كاوش در تاريخ براي خروج از بن بست
مرز ميان افغانستان و پاكستان، هم منشاء جنگ و هم كليد صلح
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
همین محور خوست-میران شاه که با خط دیورند نقاطع دارد، اکنون کانون تروریسم وهابی است که به پرجوشش ترین نقطه خویش رسیده. -« این خط مرزی را سرهنگی از ارتش بریتانیا به همین نام در سال 1893 ترسیم کرده بود تا امپراتوری هند را از افغانستان آشوب زده جدا سازند." )
هیچ عنصری ازاین همه تصادفی پدید نیامده است. درواقع افراطیون وهابی امت را به مثابه یک ملت واحد و هدف جهاد مقدس خود را درهم شکستن دولت- ملتها می دانند تا بدین منوال گشودن اقلیم یگانه امت مسلمان، یا همان خلافت عظمای مشهور ممکن شود. استراتیژی جهاد عالمگیر آنها استفاده از ناسیونالیزم های محلی است تا مرزها را شکننده تر سازند و قدرت مرکزی کشورها را سست و ناپایدار سازند.
نوشته: ژرژ لوفور
بازنویسی شده ازسایت لوموند ديپلوماتيك
قوم شناس و ديپلومات، رايزن سياسي پيشين كميسيون اروپا درپاكستان
رأي گيري مجلس قانونگذار ي افغانستان درماه سپتامبر ٢٠١٠ ، همانند انتخابات رياست جمهوري سال گذشتة آن كشور با مشاركت ضعيف رأ ي دهندگان و تقلبات گسترده رقم خورد .
افزايش سؤقصد ها نيز گواه بربن بست استراتژي ناتو است، كه جايگاه ووزن پشتون ها ئي راناديده گرفته كه مرزي كه مرده ريگ استعمار است ، آنها را ميان پاكستان و افغانستان دوپاره كرده.
در سال ٢٠٠٩ ، دو هزار و ۴١٢ غيرنظامي در افعانستان كشته شدند ( ١)؛ شمارجان باختگان فقط درشمال خاوري پشتون نشين پاكستان، ازغيرنظاميان گرفته تا نظاميان و شورشيان، به رقمي نزديك به دوازده هزار تن مي رسد ( ٢). همه نشانه ها برآنند كه نتايج كنفرانس ها ي بين المل لي لندن ( ٢٨ ژانو يه ٢٠١٠ ) و كابل ( ٢٠ زو ئيه) آنچنان نبوده است تا اين دور فروكشنده مرگبار را متوقف سازد و بيم فروپاشي دو كشور ي را ازميان بردارد كه ساكنانشان به رويهم دويست ميليون نفر ند. به جز دست دوستي كه به سو ي طالبان دراز شده ، آيا رويكرد ممكن ديگري يافتني است؟ جستجوي چاره اي جايگزين به ورطه ها ئي حساس و مشخصا به قلمروميراث ها ي استعمار ي سامان نايافته اي مي كشاند كه موضوع تمام ادعاها ي ناگفته ميان كابل و اسلام آباد و ناگزير به دوراز ساده انگاري ها ي معمول است. تاكنون درباره اشتباهات استراتژ يكي ارتكاب يافته از سال ٢٠٠١ در افغانستان تمام يا تقريبا تمام آنچه گفتني است گفته شده، اما از سؤ تفاهم آغازين كمتر سخني به ميان آمده.
درسال 1986، آقای اسامه بن لادن در شرق افغانستان نزدیک به ولایت خوست در چند کیلومتری نواحی قبیله نشین وزیرستان پاکستان مستقر شد. همزمان آقای جلال الدین حقانی از اهالی خوست چهره برجسته پشتون و حزب اسلامی افغانستان شاخه مولوی محمد یونس خالص نیروهای خود را در ناحیه میران شاه وزیرستان شمالی سامان می دادو از همان جا بود که ارتش چهلم شوروی را شکست داد.
همین محور خوست-میران شاه که با خط دیورند نقاطع دارد، اکنون کانون تروریسم وهابی است که به پرجوشش ترین نقطه خویش رسیده. -« این خط مرزی را سرهنگی از ارتش بریتانیا به همین نام در سال 1893 ترسیم کرده بود تا امپراتوری هند را از افغانستان آشوب زده جدا سازند." )
هیچ عنصری ازاین همه تصادفی پدید نیامده است. درواقع افراطیون وهابی امت را به مثابه یک ملت واحد و هدف جهاد مقدس خود را درهم شکستن دولت- ملتها می دانند تا بدین منوال گشودن اقلیم یگانه امت مسلمان، یا همان خلافت عظمای مشهور ممکن شود. استراتیژی جهاد عالمگیر آنها استفاده از ناسیونالیزم های محلی است تا مرزها را شکننده تر سازند و قدرت مرکزی کشورها را سست و ناپایدار سازند.
قوم چندپاره پشتون
بدینگونه از همان سالهای دهه 1980 خط مرزی دیورند برای اقای بن لادن فرصت مغتنمی به شمار می امد. این سرحدی که دولت افغانستان به رسمیت نمی شناسد، اما دولت پاکستان آن را دست نازدنی می انگارد، در واقع همان اقوام پشتونی را دوپاره کرده است که احساس هویت نیرومندی آنان را به مقاومت در برابر اشغال شوروی برانگیخت. این احساس همچنین از دلسردی و سرخوردگی دیرینه یی مایه می گیرد که هم سوء تفاهمی زبانی و هم تناقض ساختاری از جمعیت دو کشور همسایه ناشی می شود.
از یک سو پارسی زبانان همواره لفظ افغان را برای مشخص کردن پشتون ها بطور اعم، درهرجایی که زندگی می کنند به کار برده اند و آنهایی که در پاکستان هستند نیز بدون قایل شدن به تفاوتی خود را افغان یا پشتون معرفی می کنند. ازسویی دیگر از دوازده تا پانزده ملیون پشتونی که درخاک افغانستان به سر می برند و نیمی از جمعیت آن کشورند، حال آنکه پشتون های پاکستان، که با این همه شمارشان دو برابر بیشتر است، بیش از 15 در صد ساکنان آن کشور استند.
از این رو همه اجزا و عناصر لازم فراهم آمده بود تا آقای بن لادن منطقه را پایگاه" قاعده" خود برای برهم زدن ثبات دو کشور سازد. در آن زمان ایالات متحد و عربستان سعودی هر دو منابع مالی جهاد را تامین می کردند و اقای حقانی پشتیبان آن بخض عمده این مائده را دریافت می کرد. در هیچ جای دیگری نبود که القاعده بتواند چنان زمین باروری برای ریشه دوانیدن خویش بیابد.
در همان جا بودکه اقای بن لادن در ماه اوت 1996 با انتشاراعلامیه جنگ علیه امریکائیان اشغالگر دومکان مقدس" مکه و مدینه " رسما ازجهاد عالمگیر خویش پرده برداشت.
دراین میان درسال 1994، طالبان به صحنه راه یافتند. اینان هرچندازمیان صفوف القاعده برنخاسته بودند اما سالارشان ملا محمد عمر با حقانی که به فرمان وی به پیکار برخاسته بود ارتباط داشت. اینک موقعیت مغتنم تازه یی برای القاعده پیش امده و فقط کافی بود که به امواج خروشان طالبان پیوسته و پاسدارراست کیش اندیشی سفت و سخت شان باشد. طالبان درپایان بخشیدن به جنگ داخلی افغانستان که از زمان سقوط رژیم کمونیستی در سال 1992 آن کشور را به خاک وخون کشیده بود سهمی داشتند. آنها کشور را تا کناره های آمو دریا به روی قوم پشتون گشودند، گیریم که این فتح دوباره را زیر بیرق شریعت و نه به هوای دلبستگی های قومی به انجام رساندند. اما طالبان با کشورگشایی خویش همان قدر به منافع امریکا خدمت کردند که به نفع عربستان سعودی و پاکستان: شرکت نفتی اونوکال کالیفرنیا، که حامد کرزی رئیس جمهور کنونی افغانستان آنوقت نماینده آن نزد طالبان بود برای اجرای طرح لوله گازی خود نیاز به کشوری داشت که امنیت در آن برقرار شده باشد. عربستان سعودی نیز منطقا حامی برپایی امارت سنی سختگیری در جناح شرقی ایران شیعه بود- استراتژی مهارکردنی که هم راه دست واشنگتن بود وهم به درد اسلام اباد می خورد که از نفوذ ایران بر 20 در صد شیعه مذهبیان درمیان مردم کشورش نگرانی داشت، وسرانجام مسله ژرفای استراتژیک هم مطرح بود که همه اذهان در پاکستان حتی ذهن بی نظیر بوتو، نخست وزیر وقت را به خود مشغول داشته بود.
غالبا سماجت درمورد این ژرفای استراتژیک را با نیاز ارتش به عقب نشینی درخاک افغانستان درصورت حمله هند به پاکستان توضیح داده اند. هرکسی که از پستی و بلندی سرزمین های منطقه اندکی آگاه باشد، چنین اندیشه یی را پوچ و باطل می داند و در واقع این مسئله ریشه درتشویش های ژئوپلیتیک دارد که به سرتافتن افغانستان از شناسایی رسمی خط دیورند چونان مرز میان دو کشور باز می گردد.
در دوره بیست ساله 1970-1950 ناسیونالیزم عرفی مسلک پشتون که اتحاد شوروی ازآن حمایت می کرد نمود تند و خروشانی یافت. محمد داودرئیس جمهور افغانستان 1978-1973 مدعی حاکمیت بر تمامی نواحی پشتون نشین پاکستان چون بخش جدائی ناپذیر کشورش بود. پاکستان که همان وقت هم با مناقشه ابدی کشمیر درمرزهای شرقی اش دست به گریبان بود، ازخطری دیگردرغرب کشور به دهشت افتاد. ازاین روکوشید تادرکابل رژیمی اسلامی که پشتون ها برآن چیره باشند را برسرکار آورند که خود بتواند دوام وماندگاری آن را تضمین کند و بدینسان هر روزنه یی را برملی گرایی توسعه طلبی بربندد که رویای ایجاد یک پشتونستان بزرگ را در سر بپروراند. درسال 1994 پاکستان می انگاشت که طالبان" مسلمان و پشتون و تا اندازه ای ملی گرا" به شرط آن که بتوان آنها رامهار نمود خواست وی را بر آورده می سازند.
منافعی چنین درهم تافته نیروی قابل انفجاری رابه وجود آوردند و منافع وابزارهای عظیمی رابرای چیرگی طالبان بسیج کردند. وگرچه اتحاد شمال که مسعود تا هنگام قتلش در ماه سپتامبر 2001 آن را رهبری می کردتوانسته بود کانون مقاومتی را برسر پا نگهدارد، اماباز میزانی از ساده دلی می باید تا باور کنیم که پس از رخداد 11 سپتامبر چنین اتحادی میان احزاب تاجیک، هزاره و ازبک می توانست سیر وقایع را دگرگون سازد. مسعود که در صفحه شطرنج سیاسی کشورش مهره مهمی به شمار می رفت خود به تنهایی نمی توانست ستون برپادارنده یک ملت باشد. کسی قادر نیست خانواده یی را که نیمی از اعضای آنرا کنار زده باشند به سازگاری و اشتی وادارد.
جامعه بین المللی که از تاریک اندیشی طالبان به هراس افتاده و بخشی از یک کل را به اشتباه همه آن انگاشته بود، خود در این کنار نهادن سهم داشت.
ره آورد توافقنامه های بن دردسامبر 2001 دولت تازه افغان بود که بیست وسه وزیرگمارده اتحاد شمال، در برابر هفت وزیر پشتون را در بر می گرفت.درست است که رئیس جمهور کرزی خود پشتون است اما وی را چون مهره دست اموز کاخ سفید می انگارند. همین گفته بس تا دریابیم که جامعه مدنی پشتون" اگر داشته باشند" اگر داشته باشند" احساس نمی کند که در این ساختار قدرت تقشی به وی سپرده شده و ناگزیر از ناخشنودی عمیقی در رنج است. درطول هشت سال این فاجعه گونه ای سرشت سه لایه را پرورانیده است: "پشتونیسم عادی"، که هر چند لزومن ملی گرا نیست اما رنگ و لحن قوی هویتی دارد، »طالبانیسم» که بازوی مسلح وی در داخل است و سرانجام القاعده نیروی کمکی برون زایی که به شیوه ویروسی دربدن بیمارجا خوش کرده است.
اگر قبایل پشتون توانسته بودند که حرف خود را به کرسی بنشانند، شاید نهضت طالبان پس ازشکست و عزمیت اش در ماه های اکتوبر و نوامبر2001 همچون قطره آبی در شنزار ناپدید شده بود.
مطلب در اینجا اعتبار بخشیدن به ایده یی نیست که افغانستان گویا مقدم برهمه کشور پشتون ها است. حتی اگر همین پشتون ها خود به دلیل سرگذشت و شمار فراوان شان بر این باور باشند.
هرچه باشد داده های مردم شناسی سیاسی براین واقعیت هر چند آزار دهنده و درعین حال بی چون و چرا تاکید دارندو این امرهم در گذشته می بایست درنظرگرفته می شد و هم دراینده باید به حساب اید. این امر هم در گذشته می بایست در نظر گرفته می شد و هم در آینده باید به حساب آید. آشتی ملی در افغانستان هنگامی قانع کننده و روا خواهد بود که قبایل شمال فقط وطن پرستانی در کنار افغان ها انگاشته نشوند و وطن پرستان تمام عیار به شمارآورند. چنین نگرشی به هر حال روی خواهد داد زیرا هیچ تاجیک افغانی را نمی شناسیم که خواستار الحاق سرزمین اش به دوشنبه باشد. به همین ترتیب نمی توان ازبکی را یافت که خیال پیوستن به تاشکند را در سر بپروراند یا هزاره ای که بخواهد به دامان تهران افتد! دلبستگی شدیدی به یکپارچگی سرزمین تقسیم ناپذیر احساس مشترکی میان همه افغانستانی ها پدید آورده است که به تقدس پهلو می زند. سرزمینی که همه اقوام در طول دو قرن دست در دست هم ازآن دفاع کرده اند. شکاف های قومی لاجرم عاملی برای فسخ همبستگی ملی نیست.
ادامه دارد
این مقاله اگرچند در بعضی موارد مشکلات خود را به خاطر عدم شناخت کافی از بسیاری ازمسایل درونی قبایل پشتون و تاریخ گذشته افغانستان دارد اما خواندن آن کمک بزرگی در شناختن جنبه های مختلف ناسیونالیزم پشتونی- طالبی ومداخله پاکستان در امور افغانستان با استفاده ازآله دست بودن قبایل پشتون در دست پاکستان دارد که خواندن آن را به شما پیشنهاد می کنم.
پيامها
21 جنوری 2011, 14:30, توسط باآمد تغییرنام اوغانستان به خراسان
نیم نگاهی بر غصب و" تصرف عدوانی" املاک هزاره ها در زمان عبدالرحمن جابر
عباس دلجو
مسئله غصب و تصرف عدوانی زمین ها و املاک شخصی هزاره ها را در زمان عبدالرحمن جابر، هم از منظر حقوق مدنی و هم از نگاه احکام اسلامی، میتوان به بحث کشید. بررسی ابعاد حقوقی و کیفری تصرف عدوانی زمین های هزاره ها در عصر حاکمیت سیاه عبدالرحمن بر عهده فرزانگان، دانشمندان و کارشناسان مسائل حقوقی، جامعه ما است که با طرح دعاوی حقوقی و کیفری بر علیه غاصبین و مجرمین، درین زمینه وارثین هزاره هائی را که در حاکمیت سیاه استبداد در گذشته، املاک شان بغارت رفته بودند، یاری رسانند
و از طرف دیگر وظیفه علمای اسلامی است که در قبال غصب و تصرف عدوانی املاک هزاره ها توسط پشتون ها، به کمک و یاری وارثین جان باختگان و مظلومان و محرومان و مال باختگان دوره استبداد سیاه عبدالرحمن خان برخاسته و با بیان احکام صریح قرآن کریم و احادیث نبوی که کشتار و تصرف و غصب و تعدی و تجاوز را بر جان و مال مسلمان حرام دانسته، برای احقاق حقوق از دست رفته آنان اقدام عملی نمایند. اما این قلم با توجه به محدودیت بضاعت علمی و حوصله این مقال، صرف به طرح بحث غصب زمین های هزاره ها پرداخته، امیدوارم تا این بحث، مدخلی شود بر ادامه بحث های ازین قبیل تا در فرجام به اعاده حقوق از دست رفته مردم مظلوم جامعه هزاره، منجر گردد .
معنای اصطلاحی تصرف: "تصرف كه از آن به ید تعبیر میشود عبارت است از سلطه و اقتداری كه شخص به طور مستقیم یا به واسطه غیر، بر مالی دارد"1.
معنای اصطلاحی عدوان :"عدوان در لغت یعنی ظلم و ستم آشكار"2.
معنای اصطلاحی تصرف عدوانی: "تصرف عدوانی بمعنی اعم، عبارت است از خارج شدن مال از ید مالك یا قائم مقام قانونی او بدون رضای وی و یا بدون مجوز قانونی. عدم رضای مالك یا عدم اذن قانونی او موجب تحقق عدوان است"3.
با توجه به ماهیت تصرف عدوانی است که باید قضیه غصب زمین های هزاره ها را با رویكرد كیفری بررسی کرد تا علاوه بر رفع تصرف عدوانی، به مجازات مجرم نیز از نگاه قانون جزاء پرداخته شود . زیرا در ارتباط تصرف عدوانی زمین ها و املاک هزاره ها، عناصر معنوی و مادی جرم را کاملا مشاهده میکنیم :
الف : عنصر مادی جرم تصرف عدوانی
1- اقدام به تصرف املاك متعلق به دیگری بازور و عدوان
2- تصرف اموال غیر منقول
ب : عنصر معنوی جرم تصرف عدوانی:
1- غاصبین املاک هزاره ها آگاه بر ماهیت عمل خلاف شان بودند
2- غاصبین املاک هزاره ها بقصد تفریح و تفنن اقدام به تصرف زمین های هزاره نکرده بلکه با قصد تصرف دایمی و مسکن گزین شدن به املاک هزاره ها این عمل را انجام دادند و به همین لحاظ از قندهار و خوست و دیره اسمعیل خان و سوات و باجور و... آنهم بصورت دسته جمعی به مناطق هزاره نشین حمله برده بعد از کشتار و فراری دادن هزاره ها با زور و جبر زمین ها و املاک آنان را متصرف شدند .
که درین زمینه تاریخ گذشته افغانستان به این واقعیت غیر قابل انکار، گواهی میدهد که زمین ها و املاک شخصی هزاره ها در گذشته با زور و جبر، غصب گردیده است و تعریف غصب از نظر حقوقی، استیلای بر ملکیت غیر معنی میدهد و اگر این استیلا و غصب ملک غیر، با زور و جبر، صورت گرفته باشد مصداق عینی تصرف عدوانی محسوب میگردد و تصرف عدوانی از نگاه حقوقی، تصرف در اموال غیر منقول بدون رضایت مالک آنهم به نحو عدوان (با زور و جبر) تعریف گردیده است . درینجا تصرف عدوانی دارای دو ركن میباشد ؛ ركن مادی، تصرف است كه همان استیلای بر ملك غیر میباشد و ركن حقوقی، عدوانی بودن(با زور و جبر و اکراه) تصرف است . که با این دلیل در نفس تصرف عدوانی، دو جرم کاملا مشهود است اول تصرف ملکیت غیر بدون رضایت مالک دوم اعمال زور و جبر برای تصرف آن که هم از نگاه حقوق مدنی و هم حقوق کیفری این اعمال جرم تلقی شده و برای مرتکبین آن در چوکات قانون، کیفر و جزا در نظر گرفته شده است .
برای اثبات این مدعا، تاریخ گذشته افغانستان گواهی میدهد که عبدالرحمن جابر و لشکریان خونریز و سفاکش، هزاره ها را قتل عام کرده و بقیه که از دم شمشیر عساکر خونریز امیر عبدالرحمن، جان سالم بدر برده بودند از ترس کشته شدن و اسیری و زندان و به غلامی و کنیزی رفتن، مجبور به ترک خانه و کاشانه شان شده و راهی پاکستان و ایران و سایر بلاد در آن زمان گردیده و در آنجا ها مسکن گزین شدند . امیر عبدالرحمن و دار و دسته جنایتکارش که منتظر چنین فرصتی بودند تمام بقیه اموال و احشام و زمین های مزروعی فراریان هزاره را غصب و تصرف نموده و همه را در تملیک پشتون هائی که امیر را در قتل عام هزاره ها یاری رسانیده بودند، قرار دادند . در حالیکه همه میدانند که زمین و املاک غصب شده توسط شاهان و امیران و حاکمان مستبد و ظالم و واگذاری آن با زور و جبر به کسانی دیگر، شرعا حرام بوده و تملیک و غصب زمین مردم با حکم امیران و پادشاهان جابر و ظالم، هیچگاه وجه شرعی نداشته و ندارد . زیرا "غصب آن است كه انسان از روى ظلم، بر مال يا حق كسى مسلط شود و اين يكى از گناهان بزرگ است كه اگر كسى انجام دهد، در قيامت به عذاب سخت گرفتار مى شود.از حضرت پيغمبر اكرم (ص ) روايـت شده است كه هر كس يك وجب زمين از ديگرى غصب كند، در قيامت آن زمين را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن او مى اندازند ".
درینجا بنا بر شواهد تاریخی مختصرا قسمتی از زمین ها و املاک هزاره ها را که بنا به حکم امیر عبدالرحمن ظالم غصب گردیده و به پشتونها داده شده بود را میاوریم:
"عبدالرحمن خان 12000 خانوار درانی و 4000 خانوار غلجايی را به ارزگان کوچ داد و زمين هايی را که قبلا ملک هزاره ها بود به آنها بخشيد. بطوريکه در منطقه اروزگان که تا آنوقت قلب هزاره جات بود و مرکز آن محسوب ميشد ، فقط يک اقليت هزاره محروم از ملک و زمين باقی ماند و بس"4.
"ملک ارزگان و قلندر و بوباش و میانشین و پشئه و شیرداغ و زاولی سلطان احمد و حجرستان و تمزان و گیزاب را تا متصل جرغی و مالستان و هزاره دای زنگی و تمام چنانچه بیاید به مهاجرین و ناقل افغان داد، فقط"5 .
"از آن سوی ایشک آقاسی دوست محمد خان، خادم شهزاده آزاده سردارحبیب الله خان وارد «گیزاب» شده برطبق حاکم دست خطی حضرت والا دادن ملک «چوره» را به اولادهء دارونکه کرده، چون زمستان بود، هفده در بند قلعه را از هزاره پرداخته، مردم «اچک زایی» و «بارکزایی»[را] داده، در بهار مردم هزاره را چنانچه بیاید از ملک بیرون کشید"6 .
"در این زمان عبدالرحمان با قبایل محمد زای و احمدزای به توافق رسید که علیه هزاره ها بجنگند:«سرهای شان از من و اموال و اطفال شان از شما». سپس جنگ بزرگی بین هزاره ها و پشتون ها (افغان ها) شروع شد، که در نهایت پشتونها پیروز شدند و بهسود، دایزنگی، دایکندی، شهرستان و دیگر جاها را به تصرف خود درآوردند؛ کلیهء هزاره های این مناطق یا کشته شدند و یا سرزمین خود را ترک کردند"7
http://ffta1.com/index.php?opt...
21 جنوری 2011, 14:37, توسط باآمد تغییرنام اوغانستان به خراسان
دختران جوان نسل فعلی هزاره نیز داغ های تازه ی درقلب های شان دارند که وحشتناک ترین صحنه ها را بیاد می آورند. اینکه طالبان چگونه 300 تا از برادران آنها را در یک روز دسته جمعی اعدام کردند. درست در همین جا؛ در بامیان و دقیقن در ژانویه سال 2001 و قبل از اینکه ملا محمد عمر تصمیم بگیرد مجسمه های بزرگ بودا اولین قربانیان دومین هزاره جدید میلادی باشند. همیشه یک سوال مطرح است: اشغال سرزمین هزاره ها.
طالبان مسن ترین فرد قریه، مردی 115 ساله را اعدام می کند
هر روز که هزاره ها از نزدیک قریه “چونی” بامیان عبور می کنند، به کرات تراژیدی سال 2001 را به یاد می آورند و در باره آن صحبت می کنند. زمانی که باشنده گان این قریه در مقابل طالبان شکست خورده و فرار کردند: “عطا” مسن ترین پیر مرد دره ککرک، در قریه اش باقی ماند. تنهای تنها. در 115 سالگی او تنها یادگار بازمانده از تاریخ حمله ی “گرگ های کشمیری” عبدالرحمن بود. قبل از اینکه اموال باشندگان دره توسط طالبان به یغما برود، طالبان او را اعدام کرد تا کهنسال ترین مرد دره ککرک شاهد زنده دو تاریخ نباشد. طالبان پیر مردان دیگری را نیز کشتند. در دوران پنج سال رژیم خودکامه طالبان هزاران هزاره توسط آنها کشته و اعدام شدند. طالبان هزاره ها را درگورهای دسته جمعی دفن کردند و یا درون چاه ها و چاله ها انداختند.
امروزه نیز هزاره ها در دره غوربند، جایی که تکه پاره های تن بودای بزرگ به خواب ابدی رفته، از کنار ارواح کذشته گان خود عبور می کنند. آنها ضرب المثل های قدیمی جالبی دارند که می گوید: «دستت پرباشد ـ پر از زنبور باشد» و بعدش:« دنبال پق پق «بٌز گَرگِی[ii ] » رمه نباش ».
القابی چون«قوم بربر«[iii ] ، «بز گَرگِی» و… یاد آور ضجه ها و درد های کهنه، آینه ی از مصیبت های طولانی مردم هزاره و از برده گی و رنج است. شکنجه و آزاری که بصورت عمدی و هماهنگ شده از یک قرن قبل توسط عبدالرحمن آغاز شده است: تبعیض های سیستماتیک و سازماندهی شده؛ در ساختن مکاتب، بیمارستان ها و پخش انرژی و منع استخدام هزاره ها به عنوان کارمندان عالی رتبه ملکی و افسران اردو.
هزاره ها، سومین قوم بزرگ افغانستان بعد از پشتون ها و تاجیک ها، را بدون شک از قدیم الایام می توان شهروندان نفرین شده ی این کشور خطاب کرد. کاخ نشینان کابل ـ هزاره ها را به عنوان بازماندگان ترک و مغولی لشکر چنگیز خان می نگرند که در قرن سیزدهم میلادی از دامنه های کوه آلتای واقع در مرزهای چین و مغولستان به افغانستان آمده اند. شهروندان مقدس کابل، چشمان بادامی و لهجه ی هزاره گی که گویش مخصوصی از زبان فارسی است و هزاره ها تنها گویشوران آن هستند، رابه مسخره می گیرند. این شهروندان مقدس، هزاره ها را تشبیه به «خران بارکش» می کنند و ملایان سنی کشور حکم «ارتداد» آنها ها را صادر می کنند زیرا تا 90 درصد جمعیت هزاره ها شیعه هستند
http://www.hazarapeople.com/fa/?p=4156