صفحه نخست > دیدگاه > نقدی بر چکیده از مطالب کتاب «فلسفه اخلاق»

نقدی بر چکیده از مطالب کتاب «فلسفه اخلاق»

نوشته آصف مهاجر
نادر شاه نظری
شنبه 6 فبروری 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

بتازگی اطلاع یافتم که کتابی بنام «فلسفه اخلاق» نوشته «آصف مهاجر» در کابل بچاپ رسیده است. قسمتی ازین کتاب در یک وبلاگی به نشر رسیده است. نویسنده کتاب؛ کسی است که از دیپارتمنت فلسفه و جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه کابل فارغ التحصیل شده است .

گرچه ابتدا باید کتاب موجود را خواند و پس از آن مورد نقد و ارزیابی قرار داد؛ اما تازمانیکه این کتاب در دست رس ام قرار نگرفته است، میتوان پاره ای از مطالب و مباحثات آن را مورد دقت قرار داد. در واقع نظرات و طرز تفکر هر نویسنده را میتوان از هر جمله بندی ها او تمیز و تشخیص داد، لذا مطالعه باقی مطالب و بحث کتاب موجود، نفس و جوهر نظرات نقد نویس را نفی نمی نماید.

نام کتاب «فلسفه اخلاق» پیشینه تاریخی دارد. از کتاب «فلسفه اخلاق ارسطو» گرفته تا «فلسفه اخلاق مطهری» و مباحثاتی که در حوزه اخلاق و ذهنیات مطرح گریده است؛ همه ناشی از تلفیق کردن آنچه ذهنیات است بر دنیای عینی و مادی می باشد. به بیان دیگر بحث فلسفه اخلاق بر این باور است تا مسایل و مشکلات اجتماعی را با ایده ها و ذهنیات حلاجی نماید.

پس از اشاعه نظرات مطهری در باره فلسفه اخلاق و لای رویی ایده های نو و بدعت، آخند ها به مسایل روان شناختی رو آورده و سعی می نمایند جامعه ومشکلات آن را با ایده های محض حل و حلاجی نمایند. بهمین دلیل چنگ زدن به ایده ها و حل و فصل کردن مسایل بسیار بزرگ اجتماعی توسط اخلاقیات؛ در میان قشر روحانیون به یک مود تبدیل شده است. تمامی سایت ها و وبلاگهای روحانیون پیرو مطهری میکوشنند با اسلامیزه کردن اخلاق در روح و روان انسانها؛ هزاران مشکل جامعه را سر و سامان دهند. درین میان قشر تحصیل کرده های مکتب خوانده ما نیز به پیروی از آنها به ترمیم و اصلاح روح و روان و اخلاق انسانها بر آمده و میخواهند مسیح وار جامعه را اصلاح نمایند.

نویسنده کتاب فلسفه اخلاق درین رابطه نوشته است: «قلم یک پدیده ای قدرتمند است که میتواند عامل تغیر شود – چنانچه این امر اتفاق افتاده – و به عنوان بزرگترین اسلحه ذهنی وارد کاروزار زندگی شود و علیه ویروس های ذهنی و زندگی مبارزه کند» .

اگر قبول کنیم که قلم یک پدیده قدرتمند باشد،به هیج وجه قبول نمی توانیم که قلم عامل تغییر در جامعه شود. عامل تغییر در جامعه انسانها و مبارزات آنها است و قلم ابزاری است که خواستها و ایده های طبقات اجتماعی را انعکاس میدهد. قلم در زمانی میتواند یکی از اسلحه های ذهنی وارد کاروزار زندگی شود که میدان عملی این کار و زار در جامعه شکل گرفته باشد و انسانها برای تحقق این خواستهای شان رزمیده باشند. لذا نقش قلم بعنوان باز تاب دهنده نظرات انسانها زمانی میتواند جایگاهش را پیدا نماید؛ که انسانها در میدان نبرد عینی و عملی کش و مکش هایی کرده باشند. لذا تغییر دادن توسط قلم و ابزار شدن آن بصورت مطلق؛ بدون زمینه چینی پایه های مادی آن کاملاً اشتباه است.

