در حاشیهء ترور احمد ولی کرزی و مروری بر رویدادهای ګذشته
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
قسمت چهارم.
دربخش قبلی بصورت مستند ازاولین ملاقات احمدشاه مسعود با سران طالبان درمیدان شهر ولایت وردک ذکرنمودیم، اما حالا قبل ازآنکه بقیهء آن داستان را پی بګیریم بد نیست که عوامل وانګیزه های ظهورطالبان را ازنظر تاریخی درولایت قندهار به بررسی ګرفته وبعد دنبالهء آن داستان را به کنکاش بګیریم.
مروری برحوادث سالهای حاکمیت مجاهدین درقندهارقبل ازطالبان:
در دوران حاکمیت آقای برهان الدین ربانی باوجودیکه حزب مربوط وی یکی از تنظیم های پرقدرت درمیان سایراحزاب جهادی درولایت قندهار محسوب میشد ولی بازهم این تنظیم و قوماندان با نفوذ وی ملانقیب الله برای آوردن امنیت واستقرار یک ادارهء سالم پس ازسقوط حکومت دکتورنجیب الله درولایت قندهار عمدا وقصدا کاری را ازپیش نمی برد. در واقع، پشتونهای که زیر ریش محترم برهان الدین ربانی در دوران جهاد ګرد آمده بودند وهرکدام خودرا مانند آقای عصمت قانع شاعر همجنس باز، جمعیتی میخواندند، همه روی مجبوریتهای بود که آنان ازسر ناچاری به جمعیت اسلامی رو آورده بودند. زیرا ازنظر تاریخی میان خود پشتونها اختلافات وتفوق طلبی های قبیلوی ګاه بحدی میرسد که رهبریک قبیله ، حتی به دشمن تباری خویش هم می پیوندند چه برسد به دیګران..
مثلا درعصر اورنګزیب زمانیکه خوشحالخان خټک، بحیث رهبر قوم خټک، علیه یوسفزیها وحکومت مغول درهندوستان لوای جنګ را برافراشت پسر خوشالخان برضد پدر قرار ګرفته ودرصف اورنګزیب علیه پدر شورید. خودخواهی وتفوق طلبی داخلی قبیلوی میان خود پشتونها امر تازه نیست. بناء آنانیکه، پشتونهای جمعیتی زمان اشغال شوروی را افراد متعهد وملتزم به اصول ومبادی سازمانی جمعیت اسلامی میدانند سخت دراشتباه اند.
حقیقت آنست که پشتونهای جمعیتی، خودخواهی های حکمتیاررا قابل تحمل نمی دانستند وبخاطر خالی کردن عقده ها ودشمنی های ذات البینی شان به جمعیت اسلامی روآورده بودند.بنابرین قاعده ، نزد ملانقیب الله ، جمعیت اسلامی یک ګاو شیری بود که فقط امکانات لوژیستکی دریافت میکرد، تنظیم جمعیت اسلامی تاوقتی نزد وی اعتبار وارزش داشت که درخاک پاکستان زیادترین کمکهای مالی وتسلیحاتی غرب وهمچنان عربها را بعداز حکمتیار دریافت می کرد وملا نقیب الله که دررقابت قبیلوی با سرکاتب عطامحمد وقوماندان اسدالله توخی ازحزب ګلبدین، ملاملنګ بادغیسی وآمر لالی و استاد علیم اتحاد سیاف ،علی یاور شیعه مذهب وغیره قوماندانان قندهار قرار داشت تا آن هنګام ازجمعیتی های سرسخت بشمار میرفت.
ولی بعداز سقوط دکتورنجیب الله ملا نقیب الله درولایت قندهار خود به یکی از جاده صاف کن های ورود طالبان به قندهار تبدیل ګردید. تاوقتی که آقای ربانی درکابل مصروف دفاع دربرابر راکت پرانی های حکمتیار بود ملانقیب الله مصروف چور، چپاول، آدم ربایی، غصب اموال ودارایی های مردم وازهمه بدتر مسلط ساختن برادرش به تمامی امور دولتی ونظامی قندهار بود. وی قصدا و عمدا راه را برای ظهور طالبان به قندهار هموار کرد. اسناد ومدارک امروزی نشان میدهد که در دوران تسلط احزاب جهادی در ولایت قندهارُ وحشت وبربریت وبی قانونی بحدی اوج ګرفته بود که حتی پسران نوبالغ بازور وجبر ازخانه های شان اختطاف ګردیده برخلاف تمام نورم های اخلاقی وعرف اجتماعی وقوانین شرعی اسلامی درعقد نکاح یک جنګ سالار می آمدند.
حاجی عبدالرحیم کاکړ که خود یک میخانیک موتر بود ودربازارشکارپور قندهار، ترمیمګاه موتر داشت خاطرات خویش از ورود مجاهدین به شهرقندهار بعداز سقوط حکومت دکتورنجیب الله را چنین بیاد می آورد:
« مجاهدین چه کندهار ښارته را داخل سوله نو داسی چوران چوری شروع سو چه پوښتنه یۍ مکوه، نه دخلکو عزت خوندی وه نه دچا مال نه دچا ناموس په امن کی وه، په هرځای کی چه یوګروپ ټوپکی ننوتۍ وو نو بالا هغه ځای به دهغه وه. دچا پلارهم نسوای کولای چه هغه ته ووایی چه د دغه ځایه څخه پاڅیږه اوهلته کشینه . بس چور وه. نو دغلو کار وبار بیخی سم روان وه. یوغل چی یوشی لکه موټر یا دمستریانو ابزار او سامانونه اوداسی نوری چه غلا کولی نوبه یی سم دم په هغه بل غل چه دبل حزب په منطقه کی ژوند کاوه پرهغه باندی به خرڅاوه څکه چه دی پوهېدی چه ددغه څای خلک هغه سیمی ته نسی تلای او همداسی هم وو د یو ځای خلک چه هلته دیو تنظیم قوماندان ورباندی حاکم وه بل څای ته نه سوای تلای، ځکه چه هغه قوماندان خپله بیریدی چه دغه خلک خامحا د جاسوسی په خاطر دهغی سیمی ته ننوتی دي نوخلک مجبور ول چه بیخی هغه ځای ته ولاړنسی . خلک دیوې سیمی څخه بل سیمی ته دتګ په خاطر به له ډیر واسطی او وسیلې څخه کار اخیستل، کنه نو بس دهغه ژوند بالکل په خطر کی وو. تڼکی څوانان خو بیخی دښڅو به جمله کی حسابیدل ځکه چی هرقوماندان ته یو ښکلی هلک هم ضرورت وو، نو خلک خپل څوان زامن یا باکستان ته استوله یا په کورو کی پټ ساتل »
ترجمه: زمانیکه مجاهدین وارد شهرقندهار شدند یک حالت چور برقرار ګردید. کاملا چور وچباول به معنای واقعی کلمه که هیچ مپرس. نه عزت مردم درامن بود نه مال مردم ونه هم ناموس کسی، یک ګروب سلاح بدوش که درجای داخل شده بود همانجا ملکیت وی حساب میشد بدر کسی هم نمیتوانست که وی را بګوید ازاینجا برخیز آنجا بنشین، چور مطلق، بی قانونی مطلق حاکم بود، درآنوقت شغل دزدان رونق بینظری یافته بود یک دزد اګر موتری را می دزدید یا کدام سامان وسایل تخنیکی مستریخانه یا ازین قبیل چیزهارا آنرا به آن دزد دیګری که درمنطقه تحت حاکمیت قوماندان دیګر زنده ګی میکرد میفروخت. زیرا وی میدانست که مردم این محل به آن محل ازترس آن قوماندان رفته نمیتوانند. واقعیت هم این بود که درمنطقه ایکه قوماندان مربوط یک تنظیم آنجا حاکمیت می چلاند مردمیکه تحت تسلط قوماندان رقیب وی زنده ګی میکردند به آنجا رفته نمیتوانستند زیرا آن قوماندان فکر میکرد که این اشخاص به غرض کشف اطلاعات وجاسوسی به منطقه اش داخل شده اند. بناء مردم بخاطر رفت وآمد شان ازیک محل به محل دیګر بمشکلات زیادی مواجه بودند وازشناخت ها واسطه های مختلف استفاده میکردند درغیرآن زنده ګی کاملا به خطر مواجه میګردید. از پسران جوان ونورس که هیچ مپرس که این بیچاره ها درجملهء زنان حساب میشدند. زیرا هرقوماندان وسلاح بدست به یک پسربچهء زیبا رو هم ضرورت داشت بناء مردم بخاطر حفظ آبروی خود پسران جوان خویش را یا پاکستان میفرستادند یا هم درخانه ها آنها را مخفی میکردند. ختم»
راوی دیګری میګوید:
در روستایی بنام مالاجات ملایی را بخاطر عقدنکاح دعوت نمودند، زمانی که ملا به محفل حضور میابد، یکی ازجنګ سالاران درمیان افرادش که خیلی تظاهر به جوانمردی وکاکه ګی مینمود لباسهای جدید را به تن کرده بود و درمیان شور ومستی وساز ورقص با کبر ونخوت ازملا میخواهد که نکاح وی را منعقد سازد، ملا طبق معمول قلم خویش ازجیب براورده و کاغذی را ازجیب دیګر می کشد وخواهان معلوم ساختن نام وشهرت دوطرف نکاح ویا هم پدر وکیل عروس چند سوالی را مطرح میسازد، جنګ سالار روبه ملا کرده وبا غرور بیش ازحد میګوید: من دیګرچیزها را نمی دانم فقط همین فلانی پسر فلان کاکو همین حالا درحضور خودت حاضر است که به زنی من اقرار کند، تو دیګر وظیفه نداری فقط نکاح مارا بسته کن.
ملا یکی دوبار لاحول میکند و روبه جنګ سالار نموده ومیګوید: ګوش کن قوماندانصاحب! اول اینکه چنین کاری درشریعت حرام است، پسربچه هرګز درمقام زن قرار نمیګیرد واین کار مخالف شرع نبوی است، دوم اینکه اګر خودت خیلی مایل استی که با این پسر همبستر شوی پس ضرورت به این بدعت حرام چی است که درحضور همه میخواهی ګناه وفسق را علنی سازی، درحقیقت تو دو ګناه را مرتکب می شوی یکی لواطت ودوم حلال پنداشتن لواطت که درحقیقت تورا به کفر می کشاند. لطفا ازین ګناه توبه کن وچنین رسم بد را درمنطقه رواج نساز که عاقبت خیلی بد درپی دارد. جنګ سالار مذکور که خودرا خیلی تحقیر شده احساس کرده بود به افرادش ګفت زبان این ملا خیلی درازی کرده لطفا حسابش را یکطرفه کنید. ملا جا درجا درمحفل به قتل رسید. نوبت به ملای دوم رسید، زمانیکه ملای دوم را آوردند، اول جسد بی جان ملای اولی را برایش نشان دادند که آیا میخواهی به سرنوشت وی دچار شوی یا اینکه امر قوماندانصاحب را بجا می کنی؟ ملای دومی بخاطر نجات جان خویش ترجیح داد که به خواسته حیوانی وغیرشرعی قوماندان مذکور پاسخ مثبت دهد. همین ملای دومی بعدا یکی از مدیران پرقدرت ادارهء امربمعروف ونهی ازمنکر طالبان شد که دمار از روزګار مردم درقندهار برآورد. تمام این بدبختی هارا ملا نقیب الله بحیث قوماندان قول اردوی قندهار وفرد شماره یک جمعیت اسلامی افغانستان برهبری برهان الدین ربانی عملا می دیدید واز آن باخبر بود. اما قصدا وعمدا هیچ کاری بخاطر تامین امنیت وحاکمیت قانون انجام نمیداد. هیچ تعهدی بخاطر پیاده ساختن آنچه که آنها حکومت اسلامی نام نهاده بودند ازخود نشان نمیداد. اما تعهد وی زمانی به منصهء عمل ظهور کرد که طالبان قبیلوی به کمک ورهنمایی نصیرالله بابر وارد عرصه سیاست وقدرت ګردیدند. اینجا دیګر ملا نقیب الله بحیث یک فرزند اصیل پشتون عمل کرد وبرای اولین بار تحفهء قول اردوی ولایت قندهار را به طالبان بدون کوچکترین قید وشرط تسلیم نمود وکمرآنهارا بسته کرد. علاوه برآن، مقامات کابل خصوصا شخص فرمانده احمدشاه مسعود را نیز ازطریق ارتباطات مخابروی، اطمینان میداد که ګروه طالبان، مردمان مصلح، خیراندیش، پاک نفس، متقی ومجاهدان پاکی اند که جز حصول رضای خداوند به هیچ چیز دیګری نمی اندیشند.
اسنادیکه اکنون نزد افراد احمدشاه مسعود در بخش ارتباطات سری بی سیم ، از اولین روزهای ظهورطالبان درقندهار موجود است نشان میدهد که ملانقیب الله طی تماسهای خویش با احمدشاه مسعود، وی را ازبی ضرر بودن این ګروه جدید، صد درصد اطمینان داده بود. برعکس قوماندانهای مربوط حزب ګلبدین مانند سرکاتب عطامحمد، قوماندان اسدالله واستادعلیم ازاتحاد سیاف، برضد طالبان موضع ګرفته بودند،واین ګروه را خطرناک دانسته ومطابق دستورات حکمتیار درقندهار ایتلاف ضد طالبان را بوجود آوردند. اما مسعود واستاد ربانی که قندهاررا ازعینک ملانقیب الله می دیدند، ترجیح دادند که درقدم اول ازشرحکمتیار نجات یافته ولایات جنوبی و جنوب کابل را ازوجود حزب وی خالی سازند. زیرا حکمتیار درآن لحظات درد سر بزرګی را علیه دولت برهان الدین ربانی هم درشمال وهم درجنوب خصوصا اطراف جنوب وغرب پایتخت بوجود آورده بود. بناء مطابق قاعدهء دشمن دشمن، میتواند دوست باشد، مسعود وآقای ربانی درقدم اول ظهور طالبان وقدرت ګیری آنهارا بصورت تدریجی مورد حمایت مالی ولوژیستکی قرار داده وحکمتیار زمانی که دید میان دو دشمن قرار ګرفته است، وقوماندانانش درجنوب نیز انګیزهء برای جنګیدن با طالبان را ندارند ترجیح داد که ازمواضع خویش عقب نشینی کند. اما درهمان روزهای مارش طالبان بطرف کابل، نظربه ګفتهء یکی ازیاران احمدشاه مسعود جنرال حمیدګل رییس سابق استبخارات نظامی باکستان نزد احمدشاه مسعود خودرا رسانده بود وبرای مسعود ګفته بود که پروژهء طالبان یک پروژهء کاملا غربی وپاکستانی است که توسط نصیرالله بابر وبینظیر بوتو به منصهء اجرا درامده است این پروژه کاملابرضد مجاهدین است، بهرترتیب که می شود حکمتیار را باخود درقدرت سهیم سازید، زیرا طالبان اګر امروز بساط نیروهای ګلبدین را درجنوب جمع کردند فردا نوبت شما هم میرسد. افراد مسعود میګویند: درآخرین روزی که جنرال حمیدګل، کابل را ترک میکرد چشمانش اشکبار وګلویش را بغض ګرفته بود، وبه یکی ازترجمانانی که به زبان اردو تسلط داشت ګفته بود، که به مسعود بګو! تو تمام این سالها را درمخالفت ودشمنی باحکمتیار ګذراندی و در آخرکار هم هیچکدام تان دربرابریکدیګر کوتاه نیامدید، اما حالا کسانی ظهورکرده اند که درسایهء هردوی شما میخ میکوبند، حالا وظیفهء من تمام شد ومن دیګر بحیث میانجی میان شما هرګر به کابل برنمیګردم. بعدها روشن ګردید که جنرال حمیدګل راست میګفت زیرا وی متعلق به پروژهء امنیتی دوران جنګ سرد پاکستان میشد که تاریخ مصرفش ګذشته بود، آن پروژه که دکتورین آنرا ضاء الحق وضع کرده بود بعداز سقوط اتحاد شوروی ورژیم تحت الحمایه اش درکابل ازنظر پاکستانیها بی معنی بود.
پروژهء جدید یعنی ایجاد وبحرکت درآوردن ماشین جنګی طالبان برضد مجاهدین سابق، با پشتیبانی قبایل پشتون دوطرف مرز، باحمایت عربستان سعودی وغرب پروژهء جدید پاکستان بود که درراستای رسیدن به عمق استراتیژیک درافغانستان بکار انداخته شد.
اما چنانچه که دربخش قبلی با اسناد وشواهد عرض شد میزان نفرت مسعود ازحکمتیار بحدی رسیده بود که دیګر تمام پلهای عقبی میان هردوی شان ویران ګردیده بود وراه بازګشت وجود نداشت، زیرا حکمتیار تاحد توان برای مسعود درد سرایجاد کرد، وکابل را به خاکدان سیاه مبدل ساخت ونام حکومت مجاهدین را درتاریخ چنان بد ساخت که حالا بیست وسه سال از آن روزهای تاریک ګذشته است ، ولی خاطرات بد آن روزها ازذهن هیچ کابلی وقندهاری ولوګری وشمالی وال زدوده نشده است.
.
بناء مسعود که دیګر متحدی چون مولوی نصرالله منصور درجنوب نداشت به اطمینان دادنهای ملانقیب الله آخند درقندهار دل بسته بود، ومجال یک لمحه تفکر ویا مشورهء عمیق تر را با مشاورانش که یک دیدجدید را نسبت به طالبان بوجود می آورد پیدا نکرد، علاوه برآن چندتا پشتون جمعیتی که درابتدای ظهور طالبان سفری به قندهار کردند، زمانی به کابل برګشتند به مسعود همین ګفتهء ملانقیب الله را تکرار میکردند که طالبان فقط فرشته اند، ازسر وروی آنها نور می بارد، مولوی سخیداد فایز،در رأس آن هیأت قرار داشت. این هیأت رسمی جمعیتی هروقتیکه به قندهارسفرمیکردازامنیت وآرامش وثبات وتطبیق شریعت غرای محمدی ونزول رحمت خداوند برمردم حکایت ها میکرد، وداستانها می سرایید ولی مسعود چنانچه دربخش قبلی عرض شد تا وقتی که خودش درمیدان شهر آنهارا ملاقات نکرده بود، کاملا بدین باور بود که طالبان واقعا فرشته های نجات مردم میباشند، ونسبت به حکمتیار رجحان دارند. علاوه برآن دید مسعود نسبت به پشتونهای قندهار وهلمند واروزګان یک دید کاملا اغراق آمیز واشتباه آلود بود. وی پشتونهای قندهارو وحوالی آنرا مردمان آزاده، سرکش که هرګز اسارت آی اس آی پاکستان را پذیرا نبودند، میدانست، باری مسعود خودش دریک ګفتګوی خصوصی به دوستانش ګفته بود، من ازناحیهء قندهار و ولایات همجوار آن مطمین استم زیرا مردمان این ولایات فطرتا پاکستان ستیز اند و هرګز تسلط پاکستانی هارا بالای خودشان قبول کرده نمیتوانند برعکس از ولایات جنوبی و جنوب شرقی سخت تشویش دارم که آی اس آی در تار وپود قوماندانان این ولایات جا ګرفته است. درحالیکه ګذشت زمان ثابت ساخت، آنی را که مسعود آزاده وسرکش وپشتون پاکستان ستیز تصور کرده بود، نسبت به همه مزدور تر، بی وجدان تر، وذلیل تر، وبه باداران پاکستانی اش مطیع تر برآمد، برعکس ولایات شرقی باهمه زد وبندشان با استخبارات آی اس آی بازهم تسلط طالبان را تحمل کرده نتوانستند وحاجی قدیر وعبدالحق وهمراهانشان ابتدا به آلمان پناهنده شده ودوباره به جبهات مقاومت ضد طالبان پیوستند. هرچند که بعدها معلوم ګردید که قوماندانانی چون عبدالحق وحاجی قدیر سلسلهء روابط سری شان بالاتر ازسازمان استخبارات پاکستان بود یعنی مقامات امریکا خصوصا رامسفیلد وزیر دفاع وقت امریکا بعداز بدار آویختن عبدالحق توسط طالبان اعتراف کردند که عبدالحق ازطرف سازمان سیا ګماشته شده بود.
فرشته خواندن های طالبان توسط پشتونهای جمعیتی سبب شد که برهان الدین ربانی دریک مصاحبهء رادیویی مقدم وظهور طالبان را ګرامی بدارد واعلان کند که : ما ازشیوهء کار قوماندانان مجاهدین خودما درقندهار راضی نبودیم، لذا ترحیح دادیم که ګروه طالبان را حمایت کنیم واین فرشته های نجات را که بخاطر تطبیق شریعت بپاخاسته اند یاری رسانیم. تمام این اطلاعات ازچینل ملانقیب الله ودیګر پشتونهای جمعیتی به استاد ربانی ومسعود میرسید، شاهدان عینی میګویند که برای اولین بار اصطلاح تسلیم نمودن سلاح بدون قید وشرط را اززبان ملانقیب الله به ملاعمر راپور داده بودند (چه زه بیله کوم قید اوشرط خپل ټول سلاح اومهمات تاسو طلبای کرام ته تسلیموم)
کتاب ملا عبدالسلام ضعیف بنام زنده ګی من با طالبان نیز مملوء است ازحکایات وقصه های جنایاتی که در ولایت قندهار وحوالی آن قبل ازطهور طالبان روزانه انجام می پذیرفت. حالا دانستیم که قندهار بدلیل نا امنی ویا تعدد قوماندانها وپاتکهای رنګارنګ درچهار راهی های مختلف ایجاب این را میکرد که باید ګروهی ازمیان مردم برخیزد ودیګر ګروه های مفسد وجنګ سالار را خلع سلاح کند و امنیت را به ولایت قندهار وحوالی آن به ارمغان بیاورد، اما حالا دنبالهء داستان رویارویی نظامی میان قوتهای مسعود وطالبان را پي میګیریم
درقسمت سوم بصورت مستند تا بدانجا رسیدیم که مسعود چرا وروی چه عواملی مجبور به آن شد که تا به استقبال طلبه های کرام تا میدان شهر وردک برود وچګونه از آن دام خطرناک خودرا نجات دهد. به این پرسش پاسخ دادیم که مسعود روی چه دلایل موجه خواست که
طالبان را برای برچیدن بساط ګروه ګلبدین درجنوب کمک کند. بعدازرهیدن مسعود ازدام طالبان درمیدان شهر وشور ومشوره باقوماندانهای نظامی درجبل السراج، مسعود باوجود آنکه درشمال ومرکز ازطرف نیروهای متحد ګلبدین چون عبدالرشید دوستم وحزب وحدت خلیلی زیرتهدید قرار داشت، با آنهم چند حملهء پی درپی طالبان را عقب زد. خطرناک ترین آن ، حملهء برق آسای طالبان ازطرف شب در قلب فرقهء ریشخور بالای مواضع دولت آقای ربانی وکنترول بالای مواضع قوماندان حاجی شیرعلم وملاعزت درپغمان بود که طی آن زبده ترین فرمانده نظامی مسعود موسوم به قوماندان پناه کشته شد. هرچند شهادت قوماندان پناه برای مسعود خیلی ګران تمام شد ولی طالبان نیز بعداز آن حمله، روحیهء جنګی خویش را ازدست دادند، آنها ومشاوران نظامی شان با آن پلان دقیق وحساب شده طوری سنجیده بودند که روحیهء افراد مسعود بعداز سقوط فرقهء ریشخور وقلعهء حیدرخان ضعیف میشود و وادار به ترک کابل میشوند آنګاه طالبان بزودی خودرا وارد شهرکابل میسازند، درحالیکه برعکس ، آن تعرض استراتیژیک ، مدافعهء خیلی قوی ومحکم افراد مسعود را درپی داشت که درنتیجه روحیه رزمی طالبان حالت نزولی خویش را آغاز کرد.
بعداز شکست طالبان درغرب کابل ، نیروهای اسمعیل خان نیز از راه های فراه ودشتهای بګوا حملات خویش را بالای طالبان ومارش به سمت قندهار آغاز کردند. پیشروی اسمعیل خان در حوزهء جنوب غرب بصوب هلمند وقندهار واقعا روحیهء طالبان را بایین آورد، ملا...... که خود درآن دوران درقندهار می زیست میګوید: بعداز پیشروی های نیروهای دولت آقای ربانی ازسوی هرات، مولوی ذاکری یکی ازملاهای متعصب طالبان درمسجد خرقهء مبارک، شهریان قندهار را مخاطب قرار داده وبرای شان ګفت:
او قندهاریها! طوریکه میدانید، بار دیګر سلاح بدوشان سقاوی هرروز بطرف قندهار نزدیک میشوند، شما زنده ګی دوران جنګ سالاری را تجربه کرده اید، علاوه برآن درتاریخ قبل ازین ، دوران هجوم دزدان سقاوی را بالای قندهار فراموش نکرده ایم، همان بچهء سقاو که مولوی حبیب الله کاکړ را درملاء عام اعدام کرد، امروز اولادهای همان سقاو بار دیګر درکابل حاکم شده اند، هرات هم بدست یکی ازهمان جنګ سالاران دزد قرار دارد وازهمان طریق هرروز ازطرف غرب به سمت ماوشما درحال نزدیک شدن استند، حالا اختیار به شماست که آیا باز میخواهید که همان قوماندان سالاری وباتک سالاری درقندهار احیا ګردد وبار دیګر شما مالک زن ودختر وپچهء جوان خویش نباشید، دیګر خودتان میدانید که چه نوع تصمیم میګیرید. این را بدانید که اګر توپکی ها( سلاح بدوشان) این بار بالای شما حاکم ګردیدند، آنوقت ازهریک قندهاری تاوان آن شکشت های خویش را میګیرند. آنها اکنون بمانند ماری می ماند که ازدم بریده شده اند، این بارنیش زدن این مار دم بریده برایتان سخت تمام میشود وماعلینا الا البلاغ.
ملا.. میګوید بعدازین خطبه درمسجد خرقهء مبارک، بیش ازهشصد جوان داوطلب حاضر شدند درهمان روز که به صفوف طالبان بپیوندند،همچنان کسانی که قبلا عسکری کرده بودند وبه تاکتیک های جنګی بلد بودند داوطلبانه حاضر شدند تا به صف طالبان بپیوندند، تمام این داوطلبان روی انګیزه های قومی وزبانی وهمچنان تجارب تلخی که از دوران حاکمیت قوماندانهای جهادی داشتند حاضر به جنګیدن درصفوف طالبان ګردیدند. ولی ملاعمر به این هشصد جوان قندهاری اکتفا نکرد ، ملامحمد عمر آخند، چند نامهء مفصل به مولانا فضل رحمن، مولوی سمیع الحق، ناظم های مدرسهء حقانیه ودیګرمدارس دینی درپښاور ولاهور وکراچی وکویته وعلمای مناطق قبایلی در مهمند وباجور وملکند وزیریستان فرستاد و به آنها هوشدار داد که وضعیت خیلی خطرناکی پیش آمده است اګر تحریک طالبان این بار شکست بخورند، این شکست درحقیقت شکست تمام ملاها وعلمای دیوبندی درتاریخ میباشد. ملاعمر ازآنها خواست که هرچه زودتر طلبه های کرام را به یاری وی بفرستند. راوی میګوید که یک هفته بعداز آن خطبه مولوی ذاکری درمسجد خرقهء مبارک، سیل عظیمی ازطالبان مدارس دینی پاکستان مربوط نژادهای مختلف به شهرقندهارسرازیر ګردید. درتمام مساجد شهر واطراف قندهار طالبان جابجا شده بودند، همانجا میخوابیدند وازهمانجا جوقه جوقه به طرف جبههء جنګ با موترهای دادسون که ازراه چمن وارد میګردید اعزام میګردیدند، آنها میګفتند که خیلی خوشحالند که به ندای امیرالمومنین ملا محمدعمر آخند لبیک ګفته اند. بعدازین سربازګیری، طالبان واقعا توانستند که پیشروی نیروهای اسمعیل خان وعساکر دولتی را درګرشک ولایت هلمند مانع شوند. سرنوشت جنګ معکوس ګشت و به تدریج نیروهای اسمعیل خان حالت تدافعی اختیار کردند برعکس، نیروهای طالبان به سمت غرب درحرکت افتادند. ګفته میشود که اختلافات میان قوماندان علاوالدین خان واسمعیل خان برسر چګونګی پیشبرد عملیات نظامی بالای طالبان سبب ګردید تا پیشروی نیروهای دولت آقای ربانی به سمت قندهار متوقف ګردد اما تاکنون اسرار آن بیرون نیامده است. آوازه ها چنان بود که اسمعیل خان خواهان جنګیدن باطالبان نبوده ولی علاوالدین خان خواهان پیشرفت به سمت قندهار بوده است. آوازه های دیګر ازین قرار است که مسعود خواهان این بود که علاوالدین خان را دربرابر اسمعمیل خان تقویت کرده وآهسته آهسته نقش اسمعیمل خان را درحوزهء جنوب غرب تقلیل ببخشد.
ولی هرچه بود نیروهای دولت آقای ربانی بعداز توقف درګرشک حالت فرار را بخود ګرفتند وتا اندازه ای هزیمت وشکست را پذیرفتند که میدان هوایی شیندند( سبزوار) را نیز از دست دادند. بعداز سقوط میدان هوایی سبزوار و ولایت فراه پیشروی طالبان به طرف هرات سرعت کسب کرد. درهمین حال قوماندان علاوالدین خان به نحو مرموزی ترور ګردید که تاکنون هیچکسی ازجزییات آن اطلاع ندارد. یک هلمندی بنام قدرت الله میګوید که هنګام پیشروی طالبان به طرف هرات، من سوار دریک موتر دادسون بایکی ازخویشاوندانم خواستم سفری به شیندند نمایم ومیدان هوایی را ببینم هنګامیکه موتر ما ازسرک عبور میکرد من شاهد صدها تن اجساد سربازان دولتی درمسیر راه بودم که درکنار سرک، مثل اجساد حیوانات، پراګنده افتیده بودند وکسی نبود که اجساد را جمع آوری کرده وآنهارا دفن نماید. ازلباسها وقواره های ظاهری کشته شده ګان معلوم میشد که بیشترین کشته شده ګان هراتی نبودند بلکه سربازان کمکی بودند که ازکابل بخاطر تقویت نیروهای رزمی اسمعیل خان آمده بودند وبیشترشان جنګ را در آن اراضی بلد نبودند، بهرطرفی که نګاه میکردم چشمم حتما به یک جسد مرده می افتاد، حالت فوق العاده وحشتناک بود. طالبان فتوا صادر کرده بودند که نماز جنازه بالای کشته شده ګان دولتی حرام است، اینها باغی اند، همزمان با این فتوا طالبان بخاطر تقویت مورال عساکر خویش قصدا مرده ها را ازکناره های سرګ دور نمی ساختند، زیرا خود اجساد مرده، نمایانګر شکست عساکر دولتی بود وطالبان تا وقتیکه هرات را به تصرف نیاورده بودند اجساد مرده ها در دشتها وکناره های سرګ پراګنده ګذاشته بودند.
اختلافات میان احمدشاه مسعود وبرهان الدین ربانی
باسقوط ولایت هرات بدست طالبان اختلافات میان برهان الدین ربانی واحمدشاه مسعود، درکابل تشدید یافت. این اختلافات بحدی اوج ګرفت که برهان الدین ربانی مجبورګردید که بدون مشوره با احمدشاه مسعود، باب مذاکره را بارقیب شکست خورده اش ګلبدین حکمتیار درمنطقهء سروبی باز کند. این مذاکرات بوساطت آقای سیاف ویک تعداد ګلبدینی های سابق بدخشانی پیش برده میشد ولی مسعود باوجودیکه ازطریق عمال استخباراتی اش ازین موضوع واقف بود ولی رسما ازطرف برهان الدین ربانی درجریان قرار نمیګرفت. یکی ازدستیاران مسعود به این قلم چنین میګوید:
«آمرصاحب اصلا به این باور نبود که مذاکرات استاد ربانی با حکمتیار نتیجه، مثبت داده وحکمتیار وارد شهرکابل می شود. اما برخلاف انتظار، یک روز شاهد ورود حکمتیار با قوتهای نظامی اش درشهرکابل شدیم. ولی قبل ازآنکه حکمتیار وارد کابل شود یک روز پیش ازآن، هلیکوپتر آمرصاحب ناګهان درکوتل خیرخانه، درغند موسوم به غند سه صد وپانزده به زمین نشست، درین جا استاد برهان الدین ربانی، عنایت الله شاداب، ابراهیم ورسجی، عبدالعلی دانشیار، عبدالعزیز مراد ودیګر کلانهای جمعیت بخاطر ورود حکمتیار از منطقهء سروبی به کابل پلان می سنجیدند، که طیارهء ما درآن منطقه بزمین نشست بعد آمرصاحب که خط های پیشانی اش ازفرط غضب درچهره اش نمایان بود وارد اطاق جلسه، سران جمعیت شد، اما من دیګر ندانستم که در داخل اطاق چه ګذشت، همین قدر برای ما معلوم بود که آمرصاحب درمقابل یک عمل انجام شده قرار ګرفته بود.
ولی بعداز ورود حکمتیار به کابل، آمرصاحب جلسهء قوماندانان نظامی را درجبل السراج دایر کرد، درآن جلسه آمرصاحب رسما برهان الدین ربانی را متهم به خیانت درمقابل خون مجاهدانیکه دربرابر نیروهای ګلبدین به شهادت رسیده بودند، نمود. اګر آن اختلافات باهمان شدت آن ادامه میافت احتمال دو دستګی درحکومت زیاد متصور بود، ولی دراثر وساطت ومیانجیګریهای استاد سیاف آن اختلافات کاهش یافت، علاوتا زمانیکه حکمتیار پوست وزارت دفاع را برای وحیدالله سباوون داد، قوماندان زرداد که برای احراز کرسی وزارت دفاع خودرا مستحق میدانست ازین انتخاب حکمتیار سخت رنجید. زرداد درحقیقت قوت الظهر نیروی نظامی حکمتیار را درآستانه ورودش به کابل تشکیل میداد، ولی زمانیکه زرداد قوتهای نظامی اش را ازکابل خارج ساخت، آنګاه حکمتیار فقط با چندتن بادیګارد درقصر صدارت تنها ماند، وهمه دانستند که حکمتیار هیچ قوت نظامی ندارد، درآخرین روزهای ورود طالبان به مناطق شرقی برای اولین بار شاهد تحقیر حکمتیار ازطرف زرداد درحضور آمرصاحب بودیم، زرداد درآن جلسه درحضور حکمتیار، آمرصاحب را مخاطب قرارداده اول آهی عمیق ازدل کشیده وبه او ګفت: آمرصاحب! ایکاش که اینقدر عمر را زیر قومانده خودت جهاد میکردم، متاسفانه امیرصاحب ما(حکمتیار) درمسایل نظامی بوی نمی برد، من پیش بین بودم که طالبان قبل ازحمله به کابل به سمت ولایات شرقی رو میاورند ولی انجنییرصاحب ګپ مرا نشنید. حکمتیار واقعا با این سخنان زرداد درحضور آمرصاحب تحقیر شده بود ورنګش سیاه ګشته ولبانش خشکی میکرد، اما هیچ چیزی از دستش پوره نبود. ولی آمرصاحب بازهم نیروهای خویش را آنطوریکه در اوایل دربرابر طالبان باجدیت سوق واداره میکرد بعداز ورود حکمتیار به کابل دیګر آن جدیت را نداشت. برعکس وی ترجیح داد تا درصورت حملهء سرتاسری به کابل ازسوی طالبان وی تمام نیروهای خویش را به درهء پنجشیر عقب بکشد که چنین کرد»
ازسخنان این راوی به این نتیجه میرسیم که ګلبدین حکمتیار بوسیلهء جواسیس وګماشته های خویش در درون جمعیت اسلامی توانست که بعداز سقوط ولایت هرات ازاختلافات سلیقوی میان برهان الدین ربانی واحمدشاه مسعود استفاده برده وبار دیګر مقام صدارت عظمای درحال زوال را بپذیرد. ولی ګلبدین خان از اجرای این مانور هیچ سودی نبرد. زیرا وی ازیکطرف با قبولی صدارت عظمی، بخش بزرګی از پشتونهای حزب خویش را که قبلا هم دربرابر نیروهای دوستم وهم دربرابر جمعیت اسلامی کشته وزخمی داده بودند از دست داد ویګانه نیروی نظامی که حکمتیار بالای آن اتکا می ورزید ملیشه های بدنام قوماندان زرداد فریادی وقلم وچمن بود. قوماندان زراد فریادی که درشاهراه کابل جلال آباد درمنطقهء سروبی از راه چور وچپاول مسافران امرار معاش می نمود با ورود ګلبدین به شهرکابل آرزو داشت که ګلبدین وی را وزیر دفاع تعین کند. اما این خواب وی هرګز جامهء عمل نپوشید زیرا ګلبدین خان وحیدالله سباوون رییس سازمان جاسوسی خویش را به وزارت دفاع منصوب ساخت . قوماندان زرداد ازین پیشامد ګلبدین خان سخت رنجیده خاطر ګردیده وملیشه های خویش را بدون استیذان رهبرش ازکابل بیرون کرد. آنګاه به همه ګان معلوم ګردید که ګلبدین هیچ نیروی نظامی ندارد وشهریان کابل ازیکدیګر این سوال را می پرسیدند که ورود ګلبدین خان به کابل جز اینکه دولت لرزان برهان الدین ربانی را بیشتر لرزان ترسازد دیګر چه مفادی درپی دارد؟ اما احمدشاه مسعود درخفا تصمیم خویش را ګرفته بود که دیګر افراد خویش را بیش ازین قربانی آشتی ها وجنګهای موقتی رهبران جهادی نسازد. برعکس احمدشاه مسعود ازموقع پیش آمده حسن استفاده را نموده وقبل ازآنکه ګلبدین بتواند اختلافات میان وی وبرهان الدین ربانی را حادتر بسازد، خود ګلبدین قربانی مانور خویش ګردید. زیرا اختلافات میان وحیدالله سباوون وملیشه های قوماندان زرداد باعث شد که قوماندان زرداد نظرش نسبت به احمدشاه مسعود تغیر کرده ودرحضور حکمتیار ازجنګهای قبلی اش دربرابر احمدشاه مسعود اظهارندامت کند. قوماندان زرداد درچند جلسهء رسمی رو در رو میان احمدشاه مسعود وګلبدین بررهبرخویش تاخت وتاز نمود وی را متهم به نادانی و عدم کفایت وکیاست در رهبری نمود وبدین ترتیب به احمدشاه مسعود رقیب دیرین وی چراغهای سبز را زیګنال داد که اګر او مایل باشد وی حاضر است که سرګلبدین را زیر بالش کند. اما مسعود هیچګاهی چنین اقدامات ناجوانمردانه را طرفدار نبود، درحالیکه ګلبدین بعدازآنکه کابل را طالبان اشغال کرد وی درتهران جابجا ګردید، دامادش غیرت بهیر ازطریق رادیوها اعلان کرد که نیروهای مسعود، قصد داشتند که ګلبدین را هنګام ادای نماز ترور کنند. بعدازآن اعلان، مسعود بخاطریکه ثابت کند که ترورهای ناجوانمردانه درقاموس وی وجود ندارد بار دیګر ګلبدین را ازتهران به پنجشیر دعوت نموده ودوباره ویرا صحیح وسالم به ایران رساند.
قوماندان زرداد این را به احمدشاه مسعود حالی کرد که ملیشه هایش را صد درصد تحت امر وی قرار داده است. زرداد درحضورحکمتیار به آقای مسعود چنین اظهار نمود: ازین به بعد من وتمام افراد من جز ازشخص شما ، دیګر ازهیچکسی فرمان نمی برم. ولی مسعود تاجاییکه توان داشت ازنیروهای قوماندان زرداد دریکی دوجنګ محدود علیه طالبان استفاده برد ولی بیشتر اومیدانست که ملیشه های زرداد قدرت وتوانایی وانګیزه برای جنګیدن باطالبان را ندارند. بناء مسعود صرف شخص وی را برای توهین های حضوری حکمتییار استفاده میکرد وبس. مسعود میدانست که زرداد بحد کافی بدنام است ودیګر کارایی لازم را ندارد. قوماندان زرداد خان زمانی که دید وی دیګر امکانات چور وچپاول برایش مساعد نیست ومبارزهء مسلحانه علیه طالبان با چپاولګری تفاوت دارد ترجیح داد که باهمان پولهای حرام خودرا به لندن برساند ویک رستورانت لوکس را در قلب لندن افتتاح کند که بعدا ازطرف خبرنګار بی بی سی بنام جان سیمسون شناسانی ګردیده وبرای اولین بار درتاریخ قضایی بریطانیا یک تبعه خارجی به جرم جنایاتش خارج ازمرزهای آنکشور مورد محاکمه وپیګرد قضایی قرار ګرفته واکنون درزندان بسرمی برد.
وضعیت کابل وشمال درزمان حاکمیت مجاهدین قبل ازطالبان:
درسالهای حاکمیت برهان الدین ربانی که مسعود باراکت پرانی ها وایتلاف های مقطعی حکمتیار ګاه باجمعیت اسلامی وقبولی صدارت عظمی ، ګاه باسیاف به بهانه موجودیت ملیشه های دوستم وګاه با حزب وحدت شیعی دربرابر سیاف وربانی وحتی با خود جنرال دوستم دربرابر مسعود دست وپنجه نرم میکرد، ولایات شمال افغانستان درتمامی این سالها، خصوصا ولایاتی که تحت فرماندهی جنرال عبدالرشید دوستم قرار داشتند مناطقی بودند که در آن امنیت وحاکمیت قانون به مفهوم واقعی کلمه درآن بچشم میخورد. درآن ولایات ازبادغیس تابلخ سیستم دولتمداری سالم به شیوهء رژیم های ماقبل مجاهدین، وادارات منظم دولتی وجود داشت قضا ، قانون امنیت سرتاسری حکمفرما بود، تعلیم وتربیهء زنان ودختران درموسسات تعلیمی جریان داشت، زنها بطور نورمال درادارات دولتی حق کار وحق تحصیل وحق اشتراک درمحافل را دارا بودند، حتی ولایات پروان، بدخشان وتخار وهرات که درتحت کنترول جمعیت اسلامی قرار داشتند ساحات امن به شمار میرفتند وقانونیت ونظم حاکم بود.
درسایت یوتوب، ویدیوکلیپي موجود است ازسخنرانی سعید ورکزی یکی ازفلمسازان مشهور افغانستان، که هنګام مهاجرت به شهرمزار شریف ایراد کرده است که درآن معلوم میشود که چګونه وی مورد تفقد ودلجویی مسؤولان جنبش ملی اسلامی آنوقت افغانستان قرار ګرفته بود. آقای سعید ورکری درآن سخنرانی باچشمان اشکبار شخصا از سترجنرال عبدالرشید دوستم بخاطر عنایات والطافی که درحق مهاجران کابل نموده است ازصمیم قلب اظهارامتنان وشکران میکند. آقای ورکزی دربیانیه اش میګوید که بما هیچ کسی درین ولایت باستانی به چشم یک مهاجرندیده وبرعکس مارا هرکی عضوفامیل خویش حساب میکند. بهمین ترتیب سخنان امتنانیهء یکی ازهنرمندان مشهور عرصهء تمثیل وتیاتر حمیده عبدالله بحیث یک زن هنرمند نیز درسایت یوتوب مویید این ادعاست که درسمت شمال نظم وقانونیت حکمفرما بوده است.
مطابق این سخنرانی های هنرمندان شناخته شدهء کشور چنان معلوم میګردد که در دوران تسلط احزاب جهادی، ازشهرکابل بعنوان پایتخت کشور به صدها فامیل کابلی وغیر کابلی برای نجات جانشان ازشر راکت پرانی های ګلبدین ودست بدست شدن قدرت درساحات جنوبی کابل، به شمال افغانستان بناه بردند. تعدادی هم با امکانات مالی که داشتند توانستند با استفاده ازخدمات قنسولی در ولایت مزار با پاسپورت و ویزه ازطریق بندر حیرتان خودرا به ماسکو رسانده وازآنجا به غرب پناه ببرند. باجرأت میتوان ادعا کرد که درآنزمان عملا بیشتراز نیم فیصد اپرات دولتی دررژیم دکتورنجیب الله مجددا خودرا بطور خودکار درولایت مزار شریف احیا کردند. بازهم باجرأت میتوان ادعا کرد در دوران کشمکش های تنظیمی درکابل وقندهار ولایات شمال افغانستان وهمچنان غرب افغانستان امن ترین مناطقی بودند که درآن نظم وامنیت وقانونیت حکمفرما بود.
ولایات شرقی که درآن نفوذ ګلبدین حکمتیار کمتر بود نیز از ولایات امن بحساب می آمدند ، شهرجلال آباد زیر اثر شورای جهادی ننګرهار نظم وادارهء بهتر داشت، ولایاتی چون خوست وبکتیا هم بد نبودند. تنها ولایتی که عمدا وقصدا بی ثباتی وبد امنی وبداخلاقی درآن تحریک ګردیده و بیداد میکرد ولایت قندهار وحوالی آن بود که قبلا از آن یاد شد.
بناء بادرنظرداشت وضعیت کلی امنیتی درولایات مختلف افغانستان وضعیت پایتخت کشور درزمان آقای برهان الدین ربانی بدلیل موجودیت قوای ګلبدین برتپه های مشرف بر کوه های زنبورک شاه وزنبیلک شاه، کوه چهلستون وبعدها تپه های مرنجان و بالاحصار، که متحد حکمتیار زیرنام شورای عالی هماهنګی درامدند ساحات حاکم برشهر کابل بودند که ازبرکت این ساحات وموجودیت این قوا آنهم برهبری شخص لجوجی چون حکمتییار پایتخت روی ثبات وامنیت را ندید. قوای ګلبدین ومتحدان تاکتیکی اش ازین تپه ها سلاح های ثقیلهء آنها میتوانست ارګ ریاست جمهوری، وزارت دفاع وسایر وزارت خانه ها همچنان تعمیر رادیو افغانستان، ساحات مسکونی مکروریانها، وزیراکبرخان، شهرنو، میدان هوایی ودیګر نقاط مهم دولتی را زیر آتش سلاح های ثقیل خویش قرار دهد. ګلبدین خان درتمام این سالها تمام کوششهایش را انجام داد تا دولت ربانی را درانظار بین المللی بی آب وبی آبرو سازد، اوتاحدی که توان داشت ازهیچ نوع تخریب درین راه دریغ نورزید. به عوام پشتون اعلان کرد که اقلیتهای قومی دوباره بالای تان حاکم ګردیده اند وسقاوی دوم احیا ګردیده است به غربی ها ګفت که انتخابات شفاف ودموکراتیک برګزار نشده است وطرح سازمان ملل سبوتاژ شده است، به بنیادګرایان مسلمان عرب وعجم ګفت که جنرالهای رژیم کمونیستی رژیم سابق، براوضاع مسلط اند ومجاهدین واقعی عملا در دست آنها اسیر میباشند، وتعدادی ازمجاهدین از راه اسلام منحرف ګردیده وراه شیطان را تعقیب میکنند، به اعضای حزبش ګفت که جهاد حقیقی حالا آغاز شده است که تمام جهان برعلیه حزب اسلامی قرار ګرفته اند، ماسکو و واشنګتن، اسلام آباد وتهران، چین وهندوستان همه وهمه برضد حزب وی قرار ګرفته اند، همه علیه خود وی وحزب وی به توافق رسیده اند، ګلبدین حتی اتحادش با نیروهای شمال را با استناد به آیات واحادیث وعملکرد رسول الله توجیه کرد وګفت: اوتوانسته است که میان دشمنانش نفاق بیندازد، این کار او نه تنها که اسلامی است بلکه یک اجتهاد دینی نیز است که وی به پیروی ازسنت رسول الله که با اهل کتاب ایتلاف کرده بود وعلیه مشرکین مکه جنګید او نیز چنان کرده است با دوستم کافر اتحاد کرد وعلیه مسعود منافق جنګیده است، بناء درهر موقف وموضعګیری ګلبدین حکمتیار ادعای حقانیت داشت. او هیچګاه درهیچ مقطع زمانی اشتباه نکرده است. به قومګرایان پشتون ګفت که او افغانستان را ازتجزیه نجات داد، زیرا اګر قوتهای جنرال دوستم عبدالعلی مزاری ومسعود یک قوت واحد راتشکیل میدادند افغانستان تجزیه میشد، واین را مسعود میخواست، اما او توانست که با تاسیس شورای هماهنګی خطر تجزیه را برای ابد منتقی سازد.
ګلبدین با این تاکتیکها وحرکتهای زیکزاکی ، بخوبی توانست که میان دشمنان قبلی اش نفاق را ایجاد کند وآنانرا برعلیه یکدیګر بجنګاند. او درین کارش تا اندازه ای زیادی موفق ګردید، ګلبدین خان درین بی آبرو سازی ربانی ومسعود بخاطر تاجیک بودن شان، کوچکترین مصلحت به اصطلاح خودش مصلحت ملی را هم مراعات نکرد وبه اندازهء یک انچ ازسرتمبګی خویش عقب ننشینی ننمود. او نهایت کوشش خویش را بخرج داد تا دولت ربانی را یک دولت ناکارامد وبی ثبات وغیرمشروع معرفی کند.
این قلم خوب بیاد دارد که باری حامدالغامد منشی کنفرانس کشورهای اسلامی بخاطر ایجاد صلح ویافتن یک راه حل سیاسی به کابل سفر کرده بود، آقای برهان الدین ربانی که دفترکار خویش را در روزهای راکت پرانی ګلبدین خان، به یکی از ساختمانهای نظامی باقمیانده ازقوای شوروی درخیرخانهء کابل انتقال داده بود، صرف برای یک روز خواست که بحیث یک ریس جمهور کشورمسلمان آزاد، با حامدالغامد درارګ ریاست جمهوری ملاقات کند، ولی این آرزویش به یأس مبدل ګردید. زیرا چند دقیقه ازبرګزاری ملاقات نګذشته بود که راکتهای جناب محترم ګلبدین حکمتیار درچند متری ساحهء ملاقات اصابت کرد وملاقات رسمی برهم خورد.
قوماندانیکه خود درین عملیات سهم ګرفته بود، ماه ها بعدازین حادثه بدلیل اشتراکات قومی با احمد شاه مسعود، صف ګلبدین خان را رها کرده وبه وی پیوست. روزی جریان آن حادثه وفیرراکت را به این قلم چنین حکایت کرد:
به حکمتیار راپور رسید که حامدالغامد به کابل آمده وبرهان الدین ربانی میخواهد باوی درارګ ریاست جمهوری ملاقات کند، ګلبدین قوماندانهای قطعات ثقیله را با نقشه ها وادوات نظامی اش احضار کرد وجلسهء نظامی دایر ګردید، او ګفت که فردا ربانی میخواهد تمثیل یک رییس جمهوررا درحضور هیأت خارجی بکند، اما من میخواهم که او این آرزویش را بګور ببرد، هرچه زودتر ساحهء ارګ را دقیق از روی نقشه نشانه ګیری کرده وسلاح ها را به طرف ارګ توجیه کنید ومنتظر هدایت من ازطریق مخابره باشید،
فردای روز شخص ګلبدین به یکی ازبلندترین قله های حاکم درجای که سلاح ها جابجا بودند آمد، او ابتدا یک دوربین را ګرفته وبچشمان خویش ګذاشت وبعد قوماندانها را یکی یکی خواسته وساحه ایکه موترهای مهمانان خارجی واعضای دولت ربانی درآنجا همراه بادریوران وبادیګاردها معلوم میشد به آنها نشان داد وپرسید آیاهمین ساحه را مشخص کرده اید؟ همهء ما جواب مثبت دادیم که بلی صاحب
بعد مخابره را برداشت و ازهمهء قوماندانها تکرارا ذریعهء شفر مخصوص پرسید که آماده استید؟ همه جواب مثبت دادیم وی با ګفتن بسم الله الرحمن الرحیم و الله اکبر امر فیررا صادر کرد، ما نیز دریک وقت مرمی ها را بطرف ارګ وساحهء ایکه موترهایی دولت ربانی وسفرای خارجی دیده میشدند، پرتاب کردیم، وبعد حکمتیار با کشیدن نعره تکبیر مارا تشویق کرده وآن ساحه را به خاکدان سیاه مبدل کردیم
.
شما خواننده های عزیز خوب درین مسأله دقت کنید، پشتونها خصوصا رهبران سیاستمدار پشتون همیشه ازاقوام دیګر خصوصا تاجیک ها وازبیک ها وهزاره ها توقع دارند که بخاطر حفظ آبروی ملی درانظار خارجی ها باید بحیث یک ملت واحد ویکپارچه جلوه کنیم. هر اختلافی که داریم ولی درانظار بیګانه ها باید بخاطر مصلحت ملی وکشوری باید کاری نکنیم که دیګران مارا ملت متفرق وپراګنده بدانند. اما زمانیکه نوبت خودشان میاید کوچکترین انعطافی بخاطر حفظ ابروی ملی ازخویش نشان نمیدهند وبه هیچ اصول اخلافی پایبندی ندارند اینها ازخون افغانیت همیشه می لافند که ګویا دروجود کسیکه خون افغانیت جریان داشته باشد بخاطر دشمنی با برادرش هیچ وقتی آبروی وی را درنزد بیګانه نمی ریزد. اما درساحهء عمل دیده میشود که این مقوله ها را صرف بخاطر خرسازی واستحمار وتحمیق دیګران بکار می بندند ولی خودشان هرګز به آن عمل نمیکنند.
اګر ګلبدین خودش در رأس قدرت درارګ قرار میداشت واین راکت را هنګام ملاقاتش با یک هیأت خارجی تاجیکها وازبیکها وهزاره ها فیر میکردند آنګاه غوغا وناله وفغان اوغانها ګوشها را تا آسمان کر میکرد که ګویا اقلیت های قومی حتی مصلحت های ملی را هم مدنظر نمیګیرند ودرانظار خارجی، آبروی یک رییس جمهور هموطن افغان خویش را می ریزانند. ولی زمانیکه شخص ګلبدین چنین خیانت ملی را مرتکب میشود، آنرا با آیات قرآنی واحادیث نبوی توجیه میکنند.
بناء با وصف تمام این بدبختی های که ازجانب ګلبدین وحامیان پاکستانی اش بخاطر بی ثبات ساختن دولت آقای ربانی درپایتخت صورت میګرفت برخلاف درشمال خصوصا شهرمزار شریف نمونهء ازیک حکومت داری سالم بچشم میخورد که درآن پشتون وغیر پشتون بناه برده بودند، وهمګی بدون تبعیض وامتیاز درصلح وصفا وآرامش زنده ګی داشتند. درآن زمان صدها تن ژورنالیست ونویسنده وسینماګر، هنرمندان رشته های آوازخوانی ونوازنده ګی، رسامان ، خطاطان، شاعران کارمندان سابق باتجربهء رادیوتلویزیون وعرصه مطبوعات همه وهمه زیرسقف جنبش ملی اسلامی برهبری جنرال عبدالرشید دوستم جمع ګردیدند وانتظار میکشیدند که درکابل راه حل سیاسی بوجود آید تا تمام افغانستانیها بار دیګر به خانه وکاشانهء شان برګردند.
درحالیکه حالا جعل کاران به اصطلاح تاریخ نویس بشتون دوران قبل ازطالبان را دوران وحشت وبربریت درسراسر افغانستان دانسته ونظام طالبانی را که امنیت شبیه زندان را آنهم بزوربرچه وتفنګ با حمایت مادی ومعنوی پاکستان بوجود آورده بود آنرا حکومت یکدست دانسته وآنرا یک حکومت مطلوب تشخیص میدهند که یک نمونهء آن اکنون تقدیم خواننده ګان عزیز میګردد.
داکترنبی مصداق نطاقی که بجرم ګرایشات فاشیزم قومی ودست برد درکارترجمهء اخبار اززبان انګلیسی به پشتو به نفع پشتونهاء از رادیوبی بی سی رانده شد، در اوج وحشت وبربریت طالبانی برای دست بوسی امیرالمومنین سفری به افغانستان نمود وبیعت خویش را به ملا محمدعمر اعلام نمود. این مرد تازه مسلمان شده، مضمونی به زبان انګلیسی نوشت ونظام طالبان را یک نظام مردمی ودلخواه مردم، برخاسته ازفرهنګ ، دین وعنعنات همهء مردم افغانستان توصیف کرد. آقای مصداق نوشت که دشمنان حکومت طالبان دوګروه میباشند، یکی جنګ سالاران ودیګری هم زنان خادیست و فاحشهء پرچمی که بازارشان کساد شده است وزمینه تن فروشی برای شان درسایهء حاکمیت اسلامی طالبان ممکن نمی باشد. آقای مصداق می نویسد که این زنان درحاکمیت پرچمی ها اکثرا به شوروی سابق فرستاده شده بودند، مغزشویی شده اند، و حکومتهای تحت الحمایه شوروی از آنها به نفع مقاصد سیاسی خویش هم استفادهء جنسی میکردند وهم استفادهء جاسوسی.
نبی مصداق می نویسد که وی خودش به چشم سر وضعیت زنان را درکابل درزیرسایهء نظام طالبان مشاهده کرده است وخود شاهد بوده است که زنان کابل ازصمیم قلب به طالبان اخلاص داشته وبرای دوام حکومت طالبانی دعا میکنند. آقای مصداق نوشته است: زنان کابل به رضایت خودشان ترجیح داده اند که درخانه های شان بمانند واز تعلیم وتربیه ورفتن به مکتب ومدرسه تا وقتیکه طلبه های کرام سرتاسر افغانستان را مسخر نکرده اند چشم بپوشند. اما زنانی که ازحقوق زن دم میزنند همان فاحشه های مسلکی اند که بودن درخانه ها برای شان سخت تمام میشود، درحالیکه حقوق زنان مطابق شریعت غرای محمدی درحکومت طالبان صد فیصد تامین بوده وهیچکسی به زنان به چشم بد دیده نتوانسته وحتی جوانان جرأت مزاحمتهای جنسی را دربازارها واماکن عامه که قبلا درحکومتهای غیر دینی افغانستان با چشمک زدن ولب شوراندن انجام میافت اکنون آن جرأت را ندارند. زنان اکنون در مصوونیت کامل جسمی وروحی قرار دارند. وحتی آن زنانیکه درحکومتهای قبلی کارمند ادارات دولتی بودند، ماهانه معاش های شان بدون تاخیر به خانه های شان ارسال میشود، آنها نیز ترجیح داده اند که درخانه های شان مستور بمانند واین سهولت ها حتی درغرب هم وجود ندارد. ګروه دوم ازمخالفان طالبان همانا جنګ سالاران هستند که حتی در زمان حاکمیت های شاهی وجمهوری هم دربرابر نظام دست به شورش وبغاوت میزدند، آقای مصداق شورش زمان داوود خان در پنجشیر یاد کرده وګفته است که این نوع جنګ سالاران در برابر تمام نظامها و دولت های حاکم درافغانستان به بهانه های مختلف به شورش های مسلحانه دست زده اند. اکنون طالبان برای سرکوبی این ګروه های باغی وجنګ سالار که قبلا کابل وتمام افغانستان را به ګروګان ګرفته بودند به اقدامات نظامی متوسل میشود که این حق امارت اسلامی است. جنګیدن وشورشګری سرشت این ګروه های باغی بوده وسالهاست که چنین ګروه ها از راه جنګیدن و بغاوت دربرابر نظامهای حاکم درافغانستان امرارمعاش نموده اند. در زمان شوروی زیرنام جهاد با حکومتهای وقت می جنګیدند وآن وقت به نحوی میشد که جهاد شانرا مشروع دانست اما حالا دیګر دلیلی برای جنګیدن وجود ندارد آنها مسایل زبان وقوم را مطءح کرده اند ، آقای مصداق نوشته است که او خودش شخصا به این باور است که این جنګ سالاران میخواهند بنام قوم وزبان ومذهب طالبان را بدنام سازند. طالبان مربوط تمام زبانها وقومیتهای ساکن افغانستان میشود . نبی مصداق نوشته بود که وی خودش چندین وزیر تاجیک وازبیک وهزاره را درکابینهء طالبان دیده بود که بدون هیچګونه تبعیض وتمایزی با دیګر همکاران پشتون خویش کار میکردند.
نبی مصداق بعدا بجواب سایت راوا نوشته است:
ولی نقطهء جالب در مقالهء آقای نبی مصداق این است که وی از چاپ مضمونش درشماره ۴۶ مجلهء زن منکر است. زیرا آنطوریکه ع عمر ادعا کرده است که وی مقالهء نبی مصداق را درشمارهء ۴۶ خوانده آن مقاله نظر به ګفتهء نبی مصداق درشمارهء ۴۶ چاپ نګردیده است پس ع عمر آن مقالهء نبی مصداق را درکجا خوانده است؟
ازقراین چنین معلوم میشود که ترجمهء مقالهء نبی مصداق ازانګلیسی به فارسی توسط سازمان راوا در دور اول شمارهء ۴۶ چاپ شده وبعدا مسوولان مجلهء زن آنرا در دور دوم وسوم ۴۶های بعدی حذف کرده اند، وآن شماره ۴۶ را که ازطریق پوست به نبی مصداق فرستاده اند همان شماره ایست که مقالهء نبی مصداق حذف شده است، ولی جالب ترازهمه این است که سازمان راوا برخلاف معمول، نامهء یک مخالفی را که چنین سخیفانه و با دیده درایی بی مانند، تمام زنان مخالف طالبان را فاحشه وپرچمی خوانده و ظاهرا مورد حمله وغضب راوا قرار ګرفته است بصورت مکمل بدون هیچګونه کم و کاستی چاپ نموده است. این درحالیست که سازمان راوا نامه های دیګر مخالفانش را هرګز بصورت مکمل چاب ننموده است برعکس همان قسمت های را که برای دشنام دادن مساعد یافته آنرا چاب کرده و نشرکل نامه های مخالفان هرګز مجال انتشارنیافته است. مثلا نامهء اسحاق نګارګر، که اکنون سازمان راوا وی را نرشیر نګارګر لقب داده است اصل نامه معلوم نیست که آقای نګارګر روی چه موضوعی خواسته است که به مجلهء زن نامه بنویسد. ولی سازمان راوا فقط اصرار برین دارد که نامه ازنظر اخلاق وعفت کلام درسطح خیلی پایین قرار داشته وحتی مدعی است که درآن نامه آقای نګارګر آلات تناسلی خویش را جهت دشنام به سازمان راوا نشان داده وبرجسته ساخته است. درحالیکه عنوان نامه یعنی ( خانمهای معرکه آفرین وآقایان حجله نشین ) هرګز دشنامهای رکیک را برنمی تاباند. ولی بهرترتیب این نوع کارهای ژورنالیستکی سازمان راوا درشرایطی صورت میګرفت که هنوز دنیای انترنت به اندازهء امروز رونق نیافته بود، ونشرمضامین ومقالات که درمجلدات مطبوع چاب ګردیده وبه مشترکین ازطریق پوست ارسال میګردید ماه ها وهفته ها را دربر میګرفت، اما درشرایط کنونی بازار اتهام بستن ودشنام زدن سازمانها وبنګاه های نشراتی سانسور ګر، کساد ګردیده ومردم علاقهء زیادی به نشرات جزمی ودګم اندیش ندارند.ادامه دارد.
پيامها
8 آگوست 2011, 01:52, توسط baqi samandar
باقی سمندر
هفتم رمضان / اسد سال ۱۳۹۰ خورشیدی
۷ اګست سال ۲۰۱۱
یک بار نګاه انتقادی بیاندازید :
آیا جنرال حمید ګل هنوز هم مهره مصرف شده بشمار میرود؟
سلام به خوانندګان ارجمند رسانه کابل پرس?
سلام به آقای پرویز ؛؛ بهمن ؛؛ !
همه بخشهای نوشته اخیر شما را امروز بخوانش ګرفتم- در میان متن به مطلبی برخوردم که برایم ګنګ جلوه نمود !
شما لطفن به متن زیرین که از خامه شما چکیده است – اندکی توجه نمایید !
یک بار نګاه انتقادی بیاندازید :
آیا جنرال حمید ګل هنوز هم مهره مصرف شده بشمار میرود؟
آیا جنرال حمید ګل هنوز هم مهره مصرف شده بشمار میرود؟
شما نوشته اید که:
«« نظربه ګفتهء یکی ازیاران احمدشاه مسعود جنرال حمیدګل رییس سابق استبخارات نظامی پاکستان نزد احمدشاه مسعود خودرا رسانده بود وبرای مسعود ګفته بود که پروژهء طالبان یک پروژهء کاملا غربی وپاکستانی است که توسط نصیرالله بابر وبینظیر بوتو به منصهء اجرا درامده است این پروژه کاملابرضد مجاهدین است، بهرترتیب که می شود حکمتیار را باخود درقدرت سهیم سازید، زیرا طالبان اګر امروز بساط نیروهای ګلبدین را درجنوب جمع کردند فردا نوبت شما هم میرسد.
افراد مسعود میګویند:
درآخرین روزی که جنرال حمیدګل، کابل را ترک میکرد چشمانش اشکبار وګلویش را بغض ګرفته بود، وبه یکی ازترجمانانی که به زبان اردو تسلط داشت ګفته بود، که به مسعود بګو!
تو تمام این سالها را درمخالفت ودشمنی باحکمتیار ګذراندی و در آخرکار هم هیچکدام تان دربرابریکدیګر کوتاه نیامدید، اما حالا کسانی ظهورکرده اند که درسایهء هردوی شما میخ میکوبند، حالا وظیفهء من تمام شد ومن دیګر بحیث میانجی میان شما هرګز به کابل برنمیګردم. بعدها روشن ګردید که جنرال حمیدګل راست میګفت زیرا وی متعلق به پروژهء امنیتی دوران جنګ سرد پاکستان میشد که تاریخ مصرفش ګذشته بود، آن پروژه که دکتورین آنرا ضیاء الحق وضع کرده بود بعداز سقوط اتحاد شوروی ورژیم تحت الحمایه اش درکابل ازنظر پاکستانیها بی معنی بود.
پروژهء جدید یعنی ایجاد وبحرکت درآوردن ماشین جنګی طالبان ـــ» مقاله شما !
سوال من اینجاست !
آیا آی -اس اي در برقراری و سازماندادن طالبان نقش نداشت وتاهنوز ندارد ؟
همچنان آیا پروژه امنیتی پاکستان وحمید ګل مومند مصرف شده اند ؟
حمید ګل مومند نتنهابه زبانهای دری وپشتو تسلط دارد وزبان مادری اش پشتو میباشد و مدتی مدتی در ارګ مهمان آقای برهان الدین ربانی بود . »
8 آگوست 2011, 03:40, توسط خان
بلی این نبی مصداق از مشهور ترین های اوغانملت است قبیله گرا یی او را نمیشود سنجش کرد با رویکارامدن طالبان سر از پا نشناخته با چند لندنی دیگر شان بخاطر نظم و نسق گروه بدوی نوکر وهابیت و پاکستان (طالب) به عجله عازم پشاور کابل و قندهار شدند .
دشمنی عجیبی با ملیت ها ی غیر اوغانی بلخصوص با تاجک , هزاره و ازبک دارد در مجالس ومراسم بدون رعایت ادب توجه به حاضرین به دشنام و بد گویی کوچه بازاری توصل میجوید .
اینان بودند که راه ورود فارسی زبانان را به رادیو بی بی سی مسدود و در گزارش هاو تحلیل تبصره ها انصاف و توازن را رعایت نمی کردند ...چه بی انصافی های نبود که نکردنند از کاه کوه و از موه کاه درست میکردنند.
زمانی که از اثر توجه ان بخارایی الاصل ایرانی دروازه های بی بی سی بروی فارسی زبانان وطن ما باز شد از شدت خشم بی بی سی را ترک و رونده امریکا شده و از اثر مشوره و توصه او حلقه از یارانش رادیو صدای امریکا را بی بی سی ثانی و ملکیت مورثی نیاکانش قرار دادند .
8 آگوست 2011, 19:53, توسط پرویز بهمن
دوست محترم باقی سمندر سلام!
امیدوارم به صحت وعافیت باشید!
درمورد ګنګ بودن تاریخ مصرف جنرال حمیدګل خدمت شما عرض باید کرد که اګر نقش حمیدګل وجماعت اسلامی وپسر ضیاءالحق را درهمان مقطع زمانی وناکامی های حکمتیار درنظربګیرید، تاریخ مصرفش ګذشته بود، زیرا همهء اشخاص واحزاب فوق الذکر حامی رهبران مجاهدین خصوصا ګلبدین بودند، هرزمانیکه ګلبدین را درسراشیبی سقوط میدیدند سر وکلهء افراد متذکره بنام مصلح ومیانجی پیدا میشد. وبناء ناکامی حکمتیار ناکامی حامیان شان نیز بود.
اما اګر ازدید کلی منافع باکستان به قضیه نګاه کنیم نخیر! تاریخ مصرف هیچ پاکستانی نګذشته است ولو که یک خورد ضابط هم باشد. زمانیکه منافع ملی وبخطر افتادن وحدت ملی و تمامیت ارضی پاکستان مطرح میشود، آنوقت هرپاکستانی را میتوان فقط پاکستانی یافت اګر پشتون است یا پنجابی یاسندی یا سیکولار یاسیوسیالیست یا کمونست یا اسلامیست مودودی ویا اسلامیست سنتی دیوبندی همه وهمه یک پاکستانی میباشند.اما بحث من حکایت ازیک مقطع زمانی خاص دارد، که اګر دقیق مقاله را از اول تاآخر بخوانید به مطلب من پی می برید که من صرف، همان زمان راکت پرانی های حکمتیار را ازنظر تاریخی به کنکاش ګرفته ام
موفق باشید
بهمن
8 آگوست 2011, 20:18, توسط baqi samandar
باقی سمندر
هشتم رمضان- اسد سال ۱۳۹۰ خورشیدی
هشتم اګست سال ۲۰۱۱ میلادی
سلام به همه خوانندګان ارجمند کابل پرس?
سلام به آقای بهمن
آقای بهمن تشکر از توضیحات شما . همین را میخواستم بدانم . سو تفاهم حل شد .
خد نګهدار
باقی سمندر
8 آگوست 2011, 16:44, توسط Ashena Heravi
Nabi Mesdaq is the most DIRTY MINDED tribalist who used to live in Brighton and worked in BBC Pashtu Service and Persian Service for Afghanistan
He is married to a Kabuli Tajik women named Arian who lives in Washington DC in her parents’s house
He hates Persian speaking Tajiks and other non Awghool ethnic groups at a times that he himself still speak Farsi with his wife and sons
His sons who live in Brighton England say their Afghanistani friends that my father speak Farsi at home with us but he HATES Tajiks and their language Farsi e Dari
When he comes to England from Washington - he arranges a meeting in which he preaches just HATE against Tajiks and other non Awghools
Now he has made friendship with Fawad Lameh and his wife Shaista Mangal and Ghilzai , to whom he advices that never ever employ any Tajik applicant to VOA Dari Service
Nabi Mesdaq is a tribal minded Awghool from Jaji Paktia married to a Kabuli women whose parents house in Washington, he shamelessly lives now
Ashena Heravi
8 آگوست 2011, 23:05, توسط Shenasa
Nabi Misdaq is a typical Awghan e Ghool e Befarhang and be wejdaan
He hates Tajiks and in every private meeting, he insults Tajiks, and yet he not only he speaks Tajiks’ langauge, but he also married a Tajik women and quite shamelessly, he lives in his wife’s parents house in Washington
He is a typical be ghairat and Namak Haram Pigton