تاثیر خیزش های شرق میانه بالای دیکتاتورهای جهادی ومکثی بالای ترور عبدالرحمن سیدخیلی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
چنان به نظرمیرسد که سونامی عصیان جوانان درشرق میانه وکشورهای مسلمان اکنون به خانه های دیکتاتورها هم سرایت کرده است درفیس بوک یا (چهره نما) مربوط آقای شبیر کاکر یکی ازنویسنده گان متعصب وقومگرا که گاه گاهی سر وکله اش ازسایتهای کابل پرس? واوغان جرمن ودعوت بیرون می آید مطلب خبری را به زبان پشتو به اختیارهمه گان قرار گرفته است که درحقیقت نقاط نظر حامل یا دارندهء صفحهء فیس بوک را منعکس میسازد. آقای شبیر کاکر درین صفحهء خویش، حکمتیار را مخاطب ساخته ودرعنوان مطلب نوشته است : آقای حکمتیار ظلم وجفا برپشتونهارا دیگر بس کنید!
متن مقاله که یک ژانر خبری است که آقای کاکر آنرا به نقل ازویبسایت شهادت مربوط آقای حکمتیاربدست آورده وبه استناد آن ، مقاله خبری خویش را نگاشته است . آقای کاکر نوشته است که: نامهای حقیار وحقپال ونظایر آن نامهای مستعاریست که حکمتیار خود را زیر پردهء آنها پنهان میکند. حکمتیار بنامهایمختلفی چون حقیار وحقپال وغیره به شکل مستعار اهداف ومرامهای خویش را ازنام دیگران به نشرمیسپارد تا نشان دهد که وی درمیان مردم محبوبیت دارد.درین مطلب ازقول آقای شبیر کاکر گفته شده است که: مطالب نشرشده بقلم اقای حقپال نشان میدهد که میان اعضای بلند پایهء حزب اسلامی وشخص حکمتیاراختلافات شدیدی بروز کرده است. این اختلافات بحدی رسیده است که بقول آقای کاکر حکمتیار ازنام مستعار حقپال برمخالفان خویش تاخته وآنهارا به نام (مرجفون) خطاب کرده وآنانرا متهم به براندازی یا پارچه نمودن حزب ساخته است.
آقای حکمتیار نوشته است که (مرجفون) همان منافقان مدینه درعصر پیامبر بودند که برای رساندن آزار واذیت و زیان وتاوان به مسلمین وشخص پیامبر آوازه ها را درمیان مردم پخش میکردند وبرای بدنام سازی مسلمانان به شکل سری ومرموزر، ازهیچ نوع توطئه وتخطئه دریغ نمی ورزیدند.
حالا نظر به نوشتهء حقپال صاحب یا حکمتیار صاحب مرجفون حزب اسلامی برای رسیدن به مقام رهبری یا شورای مرکزی حزب، خواهان انتخابات سرتاسری حزب اسلامی بوده ومیخواهند رهبری حزب را درین شرایط دشوار تعویض کنند. بناء حقپال صاحب یا همان حکمتیار صاحب آنهارا منافقان عصر نبوت خوانده است.
اما خود آقای کاکر درآخر آن مقاله نوشته است که مخالفان حکمتیار، مرجفون نه بلکه اعضای عادی حزب اسلامی اند که طرفدار اصلاحات درحزب خویش اند به نظرآقای شبیر کاکر، حکمتیار هرازگاهی که موقف خویش را درخطر می بیند مخالفان داخلی خویش را بنامهای منافق وزندیق ومرتد وجاسوس کوبیده وآنهارا از حزب فرار میدهد. به عقیدهء آقای کاکر در حول وحوش آقای حکمتیار پنجشیریها لانه کرده اند وآنها ازقدرت واعتبارقوی نزد آقای حکمتیار برخوردارند. درحقیقت شکایت آقای کاکر هم ازین ناحیه است که حکمتیار بالای دامادهای تاجک خویش اعتماد کرده وبرای راندن پشتونها ازماحول خویش گامهای اشتباه آمیزی را برداشته است.
شبیرکاکرکیست؟
نظر به مبادلات اطلاعات ازطریق فیس بوک میان آقای شبیر کاکر وتعدادی ازکاربران هم شبکهء وی در فیس بوک، چنان معلوم میشود که آقای شبیر کاکر یکی ازفارغ تحصیلهای دانشگاه عین الشمس مصر، دررشتهء حقوق باشد وفعلا به حیث استاد دریکی ازدانشگاه های خصوصی درکابل درفاکولتهء شرعیات مشغول تدریس است.
آقای کاکر خودش درکابل زنده گی میکند ولی زن و اولادهایش درامریکا سکونت دارند وی مانند بقیه اعضای حزب اسلامی چون حلیم تنویر، آصف ننگ وجبارثابت وکریم خرم، داوودزی بین کابل وغرب در رفت وآمد میباشد.
ازمقالهء آقای کاکر درشبکهء چهره نما (فیس بوک )چنان برداشت میگردد که حالا کاسهء صبر آقای شبیر کاکر از خودخواهی های رهبرش نیزلبریزشده ودر آخر مطلب خبری خویش نوشته است که تمام قدرت درحزب اسلامی به پنجشیریها تعلق گرفته است.
نظربه گفته بعضی ازدوستانیکه با آقای شبیر کاکر آشنائی دارند آقای شبیر کاکر ازسابقهء طولانی درحزب اسلامی برخوردارنیست. ایشان قبل ازرفتن به مصر، در زمان دکتورنجیب الله دریکی از مدارس شهر کابل ازجملهء شاگردان متوسط الحالی بوده که حتی قرائت وخواندن عادی قرآن نیزبرایش مشکل بوده است. وی در اواخرسالهای حاکمیت داکترنجیب الله بعداز فراغت ازصنف دوازه ، به پشاور مهاجر میشود ونظر به شناخت های قبلی با بعضی از حلقات بلندپایهء حزب اسلامی درمرحلهء نخست به قطر جهت تحصیل اعزام میگردد.
اما بعدا نظر به چاپلوسی ها وتملق های فراوان ودادن اطلاعات محرم حزب اسلامی به برهان الدین ربانی توانست از بورسهای تحصیلی مصر استفاده کند وخودرا به قاهره برساند.
درمحفلیکه بمناسبت میلاد النبی در شهرکابل ازطرف بعضی تجار وعلمای دینی امسال برگزار شده بود آقای شبیر کاکر نیزچند کلمه ای راجع به شخصیت پیامبر اسلام به زبان پشتو ایراد کرد که چندان توجه حاضران را بخود جلب نکرد.
اگر درینجا قصهء کاکر وکاکریان را ختم شده اعلان کنم ، باید به این موضوع بپردازم که اکنون احزاب سابق جهادی ورهبران آنها ترتیبات تسلیم شدن خویش را به طالبان میگیرند. به گزارش بعضی خبرگزاریهای معتبر، اسامه بن لادن وایمن ظواهری میان رهبران جهادی سابق وطالبان درحال میانجیگری است تا اگر امکان یک آشتی میان استاد سیاف واستاد ربانی ازیکطرف وملاعمر وگلبدین حکمتیارازطرف دیگر بوجود آورند.
استاد برهان الدین ربانی تنها رهبر تاجیک تبار است که میخواهد باهویت دینی با طالبان عمدتا پشتون وارد معامله شده وزمینهء طالبانی شدن نظام آینده را درافغانستان مساعد سازد. شیخ آصف محسنی که هویت مذهبی شیعه دارد همگام با برهان الدین ربانی درین کارزار تجارت سیاسی شامل میباشد.
به نظر میرسد که رهبران سابق جهادی خصوصا برهان الدین ربانی به این باور رسیده اند که امریکا قوایش را ازافغانستان بیرون میکشد وبار دیگر پاکستان بحیث کشوریکه کلید منطقوی مشکل افغانستان را بدست میگیرد دست بالا خواهد داشت پس به عقیدهء آقای ربانی قبل ازآنکه تحولات پسا امریکائی شکل قومی ومذهبی را بخود بگیرد باید تمام داعیه های قومی غیر پشتونی را درزیر شعار اسلام وجهاد حل کرد. روی همین تعهد آقای ربانی وموجودیت اشخاصی مانند قیام الدین کشاف، قاضی امین وقاد، ستانکزی وغیره درکنار وی است که اکنون تمام پشتونها ازمخالفت علنی علیه ربانی دست برداشته اند وبرعکس سفرهای اورا به کشورهای ترکیه وپاکستان مثبت ارزیابی کرده اند. سایتهای دعوت وبینوا ولر وبر افغانستان اکنون درتائید وتمجید برهان الدین ربانی قلم فرسائی میکنند. تنها کسانی که با برهان الدین ربانی به مخالفت پرداخته اند بقایای احزاب چپی مائوویستی اند که روی اهداف ومرام های ایدیالوژیک بروی می تازند.
اما این معلوم نیست که ملاعمر تاچه اندازه دربرابر خواستهای برهان الدین ربانی ومحسنی وسیاف تمکین نموده وآنانرا به حیث اساتید قابل احترام درامارت پسا امریکائی خویش سهم خواهد داد ازبیانات آقای ربانی درمجمع شورای صلح چنین معلوم شد که وی بخاطر ایجاد ثبات وامنیت ازگرفتن هرنوع امتیاز خود داری می ورزد. زیرا اسلامگرایان درطول این مدت درافغانستان به حد کافی بدنام شده اند وجز طالبان نیروی دیگری قادر به آوردن امنیت وثباتیکه در آن ملا ها حرف اول وآخر را بزنند وجود ندارد. آقای ربانی دربیاناتش گفت: بمجردیکه دریک گوشهء ازجهان ثبات امنیت بوده آنجا اسلامگرایان ازمتن مردم سربرآورده و درقلب مردم نفوذ کرده اند ، برعکس درجاهای نا امن مسلمانان که منظورش اسلامگرایان است قربانی توطئه ها و دسیسه های دشمنان اسلام شده اند. شاید منظور آقای ربانی ازین گفته ها پیروزی حزب اسلام گرای ترکیه برهبری عبدالله گول وشاگردان نجم الدین اربکان بوده که وی چندین بار آنجا سفر کرده واسلامگرایان ترکیه، ازطریق انتخابات اکنون به اریکهء قدرت تکیه زده اند وخواهان اسلامی سازی تدریجی نظام ترکیه میباشند برهان الدین ربانی ازبقدرت رسیدن طالبان هیچ وحشتی در دل ندارد زیرا آنها نیزمانند وی خواهان حکومت اسلامی میباشند تنها تفاوت میان دیدگاه برهان الدین ربانی وملاعمر، دغدغهء رفتن ونرفتن زنان بمکاتب است که درمورد آن طالبان سکوت اختیارکرده اند. وحشتی که برهان الدین ربانی را سرتا پای وجودش را فرا گرفته است آگاهی جوانان فیس بوکی است که اکنون درشرق میانه رژیم های کلاسیک طرفدار غرب را بزیر کشیدند ودرافغانستان نیز جوانان با استفاده ازوسایل مدرن امروزی عضویت اشتراک کننده گان شبکه های مثل فیس بوک وتویتر رو به افزایش است. این جوانان تجربه های تلخ دوران حاکمیتهای جهادی وطالبی ونظام فاسد امروزی را پشت سرگذاشته ااند آهسته آهسته به طرف یک خیزش همگانی وسرتاسری برضد طالبان وهم قوای ناتو ودستگاه حاکم فعلی آماده میشوند. بناء هیچ بعید نیست که هم طالبان وهم رهبران جهادی وهم سردمداران حاکم درکشورهای غربی به این توافق رسیده باشند که جنگ را در افغانستان به نفع طالبان ختم کنند وآنهارا بار دیگر برمقدرات مردم حاکم بسازند.
ازنظربرهان الدین ربانی ، طالبان آجندای قومی ندارند بلکه بخاطر اعلای کلمت الله جنگیده اند وهیچ فرق بامجاهدان سابق ندارند. اما اینکه آقای ربانی ویا محسنی دربارهء قتل عامها ونسل کشی ها وتطبیق سیاست زمین سوخته در پروان ویکاولنگ ومزار چه نظری دارند تاکنون آقای ربانی به هیچ ژورنالیست وخبرنگاری اجازهء طرح این سوالها را نداده است.
درحال حاضر، برهان الدین ربانی درارتباط تنگاتنگ با اعضای حزب اسلامی حکمتیار وطالبان قرار داشته وبار دیگر برای آوردن صلح موهوم ازهیچ انعطاف وتنازل وفروتنی رو گردان نیست.
اما این موضوع قابل مکث است که : حالا که برهان الدین ربانی به مبارزه سیاسی رو آورده است نقش نظامیان ومجاهدان وی در آینده چگونه رقم خواهد خورد؟ درلحظاتیکه این مقاله را می نوشتم خبررسید که فرمانده پولیس ولایت قندوز همراه باهفت تن ازهمکارانش دریک عملیهء انتحاری ازبین رفتند. این قوماندان که عبدالرحمن مشهور به مولانای سیدخیلی نام داشت طبق آخرین راپور های مؤثق توسط حلقهء نفوذی طالبان دربدنهء حکومت کرزی کشته شده است. درسایت جاودان، آقای عصر دولت شاهی یک مقالهء خیلی عاطفی را نگاشته است که واقعا سزاوار تحیسن میباشد. اما درپایان این مقاله یک سلسله، پیامهای که نشرشده است خیلی بااهمیت است که بصورت مختصر یکی دو پیام را من اینجا نقل میکنم تا صحت ادعاهایم ثابت گردد. فردی بنام سایس چنین نوشته است:
"آنانکه از عمق دل نسبت به این رویداد متأثر هستند، برای شان تسلیت عرض میکنم ولی من خودم
از محکوم کردن های یکریز و پی درپی حکومتی، تسلیت عرض کردن های مکارانه، تائید کردن های بی شرمانه قتل و کشتار از جناب گروه جاهل و دستورپذیر در این وطن (زندان ملی) خسته شدیم - ضرورت است تا این جریان رسوا متوقف شود و انجینران ویرانی وطن " حکمای مستبد و ستمگر و علمای غیر مسؤل و درباری و دلالیون سیاسی و دستور پذیر بیرون مرزی" از میدان بازی و بازی گری به حاشیه رانده شوند و مردم در تعین سرنوشت خود گام های عملی بردارند "
فرد دیگری درین باره بنام خالد نجرابی چنین نگاشته است: "
با بسلام وادب خدمت تمامی دوستان گرانقدروعرض تسلیت برای بازمانده گان شهید مولانا سیدخیلی .
واقعآ خبرشهادت دگرجنرال سیدخیلی بعد ازشهادت احمدشاه مسعود بزرک قهرمان ملی کشوربرایم یک خبرتکاندهنده وغم انگیزبود.ا
گرچه میدانم مرک یک حقیقت است که ازآن هیچ زنده جانی نمی تواند رهایی یابد ولی مرک چنین فردی که زنده گی اش نه برای خود بلکه برای مردم کشوراش رقم میخورد وانهم درچنین شرایط حساس ومصیبت باربسیارناگواروتلخ برای مردم ودوستدارانش می باشد .
من به یقین گفته میتوانم که دراین واقعه نه تنها طالبان وباداران انها بلکه حلقه فاشیستی درون حکومت کرزی نیزنقش عمده را بازی نموده است وقرارگزارشات شخص انتحاری یکی ازسربازان پولیس بوده که درکمک وهمکاری تعدادی ازحلقات حکومتی برای این هدف شوم استخدام شده بود .
گرچه بگفته یکتن ازکارکنان ریاست عمومی امنیت ملی انان دراین رابطه تخقیقات را به سرپرستی معاون اول ان اداره شروع نموده اند وانان درتحقیقات اولیه بعد ازکنترول موبائیل اقای سید خیلی وهمراهانش وچند موضوع دیگر دریافته اند که دراین واقعه حلقه خاص حکومت کرزی نقش عمده را بازی نموده اند اما قراراخرین گزارش رئیس عمومی امنیت ملی تحت فشارشدید قرارگرفته وازمعاون خویش خواسته است تا هرچه عاجل بکابل امده وتخقیقات را ختم نماید .
من ازتمامی مردم شجاع ودلیرافغانستان میخواهم تا بیش ازاین سکونت ننمایند ودست به یک قیام ملی بزنند وبه حاکمیت این حکومت ننگین وفاشیست خاتمه دهند درغیرآن طبق برنامه تعین شده رهبران مقامت وتاجیک یکی بعد دیگر مورد هدف دشمنان داخلی وخارجی قرارخواهند گرفت ".
گمان میرود که مطابق این پیشگوئی آقای خالد نجرابی بعدازین سلسلهء ترورهای افراد برجستهء نظامی سابق جمعیت اسلامی مربوط به آقای ربانی توسط عناصر نفوذی طالبان دربدنهء دولت کرزی شدت کسب کند درصورت ادامهء این وضعیت اسفبار، امروز یافردا بساط این غم درخانه های افراد موثر نظامی ضد طالبان هموار میگردد. اما سوال اینجاست که برهان الدین ربانی آیا خودش عمدا وآگاهانه تن به این پستی ها داده است یا اینکه بنا به گفتهء ملاها دراجتهاد خویش مرتکب خطا واشتباه شده است ؟ این سوالیست که باید شخص آقای ربانی به آن پاسخ بگوید اما به نظر این قلم قراین نشان میدهد که آقای ربانی عمدا وقصدا به این روند رو آورده ودوستان سابق خویش را قربانی سیاست های غیر منطقی خویش خواهد کرد . به نظر من گذار ازمرحلهء مبارزه نظامی به مبارزهء سیاسی درشرایط کنونی درافغانستان به زمان نیاز دارد زیرا هنوز هم زبان سیاست وگفتگو درافغانستان همانا زبان تفنگ است آیا میتوان درآینده ای که برهان الدین ربانی طالبان را به استقبال می نشیند زبان تفنگ به زبان مفاهمه وگفتگو تبدیل شود؟ ازاینکه آقای ربانی درمصر تحصیل کرده بیجا نخواهد بود که من ازیک حادثهء دلخراش سیاسی کشورهمسایهء مصر یعنی سودان اینجا پرده بردارم که برای خواننده گان خالی ازمفاد نخواهد بود.
دوسال قبل رهبر مسیحیان جنوب سودان بنام جونگرنگ دراثر فشار سیاسی حکومت های افریقائی وغربی حزب جدائی طلب سودان برهبری وی که سالها باحکومت خرطوم جنگیده بود تن به مصالحه ومشارکت با نظام خرطوم داد. او بعدازین مصالحه، چوکی معاونیت ریاست جمهوری را مانند مارشال محمد قسیم فهیم احراز کرد. اما چندماهی نگذشته بود که طیارهء حامل جونگ گرنگ دریک سانحهء هوائی سقوط نموده وجونگرنگ وهمرهانش رهسپار دیار عدم گردیدند. هرچند حزب تحت رهبری وی فرد دیگری را بحیث جانشین وی انتخاب کرد و وروند تجزیهء سودان پرشتاب ترازگذشته شد اما مسیحیان جنوب رهبر کرایسماتیک خویش را از دست دادند.
درافغانستان وضعیت نسبت به سودان فرق میکند اینجا اقوام افغانستان داعیه تجزیه طلبی ندارند ودربین خود نیز ازتشکل ارگانیک برخوردارنیستند ونه هم رهبری به سطح جون گرنگ وجود دارد. اینجا برای آقای کرزی وهمدستانش خیلی آسان است که شخصیت های موثر ضد طالبان را بنام شهید وقهرمان وغیره ازپیش روی خویش پاک کند.
استاد ربانی ومسعود:
طرفداران برهان الدین ربانی ازاظهار این نظریه عار ندارند که بگویند: مسعود را ربانی مسعود ساخت اما اگر این ادعا درست باشد باید طرفداران ربانی بپذیرند که آنها درحوادث خونین دهه نود میلادی خصوصا درفاجعهء خونین افشار وچنداول وایجاد شگاف میان مسعود ودوستم ومزاری نیز آقای ربانی نقش منفی بازی کرده است. زیرا قبل ازرسیدن به کابل مسعود با استراتیژی های که خود وافراد تحت فرمانش طرح میکرد هیچ گاه غیر عقلانی ویکجانبه عمل نکرده است وچه بسا که با احزاب شیعی درگیری نظامی نداشته است. آقای ربانی ازنظراعتقادی هیچ فرقی با طالبان نداشت وندارد. موجودیت افرادی چون : مولوی حمزه معاون وی که حالا درقید حیات نیست، احمدشاه احمدزی، صدیق چکری، یاسر که اکنون به طالبان پیوسته است شخص استاد سیاف، سیدنورالله عماد به حیث نمادهای تحجر و شیعه ستیزی درحزب جمعیت اسلامی قبل ازانشعاب وبعداز انشعاب موئید این ادعاست که حزب جمعیت اسلامی منهای مسعود یک حزب کاملا افراطی سنی درحد حزب آقای حکمتیار واتحاد سیاف بوده است وهیچ تفاوت فکری عقیدتی وحتی سلیقوی درمیان آنها دیده نشده است.. من کلمه (منها) واستثنا را بخاطری بکار بردم چون اسناد وشواهد میرساند که تمام اشخاص ذکر شده در دوران جهاد با شوروی سابق یکجا با حکمتیار درخط دشمنی بامسعود قرار داشتند . در زمان حاکمیت آقای ربانی نیز معلوم میشود که مسعود بخاطر ارضای خواستهای جاه طلبانهء این افراد که بمراتب نسبت به مسعود در داخل حزب جمعیت قدرتمند بودند جبرا به خواسته های این گروه تن داده است . اسناد میرساند که همین اشخاص وافراد به مسعود اخطار داده بودند که اگر وی دربرابر سرکشی های رهبران حزب وحدت که آنها آنرا عامل ایران در افغانستان میدانستند واکنش نشان نمیدهد تمام این رهبران به چهار آسیاب رفته وبه گلبدین حکمتیار می پیوندند و مسعود را با افرادش تنها میگذارند. مولوی حمزه، که خود ازپشتونهای ناقل ولایت غوربند بود دریک نشست خصوصی درحضور دیگران رهبران جهادی به مسعود اخطار داده بود که یا با گلیم جمع وهزاره یا با ما!.ازسیدنورالله عماد نیز اسنادی وجود دارد که درترغیب وتشویق مسعود به جنگ علیه هزاره ها وایجاد یک ائتلاف میان وی واستاد سیاف نقش بارزی داشته است. خلاصه اینکه همین افراد یاد شده عامل آن شدند تا نیرو های مسعود دربرابر دوستم ومزاری بجنگد.
درلست پروژه عدالت برای افغانستان وهم لست دیده بان حقوق بشردربارهء فاجعهء افشار تمام نامهای قوماندانهای که درجنگ افشار قوانین جنگی را زیر پا نهاده اند همه قوماندانهای اند که در دوران جهاد زیر فرمان قوماندان مسعود یا نجنگیده اند ویاهم ازجبههء مسعود رانده شده اند وبه دامان ربانی خودرا انداخته اند. به این نامها توجه کنید: قوماندان انور دنگر، ملا تاج محمد، قوماندان اسحاق، بابه جلندر، قطره، ملاعزت، حاجی شیرعلم، دین محمد احمدی وغیره فرماندهانی که به شکلی ازاشکال یا به استاد سیاف مربوط اند یا به استاد ربانی. حتی درین میان همان قوماندانهای که پنجشیری هم بوده اند ازمدتها قبل با مسعود بریده بودند وبه ربانی پیوسته بودند واورا سزاوار اطاعت میدانستند
بعداز پدیدار شدن طالبان به حیث یک گروه ناشناخته، این آقای ربانی بود که آنهارا فرشته های نجات خوانده ومسعود را وادار ساخت تا با آنها درمیدان شهر وارد مذاکرات شود.
اما آن مذاکرات قطع نظر ازپیامدهای آن هرچه بود یک چیزرا ثابت ساخت که نقش برهان الدین ربانی وافراد وی در بدام انداختن مسعود بدست طالبان خیلی ماهرانه وزیرکانه بوده که حالا هیچ عقل سالم انسانی آنرا انکار کرده نمی تواند. درسقوط ولایت هرات نیز آقای ربانی با تفاهمی که با فرمانده اسمعیل خان نموده بود ولایت هرات بدون مقاومت اسمعیل خان به طالبان تسلیم گردید وقوماندان علاء الدین یکی ازفرماندهان طرفدار مسعود که خواهان جنگ باطالبان بود به نحو مرموزی ترور گردید. درآخر، نیز این آقای ربانی است که به زنده گی مسعود نقطهء پایان میگذارد و آن دو عرب بظاهر ژورنالیست را شبها وروزها درمهمانخانهء خود واستاد سیاف نگاهداری کرده وهرروز بالای مسعود فشار میاورد که باید با آنها مصاحبه ای را انجام دهد.
حالانیز گمان میرود که آقای ربانی با بسیاری ازحلقات وگروه های اسلامگرای طرفدار امریکا درشرق میانه، جماعت اسلامی وجنرالان متقاعد آی اس آی درپاکستان درارتباط بوده وازخط جنبش اخوان المسلمین مصر پیروی مینماید. خط سیاسی اخوان المسلمین اکنون درمصر عدم مشارکت درقدرت سیاسی وقرار گرفتن به حیث یک حزب اپوزیسون وناظر براعمال حکومت ازطریق پارلمان، ومیدان دادن به نیروهای جوان سیکولار مصری است چیزیکه احزاب اسلامگرای رادیکال نظیر الجهاد وجماعت اسلامی مسلح ازریشه با آن مخالف اند.
اگر برهان الدین ربانی جوانان سیکولار مصری را با طالبان عوضی گرفته باشد سخت دراشتباه است زیرا جنبش طالبان جنبش بندی نمودن حلق آویز نمودن بدون محاکمه و ستر نمودن شرمگاه حیوانات نرینه است نه یک جنبش سیاسی به مفهوم معاصر. جنبش طالبان جنبشی است که بعداز آنکه دست اش به حلقه قدرت محکم گردید اولین کاری که میکند صدور فرمان امیرالمومنین ملا محمد عمر مبنی برحلق آویز نمودن شخص ربانی درچمن حضوری کابل میباشد . شاید امیرالمومنین بالای استاد سیاف آنقدر قهرنباشد زیرا وی ریشه عربی وپشتونی دارد اما استاد ربانی را درچمن حضوری از لنگ آویزان میکند وبخاطر خیانتهای که به جهاد افغانستان وحیف ومیل نمودن پولهای دوران جهاد مدت یک هفته جسد وی همچنان بروی تماشا چیان باز خواهد بود.