صفحه نخست > دیدگاه > محمد اعظم سیستانی وشاگردی تاریخ

محمد اعظم سیستانی وشاگردی تاریخ

گوربز خان "عطاخیل "
دوشنبه 27 دسامبر 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

آقای کاندید اکادمیسن پروفیسور محمد اعظم سیستانی درتازه ترین مقالات خویش درمورد خط مرزی دیورند به اندازهء یک صد وهشتاد درجهء ازمواضع سنتی همقطاران فاشیست مشرب خلقی وافغان ملتی خویش برگشت نموده است.

موضوع خط مرزی دیورند بعداز ایجاد دولت پاکستان تاکنون یک مسئله بحران زا درطول تاریخ سیاسی روابط میان افغانستان وپاکستان سایرکشورهای منطقه بوده است. این خط مرزی بحث انگیز که هیچ سند قانونی ومدرک معتبر حقوقی آنرا تقویت نمیکند فقط با تحریک نمودن احساسات کاذب تعدادی ازبی خبران تاریخ، همچوملعبه وسامان بازی زمامداران دیکتاتور کابل جان هزاران انسان را گرفته ومنطقه را تنش الود ساخته است. در دهه های پنجاه وشصت میلادی یکی از سرداران دیوانه مزاج خاندان سلطنتی به اسم سردادر محمد داوود که ازاحفاد ونواده های سردار سلطان محمد طلائی بشمار میرفت به غرض فرونشاندن عقده های حقارت ازبابت عملکرد جد بزرگوارش وتلافی آن خیانت تاریخی دست به یک سلسله ماجراجوئی های بی موجب درسطح منطقه زد که تا اکنون منطقه درآتش آن ماجراجوئی ها میسوزد

این سردار خون آشام وعقده ای درسن هژده سالگی عهده دار ولایت قندهار بود که دمار ازروزگارمردم غریب وبیچاره این ولایت برآورده بود. چنانچه معروف است که او درآن دوران، به حدی مغرور وخودخواه بوده که روزی یکی ازنانواها را دربازار شکارپورقندهار به وحشیانه ترین صورت مجازات کرد. والی مغرور یا همان نایب الحکومه حوزهء جنوب غربی، بخاطرآلوده شدن فضای شهربه سبب بیرون آمدن دود غلیظ از لولهء دود رو دربام نانوائی ، مالک آن نانوائی را روزی پیام داده بود که جلو این کاررا بگیرد. آن بخت برگشته که منتظرآنچنان واکنش دیوانه وارسردار داوود نبود دراجرای امر اندکی تعلل ورزیده بود اما سردار مغرور وجوان، روزی با لباس شخصی وارد نانوائی میشود وبعدازیک مشاجرهء لفظی مختصر مالک نانوائی را در درون تنور داغ پرتاب نموده وسر تنوررا می بندد وبه مردم اخطارمیدهد که تایک ساعت کسی اجازهء بازکردن تنوررا ندارد. مردم بعدازیک ساعت انتظار، جسد خاکسترشدهء آن مرد را بیرون کردند. به تعقیب این حادثهء وحشتناک، درقندهار وسایر ولایات افغانستان این آوازه به سر زبانها افتید که داوود خان واقعا دیوانه است وکسی نباید دربرابرش نی ونه بگوید. ازآنزمان به بعد به اساس امر سردار محمد داوود قبیلهء محمد زائی برسایر قبایل درانی درولایت قندهار وسایر ولایات ترجیج پیدا کرد. این ترجیجات شامل اعطای معاش مستمری مفت ورایگان ازبودجهء دولت به منسوبین قبیلهء محمدزائی بخاطر تعلق شان به این قبیله بود. یکی ازخانهای محمد زائی در ولسوالی یا بخشداری میوند ولایت قندهار بنام (حاجی آغا بادار) بحدی نازدانه بود که به شهادت اکثرریش سفیدان ثقهء ولایت قندهار درحضور ظاهرشاه و داوود شاه مخالفین خودرا مانند گوسفند ذبح میکرد. درحقیقت میتوان گفت که درحاکمیت مطلقه ء خاندان آل یحییی به جز محمد زائی دیگرقبایل ولایت قندهاربه اندازه پشه هم اهمیت نداشتند.

قصهء خشکسالی وازدحام مردم درنانوائی های شهرکابل، وتعجب ملکه حمیرا زن ظاهرشاه که این مردم اگرنان ندارند چرا کیک نمیخورند به همه معلوم است. درهمان ایام یکی ازوزرای غیرخاندانی بنام عبدالملک عبدالرحیمزی که تحصیلات مسلکی دررشتهء اقتصاد داشت عهده دار وزارت مالیه گردید او خواست درزمینهء دخل وخرج و مصارف خاندان سلطنتی قیوداتی را وضع کرده ومعاش مستمری مفت را به قبیلهء محمدزائی ملغی قرار دهد که ناگهان خاندان شاهی بدون کوچکترین سند ومدرک اورا متهم به راه اندازی کودتا علیه نظام شاهی نموده وآن بیچارهء بخت برگشته سالهای زیادی را درزندان بسربرد. ازکسانیکه درآن دوران، درزندان دهمزنگ عبدالملک عبدالرحیمزی را ملاقات نموده اند یکی دستگیر پنجشیری ودیگری هم داکتر صالح محمد زیری است که اکنون حیات دارند. داکتر صالح محمد زیری درکتاب خویش بنام خاطرات نیم قرن می نویسد: در دورانیکه من ودستگیر پنجشیری وهادی کریم دردهمزنگ زندانی بودیم یکی از روزهای عید به ملاقات عبدالملک عبدالرحیمزی رفتیم. اما روی مسایل سیاسی آنروزگار هیچ بحثی میان ما صورت نگرفت.

شایان ذکر است که کتاب خاطرات داکترزیری را سال پار یک دوست ارجمندی برایم پوست نمود وان شاء الله درمقالات آینده ام بخش های عمدهء کتاب مذکوررا به خواننده گان ترجمه می نمایم.

البته درنظام دیکتاتوری قبیلوی خاندان محمدزائی که با استفاده ازنام پشتون وپشتونوالی و با سیاست تفرقه بینداز وحکومت کن استواربود اجرای همچو اعمال خشنی چون به آتش انداختن نانوا درتنور داغ، تیل داغ نمودن متهم بخاطرگرفتن اقرار ازگناه ناکرده وغیره اعمال وحشتبار ومنافی ارزشهای بشری جزو افتخارات ومباهات یک عضو خاندان بشمارمیرفت. وهیچ احدی را مجال آن نبود که بگوید بالای چشم تان ابرو است.

بناء صعود تدریجی همچو یک سردار خودخوده وبدمغز چون سردار داوود، بدون رضایت دیگراعضای خانواده ء سلطنتی میسرنبود. اما با وصف همهء این اعمال وحشتبار وجنایات ضد بشری اقای سیستانی خیلی تقلا دارد که حرف های غبار وفرهنگ وهرمؤرخ حقیقت نویس دیگررا که پرده ازروی جنایات خاندان محمد زائی و وطنفروشی اجداد شان می بردارد بی اعتبارسازد. چنانچه به همه افغانستانیهای سویدن معلوم است که بعداز انتشار کتاب افغانستان درمسیر تاریخ از مؤرخ نامدار کشور مرحوم غبار آقای سیستانی به لندن سفرکرد. درآنوقت سردار عزیز نعیم برادرزادهء سردار داود آخرین سفیر داوودی درلندن که بعدازقتل عام خانواده اش دیگر به کابل برنگشت ودرانگلستان می زنیست حیات داشت. سردار عزیز نعیم به سیستانی دستور داد که ما خیلی کوشش کردیم که درزمان قدرت خانوادهء ما که مردم غبار ورفقایش را نشناسند اما این بار کتاب جلد دومی او بمراتب خطرناک تراز دوران زنده گی اوست پس بهرترتیب که شده است باید غبار وجلد دوم تاریخ اورا جعلی معرفی کنید وتبلیغ کنید که این کتاب دست خورده است پسر غبار درآن دستکاری نموده است. همان بود که سیستانی بزرگوار نه شب را شناخت ونه روزرا ازهرجریده واخباریکه دربرون مرز نشرات داشت آقای سیستانی علیه غبار قلمزنی را آغازکرده وبه تبلیغات خویش آغازکرد.

آقای سیستانی با دروغ وجعل وتزویرکوشش دارد که سردار داوود را بخاطر امنیت نسبی دوران ریاست جمهوری اش که آنهم ازبرکت کدرهای خلق وپرچم میسرگردیده بود به یک قهرمان ملی تبدیل کند وکشته شدن خودش واولادهایش را توسط نظامیان خلقی مقاومت بینظیر درتاریخ محمدزائی ها جلوه دهد. درحالیکه اسناد منتشرشده به شمول مصاحبه های که اقای سیاهسنگ با رجال وشخصیت های درگیر قضیه کودتای ثورانجام داده است خلاف این تصوررا نشان میدهد یعنی اینکه کشتن سردار محمد داوود با اهل وعیالش فرمان حفیظ الله امین بود که به تقلید ازانقلاب بلشویکی روسیه تزاری به کار گرفته شد. به عبارت دیگر ، حفیظ الله امین میخواست نام خودرا درتاریخ چنان ثبت کند که لینین ثبت کرده بود. او باکشتن تمام اعضای خاندان شاهی تزاری نام خود وانقلاب بلشویکی خویش را درتاریخ ثبت ساخت پس حفیظ الله امین از لینین چه کمی داشت که چنین نکند؟ معنای سخن اینکه اگر سردار داوود خان خودرا تسلیم هم میکرد بازهم به سرنوشت محتومیکه مواجه شد مواجه میشد. موضوع دیگرکوششهای بی ثمر جناب سیستانی دربرابر اقای وحید مژده بود که خواست گریز نادرخان را ازجبهه تل در اثنای جنگ افغان وانگلیس پنهان کند که اسباب رسوائی خویش را فراهم کرد. اما با این همه کجرویها وانحرافات آقای سیستانی یک مرید ازقشر اناث را پیدا کرده است که نوشته های او بدلش چنگ زده است وهمزمان نوشته های مرید به دل پیر واین دو، یکی دیگری را با القاب علمی واکادمیک مفتخر مسازند . طبق مثل مشهور پشتو: ( ته ماته آکا ووایه زه تاته خاله جانه وایم ) درمورد این دو صدق میکند نام این مریده محترمه ملالی موسی نظام است. این مریده محترمه که خداوند عمرشان را طویل داشته باشد مقالات نویسنده گان چون محمد اعظم سیستانی را همچو وحی منرل قبول دارد. پس بعید نیست که یکی دیگری را بانامهای چون، ملی گرا ودانشمند وبی بدیل وبینظیر مفتخر نمایند

خانم ملالی نظام با سیاه کردن ورق پاره ها خودرا میخواهد نویسنده جا بزنند. خانم ملالی نظام درین اواخر نشان داده است که گویا دربرابر به اصطلاح تهاجم فرهنگی ایران به عقیدهء خودش سخت حساسیت دارد ودرراه حفظ اصالت زبان سچهء دری شب وروز خون دل میخورد. هرکسی خلاف همان کلیشهء تعین شده اش چیزی به رشته بیاورد با برچسپ نوکران ایرانی مورد شماتت قرار میگیرد.

خانم ملالی نظام بحیث علمبدار زبان سچهء دری دربرابر فارسی ایرانی مانند بقیه خانم های سازمان راوا زبان فارسی ایرانی را نامانوس میداند. پس به عوض کلمات: نامهء سرگشاده ، همان اصطلاح ملائی (مکتوب) را استعمال میکند. به عوض کاربرد کلمه(زبان) لسان را بکار میبرد وبه عوض کاربرد زبانها لغت ثقیل ( السنه) را آسانتر وخفیف ترپنداشته است. مرحبا به این زبان سچهء دری که اصلا یک کلمهء آن ثقیل نیست!!!!!!؟ خدا سایه این خانم مبارزرا ازسرهمهء نویسنده گان ملیگرا!!!!!!!؟ کم نکند.

خانم نظام به این هم اکتفا ندارد که تنها نویسنده شناخته شود بلکه میخواهد بحیث یک کارشناس مسایل مطبوعات نیزمطرح گردد. او درجامعهء امریکا زنده گی میکند اما خواهان این است که تلویزیونهای که به زبان دری نشرات دارند بخاطر استعمال کلمات ایرانی باید درامریکا مسدود شوند زیرا منافع ملی را تهدید میکنند.
ازنظر این کارشناس مطبوعاتی هرنظرخلاف که با عقاید به اصطلاح ملی گرایانی چون سید عبدالله کاظم وخودش وچند تا پیرفرسودهء دیگر درتلویزیونها پخش شود آن نظریات نظریه های تفرقه افگنانه است وجامعه را به سوی تفرقهء قومی سوق میدهد. اگر کسی مانند داکتر فرید یونس خواهان برسمیت شناختن مرز دیورند شد باید برچسپ پشتون ستیزی بخورد. اما خودش خبرندارد که مرشدش محترم سیستانی ازدوسال به اینطرف خواهان برسمیت شناختن مرز دیورند شده است. به قول حافظ شیراز پیر محترمه خانم نظام ازمسجد به میخانه رو آورده است اما مریدان هرقدر روبه سوی کعبه میاورند سودی ندارد چون پیر رو بسوی خانهء خماردارد.

پرسش این است که چه عواملی باعث گردید که اقای سیستانی درمورد خط دیورند تغیرموضع بدهد؟
به نظرمن اساسی ترین عامل همین مقالات سایت کابل پرس? است که اورا درچند قدمی ادمیت نزدیک ساخته است وازلجاجت وخودسری دارد دست بردار میشود. عامل دوم، خاستگاه سیاسی آقای سیساتی است که او درمکتب سیاسی مرحوم ببرک کارمل رشد کرده است. بدون هیچ شبهه ای می توانم عرض کنم که پشتونهای که در مکتب سیاسی مرحوم ببرک کارمل رشد کرده اند بمراتب نسبت به پشتونهای خلقی استعداد تغیررا در وجود شان دارا می باشند.اشخاص محترمی چون: عبدالمجید سربلند،، نوراحمد نور، بارق شفیعی ، خدایداد بشرمل ، ظهوررزمجو ، نورالحق علومی وبرادرش عبدالحق علومی که اکنون درقید حیات نیست پشتونهای بودند وهستند که در دامان ببرک کارمل رشد کردند هرکدام این ها نمونه های از اخلاق وسجایای عالی انسانی بوده و همیش انعطاف پذیر، عقلانی ومتمدنانه وتجدد گرایانه اندیشده اند وعمل کرده اند. هرچند درزمینهء آقای سیستانی هنوز چنین قضاوتی خیلی قبل از وقت است. اما بازهم استعد تغیررا دارد. درخاتمه به تقلید ازمحترم شبیر کاکر که ازسایت یوتوب موسیقی مرحوم استاد اولمیررا وسیلهء تبلیغاتی خویش قرار داده بود. من این موسیقی را بخاطراینکه خانم ملالی نظام با تمام نفرتی که ازچند گونگی فرهنگها دارد وهمه را افغان میداند انتخاب کردم تا نشان دهم که جامعهء افغانستان یک جامعهء چند فرهنگی است. درین جامعه موسیقی های مختلف زبانهای مختلف وعادات وتقالید مختلف وجود دارد اما هیچکدام به دلیل حاکم بودن تعدادی ازافراد ویا خاندانهای منسوب به این فرهنگها دعوای اکثریت کرده نمی تواند. تمام این هویت های فرهنگی هویت های فرهنگی مستقل ومجزا اند. این موسیقی مست را به تمام قربانیان شکنجه گاه ها وکوته قلفی های زندانهای تاریک دهمزنگ وقلعهء کرنیل وقلعهء جدید ومحبس پلچرخی تقدیم میدارم ومضمون خویش را با این شعارها خاتمه می بخشم..

مرگ برفاشیزم قبیله گرای حاکمیت های چند قرنهء پشتونی که دوصد وپنجاه سال مردم افغانستان را به کاسهء سر آب داده است.

مرگ برتمام نمادهای فاشیزم قبیله ازجمله دستار قبیلوی اعظم سیستانی

جاویدان باد خاطرات تابناک رنجدیده گان وستمدیده گان تاریخ درسراسرجهان وبالخصوص افغانستانیکه تازه از زیر ستم واستبداد سربلند کرده است

نابود باد افکار قهقرائی وقرون وسطائی قبیله سالارانه شکسته باد زنجیرهای برده گی واسارت

مرگ برپیروان فاشیزم قبیله گرائی پشتونی که سالهاست با استفاده ازنام پشتون برگرده گاه ملت سوار بوده وتوده های ملیونی پشتون را درجهالت مطلق قرارداده و با جعل نمودن تاریخ، افتخارات کاذب به آنها بخشیده واز آنان درطول تاریخ بحیث لشکریان چور وچپاول وازبین برنده گان تمام آثار ومظاهر تمدن انسانی منطقه ازافغانستان تا دهلی استفاده کرده اند.

مرگ برکسانیکه زیر نام پشتو وپشتونوالی ازخانه های گرم اروپا وامریکا وبا استفاده ازخیرات کشورهای غربی برتری جوئی قومی وقبیلوی را درافغانستان دامن می زنند.

پاینده باد افکار انسانی انساندوستانهء همه ء روشنفکران وطن ما که افغانستان را ازمنجلاب برتری جوئی های قبیلوی بسوی تمدن وشهرنشینی و شهروند شدن رهنمونی میکنند.

YouTube
- Qarsak panjshir mast song
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • عطاخيل عزيز,اكر ازين كفتار بير سيستانى بكزريم راجع به كشف شما كه بشتونها يكه در مكتب فكرى كارمل بزرك تربيه شده اند,انسانهاى با فرهنك, تغير بزيرو دانسته هستند و اكثرا تنك نظر نيستند.من هم با نظر شما موفق هستم درك من هم همينطورر است من هم يك عده را كه ميشناسم بهترين انسانها هستند. انها اكثرا قبيلوى فكر نميكنند.راستى كه كارمل كوشش زياد كرد كه از كبسولهاى قومى اقوام و نخبه انهارا خارج كند.ولى با تاسف كه يك عده مانند مار استين انتظار وقت بودند مانند سليمان لايق و يك عده فاشيستان قبيله . همينكه جشم كارمل بت شد ,نقاب از روى فاشستان او فتيد فورى سليمان نوشت كه 85% نفوس افغانستان بشتونها هستند...ديكران ,نخبه كان اقوام برادر مزدك كاويانى و ديكران بر عليه اين نظر مزحك و نقاف افكنانه قيام كردند .بلاخره دولت نجيب بايه هاى مردمى خودرا از دست داد و سقوط كرد و قبيله خودش انرا به دستور باكستانى به بد ترين شكل كشتند و جسد بيجان انرا اويزان كردند.

    • عطاخيل عزيز. قلمت پرزور باد. تمام نوشته ات خوشم امد بخصوص اين شعار. زمانكه عكس اين كفتار ماچه كفتار زاده را ديدم بخدا قسم بدون انكه قبلا اين شعارت را خوانده باشم باخود گفتم كه لعنت باد براين لنگ حمامي كه اين لعين برسر خود بسته كرده است. اگر اين بي غيرت غيرت داشته باشد بيايد درافغانستان وبيبند كه عرب وغرب تنبان هاي زنهاي پشتون را برسرشان لنگي زده اند باز اين پدرلعنت در سويدن برسرخود لنگي زده است كه برپدر خودش وابا واجدادش وتمام چيزهاي كه انها بنام افتخارات تاريخي ياد ميكنند لعنت

    • بینای محترم سلام!
      طوریکه مشاهده کردید من هم نام سلیمان لایق را علی رغم آگاهی ام از تعلق جناحی اش به بخش پرچم درینجا نیاورده ام زیرا آنچه که من ازخاطرات اشخاص مسؤول دررژیمهای خلقی وپرچمی درک کرده ام سلیمان لایق درجناح پرچم یک رقیب نیمه عریان ببرک کارمل بوده است. او بخود حق میداده که روزی رهبری چناح پرچم را بدست بگیرد. درین راستا تازه ترین تحقیقات نشان میدهد که میراکبر خیبر نیز با سلیمان لایق همدست بوده است. میراکبر خیبر یک قبیله گرای قرون وسطائی بوده که بدلیل نظامی بودنش هردو جناح خلق وپرچم از ورود او به کمیتهء مرکزی هراس داشتند تا بهانهء بدست رژیم حاکم ندهند که گویا حزب درصدد جذب نظامی ها است.
      اما نظر به نوشتهء های اشخاصی چون مرحوم عبدالقدوس غوربندی، داکتر صالح محمد زیری ودستگیرپنجشیری نشان میدهد که میراکبر خیبر نیز دررقابت با کارمل قرار داشته واین دو در پی آن بودند که روزی کارمل را ازصحنهء سیاسی برانند که طبعا کارمل نیز بنوبهء خود ازمانورهای این دو درجریان قرارمیگرفته است. من درمقالات آمده ام کوشش میکنم که به تفصیل و بدون تعصب سیاسی به این موضوعات بپردازم

    • ازسخنان عطاخیل صاحب اینطور درک کردم که هرپشتونی که چشم وگوش بسته کارمل می پرسیده همه مترقی ومتجدد وعقلانی واما کسانیکه آگاهانه واز روی خرد وبصیرت منقتد خودخواهی های کارمل بوده اند همه قبیله گرا وقرون وسطائی وعقب مانده قلمداد شده اند. این است نتایج تحقیقات محترم عطاخیل

    • شبیر خان صیب ، اگر باز نگری کردن مترقی وعقلانی فکر کردن از روی خردِ همۀ آنانیکه منتقد زنده یاد کارمل بوده اند ، مانند خودت دیدگاه و اندیشه داشته اند ، پس هویدا و روشن است که کارمل بیچاره با چی هیولاهایی پنجه نرم کرده است .

      راستی چی شد پاسخ هایت ؟ بهتر همان نیست که یگان نامه گک سرگشاده بنویسی و خود را از شرمساری برهانی ؟

    • شبیر "کاکر

      yak namona ash shuma ast .. agahan =edaa jal =ghasb=bartari joi =hama afghan/pashtun hastand =digaran mahajer hastand =afghan ha sahib afghanistan hastand . in ast agahana amal kardand . dar hale ke pashtun ha zolm kardan, wairan kardand ,nokar sharq wa gharb shudand ,hata nokar pakitanan ta hanoz hastand .hamin kar ha ast ke afghanistan ba khatar tajzia mawajeh ast .zira tanha pashtun ha hastand ke namekhahand joz melat shawand balke digran ra joz meliat khod sazand . ke in rah ba turkistan merawad .

    • [ واقعأ جامعة گوســــــــفندی لايق حکومت گرگان است ]
      مليت که مدافع آن عناصر رنجور ، مالخوليا ، اراذيل باشد ، وای و افسوس بر آن مليت !!!
      شــــــــــــد چو عالمگير غفلت جاهل و دانا يکيست + خانه چون تاريک شد بينا و نابينا يکست .
      دفاعيه عناصر که در سايت کابل پرس? به مذمت گوی ، نوشـخوار مواد فاضله ديگران
      يد طولا دارند من را به ياد داستان افلاطون انداخت که: به افلاطون گفتند احمقی ، کودنی ، دون صقتی ، ددمنشی از تو به نيکوی ياد کرد ، افلاطون به گريه شد وگفت خدای پاک چه کار غلطی ، زشتی ، بد از من سر زده که مورد پســــــند ، مزاری شيربرنج ، گوربز عطا خيل ، خان محمد ، آدمک احمق روشن ، بينا و بابک تاريک ضمير قرار گرفته است .
      سر دادن اراجيف که آدمک های رنجور و يا آدمک رنجور با چندين برقه بوبو ، بيچخ ، ينگه ، عيال ، زن عمو ، زن طغايی خود همه روزه در لجنزار کابل پرس سرگردان و پاچه گير مشغول بوده و به گونه سگ های پاده و يا سگ های قصاب کوچه کابل به پاه هر رهگز افتاده و چنان زوزه و اف اف سر داده که دل هر نويسنده ، مبصر ، منتقد را از سر زدن به سايت کابل پرس سرد ساخته و بيچاره جوان با درک و اگاه کامران جان مير هزار نيز دشنام خورده که چرا دروازه سايت خوب کابل پرس به روی سگ های ولگرد ، ديوانه ، رنجور باز است . انها دوستان و همکاران کابل پرس نه بلکه دشمنان کابل پرس ميباشند . دانشمندی که بيش از يک هزار شاگرد در ولايت عقب مانده نيمروز تربيه که بسياری انها هنوز کدر های هر رژيم بوده ، دوم دعوت استاد عظم سيستانی توسط محمد حسن يا ببرک کارمل جاسوس سردار داود به شورای انقلابی قلابی خود از زلت ، جاه ماندگی ، فقر مردم داری ببرک کشميری بود . و اين دانشمندان ، منورين ، استادان چون سيستانی ، مجاز ، خاوری ، باختری ، زرياب ، ووو بود که فريب شعار و کلام ببرک را خورده موصوف را حمايه نموده ، و حال چند سنگ فروش که با ايجاد جبهه کثيف شمال در مقابل بيست ميليون دالر وطن را به امريکا فروخته و اشغال گرديد و اين جنايتکاران تاريخ تا امروز هم رکاب اشغالگران بوده و شبانه به دها سرويس شامل صدها دختر ، زن را به مراکز عياشی ، فحاشی اشغالگران فرستاده تا پايه های لرزان و جنايات کارانه خود را با پيش کش ..... تقويه و با چشم سفيدی ، سبک سری تمام جنايات بزبزرگ ، چوچه فيل ، و اراکين سقوی سوم را پنهان نموده باشند چند و يا دو چماق بدست ، هرزه را استخدام تا به نام عطاخيل ، مزاری شير بچه که به حق عقده او از پشتونها چون روشن است اين بيچاره هتک حرمت ، زمانی به ينگه ، بيچه ، عيال خود نظر انداخته دود از دماغ انها خارج ميگردد . بخصوص مزاری ، خان ، روشن حق به جانب ميباشند که هر دوپا را در يک کفش نموده و اعلان جنگ عليه مليت بزرگ ، بومی و سرنوشت ساز پشتون نموده
      دشنامگران هرزه : وقت تصفيه ، محاسبه ، بازپرس ، تحقيق ، نزديک است بگذار نخست دشمن اصلی از پاه افتاده نوبت خس وخاشاک فراه ميرسد . اگر اسمان برويد و اگر آب شويد به سرنوشت حبيب الله دزد کلکان بچه سقو و بچه بيريش اش سيد حسين گرفتار ميشويد . نجسس روش خود را پروانی ناميده در حاليکه از دزد های سرگردنه ميباشد و شب ها در پادگان های اشغالگران مشغول وظيفه مقدس ميباشد

    • به هر رنگی که خواهی جامه میپوش ـ من از طرز خرامت میشناسم

      دوستان عزيز. اگر شما چرند نويسي هاي شخصي بنام جلال باياني كه بنابر گفته شخصي كه وي را ازنزديك ميشناخت وقرار اظهارات وي جلال باياني دلال شخصي بنام جنرال طارق كه والي ولايت پروان بود را ميكرد خوانده باشيد حتم دارم متوجه ميشويد كه همين نوشته فعلي زير نام وليد طرزي كاملا مشابه چرنديات نويسي وهزيان نويسي هاي جلال باياني ميباشد. جلال باياني كه يك خلقي شكست خورده وعقده مند ودرعين حال بسيار كودن وجاهل است كه بانام اصلي خود به نوشتن ودشنام دادن اغازكرد ولي بعدا من كنجكاو شدم وازيك دوستي بنام جنرال صاحب خليل در مورد شخصيت اين ناشخص پرسيدم ووي معلومات بسيار جالبي را درمورد جلال باياني واينكه چتور وي دلالي والي پروان را ميكرد وچگونه ميان جناح خلق وحزب اسلامي در پروان فعاليت كرده بود تا پروان را براي حزب اسلامي در استانه سقوط نجيب الله تسليم بدهد ولي بعدا پرچمي ها پيش دستي كردند وچهاريكار را به شوراي نظار تسليم كردند وبعدا جلال باياني مبدل شد به يكي از مداحيان قومندان اغا شرين سالنگي. اغا شرين سالنگي كه يكي از لچك ترين افراد جمعيت بود انقدر ازاد در خانه خود رفت وامد نميكرد كه در خانه جلال باياني ميكرد وبعدا جلال با پول هاي جمع كرده به جرمني فرار كرد ولي داستان شهناز وثريا تا هنوز نقل مجلس انديوالان سابق اغاشرين سالنگي است. حالا اين شخص پليد زيرنام مستعار وليد طرزي ولي باعين شيوه نگارش مارا مانند خود خر- احمق- پير وكودن ونادان حساب كرده است تا ما برادران هزاره را كه امروز دريك كشتي روان هستيم را دشنان بدهيم تا تيرهاي ما وبرادران هزاره كه بصورت همزمان قبيله پرستان را نشانه گرفته ايم متوجه خود بسازيم. ما چال هاي اين اوغان ذلتي هاي فرزندان چلمچي هاي افشاريان رابخوبي شناخته ايم وفريب دسايس شوم اين ناقلين وكوچي زاده هاي بدبخت را هرگز نخواهيم خورد. ما بيدار شده ايم وبيداري ما تا ابد است

    • او روشن چه « x» رســــــــان برای عســـــاکر اشـــــــغال گر !
      امروز برايم نوشــــتند که « روشن » نام مســــتعار و يکی از برقه پوشان گروپ گوربز عطاخيل بوده که اکثرأ بابرقه « پری گل » و عيالش « ســــوسن جان » خواهر ماری مهتاب گاه در خدمت عساکر تشنه امريکا قرار گرفته و بعضأ با پوشش چون سگ ديوانه پاچه هر رهگذر را گرفته خوب حاليکه با اقای ميرهزار افتخار تماس و شناخت پيدا شده برايت شفاف مينگارم که با هر نام و نشان باشی پيدا وبرايت دلالی ، نام بردن از نواميس را تفهيم خواهم کرد . اينکه اين دشنام نامه ها که همه در منزل ولی مســـعود و خواهر زنش فرشـــــــــته حضرتی دختر وکيل جان احمد سابق اگنت رياست اول خاد که هم اکنون منزل وکيل جان احمد به مرکز فساد تبديل و از اين طريق سنگ زمرد به بازار های اروپا قاچاق و فرشـــــته حضرتی در مقابل 20000 دالر ويزه کشور سويدن را از سفارت ســـويدن در کابل آماده ميسازد که امروز اقای را که ويزه برای او آماده گرديده بود به پوليس سويدن معرفی وضمنأ در مورد گروپ تروريستی بچه دوم سقو « احمد شاه مسعود » و تو روشن ، گوربز معلومات مفصل ارايه گرديد . حال که شما چماقداران شورای نظار و چوبکی های ولی مسعود خود را با شاخ گاو جنگ ميدهيد در آينده نزديک از دگروال دوست محمد و جناياتش در لوای ژاندارم پوليس هرات و جريانات دلچسپ منزل دگروال دوست محمد در کارته پروان ، چگونگی ازدواج احمد ولی مسعود که با تمام احماقت ، کودنی ، بيسوادی سفير افغانی در لندن بود و از قول ازمری پسر کاکای احمد ولی مسعود در مورد قاچاق زمرد ، دالر احمد ضيا مسعود و دارای دالری احمد شاه مسعود در سويس و از قول اين خليل « لب » که دلال ميان « مسعود » و « قطعه 40 روس در کابل » بود صد ها داستان های خجالتی و شرم آور احمد شاه مسعوده را با جنرال روس به رشته تحرير گرفته و هم چنان روابط تنگاتنگ مسعوده جان پنچشير را با بن لادن ، روابط نونی ولی مسعوده را با الظهواری و سفارت ايران در سويدن را و رابط کاری و جاسوسی ولی مسعود را با کاردار اول قونسلگری جمهوری اسلامی ايران مقيم شهر گوتن بورگ ســــــويدن را مفصل با جزيات خواهم نوشت منتظر باشيد . و « روشن » برای شرم است از نامردی بنام خليل « لب » که خودش ، پسرش بشير و برادرش جبار گذاشته خراب و بدنام در بايان داشتند به خوبی ياد نموده برو از جنرال وکيل حکمی سابق ريس خاد پروان شوهر « روشن ها » خليل ، عارف ، نبرد ، فاروق پاسدار معلومات کنيد و اين جنرال وکيل با « عيال » روشن نيز شناخت نزديک دارد . دوم سگ گلبدين ، سياف ، خالص نسبت احمد شاه مسعود پروتوکولی روس ، ايران شرف داشت و دارد . گلبدين اگر پروان ميگرفت هر گز به اشغالگران امريکا .و انگليس اجازه نه ميداد که وطن را اشغال نمايند ولی شورای نظار ، و باند های تروريستی جمعيت ، وحدت و جنبش دوستم غول به شوهر های « عيال های » خود امريکا کف زده و قرسک پنچشير را سروده و هنوز که هنوز است شب ها اغوش عساکر انها را توسط « عيال های » خان ، روشن ، گوربز عطاخيل و مزاری بچه گرم ميسازند ولی گلبدين شب بر انها به جهنم تبديل نموده بار بار بايد گفت گلبدين رهبر بی مانند ، وطن پرست ، شجاع و با ناموس بوده و است . زور گلبدين را امر صاحب ميدانست داستان هم خوابی امر صاحب را با گلبدين از ربانی ، قاضی امين وقاد ، حاجی دين محمد و گل اغا شيرزوی معلومات کنيد .

    • شباهت به عرعر خردارد.باور كوكه اقاى بايانى اكر نزد خر هم اين طور عرعر كنى قبولش نميكند.ايا حساب ميكنى كه كدام انسانى كه تاخر عقلى هم داشته باشد به اين بزله كويي خودت باور كند.باور كوكه كناهان ان عده راكه عقبشان غيبت ميكنى, كم ميكنى و به كردن خود ميكيرى و كردن خودرا بسته ميكنى.باور نميكنم كه تو روزى با انسان نشته باشى.راستى غول.

    • سلام.

      بایانی صاحب ضربات قلمی تان بسیار کاری بنظر میرسد اما اگر منظور تان شرماندن یا خجالت دادن آن چند تا گوساله است که شما مخاطب شان کردید در اشتبا استید چون ایشان از آقهای پدر و مادر درجه یک اند و چیزی بنام شرم حیا ناموس و ....... نمیشناسند. به خدا که سر زن و مرد شان خر را چپه و راسته هم پرتین اگر چرت شان خراب شود. بر عکس افتخار هم شاید بکنند و خات گفتند که ( دیدی زوره؟ اینه ما طاقت ...یر خر را هم داریم). 

    • آغای بغل آغا و دامن بوبو ! چرا از نوشتن نامت میشرمی زنچو ؟ مثلیکه بدماشی را از بغل آغایت و زیر کمرچین بوبویت شروع کدی ؟ پشت بایانی نگرد ، اگر مردی با نام و نشان و خصوصیات ایتنالوژیکی خودت ده میدان بیا تا چپه و راسته خو شدنه زیر پای مرد ها تجربه کنی ، هرزه بی غیرت !!

    • بينام. فكر كنم كه از ضربه هاي اين چرند نويسي كرده ضربه هاي گوز باياني صاحب بسيار پرقدرت باشد كه حد اقل تا ساحه ٥كيلومتري را مسموم ميكند. شما اوغان ها همان ديوث في الارض هاي هستيد كه يك رقاصه افشاري كه براي ايرانيان برك ميرقصيد را منحيث يك رهبر خطاب ميكند درحالكه از وي در تاريخ ايران منحيث يك مشاطه نام برده ميشود. بنا اگر درخت دركونتان هم سبزكند در سايه ان مينشينيد ولويه جرگه عنععنوي تانرا داير ميكنيد

    • سلام به تمام خواننده گان سایت محترم کابل پرس? و اللخصوص اقای عطاخیل بزرگوار مقاله خیلی علمی و تحقیقات خیلی اموزنده بود نسل جوان سخت تشنه هست و ان هم همچو تحقیقات خداوند برای تا ن برکت عمر بدهد از عمر سیساتی بکاهد و برای شما بدهد جگر فاشیست ها را داغ ساختی قلمت رسا باد من یک انجنیر که استاد من هم است وفعلا در لندن هست و این جلالدین بیانی را باتمام کیف و کانش می شناسد در مورد این بایانی معلومات گرفته برایت مفصل دلالی و مرده گاوی اش را می نویسم چون او خود از شمالی بوده تمام قومندانی های شمال را از نزدیک می شناسد براستی این بایانی یک مرده گاو تمام عیار هست و ان هم از نوع خلقی اش اصلا به نام غیرت و ناموس کدام چیزی را نمی شناسد فقط یک پیک باشد و تمام کار جور هست و در ضمن مفعول هم هست . نوش جان هر کسیکه همرای خانواده این جناب عالی رفت و امد دارد . وسلام

    • احمد ولی مســـــــعود و خواهر زنش فرشــــــــــــــــــته حضرتی !
      فکر ميکنم با سر دان دشنام ، فحش از نام هاشـــــمی مرده گاو ، مادر زنا ، که خواهر و ينگه او « پری گل » و « گل پری » ايران را به شور آورده و در [ چه ..... دادن ] ريکارت قايم نموده ضرورت است که از قاچاقبری ، خارج نمودن ويزای سويدن از سفارت سويدن در مقابل 20000 دالر يک يک از افراد گروپ اول را که همه خود را به دفاتر مهاجرين ، استاکهلوم ، گتنبورگ ، مالمو تسليم و همه انتظار اقامت را دارند و هر يک آماده است در صورت عدم پذيرش نام ، آدرس ، اسناد ، صدای فرشته جان را و فروش زمرد را توسط تو « نيمچه ديپلومات بيسواد » « احمد ولی مسعود و سرقت ، چپاول سفارت افغانی در لندن را که فعلأ دوست نزديکم جناب دوکتور علوم سياست رحيم شيرزوی است و همه شواهد دزدی تورا به اختيارم گذاشته اگر اين دشنام حذف نگردد و سگ های در بار مسعود توبه نه نمايند بنده به [weki liks افغانستان تبديل گرديده افتضاح بزرگ صورت خواهد گرفت . قومندانان شورای نظار ولايت پروان همه اگنت بنده بوده و روز ها برای من و جنرال وکيل ريس خاد پروان « زن » « خواهر » خود را پيش ميکردنند به اين خاطر از جمعيتی و شورای نظاری نفرت دارم . هاشمی چه مادر تو و چه استاد انجنير

    • هاشمى عزيز خودرا به سويه بايانى كودن بايين نياور.بايد عفت قلم را رعايت كنيم.خشم خودرا فرونشان.راستى اين انسان بى حيثيت انسان را از تعادل خارج ميسازد.ميكويند...دروغجن دروغ وايي ,عاقل يي قياس كوى.

    • سلام بتمام عزیزان تقدیم هست بایانی جان دلکت را بدرد اوردم گمانم رازهای خانواده گی ات فاش میشود منتظر باش من نه شورای نظاری هستم نه کدام حزبی هستم نه من را فرشته حضرتی می شناسد و نه ولی مسعود و نه کدام ارتباط فکری تنظیمی یا سیاسی با ایشان دارم خلاف عقیده بایشان هستم ولی احترامشان را هم دارم تو اگر مرد میبودی ولی دشمن درجه یک پدری من میبودی باز احترامت را داشتم به هر تنظیمی که میبودی ولی تو یک مرده گاو هستی باین خاطر از تو نفرت دارم مثل تو انسانهای بی ناموس نفاق افگن زن پیش کن وطن را خراب کردند با خلقی خلقی شدن با مجاهد مجاهد با طالب طالب با کرزی کرزی شدند. کاش تو یک جو مردی داشتی هدف تو پدر لعنت عقده ایی فقط و فقط تفرقه هست و بس فقط پله ترازو را می بینی برای تو و امثال تو فقط پول ارزش دارد که همه چیزی که انهم نداشتی می فروشی منتظر باش حالا براستی مرده گاو ریس خاد پروان بر امدی معلومات در باره ات کاملا جمع خواهم کرد وانرا نشر خواهم کرد. غیرت الحمدالله که نداری مقصد رسوا شوی بهتر است از اینکه خود را سیاست مدار سیاست مدار جلوه دهی اگر راست میگویی تو کارمند بلند رتبه خاد بودی معاش ماهانه ات را چی گونه بدست می اوردی یا به کدام فورم امظا میکردی من باوردارم که اصلا روی فورم معاشات یا راپور یا ماموریت رسمی را ندیدی فقط شغول پدری ات مرده گاوی پول نقد روزانه کار داشتی و بس

    • احمد ولی مســــــــــــــــــعود !
      من از رويدن خار برلب ديوار فهميدم که ناکس بدزاد هرگز کس نه ميگردد از اين بالا
      نشــــــــينی ها ، شما فلوته بازان شـــــــورای زمرد فروشان تصور ميکنيد با تلاش مذبوحانه ، مضحک و فلوته بازيهای احمقانه و تربيه چند و يا يک سگ پاچه گير که گاه
      با برقه های رنگين برای سگ و يا سگ ها برقه « خان ، روشن ، مزاری ، گوربز عطا خيل ، بابک تاريک ضمير ، بينا ، هاشمی » پوشانيده با دستور تو قاچاقبر معروف که در
      فلوته بازی ، دزدی ، غارت و چپاول دست بلند داريد به جان هر رهگذر منتقد حمله برده و با استفاده از آزادی و انرشــــيزم سايت وزين « کابل پرس? » افتاده ، از نهايت روش ضد انسانی کار گرفته و به ناموس مردم نيز تاخته و ديگر حوصله ها سر آمد با تلاش و همکاری برادر حاجی حميد مالک خنج پنجشير مقيم هامبورک و جوان اگاه « بابی » در هامبورک که مدت چند سال به منزل شما رفت آمد داشتند و سنگ های زمرد دزدی شما و وکيل جان محمد را به بازار های المان ، فرانسه ، بلجيم ، سويس و ايتاليا قاچاق می نمودند و اخيرأ نسبت حق طلبی بيشتر با تو سنگ فروش اختلاف پيدا نمودند ، بسا مطالب داخل باند « مســــــعود ها » را افشا با اسناد به اختيار ماگذاشته و از طرق وابستگی های کاری در کابل ( باند خيشـــــنه شما وبه قول ايرانی ها خواهر زن شما فرشـــــــــــــــــته حضرتی دختر وکيل جان احمد سابق اگنت رياست اول خاد و پرداب شده به صفت وکيل تجار در دهلی جديد ) را پيدا که از کدام طريق ، طرز ، شکل و کانال برای متقاضيان ويزه اروپا در مقابل « 20000 » دالر ويزای کشور سويدن را از سفارت سويدن مقيم کابل را اخذ و خارج نموده و تا اکنون برای چند نفر ويزا کارسازی شده و به اروپا و تعدادی به سويدن شهر های مالمو ، گنتبورگ و استاکهلوم تقاضای اقامت دايمی را نموده در صورت رد و يا ديپورت انها به کمک انجمن افغانهای مقيم استاکهلوم به همکاری تخنيکی اقای نسيم سحر معاون انجمن يک يک ويزا با شواهد که عبارت از اسناد ، عکس و صدای فرشته و دلال موصوف به پارلمان سويدن و پولس سويدن معرفی گرديده و اگر اين دو سگ ديگر بنام « بينا ماده پشت و هاشمی مرده گاو را به مانند ديگر ماچه سگ های شورای نظار زنجير نه زنيد انقريب در روز نامه [ مترو ] فوتو فرشته و شما نشر ميگردد و به تعقيب پرده از همه دزدی دور دوم سقوی آمر صاحب و شما در لندن نشر ميگردد و اين اخرين پيام من بوده [ سگ ها را ببنديد و سنگ ها را رها کنيد ] از من بپرسند که بهترين و عاقل ترين آدم دنيا کيست ؟
      من انگشت خودرا طرف تو نموده و ميگويم او نيســــــــــت !!
      بنأ مردم را مجبور نسازيد که تک تک شما را به جرم زمرد فروشی ، غارت و تخريب کابل ، کشتن 65 هزار کابلی فروش وطن توسط اتحاد شمال برای « ناتو » اخراج زمرد و 52 ميليون دالر توسط احمد ضيا مســــــــعود به عمارات عربی وووو صدها خيانت ديگر را برملاه نسازند . و در نظر است [ باند ] فرشــــــــــــته حضرتی به رياست امنيت ملی و روز نامه های کابل نيز خبر داده شود تنها راه نجات شما طلب پوزش از همه گزند ديده ها بخصوص استاد بزرگوار عظم ســـــيســـــتانی و بنده ميباشد . و ســــــــلام

    • باياني اگر فرشته حضرتي اين كار را ميكند نوش جانش زيرا اولا سفارت سويدن خودشان دراين كار شريك هستند و ثانيا بسيار خوب است كه دربدل ٢٠٠٠٠ دالر يك نفر زندگيش در سويدن تضمين ميشود ترا به اين كار چه؟ او ادم خر! كه را از رياست امنيت ترساندي؟ تو خسربره افتخاري ولي كرزي وحشمت كرزي هستي كه تاهنوز از فاچاقبري هاي ايشان نشنيده يي وچيزي نميگويي؟ تو پست ترين انسان روي زمين هستي كه از يك مفعولي بنام گلبدين حمايه ميكني. اين خود نشان ميدهد كه گفته هاي جناب جنرال صاحب خليل خان باياني در مورد ضعف اخلاقي تو وخانواده ات وداستان هاي شهناز وثريا ودلالي هايت به جنرال طارق و رفت وامد اغا شرين سالنگي به خانه ات كاملا واقعيت دارد. داستان هاي رقاصه گري هايت در چيكل ورباط وخلقي بودنت وعقده مند بودنت در برابر مردم شمالي واقعيت امر است. تو يك ديوانه زنجيري هستي. گاهي ورقه عرض به پارلمان جرمني ميكني وگاهي به وزير اطلاعات وفرهنگ شكايت ميكني. گاهي به پليس ١١٩ از دست ما شكايت ميكني وحالا امدي وبه رياست امنيت ملي شكايت نامه نوشته كرده يي. ميداني تو يك سگ سوسيال خور هستي كه با يك پفم چنان سينه وبغل شوي كه بميري. ما نه شوراي نظار هستيم ونه جمعيت ولي بلي دشمن اوغان ملتي هستيم وبا ساير برادران پشتون كه زياده خواهي ندارند برادر هستيم ولي به دهن هرفاشيست كه خواب زياده خواهي را داشته باشد ومانند مفعول كبير ابدالي خواب بابا شدن را ببيند دشمن هستيم وبيرق ما در تمام كابل وافغانستان بلند است وخداوند كدام نري را نزاييده كه براي ما بگويد كه بالاي چشم ما ابروست. تو سگ چه باشي؟ يك دلال خاديست خلقي. تو مارا ميترساني؟ ايا كدام مردي پيدا ميشود كه با اينهمه چتيات وتهمت هاي كه بالاي امرصاحب بسته كرده يي در عقبت ايستاد شود وتورا حمايت كند؟اگر ميگويي بله پس نام ان شخص را بگو؟ انسان پست كه عمرش در دلالي گذشته وداستان هاي شهناز وثريا وعشقبازي هايش را جنرال صاحب خليل با ذوق قصه ميكند حالا امده است وبالاي ديگران نقد ميكند

    • بایانی عزیز سلام!
      ازافشاگریهای تان قانع نشدم فکرمی کنم که این افشاگریها براساس مخالفت های شخصی صورت گرفته است بناء این چنین افشاگریها عموما ازنظر ژورنالیزم تحقیقی بی اساس است. طوریکه شما درنوشتهء خویش ازفردی بنام بابی نام برده اید که او قبلا شریک تجارت سنگ های زمرد بود اما درمسایل پولی با جانب مقابل اختلاف پیدا کرده واکنون اسناد شورای نظاررا به اختیارشما گذاشته است. خود همین موضوع ازنظر معیارهای ژورنالیزم دقت میخواهد. معنای سخن شما این است که اگر بابی با گروه مورد نظرشما اختلاف پیدا نمی کرد او هرگز به این افشاگری دست نمی زد پس این افشاگری ماند افشاگری شما مبنا واساس دشمنی دارد پس نمیتوان آنرا یک افشاگری با معیارهای پذیرفته شدهء حقوقی پنداشت وشائبه های زیادی را احتوا می کند. بناء اگر ازمن می شنوید روش افشاگری تانرا تغیردهید. یعنی اینکه اگر خودتان هم جزو همین باند قاچاقبران نیستید و ازروی اخلاص ونیت پاک میخواهید چهره هارا افشاکنید لطفا درمورد خودتان هم چیزی بگوئید که این اسناد را بشما چه کسانی داده اند. وشمارا ازین مطالب کی ها آگاه ساخته اند. اگرشما شریک جرمی نیستید چرا تمام اسناد را به خواننده گان کابل پرس? افشا نمی سازید. پس بنا به گفته ایرانی ها که تو کفش شماهم ریگ موجود است وشما راست نمی گوئید وتنها اتهام می بندید.

    • جناب هاشمي صاحب سلام. من هم جنرال صاحب خليل باياني كه افتخار تمام بايان است را ازنزديك ميشناسم ودر بايان دوستان زياد دارم كه يكي شان هم محترم اغاسعيد معيشت است كه در دوران مقدس مقاومت يكجاي بوديم. ايشان داستان هاي بسيار جالبي را از اين مفعول باياني برايم قصه كردند ومنهم هميشه يك پرنت از نوشته هاي اين خلقي ساديست كه دلالي جنرال وكيل وجنرال طارق را ميكرد وهم شبانه خانه اش پاتوق جنرال صاحب خليل بود رابراي افراد سرشناس در ولايت پروان از جمله قومندان صاحب الماس خان داده ام وانها شب وروز لحظه شماري ميكنند تا اين بدبخت را پيدا كنند. لطفا اگر ميخواهي داستان هاي اين شخص را برايت ميفرستم تااز ان يك قصه دور ودراز بسازي تا مردم بدانند كه چتور يك دلال مفعول خلقي بالاي خون مردم خود تجارت ميكند وهم چگونه يك دلال كه وظيفه اش پول دراوردن بالاي شهناز وثريا بود امروز به يك ملت توهين ميكند. امروز تمام مردم بايان از رقاصه گري هاي جلال در چيكل ورباط هنوز هم ياد ميكنند وطبق گفته جنرال خليل جلال در لنگ سرورقاق كه از بگرام است بوده است وبعدا چون سازمان خاد در پهلوي تحصيلكرده ها به دلال ها ومفعول ها هم نياز داشت اين شخص به ان سازمان پيوسته ولي هرگز رشد نكرده است وبنا به دلالي براي جنرال وكيل وجنرال طارق وجنرال خليل روي اورده است وامروز از انها به نفرت ياد ميكند

    • دوستان سلام !

      خوب شد چهره سیاه بایانی سیاه تر شد تمام جنگ , دعوا و دشنام ... بایانی ناقل با دیگران بخاطر چیست؟؟؟

      انسانیت , شرافت , اسلامیت , همسایه داری و همشری بودن را پامال و ناسزا گفتن به ناموس دیگران و شنیدن دشنام متقابل در مورد ناموس خود.. این همه چرا برای چه ؟؟؟بخاطر پابندی به ارزش های نابکار قبیلوی انهم از جانب کدام بیسواد نه بل از فرد که گویا 17 سال درخوانده و حقوق بین دول را تمام به چند زبان زنده دنیا تکلم ودیپلمات و کارمند ارشد خاد بوده است................

      جناب شان انقدر پابند به عرف و عادت والا قبیله هستند که از دورغ تهمت افترا های چون خودش شاخدار هم در این راه دریغ نکرده وحتا حاضر است در این سن هفتاد سالگی با پسر بچه های هجده و هفده سال دست و گیربان شود ......
      بایانی خان یکبار خود را تاجک اصل شمرقندی معرفی داشته گویا هر که تاجک است نه از غور هرات کابل تخار و بدخشان بل ناقل تاجکستان ... حافظه پیری اش از کار افتاده و همین یاوه گویی خود را فراموش اعتراف به پسر خاله بودن به دزد مسهور ملا امان اله شهردار چند ماهه کابل که سال ها درس و تحصیل و زندگی در کنار فارسی زبان کابل و شمالی " فارسی دشنامگونه لغمانی اش را از تغیر نداده است "

      ایشان مثل هر فرد قبیله خون گرم وبخاطر ضرب و شتم , پیدا کردن ادرس هر انتقاد کننده مسایل قبیله در تلاش و اخطار علنیصادر میکنند مذکور که در حاکمیت تحت رهبری کارمل به مناصب مهم و بلندی اجرا وطیفه کرده و چند باری هم به اتحاد شوروی برای فرا گیری درس های استخبارتی قدم رنجه فرموده اند میگویند پرچمی های وطن فروش ولی فراموش میکنند که خود اش نماینده و مدافعه مخفی همان رژیم در زادگاه نیاکان اش "پاکستان" تشریف داشته و در بدست اوردن امتیازات در نیز در خط اول ...

      در ان حاکمیت نه از تعصب خبری بوده و نه از بی عدالتی زمان خلقی ها , طالب, دوره های سیاه ظاهری و داودی و محمد زایی .... اگر که کم وتم بوده انهم در وزارات های دفاع و داخله ساختمانی و جا های که افراد قبیلوی در راس کار قرار داشتند ... کارمل بزرگ در مبارزه دورون حزبی اش یک بخش قابل ملاحظه یی را بخاطر عدم وجود تعصب نژادی قومی مذهبی لسانی ....وختم افکار قبیلوی اختصاص داده بود هر زمانی که گزارش بی عدالتی رفتار" رمه وگله یی "خلقیها وافراد قبیلوی برایش میرسید سخت پریشان و آه از دل میکشید میگفت ایا روزی فراه خواهد رسید که برادر بزرگ افکار قرون وسطایی را کنار نهاده و با دیگران مثل هموطن , برابر و برادر زندگی و در ابادی و پیشرفت این وطن سهیم شوند .. این سخن انسانی ان بزرگمرد را بار ها از زبان محافظین اش که از جانب نجیب جزایی به قندهار ... تبدل شده بود شنیده ام ...

      من اطمینان دارم که بایانی خان سلیمان کوهی خود نیز از دروغ ها و لاف هایش شرمنده است بگفته جناب شان که در زمان سردار داود از مکتب فارغ به ترکیه رفته سال ها دیپلومات بوده و باز در کابل فرد ارشد خاد بیش یکصد و پنجاه همکار یا جاسوس یا به گفته خود و دوستان روسی اش اگنت داشته است (حاضر هم نیست تا موقف اش را اشکار بکند) مدت مدیدی کارمند خاد پروان یا کاپیسا و"چون زرداد سروبی وال " صاحب پاتک و ده ها پسران نوجوان را از موتر پاین و چندین سال نزد اش نگاه میداشته ذتا چون خوداش صاجب ریش ... اینک اعتراف دیگری هم دارند گویا ناموس وزنان قوماندان مجاهدین " نه از کدام فرد عادی مجاهد را " را انهم به رضایت خودانان بر خلاف عرف و عادت انسانی و اسلامی و برادری و با همی هموطنی و پامال کردن سوگند به حزب , دولت ,ارگان ,وجدان , درس های مسلکی و حقوقی مورد تجاوز قرار میداده است جناب شان حاکمیت کارمل و ارگان خاد را به کشتار گاه های بی پرسان و بی جویان تر ه کی و امین کمپ "به بو" ....به اشتباه گرفته است خوب اگر تمام این مدت درس وکار خارج و داخل و پانزده بیست سال زندگی در اروپا مذکوررا جمع و تفریق بکنیم سن این خبیث دورغ گو به سن حضرت مجددی تقرب میکند به قول یکی از اقارب خوداش که داستان های کابل و اروپا خانواده اش را برای یکتعداد افشا کرده است "بگذارید که در این روز های اخر زندگی عف عف بکند وپاچه پیر و جوان را با دهان بی دندان به بیره قایم بگیرد "

    • اقای احمد ســــمير « افشــــا گر » يا «X » !!
      نخست بايد گفت هدف من افشاگری نه بلکه نشر حقايق از جنايات ، خيانت ، رهزنی ، کشتار دسته جمعی توسط اين اشرار بی فرهنگ و اگاه ساختن مردم کشور از حوادث ، زدبند های مخفی و جنايات ضد انسانی و کتلوی اين جنايتکاران تاريخ ميباشد ، که امروز بر خلاف خواست 35 مليون نفوس به خون خفته افغانستان اين قاتل اين ويرانگر و اين خفاش را [ قهرمان ملی ] اعلان نموده که کفر تاريخ و قهرمان سازی ميباشد.
      بنده از اغاز روز پيوند احمد ولی مسعود با دختر وکيل جان احمد مقيم شهر گتونبوگ سويدن خواهر چرند نويس معروف فرشته حضرتی متوجه اين خانواده فاسد بوده و اگر از مصارف شب عروسی احمد ولی مسعود که همه پول های فروش زمرد توسط دلقک شورای نظار « محراب الدين مستان » و « داؤود مير» صورت گرفته و دارايی سفارت افغانی مقيم لندن که توسط احمد ولی مسعود سرقت گرديده است ، عروسی در شهر گتنبورگ سويدن با مصارف يک مليون دالر صورت گرفت که باعث تعجب و انگشت به دندان گرفتن سويدنی ها گرديد . و بعد از آن روز احمد ولی منزل خسر خود وکيل جان احمد را به کمک باقر فرين ، رحمت اله حسن ، عبدالله گنجعلی به مارکيت ، ذخيره گاه زمرد و لاجورد تبديل و از سويدن به بازار های اروپا ارسال ميداشت . برادر حاجی حميد مالک خنج پنجشير در هامبورک و بابی جان نيز مقيم هامبورک المان در همکاری محراب الدين مستان و داؤود مير کاردار های سفارت افغانی مقبم پاريس طی 37 سال دست به فروش زمرد زده و احمد ولی مسعود در لندن اين تجارت سرتاسری را نظارت و کنترول نموده بخاطر اين تجارت مدت ۱۴ سال خلاف نورم وزارت خارجه و مقررات مجوزه بين الملی به صفت شاژدافير افغانی يا شيخ شاژدافر ها وطيفه ناقص ، بدون احساس و درک را انجام تا انکه دوکتور رنگين اسپنتا اين طلسم ربانی و عبدالله عبدالله را شکسته و احمد ولی سرشکسته پناهنده سويدن گرديد . چون در اين تجارت وکيل جان احمد و فرشته حضرتی ، رسول رهين نيز شامل گرديد کنترول از کار دلال ها چون خليل « لب » « عارف سخره » و « بابی جان » صورت گرفت انها نيز گرگ گرديده بودند . بنده با عشق که به وطن و نفرت که با اشرار دارم تمام حرکات انها را زير کنترول داشتهو هرگز پای بنده در کفش اين جانی ها نه رفته و کفش بنده با سپری نمودن وظايف ديپلوماتيک در پاکستان ، هند و سوريه با وجدان پاک ضمير شفاف دست خالی به وطن برگشته اکنون به تدريس زبان دری ، پشتو و تاريخ برای جونان و نوجوانان افغان مشغوليت با ارزش دارم . از کابل پسر خاله بنده که از سالها تلاش داشت به گونه قاچاق به اروپا بيايد که نتوانست برايم تيلفون نمود که خانم بنام فرشـــــــــته حضرتی خواهر زن احمد ولی مسعود و پدرش وکيل جان احمد پنجشيری امکانات اخذ ويزا و آماده ساختن شرايط را دارد تا به گونه اصلی ويزای کشور سويدن که هم زمان عضو شينگن نيز است در مقابل 20000 دالر و بعضأ بيشتر اخذ و به گونه مخفی و پنهان در اختيار افراد مطمين قرار ميدهد . بنده با مشوره با سويدنی ها به کابل مسافرت و از نزديک گروپ سه يا چهار ماه قبل را کنترول و به کمک رفقای برحال امنيت که بخش سفارت ها را کار ميکنند تمام شواهد ، مدارک و ليست گروپ که برايش ويزا اخذ گرديده بود به دست آورده و پسر خاله بنده هم اکنون در هاليند پناهنده شد و با سه نفريکه در سويدن تشريف آوردند تماس داريم و صرفأ منتظر راندن سگ ها بودم و حال که احمد ولی مسعود سگ ها را رها و سنگ ها را بسته است بعد از سال نو تو ضيا جان از رسوای سر تخته اگاه ميگردی.پوشی

    • هر کسی که درمقابل قمندان آغاشرین سالنگی که یک شخص مجاهد وطن پرست بود و در مقابلش هر کسی دسیسه و دشنام بدهد او کم عقل و کم نصب میباشد قمندان آغاشیرین سالنگی شخصی غیور و متدین و باشخصیت بود کسی بود که در مقابل کفر و ننگ وناموس وطن جان شرین خود را فدا نمود. در برابر کسی دیگر در این دنیانسیت توحین کردن کار کم نصب ها است.
      وازتمام کارمندان سایت خبری کابل اکسپرس خواهنمدم که هموچو پیام های پلید را که از طرف افراد کم نصب وطن فروش ارسال میشود در سایت منتشر کنید با اخترم شرین آغا سالنگی

  • دوست نهایت عزیز "خان" درود برشما!
    ازاینکه من وشما قبلا نیز درقسمتهای قبلی کابل پرس? باهم به تبادلهء معلومات پرداخته ایم جای شک نیست که پرسشهایم ازشما جنبهء امتحانی ندارد بلکه جنبهء استفهامی دارد که میخواهم ازینطریق به معلومات خویش بیفزایم.
    من به شناخت شما بحیث یکی ازکارمندان مجرب دستگاه امنیتی و استخبارات داکترنجیب الله و شناخت شما ازاشخاص وکاارمندان عالی رتبهء آن دوران دارند کاملا باور دارم.
    ازاینکه آقای جلال الدین بایانی نیز دعوای کارمند بودن دارد ولی تاجائیکه ازپیامهای متناقض ایشان برآمد مرا به حیرت دچار ساخت. مسلما شما خودتان نیز یک پیام ایشان را در ذیل یکی از مقالات شبیر کاکر خواندید که سال عضویت بایانی درحزب با سالهای که ایشان جنرال قنسول کراچی بوده باشند کاملا درتناقض ودرتضاد قرار داشت وشما آنرا ازوی پرسیدید که جواب دریافت نکردید. دوم مسئله تحصیلات این اقا درانقره به حیث محصل دانشکدهء حقوق با سالهای داخل شدنش درحزب کاملا موضوعاتی ضد ونقیض یکدیگر بودند.

    بگذریم ازاینکه ایشان دریکی ازپیامها خودرا محکوم به تجاوز جنسی بالای اطفال نمودند. حالا این آقا به ببرک کارمل نیز دشنام می زند چیزیکه شبیر خان کاکر ازآن استقبال کردهد ازهمدیگر معذرت خواهی نمودند.

    من یکی ازپیامهایش را دروصف مسعود برایش نشان دادم که او مقاومت مسعود را دربرابر طالبان ستودنی ومثال زدنی خوانده است وسگ اورا نسبت به گلبدین ترجیح داده است. آقای بایانی در جای او گلبدین حکمتیار را بدترین انسان روی زمین خوانده است وسگ مسعود را نسبت به او ترجیح داده است اما قضیه برعکس شده است حالا سنگ گلبدین را نسبت به مسعود ترجیح داده است وادعا دارد که اگر پروان به دست گلبدین می بود قوای ناتو ازطریق بگرام نمیتوانست به دیسانت قوایش مبادرت ورزد.
    حال اگردرهمین نکته با ایشان مکتث کنیم پرسش این است که آیا جنگ کنونی گلبدین خان با قوای ناتو صبغهء ملی دارد ویانه؟
    آیا این جنگ به نیابت پاکستان توسط گلبدین وملا عمر پیش نمی رود؟
    گیریم مطابق منطق بایانی اگرگلبدین درپروان حاکم میبود به عوض قوای امریکا قوای پاکستان درآنجا مستقرنمی بود؟
    این اقا ازین پیامهای متناقض چه مراد ومقصد دارند؟ آیا ایشان به این فکراند یک روز گلبدینی روزدیگر شمالی وار روزدیگر افغان ملتی وروز دیگر خلقی ایا با چنین پیامهای متضا ومتناقض حیثیت واعتبار خویش را نزد خواننده گان ازدست نخواهند داد من ازشما درین زمینه طالب جواب می باشم نه ازجانب وی. زیرا او به هیچ پرسش من وبابک روشن ضمیر پاسخ نداده جز اینکه نامهای مارا بدون دلیل درلست افرادی داخل کرده است که با او درگیر اند. من ازشما بحیث یک مامور با تجربه دستگاه استخبارات طالب معلومات می شوم آیا این آقا کارمند اطلاعات بوده ویانه واگر بوده درچه سطحی بوده است. آیا ادعاهای محترم روشن براساس معلومات که ازجنرال خلیل بایانی بدست آورده درست است ویانه؟ زیرا محترم روشن طرف مقابل آقای بایانی اند باتمام احترام که به محترم روشن دارم بازهم فکر میکنم که شاید حب وبغض های شخصی درمعلومات شان دخیل باشد.
    اما شما را بحیث یک کارمند سابقه دار وبیطرف دانسته وازشما درمورد صحت وسقم معلومات محترم روشن دربارهء بایانی طالب معلومات میگردم امید که درارائهء معلومات برتمامی مرزهای رفاقت های حزبی وسازمانی پا بگذارید ویک معلومات بیطرفانه را درمورد این شخص ارائه کنید
    موفق باشید

    • احمد ولی مســـــــــــــــــــــــــــعود و خواهر زنش فرشـــــــــــــــــــــــته حضرتی
      گويند اگر خواسته باشــــــيد صاحب را ترســـــانده باشـــــــــيد سگ های موصوف را لت کوب کنيد ، ولی بنده برخلاف ديگران طشـــــــــت ارباب و ولی نعمت اين « ماچه سگ ها» هريک « گوربز عطا خيل که واليده موصوف يک شب را در منطقه گوربز ها سپری و اين حرامزاده را برای شورای زمرد فروشان بخصوص برای آمر صاحب ارمغان آورده و روشن بچه بيريش کاکا محمد جان چاريکاری و « تمسق فروش » برای عساکر امريکا
      ، خان بچه کم زاد مادر زنا که با همه گفتار آدم بی غيرت و کثيف آب آورده بود که شوربختانه دير اين غيرتمل را شناختم و زمان نام از رفيق من انجنير روح الله امان سابق ريس فابريکه خانه سازی ، ريس آريا و اخيرأ شاروال با کفايت شهر کابل نه پسر خاله بنده نام برد ديگر برايم روشن گرديد که اين « ماچه سگ های ولگرد و خفاش های شورای سنگ فروشان کيها وکی است، و منبعد با مدارک غنی به استقبال انها خواهم رفت.
      مزاری معروف به ( شير برنج ) در کندز معمول بود به پسر های خود فروش « شير برنج » خطاب ميکردند اين شير برنج ها از خواهر ، مادر ، زن در پای [ کاته ] خود گذشته و نقش مزاری در اين درامه مضحک واقعأ نقش « شير برنج » کندزی را دارد.
      و اگر بر نام و تخلص [ بابک روشن ضمير ها ها ها ؟؟!!] دقيق شويد و نوشته او را به کرمينال تخنيک بفرستيد هيچ فرق با ( مزاری شير برنج ) ندارد و اين بابک انقدر مفتن است که گاه گاه به خرمن خودی های خود آتش ميزند . اين بابک رهبر وطن فروش ، نوکر روس و آدم شيطان صفت « ببرک کارمل » را شاه شجاع دوم ناميده و فعلأ از نام مستعار « زرنگار » به سايت « حزب وطن » مطلب زشت عنوانی ببرک خان نوشته ارسال داشته به چنين انسان گويند آدم بی پدر . و دو سگ ديگر که اکثرأ در کوچه اکرم عثمان چکر زده .
      و حال نوبت تو دزد ( احمد ولی مســــــــــــــــعود برادر آمر که گوش موصوف را گلبدين بريده و بعد از اين گوش بريدن اين جلاد خون آشام تبديل و چاه آهو را برای کشتار فرزندان اين وطن گشود که نخســـــــــــتين قربانی او پهلوان نامدار وطن مشهور به رستم دوم فقيد احمد جان بود . است تو « ولی » با رها ساختن اين ماچه سگ های گرگی هريگ ماچه روشن ..... فروش، ماچه مزاری ، ماچه خان ، ماچه گوربز ، ماچه بابک ، ماچه بينا و ماچه هاشمی جفا با دگروال دوست محمد هم جنس گرا ، وکيل جان احمد خسرتو اگنت رياست اول خاد فعلأ قاچاقبر در کابل و برادر خود که در « قوش خانه » گلبدين حکمتيار صاحب ريش بورت گرديد و صاحب تخلص « مسعود » شد و از همه بدتر
      به فرشته حضرتی جفا نموديد و امشب جنايت ، قاچاقبری موصوفه را به قاضی محمد عثمان هستی ده قاضی وال در گا نادا فرستاده و انقريب البته سال نو تحفه برای فرشته است که عکس بد شکل و گوشتی او در روز نامه نشر ميگردد . و مردم پروان تصميم گرفته تا حساب بچه يونس سرخه و آپاه خليل لب را در پروان به جرم جاسوسی به روس ها و اينکه خانم برادش در داغ ستان روسيه خود فروشی ميکند يک طرفه نموده و حساب روشن ...... فروش را توسط خليل دلال شفاف بسازند .

    • گور بز خان « عطا خيل » ها ها ها ها ؟؟؟!
      واقعأ برای بنده نيز سوال پيدا شد چگونه يک پنجشيری و يا يک شورای نظاری که آمر اس با نيت خصم که افغانستان داشت و دايمأ نشخوار ميکرد که : آن روز را آرزو دارم که به هر دروازه کابلی تک تک شود از داخل نه گويند که [ سوکی ] و حال اين عطا خيل چگونه پيرو خط آمر شده حتمأ چندی و شبی واليده صاحبه شوق ...... گوربز ها نموده و تو حرام زاده با افتخار نام خود را گوربز گذاشته تا رو سيای واليده شوقی تو فراموش نگردد . راستی ايشان زنده است يک با داستان به منطقه گوربز ها رفتن ايشان جويا اگر واقعأ مخالف قبيله گرا ميباشيد اين راز را نيز افشا کنيد و اينکه فريخته ، اگاه وطن پرست برايت حکايت شرين نگاشته که بنده انرا کاپی نموده متن مطابق اصل است که به اجازه نشر گرددنويسنده: =========================
      ============================
      زبان دراز عطاخيل زير چادری انترنت
      در ميان قلمزنانی که صفحات کابل پرس? را سياه ميکنند ، مبتذل ترين و سياهکار ترين آنان ، يک اخوانی ماجراجو به نام مستعار عطاخيل است که مانند موش موذی با دندان های تيز در گردنه های انترنت کمين ميکند ، طناب منطق و عقل و آ د ميت ر ا هرچند گاه يکبار ميد رد و به زعم خود « مطلب انتقادی » می نويسد! اين شخص که شايد همان « دريا د لی » باشد ، از قبيله ( يعنی پشتون ها ) به حدی متنفر است که حتا شاه امان الله ، زمامدار آزاديخواه را نيز نفی ميکند ! جناب عطاخيل چون از اعظم سيستانی بدش می آيد ؛ پيش از خواندن مقالات او ، حکم صادر ميکند که نوشته سيستانی ، فاشيستی است و در باره شاهان بارکزی است و در خدمت قبيله است (!) عطاخيل ، در زير چادری اسم مستعار، به شخصی که مقالات او با عکس و هويت شناخته شده نشر ميشود ، توهين ميکند ، دشنام های بازاری ميدهد و اورا به القاب ( نابغه شرق، پوهاند ، دکتر ، علامه سيستانی و ...) استهزاء ميکند ! همه ميدانند که سيستانی در ميان نويسندگان پشتون، از معقول ترين و با درايت ترين آنان است ! آقای سيستانی بود که از دولت کرزی خواست ، خط مرزی ديورند را مورد شناسايی قرار دهد تا دستاويز مداخلات پی در پی پاکستانی ها در قلمرو افغانستان ، از دست اين همسايه طماع گرفته شود و منطقه مان پس از سال ها بی ثباتی، روی آرامش به بيند! سيستانی است که مقالات تحقيقی ، نوروز باستانی را نگاشت و نسل نو را با تاريخ کهن شان آشنا ساخت! سيستانی است که مانند دکتر مجاور احمد زيار، نه سرعناد با زبان پارسی دارد و نه با واژگان فارسی ؛ درهمين مقالات متاخر او ترکيب گوشنواز « دانشگاه » را می نگريم .در حاليکه هم پالکی ها و تبار گرايان و رهبران سياسی جناب عطاخيل که خود را تاجک ، معرفی ميدارند ، هرگز حاضرنشدند از کاربرد کلمه پوهنتون ، دست بر دارند ، ربانی ، فهيم ، قانونی و عبدالله ، عطا محمد نور ، ولی مسعود و ساير مسعوديان و معرکه گيران منطقه پرست در همه محافل رسمی و غير رسمی ، از استعمال واژگان زبان مادری ابا ميورزند و به مصطلحات « قوم حاکم» گفتار خويش را مزين ميدارند!

      ما عطاخيل که فرهنگ قبيله را قبول ندارد ، معلوم نيست به کدام دليل ، سنگ يک کيش بيابانی عشيره مدار و وابسته به جامعه برده داری را به سينه ميکوبد !

      عطاخيل در آغاز مقاله شعری از محب بارش ، پرچمی معروف و رفيق جان جانی فريد مزدک ، نقل ميکند که گويا جناب بارش هم ضد پشتون ( قبيله ستيز) است . ياد آور ميشوم که اگر ايشان از ولايت پنجشير نبود ، با آن سابقه حزبی و در آميزی با شعر و شراب محافل حزب ديموکراتيک خلق ، آيا پيام مجاهد حاضر می شد با او مصاحبه کند ؟ آيا « مسعوديان » حاضر می شدند ، يک شخص « غير منتسب به پنجشير» را با اينهمه بدنامی و حتا شايبه « خاديست بودن» در آغوش گيرند ؟ آيا اين از مستندات قبيله گرايی نيست ؟

      جناب عطاخيل ! احتمالا شما هم مثل فرشته جان حضرتی يک ماشين نگارش کشف کرده ايد ، که « خزعبلاتی خام و پر از خرافه » برون ميدهد ، نوشته های واهی ، کمسواد پسند و عاری از شعور

    • احترام و سلام .

      از قدیما گفته اند سیاهی لشکر نیاید بکار - دوصد مرد جنگی بهتر از صد هزار
      در هر نظام,هر حزب و گروه بر سر اقتدار ومطرح سیاهی لشکر فراوان پیدا میشود که منتظر فرصت و مطرح شدن خودشان بخاطر مسایل مادی ... اند حتا دیده شده است که اینگونه افراد و اشخاص یکتعداد رهبر و مسوول را نیز فریفته اند و با کنار رفتن و پایان یافتن ظاهری قدرت و اقتصاد و سیاست انان همه پراگنده ودنبال منابع و منافع و پدیده های نو شتافته اند میدان مانده و همان دوصد مرد جنگی یا رفیق روز بد ..... بایانی خان از جمع همین ها میباشند و امکان دارد صد ها دروازه را باز و بسته کرده است تا بوزارت خارجه وخاد نصب شده بودند..

      • استخبارات ما متشکل از سه دسته بود .اول - حلقه رهبری (معینان ,ریسان ,معاونین و مشاورین و دستیاران ) . دوم - حلقه متوسط رهبری (مدیرو معاون مدیر و امرین مستقل ) . سوم همان سنگ زیرین اسیاب یا کارمندان عادی که منی حقیر شامل حلقه اخری اما خود را مستحق حلقه دوم میدانستم !!!

      این بایانی نام کنونی از جمع حلقه رهبری ما نبود ه و به این اسم کسی را در رهبری نداشتیم شاید با استان بوسی ها به حلقه متوسط راه یافته باشند نه بیش از ان و یا کدام کارمند عادی پسیف بی خبر از دنیا تشریف داشته باشند چونکه برای منی حقیر سوالهای بیشماری در مورد این گل سر سبد یا لکه برجسته دامان ما بوجود امده است زیرا بایانی خان بر طبق عادت همیشگی اش بر خود پرستی و خودبینی بلند و بالا جلوه دادن خود ,خانواده و ملیت بر تر اش مهارت عجیبی دارند و از زاویه لاف و پتاق که خاصه ایشان میباشد و خود را کارمند ارشد و دیپلومات بی مانند معرفی کرده اند اما از استقامت کاری ادارات خاد بی خبر اند!!! بگونه مثال پدر و برادر فلان خانم را اجنت ...اداره خاد معرفی میکنند در حالیکه اداره مذکور در بخش خارجی ها در خارج از کشور و در نهایت هموطنان دوملیته و یا سابقه داران بود و باش طولانی در فلان کشور انهم اگر که جذب و استخدامشان بنفع وطن تشخیص داده میشد!!! مصروف کار وفعالیت بود ..

      یا جهت کاری ریاست ... که به ریاست هزاره ها شهرت داشت را قسم دیگری بیایان میکنند از این رو سوالهای برایم پیدا شده است ..

      • این بایانی خان بصراحت خوداش مسلکی بین الدول و مسلکی ارشد استخبارات و موظف در پاکستان چرا و بکدام دلیل بوطن احضارویا اخراج شده اند چونکه فرد مسلکی پیشتاز نباید بکاری دیگری سوق گردنند!!

      دیپلومات ها به سه دلیل عمده خاک کشور مقیم را ترک میکنند . اول - کشورمیزبان با جمع اوری و ارائه اسناد و مدارک انکار نا پذیر که در عرف سیاسی بین الدول واژه " بکار های بر خلاف وظیفه سیاسی اش مصروف بود" دیپلومات مذکور را اخراج ودر این صورت وزارت خارجه و امنیت کشور اش فرد اخراج شده را مورد باز جویی قرار داده و حیثیت و موقف گذشته اش را از دست میدهند چونکه از عهده وظایف اش بدرستی بر نیامده و سبب پاین امدن پرستیژو ابروی ومنافع کشوردر سطح بین المللی گردیده است. دوم- کشور میزبان در اقدام بلمثل که دیپلومات هایش از کشوری اخراج گردیده باشد یک یا چند دیپلومات همدریف دیپلومات های خودرا ازخاک شان اخراج که در این صورت کارمندان اخراج شده دارای همان موقف قبلی خود میباشند . سوم -یک تعداد دیپلومات ها یا کارمندان نمایندگی های سیاسی اگر که رفتار و کردار شان مشکوک به نظر رسید یا کشور میزبان او را استخدام و یا عمل عمد و غیر عمد اش به ضرر و ابرو ریزی و زیان منافع کشور تلقی گردید دوباره از طروق ممکن حتا بهانه سازی ها واپس احضار و مورد باز پرس قانونی قرار میگرد ..

      نکته دیگر که ما را مغشوش میسازد اینکه بگفته سید مسعود اغا اقتصاددان مشهور کشور در باره کدام امریکایی مشاور یکی از ادارات دولتی در کابل که در گذشته ها آیس کریم فروش نیویارک بوده است و روزمره بار ها بخاطر پیشرفت ترقی و کاریابی و ایجاد شغل از خوبی ها و کیفیت و باز کردن آیس کریم خانه ها در کابل مثال ها میداه و پیشنهاداتی میکرده است در حالیکه بایانی خان بر خلاف مشاور امریکایی در حالیکه تجارب مسلکی حقوقی و استخبارتی و تجربه کاری در امور پاکستان دارند پس چرا بمثل محترم احمد سعیدی دیپلومات مطرح در امور پاکستان مضامینی در قبال قضایا ارضی و جنگی هند و پاکستان در کشمیر و سرحدات شان قضیه بنگال جنگ ها و شکست ها بافت های سیاسی نظامی قومی و مذهبی و صوبه های پاکستان داستان های رهبران مجاهدین و نقش پاکستان در بر بادی وطن ما بنابر تجربه و مسلک شان چیزی نمی نویسند!!!
      یا همه ساله دریا امو خاک ما را برده و وبه خاک ازبکستان و تاجکستان افزوده میشود و نیمچه باسوادنی اوغانملتی ادعا واتهاماتی عجیب وغریبی در زمینه براه انداخته اند حال بر بایانی یست تا از دیده حقوق بین المللی ومنطقوی وعرف و عادات معتبر در زمینه بپردازند ....

      • همچنان بایانی خان باید بگویند که تحت کدام شرایط بکابل احضار و در بخش داخلی امنیت توظیف گردیده اند...؟؟؟
      • چرا سال شمولیت اش در حزب یکسال قبل از سقوط داکتر نجیب اله را نشان میدهد چونکه قبل از ان تا عضو حزب نمی بودی واز جانب چند نفر تضمین نمی شدی و از دو تا ششماه دوسیه جذب ات تحت کار نمی بود عضویت ارگان خاد را حاصل کرده نمی توانستی؟؟؟

      ادامه دارد

    • ازاینکه لاف و دورغ دشنام و تناقص گویی جز از زندگی روزمره بایانی خان گردیده است طرف ومخاطب خود را دوچار مشکل میکند..

      وی در باره کارمل, مسعود , طالب , گلبدین جان , حضور مسلکی اش در استخبارات و وزارت خارجه ضد و نقیص حرف میزند و ما را دوچار تعجب نموده است او کارمل و مسعود را در جای ستایش و در جای با دشنام و تهمت های خاصه خودش یاد نموده است به نظر من مراد و مقصد از این تناقص گویی ها عطش اوغانوالی یست تا انسان والی و وطن والی ..

      تا جایکه من از خویشاوندانش (منظورم اقوامش نیست ) اگاهی حاصل کرده ام جناب شان در اروپا به ظاهر به تخلص بایانی چشپیده اند شاید بخاطر مسایل پناهندگی خود را به کسی و گروه ی پیوند مثنوعی زده باشند در اوغانستان بایانی تخلص نمی کردند داشتن تخلص در انجا چندان مهم نبود این اروپاست که وزن همه را زیاد تر ساخته است ..

      دربین دوستان اقوام وخانواده چند ملیتی اش از کرکتر پاینی بر خوردار ومحافل خوشی و غم انان را به مسایل سیاسی اختصاص می دهند و بخاطر به کرسی نشانیدن نظریاتش تا سرحد مشت و یخن پیش رفته و از همینجاست که لقب پاچه گیر را انان برایش ارزانی داشته اند .

      چیز های هم در باره مسایل خانه و خانواده گی اش برایم بیان کرده اند که من به خود اجازه نمی دهم به مسایل درونی و شخصی خانواده اش ببپردازم .

      چیزیکه به خوانندگان کابل پرس? و چند سایت دیگر ثابت شده است بی ادبی و لچکی , بیسوادی , حافظه ضعیف, ضعف و کیفیت اخلاق .... جناب شان میباشد . خوب مشک انست که خود بوئید !!

      یکماه قبل کابل بودم (بایانی فکر میکرد به سفر حج بیتالله مشرف شده ام ) چند دوست خادیست بایانی دارم ولی نسبت جارو جنجال هاو حوادث روزگار که سر دوچار فامیل ما شده بود نتوانستم در باره جلال الدین دوم یا بایانی خان تحقیق بکنم اگر عکس جناب پیدا شود به بسیار سادگی از دفتر سوانح اش سیر و پودینه وی را بیرون خواهم کرد ..

      اما خلیل بایانی یا جنرال خلیل جنبشی (از القاب دیگراش که جلال بایانی ذکر کرده است خواری میکنم چونکه عیب و اثار عیان کسی را برخ اش کشیدن نشان از سفله گیست "چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است ") ایشان از حلقه متوسط رهبری نه چندان مطرح خاد بودند حضور اش در این جمع از برکت قریه و دوستانش بود تا کار و فعالیت اش مجاهدین ودولتی ها قریه بایان را مساکو کوچک و جنرال خیل نام نهاده بودند بلند اوزه شدنش بیشتر به جنبش و دوستم گره خورده است تا خاد !!

      نتیجه !!

      از استقامت کاری ادارات امنیت رهبری عالی , متوسط و یکتعداد کارمندان اگاه وبا سابقه با خبر بودند مگر افراد خواب برده!! چنانچه امنیت را کا جی بی به پوتانسیل بالا در سطح منطقه عیار واکمال نموده بود و رهبران مشهور مجاهدین چون محسنی گلبدین ربانی مسعود ....انرا تصدیق و تایید نموده وخاد در میدان عمل موقیعت و مسلکی بودن خود را ثابت ساخته است که نیاز به بحث در زمینه احساس نمی شود پس راز داری یکجز مهمی از رفتار و کردار روزمره هر فرد خاد را تشکیل میداد حالا چگونه بایانی خان ادعا میکنند فلان شخص اجنت فلان ریاست بوده ... در حالیکه کارمند موظف ,مدیر و ریس ادراه از کار و فعالیت اجنت اگاهی داشتند نه همکاران شعبه و تمام همکاران به اسم مستعار عمل میکردند و برای مدیر و ریس بسیار مشکل است تا اجنت های تمام کارمندان را بشناسند ................ باید بایانی خان دلیل خود را در رابطه اعلام بدارند . و یا همه به پالتاک برویم و با هم زنده صحبت بکنیم تا یک دیگر را مستقیم در ان جا مورد سوال وجواب قرار داده و ماهیت یکدیگر را بهتر درک بکنیم .

      احتمالی دیگری نیز وجود دارد که ایشان از بقایا کام و اگسا باشند تا خاد اگر که در صفوف خاد تشریف داشته اند از ان سیاهی لشکر و بی خبران روزگار بوده است .

      تربیه فامیلی انسان بالای تربیه مسلکی و نظامی تاثیر بسزای دارد اگر نامبرده خلیل بایانی را لبو و سیاه میگویند یا دشنام ناموس را نثار ما میکنند یا اطفال سن مرایق را از موتر ها پاین ومرد تجاوز قرار میدهند و یا به ناموس هموطن خود که خود فرد ناقص قانون بوده است نه خانواده اش همچنان قوانین کشور سوءاستفاده از موقف رسمی دولتی و تجاوز به مرد و زن را عمل جرمی قبول کرده بودو در خور باز پرس . همه این ها از اخلاق خانواده گی خانواده خانزاده جلال الدین منشه گرفته است .............

      دشمنی قبیله اوغان قبیلویست چون عادت کرده اند از این رو زمانی که کسی اعمال وکردار فردی قبیله را مورد نقد و برسی قرار دهد به عکس المعل شدید تمام قبیله مواجه میشوند از همین رو گفته اند اوغان نیم قران را قبول کرده نه تما انرا و در زندگی روزمره شان حرف اول را اوغانوالی گفته است تا اسلام والی وانسان والی اینجاست که روز دوم و سوم مرگ برادراش چشم به پول ناموس و دختر های متوفی میدوزند .. این است که فرد ضعیف که پسر ندارد بخاطر مال زمین و زن و دختر اش کشته و مال واسباب و ناموس را تصاحب میکنند و یا قبل از چنین حالت فرد ضعیف ونعیف ده و قریه اش را ترک ونزد اقوام غیر اوغانی مسلمان پناه میبرند ....

      خان اصلی

    • محترم خان درود برشما!
      من هم بخاطر کشف هویت این دیپلومات سابقه دار؟!!! ویا کارمند اطلاعاتی؟!!!! تحقیقات کرده ام وتاهنوز نیز مراجع ومنابع مختلفی دربارهء این شخصیت دانشمند و والاگهر به اسم جلال الدین بایانی با فرهنگ وبا ادب وبردبار معلومات داده اند که در وقت وزمانش آنرا افشا خواهم کرد. اما آنچه که از خلال پیامهای ضد ونقیض ایشان درسایت کابل پرس? برداشت شده است. ایشان ازناقلین بایان سفلی میباشند یعنی بایان پائین. با جرأت میتوانم ادعا کنم که درین قسمت بایان ، بعداز انقراض دورهء امارت امیرحبیب الله خان کلکانی واستقرار حکومت نادری یک تعداد فامیلهای پشتون تبار از ما ورای سرحدات جنوبی افغانستان نقل داده شده و بالای ملک وجایداد سیدحسین معاون امیر حبیب الله خان کلکانی به زور وبطور غصبی اسکان داده شده اند.
      افتخار ومباهات این آقا که خودش ازکارمندان همان دولت به اصطلاح پوشالی کارمل بوده است ازمشت ویخن شدن وکیل علی احمد خان بایانی با ببرک کارمل که منجر به زخمی شدن وی واناهیتا راتب زاد وچند وکیل چپی در آن دوران شد توسط ایشان کاملا ساخته گی است و میتوان گفت که بخاطر خوشی محترم غمخور وسایر خلقی های امینی صورت گرفته وکاملا یک استفادهء ابزاری را نشان میدهد. چنان معلوم میشود که تعدادی ازخلقیهای سویدن به ایشان وعده داده اند که عنقریب اورا در یکی ازپوستهای بلند وزارت خارجهء دولت فعلی نصب کنند. اما این آقا تا اندازه ای تحمیق شده است زیرا با خود هم فکرنکرده است که آیا این خلقی محترم اینقدر زور وقوت دارد ویانه؟ شاید هم داشته باشد ولی قدر مسلم این است که من ازین پلان خبرشده ام پس اینقدر داد و وایلا وپشتونخواهی ایشان نه ازبرای خدا بلکه ازبرای کرسی است که برایش وعده داده شده است.
      مراد این است که جناب شان با علی احمد خان بایانی هیچ پیوند خونی ندارند، با حنرال خلیل هیچ پیوند ندارد با عارف صخره هیچ پیوند ندارد با تمام پرچمی های که در دستگاه امنیت دولتی از ولایت پروان میباشند کوچکترین قرابت ونزدیکی ندارد . این اقا فقط نامها را بلد است. چنانچه دریکی ازپیامهایش کریم مهاجر زاد را نیز ارتباطی خاد معرفی کرد که در پاکستان به او اطلاعات محرم حزب اسلامی را به او به قنسولگری کراچی هفته وار تقدیم میکرد وپول خویش را میگرفت. پس حکمتیار نیز غیر مستقیم با این آقا درارتباط بوده است. ازجانب دیگر ایشان دعوا دارند که پدرشان توسط مولوی حمزه پشتون تبار معاون برهان الدین ربانی از ولسوالی غوربند بعداز سقوط حکومت داکترنجیب الله به قتل رسیده است. این می فهماند که مولوی حمزه که خودش از شنواری های ناقل بود با این آقا خویشاوندی داشته است، زیرا نظربه اظهارات خود ایشان مولوی حمزه به حیث معاون جمعیت اسلامی بخاطر قرابت های فامیلی در پاکستان اطلاعات محرم جمعیت اسلامی را به ایشان درقنسولگری کراچی میداده است او بعداز سقوط حکومت داکتر نجیب الله بخاطریکه اسناد ارتباطش با خاد افشا نشود به بایان می آید وسراغ جلال الدین بایانی را میگیرد. پدرش میگوید که جلال الدین بایانی درخانه نیست. مولوی حمزه با وجودیکه با پد بایانی معرفت قبلی داشه است ولی ازسرکبر وغرور می پرسد که تو کی هستی؟ پدرش میگوید من پدرش هستم. بعد مولوی دستور فیر را صادر میکند وبنا به گفتهء جلال الدین بایانی پدرش جا درجا کشته میشود.
      تمام این حرفها از پیامهای خود ایشان درکابل پرس گرفته شده است. پس حساب ایشان را ازبقیه مردمان شریف ونجیب بایان باید پاک کنید ودر استقامت شناسائی او به حیث یک ناقل بایانی به جستجو بپردازید.
      این عالی جناب دراثر ابتدائی ترین تحقیقات این قلم چنان معلوم شدند که ایشان وپدران واجداد بافرهنگ شان ازمناطق آنطرف مرز دیورند که زیر کنترول هند بریطانوی بوده است به بایان به زور محمد گلخان مهمند آورده شده ومسکن گزین شده اند بناء جا دارد که ایشان ازمحمدگلخان مهمند به حیث شخص وطنپرست وملی وکتاب دوهمه سقوی را کتاب مقدس بنامند. من که حالا مصروف نقد نوشته های نویسنده های پشتو ازمحمد امین خان بسمیل اعظم سیستانی روستارتره کی اسمعیل یون سرلوچ مرادزی وآصف خواتی ، آریا وخلقی زرغونی وامینی هستم ودر آینده مقالات نقادانهء خویش را درین باره نشر میکنم چنین نتیجه گرفته ام که تمام این نویسنده ها دیپلوماتها ونظامی ها واکادمیسن ها گلهای یک باغ اند. همهء اینها علی رغم اختلافات قبیلوی برسر سلطه وحکومت با اقوام غیر پشتونی یک حرف دارند وازهمان زاویه به قضایا نگاه میکنند.
      هرپشتونیکه حق را بنویسد اورا پشتون نمیدانند وسلب هویت میکنند. چنانچه این قلم ونجیب الله روشن در دنمارک هردوی ما سلب هویت شده ایم. ما دیگر به عقیده اینها پشتون نستیم. به زبان محترم جلال بایانی حتی مادران متوفای ما، مارا غیر شرعی به دنیا آورده اند ، فاشیسم قبیله اول باید بلغیدن را از قبیلهء خود آغاز کند چنانچه هتلر قبل قتل عام یهودها مسیحی های مخالف خویش را نیست ونابود کرد. امین قبل طاهر بدخشی ، نیز تره کی را خفک کرد بناء هیچ جای تعجب نیست که مادران ما ازگزند دشنام این قلمبدستان با فرهنگ درامان نمی مانند.
      اما من خدمت این آقا وسایر رفقای زرغونی وامینی ونجیبی وگلبدینی وطالبی وملاعمری میگویم. که من ماندن والایتان نیستم. من تمام نوشته های تان را ترجمه ونقد می کنم وبه نظر خواهی تمام خواننده گان کابل پرس میگذارم بگذار که نزد شما عاق باشیم. اما نزد خدا وتاریخ ونسلهای آینده عاق نیتسیم. ما مسؤولیت خویش را درترجمهء افکار ونظریات تمام قلمبدستان فاشیست پشتونی ادا می نمائیم تا مردم به نیات کاذبانه وشعارهای میان تهی وتوخالی برادری و وحدت ملی این مارهای آستین بازی نخورند.

  • برای 35 ميليون افــــغــــان که در مقابل « مســـــــــــــعود يان دزد زمرد و لاجورد
    نفرت دارند مينگارم ، برای چهار ميليونی کابلی در مورد قاتل فرزندان ، دختران ، برادر ، پدران و مادران ا نها « خفاش خون آشـــــام ، پنجشيری بچه وارداتی ( احمد شـــاه مسعود ؟!) مينويسم ، تا مدرک ، شواهد ديگر از وابســـــــــتگی او با [K .G .B] فدراتيف روســــــــــيه شـــــــوند و اگاه شوند قاتل مردم کابل ، دزد سالنگ ، زمرد فروش
    معروف احمد شاه مسعود به دسترس حادثه نگاران ، شود و از اين افشا گری خود دفاع نموده اگر ضرورت افتاد مدارک را نيز افشا ميسازم تا ضيای چرسی فرزند رهين « به ببو » در چرند نگار احمد ولی مسعود « خاوران » با « داستان واليده صاحب » خود يکجا نشر نمايد.
    در سال 1985 زمانيکه به صفت جنرال قونسل افغانستان مقيم شهر کراچی مرکز ايالت سند اجرا وظيفه ميکردم شب هنگام اطلاع رسيد که فردا احمد شاه مســــــعود ســــر دسته تروريســــتان ، دزدان ، اشرار و پاتکسالاران پنجشير به دعوت عبدالستار افغانی شاروال شهر 14 ميليونی کراچی که از دوستان نزديک جنرال ضيالحق بود به کراچی مسافرت با جنرال جهان داد خان گورنر سند نيز ملاقات دارد . بنده با نفرت و انزجار که از اين بچه بيريش گلبدين حکمتيار داشـــتم و دارم از محصلين پشتون استودينت فدريشن و بلوچ استيودنت فدريش دعوت نمودم که تظاهرات بزرگ را مقابل منزل شاروال کراچی عليه آن قاتل پيشه ، جاسوس اسرائيل احمد شاه مسعود با افشا جنايات او وکشتار دسته جمعی او به راه انداخته ، فردا در حدود يک هزار محصل پشتون و بلوچ با شعار های ضد مجاهدين و بخصوص باند « مسعود » راه انداخته وقرار اطلاع احمد شاه مسعود اين بزک پنجشير از وحشت ميلرزيد . ساعت يازده روز جنرال قونسل شوروی وقت تقا ضای ملاقات فوری نموده . موصوف با عجله به قونسلگری افغانی آمده در خواست نمود به صورت عاجل به تظاهرات ضد احمد شاه مسعود که ديگر به « دوست » و « رفيق پکول دار » روس ها و دستگاه استخبارات آن تبديل شده بود پايان داده تا سلسه تماس ها توسط دلال شناخته شده « خليل لب » بر هم نخورده و چون از عقد پرتوکول ، سفر احمد شاه به شهرک ترمز ازبکستان و کوهلاب تاجکستان اگاه گرديدم و عکس های که در وقت عقد پرتوکول ، همکاری ، جاسوسی احمد شاه مسعود با جنرال گروموف گرفته بود مشاهد نمودم با فرستادن نفرين مجبور از تظاهر کنده تقاضا نمودم که به تظاهرات پايان دهند . و اين يک نمونه بارز اشکار همکاری مسعود ؟؟!! با روس ها در صورت ضرورت عکس عقد همکاری او را با روس ها در آينده نشر ميکنم و يا برای ضيای چرسی فرستاده تا خاوران نشر کند .

    • محترم جلال الدین بایانی!
      از خلال نوشته های فعلی تان درک کردم که نظر به گفته ای خودتان شما معلم زبان دری پشتو وتاریخ درسویدن مقررشده اید. چه شغل پر مسؤولیتی وچه وظیفه ای خطیری که ازخواندن این نام مو بربدنم راست شد.
      عزیزم!
      تو که تاحال ازطرف من کوچکترین دشنام درباره خودت، مادرت، خواهرت نخوانده ای پرسش من ازخودت بحیث یک دیپلومات سابقه دار وکارمند سابقه دار دستگاه امنیتی نظربه ادعای خودت وانسانیکه ازطفولیت به ادبیات سر وکار داری و از خود مادر وپدر داشتی ودر دامان یک مادرپاک رشد وپرورش یافته ای اگر این ادعاهایت صادق باشد بکدام دلیل وبرهان خواسته مادرمرا ماچه سگ خطاب کنی؟
      وآنهم ماچه سگی که این بنده بصورت حرامی از او بدنیا آمده باشم. آیا خودت کدام سندی ازمن داری که مادرت را ماچه سگ وخودت را حرام زاده خطاب کرده باشم؟ اگر این سوال را جواب دادی پس من به خودت وبه آقای سیستانی ومحترم حبیب الله غمخور وسایر رفقای خلق وپرچم ودرحضور سردبیر سایت کابل پرس? چلنج میدهم که حاضرم تمام نوشته هایم را رد کنم؟ فقط سوال من کوتاه است که بکدام دلیل وسند مستحق این دشنام بودم ویاهستم ؟
      قضاوت را به خواننده گان سایت کابل پرس نیز واگذار میکنم ومنتظر جواب تان می باشم.

    • سلام بر تمام خواننده گان سایت وزین کابل پرس? تقدیم است پیام های این بایانی (م...گاو ریس خاد پروان را خواندم )برادر های که کار رسمی دولتی کرده اند چی مخالف و موافق یک بار قضاوت کنند کسی کی سفیر بوده باشد فاکولته حقوق خوانده باشد معلم باشد ایا همین چیز ها را نوشته میکند بجز از فحش دادن دیگر چیزی در مضمون این کثیف دیده میشود . من این را میگویم که بایانی (مر... گاو ریس خاد پروان ) خود را از این بیشتر رسوا نکن تو نه معلم هستی نه کارمند خاد بودی نه کدام کار دار سفارت بودی یک مرده گاو درجه یک بوده ای خود را کلان کلان نکن که برایت قیمت تمام میشود بالای دیگر مردم هم تهمت نکن از بیکاری و بی مضمونی بچه های جوان را در سویدن در خانت جمع میکنی وانهم از خاطر زنت که بچه باز است یگان یاوه گوی میکونی و خود را کلان کلان معرفی میکنی و حالا میگویی که من معلم هستم بر پدر تو معلم لعنت که بجز فحاشی دیگر کار نداری شاگردهایت چی خواهد شد کسب پدری خودرا برایشان یاد ندهی مرده گاوی که خیلی کار زشت هست در اروپا هم بزار ندارد .

    • برادران و دوستان عزیز!

      جلالک مادیانی یک گوسالهء آخور قبیله است که به نشخوار سرگین پدرکلانهایش مشغول است. شما خود میتوانید شخصیت انسانی را که مثل سمارق از خاد سر بزند، قیاس کنید. این موجود کثیف محصول جماع مشترک چند ولدالزنای دیگر با مادر ماچه سگش میباشد. بالاخره معلوم شد که این لعنتی فرومایه از سلسله داران گلبدین مفعول است و چه بسا که هر دو سالها در یک کنج و کنار به این و آن خمپلک گرفته باشند. این پیر فرتوت که هنوز از لحاظ عقلی همان کره خر است، با پشتیبانی از یک مفعول یعنی حکمتغار ثابت ساخت که یک خر قبیله است و در طویلهء قبیله عرعر کرده است.

      به این گوساله بی پدر باید تفهیم کرد که از خادیست های چون جلالک مادیانی و ماچه سگ های رقصنده اش چیزی دیگری نمیتوان توقع داشت.

      جلالک همدم آن کونیی حکمتغار است
      مادرش ماچه سگ و بابه گکش حمار است

  • دوستان ، کابل پرسیان ارجمند ! آیا کدام یک از شما عزیزان با یگان بخشی کار کشته ( بخشی کسی را گویند که با جنیات سرو کار داشته ، کار وی آب نیل کردن ، توتکه و تعویض دادن به بیماران جن زده است ) و یا مارگیر کار آزموده آشنایی دارید یا خیر که امروز به بخشی گری و مارگیری ضرورت افتیده است . به شانه های مشهدی ، بایانی سمرقندی الاصل جنیات خبیثه سوار شده است که گپ مادر مرده از دوا و داکتری خلاص است . حال مانند کلب دیوانه دهنش کف نموده ، هر سو پارس میگیرد . مثلیکه از گله جن زده ها بدور مانده که نادانسته به دریچه کابل پرس? بیچاره داخل شده است .

    حال یگانه کار درست و بجای ما همین خواهد بود که جالی ببافیم و با کمک بخشی یا مارگیر این جن زده دیوانه را از خانه کابل پرس بیچاره بکشیم ورنه به ویروس این بمبیر همۀ ما دچار شده به خوردن یکدیگر شروع خواهیم نمود . وقتیکه کاکر بیچاره را گزید ، بیچاره از تمام خصوصیت ایتنالوژیکی خود بیکباره گذشت وپاتک گرفته ، دوان دوان برایش یکنامه سرگشاده نوشت و خود را ضد افونی کرد . حال ما ماندیم و این دیوانه بگفتۀ بلخیان شلمشقه که هر کی را دانسته یا نادانسته میگزد !

    در قسمت بابک باید بگویم که خوب خیر ، گناهش بود که دیوانه را یگان وقت قت قتک میداد ، همین عطاخیل بیچاره هیچ گناهی نداشته ناحق زخمی شده است . برایشان تجویز مینمایم که نزد یگان حاجی همین ساله رفته تمام آب زمزمش را اگر مانده باشد بخرد ( اگر شاش شتر تازی را هم آورده باشد فرق نمی کند ، خصوصیت شفا بخش دارد ) و خود را غسل تمحید نماید ورنه با پرسش های بیجایش از آن و این ، ازین بدتر زخمی خواهد شد .

    در اصل جن های خبیثه بایانی را که در گذشته تور بزرگ داد بابک بود و میخواست (گوست باستس) جن گیرک شود که نشد . بعدأ روشن ، بعد آن رفیق خان خادیست سیر و پودینه بایانی سمرقندی را به همگی بویاندند و هویدا نمودند . کجا بود که عطاخیل هم میخواست به تیم جن گیرکان (گوست باستس ) شامل شود ، ولی معلوم میشود که پشت بایانی سمرقندی از آب جهنده مردمان خیلی پُر است و جنیاتش هم از خصوصیت ایتنالوژیکی مالک خویش بهره کافی برده اند .

    پس بهتر همان است که یگان بخشی یا مارگیر نرینه وطنی پیدا نمائیم ( تیم جن گیرکان "گوست باستس" برای جن های کمزور خارجیان جور شده نه برای جن های وطن ما ) و از شر گزیدن این هیولای هفت سره خود را برهانیم ورنه همان خواهد شد که قبلأ بعرض رسانیدم .

    • مزاری بزرگوار سلام برشما!
      ببنید عزیزم موضوع آنقدر ساده هم نیست که ماوشما ازخلال دشنامهای احساساتی این آقا میخوانیم. این آقا بایانی هرزمانی احساستاتی میشود مافر الضمیر خویش را نیز آشکار میسازد. اینکه این نقطهء ضعف او است یا قوت او من به این کاری ندارم.
      این آقا دعوا حالا دارد که او اکنون درکشورسویدن معلم زبان دری، پشتو، وتاریخ است. من تمام پیامهای که آقای بایانی تاکنون دربارهء موضوعات مختلف ارائه کرده است همه را با لینک های مستند درفایل خویش حفظ دارم. مسئله ازین قرار است که اگر ایشان با این دشنامها وبا این مزاج سادیستی وبا این اعترافات که خودش متجاوز جنسی بالای اطفال است بحیث معلم اطفال مقرر شده باشند بدانید که ازنظر پیداگوژیک وهم ازنظر روانشناسی معلم بودن این شخص کفر مطلق است. این بدان معناست که شما اطفال معصوم را در دست یک سادیست وبیمار روانی بسپارید. وتاجائیکه روشهای کشورهای اروپائی دربارهء زبان مادری برداشت میشود کشورهای اروپائی واقعا دربارهء معلم زبان مادری چندان دقت لازم را بخرچ نمیدهند واین یک مصیبت است چون خوف دارند که مبادا برچسپ رایسسم را بخورند پس روی سابقهء کاری معلم زبان مادری کسی در اروپا نمیگردد . من همین اکنون در دنمارک ، درناروی امینیست های مشهوری را می شناسم که معلمین زبان پشتو شده اند وبنده چندین نامهء سرگشاده را بمقامات کشورهای مذکور ارائه کرده ام فعلان آن مکتوب ها درحالت غور وبررسی قرار دارند. بناءا معلم بودن این آقا با این روحیه درکشور سویدن مصیت های زیانباری را درقبال دارد.
      من به تمام افغانستانیهای شهرهای مختلف سویدن میخواهم تماس بگیرم تا هویت حقیقی این مرد را برایم ازطریق ایمیل افشا کنند واگر ممکن باشد یک قطعهء عکس اورا نیز بمن ارسال نمایند تا بنده به کمک دوستان ویاران مقیم کشور سویدن نامهء رسمی ومستند را به مقامات آنکشور ارسال نموده واگر محاکمهء او بحیث یک مجرم ویا جانی جنگی ویا ناقض حقوق بشر ممکن نباشد حد اقل اطفال معصوم وپاک فارسی زبان وپشتو زبان را ازشر این عفریت نجات داده می توانیم.
      من همین حالا درتلاش هستم که هویت حقیقی این مرد پیدا کنم. ازشما نیز میخواهم تا با دوستان تان در سویدن تماس گرفته وبرای فامیلهای فارسی زبان وپشتو زبان بفهمانید که این آقا سابقهء معلمی ندارد بلکه سابقهء آدم کشی وکار درشکنجه گاه های رژیم های قبلی خصوصا دوران حفیظ الله امین را بعهده داشته است.
      زیرا ازپیامهای این آقا ومخالفانش درک کردم که ایشان به جناح حفیظ الله امین متمایل اند وحتما مردم پروان وکاپبسا به این چهره آشنائی دارند. بناء آگاه ساختن مقامات سویدن وفامیل های بی خبر افغانستانی درآنجا مسؤولیت تمام ما وشما قلمبدستان کابل پرسی میباشد
      موفق باشید

    • دوستان نهایت عزیز. اگر شما متوجه چرندیات نویسی های این شخص که بایانی تخلص میکند که من حتم دارم ولگردترین سگ های بایان هم بالای ابا واجداد وی شرف دارند شده باشید متوجه چند نکته میشوید:

      اول: این شخص باهرکسی که طرف میشود شروع به دشنام دادن ناموس میکند وشخص جانب مقابل را همجنس باز معرفی میکند. میدانید چرا؟ جواب این کاملا واضع واشکارا است: من طبق معلوماتی که گرفته ام واز دوست بسیار نزدیکش جنرال خلیل وجنرال وکیل پرسیده ام این شخص خودش یک دوره مفعولیت را سپری کرده است واز درک این سابقه بد خود بسیار زخم زبان خورده است بنا باخطاب کردن دیگران به این فعل بد عقده خودرا کم میکند. قرار گفته های اقای صخره فامیل جلال سابقه بسیار بد دارند وبازهم این شخص از این درک بسیار زخم زبان خورده است وبازهم هرکسی را دشنام ناموسی میدهد. بنا خود این شخص جلال بایانی یک شخص مفعول وبیناموس است وکوشش میکند تا این عقده خودرا بادشنام دادن به دیگران کم کند

      دوم: این شخص تعادل روانی ندارد. خود وی بود که در اینجا برایم نوشت که از برای خدا دست از سر من بدبخت که اکنون پیر وفرتوت شده ام بردار وبه عوض ان بیا که همه ما بصورت مشترک برعله دولت فاشیستی کرزی مبارزه کنیم که رای مردم هزاره را که در غزنی برده اند را قرار است باطل اعلان کنند. اکنون این جلالک خسربره افتخاری سیستانی شده است واز موضوع وی دفاع میکند. خود وی بود که نوشته کرد که گویا سگ مسعود بالای گلبیدین شرف داردولی یکصدوهشتاد درجه گفته های خود را تغیر داد. وی خودرابایانی الاصل خواند ولی بعدا ..وس پیوندی خودرا با روح الله امان تشریح کرد. روح الله امان کسی است که خود وخویش وقومش شبانه از بادیگاردهای تشنه یونس قانونی پذیرایی میکنند!

      سوم: این شخص خودرا یک ازاد اندیش میگوید واز سیستانی دفاع میکند. سیستانی که تنبان زن خودرا به تاسی از احمدشاه رهزن ابدالی به سرخود زده است چرا زمانی که راز پول گرفتن های کرزی از دولت ایران افشاشد دست به نوشتن کدام مقاله نزد. ایا این سیستانی وبایانی وسگ های دیگر نبودند ونیستند که مارا که از قبیله گرایان به ستوه امده ایم را جاسوس ایران خطاب نمیکنند؟ پس چرا در برابر این شرم بزرگ تاریخی بیشرمانه سکوت کرده اند؟ شاید سکوت شان به این دلیل باشند که ایشان نزد ایرانی ها سرخمی دارند. شاید اگر صدای خودرا بکشند باز ایرانیان برایشان بگویند که کرزی سگ کی است ایا شما بابای تانرا فراموش کردید که دردربار نادرافشار میرقصید؟ یا مسله اینست که این فاشیستان بینهایت پست هستند واگر قرار باشد انها زن های خودرا جهت به دست اوردن اهداف قبیلوی خود هم دودسته به کسی دیگر یک شب کرایه بدهند بازهم ان برای شان فرقی نمیکند؟

      چهارم: بایانی پست ترین کسی است که تاحال شناخته ام. وی یک شخص روانی وبینهایت ضعیف وبیچاره است وتاهنوز حقارت ان دوره های را میکشد که در زمان پرچمی ها بالایش امده بود. بایانی بعداز دستگیر شدن اغاشرین سالنگی توسط مسعود شدیدا مورد لت وکوب قرار گرفت زیرا بالایش شک وجود داشت که سلاح های سالنگی را درخانه خود پنهان کرده است. علت عقده مند بودن وی ناشی از این امر است (بنابر گفته جنرال وکیل). وی درسویدن نه بلکه در جرمنی مشغول سوسیال خوری است واینکه سویدن گفته است هم درتضاد باگفته های قبلی وی است تا رد خودرا گم کرده باشد.

      پنجم: این شخص با پستی تمام بنام ولید طرزی خواست خودرا یک هزاره اهل تشیع معرفی کند واز ادرس یک هزاره شیعه به ادرس تاجیکان سنی مذهب دشنام داد ولی من وسایر دوستان این کمترین سگ خاد را که عقل ان کمتر از یک گوساله (= پدرش) است را به اسانی شناختیم زیرا سایت کابل پرس? در ایران قابل دسترسی نیست ودیگر اینکه نوشته های ولید طرزی کاملا مشابه به بایانی بود واز ان هیچ فرقی نداشت. ایا این نفاق اندازی ومنافقت ها نشان دهنده پست بودن وخبیث بودن ونشانه دشمنی وی بابرادران اهل تشیع وهزاره وتاجیک ها نیست؟

      ششم: اگر احمدولی مسعود بالای کدام فردی از خانواده جلال تعرض جنسی کرده باشد پس بهتر است که بایانی با شخص ولی مسعود تصفیه حساب کند چرا وی یک ملت ویا یک قوم خاص را دشنام میدهد؟ ایا این نشاندهنده فاشیست بودن این سگ عقده مندنیست؟

      برادران عزیز. من میدانم که نوشته های این پلید قابل خواندن نیست ولی شما اجازه ندهید که این سگ درگاه اوغان ذلت به تاسی از سیستانی که تنبان زن خودرا باافتخار بسر خود لنگی زده است سایر اقوام را دشنام بدهند. این بچه خاله روح الله امان شادی باز که زن ومرد خانواده اش مصروف پول دراوردن از بادی گاردهای قانونی است را اچازه ندهید که جفنگ بسراید. بدهنش بکوبید با چماق با سنگ با سوته با هرچیزی که دارید. این نوع سگ هارا اجازه ندهید که به شما توهین کند.

    • آقیون عطا خیل، مزاری و تمامی کسانی که در تلاش استید تا جلال الدین بایانی را پیدا نموده و او را با فشار قرار دادن از طریق پولیس از میدان انترنت بیرون کنید تا انتقام شکست تان را در میدان انترنیت از او بکشید عرض است که بهتر آن خواهد بود تا شما آقایون در کردار و ګفتار تان تجدید نظر نمایید. امروز همه خوانندګان سایت کابل پرس? دیدند و خوادند که ګروپ شما در برابر بایانی مقاومت کرده نمی تواند. بایانی به تنهایی همه شما را سر جمع در قوطی کرده و فعلاُ شما در صدد انتقام ګیری های غیر اخلاقی بر آمده اید. یکی تان او را به مشت و لغت تهدید میکند و دیګری او را از طریق پولیس از نوشتن میخواهد باز دارد. مشوره این بنده حقیر و فقیر برایتان اینست که شما یکبار سر در ګریبان کرده و ببینید که مشکل در کجا است که جناب بایانی به تنهاهی همه شما را پیش انداخته و شما سر از پا ګم کرده اید؟ من فکر میکنم چون راه که شما روان استید راه عداوت ، بغض و کینه است و این راه سر انجام به شکست مواجه میشود.
      و حرف آخر:
      درخت دوستي بنشان که کام دل به بار آرد
      نهال دشمني برکن که رنج بيشمار آرد

      با احترام

      لمر سرخرود

    • برادرعزیز!
      امید وارم به صحت وسلامت باشید من پیام تانرا خواندم. ازاینکه شعر حضرت حافظ را درآخر پیام تان آورده اید از پندار نیک شما نماینده گی میکند.
      اما عزیزم!
      سایت کابل میدان بزکشی نیست که هرکس بز مطلوب را به دایره هلال بیناندازد. این جا باهم مردم با تفکرات مختلف ودیده گاه های متفاوت به بحث وگفتگو می پردازند
      من تمام پیامهای دوستان را تعقیب میکنم وآنکه ارزش جواب دادن را داشته باشد آنرا جواب ویا نقد میکنم. این حق طبعی هرکس است. اما شما کابل پرس? با سماوارهای پای لچان قندهار کاملا دراشتباه گرفته اید. این جا نباید کسی به کسی دشنام بدهد و مادر وخواهر کسی را ماچه سگ خطاب کند.
      من نظر به ادعاهای بالا بلند این آقا که گویا دیلومات است وتحصیل رشتهء حقوق درانقره میباشد از دوستان هم مسلک او خواهان معلومات شده ام من مادر اورا ماچه سگ خطاب نکرده ام وخودرا حرام زاده بی پدر نگفته ام پرسش من از او این است ک او مرا بکدام دلیل وسند مستحق این دشنام دانسته است آیا شما میتوانید بحیث وکیل مدافع او این جواب را بمن بدهی.
      دوم اینکه تصمیم اخراج او را ازکشور سویدن توسط پولیس من نمیتوانم بگیرم اما اسناد ی که ایشان ازخود درینجا گذاشته اند ایشان سادیست شکنجه گاه های حفیظ الله امین میباشد. پس معلم بودن او به اطفال خالی ازین نیست که روزی اطفال معصوم وبی خبررا مورد تعرض جنسی قرار دهد.
      به امید دریافت جواب معقول شما

    • آقای سرخرود !

      نخست ، بایانی تا هنوز چنان در لجنزار عقده های بیغیرتی و بی سوادی غرق است که حتی توانایی بیرون آمدن از گلخن خجالتی و دفاع از نظریات خویش را ندارد ، چی رسد به اینکه نویسنده گان کابل پرس? را زیر فشار آورده باشد ! خنده آور است .

      دوم ، چندی پیش بایانی با من حقیر در موضوع کلیشه ، گفتمانی را براه انداخت که در میان گفتگو با نثار کردن چند دشنام مادر و ناموس غیبش زد و دیگر پیدایش نشد . آیا این گریز را پیروزی میدانید ؟

      سوم ، اگر جناب شما آنهمه توهین ، دشنام و دروغ نویسی آقای بایانی را تعبیر به موفقیت اندیشه ها و راهکرد پیروزمندانۀ ایشان دانسته و میدانید ، همچنان که به حال بایانی تأسف خود را اظهارنموده بودم به حال شما هم اظهار میدارم . زیرا انسان چقدر عقده مند و بی دانش باشد که چرند نویسی شخص بیسوادی را مظهر به قطی نمودن قلم بدستانی نماید که سرتاج نویسنده گان قبیله از سایه حضورش میترسد ، چی رسد به نوشته های شخص بیمار و بی دانشی مانند بایانی برقه پوش که مضمون خنده و طنز نویسی نویسنده گان کابل پرس شده است .

      با تأئید فرموده های دوست ارجمندم آقای عطاخیل ، اگر شما بخود این توانایی و استعداد را می بینید که از گفتار ، ایدال و اندیشه های بایانی مشهدی دفاع نمائید ، بفرمائید و با منطق ، استدلال وعفت قلم ، نویسنده گان کابل پرسی را مجبور سازید تا به گفتار و نوشته های ایشان تجدید نظر نمایند . نشود که باز مانند گذشته خود را به کوچه حسن چپ بزنید و از بیان آنچی دعوی دارید بگذرید . در آن صورت است که شرمساری نصیب تان خواهد گشت و دیگر هیچ ! ( امید به عمق نوشته ام پی ببرید )

    • حضرت عيســـــــی ( ع ) ميفرمايد :
      من بيماران معالجه کردم و آنان را شفا دادم کور مادر زاد و مريضی « پيس » را مداوا
      نموده و مردگان را زنده کردم ، ولی افسوس آدم های احمق ، ددمنس ، کثيف و مادر زنا
      به مانند « ماچه خر گوربز عطاخيل حرامی يا درويش دريا دلی مزدور ، « شير برنج بچه
      مزاری از ديد کندزی ها » و « روشن تمســـق فروش دســــت ناخورده و باکره به عساکر امريکا و کوريای جنوبی » « خان کودن مادر زنا » « بابک روشن ضمير فرومايه » « بينای که با ديدن ...... دادن زنش به پدرام نابينا گرديد و « هاشمی دلقک سرکس خسربره پسر دوستم را نتوانستم اصلاح و معالجه نمايم و مشکل مداوا اين است
      که اين « جوخداران شورای کوس و زمرد فروش نظار که در بالا نام برده شده يا از مادر
      مبتلا به مرض [H. I . V] تولد و يا خانم های انها در تماس با عساکر انگليس به مرض
      کشنده [ H.I.V] مبتلا بوده.
      برايم دشوار گرديده اين همه برقه پوش ها که در حقيقت [ يک ماچه خر ] است ادب نمود و تنها با ذکر سه نام احمد ولی مسعود شوهر خواهر فرشته حضرتی آتشی قاچاقچی ، درويش دريادلی که انقريب بيوگرافی مفصل و کار کرد او در فاحشه خانه ها و ضيا رهين را نام برد .
      اگر عقل سالم داشته باشيد از پسر ببرک کارمل بنام کاوه کارمل و محبوبه کارمل زنش در مورد فاميل تاجدار « بايانی » يا « سناتور بايانی » جويا که در دوره ۱۲ شورای ملی دهه دموکراسی محمد ظاهر شاه « چهره ، دهن ، پوز ببرک روس مل را » با کوبيدن مشت و لگد به جرم جاسوسی به روس ها تغير داده ، مادر خليل « لب» بچه يونس سرخه را در کاه دان قلعه حاجی فيض محمد خان ....... کرده و اين « آپه » لذت برده روز ديگر واليده عارف صخره خانم مرزا را نيز در آن کادان حاضر ساخت که نتيجه ۹ ماه بعد عارف به دنيا آمد ، بايانی ها نر شمالی و تاج سر شمالی بوده که زن اقاشرين ها را زمانی مانند مادر ، زن ، خواهر [ روشن ] چه ....... کرده و تمســـــق های متعفن انها را وقت پاره ، مالش داده و تو « روشن » هر خر باشی زنت ، دخترت و مادرت را اينکه هرکی هستی و خود را فعلأ روشن از رباط ناميده نزد عساکر امريکا نه بفرسد که مرض مادر مزاری ، خان ، گوربز ، بابک ، درويش ، بينا و هاشمی را که « Heetis» مبتلا ميگردد و اين ها زمانی به قريه پاتکی های رباط بروند مردان انجا را مبتلأ به مرص
      « حيدز » ساخته و تو قابل پوزش نبوده . گوربز عطاخيل احمق که مادرت تو را از گوربز ها به دنيا حرامی آورده .
      اين اروپاست هر کس به شغل گماشته ميگردد کاملأ کنترول ميگردد کابل نيست که عبدالله عبدالله بچه بيريش شورای نظار وزير خارجه و کانديد رياست جمهوری گرديد اگرچه بار بار گفت مادر من را قندهاری چه ....... کرده است ، و يا چوچه فيل مارشال شود و روبا مکار « قهرمان » احمد ضيا مسعود قاچاقبر زمرد و دالر به عمارات معاون ريس جمهور بدون استعداد ، دانش تقرر نمايند . اگر خواسته باشی آدرس محل کار و وظيفه را مينگارم
      و احمد ولی مســــــــعود ريس بنياد بزبزرگ يا قاتل کابليان اينکه [ ماچه سگ ها هريک درويش ، ضيا رهين ، خان ، شير برنج مزاری ، روشن تمســــق فروش و گوربز خطا زاده و ناکس های بنام نابينا و هاشمی ] بسته نکرده انقريب انتريو يکی از انهايکه توسط فرشته حضرتی در مقابل 20000 دالر برايش ويزای غير قانونی را از سفارت سويدن در کابل برايش آماده و تاريخ 31 دسمبر از طرف وزارت مهاجرين جواب رد گرفته از کانال 4 تلويزون سويدن گوش کنيد که در اين جنايت دست ولی مسعود و وکيل جان محمد نيز شريک است .
      هم وطنان عزيز و جناب ميرهزار بايد احمق های را که در فضای فحاشی ، بدزاتی بدور از تربيه پدر ومادر در کوچه و بازار بزرگ شدند اين چنين جواب داد . اين ماچه سگ های خصم دشمن تماميت وطن ، آزادی وطن ، استقلال وطن ، وحدت مردم ، وفاق مليتها بوده و از دو منبع ارتجاعی داخل شورای سنگ فروشان نظار و باند لطيف پدرام آبخورده و اين ها ديگر رسوا شدند لعنت بر هفتاد پشت انها اگر چه پشت انها مشخص نيست اگر يک نفر « درويش » باشد ديگر همه اگاه ميباشند مادر « درويش دريا دلی » چند شوهر داشت و اگر چند « ماچه سگ » در خدمت شورای وطن فروش نظار باشند بپذيريد که
      ( جمع اين ماچه سگ ها ، خان ، روشن تمســـــــق فروش و اين « روشن » برای بنده در ماه اگست 2011 کابل مسافرت ميکنم يک [ تمســــــق دست ناخورده ، باکره پاک نه مانند تمســـق های خانگی که داری برايم آماده بيشتر از امريکايها پول ميپردازم
      و يا مزاری ديگر « شير برنج کندوزی » و يا گوربز حرامزاده قوم گوربز پکتيا باشند همه دست به دست داده تا افغانستان را به نفع ايران تجزيه و يا با ايران و پاکستان الحاق نمايند ، الله پاک برای جناب محترم گلبدين حکمتيار اين قدرت و توانايی را زوتر و عاجل عطا نما تا گليم اين وطن فروشان نظار ، جمعيت ، وحدت و جنبش را نابود و اين سگ يا سگهای انترنيت را مشخص با ضرب يک چوب تراشيده در ناکجايشان انها را از زندگی محروم سازند امين يا رب عالمين.

