محمد گل مهمند آثار و آبدات تاریخی ولایت جوزجان و شهر شبرغان را نابود میکند!
با حقایق پنهان در تاریخ افغانستان آشنا شوید | قسمت هفتم/ اینها شمۀ از آن همه ویرانگری های بیرحمانه توسط محمد گل مهمند ودیگر عمال رژیم های قبیله سالار است که من درینجا بیان نمودم، وتوانستم از اوراق تاریخ مکتوب ومکنونات سینه های مردم باز گو کنم، ولی بازهم یقین دارید که هستند حقایق پنهانی که تازیانه های بیداد وزور گویی مجال گفتن آنهارا برای همیش از حیطۀ دسترسی بدور ساخته است ومردم هیچگاهی ازچگونگی آنها واقف نخواهند گردید .
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
قسمت اول| دوم| سوم | چهارم | پنجم | ششم | قسمت هفتم
قسمت هفتم
محمد گل مهمند همانند دیگر مناطق افغانستان در شهر شبرغان نیز بسی آبدات با ارزش تاریخی وداشته های فرهنگی مردم را، در مطابقت با اهداف وبر نامه های سیاسی ویراگرانه وتمدن ستیزانۀ خود واربابان قبیله سالار خویش به ویرانی میکشد که، ملاحظۀ جای خالی این داشته های گرانبها وبی بدیل تاریخی روح وروان هر انسانی را به شدت متأثر نموده وسوال چرا؟ وبرای چه این همه ویرانی؟ رادر اذهان جاری میسازد.
همه میدانند که جوزجان یکی از مراکز شکوهمند تمدنی این منطقۀ آسیا در پویۀ تاریخ بوده است که طی قرون متمادی در رو در رویی با انواع حوادث، نقش یکی از مراکز پرورش دهندۀ کلتور وتمدن انسانی را ایفا نموده، وباشندگان آن سامان را در کناردست یابی به حیات ارج ناک وپر ثمرانسانی، قادر به ابداع آثار باارزش علمی،فرهنگی وهنری نموده است، که کشف بیست ودو هزار توته آثار بی نظیر طلایی از طلای خالص، که مربوط به دوره های زمامداری کوشانی ها میباشد، بزرگترین سند ثبوت این ادعا ی ما میتواند به شمار آید . این آثار با ارزش ومنحصربفرد کشور ما تصادفاً تا هنوز هم موجود واز گزند آفات روزگار درامان مانده است.
گنجینۀ طلا تیپه مشتمل بر بیشتر از بیست ودوهزار آرایه های طلا، پارچه های زیور، وسکه های بجا مانده از دوره های کوشانیان واشکانیان است که از شش گورمربوط به پنج زن ویک مرد که ثروت سر شاری ازجواهرات گرانبهارا در خود جای داده بودند بدست آمده است. پیشینۀ این گنجینه به سدۀ یکم پیش از میلاد میرسد. آرایه های بدست آمده شامل سکه ها، گردنبند های تزئین شده با سنگ های گرانبها، کمر بند ها ، مدالها وتاج ها میباشد که در سال 1978 میلادی توسط یک گروه باستان شناسان افغانستانی وروسی به سر پرستی ویکتور ساریانیدی کشف گردید.
تاج
مردی با سرنیزه، گور سوم
کمربند زرین، گور چهارم
تندیس بچهای سوار بر ماهی، گور دوم
انگشتر، گور دوم
دستبند، گور د
جوزجان یا گوزگانان در مقدمۀ ایجاد این تمدن با شکوه مردان تمدن آفرینی چون ابو عبید جوزجانی فیلسوف، ریاضی دان وموسیقیدان قرن دهم میلای، منهاج سراج جوزجانی مولف طبقات ناصری فیلسوف ومورخ قرن هفتم هجری، مولانا اکه معروف به ابن یمین شاعر ودانشمند قرن دهم هجری، منشی محمد یوسف مولف تاریخ مقیم خانی، شاعر ودانشمند قرن یازدهم هجری مولانا شریف الله واله، شاعر وموسیقی دان دربار تیموریان در قرن نهم هجری استاد قل محمد شبرغانی، احمد خواجۀ شبرغانی معروف به نادم وصد ها تن دیگررا در دامن خویش پروریده ودر ین گوشۀ عالم مهدی برای پرورش رجال بزرگ علم وفرهنگ پدیدآورده است.
با کمال تأسف این خطۀ فضیلت پرور نیز همانند دیگر بلاد شمال هندوکش، بعداز اسارت در زیر یوغ قبیله سالاران معامله گرو بیگانه پرست از آسیب ویرانی های رنگارنگ در امان نمانده و بزرگترین داشته تاریخی وفرهنگی خویش را که هر یکی از آنها میتوانست با تاج محل در هند، قلعۀ شاهی در پنجاب همسری کند، با دست های نا بکار آن فرهنگ ستیزان بی مروت به دیار نیستی تسلیم گردیده است.
قدیم ترین نام این شهر شبرغان یا شابره قان بمعنی فولاد است.
مورخین عرب آنرا شبورقان یا سبور قان خوانده اند که در قرن سوم هجری مرکز جوزجانان بوده است، ولی بعداً به یهودیه یا میمنه منتقل گردیده بود.
یاقوت حموی مورخ قرن هفتم هجری این شهر را شبرگان، شفروگان ویا شبرکان مینامد که در سال 1220 میلادی یعنی زمان هجوم چنگیز خان یک شهر پر جمعییت و آبادان بوده ، تجارتخانه های زیادی داشته است.
مارکوپولو گوید که، شبرغان هرچیز به وفرت دارد ومخصوصاً خربوزۀ آن در دنیا بدرجه اول است.
ارگ شبرغان یا قلعۀ بالاحصارشبرغان در تاریخ از شهرت زیادی برخوردار است که ، بنا به نوشتۀ شرف الدین علی یزدی این ارگ همان قلعۀ سپید دژ است که در شاهنامۀ فردوسی ذکر گردیده.
یکی از آن آثار ارزشمند نابود شده با دستان جنایتکار وزیر محمدگل مهمند، همین ارگ یا قلعۀ تاریخی شبرغان معروف به قلعۀ دقیانوس یا سپید دژ است که قدامت تاریخی آنرا مورخین به چندین هزار سال قبل از امروز تخمین میزنند.
درینجا بیجا نخواهد بود که وصف این قلعۀ تاریخی را که مردم بالاحصارش نیز میخوانده اند، از زبان مورخین بخوانش گیریم ، تا از عظمت آن بنای باستانی وعمق جنایت محمد گل مهمند ودیگر دست اندر کاران ویرانگری های فرهنگی وتاریخی در افغانستان آگاهی حاصل نماییم:
نویسندۀ بحرالاسرارفی مناقب الاخیارامیرمحمود بن میرولی کتابداربلخی در رابطه مینویسد که( قلعه شبرغان بغایت محکم ومستحکم است، وارتفاعش قریب به بیست گز، ودورادورش هشت هزار قدم بوده ودر میانش عمارات عالیه است). در اطراف بالاحصار خندق عریض وعمیقی حفر گردیده بود که آنرا چیپ مینامیدند، که در اوقات ضرورت از جوی باباعلی که از طرف غرب آن میگذشت، غرض مدافعۀ شهر از آب پر میساختند.
راه ورودی بالاحصار از جانب شرق بود. بدو طرف راه دو مناره استوانه ای از خشت پخته که در هر یک متر آن خط سبز کاشی، زیبایی خاصی بمناره ها داده بود، دیده میشد. به مدخل راه دروازۀ دو پله ای از چوب چهار مغز با زنجیر های دوقلو جلوه نمایی میکرد. در یک پلۀ دروازه کلکین کوچکی وجود داشت که در وقت بسته شدن دروازه ، از آن رفت وآمد میکردند. سطح خارجی پله ها با شبکه کاری های زیبا مزین گردیده بود.
در بالای مناره اتاق هایی که کلکین هایش روبه جنوب ونشیمن گاه قورباشی وکوتوال بوده، قرار داشت، که از آنجا تمام میدان بازار را کنترول میکرده اند.
در پهلوی مناره ها اطاق های پهره داران بود. راه ودهلیز بالاحصار اولاً بطرف شمال وسپس بطرف غرب توسط زینه های عریض بمیدان بالاحصار میرسید.)
بنابه روایات مورخین از بالاحصار بطرف شرق تا قریۀ قزانچی یک راه زیر زمینی موجود بوده، ودر آنجا آشپز خانۀ سلطنتی موقعیت داشته است که، از همین راه زیر زمینی طعام به بالا حصار میرسیده است. لفظ قزانچی به صراحت مفهوم آشپز خانه را میرساند، زیرا که در زبان تورکی قزان دیگ رامیگویند. چنانچه همین امروز نیز گاهی در جریان حفریات وکندنکاری ها ی تعمیراتی در قریۀ یکه باغ که در مسیر همان زیر زمینی واقع گردیده، بنا های تونل مانندی از خشت پخته ظاهر میگردد. میگویند که این راه زیر زمینی تا طلا تیپه به فاصلۀ سه کیلومتری شرق بالاحصار واز آنجا تابه یمشی تیپه که شهر آبادان بوده وبه فاصلۀ هفت کیلومتر طرف شمال شرق موقعیت داشته است میرسید. یمشی تیپه در حقیقت ویرانه های شهری است که یکی از مراکز فرمانروایی کوشانی ها دو صد سال قبل از میلاد بوده است. کشف آثار باستانی طلا تیپه این حقیقت را کاملاً بر ملا ساخت وهیچ شک وشبهۀ باقی نگذاشت.
بنا به نوشتۀ استاد محمد عمر الیم بیات مولف شبرغان در صد سال اخیر، صحن بالاحصار بعداز تخریب توسط اوامر اکید محمد گل مهمند وزیر داخلۀ وقت ، اطاق ها وبرج وباروی وسطی آن بیک مخروبۀ بزرگی تبدیل شده بود. استاد الیم بیات بازهم مینویسد: قرار چشم دید خودم تا سال 1314 شمسی در گوشۀ شمال غربی آن نشان زیارتی مشاهده میشد که بیرق هایش در احتزاز بود، همچنان در جنوب بالاحصار زیارتی بنام خواجه سبز پوش وجود داشت.در شمال بالاحصار اطاق هایی که بنام کوشک طلایی یاد میشدجلب نظر میکردونشیمن گاه حکام ودوایر دولتی بود .داخل اطاقها با گل وبرگ های طلایی زینت یافته بود.
قلعۀ بالاحصارشبرغان را بعضی از مورخین بنام قلعۀ دقیانوس وبعضی دیگر هم قلعۀ سپید دژ یا سپیدنگ می نامند.
افسانۀ دقیانوس ظالم وشش جوان متدین یکجا با یک سگ که، از شر ظلم وبیداد دقیانوس بیدادگراز قریۀ آلتی خواجه، فرار، و درغار کوه آستانه جان میمنه پنهان گردیده وبخواب ابدی میروند تا هنوز هم در بین مردم محل شنیده میشود که، شباهت زیادی به استورۀ اصحاب کهف دارد.
عدۀ از مورخین بوجود سنگ های زیبای مرمرین درخشان وسپید مقبره ها که مزین با عباراتی به خط نسخ وزیبا بوده است در گوشۀ ازین قلعه اشاره میکنند که با کمال تأسف هیج اثری از آنها امروز دیده نمیشود. شاید محمد گل مهمند این لوحه سنگ هارا هم همانند لوحه سنگ های قبور امرا وبزرگان میمنه وبلخ مدفون ویاهم به دریای آمو ریخته باشد!!!!
در سال 1312 ه ش بعداز تخریب بالاحصار دیوار های جنوبی وشرقی آن بکلی ازبین رفته با خاک یکسان گردیده، اما دیوار های شمالی وغربی آن مصئون از آفات وآسیب بود ومیشد چگونگی دیگر دیوار هارا از روی آنها قیاس کرد.
(بدبختانه اکنون هیچ اثری از آن ها بجا نمانده است)!!
در قسمتی از مخروبه های شهر کهنه وبالاحصارکهن در سال 1350 یک پروژۀ ساختمانی تحت نام میرویس مینه روی دست گرفته میشود وتا امروزهم مقامات دولتی آن ساحه را بنام میرویس مینه یاد میکنند.
هموطن ! خوب به دقت نگاه کن وعینک های تیره وتار تعصب وخود برتر بینی را از چشمانت بدور ساز، تا واقعییت انتقامگیری های سبعانه وددمنشانۀ قبیله سالاران حاکم در کشور را طی سدۀ اخیر، از مردم وسنگ وکوه سر زمین تورکان در قلمرو افغانستان امروزه با عقل وخرد دریابی، ولحظۀ هم به این بیاندیش که اگر این همه جور وجفا در حق توبرادر پشتون، تاجیک ویا هر گروهی از باشندگان ومردمی که توبه آنها تعلق داری صورت میگرفت ، نامش را چه میگذاشتی واز کدام زاویه آنهارا به ارزیابی میگرفتی!
شهرت را ویران کنند، مردم آنرا قتل عام سازند، تاریخ وفرهنگت را نابود نموده وحتی از داشتن حق سخن در قلمرو آموزش وپرورش، مطبوعات، رادیو وتلویزیون وغیره به زبان مادری محرومت سازند، ازرتب وامتیازات دولتی استحقاق تو صرف نفر خدمتی خانۀ اشراف واعیان، طی دورۀ مکلفیت عسکری وخدمت زیر بیرق باشد، وآنگاه بعد تمامی این غارتگری ها با غرور تمام بر ویرانه های شهر ودیار تو، نام گزاری حقارتبارمرتبط با آبا واجداد وبزرگان قبایلی خودرا، بر تو تحمیل کنند. جاده های شهرزادگاه تو، مکتبی که در آن درس میخوانی، میدانی که در آن طفلت بازی میکند وراهی که توخود همه روزه از آن عبور میکنی با نام های زور گویانه وتحمیلی مسما وهرذره و لحظۀ آن یاد آور محرومیت ومظلومیت تو ومردم تو باشد!!!! مگر این گونه بر خورد را بجز فاشیسم دیگر نامی هم میتوان قایل شد!!!!!!!!؟ واگر تو بازهم مدافع عملکرد های آن جلادان، صرف بر اساس پیوند های خونی وزبانی باشی، واز کار کرد های ایشان تجلیل بعمل آوری نام تورا بجز از کلمۀ فاشیست دیگر کدام واژۀ میتواند بهتر تعریف وتبیین نماید!!!
یکی دیگر از آبدات تاریخی که موجودیت آن میتوانست، نمادی از مراکز تجارتی ومعماری تورکستان باستان باشد، تیم سرپوشیده وبازار چهار سوبا گنبد ورواقهای مزین به کاشی کاری وتاپه کاری های زیبا بود که، در زیر سقف گنبد آن،بشقاب ونعلبکی های چینی تعبیه ونصب گردیده بود، که با کمال تأسف بنابه دستور محمد گل مهمند تخریب گردید.
ویران نمودن رباط تاریخی خواجه دوکه (دکه) که، یکی از بیست ونه رباط ساخته شده توسط امیر الکلام امیر علی شیر نوایی بود، و تا زمان محمد گل مهمند پابر جا بود از ضایعات درد آوردیگری، در کشور ماست که همانند تندیس های بودا هرگز باز سازی شده نمیتواند.
ساختمان تاریخی دیگری که بازماندۀ دوران زمامداری سلطان حسین بایقرا ویکی دیگر از رباطهای ساخته شده به واسطۀ امیر الکلا م علی شیر نوایی بود قلعۀ کوتوالی وامنیۀ شبرغان بود که، بنابه دستور محمد گل مهمند، توسط عبدالروف خان وردک قوماندان امنیۀ آن وقت بکلی تخریب گردید.
از جمله آثار نابود شده در شهر شبرغان میتوان از یک تخته قالین ظریف بطول یازده اعشاریه هشتاد وعرض شش اعشاریه ده متر،یکجا با یک تخته گلیم بافت لب جر شبرغان بطول هشت اعشاریه پنج وعرض شش متر بود که در سالون شهر داری شبرغان تا مدتها موجود بود.
اینها شمۀ از آن همه ویرانگری های بیرحمانه توسط محمد گل مهمند ودیگر عمال رژیم های قبیله سالار است که من درینجا بیان نمودم، وتوانستم از اوراق تاریخ مکتوب ومکنونات سینه های مردم باز گو کنم، ولی بازهم یقین دارید که هستند حقایق پنهانی که تازیانه های بیداد وزور گویی مجال گفتن آنهارا برای همیش از حیطۀ دسترسی بدور ساخته است ومردم هیچگاهی ازچگونگی آنها واقف نخواهند گردید .
محمد گل مهمند نه تنها دشمن آثار وآبدات تاریخی متعلق به تورکان، ودیگر خلق های کشوردر قلمرو دولت کنونی افغانستان بود، بلکه انسان تورک را هم، ازین خطه میخواست ماداً ومعناً از میان بردارد، روی همین ملحوظ در جوزجان نیز همانند دیگر ولایات کشور تدریس وامور دیوانی جبراً به زبان پشتو جاری وکتب بسیاری به زبان های تورکی از میان برده شد. بنابه گفتۀ دانشمندی صد ها سال قبل از امروز انسانهای تمدن ساز آثاری آفریدند وکتبی را نوشتند، ولی صدها سال بعداز آنها تمدن ستیزانی در عصر آفرینش های عظیم علمی وفرهنگی در سطح جهان آن آفریده ها را با کینه ونفرتی که در دل نسبت به انسان وانسانیت داشتند از میان بردند( آنها نوشتند وساختند واینها سوختند وویران کردند).
برای آشنایی بهتر با سیاست های تورک ستزانه وفرهنگ ستیزانۀ محمد گل مهمند ودیگر متصد یان امور دولتداری درآن وقت لازم است از سرنوشت یک عده متعلمین فرستاده شده به مکتب دارلمعلمین وقت در کابل یاد آور میشویم ، تا هموطنان ما بدانند که ، کینه ودشمنی آن سیاستمداران فاشیست تا کدام اندازه ضد مردمی وآگنده از تبعیض وتعصب بوده است:
در سال 1317 یک عده فارغین صنف چهارم بنام های عبدالمختار خان، محمد ایوب خان،محمد صدیق خان، سید حسن خان وفیض محمد خان، وعدۀ دیگری از شبرغان، یکجا با هفت تن دیگر از مکتب آقچه ، هفده تن از سمنگان وبدخشان وغیره مناطق شمال هندوکش جهت ادامۀ تحصیل به دارلمعلمین کابل فرستاده میشوند که همۀ آنها با بهانه مختلفی بعداز چند ماهی از دارلمعلمین اخراج وتا اخیر هم دوباره پذیرفته نشدند.
توضیح این حقایق صرفاً با هدف آشکار نمودن وروشنی انداختن به علل وعوامل اساسی تفرقه ونفاق فاجعه بار گذشته وحال توسط دولتمردان وزمامداران فاسد ومزدور، در میان باشندگان کثیر الملیةاین سرزمین صورت میگیرد. زیرا تجربه ثابت نموده است که پنهان نمودن وماست مالی نمودن حقایق راه علاج هیچ مشکلی را رهگشا نمیشود. بلکه بر ابعاد پیچیدگی آن مشکل فزونی بخشیده وراهی راکه باید است از طریق آن بر حل آن مشکل اقدام نمود بکلی مغشوش میسازد.
چنانچه طی سالیان متوالی مردم ما شاهد شعار دهی های میان تهی در رابطه باحل قضایای بحرانی وفوق العاده بغرنج اجتماعی، اقتصادی ، سیاسی وفرهنگی کشور از طروق مختلف دولتی وغیر دولتی بوده ، وبا کمال تأسف آنچه راکه همه باهم در انتظار آن بودند هر گز بدست نیاوردند.
زیرا مجموع مراجع قدرت ویا منتظرین رسیدن به قدرت در کشور ما تلاش مینمودند که با طفره رفتن از حقایق موجود در جامعه مشکلات مردم مارا از طریق رجوع به فورمول های وارداتی ویا هم مرتبط با منافع گروهی، قومی، قبیلوی ویاهم حزبی و منطقوی حل وفصل نموده، واصل حقایق را با شعار های فریبنده وغیر واقعی وارونه جلوه دهند.
استبداد قبیلوی ونابرابری ملی، ازجملۀ آن حقایق عریان ولی همیشه انکار شده از جانب مورخین دولتی، نویسندگان انحصار طلب،
سیاستمداران، مجریان وطراحان قوانین کشور ماست که، همیشه در تصور حل این مسأله با پنهان سازی حقایق مرتبط با آن بوده اند.
حاصل اینگونه برخورد های دگم وبد حاصل راهم ما همین امروز در جامعۀ افغانستان ومشکلات روز افزون آن با وضوح تمام می بینیم. ولی هستند هنوزهم عدۀ از مقلدین گمراه راه ورسم قبیله پرستی که، رسالت و افتخار خودرا بر کتمان حقایق ونظاره گری بر تلخی های جانکاه روزمرۀ زندگی مردم دیده واز هر آنچه که بوی حقیقت بمشام آید قصد نابود سازی اش را دارند.
ادامه دارد
پایان قسمت هفتم
مأخذ ها:
1- شبرغان در صد سال اخیر نوشتۀ استاد محمد عمر الیم بیات چاپ مطبعۀ کمپیوتری فرهاد در مزار شریف
سال 1386
2- گنجینۀ زرین باختر به زبان انگلیسی نوشتۀ ویکتور ساریانید یف انتشارات اورورا، مسکو
3- گنجینۀ پنهان افغانستان از موزیم ملی کابل نوشتۀ فریدریک هیبرت ، ویپر گمون انتشارات جغرافیای ملی یا نیشنل جیوگرافی
4- جلد اول فهرست پایگاه های باستان شناسی افغانستان، نوشتۀ وارویگ بال چاپ پاریس
5- میر غلام محد غبار، تعلیقات جغرافیای تاریخی افغانستان صفحۀ 202
6- یاداشت های شخصی نویسنده
پيامها
13 جنوری 2011, 22:59, توسط باآمد تغییرنام اوغانستان به خراسان
طالبان بعد از نسل کشی هزاره ها در مزارشریف در هشت ماه اگست 1998؛ اینبار به تاریخ 13 سپتبمر 1998 میلادی با خون ریزی تمام شهر باستانی بامیان را اشغال نمودند که در این مدرک توجه شما خوانندگان با احساس، با درد، انسان دوست، ترقیخواه، مدنیت طلب و غم شریک مردم افغانستان را جلب می نمایم:
« با آنهم بعد از چندین هفته، کشتار در بامیان صورت گرفت. در یک قریه، نزدیک بامیان 50 مرد معمر که بنا بر کبر سن نتوانسته بودند، فرار نمایند، توسط طالبان تیر باران شدند.»(1)
همه خوب می دانند که افراد سال خورده بار دوش خانواده و جامعه می باشند و هیچ کاری از توان آنها نمی آیند. اما در منطق سیاسی، بدوی، قومی و قبیلوی طالبان، زنده ماندن اشخاص سال خورده هزاره هم مجاز نبود که حتا آنان را نیز با خشونت، خصم قومی، فرهنگ قبیلوی و تعصب مذهبی خویش تیرباران کردند. اگر این انگیزه های تیرباران آنها نبودند، پس چه عوامل موجب شد که طالبان به نسل کشی هزاره ها به صورت خاص عملا دست بردند؟
آیا تیرباران افراد سالمند و کهنسال در بامیان دلالت به خصومت ویژه ای تک ملیتی، قومی، قبیلوی، مذهبی، ایدولوژیکی طالبان علیه مردم تحت ستم و محروم هزاره نمی کرد؟
گزارش حقوق بشر سازمان ملل در مورد قتل عام مردم هزاره بامیان توسط طالبان چنین می نگارد:
« در گزارش اخیر سازمان ملل راجع به حقوق بشر در افغانستان آمده است که در شیخعلی و علی خان در وادی غوربند بیش از یک هزار نفر از اهالی قتل عام شده اند، اجساد در کوچه ها افتاده بود و تعدادی از آنان در مقابل درب منازل شان، بدین معنا که شاید طالبان درب های منازل را کوفته و کسانی را که درب ها را باز می کردند، می کشتند
http://www.turkicpress.com/fa/?p=1601
http://www.youtube.com/watch?v...
http://www.youtube.com/watch?v...
http://www.youtube.com/watch?v...
14 جنوری 2011, 05:55, توسط raheb
آقای میمنه گی درودبرشما
درشبرغان هنوزهم دوتپه وجودداردکه ازشراین جنورگل محمدمهمنددرامان مانده آن دوتپه درقریه (آلتی خواجه)است به گفته مردم محل 35سال پیش مردم این تپه رامیکنندویک تخته سنگ بزرگی پیدامیشه وقتیکه تخته سنگ رابرمیدارند راه پله های ازخشت پخته تابه زیرتپه وجودداشته فقط یک نفرجرئت میکنه که داخل برود.آن هم باچراغ تیلی تانصف زینه که میرسدچراغش خامش میشه وبه پایش یک چیزی پیچ میخوره باعجله بیرون میایه وپای خوده تکان میته میبینه که یک مارسفیدبوده ومارپس دوباره دربین همان تپه میرودومردم پس دوباره آن جاراباخاک مخفی میسازندالبته باستان شناسان بسیارمیامدندولی راه پله هاراپیدانمیتاستندبکنند..............
14 جنوری 2011, 20:00, توسط باآمد تغییرنام اوغانستان به خراسان
آیا پشتونها یهودی هست یا خیر ؟
از زبان خود پشتون ها بشنویند که میگویند
ما از اقوام یهود هستیم با معلومات بیشتر
لطفآ این ویدیو ها را نگاه کنیند
http://www.youtube.com/watch?v...