تخریب آبدات تاریخی و آثار باستانی منطقۀ اندخوی توسط محمد گل مهمند
با حقایق پنهان در تاریخ افغانستان آشنا شوید! قسمت ششم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
محمد گل مهمند همانگونه که در بخش های قبلی نیز اشاره شد، فطرتاً یک فاشیست ودارای تمایلات انسان ستیزانه وفرهنگ ستیزانه، با تکیه بر تصورات باطل قبیله پرستی و منحصر بخود بود.
دشمنی او وهمفکرانش با خلق های غیر پشتون نه از روی دوستی ودلسوزی با خلق پشتون بود ونه هم از روی آینده نگری به مصلحت های زندگی این خلق اسیر شدۀ مناسبات قبیلوی درتاریخ که، تا امروزهم درعمق بد ترین مناسبات غیر انسانی اسیر بوده واز مزایای زندگی انسانی کمترین بهره رادر منطقه وجهان دارا میباشند.
این گروه های قدرت طلب واجنبی پرست که در طول تاریخ، همیشه شیفتۀ منافع فردی وخانوادگی خود بوده ومیباشند، نه کدام اعتنایی به منافع کشورداشتند ونه هم خواهان ایجاد فضای وحدت وهمبستگی در میان باشندگان چندین ملیتی این کشوربودند! صرفاً به تصرف وانحصار قدرت دولتی بمثابۀ افزار استبداد بر مردم فکر میکردند، واستفاده ازنیروی ناخود آگاه قبایل همتبار باخود در جهت بسط نفاق وبهره برداری به نفع پلان وپروژه های منفعت جویانه ومزدور منشانۀ خویشتن وبس.
دشمنی این گروه تبهکار تاریخ با غیر پشتون ها،صرفاً بخاطر نیل به اهداف قدرت طلبانه واغوای ملیت نجیب پشتون با استفاده ازشعار های عوامفریبانه وتحریک احساسات قبیلوی ایشان بر علیه دیگر باشندگان کشوربود ومیباشد .
در بساط دشمنی این جانی مکار وبی رحم تاریخ هیچ حد ومرزی نسبت به ملیتهای محکوم کشوروجود ندارد، هرآن چیزی که درین سرزمین، نشان غیر پشتون بودن را داشت، برای او قابل نابود سازی واز بین بردن بود. چه آن پدیده، انسان ویک موجود زندۀ متفکر میبود وچه هم یک اثر باستانی ویک ساختمان زیبای باز مانده از ادوار کهن، ویاهم یک کتاب ویا مجسمۀ از سنگ وآهک! فرقی نداشت، فقط کافی بود که مهری ازتعلق داشتن به دیگر خلق های کشوررا داشته میبود.
با همین ملاحظه وطرز دید، محمد گل مهمند در دورۀ ننگین حیات خود آنقدر از داشته های تاریخی وفرهنگی این سرزمین را، در نقاط مختلف کشور، به نابودی کشانید که حساب آن هااز حد بیرون است، وما هر قدری هم که تلاش نماییم قادر نخواهیم شد که، یک بر هزارم حصۀ آن جنایات راهم تعریف وبازگویی نموده، ونتایج وحشتناک آنهارا در جهت خلق نفاق وشعله ور سازی آتش دشمنی ها در میان باشندگان این سرزمین که طی ادوار طویلی از تاریخ درکنار هم زیسته ودر همه غم وشادی های همدیگر سهیم بوده اند ارزیابی نماییم.
ولی بازهم تا جاییکه اسناد ومدارک دست داشته برای ما اجازه میدهند، بخشی از آن جنایات را افشا ومردم نجیب میهن خویش را به داوری فرا میخوانیم، واز علل اساسی دشمنی های پایان نا پذیر در میان خلق های ساکن این سرزمین در گذشته وامروزپرده برداری مینماییم، تا عوامل بنیادی وتاریخی جنگ ها وکشمکش های کنونی راکه، بازهم بیشتراز پیش بخاطرنیل به انحصار حاکمیت وبه بردگی کشانیدن باشندگان مختلف الملیة کشور در جریان است، کالبد شگافی نموده، تا حد ممکن راز شاگردان وفادار مدرسۀ فکری محمد گل مهمند ها را در شرایط کنونی افشا، وهمه باهم راهی را جستجونماییم که مجموع باشندگان کشور را بدوراز تفوق طلبی های غیر انسانی،در کنار هم قرار داده وسرزمین مارا ازین حالت رقتبار سیاسی ،اجتماعی واقتصادی نجات داده بتواند.
توضیح این حقایق بخاطر عبرت اندوزی وجلو گیری از ادامۀ همچون سیاست ها در زندگی امروزوفردای جامعۀ مابرای همه باشندگان کشور ماست. نه قوم وقبیلۀ خاص، که با کمال تأسف، تا هنوزهم عدۀ کثیری از داعیان قدرت ودبدبۀ دولتی ودیگر امتیازات ارباب منشانه، با کوبیدن بر دهل من برتر وازمن بهتر، مشتاق استفاده از کارت قبیلوی واستفادۀ سوء از وجود عقب ماندگی اجتماعی جامعه به نفع خود میباشند!!
در بخش های قبلی این نوشته،از جنایات انجام شده ، توسط محمد گل مهمند وحامیان اودر ولایات پروان ، کاپییسا، فاریاب وشهر میمنه نکاتی را یاد آور شدیم. حال ادامۀ این جنایات وتبهکاری هارا در دیگر مناطق کشور حتی المقدور پیگیری مینماییم، تا هموطنان عذابکشیدۀ خودرا از نیات وآمال غیر انسانی گمراهان کنونی تاریخ که، از زندگی وعملکردهای آن جانی سوگند خورده، در شرایط خونین امروزی کشور تجلیل به عمل میآوردند آگاه ساخته وراه علاج این پدیدۀ شوم را همه باهم جستجو نماییم.
از همگان بپرسیم که نابود سازی آن آثار وابنیۀ تاریخی چه دردی از درد های جانکاه خلق پشتون را التیام بخشید، ومحروم سازی خلق های غیر پشتون از حقوق حقۀ انسانی ایشان، چه فوایدی بجز از دشمنی وعداوت با دیگر هموطنان برای خلق پشتون، وبرباد رفتن بهترین داشته های تاریخی وآثار باستانی میهن ما که مایۀ مباهات هر باشندۀ کشور میتوانست بحساب آید، در بر داشت!!!؟
البته که همۀ انسانهای با وجدان جامعۀ ما،با این جواب متفق القول اند که ، این جنایات هیچ ثمری بجز از بد بختی وسیه روزی برای مردم ما در بر نداشت وندارد. در امروز وفردا نیز ادامه دهندگان این گونه سیاست ها، از هر قماشی که باشند وبه هر یک از گروه های قومی وملیتی که متعلق باشند، جز تخم غم، درد وعذاب در سینه های مردم عذابکشیدۀ ما چیز دیگری نخواهند کاشت . چنانچه طی دهه های اخیر، ما شاهد نتایج فاجعه بار وهمه روزۀ، عملکرد های محمدگل مهمند گونۀ قبیله پرستان فاشیست طالب تحت نام دین ومبارزۀ دینی هستیم که در عمل به جز از جستجوی راه انحصار قدرت دولتی واسیر سازی غیر پشتون ها هیچ هدفی را دنبال نمیکنند که، حاصل آن بکرسی نشستن کرزی وهواداران فاسد اوست، در یک طرف، وادامۀ حیات افسانوی چند مزدور وقاچاقبر دیگر، درمراکز شستشوی مغزی استخبارات پاکستان در آن طرف دیگر است وبس . ولی جفایی را که مردم پشتون ودیگر خلق های کشور، در نتیجۀ این عملکرد های فاشیستی ودور از کرامت انسانی متحمل میشوند به هیچ زبانی قابل بیان نیست!!!
این گروه گمراه وتبهکار در هر دوری عملاً دشمن آشتی نا پذیر وحدت وهمبستگی انسانی مجموع باشندگان این سرزمین وکارندۀ تخم نفاق از طریق ترویج اندیشه های بر تری قومی ونژادی، اختلافات لسانی ومنطقوی در میان خلق های ساکن درین سرزمین اند ونوکران گوش به فرمان اجانب که، از یک طرف عریضه های دریافت امتیازات را به دربار های اجنبی عرضه داشته واز جانب دیگر، تا جاییکه در توان دارند به آتش دشمنی ها در میان باشندگان این سرزمین از طریق غرس نهال بیعدالتی دمیده، واین آتش را همیشه مشتعل نگه میدارند. تا حاکم ابدی این ملک باشند وفرمان ستم جاری سازند واز بدبختی های جانکاه این خلق ها لذت ببرند!!!
چنانچه ما هماکنون شاهد دوام این سیاست های ننگین در وجود عدۀ کثیری ازهواخواهان پروپاقرص افغان ملتی، وطالب فاشیستی راست وچپ سیاست های عبدالرحمان خانی ومحمد گل خانی در شرایط فعلی کشور خود میباشیم.
تبهکاری های محمد گل مهمند تنها به میمنه واطراف آن خلاصه نمیشود، تا جایی که دیده میشود در سرتاسر کشور هرآن چیزیکه نشانی از فرهنگ وتمدن سایر اقوام وملیت هارا باخود داشت ازبین برد، تابه زعم خود تاریخ را به نفع قوم وقبیلۀ خود باز نویسی کند واین سرزمین را با نام جدید واستعماری آن یعنی افغانستان (سرزمین افغانها= پشتونها)همگون سازد!! ولی ناکامی های اسلاف خودرا درین رابطه از یاد برده بود وگمان میبرد که کار نا تمام آنها او تمام خواهد کرد.!!!! چنانچه هم اکنون نیز آقای کرزی وتیم افغان ملتی او به این کار ادامه میدهند، تا آرزو های نا تمام محمد گل مهمند ودیگر فاشیست های تاریخ را تکمیل، ومالکیت همه جانبۀ این سرزمین را به قبایل متعلق بخود اهدا نمایند!!!
حال میپردازیم به تبهکاری های محمد گل مهمند وهمکارانش در منطقۀ باستانی اندخوی:
اندخوی که درتاریخ بنام های اندخذ، انخو،اندخود،نخدی وغیره ضبط گردیده یکی از بلاد باستانی ودارای تاریخ درخشانی است که، باشندگان قدیم وامروز آن، مردم علم پرور و هنر آفرینی بوده اند که در ایجاد وآفرینش داشته های تمدنی سرزمین ما نقش بس بزرگی را ایفا نموده اند.
ظهور وکارنامه های شخصیت های نامداری چون : امام یوسف یا ابو یعقوب یوسف اندخودی نویسندۀ تفسیر یینابیع العلوم در قرن پنجم هجری قمری، علاءالدین مسعود، شمس الدین محمود، سید برکه، بابا سنگو، مولانا ترخانی، جنونی،میر فروغی، شوقی، دوستوم بن پیر علی اندخودی، میر ربیع،قادری پلنگپوش،ملا رحیم نیاز نیازی، سید تاج الدین حسن،میر سید خواجه، حیدر اندخودی،قرابقال، کیمیر، میر غضنفر خان وغیره درتاریخ خود گواه بر صدق این ادعای ماست که مدفن گاه اکثریت بزرگ ایشان حظیرۀ شاعران گذر لؤلویی شهر اندخوی میباشد که هم اکنون نیز به همین نام یاد میشود.
یکجا با موجودیت این جمع کثیر علما ودانشمندان بر خاسته از این دیار، تاریخ شاهد شکل گیری یک تمدن پر ارج با دستآورد های گرانبهایی درین منطقه بوده که موجودیت بنا های مستحکم وآبدات تاریخی بس بزرگی چون مخروبه ها ی قیرغین تیپه، قپچاق تیپه، سولدوز تیپه، خان چهار باغی، کیشکتان، یئتی اروغ، کهنه قلعه یا قلعۀ نیستان، بالاحصار اندخوی، ظلمت آباد وغیره این داعیۀ مارا به اثبات میرساند.
اکثریت بزرگ این بنا ها وآبدات تاریخی تا زمان حکمروایی خاندان آل یحیا ووظیفه داری محمد گل مهمند قسماً ویا به صورت کامل پابر جا بوده، در صورت باقی بودن تا امروز در کنار آنکه منبع بس با ارزشی جهت تحقیق وحقیقت یابی های تاریخی درین ساحۀ جغرافیاوی عالم میگردیدند، خود منبع با ارزشی در جهت جلب توریزم از سراسر عالم در کشور ما شده میتوانستند، که با کمال تأسف هیچ یکی از آنها امروز وجود ندارد ودست های نا بکار محمد گل مهمند ودست پروردگان قباحت پیشۀ او مانع از تداوم حیات این آثار باستانی تا امروز گردیده اند که، سده های بس طویلی را پشت سر گذاشته وتا آن روزگار پابر جا باقی مانده بودند.
بالاحصار اندخوی که در کتب تاریخ بنام های ارگ اندخوی وقلعۀ اندخوی هم یاد گردیده، در زمان سلطنت امیرتوغان با دست های بابا شکرالله ابدال یا حضرت بابای ولی تهداب گذاری گردیده بود واز تاریخ اعمار آن 750 سال میگذرد. ارتفاع آن از سطح زمین به در حدود بیست وپنج متر بوده ونشیمنگاه امرا وسلاطین بوده است.
در زمان حکمروایی محمد گل مهمند این مکان تاریخی، نخستین مکتب عصری اندخوی را در آغوش خود جا داده بود، و مردم اندخوی با فرستادن اطفال خود درین مکتب همه روزه وجود یک تمدن ویک گذشتۀ با شکوه تاریخی را برای اطفال خود باز گو مینمودند.
محمد گل مهمند حین عبور از اندخوی متوجه موجودیت این بنای با عظمت وچگونگی استفادۀ مردم منحیث مکتب گردیده با بهانۀ احداث شهر جدید این بنای تاریخی را از ریشه نابود میسازد.
یکی از بنا های فوق العاده با ارزش تاریخی دیگرکه توسط محمد گل مهمند در اندخوی ویران گردیده، کهنه قلعه یا قلعۀ نیستان است. بنای این قلعۀ تاریخی رامورخین به 328 سال قبل از میلاد در زمان حملۀ اسکندر یونانی محول میسازند. این قلعه دارای استحکامات بس محکم وبرج های ترصد با عظمتی بوده است که، از آنها تا حدود بندر آقینه قابل ترصد بوده است.
علاوتاً در شهر اندخوی آثار فروانی چون رباط ها، سردابه ها کاروان سرای ها وغیره از دوره های زمامداری محمد خان شیبانی، عبیدالله خان ازبیک وبعداز آن موجود بوده است که همه بنابه امر وارادۀ محمد گل مهمند تخریب گردیده است. امروز هیچ نشانی از آنها وجود ندارد.
بد ترین ووحشت ناکترین کار محمد گل مهمند از بین بردن حظیرۀ شعرا وگذر لؤلویی با بهانۀ احداث شهر است که ضربۀ بزرگی بر پیکر شناخت وتعریف مظاهر تمدنی وشخصیت های علمی اندخوی به شمار میرود.
قبل از محمد گل مهمند نیز این شهر یکبار دیگر با دستان جنایتکار یار محمد خان وزیر شاه محمود سدوزایی در اثنای لشکر کشی موصوف از هرات بطرف بلخ ویران گردیده بود. در آن تاریخ صوفی قل خان، غضنفر خان را از خانی اندخوی خلع وخود درآن حکومت مینمود. غضنفر خان بکمک حکومت خان امیر میمنه ویار محمد خان والی هرات صوفی قل را از خانی خلع وخود زمام امور را بر کف گرفت، درین اثنا لشکر افاغنه با بهانۀ جمع آوری خراج بر اندخوی حمله ور شده چنان چپاول و ویرانی بزرگی را بر مردم اندخوی تحمیل نمودند که تا سال ها غیر قابل جبران بود، ویار محمد خان بعداز شکست در بلخ ، وعقب نشینی بطرف هرات حتی آذوقۀ یک روزۀ لشکر خودرا هم ازین شهر فراهم نموده نتوانست. لشکراودر جریان این عقب نشینی با مشقات زیادی روبرو وبا تلفات غیر قابل پیش بینی از اثر سردی هوا ونبود آذوقه مواجه گردیدند. این خود جزای روزگار برآن ستمگران بی رحم وعهد شکن بود که در لباس دوست بر مردم چنین غدر بزرگی را عملی نموده بودند.
ولی خرابی های محمد گل مهمند تکمیل کنندۀ آن ویرانی های ترمیم شده برای بار آخر بود که دیگر مجال ترمیم باقی نماند.
مأخذ ها:
- شبرغان در صد سال اخیر اثر استاد محمد عمر الیم بیات(صفحات 8 و9)
- تاریخ میمنه اثر محمد کاظم امینی(ص46 و47)
- جغرافیای عمومی میمنه( از صفحۀ 276 الی 279 )) تألیف محمد کاظم امینی
- سیما های برازندۀ اندخوی اثر استاد محمد امین متین اندخویی
- تاریخ مختصر تورکستان جنوبی یا تورکستان افغانی، اثر بهرالدین شارق
- ایلخانان وحکومت مغول در ایران از دوکتور شیرین بیانی
- الانساب الی البلدان از ابو سعیدعبدالکریم محمد ابن منصور نویسندۀ قرن ششم هجری
- یاداشت های نویسنده از زبا ن دانشمندان وثقات شهر اندخوی
ختم قسمت ششم
پيامها
24 دسامبر 2010, 21:02, توسط مهران موحد
به نظر می رسد که برخی از چیزفهم ها و روشنفکران و قلمزنان ما به حدی درچنبره قوم و قبیله و تبار گیر مانده اند که یارای آن را ندارند که حتا یک لحظه خود را از آن چنبره بیرون بیاورند. به همه مسایل با عینک قوم و قبیله و تبار نگاه می کنند. وظیفه دارند که نفرت و تعصب پراکنی کنند و تنش های قومی را دامن بزنند. برخی از این قماش افرد با گرایش های صرف قبیلوی به تحلیل عجیب و غریب مسایل می پردازند.
یکی از این افراد اکادمیسین سیستانی است. وی طوری که از نوشته هایش معلوم می شود تا فرق سر در لجن قبیله غرق است. قبیله و ارزش های قبیلوی برای وی حیثیت مقدسات را دارد. وی اخیرا مقاله ای نوشت تحت عنوان "ائتلاف شمال، قوم پشتون را به اقلیت مبدل می کند". وی در این مقاله سرشار از اباطیل و اکاذیب و ترهات مدعی شد که اگر وضع به همین گونه که هست پیش برود قوم پشتون به اقلیت مبدل خواهد شد.
با وجود آن که پشتون ها اکثریت مطلق وزارت ها و ادارات عمده دولتی را به تصرف خود در آورده اند اعظم سیستانی ادعا می کند که پشتون ها هیچ قدرتی ندارند و همه قدرت به دست ائتلاف شمال است.
کسی نیست از وی بپرسد که آیا به نظر شما پشتون ها اکثریت نفوس افغانستان را تشکیل می دهند که حالا - به ادعای شما- قرار است به اقلیت مبدل شوند؟
شما بر اساس کدام آمار و ارقام به این باور رسیده اید که پشتون ها اکثریت نفوس افغانستان را تشکیل می دهند؟ آیا به شمایی که لقب اکادمیسین را با خود یدک می کشید مناسب است که بدون سند و مدرک حرف بزنید و سخنان خود را بر پیش فرض هایی استوار کنید که صحت آن ها هرگز معلوم نیست؟
اعظم سیستانی که قبیله مثل خدا پرستش می کند در این مقاله خود سخنی را به احمدشاه مسعود نسبت می دهد بدون این که هیچ سندی برای نقل قول خود ارائه کند. وی می گوید که ": احمدشاه مسعود هنگامی که وارد کابل شدند در سال های هفتاد خورشیدی گفته بود من وقتی خوشبخت خواهم شد که شما در کابل دروازه ها را بکوبید و صدایی نشنوید که بگوید" ثوک ئی؟"...
نمی دانم از کجا وی از این سخن مسعود مطلع شده؟ چرا هیچ مدرکی در این زمینه ارائه نمی کند؟
لحن حرف های اعظم سیستانی به شدت با لحن حرف هایی که در کتاب "دویمه سقاوی" زده شده شباهت دارد. قبیله پرستان همگی سر وته یک کرباس اند و منطق شان هم شبیه یکدیگر است.
وی بارها و بارها از ائتلاف شمال و شورای نظار سخن به میان می آورد. این در حالی است که کسی که از اوضاع کشور ما آگاه باشد به خوبی می داند که حالا سخن گفتن از ائتلاف شمال و شورای نظار، ابلهانه و کودکانه است چرا که نه ائتلاف شمالی وجود دارد و نه شورای نظاری. ائتلاف شمال در شرایط خاصی و برای مقابله با گروه قبیله گرای طالبان شکل گرفت و پس از سقوط طالبان، رهبران این ائتلاف هر کدام به راهی رفتند.
اعظم سیستانی یاوه گو و ژاژ خای، ائتلاف شمال را ائتلافی می شمارد که برای از بین بردن پشتون ها و تصفیه های قومی شکل گرفته بود. این در حالی است که اگر کسی اندکی آگاهی داشته باشد می داند که ائتلاف شمال به خاطر دفاع از نوامیس وارزش های مردمی که مورد ستم طالبان قرار می گیرند تشکیل شده بود. در این ائتلاف پشتون ها هم سهم داشتند و هرگز این ائتلاف به قوم خاصی تعلق نداشت.( البته این را هم بگوییم که ائتلاف شمال اصطلاحی است که پاکستانی ها اختراع کرده اند و عجیب هم نیست که افرادی همچون اعظم سیستانی آن را تکرار کنند چرا که قبیله پرستان همیشه ابزار دست پاکستان و دستگاه استخباراتی آن کشور بوده اند).
به تصور من، افراد وقیح و بی شرمی مثل اعظم سیستانی به خود این جرات را می دهند که ادعا کنند پشتون ها در افغانستان سهم اندکی از قدرت را به دست دارند در شرایطی که همه مراکز تصمیم گیری به دست آن هاست و سهم زیادی به دیگران داده نشده است. تمامیت خواهی یعنی همین. جریان تمامیت خواه هرگز به سهم خود قانع نیست و همیشه بیشتر از آن چه در اختیار دارد می خواهد.
جریان تمامیت خواه با افکار فسیل شده و قرون وسطایی خود می خواهند کشور ما با روش های قرون وسطایی و عبدالرحمان خانی و نادرخانی اداره کنند. این افراد، هیچ آگاهی ای از تحولات تاریخی و تطور زمان ندارند.
یکی از ممیزات بارز فاشیست ها و قبیله پرستان این است که اهل گفتگوی منطقی نیستند و همیشه مسایل را از عینک قبیله نگاه می کنند. پر از عقده و عصبیت ناروای جاهلی هستند و همه اتفاقاتی را که رخ می دهد با ذهنیت قبیلوی خود وارونه تفسیر می کنند.
یکی از این ها کسی است که قلم به دست است و با ادب و هنر سروکار دارد. وی صبورالله سیاه سنگ نام دارد. از قرائن پیدا است که ایشان فردی به شدت عصبی و تند مزاج و عقده ای هستند. بی حوصله بودن و عصبی بودن و دمدمی مزاج بودن و عقده ای بودن وی را هنگامی دریافتم که با وی در شبکه اجتماعی فیسبوک گفتگوی کوتاهی انجام دادم.
من خواستم در آن گفتگوی کوتاه ایرادی را در مورد مقاله ای از ایشان که عنوان "دم غنیمت است" را داشت متذکر شوم، اما وی به دلیل اسیر بودن در چنبره ذهنیت قبیلوی خود بحث را عوض کرد و حرف های بی ربط زد.
ذهن وی به حدی گرفتار عقده ها و تعصب های قومی و تباری است که هر سخنی تداعی کننده همان عقده ها و تعصب های رذیلانه برای وی می شود.
بهتر است که متن گفتگوی کوتاه من با ایشان را در این جا بیاورم و داوری را بر عهده شما می گذارم:
مهران موحد: دستت درد نکند با این نوشته زیبایت. در ضمن، پرسشی از شما دارم: می دانم که شما دقت و وسواس شگفت انگیزی در گزینش واژه ها در نوشته های خود دارید، ولی چه طور شد که به جای واژه یهودیان از کلمه یهودها استفاده کردید؟ . شما بهتر می دانید که از نظر قواعد دستور زبان به کار بردن "یهودها" درست نیست.
می ترسم از این که این ایراد من از قبیل ایرادهای بنی اسرائیلی باشد.
به هر حال، پیروز باشید
صبورالله سیاه سنگ: سلام مهران جان موحد
جهانی سپاس از نامه پر مهر تان. با کمال شرمندگی باید بگویم که یکی از چهار عیب شرعی من ندانستن "گرامر" (دستور زبان) است. همیشه به خود میگویم: کاش به جای آشنایی سرسری و نارسا با چهار پنج زبان، تنها یکی را با گرامر درست فرامیگرفتم
برگردیم به پرسش زیبای تان. در نگاه من ایراد شما نه تنها "بنی اسراییلی" نیست، بلکه خیلی هم "قـریشـی" و حتا "آل ابراهیمی" است، امیدوارم پاسخهای من گستاخانه جلوه نکنند
اول: آنچه نگاشته اید "یهودیان"، در نگاه من مفردش میشود "یهودی" و آنچه من نوشته ام "یهودها"، مفردش میشود "یهود". آیا به نظر شما هم "یهود" و هم "یهودی" را میتوان به عین شکل جمع بست و هردو را یکسان "یهودیان" نوشت؟
دوم: فرموده اید: "از نظر قواعد دستور زبان به کار بردن "یهودها" درست نیست." دوست عزیزم! باور کنید نزدیک به چهل سال میشود که چشم درد به دنبال همین کتاب میگشتم و نمییافتم. آیا ممکن است با لطف و بزرگواری که دارید، برایم بنویسید در کدام کتاب دستور زبان آمده است که کاربرد "یهودها" درست نیست؟ و چرا؟
سوم: در نوجوانیها شنیده بودم (چنانی که در بالا نوشتم، سندش را تا امروز به چشم ندیده ام) که موجودات زنده را با افزودن "ان" جمع میبندند و موجودات غیرزنده را با افزودن "ها". من هم چندین سال کورکورانه پذیرفته بودم که باید فرمانبردار شنیدگیها باشم. ولی هنگامی که دیدم نویسندگان و سرودپردازان بزرگ مینویسند: "آدمها، پرستوها، بزها، پروانه ها، کرمها، خرسها و ...." در آغاز میخواستم به همه شان بگویم که "آهای بزرگواران! شما اشتباه میفرمایید. اینهمه موجودات زنده را در حالت جمع چنین بنویسید: "آدمان، پرستوان، بزان، پروانهان، کرمان، خرسان و ...." سپس میدیدم که آنچه در پرتو "دستور زبان" مورد پسند من می آمد، در عین غم انگیز بودن، خنده آور هم است؛ زیرا در کتابها چنین نمینویسند
مهران جان موحد عزیز! اینک که شما میگویید "از نظر قواعد دستور زبان به کار بردن "یهودها" درست نیست."، پرسشهای کهن من دو چندان میشوند. اگر کاربرد "یهودها" نادرست باشد، آیا نباید "عربها، جرمنها، انگلیسها، اسپانویها" نیز نادرست باشند؟ آیا باید نوشت: عربان، جرمنان، انگلیسان، اسپانیان؟ از سوی دیگر، آیا آدمان، پرستوان، بزان، پروانهان، کرمان، خرسان و ... در نقش جمع آدم، پرستو، بز، پروانه، کرم، خرس و ... به راستی نادرست اند؟
سپاسگزار خواهم شد اگر رهنمایی کنید. نام آن کتاب دستور زبان نیز فراموش نشود، زیرا سخت به داشتن آن سند و دانستن این نکته نیازمندم.
با ارادت و حرمت
مهران موحد : جناب آقای صبورالله سیاه سنگ گرامی،
سپاسگزارم از این که پرسش «آل ابراهیمی» من را پاسخ دادید.
متاسفانه من نتوانستم در پرسش نخستین خود «مافی الضمیر» خود را با شفافیت مطرح کنم. از همین رو، می بینم که شما برداشت دیگری از پرسش من داشته اید و این باعث شده که بحث ما گرفتار انحراف شود.
استاد گرامی، من ایرادی در جمع بستن یهود با «ها» نمی بینم چرا که «ها» همانند «ان» از علامت های جمع در زبان فارسی است و ما می توانیم در هنگام جمع بستن کلمه ای از هر دوی این علامت ها استفاده کنیم به شرط این که به قول شما « در کتاب ها چنین نوشته باشند». من بر خلاف شما از همان آوانی که با زبان فارسی آشنایی اندکی پیدا کردم هیچ پرسشی برای من راجع به این که هر کدام از این دو علامت جمع را در کجا به کار ببریم خلق نشد. این که برای شما در آغاز، علامت های جمع در زبان فارسی سردرگمی ایجاد کرده، کمی تعجب انگیز است.
به هر حال، پرسش خود را یک بار دیگر خدمت شما این گونه می نویسم:
یهود اسم جمع است. چه طور روا می پندارید که اسم جمع، بار دیگر جمع بسته شود، تفاوتی نمی کند که با «ها» جمع ببندید یا با «ان»؟ . همان گونه که می دانید مفرد یهود، یهودی است. بنا بر این، اگر می خواهیم واژه یهودی را جمع ببندیم یا بگوییم یهودیان یا بگوییم یهودی ها. ولی شما راه سومی را برگزیده اید و نوشته اید: یهودها.
برای دانستن این مسائل نیازی نیست به این که خود را زحمت دهیم و به کتاب های دستور زبان، مراجعه کنیم. این گونه مسائل را بنده از جمله مسائل ابتدایی در دستور زبان می شمارم که با خواندن چند متن ادبی در زبان فارسی حتما این مسائل را خواهیم آموخت.
امیدوارم این بار، پاسخی که شما ارائه خواهید کرد متضمن نکته های انحرافی نباشد.
مخلص شما- مهران موحد
صبور سیاه سنگ : تشکر مهران جان عزیز
شما را همان دستور زبان و ما را همین انحراف گوارا باد. با بهترین آرزوها
باز صبورالله سیاه سنگ در ادامه می نویسد: گر دانستن ریشه و پیشینه خانوادگی من (سیاه سنگ) به درد شما میخورد، نیازی به اینهمه کنایه بازیها نیست. در هر سایتی که خواسته باشید، میتوانید مرا از قوم یا قبیله "یهود" بخوانید. نمیدانم کجای "یهود" بودن اینقدر شرمساری و کجای "آریایی" بودن اینقدر افتخار دارد
من از مرزهایی که شما تازه آنها را دشنام ساخته اید، هزار بار اینسو و آنسو رفته ام. اینگونه یادداشت نوشتنها در برابر من و خانواده ام هرگز تازگی ندارند. نامم را در جستجوگر گوگل نگاه کنید؛ کمابیش پنجصد نوشته از نوع آنچه شما تفاله کرده اید، به چشم میخورند
بد نیست این را نیز بدانید که سیاه سنگ را نه "نفرین" از کار بازمیدارد و نه "آفرین". برای مزید معلومات شما شخصیت "والاگهر" باید بگویم که برخلاف برخی از آدمهای نازک نازنجی روزگار کنونی، من از برچسپهای "یهودی"، "جت"، "جولا" و "جاسوس فلان کشور" هرگز نمیترسم. هر چه میخواهید بنویسد. آری من همانم. دست تان هم آزاد! هر زمان که داور دادگاه شوید، میتوانید نخست مرا به دار بزنید
در راه تان پیروز باشید
مهران موحد : صبور سیاه سنگ عزیز، گزینه دیگری که فرا راه شما وجود دارد این است که به اشتباه دستوری نوشته تان اعتراف کنید. نمی دانم چرا این کار را نمی کنید؟ شاید به دلیل این که اعتراف کردن به اشتباه شهامت اخلاقی می طلبد.
به راستی که اعتقاد به فاشیسم قبیله تا چه حدی منطق آدم را معیوب و مزخرف می سازد!! به قول معروف: ده ده کجا و درختان ده کجا؟
24 دسامبر 2010, 22:18, توسط walidtarzi
تورديقل اکه کله خام !
انکه برای اين کشور خدمت نموده کی است و بود ؟
مردم شمال بلخ ، جوزجان ، ميمنه ، ايبک ، سرپل هنوز که هنوز است شداد گری ، چنگيز دوم ، ابوجهل ازبک عبدالرشيد دوستم اين غول بيابانی ، پهلوان رسول سگ ، ملک ، گليم جمع ، غفار پهلوان ، مومن ، هلال ، روف بيکی ، محمد محقق ، قاری يک دسته ، ذبيح الله تروريست ، قدوس کل ، عطای هيروئين فروش را فراموش نکرده و روز مجازات تک تک انها نزديک است . و تو اکه توريقل تا جايکه معلومات دقيق وجود دارد و برادر شاکر کارگر بنام صابر کارگر مقيم ترکيه افشا ساخته که تو ، دوستم ، اکبربای ، بصير کامجو ، طغيان ، ظاهر پيکارگر ، نجيب الله مسير ، امان الله استوار ، اسد الله حبيب ، قادر دوستم پر رشيد دوستم ، هلال ، يونس نوانديش شاروال فعلی کابل جواسيس اکتيف ، نزديک و مطمين استخبارات ترکيه [ m.e.t ] تشکيلات امنيتی ملی ترکيه بوده در تلاش ساختن ترکستان بزرگ در خدمت « پان ترکيزم » ميباشيد فرق تو تورديقل و دوستم با گل محمد مومند صرف اين است که او پشتون و تو ازبک هستی و او جاسوس انگليس و شما جواسيس ترکيه ميباشيد الله پاک افغانستان را از گزند افراد مانند محمد گل ، تورديقل ، دوستم ، پيکارگر ، طغيان ، مسير ، کوهشان ، پدرام ، بشير بغلانی ، مزدک ، وکيل ، کاويانی و خانواده ببرک حفظ نمايد هر يک به وزن و سليقه و فهم خود دشمن وطن بوده دايمأ نقش شيطان را داشتيد . پاميدی تورديقل اکه .
25 دسامبر 2010, 02:45, توسط سلیمان
جناب مهران موحد
ضمن عرض سلام و احترام. اگر گستاخی نباشد با توجه به پیامهای رد و بدل شده بین شما و آقای سیاه سنگ بحث از زمانی که شما کمی با تندی پیام وی را جواب داده اید آغاز می شود: "امیدوارم این بار، پاسخی که شما ارائه خواهید کرد متضمن نکته های انحرافی نباشد."
در مورد اعظم سیستانی حق همان است که گفته اید. اما به گمان من در مورد آقای سیاه سنگ کمی زیاده روی نموده اید. دمدمی مزاج بودن و عصبی بودن نسبتی منطقی با فاشیست بودن و قبیله پرست بودن ندارد، گرچه بسیاری از قبیله گراها و فاشیست ها و غیر قبلیه گراها و غیر فاشیست ها می توانند دمدمی مزاج و عصبی باشند.
لا اقل اینها دلایل کافی برای مدعای شما در مورد فاشیست بودن و قبلیه گرا بودن آقای سیاه سنگ نیست. خواهش از شما به عنوان آدمی که اهل مطالعه و تحقیق هستید این است که بسیار زود و با برخوردهایی کوچک در مورد اشخاص قضاوت نکنید، و اگر هم قضاوتی صورت می گیرد در روشنی دلایلی قانع کننده باشد.
آقای سیاه سنگ از هر قومی که باشد، لا اقل تا کنون من ندیده ام در نوشتهء آن خصوصیاتی را که شما وی را به آن متهم می کنید بروز داده باشد. نوشتن در مورد نجیب الله و آقای نا شناس دلیلی برای فاشیست بودن و متعصب بودن نیست.همانگونه که کسی اگر در مورد احمدشاه مسعود و احمدشاه ابدالی یا عبدالعلی مزاری تحقیق کند نباید به تعصب و قبیله گرا بودن متهم شود، مگر این که آثاری از آن تعصب و قبیله کرا بودن در دواری هایش مشاهده شود (گرچه شما به این مورد اشاره نکرده اید، و منظور شما هم آن کارهای آقای سیاه سنگ نیست، اما دیده ام که بسیاری ها سیاه سنگ را به خاطر همین پروژه هایش به باد انتقاد گرفته و وی را متهم نمودند). انتظار ما از شما به عنوان جوان با انرژی و اهل مطالعه و دانش این است که شما هم عصبی نشوید، و در کارهای فکری خود بیشتر دقت داشته باشید. مطمئناً نقد تندروی ها و تندرو ها و کسانی که آتش اختلافات قومی و زبانی را دامن می زنند کاری است ستوده، اما وقتی ما خدای نا کرده دچار داوری عجولانه و اشتباه می شویم، ما نیز دستی در آن کجی و ناراستی خواهیم داشت.
با احترام
25 دسامبر 2010, 09:07, توسط khan
به پیر پیران اکه جان سلام واحترام باد!!
پس باید همه قبول بکنم که باسواد و بی سواد اوغان یک قسم فکر و عمل میکند ,فرق میان ملا عمر بیسواد با باسوادان حال و گذشته شان وجود نداشته است در گذشته وحال به تخریب تاریخ و فرهنگ و زبان .... اقوام اصیل این سر زمین تاخته و پرداخته اند حتا زن عبدالرحمان یا کدام بی فرهنگ دیگراش حین بازدید از بودا های بامیان با دیدن ومقایسه فلان بزرگ بودا و فلان خود اش امر کرد تا میل توپ را بر سرمه دان بودا بیچاره بکشند !!
احمد شاه ملتانی خرقه مبارک رسول اکرم ص را از فیص اباد بدخشان به قندهار برد جالب اینکه یکی از خبرنگار بخش اوغانی بی بی سی که اهل قندهار هستند چند سال قبل در یکی از راپور تاژ هایش گفت خرقه مبارک را مشر بابا خود از بخارا به قندهار اورده است !!ایا این نیمچه باسواد شان بدخشان را بخارا میداند ؟؟؟ اما پشاور و اتک را اوغانستان .
جناب بایانی خان چرا هر روز چادر سرخ تان را walidtarzi عوض میکنید ایا فرق میان تو بابر اصیل و طرزی سیستانی .................. وجود دارد ؟؟؟ یکبار حقایقی را که مهران جان و اکه جان توردیقل خان ذکر کرده اند را مرور بفرماید و بعد بگوید کجایش حقیقت ندارد ؟؟؟؟
خان اصلی دشمن عرف و عادات نابکار قبیله یاغی و باغی
25 دسامبر 2010, 16:20, توسط م- فرهنگ دوست هروی
آقای موحد با شما موافق نیستم.
در مورد سیستانی هرچه گفتید صد در صد درست گفتید با شما موفق هستم بلکه کم هم گفتید. یک نکته را من هم اضافه کنم. این خبیس شهید احمدشاه مسعود را به دو دلیل دشنام میدهد و تهمت میبندد.
1 چون شهید احمدشاه مسعود از قوم او نیست.
2 سیستانی پس از سقوط نجیب برای بدست آوردن پست و مقامی نو در دولت مجاهدین شروع به تعریف و تمجید از شهید احمدشاه مسعود کرد . این رویه مکارانه را چند وقتی ادمه داد اما وقتی دید قهرمان ملی هیچ پست و مقامی برایش نداد حالا آقای سیستانی عقده خالی میکند.
اما در مورد آقای سیاه سنگ با شما موفق نیستم.
شما همین حالا توجه کنید آقای سیاه سنگ در تمام نگارش های خود از واژه های ناب فارسی دری بکار میبرد. حتی واژه های که از طرف فاشیستان ضد اسلامی , ضد ملی و اوغانی خوانده شده. این میرساند که او نتنها هیچ اعتقادی به برتری قومی و زبانی ندارد بلکه در جهت پالایش و بیرون کشیدن زبان فارسی از زیر سم فاشیستان کار میکند. شما اگر توجه کرده باشید فاشیستان عمدا واژه های عربی ,انگلیسی و پشتو را در گفتگوی روزانه و نوشته جات خود بکار میبرند. اما شما شاهد هستید آقای سیاه سنگ هرگز چنین کاری نمیکند.
نکته دیگر که هرگز نمیشود از آن چشم پوشید گلاویز شدن آقای سیاه سنگ با فاشیست معروف باری جهانی است که مرز خود را با نژاد پرستانی همچون او مشخص و سوا کرد.
ضمنا آقای سیاه سنگ در گفتگوی خود با شما هیچ سخن بدی بشما نگفته همانطوری که شما از ایشان ایراداتی گرفتید او هم تلاش کرده نوشته خود را توجیه کند که نتوانسته. در نهایت گفته شما براه خود برو و من هم براه خود خواهم رفت.
از شما برادر عزیزم آقای مهران موحد خواهش میکنم پس از این در مورد آقای صبورالله اینطور فکر نکنید و اینطور نفرمایید.
من بنوبه خود از این پیش آمد از آقای صبورالله سیاه سنگ عذرخواهی میکنم.
کامیاب باشید و سرفراز
25 دسامبر 2010, 17:01, توسط Farhekhta Heravi
Aqai Payenda Mohamemd (Mehran Mohed
Dear Brother Mohed
I completely agree with you on what you have said on that well known fascist Azam Sistani but you should understand that you are at fault with Siasang e Grangsang. As a Herati Tajik - I really love and respect Mr Siasang. He is a Great Man and a great writer
I dont think any Tajik who has an awakended CONSCIENCE will agree with you about your views on Great Siasang
I can remember once you have upseted our great scholar Khowaja Basher Ahmed Ansari and now you disrespet Siasang Saheb
I really feel sorry for what you have stated here on Siasang saheb which has truly its roots on your MISS UNDERSTANDING on Siasang e Gransang
I do apologise Siasang saheb for your miss udnerstanding