    • بایانی صاحب بزرگار! سلام!
      خوب است که تمام خواننده گان عزیز این دشنامهایت را بخوانند وکامران میرهزار عزیز نیز شاهد باشد که من درمقابل خودت عکس العمل بالمثل نمی نمایم . اگر من درویش دریادلی وهرکس بیچارهء دیگریکه درینجا آماج دشنامهایت قرار گرفته اند می بودم دشنامهایت را بادشنام پاسخ میدادم.
      ولی مطومئن باش که من احساساتی نمی شوم وهرقدر به شدت دشنامهایت بیفزائی من دربرابرت متواضع تر می شوم وبمادر وخواهر جنابعالی تعرض روا نمی دارم چون خواننده گان میان پیامهای من وشما باید قضاوت کنند.
      معلم صاحب بزگرار تاریخ وزبان دری!
      شما باید بپذیرید که ازنظ روانی انسان سالم نیستید. خود تان درکابل پرس اعتراف کرده اید که شما ازموترها پسربچه های نا بالغ گلبهاری وپنجشیری را ازمتوتر پائین کرده و تا سنین بلوغ نزد خیش نگهداشته واز او استفاده جنسی میکردید.
      این پیام اخیر تان نیز به حیث یک سند نزد من سایت کابل پرس? محفوظ مانده ترجمه شده وبالاخره مستند به مقامات تعلیم وتربیهء سوید پیشکش میگردد. اگر جنابعالی واقعا درین شغل شریف پرداخته باشید با این اخلاق وآداب برای اطفال ونسل آیندهء مصیبت هستید. شما را باید درسویدن به مرکز درمانگاه های روانی ببرند تاشما زیر معالجه قرار بگیرید.
      بازهم ازشما توقع دارم که به دشنامهایتان علیه مادرمتوفای من هرقدر شدت می بخشید ببخشید تا یک کاپی آنرا به محترم غمخور وسیستانی صاحب که ارسال کنم تا نشان دهم که این است قلمبدستان مدافع قبیلوی شما که با این الفاظ وکلمات میخواهند ازشما واز وحدت ملی و برابری اقوام دفاع کنند.
      کسانی را که مخالفان فکری شان باشد اگر آنهارا قناعت داده نتوانست باید به مادر وخواهرشان تعرض کنند. این است غیرافغانی موهوم که لاف آن گوش خلایق را کر کرده است. من تمام پیامهایت را دریک مقالهء مقصل درصورت یافتن فوتو یا عکس شما به معرض دید خواننده گان می گذارم وازکسانیکه درسویدن قرار دارند خواسته ام تا جنابالی را پیدا کرده ورسما با این اسناد یکه ازخویش بجا گذاشته اید شما را ازشغل معلمی بیرون پرت کنند وروانهء مراکز روانی بسازند.
      به آقای غمخور وجناب سیستانی خیلی افتخار بخشیدید که گویا از ایشان دفاع کرده اید ولی بدانید که آن بیچاره ازشرم آب شده اند.
      من بازهم انتظار پیامهایت را دارم به تمام خواننده گان این وعده را می دهم که من دربرابر هرنوع دشنام نه ازپا می افتم ونه هم ترا ماند والا هستم ونه احساساتی میشوم که ترا دشنام بالمثل بزنم
      کلا وحاشا> من بمادرت احترام میگذارم وبه تمام قشر اناث فامیل محترم میگویم که بخوانید دشنامهای این عضو فامیل تانرا که درانقرهء تحصیلات حقوق بین المللی خوانده ودرسویدن ادعای معلم بودن تاریخ و زبان ماری را دارد. هرقدر خودت به پیامهایت ادامه بدهمی به همان اندازه سرورخرود صاحب گرانقدررا سیاه رو تر میسازی که آن بیچاره نا دانسته از جنابعالی خودت به دفاع پرداخته است.
      به امید دریافت جواب شما کارمند سابقه دار دستگاه استختارات وتحصیل کردهء حقوق که ازحضرت عیسی علیه السلام هم نقل قول کرده ای که گویا آن پیامبر الهی مرده گان را زنده میساخت ومریضان را شفا می بخشید ودیوانگان را هوشیار میساخت.
      اما این را نگفتی که اگر دیوانه ای را هوشیار ساخته نمی توانسیت مادر اورا ماچه سگ خطاب میکرد؟
      به آقای سرخرودی نیز پیام میدهم که ایشان مرا جزو کدام گروپ به حساب آورده اند که خدمت شان عرض کنم که طوریکه خود شان میدانند که سایت کابل پرس سایت گروپهای مشخص نه بلکه افراد است که بصورت آزاد نظریات خویش را ارئه میکنند. هرکس مسؤول نظر خویش است.
      من ازنظریات دیگران نماینده گی کرده نمیتوانم چنانچه که جناب محترم معظم دانشمند با ادب جلال بایانی صاحب ازشبیر کاکر ویا هم ازسروخرودی صاحب نماینده گی کرده نمیتواند.
      والسلام

    • سلام به تمام عزیزان گرامی تقدیم است و از جناب گور بز خان عزیز معذرت میخواهم بخاطر اینکه در پانوشت مقاله ای زیبای شما بعوض تشویق و تایید جنبه های علمی و تحقیقی ان که بایک درایت خاص به رشته تحریر در امده بود . همچو مضامین در باره بایانی (م .. گاوریس خاد پروان ) نوشته میشود تقصیر از ما نیست خودت بهتر میدانی که این مر.. گاو ریس خاد پروان بناحق سر تمام عزیزان حمله میکند . تو اقای سرخرود جواب این مر.. گاو را خواندی قضاوت بدست شما ست .
      من به یک دلیل صددر صد مر... گاو بودن این بایانی را ثابت میکنم نظر به فرمان گلبدین تمام اشخاص که در دولت کمونیستی کار کرده اند ازپیاده گرفته تا ریس جمهور همه واجب قتل است و تا دست شان هم ریس قتل کرده اند الی کسانی که ارتباطی با حزب اسلامی بوده و انهم بعد از پیروزی مجاهدین به انها هم رحم نکرد . حالا نظر به گفته خود اغا که میگوید کارمند خاد بوده و انهم طرفدار حزب اسلامی صد در صد مرده گاو بودن و دلال بودن این شخص را بین دولت کمونیستی و حزب اسلامی و تمام قومندانی های زورمند ثابت می سازد . بایانی مرده گاو چرا از حضرت عیسی نقل قول میکنی مگر مسیحی هم شده ای بر پدر تو مفعول از دین برگشته لعنت این دیگر نام بدی مرده گاوی بود مسحیی هم شده ایی

    • بایانی. حضرت عیس به کمر تو پلید بزند. یادت رفت روزهای را که نقل قول از لینن واستالین میکردی حالا شدی موعظه گر حضرت عیسی؟

      بلی کامران میر هزار مارا از اینجا طرد کند تا میدان سگ بازی برای تو وشبیر کاکر- سرخرودی و سیستانی وولید طرزی ( که نام دیگرت است) باز شود تا شما ان عقده مندی های تانرا که ناشی از تجاوز جنسی کدام فرد از شورای نظار که بدون شک خوب وبد همه جا است را از طریق کابل پرس? بکشید وقتل عام هزاره هارا توسط کوچی های بربر را صیغه مذهبی بدهید هی سگ گونه بجفید وکسی نباشد که برای تان بگوید که اینقدر اگر غیرت داشتی پس اینهمه داستان های شهناز وثریا وعشقبازی های انها با جنرالانی مانند خیلیل وطارق ووکیل از کجا شده است.

      سرخرودی هم میتواند اسم دیگر مستعار این جاسوس ناکام باشد. سرخرودی فرموده است که بایانی مارا سردرگم ساخته است. هاهاهاهاها این ما هستیم که زندگی را بالای بایانی سیاه ساخته ایم که شروع به چتیات نویسی کرده است وفعل مفعولیت خودرا ودلال بودن خود را برایما به ثبوت رسانیده است. وی هرقدر که ادامه بدهد ما حاضر هستیم صدبرابر وبنویسیم.

      راستی بایانی بدبخت: از بچه خاله ات روح الله امان مورده گاو بپرس که انروز بیادش است که در میدان هوایی کابل بعداز قتل داکتر عبدالرحمن پوزش را با تیرلیور شکستاندیم درحالی که وی ریس شرکت هوایی اریانا بود وبرای داکتر عبدالرحمن مورده گاوی میکرد. وی را تعقیب کردیم ووی از وارخطایی داخل کمپ فرانسوی ها شد واز مرگ نجات یافت. چه فکر میکنی از روح الله امان مورده گاو کرده قوی تر هستی؟

      تو یک مورده گاو حرفوی هستی که شب وروز خانه تو وبچه خاله ات پاتوق بادی گارد های یونس قانونی است. قسمکه گفتم در تمام افغانستان خدا کسی را نزاییده که برای ما بگوید که خدای ناخواسته بالای چشم ما ابروست. بیرق ما بلند است وزن تو وهرکسی دیگری را که با ما خود را بزند را .....میکنیم!

      مرگ به قبیله گرایان بی غیرت وبیناموس ومفعول که زنهای شان در جنوب شبی نیست که .....نشوند ولی این بیناموس های حرفوی که انرا از میرویس واحمد ابدالی به میراث برده اند تنبان های زنهای خودرا لنگی به سر میزنند

    • سلام واحترام بدوستان !

      بایانی ههههههههههههههههههههههههههه خدا شاهد است صدا قهقه خندیدنم همه را در این صبح صادق لندن از خواب شیرین سحری بیدار کرد .

      خورد بودم و با فامیل برای یکی دو ماه به شمال وطن ما رفته بویم یکی دو هفته انرا در یکی از قریه ها مهمان بودیم پسر بچه های انجا بالای خر با ظرف فلزی بنام چیلک یا کدام اسم دیگر از فاصله های دور اب می اوردند من هم هر روز دعوا خر سواری و رفتن با انان را میکردیم تا خانم مهربان مامایم توافق مادر کلان را حاصل و مرا سوار خری نموده و با گروه ده بیست نفری یکجا نمود خر سواری با انان چه لذتی داشت بهبههه این لذت کوتا زمانی به گریه و زاری مبدل شد که سگ های بزرگ و کوچک ترکمن ها که در خیمه های "گرد" در مسیرما الی نهر یا جوی اب زندگی میکردند و سگ ها ی انان قافله ما را در رفت و امد ما یکسان بدرقه کردند ... چند سگ که من و خرم را با عف عف زدن ها ی ترس اور همرایی کرد از دهان یکی از ان ها قف سفید چون پنبه بیرون میشد .............

      امروز بعد از ختم کار دوازده ساعته شاقه حین که بخانه امدم و مرور اخرین دشنام های بایانی خان را شروع کردم ایام مهمانی و خر سواری و پارس دادنهای سگ بزرگ برادران ترکمن یادم امد ...نا خداگاه صدای خنده ام بلند شد.... من فکر کردم با جمعی از دوستان که اسما شان را بایانی خان ذکر کرده است در همان مسیر در حرکت هستیم و ان سگ بزرگ هم بایانی خان است که پاچه و تنگ خر هر گدام را دندان میگرد ...

      چند دورغ دیگر بایانی !!ایشان میگویند که در ماه ... امسال عزم کابل رفتن دارند حالانکه در یک پیام شانرا خانده بودیم که گفته بودند در کابل با خرم وردک ... پیک جنگی و مسابقه نصوارچرس و با کرزی و وزیر دفاع اش مسابقه دوش و پرش را موفقانه بپایان رسانیده است ..

      همچنان روبا پیر تصمیم دارد تا بقایا ی مسعود را به سمرقند و بخارا وطن ابایی اش بفرستت در حالیکه خود ادعا سمر قندی بودن را داشت خوب بود چه خوب میشد که استخوان های اجداد خود را نیز فراموش نکرده با قافله همراه نمائید و در این اخرین روز های عمر تان " وصیت لیک" خود را نیز نوشته به خلقی ها تسلیم و تا جسد تانرا را اگر که " اکه کریموف " اجاز داد به سمرقند پارسال کنند ...

      بایانی خان همه روزه ساعت یازده از خواب بیدار و بعد قلونج شخی گرفتن خوردن و دف کردن... خلطه (خریطه )نان قاق را که زنان فامیلش به شاخ کراچی بایانی خان اویزان و باتری ریگشا اش مثل همیشه فراموش سیاسر ها نشده و برق کامل دارد چونکه بردن نان خشک ریزه دسترخوان بکفتر و زاغ کار علامه بایانی خان است عاجزه ها فامیل بهانه برای بیرون رفتن و شر اش خلاص شدن را همیش از بارگاه بزرگ خداوند استدعا میکنند گاهگاهی هم به زاغ سیاه و کفتر های سفید از دل و جان دعا گوی اند!!!حتا برای پدر و مادر کسانیکه یک دراز چوکی را نزدیک میدان هوایی ( محل فرود امدن پرنده ها )نصب کرده اند طلب بهشت برین مکنند !!عروس دختر و پسر هایش کودتا دیگری را نیز بر علیه موصوف طرح و جنبه های تطبیقی انرا در حال بررسی کردن میباشند ایشان میخواهند تا نابغه شرق در زمستان ها زمین گیر نشده واز شر او برای مدتی ولو کوتا نجات یابند از این رو تصمیم گرفته اند تا چنگک و سامان ماهی گیری برای فخر اوغان دست و پا کنند تا از پیر مرد ان محله کمتر نباشند و با انان به شکار ماهی همسفر شود به خواست اینکه "گونی چه خدای مهربان سی و بایانی را کدام تمساع با خوداش کش کنه و برای ابد در اعماق لجن زار فرو برود "...

      اگر من انجا بودم برای خانمها و پسران خانواده بایانی خان دوستانه مشوره میدادم تا یکی دو سیر کتاب از نویسنده های نابغه چون حبیبی , روستار تر ه کی , نور محمد خان تر ه کی , یون , سیستانی , باری جهانی , سیلمان لایق , توخی ... تاریخی (البته تاریخ اوغان و اوغانی ), شعری و نثری .. از نوع پته خزانه و دوهمه سقاوی ..."خلاصه در باره شاخ پنچه اوغان و شهکار های انان " با چند نوار عبداله مقری اولمیر .... برای نیکه تهیه کنند اتاق بازی اطفال را برایش خالی و در انصورت از شر اش رهایی حاصل خواهند یافت و بمن هم اشپارلس ......

      دوستان در این روز های سال نو ما راننده های تاکسی بسیار مصروف هستیم شب کار و روز خواب
      ای کاش مثل بابه بایانی سوسیال , بس پاس ,داکتر مفت و رایگان میداشتیم تا بیشتر نوشته و مطالعه وبه خارج و داخل سفر میکردیم .. بجواب های تان تا اندازه یی خواهم پرداخت..

      یا هو یا زنده و صحبت باقی

      خان اصلی لندن

    • یکی از دوستانیکه درسالهای 1995 با جناب جلال الدین بایانی درکمپهای موقت آواره گان یکجا بوده است ازطریق کابل پرس? پیام خصوصی فرستاده است و اظهار آماده گی نموده است که عکس ها وتصاویر زیادی را ازسالهای بی سرنوشتی وتظاهرات با اقای بایانی دراختیار دارد واین قلم را دراینده ازداشته هایش یاری میرسانند. من نیز چنانچه درجواب ایشان نوشته ام اینجا نیز تاکید میکنم که بنده با جبین گشاده ازکمک وهمکاری این هموطن با احساس ابراز قدردانی نموده وبرای شان موفقیت وکامگاری را ارزو مینمایم

    • آقای مزاری عزیز درود بر شما!
      در رابطه با آقای لمر سرخرودی باید خدمت شما عرض کنم که ایشان برادر آقای تنویر و پسر کاکای آقای ولید طرزی افشاری مشهدی میباشند.البته از من نپرسید که تنویر صاحب و جناب لمر پشتون و ولید خان از افشارکابل میباشند و این دو دوست پشتون ما با افشاری صاحب پسر کاکا نمیباشند.این کار ها با یک جادوگری ممکن میگردد.یک شعبده باز ماهری است که همه نا ممکنات را ممکن میسازد.این شعبده باز مشهور در سویدن ساکن میباشد.
      زمانی که برادر آقای طرزی( هه هه ) از اثر راکت های نظامیان جمیعت و شورای نظار به قتل رسید و جناب ولید طرزی با قبله گاه محترم شان دو روز را مشغول جمع کردن قطعات گوشت برادر متوفی شان از سرک و دیوار های منطقه افشار بودند که بعد از آن حادثه حالت روحی شان برهم خورده و راهی مشهد مقدس شدند.البته تا هنوز به همان شهر مقدس و با برکت زندگی نموده و در این اواخر از طریق دوستانش با سایت کابل پرس? آشنا شده اند و پس از سپری کردن کورس زبان پشتو و دری و تاریخ نزد یکی از اساتید برجسته افغانستان در سویدن که سالها مشغول شغل شریف جاسوسی و وطنفروشی بوده است به نوشتن پیام آغاز کرده اند.امیدوارم شما از پیامهای شان ناراحت نگردید.
      مزاری گرامی! با تاسف که این آقا در سطح یک فرد مریض عقلی پیام مینگارد ودروغ میگوید و خود را عقب این نام و آن نام مخفی میدارد.البته این عادت قدیم این شخص میباشد.تقاضای من از شما اینست تا با تحریر یک جمله از جانب موصوف ،باید ایشانرا ولو تحت هر اسم مستعاری که باشد ،مورد شناسایی قرار داده و چهره ساختگی اش را افشا نمائید.این توقع من از شخص ظریفی مثل شما میباشد.
      حال یک پرسش کمکی از دوستانی که در افشار زندگی کرده و از افشار معلومات دارند اینست که از آقای ولید طرزی سوالات ذیل را مطرح بسازند:
      آقای طرزی شما چند ساله بوده و چه شغلی در گذشته و امروز دارید؟

      • در کدام سرک و کوچه افشار سکونت داشتید؟ شکل ساختمان و رنگ منزل و دروازه تان چه قسم بود؟
        نام برادر متوفی تان چی بود؟ و اسم پدر تان چیست؟
        اسم سایر برادران و خانواده تانرا بنگارید.
        ایا کدام قوم و خویشی هم در افشار داشتید و دارید؟
        مشخصات برادر متوفی تانرا با تاریخ دقیق شهادتش بنگارید.
        کدام تاریخ راهی مشهد شدید.
        ببینید مزاری گرامی که ولید جان در این رابطه چه خواهند گفت.در رابطه با پاسخ های آقای طرزی به طرح پرسش های جدید تر خواهیم رفت.
        از انسانهای مکار و دروغگو و حیله گر و هتاک بیزار میباشم.
    • دنيا شود بهشت ، اگر احمق نبود + گيتی ز کار يک احمق ، نبرد سود
      هر فاجعه که گشت پديدار در جهان + ريشه ، ز حرف يک احمق ربوده بود
      اگر اقای محترم کامران ميرهزار خامه و يا سيه مشق هر پيام گزار را مطابق ارزشهای
      حقوقی به بررسی ميگرفت ، ضرورت می افتاد مطابق قوانين مجوزه مطبوعات و انهم در اروپا عناصر که فحش ميفرستند ، دشنام ميدهند ، هتک حرمت خانواده ميکنند ، اتهام ميبنند ، جعليات ، دروغ و سفسطه عليه هويت فرد متضرر وارد ميدارند ، همه و يا يک
      بر عليه مقدسات ، نواميس ملی ، تماميت ارضی ، زبان رسمی و مليت که اکثريت يک
      کشور و جامعه را تشکل ميدهند توهين و تحقير نموده بايد و الزامأ با « نام اصلی » بدون پوشش برقه « خانم های » خود پيام و چرند بفرستد ، از مدت سه يا بيش آدمک يا جوخداران لگام گسخته با برقه های عيال ، خواهر ، مادر خود بنام بابک روشن ضمير ، خان اصلی ، روشن ، مزاری ، گوربز < عطاخيل ، هاشمی ، بينا ، سهراب که همه از کاه دادن « درويش دريا دلی » « احمد ولی مسعود » « ضيا رهين نشخوار ميکنند به هتک
      توهين اين جانب با نام مستعار تجاوز نموده ، يا دفتر سايت معتبر « کابل پرس? » برقه ها را از سر اين نامردان کنار زده به افشا انها پرداخته و يا هر پيام انها مطابق کشور مقيم زندانی و حذف گردد . بسا جای تعجب است ، در حاليکه هر يک به گونه خفاش شورای نظار و يا گروپ از اوباشان بنياد « بزبزگ » دندان تيزی نموده ، که بر سر چشم ما کسی گفته نه ميتواند بگويد ابرو است ، از زندان مسعوديان ، مارشال قانغوزک
      از ترور همه ترسانده و افغانستان را عمارات شورای نظار اعلان نموده هوشدار ميدهند
      ولی سبک سرانه ، بی شرمانه از بردن نام اصلی ، آدرس خود ومحل اقامت خود چون بزبزرگ ترسيده به کوهلاب فرار نموده خود را با برقه « عيال » خود پوشانيده و اين
      « اچگک ها » خودرا بهادر ، شمشير زن جاه زده . بنده رسمأ اظهار نموده که :
      يکی از اين دشنام گزاران ، فحاشی پردازان ، چرند گويان ، جعل سازان با صداقت وجدان
      شرافت يک مرد و يک آدم با مسووليت « اسم حقيقی ، آدرس دقيق اقامت ، آدرس برقی خود را در اين صفحه بگذارد که واقعأ حقيقی باشد بنده برای هميش از کابل پرس خدا حافظی نموده . و اين سايت را به چند فاحشه انترنيت گذاشته غرض ملاقات عزم سفر نموده تا مو را از خمير جدا سازيم . در غير اگر اين ها مرد باشند ، واقعأ بهادر و از تبار سر افرازان ميباشند ، و واقعأ شير آنسان خورده باشند و نه از گوربز ونه رباطی حرمی تولد نگرديده باشند يا با اسم حقيقی پيام بگذارند و يا دامن پاک و شفاف
      کابل پرس را رها نموده و از غيرت ، شهامت ، تاجکيزم ، پنجشيری گری و بدخشی بازی
      دست گرفته چون فرزند آدم همه واقعت ها را پذيرفته به مقدسات توهين نه نمايند به کلمه مقدس افغانستان تحقير و توهين نامردانه نه نمايند در غير امروز دنيا کوچک شده اگر گيرم افتادی تا خر سياه هنگ نزند بخدا اگر رها شويد .

    • بایانی خان که بخان بودن , شاخ داشتن(تاجدار) , امتیاز خواهی و برتری جوی برای خود و قبیله یاغی ات بی اندازه علاقه داری مثل نشخوار کردن نگهبان وطن , ملیت اکثریت , بومی ها .....!!

      من باری شماره مبایل و ایمل ادرسم را اینجا نوشتم من عضو یت هیچ گروه مجاهدین و سایر گروه های قومی ومذهبی ... را ندارم من عضو پرچم ح دخ ا بودم و خواهم بود من حاضر هستم در محاکم داخلی و خارجی بی طرف از اعمال و کردار خود دفاع کنم اگر مقصر شناخته شدم باید جزا ببینم ما کار های خوب ومثبتی در همه عرصه داشتیم در پهلوی ان نواقص واشتباهاتی نیز کردیم که برای خود ومردم ما جبران ناپذیر تما م شد ما پرچمی ها خوبی و بدی و نواقص خود را می پذیریم از ملت و خاک ومردم خود بخاطر اعمال وکردار ما که سبب زیان به انان در هر عرصه که وارد امده است معذرت خواسته و میخواهیم نه مثل شما سر تمه های خلقی سور و زرغون که کشتار ها و جنایات .... باند خون اشام تان تر ه کی و امین تنی ملاعمر وگلبدین ..را نیز توجیه میکنید ما میخواستم وطن و مردم را به پیشرفت ترقی رفا برابری برادری با همی سوق بکنیم وقدرت را از دستان ناپاک قبیله خارج و به اختیار ملت قرار بدهیم اینکه نتوانستیم به سر منزل مقصود برسیم دلایل خود را داریم و در این راه با سنگ ها و خار ها و وپدیده های غیر طبعیی بر خوردیم باز هم از ملت معذرت میخواهم لطف کنید یکنفر پرچمی را نشان بدهد که از اعمال و کردار تنظم ها , کشتار کابل , سرقت وچور ملی .... دفاع کرده باشند این شما ها هستید که گاه طالب گاه گلبدینی گاهه ظاهر شاهی و اوغانملتی ...میشود گلبدین را رهبر نجات دهنده وطن و ملا عمر غلام وهابی ها وپاکستان و تخریب کننده بودا و تاریخ ... کشتار کننده مردم غیر اوغان بنام مذهب و ملیت و سمت را سربازان ازادی جلوه میدهید نمونه ان خودات و سیستانی و دها خلقی و پرچمی دیگر تان......

      انسان باید تا دم مرگ به تعهد وارمانش و راه که انتخاب نموده است باید مردانه استوار باشد نه اینکه همه روزه چون فنر تغیر خاصیت و جهت بدهد به پیشواز مرگ رفتن بخاطر عقیده و فکر خود فکر کنم شهامت ومردانگی یست .

    • دوست عزیز و ارجمند بابک ! درود و احترام تقدیم است . گاهگاهی شما مرا چنان در دوراهی قرار میدهید که اگر گویم زبان سوزد و گر نگویم مغز استخوان سوزد . آنچی دستور داده اید که باید آقای بایانی ، مشهدی سمرقندی الاصل را ولو تحت هر اسم مستعاری که باشد ، مورد شناسایی قرار داده و چهره ساختگی اش را افشا نمایم ، برایم امتحان سختی را پیشنهاد نموده اید که بخود این جرئت را بدهم و بیک جمله بنویسم " حوض ها چرا خالی شده اند ؟! من حقیر که در فکر پُر کردن آن بودم "

      اگر اجازه حضور تان باشد پیش از اعلام حکم نهایی ام ، فقط نظریات شخصی خویشرا ضمن چند سطر کوتاه در ارتباط موضوع آدم شناسی خدمت شما و دیگر دوستان عزیزم تقدیم بدارم .

      در مجموع انسانها موجودات عجیبی اند با فطرت ها ، سرشت ها و اندیشه های ناهمگون و متجانس که هیچگاهی نمیتوان در یک دید کلی آنان را به بررسی گرفت و مطالعه کرد . اما هر که به تصور ارزش خود زنده گی مینماید این یک واقعیت است . ارزشهای درونی ، برداشت های معنوی و مادی هر انسان از دید و نگاه خودش متعلق به خودش است و هیچگاهی هیچ انسانی وزن ، پهنا و دارازای خویش و ارزشهای مرتبط به خویشرا نمیتواند اندازه و قیاس نماید . بدین ملحوظ اگر بصورت فردی بخواهیم شخصی را از دید ارزشهایش دقیق شویم و بررسی نمائیم باید در گرداگرد آن خطی بکشیم و از جوانب مختلف آنرا مطالعه نمائیم .

      آقای بایانی در آریانا نت بتاریخ چهارشنبه ۱۵ قوس ۱۳۸۵ در ساعت ۲۳:۵۰ چنین مینوسد :

      (این دوكتور نجیب الله نه بود كه با گلبدین هم پیمان رزمی .بزمی .سیاسی . گرددبلكه اقای جنرال دلگی مشر شما اقای عبدالرشید گیلیم جمع بودند كه با وجود لطف وشفقت مرحوم احمد شاه مسعود شهید زنده یاد امر جبهات نبرد علیه پاكستانیان این دلگی مشرك را در اغوش گرفت تا ملیت رنج دیده ازبك ومردم شمال را از گزند فاشیستهای افغان ملیتی وطالب نگهدارت وحفظ نماید و با اتحاد وهمبسنگی همه گانی علیه ارتجاع سیاه طالبی وپاكستانی مقاومت نمایند و استقلال وتمامیت ارضی كشور حفظ گردد ولی افسوس ودرد كه جنرال بی سواد شما دیگر مزه خورك ستر جنرالی عزازی وثروت چپاول شده كابل . پروان .بغلان .كندوز . تخار .سممگان .مزارشریف .شبرغان فاریاب گردیده وبه لارد شمال تبدیل به مرحوم سردار شهیدان احمد شاه مسعود قهرمان نیز خیانت .جنایت نمود او ومردم را بار دیگر فریب با جلاد كشور مزدور پاكستان .قاتل مردمم افغانستان بخوصوص كابیان گلبدین این چهره پلید جهاد پیوست واتحاد نمود ودر تخریب كابل وكشتار كابلیان سهم كامل ومساوی داشت واز جمله یاران او قرار گرفت كه دیگر رویش نزد مردم و وطن تاریخ سیا تر گردید . )

      و در جایی دیگری مینویسد :( .. سگ گلبدين ، سياف ، خالص نسبت احمد شاه مسعود پروتوکولی روس ، ايران شرف داشت و دارد . گلبدين اگر پروان ميگرفت هرگز به اشغالگران امريکا و انگليس اجازه نه ميداد که وطن را اشغال نمايند ... ) اینکه این شخص چقدر دو ( شاید چند ) چهره ، پُررو ، بی حیا ، بی سواد و ماجراجوست همه دوستان آگاهی پیدا نموده اند و از دیگر تناقض گویی ها و دشنام نویسی هایش بصورت نقل قول میگذرم .

      دوست ارجمند بابک ! این بایانی به هر جریانی ، عقیده یی ، قومی ، مسلکی و مرامی اگر خود را منصوب بداند باعث سرافگنده گی و شرمساری دوستان و طرفدارانش است و ارزش آنرا ندارد که با چنین شخص عقده مند و بیمار ، پیام و پاسخی رد و بدل شود . اگر این مداری باز ، با مداری گری و شعبده بازی گاهی لنگی بسر مینهد و گاهی کاکل ، گاهی بیسواد میشود و گاهی عقل هفت پشت اشخاص را در بالا جیب می بیند ، هرکسی و هر چیزی باشد فقط یک چیزی اساسی و عمده کم دارد : وآن انسانیت و آدمگریست !

      شاید این برقه پوشی عادت سبیلی خودش باشد که همۀ دوستان و قلم بدستانرا برقه پوش خطاب میکند و دشنام و توهین دوجهان را نثار همۀ ما مینماید .

      در پایان حسب فرمودۀ شما بایانی را چنین شناسایی و تعریف می نمایم که :

      بایانی یا طرزی یا .. و یا .. بقرۀ ابلقی را مانند است که با جهش ثوری بالایش ، تعادل رژیم ثابت ودوامدار معیشت درونی اش برهم خورده ، افرازات حاصله از ضرب طبعی ثور که در جایگاه طبعی باید میشد نشده و بیرون ریخت آن افرازات مع جامدات حاصله از خور و نوش باعث شده تا گله همراه را با خود یکجا به مرداری و رسوایی کشد ! فقط همین .

      امید از زیاده نویسی هایم خسته و آزرده نشده باشید . با عرض ادب و احترام ! احمد خلیل نبیل ( مزاری )

  • خدمت اقایون مزاری،خان،عطاخیل و سایر عزیزان سلام تقدیم میدارم!
    امیدوارم صحتمند باشید.مطالعه نظریات یک عده عزیزان و مخصوصآ نوشته های آقای بایانی واقعآ هر انسانی را میتواند متاثر و مایوس بسازد.آقای بایانی،این دیپلمات-جاسوس که خودشان شخصآ به دهها جنایات قابل مجازات اعتراف مینمایند ،امروزدر یک موقف ساختگی در موضع دفاع از وطن(؟) ،سایر افراد را مورد نکوهش قرار میدهد.کسی که خودش اعتراف به بخارایی بودن خود مینماید، اجداد مسعود را خارجی و سمرقندی میشمارد.چه دلیلی وجود دارد که این جناب بخارایی ،افغان باشد و اقای مسعود افغان و یا به قول یک عده عزیزان افغانستانی نباشد؟ چه استدلال حقوقی در این زمینه دو قضاوت متضاد میتوان ارائه نماید؟
    از یک جانب ادعا دارند که در خدمت استخبارت بوده و در تماس با فرماندهان مجاهدین در پاکستان و خریداری آنها ،رازهای آنها را در اختیار کارفرمایان خود و بالاخره روسها قرار میداده و بدینوسیله اسباب پیروزی حاکمیت خلق و پرچم راکه امروز بدگویی شانرا مینماید،در مقابله با رقیبان مجاهدش از تمام تنظیمها فراهم مینموده و در نتیجه نهایی خدماتش به سود باداران روسی اش در زمان اتحادشوروی سابق تمام میشده است.از جانب دیگر دعای پیرزوی حکمتیار را نموده و او را شخص خدمتگار به وطن میشمارد.اگر مسعود در خدمت استخبارات کی جی بی قرار داشت ،پس همکار نزدیک این جلال بایانی بوده است.پس این اظهار تنفر و عقده بایانی در مقابل یک همکار و همکاسه چه معنی را میتواند بیان نماید؟ بایانی از یک جانب اعتراف به تحریک مظاهرات سازمانهای همکار جاسوس خویش در کراچی در مقابل شهرداری انجادر زمان آمدن مسعود مینماید و از سوی دیگر اعتراف به توقف تظاهرات به دستور بادر اصلی اش ،قنسول شوروی وقت میکند.در حالیکه خود آقای بایانی از اطاعت خویش به دستور اوامر بادار روسی خود مینماید،پس چرا از ارتباط مسعود با روسها شاکی میباشد؟
    آقای بایانی باید به این پرسش پاسخ ارائه نماید که چرا امر توقف مظاهرات علیه مسعود را به اثر دستور روسها صادر نموده است؟آیا آمر مافوق آقای بایانی وزارت امور خارجه وقت افغانستان بود و یا قنسول اتحادشوروی وقت در کراچی ؟پس اگر این اطاعت از اوامر خارجی ها مخصوصآ روسها در آن زمان،خیانت به وطن باشد پس چرا از روابط مسعود با همان باداران اسبق خود شکایت مینماید؟دلیل عقده اصلی اش در مقابل مسعود چه میباشد؟اگر دلیل تنفر آقای بایانی از مسعود بخاطر ارتباط مسعود با بیگانگان است،پس خودش چرا همه ای این خیانات و اطاعت از امر روسان متجاوز رابخشی از افتخارات زندگی خویش میداند؟
    پس به یقین دیده میشود که اتهامات جناب بایانی همه ظاهرالکذب بوده و صرف متکی برعقده های شخصی شان میباشد.هر نوع ادعای که متکی برعقده های فردی و یاگروهی باشد فاقد ارزش تاریخی و حقوقی محاسبه میگردند.
    علاوه بر همه، این دیپلومات – جاسوس و اجنت عزیز و مطلع به علم حقوق میداند که جرم امر شخصی میباشد .بخاطر جرم یک شخص، فرد دیگری مورد مواخذه قرار نمیگیرد.اعمال برادران مسعود و یا هرفرد دیگری مربوط به خود همان افراد و اشخاص میگردد و نه به کسی که از مرگش تقریبا ده سال سپری شده است.نمیتوان به مسعود از بابت اینکه گویا فلان برادرش در ده سال بعد از مرگش مرتکب این یا آن کار خلاف شده اند خرده گیری صورت بگیرد.اینکار هم از نگاه حقوقی و هم از حیث اخلاقی نا جایز میباشد.به همین ادامه آقای بایانی! فرزندان شما و یا متباقی انسانهای شریف باشنده بایان ،پاسخگوی خیانات و جنایات شما در مقابل ملت نمیباشند.این شما هستید که باید خود را آماده دفاع از تمامی خیانات و جنایاتی که نموده اید بسازید.
    در ادامه یکی از جملات خنده دار تانرا خدمت خود شما و دیگر عزیزان نقل و مورد بررسی قرار میدهم:"اگر عقل سالم داشته باشيد از پسر ببرک کارمل بنام کاوه کارمل و محبوبه کارمل زنش در مورد فاميل تاجدار « بايانی » يا « سناتور بايانی » جويا که در دوره ۱۲ شورای ملی دهه دموکراسی محمد ظاهر شاه « چهره ، دهن ، پوز ببرک روس مل را » با کوبيدن مشت و لگد به جرم جاسوسی به روس ها تغير داده ..."
    اینکه اقای سناتور بایانی در همان زمانی که به قول شما پوز و دهن ببرک کارمل را به جرم جاسوسی به روسها با کوبیدن مشت تغیرداد به شما چه مربوط است؟ چرا شما خود را به اصطلاح به این افتخار شریک میدانید؟اگر جاسوسی به روسها بد بود،پس چرا خود شما شخصآ این بی ننگی را پذیرفتید؟ چرا خود شما بدون خجالت در همان زمانی که کارمل در راس قدرت بود حاضر به قبول مسئولیت قنسولگری یک رژیم پوشالی و دستنشانده شدید؟ و شرم آور تر آنکه همزمان خفت جاسوسی برای آن رژیم را بخاطریکه حب قدرت که داشتید پذیرفتید؟
    اجازه بدهید افتخارات مبارزه علیه روسها و حامیانش را کسی نماید که سابقه پاک و سابقه خدمت به وطن داشته باشد ویا حد اقل سابقه خیانت نداشته باشد. لازم است بحال شما یا مثل اقای خان با صدای بلند قهقه خندید و یا برعکس اشک ریخت.چونکه وای بحال ملتی که مثل شما شخص دلسوزی (؟؟!) را باخود داشته باشد.دیپلوماتی که افتخاراتش تجاوز جنسی بر پسران خورد سال،جاسوسی به روسها، و سازش با خصم و توطئه وتزویر علیه منافع علیای کشور تشکیل بدهد و امروز دایه مهربان تر از مادر ، نقش یک وطنپرست را بازی نماید.اگر با این شیوه به فکر دریافت کدام مقامی در مربوطات وزارت خارجه باشید، به یقین بدانید که این شیوه درستی نیست که انتخاب نموده اید.هرگز افغانملتی ها به شخص جفاکاری مثل شما اعتماد نخواهند نمود.چون شما با دوستان دیگر خود در گذشته چه کردید که با کارفرمایان جدید افغانملتی خود نمائید؟
    در متباقی نوشته هایتان اگر دشنامها را به یک سو بگذارم نیز چیز درستی وجود ندارد.همه یا در تضاد با همدیگر قرار دارند و یا از روی خشم و عقده اظهار شده و فاقد ارزش میباشند.این جملات نیازی به رد من ندارند.چون خود شما بعد از یک زمان کوچکی ادعای ضد آنرا خواهید نمود.این نشاندهنده عدم تمرکز فکری،عقلی و احساسی شما را نشان میدهد و بس.مثلآ در مورد به قدرت رسیدن حکمتیار و یا در مورد ملیت های مختلف ساکن کشور که از یک طرف آنها را ملیت های وارداتی مینامید وانها را مورد اهانت قرار میدهید و از جانب دیگر دعوی برادری با آنها را دارید.
    در مورد دشنامهای تان در حصه خودم میگویم که من شما را عفو میکنم و از این بابت شاکی نمیباشم.اگر متباقی دوستان، برخورد بالمثل با شما کردند به خودشان مربوط میباشد.اما تقاضای من از اولیای اطفال در سویدن آنست تا فرزندان خود را برای آموزش به شخصی مثل شما اعتماد نکنند.چون هم اعتراف به سابقه پیدوفیلی( داشتن علاقمندی جنسی با اطفال) دارید و هم شخص کینه توزو عقده یی میباشید. پس اعتماد به چنین شخصی با مصالح تربیتی اطفال سازگاری ندارد.در این قسمت من حق را به اقای عطا خیل میدهم.
    البته برای رفع اتهامات شما در مورد خودم باید به عرض برسانم که اینجانب عضویت هیچ حزب و سازمانی را نداشته و ندارم.اگر شما به مبانی اعتقادی و فکری من دقت میکردید ،متوجه میشدید که با طرز تفکر و قضاوت من ،هیچ حزبی در افغانستان فعال نبوده و نمیباشد.سلام مرا به اقای زرنگار نیز برسانید،چون مقاله شانرا که شما ریفرنس داده بودید ،مطالعه کردم.وچون قرار گفته خودشان در سویدن بودوباش دارند ،به شما نظر به من نزدیک تر میباشند.از همین سبب عرض کردم تا سلام مرا برایشان واسطه شوید.اینجانب حامی کارمل نه بلکه منتقد ایشان و از سایر رهبران حزب خلق و وطن بوده ومیباشم.البته منتقد به معنی دشنام و توهین مثل شما نه بلکه هر عمل انها را مورد بحث مستقلانه و انسانی قرار میدهم. اعمال خوب شانرا خوب و اعمال بد شان را بد خواهم گفت.منشاء قضاوت من مثل شما متکی بر تنفر و یا عقده و یا براساس ارتباطات قومی،لسانی و یا اپورتونیسم وغیره نخواهد بود .هیچ نوع ارتباطی با اقای مسعود و یا اطرافیانش نداشته و ندارم .شخصیت مسعود که فرد اثرگذار تاریخ معاصرکشور ما میباشد به مطالعه بیطرفانه علمی و تاریخی نیاز دارد و نه قضاوتهای عقده یی و اتهامات دروغین شخصی هتاک و کاذبی مثل شما.مطالعه بخش های حیات سیاسی و نظامی مسعود و اثرگذاری مبارزاتش در سطح کشور و منطقه به شمول خدمات و اعمال خوب و یا برعکس اشتباهاتش که هر انسانی ممکن است مرتکب آن گردد به مورخین،جامعه شناسان، سیاسیون مجرب و بیطرف و مستقل نیاز دارد.شما بهتر است در مقابل ملت شریف کشورعزیز ما، از تمامی خیاناتی که در زمان تصدی وظیفه تان بر علیه استقلال و تمامیت ارضی افغانستان مرتکب شده اید به زانو افتیده واز پیشگاه ملت طلب عفو و بخشش نمائید.آنگاه بیائید تا با شما بقیه حرفها را اظهار نمائیم.
    با استفاده از همان حکایت افلاطون و توصیف شخص نادان از او ،من بعد از آن همه بدگویی های شما از آقای مسعود به این نتیجه رسیدم که اگر منشاء قضاوتهای من صرف بر ادعا های شما استوار باشد، پس مسعود باید شخص شریفی بوده باشد.چونکه اگر شخصی مثل شما به تعریف آقای مسعود میپرداختید،آنگاه من در مورد مسعود طور دیگری فکر مینمودم.به یقین ستوده جاهلان ،جاهلان اند.
    در مورد خانم حضرتی و یا برادران آقای مسعود و موضوع ویزای ساختگی سویدن و یا سنگ زمرد وغیره اتهامات شما،باید عرض کنم که این مطالب تان نه مربوط به من میباشد و نه کدام علاقمندی ب این موضوع دارم،تا جایی که با روحیه دروغ و تقلب و اتهامات ساختگی و دسیسه سازی ،ساختن نام های ساختگی مثل تنویر(بویناک چتلستانی) لمر سرخرودی، ولید طرزی افشاری مشهدی و دهها نام های دیگر که(البته نامهای گذشته تان با املاهای خراب و ساختگی مستثنی هستند) به این نتیجه رسیدم که همین اتهامات شما در مورد خانم حضرتی،هم ممکن بخشی از دروغهای تان بخاطر بدنامی مردم و دوسیه سازی علیه آنها باشد.از شخصی مثل شما هر چیزی متصور میباشد.

