رهبران قبایلی که برای ګرفتن تاج وتخت برای نادر شاه کمر بستند رتبه های جنرالی بخشیدند وانها را از عکسری ومالیه هم معاف نمودند ـ این تناقض را بایست شناخت و دید – خواندن کتاب شهریار نوشته ماکیاولی را پیشنهاد مینمایم تا ببینیم که کدام طرح امیر عبدالرحمن یا نادرشاه یا محمد ګل مومند با نوشته شهریار- ماکیاولی – در تطابق نیست ـ از ناقلین تا کله منارها تا سرکوب ها را همه ماکیاول در پنجصد سال پیش طرح کرده ونزدیک ترین مشاورین ارګ در کابل از زمان عبدالرحمن خان تاحال به اساس مانیفست ماکیا ول حرکت مینمایند !

      در زمان ظاهر شاه-آنهاییکه در قندهار بر ضد روی لچی برخاستند و آشوب نمودند بازهم عده ای از ملا های قندهاری بودند – یک پشتون مانند امان الله ملکه ثریا را برابر با مردان اعلان نمود و در جرګه پغمان چادری را از سر ملکه ثریا بدور ساخت و بعد از همان جرګه همه نمایندګان که در شهر ها ولایات خود رفتند برضد امان الله و برطرفداری امان الله موضع ګرفتند – تاریخ لویه جرګه ها نوشته فیض زاد یکی از اسناد شمرده میشود.
      سردار داود هم در شب جشن استقلال در سال ۱۹۵۹ چادری را از سر زینب همسرخود بیرون کرد – هردویشان هم پشتون بود ند –
      مګر نمیتوان میان دوګروه شهری و قبایلی پشتون فرق ها را دید ؟
      پشتون علاقمند زندګی قبایلی در زمان ظاهر شاه وداود شاه در پکتیا طرفدارساختن فابریکه چوب و پروژه جنګلداری در پکتیا وکنرها بود وملاها بنام جهاد هر دو پروزه را در سال۱۳۵۷ چور وچپاول کردند و به پاکستان بردند.
      من فکر مینمایم – شما به نقش سو استفاده از دین توسط قشر ملا ها کم بها میدهید !
      در زمان سلطنت محمد ظاهر شاه – یک خانم پشتون بنام کبری نورزایی وزیر صحت عامه افغانستان بود – یک زن بنام معصومه وردک عصمتی عضو پارلمان بود .
      در همان پارلمان ای که دکتورس اناهیتا کوهدامنی دختر راتب احمد خان از ګلدره که در ارګ بزرګ شده بود و سردار شاه محمود خان محفل نکاح وعروسی شان را با داکتر کاکر برپاساخته بود یا اناهیتا راتب زاد همسر کاکړ وکیل بود – خانم عصمتی هم وکیل بود !
      ګرایشهای سیاسی هردویشان ګلدره ای و وردکی متضاد بود اما در یک پارلمان شرکت داشتند !
      نمونه های زیادی وجود دارد که در صد سال اخیر شیرازه بسا از قبایل از هم فروپاشیده و افغانستان وارد دوران پسا قبایلی یا مدرن میخواهد ګردد- این ګسست از صد سال واندی پیش شروع شده است – پس زندګی قبایلی مربوط به ګذشته وزندګی شهری مربوط به آینده میباشد . هردونوع شیوه زندګی در افغانستان موجود است وجدال میان دو شیو ه زندګی هم در ارګ وهم خارج از از مرګ تا مرګ جریان دارد !من میتوانم برایشما ده ها نمونه از فروپاشی نظام درون قبیله ای را نشان بدهم .
      این موضوع را بایست موردتوجه قرار داد .
      ملا ها و روشنفکران سنتی متحدین ملا ها ی رنګارنګ تاهنوز چماق تکفیر را در سراسر افغانستان بدست دارند و یکی از علل جدال میان پیش مدرن ومدرن میباشند ،
      من عجالتن با همین اشارات بسنده مینمایم .
      باقی سمندر

    • دوست عزیز محترم باقی سمندر سلام برشما!
      با احترام به نظریات سودمند شما باید عرض کرد، که اګر تمدن را به مفهوم ترک زنده ګی روستایی و رو آوردن به شهرها به تعریف بګیریم پس امروز عربهای امارات متحدهء عرب وعربستان سعودی وکشورهای خلیج وحتی لیبیا متمدن ترین مردم جهان اند.
      دوست عزیز!
      تمدن تنها درمظاهر مادی زنده ګی نباید قابل تعریف باشد، بسا روستاییان ودهقانان بهتر ازبعضی شهرنشین ها متمدن اند. من اصلا یکی از ابعاد قبیله ګرایی را که تمدن ستیزی باشد بحیث یک منش وکنش به تعریف ګرفته ام. ازاشخاص وافرادیکه نام برده اید بلا استثنا همه با وجود ظواهر عصری ومدرن شان بازهم قبیله ګرایانی بیش نبودند. شما ازشاه ا امان الله خان ومحمود طرزی اسم برده اید وادعا دارید که آنها ازبند پندارهای قبیلوی رهیده بودند. درحالیکه خودتان صحنهء اعدام نمودن بی محکمهء ملای لنګ را از قول عبدالهادی داوی خوانده اید وبرای تان معلوم است، این آقا یعنی امان الله خان برخلاف آنچه که ما درتاریخهای جعلی خوانده ایم قبیله ګرا ترین بادشاه بارکزایی ګذشته است. زیرا مشهور است زمانیکه ملای لنګ را دولت امانی ګرفتار میکند، حواریون شاه امان الله خصوصا مرحوم داوی برای شاه جوان توصیه اش این است که باید اعدام این ملا براساس قوانین مدنی صورت ګیرد، وی با عتاب به وی میګوید: مګر نمی شناسید که من نواسه کی هستم؟ مزید براین موضوع چندماه قبل یکی درشبکهء انګلیسی زبان الجزیره مردی را دیدم که اکنون نامش فراموشم شده است ولی به یقین مدعی بود که وی نواسهء شاه امان الله است، ویک فوتوی پدرکلانش را نیز عقب خویش در دیوار نصب کرده بود. وی انګلیسی را به لهجهء فصیح امریکایی تکلم میکرد، وقتی سخنانش را تعقیب کردم به وجود روستار تره کی شکر کردم. زیرا به زبان انګلیسی درحقیقت قبیله ګرایی را چنان توجیه علمی میکرد که هر بیننده را به حیرت دچار میساخت.
      شاید باز سوال کنید همین داوی خودش هم پشتون بود. بدون شک موجودیت یکی دونفر دریک اجتماع غفیر، به هیچ صورتی قاعده عمومی را شکستانده نمی تواند ولو که شاه امان الله ومحمود طرزی را درجملهء متمدن ها حساب کنیم.
      قبیله ګرایی خود یک منش است که با پوشیدن لباس کوچی یا اروپایی زایل نمیشود. قبیله ګرایی در درون انسان وجود دارد.
      این یک مثال خیلی کوچکی بود که خودتان از آن یاد آوری نموده اید ومن نیز به آن پرداخته وکمی حاشیه رفتم . خدمت شما باید عرض شود، ګذشته ازین تمدن ستیزی پشتونها همین اکنون خودتان در عصرحاضر می بینید. پوهاند تره کی درپاریس درسرزمین ژان پل سارتر وژان ژاک روسو تحصیل کرده وتاکنون درهمانجا زنده ګی میکند، نزد ایشان قیام طالبان بالاتر از انقلاب کبیر فرانسه ارزش دارد. هیچ شکی نداشته باشید که این پوهاند تره کی بعداز مرګ لقب بابا را ازطرف جامعهء پشتون نصیب میګردد، (خدای روستار بابا وبخښی چه ډير کلک سړی تير شوی دي)، چه فکرمیکنید آیا وی یک شخص متمدن است؟
      من فکر میکنم که اختلاف من وجنابعالی برسر تعریف تمدن ومدنیت وشهرنشینی است. جناب شما آوردن تغیرات ظاهری دریک جامعه را تمدن وشهرنشینی پنداشته اید درحالیکه نزدمن تمدن مفهوم خیلی وسیع دارد. تمدن ازنظر من آنست که فرد اندیشه اش وپندارش متمدن ګردد وخودرا با ارزشهای ماقبل فیودالی پیوند نزند. شما نوشته اید درآینده ها شاهد ازبین رفتن ارزشهای قبیلوی درجامعهء پشتون خواهید بود، درحالیکه برعکس هرروزیکه ازعمر حاکمیت پسا طالبانی حامد کرزی میګذرد ارزشهای قبیلوی درجامعهء پشتون ته نشین تر میشود. عجالتا به همین دو مثال با شما اکتفا میکنم واین را نیز خدمت جناب عالی عرض کنم که مرور بنده بررویدادهای ګذشته درحاشیهء ترور احمد ولی کرزی تاهنوز ختم نشده است وشما را منتظر بخش های ششم وهفتم آن می مانم وازنظریات سودمند وعلمی شما که بدون شک تکمیل کنندهء معلومات بنده میشود با جبین ګشاده استقبال می نمایم. زیبایی ما وشما درکابل پرس همین است که باهم اختلاف فکری داریم ولی به هیچ صورتی باهم دشمن نخواهیم بود
      با احترام
      بهمن

    • آقای بهمن!

      نوشته های تان خیلی عالیست. یک خواهش دارم و آن اینکه به منظور جلوگیری از اتلاف وقت گرانبهای تان لطف نموده به جواب پرسش های آقای باقی سمندر نپردازید و در عوض به روی همین گونه نوشته های جاندار، تحلیلی و زیبای تان تمرکز کنید، چون آقای سمندر به خلط مفاهیم و همچنان برداشت ناقص از آنها دچار اند.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس