حکومت کابل در دهانۀ آتشفشان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
از شش ماه به این سو، نیروهای غربی ظاهراَ بر پایه نیاز ها و اوضاع جدید ، برای آمدن دو باره طالبان بر سر قدرت ، هم از طریق رسانه ها وهم در تلاش های سیاسی ، زمینه سازی کرده اند. سخنگویان ملل متحد، سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو )و برخی تحلیل گران غربی ، پس از سال ها شعار مبارزه بر ضد تروریزم و کمک برای اعمار یک افغانستان نوین ، اکنون به این نتیجه رسیده اند که جنگ راه حل نیست ؛ تأمین صلح برتراز همه چیز است؛ نمی توان با جنگ درافغانستان به پیروزی رسید. این همه بهانه گیری های سازمان داده شده ، به منظور آن است که چرخش اساسی در برخورد با قضیه افغانستان در سیاست جهانی ، هم در سطح افغانستان وهم در سطح اذهان عامه غربی ها ، آهسته آهسته به یک امر طبیعی و قابل قبول بدل شود و کسی به خود زحمت ندهد تا این پرسش را مطرح کند که شش سال پیش ، بربنیاد کدام مشروعیت و منطق خرد پسند، افغانستان به اشغال کشور های متحد در آمد و اکنون این کشور ها به دنبال کدام اهداف در افغانستان اند؟
احتمال میرود که افزایش تلفات نیروهای خارجی ، استدلال پیگیر و اعمال فشار متمرکز پاکستان برای ترسانیدن نیروهای غربی از رسوایی خونبار غیر قابل جبران وعراقی شدن افغانستان، و افزایش بحران در نتیجۀ کشانیده شدن پای شمار بیشتر کشور ها در جنگ افغانستان ، دلایل اصلی عقب نشینی تدریجی غرب در محور افغانستان باشد. آیا بعد از عقب نشینی احتمالی نیروهای غرب از عراق، دیر یا زود ، شدت نبرد ها در افغانستان قابل پیش بینی است؟ آن چه به موضوع مبارزه جهانی برضد هراس افگنی رابطه می گیرد، نشانه ها حکایت ازآن دارند که سرنوشت عراق ازسرنوشت افغانستان نمی تواند جدا تصور شود. اگر در پس برنامۀ اشغال عراق، رؤیای خاور میانۀ بزرگ مطابق طرح امریکا خوابیده بود، تجمع نیروهای غربی در افغانستان نیز، درواقع مصئون سازی جغرافیای خاور میانۀ بزرگ از حواشی ایران است که در چندین جبهۀ نبرد خاموش در لبنان، عراق وافغانستان وفلسطین با امریکا مشغول است. منطق احتمالی حفظ طالبان در افغانستان، از یک سو حفظ قدرت جنرال پرویز مشرف درپاکستان است و از جانب دیگر، تقویت زمینه های تهدید بالقوه به آدرس ایران تلقی می شود. از همین جاست که این تصور بالا می گیرد که تلاش اصلی امریکا و ناتو ممکن است درهمین مسیر پیش می رود که نجات در افغانستان می تواند با رویکرد مجدد به پاکستان وطالبان، محقق شود. هرچند به طور قطع این فرضیه هنوز هم در گرو حوادث آینده است، مصلحت انگلیس و تا اندازه یی امریکا بر این شده است که روی کرد جدید سیاسی در مورد طالبان ، به آزمایشش می ارزد.
جبهه سابق ضد طالبان اکنون به چه می اندیشد؟
وقتی درسال 1994 میلادی نخستین دسته های شبه نظامی طالبان از شهرک سپین بولدک قندهار به سوی مواضع گروه های مجاهدین در شهر قندهار وحومه آن مارش کردند، شماری از رهبران تنظیمی به خصوص پروفیسور برهان الدین ربانی و حضرت صبغت الله مجددی ازین حرکت حمایت کردند و استاد ربانی، حرکت طالبان را یک حرکت "خودجوش" معرفی کرد. درحالی که هیچ حرکت سیاسی ونظامی درطول تاریخ افغانستان خود جوش نبوده و نخواهد بود. در همان سال ها ، دولت اسلامی مجاهدین به رهبری پروفیسور ربانی که از جنگ در برابر حزب اسلامی حکمت یار، حزب وحدت وجنبش ملی خسته وفرسوده شده بود، تلاش کرد تا دست کم از حرکت جنگی طالبان از قندهار به سوی غزنی ، وردک و لوگر به حیث ابزاری به هدف ختم گروه های رقیب خویش بهره گیرد. کمک رسانی به طالبان از سوی دولت اسلامی آغاز گشت و حتی هواپیما های دولت مواضع حزب اسلامی را به نفع طالبان درغزنی بمباران کردند و میلیارد های افغانی پول نقد برای رهبران طالبان ارسال گردید.هرچند در آن زمان دولت اسلامی توانست تا حریفان خود را از صحنه نبرد خارج کند اما سیمای اصلی طالبان برای بلعیدن دولت اسلامی با قوت تمام به زودی آشکار گردید و جنگ میان شمال وجنوب شکل تازه یی به خود گرفت وتهاجم جنوب بر شمال، پنج سال تمام ادامه یافت. درشش سال اخیر که ورق حوادث برگشت و طالبان به آنسوی کوه ها خزیدند و به شکل مرموزی دو باره درگستره جنوب ، صف آرایی کردند، برخی رهبران مجاهدین که در سال های "مقاومت" با طالبان مبارزه می کردند ودرچند سال اخیر از مسند های رسمی حکومت تحت رهبری آقای کرزی کنار زده شده اند، طوری وانمود می کنند که هدف از جنگ طالبان در شرایط جدید، تضعیف محور حکومت به رهبری رئیس جمهور کرزی است و ظاهراَ وضع طوری نیامده است که طالبان قصد رویارویی و یا سرکوب نیروهای مجاهدین سابق را در سر بپرورانند؛ به این ترتیب، جنگ طالبان را یک سویه تلقی می کنند و علی الظاهر این طور محاسبه کرده اند که حکومت کرزی و جامعه جهانی در نتیجه افزایش فشار طالبان، حاضر خواهند شد که باردیگر به آن ها رجوع کنند. اما تجارب سال های گذشته با وضاحت نشان داده است که هدف اصلی طالبان، مبارزه قاطع و آشتی ناپذیر با نیروهای غربی و تیم حاکم در ارگ نیست؛ هدف آنان نابودی کامل گروه ها و افرادی است که در جبهه مقاومت علیه آنان جنگیده اند و از نظر طالبان، عاملان اصلی کشانیدن پای امریکا و غرب به خاک افغانستان به شمار می روند. این درحالی است که رهبران مجاهدین دیروز مانند دوره مقاومت درموقعیتی قرار ندارند که در صورت بروز خطر آنی حمله طالبان که از جبهات گرم جنگ به سوی شان نزدیک می شوند، از خود دفاع کنند. سازمان جنگی و انتظام سیاسی این گروه ها در طی سال های اخیر به کمک یوناما و معامله های سیاسی نا معلوم از بین رفته و تغییر افکار عامه مجاهدین نیز در شش سال اخیر بسیار جدی بوده است. طرح این مسایل ممکن است برای بسیاری از مقام های مجاهدین ، تلخ و ناگوار باشد اما اتفاقات به گونه یی اند که باید این حقایق تلخ را جدی بگیرند. اگر اراده اعلام ناشده جهانی به هدف حذف کامل نفوذ سیاسی و اجتماعی گروه های مجاهدین هدایت شده باشد، و شمه یی از آن چه گفتیم ، اتفاق بیافتد،یک آزمون خونبار دیگر همانند دوره مقاومت در تاریخ افغانستان در انتظار مردم خواهد بود.
مسیر عملی تلاش ها:
درین اواخر پروفیسور برهان الدین ربانی رئیس جمهور پیشین و رهبر جمیعت اسلامی و عطا محمد نور والی با نفوذ ولایت بلخ ،به دعوت حکومت امریکا به واشنگتن سفر کرده بودند. گفته می شود که امریکا از سایر چهره های سیاسی که در گذشته بر ضد طالبان جنگیده بودند، نیز دعوت کرده است که برای انجام مشوره ها در بارۀ وضعیت آتی افغانستان به امریکا سفر کنند. سلسله سفر های جدید فرماندهان و افراد ارشد جمیعت اسلامی به امریکا بدون شک به تغییرات عمده سیاسی در آینده دور یا نزدیک رابطه دارد. این سفر ها که موازی با پیشرفت نسبی روند مذاکره مخفی با رهبران طالبان از سوی نیروهای انگلیسی و هیأت حکومتی صورت گرفته است ، با یک رشته دست آورد های حاصل از مذاکرات و تعیین شرط و شروط ومعامله های پشت پرده در مورد نحوه ایجاد یک حاکمیت جدید سیاسی تحت رهبری تحریک طالبان، پیوند خورده است. سفر حامد کرزی به انگلیس و مذاکرات سری وی یا زلمی خلیلزاد طراح اصلی یک جانبه سازی حاکمیت سیاسی در افغانستان ،بدون شک جزو عمده پروسۀ سازش با طالبان است. برخی آگاهان پیش بینی کرده اند که مقامات انگلیسی درین گفت وگو ها، نتایج نهایی تصمیم جامعه بین المللی را برای رئیس جمهور کرزی ، ابلاغ کرده اند. پس از بازگشت رئیس جمهور از سفر لندن، زاویه پیشروی طالبان به طور اسرار آمیزی از محور جنوب به سوی غرب کشور( ولایت فراه ) تغییر کرده است. این درحالی است که درگذشته، اگریک شهرک یا ولسوالی به تصرف طالبان در می آمد، بلافاصله عملیات ناتو و اردوی ملی آغاز می گشت و مناطق از دست رفته آزاد می گردید. این بار نیز ممکن است چنین شود، اما با از دست رفتن سه ولسوالی ولایت فراه در ظرف یک هفته ، سایه نوعی تأخیر عمدی و سکوت رسمی بر مواضع دولت و سازمان ناتو سنگینی می کند.
پیشنهاد اخیر ملاعمر رهبر طالبان در مورد واگذاری ده ولایت جنوب وشرق برای طالبان، تعیین جدول زمانی برای خروج نیروهای خارجی از افغانستان و رهایی کلیه اسرای طالبان در ظرف شش ماه آینده، درواقع احتمال دارد ادامۀ یک رشته تعهداتی است که در جریان مذاکرات پشت پرده روی آن صحبت شده است. روز نامه معتبر گاردین چاپ انگلستان بدون شک این خبر را از منابع دست اول انگلیس به عنوان مبتکران اصلی آرودن دو باره طالبان بر سر قدرت، به دست آورده بود. اگر درگزارش های بعدی، جزئیات این خبر افشا شود، می توان پیش بینی کرد که اگر به این پیشنهاد طالبان به طور عملی توجهی صورت گیرد، زمینه برای ایجاد جبری و غیر ارادی حاکمیت فدرالی درافغانستان مساعد خواهد شد. حلقاتی که در گذشته ، فدرالی شدن افغانستان را محکوم می کردند، اکنون جبر حوادث عملا آنان را در موقعیت دشواری قرار داده است. تأمین صلح به هر بهای ممکن، روی کرد کنونی غرب و خصوصاَ انگلیس ها در افغانستان است که تشکیل اداره خود مختار جنوب ( درمرحله نخست) ، گام بلندی درراه تطبیق این هدف خواهد بود. معلوم است که محاسبه طالبان برای کنترول ده ولایت جنوب و شرق در مرحله اول، تقویت پایگاه های رسمی و مرکزی این گروه است و در اقدامات بعدی، حرکت به سوی کنترول شمال نیز یک امر اجتناب ناپذیر خواهد بود. همان سناریویی که پس از سقوط کابل در ده سال پیش اتفاق افتاد و آتش جنگ های شدید را درکشور دامن زد. با توجه به مانور های سیاسی در شش سال اخیر، معلوم می شود که هیأت حاکمه درکابل و بازیگران غربی از روند آتی تماس ها با طالبان محاسبه های گنگی را روی کاغذ آورده اند. شاید آنان فرض کرده اند که احتمال آن وجود دارد که خواسته های سنگین طالبان که در ادوار نخستین مذاکرات جدی ، با چنین صراحتی عنوان شده است، در مراحل بعدی، تا میزان زیادی دستخوش تعدیل شوند و به اصطلاح ناخون های تیز آن گرفته شود. اما پروسۀ کار چنان است که درمضمون این مذاکرات ( که عبارت از بازگشت طالبان براریکۀ قدرت است ) کدام تغییری رونما نخواهد شد. در گیرودار دادو ستد های دراماتیک سیاسی، چالش اساسی متوجه تیم کنونی حکومت است که در ارگ جا خوش کرده است . در صورت پیشرفت بیشتر مذاکرات درین باره، برای این تیم ، خیلی دشوار است تا بود و نبود خود را درآینده سیاسی کشور مشخص کند. اگر تحریک طالبان به عنوان یک طرف کلیدی قضیه، درمذاکرات صلح با جوانب داخلی و خارجی مطرح باشد ، موقعیت کسانی که به حیث نماینده گان قومی در جامه تکنوکرات و طرفدار غرب ، ازنام ولایات جنوبی در دستگاه حکومت صاحب دم و دستگاه و امتیازهای رسمی شده اند، با چالش های سختی رو به رو می شود.
موضع غرب :
نخست وزیر انگلیس گوردن براون اخیرا بخشی از تماس ها و پیشرفت ها در مورد راه دادن دو باره طالبان بر مسند قدرت کلیدی را افشا کرد وگفت طرفداران تفکر طالبانی درافغانستان قابل ملاحظه اند و نمی شود آن را نادیده گرفت. این نخستین بار بود که یک رهبر انگلیس ، "تفکر طالبانی " را به حیث عنصر قابل پذیرش در جامعه افغانستان به رسمیت شناخت . وی گفت که الزامی وجود ندارد که دموکراسی غربی در افغانستان پیاده شود. حال سوال این است که اگر انگلیس ها با تفکر طالبانی مخالف نیستند ؛ پس چه علتی وجود دارد که درجنوب تجمع کرده اند و به بمباران وحشت ناک مردم مشغولند و همه روزه ده ها نفر را به نام طالب می کشند و خبر آن را با افتخار در اختیار رسانه ها قرار می دهند؟ اگر بحث آشتی با طالبان با طالبان مطرح بود، تاوان این همه تلفات انسانی به خصوص تلفات غیر نظامیان در جنوب ، ویرانی روستا و مکاتب را چه کسانی می پردازند؟
اکنون نتایج جدید بر این فرمول استوار است که برقراری صلح و آرامش درافغانستان نسبت به تقویت و نهادینه کردن ارزش های دموکراسی و وفاداری بازگشت ناپذیر به حقوق زنان درین کشور، مرجح تر است. فدا کردن دموکراسی در بدل صلح ، ستون فقرات سیاست تازه غرب به خصوص انگلیس درافغانستان است. این اظهارات بدون شک حاصل نظرات اعلام ناشده امریکا و انگلیس و کشور های عضو ناتو در خصوص بحران جاری درافغانستان است که ظاهراَ در شرایطی که جنگ با طالبان به بن بست رسیده است، به عنوان یک راه حل مطرح گشته است. هرچند مقامات امریکایی درین باره ، نظرات واضحی ابراز نداشته اند.
پیام نخست این سیاست، حذف طالبان از فهرست تروریزم و دادن مشروعیت سیاسی برای آنان است. مضمون بعدی ، حذف تدریجی تیم فعلی قدرت در ارگ ریاست جمهوری است .تلاش برای قانع کردن نیروهای ضد طالبان وآنانی که از به قدرت رسیدن دو باره طالبان ترس دارند، جزو همین پروسه است که باید با میانجیگری امریکا و انگلیس عملی شود. سفر رهبران گروه های ضد طالبان به امریکا ممکن است به همین منظور صورت گرفته باشد.
طرح جدید صلح می آورد؟
اکنون که رئیس جمهور از سفر لندن برگشته است، زوایای اصلی سازش با طالبان آهسته آهسته روشن خواهد شد اما یک نظر کلی به وضع افغانستان نشان می دهد که سازش هایی از نوع این گونه "نقشه راه" می تواند نتایج معکوس به بار آورد. افغانستان از هر حیث به عنوان یک سرزمین غیر قابل پیش بینی مطرح است. واقعیت های این کشور، در بسا موارد، محاسبه های عقب درهای بسته و روی کاغذ را به باد فنا داده است. محاسبه شوروی در سال های دهۀ شصت و محاسبۀ سردرگم انگلیس درحال حاضر، همه از یک جنس اند؛ یعنی معامله با نخبه گان سیاسی. نباید فراموش کرد که تجربۀ شش سال اخیر برای عادی ترین مردم در افغانستان، درس های بزرگی آموخته است. استفاده از موقعیت دردناک فقر و اشاعۀ ترس روانی درافغانستان در نفس خود به یک ابزار مؤثر می تواند در دستورکار قرار گیرد؛ اما این نوع بازی، همیشه کوتاه مدت و انباشته از خطرات بعدی است. در قضیۀ افغانستان تنها انگلیس وامریکا دخیل نیستند؛ دست کم شش کشور منطقه و قدرت های همسایه نیز منافع حساسی دارند که بدون توجه به آن، سرنوشت هر نوع سازش و مصالحه یک جانبه با سوال درشتی مواجه می شود. گذشته از آن، در بعد داخلی ، استفاده از نخبه گان سیاسی شناخته شده و در صورت احتمال ، قانع کردن آنان در مورد پذیرش زعامت طالبان، آن هم بدون اشتراک وحضور عادلانه طیف های سیاسی وقومی مختلف ، اگر در یک مرحله، پایان بحران تلقی شود، دردور بعدی، آغاز یک بحران فراگیر در بخش های دیگر کشور خواهد بود. تجربه سال های اخیر نشان داد که یک طرفه اندیشی قضایای کشور ( که تاحد زیادی با اتکا به کمک لفظی و شرکت نخبه گان ،برخی فرماندهان و شخصیت های غرب نشین در حکومت )، صورت گرفت، راه حل وضع پیچیدۀ کشور نیست. چرا نماینده گان ملل متحد، امریکا وانگلیس ، اکنون به این نتیجه رسیده اند که نادیده گرفتن طالبان در تقسیم قدرت یک اشتباه بود. پس اهمیت این موضوع باز هم در موارد بعدی هم به قوت خود باقی خواهد بود. آیا بازی های جدید، بدور از اراده و خواست واقعی میلیون ها تن که با طالبان مخالفت دارند، و نسبت به نیات نیروهای خارجی مظنون شده اند، تنها راه حل مطلوب در افغانستان خواهد بود؟ پرسش این جاست که در صورت ایجاد حکومت طالبانی بدون ایجاد موازنۀ حقیقی ( نه نمایشی ) قدرت در حاکمیت سیاسی و آغاز دور جدید نارضایی های احتمالی اجتماعی، سرنوشت صلح و وفاق ملی چه خواهد شد؟
گذشته ازین، درسازش جدید، خیلی دشوار است تصور شود که کلیه بخش های تقسیم شده طالبان وارد حاکمیت شوند. طالبان در سال های اخیر، به چند دسته تقسیم شده اند. دستۀ نخست، همرکاب القاعده باقی مانده است؛ یک بخشی از آنان ( گفته می شود) که با نیروهای امریکایی آتش بس دارند و نوعی "پروتوکول " میان آنان برقرار است و قسمت دیگر نزدیکی خود با سازمان استخبارات پاکستان را حفظ کرده است. سوال این است که آیا کلیه بخش های طالبان در پروسه مصالحه جدید شامل خواهند بود؟ خیلی بعید به نظر می رسد که پاسخ به این سوال، مثبت باشد. به این ترتیب، می توان پیش بینی کرد که حتی با پیوستن یک یا بخش هایی از تحریک طالبان در حاکمیت جدید، جنگ بر ضد نیروهای غربی و افغان همچنان ادامه خواهد یافت و در نهایت، حکومت داران کنونی در کابل، به عنوان قربانیان دم دستی معامله های آینده ، در دهانه آتش فشان رویداد ها قرار خواهند گرفت. در سطح کلی، شاید ستون اصلی تفکر معقول این باشد که بدون همگرایی داخلی و منطقه ای در باره سرنوشت سیاسی افغانستان، چانس رسیدن به صلح پایدار بسیار ضعیف خواهد بود.
پيامها
19 نوامبر 2007, 11:12, توسط واصف
آقای مامون از تحليل های شما لذت می بريم. شما يکی از بهترين روزنامه نگاران افغانستان هستيد. نوشته های شما و آقای ميرهزار هميشه برای من خواندنی بوده اند. در افغانستان ما با کمبود خبرنگاران شجاع و نترس روبرویيم.
20 نوامبر 2007, 15:47, توسط سرمست
عمری مامون به نوکری به رژیم ها و گروههای جنایتکار و خاین تیر شده اگر قبول نداری کلپ ذیل را که اعترافات جانانهای از زبان خودش دارد تماشا کن.
آنلاین : فلمی از رازق مامون با تلویزیون طلوع
21 نوامبر 2007, 02:06, توسط رسول
رزاق مامون به مراتب از شما و آدم های پشت پرده مانند شما بهتر است. او حداقل شجاعانه مواضعش را طرح می کند. اگر انتقادی داريد، انتقاد کنيد و نه اينکه پشت نام های مستعار پنهان شده و به اين و آن از پشت خنجر بزنيد
21 نوامبر 2007, 12:14
به نظر بنده آنچه را که مخالفین آقای مامون آرزو دارند درین فلم تقدیم بینده کنند خوشبختانه برنمی تابد.
بدلیل اینکه:
شرایط داغ آنزمان باهمه مصیبت های فراوان که بعداز تجاوز قوای شوروی درکشور نصیب این کشور نمود هرجوان را که کوچکترین احساس راجع به وطن ومردم کشورش داشت به یک طرف کشاند.
تعداد ازین جوانان راهی دیارهجرت شدند واز آنجا یا دوباره به سنگرهای جهاد برگشتند یااینکه اگر جرأت شهادت را درخویش نمی دیدند باهزار عذر وزاری و قبول دین جدید راهی کشورهای غرب میشدند.
بناء رزاق مامون بمثابه یک جوان بااحساس آنزمان بهترین ایام زنده گی خویش را در زندان پلچرخی کمونیست ها گذراند وبعداز رهایی از زندان بازهم کشور خویش را ترک نگفت بخاطراینکه بعداز خروج قوای شوروی جو وفضای هجرت چه درپشاور وچه ایران یک جو کثیف وفاسد وآلوده خالی ازهرنوع معنویت ودرعین حال مرکز جلب جذب سازمانهای استخباراتی کشورهای ذینفع اولترازهمه خود همین دوکشور وبعد هم سعودی ومصر امریکا وانگلیس وغیره گردیده بود.
چه بهتر ازاینکه این جوان پاک خودرا ازچنین خودفروشی های سیاسی نجات داده بدون پناه بردن به سفارت های کشورهای مختلف به غرض دریافت پناهنده گی سیاسی در وطن خویش باقی ماند امااز کار ومبارزه فکری خویش دست برنداشت.
درمرحله پیروزی مجاهدین هم نظر به شناخت که مسعود وهم حکمتیار از شخصیت این آقا داشتند درست تشخیص دادند که وی را عهده دار یک نشریه مستقل ساختند که نشریه مذکور به هیچ صورت ناشر افکار واندیشه های سازمان مشخص نبود وحتی گاه گاهی خود آنهارا نیز مورد اننتقاد قرار میداد.
اما خودم نیز باوجود که نه کدام خویشاوندی بامسعود دارم ونه هم عضو شورای نظار بوده ام تشخیص ام این است که دربین همه شخصیت های سه دهه اخیر درین کشور سر بالا کردند بالا تر از مسعود شهید رهبر کرسماتیک وصاحب دید استراتیژیک کس دیگر را سراغ ندارم
درصورت که دیگر رهبران وشخصیت ها یا خود را به روس فروختند تاهنگامیکه همانجا مردند ویاهم به آی اس آی ویاهم به سی آی ای یا انگلیس.
تنها فهرمان که میتوان آنرا به حق قهرمان نامید وی همانا شخصیت گرانقدر شهید مسعود است که به هیچ صورت این سمبول استقامت وآزاده گی دیگر درین کشور باز نمی گردد.
او که در بین ملت ومردم خود زیست وسرانجام همانجا مرد.
نه هیروین فروش بود ونه هم جایزه اوسکار را برایش کدام کشور غربی پیشنهاد کرده بود ونه هم دزد بود که مانند سلاطین وامرای سابق به هند به چور وچپاول لشکرکشی نموده باشد.
لذا جا دارد که حکومت هند نام یکی از جاده هایش را در دهلی به نام نامی این شهید قهرمان وطن ما میگذارد.
19 نوامبر 2007, 12:30, توسط ناصر
اگر سياستمداران کابل دست از نفاق برندارند و برای مردم کار نکنند، جنگ و تباهی بيشتر می شود. تجربه اين چند سال نشان نداده که با رهبران کلاسيک نمی توان به ثبات دست يافت. آقای کرزی از اين رهبران کلاسيک هراس داشت اما آن ها ديگر مرد جنگ نيستند و در پول و شهوت غرق شده اند
19 نوامبر 2007, 16:40, توسط مقبول شاه
شف شف نی - شفتالو ! بعد از شروع گدودیشن Gad-oad-ation در پاکستان ، زمان تجزیه افغانستان فرا خواهد رسید . یعنی اینکه برای رفتن از مزارشریف به قندهار ، به دعوتنامه و ویزه ضرورت خواهی داشت ، و برعکس . آنزمان نیز کشوری که بنام افغانستان باقی میماند دستخوش حوادث نه چندان بهتر از امروز و دیروز خواهد بود . همسایه های شمالی ، جنوبشرقی و غربی افغانستان به نوبهء خود با کشور جدید التشکیل همسایه روابط آقایی شان را حفظ خواهند نمود . مسوولین فرداهای بدتر مردم ، هنوز زنده استند .
20 نوامبر 2007, 08:46, توسط آذین از کانادا
بدون اشتراک نخبگان جامعه و اندیشمندان وارسته و با تجربه و با هویت ملی ، حل قضایای ملی و برون رفت ازین وضع دشوار است . امریکا و انگلیس در هر کشور ابتدا عناصر خودفروخته، مرتجع و بنیاد گرا را روی صحنه می آورد مانند ایران و عراق که عناصر ملی را تصفیه کنند، اندیشه و خرد جامعه را متواری و خانه نشین سازند و بعد با عناصر وابسته و فروخته شده میتوانند هرنوع معامله نمایند . کرزی خودش طالب است و دور و برش هم فاشیست های افغان ملیتی و تکنوکرات های صادر شده ی غرب . ازینان چه توقع است ؟ زیر نام خلع سلاح و احساسات صلح طلبانه، ملت را خلع سلاح کردند و کنون پروگرام شادی بازی شان را بالای دیگران پیاده میکنند . افسوس خیلی دیر سری عقل می آییم و هیچ گاه دوست و دشمن را نشناختیم . در شطرنج سیاست خیلی ساده هستیم خیلی خیلی .
استعمار خواهد که کاری کند / سرسوزنی را مناری کند
خری را برآرد ز آخور او / به یکدم سیاستمداری کند