افشار، شمع همیشه بیدار
گاهی فکر می کنم که افشار تاریخ زنده ای است که در آن می توان ورق ورق حکایت خون و خاکستر را خواند اما واقعیت این است که افشار زندگی تاریخ ماست. افشار اگر نبود، چگونه می شد مرد را از نامرد، انسان را از نا انسان و مظلوم را از ظالم تشخیص داد. افشار ترازوی عقل سیاسی ماست.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
هروقت به افشار می اندیشم، همیشه این سئوال دشوار ذهنم را می آزارد که انگیزه آدم کش ها از قتل عام در افشار چه بود؟ به عبارت دیگر، چرا ساکنان بی کناه و بی دفاع افشار مورد خشم و خشونت آدم کش ها قرار گرفتند؟
بسیاری ها گفته اند و می گویند که هزاره بودن جرم ساکنان شهید افشار بوده است. اما من به هیچ عنوان نمی توانم این حرف را بپذیرم. همچنانی که دلیل قتل عام هزاره ها توسط امیر جلاد عبدالرحمن خان را نیز هزاره بودن نمی دانم. به نظر من جرم شهدای افشار نه هزاره بودن که " هزاره شدن" بوده است. " هزاره بودن" وجه ساکن و آرامی است که نظام حاکم می تواند به سادگی از دل آن " جوالی" و " نفر خدمت" و ... بیرون بیاورد. هر نظام ظالم و ضد انسانی به تعداد بیشتر جوالی و نفر خدمت ضرورت دارد. هزاره بودن، در فهم تاریخی اش، چیزی جز سکوت و ستایش نیست. انسان آرام، حرف گوش کن و مطیع را همه ی دولت ها می پسندند. هزاره باید دست از این آرامش ابدی خویش می شست و علیه سکوت، سکونت و تسلیم پذیری خویش قیام می کرد. هزاره شدن اما عبارت بود از ایستادن در برابر تقدیر تاریخی " هزاره بودن". هزاره شدن را می توان بازگشت به خویشتن تاریخی و قومی خویش تعبیر کرد. بازگشتی که توام با حرکت و اعلام حضور بود. هزاره ها پس از قرن ها غیبت ، سرانجام حضورشان را در میانه دیگر اقوام و در میدان سیاست کشور با صدای بلند و رسا اعلام کردند. این اعلام حضور به معنی در خواست حقوق سیاسی- اجتماعی برابر با دیگران بود. فرایند " هزاره شدن" عبارت بود از عبور از " هزاره بودن" و رسیدن به هویت محترم و متقدر قومی. با چنین فهمی از فاجعه افشار، آسان تر می توان حجم اندوه آنرا تحمل کرد و سنگینی گناه برادران قاتل را فهمید.
برای من افشار تنها یک قتلگاه نیست، یک قیامت قومی است. قیامتی که در آن رسم زنجیر شکنی و آئین عصیان متولد می شود. از این رو افشار زاد روز تولد ملتی است که دیگر اسیر و ذلیل نیست. افشار شمعی است که در کنار ما ایستاده است، روشن است و این روشنی اسرار آمیزش ابدی است. چشمی که افشار را نبیند، چشم کور و کودنی است که برای " دیدن" آفریده نشده است. چشمانی که افشار را ننوشد، چشمان تشنه ای است که به تشنگی ابدی محکوم است. گاهی فکر می کنم که افشار تاریخ زنده ای است که در آن می توان ورق ورق حکایت خون و خاکستر را خواند اما واقعیت این است که افشار زندگی تاریخ ماست. افشار اگر نبود، چگونه می شد مرد را از نامرد، انسان را از نا انسان و مظلوم را از ظالم تشخیص داد. افشار ترازوی عقل سیاسی ماست. با افشار می شود به متن خون رفت و شیرینی شهادت را سرکشید.
بر گورهای دسته جمعی، بر مزارهای بی نام و نشان، بر کودکان شهید، بر زنان و مردان بی گناه افشار هزاران درود و رحمت باد. شهدای افشارشمع همیشه زنده ی همه عدالت خواهان جهان خواهد بود. افشار شعر و شمع همیشه بیدار سرزمین ماست.
پيامها
17 فبروری 2011, 13:13, توسط باآمد تغییرنام اوغانستان به خراسان
آقای نویسنده شما اوغان هستند و از این عکس برادر های محترم هزاره استفاده کردن که تفرقه اندازی کنند ؟