نویسنده ما قلم را بصورت مطلق و بدون در نظر داشت موقف طبقاتی نویسندگان آن می ستاید و از آن یک پدیده مقدس می سازد. توگویی اگر انسانها ارزش و اهمیت قلم را درک میتوانستند، قلم در خدمت دفاع از انسانیت قرار میداشت!

او نوشته است :« قلم می تواند برای دفاع از انسانیت و ارزشهای انسانی قدرتمندانه عمل کند و به عنوان بزرگترین ابزار نبرد در یک نبرد انسانی سهم بگیرد . بااین وصف ، قلم باید ارزش خود را درک کند وهرگز نباید به این امر تن دردهد که بی مورد بنویسد ویا چیزی را بنویسد که در برابر حق و حقیقت قرار بگیرد و عدالت را نپسندد» .

اول اینکه در جامعه طبقاتی هیچ پدیدهء فرا طبقاتی وجود ندارد و قلم نیز یکی از نمونه های آن است. در جامعه طبقاتی فرهنگ، هنر، سنت، عرف، آداب و روسوم، علم و هنر و حتی زبان هم طبقاتی است. قلم نمیتواند نقش ما ورائ طبقاتی را بازی کند و برای کل انسانیت کار کند. قلم در واقع نظرات و دید گاه های انسانها را باز تاب و انعکاس میدهد. انسانهایی که در حاکمیت قرار دارند، قلم های شان در خدمت حفظ و پاسداری از قدرت و مناسبات سیاسی موجود است. انسانهایی که تحت سلطه و تحت استثمار طبقات حاکم قرار دارند، قلم های شان در خدمت جوهر و پالش دادن مبارزه شان علیه حاکمیت قرار دارد. انسانهای که بشکلی از اشکال از نظام حاکم سود می برند و می خواهند از سایه نظام حاکم روز گار بگذرانند، قلم های شان هم در خدمت همین موقعیت قرار دارند و بشکلی ازین نظام حمایت میکنند. انسانهای هم هستند که ادعا دارند در حالت بی تفاوتی در مقابل نظام حاکم و طبقات محکوم قرار دارند که قلم های شان در همین حالت بی تفاوتی نیز در خدمت حاکمیت قرار دارند. زیرا بی تفاوتی به سیاست و منفعل کردن کتله ای از مبارزه انسانها خواست طبقات حاکم است.

به این ترتیب هر قلم زنی در خدمت منافع فردی،قشری و طبقاتی شان قرار دارند و قلم زنی شان به هیچ وجه به منافع کل انسانها خدمت نمی کنند. هر قلم زنی خود بخود ارزش نوشتن و قلم زنی اش را میداند و میداند که نوشته اش در خدمت چه حق و حقیقتی قرار خواهد گرفت و برای همین رسالت است که قلم؛ قلم زنان دلسوز و متعهد در خدمت منافع توده های مردم قرار دارد.

در رابطه با تشخیص حق و حقیقت باید بگویم که حقیقت صرفاً با ایده ها وذهنیات مورد شناخت قرار نمیگیرد، بلکه پراتیک اجتماعی، مبارزه تولیدی و آزمونهای علمی ما را در شناخت از حقیقت یاری میرساند. لذا درک نویسنده بعنوان فارغ التحصیل رشته فلسفه و جامعه شناس در باره حقیقت بسیار سطحی است. او فکر میکند آنچه که خودش از «حقیقت» می فهمد، یک «حقیقت مطلق» است. برای همین قاطعانه حکم میکند که قلم نباید در برابر حق و حقیقت قرار بگیرد.

همانطوریکه در بالا توضیح داده شد، قلم هم میتواند انسانها را در درک حقیقت های علمی و تاریخی یاری برساند و هم میتواند حقیقیت را انکار کرده و تحریف نماید. زیرا قلم ذهنیت انسانهای نویسنده را هم در باره حقیقت و عدالت روشن و متبلور می سازد و هم میتواند توهم و مغشوشیت فکری در باره حقیقت را در اذهان خواننده ایجاد نماید.

