سرپل در کام آتش بیداد محمد گل مهمند و دیگر فاشیست های قبیله سالار
با حقایق پنهان در تاریخ افغانستان آشنا شوید!/ قسمت هشتم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
همانگونه که در بخش های گذشتۀ این نوشته با استناد به اسناد ومدارک دقیق وغیر قابل انکارتوضیح گردید، آتش خشم ونفرت محمد گل مهمند وزمامداران قبیله سالار هم عصرش، برعلیه خلق های محکوم بالخاصه خلق تورک هیچ حد ومرزی را نمیشناخت. برای این ویرانگران قدرت طلب همه داشته های مادی ومعنوی مردم خارج از چوکات قبایل متعلق بخود آنها، حیثیت دشمن را دارا وقابل نابود سازی بود.
با اعتقادبرچنین عقیده که، قدرت مند شدن قبایل متعلق بدانها وانحصار ابدی قدرت وحاکمیت به نفع ایشان در حال وآینده، نیازمند تضعییف ونابود سازی مادی ومعنوی دیگر باشندگان این سرزمین است، چنان بر هستی مادی ومعنوی باشندگان غیر قبایلی وبومی مناطق مختلف افغانستان امروزی یورش بردند که گویا، با ویرانی هر قلعه ومقبره، ویا سوختاندن هر کتابی فتحی را برعلیه بزرگترین دشمنان خود کمایی نموده اند.
این غارتگران عاقبت نیاندیش وجاهل، در عصر وزمانی که بشریت با اتکا بر داشته های مادی ومعنوی گذشته وبکار گیری تجارب علمی وفرهنگی اسلاف بشردر سرتاسر این کرۀ خاکی، درحال حرکت خلاق وسازنده بسوی قله های پیروزی وساختن جهان نوین عاری از فقر، گرسنگی، مرض، بی خانمانی وجهل بوده، ومرز های انسانیت را خارج از محدوده های نژاد وقبیله، دین وآئین وغیره، صرفاً بر اساس تعلقات انسانی در حال ساختن وتوسعه دادن است، با تمامی وجود خود مشغول بذر تخمه های نفاق، ویران نمودن افتخارات تاریخی وداشته های فرهنگی مردم ما بودند ومیباشند.
فهم ایشان از دارایی ملی یعنی داشته های قبیلوی، وفرهنگ ملی هم فرهنگ قبیلوی، وافتخارات ملی نیز جهل وعقب ماندگی های قبیلوی است وبس. بناءً برای آنها هر آن چیزی که نشانی از تعلق به قبایل خود آنهارا دارا نباشد باید نابود گردد.
ایشان خواهان اثبات ادعای داشتن تاریخ چندین هزارساله بر بنیاد داشته های متحجر قبایلی خویش بوده، قبایلی را که از تاریخ پیدایش آنها، دقیقاً از چند صد سالی بیش نمیگذرد، وهر فرد قبیله با صراحت وسادگی میتواند شجره نامۀ قبایلی خودرا ، تا جد نخستین احمد، محمد، محمود، سلیمان، ابراهیم، سدو،بن، علی، اکا، مسعود وغیرۀ خود بیان نماید، وهنوز هم داشتن نشانی از بند ایزار اجداد نه چندان دور یکی از بزرگترین افتخارات ایشان است، با اعطای اعتبارکذایی چندین هزار ساله از طریق نابود سازی خطوط پای دیگران در تاریخ این سرزمین، خواهان مبدل نمودن ایشان به وارثین بی کم وکاست این سرزمین میباشند.!!
این بیداد گران جاهل از فهم منافع ملی وافتخارات ملی بر پایۀ داشته های انسانی مجموع باشندگان این سرزمین بکلی غافل، وگمان برآن داشتند ودارند که، دستآورد های تاریخی کوشانی ها، یفتلی ها، تگین شاهی ها، سامانی ها، قراخانی ها، غزنوی ها، سلجوقی ها، غوری ها، آل کرت، خوارزمشاهی ها، ایلخانی ها، تیموری ها ، شیبانیها، بابری ها وغیره بر اساس آنکه از طوایف وقبایل متعلق بدانها نبودند، از آن ایشان نیست!!!
این تاریخ زدگان ویرانگر غافل از آن اند که بشریت داشته های فرهنگی و تمدنی خودرا از تاریخ بشریت اخذ میکند، ودر هر سرزمینی از کرۀ زمین نیزاز تاریخ زیست مجموع انسانها در ادوار مختلف تاریخ، نه از داشته های این یا آن قوم وقبیلۀ خاص! دایما به شجرۀ اجدادی خود رجوع میکنندوبس ودهل وارونۀ من برتر ومن اصیل تر را بدون داشتن مشخصات حقیقی ومنطقی این ادعا همیشه در صدا نگهمیدارند!
محمد گل مهمند نمایندۀ خاص وتاریخی این غارتگران تاریخ است که ، بر اساس آنهمه ویرانگری های غیر انسانی او بر علیه دیگر باشندگان کشور وجابجا سازی چند خانوادۀ ناقل در مناطق شمال هندوکش واعطای زمین های ازبیک ها هزاره وتاجیکها به ایشان بصورت غیر مشروع، هستند عدۀ از گمراهان کجروی که اورا، همین امروز هم با لقب بابا یاد نموده وکارنامه های اورا جزو افتخارات خویش به حساب میآورند.
کار نامه های محمد گل مهمند در منطقۀ باستانی سر پل یا جوزجان باستان هماننددیگر مناطق کشور زخم التیام ناپذیری راماند که ، با گذشت هر روزی بر عمق وپهنای آن فزونی بعمل آمده وراه تداوی آن هنوز هم مفقود است.
سرپل یکی از جمله مناطق باستانی شمال هندوکش ویا تورکستان جنوبی میباشد که در تاریخ بنام های انبار، جوزجانان، گوزگانان، جوزجان، گوزگان وغیره یاد گردیده است(جوزجان وجوزجانان معرب کلمات گوزگانان وگوزگان است که اعراب بنابه نداشتن حرف :«گ» در الفای خود، اکثراً گاف را با«جیم» تعویض مینمایند).
میر غلام محمد غبار در صفحۀ 202 اثر معروف خود بنام( تعلیقات جغرافیای تاریخی افغانستان) ضمن معرفی شبرغان سرپل را چنین تعریف میکند:
(اشپورقان ونریان که شهری میان یهودیه وفاریاب است، بزرگترین شهر جوزجانان یا انبار میباشد، وآل فرغون (فریغون)در همین شهرمقیم باشند، ودر زمستان به جزروان اقامت کنند ).
منظور از انبار همین سرپل امروزی است که در دورۀ زمامداری سلاطین تیموری بعداز اعمار پل تاریخی سرپل در زمان زمامداری میرزاسلطان حسین بایقرا، بنابه ابتکار وزیر دانشمند اوامیرالکلام امیر علی شیر نوایی، برفراز دریای سرپل که از یکجا شدن آب دریا های آقسو وقراسو ایجاد میگردد، به نام سرپل مسما میشود.
عبدالحی حبیبی در نخستین صفحۀ کتاب جغرافیای تاریخی افغانستان چنین مینویسد:
(کسانیکه تاریخ وطن را خوانده اند، شاید بارها نام جوزجان یا گوزگان را که یکی از مناطق تاریخی است دیده وشنیده باشند.
این منطقه به تصریح یاقوت حموی سرزمین پهناوری بوداز بلخ تامرو رود که از شهر های مهم آن انبار، فاریاب وکلار بود.
المقدسی این ولایت را جزو بلخ شمرده واحمد بن یعقوب معروف به الیعقوبی در سال 278 قمری گوزگان رادر قسمت شمال مجرای رود شبرغان وشمال دریای میمنه میشمارد. بارتولد مستشرق روسی انبار را سرپل وفاریاب را نزدیک دولت آباد حالیه مینویسد)
عبدالحی حبیبی درصفحۀ پنجم همان کتاب ، در رابطه با آل فریغون ودیگر دود مان های حکمران درین حدود جغرافیاوی مینویسد که: یکی از این دود مان ها حکمرانان آل فریغون یا فریغونیان اند که در جوزجان از حدود(250 تا410 هجری)فرمانروایی داشتند.این دودمان در عصر سامانیان وغزنویان دارای شهرت تام بوده اند وروابط دوستی وخویشاوندی را با هردو خانوادۀ سلطنتی حفظ میکردند وشاهان صلح دوست، علم پرور ودانشمند بودند................خود گوزگان بر حوالی سرپل کنونی اطلاق شدی واین دود مان از نسل شاهان قبل از اسلام (گوز گان خدا) مردم رباط فریغون بودند که بقول مقدسی به فاصلۀ راه یک روزه راه از اندخوی کنونی وکرکی واقع بود....)
نجم الدین ذاکرسنگچارکی یک تن از شاعران قرن دوازدهم هجری سرپل را چنین توصیف مینماید:
سرپل لقب جوزجانان بنام
ملک پاسبان، آستان امام
.......
اگر چند بلخ است ام البلاد
که گویا چنین بلده هرگز نزاد
با توجه به اشارات فوق سر پل را در تاریخ بنام جوزجانان مینامیدند وتغیر نام آن به سرپل بنابه روایات متعدد تاریخی محول میشود به زمان زمامداری تیموریان وحکومت سلطان حسین بایقرا که بفرمان امیر الکلام علی شیر نوایی پلی بالای دریای سرپل که از یکجا شدن دودریای معاون آقسو وقرا سو بمیان آمده و رود بار فیض بخشی درین نواحی ایجاد میکند اعمار وبا گذشت زمان نام مناطق دو طرف این پل، وبالآخره تمام مناطق اطراف آن به سر پل مسما میگردد.
سرپل یک منطقۀ تاریخی با آثار وآبدات زیادی از دوره های مختلف تاریخ است که ، بخش اعظم داشته های تاریخی وفرهنگی آن طی گذشت سالها با تأثیر پذیری از عوامل متعددی، چون تهاجمات ولشکر کشی ها ی بیگانگان از استقامت های مختلف، بهم خوردن نظم اجتماعی وثبات سیاسی به اثر کشمکش های ملوک الطوایفی وجنگ های داخلی، عدم توجه زمامداران قبایلی طی سده های اخیر به حفظ ونگهداشت مواریث فرهنگی، بر خوردهای تعصب آمیز مذهبی ونژادی زمامداران سده های اخیر افغانستان با این ثروت های معنوی مردم، وبالآخره دشمنی های آشکاربعضی از رجال متعصب وغیر مسئول قبیله پرست همچون محمد گل مهمند وغیره با این آبدات تاریخی وآثار باستانی یا بکلی نابود گردیده اند ویاهم در حالت نابودی تدریجی قرار دارند.
هر تازه واردی درین منطقه با شنیدن اسما وحکایات مرتبط با این داشته های بی بدیل فرهنگی که از جفای روزگار و بی خردی زمامداران جبار وفرهنگ ستیز، اکنون مردم ما ازداشتن آن ها محروم اندمتهیج گردیده وبه نابود کنندگان آن قلباً نفرین میفرستد.
یکی ازین داشته های تاریخی مقبرۀ امام یحیا بن زید از شاهکارهای معماری دورۀ سلجوقی میباشد، که دارای کتیبه های زیبا وگل کاری شده به خط کوفی، وگچ بری های فوق العاده ظریفی است که توسط یکی ازمخلصان امام بنام محمد ابن شادان الفارسی اعمارگردیده است.
این کتیبه های متبرکه برای اولین بار توسط شاد روان شاعر ودانشمند استاد قاری محمد عظیم عظیمی در سالهای سی وچهل قرن چهاردهم خورشیدی قرائت وتوضیح شد وصحت آن با اتکا به منابع تاریخی معتبرتثبیت گردید. نظر به معلومات تاریخی امام یحیا بن زید بن علی بن حسین، ابن علی بن ابی طالب بعداز کشته شدن پدرش زید توسط امویان به این دیار متواری ومصروف پیکار ومبارزه بر علیه امویان بوده بدست سلم بن احوز المازنی یکی ازگماشتگان نصر بن سیار حاکم وقت خراسان در روستای ارغوی(قراغوی)کنونی سرپل توسط سوره بن محمد کنزی شهید«125 قمری» وبه فاصلۀ یک ونیم کیلو متری شهر کنونی سرپل دفن گردیده، که دربین مردم بنام امام خورد شهرت دارد، پرده برداشته شد.
مقبرۀ امام یحیا بن زید توسط سلاطین سلجوقی اعمارگردیده، ومزین به خط گلدار وتزئینی کوفی است که در گچ بری نقش کرده اند. نام این محل در مروج الذهب مسعودی ارعونه، در صفحۀ 23عمدة الطالب ابن مهنا که در بمبئی چاپ گردیده ارعوی ودر دائرة المعارف اسلام ارغوه چاپ شده است.( اکنون درین محل بنای باعظمتی که اصل ساختمان تاریخی مقبره را در داخل خود جا داده با کتابخانه وسایر تجهیزات ساخته شده ویکی از زیارتگاه بزرگ عامۀ مسلمین به شمار میرود. وجامع با عظمتی هم با گنجایش صدها تن در جوار آن درحال اعمار قرار دارد).
بزرگترین تخریب کاری محمد گل مهمند درین ولایت نیزهمانند دیگر مناطق یاد شده در بخش های قبلی، بااز بین بردن قلعۀ تاریخی بالاحصارشهرسرپل بعنوان نماد غرور و آزادگی مردم این دیارآغاز میگردد.
بالاحصار سرپل کمی پیشتر ازسال 1268 قمری توسط ذوالفقارشیر، بیگ حکمدار سرپل تهداب گذاری، بعداً توسط پسرش محمود خان بیگلر بیگی تکمیل گردیده بود.
در رابطه به تاریخ اعمار این قلعه نجم الدین ذاکرسنگچارکی که کارنامه های بیگهای سرپل را دریک مثنوی بیش از دوهزار بیت به وزن شهنامه به رشته نظم کشیده به مناسبت ختم اثر خود که تقریبا همزمان با ختم بالا حصار است ، میگوید:
زهجرت هزارو دوصدوشصت وهشت
که این نامه مشهور آفاق گشت
بنابه روایات ثقات آن ولایت، این بناکه به سبک معماری های تورکستان کهن خصوصاً عصر تیموری ها، با بکار گیری کاشی های سبز در بخش های بیرونی آن اعمار گردیده بود در آن عصر از جملۀ بناهای بس معظم وباشکوه محسوب میگردید.
محمد گل مهمند که ماموریت داشت در هر جاییکه نشانی از مجد وعظمت گذشتۀ تورکان بمشاهده برسد، فوراً آنرا نابود نماید. با دیدن این قلعۀ زیبا وغرور آفرین نیز احساسات فاشیستی وتمدن ستیزانه اش به وجد آمده در یکی از روز های پنجشنبه بازار، مردمی را که طبق سنتهای دیرین جهت رفع مایحتیاج خود به شهر آمده بودند، در میدان مرکزی شهر جمع، وبا ایراد یک بیانیۀ مملو از تهدید وتحقیر به زبان پشتو میگوید که: این قلعۀ کهنه وفرسوده درین نقطۀ زیبای شهر به هیچ دردی نمیخورد ودیدن آن به نظر من چندان خوش آیند نیست. پس این بنای کهنه را باید ویران وبجای آن یک تعمیر با شکوه وعصری اعمار نماییم.
به این ترتیب در همان روز به مردم وسربازان دولتی که از قبل با بیل وکلند وانواع اسباب تخریب مجهز گردیده بودند امر مینماید که تخریب آن بنای با عظمت وتاریخی را شروع نمایند.
تخریب چندین روز ادامه یافته وبعداز تخریب مکمل، بجای آن کار ساختمان یک بنای دیگر که، مردم این ولایت بخاطر زنده نگهداشتن خاطرۀ بالاحصار کهن آنرا نیز بالاحصار جدید نامیدند وشنیدن این نام نیز برای محمد گل مهمند چندان خوش آیند نبود، آغاز گردید.
محمد گل مهمند درینجا نیز همانند میمنه که محض به ویران نمودن بنا های تاریخی اکتفا نه نموده، کتب وآثار ارزشمند فراوانی را که به زبان های تورکی تحریر یافته بود به آتش کشیده ودر رابطه با پوشیدن لباس های ملی ومردمی همچون چپن وکلاه وغیره قیودات توهین آمیزی را وضع مینماید، که قلوب واحسات مردم آن دیار به شدت متألم وجریحه دار میشود.
زمامداران محمد زایی وگماشتۀ بی عاطفه وفاشیست ایشان محمد گل مهمند پا را ازین هم فرا تر نهاده وپلان پشتونیزه کردن مکمل را با اجباری ساختن زبان پشتودر مکاتب وادارات دولتی یکجا با آوردن وجابجا نمودن سیل آسای ناقلین پشتون از مناطق پشتون نشین دو طرف خط دیورند، ادامه میدهند.
بر اساس همین پلان وپروژۀ جابجایی ناقلین، یکی از خون آشام ترین خوانین اسحق زیی بنام غلام سرور خان در قریۀ بغاوی و فامیل غلام رسول خان هم با اختیارات عام وتام وامتیازات ویژه در شهر سرپل جا بجا میشوند.
فرزند همین غلام رسول خان بنام عبالغفور که با حمایۀ مستقیم محمد گل مهمند حاکم سرپل مقرر میشود، هزاران جریب زمین وباغ مردم را به زور وتهدید از مردم بومی تصاحب، و به اقارب خویش توزیع مینماید.
زور گویی وبی رحمی این حاکم مطلق العنان به حدی است که شخصیت های با اعتبار این منطقه را با هدف زهر چشم گرفتن به انواع مجازات وشکنجه های تحقیر آمیز وبدون دلیل محکوم نموده، خود واطرافیانش از دیدن آن لذت میبردند.
چنانجه در یکی ازین گونه شکنجه های تحقیر آمیز یکی از شخصیت های مورد احترام مردم سلطانخان ، بای بزرگ قریۀ صیاد وپدر مرحوم سراج الدین خان صیادی را، با هدف مجبور سازی واگذاری زمین های او به ناقلین، یکجا با گاو به قلبه بسته وزمین را شخم میزند. به این ترتیب به مردم می فهماند که که در نزد او هیچ کس هیچ ارزشی ندارد.
همین غفور جلاد بعداً رئیس شرکت اتحادیۀ بلخ میشود وازآن طریق دارایی های بسا از تجار آن ولایت وتمام مناطق تورکستان افغانی را تصاحب مینماید.
البته خون ریزی ها وآدم سوزی هایی که توسط خاندان اسحق زایی خصوصاً کمال الدین اسحق زی وبرادرش اکبر خان اسحق زیی در حق تورکان ازبیک درین ولایت صورت میگیرد وعده ای ازدهاقین را با هدف غصب زمین ابتدا بزکشی وبعداً به آتش میسوزاند آن واقعۀ دلخراش وفراموش ناشدنی تاریخ ننگین زمامداری قبیله سالاران درین سرزمین است که ، ایجاب نوشتۀ جدا گانه را مینماید ودر بخش بعدی چگونگی این واقعۀ جنایتبار را با جزئیات آن تا جایی که اسناد ومدارک مربوطه را توانستم جمع آوری نمایم ، در اخیار خوانندگان گرامی قرار خواهم داد.
مأخذ ها:
1- تعلیقات جغرافیای تاریخی افغانستان اثر شادروان میر غلام محمد غبار
2- جغرافیای تاریخی افغانستان اثر عبدالحی حبیبی
3- جغرافیای تاریخی فاریاب اثر محمد کاظم امینی
4- یادداشت های استاد سیدعبدالحکیم شرعی جوزجانی
5- یاداشت های خود نویسنده
6- شبرغان در صد سال اخیر اثر استاد محمد عمر الیم بیات
پيامها
31 جنوری 2011, 00:07, توسط باآمد تغییرنام اوغانستان به خراسان
"ما"چگونه "من"شدیم
داکتر صاحبنظر مرادی
آریانا یا ایران کهن بحیث قدیمترین کانون تاریخ و تمدن پویا در آسیای مرکزی ظهور نموده و سکنۀ آن تحت هر نام و شرایط تاریخی خدمات ارجناک و گرانسنگی را به فرهنگ و تمدن بشری انجام داده اند. هر چند در جمعبندی حوزه های تاریخی و کانونهای باستانی، مورخین پنجمین جایگاه را به تاریخ آریانا (ایران) بخشیده و قدامت آنرا تا پنجهزار سال بر شمرده اند، اما تحقیقات باستان شناسی در ویرانه های باختر و سغدیانه و در کانونهای تمدن قدیم چون (هزار سم سنگان، آق کپرک بلخ، قلعه گنبد و دره کر در بدخشان، چنار گنجشگان در تخار، ده موراسی و نادعلی در سیستان، تخت جمشید و ایلام در ایران، کافرنهان و وادی حصار در تاجیکستان، نماز گاه در ترکمنستان، بخارا، سمر قند و ترمذ در اوزبکستان و... مرزهای تاریخ را درین گستره جغرافیایی تا پانزده هزار سال انکشاف داده اند. این تمدن بدست نیاکان بزرگ ما مشترکا ً ساخته شده است.
بررسی تاریخ آریانای کهن که در برگیرندۀ حوزۀ وسیعی از با شگاه آریاییان است، خیلی ها بغرنج و متراکم و دارای شگفتیهای شایانی میباشد، که یاد دهانی مختصر و مفصل آن از حوصله این مقاله بیرون میباشد. رویهمرفته زمانیکه سیری در " تاریخ ایران باستان" داشته باشیم، یا نگاهی به کتاب " تاجیکان" بکنیم و یا هم ( افغانستان در مسیر تاریخ " را به مثابه عمده ترین ره آورد تحقیقی حوزه تمدن ما ورق گردانی نمائیم، سیر حوادث و سرنوشت تاریخی فرهنگی مردمان این منطقه را عمیقا ً با هم گره خورده می یابیم. بخصوص زمانیکه استاد توس در شاهنامۀ جاودان خود از رویدادها و حوادث اسطوره یی و تاریخی سخن بمیان میاورد و کار نامه های شاهان، یلان و قهر مانان آریایی را در سر زمین پهنا وری بنام " ایران" به نمایش میگذارد. رستم پهلوان شاهنامه بحیث نمادی از آزاده گی و سر بلندی مردمان این حوزه گاه در مرز های خاقان چین، وقتی در دهانه عراق عجم، و زمانی در ساحل جیحون و شرقی ترین مرزهای آریانا مصروف حراست از حریم ایران تاریخیست، و قبل از آن کار گردانی دودمانهای پیشداری و کسانی و شخصیتهای خاص آریانا تاریخ مجموعی این سر زمین را زیست بخشیده اند.
اگر سکندر مقدونی در دوره باستان این سرزمین را آماج حملات سرکوبگرانۀ خود قرار داد، یا سپاهیان عرب بنیاد دولت ساسانی را فروریختند، و در عصر های میانه اگر جهانخورانی به شیوۀ چنیگزیا تیمور و جب وجب خاک این پهنۀ عظیم را در زیر سم ستوران خود کوبیدند و کله منارها ساختند، در مجموع آریاییان صدمۀ جبران ناپذیر فرهنگی و بشری آنرا چشیده اند. در تداوم همچو فضای و سواس آلود سیاسی و متحول نظامی آریاییان با وجود سرکوبی های فراوان هیچگاهی منکوب نگردیده و در تداوم هستی خود همچنان فرهنگ آفریدند و شخصیتهای جهانشمول علمی و فرهنگی را در گستره این پهنه که به "سر زمین خورشید" (خراسان) معروف و مسمی گردید، بوجود آوردند.
امروز چه کسی میتواند از نقش جهانی فرزانه گانی چون ابو علی ابن سینا، ابو نصر فاریابی، در ایجاد و انکشاف علم پزشکی و عقلی، از فردوسی بحیث ایجاد گر یکی از سه حماسه ادبی جهان، از ذکریای رازی، خواجه نصیر الدین توسی، ناصر خسرو قبادیانی، ابو حامد غزالی، ملاصدرای شیرازی، ملا هادی سبزواری همچون سیماهای برجسته تفکر و فلسفه شرقی، از شیخ شهاب الدین سهروردی، عین القضات همدانی، سنائی غزنوی، مولانای بلخی، خواجه عبدالله انصار و مولانا عبدالرحمن جامی هروی، موسی خوارزمی همچون چراغداران عرفان و تفکراسلامی، حکیم ابوریحان بیرونی و عمر خیام نیشاپوری و بسیار و بسیارچهره های برجسته دنیای ادبیات و علوم (نجوم و ریاضی و جامعه شناسی)انکار نماید که در یک جو فرهنگی با هم نفس کشیده و آثاری را همچو منبع خودشناسی ملی ما ایجاد نموده اند. آنها نه تنها جایگاه برینی را در تاریخ فرهنگ و تمدن آسیایی اشغال کرده اند، بلکه به دایرة المعارف فرهنگ بشری راه یافته و آثار آنان بارها بزبانهای معتبر بین المللی بچاپ رسیده است. این شخصیتهای فرهیخته از شیراز، اصفهان، خراسان، هرات، غزنی، بلخ، بخارا، سمرقند، خجند و خوارزم برخاسته اند، و در همین شهرها و مناطق تاریخی مدفونند که تاریخ از سرزمین و زادگاه ایشان بنام "ایران" نام می برد.
http://tajikmedia.com/muradi_maman.htm