    • اقای کامران مير هزاز ســــــلام بنده را بپذيريد !
      دردا جناب شما که از عدل و انصاف پشتيبانی نموده ، در مخالفت با ستمگران قرار داريد و گه گه پرده از جنايات احمد شاه مسعود و خفاشان دون صفتش ميبرداريد ، و از روز گشايش سايت کابل پرس? جز حقيقت به هيچ وسيله و زور زر تسليم نگرديده يک باره
      « گروپ !! » و يا عامل نفوذی شورای نظار را همرا با يک درجن « برقه » کوکوگل
      بابک روشن ضمير ، شاه کوکو گوربز عطاخيل ، گل سنم مزاری ، بوبودا روشن رباطی ،
      نازکو درويش دريا دلی ، خاله خانو باجوری ، بی بی گل بينا ، قندی هاشمی ووو به لاله
      زار شفاف « کابل پرس » اجازه داديد که به همه دشنام داده ، فحش بنگارند ، به خانواده هتک نمايند ، با جعل و چرند اتهام ببنند ، و حتا حريم خانواده را تحقير و دشنام داده و زمانيکه متضرر از خود دفاع نمايد شما بدون انصاف عوض « سگ ها را ببنديد و سنگ ها را رها کنيد » برعکس با تمام شناخت که از چماقداران جمعيت و شورای نظار غارتگر و عامل اساسی بدبختی ، ويرانی وطن گرديدند داريد ، تمام دشنام های عناصر مريض ، رنجور ، مزدور ، فروخته شده در سر جاه قرار داشته دفاعيه بنده را حذف نموده ، خلاف قوانين کشور يکه در آن اقامت داريد ميباشد و بنده که در نزديکی شما قرار دارم ميتوانم از بی عدالتی سايت شاکی گرديده ولی با حرمت که به شخصيت شما دارم نخست عرض حال را با شما نموده و نگذاريد دامن شفاف و نيک نام « کابل پرس»
      با چرنديات يک يا چند مزدور پليد و بدنام اخلاقی ، فاميلی آلوده و لکه دار گردد و دوستداران کابل پرس هر روز کمتر گردد . لطفأ شما يک بار چرنديات آدمک کثيف روشن، مزاری، هاشمی و بينا را مطالعه انگاه متوجه شويد اين عناصر کوچه و تربيه شده دامان کثيف شورای نظار و باند جنايتکار جمعيت به آدرس بنده جعل ، چرند ، دشنام ، فحش و هتک خانواده نمودند ، چون اين سگ های زنجيری از خود ناموس ، شرافت ، عزت ، نام و اصليت و خانواده نداشته با تحريک احمد ولی مسعود دزد ، احمد ضيا رهين و گردانندگی عنصر بدنام ، فلوته باز ، کثيف درويش دريا دلی فرستاده و از زير ريش شما خرسوار گذاشته اميد عدالت را بجا نموده به گردن اين سگ ديوانه زنجير زده و خود شما
      نيز از آنها بدور باشيد که دندان های انها برهان و گزنده است و شوربختانه به برهان بودن دندان و پنجال خود مباهات نيز مينمايند تشکر جلال بايانی

    • جلال باياني واقعا در اين روز ها سردر گم شده است وشروع به اخطار دادن هاكرده است. وي درقدم اول به مخالفين خود اخطار داد كه گويا به پارلمان كشور مقيم خود يك شكايت نامه به ضد ما خواهد فرستاد (باياني گوساله فكر كرده است كه پارلمان جرمني محكمه يي است كه دعواهاي خصوصي افرادرا پيگيري ميكند). بعدا فرمودند كه به پليس ١١٩ تماس ميگيرند تا مخالفين شانرا كه در داخل وخارج هستند دستگير كنند. بعدا يك نامه سرگشاده عنواني وزير فرهنگ ومعينش فرستادند. بعدا گفتند كه از روح الله امان مورده گاو كه يكزماني ريس اريانا وشاروال كابل بودند كه با تقررش فيصدي هاي فاحشه خانه ها كه در ان شهنازها وثريا ها ميرقصيدند زياد شد را از ما باخبرساختند. بعدا به رفقاي امنيت ملي شان كه تمام شان متقاعد گرديده اند در مورد ما شكايت كردند. حالا كه طشت رسوايي شانرا در اغاز من چپه كردم واز دوستان شان بنام هاي جنرال خليل وجنرال وكيل درموردشان پرسيدم وايشان معلومات جالبي را مانند مفعول بودن- رقاصه بودن- ودلال بودنشان را افشا كردم وخودشان هم به پيدوفيل بودن خود اعتراف كردند

      اكنون باياني كه همان وليد طرزي باشد بعد از افشا شدن هويت خود وخانواده اش ميخواهد برعله كامران مير هزار شكايت درج كند. من براي اين باياني احمق ميگويم كه بنده عضويت هيچ حزبي را ندارم ولي من وهمفكرانم سخت دشمن فاشيستان قبيله پرست افغان ملتي هستيم كه يكزماني به نام طالب هست وبودمانرا سوختاندند وبعدا ريش هاي خود را كل كردند واز تنبان هاي زنهاي خود براي خود نكتايي ساختند درحالكه در گذشته ها لنگي هاي شان از تنبان هاي زنهاي شان ساخته شده بود. اين فاشيستان گوساله پرست اكنون ميخواهند هست وبود مارا مورد تاراج قرار بدهند. انها مسعود را جنگسالار ميگويند ولي به احمدشاه رهزن ابدالي كه دمار از روزگار مردم هندستان كشيد و هزار ها افغانستاني را قتل عام كرد را بابا ميگويند. انها مسعود را نوكر ايران ميگويند ولي احمدشاه را كه براي لشكر ايران زنگ به پا ميبست وميرقصيد وشبانه با نادر افشار ميخوابيد را بابا ميگويند! اين فاشيستان مارا نوكر ايران ميكويند ولي داوودزي وكرزي را خير است ميگويند كه اگر از ايران بسته هاي يورو را ميگيرد زيرا كرزي وداوود زي به قبيله وفادار هستند وجهت حفظ منافع قبيله اگر زن كدام قبيله يي هم كدام شبي با بيگانه يي خوابيد فرقي نميكند. به اين فاشيستان قبيله پرست ميگويم: سگ مسعود بالاي پدر رهزن ابدالي شرف دارد. سگ عبدالعلي مزاري ومحقق بالاي ميرويس هوتك ان شخصي كه گرگين را درخانه خود نشه ودرجام شرابش زهر ريخت شرف دارد. سگ دوستم بالاي ظاهر شاه وابا واجدادش شرف دارد. يك سگ ولگرد بالاي ابا واجداد جلال باياني- سيستاني- اسمعيل يون- حبيب الله رفيع- واحمدزي و احدي شرف دارد. جاي جولانگاه شما سايت افغان جرمن است نه اينجا! اين به اين معني نيست كه هركسي كه باشما مخالفت كرد حتما جمعيتي ويا دوستمي ويا وحدتي باشد. حكومت فعلي كه اركان انرا افغان ملت ساخته است فاسد ترين وبدنام ترين حكومت است كه هرساله فاسد ترين حكومت در دنيا درجه بندي ميشود زيرا وزير اقتصاد ان ارغنديوال پشتون گلبيديني ووزير ماليه ان زاخيلوال افغان ملتي ووزير تجارت ان احدي افغان ملتي است. اين حكومت افغان ملتي فاسدترين سيستم قضايي را دارد زيرا قاضي القضات ان يك پشتون افغان ملتي ولوي حارنوال ان هم يك فاشيست عقده مند افغان ملتي بنام الكو است وبدتر از همه ريس حكومت ان هم يك ريس قبيله بنام كرزي است كه برادرانش مشغول پرت وپوست كردن منابع اين كشور فقير وعقب مانده هستنند. در اين جاي شكي نيست كه باياني وسيستاني بي وجدان ترين افراد در روي كره زمين هستند اگر نيستند پس چرا در مورد فساد افغان ملت وخاندان كرزي چيزي نمينويسند. انها عقب ٥٢ مليون اختلاس احمدضيا مسعود ميگردند ولي ضيا مسعود انرا يك توطيه خواند واز لوي حارنوالي خواست كه در زمينه تحقيق كند. اگر ريگ در كفش كرزي نباشد وكرزي خايين نباشد ونزد ضيا مسعود سرخم نباشد پس چرا در اين زمينه اقدام نميكند. پس دراينجا دو گپ است: يا اينكه اين خبر دروغ است كه ضيا مسعود به شدت انرا رد كرد ويا اينكه كرزي ولوي حارنوال خاينتر ووطنفروشتر از ضيا مسعود هستند ونزد وي سرخمي دارند كه اين مسله را تعقيب نميكنند. باياني هيچ گويي را خورده نميتواند ووي را خدازده است كه در اين پس پيري كه يك پايش در لب گور است انقدر به ابا واجدادش نفرين شد كه بابه كلانش در دوزخ به وي لعنت ميفرستد

    • خانم روشن گل ، اگر شير آدم خوردی و از پدر در پدر
      تمســـــــــــــــــــــــــــــــق های تنگ ، کشاد ، پاکيزه ، چاق گوشتی و بعضأ شب مانده
      ، گنديده را نيز به عساکر ناتو نه فروخته و نيلاب جان را ليلام نکرده ايد پس يک بار
      مردانه ، سربلند ، با غرور با اسم حقيقی ، آدرس دقيق اگر در کابل ، پروان و هر گوشه
      اروپا است داخل شويد ، اگر از افشا نام و آدرس وحشت داريد بنده آدرس برقی ، تيلفون خود را به سايت وزين کابل پرس? گذاشته شما شخصأ و توسط عيال داری خود با من در تماس شويد تا بايان و بايانی بودن را به تو و خليل لب تفهيم کنم ، اگر ناکجای سالم داريد
      اين کار مردانه را انجام دهيد ، در غير تو و ديگر اين فاحشه ها چون مزاری ، عطاخيلو بابک پليد از فضای کابل پرس لطفأ خارج شويد .

  • اقای کامران میر هزار ســــــلام,
    بنده از مدت‌ها متوجه یک تعداد عناصر پلید در سایت وزین شما شده و این عناصر بی‌ غیرت مستقیماً به‌ تمام قوم عزیز ما پشتون‌ها فحش میگویند. فحش گفتن کار انسان های بی‌ غیرت، ترسو و بی‌ کفایت است. تاجک، هزاره، پشتون، ازبک، و.. با هم یک جا زندگی کردند، و فعلاً اعضای یک فامیل هستند. دشنام دادن به‌ قومی یعنی‌ دشنام دادن به‌ خواهر، مادر و پدر خود هستیم.
    از شما تقاضا می‌‌نمایم که مانع این گروپ کرایه شده ایرانی‌ از سایت وزین تان شویند.

  • ارجمند عزيز کامران جان ميرهزار نخست سلام را بپذيريد و به درد دل يک علاقمند سايت زيبا و وزين خود توجه نموده عرض ميگردد که : شما از آغاز گشايش اين سايت « ملی » دايمأ مخالف سانسور يک جانبه بوديد ، در ضديت با تبعيض قرار داشتيد و به مثابه جوان رسالت مند نشرات سايت کابل پرس? بدون تبعيض مطبوعاتی مطالبی ارزشمند را نشر نموده و ستمگران ، جابران ، شلاق به دستان هر تبار ، قوم ، مليت را
    افشا ساختيد اين سايت حق بين بار بار با صدای رسأ و قلم توانا پرده از جنايات « اشرار » و بخصوص شورای نظار ، باند های جمعيت ، وحدت ، حرکت شيطان بزرگ اصف محسنی
    و باند غارتگر دوستم اين غول بيابانی برداشته و به اين سلسه در اين صفحه با ارايه نظر پيرامون تبصره زهردار گوربز عطاخيل شورای نظاری و يا چماق بدست با نام مستعار با پوشش « برقه » و « چادری » خلاف ارزش های مطبوعاتی و ژورنالستکی به تهديد ، توهين ، تحقير و هتک خانواده ، مادر ، پدر و فاميل بنده پرداخته و چندين مراتبه به شما شاکی شدم که شوربختانه گوش شنوا و بصيرت لازم وجود نداشت ، وخداناخواسته نه کند جناب شما نيز با باده شورای نظار سر مست شديد به حذف نوشتار و دفاعيه
    بنده متضرر پرداخته و هم اکنون دشنام نامه زشت و خلاف مجوز « روشن » « مزاری»در بالا موجود است. و شما نيز عليه انهايکه
    از حقانيت و حقيقت دفاع ميدارند نيز شمشير گرفته بنأ اين
    سايت مردمی نيز به جولانگاه جنايتکاران شورای نظار تبديل گرديده است ، اگر چنين است نام [ کابل ] زيبا را که توسط اين قرون وسطايی های شورای نظار ويران و تخريب غارت و چپاول گرديده و 70000 باشنده آن با خاک ، خون باروت خمير شدند دور و حذف کنيد ين نام زيب عناصر سقوی دوم را ندارد . يا تمام دشنام ها حذف گردد وعدالت تامين گردد در غير به صداقت و شفافيت شما نيز سوال انگيز است تشکر . جلال بايانی

    • باياني صاحب باور كنيد كه محترم كامران خان ده هابار نوشته هايمرا در مورد شخصيت عالي جناب شما برخلاف تمام موازين ومقررات بين المللي پاك كرده اند در غير ان چنان چيز هاي درمورد جناب شما وخانواده محترم تان از زبان جنرال وكيل وخيليل نوشته كرده بودم كه روز روشن را بالاي تان شب تاريك ميگشتاند ولي كامران مير هزار درك كرده اند كه شما يك پاي تان در لبه گور است ونكند كه گناه خون شما درگردن ايشان گردد (اگر چه خون سگ ارزشي ندارد) زيرا امكان سكته قلبي شما شخصيت عالي اين كشور ميرفت. بنا ايشان اكثر نوشته هاي مرا پاك ميكنند ومن كدام شكايتي نكرده ام زيرا الله الحمد اينجا انقدر دوستان دارم كه به عوض من به شما پاسخ دندان شكن ارايه كنند. اگر شما حوصله نداريد لطفا اينجا نياييد. به نظر من بهترين راه به شما اينست كه به كوه هاي سليمان (د پختانه اصلي تاتوبي) برويد وانجا چند تا شتر وگوسفتند بچرانيد وپته خزانه را بخوانيد وشهناز وثريا را كمك كنيد تا از خر شير بدوشند ونوش جان كيند. با عرض حرمت فراوان. من به شما بسيار احترام دارم وسخت محتاج شما هستم زيرا از مجردي ميرنجم !

    • دوست که امروز از داخل ويب سايت « کابل پرس? » مقيم ســــــــــــــــويدن که تمام « IP » چرند پردازان ، ياوه سرايان ، جعل نگاران ، فلوته بازان و عناصر مشکوک
      که بنام « دشنام گران کابل پرس يا سگ های زنجيری شورای نظار ، مزدوران ايران »
      هريک خانم گوربز ، خانم مزاری ، خانم راهب ، خانم روشن گل تمسق فروش ، اقای درويش دريا دلی ، خانم بابک تاريک ضمير ، خانم هاشمی و خانم بينا شهرت دارند را که شـــــــــوربختانه خلاف موازين بين المللی اگر کسی به فرد و آدرس دشنام ميدهند نه بايد با نام مستعار داخل بحث و يا محرکه گرديده و گرداننده بايد اجازه نه دهد که با پوشش برقه ناموس و خانواده مقابل را هتک حرمت نمايند و اين دشنام پردازان تعداد انها « دو تن » بوده که با چادری و به گونه فاحشه های سايت
      کابل پرس به همه دشنام خارج از چوکات پذيرفته شده مطبوعات و قوانين انترنيت سر داده و ناگزير بنده انقريب از مجاری
      مطبوعات ، تيلويزون های بيرون مرزی اريانا ، نور ، پيام افغان اين چهره ها و پاليسی سايت کابل پرس از گشايش بازار دشنام ، فحش را افشا نموده طوريکه امروز بيننده ترين سايت بنام [ پندار ] به گردانند گی عظيم بابک پرده از پروژه مافيای احمد ولی مسعود ريس بنياد بزبزرگ و خواهر زنش خانم فرشــــــــــــــــــــــته حضرتی با نشر
      فوتو موصوفه برداشت انشاالله به هدف نزديک گرديده و هدف بنده از راه اندازی اين مضحکه شناخت ، کشف و شناسايی مزدوران بيگانه و وظيفداران استخبارات ايران ، پاکستان و روس بود و معرفی انها به مردم بوده . اميد همه افغانهای با درک از بنده پشتيبانی نموده تا در آينده از جنايات ، زد وبند های شخص احمد شاه مسعود در سال ۱۳۶۹ هجری با ماويستها و روابط غير مشروع او با گلبدين ، نيازی و گهيز و بعدأ فرار او به پاکستان در دوران جمهوری محمد داؤود و هم هاغوشی او با گلبدين و پرتاب او از طرف < آی . ايس .آی > به پنجشير و قتل عام مبارزين واقعی چون رستم دوم پهلوان احمد جان شهيد و صدها معلم و بعدأ که با دلالی [ خليل لب پرس يونس از قريه بايان با قوای <40 > پرتوکول همکاری نموده استخدام استخبارات روس گرديد که پروسه مسکو احمد شاه مسعود را جبار برادر خليل لب که زن داغستانی کارمند استخباراتی دارد پيش ميبرد . تا انکه روس ها برای جاسوس پر ارزش خود احمد شاه مسعود کوهلاب تاجکستان را تعين در انجا تعليم و تربيه گرديد چون مسلمانان واقعی از خيانت و جنايت او و فروش ارزشهای « جهاد » به روس ها به کمک عبدالرب روسول سياف که يک وهابی عيار ميباشد اين پديده منحوث از گيتی نابود اميد روز محاکمه او نيز فرا برسد
      بنده شواهد انکار ناپذير از جنايات « اشرار » بخوص شورای نظار داشته که چگونه ربانی به مسکو مسافرت نمود ؟ چگونه با کی ملاقات و کدام همکاريها امضا شد؟ بعد از مسافرات ربانی به مسکو گروپ محمود بريالی به دستور روس ها به چه مانور ها ، تحرکات و تحريکات پرداخت تا ستون پنجم درون حزب وطن عليه حاکميت قانونی را ايجاد نمود و چگونه احمد شاه مسعود ، محمود بريالی ، طاهر شاه پيکارگر مزاری ، فضل احمد طغيان ، مومن ، دوستم ، قسيم فهيم عبدالله عبدالله در حضور داشت جنرال های اردو و استخبارات روس در محل بنام [ هوتل سرخان دريای شهرک ترمز ازبکستان ] ملاقات نمودند و عقد همکاری و براندازی رژيم کابل را فراهم سازند که در زمينه چراغ سبز ايران و پاکستان را نيز مشاهده نمودند و افسوس که ملت قدرت سرنوشت خود را ندارند اگرنه استخوان اين جنايتکاران را اپتدا به سگ ها انداخته بعدأ آتش ميزدند و آن روز بسيار نزديک و قريب است طوريکه جست پليد ببرک کارمل را به دريا آمو انداختند تا غرش و طغيان آمو جست موصوف را انطرف مرزها برده تا نزد ارباب خود شاد باشد.

    • jalaludinbaiany
      ma fekr mekonom ke khowahar tu , ba zan wa dokhtaret chenan tawasot 5 sheri ha sonba shuda ke hal tu mekhahi ba tohmat hait qasd begiri lol lol ha ha ha h e ra ham bedani ke ba in nefrat ke tu dari . ba ma ham energi mete ke dar barabar kasif hai awghan zelati mesle tu wa amsal tu , nasl hai badi khod ra az mowjodyat awghan hai wahshi wa be namos , mordagaw pakistani wa rusi dar jeryan khahad guzashtim . Masood hich kare pot wa penhani nakarda , agar zamarot forokhta ham gofta ke che waqt , che meqdar wa chura ?yak kase ke dar sangar defa az watan Khon khod ra dregh namekonad , hamantor watan wa sang watan mal o ast . shuma awghan ha ba doshman in watan dahn jawal grefted , pakistani wa arab ra sar namos tan bala kardid . Omar kor dokhtar 14 sala khod ra ba Osama nikah kard . Golbedin qarardad Confedrasion ra ba pakistan emza karda bod . ke Masood baes nakami ash shud .shuma awghan ha /pashtun ha 10 ha bar in watan ra az zaman Ahmad shah berish nadir afshar ta karzai forokhted wa hich dastaward nadarid . shuma awghan ha budid ke dar bain khalq wa parcham ,zaban parasti ra andakhted !! shuma budid ke ba golbedin ha ba khater pashtun bodanash sanger tabdil kardid wa kabul ra raket mezadid shuma budid ke nam solialist , islam wa hale ham demokrasi bad kardid ! shuma mordagaw ha wa be mos ha inqader khob agar hasted chora pashtun hai peshwar ra az zir ker panjabi ha khalas karda nametawanid wa bedom tajik ha wa hazara ha yak keshwar besazid ke digaran az shar shuma begham shawad !!

    • jalaludinbaiany
      hich ayb nadarad . 1 bar tarich benamosan awghan ra bekhan ke ba har wasila ke boda hata dokhtar khai khod ra ba english dadand ta balai sena mardom 200 sal hokomat kardand . agar masod hokomat karda ba zor bazoi khod karda , na ros ra dar khat jang khod awarda bod wa na paki ra wa na irani ra faqat khod mardom khodish bod . wahi ba hale shuma ke youtube ra az video hai pakistani wa arab por kardid ke dar jang taliban asir niro hai masod shuda budand . beghairat chura sharm namekoni.. har kar ke masood karda ba marateb behtar az rahbaran pashtun buda !!1

    • جناب باياني. بنده كه يك عمر مطالعه كرده ام درك كردم كه مشكل سه قوم بزرگ افغانستان مانند تاجيك وازبك وهزاره هميشه اين بوده كه وطن را به اجانب نفروخته اند وهميش قرباني جنگ ها بوده اند واين سايرين بوده اند كه وطن را فروخته اندو بعدا سر مبارزين ساير اقوام را بريده وبه تخت سلطنت به شكل نامشروع تكيه زده اند. بنا به نظر اين بنده حقير فعلا اين اقوام به اين نتيجه رسيده اند كه بهتر است وطن را بفروشند ولي نگذارند كه چند بيناموس (كه پدر جناب شما سركرده انها است) دوباره بالاي خانه وروز وزندگي شان حمله نكنند وروزگار را بالاي شان سياه نكنند. بنا اگر گفته هاي شما در مورد معاملات قهرمان ملي با روسها اگر واقعيت هم باشد براي ما قابل افتخار است زيرا وي بود كه براي ما نشان داد تا خواب برده نباشيم واگر ميرويس نيكه جهت بدست اوردن هدف خود زن خود را به گرگين خان فرستاد ويا احمد ابدال براي افشاريان كون داد پس خير است اگر ما يك ويا چند معامله را امضا كرديم. با عرض حرمت واحترام ولطفا روي ولب هاي شهنازبيگم وثريا خاتون را از طرف من بمك!

  • علاقمندان سايت های بيرون مرزی افغانستان سلام !
    شما ديگر با چهره های اصلی فتنه گران ، جعلکاران ، اوباشان و چرند نويسان آشنا ميشويد . بنده از مدت دشنام های خلاف وصول ، نورم و قوانين پذيرفته شده انتيرنيت را
    که آدمکهای رنجور ، ديوانه ، شرر انداز که بدبختانه بنام [ دشنام نگاران سايت کابل پرس? ] شهرت يافته اند در صفحه اين سايت مطالعه که دور از اخلاق ، ادب و سرافت انسانی بوده و باعث تنزيل منزلت پاليسی سايت کابل پرس ميگردد اميد اقای کامران مير هزار با حذف کامل نوشته اقای گوربز خان عطاخيل و دشنام های عناصر مريض مبادرت ورزيده و در زمينه اين ضعف اقای رنجور روحی بنام عظيم بابک گرداننده
    سايت [ پـــــنـــــدار ] و [ تالار گفتمان مشعل ] با افزون نمودن هيزم بر اختلافات ميان افغانها تلاش دارد آب را بيشتر آلوده و ماهی بگيرد با نشر و کاپی تمام دشنام ها ناسزا گوی ها ميان اقايان درگير پرده از پروزه خود که : خريداری و به دست آوردن ويزای کشوذ سويدن توسط خانم فرشته حضرتی از سفارت سويدن مقيم کابل و افشا کانال آن برداشته که چندی قبل در اتاق سخنگاه پالتاکی اين اقای عظيم بابک در حمله بر سفارت های افغانی مقيم برلين و وسلو اين افتضاح را افشا ساخت موصوف در سخنرانی خود در سخنگاه « پرچمی ها » اظهار داشت و فردا در تالار گفتمان مشعل نوشت سفارت های افغانی مقيم المان و ناروی به مراکز مافيای شورای نظار تبديل گرديده است و اضافه داشت کارمندان سفارت ها در همکاری زمرد فروشان شورای نظار دست به کار های ناجايز زده و خانم فرشته را متهم به قاچاق انسان ها نموده است .
    مسولين محترم سفارتهای افغانی مقيم المان و ناروی بايد پيگير اين اتهام ها توسط عظيم بابک مقيم شهر فرانگفورت المان و گرداننده شرر انداز سايت « پرچمی ها » « پندار »
    شوند و تا اکنون در نوشتار تمام دشنامگران اين صفحه نام از کدام سفارت افغانی برده نشده تنها جلال بايانی با کاپی از معلومات عظيم بابک در مورد خانم فرشته حضرتی نوشته است بايد همه انهايکه در گير چرنديات و نا سنجشی ها شدند به شناخت مفتن اصلی انترنيت که درد سر شده برای همه عظيم بابک گرديد و به محضکه ها پايان دهند

  • اقای بایانی! من از مدت ها قبل برای شما نوشته بودم که ترویج دهنده دشنام در سایت کابل پرس? نباشید.شما کسی با درجه تحصیلات بالا در رشته حقوق و بالاخره دارای سابقه کار بحیث یک دیپلومات بودید.تا جایی که دیده میشود از کتب ادبیات فارسی به شمول گلستان و حافظ و دهها نامور دیگر مطلع واگاه هستید.پدر و رئیس یک خانواده و بالاخره معلم یک مشت اطفال.اما با هزاران درد که نوشته های که از دماغ تان در صفحات کابل پرس ترشح میکند قابل خواندن چه که قابلیت گریستن دارد.شما به این فکر نباشید که میتوانید از طریق زور و یا تهدید و یا دشنام ، حرفهایتانرا به دیگران بقبولانید.این شما هستید که از جاده ادب خارج شده و به دیگر نویسندگان در این سایت دشنام میدهید.نزد شما دشنام دادن به نوامیس مردم و به مادر و خواهر مردم هیچ ارزش ندارد.بالاخره نتیجه اینکه نوامیس خودتان به میدان کشیده شد.من از اینکه حرف به این جا های باریکی کشیده شده است واقعا ناراحت شدم.شما فکر نکنید که این تنها شما حق دارید که هر چه خواستید به دیگران بنویسید و دیگران با دهان بسته و چشمان پت و گوشهای باز به حرفهای تان بلی بگویند.من از اینکه اسمای اطفال تان از اثر بی ادبی شما در روی صفحات این سایت آمده متاثر و به حال شما متاسف میباشم.شما خود شخصآ مسئول این حالت و اینهمه بدبختی هستید و بس.
    مردی در آستانه 58 سالگی و با جهانی از تجربه و معلومات!!! اما دریغا فوق العاده بی تربیت و هتاک و گستاخ.تجاوز به اطفال و تجاوز جنسی به زنان و مسایلی از این قبیل نمیتواند افتخارات مردی در سطح علمی و تحصیلی شما باشد.علاوه برهمه ،مدعی تدریس زبان دری، پشتو و تاریخ به اطفال دور از وطن افغان نیز میباشید.چه معلمی؟؟؟ و چه تربیتی؟؟دیگران از شما چه خواهند آموخت؟فرزندان شما از شما چه خواهند آموخت؟ برای یک لحظه با خود تنها شوید و با خود فکر کنید که شما در چه منجنیقی خود و دیگران را قرار داده اید.به واقعیت از موقفی که امروز بدستان خویش بوجود آورده اید خجالت نمیکشید؟به آتشی که بدستان خود تان روشن کردید هم خودتان و هم خانواده بیگناه تانرا و هم دیگران را سوختاندید.این شیربرنج چه است و این تمسق یعنی چه ؟ به مردی مثل شما ،مردی صاحب زن و فرزندان دختر و پسر که در مقام تبادله نظر و افکار در یک سایت از یک هموطن و هم منطقه ای خود طلب جنس مونث بخاطر زنا مینماید.چقدر خجالت اور است.انسان از خجالت اب میشود.با این نوشته هایتان .شما در لحظات پختگی سن، به خودکشی شخصیتی دچار شدید.دیگر آبرویی از شما نزد مردم باقی نمانده است.این ابرو را خود تان ریختاندید.اگر شما بر عکس نوشته های قبلی تان در مقابل دیگر دشنام گویان از نرمی و ادب کار میگرفتید به یقین کامل حرمت شما و خانواده تان بجایش باقی میماند.ومردم شما را نه بلکه طرف مقابل تان را ملامت مینمودند.اما با تاسف که ملامت شماره یک شخص خود تان هستید و در مرحله نخست این فرزندان شما اند که حق دارند به حیث متضرر از شما گلایه نمایند که.... پدر! چرا اسم های ما با دشنام در سایت ها نوشته میشود و گناه ما چیست؟ چرا پدر شما به دیگران دشنام دادید که آنها به ما دشنام دادند؟ به واقعیت که شما برای شان پاسخی ندارید.
    افزون بر همه حماقت هایی که از شما تا حال سر زده و پشیمان هم نمیباشید ،تقاضای دریافت آدرس های نویسندگان را نیز مینمائید.این یعنی چه؟ میخواهید با مردم دست به گریبان شوید؟از این حرفهای تان خجالت نمیکشید؟باور کنید که از نظر فزیکی هم چیزی از دست تان ساخته نیست. زور کم قهر بسیار.این مثال واقعآ به شما زیب دارد.علاوه بر آن اگر فرضآ روزی با چند چماقدار به دروازه این و یا آن بروید با یک شماره تیلفون به پلیس ،دستان همه تانرا بسته و به زندان فرستاده میشوید.اینجا که چیزی از دست دوستان خادیست تان بر نمی آئید.( البته احترام اشخاصی شریفی مثل خان به جایش باشد)
    آقای بایانی اینرا بدانید که اینجانب انسان کاذب و هتاک نبوده و به هیچ انسانی به شمول شما اهانت نمیکنم.اینرا صرف از روی ادب ،اخلاق و انسانیت مینمایم و بس.اینجانب در یکی از محلات شهر کابل بدنیا آمده و در آن شهر بزرگ شده ام و بقدر کافی کلمات زیبا و نا زیبای مروج در شهرم را بلد هستم.اما نمیخواهم این جملات را مثل شما برای دیگران باز گو نمایم.من بالای خودم حاکمیت دارم من در کنترول خشم خویش نیستم بلکه خشم من در کنترول من است .من قبلا نیز شما را بخاطر دشنام های تان عفو کرده بوم و بعد از این هم عفو میکنم.من بیاد دارم نوشته ای از شما را که از دشنام کسی به مادر متوفی تان ناراحت شده بودید.شما حق داشتید ناراحت شوید.اینرا بدانید که دیگران نیز از دشنام های تان خوشحال نخواهند شد.اگر انها نیز بالمقابل به شما دشنام دادند پس تحمل داشته باشید و گریه نکنید.خود کرده را نه درد است و نه درمان.من چون به حرمت مادر خود وحرمت مادر شما و هزاران و میلیونها مادر درکره زمین احترام دارم، هرگز به مادر کسی دشنام نخواهم داد.مگر آنکه دیوانه شده باشم.نه تنها برای مادران ،بلکه هر زن ومخصوصآ به زن افغان که خواهران من اند بی حرمتی نخواهم نمود .شما چیزی را که کاشتید درو مینمائید.
    اگر از روشن ضمیر یک حرف میخواهید بشنوید و میخواهید از این منجلاب بیرون شوید.پس گوش کنید : - سر از همین ثانیه به تمام اعمال و گفتار و تهمت و دروغهای که از شما سر زده است خط بطلان کشیده و از نو انسان جدیدی شوید.صادق باشید،مودب باشید و حرمت دیگران را حفظ نمائید.از این بدماشی ها چیزی بدست نخواهید آورد.هرکس حق دارد در این سایت نظرش را بنویسد، شما نیز حق دارید تا نظر تانرا در دید دیگران قرار بدهید.اجازه بدهید منطق های ما با هم مقابله نماید و نه مشت های ما.خودتانرا و اطرافیان تانرا بیشتر از این شنکجه روانی و جسمی ننمائید.این دروغهایی مثل ولید طرزی ،تنویر و... را به یکطرف بگذارید.بیشتر از این خود را مسخره عام و خاص نسازید.اینرا با اخلاص برایتان گفتم.حرف از ما و عمل از شما.

    • قابل توجه آغای کامران مير هزار !
      در اين زمانه پرغم در اين شب تاريک+ نه گرگ ترحم کند نه بره ناله کند
      گر از هميت و مردانگی به کس گويی + به انتقام قيامت تورا حواله کند
      همو که ساقی رضوان بخواندش مفتی + مکيده خون مسلمان و در پياله کند
      گرفته مردم مست شراب عشق خــدا + همو که ادعای کمالات و نور وهاله کند
      شنيده ايم که آب وقتی راکد شود ميگندد و در يک نظام و يا پرده انترنيت زبانی تملق دراز
      و دست تعدی به انتقاد ، نکوهش ، مذمت باز باشد به اصطلاح آن نظام و آن سياست خام
      گرداننده سايت انترنيتی اميد سـجايا ، شفافيت و راستی نه ميرود . برايم جالب است که گاه انتقاداتی تندتر از انچه اقای جلال بايانی و امثال ايشان در اين سايت سوال برانگيز مينگارند وجود دارد ، تا سرحد هتک حرمت خانواده ولی شور بختانه افشاگريهای مصلحتی
      و سازنده ما و اقای بايانی چنين به قبای ارباب بنياد مسعود « شـــهيد ؟!» و سران زور و زر « شورای نظار ؟؟!!» برميخورد و مشمول هزاران بلا ، دشنام که اين لحظه در صفحات از قلم « مزاری»« روشن»« هاشمی» « خان » گوربز » و « حمزه » قی گرديده است وجود دارد و گرداننده بوقلمون صفت سايت حق حذف را ندارد. و بدبختانه
      اين کامران ميرهزار که کابل را به جرم جاسوسی برای ايران ترک نموده به گونه « خرم ها » « مخدوم ها » بر قلم و اراده فولادين اقای جلال بايانی زنجير بسته و دروازه
      شکسته عيرتی « کابل پرس? » را با زندانی ساختن « کودش » بسته و چهره « خرم » را سفيد ساخته است .
      و حال آغای کامران ميرهزار اگر برای بنده وقت داديد و قلم اين جانب را زنجير نه زديد
      تک تک ماهر های خوش خط وخال ولی زهردار را برايت معرفی نموده آينده زيبا و پر خاطره برای سايت شما تمنا ميکنم .
      اينک به معرفی اقای گوربز خان «دعطاخيل » آغاز ميکنم :
      اقای گوربز عطا خيل از پشتون های که مذهب خمينی ، شيخ اصف ، انوری ، حاجی محقق و شما را دارا بوده و به سلسله قوم بنگش پيوست سرحد وابستگی دارد . سالها
      امر سياسی ، اطلاعتی دفتر و نمايندگی « باند جمعيت » در تهران بوده که روابط نزديک و تنگاتنگ با مسوولين استخبارات و اطلاعات ايران داشته و نيز مبصر و کورير راديو BBC بوده که نسبت تقلب خبر و گزارش به نفع باند جمعيت و جمهوری ايران از راديو BBC رانده شدو در لندن زمانيکه خلاف موازين بين المللی و قوانين پذيرفته وزارت خارجه فرد بيسواد ، فاسد ، جنايتکار جنگی بنام احمد ولی مسعود توسط عبدالله در لندن شاژدافير نصب گرديد اقای گوربز خان عطاخيل نيز به لندن شتافت . چون قبلأ باند
      شورای نظار زمانيکه احمد شاه زنده بود با گروپ ها وشبکه های ترورستی حزب الله لبنان ، حماس فلسطينی که هر دو توسط ايران تمويل و تجهيز ميگردد رابط و همکاری داشت و يکی از بخش های اين دو سازمان تروريستی بنام [ القدس عربی ] در لندن فعاليت مخفی دارد که احمد ولی مسعود نيز عضو آن بود و به نمايندگی و عضو رابط خود اقای گوربز خان را معرفی داشت که تا هنوز با اين شبکه ترورستی عربی تماس و همکاری دارد . اين اقا گاه گاه با نام ( وردک ) و لهجه وردکی با تلويزون اقای نبيل مسکينيار آريانا و يا اقای عمر خطاب پيام افغان پيام ها به پشتی بانی از طالب ها فرستاده و تبصره های زهردار نموده و اغلب به گونه همسوی و همبستگی با طالب ها و حکمتيار مقالات به پورتال افغان جرمن ، آزاد افغانستان و تول افغان ، بينوا فرستاده به گونه پشتون ها را عليه قوای اشغالگر امريکا تحريک نموده و اينکه در سايت شما با نام
      گوربز عطاخيل که اسم حقيقی شان نبوده عليه پشتون ها ديگر مليت ها را تحريک و بر آتش نفاق که زاده « اشرار بی فرهنگ » است هيزم و نفت ايرانی پاشيده و بازار دشنام سايت شما را گرم ساخته و باعث خوشی و سرحالی اقای احمد ولی مسعود و تطبيق پلان های ايران گرديده است . بنده که به اساس گزارش و خبر اقای عظيم بابک گرداننده سايت های [ پندار info pendar.eu و تالار گفتمان مشعل ] خبر را که خواهر زن اقای احمدولی مسعود را که به کمک روابط خود ويزا کشور سويدن را در کابل بدست آورده و به مقابل 20000 دالر به افراد قبلأ تدارک ديده به فروش رسانيده . امروز اين خبر را از قول اقای بايانی نيز در سايت خود نشر نموده و نشر اين خبر و مقالات اقايان نويسنده پشتون را تو سط گوربز خان وظيفتأ سبوتاژ نموده عليه انها بدرد مينگارد . اقای گوربز خان عطاخيل قبلأ با شبکه های مخفی کويت نيز روابط داشت و بيشتر اگر فوتو و ساير اسناد ضرورت با شد به اختيار همه قرار داده اميد دشنام نگاران برای بنده که هرگز اقای بايانی نبوديم دشنام نه دهند با اخراج ظالمانه اقای بايانی از سايت کابل پرس توسط آدمک مجهول اقای کامران ميرهزار ديگر روشن گرديد . و اقای بايانی با صدای بلند ، قلم توانا از طرق ساير سايت های پر بيننده و تلويزون ها آواز خود را بلند و بلندتر ساخته خواب ، نوش را بر همه وطن فروشان و تروريستان ايرانی و قاچاقچيان انسان تلخ ميسازد ، موصوف در سويدن نسبت هر زمان ديگر فعالتر گرديده است .

    • اقای طرزی ویا همان بایانی که بعداز افشا شدن داستان های شهناز وثریا در این روزها بنام طرزی پیام میگذارد.

      اکنون ایمانم راسخ شد که شما یک شخص منافق که چه یک کافر ویک بیناموس حرفوی ودرغگو هستید زیرا بنده از نزدیک اقای کوربز را میشناسم و این را میتوانم بگویم که حتی یک کلمه گفته های شما هم در مورد ایشان واقعیت ندارد!

      شما وارخطا شدید زیرا افشا گری های جنرال خلیل بایانی هم به اقای گوربز خان عطا خیل رسیده است وایشان گفتند که درمورد شخصیت دلال بایانی چیزی خواهد نوشت. این عجله شما در جعل یک زندگی نامه نشان میدهد که شما همان بایانی هستید که در پروان برای جنرال طارق وچنرال خلیل وچنرال وکیل وعارف صخره دلالی میکرد واکنون زیر نام مستعار شروع به دفاع از بایانی کرده اید. روی تان سیاه باد! من برای تان گفتم که شماره تماس وایمیل ادرس تان را بگذارید

    • اقای بابک روشن ضمير !
      آيينه جهان نما شما ، منطق برباد رفته شما ، تحليل ميان خالی شما ، قضاوت يک جانبه
      شما ، و داوری بی مورد شما در باره دشنام ، چرند ، سفسطه چوچ او چه تبصره و نظر
      داريد ؟؟؟؟؟
      بنده از نام خود به گونه صادقانه بيوگرافی دقيق ، واقعی و صد در صد حقيقی اقای گوربز خان عطاخيل را که همه با ايشان شناخت دارند که گاه گاه « روشن » گاه « خان »
      گاه « هاشمی » و گاه « حمزه » ميشوند شناخت دارند توزيع داده و يک باره سگ رمه
      بنام روشن به دندان تيزی ، خيز وجست پرداخته ، داستان پدر ناجايز خود بنام « خليل مامای صخره و عضو ارتباطی ميان قطعه 40 روس ها و شخص احمد شاه مسعود را به روخ دوست ما بايانی کشيده . اين کدام غيرت است .
      اقای تتمع شده ، مزدبگير کامران ميرهزاره اگر پيرو خط امام « خرم » < ع ر> نيستيد
      اگر تمام شعار ، کلام ، سخن تو دلقک شورای نظار که مخالف سانسور بوديد واقعی بود چرا قلم اقای بايانی را با زنجير « خرمی » بسته و دروازه سايت بدنام ، دشنام گر ، فاسد و محل اوباشان را به روخ موصوف بسته نموده و ينک خسربره شما چه جفنگ گفته و چه اخلاق ، ادب و تربيه خانوادگی خود را تبارز داده ولی کس قادر به حذف چرند نيست بخاطريکه اقای کامران از طرف بنياد « مسعود شهيد ؟؟!!!» مالامال گرديده دست خوش ، دست خوش ، دست خوش . با احتجاج اعلان ميدارم که لطفأ اسم بنده را نيز خط زده و دروازه فساد ، شرر ، نفاق ، حادثه ، دسيسه کابل پرس? را به روی بنده نيز ببنديد
      اين سايت جای چاقوکشان ، هرزه گان ، اوباشان و دشنام نگاران حرفوی بوده . طشت های شما را منبعد در سايت های معتبر بر زمين ريخته تا خلق الله خوبتر ، بهتر اگاه شوند
      اقای روشن ضمير تربيه ، اخلاق خانوادگی « دلقک روشن » را به شما تبريک گفته هاهاهاهاها لعنت به بزبزرگ ـ

    • طرزی صاحبه !
      دی هغه مطلب دی ( بز برگ ) دا احمد شاه خان مسعود ملطب خو نه دی ؟ عطا خیل خان خو یو پخه کمونبیست دی که نه . او دی دی شیخ السلام محمد گلبدین حکمتیار صاحب دی شاگردانو نه دی . هغوی سره هم دوستی وی و درلود , شهنواز خان تنی سره . بیا خبری اطری کوو که نه . احترامونه قبول دار وسی .

    • طرزی صاحب!
      من قبلا بشما یک پیام دادم که خداکند که شما مربوط به خاندان طرزی نباشید که خاندان طرزی دربین تمام پشتونهای کابل وقندهار یک خاندان معروف وشناخته شده است. محمود طرزی خصر امان الله خان ،پدر ژورنالیزم افغانستان بحساب می آید. چرا اینقدر ظالم استید که نام آن خانواده را درنظرمردم بد میکنید. ببنید عزیزم!
      خودت یکبار بنام طرزی مرا با رفیق گرانقدریکه تا هنوز با او معرفت ندارم ، فرزند دلیر، انقلابی وطن عظیم جان بابک که مانند تو صدها شاگرد را در حزب تربیه کرده است به اشتباه گرفتی و بی پرسش وبدون سند تاختی و الفاظ خلاف آخلاق واداب انسانی علیه آن بزرگمرد بکار بردی.
      عظیم بابک مسؤولیت یک سایت را بنام پندار بعهده دارد اگر او بخواهد کسی را زیر نقد بگیرد چه ضرورت دارد که به کابل پرس? رجوع کند. او می تواند در سایت خودش به جواب مخالفان وموافقان بپردازد چه خودش وچه هم رفقای دیگر. چنانچه که این کاررا همین اکنون میکند. داکتر صاحب اکرم عثمان را همین اکنون زیر نقد قرار داده اند. وبرای محترم داکتر عثمان فهمانده اند که استفاده کلمات مثل (جرت) زیبندهء آن دکتور والاگهر وسخنور توانا نیست.

      سوال من ازشما این است که اگر من عظیم جان بابک باشم چه ضرورت دارم که به کابل پرس بیایم؟

      مگر تو از داکتر اکرم عثمان بالاتر هستی که اکنون درسایت پندار زیر نقد قرار گرفته است؟

      بدون شک خودت هم اعتراف داری که تو نسبت به داکتر اکرم عثمان نه عالم استی و نه هم دست توانا درنویسنده گی داری پس باید حد خودرا بشناسی وپایت را از اندازهء گلیم ات فراتر دراز کنی.

      اینکه تمام پیامگزاران این سایت را خودت دریک قلم اراذل و اوباش وچه وچه گفته ایی باز این دشنام بخودت میگردد چون خودت نیز درین سایت پیام گذاشته ائی پس یکی ازآن اوباشان باید خودت هم باشی ویا هم فکران دیگرت مثل ولی، تنویر، اصیل کابلی ، شبیر کاکر، بایانی وغیره که همه را بدون استثنا اراذل واوباش گفته ایی.
      اما عرض من به حیث یک برادر کوچک بخودت این است که به کسی اتهام نزن مودبانه وارد سخنگاه شو بالاخره اگر دلیلی هم برضد کسی داری بدون توسل به خشونت آنرا مطرح کن تا مورد قضاوت قرار گیرد. این جا عروسی نیست که برایت کسی کارت دعوت نامه فرستاده باشد که باید حتما به کابل پرس پیام دهی. این سایت برای همه گان وهمهء نظریات مختلف ایجاد شده است. اتهامات شما علیه سردبیر کابل پرس یک اتهام غیر اخلاقی است. بنیاد شهید مسعود خودش از خود سایت دارد وهیچ ضرورتی به این نمی بیند که سایتهای دیگران را تمویل کند.
      بناء خودت را درچوکات آدمیت برابر بسازو زیر یک نام بدون دشنام وتحریک نمودن مردم به دشنام پیامهایت را بگذار نه مرا عظیم بابک بدان ونه هم عظیم بابک را من
      به امید رهیابی شما

    • این نامه را ظاهرآ عنوانی اسم مستعار طرزی مینویسم اما در حقیقت شما نویسنده گرامی که از این اسم استفاده مینمائید هدف نوشته من میباشید. من به شما آقای بایانی نگفتم ،برای آنکه آزرده نشوید.

      آقای ولید طرزی مقیم مشهد مقدس سلام !
      از نامه ای که برای من نوشتید تشکر.آیا شما نامه مورخ پنج جنوری مرا که عنوانی اقای بایانی است مطالعه کرده اید؟
      آقای بایانی به نظر من نیز یک قربانی میباشند.اما قربانی چی و قربانی چه کسی؟ تعجب نکنید.اقای بایانی قربانی خودخواهی های خودش،قربانی غرور بیجای خودش و قربانی زورگویی ها و اخلاق غیرحمیده و زبان غیر مطهر شخص خودشان میباشد و نه کسی دیگری.
      جرا ما انسانها مسئولیت همه اشتباهات و خطا های خود را بدوش افراد دیگر انداخته و شانه های خود را خالی مینمائیم؟
      چیزی که مرا بیشتر از پیش ناراحت میسازد اینست که گوشهای آقای بایانی برای شنیدن حرفهای خوب بسته شده است.و متاسفانه این بایانی عزیز ما کسی را بنام" دوست و دلسوزی" در نزدیکی خود ندارد تا برایش نصیحتی نموده و او را از این لجاجت بدور سازد.برایش بگوید که اقای بایانی بس کن دگر کافیست.بیشتر از این آبروی خودت و فامیلت را نریزان.بیشتر از این حیثیت فرزندانت را متضرر نساز.ادامه اینراه به ضرر تو تمام میشود.شق بیجا بدرد تو نمیخورد.هزاران کس ممکن است تو را ملامت نمایند.فرزندانت حق دارند پدر خوشنامی داشته باشند و تو با این وضعیت برحقوق انها تجاوز نکن....
      اما با تاسف دیده میشود که چنین دلسوزی برای اقای بایانی وجود ندارد که در این لحظات حساس، آبروی باقیمانده اش را از این طوفان حوادث که عمدآ بدستان خودش ایجاد شده است نجات بدهد.
      در ادامه مستقیمآ خدمت خود آقای بایانی مینگارم که آقای بایانی! اگر شما پاراگراف اخیر نوشته مورخ فوق مرا مطالعه کرده بودید و به آن عمل مینمودید، به یقین این نامه جدیدی با این متن، در صفحات کابل پرس? از جانب شما ظاهر نمیگردید.شما در عمل نشان میدادید که دامن خشم،عصبانیت و دشنام را رها و دامن عقل ،منطق و صبر را محکم گرفته اید.همن حالا من اطمینان دارم که شما خواب و خوراک نداشته و تمرکز فکری تان به شدت آسیب دیده است.تمام این حالت جسمی و روانی تان از روی نوشته هایتان هویداست.اگر خود تان ،یکی دو ماه بعد تر همین نوشته های تان را مجددآ مرور کنید با من در این نتیجه گیری هم نظر خواهید شد.چرا اینقدر در حق خود ظلم میکنید؟
      اقای بایانی! شما به من میگوئید که من چرا شما را تنها ملامت مینمایم؟ اجازه بدهید شمه ای خیلی اندک از کار های که در گذشته نموده اید برایتان یاد آوری نمایم تا بدانید که ایا شما هم ملامت هستید و یا اینکه همیشه دیگران ملامت میباشند و بس.
      تحت اسم مستعار تنویر ،به افراد متعددی دشنام داده و آنها را اهانت کردید.برای یکبار هم که شده به نظریات قبلی تان با بیطرفی مراجعه نمائید.
      باز هم تحت اسم مستعار تنویر به ناموس مردم از جمله احمد شاه مسعود تجاوز کردید.خوب بشنوید که من برای تان در اینباره چه میگویم:اگر احمد شاه مسعود کار خوب کرده است نیز باید عادلانه مورد قضاوت قرار بگیرد و اگر اشتباهی از او سر زده است نیز باید بیطرفانه مورد بررسی و نقد قرار بگیرد.دشنام دادن به خانمی به اسم "پری گل" که در قید حباله نکاح مسعود در زمان حیاتش بوده و از این زن هیچ ضرری نه بشما و نه به من و نه به دیگران رسیده است، خیلی بی ادبی بزرگ میباشد.مگر این زن به شما چی کرده است که چنین زشت بر علیه او مینویسید؟مگر این خانم میتوانست برای شوهرش بگوید که اینکار را نکن و آن دیگر را بکن.شما به حیث یک دیپلومات سابقه دار و یک حقوقدان این حق را بخود ندهید که در موقع مقابله با دشمن و یا طرف مقابل تان ولو هرکسی که باشد ،ناموس او را این چنین بی رحمانه مورد هدف قرار بدهید.من به هیچصورت حامی این یا آن شخصیت سیاسی نیستم .مگر نحوه برخورد شما را شدیدآ تقبیح مینمایم.آیا خوشحال شدید که نوامیس خودتان دشنام شنیدند؟ به یقین که نه.پس در آینده اینکار شنیع را با هیچکس دیگری نکنید.چرا ما افغانها که اینقدر لاف از حفظ نوامیس میزنیم ، به این سادگی به نوامیس هموطنان خود تجاوزلفظی می نمائیم؟در کجای دیگر دنیا اهانت همسر و یا فرزندان یک سیاستمدار یا نظامی یا یک.... رواج دارد که ما "غیرتیان" ساکن افغانستان آنرا مروج نموده و از آن با افتخار یاد مینمائیم.شما باید از این کار تان خجالت کشیده و اعتراف نمائید که کار نادرستی کرده اید.
      من نیز یک خاطره یی از دشنام دادن یک نفر به زن داکتر نجیب رئیس دولت وقت،بعداز مدت کوتاهی پس از سقوط دولتش دارم که اگر خواستید آن ماجرا را نیز برایتان خواهم نوشت.حالا بخاطر طولانی نشدن این نوشته از آن صرف نظر مینمایم.محترما! اینکار ها خیلی خجالت آور بوده و غیر قابل توجیه میباشند.
      به مادر و سایر نوامیس طرف مقابل تان به شمول اقای مزاری،عطاخیل ،روشن ،خان و دیگران به شمول خودم دشنام دادید.اینرا یقینآ میدانید که اینکار زشت است و قابل آنست تا شما از همه معذرت بخواهید.(اما من نیازی به معذرت شما ندارم چون قبلآ شما را عفو کرده ام.)
      نگوئید که این اشخاص نیز به شما تعرض نموده اند و شما به آنها پاسخ داده اید. شما به کسانی که حتی یک کلامی هم علیه شما ننوشته بودند نیز دشنام دادید.مثلا اقای توردیقل میمنگی که شما یکبار برایش کله خام و چند بار غول و... گفتید. شما به حیث یک دیپلومات و سیاستمدار باید در ختم نوشته های اقای توردیقل نظرعلمی تانرا مینوشتید و نظریات او را رد میکردید تا ما هم از شما می اموختیم اما با هزار درد و افسوس چیز هایی را از شما میخوانیم که باید به حال شما و حال خود و حال وطن گریه کنیم.اگر یک دیپلومات تحصیل کرده ما اینچنین باشد ،پس از یک طفل ولگرد که از نعمت تعلیم و تربیه محروم مانده باشد چه توقع خواهیم داشت؟
      با تاسف دروغ زیاد میگوئید و دست به تقلب میزنید.دروغهای تان افشا میگردد وبهمان اندازه از حیثیت و ابروی تان کاسته شده و کاسته میشود.همزمان در یک مقاله از چند نام مستعار استفاده میکنید و بعد منکر هم میشوید.و اینکار شرافتمندانه ایی نمیباشد.متاسفانه اینکار را از قدیم و حتی از زمانی که با من تحت یک اسم مستعار جروبحث میکردید نیز انجام میدادید.باور کنید که اینکار خوب نیست.
      یک چیز را از شما میپرسم،برایم صادقانه پاسخ بدهید.آیا دروغ گفتن کار خوبی است؟ آیا از گفتن دروغ خجالت نمیکشید؟دین و مذهب تان در اینباره چی گفته است؟ شما که در گذشته ادعای دینداری فوق العاده نیز مینمودید.ایا همه ساختگی بود و یا اینکه واقعآ به ادعا های تان باور هم داشتید؟ببینید اگر پابند اخلاقیات نیستید ،نباشید.اما اگر ادعای دیانت و دینداری میکنید ،حداقل با خلوص نیت به ادعا های تان پابند باشید.
      آیا شما واقعآ باور دارید که خدایی است که از قلب تان آگاه است و این خدا شما را از دروغ گفتن منع کرده است و این خدا شما را بخاطر دروغهای تان مجازات میکند. پس چرا پابندی و احترام به اعتقادات شخص خودتان ندارید.اگر منشآ اخلاقیات تان دین تان باشد ،پس بدان پابند باشید.لطفآ و لطفآ پافشاری بر دروغ تان نکنید.هر انسان ممکن است اشتباه بکند.شما و من نیز .پس بهتر است تا بر اشتباهات خود معترف بوده و آنها را اصلاح سازیم و نه بر جهالت خود اصرار نمائیم.
      تقاضای من از شما اینست که حد اقل برای دو هفته خود تانرا استراحت بدهید.اعصاب تانرا آرام نمائید.به کار هایی که کرده اید فکر نموده و آنها را بیطرفانه قضاوت نمائید.بعدآ با تغییر شیوه و روش از بحث احساساتی و هتاکی صرف نظر نموده و به بحث منطقی ادامه بدهید.من برای شما صحت و سلامت و برگشت به منطق آرزو مینمایم.اما اگر به حرفهای من گوش نکردید، این دو شعر ذیل را برایتان خواهم نوشت.اما در حال حاضر هنوز امید اندکی بر بهبود دارم.

      درختی که تلخ است وی را سرشت .....گـرش بـر نـشانی بـه باغ بهشت
      ور از جـوی خـلدش به هنـگام آب .......به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب
      ســرانـجام گـوهـر بـه کــار آورد ........هـمان میـوه ی تـلخ به بـار آورد
      ز بـد اصـل، چـشـم بـهی داشـتـن......... بـود خـاک در دیـده انـباشتن

    • باز هم خدمت آقای طرزی سلام.به ادامه نامه قبلی قراریکه عرض کردم چند نکته دیگر را نیز اضافه مینمایم:
      شما آقای طرزی در نامه بالایی تان چنین نوشته اید:" اين کامران ميرهزار که کابل را به جرم جاسوسی برای ايران ترک نموده به گونه « خرم ها » « مخدوم ها » بر قلم و اراده فولادين اقای جلال بايانی زنجير بسته و دروازه
      شکسته عيرتی « کابل پرس? » را با زندانی ساختن « کودش » بسته و چهره « خرم » را سفيد ساخته است ."
      اتهام های واهی جاسوسی این یا آن فرد به این و یا آن دولت که بدون اسناد و از روی خشم و یا عقده صورت میگیرد فاقد ارزش حقوقی و ژورنالیستکی میباشد.اگر این شخص میرهزار است یا یک فرد دیگر.اگر سندی در این زمینه موجود است لطفآ ارائه دارید در غیر ان، این مطالب قابلیت تبصره را ندارند.ورنه ما شاهد بستن همچو اتهامات از جانب رژیم استبدادی بقایای خمینی در ایران بر مخالفین شان و یا خبرنگاران و یا وکلای دعاوی و دیگران بوده و میباشیم.
      اما مهمتر از همه آنکه شما آقای طرزی در مشهد زندگی مینمائید و آقای بایانی در سویدن تشریف دارند واین دو ظاهرآ با هم کدام شناختی نداشته و ندارند. چگونه شما از قید شدن کود آقای بایانی در سایت کابل پرس با این سرعت مطلع شدید؟ چرا من مطلع نشدم؟ببیند ، همین ادعای شما یک عیب بزرگی دارد که از شرح آن عاجز هستید. و برای رفع این عیب باید دروغ جدید دیگری گفته شود.یعنی در ابتدا یک دروغی گفته شده و بعدآ برای آنکه آن دروغ افشا نشود باید دهها دروغ دیگر را قطار نمود؟ به واقعیت که خنده دار است.پس این خود گواه آن حقیقت است که ولید طرزی، اسم مستعار جدید شما آقای بایانی میباشد و بس . پا فشاری در کتمان این واقعیت صرف به قیمت حیثیت تان تمام میشود .
      در مورد آقای عطاخیل باید عرض کنم که شما از عمق شناخت تان در مورد موصوف مینویسید که عطاخیل با سرویس های استخباراتی ایران و کویت و...ارتباط داشته و اینکار و ان کار را کرده و یا میکند . از جانب دیگر ادعای داشتن فوتوی آقای عطاخیل را نیز مینمائید.پس چرا اسم اصلی شانرا نمیدانید؟ایا فکر نمیکنید که معلومات تان در مورد ایشان ناقص باشد؟ساده ترین معلومات در مورد یک فرد اسمش میباشد.شما متاسفانه آنرا نمیدانیداماادعا از آگاهی های عمیق استخباراتی موصوف مینمائید.مهمتر از همه اینکه گاهی او را عظیم بابک نامیدید و گاهی هم خان و..وغیره.بهتر خواهد بود که لطف نموده نخست در مورد ایشان معلومات تانرا تکمیل و بعد از اطمینان کامل، آنرا در دسترس دیگران قرار بدهید.نه اینکه هر روز یک ادعای واهی را مطرح بسازید.مزید بر همه ،آقای خان شماره تیلفون خود را نیز به شما دادند.چرا همراه شان تماس نمیگیرید؟ من خودم شخصا در حال حاضر کدام علاقمندی خاصی به شناخت هویت آقای عطاخیل ندارم.برای من نظریات شان مهم است تا خودشان.ادعا های نا درست شانرا هرگز نخواهم پذیرفت و منکر حرفهای درست شان نیز نخواهم شد.متاسفانه که ادعا های بی اساس شان نیزدر نوشته های شان کم نمیباشد.معلومات من در مورد سابقه اقای عطاخیل متاسفانه در سطحی نیست که بخش اعظم ادعا های تانرا تائید و یا تردید نمایم.اما در مورد ادعای تان در باره نشر فوتوی ایشان در صورت تقاضای مردم باید عرض کنم که اگر واقعا چنین چیزی واقعیت میداشت تا حال آنرا نشر کرده بودید و منتظر درخواست این و یا آن نمی نشستید.حال اگر راست میگوئید بفرمائید آنرا به نشر برسانید و مسئولیت درست بودن آنرا نیز پذیرا شوید.
      بالاخره حالا که مطمئن هستید که اقای عطاخیل ،اقای عظیم بابک نیست و شما چندی قبل دشنام نامه ای را در این رابطه به ادرس آقای بابک تحریر داشته بودید.پس لازم است تا بر اشتباه تان در این مورد اعتراف و از اقای عظیم بابک طلب بخشش نمائید.
      در ادامه جمله دیگر تانرا نقل نموده و در باره اش تبصره خواهم نمود:" اميد دشنام نگاران برای بنده که هرگز اقای بايانی نبوديم دشنام نه دهند با اخراج ظالمانه اقای بايانی از سايت کابل پرس توسط آدمک مجهول اقای کامران ميرهزار ديگر روشن گرديد . و اقای بايانی با صدای بلند ، قلم توانا از طرق ساير سايت های پر بيننده و تلويزون ها آواز خود را بلند و بلندتر ساخته خواب ، نوش را بر همه وطن فروشان و تروريستان ايرانی و قاچاقچيان انسان تلخ ميسازد ، موصوف در سويدن نسبت هر زمان ديگر فعالتر گرديده است."
      از اخراج ظالمانه آقای بایانی از سایت کابل پرس هم خیلی سریعتر از همه مطلع شده اید البته قسمیکه در فوق هم عرض نمودم.و وعده مبارزه را هم شما از جانب ایشان میسپارید.آیا شما وکیل اقای بایانی هستید؟ که از جانب اقای بایانی قول تلخ ساختن خواب بر وطن فروشان و تروریستان ایرانی و قاچاقچیان انسان را میدهید.چگونه از فعالتر شدن موصوف در سویدن باخبر میشوید؟ پس معلوم میشود که شما یک شخص معمولی و بیطرف که در مسائیل مختلف نظر میدهد نمیباشید.باید ارتباط و اگاهی تان از اقای بایانی از سطحی که در ابتدای ظهور تان در این سایت مدعی بودید بیشتر باشد.
      شما درادامه و در مورد سایت کابل پرس چنین مینگارید:" با احتجاج اعلان ميدارم که لطفأ اسم بنده را نيز خط زده و دروازه فساد ، شرر ، نفاق ، حادثه ، دسيسه کابل پرس را به روی بنده نيز ببنديد
      اين سايت جای چاقوکشان ، هرزه گان ، اوباشان و دشنام نگاران حرفوی بوده . طشت های شما را منبعد در سايت های معتبر بر زمين ريخته تا خلق الله خوبتر ، بهتر اگاه شوند."
      اگر نظر به ادعای شما سایت کابل پرس واقعا جای هرزگان ، اوباشان و......باشد، پس بستن دروازه ورودی چنین سایتی بروی شما (آقای بایانی) که خوشبختانه شامل این دسته افراد نیستید کار خوب و قابل تمجید گرداننده این سایت بوده است.شما بجای گلایه باید از اینکار گرداننده گان این سایت تشکری میکردید. واینکار سبب خشم تانرا فراهم نمی نمود.پس خشم تان از بابت قید کردن کود ورودی تان به این سایت نشان دهنده عدم رضایت تان میباشد و شما هم از اینکه در بین اوباشان داخل شوید،خوشحال بوده باشید.پس ناراحتی شما از اخراج تان نشان دهنده درست بودن قضاوت تان در مورد اوباش بودن کاربران این سایت بوده نمیتواند.و شما که تحت نام آقای طرزی تقاضای خط زدن نام خودتان نیز شده اید باید بفهمید که نیازی به خط زدن نیست.پیام دادن و یا ندادن مربوط به شخص شماست.کسی از من ویا شما تقاضای نامه نگاری نکرده است.اگر واقعا میخواهید از " اوباشان" فاصله بگیرید پس دیگر پیام ندهید.
      در خاتمه باز هم از شما تقاضا مینمایم تا برخورد تانرا معقولترساخته و اصرار براه غلط ننمائید.

  • جناب محترم برادر بزرگوار , گور بز خان ( عطا خیل ) !

    جای تعجب نیست که تو و بابک هر دو از هم شناخت دارید و دوستان قدیمی هستید . در جای او از تو به خوبی یاد نموده گفته بود که گوربز ( یک کمونیست واقعی ) است . و تو او را استاد بسیاری از چپ اندیشان میدانی . با بک را من نمیشناسم و لی میدانم که او ( مالیخولیا ) شده است و به مرض ناز و ادا های سیاسی , پرخاش گری های تقلبی و امثال هم دست و پا میزند . شخص شما با این لنگوته سفید و ریش فرانسوی ( امیتا بهچنی ) که زیر بیرق سویذن نشسته اید ( عینک های دودی تان یادم رفت ) از خود باچه فیلم های مجاهدین افغانستان جور نموده ایید . منظور از این ابا و قبا و رفت و امد و طمطراق چی است . میخواهی ریس جمبور افغانستان شوید و یا نام بکشید که فلانی . . اوه فلانی ده سویدن گوزش خاک باد کرد . الخلاصه که مردم و بچه های مردم را کله ونگی بی جای ساخته همه را مانند مداری های پاکستانی دور خود جمع نموده اید و برای نمایش هیچ چیز در خلطه تان نمیباشد . سیستانی چه گفت ؟ شهنواز تنی کجا رفت ؟ ملا عبدالسلام ضعیف کتاب نوشته به زبان انگلیسی ؟ خط دیورند را باید بردارند ؟ تما م حرف های کهنه و بی قایده و بی نتیجه که توسط این اشغال بازی ها , شما میخواهید دانش تاریخی و سیاسی خود را به رخ اولاد های افغانستان متولد شده خارج که از هیچ چیزی خبر ندارند بکشید . و بعد بادی به قانقرطک خود انداخته خود را مقابل اینه جسجو کنید , که واه همه چیز درست است . قسم به گوه سگ های گرگی کوچه های کابل که تا اخر عمر مانند که سگ برای به دندان گرفتن دمب خود به دور خود چرخک زده میرود , تو همانند خواهی بود و مانند یتیم بچه به ظایع ساختن زورگار خود پرداخته ایی . نصیحت هم ملکی برای تو دارم : برو به شاروالی کابل خوده معرفی کو شاید از تو برای صاف کاری سرک های خیر خانه استفادهء به عمل اید . قبلاء که با شیخ السلام میخواستی یک جا شوی وقتش گذشته دیگر شیخ السلام به تو اعتماد ندارد . زمان غورزی گذشته و تنی دری خود را به روی کسانی که ابن الوقت هستند بسته است .

    • مانده نه باشی سوتیا جان ! یار کجا هستی که نه درک داری و نه پلوان ؟ امی نام تعغیر دادن چی مود شده که هرکی ره اندیوال میسازیم همیتو گریزی شده یگان قُط قُط خوده از خانه همسایه میکشه . ناجوان زدی ما ره پیش حریفا قتی نام بدلکانت ده یک پیسه کدی ! یارا مه فکر میکدوم که همیتو مثل جوانا ده جای که میغلتانده گیشه هنوز مادر نزایده ایستاده هستین ، ولی مالوم میشه که اتو نبوده !

      او ناجوان ، ای دیگه کدام فلم اس که پُر میکنین ! ما خو شماره ده چمنهای تان یکرنگ پالیده روان استیم ، زیر کوبروک ، سر کوبروک ، بیخ بوته ، سر بوته ، کدام غار چمنای تان نبود که بخاطر یافتن شما کلکک نکده باشیم . چی خبر که شما یکی یکدم سوتیا جان شده ماندین .

      پس ده جای و نام قدیمی تان بیاین که یکنفر مره سوال پیچک کده دیوانه کده . بیاین و نشرمین که ده کابل پرس? جای شما خالیس . راستی یکروز عارف جان الف شما ره پرسان میکد ، مچیم شما پیامشه خاندین یا نی . خیر باشه یک پیش پایی شما قرضدار . اگه کدام وقتی نافامیده گستاخی کده باشوم بوبخشین . اندیوال قدیمی تان مزاری

    • خواهر محترمه سلام برشما!
      پیامهای شمارا خواندم متاسفانه بخاطر اغلاط املائی و جمله بندی های غلط از آن ها نتیجهء درست نتوانستم بگیرم. توصیهء من به شما این است که خیلی مطالعه کنید. مثلا شیخ السلام کلمهء استهزا آمیز است که شما به کسی یا از روی حسن نیت ویا به جهت توهین وطنز ااطلاق نموده اید. شیخ السلام یعنی اینکه مرد کهنه وفرتوت که فقط معتاد به سلام دادن باشد ویا اینکه شیخ سلامتی باشد. درحالیکه صحیح ودرست آن شیخ الاسلام است که شاید مراد شما هم همین بوده است.
      این لقب از جمله القاب علمی درقرون گذشته درعهد خلفا ی اموی وعباسی بود. درمتن اسلام یعنی اسلام حضرت پیامبر بزرگ چنین القابی مثل شیخ الاسلام، آیة الله مولوی وغیره نبود. لطفا کاربرد این کلمه را بعد ازین درست بنویسد تا خودرا مورد تمسخر دیگران قرار ندهید.
      دیگر اینکه من از مجموع پیامهای شما هیچ چیزی نتوانستم برداشت کنم که شما اصلا جه میخواهید. فقط یک پرسش شما را فهمیدم که من ازنوشته هایم چه منظور دارم آیا میخواهم رئیس جمهور شوم؟
      جواب من بشما این است که نه!

      خدا هرگز آنچنان مسؤولیت بزرگی را برشانه هایم نیندازد که در روز آخرت از محاسبهء آن خلاص شده نتوانم این ریاست جمهوری را به شیخ الاسلام شما مبارک میگویم اگر آنرا بخاطر رفع مسؤولیت دینی بخواهد نه بخاطر ارضا هواهای نفسانی.
      اما تا جائیکه شیخ الاسلام شما را من ودیگران شناخته ایم او بخاطر ارضای هوا ونفس خویش چنین امارتی را میخواهد ودر راه رسیدن به آن ازکشتن وخرب ساختن یک کشور تا مزدوری و پنیشنهاد به رئیس جمهور یک کشور درمورد تقرر یک جنرال بازنشسته ازهیچ پستی و دنائتی رو گردان نیست. پس چنین شیخ الاسلام را باید رسوا ساخت ونباید گذاشت که مقعد بویناکش در کرسی ریاست جمهوری تماس بگیرد. اورا ونیات خبیثانه اورا باید بمردم معرفی کرد. این است هدف من
      فراموش نشود که درمورد افراد پیروان وشاگردان اروپائی این شیخ الاسلام نیز درمقالات آینده ام شاید چیزهای برای خواندن شما پیدا خواهد شد اگر به اسناد موثق دست یابم. ازشرارت ها، قتل های ناموسی خواهر زیر نا م ننگ وناموس فروپاشیدن خانواده های این شاگردان شیخ الاسلام خیلی سخنانی است که در آینده توجه شما را به آن معطوف میدارم
      موفق باشید
      گوربزخان عطاخیل

    • آقای مزاری سلام! صحتمندی و سلامت تان آرزوی من است.هم شما و ممکن یک عده عزیزان دیگر از ظهور ناگهانی چهره جدیدی بنام "سوتیا" با پیامهای جالب اش، تعجب کرده باشید.متوجه باشید که ایشان آقای بایانی و یا طرزی و یا تنویر و....نیستند.این جناب "سوتیا" یک دوست قدیمی دیگر ما هستند که در تغییر نام و تغییر پیام و جنگ انداختن مردم بین همدیگر ، ید طولا دارند.مسخره گی و مسخره کردن را دوست دارند.من با مطالعه چند جمله از ایشان ،فورآ تشخیص میدهم که این پیامها از کی باید باشد. نه تنها پیامهای ضدو نقیض شان تحت نامهای مختلف برای من قابل شناخت میباشند،بلکه مقالاتی که در تحت نامهای مختلف در این سایت موجود است نیز برای من قابل تشخیص بوده و خواهند بود.من از جمع شدن اینهمه اضداد در وجود یک فرد واقعآ تعجب میکنم.برای اینکه زیاد سرگردان نشوید ،صرف یک نام مستعار شانرا برایتان میگویم.بقیه باشد برای بعد و یا خود شما بقیه را پیدا کنید. اسم مستعار" تریدر" را بخاطر دارید؟
      روز تان خوش.مقاومت تانرا در مقابل استبدادپرستان آرزو دارم.

    • دوست ارجمند بابک ! این آرزوی نیک شما مرا یاری میرساند تا با قدم های استوار به سرمنزلی که با دوستان پیش گرفته ایم پیش رویم ، امید با اندیشه های نیک ، خردمندانه و برادرانۀ تان ما را یاری رسانیده و فراموش ما نکنید . جانجوری و پیروزی برایتان آرزو دارم . نبیل مزاری

    • اسلام علیم و رحمته الله برکاته هو !
      این سلام دادن من مانند این است که من عرض کنم که اذا قاله جاهلونه سلاما , ولی نه خیر شما ها همه دانشمند و درس خوانده هستید و از قراین معلوم میشود که شما ها برای افغانستان تمام عمر فاتحه گرفته و مرده دار هستید و تا به شما دست زده شود اه و ناله شما از بدنتان بیرون میاید و همه را با خود داخل جوی غم و غصه و ناراحتی داخل میسازید . به همین دلیل شب و روز مشغول در نقب زدن و خالی نمودن زیری پای همدیگر بوده و دقیقه از تخریب نمودن همدیگیر دست بر نمیدارید . بعضی در حزب سازی مصروف است و احزابی چون ( رستاخیز ) که نه سر دارد و نه دمب به نام یکی از اقوام یکی از شهدای جنگ افغانستان میسازد و فکر میکند که کارو بارش میگیرد و دیگری کتاب های کته کته را زیر بغل زده از یک کوچه به کوچه دیگر زود زود قدم به قدم روان و دوان شده به همه نشان میدهید که خیلی میفهمد , الخلاصه که همه این ها به گفته اقبال ملتانی لهو گرم رکنی کا هی ایک بهانه و الی افغانستان سوخته میره و همه ما و شما در خانه های ضد برف و خنک و باران نشسته کی بورده انگشتک کرده میرویم و ولی شما اشتباه میکنید من قبلاء به کابل پرس? اصلاء نبودم و یکی از دوست ها از ابنای بیرنگ لینک کابل پرس را برایم فرستاده بود و اخرالامر مامم پهلوی نام اعظم سیستانی که امد . زهی . . . .

  • گوربز !
    اصلاء این عکست ترا بد نام ساحته : به سرت لنگوته که نشانی کلتوری افتخاری افغانها است ماندی و به گردنت نکتایی غلامی انگریز ها را بسته کری , به چشم هایت عینک های مامورین سی آی ای را گذاشتی و ریش فلمی را ایلا دادی , سر کل گپ ها سله لنگوته ته به جای که به پشت سر بیاندازی مانند مو های سیاه عاشقانه دختر که دم بخت باشه به پیش رویت اندذاختی , حالا از ایتو یک ( نقاشی ) ادم مثل مه که از هیچ جای خبر نداره چه نتیجه بگیره . البته از نظر بعضی ها شما یه یک اخوانی , متوجه میشوید , , اخوانی یعنی کسی که از تهه دل پیرو و یا غلام نظریات اسلامی محمد قطب و سید قطب باشد و سلسله بعیت این شخص میرسد به پیروی از مولانا موددی و جلالتماب قاضی حسین احمد پاکستانی . گرچه امیر اسلامی افغانستان محمد گلبدین حکمتیار صاحب میفرمایند که اسلام سرحدات ندارد و عنقریب انشالله ما پاکستان را تسخیر نموده به ایران حمله خواهیم نمود ( کار خیر ) میباشد و الله تعالی ایشان را بر این نظریه توفیقات عطا بفرمایند . منظور حرف بین من و شما باشد به کسی نگوید , شما با این ( حولیه ) نماینده شیخ السلام امیر المونین محمد گلبدبن حکمتیار را میمانید . و یا شاید من اشتباه نموده چند تا کوچه پاین و یا بالا شما پیروی بعضی ها را قبلاء نموده بدین جا رسیده اید . جای خوبی است و محکم بنشینید زیر بیرق سویدن ولی محتاط باشید چند نفر از عقب شما کله کشک مینمایند , شاید برای انخلاه شما از این چوکی که روی ان نشسته اید دسیسه میسازند و یک لحظه به عقب نگاه کنید و ائ کلاه پوست والا بسیار ادم خطرناکی مالوم میشه , نترس ضرورت بود تو بابکه صدا بزن فوراء میرسه .

  • از فقر دانش وقتی مردم به توهین کردن روی میاورند دیگه حرف نیست برای گفتن .

  • لقب بزرگ ولی شخصیت نادان و کوچک

    به هر رنگی که خواهی جامه می پوش
    من از طرز خرامت میشناسم

    آقای کاندید اکادمیسین ؟؟!!! سیستانی!
    بنام خداوندی که در هم کوبندهء منافقین و شرمسار کننده ای دروغ گویان ! مقاله ای را در سایت ژواک( مربوط ماتریالستهای چهره بدل کرده) تحت عنوان « طالبانیزم" اخوانیزم" د سکی بل مخ او زموږ وطن ته لوی مصیبت» از شخصی در ظاهر کهن سال ولی در حقیقت نهایت بی وقوف و بی حیائی بنام «کاندید آکادمیسین سیستانی» مرور کردم. او در این نبشته جریان های نهضت اسلامی را به گمان خودش به بحث و بررسی گرفته است ، بدون اینکه مقدمه ای علمی برای گفتار خود بنا نهد، مستقیما" به دشنام دادن مسلمانها و مجاهدین افغانستان که با شهامت و جانبازی های خود ـ ننگ و ناموس این ملت را از شر کمونیسم نجات داده اند ـ پرداخته است.
    اگر چه وقت گرانبهای انسان مسلمان با ارزشتر از این است، تا بنشیند و چنین نبشته های را بخواند. ولی به حکم وظیفه ای ایمانی و وجدانی، هر مسلمان باید این وظیفه را داشته باشد که حرفهای دشمنان دیرینه ای دین مبین اسلام و این کشور بیچاره را بی جواب نگذارد، بنا" مختصرا" این چند سطر را تحریر مینمایم.
    کسانیکه امروز برای پوشاندن رسوایی های خودو رفقای کمونستی دوران حاکمیت سیاه و مزدورمآبانه ای حزب دیموکراتیک خلق ، جامه و سپری از حقوق بشر و وطن دوستی !!!( یعنی همان وطنپرستی !!! کمونستی دیروز ) را ساخته اند و میخواهند با دموکرات نشان دادن خود ، گویا سابقهء الحادی، جنایات نا بخشودنی حزب و رهبران خود را بپوشانند. اینها دیگر متوجه نیستند که مطابق مفهوم قطعه شعر بالا، مردم ایشان را میشناسند و این ادعاهای کاذبانهء بشر دوست بودن و دموکرات بودن که بدون شک از شکست و از روی مجبوری است، آنهم تحت نام همان احزاب ماتریالیستی و تحت عناوین علمی پر طمطراق ولی میان تهی که به اثر و در نتیجه نشان دادن و ثبوت اخلاص و صداقت به باداران و اشغالگران سفاک روسی و دولت کمونستی آنوقت افغانستان و ویرانی و بربادی سیستماتیک و منظم این ملت و کشور عزیز ما ، به امر و اشاره ای دشمنان دین و وطن بدست آورده اند، دیگر خریداری ندارد و نمی دانند که نبشته های شان چقدر حاکی از بی خردی و بی خبری ایشان است.
    این اشخاص این شیوه را زمانی انتخاب کردند که؛ دیگر اتحاد شوروی وقت توان خود را از دست داده و به شکست خود اذعان کرده بود. رهبری آنزمان شوروی سران رژیم کمونیستی خلق و پرچم «نجیب» را متوجه ساختند که؛ دیگر از شعار های تند ماتریالیستی دست بردارند و شعار صلح، مردمی و دموکراسی را جایگزین شعار های ماتریالیستی کنند. درست این زمانی بود که دیگر خود اتحاد شوروی میخواست به سر کرده گی گورباچف به تفکر ماتریالزم و نظام اقتصادی سوسیالزم خط بطلان بکشد، و کشور خود را از مخصمه ای که در اثر مقاومت ملت مجاهد افغانی و پشتوانه ای جامعهء جهانی از این جهاد و مقاومت گرفتار شده بود نجات دهد.
    با اینکه رهبران کریملین قبلا هم اذعان کرده بودند که ادعای مردمی بودن خلق و پرچم در افغانستان دروغ شاخدار است و سران این حزب اتحاد شوروی را در لشکر کشی اش به افغانستان فریب داده بودند: «وقتی ما آمدیم، در افغانستان از اتحادیه های کارگری و جامعه متفکر و پشتوانه ای سوسیالیستی خبری نبود. همان دهقانی که گویا ما بخاطر دفاع از آنها آمده بودیم در برابر ما بیشترین مقاومت را کردند) مراجعه شود به کتاب ( آخرین نبرد من» نبشته ای لوی درستیز فعلی روسیه که در آنزمان مشاور نظامی داکتر نجیب بود. درست در زمانی که آقای سیستانی در حکومت خلق و پرچم ماموریت شکنجه و آزار ملت پای برهنه ای بی چاره را به عهده داشت. این کتاب به فارسی توسط عزیزالله آریا فر ترجمه شده است.
    با این مقدمه من میخواهم نگرشی بر گفته های آقای سیستانی داشته باشم، تا باشد ذهن ایشان کمی باز شود و بداند که اگر: ایشان میخواهد با دشنام دادن مجاهدین سابقه منفور خود را بپوشاند، نمیتواند آفتاب را با دامن بپوشاند!
    1ـ آقای سیستانی شما از بنیاد گرا ها، اخوان المسلمین و مجاهدین افغانستان بحیث مصیبت این کشور نام برده اید. این نشانی از نهایت بی حیایی و اسلام دشمنی شما دارد.
    شما باید بحیث یک انسانی که خود را کاندید اکادمیسین !! می نامید، اقلا به بد بختی های که حزب و رهبران شما نصیب این ملت کرده اند، نظر میکردید و از آن شمّه ای یاد می نمودید. در آن صورت میشد حرفهای شما خریداری غیر از خود و دوستان شما داشته باشد.
    اینکه همهء دنیا و مردم افغانستان خرابی های این کشور را محصول اولین کودتای شما میدانند و اگر شما و دوستان شما هر قدر تلاش نمایید تا به چهره خود و رهبران خود ماسک دموکراسی و خدمت گذاری را بزنید دیگر جایی را نمیگیرد و دیر شده است.
    اگر شما دموکرات و مردمی بودید! پس چرا این مردم درست همه در برابر شما قرار گرفتند و شما نتوانستید که با دو صد هزار ارتش شوروی به اضافه یک ملیون اردوی افغانستان در این کشور حاکمیت کنید؟
    شما در نبشته ای خود گفته اید که؛ طالبان هم شاخهء ای از اخوان المسلمین است و دنیا در وقتش با پشتیبانی از مجاهدین گویا شما را شکست داده اند نه مردم افغانستان. اگر کمی انصاف در وجود شما میبود یک مقایسه میان نیروهای بیگانه که در حمایت از شما کشور ما را با پیشرفته ترین تجهیزات نظامی عصر اشغال کرده بود، و میان مجاهدین خارجی که در صف مجاهدین افغانستان جهاد میکردند، مینمودید.
    اینک من یک مقایسه ای سریع میکنم: همه مجاهدین عرب که تنها به عشق جهاد در پهلوی مجاهدین قرار گرفته بودند به چهارصد تن و یا کمی بیشتر میرسیدند. این مجاهدین همه فرزندان غریب از کشور های عربی بودند که، تنها از شوق و علاقه به اسلام و جهاد به افغانستان آمده بودند. اینها کفاف اعاشه و اباطه ای خود را نداشتند و رهبران جهاد اعاشه و اباطه ایشان را تضمین میکردند. البته شیخ مجاهد عبدالله عزام از این امر مستثنی است. چون او خود شخص غریب و بیچاره ای بود از فلسطین که، در کشورهای اسلامی گشت و گدایی میکرد تا پولی برای مجاهدین افغانستان فراهم کند و دفتری هم بنام مکتب خدمات داشت. و اسامه جوانی پولداری بود که در سالهای آخر جهاد بواسطه ای عبدالله عزام شهید به جهاد پیوست.
    مجاهدین غیر از سلاح های پیاده و حتی در اوایل خفیف چیزی دیگری در دست نداشتند. در روز های اول جهاد مردم عوام افغانستان نام رهبران جهاد و نام پاکستان را نمی شناختند و با بیل و کلنگ در برابر رژیم کفری شما در دفاع از ناموس و شرف خود قیام کردند، با اینکه رهبران جهاد با بنیانگذاری نهضت اسلامی خطر نفوذ کمونیستان بی دین و وطن را در اردو درک کرده بودند و به رژیم داود این را باز گو کرده بودند که نهایت این کشور با وجود شما کثیف ها رو به خرابی است. متأسفانه که قدرتمندان مستبد آنوقت این مشوره ها را نا دیده گرفتند و به شما جنایت کاران عرصه را مساعد ساختند که این کشور را به خاک سیاه بنشانید.
    در مقابل دو صد هزار ارتش سرخ شوروی با پیشرفته ترین تجهیزات کشور ما را اشغال کردند. مگر ما دست بسته می نشستیم تا تو و همراهان تو خواهران و مادران ما را به سیبری برای خدمت به اتحاد به اردوگاههای کاری شوروی بفرستید؟
    اینکه شما از همهء اهداف و کار کردهای حزب خلق و پرچم چشم میپوشید و تنها دورهء جنگهای داخلی را که آنهم از شر سر ملیشه های شما بود که قبلا نجیب گاو برای تباهی های این کشور تدارک دیده بود، تا بعد از رفتن خودش باز هم این ویرانی ادامه پیدا کند «ملیشه های دوستم، کیان، جمعه اسک، عصمت مسلم، جنرال مومن، کشتمند و....» نهایت عقدهء شما ویا هم تفکر متحجرانهء شماست و یا اینکه اصلا لقب علمی شما دروغین است ....
    این کار کرد های شما را همه انسانها روی دنیا میداند که، چگونه موجودی بودید؟ جنگهای داخلی و یا اعمالی دیگران هیچگاه مبرر اعمال شما و یا امثال شما شده نمیتواند.
    من بخاطر اختصار تنها به عموم نتایج کودتای شما و همفکران تان درحزب دیموکراتیک خلق افغانستان اشاره میکنم و تنها به جنایت های کمونست ها انگشت میگذارم که امروز از بوق امپریالزم، آزادی بیان و بشر دوستی پف میکنند. گذشته از اینکه رهبران تان «ترکی، امین، ببرک، خیبر و نجیب» کفر خود را کتمان نمیکردند و آماده بودند همه کشور را بخاک بنشانند تا کریملین راضی شود:

    2ـ بنا به گزارش رسمی ملل متحد؛ در اثر کودتای شما و لشکر کشی قشون سرخ بر افغانستان نتایج ذیل بار آمده است:

    • 1ـ شش ملیون نفر از کشور مهاجر شد.
      2ـ بیشتر از یک و نیم ملیون شهید گردید.
      3ـ بیشتر از سه ملیون معلول و زخمی.
      4ـ سی و پنج هزار قریه به خاک یکسان شد و اهالی آنها یا مهاجر شدند و یا کشته گردیدند.
      5ـ بیشتر از سه صد ملیون هکتار زمین ملکیت های شخصی مردم به زور ضبط گردید.
      6ـ بیشتر از سه صد هزار تن از دختران جوان مردم از خانه هایشان به زور کشیده شده و بزور به عقد دیگران و اکثرا هورا گویان شما در آورده شدند.
      7ـ تنها ده ها میلیون ماین های که روسها بعد از رفتن خود بر جای گذاشتند، تا حال بیشتر از یکصد و شصت هزار نفر را معلول ساخته است.
      8ـ شما روزانه هزاران جوان افغان را بزور از کوچه ها جمع آوری میکردید و به جبهه های جنگ روان میکردید، که از ده نفر ، هشت نفر آن به مجاهدین پناه میبردند و با افتخار در پهلوی مجاهدین از وطن دفاع میکردند. حال اینکه در میان مجاهدین مردم قرعه کشی میکردند تا سهم شان بر آید و سلاح بدست بیاورند. چون نمیشد همه متقاضیان را مسلح ساخت و به جهاد فرستاد. این ها واقعیت های اند که هر چشم حقبینی آنرا میداند.
      9ـ رهبران شما همهء شان معتقد به ماتریالزم بودند و بر ضد نه تنها اسلام بلکه همهء دیانت ها مبارزه میکردند و شعار میدادند.
      10ـ نجیب در دوران سفارت خود در ایران تعمیر سفارت افغانستان را با همهء اجناس قیمتی آن فروخت و به امریکا گریخت، این اولین دزدی سیاسی در نظامهای افغانستان بود.
      11ـ در دوران ریاستش در خاد، نجیب از وحشی ترین، جانی ترین انسانها و آدمکش حرفه ای بود.
      12ـ در دوران ریاست خاد داکتر نجیب؛ بیشتر از 150000یکصد و پنجاه هزار نفر زندانی و یکصد هزار آنان نابود گردیدند.
      13ـ نجیب در دوران جوانی به خواهر خود دل بست و حتی تصمیم داشت به او تجاوز کند. مراجعه شود به کتاب( نجیب را بشناسید) نبشته ء صدیق الله برادر خود نجیب.
      14ـ نجیب در دوران ریاست خاد، به بسیاری از دختران جوان تجاوز کرد، و چند تن آنها از طریق رسانه های دسته جمعی خاطرات خود را نقل کردند و مردم در سر تا سر دنیا آنرا شنیدند.
      15ـ تنها در دروه ریاست جمهوری ترکی، امین، ببرک و نجیب، بیشتر از 50 هزار دختران و اطفال خورد سال افغانی تحت نام انترنات به کشور های اتحاد شوروی فرستاده شدند که، اکثر آنها بعد از بزرگ شدن دیگر خانه و فامیل خود را نمی شناختند و در آن کشور ها به فحشا و بی بند و باری مشغول اند. چند صد تن از این دختران حتی در جمهوری های قفقاز اند که دوسیه های اکثر ایشان نزد ما است.
      16ـ اردوی افغانستان با بکار گیری ملیشه ها توسط نجیب از هم پاشید و اردو به ملیشه ها تبدیل شد.
      17ـ ملیشه های جمعه اسک در شمال و ملیشه های دوستم در جنوب دست به چنان فجایعی زدند که نظیرش را کسی در دنیا ندیده بود. ملیشه های نجیب در جنگ ثمر خیل هژده هزار نفر مردم ملکی را کشتند و به دختران 7 ساله تجاوز کردند.
      18ـ همین ملیشه ها بعد از ورود مجاهدین به کابل بیشترین نقش را در خرابی کشور، بویژه پایتخت داشتند.
      19ـ کمونست ها صلح را به مشورهء کریملین و بعد از اینکه دوام خود را ممکن نمیدانست اعلان کرد، تنها بعد از رفتن روسها نجیب بیشترین کمکهای نظامی را از روسیه برای دفاع خود بدست آورد.
      20ـ تنها در روز 24 حوت 1358 شما در ظرف یکروز 25 هزار مردم ملکی را در هرات به تو پ بستید. آیا همین است دموکراسی حقیقی که شما بدان ایمان دارید؟
      21ـ تنها در جنگ چنداول شما شش هزار مردم ملکی را نابود کردید.
      22ـ در سوم حوت کابل شما دختران و محصلان مکاتب شهر کابل را به گلوله بستید و در طعام آنها زهر انداختید، که ناهید و ملالی شهید از آن جمله است.
      23ـ در آخرین روز فرارش نجیب از قصر نمبر یک، با بیشتر از ده دختر زیبا روی مشغول آب بازی بود و وقتیکه مجاهدین بعد از چند روز هم داخل کابل شدند هنوز کالا های آن دختران آنجا بود و خدمهء نجیب برای شخص من توضیح دادند که این لباس ها از دوست دختر های نجیب است.
      خلاصه اینکه جنایات شما و همراهان تان از شمارش بیرون است.
      شما فکر میکنید با این افواهات مردم را فریب میدهید و خود را مسلمان و دموکرات جلوه میدهید و یا هم با قرار گرفتن در پهلوی چند فاشیست و افغان ملتی میخواهید در این کشور برای خود جای پای پیدا کنید. این نا ممکن است و شما در میان مردم غیر از شماری محدود از مجرمین مثل خود در میان هیچ گروه افغانی دیگر جای ندارید. خوب است که خیال پلاو های خود را بزنید.
      در آخر میخواهم به این گفتهء شما اشاره کنم که؛ گویا رهبران مجاهدین ساختهء (آی اس آی) و یا (سی آی إی) است. اگر کمی وجدان میداشتید ، چنین قضاوتی را نمیکردید. چون:
      1ـ استاد ربّانی بعد از استاد غلام محمد نیازی از اولین بنیان گذاران نهضت اسلامی در افغانستان است، که به مشورهء کمونستهای اطرافی داود خان بیشترین رهبران نهضت اعدام شدند. و تعداد شان بیشتر از هفتاد نفر از نخبه ترین و دانشمند ترین مردمان کشور بودند. مثل استاد غلام محمد نیازی، داکتر عمر شهید، سیف الدین نصرتیار شهید، انجنیر حبیب الرحمن شهید، مولوی حبیب الرحمن شهید، و... علاوه بر اینها همه اعضای فامیل حضرت صاحب مجددی و دیگر مشایخ و بزرگان افغانستان.
      2ـ استاد سیاف یکی از رهبران نهضت و مدت 9 سال حبس را در زندانهای داود و کمونستها در راه مبارزه با ملحدین سپری کرده است.
      3ـ مولوی خالص از سابقه دار ترین مردان فرهنگی کشور، عالم، شاعر و مفسر بود.
      4ـ مولوی محمد نبی محمدی، از وکلای دوره ای اول و کسی بود که دهن یکی از رهبران شما (ببرک) را در شورا با چوکی زد و شکست که داغ آن تا آخر در دهن ببرک نمایان بود.
      5ـ حضرت صاحب مجددی، از پیشگامان مکتب تصوف اسلامی در افغانستان است.
      6ـ پیر سید احمد گیلانی از پیران افغانستان و بیشترین پیروان را دارد.
      7ـ شیخ محمد آصف محسنی، از بزرگترین فیلسوفان مسلمان شرق است.
      8ـ حکمتیار پسر حاجی عبدالقادر از ولایت کندز، یکتن از پیشتازان نهضت است و از خاندانی که همهء مردم آنرا میشناسند.
      خلاصه همه رهبران جهاد مردان شناخته شده ای ملی هستند و کسی که کمی خرد دارد این حرف شمار ا قبول نمیکند. با وجود اینکه
      اگر این حرف شما را امید وار کرده است که؛ رنجبر، گلاب زوی، علومی، ملالی جویا و امثال اینها به شورای ملی راه یافته اند و شما هم در آن جامعه جای پای دارید. مطمئن باشید که غلط فکر کرده اید. چون اکثر این افراد به پشتیبانی ( ؟؟؟!!!! ـ آزمون ملی ) افرادی از مجاهدین !!!!، مثل کرزی صاحب !!!، قانونی صاحب !!! و.. به شوری راه یافته اند، ور نه مردم دیگر آماده نیستند که با تناب شما در چاه بروند و شما را امرای خود انتخاب کنند.
      یا اینکه شما ادعا دارید که؛ سیاست از دین جداست و شما بحیث یک مسلمان عضو حزب بودید؟ این دیگر باور کردنی نیست. چون اساس و الفبای احزاب ماتریالیستی نفی خدا و دین است، کسی نمیتوانست به سطح رهبری این احزاب ارتقا کند تا اینکه معتقد به لیننزم و کمونزم نمیبود. ( رفقاء اختیار دارند، اساس مبارزهء ما را لیننرم و کمونزم تشکیل میدهد، رفقاء بیشتر مطالعه کنند) به بیانیه ای ببرک کارمل مراجعه کنید.
      در پایان باید آور شوم که شما هم در لست کسانی قرار گرفتید که القاب بزرگ دارند و عقلهای کوچک. چون شما در نوشتار خود بسیار اغلاط علمی، ادبی و تاریخی دارید. تنها به چند مورد توجه کنید.
      4ـ همین مجاهدین که شما آنها را ساختهء عربها و پاکستانی ها و امریکای ها خوانده اید؛ هم در برابر تجاوز روسها از شمال قرار گرفتند و از کشور مردانه دفاع کردند و هم در برابر تجاوز پاکستان و طالبان همهء مشکلات را متحمل شدند و کشور را از غرق شدن در دامن بیگانه نجات دادند. ولی رهبران شما از بیگانه خواستند تا به کشور شان تجاوز کند و ناموس این کشور را در اختیار وحشی ترین قشون عصر قرار دادند. روزی هم که از جنوب، پاکستان تحت نام طالب به این کشور حمله کرد، این راد مردی مجاهدین بود که در مقابل اجنبی ایستادگی کرد و شما در دامن غرب به شراب خواری مشغول بودید و هستید.
      چند سئوال بسیار ساده: 1ـ اگر شما به مردم باور دارید؟ همین مهاجرت، شهادت و قربانی نیمی از نفوس کشور بر ضد شما خود کفایت میکند که بگویید: مجاهدین یعنی ملت.
      2ـ اگر شما به اسلام معتقد هستید؟ همین کافی است که؛ شعار و کار مجاهدین به اساس دین و اسلام بود و مردم به همین اساس جهاد را بر ضد شما آغاز کردند. در همهء سنگرهای جهاد صدای آذان، قرآن و تکبیر بود و شما هورا میگفتید. درست وقتی که مردم نه پاکستان و نه رهبران را میشناختند، ولی شما از روز اول پیروزی خود، مانفیست کمونیزم و فلسفهء مارکس را به تدریس گذاشتید.
      3ـ اگر شما به ملل متحد، حقوق بشر و دموکراسی معتقد هستید؟ همین بنیاد های ملل متحد، حقوق بشر و همهء کشورهای دموکراسی به مجاهدین کمک میکردند و آنرا تأیید مینمودند. پس مجاهدین پاسبان حقوق بشر و دمکراسی است و شما درست در برابر آن قرار داشتید.

      فکر میکنم اگر نهایت کور دل و متعصب هم باشید با خواندن این سطور، به گذشته ای خود رجوع میکنید و میبینید که چه بوده اید و چه کرده اید و حالا چه هستید و چه میکنید؟ همین بهتر است که خاموش باشید و در دامن دشمنان دیروزی خود بخفتید.

      این سخنهای حکیمانه را آویزهء گوش کنید:

      چه گویم که نا گفتنم بهتر است
      زبان در دهان پاسبان سر است
      خاموشی ستر جاهل است و زینت دانا.

  • قابل توجه: آقای کانديد اکادميسن اعظم سيستانی

    ایکاش آقای سیستانی دانش و سویهء اخلاقی آقای راز فام را میداشت تا من هم نیز سیستانی را دلقک نه بلکه دانشمند میخواندم.

    نویسندهء چیره دست ؟ جلوهء کمیک و مضحک دارد.

    گفتم دلقک.فکر نکنید به شخصیت عالی دلقکها اهانت میکنم. دلقکها ما را در گرمی و سردی روزگار ، درغم و شادی ، در هنگام سرور و یاس میخندانند. اما دلقکهایی از قماش سیستانی با زهرخند خود میخواهند نیش عقدهء حقارت شانرا را در بدن رنجور ما فرو برند.

    من نوشته های سیستانی را نمیخوانم اما آنها را از نظر میگذرانم. میدانم اکثر چرند های او سرقتهاییست که خودش در هنگام حاکمیت ح.د.خ.ا در جریان "سفرهای اکادمیکش" به انستیتوت شرقشناسی اتحاد شوروی وقت به غنیمت برده است. این چرند ها نه حلال معضلات کنونی و نه فردای افغانستان است و ازینرو کسی به مقدار دونخود سیاه به آن ارزش نمیدهد و به غیر از سیستانی فرد دیگری به آن دل خوش نکرده است.

    یادم رفت . سخن از نویسندهء چیره دست بود .

    در افغانستان نام کمایی کن و نقل مجالس باش.

    این حرف در مورد سیستانی بیشتر صدق میکند.

    اگر سیستانی درست و یا نادرست بنگارد ، او را نویسنده ، تاریخدان، دانشمند و فلان و بستان مینامند.

    اما برای قضاوت ، فقط همین چند سطر از جمله نوشته های بی ارزش او را در همینجا نقل میکنم و شما خود بنگرید که این اکادمسین تا چه حد غلط مینویسد:

    در سطر اول کامه زاید است. اینرا دیگر حتا کودک صنف سوم و چهارم مکتب میداند که :چرند سیستانی نزد هیچکسی ارز ش ندارد. اما چرا سیستانی به غلط این جمله را چنین مینگارد: چرند سیستانی ، نزد هیچکسی ارز ش ندارد. بجای در هر وقت ودر هر زمانی؛ درهیچوقت و هیچ زمانی ...

    بین افغانستان بودند و بخاطر کسب بازهم کامه زاید است. درینجا پیداست که سیستانی نه از حرف ربط و نه از جمله اصلی و فرعی چیزی میداند.این غلط آشکار در سطر های بعدی دوبار دیگر تکرار شده است.

    لت و کوب و تحقیر و توهین؛ درست آن چنین است :لت ، کوب ، تحقیر و توهین .این غلط نیز سه بار دیگر تکرار میشود.

    این آقا بار ها چرند هایی در پیرامون نفوذ زبان فارسی به دری افغانستان نوشته است اما خودش به رسم اعضای ایرانی خانوادهء خود ، سویدن را سوئد مینویسد.

    این نمونه ای از غلط های املایی "نویسندهء چیره دست و اکادمسین بود".بیشتر ازپانزده غلط در کمتر از پانزده سطر.

    اکنون ابعاد اخلاقی و سیاسی بیانهای این دلقک چرند نگار را به نقد میگیریم:

    آنچه سیستانی و یاوه گویان سفلهء دیگر در پیرامون روسای اداره های خاد مینویسند بمن ارتباط ندارد. تا جاییکه من معلومات دارم معدودی از آنها همانند سیستانی افراد شوروی بودند نه حزب دموکراتیک خلق افغانستان.ازینرو پس از سقوط حاکمیت ازسنگ صدا برآمد از آنها نه. ازجانب دیگر خود همین سیستانی با حمایت یکی ازهمین روء سا، رییس انستیتوت تاریخ شد ، به رده های بلند حاکمیت راه یافت ، عضو رهبری شورای انقلابی ، صاحب خانه مکروریان ، والگای روسی و ده امتیاز دیگر گردید و اعطای همین پیشوند کاندید اکادمسین نیز یکی از غلط های همان حاکمیت بود ...

    امااین چرند نگار چرا به اعضای خاد تهمت میبندد.

    راستش را بگویم ، من نه عضو خاد بوده ام و نه دارنده کدام امتیاز و مقامی در آن حاکمیت. اما من از دیده درایی های فرومایه ها سخت نفرت دارم. آن حاکمیت تنها متشکل از خلق و پرچم نبود. در جامعهء ما آدمهای فرصت طلب ، منفعتجو ، متملق ،خودپرست ،بی انضاف و حتا جانی و رهزن کم نیستند. دروغ خواهد بود اگر گفته شود که همه اعضای ح.د.خ.ا و همه کارمندان عالیرتبه جمهوری دموکراتیک افغانستان و حتا همه رهبران ح.د.خ.ا آدمهای مترقی ، ملی و مردم دوست بودند.به همینگونه این حرف بکلی پوچ وبیهوده است که همه اعضای حزب و یا خاد نوکران کی جی بی بودند.

    در سایتهای انترنت هذیانگو ها کم نیستند ، تعدادی از آنها اعضای همان حزب دموکراتیک خلق اند.من از یاوه گو های همکیش حمید انوری ،حسن امیری ، معروفی، موسوی ،نسیم رهرو و جند مائویست متعصب دیگر در سایت گفتمان شاکی نیستم. آنها یا ستون پنجم تنظیمهای جهادی بودند و یا سالهاست که در زیر سایهء حاتم بخشیهای اداره های تامینات اجتماعی و استخبارات غرب لمیده اند و به هذیانگویی عادت کرده اند.از سیستانی نیز گیلایه ای ندارم .زیرا او نه مرد دنیاست و نه زن آخرت . او دریک کلام متاع فروش پر رو وبیشرم است. فکر میکند همه همانند خودش ضمیر ناپاک وضعف وجدان دارند.

    آقا !

    در زمانیکه شما در سایه حمایت سلیمان لایق ، ریاست هفتم خاد و مشاورین شوروی از چهار فصل سال دو فصل آنرا در سفرهای اکادمیک به شوروی و کشور های سوسیالستی میرفتید و از برکت الطاف رهبران آن حاکمیت ، فرزندان تان به انستیوت طب مسکو فرستاده شدند ،همان خادیست بیچاره با شکم نیمه گرسنه از برابر دیده های همسر و فرزندش به سمت جبهه های داغ جنگ با اهریمن دوران میرفت. هزاران فرزند جوان سربه کف میهن درین جنگ ویرانگر به جاودانگی پیوستند تا شما زنده بمانید ، تا دهکده ها را به آتش نکشند ، مکتب ، بیمارستان ، بند ، پل و سرک را به ویرانه مبدل نسازند...روان شان شاد و بهشت برین جایگاه شان باد.

    ...

    این چرند نگار از وزیرفتح خان و وزیر اکبر خان مینویسد اما باری درباره آن هیولای مرگ چیزی نوشتید ؟

    هر لحظه آنرا بیاد ارم.

    و بیاد دارم که در ده سال ان حاکیت بیش از ده هزار راکت به شهر کابل اصابت کرد اما یکی از آنها نه به گرده
    و نه خانه شما اصابت کرد.

    بلی ،درآن حاکمیت کیفش را شما کردید و بنیاد آن خادیست بیچاره خراب شد.

    و امروز این ملت باید شما را بستاید و به آن خادیست...؟

    اما دیدیم که چنین نشد .همین ملت باسپاس است و شما از جوهر آن ملت چیزی در مایه و وجود خود ندارید ، نه حیا ، نه شرم ، نه مروت ، نه صفا نه صداقت و نه ایمان.

    خود پرستی ، خود ستایی و جنون دستیابی به رده های حاکمیت کنونی و شهرت شما را خرد ساخته است .چنان خرد که دیگر فاصله شما با بزرگمنشی و دانشمندی ، فاصله زمین و آسمان است.

    به امید آن روزیکه همه با حیا و با مروت گردیم

  • در سایت «افغان جرمن آنلاین» نوشته‌ای از «کاندید اکادیمیسن اعظم سیستانی» در پاسخ به میهنفروش مشهور داکتر زیار آمده حاکی از این که گویا وی پرچمی نبوده و نیست. معهذا نوشته‌ی مذکور سوال‌هایی را در ذهن ما برانگیخت که اگر حل شوند، به نوبه خود مطمئن و مسرور خواهیم شد که آقای سیستانی چنانچه به گذشته‌اش دایر بر قهرمان پنداشتن احمدشاه مسعود تف می‌اندازد، شواهد مبنی بر رشته‌هایش با میهنفروشان پرچمی را نیز به مثابه داغی سیاه بر شخصیت‌اش بزداید.

    قبل از همه باید گفت که در این اعتراف رک آقای سیستانی که از ترس جان با میهنفروشان ساخت و عضو شورای انقلابی شد،‌ صداقتی مضمر است که متاسفانه «مشاهیر»ی مانند داکتر اکرم‌ عثمان، لطیف ناظمی، عبداله شادان،‌ ظاهر طنین، رهنورد زریاب، محب بارش وغیره فاقد آن اند و می‌خواهند مردم آنان را صرفاً به خاطر تغییر قبله شان ـ‌از روسیه به طرف امریکا‌ـ و دمسازی شان با جنایتکاران «ائتلاف شمال»، پرچمی به حساب نیآورده و ببخشند! اما فراموش می‌کنند که این تغییر قبله بیشتر از پیش به سست عنصری و عادت شان به وابسته بودن به این و آن قدرت گواهی می‌دهد تا ستردن خون از سر و روی شان.

    «اما بعد»، اجازه هست بپرسیم که ۱ـ چرا قبل از پیام داکتر زیار (۱) که امری تصادفی بود، خود را به پاک کردن لکه‌ی تعلق تان به پرچم ملزم احساس نکردید تا ضمناً گوشه‌های تازه‌ای از خیانت‌ها و جنایت‌های حزب میهنفروش را نیز برملا می‌ساختید؟

    ۲ـ اکنون که ما و مثل ما صدها و هزاران تن دیگر می‌خوانند که شما از پرچم بیزار بوده اید، حق نخواهیم داشت بپرسیم: عده‌ای از این میهنفروشان وقیح مثل دستگیر پنجشیری، نبی عظیمی، عبدالله نایبی، سطان علی کشتمند، غوربندی و... در توجیه حزب مزدور خود کتاب پشت کتاب و نشریه پشت نشریه می‌کشند، آیا میهنپرستانه و بسیار ارزشمند نبود که شما منحیث یک تاریخ نویس و با نگاهی از درون، چشم پارگی‌ها، دروغ‌ها و تحریف‌های این عوامل «کی‌جی‌بی» را در مقالاتی مبسوط یا کتابی برای مردم افشا می‌نمودید؟ اگر چنین اثری از شما وجود می‌داشت، امروز به یقیین پرچمی‌ها شما را «رفیق سیستانی» خطاب نمی‌کردند. (۲)

    آگاهی از تاریخ باستان وطن بیگمان ضرور و اساسی است اما آگاهی نسل امروز برباد شده‌ی ما از تاریخ احزاب میهنفروش پرچم و خلق نه از دید جنایتکاران اسلامی بلکه از دیدی علمی و مردمی ضروری‌تر و اساسی‌تر و مبرمتر است. هنوز هم خیلی دیر نیست آقای سیستانی، کاش مردم ما از سوی شما مستند و دست اول دریابند که مثلاً رنجبرها، علومی‌ها، عبدالله شادان‌ها، گلابزوی‌ها،‌ سرمچارها، ظاهرطنین‌ها و از این قماش، کماکان میهنفروش اند. اگر دیروز سگ کرملین بودند امروز سگ کاخ سفید اند و آنقدر بی‌شخصیت و لئیم که با اشاره امریکا یا حتی ایران حاضر اند نه تنها با «ائتلاف شمال» بسازند ـ‌که ساخته اند‌ـ بلکه دست در دست وحوش طالبی نیز بر گرده مردم ما سوار شوند.

    ستودن یک سرکرده حزب وحدت

    ۳ـ چطور به ستایش از سیماسمر برخاسته اید؟ ستایش یک فرد عامی و بی‌خبر از زنانی مثل سیماسمر تعجبی ندارد. اما از شما انتظار نبود که با وصف عضویت خانم مذکور در رهبری باند جنایتکار خلیلی و محقق، باند مزدور ایران به مدح او بنشینید. اگر از این حقیقت نمی‌دانستید باز هم باید از خود سوال می‌کردید: سیما سمر چگونه و چرا در گرماگرم کابینه درست شدن کرزی از سوی امریکا به ناگهان از گودال گمنامی و بی‌‌اهمیتی، بالا کشیده شده به ماه و کوکب رسانه‌‌های غرب بدل گردید و سپس به چوکی‌‌های وزارت و معاون لویه جرگه و کمسیون مستقل و چندین جایزه غربی دست یافت؟ چرا او فقط زمانی که از «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» (راوا) برید، بختش باز شد و در حالی که از امریکا و کانادا و اروپا ملیون‌ها دالر به اینجیو‌اش سرازیر می‌شد، از طریق حزبش پشتش به حمایت مادی و معنوی ر‌ژیم ایران نیز بند بود؟ آیا علت را غیر از بریدن از یک سازمان استقلال طلب و ضد وابستگی و ضد جنایتکاران مذهبی و قرار گرفتن در خط امریکا در جای دیگری می‌توان یافت؟ از اینها گذشته مگر اطلاع نداشتید که خانم سمر در پاسخ به سوال حاکی از ارتباطش با «سی‌آی‌ای» جواب داده بود «من وقت ندارم که با "سی‌آی‌ای" کار کنم!» (نقل به معنا)؟

    شما از یک سو به دفاع از ملالی جویا قلم زده و کتاب تان را به او تقدیم می‌کنید و از سوی دیگر هرچه در طبق تمجید دارید نثار سیماسمر می‌کنید. دو موضعی کاملاً متضاد. از روی این برخورد، خواننده در می‌ماند شما را در نهایت چگونه ارزیابی کند، فردی مدافع ملالی جویا‌ها یعنی مدافع صدا و جنبش ضد باند‌های جنایتکاران مذهبی و حامیان جهانی آنها یا فردی مدافع سیما سمرها یعنی مدافع زن به طور کلی ولو سرش در آخور یک باند جنایتکار باشد و دمش در «سی‌آی‌ای» که نه‌ تنها از درهم شکستن «ائتلاف شمال» جلو گرفت بلکه آن را بر قدرت نصب کرد، سرکرده‌‌اش را برای ما «قهرمان ملی» نامید و حاضر نیست پای داکترعبداله، سیاف، قانونی، ربانی، خلیلی، محقق، دوستم و سایر ایادی جنایتکارش به محکمه کشانیده شود؟ اگر اشتباه نکنیم شما از آنانی نیستید که زیر نام «وحدت ملی» ابایی ندارند که مثل آقای کرزی، جنایتکاران مذکور را «رهبران جهادی» خوانده و «وحدت ملی» را بدون وجود آنان ناممکن و ناقص بدانند.

    ۴ـ با نوشته شما داکتر مهربان را شناختیم که به شغل جاسوسی تن داده بود. زیاد بعید نیست که همین افشاگری ملایم شما داکتر صاحب را برانگیزد تا در صورتی که از گذشته‌اش عذاب بکشد، پرده‌های خونبار دیگر از خاد نجیب‌اله را بالا زند. ولی عجیب‌تر اینکه نام و نشان آن به اصطلاح مسئول حزبی اکادمی علوم را نمی‌آورید. چرا؟ آیا تا آخر عمر مرهون آن خاین خواهید بود که در ازای تحایف قیمتی، شما را به دست دژخیمان نسپرد؟ آقای سیستانی نام این شرفباخته را که اگر تحفه‌ها و پول نمی‌بود، کار تان را می‌ساخت برملا سازید. مگر امروز او به شما حق السکوت پرداخته تا پرده‌اش را نمایید؟ شما مورخ هستید. آیا برای یک مورخ صادق مجاز است نام جانیان و جاسوسان را در قفس سینه یا در انبار یادداشت‌هایش که هرگز منتشر نخواهند شد، کتمان کند؟ تنها این گونه افشاگری‌ها است که خواهند توانست جامعه ما یا حتی جامعه جهانی را (امروز ده‌ها تن ازین خیانتکاران قاتل در مراکز تعلیمی و فرهنگی غرب جا خوش کرده اند) کمک کنند که تا زمان محاکمه، آنان را نشانی کرده و راه را بر خزیدن شان در هر گونه موقعیت سیاسی، فرهنگی یا اقتصادی ببندند. اگر به زبان ملالی جویا سخن گفته باشیم اینان مثل جنایتکاران مذهبی زهر و کثافت اند که فقط شـایسته دفن شدن در زباله‌دانی تاریخ اند.

    «این همه کشتار‌ها و ناروائی‌ها و فاجعه‌های بی‌نظیر تاریخی در کشور ما ثمره نفاق افگنی و بجان هم‌اندازی و دشمنی‌های قومی و زبانی و مذهبی‌ای بود که متأسفانه به مشورت روس‌ها از سوی حزب و نیز از سوی کشورهای همسایه در بین مردم افغانستان دامن زده شد.»

    خیلی خوب پس یک چنین حزبی قاتل و فاجعه آفرین و از سیر تا پیازش وابسته به بیگانه، پدیده‌ای نکبت‌بار است که فقط به یک درد می‌خورد: دفن شان در زباله‌دان تاریخ. چنانچه یادآور شدیم در وجود تزارها، فرانکو‌ها، خمینی‌ها، پینوشه‌ها، موبوتو‌ها، سوهارتوها، امیرعبدالرحمن‌ها، هاشم خان‌ها و... نیز شاید بتوان «برجستگی»هایی یافت. لیکن هیچ مورخ شرافتمند و بی‌غرض و مرض وقتش را برای یافتن و شکافتن آن «برجستگی»‌ها در کارنامه‌ی پر خون و خیانت جانیان مذکور به هدر نخواهد داد.

    با وجود این دل آقای سیستانی قرار نمی‌گیرد تا «برجستگی»های آخرین شاه سگ روس‌ها در این خاک ماتمدیده را بر نشمارد.

    می‌خواستیم بر بخش دوم پاسخ سیستانی به داکتر زیار مینهفروش نگاهی داشته باشیم اما دست گرفتیم چون از طرح «مصالحه ملی» از سوی جنایتکاران در خانه‌ی شان ولسی جرگه آگاهی یافتیم که براساس آن تبهکارانی خاین امر صادر نموده اند که هیچ مرجع و شخصی حق رسیدگی به خیانت‌ها و بی‌ناموسی‌های باند‌های آنان را ندارد.

    تا این جا برای شما آقای سیستانی هم احتمالاً تعجبی ندارد چرا که اکثریت اعضای ولسی جرگه‌ای را که آدمکشان حرفه‌ای و هرویین‌سالاران سیافی، قانونی، گلبدینی، طالبی و پرچمی و خلقی تشکیل دهد وظیفه‌ای ندارند غیر از تصویب قوانین به نفع خود شان. اما در این میان رقص نورالحق علومی، سرمچار و گلابزوی برای همدستان «ائتلاف شمال»ی شان تماشایی است. شاهدید که علومی و گلابزوی به نمایندگی از دسته‌های خود با چه بیشرافتی حیرت‌انگیزی به دفاع از خاینانه‌ترین لایحه می‌خیزند تا در برابر باندهای تبهکار بنیادگرا دلربایی نموده باشند. این اراذل یا از «رفقا» یا در زمره «دوستان فرهنگی» شما بودند.

    اگر به عمق فرومایگی سیاسی و شخصیتی اینان پی نبرده بودید حالا باید بدانید که به جای افشاگری یکسره رهبران میهنفروش پرچم و خلق، قلمفرسایی درباره «برجستگی»های آنان چه بلاهت دردناک و انزجارآوری است. این جاسوسان که مادر شان «کی‌جی‌بی» را از دست دادند، چنان دیوانه‌وار به مکیدن از پستان «سی‌آی‌ای» شتافته اند که به منظور اثبات وفاداری به صاحب جدید، برای خوردن چتلی سیاف، قانونی،‌ ربانی و... به نام ریاکارانه‌ی «وحدت و تفاهم ملی» و «بازسازی»، سر و دست می‌شکنند.

    آقای سیستانی اگر شما واقعاً احزاب پرچم و خلق را همانند احزاب اسلامی بنیادگرا، غده‌های سرطانی چرکینی بیش نمی‌دانید، باید برای پالیدن «برجستگی»های آن‌ها خود را به زحمت نیندازید و «دوست فرهنگی» نامیدن و قبول مبارکی این و آن سرکرده‌ی آن‌ها به خاطر سالگرد تولد تان را دون شان خود بیانگارید. طول عمر تان برای مردم داغدیده‌ی ما مغتنم خواهد بود مشروط بر این که افشا و طرد داکتر زیارها، اکرم عثمان‌ها، رهنورد زریاب‌ها،‌ ظاهرطنین‌ها،‌ کوهدامنی‌ها و تمامی «فرهنگیان» دیروز در خدمت اشغالگران و پوشالیان و امروز سگ درگاه بنیادگرایان را وظیفه‌ی اصلی خود تشخیص دهید... از این واقعیت سرسخت حرکت کنید: اگر روشنفکران و مردم ما تا سال‌های دیگر هم ندانند که مثلاً «شیوه بهره‌برداری از زمین و آب در قرون وسطی» چگونه بود زیاد مهم نیست. اما حیاتی است که از ماهیت و گذشته‌ی میهنفروشان، تسلیم طلبان، سازشکاران و مرتدان خاینی چون نرشیرنگارگرها که با وقاحت کم‌نظیری به «امیرالمومنین»اش ملاعمر بیعت کرد، آگاهی یابند تا دوباره در دام آنان نسوزند، تا دوباره بر گرده‌ی شان سوار نشوند. این میدان عجالتاً بسیار خالی است. فریب اکرم عثمان و تمجید و تشویق‌هایش را نخورید. مسلمان نمایی‌ها (۷) و از آن مهمتر خورد و بردهایش در دوران سفارت‌های پوشالی در ایران و دوشنبه را افشا سازید.

    می‌خواهیم تکرار کنیم که برای تثبیت بریدن تان از مزدوران پرچم و خلق، لازم است تاریخ جنایات اینان و نیز میهنفروشان جهادی و طالبی را بنویسید با تمرکز روی روشنفکران پستی که خود را به دژخیمان سه دوره و دولت آلوده‌ی کنونی فروخته اند. این به شما اعتبار می‌بخشد و سندی خواهد بود دایر بر این که دیگر با سگ‌های زنجیری مسکو چه پرچمی و چه خلقی از هیچ لحاظ تعلق خاطری ندارید. ظاهراً چنین مدعی اید. پس این ابتدایی‌ترین خواست و کمترین توقع از شماست.

    • 2

      شیفتگی نسبت به نجیب خاین

      ۵‌‌ـ در پاسخ به داکتر زیار که هنوز هم از داغ وابستگی به حزب مزدور بر پیشانیش پروایش نیست به عوض افشای وی به مثابه یکی از سخت جان‌ترین میهنفروشان، سند برائت خود را می‌آورید که ایرادی نیست، زیرا او «دوست بزرگوار» تان است ولی «برجسته کردن» سه کار خاین نجیب نه بلکه یک کار او هم نمک پاشیدن آگاهانه یا نا آگاهانه بر زخم‌های ملت داغدیده و کشیدن پرده‌ای ساتر بر کتاب قطور خیانت‌ها و جنایات اوست. شمای تاریخدان، کدام استیلاگر و خاین و خونریز مشهور در تاریخ افغانستان یا تاریخ سایر کشورها را سراغ دارید که با کندوکاو در تومار بی‌پایان اعمال ضد انسانی‌اش چند نقطه مثبت استخراج شده نتواند؟ حتی دو سه «کار» چنگیز، هیتلر، خمینی، امیرعبدالرحمن، امیرالمومنین عمرخان، امیر سیاف، امیر ربانی، امیر مسعود، امیر خلیلی و... را هم می‌توان «برجسته» نمود. ولی آیا چنین برشماری‌ها قادر اند نام این موجودات را از «شرم و ننگ تاریخ» به چیز دیگری تغییر دهند؟

      از نگاه شما سه مورد کارکردهای برجسته نجیب عبارتند از: «اول طرح مشی مصالحه، دوم دفاع مستقلاً از حاکمیت رژیم، سوم اعلام روز ۱۵ فبروری به حیث روز نجات ملی پس از خروج قشون سرخ از کشور.»

      به نظر ما ـ‌و بدون شک به نظر اکثریت مردم افغانستان‌ـ «سه کارکرد» بالا، هرگز خونپر بودن چهره‌ی قصاب ما را نمی‌‌پوشاند. ماهیت و هدف «مصالحه ملی» و در واقع هر تصمیم دیگر دولت دست‌نشانده را باید در تغییر و تحول‌های اربابش در مسکو دید. ارباب در حال زوال به نوکرانش در کابل فرمان داد بازی «مصالحه ملی» را راه بیندازند تا از پر کاه شدن خویش جلوگیری کرده باشند یا کم از کم آن را به تعویق اندازند. دولت مخلوق مسکو و با تمام تار و پودش وابسته، نمی‌توانست یکباره «ملی» شده و «مشی مصالحه ملی» را مستقل از خواست خالقش مطرح سازد. «مشی مصالحه ملی» سر سوزنی هم از خواست مبرم مردم ما مبنی بر سرنگونی رژیم نکاست ‌و هیچ کس را نفریفت به استثنای مشتی سیاستمدار و «فرهنگی» سازشکار را که از برکت آن به نان و نوایی رسیده بودند.

      طنز دوره‌ی زوال رژیم‌های دست نشانده و جنایتکار همیشه این بوده که در آخرین ماه‌های حیات خود به عبث به هر خس و خاشاک مثل «مصالحه ملی» و «آشتی ملی» و «انتخابات» و مانند آن‌ها تمسک می‌جویند.

      باز هم شما باید بهتر بدانید که «مشی مصالحه ملی» یکی از صدها ترفندی بود که جاسوس زیرک و «فصیح الکلام» «کی‌جی‌بی» در انبان عوامفریبی و خیانت پیشگی‌اش برای تداوم حاکمیتش داشت.

      در مورد «دفاع مستقلانه از حاکمیت» می‌خواهیم کوتاه بگوییم که توفیق رژیم پوشالی را در شکست حملات جنایتکاران اسلامی زیر فرمان «آی‌اس‌آی» باید اساساً در بی‌عرضگی و مزدور بودن و منفور بودن رهبری آن جنایتکاران مذهبی جستجو کرد تا قابلیت دست نشاندگان. بگذارید میهنفروشان پیوسته انکار کنند، ولی ما از زبان عساکر عادی دولت دست نشانده شنیده‌ ایم که در جنگ جلال‌آباد قومندانی را روس‌ها می‌کردند. البته اگر مقایسه‌ای مطرح باشد با شما موافقیم که توانایی رهبری «کی‌جی‌بی» دیده از رهبری «آی‌اس‌آی» دیده بیشتر بود!

      علاوتاً آنجایی که می‌فرمایید: «او (نجیب) پاره‌هایی از قران عظیم‌الشان را نیز از بر کرده بود... و آیات متعددی را در سخنرانی‌هایش از یاد می‌گفت و ترجمه می‌کرد و کلامش را در راستای اوامر خداوندی همساز می‌نمود و بدون تردد و تذبذب ‌صحبت می‌کرد که همه شنوندگان نطقش او را تایید و حق بجانب می‌دانستند»، به نظر می‌رسد در حد یک فرد عامی تحت تاثیر سر میهنفروش قرار دارید. نجیب بدون شک سخنور لایقی بود دست کم همتاهای جنایتکارش مثل ربانی، قانونی، سیاف، خلیلی وغیره با او قابل مقایسه نیستند. ولی مسئله این جاست آقای سیستانی که کلام سخنوری چیره‌دست زمانی در دل توده‌ها می‌نشیند و آنان را به حرکت در می‌آورد یا وسیعاً به طرف حزب یا دولت مربوط سخنور می‌کشاند که خطیب داغی آن چنان کلان و عمیق از وطنفروشی و ارتکاب جنایت‌ها در پیشانی نداشته و از نظر اخلاقی هم حنایش پیش مردم رنگ نباخته باشد.(۳) نجیب و نیز همراهانش کشتمند، سلیمان لایق، دستگیرپنجشیری، کبیررنجبر، ظاهر طنین و... می‌توانستند در لفظ آسمان و ریسمان را به هم ببافتد و خود را قله‌های سیاست و دانش و فرهنگ ترسیم کنند. ولی از آن جایی که دم سیاه میهنفروشی از پس و پیش آنان پیدا بود، در جواب لفاظی‌‌های پرطمطراق شان، اکثریت قاطع مردم ما پوزخند زده و آرزوی سرنگونی آنان را لحظه‌ای از دل دور نمی‌کردند.

      و اما در مورد استفاده از آیات قرآنی و نیز مسجد رفتن‌های نجیب دیگر مطلقاً انتظار بود آقای سیستانی که این شگرد شیطانی او را توضیح می‌دادید که مانند هر حاکم عوامفریب و حرامزاده چگونه دین را در خدمت تحمیق مردم و تداوم سلطه‌اش به کار می‌گرفت و نه این که آن را به حساب «برجستگی مثبت کارکردش» بگذارید. قرن‌هاست و تا حال ادامه دارد که خون آشام‌ترین و فاسد‌ترین و مرتجع‌ترین دولتمداران به زور دین و آیات قرانی و احادیث برگرده‌ی مردم ما سوار بوده و کشور را به مثابه عقب‌مانده‌ترین کشور کره زمین نگهداشته اند و امان‌اله خان یگانه شاهی را که رویای افغانستانی پیشرفته را در سر می‌پروراند، استعمار انگلیس به یاری روحانیون و دزدان اجیرش از کشور راند. به سیاف و قانونی و خلیلی و... توجه نمایید که همین امروز و تیزتر از اسلاف دینی خاین شان شمشیر اسلام به کمر زده، و بر هرکس و هر چیزی که علیه خود و سیاست‌های خود تشخیص دهند تاپه تکفیر می‌زنند تا دوباره زبان به افشای جنایات آنان نگشاید. خلاصه نجیب به یک شیوه از دین سوءاستفاده می‌کرد و جنایتکاران اسلامی به شیوه‌ای دیگر. شما باید به مردم بگویید فریب حربه دینی خاینان و جنایتکاران چه مذهبی و چه غیر مذهبی را نخورند نه این که به طور غیرمستقیم عوامفریبی نجیب در زمینه را بستایید ولی همزمان به عوامفریبی جنایتکاران «ائتلاف شمال» و یا طالبان خرده گیرید. (۴)

      حتی بیشتر از این جا داشت و دارد که به «شخصیت»‌های خیلی خیلی «برجسته» و «نامدار» از قبیل اعظم دادفر، کبیر رنجبر، رهنورد زریاب، اکرم‌ عثمان، سلطان بهین، دادفرسپنتا و... خطاب کنید که اگر هم تازه به اسلام گراییده اند، به خاطر حفظ ذره‌ای از شرافت و شهامت روشنفکری که شده شرم کنند و این قدر بی‌ربط «بسم اله» و «انشااله» و آیت و حدیث را در حرف‌های شان نیندازند که جز دل جنایتکاران اسلامی را به دست آوردن هیچ معنای دیگری ندارد و آبروی رفته‌ی آنان را بر نمی‌گرداند.

      شما به نام یک مورخ اگر متعهد به مبارزه علیه دشمنان این مرز و بوم باشید باید رسالت افشای استفاده از دین به هر اسم و رسم را از یاد نبرید.

      می‌نویسید:

      «در آن، حزب مردمان شریف و وطنپرست بسیاری بودند که واقعاً‌ می‌خواستند به نفع مردم فقیر و بیسواد وطن کاری بکنند اما دعوت قشون سرخ به کشور از سوی رهبری حزب شیشه آرزوهای شان را شکست و در حالی که قلباً مخالف عملکرد رهبری حزب و حضور قشون شوروی در کشور بودند، مگر بنابر دلایلی نمی‌توانستند از عضویت خود در آن حزب ببرند.»

      کدام «دلایل»؟ در آن صورت «مردمان شریف» چه باید می‌کردند؟ چگونه می‌توان بین «مردمان شریف» و ناشریف حزب تفاوت قایل شد؟ صرفاً یک معیار وجود داشت و بس: از موضعی انقلابی بریدن از حزب و مبارزه علیه آن که طبیعتاً به پیوستن به مقاومت می‌انجامید. آن «مردمان شریف» که تا آخر بر سر سفره حزب میهنفروش قرار داشتند، بر مقام‌ها و منصب‌های اعطایی روس‌ها یا سگان با خنده‌رویی و شادان تکیه می‌زدند و حتی از پذیرفتن القاب ننگین به اصطلاح «فرهنگی» و «رسمی» نظیر «کارمند شایسته فرهنگ» و «اکادیمیسن» و «کاندید اکادیمیسن» ابا نمی‌ورزیدند و می‌بینید که تا به حال هم به آن‌ها می‌بالند، پس معلوم نیست چطور می‌توان آنان را «شیشه‌ی آرزو شکسته» و با قلبی «مخالف» نامید در حالی که این «قلب» آنان را تا آخر در کنار حزب و مزایایش نگهداشت و حتی تا امروز هم به آنان حکم نمی‌کند که به سهم خود پرده از جنایت‌ها و خیانت‌های فرد فرد رهبری حزب برگیرند؟ یگانه مثال شما خلیل زمر است که گویا با تجاوز روس‌ها مخالف بود و به زندان رفت. بسیار خوب او تنها «فرد شریف» مفروض به شمار می‌آید و چون دیگران مثل او عمل نکردند ناشریف بودند. مسئله به همین ساد‌گیست. ادعای خود اینان در مورد «شریف بودن» دروغ، و تطهیر آنان توسط شما واهی و تعارفی مفت به دوستان «فرهنگی» یا غیر فرهنگی تان است چرا که قادر نیستید بیشتر از یک مثال از این «مردمان شریف» را ارائه نمایید.

      واقعیت اینست که متاسفانه تا امروز همانطوری که از احزاب جنایتکار و تروریست اسلامی هیچ مرد و زن «شریف» برنخاست، در رهبری احزاب میهنفروش پرچم و خلق هم نمی‌توان «مردمان شریف» را سراغ کرد. واقعیت اینست که متاسفانه تا امروز همانطوری که از احزاب جنایتکار و تروریست اسلامی هیچ مرد و زن «شریف» برنخاست، در رهبری احزاب میهنفروش پرچم و خلق هم نمی‌توان «مردمان شریف» را سراغ کرد. در غیر آن شما سعی کنید به چند تایی از آنان دست یابید، همه را برای هموطنان معرفی دارید تا از بین «دهها هزار» عضو ادعایی در حزب میهنفروش نه زیاد بلکه تنهـا به یک درجن از آنان آشنا شویم.

      کسانی که دچار خبط سیاسی تا سرحد میهنفروشی می‌شوند، راه پاک کردن شان این نیست که دیگر خود را عضو حزب خاین ندانند. برای پالودن خود از لکه‌های خون و خیانت به علت تعلق به یک چنان حزب، آنان می‌باید به وسیع‌ترین، دقیق‌ترین و مهم‌ترین افشاگری‌ها در مورد کارنامه حتی‌المقدور فرد فرد رهبری و مسئولان اهتمام ورزند تا مردم متیقن شوند که از گذشته‌ی شان صمیمانه نادم و خجل اند و اکنون می‌خواهند تقوای سیاسی شان را با رو کردن به سوی مردم تحقق بخشند.

      افتخار به القاب میراث روسها

      شاید فرصت‌اش است بگوییم آقای سیستانی که شما اگر به راستی هیچ گونه وابستگی‌ای به حزب میهنفروشان و روس‌ها نداشتید، یکدل نه صد دل اعطای «کاندید اکادیمیسن» میراث اشغالگران را هم به لقای شان بخشیده دور اندازید. شما پیشقدم شوید که چه بسا رهنوردزریاب‌ها نیز خجالت کشیده و لقب «کارمند شایسته فرهنگ» را دیگر انگ افتخار خود نشمارند. شما مدعی اید که:

      «من اگر استعداد و توانایی انجام کارهای در خور علمی، تحقیقی را نمی‌داشتم به هیچ روی رژیم حزب دموکراتیک خلق برای من لقب اکادمیک نمی‌داد. من چنین لقبی (کاندید اکادیمیسن) را... بالاتر از اهلیت کاری خود نمی‌دانم.»

      خیلی خوب پس این قدر استغناء‌ و اعتماد به خود هم به خرج دهید که از چسباندن «کاندید اکادیمیسن» اهدایی دست‌پروردگان خاین در نام تان عار کنید. (۵) در مقابل اگر به آویختن لقبی به نام تان مصر باشید،‌ اعلامیه بدهید که همه شما را «داکتر»، «پروفیسر» یا «پوهاند» بخوانند، مطمئناً برای بسیاری بخصوص سایت «افغان‌ـ‌جرمن آنلاین» یا سایت‌‌های دیگری که مطلب می‌دهید به آسانی پذیرفتنی خواهد بود. در غیر آن با ما موافق خواهید بود که القاب و مدارج علمی در تثبیت پاکیزگی سیاسی شخصیت افراد کاری از پیش نخواهند برد. مثلاً آیا اضافه شدن «پوهاند» در کنار نام نرشیر معروف طالبی اسحق نگارگر، چیزی از دنائت او به مثابه پایبوس ملا عمر می‌کاهد؟ یا اگر همین روزها از طرف مرکز تحقیقی و فرهنگی قانونی، سیاف، خلیلی، تحسین‌نامه‌ای همراه با یک مشت پول به خاطر «خدمات فرهنگی» خود دریافت کنید، عکس‌العمل شما چه خواهد بود؟ اگر بگویید هر دو را با نفرت به روی شان می‌زنید، آنگاه فوری سوال پیش می‌آید که چرا لقب عطایی میهنفروشان و تجاوزکاران روسی را غنیمت شمرده و از استفاده از آن ناراحت نمی‌شوید؟‌ آیا این لقب یادآور روزهای دشوار حضور تان در «شورای انقلابی» و «اکادمی علوم» نیست که به قول خود تان شب و روز از سایه شوم تعقیب خاد عذاب می‌کشیدید و از ترس مواخذه احتمالی از رفتن به سر مرده‌ی برادر تان هم منصرف شدید؟

    • 3
      نجیب، نه دیکتاتور و نه تنگ‌نظر!

      ضمن تمجید «آشتی و مصالحه ملی» نجیب می‌افزایید:

      «داکتر نجیب اله نه دکتاتوری مانند حفیظ اله امین بود و نه ناسیونالیست تنگنظر یا عظمت طلبی که جز ملیت و قوم خود به دیگران به چشم کم بنگرد... جنرال رشید دوستم ازبک و نبی عظیمی تاجیک بر اثر توجه و تشویق او سریعتر و بهتر از هر رجال منسوب به ملیت پشتون رشد کردند و بمدارج عالی نظامی ارتقا نمودند.»

      این ارزیابی از نجیب بسیار جانبدارانه است. جنایات او و خادش نسبت به جنایات حفیظ اله امین اگر بیشتر نه کمتر موحش نبوده است. غلظت لکه‌های خون مردم روی هر دو جنایتکار را می‌پوشاند.

      آنچه ماهیت نجیب و امثالش را متمایز می‌نماید عبارتست از میهنفروشی و فقدان جای پا بین توده‌های مردم. او به عنوان یک حاکم دست نشانده و گرداننده‌ی ماشین جنایتی به نام «خاد»‌، از منفورترین چهره‌های تاریخ نزد مردم است که جهت حفظ دیکتاتوری تبهکارانه‌اش راهی نداشت جز تکیه بر بگیر و بکش و قومپرستی و نفاق افکنی‌های نوع انگلیسی.

      نمونه دو چهره کثیف غیرپشتون (رشید دوستم و نبی عظیمی)‌ قبل از همه به اثبات می‌رساند که نجیب ابایی نداشت که جلاد صفت‌ترین عناصر از قوم پشتون و غیرپشتون را به «مدارج عالی نظامی» بنشاند تا از هر کدام برای فرو نشاندن نارضایی و قیام سرتاسری استفاده کند. «ارتقا به مدارج عالی نظامی» دوستم‌ها، عظیمی‌ها، تنی‌ها و عصمت مسلم‌ها نمایانگر هر چیز دیگر می‌تواند باشد غیر از این که او قومپرست نبود. هر مستبد پشتون یا غیر پشتون تاریخ کشور برای تحکیم و تداوم جباریت ضد مردمی‌اش،‌ افرادی از طبقات بالای قوم‌های دیگر را در حاکمیت راه داده است تا ضمن مقاصد دیگر، خود را «ملی» و«طرفدار تساوی حقوق تمام اقوام» رنگ نماید.

      آیا وچ کردن سگانی هار مثل رشید دوستم‌ها به جان مردم کابل و قندهار وغیره حاکی از لطف و توجه آن میهنفروش به مردم غیرپشتون و مشخصاً مردم ازبک بود؟

      خود شما به خوبی از این فتنه‌گری‌های انگلیسی یا روسی نجیب می‌گویید:

      «گلم‌جمع‌های دوستم برای سرکوبی و بی‌عزت ساختن مردم قندهار و زابل و لوگر و پکتیا و... فرستاده شد تا دشمنی قومی در میان اقوام شریف افغانستان تقویت شود.»

      مثلی که کاملاً روشن است آقای سیستانی:‌ نجیب بنابر روابط وسیعی که با اوباش اقوام مختلف داشت،‌ پلیدترین آنان را به «مدارج عالی نظامی» و به هرگونه امکانات عالی که مایل بودند، ‌ارتقا می‌داد تا خود را در قدرت نگهدارد. این باید به حساب فتنه‌گری‌ها و حرامزادگی‌های او گذاشته شود نه فضایلش. اساساً سعی در اثبات «ناسیونالیست تنگنظر و عظمت طلب» نبودن جانی خاینی که به زنان ماتمدیده‌ی سرگردان سرنوشت همسران شان می‌گفت: «برو شوی دیگر بکن»، به این می‌ماند که آدم وقتش را برای حل این مسئله ضایع کند که آیا او به کرملین متکی بود یا نه؟ آیا تمامی فرهنگیان خودفروخته را «در حضور زن و فرزندانش» می‌دید یا صرفاً اجنت‌های معتبر نظیر داکتر اکرم‌عثمان را؟‌ یا مثلاً منتو را بیشتر می‌پسندید یا آشک را؟!

      معتقدید:

      «موافقت نجیب اله به خروج قشون سرخ از افغانستان و دفاع مستقلانه از حاکمیت انقلابی واقعاً شهامت سیاسی او به حساب می‌آید.»

      صفت «شهامت سیاسی» هم به سر مسلخ خاد نمی‌زیبد.

      برای لاشخواران تازه نفس‌ به سرکردگی گورباچف، افغانستان «زخم خونچکان»ی بود که با هر دردی که داشت می‌خواستند آن را از پیکر شان جراحی کنند. مزدوری مثل نجیب چه می‌خواست و چه نمی‌خواست برای شان قیمت نداشت. کرملین نشینان در غم فرونشاندن آتش قیام در خانه خود بودند و بریدن ناف عوامل از ناف خود و این که بدون سرپرستی مسکو زنده می‌مانند یا نمی‌مانند چندان مهم نبود. آیا در آن وضع بحرانی و متشنج اتحاد شوروی در حال زوال، اگر نجیب خود را صد پاره هم می‌کرد که روس‌ها افغانستان را ترک نکنند، فایده‌ای داشت؟‌ چاکر ناگهان با «شهامت» نشده بود. ارباب در واقع سگش را رخصت می‌کرد و او چاره‌ای نداشت جز پذیرفتن سرنوشت به دور از بغل گرم صاحب. «شهامت» زمانی می‌توانست معنا یابد که نجیب همه چیز را افشا می‌کرد، تجاوزکاران روسی را از افغانستان جواب می‌داد، جنایات خود و حزبش را بدون کم و کاست به مثابه حزبی از همان اول وابسته و اجیر افشا و بعد انحلال آن را اعلام و خود و سایر رهبران حزب را در اختیار محکمه می‌سپرد.

      تغییر نام حزب به «حزب وطن» و «جمهوری دموکراتیک افغانستان» به «جمهوری افغانستان» هم جز اقدامی ارتجاعی و جبین‌سایی مقابل جنایتکاران مذهبی، ارزشی نداشت و تلاش مذبوحانه‌ی نجیب و حزبش را برای ماندن در قدرت به هر قیمت می‌رساند تا «نهایت شهامت» یا انگیزه‌ی مثبت وطنخواهانه.

      در جمله‌های زیر برای «برجسته» ساختن نمایشات نجیب صرفنظر از تبارز نوعی شیفتگی تان به مضحکه‌ی «آشتی ملی»، اطلاعات تان در مورد گروه‌های وابسته به شوروی نیز بدبختانه سخت ناقص، سطحی و گمراه‌کننده است:

      مشاطه‌گری گروه‌های مخلوق «کی‌جی‌بی»

      «نجیب اله در جهت آشتی و مصالحه با تعدادی از احزاب مخفی دست چپی که دردوران‌های قبل به دلایلی از حزب دموکراتیک خلق انشعاب کرده بودند و بنام‌های "جمعیت انقلابی زحمتکشان افغانستان" و "سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان" و "سازمان زحمتکشان افغانستان" و "سازمان فداییان زحمتکشان افغانستان" و "کمونیستان جوان افغانستان" خود را می‌نامیدند کنار آمد و با دادن برخی امتیازات به رهبری این سازمان‌ها، آن‌ها را درحزب "مادر" یعنی حزب دموکراتیک افغانستان ادغام یا نزدیک ساخت. تنها حزب "سازا" از بقایای "ستم ملی" تحت رهبری محبوب اله کوشانی، بشیر بغلانی و اسحاق کاوه استقلال خود را حفظ کرد و چند مقام دولتی مانند وزارت پلان، وزارت عدلیه، وزارت معادن و صنایع را بدست آوردند.»

      عجیب است می‌فرمایید که اجنت‌های سه گانه ی «کی جی بی» علیرغم گرفتن وزارت‌های مهم «استقلال خود را حفظ کردند.» کدام «استقلال» آقای سیستانی؟ استقلال در نان خوردن و تشناب رفتن که استادان شان نجیب و ببرک کارمل همان را هم نداشتند؟ کودکان مکتبی ما هم سازمان‌های نامبرده را منحیث سازمان‌های ساخته و پرداخته روس‌ها می‌شناسند. هیچ کدام از این سازمان‌ها بر شالوده‌ی استقلال طلبی، وطنپرستی و مخالفت با سیاست‌های کرملین در مورد افغانستان و جهان به وجود نیامده و از «حزب مادر» نبریده بودند. شوروی چنانکه از دو گروه «پرچم» و «خلق» استفاده‌ها برد، وجود این سازمان‌های «زحمتکش» را نیز مزاحمتی تلقی نکرده و «کی‌جی‌بی» می‌خواست آن‌ها را در موقعش به کار گیرد که گرفت. برای «کی‌جی‌بی» چه سودی بهتر از این که عوام و حتی تاریخدانی مثل شما آنها را «احزاب مخفی دست چپی» بخوانند که گویا ضد حزب نجیب بوده و امتیاز دادن به آنها نمایانگر پیشبرد و تحقق سیاست «آشتی ملی» می باشد. اگر این سازمان‌های «زحمتکشی» همانند «مادر» شان میهنفروش نمی‌بودند و حتی در یک زمینه هم با «مادر» اختلافی جدی داشته و بر آن پای می‌فشردند، چگونه ممکن بود در حدی بیشرافت شوند که با «امتیازات» مجدداً به آغوش «مادر» بدکاره و خاین پناه برند؟ این سازمان‌های «مخفی دست چپی» اگر از همان تخم و خون نجیب و سایر میهنفروشان نمی‌بودند چگونه ممکن بود به رهبری قاتلان کثیفی مثل نجیب، کشتمند،‌ سروری، گلابزوی، رفیع، تنی، لایق و... تن دهند؟‌ ولی بوی گند محبوب اله کوشانی،‌ بشیر بغلانی و اسحق کاوه به مثابه جاسوسان مخفی «کی‌جی‌بی» (تنها در این مورد می‌شود آنان و باندک‌های شان را «مخفی» نامید)‌ آنقدر بالاست که به بحث زیاد نمی‌ارزند. یاد تان باشد آقای سیستانی که حضرات مذکور آنچنان به جاسوسی خو گرفته و به قول مردم «لشم» اند که در پیوستن به «سی‌آی‌ای» و رژیم ایران و کنار آمدن با جنایتکاران مذهبی دست کمی از آقایان اکرم عثمان و ملا متوکل و عبدالحق علومی و گلابزوی و... ندارند.‌ (۶) با وصف این عجیب است می‌فرمایید که اجنت‌های سه گانه‌ی «کی‌جی‌بی» علیرغم گرفتن وزارت‌های مهم «استقلال خود را حفظ کردند.» کـدام «استقلال» آقای سیستانی؟ استقلال در نان خوردن و تشناب رفتن که استادان شان نجیب و ببرک کارمل همان را هم نداشتند؟

      هکذا اعلان ۱۵ فبروری به حیث «روز نجات ملی» را باید در پرتو اوضاع در «همسایه بزرگ شمالی» دید که فروپاشی‌اش آغاز شده بود و مافیای تازه به قدرت رسیده به سرکردگی گورباچف از «زخم خونچکان» به خود می‌پیچیدند. ازینرو بیرون شدن قشون روسیه را نجیب یا هر میهنفروش دیگر می‌توانست هر طوری که بخواهد برگزار نماید که هیچ مجازاتی از سوی ارباب متصور نبود چون از درد «زخم خونچکان» او می‌کاست و برای پوشالیانش «کریدتی» فراهم می‌آورد که گویا «مستقل» اند. برای شوروی و گورباچف خواستنی این بود که افغانستان، ارزان و آسان زیر کنترولش باشد، اعلام و غیراعلام ۱۵ فبروری به هر نامی اهمیت نداشت. علاوتاً «روز نجات ملی» می‌توانست به معنی «نجات» کشـور از تجـاوز چین و امریکـا ـ‌چیزی که روس‌ها تبلیغ می‌کردند‌ـ باشد. از جانبی، «۱۵ فبروری» اعلام شده توسط نجیب را هیچکس جدی نگرفت زیرا مردم از یاد نبرده بودند که او یک جاسوس دست نشانده‌ی «کی‌جی‌بی» بود که تنها با گردانندگی خاد جهنمی‌اش خون و داغ ستمکاری‌ها و بی‌ناموسی‌هایی را بر دامن دارد که هرگز و با هیچ گونه فریبکاری و حیله و مسجد سازی و آیت و حدیث بر زبان آوردن و اکت‌های «مستقل» بودن بخشوده نمی‌شود.

    • 4

      در باب کمالات نجیب ادامه می‌دهید که:

      نجیب «ملی» و مسلمان!

      «نجیب اله به توسعه کمیته مرکزی حزب پرداخت و تعداد آن را از ۷۱ به ۱۳۰ عضو بالا برد. اما افزایش آن در جهت تحقق مشی مصالحه ملی تاثیرات مثبتی ببار نیاورد. توجه به اماکن مقدسه و اعمار مساجد جدید و دادن امتیازات مادی و معنوی به روحانیون و... ایجاد انجمن‌ها و کانون‌های فرهنگی، تشکیل احزاب دست راستی تعدیل برخی مواد قانون اساسی از طریق لویه جرگه ۱۳۶۹ وغیره از اقدامات مهم دکتر نجیب اله برای هموار ساختن زمینه تحقق مشی آشتی ملی بود و حتی تعیین صدراعظم غیر حزبی و جا دادن تعدادی از وزیران غیر حزبی در حکومت فقط و فقط به همین منظور یعنی نیل به تحقق مشی آشتی ملی صورت گرفت. تاسیس پوهنتون تحقیقات اسلامی نیز گامی در این راستا بود.»

      اگر چه «توسعه کمیته مرکزی از ۷۱ به ۱۳۰» طوری که خود هم متوجه شده اید ربطی به «مصالحه ملی» نداشت بلکه مصالحه‌ای بین میهنفروشان بود، معهذا چقدر خوب بود اگر لطف کرده اسامی این ۱۳۰ نفر را می‌آوردید که اگر شمای «بی پشت و پناه» مجبور بودید به عضویت در «شورای انقلابی» خاینان تن بدهید، می‌دیدیم که آن ۵۹ آقا و خانم از این عضویت خاینانه شرمسار خواهند بود یا همگی با وقاحت علومی، داکتر زیار، نبی عظیمی و ثریا پرلیکا و... آن را دبدبه و افتخار شان خواهند پنداشت؟

      اعمار مساجد جدید و خریدن روحانیون چنانچه گفتیم از جنس کارهای شناخته شده‌ی استعمار انگلیس بوده که در دنیای امروز و مخصوصاً در شرایط حاکمیت مشتی میهنفروش جلاد، خریداری ندارد و دیدیم که نتوانست از سقوط «فصیح الکلام»‌ترین عامل «کی‌جی‌بی» جلو گیرد.

      ولی «تشکیل احزاب دست راستی» بدون تردید از سیاهترین خیانت‌های نجیب بود. مگر احزاب دست راست مزدور و تروریست کم بود که او هم بر تعدادش می‌افزود؟

      می‌بینید آقای سیستانی که رهبر شما و اکرم عثمان‌ها، رهنورد زریاب‌ها وغیره با توسل به هر چیز ناپاک و خیانت‌آلود و ضد ملی می‌خواستند قدرت شان را حفظ کنند. او می‌خواست در مقابل احزاب راست آفریده‌ی «سی‌آی‌ای» و «آی‌اس‌آی»، احزاب راستی پول بگیر خود را به میدان آورد. اما دژخیم احمق نمی‌دانست که همه‌ی راست‌ها و مرتجعین، تروریست‌ها و خاینان به این وطن قبلاً در احزاب بنیادگرا جمع شده بودند چون دامن «سی‌آی‌ای» و رژیم ایران را از مدت‌ها پیش چربتر از دامن او و بادار محتضرش یافته بودند. ایجاد احزاب راست توسط نجیب، درست مثل اینست که امروز آقای کرزی به خاطر بیشتر به دست آوردن دل جنایتکاران بنیادگرا،‌ شروع کند به راه اندازی چند حزب بنیادگرای دیگر که سنگ و چوب این ملک هم به او خواهد خندید. اگر کشش به یاران پرچمی و شخص «رهبر دراک» نیست پس دلیل چیست که ایجاد احزاب دست راستی توسط نجیب را در صدر کثیفترین خیانت‌های او ذکر نمی‌نمایید؟ همین طور میهنفروش نمی‌دانست که درد مردم جور دیده از خاد و خادی‌های شرفباخته‌ی او و تسلط روس‌ها بر کشور را هیچ پوهنتون اسلامی عریض و طویلی نمی‌تواند دوا باشـد و نه لکه‌های خون را از سر و روی خود و رژیمش بزداید.

      آقای سیستانی اگر شما آشکار یا تلویحاً تمکین در برابر جنایتکاران بنیادگرا را عار بدانید، پس تمامی چال‌ها و مداری‌گری‌های مذهبی نجیب را باید تشریح نموده و نشان بدهید که سوءاستفاده از دین در این مرز و بوم آن چنان حیله‌ای منفور، قدیمی، تشهیر شده و بی‌آب شده است که دیگر این بنجل بویناک چه از انبان میهنفروشان مذهبی عرضه شود و چه میهنفروشان غیر مذهبی کار زیادی از پیش نخواهد برد.

      گلایه رفیقانه از نجیب

      تجسم دلبستگی نسبت به نجیب در این جمله‌ها روشنتر جلوه دارند:

      «از امین و کارمل که هر دو جنون قدرت طلبی و خود برتربینی داشتند گلایه نیست، ولی از داکتر نجیب می‌توان گلایه کرد که به عنوان یک رهبر دراک پشتون چطور رضایت داد که گلم جمع‌های دوستم برای سرکوبی و بی‌عزت ساختن مردم پرغرور قندهار فرستاده شوند.... دشمنی قومی در میان اقوام شریف افغانستان تقویت شود.»

      گلایه از یک میهنفروش جانی! اگر در هر چیز قضاوت «بیطرفانه» کردن دشوار باشد، در ارتباط با ماهیت سر میهنفرشانی مثل امین و کارمل و نجیب کوچکترین تأمل مسخره است. اینان با «نابغه شرق»‌ شان جاسوسان یک دستگاه واحد بودند، حزب و ایدئولوژی و سیاستی واحد داشتند و همه از سوی صاحبان مسکوی شان یکی پی دیگری روی صحنه آورده شدند و هر چهار چاکر در رقابتی افتاده بودند تا با کشتار و ایجاد وحشت هر چه بیشتر برای «تأمین ثبات»، توجه و شفقت کرملن نشینان را به خود جلب نمایند. و کی شک دارد که در این مسابقه نجیب از سه تای اول سبقت جسته بود و «جنون قدرت طلبی و خود برتر بینی» وی کمتر از اسلافش نبود؟

      آقای سیستانی حرف‌های درستی هم می‌زند ولی متأسفانه نمی‌تواند یا نمی‌خواهد به استنتاج درستی از آن‌ها برسد:

    • راوا که خود در پاکستان دوشاش رهبران مجاهدین از کمک های امپریالیزم وپان اسلامیزم سهمیه میگرفت و در داخل در شمالی لوگر هرات قندهار .... جنگ مسلحانه و اجرا اعمال ترور انفجار سبوتاژ... را در کنار گل اقا و شیر اقا پیش میبرد...

      به کرار و مرار افراد و گروهای مختلف ماویستی بنام اخگر, ساما, ساما جوان, عدالت دهقانان شعله جاوید ....... با بم راکت و مواد منفجره گرفتار و گروه های مشهور شان در قندهار انحلال شد گروه های ساما جوان در "ضربه چهلستون" نابود شدند گروه ای دیگر شان از جانب شوار نظار و گلو جان .... گلم شان جمع شد ....

      کسانیکه خود غرق جرم و جنایت و اختلاس پول های کمکی به گروه خود هستند به ترور و تخریب دست زده اند و اینک چون اوغانملت دنبال اهداف قومی میباشند همه را چون خودشان جنایت کار .... فکر میکنند بی خبر از اینکه مردم به فضل خداوند راه را از چاه تشخیص و از طرز خرم فرد میشناسند .....

      امروز نیز در کنار گروه حقانی گلبدین و طالب گروه های ماویستی از حمایه بی نظیر پاکستان بر خوردار اند شاید شما ها دلیل فشار چین را در رابطه عنوان بکند اما مردم قضاوت شانرا درباره شما ها نظر به عمل و کردار تان انجام داده است ......

      باید که از سیستانی و نجیب و سایر همخونی های تان دفاع کنید این روش تغیر ناپذیر اوغانیست ...

      "یک خادیست "

  • بخش نخست

    خواننده هاي عزيز!
    هيچ خود تانرا درد سر ندهيد اين ألقاب سلميه وقلمبهء يك تعداد نيمچه با سواد هاي اوغان جز نام ديگر چيزي نبوده است، شايد نزد تان سؤال پيدا شود كه چرا
    شما نام يك اوغان را بنام اكادميسن ابراهيم عطايي شنيده أيد كه حالا درين جهان نيست، اين آقا كتابي در مورد حوادث چند قرن اخير نوشته است كه مملوء است از خزعليات وجعليات كه هيچگونه سند ومدرك علمي تاريخي ندارد، اين آقا با وجوديكه در مقدمه ادعا كرده است كه در تشريح حوادث خصوصا حوادث كه از پيش نظرش گذشته حب وبغض شخصي اش را كنار گذاشته ولي برخلاف ادعايش كتاب آنقدر از تعصبات قبيلويي پر است كه حتي بالآي پشتونهاي خارج قبيله اش هم رحم نكرده وآنهارا با اتهامات واهي وبي أساس بي آب وبي آبرو ساخته است، يكي ازين أفراد كه آماج تي هاي اتهام اين مورخ ساختگي قرار گرفته شهيد قوماندان خانمحد قندهاري است كه چند سال قبل توسط طالبان به جرم اينكه جمعيتي بود ترور گرديد، اين مورخ ساختگي نيز قوماندان خانمحمد را متهم به نكاح نمودن پسر جوان كرده است درحاليكه آن كسيًكه پسر بچهء جوان را به نكاح خود در آورده بود نه قوماندان خانمحمد بلكه كس ديگري از قبيله عليزي بود كه هم عشيرهء اين مورخ ساختگي بود ولي اين مورخ عقده ايي زهر خودرا بالآي مرحوم خانمحمد بيچاره خالي كرده است كه حالا ازطرف خود اوغان ها زير تيغ نقد قرار گ فته است، هركسي كه بزبان اوغاني بلديت دارد لطفا اين مقاله را بخواند:

  • دکتاب په ۳۸۷ صفحه کښي داسي لیکي: (... ددغو تنظیمونو څخه ملانقیب قول اردو، ګل آغا ولایت، او نور هر یوه امیر لالی، استاد عبدالحلیم( دایو موټروان ؤ او په کندهار کې دریور ته هم استاد وايي) دکندهار اختیار واخیست او دحزب اسلامي څخه سرکاتب عطا محمد بالنسبه لوټماری نه کوله، نور نو هر یوه حتی دښار په منځ کې پاټکونه درلودل او پر لویو لارو يې پاټکونه تړلي وه چي نه سپور نه پیاده نه موټر او نه خر ورڅخه تیریدای شوای، پیسې غوښتلې ښکنځل يې کول او حتی وهل یې کول.داټوله چرسیان او لواطت کاران وو ا ودخلګو زامن يې په زور پوستو ته بیول وروسته حتی خبره دې حد ته ورسیده چي دخان محمد قوماندان په نامه پر هلک نکاح وتړله ا وهغه يې په ګلپوش موټر کې کښینوی او دشا له خوا چې داوږه يی راکټ ډزي کیدلی او په یوه ثانیه کې دکلاشینکوف په زرو مرمۍ فیر کېدلی، په ښار کې وګرځول سو.دې فضیحت ټول ښار ذهیر کړ، ډېرو خلګو خپل زامن له ښاره نورو ځایو کابل او کویټی ته واستول)
    تاریخ پوه په احتیاط سره پیښي اودنورو خلګو نظریات څېړي.( دغه ټول لواطت کاران ول) دشریعت له اصولوسره هم سر نه خوري. زموږ دین موږ ته اجازه نه راکوي چي پر بل چا بې ځایه تور ولګوو بېله دي چي یوکس مو پریو بد کار لیدلي وي او یا پر هغه شاهدان ولرو. دپورته پاراګراف د رد له پاره به په انګلیسي ژبه دغه لنډ باوري او قوي دتاریخ لیکني اصول دلوستوونکو مخ ته کښېږدم.
    (Avoid being selective; be open to whatever discoveries you may find when acquiring evidence; don’t pass up an argument simply because it does not follow your previous ideas. The goal of a historian should be to tell, ostensibly, what happened objectively. Objectivity, therefore, is of paramount importance when considering evidence. Where? Where did it occur? What groups of people were involved and where did they reside?
    مرحوم عطايي صاحب باید دپورته پیښي چي دخان محمد او دهلک نکاح ئې یاده کړي او ما ئې پرخاصو الفاظو تاکید کړی دئ، موقیعت، وخت، تاریخ ښودلی وای او دائې ویلي وای چي دونو(دومره)خلګو دغه پېښه ولیدل، دغه یا هغه ګروپ خلګ پکښي مدخل ول، دقیق او درست ماخذ ئې باید ورکړی وای اویا ئې لیکلی وای چي دغه پورته پېښه ده په خپلو سترګو لیدلې ده او یا یوه اوازه وه چي ده اورېدلې ده. مرحوم عطايي صاحب دپورته پارګراف په اخیر کښي لیکي چي خلګو خپل زامن کابل او کوټي ته واستول مګر دکتاب دپورته پارګراف (دتحریک پیل) ترسرلیک لاندي دکابل په اړه ئې لیکلي دي چي (جمعیت، حزب، محاذ،جبهه نجات، اتحاد او حتی دشیعه محسنی حرکت هر یوه ددولت په نامه [پر] یوه اداره خیټې واچولی، لومړی يې هغ چور کړه ورسته يې دخپل داړ او تاړاک سنګر ورڅخه جوړکړ.)
    چي په کابل کښي حالت تر کندهار زیات خراب ؤ، نو خلګو خپل زامن ولي کابل ته استول؟! اوس بیرته دغه خبري ته راګرځم چي عطايي صاحب په خپل اثر کښي لیکلي دي چي (...حتی خبره دې حد ته ورسیده چي دخان محمد قوماندان په نامه پر هلک نکاح وتړله ا وهغه يې په ګلپوش موټر کې کښینوی او دشا له خوا چې داوږه يی راکټ ډزي کیدلی او په یوه ثانیه کې دکلاشینکوف په زرو مرمۍ فیر کېدلی، په ښار کې وګرځول سو)
    عطايي صاحب ددغي پورته پیښي په اړه هیڅ ماخذ نه دئ ورکړی. ما (مهربان) ددغي پښي اوازه په خپله اورېدلې ده خو لیدلې مي نه ده. راځئ چي ددغي پیښي د رد او تائید په اړه دکندهاردداسي یو کس خبري واورو چي هغه ددغي پيښي په اړه پوره معلومات لري:
    «زه په دې واده کي ناست وم. ددغه واده وریجي مي لا خوړلي دي، مګر خبره داسي نه ده لکه خلګو چي پسي جوړه کړې ده. خلګو چي اوازه ګډه کړې ده چي خان محمد پرهلک باندي نکاح تړلې ده، دغه هلک مختار نومېدئ او دخان محمد موټروان ؤ. دی را ولاړ سوی ؤ دیوې نجلۍ سره چي دیو صاحب منصب لور وه،لاره جوړه کړې وه. مختار به ددغي نجلۍ پلار چي صاحب منصب ؤ، ترفرقې پوري په موټر کي وړئ او بیرته دخان محمد تر کوره راوړئ. کمیس کریم په دې خبره خبر سو چي دخان محمد موټروان دصاحب منصب پر لور عاشق سوی دئ نو باره ئې دغه هلک یا موټراون بندی کئ. ورسته خان محمد په دې موضوع پسي خبر سو، باره ئې کمیس کریم ته حال ور واستوئ چي هلک دي ولي بندي کړی دئ؟ کمیس کریم ورته ویل چي دی ددغه صاحب مصنب پر لور مین سوی دئ. خان محمد ورته ویل چي ستا ئې په څه؟ ژر موټروان را ایله که. کمیس کریم باره موټروان ورایله کئ خو یوڅه لت ئې ورکړی ؤ. خان محمد دنجلۍ پلار را وغوښت اوټوله قصه ئې ورته وکړه، باره ئې ورته ویل چي اوس نو ستا خوښه ده چي لور په نکاح ورکوې که یا. نو هغه صاحب منصب هم خپله لور په نکاح ورکړه. یو څو عمر بعده ئې واده سو، په واده کي ددغه مختار یو انډیوال ؤ چي عبدلله نومېدئ، هغه مسخر پر وکړه، ورته ویل ئې چي مختاره زویه نن ښه ډېر ډوډۍ وخوره، ماښام خان محمد بیا پر تا نکاح تړي، مختار ورته ویل چي داخبري مه کوه، سبا به ریشتیا سوې وي، بیا ولاکه ځان خلاص کم. دواده ډوډۍ موږ وخوړل،کورو ته ولاړو، سهار په ښار کي اوازه ګډه سوه چي خان محمد پر هلک نکاح تړلې ده، هفته لا نه وه تېرې سوه چي دیو راډیو څخه مي وارېدل چي په کندهار کي یو جهادي قوماندان پر هلک نکاح تړلې ده. زما هغه ساحنه جګه سترګو ته ودرېدل چي خان محمد خو دمختار نکاح دهغه صاحب منصب دلور سره ور وتړل، کې نه منئ ورسئ تر اوسه هغه نجلۍ دغه مختار ته ناسته ده» ګل محمد هوتکي، شخصي مکاتبه، قوس- ۲ -۱۳۹۲
    عطايي صاحب باید په دغه موضوع پسي پوره څېړنه کړې وای خو نه ئې ده کړي بلکي دسري چوک اوزه ئې تاریخي کړې ده. ما(مهربان) په کندهار کښي دبیخي ډېرو خلګو څخه ددغي پیښي په اړه پوښتني وکړې خو هیچا راته تائد نه کړه. زه حیران یم چي عطايي دکومي خوا دغه پېښه پيدا کړې او کتاب ته ئې داخلي کړې ده. ماته دسخاوي (۹۰۲ هـ ش مړ) هغه وینا راپه یاد سول چي وايي«تاریخ باید له خرافاتوڅخه وژغورل سي«. ددې کرښو لیکوال هم دغه لنډ تنقید په دې نیت وکړ چي له یوې خوا دمکاتبو شاګردان، ښوونکي، دپوهنتونونو محصلین او استادان دیادسوي اثر په اړه خبر سي چي باید ددغسي تاریخي کتابونو څخه د یو قوي ماخذ په توګه کار وانه خیستل سي او له بل اړخ دامکان تر حده مو کوښښ کړی وي چي افغاني تاریخ مو له حرافاتو ژغورلی وي.
    پای
    كابل
    ۳۱۹۲- قوس- ۱۲

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس