بد دادن دختران؛ تامین منفعت مردان در قبیله
مردی زن دار و زن شوهر دار، روابط نامشروع داشته بوده. این زن و مرد گرفتار می شوند که در نتیجه دو طایفه با هم آماده درگیری می شوند. سرانجام با پا در میانی مردان قبایل، چنین فیصله می شود: مردی که با زن مردی دیگر روابط نامشروع داشته باید دختر شانزده ساله اش را که مکتبی هم است به شوهر میانه سال زن بدهد و شوهر زن، زنش را طلاق بدهد. شوهر زن، زنش را طلاق می دهد و برادر شوهر زن، موی زن را کل می کند و خانه پدرش می فرستد.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در جامعه قبیلوی و مردسالار، با وصف همه اختلاف هایی که مردان دارند و نزاع های که میان شان صورت می گیرد با این هم منفعت مردان، برای مردان امری شناخته شده و مشخص است.
بد دادن دختران یکی از همین موارد است که مردان برای منفعت مردانه در قبیله و جامعه، آن را پیاده می کنند. در زندگی قبیله ای، مردان با هم بسیار درگیری و نزاع دارند که این درگیرها بیش تر برای تصرف زمین و زن صورت می گیرد، گاهی به موارد خیلی جزیی، این درگیری ها ارتباط می گیرد یعنی از جنگ عادی بین دو نفر از دو طایفه، نزاع بزرگ بین دو قبیله شعله ور می شود که نمونه های چنین نزاع ها در افغانستان، همیشه اتفاق می افتد. این نزاع ها معمولا منجر به بد دادن دختران در قبیله ها می شود.
باید توجه کرد که اکثر بد دادن دختران، ارتباط می گیرد به روابط نامشروع و تجاوز مردان قبیله به زنان در درون قبیله. مردان در قبیله با وصفی که چند زن می گیرند، بازهم اقدام به بد اخلاقی می کنند و در صورت افشا شدن این بد اخلاقی مردان، قبلیه تصمیم می گیرد تا مرد متجاوز، دختر یا خواهر خود را به مردی بدهد که زن مورد تجاوز قرار گرفته با او قرابت خویشاوندی دارد. در حقیقت امر، زن برای قبیله هیچ شخصیتی ندارد تمام شخصیت زنان ارتباط می گیرد به مردان، یعنی وقتی به یک زن در قبیله تجاوز می شود، تجاوز نه بر زن بلکه بر آبروی مرد قبیله است بنابران باید مرد قبیله راضی شود. رضایت مرد قبیله، با تصرف یک دختر جوان، فراهم می شود، فرقی نمی کند که این مرد قبیله چه سن و سالی دارد.
این جاست، مشخص می شود که مردان دارای منفعت مشترک مردانه در قبیله است که باعث پای مال شدن حقوق انسانی زنان می گردد. تا موقعی، مردان قبیله با هم نزاع می کنند که راه یک منفعت مردانه را در قبیله بیابند، موقعی که به راه حل منفعت مردانه داست یافتند بعد از این، نه تنها که حقوق زنان برباد می شود بلکه زن به عنوان وسیله مادی، برای مردان به خاطر پایان یافتن نزاع و تامین منفعت کلی مردانه، قابل انتقال و قابل معامله است. اگر دقت کنیم، متوجه می شویم که در این درگیری، حقوق انسانی دو زن، پای مال می شود: زنی که مورد تجاوز قرار گرفته است، و دختری که بد داده می شود. زن یا دختری که مورد تجاوز قرار می گیرد پس از فیصله یا طلاق داده می شود و یا هم کشته می شود به هیچ صورت زنده نمی ماند زیرا هم در درون قبیله برای خانواده پدری اش، وجود این زن ننگ است و هم برای خانواده شوهری اش. بنابراین، این زن یا دختر، کشته می شود. اما دختری دیگر، به مردی، داده می شود که هیچ معیاری در این بد دادن در نظر گرفته نمی شود این که این مرد چند زن دارد و چه سن و سالی دارد، زندگی اش از نظر مالی چطور است. دختری که بد داده می شود با او نه به عنوان یک همسر بلکه به عنوان یک اسیر برخورد می شود و قبیله از او انتقام می گیرد. زجر خلاف ورزی یک مرد قبیله را باید یک زن قبیله، به دوش بکشد.
مردان قبیله بنا به درگیری های تاریخی شان همواره مرتکب قتل یکدیگر شان می شود. فیصله قبیله، اکثرا بد دادن دختران است. چنین قضاوت خیلی ظلمانه و جنس پرستانه است، فقط برای منفعت یک جنس یعنی مردان صورت می گیرد. مردی یک مرد را به قتل می رساند در نتیجه مرد قاتل، بی هیچ جزایی، زندگی می کند و دختری، برای این قتل که هیج جرمی را مرتکب نشده است، جزا می بیند. شاید دلیل بیاورند که این چنین فیصله ها به نفع جامعه و قبیله تمام می شود و از ادامه درگیری ها برای مدتی در قبیله جلوگیری می کند اما از نظر ارزش حقوقی این چنین فیصله هیچ ارتباطی به عدالت ندارد حتا ضد عدالت و انصاف است و دیده و دانسته حقوق یک انسان، نقض می شود. زنی که به خاطر قتل یا بد اخلاقی مردان به بد داده می شود زندگی خیلی ذلت باری دارد که خانواده بد گرفته هر کدام به نوعی این دختر بد داده شده را اذیت می کند و این دختر بد داده شده حق ندارد خانواده اش را ببیند یا خانواده از او حمایت کند. پس تنها چیزی در بد دادن دختران، به نتیجه می رسد همان منفعت مردانه و جنس پرستانه است که تمام مردان، در این منفعت دخیل است و این منفعت یک منفعت تاریخی است برای مردان که برای زن زدایی زن در جامعه صورت می گیرد و هیچ ارتباط با حق و عدالت ندارد. منفعت مردانه از یک طرف جنس پرست است و از طرف دیگر جنس را انکار می کند؛ برای مردان، جنس پرست است یعنی تنها به جنس مرد ارج می دهد اما کور جنس زنان است آن جا به این معنا که زن را به عنوان یک جنس واقعیت اش را در نظر نمی گیرند. جنس مرد قابل معامله نیست اما جنس زن کالا است و هر طوری خواستند معامله می کنند.
در افغانستان سر خانه ها پوشیده است و مساله ای که به حق زن ارتباط بگیرد، از طرف مردان قبیله کوشش می شود که از سرپوش خانه بیرون سرایت نکند حتا اگر به مرگ زن منجر شود.
من موردی را در همین چند روز از دره خود ما شنیدم: مردی زن دار و زن شوهر دار، روابط نامشروع داشته بوده. این زن و مرد گرفتار می شوند که در نتیجه دو طایفه با هم آماده درگیری می شوند. سرانجام با پا در میانی مردان قبایل، چنین فیصله می شود: مردی که با زن مردی دیگر روابط نامشروع داشته باید دختر شانزده ساله اش را که مکتبی هم است به شوهر میانه سال زن بدهد و شوهر زن، زنش را طلاق بدهد. شوهر زن، زنش را طلاق می دهد و برادر شوهر زن، موی زن را کل می کند و خانه پدرش می فرستد.
انسان از خطا مبرا نیست اگر خطا وجود نمی داشت ما نیاز به قانون نداشتیم اما این که با خطا خلاف قانون رفتار می شود این جاست که قانون نقض می شود. به این زن همیشه، مردم با دیده حقارت می بیند، سرنوشت شومی این زن را دنبال می کند. اما مرد، با افتخار شاید رفتار کند چون مردان همیشه از تجاوز شان به زنان و روابط شان با زنان به مباهات یاد می کنند. در نتیجه این دو مرد، هر دو فایده کردند: یکیش دختر جوان را تصرف کرد و مرد دیگر به هیچ جزایی، راحت خانه اش ماند. اما برخلاف این دو مرد، سه زن دیگر حقوق شان نقض شد: دختر، بی هیچ گناهی، جزایی مردی را متقبل شد به جرم این که دختر این مرد است. زنی، حقوق همسر داری اش نقض شد. فقط یک زن به خاطر زن بودن جزا دید، زنی که با این مرد روابط نامشروع داشت. اما این جزا نه یک جزای حقوقی بلکه یک جزای متعصبانه و جنس پرستانه را متقبل شد یعنی جزای توام با خشونت، توهین و تحقیر.
در نتیجه می توان گفت، قضاوت قبیله در کل به منفعت مردان است و ضد زن است. بد دادن دختران، یک امر سازمان یافته برای تامین منفعت مردان در قبیله و جامعه مرد سالار است با یک روپوش ننگ و ناموسی.