آصف مهاجر نویسنده کتاب فلسفه اخلاق نوشته است: «اهل قلم باید مواظب باشند و مسئولیت دارند که نگذارند که قلم به ابزار تبدیل گردد که اراده ناپاک ستم پیشه ها و قدرت مندان ظالم از آن به نفع شان استفاده کنند» .
حال سوالی که اکنون از نویسنده این کتاب پرسیده شود این است که در عصر حاضر ظلم و ستم و اندیشه ناپاکی وجود دارد و یا خیر؟ اگر وجود دارد، قلم نویسنده تا چه حدی توانسته است که اراده ناپاک ستم پیشه ها و قدرت مندان ظالم از آن به نفع شان استفاده نکنند؟ آیا موجودیت ستم پیشگان ملی و بین اللملی که هر روز و هر ساعت اراده ناپاک شان را بر مردم مظلوم ما تحمیل می شوند و مردم ما را قتل عام میکنند، قلم نویسنده در توجیه این اراده ناپاک قرار دارد؛ یا در افشای این اراده ناپاک؟ ما نمیدانیم که قلم این نویسنده تا چه حدی در افشای این اراده های ناپاک قرار داشته است. از قرار نوشتهء که اکنون ما میخوانیم اگر قلم نویسنده در خدمت این اراده های ناپاک قرار نگرفته است، در مخالفتش به هیچ وجه قرار ندارد. باز هم اگر موقعیت نویسنده را بعنوان یک انسان بیطرف بپذیریم،آیا بی طرفی در قبال مظالم اجتماعی و استبداد خود خدمتی برای این اراده های ناپاک محسوب نمیگردد؟
بقول شاعر: اگر بینی که بینا و چا است اگر خاموش بنشینی گناه است.

به تاکیدات نویسنده توجه کنیم:

مورد اول اهداف قلم است، که باید سعی شود تا اهداف کلی – اما انسانی – تعین شوند و سپس قلم بدستان به بهانه ها وشیوه های مختلف، قلم را در راستای تحقق این اهداف به حرکت وادار کنند.

مورد دوم اعتراض قلم است ، که قلم بایستی در ارتباط پدیده های که به یک نحو ، به عنوان موانع درمسیر اهداف کلی آشکار می شوند، اعتراض کند ، صدای خود را بکشد و سرسختانه از اهداف خود دفاع کند .

هر دو مورد تحلیل نویسنده حرف ندارد اما حرف قابل ملاحضه این است که خود نویسنده تا چه میزانی در این نظراتش صادق است و چه حدی گامهای عملی پیرامون اهداف قلمش برداشته است؟

نویسنده کتاب فلسفه اخلاق بیشتر به شکوه و شکایت مفهوم و مقولات عام می پردازد. او در قالب عام گویی ها میخواهد بر خاص تاثیر بگذارد و یک سلسله مفهاهیم و عبارات را در قالب احساسات دلسوازنه ایراد می نماید. او از طریق عام گویی ها ظاهراً دلسوزانه قصد دارد بر قشر خاص قلم بدستان خرده بورژوایی نفوذ کند و در ذهن آنها تحلیل های عامیانه تزیق نماید. زیرا با تلقینات عامیانه و شکوه و شکایت از فضای نا مطلوب در سطح عام است که احساسات نهیلیزم را در میان جامعه رشد و تقویه میدهد و سبب می شود الترناتیف مبارزه سیاسی در جامعه کم رنگ شود.

اگر مسئوایت قلم بدستان تنها افشای مفاهیم عام باشد و به خاص نپردازند، فکر نمیکنم رسالت شان را انجام داده باشند. نویسنده ما از ظلم،استبداد حرف میزند اما در هیچ مواردی شکل و سیمای این ظلم و ستمگری را فاش و روشن نمی سازد. او میگوید ظلم بد است، در حالیکه خود ظالم نیز ظلم کردن را تقبیح میکند، او میگوید پیروی از اراده های ناپاک بد است؛ اما خود همین ناپاکان نیز همین گفته نویسنده را تائید میکنند. او میگوید وظیفه قلم بدستان این است که در راستای اهداف انسانی و تحقق ارزشهای انسانی کار کنند، و در برابر دشمنان انسانیت مبارزه کنند، اما همین حرف ظاهراً خوب و انسانی را بد ترین دشمن انسانی نیز رد نمی کند. در واقع همین جملات زیبا و بی ضرر را که فاقد موضع گیری مشخص است هم اوباما و بوش و بیلر تائید میکنند و هم ملا عمر و بن لادن و گل الدین و سیاف و غیره.

فیلسوفان و جامعه شناسان بورژوایی به مسایل و مشکلات عام و اخلاقی می پردازند و بقول مارکس به تفسیر این جهان مشغولند در حالیکه مسئله بر سر تغییر آن است. رسالت نویسندگان در این است که به مسایل مشخص اجتماعی بپردازند و در صدد تغییر آن بر آیند. اینکه ظلم بد است و ستمگری بد تر از آن؛ چیزی است که انسانها در جهان نیمه حیوانی به آن پی برده بودند. این نوع قلم فرسایی و توجیه گری بیشتر به این می ماند که بگوئیم دروغ گویی بد است، راست گویی خوب است، دزدی بد است، صله رحم خوب است.

پرداختن به مسایل حقوقی و به اصطلاح مسایل انسانی، برای امپریالیستها و دار و دسته مرتجع شان خیلی سود دارد. زیرا در گیر شدن به چنین امری سبب می شود که جمعی از نویسندگان و قلم بدستان «دو دله و نیمه مبارز» نتوانند آنها را آماج قرار دهند. امپریالیست ها میدانند که مشغول شدن به مسایل عام مثل حقوق بشر، کرامت انسان و ارزش انسانی چیزی نیست که بتوان از آن الترناتیف علیه آنها درست شود و بهمن دلیل تشویق شان میکنند که عللیه ظالم، علیه اراده های ناپاک، علیه دشمنان انسان، علیه روح پلید و ضد انسانی مشغول باشند، بشرطی که ظالم، و صاحبان اراده ناپاک را افشاء و معرفی نکنند.

چندی قبل نویسنده ای که خود را با احساس و مردم دوست معرفی میکرد و من نظراتش را نقد کردم، نوشته بود که: سی سال است که به قتل و کشتار پرداختیم، سی سال است که ویران کردیم، سی سال است که خود مان را نیست و نابود کردیم و غیره. من به طنز پاسخ دادم که غلط کردی که چنین کردی!

به این ترتیب کلی گویی و عام کردن مفهوم بی ضرر است و همین ظالم ها و بقول نویسنده ما، اراده های ناپاک ازین عام گویی خیلی نفع می برند.

نویسنده ما میگوید:« قلم باید هدف کلی داشته باشد و تمام قلم بدستان – باوجود گرایشات خاص شان – دست کم برای رسیدن به این اهداف کلی توافق نظر داشته باشند که دراین راستا متحدانه و صادقانه بنویسند».
کلیه نویسندگان برای تحقق چنین اهدافی که صرفاً بگویند زشتی های بد است، ظلم قبیح است، اراده ناپاک بد است، بدون اینکه مجریان این فعل قبیح شناخته شود توافق نظر دارند اما در باره و ارزشهای انسانی و ارزش های الاهی وحدت نظر ندارند. زیرا ارزش های انسانی و ارزشهای الاهی دو پدیده متضاد است که نظام ارزشی آن از دیگری تفاوت دارد. ارزش های الاهی که نمایندگی آن را قشرروحانیون دینی بعهده دارند، کاملاً در مقابل ارزش های انسانی قرار دارد. در نظام ارزش های انسانی، خود انسان ملاک عزت و کرامت محسوب میگردد، در حالیکه در نظام ارزشی الاهی، این عقیده انسان است که به او عزت و کرامت و شخصیت می بخشد.

انسانها در نظام ارزشی شان که یکی از آن «منشور حقوق بشر» است، با داشتن عقیده به دین، و بدون داشتن عقیده به دین مورد حرمت قرار میگیرد، در حالیکه در نظام ارزشی الاهی؛ عقیده انسانها مورد احترام و حرمت قرار میگیرد نه خود انسانها. در نظام ارزشی الاهی یا دینی، اگر انسان فاقد داشتن عقیده به نظام دینی باشند مورد تحقیر و تکفیر قرار میگیرد. برتر بودن انسان در نظام الاهی در مومن بودن او و عقیده داشتن او به دین است نه در خود انسانیت او. لهذا ارزش های الاهی با ارزش های انسانی منافات دارد و نباید این ارزش ها را مساوی قلمداد کرد.

نویسنده ما می نویسد: «از قلم هم استفاده های منفی و نادرست می شود، یعنی عده ای بخاطر منفعت و منافع شخصی شان از قلم کار می گیرند و عده ای دیگر از آدرس باورهایشان عقده مندانه می نویسند و حاضر نیستند که صادقانه از قلم کار گیرند» .

درر مقابل این تحلیل باید گفت که درین کره خاکی هیچ نویسنده را یافت نمیتوانی که بخاطر عدم منافع شخصی اش از قلم استفاده کند. یعنی قلمش را در مخالفت منافع شخصی اش بگرداند. ممکن است قلم نویسنده ای بیشتر در خدمت منافع جمعی قرار بیگیرد تا منافع شخصی، اما با تحقق یافتن منافع جمعی؛ منافع نویسنده را نیز تحت الشعاع قرار خواهد داد. در نتیجه نویسنده از طریق منافع جمعی به منافع شخصی هم دست می یابد.

اینکه نویسنده ما معتقد است، از قلم استفاده منفی صورت می گیرد، باز هم ثمره مثبت و منفی قلم زن؛ بستگی به دیدگاه و طرز تفکر خود نویسنده و دیگران دارد. از نظر من قلم اینجانب در امر روشن گری بعضی از نظرات توهم بر انگیز آصف مهاجر نه تنها استفاده منفی نشده است، بلکه استفاده بجا و مثبت هم شده است. ممکن است از دیدگاه و باور آقای مهاجر استفاده من از قلم؛ یک امر منفی و مضر تلقی گردد.

همینطور درین جهان هیچ آدمی زاد را نمی بینیم که در قبال قضایای اجتماعی از آدرس غیر بی باوری شان استفاده کند. در واقع چنین باور مشترک برای قلم بدستان تا هنوز ایجاد نشده است که همگی با استفاده از باور و عقدیده مشترک در قبال مسایل اجتماعی برخورد کنند. بهمین لحاظ طبیعی است که تمامی نویسندگان از آدرس باور ها و اعتقادات شان استفاده می کنند، و باید هم چنین کنند. درین میان خود نویسنده مگر از آدرس باور های غیر شخصی اش استفاده کرده است؟

اینکه بگفته نویسنده کتاب، نویسندگان عقده مندانه می نویسند، باز هم یک امر طبیعی است. اگر قلم را بعنوان یک آله و ابزار مبارزه در نظر بگبیرم، بدیهی است که مبارزات سیاسی شکل و نمای های متفاتی دارد. از مبارزه سیاسی گرفته تا مبارزات فرهنگی، از مبارزات مسلحانه گرفته تا مبارزه در عرصه نمایشنامه و تائتر، ازهنر گرفته تا ادبیات، ازمقاله خوانی گرفته تا ابراز احساسات توسط شعر وعقده گشایی های روحی و روانی و غیره میتواند هم توسط قلم نقش ببندد و هم میتواند توسط باقی فعالیت ها انسانها روی دست گرفته شود. بناً فعالیت قلم نیز عرصه های متفاوت زندگی خصوصی و اجتماعی را در بر میگیرد. قلم کدام جایگاه تقدس مآبانه ندارد تا کسی بغیر از شیخ اصلی تکیه خانه، نتواند بر آخرین و با لاترین زینه منبر روضه خوانی قرار بگیرد.

یکی با استفاده از قلم، در توجیه و تفسیر جهان مشغولند و فلسفه می بافد. جمعی دیگری میخواهند تغییر انقلابی این جهان و مناسبات ستم گرایانه اش را در قلم انعکاس و باز تاب دهند. یکی هم شعر می سراید و دیگری توسط همین قلم در ایجاد ذهنیت عاطفه بر مریدانش نوحه می سراید و سری هم به صحرای سوزان کربلا می زند.
یکی میخواهد خاطرات زیبا و زشت زندگی اش را توسط قلم در صفحه کاغذ نقش ببندد و دیگری میخواهد در وصف معشوقش جملات زیبا و دلنشینی را زینت بخش سازد. بناً این نویسنده است که برای قلم تقسیم کار در نظر میگیرد و جبهه مشترک برای همهء نویسندگان می سازد تا همگی با استفاده از معیار در نظر گرفته آصف در قلم کشی استفاده کند.

نویسنده کتاب فلسفه اخلاق وظیفه و رسالت جدید را به قلم داده است. او می نویسد:

«قلم نه تنها که نقش یک واسطه را بین انسان و تاریخ بازی می کند ، بلکه سازنده تاریخ هم است و از طرف دیگر قلم بزرگترین مامور تاریخ است تا برای تاریخ کار کند».

