دیکتاتورها و لمپن ها
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
حوادث اخیر در کشورهای منطقه و سرکوب معترضان به وسیله شترسواران و موتورسواران دوباره این سوال را برای من زنده می کند که چطور در کشورهای توسعه نیافته مقدرات کشورها و مردم بازیچه قشری از جامعه می گردد که جایگاهی جدی در جامعه ندارند و در بحران ها توسط ارباب قدرت برای کنار زدن مخالفان استفاده می شوند. این افراد که در اصطلاح به لمپن* معروف هستند جزء افرادی از جامعه هستند که در مناسبات اجتماعی، علمی و اقتصادی جامعه نقش چندانی ندارند و جزء حاشیه نشینان جامعه می باشند. برای نمونه در ایران اصطلاح شعبان بی مخ بسیار معروف است. وی که از لات ها و بزن بهادر های تهران بود نقش جدی در سرکوب حرکت مردمی به رهبری دکتر مصدق در سال 1332 داشت.
چند سال پیش در کابل در جائی یک نفر از قوم هزاره که آدم با دانش و تحصیلی بود با یک نفر از قوم پشتون بحث می کرد و می گفت که نام کشور افغانستان، صرفا اشاره به یک قوم خاص از اقوام افغانستان دارد و به این قضیه معترض بود**. روز بعد فرد پشتون به مستخدم مجموعه که از قضا او هم فارسی زبان بود می گفت که این آقای فلانی نظرش این است که اسم افغانستان باید عوض شود و بدون اینکه شرح کل ماجرا را بگوید او را و احساسات وطن پرستی وی را تحریک می کرد. مستخدم بی نوا که از همه جا بی خبر بود می گفت ما یک عمر جهاد نکردیم که حالا یکی بیاید و نام کشور ما را عوض کند. من که شاهد ماجرا بودم صحنه های مشابه زیادی از این دست در نظرم مجسم شد: زمانی شعار اسلام در خطر است و تهییج احساسات پاک دینی افراد بی خبر از همه جا، تهییج احساسات قومی و ملی و ....
در سالیان دور دولت های افغانستان و ایران برای تقسیم عادلانه آب هیرمند معاهده ای امضا کردند که منافع طرفین و حسن هم جواری را تضمین می کرد. نخست وزیر وقت موسی شفیق که فردی لایق و ملی بود از طرف مخالفان به عنوان آب فروش تحت فشار قرار گرفت و مخالفان از این حربه برای تحریک افرادی که هیچ اطلاعی از مفاد قرارداد نداشتند و شاید عده زیادی از آنها اصطلاحاتی چون حق آبه، آورد رودخانه و ... را در عمرشان نشنیده بودند، استفاده کردند و آنها را علیه نخست وزیر به خیابان ها کشاندند.
اینکه در کشورهای پیشرفته، قدرت مندان و سیاست مداران نمی توانند با به میدان آوردن اقشار حاشیه نشین دست به اعمال فشار به جریانات اجتماعی بزنند عوامل متعددی دارد که سطح دانش و سواد و همچنین آزادی گردش اطلاعات از جمله آن است. اینکه امروزه در کشورهای در حال توسعه هم شتر سواران و شعبان بی مخ ها به سادگی چنددهه قبل نمی توانند سرنوشت ملتی را تغییر دهند نشان دهنده آنست که اولا در دهه های اخیر با افزایش سطح دانش و مشارکت مردم، نسبت قشر لمپن به کل جامعه کمتر شده است و ثانیا امکانات ارتباطی دنیای جدید امکان بستن فضا و جلوگیری از گردش اطلاعات را برای حکومت های خودکامه ضعیف نموده است. شاید اگر سطح سواد مردم در زمان موسی شفیق بالاتر بود و دسترسی به رسانه ها مانند امروز فراگیرتر، افراد زیادی به عنوان آب فروش به دولت حمله نمی کردند و امکان برانگیختن مردم برای گروه هایی که به دنبال از بین بردن دموکراسی نوپای افغانستان بودند، میسر نمی شد.
به هر حال امروز دوران جدیدی است و دسترسی به اطلاعات و اخبار اسان تر و فراگیر تر از گذشته است به همین دلیل هم شترسواران اقای مبارک این بار هم در تعداد کمتر از قشر جوان و تحصیل کرده هستند و هم بر خلاف سی سال گذشته ناتوان تر و این نوید شروع دوران جدیدی است در منطقه با نقش آفرینی بیشتر نخبگان و کمرنگ شدن نقش لمپن ها و حکومت ها باید خود را با آن هماهنگ نمایند.
* لغت نامه دهخدا در معنی لمپن: اصطلاحی آلمانی است که در معنا، بیکاره و ژندهپوش را تداعی میکند، اما در مفهوم به قشرهایی از اعضای جامعه گفته میشود که بنا به دلایلی از حقوق سیاسی و اجتماعی و غیره محروم شدهاند. در این دیدگاه، لومپن به معنای رنجبران ژندهپوشی به کار میرود که قشرهای وازده اجتماع و جامعه را تشکیل میدهند. طبقه خود را از دست دادهاند. به فساد کشیده شدهاند و فاقد هرگونه ارتباط و همبستگی طبقاتی میباشند. این عده در جوامع سرمایهداری، اغلب در شهرهای بزرگ، از طریق مشاغل انگلی، غیر تولیدی و غیر اخلاقی-و به طور غالب در شرایط بد و سخت-زندگی میکنند. این گروه احتمالاً به خاطر پول به هر کار ناپسند و ضد انسانی تن در میدهند. دزدان، چاقوکشان حرفهای، اراذل و اوباش، ولگردان و جنایتکاران باجگیر از آن جملهاند. لومینیسم از ادبیات سخیفی بهره میبرد؛ دانشواژگان استخدامی این گروه دربرگیرندهی مفاهیم زشت و غیر اخلاقی است؛ و در تعامل با اعمال آنها قرار دارد.
** منظور از این بحث صرفا یک مثال از یک اتفاق واقعی بود و در اینجا بحث بر سر نام افغانستان نیست.