قلم نه نقش واسطه را بین انسان و تاریخ بازی می نماید و نه هم سازنده تاریخ است. سازنده تاریخ انسانها و از جمله انسانهایی اند که در تولید نعم مادی نقش دارند. اگر قلم را بعنوان انعکاس دهنده ایده و نظرات انسانها تعریف کنیم نیز ایده های ذهنی سازنده تاریخ نیست؛ بلکه فعالیت عینی و مادی انسانها است که سازنده تاریخ است. به بیان دیگر تاریخ را نیات نیک و ذهنیات انسانها نمیسازد بلکه مبارزه طبقاتی و مبارزه انساها با طبیعت و تغییر دادن طبیعت است که تاریخ ساز است.

باز هم اگر کار برد قلم را بعنوان پدیده مادی که در صفحات تاریخ درج میگردد در نظر بگیریم، قلم خود انعکاس دهنده و با تاب فعالیت عملی و ذهنی انسانها است که ما بنام تاریخ آن را می شناسیم. اگر مبارزه برده ها علیه برده داران، مبارزه دهقانان علیه فئودالها و مبارزه کارگران علیه سرمایداری نبود، قلم بشکل مجرد نمیتوانیست چنین تاریخ را در صفحات زرینش درج نماید.

ازین گذشته تاریخ را نه کار کرد و فعالیت مادی اشیاء می سازد و نه ذهنیات انسانها و نه قهرمانان. تاریخ را توده های مردم می سازد و قلم بعنوان وسیله و ابزار تجلی دهنده فعالیت مادی و معنوی انسانها، آن را انعکاس می دهد.
انسانها قبل از آنکه رسم الخط و دانش سواد را آموخته باشند مگر فاقد هویت تاریخی بوده اند؟ مگر قلم به انسان یاد داده بود که در مقابل بلایای طبیعی مثل حمله حیوانات و سیل و آتش فشانی و طوفان و غیره مبارزه نماید؟
قلم اگر توانسته است انسانها را در امر شناخت طبیعت و ساختار مناسبات سیاسی حکومت های شان یاری برساند، توانسته است نقش ارتجاعی ای نیز بازی نموده و هزاران سال مردم را در بد ترین شرایط عقب ماندگی فکری و مادی نگهدارند. لذا قلم نه سازنده تاریخ است و نه هم واسطه میان انسان و تاریخ.

البته درین شکی نیست که انسانها برای تسلط بر طبیعت و شناخت آن نیاز به انتقال تجارب داشتشند که قلم نقش بسزایی در انتقال شناخت و تجارب میان انسانها بازی می نماید ولی طرف دیگر قضیه هم این است که همین قلم در باز تاب دادن حقیقت ها و واقعیت های غیر علمی نیز نقش ایفا کرده است.

در همین عصر روشنگری و عصر ارتباطات کامپیوتری در جهان بصورت احتمالی شاید پنج در صدی از مردم توانسته باشد با استفاده از نعمت قلم به شناخت نسبی ای از مناسبات ستم گرایانه نظام طبقاتی پی ببرند و نود و پنج در صد از مردم بجای دانستن مناسبات غیر عادلانه طبقاتی، در صدد توجیه سازی نظام حاکم بر جهان برآمده و جامعه شناسی دانشگاهی را بقصد جامعه نشناسی فرا بگیرد!

به این ترتیب در پشت توجیه سازی های خرد قرار دادی بورژوایی؛ علم یا خرد غیر قرار دادی را آماج قرار دهد و چنین توجیه و تحلیل نماید که این قلم و خرد قرار دادی بورژوایی است که حقیقت دارد و سازنده تاریخ است.
چنانچه مشاهده میکنیم، قلم نه تنها در ابعاد و عرصه های غیر علمی مورد تغییر و تحریف قرار میگیرد، بلکه در درون مراکز علمی ای چون دانشگاه نیز مصئون نیست. بهمین لحاظ کشف و افشای پدیده های غیر علمی و حقیقی تنها وظیفه قلم بدستان نیست، بلکه وظیفه هر فرد انقلابی و تحول طلب می باشد که علیه هر گونه ترویج جهل و جعل مبارزه کند.

ادامه دارد

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس